روزهای اولی که با قانون جذب آشنا شده بودم بارها می شنیدم که احساس خوب برابر است با اتفاقات خوب و در آن زمان با خودم فکر می کردم منظور از احساس خوب چیست؟
در زندگی لحظات زیادی بود که احساس خوبی داشتم ولی برای آن زمان ها اتفاق خوبی رخ نداده بود.
در تشخیص اینکه احساس خوب دارم یا نه دچار سردرگمی می شدم و ارتباط حس خوب داشتن با اتفاقات خوب را نمی توانستم پیدا کنم.
تنها چیزی که برای من به وضوح مشخص بود اتفاقات بد بود که آن را بیشتر از آنکه نتیجه احساس بد بدانم، به خاطر بدشانس بودن یا بخت و اقبالم می دانستم.
اینکه خداوند سرنوشت مرا اینگونه رقم زده است یا خدا برای من این را خواسته یا خدا مرا مورد امتحان قرار داده است.
احساس خوب من
کتاب های زیادی از افراد مشهور جهان درباره قانون جذب مطالعه کردم و در بسیاری از کتابها به داشتن احساس خوب توصیه و تاکید شده بود و حتی پیشنهاد شده بود از عبارت های تاکیدی با فعل زمان حال برای ایجاد تغییر در زندگی و رسیدن به خوشبختی استفاده کنیم.
ازآنجا که تصمیم گرفته بودم هرطور که شده طعم خوش موفقیت و خوشبختی را تجربه کنم بیشتر تمرینات ارائه شده در کتاب های موفقیت را انجام می دادم. و این تصمیم سبب شد که بارها عبارت های تاکیدی مثبت برای خودم بنویسم و هر روز آنها را بارها بخوانم.
آموخته های من
در آن کتاب ها تاکید شده بود که حتما جملات به زمان حال ساده نوشته شوند و مثال هایی زده شده بود مانند ” من خوشبخت هستم، من ثروتمند هستم و …”
عبارت های زیادی می نوشتم و بارها تکرار می کردم و بعد از چند روز که اتفاق خاصی رخ نمی داد جملات را تغییر می دادم و همیشه به دنبال پیدا کردن اشکال کار در جملات انگیزشی و عبارت های تاکیدی بودم که برای خودم می نوشتم.
با خودم می گفتم شاید فعل ها را به خوبی انتخاب نکرده ام، شاید عبارت های تاکیدی من از نظر خدا محترمانه نیست که پاسخی داده نمی شود و خلاصه به دنبال ایراد کار در جملات تاکیدی بودم از اینکه اتفاقی رخ نمی داد احساس ناامیدی و شکست در من شکل می گرفت.
این روند بودن در احساس خوب و احساس بد در من ادامه داشت تا به مرور به درک بهتری از قوانین حاکم بر جهان هستی و مخصوصا قانون جذب رسیدم و متوجه شدم این شکل نوشتاری جملات یا فعل و فاعل آن نیست که باعث تغییر در شرایط زندگی من می شود بلکه نگرش من به زندگی و انتظاری که از زندگی دارم باعث ایجاد تغییر در روند زندگی من می شود.
و به وضوح به این نتیجه رسیدم در تمام روزهایی که از عبارت های تاکیدی استفاده می کردم و بارها از روی نوشته ام می خواندم انتظارم از زندگی و افکار من تغییر نمی کرد فقط انتظارم از اینکه آن جمله ها باعث تغییر زندگی من بشوند بیشتر می شد.
نکته بسیار مهمی که در این سال ها به وضوح برایم مشخص شد این است که به اندازه ای که از درون احساس قدرت و توانمندی در تغییر زندگی داشته باشم می توانم برای کسب موفقیت اقدام کنم و به اندازه ای که برای عوامل بیرونی قدرت و اعتبار قائل باشم از موفقیت دور و دورتر خواهم شد.
