نوشته هانیه عزیز بعنوان متن انتخابی این قسمت قرار داده شد.
به نام خدایی که راه رو نشونم میده
سلام به استاد عزیز و مرجان بانوی نازنین
به جرات می گم این فایل، یکی از بهترین فایلهای آشپزخونه لاغری بود و حضور شما کاملا منطبق با نکته آموزشی که درباره اون دوست عزیز گفتین بود استاد.
این نکته که گفتین اشتباهه که آدم همه زندگیش رو تعطیل کنه تا صرفا به یه هدف برسه رو من اینجور تفسیر می کنم که اگه فردی همه تمرکزش رو روی یه هدف بذاره و از زندگیش بزنه و به گفته اون دوستمون مرخصی تحصیلی بگیره و … یا در مثال های شما توی مسائل مختلف دیگه بجز لاغری هم، پس کی فرصت زندگی کردن آگاهی هایی که همه وقتش رو صرف یادگیریش کرده رو بکنه؟ مگه عالم بی عمل بودن چه مزیتی داره؟ اینکه ما همه درها رو به روی خودمون ببندیم به این امید که فقط تو مسیری که توش هستیم و تمرکزمون روش هست باشیم، مثل اینه که توی خونه بشینیم و مطمئن باشیم ماشین بهمون نمیزنه و تصادف نمی کنیم.
اوکی تمرکز روی هدف خیلی هم خوبه، من خودم هم برنامه های آموزشی دیگه ای که داشتم رو متوقف کردم و به قول معروف تمرکز سوزنی روی تناسب اندام گذاشتم، اما این تمرکز به معنی تعطیل کردن جریان زندگی و دور کردنم از اطراف و اطرافیان و موقعیت های مختلف نیست…
بهرحال نقش هایی رو در زندگی دارم و انتخاب هایی داشتم و دارم، همسری، کارمندی، مادری، تفریح و … همه اینها کلی فعالیت به همراه داره که آیتم های یک روز من رو تشکیل میده، این منم که باید با مدیریت زمان و برنامه ریزی هم به اینها برسم و هم به هدفم…برای شخص من، معنی تمرکز روی هدف اینه که از اول دوره دو ساعت زودتر از خواب بیدار میشم و اون ساعت روزم رو به هدف اصلیم (فایهای روزانه دوره) اختصاص میدم و در طول روز هم لابلای همه کارهام، اداره، آشپزی، درس بچه ها، رانندگی و … بازم فرصت کنم فایل گوش میدم و مهم تر از اون در طول روز سعی می کنم در مواقع مختلف و شرایطی که پیش میاد خودم رو بسنجم و آموزه هام رو زندگی کنم…یعنی توی زندگی روزانه اون چیزهایی که یاد گرفتم رو عمل کنم.
اگه قرار باشه فقط توی اتاق بشینم و فایل گوش بدم و تمرین حل کنم، پس کی و کجا خودم رو محک بزنم؟ کی بفهمم درست یاد گرفتم یا نه؟ درس خونده بشه و امتحانی گرفته نشه، چطور بفهمیم یاد گرفتیم؟ نمی دونم من فکر می کنم این دوستمون حرفهای اول دوره شما رو که فرمودین این دوره رو با هیچ دوره دیگه ای ترکیب نکنین و تمرکزتون رو روی همین دوره بذارین رو اشتباه برداشت کرده و فهوای کلامتون رو درک نکرده..تمرکز روی هدف فرق داره با تک بعدی بودن …. حالا من همه اینها رو نوشتم، اینجور برداشت نشه که من نتیجه دستمه و به تناسب اندام رسیدم، نه! منم نتیجه ای نگرفتم هنوز، اما من می دونم که مشکل از دوره نیست و ذهن من زیر بار سالها رژیم و باورهای غلط چاقی خیلی راه داره تا پاکسازی بشه و جسمم رو متناسب کنه…من مطمئنم تو مسیر درستم و هم این دوره و هم خودم این توانایی رو داریم که اول ذهنم و بعد جسمم رو لاغر کنیم…. اینها برداشت من از توضیحات شما بود
و استاد چقدر عالی همین آگاهی ها رو زندگی کردین و گوشه ای از یک روزتون رو به ما نشون دادین…
مثل همیشه با آرامش و آسونی بساط آشپزی رو به پا کردین و با عشق و تمیزی کار رو انجام دادین…با ما حرف زدین و به ما درس دادین و درواقع روی کار و شغلتون هم تمرکز داشتین و در کنارش آیدای شیرین و عشق رو هم همراهی کردین و تجلی همکاری توی خانواده و با همسرتون هم بودین…
مگه زندگی چیزی غیر از اینهاست؟ مگه لذت بردن از زندگی و در لحظه زندگی کردن غیر از اینه؟ و شما چقدر قشنگ زندگی آگاهانه رو یاد گرفتید و به ما هم به شکل کاملا مصور یاد میدین…از شادی آیدا درس می گیرین که انسان با شادی باید زندگی کنه، از نخوردن اضافه موز آیدا درس می گیرین که ذهن پاک و خدایی و متناسب بچه ها چقدررر به فطرت الهی نزدیکن و ما باید یاد بگیریم به اندازه خوردن رو ازشون و به بچه هامون هم اصرار به خوردن نکنیم….
