برنامه الهی تقدیر یا سرنوشت نیست که خداوند از قبل برای من مشخص کرده باشد و مرا مجبور به حرکت در مسیر رسیدن به آن کند.
بلکه نقشه ای است که خداوند برای تحقق خواسته های من ترسیم کرده است و من فقط کافی است به برنامه الهی خود برای تحقق رویاهایم ایمان داشته باشم.
بی هدف زندگی نکنید
سال های زیادی از عمرم را باری به هر جهت سپری می کردم. هر مساله ای در زندگی ام رخ می داد برای برطرف کردن آن تلاش می کردم و باز مساله دیگر فرا می رسید و من همواره در حال حل و فصل مسائل و مشکلاتم بودم.
بسیاری از انسانها در حال حاظر به همین شیوه زندگی می کنند. هیچ طرح و برنامه ای برای زندگی خود ندارند و هر روز روند زندگی تکراری را در پیش می گیرند و هر مساله ای در این مسیر رخ دهد از آن به عنوان یک مشکل، مصیبت، بدبختی یا هر عنوان دیگری یاد می کنند.
نسبت به آن مساله و کل زندگی گله و شکایت دارند و هیچ امیدی به بهبود شرایط یا انگیزه ای برای تغییر شرایط خود ندارند.
اگر بدون داشتن هدف و برنامه مشخص زندگی کنید جهان هستی بهم ریختگی های زیادی وارد زندگی تان خواهد کرد تا مشغول مرتب کردن آنها شوید.
در واقع جهان هستی و خداوند اجازه نمی دهد هیچ موجودی در جهان بی اثر و بی فایده باشد. بنابراین حتی اگر به نظر خودتان کار مفیدی انجام نمی دهید یا زندگی شما باری به هر جهت سپری می شود اما از نظر قوانین جهان هستی شما در پروسه زندگی نقش دارید.
نقش شما ممکن است باعث بهبود شرایط یا کمک به دیگران شود ولی برای خودتان تاثیر مثبت و روحیه بخشی نداشته باشد چون شما با برنامه زندگی نمی کنید.
از خداوند برنامه الهی خود را طلب کنید
برای لذت بردن از زندگی و تجربه لذت ها و نعمت های بیشمار خداوند باید بر اساس برنامه الهی خود زندگی کنید.
بدین شکل که برای خود هدف یا آرزو تعیین کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.
مهم نیست که برنامه ریزی شما برای رسیدن به هدف چقدر صحیح یا غلط باشد بلکه فقط مهم است که برای زندگی کردن هدف داشته باشید و در جهت تحقق خواسته خود قدم بردارید.
وقتی شروع به اقدام کردن برای تحقق خواسته خود می کنید خداوند برنامه الهی یا نقشه راهی که شما را به هدف خود می رساند طرح ریزی کرده و قدم به قدم آن را به شما الهام می کند.
این امر نه تنها موضوع عجیب و باورنکردنی نیست بلکه همه شما در زندگی بارها به شکل ناخودآگاه این مساله را تجربه کرده اید که وقتی برای تحقق خواسته ای تلاش کرده اید ایده ها و اتفاقاتی در مسیر زندگی شما رخ داده است که باعث آسان شدن برآورده شدن خواسته شما شده است.
این همان طرح و برنامه الهی است که وقتی فردی رویا یا خواسته ای داشته باشد و برای تحقق آن حرکت کند به مرور خداوند حرکت فرد را در مسیر و نقشه راهی که خود برای او ترسیم کرده است متمایل می کند و فرد اتفاقات عالی را در مسیر رسیدن به خواسته خود تجربه می کند که عقیده دارد فقط کار خدا بوده است و در زندگی او معجزه رخ داده است.
برای شرح عملی چگونگی طلب کردن برنامه الهی از خداوند و نحوه اجرای آن درباره عرضه یکی از خواسته های خودم به خداوند و چگونگی شکل گیری و اجرای برنامه الهی برای تحقق آرزویم را شرح می دهم.
آرزوی کسب و کار اینترنتی
زمانی که درک کردم می توانم هر خواسته ای از خداوند داشته باشم این علاقه در من شکل گرفت که کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا بتوانم در هر زمان و مکانی که دوست داشتم زندگی کنم و همزمان کسب و کار خودم را مدیریت کنم.
در آن زمان من صاحب مغازه ابزار و یراق بودم و هیچ ایده ای برای داشتن کسب و کار اینترنتی نداشتم و اصلا هیچ اطلاع و آگاهی از موضوع اینترنت و سایت و … نداشتم.
در قدم اول: من خواسته خود را به خداوند عرضه کردم:
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم.
برای قدم دوم: دلایل و منطق خواسته خود را به صورت انشایی شرح دادم.
لازم به ذکر است انجام این مرحله به منظور تفهیم دلیل درخواست به خداوند نیست چون هر خواسته ای برای خداوند مقدس و لازم الاجرا است بلکه برای واضح تر شدن دلیل علاقه به کسب و کار اینترنتی درباره دلیل علاقمندی ام به کسب و کار اینترنتی تمرین نوشتاری انجام دادم.
درخواست برنامه الهی تحقق آرزو
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا آزادی زمانی و مکانی را تجربه کنم و بتوانم بدون وابسته بودن به مکان خاص زندگی کنم و آزادی الهی را تجربه کنم.
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا درآمد و ثروت بیشتری وارد زندگی ام شود چون گسترش کسب و کار اینترنتی بسیار بیشتر از داشتن یک مغازه در یک خیابان از یک شهر می باشد.