عوامل بیرونی شامل هر موضوعی که کنترل آن خارج از من باشد و دیگران در تنظیم شرایط و تاثیر آن دخالت داشته باشند.
عبارت های تاکیدی یک عامل خارجی است، والدین، همسر، اوضاع اقتصادی، بالا و پایین شدن دلار، عملکرد مسئولین و هر موضوعی که در بیرون از ما رخ می دهد همه و همه عوامل بازدارنده و موانع تجربه موفقیت در زندگی ما هستند.
و در سطح بالاتری از آگاهی به این درک رسیدم که حتی انتظار از خداوند هم در موارد بسیاری جزء عوامل بیرونی محسوب می شود.
به این شکل که زمانی که من انتظار دارم خداوند دست به کار شود و اتفاقات خوب یا شانس و اقبال را نصیب من کند یا درهای نعمت را به سوی من باز کند بدون اینکه اقدام به تغییر شرایط درونی خودم شوم در واقع به خداوند به عنوان عامل تاثیرگذار درونی توجه کرده ام و انتظار از خداوند عاملی بازدارنده برای اقدام کردن من خواهد بود.
اتفاق و تجربه ای که به دفعات در زندگیم داشته ام و احتمال می دهم شما هم زمان های زیادی توقع و انتظاری مشابه من از خداوند داشته اید.
آنچه از قرآن کریم آموختم
چیزی که واضح است و سال ها آن را تجربه کرده ایم این است که خداوند تغییری در شرایط زندگی ما ایجاد نخواهد کرد و این هشدار را به وضوح در قرآن کریم داده است.
(براى او فرشتگانى است که پى در پى او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسدارى مىکنند. در حقیقت، خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست، و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود.)
وقتی به این آیه در قرآن کریم رسیدم متوجه شدم که انتظار از خداند داشتن برای تغییر زندگی قبل از آنکه من خودم را تغییر دهم، همانند انتظار داشتن از والدین و رئیس جمهور و … است و این شرک بزرگی است.
چرا که طبق گفته خداوند زمانی شرایط و زندگی من تغییر خواهد کرد که من بتوانم حال خودم را تغییر دهم. بتوانم به احساس خوب برسم و زمان های بیشتری از زندگی را در احساس خوب و آرامش ذهنی سپری کنم.
در این صورت حتی انتظار از خدا برای تغییر داشتن شرک بزرگی است و به همین دلیل سال ها انتظار من برای گشایش در زندگیم توسط خداوند بی ثمر بود.
خداوند حال قومی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.
اگر به دنبال عبارت تاکیدی هستید این عبارت تاثیرگذارترین عبارت تاکیدی دنیاست.
لازمه احساس خوب داشتن
زمانی که مسئولیت صد در صد احساس خوب داشتن را به عهده بگیریم، زمانی که از دیگران انتظار نداشته باشیم برای ایجاد احساس خوب در ما کاری انجام دهند، زمانی که از بتوانیم ارتباط بین احساس خوب داشتن و هر عامل بیرونی رو قطع کنیم.
در این صورت ما می توانیم به احساس خوب پایدار برسیم.
باید آگاهانه دلایل احساس بد داشتن و همچنین عوامل احساس خوب داشتن را کنترل و بررسی کنیم و هر ارتباطی بین احساس بد و عوامل بیرونی یا احساس خوب و عوامل بیرونی را در خود پیدا کردیم سعی کنیم آن رابطه را پایان دهیم.
من حالم بد است چون ….
این فرمول شناسایی روابط بین احساس بد و عوامل بیرونی است. هر عبارتی در ادامه “چون …” نوشته شود مشخص کننده رابطه ای میان احساس و عوامل است و باید این ارتباط پایان داده شود.
من حالم خوب است چون …
این فرمول شناسایی روابط بین احساس خوب داشتن و عوامل بیرونی است و هر عبارتی به دنبال “چون” آورده شود مشخص کننده نوع ارتباط است و باید آن رابطه اصلاح شود.
