به نام خدا سلام استاد من هم مثل هنرجوی شما روزی انقدر لاغر بودم که آرزوی چاق شدن داشتم وهمه اطرافیانم منو مسخره میکردن ووقتی چاق شدم میگفتن که حیف شد چقدر لاغر بودی ومن همه ی تلاشم روکردم تا چاق بشم واونموقع بعد از هر کیلویی که زیاد میکردم...
سلام توی این روز هابیشتر از اوایلی که تودوره بودم احساس میکنم که ذهن ناخود آگاهم بامن همراه شده خیلی خوب با من حرف میزنه خیلی عالی افکار منفی رو پس میزنه به موقع میگه که خوردن بسه یا الان گرسنته یاحتی بعضی موقع ها که خیلی گرسنه ام میگه...
من قبلا انقدر میخوردم که علاوه برفشار شکم نفس نمیتونستم بکشم ولی خدارو شکر از وقتی که به فایلهای استاد گوش کردم دیگه آرامش دارم واصلا درحد خفگی وفشار شکم نمیخورم ومیتونم به اندازه بخورم وتا وقتی گرسنه نشم سراغ خوردن نمیرم ودر برابرغذاها اصلا ضعف ندارم وهمیشه این احساس...
من همیشه کمک کردن به دیگرانو دوست دارم وخیلی وقتها فکر میکنم باید خودمو بزارم جای اون پس وجدان چی میشه وهمه ی تلاشم رو میکنم که کمکی کرده باشم ولی بعدش ناباورانه میبینم که فراموش شده خوبی کردنم وناراحت میشمو خود خوری میکنم وآرامشم رو از دست میدم ولی...
من هروز باخودم تکرار میکنم که از نخوردن فلان غذا لذت میبرم یا از به اندازه خوردن غذا لذت میبرم ومیبینم که بعد از اینکه از غذا دست میکشم چقدر روحیه ی خوبی دارم وسر حال وخوشحالم وبر عکس زمانهایی که رژیم میگرفتم همیشه عصبی وکلافه بودم وناراحت از اینکه...
سلام من همیشه فکر میکردم که اگر دانشگاه میرفتم ویه شغل مناسب داشتم حتما الان زندگیم خیلی بهتر بود ولی خوبرکه نگاه میکنم میبینم شاید زندگی خیلی بهتری نسبت به هم سن وسالای خودم که درس خوندنو شاغل هستن دارم چه از لحاظمالی چه اینکه آرامش بیشتری دارم یه همسر...
من از امروز سعی میکنم خاطرات بدم باغذاهارو به یاد بیارم وبااستفاده از اونا برای خوردنم تصمیم بگیرم البته خیلی از چیزهایی که خیلی علاقه داشتم مثل چیپس وپفک ونوشابه خیلی وقته که ازشون بدم میاد اصلا سراغشون نمیرم چون یه مدت بعد از خوردنشون حالم بد میشد والان میبینم...
سلام من برای عروسی دختر خالم دنبال لاغرشدن بودم یه چیزایی در مورد لاغری باذهن شنیده بودم ولی درک درستی ازش نداشتم اون روز که دنبال یه روش توی گوگل میگشتم ناخود آگاه روش لاغری باذهنو سرچ کردم وسایت استاد رو دیدم کنجکاو شدمو فایلهای لاغری باذهن رایگانو گوش کردم...
من پرخوریام درست بعد از ازدواجم بود اینقدر زیاد میخوردم که حتی نفس کشیدن برام سخت میشد واحساس تنگی نفس شدید داشتم ولی خدا رو شکر دیگه سعی میکنم اون حالتو نداشته باشم وبه اندازه بخورم قبل از دوره میگفتم باید کمتر بخورم که اینطوری نشم ولی الان یاد گرفتم...
من تاقبل از ازدواج خیلی لاغر بودم واون موقع واقعا چاق شدن رو دوست داشتم ووقتی به من میگفتن که بعد از ازدواج چاق میشی خوشحال میشدم حتی اوایل ازدواجم که کمی پر شده بودم همه ازم تعریف میکردن که خوشگل شدی واز این حرفا وچاق شدن برایم یک لذت...