احترام به سلایق مختلف غذایی توی خانواده رو یادمون دادین و برای پسرتون غذای جدا آماده کردین … ما توی دوره یاد گرفتیم که اینکه من همه چیز رو دوست داشته باشم و بخورم و مجبور به خوردنش باشم امتیاز نیست و اگه من هانیه سابق بودم باید می گفتم: یعنی چی که عدس پلو نمی خوره پسرم! خورد خورد، نخورد هم نخورد..همینه که هست و خدا قهرش میاد اگه نخوری و …
دیگه اون تهدیگ و روغن روی برنج دادن که خدا رو هزار بار شکر برام عادی شده و ترس نداره برام به لطف چیزهایی که یاد گرفتم ازتون…و برکت و فراوونی رو یادمون دادین که وقتی با عشق استارت آشپزی رو می زنین با همین چند قلم ماده چند مدل غذا رو با عشق آماده کردین و این مصداق همون دعاییه که همیشه میگن: خدا به مات برکت بده! دست هردوی شما عزیز درد نکنه با غذایی که با عشق پختین و عطرش رو از راه دور هم حس کردیم..نوش جونتون و الهی شکر
خلاصه که استاد عزیز شما چند ساعت از آشپزی و حرف زدن با ما رو برامون فیلم گرفتین اما من صفحه ها درس ازش یاد گرفتم و مثل همیشه بازم خدا رو شاکر و سپاسگزارم برای وجود ارزشمندتونو….در پناه خدا سربند و شاد و موفق باشید
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.00 از 19 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدایی که راه رو نشونم میده
سلام به استاد عزیز و مرجان بانوی نازنین
به جرات می گم این فایل، یکی از بهترین فایلهای آشپزخونه لاغری بود و حضور شما کاملا منطبق با نکته آموزشی که درباره اون دوست عزیز گفتین بود استاد. این نکته که گفتین اشتباهه که آدم همه زندگیش رو تعطیل کنه تا صرفا به یه هدف برسه رو من اینجور تفسیر می کنم که اگه فردی همه تمرکزش رو روی یه هدف بذاره و از زندگیش بزنه و به گفته اون دوستمون مرخصی تحصیلی بگیره و … یا در مثال های شما توی مسائل مختلف دیگه بجز لاغری هم، پس کی فرصت زندگی کردن آگاهی هایی که همه وقتش رو صرف یادگیریش کرده رو بکنه؟ مگه عالم بی عمل بودن چه مزیتی داره؟ اینکه ما همه درها رو به روی خودمون ببندیم به این امید که فقط تو مسیری که توش هستیم و تمرکزمون روش هست باشیم، مثل اینه که توی خونه بشینیم و مطمئن باشیم ماشین بهمون نمیزنه و تصادف نمی کنیم.
اوکی تمرکز روی هدف خیلی هم خوبه، من خودم هم برنامه های آموزشی دیگه ای که داشتم رو متوقف کردم و به قول معروف تمرکز سوزنی روی تناسب اندام گذاشتم، اما این تمرکز به معنی تعطیل کردن جریان زندگی و دور کردنم از اطراف و اطرافیان و موقعیت های مختلف نیست…بهرحال نقش هایی رو در زندگی دارم و انتخاب هایی داشتم و دارم، همسری، کارمندی، مادری، تفریح و … همه اینها کلی فعالیت به همراه داره که آیتم های یک روز من رو تشکیل میده، این منم که باید با مدیریت زمان و برنامه ریزی هم به اینها برسم و هم به هدفم…برای شخص من، معنی تمرکز روی هدف اینه که از اول دوره دو ساعت زودتر از خواب بیدار میشم و اون ساعت روزم رو به هدف اصلیم (فایهای روزانه دوره) اختصاص میدم و در طول روز هم لابلای همه کارهام، اداره، آشپزی، درس بچه ها، رانندگی و … بازم فرصت کنم فایل گوش میدم و مهم تر از اون در طول روز سعی می کنم در مواقع مختلف و شرایطی که پیش میاد خودم رو بسنجم و آموزه هام رو زندگی کنم…یعنی توی زندگی روزانه اون چیزهایی که یاد گرفتم رو عمل کنم والا اگه قرار باشه فقط توی اتاق بشینم و فایل گوش بدم و تمرین حل کنم، پس کی و کجا خودم رو محک بزنم؟ کی بفهمم درست یاد گرفتم یا نه؟ درس خونده بشه و امتحانی گرفته نشه، چطور بفهمیم یاد گرفتیم؟ نمی دونم من فکر می کنم این دوستمون حرفهای اول دوره شما رو که فرمودین این دوره رو با هیچ دوره دیگه ای ترکیب نکنین و تمرکزتون رو روی همین دوره بذارین رو اشتباه برداشت کرده و فهوای کلامتون رو درک نکرده..