پایدار شدن احساس بد
تا زمانی که برای احساس بد خود عوامل بیرونی در ذهن داریم احساس بد در ما پایدار خواهد بود و نتیجه آن اتفاقاتی است که مورد قبول، خواسته یا انتظار ما نیست.
شاید برای شما هم رخ داده باشد که اتفاقی در زندگی شما رخ می دهد که بسیار ناراحت کننده و دردآور است و این در صورتی است که اصلا انتظار آن را نداشته ایم.
در گذشته با خودم فکر میکردم چرا این اتفاق برای من رخ داد؟
من که به این موضوع فکر نکرده بودم پس چرا به زندگی من جذب شد؟
و این سوالی است که در ذهن بسیاری از افرادی که با قانون جدب و اصول موفقیت آشنا می شوند شکل می گیرد و بارها از طریق مختلف از من سوال شده است که به عنوان مثال: “چرا من تصادف کردم، من اصلا به تصادف فکر هم نکرده بودم”
نکته قابل توجه این است که جهان هستی به تک تک افکار ما پاسخ نمی دهد بلکه به فکر غالب یا احساسی که در بیشتر اوقات زندگی در حال تجربه آن هستیم پاسخ می دهد. به عبارتی دیگر جهان هستی به انتظار کلی ما از زندگی پاسخ می دهد نه به تک تک افکار ما.
به همین دلیل است که شاید شما به اتفاقی که برای شما رخ داده است حتی یک بار هم فکر نکرده باشید اما آن اتفاق از دسته اتفاقات ناراحت کننده یا ناخواسته است.
به طور کلی اتفاقات در جهان هستی به دو دسته خواسته و ناخواسته تقسیم بندی می شوند و هر انسانی با توجه به احساس غالبی که در زندگی دارد مستحق تجربه اتفاقات یکی از دو دسته ذکر شده می باشد و جهان هستی بر اساس دیدگاه، عقیده یا انتظار ما از زندگی، اتفاقی از دسته خواسته یا ناخواسته را وارد زندگی ما می کند.
وقتی در شرایط احساسی بد باشیم و احساس بد پایدار در ما شکل بگیرد ما اتفاقاتی از دسته ناخواسته را به سوی خود جذب می کنیم. تصادف، سرقت، دعوا، بیماری و … همه از دسته اتفاقات ناخواسته هستند و جهان هستی نه بر اساس فکر کردن ما به کدام اتفاق بلکه بر اساس سیستم هوشمند همزمانی خودش اتفاقات را وارد زندگی ما می کند.
به این شکل که همزمانی ما با جهان هستی به شکلی است که ما در معرض تصادف قرار می گیریم.
حال اگر شرایط احساسی ما مستحق دریافت و تجربه اتفاق بد باشد، تصادف بعنوان نتیجه احساس، وارد زندگی ما می شود و اگر مستحق تجربه اتفاق بد نباشیم به طریقی که ما آن را معجزه می نامیم از تصادف به سلامت گذر می کنیم.
این مثال واضحی است که اکثر افراد در شرایط مختلف تجربه کرده اند که تا مرز رخ دادن حادثه ای پیش رفته اند اما در لحظه نهایی به شکل معجزه وار از آن حادثه به سلامت عبور داده شده اند.
برخی آن را معجزه می دانند و عده ای شانس و اقبال.
اما چیزی که واضح است نه معجزه ای رخ داده و نه شانس و اقبالی در کار است بلکه هرچه هست تبحر خداوند در تنظیم سیستم جهان هستی برای مدیریت همزمانی ها است.
همزمانی چیست؟
همزمانی به قرار گرفتن در زمان و مکان مناسب برای تجربه اتفاقی یا ایفای نقش در صحنه ای از زندگی در جهان هستی است.
همه انسانهای کره خاکی تحت کنترل این سیستم هوشمند هستند.
همه ما به شکل هوشمندانه و بدون خطایی در حال پیروی از سیستم همزمانی جهان هستی هستیم.