به نام خدا سلام استاد من هم مثل هنرجوی شما روزی انقدر لاغر بودم که آرزوی چاق شدن داشتم وهمه اطرافیانم منو مسخره میکردن ووقتی چاق شدم میگفتن که حیف شد چقدر لاغر بودی ومن همه ی تلاشم روکردم تا چاق بشم واونموقع بعد از هر کیلویی که زیاد میکردم...
سلام توی این روز هابیشتر از اوایلی که تودوره بودم احساس میکنم که ذهن ناخود آگاهم بامن همراه شده خیلی خوب با من حرف میزنه خیلی عالی افکار منفی رو پس میزنه به موقع میگه که خوردن بسه یا الان گرسنته یاحتی بعضی موقع ها که خیلی گرسنه ام میگه...
من قبلا انقدر میخوردم که علاوه برفشار شکم نفس نمیتونستم بکشم ولی خدارو شکر از وقتی که به فایلهای استاد گوش کردم دیگه آرامش دارم واصلا درحد خفگی وفشار شکم نمیخورم ومیتونم به اندازه بخورم وتا وقتی گرسنه نشم سراغ خوردن نمیرم ودر برابرغذاها اصلا ضعف ندارم وهمیشه این احساس...
من همیشه کمک کردن به دیگرانو دوست دارم وخیلی وقتها فکر میکنم باید خودمو بزارم جای اون پس وجدان چی میشه وهمه ی تلاشم رو میکنم که کمکی کرده باشم ولی بعدش ناباورانه میبینم که فراموش شده خوبی کردنم وناراحت میشمو خود خوری میکنم وآرامشم رو از دست میدم ولی...
من هروز باخودم تکرار میکنم که از نخوردن فلان غذا لذت میبرم یا از به اندازه خوردن غذا لذت میبرم ومیبینم که بعد از اینکه از غذا دست میکشم چقدر روحیه ی خوبی دارم وسر حال وخوشحالم وبر عکس زمانهایی که رژیم میگرفتم همیشه عصبی وکلافه بودم وناراحت از اینکه...
سلام من همیشه فکر میکردم که اگر دانشگاه میرفتم ویه شغل مناسب داشتم حتما الان زندگیم خیلی بهتر بود ولی خوبرکه نگاه میکنم میبینم شاید زندگی خیلی بهتری نسبت به هم سن وسالای خودم که درس خوندنو شاغل هستن دارم چه از لحاظمالی چه اینکه آرامش بیشتری دارم یه همسر...
من از امروز سعی میکنم خاطرات بدم باغذاهارو به یاد بیارم وبااستفاده از اونا برای خوردنم تصمیم بگیرم البته خیلی از چیزهایی که خیلی علاقه داشتم مثل چیپس وپفک ونوشابه خیلی وقته که ازشون بدم میاد اصلا سراغشون نمیرم چون یه مدت بعد از خوردنشون حالم بد میشد والان میبینم...
سلام من برای عروسی دختر خالم دنبال لاغرشدن بودم یه چیزایی در مورد لاغری باذهن شنیده بودم ولی درک درستی ازش نداشتم اون روز که دنبال یه روش توی گوگل میگشتم ناخود آگاه روش لاغری باذهنو سرچ کردم وسایت استاد رو دیدم کنجکاو شدمو فایلهای لاغری باذهن رایگانو گوش کردم...
من پرخوریام درست بعد از ازدواجم بود اینقدر زیاد میخوردم که حتی نفس کشیدن برام سخت میشد واحساس تنگی نفس شدید داشتم ولی خدا رو شکر دیگه سعی میکنم اون حالتو نداشته باشم وبه اندازه بخورم قبل از دوره میگفتم باید کمتر بخورم که اینطوری نشم ولی الان یاد گرفتم...
من تاقبل از ازدواج خیلی لاغر بودم واون موقع واقعا چاق شدن رو دوست داشتم ووقتی به من میگفتن که بعد از ازدواج چاق میشی خوشحال میشدم حتی اوایل ازدواجم که کمی پر شده بودم همه ازم تعریف میکردن که خوشگل شدی واز این حرفا وچاق شدن برایم یک لذت...