0

زندگی با طعم خدا (جلسه هشتم)

لاغر شدن نیاز به شجاعت دارد
اندازه متن

انسان مخلوق خداوند است اما راه ارتباط با خالق خود را گم کرده است. از این رو سالهاست به دنبال راه های مختلف برای برقراری ارتباط با خداوند می باشد.

ارائه راهکار برای ارتباط با خداوند یکی از مهمترین دلایل شکل گیری ادیان در نقاط مختلف جهان می باشد.

خدا چیست یا کیست؟!

ارتباط با خداوند

چه تعریفی درباره خداوند در ذهن خود دارید؟!

اگر از شما سوال شود که خداوند کیست یا چیست؟ چه پاسخی برای این سوال دارید.

تعریف انسانها درباره خداوند به این دلیل به هم شباهت دارد که از منابع مشابه اطلاعات خود درباره خداوند را دریافت کرده اند. به همین دلیل افراد دیدگاه و نگرش تقریبا یکسانی درباره خداوند دارند.

علت این است که درباره خداوند تحت تعلیم و آموزش قرار گرفته ایم.

خداوند انسان و همه نعمت های جهان مادی را خلق کرده است اما شناخت و درک مناسبی از او نداریم.

اگر از شما درباره سیب سوال کنند توضیح شما بر اساس تجربه و درک تان از دیدن، لمس کردن و خوردن سیب خواهد بود بنابراین آنچه درباره سیب شرح می دهید منطبق بر واقعیت می باشد چون آنچه درباره او توضیح می دهید موجود است و هر انسانی می تواند آن را درک و تجربه کند.

درباره هر موضوع مادی از شما سوال شود به اندازه ای که آن را درک کرده باشید می توانید درباره آن توضیح دهید.

بنابراین درک کردن و تجربه کردن نقش مهمی در ارائه توضیح و شرح هر موضوعی دارد.

چرا درباره هر موضوع مادی که توسط خداوند خلق شده است می توانیم از طریق درک و تجربه کردن شرح دهیم اما درباره خود خداوند که خالق آن موضوع است نمی توانیم با اطمینان و وضوح کامل شرح دهیم؟!

تنها دلیل آن قابل درک و لمس نبودن خداوند است.

اگر خداوند مانند مخلوقاتش خاصیت مادی داشت و قابل روئیت و لمس کردن بود درک و شرح ما درباره خداوند قطعا صحیح و بسیار منطبق با واقعیت بود اما از آنجا که خداوند نه دیده و شنیده می شود و نه قابل لمس کردن است شرح و درک ما درباره او می تواند بسیار شبیه و منطبق بر واقعیت یا بسیار متفاوت و غیرمنطبق بر واقعیت باشد و این به دلیل آموزش های ما درباره خداوند است.

در هر دینی به شکل متفاوت درباره خداوند توضیح داده شده است و این به دلیل عقیده و نگرش متولیان آن دین است اما آنچه مسلم است خداوند بر اساس شرح و توصیف ادیان درباره خودش تغییر نمی کند بلکه خداوند همیشه ثابت و بدون تغییر است.

بنابراین آنچه درباره خداوند می دانیم در واقع چیزی است که دیگران درباره خداوند درک و شرح داده اند و نگرش ما درباره خداوند بر اساس درک و منطق خودمان نیست بلکه بر اساس سلیقه و نظر دیگران در وجود ما بنا نهاده شده است.

به همین دلیل درک و تجربه ما درباره خداوند در موارد زیادی در تناقض با چیزی است که درباره خداوند شنیده ایم.

ارتباط با خداوند

موضوع ارتباط با خداوند یکی از مهمترین موضوعات در همه ادیان است.

از آنجه که ادیان توسط اشخاص ایجاد شده اند بنابراین نحوه ارتباط با خداوند در هر دین متفاوت از دین دیگر است.

فردی که در هندوستان زندگی می کند و پیرو یکی از ادیان هندو می باشد به شکل خاص خودش با خداوند ارتباط برقرار می کند و فردی که در ایران زندگی می کند و پیرو دین شیعه است به شکل خاص خود با خداوند ارتباط برقرار می کند و هر انسانی در هر نقطه از جهان که پیرو دینی باشد به شکل و شمایل مرسوم آن آیين با خداوند ارتباط برقرار می کند.