بارها شده عبور شما از محلی همزمان شده با عبور فردی دیگر از همان مسیر و باعث تعجب شما شده و حتی شاید گفته باشید که اگر هماهنگ می کردیم در این ساعت در این مکان باشیم به این شکل دقیق و عالی کار صورت نمی گرفت.
همزمانی هایی که انسان در زندگی بر اساس زمان و مکان ایجاد می کند تا حدودی دستخوش تغییر و خطاست ولی همزمانی های سیستم جهان هستی بدون نقص و خطاست چون توسط خداوند که بر همه چیز قادر مطلق است انجام می شود.
اینکه خداوند در قرآن می فرماید: حال قومی را تغییر نمی دهیم تا آنها حال خود را تغییر دهند اکنون به شکل بهتری درک می شود.
ما در هر لحظه از زندگی می توانیم در یک احساس واحد باشیم، احساس خوب یا احساس بد.
تداخل احساسی در ما صورت نمی گیرد و به همین دلیل ما نمی توانیم در یک لحظه هم در احساس خوب باشیم و هم در احساس بد. و از آنجا که یکی از پارامترهای تاثیرگذار در سیستم همزمانی خداوند عامل احساس است، پس می توان تصور کرد چرا این سیستم به بهترین شکل به احساس ما پاسخ می دهد چون وضعیت احساسی ما در هر لحظه مشخص است. احساس ما در هر لحظه خوب یا بد است.
نکته جالب توجه این است که سیستم همزمانی به احساس غالب ما واکنش نشان می دهد و بسیار رئوف و مهربانانه عمل می کند.
یعنی اگر این سیستم به شکل لحظه ای به هر احساس ما واکنش نشان می داد حیات ما در جهان بعد از چند ساعت خاتمه پیدا می کرد چرا که به خاطر ورودی ها اشتباهی که در طی سالهای زندگی به ذهن ما وارد شده است، اکثر مردم در بیشتر اوقات زندگی در شرایط احساسی بد هستند و اگر قرار بود سیستم همزمانی به تک تک احساس های بد ما واکنش نشان می داد فرصتی برای زندگی پیدا نمی کردیم.
پس به وضوح می توان به بخشنده بودن و عفوکننده بودن خداوند پی برد که اصراری به واکنش سریع و پاسخ به تک تک فرکانس های بد ما ندارد و شاید به همین دلیل باشد که در قرآن خداوند می فرماید ما هر عمل بد را یکی حساب می کنیم و هر عمل نیک را ده برابر محاسبه می کنیم.
وبه همین علت است که قدرت احساس خوب به مراتب بیشتر از احساس بد است. و اگر فردی مدت ها به دلیل احساس بد به حالت افسردگی رسیده باشید با چند روز تصمیم گرفتن برای داشتن احساس خوب به حالت بسیار بهتری از قبل می رسد و این قدرت احساس خوب است.
موانع احساس خوب پایدار
دلایل متعددی دارد ولی مهمترین آن از نظر من و تجربه چند ساله تمرکز بر داشتن احساس خوب به شرح ذیل است:
۱- ارتباط دادن احساس خوب به عوامل بیرونی
از نظر من مهم ترین دلیل تدام نداشتن احساس خوب، مرتبط دانستن آن با عوامل بیرونی است.
عوامل بیرونی: شامل وابسته بودن به حضور یا بودن با فرد مورد نظرمان، نداشتن شرایط لازم برای استفاده از مکان های تفریحی مثل رستوران، کافه یا …، مثل پول، همراه یا زمان آزاد، نداشتن شرایطی که در زندگی دیگران است و ما آن شرایط را عامل خوشبختی یا شادی آن فرد می دانیم و بسیاری موارد مشابه
در این شرایط چنانچه در شرایط بیرونی مناسب قرار بگریم احساس شادی می کنیم و چنانچه آن فرصت یا شرایط به اتمام برسد شادی و احساس خوب ما نیز به پایان می رسد و نمی توانیم برای مدت طولانی در احساس خوب باشیم.
۲- نپذیرفتن مسئولیت داشتن احساس خوب
عدم مسئولیت پذیری از افکار و باورهای ریشه ای در ذهن ما می باشد. از کودکی ما را از انجام کارهای مختلف به بهاه ناتوان بودنمان، یا خطرناک بودن یا … منع کرده اند و بیشتر نیازها و کارهای لازم را بزرگترها برای ما انجام داده اند. به عبارتی فرصت تجربه کردن در سنین پایین به ما داده نشده است و به همین علت ما در زندگی خیلی مسئولیت بخش های مختلف زندگی را به عهده نمی گیریم.
بسیاری از افراد انتظار دارند دیگران برای آنها شغل مناسب مهیا کنند، مسکن تهیه کنند، ماشین خریداری کنند، وسایل مورد نیاز زندگی را فراهم کنند و این افکار سبب می شود که فرد نسبت به نیازهای درونی خود نیز منتظر کمک و عملکرد دیگران باشد.
در این شرایط بودن در احساس خوب را جزء وظایف و مسئولیت های خود در زندگی نمی دانیم و انتظار داریم دیگران برای ما فرصت شاد بودن و احساس خوب داشتن را فراهم کنند و این عملا غیرممکن است.
۳- انتظار معجزه داشتن از بودن در شرایط احساس خوب
زمانی که به هر دلیلی تصمیم می گیریم برای تغییر شرایط زندگی در احساس خوب قرار بگیریم انتظار داریم خیلی زود تصمیم ما توسط خداوند پاداش عظیم داشته باشد و فردای آن روز اتفاقی شگفت انگیز و خیره کننده در زندگی ما رخ دهد.
جهان هستی و خداوند به هیچ وجه هیجانی عمل نمی کند، همه چیز آرام و بی سر و صدا صورت می گیرد.
شرایط ما زمانی تغییر می کند که ما در بودن در شرایط احساس خوب به ثبات عمل رسیده باشیم و در آن صورت انتظار ما برای اتفاق عجیب و غریب تغییر می کند چون مدتی است در شرایط احساسی خوبی هستیم و نیاز شدید ما به داشتن احساس خوب به واسطه عوامل بیرونی کم تر شده است.
در آن صورت وقتی همزمانی رخ می دهد و نتایج داشتن احساس خوب به شکل نعمت ها و اتفاقات خوب و خواسته وارد زندگی ما می شود ما هیجان زده یا شوکه نمی شویم.
به عبارتی برای ما بدیهی و قابل انتظار است که اتفاقات زندگی ما خوب و لذت بخش باشد.
فقط در صورتی که به احساس خوب پایدار برسیم به مرور شرایط زندگی ما تغییر می کند و عدم اطلاع ما از نحوه عملکرد جهان هستی سبب می شود که صبر ما در روز دوم یا سوم یا هفته اول به پایان برسد و به این نتیجه برسیم که این مسیر و احساس خوب داشتن نتیجه ای در بر ندارد.
نکته مهم این است که نمی توان خدا را گول زد، نمی توان به انتظار دریافت پاداش یا تغییر زندگی تلاش کنیم در احساس خوب بمانیم.
این رابطه میان ما و والدین مان بود که برای چند ساعت سعی می کردیم به گونه ای رفتار کنیم که آنها از ما راضی باشند تا خواسته ما را برآورده کنند و بعد از آن به حالت قبل خود عمل می کردیم.
خداوند صبور است و این صبر خدا از لطف و رحمت اوست. هم در همزمانی مشکلات صبر دارد و هم در همزمانی مسائل لذت بخش، چرا که اگر به محض اینکه ما چند ساعتی سعی می کردیم در احساس خوب باشیم پاداشی عظیم یا اتفاقی بزرگ در زندگی ما رخ می داد مطمئن باشید چنان سرگرم آن نعمت یا اتفاق می شدیم که از مسیری که برای ما آن خیر و برکت را به همراه داشته غافل می شدیم.
بنابرین صبر خدا در طی کردن تکامل توسط کا حکمتی است که سبب می شود ما همیشه در این مسیر باقی بمانیم و از زندگی در شرایط احساسی خوب لذت ببریم.
نتیجه گیری
باید بدانیم که خوشبختی در دنیا و آخرت در گرو داشتن احساس خوب است،
احساس خوب برای ما آرامش به همراه می آورد، برای ما مهربانی و محبت به همراه می آورد، لبخند بر چهره ما می نشاند، صبر و حوصله ما را افزون می کند، از واکنش های لحظه ای ما را در امان نگه می دارد و بسیاری مزایای دیگر دارد که همه درونی و در جهت هماهنگی با اصل یا خدای درون ما می باشد.
پس ضروری است احساس خوب را به تنهایی هدف خود قرار دهید.
- نه اینکه من می خواهم در احساس خوب باشم چون نیاز دارم شرایط بهتر را تجربه کنم.
- من می خواهم در احساس خوب باشم چون نیاز دارم فرد با فرد موردنظرم ازدواج کنم.
- من می خواهم در احساس خوب باشم چون نیاز دارم …
نباید بر اساس نیاز خود تصمیم بگیریم در احساس خوب قرار بگریم چرا که به دلیل تکاملی بودن جهان هستی و فاصله ای که بین تصمیم ما برای بودن در احساس خوب تا تجربه اتفاقات بزرگی که به نظر ما رویا و آرزو هستند فاصله زمانی وجود دارد، طی کردن این فاصله با حالت انتظار کاری سخت و غیر ممکن است.
چون انتظار به خودی خود احساس بد در ما ایجاد می کند و نمی توان در یک لحظه هم احساس خوب داشت و هم احساس بد.
پس احساس خوب داشتن توام با انتظار برای دریافت نعمت یا تجربه هر موقعیتی که انتظار داریم کاری بی هوده است چرا که فرکانس احساس خوب با فرکانس انتظار همسان و در یک گروه قرار نمی گیرند.
بنابراین باید ابتدا به این باور برسیم که نتیجه احساس خوب تجربه زندگی خوب است.
زندگی خوب به معنای داشتن احساس آرامش، داشتن گفتگوی ذهنی مثبت، توجه به نکات مثبت، شکرگذار بودن و هر عملی که آرامش و شادی درونی به همراه دارد می باشد.
پس حس خوب به تنهایی برای لذت بردن از زندگی کافی است و نباید نتیجه یا انتظاری ناشی از نیاز برای آن در نظر بگیریم.
اگر اطمینان حاصل کنیم که در احساس خوب بودن به تنهایی برای زندگی کردن کافی است و سعی و هدف ما داشتن حس خوب در زندگی باشد به شما اطمینان می دهم نتایج خوب، همزمانی های خوب، نعمت های خوب و هرآنچه خوبی در دنیا و آخرت است وارد زندگی شما خواهد شد.
بدون اینکه برای تک تک آنها انتظار کشیده باشید، بدون اینکه آنها را تجسم کرده باشید، بدون اینکه آنها نوشته یا بارها خوانده باشید.
به شما اطمینان می دهم شرایطی در زندگی تجربه می کنید که در هیچ یک از عبارت های تاکیدی به آن اشاره نکرده اید، در هیچ یک از تجسم های خود به آن توجه نکرده اید، در هیچ یک از نوشته های خود درباره آن ننوشته اید و آن پاداشی از سوی پروردگار برای شما خواهد بود.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.11 از 65 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام استاد عزیزم
من هم هیچوقت با گفتن عبارات تاکیدی حس خوبی برقرار نمیکنم،،، و حتی ی جورایی هم سختم میاد که هر روز عبارت تاکیدی بگم،،، فقط سوالی که برام پیش میاد اینکه چجوری و از چه روشی شما باورهاتونو تغییر دادید؟