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم چون هم به کار کردن با کامپیوتر علاقه دارم و هم از اینکه در کسب و کار ابزار و یراق مجبور بودم برای هر فروش با مشتری به صورت رو در رو صحبت و ارتباط داشته باشم خسته شده بودم و دوست داشتم شرایطی را تجربه کنم که به صورت مستقیم با مشتری برخورد نداشته باشم.
لازم به یادآوری است که در آن روزها هیچ ایده ای برای اینکه چگونه باید کسب و کار اینترنتی داشته باشم را نداشتم.
چند روز به صورت پراکنده زمان می گذاشتم و نوشته های خودم درباره دلایل علاقمندی ام به داشتن کسب و کار اینترتی را می خواندم و آن را تکمیل و تکمیل تر می کردم.
بعد از آن نوبت به اقدام کردن بود و باید یک حرکت یا اقدامی برای تحقق خواسته خود انجام می دادم.
توجه داشته باشید این مراحل برای ثابت کردن به خودم و خداوند بود که من آرزو دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم و حاظرم برای تحقق آزوی خود حرکت کرده و قدم بردارم.
با خودم فکر کردم که برای قدم برداشتن به سمت تحقق آرزوی خودم چه اقدامی می توانم انجام دهم؟!
هیچ ایده یا راهکاری به نظرم نمی رسید.!
اینجاست که خداوند برنامه الهی خود را به شکل ایده و الهام به انسان عرضه می کند و در واقع او را در مسیر رسیدن به خواسته اش هدایت می کند.
شروع برنامه الهی برای تحقق آرزو
در ذهنم این ایده شکل گرفت که کالاهایی که در مغازه دارم را به شکل اینترنتی بفروشم و کسب و کار خودم را علاوه بر حضوری به شکل غیرحضوری گسترش دهم.
لازم به ذکر است که این ایده من در سال ۱۳۹۳ بود که هنوز جهان درگیر بیماری فراگیر و غیرحضوری شدن بسیاری از کسب و کارها نشده بود.
به نظرم ایده خوبی بود و من تصمیم گرفتم تا کالاهایی که در مغازه دارم را در یک سایت به شکل اینترنتی بفروشم.
ایده به نظر خوبی بود اما هیچ اطلاع یا آگاهی درباره چگونه انجام دادن این کار نداشتم.
اولین اقدام خداوند
در آن زمان مغازه کناری من خدمات کامپیوتری بود که ملزومات مصرفی کامپیوتر مثل موس و کیبورد و … می فروخت و صاحب اون فروشگاه کارمند دانشگاه بود و فقط بعد از ظهرها خیلی دست و پا شکسته مغازه را باز می کرد.
یک روز عصر که برای باز کردن مغازه اومده بود، از جلوی مغازه من رد شد. ناخودآگاه و بدون برنامه قبلی بعد از سلام کردن او را صدا زدم و درباره اینکه می خوام سایت فروش ابزار و یراق تاسیس کنم به او گفتم.
گفت ایده خیلی خوبیه و اتفاقا تا حالا برای چند نفر سایت راه اندازی کرده است.
من از شنیدن این حرف تعجب کردم چون اصلا فکرش را نمی کردم این فرد قادر به انجام این کار باشه و با اینکه چند سال بود این فرد را می شناختم ولی هیچ وقت درباره این موضوع حرفی از این فرد نشنیده بودم.
اینجا بود که باور کردم خداوند به محض اینکه من برای تحقق آرزوی خودم اقدام کنم برنامه الهی خودش را اجرا کرده و کارها را برای من آسان می کند.
فردای آن روز این فرد تمام کارهای لازم برای داشتن سایت را برای من انجام داد و یک آدرس اینترنتی به من داد و گفت آقای عطار سایت شما آماده شده و می تونید محصولات را بهش اضافه کنی.
من شوکه شده بودم که چطور به این سرعت ایده داشتن سایت اینترنتی برای من به واقعیت تبدیل شد.
آدرس سایت را در مروگر گوگل وارد کردم و دیدم یک سایت باز شد به اسم ابزار و یراق عطار.
از دیدن این صحنه لذت بردم و خدا را شکر کردم که چقدر زود همه کارها را برای من انجام داد و من صاحب سایت اینترنتی شدم.
استمرار برای بهبود تحقق آرزو
چالش بعدی این بود که سایت باز می شد ولی اطلاعاتی که من دوست داشتم یا نیاز داشتم در سایت نبود و همه تصاویر و نوشته ها به صورت پیش فرض قرار داده شده بود که باید با مطالب مورد نظر من جایگزین می شد.
شروع کردم به تحقیق در اینترنت که چطور باید اطلاعات را وارد سایت کنم.
ساعت ها وقت صرف کردم و جلسات آموزشی را انجام دادم و در حد خیلی جزئی تونستم مطالب در سایت وارد کنم.
با اینکه از انجام همان چند حرکت ساده بسیار خوشحال بودم اما کافی نبود و چیزهای خیلی زیادی بود که باید هنوز یاد می گرفتم و چون به صورت اصولی و گام به گام مطالب آموزشی وجود نداشت و من هم پراکنده در هر سایت یه چیزهایی می خوندم نمی تونستم بیشتر از این با تحقیق و پیگیری کار کردن با سایت را یاد بگیرم.
چند روز به همین شکل گذشت و من در تلاش برای یادگیری بودم. و به این فکر می کردم که کاش یه جایی بود که می تونستم برم کلاس حضوری اما کار مغازه این فرصت را بهم نمی داد و از طرفی می دونستم که در کلاسهای آموزشی خیلی مسائل حاشیه ای گفته می شه که مورد نیاز من نیست.