آنچه اهمیت دارد این است که نحوه ارتباط ما با خداوند بر اساس علاقه و خواست خودمان نمی باشد بلکه بر اساس الگوهایی است که در ادیان شکل گرفته و ارائه شده است به همین دلیل است که همه ما وقتی می خواهیم با خداوند صحبت کنیم یا از او درخواست کنیم به دنبال روشی برای انتقال درخواست خود هستیم.

به دنبال دعایی به زبان عربی هستیم یا خواسته خود را به خداوند عرضه کنیم.

به دنبال انجام مراسمی خاص یا تکرار عبارت هایی هستیم تا به واسطه آن خواسته خود را به خداوند منتقل کنیم.

حتی در برخی موارد شرط و شروطی معین می کنیم که باید ۴۰ روز یک حرکت خاص را انجام داده یا عبارت هایی را تکرار کنیم تا خداوند خواسته ما را اجابت کند.

در جستجوی هر روشی برای ارتباط با خداوند هستید باید بدانید که آن روش فقط عقیده یک یا عده ای از انسان هاست که تصور کرده اند به این شکل باید از خداوند درخواست کرد.

اما آنچه مسلم است شما به هر طریقی که دوست دارید می توانید با خداوند صحبت کرده و از او درخواست کنید یا با او ارتباط داشته باشید.

خداوند روشی خاص یا عبارت هایی مشخص را برای برقراری ارتباط با خودش معرفی نکرده است چون در این صورت خود را محدود و از بی نهایت بودن خارج می کند.

بنابراین ارتباط با خداوند به بی نهایت طریق می تواند انجام شود مهم این است که چه احساسی از ارتباط با خداوند در وجود فرد شکل می گیرد.

خدا سواد ندارد احساس دارد

یادمه مدرسه که میرفتم سرصف صبحگاهی ناظم خیلی تاکید میکرد که صلوات رو خوب تلفظ کنیم، “ص” رو خوب بگیم “س” نگیم

نمیدونم زبانم چه جوری حرکت بدیم که خوب تلفظ کنیم. اگر اشتباه بگیم یعنی خدا رو دشنام دادیم.

از همونجا یه جرقه خورد تو ذهنم که خدا چقدر سخت گیره حتی از ترسش باید حروف رو خوب تلفظ کنیم همیشه با ترس و لرز چند خط قرآن میخوندم که نکنه اشتباه عربی رو بخونم و خدا با من دشمن بشه که نتونستم قرآنشو خوب بخونم.

برای همین از قرآن خوندن فاصله گرفتم یادمه یه دوست داشتم تو خوابگاه قرآن صوتیشو گوش میداد میگفت من خودم میترسم قران بخونم که نکنه خوب تلفظ نکنم و خطا کنم چون گناه بزرگیه.

همیشه برام سوال بود چرا خدا اینقدر به عربی خوندن قرآن تاکید کرده مگه زبان خودمون چشه که فقط باید نماز عربی، قران عربی، حرف زدن با خدا عربی و این زبان دیگر باعث شد از خدا هم فاصله بگیرم چون حس میکردم منو و خدا زبون همدیگرو نمی فهمیم.

هیچ وقت بهمون تو مدرسه و دانشگاه نگفتن خدا به زبانمون کاری نداره به احساسی که داریم توجه میکنه.

یه بار به یکی گفتم چرا باید نماز و عربی بخونیم درصورتی که فقط داریم حفظ چندتا خط رو میگیم اما خودمون خیلی خوب معنیشو متوجه نمی شیم؟

بهم گفت خدا که متوجه میشه ما چی میگیم مهم خداست که خودش عربیو رو میفهمه ما فقط بخاطر وظایف نماز خوندن این تکلیفو انجام بدیم.

با خودم گفتم پس چرا خدا ما انسانها رو عقل و تفکر و انتخاب داده مگه اون لحظه که عربی میخونیم اما خودمون درک نمی کنیم چی میگیم این وسط ما چی مهم نیستیم فقط از رو ترس و لرز این تکالیف رو انجام بدیم.