تمرکز روی هدف فرق داره با تک بعدی بودن …. حالا من همه اینها رو نوشتم، اینجور برداشت نشه که من نتیجه دستمه و به تناسب اندام رسیدم، نه! منم نتیجه ای نگرفتم هنوز، اما من می دونم که مشکل از دوره نیست و ذهن من زیر بار سالها رژیم و باورهای غلط چاقی خیلی راه داره تا پاکسازی بشه و جسمم رو متناسب کنه…من مطمئنم تو مسیر درستم و هم این دوره و هم خودم این توانایی رو داریم که اول ذهنم و بعد جسمم رو لاغر کنیم…. اینها برداشت من از توضیحات شما بود
و استاد چقدر عالی همین آگاهی ها رو زندگی کردین و گوشه ای از یک روزتون رو به ما نشون دادین…مثل همیشه با آرامش و آسونی بساط آشپزی رو به پا کردین و با عشق و تمیزی کار رو انجام دادین…با ما حرف زدین و به ما درس دادین و درواقع روی کار و شغلتون هم تمرکز داشتین و در کنارش آیدای شیرین و عشق رو هم همراهی کردین و تجلی همکاری توی خانواده و با همسرتون هم بودین…مگه زندگی چیزی غیر از اینهاست؟ مگه لذت بردن از زندگی و در لحظه زندگی کردن غیر از اینه؟ و شما چقدر قشنگ زندگی آگاهانه رو یاد گرفتید و به ما هم به شکل کاملا مصور یاد میدین…از شادی آیدا درس می گیرین که انسان با شادی باید زندگی کنه، از نخوردن اضافه موز آیدا درس می گیرین که ذهن پاک و خدایی و متناسب بچه ها چقدررر به فطرت الهی نزدیکن و ما باید یاد بگیریم به اندازه خوردن رو ازشون و به بچه هامون هم اصرار به خوردن نکنیم….احترام به سلایق مختلف غذایی توی خانواده رو یادمون دادین و برای پسرتون غذای جدا آماده کردین … ما توی دوره یاد گرفتیم که اینکه من همه چیز رو دوست داشته باشم و بخورم و مجبور به خوردنش باشم امتیاز نیست و اگه من هانیه سابق بودم باید می گفتم: یعنی چی که عدس پلو نمی خوره پسرم! خورد خورد، نخورد هم نخورد..همینه که هست و خدا قهرش میاد اگه نخوری و … دیگه اون تهدیگ و روغن روی برنج دادن که خدا رو هزار بار شکر برام عادی شده و ترس نداره برام به لطف چیزهایی که یاد گرفتم ازتون…و برکت و فراوونی رو یادمون دادین که وقتی با عشق استارت آشپزی رو می زنین با همین چند قلم ماده چند مدل غذا رو با عشق آماده کردین و این مصداق همون دعاییه که همیشه میگن: خدا به مات برکت بده! دست هردوی شما عزیز درد نکنه با غذایی که با عشق پختین و عطرش رو از راه دور هم حس کردیم..نوش جونتون و الهی شکر
خلاصه که استاد عزیز شما چند ساعت از آشپزی و حرف زدن با ما رو برامون فیلم گرفتین اما من صفحه ها درس ازش یاد گرفتم و مثل همیشه بازم خدا رو شاکر و سپاسگزارم برای وجود ارزشمندتونو….در پناه خدا سربند و شاد و موفق باشید
سودابه عزیز، دوست همراه سلام
چقدر خوندن کامنتتون بهم انرژی داد..این روزها به لطف الله یکتا و مهربون، به نوشته ها و فایهای و نشونه هایی هدایت میشم که انگشت به دهن می مونم…منی که ایمان دارم به این دوره و مسیر و توانایی جدیدم برای رسیدن به تناسب، با خوندن کامنت شما که تا پایان دوره هیچ تغییری نداشتین و بعد تغییرها شروع شد و عیب یابی کردین در خودتون و توجه و تمرکزتون تا متوجه علت نتیجه نگرفتنتون شدین بسیار درس داشت و بسیار امید بخش بود…خدا رو شکر می کنم که با رفرش این پیچ، کامنت شما رو زیر کامنت خودم دیدم و مشتاق شدم به خوندنش و با هر خط، پر از حس رضایت و اطمینان خاطر شدم..ممنونم ازتون و همه دوستان قدیمی که سخاوتمندانه تجربه هاشون رو توی این مسیر می نویسن…خوندن این نوشته ها خیلی باورسازتر و ملموس تر می کنه برام روندم رو و راحت تر می تونم منفی باف رو ساکت کنم..خدا رو شکر می کنم برای وجودتون و هدایتم به نوشته زیباتون
در پناه خدا پیروز و شاد باشین عزیزم