من دوست داشتم که شرایطی فراهم می شد تا فقط چیزی که نیاز من برای کار کردن با سایت هست را یکی بهم یاد می داد.
دومین اقدام خداوند
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: یک روز بعد از ظهر برادر من برای دیدم به مغازه آمد.
در لابلای صحبت های روزمره درباره تاسیس کردن سایت اینترنتی با برادرم صحبت کردم و سایت را بهش نشون دادم و گفتم که خیلی کار داره و تازه شروع کردن به یادگیری ولی خیلی سردرگم هستم که باید چطور مراحل یادگیری را دنبال کنم.
برادر من کارمند آب و فاضلاب روستایی بود و فردای اون روز در محل کار کامپیوتری که باهاش کار می کرده با مشکل مواجه می شه و فردی که مسئول پشتیبانی فنی کامپیوترهای اداره بوده برای تعمییر به اتاق کار برادرم می ره و مشغول رفع مشکل میشه.
در حین انجام کار و صحبت کردن، برادرم درباره اقدام من جهت تاسیس سایت و علاقه ام به یادگیری کسب و کار اینترنتی به برای این فرد صحبت می کنه و اون فرد خیلی تعجب می کنه که یه نفر در شهر دزفول داره سایت فروش ابزار و یراق تاسیس می کنه.
به برادرم میگه که من چند سال در یک شرکت بزرگ در شهر قم پشتیبانی سایت اینترنتی را انجام دادم و به انجام این کار کاملا مسلط هستم و اگه برادرت دوست داره می تونم بهش کمک کنم که بتونه با سایتش کار کنه.
برادرم با من تماس گرفت و موضوع را مطرح کرد و من خیلی خوشحال شدم و بلافاصله گفتم حتما می خوام یاد بگیرم و اتفاقا خیلی هم مشتاق هستم و شماره اون فرد را به من داد.
با اون فرد تماس گرفتم و داستان را براش تعریف کردم و اون فرد گفت که چند جلسه به شکل حضوری میاد مغازه من و کار کردن به سایت را به من آموزش می ده.
یعنی من با شنیدن این خبر تو ابرها بودم و خدا را شکر می کردم که چقدر ساده و بدون اینکه من کاری انجام بدم چیزی که نیاز من برای تحقق آرزوم هست را به سمت من می فرسته.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: در اولین جلسه آموزشی متوجه شدم که این فرد پشتیبان یکی از معتبرترین سایت های نرم افزایی بوده که خودم همیشه از این سایت برنامه ها را دانلود می کردم یعنی کاملا حرفه ای و مسلط به این کار بود.
ظهرها که باید می رفتم خونه، نمی رفتم و درب مغازه را می بستم و این فرد هر روز حدود ۲ ساعت درباره چگونه کار کردن با سایت به من آموزش می داد.
و من با اشتیاق تمرینات را انجام می دادم و چند روز به همین شکل گذشت و من یواش یواش کار کردن با سایت و اینکه چطور عکس و مطالب و منوها و قیمت ها و هرچی لازم بود را در سایت ایجاد کنم را یاد گرفتم.
بعد از چند روز برگزاری کلاس خصوصی آموزشی هرچقدر از این فرد درخواست کردم که هزینه برگزاری این کلاس ها را اعلام کنه تا پرداخت کنم قبول نکرد و گفت کار من چیزه دیگه است ولی چون برادرت گفت که علاقه به سایت داری و دیدم سایت را هم تاسیس کردی دوست داشتم به همشهری خودم کمک کنم.
این کار خداست که وقتی برنامه های الهی برای تحقق آرزوها را اجرا می کنه نتیجه اون بسیار فراتر از انتظار فرد خواهد بود.
دقت کنید من چند روز بعد از اینکه خواسته داشتن کسب و کار اینترنتی را به خداوند عرضه کردم و بعد از اینکه اشتیاق خودم را نشون دادم و اولین قدم که فکر کردن به این بود که چه کاری می تونم برای تحقق خواستم انجام بدم درهای رحکت خداوند باز شد.
توسط دستان خداوند که هر کدام به شکل خاص وارد زندگی من شدند من هم صاحب یک سایت شدم و هم نحوه کار کردن با سایت را یاد گرفتم به شکل کاملا رایگان و به راحت ترین شکل ممکن که حتی لازم نبود به کلاس آموزشی برم و در مغازه خودم توسط یک فرد کاملا حرفه ای آموزش دیدم.
بیش از شش ماه تمام وقت آزادم در طول روز را صرف وارد کردن اطلاعات و تهیه عکس ها و کامل کردن سایت ابزار و یراق عطار کردم و تقریبا سایت آمده شده بود و ظاهر و عملکرد قابل قبولی داشت.
سومین اقدام خداوند
در این مرحله از مسیر تغییر کردن بود که ایده لاغر شدن با قدرت ذهن در من شکل گرفت و مصمم شدم که این موضوع را اجرا کنم و با قدرت ذهنم لاغر بشم.
باز هم در اون لحظه هیچ ایده و اطلاعی درباره چگونگی انجام این کار نداشتم اما دیگه طریقه هدایت شدن و باز شدن درهای رحمت خداوند برای تحقق آرزوها را تجربه کرده بودم و به همان شکل که برای تحقق آرزوی سایت اینترنتی اقدام کرده بودم برای تحقق رویای لاغری با ذهن نیز عمل کردم.
روزها درباره خواسته خودم می نوشتم.
اینکه چرا می خواهم لاغر شوم.
چرا می خواهم با استفاده از قدرت ذهنم لاغر بشم.