از بچگی بهمون یاد دادن درسهاتو حفظ کن نگفتن درسهاتو یادبگیر و مفهومشو  درک کن.

حتی قرآن رو گفتن مهم اینه که بخونی نگفتن ریشه کلمات رو درک کن و تفکر کن بااینکه خدا تو قرآن میگه تفکرکنید، به نشانه ها توجه کنید، تعقل کنید.

تو یه دوره سنیم خیلی علاقه پیدا کردم که آدم مذهبی بشم که همش در حال نماز و قرآن و ذکر باشم اما بعد چندماه چون از بس از خدا و سخت گیریاش و عذابهاش و غضبهاش گفتن بهم ترسیدم و گذاشتم کنار و نمازمو از رو عادت و تکلیف میخوندم.

همیشه دنبال یه آرامش از طرف خدا بودم و بلاخره خدا هدایتم کرد و تو مسیری قرارم داد که با شناخت خدای قبل خیلی فرق داشت.

تازه انگار متولد شدم، وقتی به این اگاهی رسیدم که خدا یه انرژیه و تو همه ذرات عالم وجود داره و خدا رو همونجور باور کنی به همون شکل برات درمیاد تصمیم گرفتم خدا رو مهربون و بخشنده و عشق باور کنم که تو همه لحظات کنارمه و یاریم میکنه تا از لحظاتم که روی زمینم لذت ببرم.

درک کردم خودم هستم که دارم زندگیمو خلق میکنم دیگه خدای نیست که سرنوشتتو از قبل تعیین کرده دیگه خدای نیست که بهت اجبار کنه که چیکار کنی بلکه خدا به تصمیماتم احترام میزاره و دیگه خدای نیست که عربی خوندن قرآن که چی جوری تلفظ کنم گیر بده.

الان خدای دارم که میگه هر جا نور هست اونجا منم، هرجا شادی هست اونجا منم، در آرامش و احساس خوب خدا هم هست.

الان که فهمیدم خدا به زبانم کار نداره خیلی با خدای خودم صمیمی شدم و راحت باهاش حرف میزنم، قربون صدقه اش میرم بهش عشق میدم با شادی و خنده باهاش حرف میزنم.

الان بیشتر دوست دارم با خدای خودم صحبت کنم الان بیشتر دلم میخواد بیشتر با خدای خودم وقت بزارم در صورتی که قبلا به زور و از رو ترس بلند میشدم به صورت سریع نماز میخوندم که دیگه خدا بامن کاری نداشته باشه.

الان که فکر میکنم میبینم من همون آدم قبلی ام، خدا هم همون خداست، فقط با اگاهی جدید، با تفکر بیشتر، با نگرش جدید کل نگاهم به خدا و زندگیم تغییر کرده.

چقدر زیباست که باتغییر نگرشمون بتونیم یه زندگی بسازیم که خودمون دوستش داریم.

الان حس میکنم و میفهمم خدای من سخت گیر نیس و بهم همش گیر نمیده بلکه خدایی دارم که با تغییر زاویه دیدم چقدر راحت تونستم تا این حد ارامش بگیرم، چقدر لذت ببرم از زندگی کردنم و چقدر عاشق خدام بشم فقط با تغییر نگاهم.

بخدا فقط شناخت خدام همه سرنوشتی که یه روزی فکر میکردم هیچی دست خودم نیس و سرنوشتم تغییر نمیکنه الان میفهمم چقدر خوب هم تغییر میکنه و دارم با فرکانسهای خودم خلق میکنم.

حتی متوجه شدم روزی که حالم خیلی خوبه با خدای خودم بیشتر میگم و میخندم و شادم و سپاسگزارشم، همون روز بهم پاداش این احساس خوب رو میده.

چند روز قبل از صبح تا شبش خیلی آرامش داشتم خیلی حس و حالم عالی بود و از لحظاتم لذت میبردم، شب دیدم بدون اینکه به داداشم بگم هنذفرین بلوتوثی که دوست داشتم برام خریده بود.

همون لحظه قلبم بهم گفت این هدیه امروزت، بخاطر احساس خوب امروزته و فهمیدم اگه هر چقدر من آرامش داشته باشم همونقدر نتایج تو زندگیم میبینم.

