برنامه الهی تقدیر یا سرنوشت نیست که خداوند از قبل برای من مشخص کرده باشد و مرا مجبور به حرکت در مسیر رسیدن به آن کند.
بلکه نقشه ای است که خداوند برای تحقق خواسته های من ترسیم کرده است و من فقط کافی است به برنامه الهی خود برای تحقق رویاهایم ایمان داشته باشم.
بی هدف زندگی نکنید
سال های زیادی از عمرم را باری به هر جهت سپری می کردم. هر مساله ای در زندگی ام رخ می داد برای برطرف کردن آن تلاش می کردم و باز مساله دیگر فرا می رسید و من همواره در حال حل و فصل مسائل و مشکلاتم بودم.
بسیاری از انسانها در حال حاظر به همین شیوه زندگی می کنند. هیچ طرح و برنامه ای برای زندگی خود ندارند و هر روز روند زندگی تکراری را در پیش می گیرند و هر مساله ای در این مسیر رخ دهد از آن به عنوان یک مشکل، مصیبت، بدبختی یا هر عنوان دیگری یاد می کنند.
نسبت به آن مساله و کل زندگی گله و شکایت دارند و هیچ امیدی به بهبود شرایط یا انگیزه ای برای تغییر شرایط خود ندارند.
اگر بدون داشتن هدف و برنامه مشخص زندگی کنید جهان هستی بهم ریختگی های زیادی وارد زندگی تان خواهد کرد تا مشغول مرتب کردن آنها شوید.
در واقع جهان هستی و خداوند اجازه نمی دهد هیچ موجودی در جهان بی اثر و بی فایده باشد. بنابراین حتی اگر به نظر خودتان کار مفیدی انجام نمی دهید یا زندگی شما باری به هر جهت سپری می شود اما از نظر قوانین جهان هستی شما در پروسه زندگی نقش دارید.
نقش شما ممکن است باعث بهبود شرایط یا کمک به دیگران شود ولی برای خودتان تاثیر مثبت و روحیه بخشی نداشته باشد چون شما با برنامه زندگی نمی کنید.
از خداوند برنامه الهی خود را طلب کنید
برای لذت بردن از زندگی و تجربه لذت ها و نعمت های بیشمار خداوند باید بر اساس برنامه الهی خود زندگی کنید.
بدین شکل که برای خود هدف یا آرزو تعیین کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.
مهم نیست که برنامه ریزی شما برای رسیدن به هدف چقدر صحیح یا غلط باشد بلکه فقط مهم است که برای زندگی کردن هدف داشته باشید و در جهت تحقق خواسته خود قدم بردارید.
وقتی شروع به اقدام کردن برای تحقق خواسته خود می کنید خداوند برنامه الهی یا نقشه راهی که شما را به هدف خود می رساند طرح ریزی کرده و قدم به قدم آن را به شما الهام می کند.
این امر نه تنها موضوع عجیب و باورنکردنی نیست بلکه همه شما در زندگی بارها به شکل ناخودآگاه این مساله را تجربه کرده اید که وقتی برای تحقق خواسته ای تلاش کرده اید ایده ها و اتفاقاتی در مسیر زندگی شما رخ داده است که باعث آسان شدن برآورده شدن خواسته شما شده است.
این همان طرح و برنامه الهی است که وقتی فردی رویا یا خواسته ای داشته باشد و برای تحقق آن حرکت کند به مرور خداوند حرکت فرد را در مسیر و نقشه راهی که خود برای او ترسیم کرده است متمایل می کند و فرد اتفاقات عالی را در مسیر رسیدن به خواسته خود تجربه می کند که عقیده دارد فقط کار خدا بوده است و در زندگی او معجزه رخ داده است.
برای شرح عملی چگونگی طلب کردن برنامه الهی از خداوند و نحوه اجرای آن درباره عرضه یکی از خواسته های خودم به خداوند و چگونگی شکل گیری و اجرای برنامه الهی برای تحقق آرزویم را شرح می دهم.
آرزوی کسب و کار اینترنتی
زمانی که درک کردم می توانم هر خواسته ای از خداوند داشته باشم این علاقه در من شکل گرفت که کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا بتوانم در هر زمان و مکانی که دوست داشتم زندگی کنم و همزمان کسب و کار خودم را مدیریت کنم.
در آن زمان من صاحب مغازه ابزار و یراق بودم و هیچ ایده ای برای داشتن کسب و کار اینترنتی نداشتم و اصلا هیچ اطلاع و آگاهی از موضوع اینترنت و سایت و … نداشتم.
در قدم اول: من خواسته خود را به خداوند عرضه کردم:
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم.
برای قدم دوم: دلایل و منطق خواسته خود را به صورت انشایی شرح دادم.
لازم به ذکر است انجام این مرحله به منظور تفهیم دلیل درخواست به خداوند نیست چون هر خواسته ای برای خداوند مقدس و لازم الاجرا است بلکه برای واضح تر شدن دلیل علاقه به کسب و کار اینترنتی درباره دلیل علاقمندی ام به کسب و کار اینترنتی تمرین نوشتاری انجام دادم.
درخواست برنامه الهی تحقق آرزو
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا آزادی زمانی و مکانی را تجربه کنم و بتوانم بدون وابسته بودن به مکان خاص زندگی کنم و آزادی الهی را تجربه کنم.
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا درآمد و ثروت بیشتری وارد زندگی ام شود چون گسترش کسب و کار اینترنتی بسیار بیشتر از داشتن یک مغازه در یک خیابان از یک شهر می باشد.
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم چون هم به کار کردن با کامپیوتر علاقه دارم و هم از اینکه در کسب و کار ابزار و یراق مجبور بودم برای هر فروش با مشتری به صورت رو در رو صحبت و ارتباط داشته باشم خسته شده بودم و دوست داشتم شرایطی را تجربه کنم که به صورت مستقیم با مشتری برخورد نداشته باشم.
لازم به یادآوری است که در آن روزها هیچ ایده ای برای اینکه چگونه باید کسب و کار اینترنتی داشته باشم را نداشتم.
چند روز به صورت پراکنده زمان می گذاشتم و نوشته های خودم درباره دلایل علاقمندی ام به داشتن کسب و کار اینترتی را می خواندم و آن را تکمیل و تکمیل تر می کردم.