حتی درباره این موضوع می نوشتم که از خدا انتظار دارم که همانطور که خیلی ساده و راحت همه کارها برای تحقق رویای سایت را انجام داد برای تحقق رویای لاغری هم من را کمک کند و البته ایمان داشتم که اینگونه خواهد بود.
بعد از تعیین خواسته لاغری با ذهن به این فکر کردم که خوب، برای اولین قدم من چه کاری می توانم انجام دهم؟
اولین ایده این بود که از این به بعد هر کتابی در زمینه قانون جذب می خوانم یا هر فیلم و مطلب آموزشی که تماشا می کنم تمرینات آن را به تمرینات مربوط به لاغری تغییر داده و آنها را انجام دهم.
به عنوان مثال وقتی در کتاب یا فیلم آموزشی درباره اینکه اگر می خواهید ثروتمند شوید باید احساس ثروتمند شدن داشته باشید یا سعی کنید درباره اینکه اگر ثروتمند شوید چگونه خواهید بود فکر کنید و درباره آن بنویسید تا باور ثروتمند شدن در ذهن ناخودآگاه شما ایجاد شود، من این تمرین را برای لاغری انجام می دادم.
درباره مزایای لاغر شدن می نوشتم و اینکه چه احساسی خواهم داشت و چه تغییر و دگرگونی در زندگی من ایجاد خواهد شد می نوشتم.
اینکه اگر لاغر بشم از خریدن و پوشیدن لباس های رنگ شاد چه احساسی خواهم داشت می نوشتم.
اگر لاغر بشم چه تغییری در اعتماد به نفس و احساس شادی و رضایت من از زندگی ایجاد خواهد شد.
به شکل های مختلفی درباره مزایای لاغری می نوشتم و هرچه بیشتر می نوشتم اشتیاق و انگیزه من برای لاغر شدن بیشتر میشد.
ماه ها به همین شکل گذشت و در کنار کار کردن روی سایت ابزار و یراق تمرینات لاغری با ذهن را انجام می دادم و ایده های مختلف برای انجام تمرینات ذهنی برای لاغر شدن را اجرا می کردم.
در این مدت هم به شکل های معجزه وار که البته می دانستم همه آنها برنامه های الهی است که در جهت برآورده کردن آرزوی لاغری من می باشند به کتابها و مطالبی هدایت می شدم که ایده های کارآمدتری برای لاغری با ذهن بود و به شکل قدم به قدم تمرینات موثرتری برای تنظیم ذهن ناخودآگاه برای لاغر شدن انجام می دادم که شرح کامل این تمرینات در دوره ورود به سرزمین لاغرها به طور مفصل توضیح داده شده است.
بعد از حدود ۱۵ ماه نشانه های لاغری در جسم من از طریق دیگران مشاهده شد. کم کم افرادی که بعد از مدتی من را می دیدند می گفتند که رضا چیکار کردی لاغر شدی؟! بعضی ها می گفتند احساس می کنم نسبت به قبل لاغر شدی! و این شروع نشانه های تحقق آرزوی لاغری من بود.
با اشتیاق و انگیزه بیشتری به مسیر خودم ادامه دادم و در مدت کوتاهی نتایج جسمی من واضح و واضح تر شد به طوری که هرکس مرا می دید از لاغر شدن من تعجب می کرد و بلافاصله درباره روشی که برای لاغری استفاده کرده بودم از من سوال می کردند.
به همه می گفتم که با روش لاغری با ذهن لاغر شده ام اما هیچکس باور نمی کرد چون اصلا نمی دانستند این چه روشی است و چطور می شود با ذهن لاغر شدن. جالب اینکه خودم هم نمی دانستم که چطور باید این موضوع را شرح بدم چون برای بار اول بود که بدون رژیم و ورزش لاغر شده بودم و خودم هم نمی دانستم روند لاغری من چگونه بوده است که آن را برای دیگران توضیح بدم.
بعد از چند وقت یکی دو نفر از اطرفیان من که اضافه وزن داشتند علاقمند به اطلاع از روش لاغری با ذهن شدند و از من درباه چگونه لاغر شدن با ذهن سوال می کردند.
چهارمین اقدام خداوند
خیلی برای آنها توضیح می دادم ولی متوجه نمی شدند تا اینکه این ایده در ذهن من شکل گرفت که به جای توضیح دادن نوشته ها و تمریناتی که انجام داده ای را به آنها هم بگویم تا انجام دهند و به این شکل خودبخود لاغری با ذهن را یاد خواهند گرفت.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: گروهی در تلگرام تشکیل دادم و من به همراه دو نفر از علاقمندان به لاغری با ذهن عضو این گروه شدیم.
هر روز درباره تمریناتی که انجام داده بودم و کلا لاغری با ذهن مطالبی را به شکل نوشتاری در گروه منتشر می کردم.
یکی از دوستان من که اتفاقا کاملا متناسب بود جهت کنجکاری از من خواست که او را عضو گروه کنم تا ببیند من دارم چه کاری انجام می دم.
این فرد را عضو گروه کردم.
اتفاقا برادر این فرد هم مرا می شناخت و در یک مکالمه تلفنی وقتی دوست من درباره لاغر شدنم و اینکه ادعا می کنم با ذهنم لاغر شده ام صحبت کرده بود او نیز کنجکاو شده بود و توسط برادرش عضو گروه لاغری با ذهن شد و گروه ما پنج نفره شد.
چند روز به همین شکل گذشت تا اینکه برادر دوستم که تهران زندگی می کرد و اصلا با من در ارتباط نبود درباره موضوع لاغری با ذهن با همسرش که اتفاقا اضافه وزن دارد و سالهاست برای لاغر شدن تلاش می کند صحبت می کند و به او پیشنهاد می دهد که عضو گروه بشه و نوشته های من را مطالعه کند، شاید بتونه سر در بیاره که من چی می گم.