این سایت، استاد و این دوره زندگی باطعم خدا هم هدیه خدا بخاطر اون حس خوبی بوده که داشتم و خدای خودم، رب درونم رو باتمام عشقم سپاسگزارم که منو تو این مسیر الهی هدایت کرد تا بیشتر از زندگیم، از زمینی بودم و از تجربیاتم لذت ببرم و باخدای خودم بیشتر صمیمی بشم و خدا رو هرلحظه احساس کنم. خدایا عاشقتم 

(دیدگاه افسانه عزیز در بخش نظرات)

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.49 از 83 رای

https://tanasobefekri.net/?p=12372
152 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار rastegar.moradzadah
      1403/02/18 02:05
      مدت عضویت: 1269 روز
      امتیاز کاربر: 6792 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 983 کلمه

      بنام خداوند بخشنده ومهربان 

      گام هشتم از دوره بی نظیر زندگی با طعم خدا 

      بچه که بودم وقتی فیلم خارجی از تلوزیون پخش می شد ودر طی فیلم بازیگرهای بر اساس نقشی که داشتن بارها اسم خدا رو میاوردن واز خدا کمک می خواستن یا کاری انجام می دادن با خدا حرف می زدن همیشه تعجب می کردم وفکر می کزدم با خودم ومی گفتم مگه اینا هم خدا رو قبول دارن یا اصلا خدا دارند چون اینجور برای من جا افتاده بود وباور کرده بودم که اگه کسی حجاب نداشته باشه یا نماز نخونه وروزه نگیره وقرآن نخونه دیگه خدا هم نداره وخدا رو قبول نداره برای همین همیجه با خودم درگیر بودم می گفتم ما که بهمون می گن اگه نماز نخونید حتما میرین جهنم واولین سوالی که ازتون می شه راجب نمازه پس این خارجی ها بعد مردن تکلیفشون چیه اینا که نه هرگز نمازی خوندن ونه حجابی رعایت کردن ونه حتی دینی دارن که آداب‌ رو بجا بیارن  از وقتی که یادم میاد خدا رو برام سخت گیر ودست نیافتنی جلو دادن مرزهایی گذاشتن که عبور از اونها سخت بوده من واقعا بر اساس آموزش هایی که دیده بودم چیزهایی که شنیده بودم خدا رو مثل یه انسان تصور می کزدم که هم چشم داره ومنو اعمال منو می بینه وهم اینکه گوش داره وصدای منو می شنوه خدا برای من محدود شده بود به یه سری عبادتهای که هیچ اعتماد وانگیزه امیدی پشتش نبود عبادتی که نه با انجامش آرامش می گرفتم نه احساسم خوب می شد همیشه بهم می گفتن خدا از دروغ بدش میاد  خدا از غیبت بدش میاد از دزدی وهمه کارهای بد بدش میاد این برای من مساوی بود با خدایی که شبیه یکی مثل خودمه که از یه سری چیزا بدش میاد واز یه سری کار دیگه خوشش میاد اینجوری آدمایی که می تونن کارخوبی انجام بدن محبوب خدان وکسی که نتونه انجام بده دیگه خدا باهاش قهره ودوسش نداره وباید منتظر هر عقوبتی باشه 

      الان که دارم می نویسم می فهمم چقدر برای یه بچه سخته که اینجوری خدا رو بهش بشناسونی چقدر باید ونباید راجب خدا به ما گفتن چقدر خدا رو دور ودست نیافتنی کردن من نماز می خونم ولی نه از روی عشق نه اینکه مشتاق اذان باشم وبا شوق پر بکشم سمت نماز وواقعا خودمو مقابل خدا ببینم نماز می خونم از روی ترس وجلوگیری ازعذاب وقهر خدا از روی عادت اگه هم نمی خونم پر از حس بد واحساس گناه وعذاب وجدانم واقعا تکلیفم با خودم روشن نیست دچار یه نوع بحران شدم تناقص بدین چیزی که بهش اعتقاد وباور دارم وبین چیزی که سالها آموزش دیدم 