بعد از آن نوبت به اقدام کردن بود و باید یک حرکت یا اقدامی برای تحقق خواسته خود انجام می دادم.
توجه داشته باشید این مراحل برای ثابت کردن به خودم و خداوند بود که من آرزو دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم و حاظرم برای تحقق آزوی خود حرکت کرده و قدم بردارم.
با خودم فکر کردم که برای قدم برداشتن به سمت تحقق آرزوی خودم چه اقدامی می توانم انجام دهم؟!
هیچ ایده یا راهکاری به نظرم نمی رسید.!
اینجاست که خداوند برنامه الهی خود را به شکل ایده و الهام به انسان عرضه می کند و در واقع او را در مسیر رسیدن به خواسته اش هدایت می کند.
شروع برنامه الهی برای تحقق آرزو
در ذهنم این ایده شکل گرفت که کالاهایی که در مغازه دارم را به شکل اینترنتی بفروشم و کسب و کار خودم را علاوه بر حضوری به شکل غیرحضوری گسترش دهم.
لازم به ذکر است که این ایده من در سال ۱۳۹۳ بود که هنوز جهان درگیر بیماری فراگیر و غیرحضوری شدن بسیاری از کسب و کارها نشده بود.
به نظرم ایده خوبی بود و من تصمیم گرفتم تا کالاهایی که در مغازه دارم را در یک سایت به شکل اینترنتی بفروشم.
ایده به نظر خوبی بود اما هیچ اطلاع یا آگاهی درباره چگونه انجام دادن این کار نداشتم.
اولین اقدام خداوند
در آن زمان مغازه کناری من خدمات کامپیوتری بود که ملزومات مصرفی کامپیوتر مثل موس و کیبورد و … می فروخت و صاحب اون فروشگاه کارمند دانشگاه بود و فقط بعد از ظهرها خیلی دست و پا شکسته مغازه را باز می کرد.
یک روز عصر که برای باز کردن مغازه اومده بود، از جلوی مغازه من رد شد. ناخودآگاه و بدون برنامه قبلی بعد از سلام کردن او را صدا زدم و درباره اینکه می خوام سایت فروش ابزار و یراق تاسیس کنم به او گفتم.
گفت ایده خیلی خوبیه و اتفاقا تا حالا برای چند نفر سایت راه اندازی کرده است.
من از شنیدن این حرف تعجب کردم چون اصلا فکرش را نمی کردم این فرد قادر به انجام این کار باشه و با اینکه چند سال بود این فرد را می شناختم ولی هیچ وقت درباره این موضوع حرفی از این فرد نشنیده بودم.
اینجا بود که باور کردم خداوند به محض اینکه من برای تحقق آرزوی خودم اقدام کنم برنامه الهی خودش را اجرا کرده و کارها را برای من آسان می کند.
فردای آن روز این فرد تمام کارهای لازم برای داشتن سایت را برای من انجام داد و یک آدرس اینترنتی به من داد و گفت آقای عطار سایت شما آماده شده و می تونید محصولات را بهش اضافه کنی.
من شوکه شده بودم که چطور به این سرعت ایده داشتن سایت اینترنتی برای من به واقعیت تبدیل شد.
آدرس سایت را در مروگر گوگل وارد کردم و دیدم یک سایت باز شد به اسم ابزار و یراق عطار.
از دیدن این صحنه لذت بردم و خدا را شکر کردم که چقدر زود همه کارها را برای من انجام داد و من صاحب سایت اینترنتی شدم.
استمرار برای بهبود تحقق آرزو
چالش بعدی این بود که سایت باز می شد ولی اطلاعاتی که من دوست داشتم یا نیاز داشتم در سایت نبود و همه تصاویر و نوشته ها به صورت پیش فرض قرار داده شده بود که باید با مطالب مورد نظر من جایگزین می شد.
شروع کردم به تحقیق در اینترنت که چطور باید اطلاعات را وارد سایت کنم.
ساعت ها وقت صرف کردم و جلسات آموزشی را انجام دادم و در حد خیلی جزئی تونستم مطالب در سایت وارد کنم.
با اینکه از انجام همان چند حرکت ساده بسیار خوشحال بودم اما کافی نبود و چیزهای خیلی زیادی بود که باید هنوز یاد می گرفتم و چون به صورت اصولی و گام به گام مطالب آموزشی وجود نداشت و من هم پراکنده در هر سایت یه چیزهایی می خوندم نمی تونستم بیشتر از این با تحقیق و پیگیری کار کردن با سایت را یاد بگیرم.
چند روز به همین شکل گذشت و من در تلاش برای یادگیری بودم. و به این فکر می کردم که کاش یه جایی بود که می تونستم برم کلاس حضوری اما کار مغازه این فرصت را بهم نمی داد و از طرفی می دونستم که در کلاسهای آموزشی خیلی مسائل حاشیه ای گفته می شه که مورد نیاز من نیست.
من دوست داشتم که شرایطی فراهم می شد تا فقط چیزی که نیاز من برای کار کردن با سایت هست را یکی بهم یاد می داد.
دومین اقدام خداوند
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: یک روز بعد از ظهر برادر من برای دیدم به مغازه آمد.
در لابلای صحبت های روزمره درباره تاسیس کردن سایت اینترنتی با برادرم صحبت کردم و سایت را بهش نشون دادم و گفتم که خیلی کار داره و تازه شروع کردن به یادگیری ولی خیلی سردرگم هستم که باید چطور مراحل یادگیری را دنبال کنم.
برادر من کارمند آب و فاضلاب روستایی بود و فردای اون روز در محل کار کامپیوتری که باهاش کار می کرده با مشکل مواجه می شه و فردی که مسئول پشتیبانی فنی کامپیوترهای اداره بوده برای تعمییر به اتاق کار برادرم می ره و مشغول رفع مشکل میشه.
در حین انجام کار و صحبت کردن، برادرم درباره اقدام من جهت تاسیس سایت و علاقه ام به یادگیری کسب و کار اینترنتی به برای این فرد صحبت می کنه و اون فرد خیلی تعجب می کنه که یه نفر در شهر دزفول داره سایت فروش ابزار و یراق تاسیس می کنه.
به برادرم میگه که من چند سال در یک شرکت بزرگ در شهر قم پشتیبانی سایت اینترنتی را انجام دادم و به انجام این کار کاملا مسلط هستم و اگه برادرت دوست داره می تونم بهش کمک کنم که بتونه با سایتش کار کنه.
برادرم با من تماس گرفت و موضوع را مطرح کرد و من خیلی خوشحال شدم و بلافاصله گفتم حتما می خوام یاد بگیرم و اتفاقا خیلی هم مشتاق هستم و شماره اون فرد را به من داد.
با اون فرد تماس گرفتم و داستان را براش تعریف کردم و اون فرد گفت که چند جلسه به شکل حضوری میاد مغازه من و کار کردن به سایت را به من آموزش می ده.
یعنی من با شنیدن این خبر تو ابرها بودم و خدا را شکر می کردم که چقدر ساده و بدون اینکه من کاری انجام بدم چیزی که نیاز من برای تحقق آرزوم هست را به سمت من می فرسته.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: در اولین جلسه آموزشی متوجه شدم که این فرد پشتیبان یکی از معتبرترین سایت های نرم افزایی بوده که خودم همیشه از این سایت برنامه ها را دانلود می کردم یعنی کاملا حرفه ای و مسلط به این کار بود.
ظهرها که باید می رفتم خونه، نمی رفتم و درب مغازه را می بستم و این فرد هر روز حدود ۲ ساعت درباره چگونه کار کردن با سایت به من آموزش می داد.
و من با اشتیاق تمرینات را انجام می دادم و چند روز به همین شکل گذشت و من یواش یواش کار کردن با سایت و اینکه چطور عکس و مطالب و منوها و قیمت ها و هرچی لازم بود را در سایت ایجاد کنم را یاد گرفتم.
بعد از چند روز برگزاری کلاس خصوصی آموزشی هرچقدر از این فرد درخواست کردم که هزینه برگزاری این کلاس ها را اعلام کنه تا پرداخت کنم قبول نکرد و گفت کار من چیزه دیگه است ولی چون برادرت گفت که علاقه به سایت داری و دیدم سایت را هم تاسیس کردی دوست داشتم به همشهری خودم کمک کنم.
این کار خداست که وقتی برنامه های الهی برای تحقق آرزوها را اجرا می کنه نتیجه اون بسیار فراتر از انتظار فرد خواهد بود.
دقت کنید من چند روز بعد از اینکه خواسته داشتن کسب و کار اینترنتی را به خداوند عرضه کردم و بعد از اینکه اشتیاق خودم را نشون دادم و اولین قدم که فکر کردن به این بود که چه کاری می تونم برای تحقق خواستم انجام بدم درهای رحکت خداوند باز شد.
توسط دستان خداوند که هر کدام به شکل خاص وارد زندگی من شدند من هم صاحب یک سایت شدم و هم نحوه کار کردن با سایت را یاد گرفتم به شکل کاملا رایگان و به راحت ترین شکل ممکن که حتی لازم نبود به کلاس آموزشی برم و در مغازه خودم توسط یک فرد کاملا حرفه ای آموزش دیدم.
بیش از شش ماه تمام وقت آزادم در طول روز را صرف وارد کردن اطلاعات و تهیه عکس ها و کامل کردن سایت ابزار و یراق عطار کردم و تقریبا سایت آمده شده بود و ظاهر و عملکرد قابل قبولی داشت.
سومین اقدام خداوند
در این مرحله از مسیر تغییر کردن بود که ایده لاغر شدن با قدرت ذهن در من شکل گرفت و مصمم شدم که این موضوع را اجرا کنم و با قدرت ذهنم لاغر بشم.
باز هم در اون لحظه هیچ ایده و اطلاعی درباره چگونگی انجام این کار نداشتم اما دیگه طریقه هدایت شدن و باز شدن درهای رحمت خداوند برای تحقق آرزوها را تجربه کرده بودم و به همان شکل که برای تحقق آرزوی سایت اینترنتی اقدام کرده بودم برای تحقق رویای لاغری با ذهن نیز عمل کردم.
روزها درباره خواسته خودم می نوشتم.
اینکه چرا می خواهم لاغر شوم.
چرا می خواهم با استفاده از قدرت ذهنم لاغر بشم.
حتی درباره این موضوع می نوشتم که از خدا انتظار دارم که همانطور که خیلی ساده و راحت همه کارها برای تحقق رویای سایت را انجام داد برای تحقق رویای لاغری هم من را کمک کند و البته ایمان داشتم که اینگونه خواهد بود.
بعد از تعیین خواسته لاغری با ذهن به این فکر کردم که خوب، برای اولین قدم من چه کاری می توانم انجام دهم؟
اولین ایده این بود که از این به بعد هر کتابی در زمینه قانون جذب می خوانم یا هر فیلم و مطلب آموزشی که تماشا می کنم تمرینات آن را به تمرینات مربوط به لاغری تغییر داده و آنها را انجام دهم.
به عنوان مثال وقتی در کتاب یا فیلم آموزشی درباره اینکه اگر می خواهید ثروتمند شوید باید احساس ثروتمند شدن داشته باشید یا سعی کنید درباره اینکه اگر ثروتمند شوید چگونه خواهید بود فکر کنید و درباره آن بنویسید تا باور ثروتمند شدن در ذهن ناخودآگاه شما ایجاد شود، من این تمرین را برای لاغری انجام می دادم.
درباره مزایای لاغر شدن می نوشتم و اینکه چه احساسی خواهم داشت و چه تغییر و دگرگونی در زندگی من ایجاد خواهد شد می نوشتم.
اینکه اگر لاغر بشم از خریدن و پوشیدن لباس های رنگ شاد چه احساسی خواهم داشت می نوشتم.
اگر لاغر بشم چه تغییری در اعتماد به نفس و احساس شادی و رضایت من از زندگی ایجاد خواهد شد.
به شکل های مختلفی درباره مزایای لاغری می نوشتم و هرچه بیشتر می نوشتم اشتیاق و انگیزه من برای لاغر شدن بیشتر میشد.
ماه ها به همین شکل گذشت و در کنار کار کردن روی سایت ابزار و یراق تمرینات لاغری با ذهن را انجام می دادم و ایده های مختلف برای انجام تمرینات ذهنی برای لاغر شدن را اجرا می کردم.
در این مدت هم به شکل های معجزه وار که البته می دانستم همه آنها برنامه های الهی است که در جهت برآورده کردن آرزوی لاغری من می باشند به کتابها و مطالبی هدایت می شدم که ایده های کارآمدتری برای لاغری با ذهن بود و به شکل قدم به قدم تمرینات موثرتری برای تنظیم ذهن ناخودآگاه برای لاغر شدن انجام می دادم که شرح کامل این تمرینات در دوره ورود به سرزمین لاغرها به طور مفصل توضیح داده شده است.
بعد از حدود ۱۵ ماه نشانه های لاغری در جسم من از طریق دیگران مشاهده شد. کم کم افرادی که بعد از مدتی من را می دیدند می گفتند که رضا چیکار کردی لاغر شدی؟! بعضی ها می گفتند احساس می کنم نسبت به قبل لاغر شدی! و این شروع نشانه های تحقق آرزوی لاغری من بود.
با اشتیاق و انگیزه بیشتری به مسیر خودم ادامه دادم و در مدت کوتاهی نتایج جسمی من واضح و واضح تر شد به طوری که هرکس مرا می دید از لاغر شدن من تعجب می کرد و بلافاصله درباره روشی که برای لاغری استفاده کرده بودم از من سوال می کردند.
به همه می گفتم که با روش لاغری با ذهن لاغر شده ام اما هیچکس باور نمی کرد چون اصلا نمی دانستند این چه روشی است و چطور می شود با ذهن لاغر شدن. جالب اینکه خودم هم نمی دانستم که چطور باید این موضوع را شرح بدم چون برای بار اول بود که بدون رژیم و ورزش لاغر شده بودم و خودم هم نمی دانستم روند لاغری من چگونه بوده است که آن را برای دیگران توضیح بدم.
بعد از چند وقت یکی دو نفر از اطرفیان من که اضافه وزن داشتند علاقمند به اطلاع از روش لاغری با ذهن شدند و از من درباه چگونه لاغر شدن با ذهن سوال می کردند.
چهارمین اقدام خداوند
خیلی برای آنها توضیح می دادم ولی متوجه نمی شدند تا اینکه این ایده در ذهن من شکل گرفت که به جای توضیح دادن نوشته ها و تمریناتی که انجام داده ای را به آنها هم بگویم تا انجام دهند و به این شکل خودبخود لاغری با ذهن را یاد خواهند گرفت.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: گروهی در تلگرام تشکیل دادم و من به همراه دو نفر از علاقمندان به لاغری با ذهن عضو این گروه شدیم.
هر روز درباره تمریناتی که انجام داده بودم و کلا لاغری با ذهن مطالبی را به شکل نوشتاری در گروه منتشر می کردم.
یکی از دوستان من که اتفاقا کاملا متناسب بود جهت کنجکاری از من خواست که او را عضو گروه کنم تا ببیند من دارم چه کاری انجام می دم.
این فرد را عضو گروه کردم.
اتفاقا برادر این فرد هم مرا می شناخت و در یک مکالمه تلفنی وقتی دوست من درباره لاغر شدنم و اینکه ادعا می کنم با ذهنم لاغر شده ام صحبت کرده بود او نیز کنجکاو شده بود و توسط برادرش عضو گروه لاغری با ذهن شد و گروه ما پنج نفره شد.
چند روز به همین شکل گذشت تا اینکه برادر دوستم که تهران زندگی می کرد و اصلا با من در ارتباط نبود درباره موضوع لاغری با ذهن با همسرش که اتفاقا اضافه وزن دارد و سالهاست برای لاغر شدن تلاش می کند صحبت می کند و به او پیشنهاد می دهد که عضو گروه بشه و نوشته های من را مطالعه کند، شاید بتونه سر در بیاره که من چی می گم.
البته به همسرش گفته بود که این فرد را می شناسم و خودش چاق بوده و الان لاغر شده و همین تایید برادر دوستم باعث میشه تا همسرش کنجکاو بشه که لاغری با ذهن چیه و عضو گروه شد.
آن خانم چندتا از نوشته های من در گروه چند نفره را می خواند و احساس خوبی پیدا می کنه و براش جالب و جدید می یاد.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: از سر شوق که انگار راه جدیدی برای لاغری پیدا کرده لینک گروه چند نفره ما را در یک گروه خانوادگی که تعداد اعضای زیادی داره قرار میده و میگه که این گروه درباره لاغری هست و صاحب این گروه را می شناسه که خودش چاق بوده و از این روش لاغر شده و حالا داره به بقیه آموزش میده.
در طی چند ساعت گروه چند نفره ای که برای توضیح لاغری با ذهن تاسیس کرده بودم به بالای صد نفر عضو رسید. صد نفری که همه مشتاق یادگیری لاغری با ذهن بودند و این سرآغاز تحول در زندگی من و برآورده شدن آرزوی داشتن کسب و کار اینترنتی من بود.
واضح تر شدن برنامه الهی من
بعد از مدت کوتاهی به این نتیجه رسیدم که سایت ابزار و یراق اون چیزی نیست که من دوست دارم داشته باشم بلکه دوست دارم کسب و کار اینترنتی من در جهت علاقه اصلی من که لاغری است باشه و به همین دلیل سایتی که چندین ماه شبانه روز براش زحمت کشیده بودم را پاک کردم و مشغول آموزش لاغری با ذهن در تلگرام شدم.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: چند سال به همین شکل سپری شد و به لطف خدا اعضای اون گروه چند نفره به حدود دو هزار نفر رسید و در طی این چند سال افراد زیادی نتایج شگفت انگیزی کسب کردند و روز به روز اشتیاق و انگیزه من برای ادامه دادن و گسترش لاغری با ذهن بیشتر شد تا روزی که این ایده در ذهن من شکل گرفت که سایت آموزشی لاغری با ذهن را تاسیس کنم.
اما این بار دیگر شرایط تاسیس سایت تناسب فکری با سایت ابزار و یراق کاملا متفاوت بود چون من از سالها قبل کار کردن با سایت را یاد گرفته بودم و همه تمرینات و آزمون و خطاها را قبلا روی سایت ابزار و یراق انجام داده بودم.
همین امر سبب شد که سایت تناسب فکری در مدت خیلی کمتر و به شکل خیلی بهتری شروع به کار کرد و در همان سالی که تلگرام در ایران فیلتر شد من از چند ماه قبل سایت تناسب فکری را تاسیس و آماده کرده بودم و فیلتر شدن تلگرام هیچ خللی در روند رشد لاغری با ذهن ایجاد نکرد.
من بر اساس برنامه الهی خودم حرکت کرده بودم و هرآنچه برای تحقق آرزوی داشتن کسب و کار اینترنتی نیاز داشتم در زمان مناسب به بهترین شکل در مسیر زندگی من قرار می گرفت و من فقط از این فرصت ها استفاده می کردم.
قدم به قدم حرکت کردم. ابتدا ایده تاسیس سایت ابزار و یراق را اجرا کردم. حدود یک سال بعد ایده لاغری با ذهن به من الهام شد و حدود ۲ سال بعد سایت مشغول آموزش لاغری با ذهن در تلگرام شدم و تقریبا دو سال بعد از آن سایت تناسب فکری که رویای اصلی من بود ولی در ابتدا به شکل سایت ابزار و یراق شکل گرفته بود به واقعیت همیشگی من تبدیل شد.
لزوم داشتن آرزو در زندگی
برای لذت بردن از زندگی باید هدف یا آرزو داشته باشید. آرزویی که مشتاق برآورده شدن آن باشید.
آرزویی که واقعا با برآورده شدنش تحول و دگرگونی در زندگی شما ایجاد شود.
اگر آرزوی شما دارای این شرایط و ویژگی ها باشد از فکر کردن به آن لذت می برید و هرگز خسته نمی شوید.
از اینکه برای تحقق آرزوی خود قدم بردارید احساس شادی و رضایت خاطر دارید.
قدم برداشتن می تواند مطالعه کردن درباره آن آرزو باشد. قدم برداشتن می تواند صحبت کردن درباره آرزوی خود با فرد مناسب و یا حتی نوشتن درباره آن برای خداوند باشد.
باید از طریق نوشتن و صحبت کردن بر آرزوی خود متمرکز شوید تا ارزش این آرزو و خواسته بیشتر و بیشتر شود و پیام شما مورد تایید خداوند قرار گرفته و برنامه الهی برای تحقق آرزوی شما طرح و به شما عرضه شود.
در اجرای مراحل بعدی دیگر شما تنها نیستید. بلکه خداوند را به عنوان مدیر برنامه الهی خود همراهتان دارید و در بهترین زمان بهترین تصمیم و ایده ها را به سمت شما جاری می کند.
شما فقط کافی است به ایده های الهامی خود عمل کنید. این ایده ها بسیار ساده هستند و با شرایط فعلی تان می توانید آنها را انجام دهید.
فقط لازم است به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید و تصور نکنید چرا چند روز گذشت ولی اتفاق خاصی رخ نداد.
اینگونه فکر نکنید که آرزوی من خیلی بزرگ است و این حرکت ها یا اقدامات کوچک چه فایده ای دارد؟
خواسته یا آرزوی من نیاز به چقدر پول و سرمایه دارد و من هیچ پولی ندارم و چگونه قرار است این پول به من داده شود؟!
هرگونه فکر کردن به چطور و چگونه اجرا شدن برنامه الهی برآورده شدن خواسته و آرزویتان باعث ایجاد اختلال در روند اجرای برنامه الهی تان می شود.
بنابراین بدون مقاومت هر اقدامی که فکر می کند در مسیر تحقق آرزویتان است را با اطمینان و اشتیاق انجام دهید هرچند که به نظر خیلی کوچک و بی تاثیر باشد.
برنامه الهی با برنامه های دنیایی بسیار متفاوت هستند و نتایج آنها نیز فراتر از انتظار زمینیان است.
به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید و حرکت خود را آغاز کنید.
تمرین:
۱- با توجه به آگاهی های این جلسه درک و برداشت خود برای ادامه زندگی را شرح دهید.
۲- تاکنون در زندگی چه اهدافی را تعیین و به آن رسیده اید؟ بزرگ یا کوچک بودن ندارد، هر هدفی که تعیین کرده و به آن رسیده اید را شرح دهید.
۳- روزهایی که مشغول رسیدگی به اهداف خود بوده اید با چه حال و احساسی زندگی می کردید، درباره ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن در اون دوران شرح دهید.
۴- لیست آرزوهای خود در فایل مقدمه را مرور کنید و سعی کنید از نظر خداوند مسیر رسیدن به خواسته های خود را به شکل ساده ترسیم کنید. به این معنی که اگر شما خدا بودید چگونه به ساده ترین شکل ممکن این خواسته ها را برای بنده خود برآورده می کردید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.44 از 73 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
خدا نامش سرآغاز کلام است
که از لطفش سلامت در سلام است
خداوندی که در هر لحظه با ماست
به ذکرش هر مرض قطعاً مداواست
عرض سلام و ادب دارم خدمت استاد ارجمند و دوستان همراهم در این مسیر زیبای الهی که قطعاً هیچ کس بی دعوت نامه خداوند پا به این مسیر نگذاشته پس خوش به سعادت همگی ما که به دعوت خداوند عزیزمون اینجاییم و در این مسیر دعوت شدیم تا پروردگارمون رو بهتر بشناسیم و بی شک همه ی ما یکی از آرزوهامون شناخت بهتر خدا بوده که الان دعوت شدیم و خدا داره وفاداریشو به رخ ما می کشه و میگه می خواستی منو بهتر بشناسی ؟؟؟
بسم الله این تو و این صراط مستقیم خدا شناسی
۱. با توجه به آگاهی های این جلسه درک و برداشت خود برای ادامه زندگی را شرح دهید.
من از زمان کودکی با توجه به شنیده هام از اطرافیان و اساتید دینی و … فکر می کردم که هر انسانی تقدیر و سرنوشتی داره که از پیش توسط خدا تعیین شده و هیچ کس نمی تونه این سرنوشت و تقدیر رو تغییر بده !
و بارها برام این سوال پیش آمده بود که
چرا خدا بین بنده هاش فرق گذاشته و یکی در ناز و نعمت زندگی می کنه یکی در فقر و تنگدستی و هر بار پاسخی مشابه این دریافت می کردم که اینها همه آزمایشات الهی هستند و خوشحال باش که خدا با ثروت از تو امتحان نگرفته چون مسئولیتت خیلی سخت تر بود !
چون خدا روزی انسانهای فقیر رو در مال افراد ثروتمند قرار داده و اگر این افراد ثروتمند به اندازه ی کافی به فقرا کمک نکنند عقوبت سختی در انتظارشونه و …
اما من بازم به خودم می گفتم من اینطوری نیستم اگه پولدار بودم قطعاً زیاد کمک می کردم بعد به خدا می گفتم امتحانم کن بهم بده اگه کمک نکردم ازم بگیر دوباره !
برنامه ی الهی به این معنی نیست که سرنوشتی که خدا برامون رقم زده رو برنامه ریزی کنیم و در این مسیر حرکت کنیم بلکه به این معنیه که بی هدف زندگی نکنیم
و در زندگی هدفی رو مشخص کنیم و برای رسیدن به اون هدف از خدا کمک بخوایم و سعی کنیم به اون هدف برسیم
و این مسئله به نفع ماست !
به این دلیل که خداوند سیستم این جهان رو طوری پایه ریزی کرده که هیچ کس نباید بی کار باشه !
یعنی اگر ما برای خودمون تصمیم نگیریم و طبق علایقمون هدف مشخصی تعیین نکنیم و سرگرم تلاش برای رسیدن به اون هدف نباشیم جهان برای ما تصمیم می گیره و برای ما مسائلی رو به وجود میاره که مشغول حل و فصل اون مسائل بشیم و این اصلاً خوب نیست !
چون تصمیماتی که جهان برای ما می گیره اغلب به نفع ما نیست و در مسیر خواسته های ما نیست !
چون اغلب مسائل به هم ریخته هستن مثل انواع بیماری ، مشکلات در روابط خانوادگی و دوستی هامون ، خرابی وسائل منزل ، مشکلات کاری و …
من این مسئله رو بارها در زندگی خودم تجربه کردم و زمانی که برای اولین بار در سال ۹۶ در دوره بیندیشید و به تناسب اندام برسید شرکت کردم و هدف تناسب اندام رو برای خودم مشخص کرده بودم
و بیشتر وقتم در راه گوش دادن به فایلها و تمرینات دوره صرف میشد دیگه خبری از بیماری و مشکلات مالی و درگیری با خانواده خودم و همسرم نبود و انگار تمام مسائل و مشکلات اطرافم برای مدتی که برای هدفم تلاش می کردم متوقف شده بود !
و من در اون زمان متوجه این مسئله نبودم اما الان که بهش فکر می کنم می بینم چقدر جالبه که همه چیز انگار دست به دست هم داده بود که من فکرم مشغول چیزهای دیگه نباشه و روی دوره تمرکز کنم !
اما وقتی دوره رو کنار گذاشتم و به قول خودم خواستم کمی استراحت کنم انواع مشکلات ائم از مشکلات مالی ، بیماری ، درگیری با یکی از بستگان و … بر زندگی من هجوم آورد و اون زمان باز هم متوجه نبودم که علتش چیه !
فقط مجبور بودم با اونواع این مشکلات دست و پنجه نرم کنم و به حل و فصل اونها بپردازم !
و بعد از اونم دفعات زیادی بدون اینکه این آگاهی رو داشته باشم و علت این همه آشفتگی ها رو بدونم بارها و بارها این اتفاقات تکرار شد !
[ از خداوند برنامه الهی خود را طلب کنید ]
برای اینکه از زندگی و تجربه های آن لذت ببرید و نعمتهای الهی رو دریافت کنید باید بر اساس برنامه الهی خودتون زندگی کنید.
به این شکل که برای خودتون هدف و یا آرزویی مشخص کنید و برای رسیدن بهش تلاش کنید .
و این مهم نیست که هدف یا آرزوی شما چقدر درست و منطقی باشه بلکه وقتی در زندگی هدف داشته باشید راه های رسیدن به اون هدف توسط خدا در مسیر زندگی شما قرار می گیره و شما در مسیرهایی حرکت می کنید که تحقق خواسته ها براتون راحت میشه !
و راه های رسیدن به هدفتون قدم به قدم به شما الهام میشه و این مسئله هم باید یادمون باشه که عجله نکنیم و تا قدم اول رو انجام ندادیم قدم دوم بهمون الهام نمیشه پس به الهامات درونی اعتماد کنید تا کم کم و پله پله مسیر رسیدن به خواسته به شما الهام خواهد شد
۲. تاکنون در زندگی چه اهدافی را تعیین و به آن رسیده اید ؟ بزرگ یا کوچک بودن فرقی ندارد . هر هدفی که تعیین کرده و به آن رسیده اید را شرح دهید.
زمانی که ابتدایی و راهنمایی بودم همیشه آرزوم بود یک گروه سرود رو با تمام مسئولیتهاش به من بسپارند و اجازه بدن خودم کل مسئولیت گروه سرود رو در دست بگیرم و اولین بار سوم ابتدایی بودم که اولین گروه سرود با مسئولیت کامل به من سپرده شد
و من تمام تلاشم رو کردم که یک گروه سرود بی عیب و نقص داشته باشم و برای قدم اول واقعاً گل کاشتم و از اون زمان به بعد مرتب گروه های سرود به من سپرده می شد و من هر بار پیشرفت چشمگیری در این زمینه داشتم به طوری که گروه های سرود من بهترین گروه میشد
و تمام معلمها و مدیر و دانش آموزان بی نهایت از اجرای سرودهای من لذت می بردند
. و به خوبی متوجه می شدم که زمانی که گروه سرود من شروع به اجرا می کرد همه میخکوب می شدند و سکوت کامل ایجاد میشد و به وضوح میدیدم که خیلی از بچه ها دوست داشتن با من رقابت کنند
و گروه سرودشون از من بالاتر باشه و اکثر بچه های مدرسه میومدن بهم التماس می کردن که بیان توی گروه سرودم
من مرتب در سرود پیشرفت می کردم تا اینکه وقتی دوم راهنمایی بودم مدیر و معلم پرورشی ازم خواستن که با بچه های سرود جشنواره تمرین کنم
و از اون سال به بعد من شدم مسئول سرود و تواشیح جشنواره و خودم هم چون صدام از همه بهتر بود در اکثر مواقع تکخون سرود و تواشیح و قرآن ابتدای مراسم ها بودم و در خیلی از سرودها و تواشیح و قرآنها مقام آوردیم و برنده شدیم تا اینکه دیپلم گرفتم
به حدی به سرود وابسته بودم که غصه ام گرفته بود و دلم می خواست ادامه پیدا کنه اما راهی بلد نبودم و مدرک مربی گری سرود هم نداشتم به خدا گفتم کاش یه طوری می شد
ادامه پیدا کنه ولی امیدی نداشتم که راهی پیدا بشه اما رویای اینو داشتم تا اینکه به طرز معجزه آسایی یک تبلیغ برای کلاسهای تابستانی بدستم رسید
و دیدم دعوت به همکاری کرده از مربی هایی متقاضی کارهای هنری از جمله سرود و خیاطی و … و من با خوشحالی به آدرسی که داده بودن رفتم و با مدیر مسئول اونجا صحبت کردم و شرایطش رو پرسیدم و اتفاقاً شرایطی که می خواستن من داشتم و از همه مربی ها نمونه کار خواسته بودن تا از بین نمونه کارها بهترین مربی رو انتخاب کنند
و من برای سرود و خیاطی درخواست داده بودم که انتخاب شدم و قرار شد هر کلاسی که تعداد هنرجوهاش به حد نصاب رسید تشکیل بشه و کلاس خیاطی و سرود هر دو به حد نصاب رسید
و از من دعوت به کار شد و من خیلی خوشحال بودم و فقط تنها مشکلم رضایت بابام بود که می ترسیدم قبول نکنه اما در کمال ناباوری وقتی به بابام گفتم هیچ مخالفتی نکرد و من کارم رو طبق تاریخی که برای شروع کلاسها گفته بودند شروع کردم و مدتی رو اونجا مشغول بودم
ودر اون زمان مرتب ایده های بهتری برای پیشرفت کارم بهم الهام میشد و از اون زمان استارت شاگرد خصوصی خیاطی و کار تک دوزی هم زدم و چندین جا در بیرون از خانه هم کار کردم و کلی تجربه کسب کردم و روش جدید خیاطی بدون الگو رو از همکارام یاد گرفتم
و ایرادات الگویی در روش گرلاوین که در مدرسه یاد گرفته بودم رو کشف کردم و یرای خودم و شاگردهای خصوصیم اصلاح کردم
برای کار تک دوزی و شاگردهای خصوصی در زیر زمین منزل پدریم کار می کردم و من هیچ گونه تبلیغاتی برای کارم نکردم فقط از خدا خواستم برام مشتری بفرسته
و یادمه برای پارچه های مشتری هام یک کارتن بزرگ تهیه کردم که وقتی دولا میشدم دستم به ته کارتن نمی رسید و به خدا گفتم من کسی رو ندارم که برام تبلیغ کنه و پول و امکاناتی هم ندارم
خودت برام پارتی بازی کن و مشتری های خوب بفرست و کارتن پارچه ها رو پر کن و در کمال حیرت من به یک هفته نکشید که کارتن بزرگ پارچه ها تا لب پر شد از پارچه مشتری هام
و از جاهایی برام مشتری میومد که من حیرت می کردم که اینا من از کجا پیدا کردن ! و چند بار که ازشون پرسیدم که معرفتون کی بوده بیشتر مطمئن شدم که معجزه خدا بوده !
یکی شون گفت از زن دایی شوهرم پرسیدم خیاط خوب سراغ نداری گفت چرا یکی هست تازه بهم معرفی کردن می خوام برم پارچه هاتو بردار با هم بریم از اون یکی خانوم پرسیدم اونم گفت همسایه خونه مامانم از دختر عمه اش آدرس شما رو گرفته
حالا جالب بود که دختر عمه اون خانم هم بعد اومد ازش پرسیدم به چند تا واسطه ی دیگه برگشت که من اصلاً نمی شناختم و هنوز که یادم میاد خدا چطوری برام مشتری می فرستاد باورم نمیشه چون هر کدوم از طریق بیش از ده تا واسطه شنیده بودن و آدرس گرفته بودن و من نمی تونستم نفر اول که آدرس یا تلفن من رو داده بوده شناسایی کنم
اینجا بود که فهمیدم خدا کار نمی کنه شاهکار می کنه
آخه من چطوری تبلیغات می کردم که اینقدر قشنگ و عالی برام مشتری بیاد ؟
چند وقت بعد از بازگشایی مدارس خواهر کوچکترم اومد گفت که جزء گروه سرود جشنواره شده و خام مربی پرورشی گفته اگر مادر یا خواهرتون می تونن بیان مدرسه کمک چون خیلی کار دارم و زیاد وقت ندارم
باهاتون تمرین کنم که خواهرم درباره من به مربیشون گفته که خواهرم مربی سروده و خیلی خوب بلده باهامون کار کنه
و مربیشون خیلی استقبال کرده و گفته بگو بیاد مدرسه باهاش آشنا بشیم و … و من خیلی خوشحال شدم و رفتم مدرسه با مدیرشون و مربی پرورشیشون صحبت کردم و ازم خواستن گروهمو آماده کنم و بعد کمی تمرین میان تماشا
من گروه رو دیدم و از صداها تست گرفتم و اصلاً قابل قبول نبود و صداهاشون به درد سرود جشنواره نمی خورد بنابراین گزارش دادم به مدیر و گفتم باید از بچه های مدرسه که داوطلب سرودن تست صدا بگیرم با استقبال مدیر مواجه شدم و از فرداش شروع کردم و بعد چند روز گروهم رو انتخاب کردم
و رهبر گروه رو انتخاب کردم و بهشون آموزشهای لازم رو دادم و بعد از چند جلسه تمرین مدیر و چند تا از معلمها و مربی پرورشی اومدن برای بازدید و خیلی خوششون اومد و گفتن تا حالا توی این همه سال سرود به این جالبی ندیده بودن
چون من با بچه ها صدای زیر و بم کار می کردم و کسانی رو انتخاب می کردم که هم صدای زیر داشته باشن هم بم هم صدای صاف و بلندی داشته باشن و گروه ها ی من از لحاظ هم خوانی صدا ، هدایت رهبر ، آرایش گروه و … در سطح بالایی قرار داشت و اینو می دونم که همش هدایت خدا بود
من واقعاً قدم به قدم الهاماتی که بهم میشد عملی می کردم و کارم به حدی در سرود پیشرفت کرده بود که خودمم باورم نمیشد که اینهمه خلاقیت و نظم در سرودهام از کجا اومده بود !
چیزی که حتی برای خودم عجیب بود این بود که وقتی بچه ها روی سِن اجرا می کردند من پشتم رو می کردم و ازشون تا حدی فاصله می گرفتم که مثلاً داورها می نشستن و صدای تک تک افراد رو متوجه می شدم و فالشی صدا رو کنترل می کردم
و اینبار هم سرود جشنواره ی من مقام آورد و در سطح استان خودمون اول شد و قرار بود کل گروه سرود و من رو به مشهد ببرن که در سطح کشور اجرا کنند اما من در اون زمان عقد کرده بودم و همسرم اجازه نمیداد با گروه سرود برم
مدیر دبیرستان خواهرم شیفته ی تبحر من در سرود شده بود و حاضر بود برام هر کاری بکنه که مدرک مربی گری سرودم رو بگیرم و به صورت رسمی شروع به کار کنم اما به دلیل اینکه در اون زمان بیشتر یک سالی بود که عقد کرده بودم و مشغول تهیه و تدارک کارهای عروسی ام بودم
دیگه نتونستم ادامه بدم
خلاصه این گوشه ای از اتفاقاتی بود در پروسه سرود و خیاطی برام رخ داد و مثال های زیاد دیگه ای هم هست که بخوام بگم خیلی طولانی میشه
۳. روزهایی که مشغول رسیدگی به اهداف خود بوده اید با چه حال و احساسی زندگی می کردید ؟
درباره ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن در اون دوران شرح دهید.
همیشه وقتی در زندگیم هدفی داشتم حال و احساس بهتری داشتم و صبح ها با شور و اشتیاق خیلی بیشتری از خواب بیدار می شدم و شبها به امید اینکه فرداش بهتر عمل می کنم و فردای روشن تر می خوابیدم
کلاً بیشترین درگیری فکری من در مورد هدف و آرزوم بود و شبها زمانی که دراز می کشیدم تا خوابم ببره گاهی ایده های جدید برای رسیدن به هدفم بهم الهام میشد و تصمیم می گرفتم فرداش اون تصمیم رو عملی کنم
در کل به نظرم:
این هدفه که به انسانها ارزش میده !
چون کسی که هدف نداره مرتب توی زندگیش درجا میزنه و مثل انسان بی اراده و انگیزه ای می مونه که اجازه میده هر کسی براش تصمیم بگیره
و این انسان توی زندگیش هیچ گونه پیشرفتی نداره اما پسرفت رو قطعاً داره چون وقتی خودت برای زندگی خودت تصمیم نگیری جهان تصمیم می گیره و جهان به نفع تو تصمیم نمی گیره !
من اینو اینطوری برای خودم تشبیه می کنم
انسان بی هدف مثل یک کارگر یا کارمند دون پایه دولت می مونه که یک حقوق بخور و نمیر داره با کلی قسط و بدهی و زندگی یکنواخت و کسل کننده و چشمش به دست بالاسری هاست که براش یه تشویقی در نظر بگیرن
یه عیدی ناچیز بهش بدن و با همین چیزا خوشه و در آخر هم بعد سالیان سال کار کردن بازنشست میشه و حقوقش حتی از قبلم کمتر میشه و این یعنی پسرفت !
اما انسان هدفمند مثل مدیر عامل با اعتماد به نفس مقتدر یک شرکت یا یک کارفرما می مونه که خودش برای زندگی و کار خودش تصمیم می گیره و هر سال موفقیتهای بی شمار و عالی کسب می کنه و همیشه زندگی رو به بالا داره و برای گذران زندگیش ، تفریحش و … خودش بهترین تصمیمات رو می گیره و اجازه نمیده هیچ کس توی زندگیش دخالت کنه و تصمیم بگیره و بله قربان گوی کسی نیست !
۴. لیست آرزوهای خود در فایل مقدمه را مرور کنید و سعی کنید از نظر خداوند مسیر رسیدن به خواسته های خود را به شکل ساده ترسیم کنید.
به این معنی که اگر شما خدا بودید چگونه به ساده ترین شکل ممکن این خواسته ها را برای بنده خود برآورده می کردید؟
پاسخ به این سوال دوباره منو درگیر کرد و از اون سوالایی بود که هر وقت می خواستم بهش فکر کنم انگار ذهنم می خواست جیغ بکشه و فرار کنه !
هر چی می خواستم بیشتر بهش فکر کنم کاملاً حس می کردم ذهنم از جواب دادن به این سوال طفره میره !
و برای همین فرستادن این دیدگاه زمان بیشتری برد
یکی از آرزوهام این بود که زمین ۲۵۰ متری توی شهر خودمون بخریم و با نقشه ای که دوست داریم بسازیم
بعد سعی کردم خودم رو بزارم جای خدا که چطوری به این خواسته یا آرزو جواب میده
تنها چیزایی که بعد از کلی کلنجار به ذهنم رسید این بود که :
۱. یه مشتری خوب که پول نقد داره و دنبال یک خونه باغ برای تفریح تو دهات می گرده می فرستم بیاد خونه رو ببینه و خیلی می پسنده و سریع معامله می کنن و خونه رو با تمام وسایل می خره و بابت وسایلش هم پول خوبی میده چون همه نو و قشنگن
۲. یک مشتری خوبم می فرستم برای خونه ارث مادرشوهرش و پول نقد میده مشتری و اون خونه رو به ارزش واقعیش می خره و یه تلنگر میزنم به خاله ها و دایی های همسرش که اون زمینایی که با کلاه برداری بالا کشیدن از کارشون پشیمون بشن و ارث اینا رو تمام و کمال بدن
۳. با پولایی که الان به دستشون رسیده می تونن سهم الارث بقیه رو بدن و یه دستی به سر و روی خونه بکشن و قشنگش کنن و با قیمت خیلی بهتر بفروشن و برای خودشون یک زمین ۲۵۰ متری با موقعیت عالی و زیر قیمت چون صاحبش پول لازمه بخرن و یک خونه خیلی قشنگ و رویایی برای خودشون بسازن
و در این راهم کمکشون می کنم که بتونن مصالح و … با قیمت خیلی بهتر پیدا کنن
ولی بازم می دونم من هر چی هم بگم مثل کاری که خدا می کنه نمیشه برای همین ترجیح میدم خدا خودش همه چیز رو برام بچینه و مثل همیشه سورپرایزم کنه
با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما استاد بزرگوار و همه دوستان هم مسیر
و آرزوی اینکه همیشه در زندگی هدفمند باشید و بهترینها براتون اتفاق بیفته
خدا نگهدار