البته به همسرش گفته بود که این فرد را می شناسم و خودش چاق بوده و الان لاغر شده و همین تایید برادر دوستم باعث میشه تا همسرش کنجکاو بشه که لاغری با ذهن چیه و عضو گروه شد.
آن خانم چندتا از نوشته های من در گروه چند نفره را می خواند و احساس خوبی پیدا می کنه و براش جالب و جدید می یاد.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: از سر شوق که انگار راه جدیدی برای لاغری پیدا کرده لینک گروه چند نفره ما را در یک گروه خانوادگی که تعداد اعضای زیادی داره قرار میده و میگه که این گروه درباره لاغری هست و صاحب این گروه را می شناسه که خودش چاق بوده و از این روش لاغر شده و حالا داره به بقیه آموزش میده.
در طی چند ساعت گروه چند نفره ای که برای توضیح لاغری با ذهن تاسیس کرده بودم به بالای صد نفر عضو رسید. صد نفری که همه مشتاق یادگیری لاغری با ذهن بودند و این سرآغاز تحول در زندگی من و برآورده شدن آرزوی داشتن کسب و کار اینترنتی من بود.
واضح تر شدن برنامه الهی من
بعد از مدت کوتاهی به این نتیجه رسیدم که سایت ابزار و یراق اون چیزی نیست که من دوست دارم داشته باشم بلکه دوست دارم کسب و کار اینترنتی من در جهت علاقه اصلی من که لاغری است باشه و به همین دلیل سایتی که چندین ماه شبانه روز براش زحمت کشیده بودم را پاک کردم و مشغول آموزش لاغری با ذهن در تلگرام شدم.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: چند سال به همین شکل سپری شد و به لطف خدا اعضای اون گروه چند نفره به حدود دو هزار نفر رسید و در طی این چند سال افراد زیادی نتایج شگفت انگیزی کسب کردند و روز به روز اشتیاق و انگیزه من برای ادامه دادن و گسترش لاغری با ذهن بیشتر شد تا روزی که این ایده در ذهن من شکل گرفت که سایت آموزشی لاغری با ذهن را تاسیس کنم.
اما این بار دیگر شرایط تاسیس سایت تناسب فکری با سایت ابزار و یراق کاملا متفاوت بود چون من از سالها قبل کار کردن با سایت را یاد گرفته بودم و همه تمرینات و آزمون و خطاها را قبلا روی سایت ابزار و یراق انجام داده بودم.
همین امر سبب شد که سایت تناسب فکری در مدت خیلی کمتر و به شکل خیلی بهتری شروع به کار کرد و در همان سالی که تلگرام در ایران فیلتر شد من از چند ماه قبل سایت تناسب فکری را تاسیس و آماده کرده بودم و فیلتر شدن تلگرام هیچ خللی در روند رشد لاغری با ذهن ایجاد نکرد.
من بر اساس برنامه الهی خودم حرکت کرده بودم و هرآنچه برای تحقق آرزوی داشتن کسب و کار اینترنتی نیاز داشتم در زمان مناسب به بهترین شکل در مسیر زندگی من قرار می گرفت و من فقط از این فرصت ها استفاده می کردم.
قدم به قدم حرکت کردم. ابتدا ایده تاسیس سایت ابزار و یراق را اجرا کردم. حدود یک سال بعد ایده لاغری با ذهن به من الهام شد و حدود ۲ سال بعد سایت مشغول آموزش لاغری با ذهن در تلگرام شدم و تقریبا دو سال بعد از آن سایت تناسب فکری که رویای اصلی من بود ولی در ابتدا به شکل سایت ابزار و یراق شکل گرفته بود به واقعیت همیشگی من تبدیل شد.
لزوم داشتن آرزو در زندگی
برای لذت بردن از زندگی باید هدف یا آرزو داشته باشید. آرزویی که مشتاق برآورده شدن آن باشید.
آرزویی که واقعا با برآورده شدنش تحول و دگرگونی در زندگی شما ایجاد شود.
اگر آرزوی شما دارای این شرایط و ویژگی ها باشد از فکر کردن به آن لذت می برید و هرگز خسته نمی شوید.
از اینکه برای تحقق آرزوی خود قدم بردارید احساس شادی و رضایت خاطر دارید.
قدم برداشتن می تواند مطالعه کردن درباره آن آرزو باشد. قدم برداشتن می تواند صحبت کردن درباره آرزوی خود با فرد مناسب و یا حتی نوشتن درباره آن برای خداوند باشد.
باید از طریق نوشتن و صحبت کردن بر آرزوی خود متمرکز شوید تا ارزش این آرزو و خواسته بیشتر و بیشتر شود و پیام شما مورد تایید خداوند قرار گرفته و برنامه الهی برای تحقق آرزوی شما طرح و به شما عرضه شود.
در اجرای مراحل بعدی دیگر شما تنها نیستید. بلکه خداوند را به عنوان مدیر برنامه الهی خود همراهتان دارید و در بهترین زمان بهترین تصمیم و ایده ها را به سمت شما جاری می کند.
شما فقط کافی است به ایده های الهامی خود عمل کنید. این ایده ها بسیار ساده هستند و با شرایط فعلی تان می توانید آنها را انجام دهید.
فقط لازم است به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید و تصور نکنید چرا چند روز گذشت ولی اتفاق خاصی رخ نداد.
اینگونه فکر نکنید که آرزوی من خیلی بزرگ است و این حرکت ها یا اقدامات کوچک چه فایده ای دارد؟
خواسته یا آرزوی من نیاز به چقدر پول و سرمایه دارد و من هیچ پولی ندارم و چگونه قرار است این پول به من داده شود؟!
هرگونه فکر کردن به چطور و چگونه اجرا شدن برنامه الهی برآورده شدن خواسته و آرزویتان باعث ایجاد اختلال در روند اجرای برنامه الهی تان می شود.
بنابراین بدون مقاومت هر اقدامی که فکر می کند در مسیر تحقق آرزویتان است را با اطمینان و اشتیاق انجام دهید هرچند که به نظر خیلی کوچک و بی تاثیر باشد.
برنامه الهی با برنامه های دنیایی بسیار متفاوت هستند و نتایج آنها نیز فراتر از انتظار زمینیان است.
به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید و حرکت خود را آغاز کنید.
تمرین:
۱- با توجه به آگاهی های این جلسه درک و برداشت خود برای ادامه زندگی را شرح دهید.
۲- تاکنون در زندگی چه اهدافی را تعیین و به آن رسیده اید؟ بزرگ یا کوچک بودن ندارد، هر هدفی که تعیین کرده و به آن رسیده اید را شرح دهید.
۳- روزهایی که مشغول رسیدگی به اهداف خود بوده اید با چه حال و احساسی زندگی می کردید، درباره ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن در اون دوران شرح دهید.
۴- لیست آرزوهای خود در فایل مقدمه را مرور کنید و سعی کنید از نظر خداوند مسیر رسیدن به خواسته های خود را به شکل ساده ترسیم کنید. به این معنی که اگر شما خدا بودید چگونه به ساده ترین شکل ممکن این خواسته ها را برای بنده خود برآورده می کردید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.44 از 73 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
بنام خداوندمهربان و پروردگارعالمیان
سلام به استادگرامی ومهربانم وهمراهان وهم مسیرهای گرامی آموزش لاغری باذهن
من به برنامه الهی ام ایمان دارم (قدم ۳)
برنامه الهی تقدیر یا سرنوشت نیست که خداوند از قبل برای کسی مشخص کرده باشد و مجبور کند که بخاطر رسیدن به اون حرکت کند
فقط یک نقشه الهی است که خداوند برای تحقق خواسته هایمان ترسیم کرده و ما فقط کافیه که به برنامه های الهی خودمان برای محقق شدن خواسته وآرزوهایمان ایمان داشته باشیم.
خیلی از آدمها هیچ طرح و برنامه ای برای زندگی خودشان ندارند و هر روز یک زندگی تکراری را در پیش می گیرند و هر چیزی که در مسیر برایشان رخ می دهد آن را یک مشکل. مصیبت. بدبختی. یا هر چیز دیگری یاد می کنیم و همیشه در حال گله و شکایت کردن در مورد مسئله ای که در زندگیمان پیش میاد هستیم و اصلآ امید و بهتر شدن شرایط و هیچ شوق و انگیزه ای برای تغییر شرایط خودمان را نداريم
ما اگر در زندگیمان برنامه یا هدفی مشخص نداشته باشیم این جهان هستی و کائنات بهم ریختگی های فراوانی به زندگیمان وارد می کنند که ما همیشه در حال مرتب کردن آنها باشیم.
وجود هیچ موجودی در جهان بی منطق و بیهوده نمی باشد چون خداوند و جهان هستی این اجازه را به موجودات خودش نمی دهد.
ما هر کاری انجام دهیم شاید در نظر خودمان کاری مفید انجام ندهيم اما در این جهان هستی در پروسه زندگیمان نقش داریم
از خداوند برنامه الهی خود را طلب کنید
ما برای اینکه با برنامه الهی خودمان زندگی کنیم از زندگی خودمان لذت ببریم و برای اینکه نعمتهای بیشتر خداوند را تجربه کنیم از آنها لذت ببریم و باید بر پایه برنامه الهی خودمان زندگی کنیم.
ما همیشه باید برای خودمان هدف و خواسته یا آرزویی را معین کنیم و برای به تحقق رسیدن اون تلاش وکوشش کنیم.
آرزوی تمام انسانها شناخت بهتر وبیشتر از خداوند متعال است و من همیشه دوست داشتم که خداوند را بیشتر بشناسم و حالا خالقم مرا دعوت کرده وبه این مسیر زیباهدایت شدم تا پروردگارعالمیان را بهتر بشناسم و بخاطر اینکه آرزویمان شناخت بهتر خداوند بود به این مسیر زیباهدایت شدیم.
از کودکی به من گفته بودند که سرنوشت و تقدیر را خداوند از قبل برایمان تعیین کرده و همیشه پیشانی خودشان را نشان می دادند که خداوند در پیشانی هر کسی سرنوشتش را نوشته است و هیچ کس قادر به تغییر این سرنوشت نمی باشد.
من همیشه فکرمیکردم که خداوند بین بندگانش خیلی فرق گذاشته است فقط موقع مرگ فرق نذاشته اون هم در پوششمان بود فقط با کفن ۲متری همه را زیر خاک دفن می کنند ولی باز رویش هم فرق می کرد یکی سنگ قبرش زیبا و جلوی خاصی دارد ولی یکی حتی سنگ قبر هم نداره.
من همیشه فکرمیکردم که چرا بعضی ها هستندکه همیشه در ناز و نعمت و با فراوانی زندگی می کنند. بهترین خانه. بهترین ماشین. بهترین وسایل لوکس و شیک. سفر های آنچنانی و….وخیلی ها هستندکه در فقر و فلاکت و تنگ دستی دست وپا می زنند و هیچوقت روی خوش زندگی را نمی بینند
همیشه گفته بودند که اگه خداوند کسی را فراموش کند به اون ثروت زیادی می دهد چون می گفتند که خداوند همیشه در حال امتحان گرفتن هستش و همیشه گفته بودند که اگه زیاد داشته باشیم از خداوند دور می شویم
من خودم تو خانواده ثروتمندی بزرگ شدم و امروز می فهمم که هر چقدر داشته باشی دستت بازتر هستش وقتی پدرم از دنیا رفت خدا رفتگان شما را هم بیامرزد خیلی از خانواده ها میگفتندکه همیشه به اونها کمک می کرده پس نتیجه می گیریم که ثروت زیاد انسان را به خداوند نزدیکتر می کند
برنامه الهی این معنی را ندارد که تقدیری را که خداوند برایمان رقم بزنه تا ما برنامه ریزی بکنیم و در مسیرش حرکت کنیم فقط مانباید بدون هدف زندگی کنیم ما باید همیشه یک هدف مشخص داشته باشیم و برای رسیدن به اون از خداوند کمک بخواهیم و تلاش وکوشش کنیم که به اون هدفمان برسیم
من وقتی به این مسیر زیباهدایت شدم آرزویم لاغر شدن بود و هر روز چندین ساعت فایلهای آموزشی را گوش می کردم. مطالب آموزنده رامطالعه می کردم. دیدگاه دوستان را میخواندم. وامروز متوجه شدم که من از زمانی که اینجا هستم هیچ خبری از مشکلاتی که قبلا داشتم را ندارم خیلی از مشکلاتم بدون اینکه من کاری انجام دهم از زندگیام کم کم حذف شدند چون من هدفی بالاتر را انتخاب کرده ام و این از لطف و رحمت بیشمار خداوند مهربان است که شامل حال تک تک ما شده است
ما هممون وقتی وارد این سایت هدايت شدیم برای لاغرشدنمان بود و مانند تشنه ای که آب گوارا دیده باشه در این آب گوارا غوطه خوردیم ولی هر روز که میگذرد با طعمهای لذتبخشتری روبرو می شویم ولذت مزه هایی که زیر زبانمان می ماند هر روزمان را سپری می کنیم و برنامه ریزی الهی برایمان آشکار تر می شود و ما می توانیم از نعمتهای خداوند استفاده کرده و لذت فراوانی ببریم
خداوند بهشتی را که برایمان وعده داده است در این سرزمین زیبا پیداکنیم و تمام روزهای سخت و دشواری که قبلا داشتیم هر روز کم رنگتر و بی معنی تر می شود
من از جوانی به آرایشگری خیلی علاقه داشتم اما اصلآ خانواده ام بهم اجازه ندادند که یاد بگیرم چون اون رو یک شغل بدی می دانستند و بعد از ازدواجم هم همسرم بهم اجازه نمی داد که به آرایشگاه بروم فقط سالی دو سه مرتبه می توانستم برای اصلاح صورتم به آرایشگاه بروم اما در سن نزدیک به ۴۲سالگیم اینقدر گفتم تا قبول کرد تا آرایشگری را ياد بگیرم و اون موقع دخترم اینقدر بزرگ شده بود که بتونه کمک بکنه
یادم است که اون موقع خیلی چاق بودم و به دکتر تغذیه مراجعه کرده بودم وکمی لاغر شده بودم ولی زیاد به چشم نمی اومد و وقتی به سالن زیبایی رفتم به استاد گفتم که از ماه بعد مشغول به کار می شوم چون مشکل هزینه داشتم و باید جور می کردم
استادم خودش می گفت وقتی دیدمت توی قلبم گفتم که اول برو خودت رو لاغر کن بعد بیا کار کن یعنی استاد بقول شما بزرگترین مشکل ما چاقیمان بود که همیشه مانع تمام کارهایمان می شد ولی وقتی ماه بعد که مراجعه کرده بودم خیلی لاغرتر شده بودم چون هر ماه ۱۰الی۷ کیلو لاغرتر می شودم و خلاصه مشغول به کار شدم و چون علاقه شدیدی به آرایشگری داشتم در مدت زمان کوتاهی کاملآ مسلط شدم چون می خواستم دستم به جیب خودم بره و واقعا هم برام خیلی خوب شده بود ولی وقتی خواستم خودم آرایشگاه باز کنم اصلآ همسرم توجهی نکرد و من هم نتوانستم ادامه دهم.
وامروز می فهمم که من اون موقع اصلآ به کمک خدا حساب باز نکرده بودم من به کمک همسرم واطرافیانم حساب باز کرده بودم و اون موقع هم شکست خوردم و امروز از خدای خودم شرمنده هستم که اون موقع به کمکهای خداوند نتوانستم حساب باز کنم چون اونطوری بارمان آورده بودند خدایا شرمنده ات هستم خدایا مرا ببخش
اون موقع می گفتند که نباید از خدا چیزهای زیادی بخواهیم می گفتن مگه خدا بیکار به همه چیزی بده باید اینگونه باشی ال باشی بل باشی باید لیاقت داشته باشی و من هیچگاه خودم را لایق ندانستم که از خدا چیزی طلب کنم و همیشه اعتماد به نفس پایینی داشتم
اما امروز که این مطالب را خواندم و این نوشته را می نویسم سرشار از انرژی الهی هستم و اعتماد به نفس بالا و فوقالعاده ای دارم و شاد و خوشحال هستم و در همه حال حس لیاقت و شجاعت دارم و با استمرار به راهم ادامه میدهم وبا انگیزه ای که دارم و با شوقواشتیاق فراوان وبا عشق به تمام آرزوهایم می رسم چون دارم به شناخت بهتر و آگاهیهای زیادی در مورد خداوند پیدا می کنم و هم راهم ومسیرم روشنتر شده وتحقق و آرزوهایم برآورده می شود.
من از خدای خودم کمک خواستم و هدایت شدم به این مسیر زیبا درکم هر روز زیادتر می شود و قدم به قدم جلو رفته و هیچ ترس و عجله ای ندارم و با ایمان و اعتمادوباورهای عالی در آسمانها به پرواز در میایم و اصلآ سرنوشت و تقدیر از قبل تعیین وتایید نشده چون هر کسی می تواند سرنوشت خودش را از سر بنویسد
باید سرنوشت را از سر نوشت
ما برای رسیدن به آرزو ورویاهایمان تنها خودمان باید هدفمان را تعیین کنیم و خدا همیشه کمکمان خواهد کرد
تا کنون در زندگی چه اهدافی را تعیین کردید و به آن رسیده اید؟بزرگ یا کوچک بودن ندارد هر هدفی را که تعیین کرده اید و به آن رسیده اید را شرح دهید.
هدفی که من در زندگی داشتم لاغری و تناسب اندامم بود که نزدیک ۵۰چند سال تلاش بیهوده من بود که زحمت کشیده بودم و عشق فراوانی به لاغری داشتم و از خودم و چاقی که داشتم نفرت می کردم و از خودم متنفر بودم.
واز خدا شاکی بودم که چرا من رو چاق آفریده و همیشه در حال شکست خوردن بودم چون هیچگاه به کمک خدا ایمان نداشتم و در مسیرهای اشتباه قدم گذاشته بودم و همه عمرم با رژيم گرفتن وورزش کردن تلف شد و همیشه عجله داشتم و راه خودم را گم کرده بودم و همیشه جسمم روتحت فشارومحدودیت قرار می دادم و ذهنم را شکنجه می کردم و آزار دهنده روحم بودم
خدا همیشه وقتی که ما به هر چیزی که زیاد توجه کنیم اون را در زندگیمان گسترش میدهد و من چون به چاقی زیاد توجه می کردم خدا اون رو گسترش می داد و خیلی زیاد اون رو دریافت می کردم
من وقتی از خدا کمک خواستم اون هم از صمیم قلبم، خدا هم به ندای قلبم گوش کرد و من رو به این مسیر زیبا و شگفتانگیز هدایتم کرد.
روزهایی که مشغول رسیدگی به اهداف خود بوده اید با چه حال واحساسی زندگی می کردید. در باره ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن در اون دوران را شرح دهید
من هر روز برای رسیدن به هدفی که داشتم پراز شوق و اشتیاق می شدم اما خیلی مواقع استرس واضطراب داشتم و همیشه در حال رژيم گرفتن بودم نتیجه ای که حاصل می کردم خیلی کم بود چون مسیر و راهم اشتباه بودند و اون وزنی که کم می کردم رضایت نداشتم و همیشه می دانستم که دوباره باز خواهد گشت
ولی هردفعه که تصمیم قطعی می گرفتم خودم را سر و حال احساس می کردم و شوق و ذوق داشتم و استرسم کم می شد و امیدوار می شدم ولی چون نمی توانستم ادامه دهم باز مشکلات بر می گشتند
من خودم خیلی به همه کمک می کردم و پای دردلهایشان می نشستم و بهشان دلداری می دادم
ولی وقتی به خودم می رسیدم خودم را شکست خورده می دیدم به خیلی ها امید می دادم اما خودم امیدم را از دست داده بودم و من کاملا در اشتباه بودم
من زمانهایی که با هدف جلو می رفتم حس وحال خوبی داشتم و اشتیاق فراوانی داشتم
و امروز می فهمم که که من واقعا آدم قوی وقدرتمندی بودم و تا به امروز توانستم دوام بیاورم و این قدرت و لیاقت را خدا در من دیده ومن را به این مسیر زیبا و شگفتانگیز هدایتم کرد
چون من به معجزات الهی ایمان دارم
من به کمک خدا ایمان دارم
من به برنامه ریزی الهی ایمان دارم
من به هر چیزی که بخواهم راحت واسون به اون خواسته می رسم
من اشرف مخلوقات خدا هستم و جانشین خدا روی زمینم
من خیلی معجزه در این سایت دیدم و خواهم دید
چون استاد عزیزمان و خیلی از دوستان گرامی به راحتی و آسانی به هدفشان رسیدند من هم خواهم رسید
من قبلا راه و مسیرم اشتباه بود
اما در این مسیر با عشق و علاقه و شوق و اشتیاق به هر چیزی که آرزو بکنم می رسم مثل آب خوردن.
حالا می خواهم از معجزه خدا بنویسم
من این دیدگاه رو هفته پیش نوشته بودم و فرصت نکردم که در سایت بنویسم
چون اطلاع دادند که مادر شوهرم را در بیمارستان بستری کردند و من با همسرم رفتیم بیمارستان مادر شوهرم سنش بالا هستش ۹۰سال از خدا عمرگرفته وقتی سی تی اسکن گرفتن گفتند که خون ریزی مغزی کرده وبعد هوشیاری اش را هم از دست داد ویک روز در همان حال مونده بود دکترها جواب کرده بودند و گفتند که اگر خوب بشه معجزه شده و واقعا معجزه رخ داد وروز بعدش مادر شوهرم به هوش آمد هیچ کس نمی تونست باور کنه
وامروز من به معجزه الهی ایمان و اعتقاد دارم
خدایا شکرت