      الان فهمیدم خدا سواد نداره گوش نداره چشم نداره که ناله و گلایه های منو ببینه بشنوه ودلش برام بسوزه خدا از طریق احساس بامن در ارتباطه وفقط احساس منو دریافت می کنه اگه با حس خوب باهاش حرف بزنم سپاسگزار چیزی که هستم ودارم باشم حتما به اون چیزی هم که می خوام خواهم رسید خدا هرگز از من دور نمی شه اصلا نمی شه که دور بشه فقط به من قدرت انتخاب داده واون جوری که من انتخاب کنم برای من خدایی میکنه اگه خدا رو خشمگین انتقام گیرنده و ظالم ببینم نتیجه اش می شه همون خدا وهمون جور در زندگی من تجلی پیدا می کنه واگر خدا رو منبع خیر وخوبی ومهربانی ببینم ونزدیک ودست یافتنی همیشه اون در کنارم خواهم داشت وحالم باهاش خوب خواهد بود

      بارها سر نماز ساعت ها گریه کردم وبا خدا درد ودل کردم به این امید که سبک بشم وخدا صدای منو بشنوه وگره از مشکلم باز کنه اما هیچ وقت اونجور که خواستم نشده وهمیشه دلیلش رو بی لیاقتی ودوری خودم از خدا وقبول نشدن دعام می دونستم وبعد ترهام اون مصلحت می دونستم و اینکه حتما خیریتی توش بوده اما حالا فهمیدم دلیلش احساس بدی بوده که به خدا منتقل کردم من با حس خوب با خدا حرف نزدم گله شکایت ها ونداشته هامو به خدا گفتم واونم مطابق حس بدی که دریافت کرده حال بد برام جذب کرده 

      یه شوهر خواهری دارم یه روز به شوخی بهم گفت اگه بری بهشت چطور می خوای با خدا حرف بزنی یا اینکه مردم توی اون دنیا با چه زبانی باهم حرف می زنن اگه زبان قرآن پیامبر ما عربی بوده وما عرب نیستیم.وخیلی های دیگم عربی بلد نیستن تکلیف چیه من اون موقع به شوخی وخنده گذروندم ولی این ریشه در باور ما داره که چون زبان پیامبر ودیگر اعمه ما عربی بوده وقرآن هم به زبان عربی نوشته شده پس زبان ارتباط با خدا هم عربی برای همین ما مدام دنبال کتاب دعا ونوشته هایی به زبان عربی هستیم بدون اینکه معنی اونها رو بفهمیم 

      اینجا توی این سایت توسط کسی که نه آخوند ومرجع تقلید ونه ادعای خاصی داره به زبان ساده وشیوه خدای حقیقی رو دارم می شناسم ودنیای من داره عوض می شه چون خدای من عوض شده فهمیدم خدا هیچ نیازی به عبادت من نداره اون از ازل تا به ابد بامن هست وعاشق منه وهمیشه منتظر تا منو به آرزوهام برسونه ومن بهترین زندگی رو در دنیا تجربه کنم وهمیشه شاد باشم وه چی خیر وخوبی برای من می خواد کافیه باورش کنم وبا احساس خوب ازش بخوام واونم اجابتم می کنه 

      دوست دارم روزی باشه نه از روی ترس نه از روی اجبار بلکه از روی عشق وفقط برای سپاسگزاری نماز بخونم اونقدر درکم بالا باشه معرفتم بالا باشه که واقعا خدا رو درمقابل خودم ببینم ودر اونو در آغوش بکشم دوست دارم اونقدر غرق عشق خدا باشم که دیگه نتونم کار بدی انجام بدم فقط برای سپاسگزاری وفرصتی که خدا برای تجربه زندگی در زمین بهم داده من خدا رو بخشنده ومهربان وتوبه پذیر باور کزدم اونو قادر می دونم در انجام هرکاری واونو رزاق می دونم در رساندن روزی به من وخانواده ام

      دوست دارم روزی که این دنیا را ترک می کنم وخدا را ملاقات می کنم سرم پیشش بالا باشه واونم بگه آفرین به بنده خوبم که رسالت خودش رو به بهترین شکل ممکن به سرانجام رساند

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم