😔 خیلی از آدمها مخصوصاً وقتی سالها با اضافهوزن دستوپنجه نرم کردن، خودشون رو قانع میکنن که لاغر نشدنشون تقصیر ژنهاست. چون خیلی از پزشکا و محققها هم گفتن که چاقی ارثی است، این باور عمیقتر میشه.
ولی اینجا یه نکتهی ظریف وجود داره…
وقتی یه باور (هرچند علمی!) تبدیل به یه سد ذهنی بشه، میتونه مثل یه دیوار نامرئی جلو راهت سبز بشه 🚧 و ناخودآگاه بهت بگه:
🚫 «لازم نیست تلاش کنی، چون فایدهای نداره!»
و همینجاست که آدم دست از حرکت میکشه…
❓ چاقی ارثی است یا عادتی؟
اگه از بیشتر آدمایی که اضافهوزن دارن این سؤال رو بپرسی، بدون مکث میگن:
«چاقی ارثی است!» 😐🧬

راستش منم همینطور فکر میکردم…
تا سیوپنج سال از زندگیمو با چاقی گذروندم. از وقتی چشم باز کردم و خودمو شناختم، همیشه یه بچه چاق بودم. و خب، از همون اول، هر کی میخواست درباره وزنم چیزی بگه، یه جواب آماده داشت:
🗣️ «چاقی ارثی است دیگه! خانواده پدریش همه چاقن! به عموهاش رفته!»
و این جمله… هزاران بار از زبون مادرم شنیده بودم.
انگار این جمله شده بود یه مهر تأیید روی چاقی من. مهرِ ارثی بودن!
📉 از همون روزایی که کمکم فهمیدم چاقی چه دردسرایی داره و خواستم یه کاری براش بکنم، این جمله مثل یه پتک اومد توی سرم:
🚫 «بیخود تلاش نکن! تو لاغر نمیشی. چاقیت ارثیه! رژیم و ورزش فایده نداره!»
و خب… چه انگیزهای میمونه وقتی ذهنت دائم تکرار میکنه که «تو چارهای نداری»؟
🧠 باور چاقی ارثی است، یه فرمول ذهنیه
«چاقی ارثی است» شاید یه جملهی ساده باشه، اما پشتش یه باور قوی خوابیده. باوری که هی شنیدی… از خانواده، اطرافیان، حتی پزشکا و محققها.
باوری که وقتی جلوی آینه وایمیستی و به بدنت نگاه میکنی، توی گوشت زمزمه میکنه:
🗣️ «تو تقصیری نداری، ژنهات اینجورین!»
اما چیزی که خیلیها نمیدونن اینه که تکرار این جمله و دیدن افراد چاق توی خانواده، باعث میشه ذهنمون این باور رو بسازه که:
«من نمیتونم تغییر کنم، چون چاقی من ارثیه.»
و این دقیقاً همون چیزیه که لاغر شدن رو سخت یا حتی غیرممکن میکنه… 😞
✅ ولی واقعاً چاقی ارثی است؟
بذار راحت بگم:
✅ شاید ژنها نقشی داشته باشن، ❌ اما این باور که چاقی تو تغییرناپذیره، بزرگترین دشمن لاغریته.
وقتی به جای باورهای محدودکننده، به خودت ایمان بیاری… وقتی شروع کنی سبک زندگیتو تغییر بدی، و مهمتر از همه، وقتی ذهنت رو تربیت کنی تا با تو همراه بشه،
اون وقته که معجزه شروع میشه ✨
🌱 من تونستم بعد از سالها با ذهنم آشتی کنم و بدنم رو تغییر بدم.
تو هم میتونی. حتی اگه همیشه فکر میکردی “چاقی ارثی است!” 💪

👨👩👧👦 ارثی بودن چاقی من؛ قصهای که از بچگی برام نوشته شد
قبل از اینکه اصلاً بفهمم چاقی یعنی چی، قبل از اینکه حتی بدونم با بدنم مشکلی دارم، یه جمله بارها و بارها تو گوشم تکرار شده بود:
🗣️ «چاقی توی خانواده ما ارثیه!»
از مامان و بابا گرفته تا خاله و عمه و فامیل دور و نزدیک، همه یهصدا میگفتن:
چاقی ارثی است، مخصوصاً توی خانواده پدری ما! 🧬
و من؟ من فقط کافی بود نگاهی به عموها، پسرعموها و حتی عکسهای قدیمی بندازم تا ببینم بله… واقعاً همه چاق بودن!
حتی بعضی وقتا که منو نمیشناختن، ولی تا میفهمیدن فامیلم چیه، میگفتن:
🕵️♂️ «حدس زدم باید از عطارروشنها باشی! ماشالا همهتون درشت و تپلی هستین!»
و البته که این حرفا همیشه با لبخند گفته میشد، اما توی ذهن کوچیک من، داشت یه باور خیلی بزرگ شکل میگرفت…
🧠 وقتی چاقی، تبدیل به شناسنامه ذهنی میشه…
یواشیواش چاقی، فقط یه ویژگی ظاهری نبود.
دیگه برای من، چاق بودن مساوی بود با “متصل بودن به خاندان عطارروشنها”.
اصلاً انگار اصالتم با وزنم تعریف میشد!
📌 اونقدر این باور که «چاقی ارثی است» تو ذهنم تکرار شده بود، که کمکم تبدیل شد به یه فرمول ذهنی قدرتمند.
و میدونی چی میشه وقتی یه فرمول توی ذهن ما جا میافته؟
📌 اون فرمول، تبدیل میشه به “واقعیت زندگیمون”.
🤯 چاق بودنم برام عجیب نبود… طبیعی بود!
باورم این بود که باید چاق باشم. چون خانوادهم چاق بودن.
پس هیچوقت از خودم نپرسیدم:
«آیا میتونم لاغر باشم؟»
چون ذهنم جوابشو از قبل داده بود:
❌ «نه، چون چاقی ارثی است.»
و وقتی باور کنی که کنترلی روی چاق بودنت نداری، دیگه تلاش کردن چه فایدهای داره؟
وقتی انتظار ذهنیات اینه که چاق بمونی، چطوری قراره لاغر بشی؟
🌀 انتظار ذهنی قویتر از هر رژیم و ورزشیه
📍 وقتی ذهنت انتظار چاق موندن داره، حتی اگه هزار بار رژیم بگیری، ورزش کنی، خودتو محدود کنی…
بازم یه نیروی پنهانی، تو رو برمیگردونه به همون نقطه قبلی.
✅ چون اون نیروی پنهان همون فرمولیه که سالها باهاش زندگی کردی:
“چاقی ارثی است.”
اما خبر خوب اینه که فرمولهای ذهنی قابل بازنویسی هستن!
تو میتونی فرمول ذهنیات رو تغییر بدی… مهم نیست که چند نفر بهت گفتن «لاغر نمیشی»، مهم اینه که از یه جایی شروع کنی و باور جدیدی بسازی.
🌱 من این مسیر رو شروع کردم، تو هم میتونی!

🧬 واقعاً چه چیزهایی ارثی هستن؟
اگه ازم بپرسی چی رو از پدر و مادرم به ارث بردم، با خیال راحت میگم:
👁️ رنگ چشمهام،
💇♀️ رنگ موهام،
👃 فرم بینی یا شکل صورتم…
اینا همش چیزهاییه که قبل از تولدم برام تعیین شده بودن. یعنی واقعاً تاثیر ژنتیکی داشتن.
اما حالا بیایم یه لحظه فکر کنیم…
آیا چیزهایی مثل چاق بودن، موفق بودن، کارمند بودن یا حتی سبک غذا خوردن هم ارثیه؟
🤔 نه! اینا همش چیزهایی هستن که بعد از تولد، تو مسیر رشد و زندگیمون شکل گرفتن.
🧠 ما شبیه خانوادهمون هستیم، اما نه از نظر ژن، بلکه از نظر ذهن!
تو هر خانوادهای یه سبک زندگی وجود داره…
👂 حرفهایی که زیاد گفته میشه،
🍽️ غذاهایی که همیشه هست،
💬 باورهایی که از بچگی تو گوشمون میخونهن.
برای من هم همینطور بود…
وقتی شروع کردم با دنیای «فرمولهای ذهنی» آشنا شدن، فهمیدم خیلی از چیزهایی که فکر میکردم واقعیه یا ارثیه، فقط یه برنامه ذهنی بودن که از اطرافیانم یاد گرفته بودم.
🚫 چاقی ارثی نیست، عادتیه که تو ذهن ما جا خوش کرده
یادمه یکی از پررنگترین و ریشهدارترین فرمولهایی که تو ذهنم نشسته بود، این جمله بود:
📢 «چاقی ارثی است!»
این جمله اونقدر برام تکرار شده بود که کاملاً باورش کرده بودم.
هر وقت کسی میگفت چرا چاقی؟
🗣️ فوری جواب میاومد: «خب ارثیه دیگه! به فامیلم رفتم!»
اما وقتی یاد گرفتم چطور فرمولهای ذهنیم رو پیدا کنم، تازه متوجه شدم که این جمله…
مثل یه ترمزدستی قوی، مانع لاغر شدنم شده بود 😢 و بدتر از اون… باعث شده بود که ذهنم انتظار چاقتر شدن داشته باشه!
💡 راه حل چی بود؟
برای من، راه حل این بود که اون فرمول قدیمی رو کمرنگ و کمرنگتر کنم، و یه جملهی تازه رو جایگزینش کنم:
🌱 «چاقی ارثی نیست، عادتیه!»
با تکرار این جمله، تمرین با ذهنم، و آگاه شدن از افکاری که قبلاً ناخودآگاه بودن، کمکم تونستم دیدم رو نسبت به خودم و بدنم عوض کنم…
و این شد نقطه شروع تغییر من ✨
✨ حالا نوبت توئه…
👣 اگه سالهاست با این باور زندگی میکنی که «چاقیت ارثیه»،
یه بار برای همیشه از خودت بپرس:
«واقعاً این یه حقیقت ژنتیکیه… یا یه باوره قدیمی که جا خوش کرده تو ذهنم؟»
شروع کن به نوشتن فرمولهای ذهنیات… ممکنه یکیشون همون جملهای باشه که سالها مانع تغییرت شده!
ولی خبر خوب اینه که ذهنت انعطافپذیره… و تو میتونی با قدرت آگاهی، فرمولهای تازهای بسازی 💫



🌟 قدرت تصویرسازی ذهنی و الگو گرفتن
یکی از بهترین راهها برای تقویت فرمول جدید، دیدن بارها و بارها تصاویر و داستانهای موفقیت شگفتی سازانی است است که با استفاده از «دوره ورود به سرزمین لاغرها» تونستهاند رویای لاغریشان را به واقعیت تبدیل کنند.
وقتی میبینی افراد زیادی تونستن باور «چاقی ارثی نیست، عادتی است» را جایگزین کنند، ذهن تو هم کمکم باور میکند:
من هم میتوانم!
من هم لاغر شدن را تجربه خواهم کرد! 🌈💫
✍️ تمرین آموزشی 📖
فرمول ذهنی چاقی ارثی است آنقدر قدرتمند است که اگر در ذهن شما وجود داشته باشد، میتواند مسیر لاغر شدن شما را سخت و پیچیده کند.
پس لازم است با دقت و تمرکز روی اصلاح این فرمول ذهنی کار کنید. برای شروع:
- ابتدا نوشته آموزشی را مطالعه کنید.
- سپس ویدیوی آموزشی را تماشا کنید.
- بعد از آن به سوالات زیر به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
سوالات تمرینی:
- نگرش شما درباره چاقی ارثی است چیست؟
- در گذشته چقدر درباره اینکه چاقی ارثی است شنیدهاید یا با دیگران درباره آن صحبت کردهاید؟
- چقدر در گذشته تلاش کردید تا چاقی ارثی است را بهانه یا توجیه لاغر نشدن خود کنید؟
- به نظر شما این نگرش چقدر در ایجاد انتظار چاقی در ذهن شما تاثیر داشته است؟
- اکنون که آگاهی صحیح درباره چاقی ارثی است یا عادتی پیدا کردهاید، افرادی را پیدا کنید که در خانوادهشان چاق هستند اما خودشان لاغرند.
- مثالی درباره نگرش انسانها در ارتباط دادن چاقی یا تناسب اندام افراد به ژنتیک خانوادگی پیدا کنید و شرح دهید.
حالا از محتوای ویدیوی آموزشی برای خودتان یک تمرین اختصاصی بسازید و آن را در بخش نظرات برای ما بنویسید.
منتظر کامنتهای شما هستیم! 💬👇
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
📻 رادیو لاغری
امتیاز 4.44 از 96 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!


تمرینات
۱ – نگرش من درباره «چاقی ارثی است»
سالها باور داشتم که چاقی یه چیز ارثیه. از همون دوران نوجوانی وقتی کسی میگفت «تو شبیه مامانت شدی»، توی ذهنم یه جمله خودبهخود فعال میشد: «خب آره، ما خانوادگی چاقیم.» انگار این جمله یه برچسب همیشگی بود که نمیشد ازش فرار کرد. هر وقت کسی از تناسب اندام حرف میزد، ته دلم یه حس ناتوانی میاومد بالا. چون فکر میکردم حتی اگه بخوام هم نمیتونم تغییر کنم. چون توی ژنمه، چون توی بدنمه، چون از مادرم و خالههام گرفتم.
اما وقتی مسیر لاغری ذهنی رو شروع کردم، فهمیدم این فقط یه باور قدیمیه، نه یه حقیقت مطلق. ذهن من اونقدر به این جمله چسبیده بود که حتی وقتی بدنم داشت سبکتر میشد، باز هم در ناخودآگاهم زمزمه میکرد: «نکنه دوباره برگردی؟ چون تو ژنتیکی چاقی.» این نشون میداد که چقدر این نگرش در عمق ذهنم ریشه داره.
الان اما نگاه من کاملاً فرق کرده. حالا چاقی برام یه پیام ذهنیه، نه یه حکم ارثی. شاید یه زمینه ژنتیکی وجود داشته باشه، اما اون چیزی که فعالش میکنه، باور و عادت منِ امروزه. ذهن من قدرت داره که مسیر هر ژنی رو تغییر بده. همونطور که با افکارم خلق واقعیت میکنم، با باورهای جدیدم هم میتونم بدنم رو از نو بسازم.
حالا وقتی کسی میگه چاقی ارثیه، لبخند میزنم. چون میدونم اون فقط یه تکرار قدیمیه، از نسلی به نسل دیگه. من انتخاب کردم این چرخه رو قطع کنم. انتخاب کردم به جای اینکه قربانی ژن باشم، خالق سبکبودن خودم باشم. برای من دیگه چاقی یه میراث نیست، یه پیام آگاهیه که دارم با عشق تفسیرش میکنم.
—
۲ – در گذشته چقدر درباره اینکه چاقی ارثی است شنیدهام یا با دیگران درباره آن صحبت کردهام
تقریباً از بچگی، این جمله بین ما تکرار میشد. «ما خانوادگی درشتیم»، «از مامانت گرفتی»، «خالهات هم همینطوریه»، «ژنهات قویه!»… اینا تبدیل شده بودن به بخشی از گفتوگوهای عادی زندگی. هر وقت کسی چاق میشد یا وزنش بالا میرفت، سریع یکی میگفت: «خب ارثیه دیگه، کاریش نمیشه کرد.» و بقیه هم تأیید میکردن.
منم ناخودآگاه با همین باور بزرگ شدم. فکر میکردم ژن یه چیزیه مثل سرنوشت، یه حقیقت قطعی که هیچکس نمیتونه ازش فرار کنه. وقتی بزرگتر شدم و کمی به لاغری فکر کردم، همیشه اون جملهی معروف توی ذهنم بود: «چطور میخوای لاغر شی وقتی ژنتیکی چاقی؟» حتی خودم این جمله رو بارها به دیگران هم گفتم. با خنده، با شوخی، اما ته دلم جدی.
در جمعهای خانوادگی، همه این باور رو داشتن. مثلاً وقتی عکسهای قدیمی نگاه میکردیم، میگفتن «ببین، همهمون یهجور ساختار بدنی داریم.» هیچوقت کسی نمیگفت شاید عادتهامون، طرز فکرمون یا احساساتمون باعث این شباهتها شده. همیشه انگشت اتهام سمت ژن بود.
اما حالا که از مسیر ذهنی وارد موضوع شدم، میبینم اون حرفها فقط تکرار ترسها و ناآگاهیها بودن. ما بهجای اینکه به احساساتمون گوش بدیم، به ژنها پناه بردیم. چون راحتتره بگی «ارثیه» تا اینکه بگی «من باید درونم رو تغییر بدم.» حالا من تصمیم گرفتم دیگه این جمله رو تکرار نکنم. حتی وقتی کسی در جمع از چاقی ارثی حرف میزنه، سکوت نمیکنم، لبخند میزنم و در دلم میگم: «تو هنوز نمیدونی بدنت چقدر قابل تغییره.»
—
۳ – چقدر در گذشته تلاش کردهام تا «چاقی ارثی است» را بهانه یا توجیه لاغر نشدن خود کنم
خیلی زیاد. شاید یکی از قویترین بهانههایی که همیشه برای خودم داشتم همین بود. وقتی نمیخواستم رژیم بگیرم یا حوصله تغییر نداشتم، سریع ذهنم این جمله رو میآورد وسط: «اصلاً فایده نداره، چون ژنتیکی چاقی.» اون موقع فکر میکردم دارم واقعبینانه رفتار میکنم، ولی حالا میدونم که اون فقط یه راه فرار بوده. یه جور پناه گرفتن پشت یه باور راحت، تا مسئولیت رو از دوشم بردارم.
وقتی عدد ترازو بالا میرفت، سریع به ژنها اشاره میکردم. وقتی کسی بهم میگفت «باید سبکتر بخوری»، میگفتم «بدنم خودش اینجوریه، خانوادگیه.» حتی وقتی حس سنگینی یا خستگی داشتم، اونم میانداختم گردن ژنتیک. در واقع، این جمله مثل یه سپر دفاعی بود در برابر تغییر.
ولی الان که آگاهتر شدم، میفهمم اون بهانه فقط باعث شد از قدرت واقعی خودم دور بشم. هر بار که اون جمله رو تکرار کردم، در واقع به بدنم گفتم «تو محکومی، من هم نمیتونم کمکت کنم.» و این یعنی جدایی از خود. حالا دارم یاد میگیرم که هیچ ژنی قویتر از انتخاب من نیست.
امروز وقتی ذهنم میخواد دوباره از اون جمله استفاده کنه، با خودم میگم: «تو فقط دنبال راحتیای. ولی آرامش واقعی در آگاهی و مسئولیتپذیریه.» دیگه نمیخوام پشت ارث و ژن قایم بشم. چون میدونم تا وقتی بهانه دارم، حرکت نمیکنم. حالا دیگه میخوام حرکت کنم، حتی اگه کمکم، حتی اگه ذهنم هنوز ترسیده. چون من دارم از باور قدیمیِ “نمیتونم” جدا میشم و دارم به سمت “من قدرت دارم” میرم.
—
۴- به نظر من این نگرش که «چاقی ارثی است» یکی از بزرگترین عاملهای ذهنی در شکلگیری انتظار چاقی در وجود من بوده. چون وقتی ذهنم پذیرفت که من از یک خانوادهی چاق میآیم و چاقی در ژن من است، ناخودآگاه شروع کرد همان مسیر را در بدنم تکرار کردن. در واقع ذهنم باور کرده بود که چاقی سرنوشت من است و هیچ تلاشی نمیتواند آن را تغییر دهد. وقتی چنین باوری در عمق ذهن بنشیند، دیگر حتی اگر فرد رژیم بگیرد یا ورزش کند، در ناخودآگاهش احساس میکند دیر یا زود باز هم به همان وزن قبلی برمیگردد. من هم دقیقاً همین حالت را داشتم؛ حتی وقتی وزن کم میکردم، ته دلم مطمئن بودم دوباره چاق میشوم، چون «ژنهایم اجازه نمیدهند لاغر بمانم».
این نگرش مثل یک پیشبینی خودتحققبخش عمل میکرد؛ یعنی چون انتظار چاقی را در ذهنم کاشته بودم، رفتارها و انتخابهایم طوری پیش میرفت که نتیجه همان شود. شاید بیشتر میخوردم، شاید کمتر به بدنم گوش میدادم، شاید سریع ناامید میشدم و باز میگفتم «خب تقصیر من نیست، ژنتیکمه». این «انتظار» عملاً نیروی درونی من را از بین برده بود. دیگر انگیزهای برای تغییر نداشتم، چون باور نداشتم که واقعاً ممکن است نتیجه بگیرم.
حالا که آگاهتر شدم، میفهمم چقدر ذهنم با این باور بازی کرده. هیچوقت از خودم نپرسیده بودم که اگر ژن تعیینکننده است، پس چرا همهی اعضای خانواده من دقیقاً شبیه هم نیستند؟ چرا بعضیها متناسبترند، بعضیها نه؟ چرا خلقوخو، عادتها و حتی نوع زندگی ما روی بدنمان تأثیر میگذارد؟ حالا متوجهام که آنچه در ذهن به عنوان «ارث» شناخته میشود، بیشتر به شکل عادت، رفتار و تکرار در محیط منتقل میشود نه ژن. من یاد گرفتم مثل خانوادهام غذا بخورم، احساساتم را مثل آنها در بدن نگه دارم و واکنشهایشان را تکرار کنم. همین عادتها ذهنم را به شکل آنها درآورده بود، نه ژنها. حالا میدانم میتوانم این انتظار را عوض کنم و تصویر جدیدی از بدنم بسازم.
—
۵- حالا که یاد گرفتم چاقی ریشه در عادت دارد، نه ژن، وقتی به اطرافم نگاه میکنم، آدمهایی را میبینم که واقعاً این حقیقت را ثابت میکنند. مثلاً یکی از اقوام ما هست که تقریباً همهی خانوادهاش اضافهوزن دارند، اما خودش همیشه متناسب است. سالها فکر میکردم حتماً متابولیسمش فرق دارد یا بدنش خاص است. اما بعد که بیشتر دقت کردم، دیدم سبک زندگیاش با بقیه فرق دارد. او وقتی استرس دارد، نمیخورد. وقتی ناراحت است، قدم میزند یا با کسی درد دل میکند. اهل خوردن احساسی نیست. در واقع همان محیط و همان ژنها را دارد، اما رفتار و نگرش متفاوتش باعث شده نتیجهاش متفاوت باشد.
در مدرسه هم دو دوست داشتم که هر دو از خانوادههایی با زمینهی چاقی بودند، ولی یکی از آنها همیشه مراقب بود در لحظهی سیری دست از خوردن بکشد. او هم رژیم نمیگرفت، فقط گوش دادن به بدنش برایش طبیعی شده بود. من آن زمان متوجه نمیشدم، ولی حالا میدانم که او ناخودآگاه فرمول ذهنی «چاقی ارثی است» را باور نکرده بود. برایش بدن، چیزی زنده و در کنترل خودش بود، نه محصول ژنها.
الان که از زاویهی جدید نگاه میکنم، میبینم در اطرافم خیلیها هستند که برخلاف خانوادهشان متناسب ماندهاند. آنها به جای تکرار عادتهای خانوادگی، انتخاب کردند با ذهن و احساس خودشان زندگی کنند. این یعنی ارث فقط در ذهن معنا دارد. اگر ذهن باور کند که میتواند بدن جدیدی بسازد، آنوقت دیگر هیچ شباهتی با گذشته یا خانواده مهم نیست. من حالا به جای نگاه کردن به گذشتهی بدنم، دارم روی آیندهی ذهنم تمرکز میکنم. چون میدانم ذهن من، معمار اصلی بدن من است.
—
۶- یکی از واضحترین مثالهایی که همیشه درباره ارتباط دادن چاقی یا لاغری به ژنتیک شنیدهام، همین جملههای تکراری است که مردم هر روز به زبان میآورند؛ مثلاً «مادرش چاقه، معلومه خودش هم چاق میشه» یا «این خانواده همهشون استخوانبندی درشت دارن» یا «فلانی هر چی بخوره چاق نمیشه، چون لاغری تو خونشونه». این جملهها شاید در ظاهر ساده و بیضرر به نظر بیان، ولی در واقع حکم میدن. ذهن رو قانع میکنن که هیچ اختیاری در تغییر نداره و همهچیز از قبل نوشته شده. من خودم هم سالها با همین حرفها بزرگ شدم. هر وقت از اضافهوزنم ناراحت میشدم، بلافاصله کسی میگفت: «خب مگه میخوای چیکار کنی؟ ما خانوادگی اینطوری هستیم!» و همین باعث میشد درونم تسلیم بشه.
اما بعدها که آگاهتر شدم، فهمیدم این حرفها فقط نوعی فرار ذهنی از مسئولیته. یعنی ذهن دوست داره یک دلیل بیرونی پیدا کنه تا خودش رو از تلاش و تغییر معاف کنه. در حالیکه اگه واقعاً ژن عامل اصلی بود، چرا در یک خانواده بعضی چاقن و بعضی نه؟ چرا عادتهای روزمره، سبک زندگی، خواب، احساسات، یا حتی نحوهی فکر کردن روی بدن اثر میگذاره؟ چون عامل اصلی، ذهن و رفتار ماست.
یادم هست زمانی یکی از دوستانم با همین باور زندگی میکرد. همیشه میگفت: «من نمیتونم لاغر شم، چون مامان و مامانبزرگم چاق بودن.» ولی همون موقع دخترخالهاش که از همون خانواده بود، بسیار متناسب بود. نه رژیم سختی داشت و نه ورزش زیاد. فقط طرز فکرش متفاوت بود. میگفت: «من به بدنم یاد دادم سبک زندگی دلخواهم رو یاد بگیره.» و واقعاً بدنش گوش داد.
وقتی این تفاوتها رو میبینی، متوجه میشی ژنتیک فقط بهانه است. مثل نقشهایه که فقط خطوط کلی داره، اما رنگ و جزئیاتش رو خودت با ذهنت و عادتهات میکشی. ذهنی که باور کرده چاقی ارثی است، عملاً خودش را در قفس میاندازد. ولی ذهنی که میگوید «بدنم در اختیار منه»، آزادی را تجربه میکند. و این آزادی، یعنی همان جایی که لاغری اتفاق میافتد.
—
۷- حالا اگر بخوام از محتوای ویدیوی «چاقی ارثی است یا عادتی» برای خودم تمرین اختصاصی بسازم، چیزی که بیش از هر چیز در ذهنم میماند این است که باید باور ارثی بودن چاقی را به چالش بکشم. یعنی هر وقت ذهنم خواست بهانه بیاورد و بگوید «این ژنتیکه، کاریش نمیشه کرد»، من آگاهانه پاسخ بدهم: «نه، این فقط یک باور قدیمی است که دیگر به من تعلق ندارد.»
تمرینم این میشود که در طول روز، هر بار که به بدنم فکر میکنم یا در آینه به خودم نگاه میکنم، از خودم بپرسم:«دارم با ژن حرف میزنم یا با ذهنم؟»اگر جوابی درونی شنیدم که میگوید «این ژنه»، در همان لحظه بگویم: «من ذهنم را انتخاب میکنم، نه ژنم.»
در کنار این گفتوگو، میخواهم عادتهای کوچک و خانوادگی را هم آگاهانه تغییر بدهم. مثلاً اگر در خانوادهام همیشه موقع استرس سراغ غذا میرفتیم، من در آن لحظه به جای خوردن، چند نفس عمیق بکشم و بگویم: «من نسل این واکنش را در درونم متوقف میکنم.» این جمله برای من تبدیل میشود به یک شعار درونی، نشانهی رهایی از گذشته و انتخاب تازهی خودم.
در نهایت تمرین من این است که هر روز در دفترم بنویسم:«بدنم، نتیجهی باورها و رفتارهای امروز من است، نه ارث دیروز دیگران.»این جمله را مثل یادآوری زنده نگه میدارم تا ذهنم آرامآرام یاد بگیرد از فرمول «چاقی ارثی است» عبور کند و وارد مسیر تازهای شود که در آن، من خالق شکل و حال بدنم هستم.
گام ۲۰
یه مدت طولانی فکر میکردم چاقی یه جور سرنوشت ارثیه. یه چیزی که از نسل قبل به من رسیده، مثل رنگ چشم یا فرم صورتم. یه چیزی که هیچ کاریش نمیشه کرد، چون توی خانوادهمون همه یهکم تپل بودن. همیشه وقتی آینه رو نگاه میکردم، یه صدای کوچیکی از ته ذهنم میگفت: «خب دیگه، تقصیر تو نیست. ژنتیکه.» و منم با همون جمله خودمو آروم میکردم، یا شاید بهتر بگم، قانع میکردم که هیچ کنترلی ندارم.ولی یه جایی توی مسیر لاغری ذهنی، یه چیز توی درونم ترک برداشت. یههو حس کردم که این جملهی «ژن چاقی» داره منو از درون قفل میکنه. یه جور راحتیِ دروغین بود، یه جور بیقدرتی شیرین. چون تا وقتی میگفتم ژنتیکه، لازم نبود مسئولیتی قبول کنم، لازم نبود چیزی رو عوض کنم.
یه روز نشستم با خودم حرف زدم. گفتم: «اگه واقعاً چاقی ارثیه، چرا بعضیا توی همین خانواده چاق نیستن؟ چرا بعضیا سبکترن؟ چرا حتی خود من یهوقتا لاغرتر میشم؟ اگه ژن ثابته، پس چرا بدنم تغییر میکنه؟»اون موقع فهمیدم که ژن شاید یه بذر باشه، ولی چیزی که اونو سبز میکنه عادتها و باورهان. اگه من مدام به بدنم بگم که محکوم به چاقیه، اونم مثل یه سرباز مطیع فقط همونو اجرا میکنه. اما اگه بهش بگم که آزاده، سبک، و در مسیر سبکیه، شروع میکنه خودش رو با اون حرف هماهنگ کردن.
یه مدت که گذشت، شروع کردم دیدن الگوهای ذهنیم. دیدم هر وقت احساس کمبود، ترس یا استرس میکنم، یه بخش از ذهنم فوری میره سراغ همون برنامهی قدیمیِ «تو چاقی چون بدنت اینجوری ساخته شده». یعنی یه جور فرار از احساس بود، یه بهانهی ظریف برای نرفتن به عمق درونم. چون اگه همهچیز ژنی باشه، دیگه لازم نیست به درونم نگاه کنم. لازم نیست بفهمم چرا دارم از یه چیزی میترسم یا چرا یه خلأ درونیه که دارم با غذا پرش میکنم.
اما حالا دیگه نمیتونم به خودم دروغ بگم. میدونم اون چیزی که از خانوادهم گرفتم فقط شکل بدن نیست، بلکه الگوی فکره. مثل یه طرز فکر جمعی که نسلبهنسل منتقل شده. مثلاً مادرم همیشه میگفت: «ما ذاتاً چاقیم.» و من با همون جمله بزرگ شدم. ولی الان میدونم اون جمله فقط یه باور بوده، نه واقعیت مطلق.میتونم حسش کنم، هر وقت اون جمله رو تو ذهنم تکرار میکنم، بدنم یه سنگینی خاصی پیدا میکنه. انگار واقعاً داره خودش رو با اون فکر سنگین میکنه. اما وقتی توی ذهنم میگم: «بدنم از هر باور قدیمی آزاد میشه»، یه حس گرمی و سبکی از ته دلم پخش میشه. همون لحظه میفهمم مسیر عوض شده.
گاهی ذهنم هنوز وسوسه میشه برگرده به اون باور قدیمی، مخصوصاً روی ترازو یه صدای قدیمی درونم میگه: «دیدی؟ گفتم که ژنتیکییه.» ولی حالا من اون صدا رو میشناسم، باهاش مینشینم، بدون قضاوت. بهش میگم: «میدونم میخوای منو از ناامیدی حفظ کنی، ولی این صدا دیگه به دردم نمیخوره. من دیگه نمیخوام باور کنم محکومم. من انتخاب میکنم سبک زندگی و سبک فکرم رو عوض کنم.»
این روزها دارم میفهمم که چاقی فقط یه رفتار یا عدد نیست، یه زبانِ بدنِ منه. بدنم با چاقی داشت باهام حرف میزد، میگفت: «من دارم بار باورها رو حمل میکنم، نه فقط چربیها رو.» هر بار که به اون جملهی قدیمی «ما ذاتاً چاقیم» گوش دادم، یه تکه از سبکی رو از خودم گرفتم. اما حالا دارم تکهتکه اون جملهها رو پس میدم به گذشته.
میخوام از نو با بدنم رابطه بسازم. یه رابطهای که نه بر پایه ترحم باشه، نه کنترل. فقط بر پایه درک. چون فهمیدم بدن من دشمنم نیست، حتی اون چاقی هم دشمن نیست. اون فقط بازتاب باورهاییه که سالها باهاش زندگی کردم. حالا دارم باور جدیدی رو تمرین میکنم:بدنم زندهست، هوشمنده، و از ذهنم فرمان میگیره.
یه روز وقتی جلوی آینه ایستاده بودم، به خودم گفتم: «تو از ارث چاقی نمیای، از ارث عشق میای. از نسلی میای که با عشق غذا درست میکرد، با عشق دور میز مینشست، با عشق زندگی میکرد. فقط یاد گرفته بود با ترس بخوره، با نگرانی ذخیره کنه. ولی تو میتونی اون عشق رو دوباره پاک و زنده کنی، بدون ترس، بدون نیاز به محافظت.» همون لحظه یه بغض قشنگ توی گلوم نشست، یه جور اشکِ رهایی. انگار بدنم گفت: «آره، بالاخره فهمیدی.»
هرچی جلوتر میرم، بیشتر میفهمم که عادت، قویتر از ژنه. چون عادت همون ژنیه که هر روز فعالش میکنم. اگه هر روز با تکرار یه فکر یا رفتار، سلولهام رو به یه مسیر میفرستم، یعنی دارم ژنم رو با ذهنم برنامهریزی میکنم. پس چرا از کلمهی «ارثی» بترسم؟ شاید من ارثیترین چیزی که از خانوادهم گرفتم، توانایی تغییر و سازگاریه.
من حالا میدونم، هر بار که با عشق غذا میخورم، هر بار که با آگاهی به بدنم نگاه میکنم، دارم اون الگوی قدیمی رو پاک میکنم. دیگه لازم نیست با ژنهام بجنگم. فقط باید باور کنم که من انتخابکنندهام.بدنم به صدام گوش میده، نه به تبارم.ذهنم با باور تازهم هماهنگ میشه، نه با سابقه خانوادگیم.
گاهی وقتها برای خودم جملههایی مینویسم تا یادم نره:
«من ادامهی چاقی نیستم، شروع سبکیام.»
«بدنم حافظه داره، اما منم قلم دارم. میتونم هرچی رو بخوام دوباره بنویسم.»
«ژنها مسیر میدن، ولی من رانندهام.»این جملهها یه جور نجاتم شدن، مخصوصاً وقتایی که اون صدای قدیمی ذهنم میخواست دوباره منو به گذشته ببره.
الان وقتی به خانوادهم نگاه میکنم، دیگه حس ترحم یا شباهت ظاهری ندارم، حس درک دارم. میفهمم که هر کدوم از ما یه جور عادت فکری رو حمل میکردیم، نه فقط یه ژن. شاید نسل قبل نمیدونست چطور از ذهنش برای رهایی استفاده کنه، ولی من دارم یاد میگیرم. دارم به جای گفتن «ما همیشه چاقیم»، میگم «ما همیشه در حال تغییر و بیداریایم».
وقتی از این زاویه نگاه میکنم، حتی چاقی هم یه هدیهست. یه راه برای رسیدن به خودآگاهی. چون اگه چاقی رو فقط یه مسئله بدنی ببینم، ممکنه بخوام ازش فرار کنم. ولی وقتی بفهمم یه نشونهست از درون، یه پیام از ذهن و احساساته، اون موقع میتونم باهاش گفتوگو کنم، بفهمم چی میخواد بگه.بدنم همیشه میخواسته منو حفظ کنه. چربیهاش رو مثل زره ساخته، تا از آسیب، ترس، یا کمبود در امان باشم. ولی حالا دارم بهش میگم: «من امنم. دیگه نیازی به زره نیست. میتونی سبک بشی.»
این جمله ساده، «من امنم»، شده یکی از قویترین عادتهای ذهنی من. هر بار که حس میکنم ذهنم داره به سمت ترس برمیگرده، این جمله رو تکرار میکنم. چون واقعاً باور دارم امنیت درونی، سبکترین فرمول لاغریه.
و هر روز دارم تمرین میکنم خودمو از نو تعریف کنم.نه از تبار چاقی، نه از تبار ارث،بلکه از تبار انتخاب. از تبار آگاهی.دارم میبینم که بدنم با این نگاه جدید داره زندهتر میشه. پوست، نفس، خواب، حس درونی — همهچیز انگار داره واکنش نشون میده به این آزادی.
الان وقتی توی آینه نگاه میکنم، دیگه دنبال شباهت به هیچکس نمیگردم. دنبال خودمم. دنبال اون بخشی از خودم که سبک، زنده، و در صلحه با هر چیزی که بوده.من حالا میدونم چاقی نه ارثیه نه اشتباه؛ یه تجربهست، یه نشانهست، یه دروازهست برای شناخت خودم. و هر روز که از اون دروازه عبور میکنم، یه تکه از ترسهام رو پشت سر میذارم.
بدنم با من حرف میزنه، و من بالاخره دارم یاد میگیرم گوش بدم.و چه لذتی داره وقتی صدای بدنم با صدای ذهنم یکی میشه —یه صدای آرام، سبک، و مطمئن که میگه:«تو آزاد شدی، چون انتخاب کردی باورهای قدیمی رو پس بدی.تو سبک میشی، چون دیگه به هیچ ارثی جز عشق وفادار نیستی.»
نشان های دریافت شده
به نام خدا
ذهن ما بعد از تولد خالی از هر اطلاعات و افکار و باوریه و به مرور با توجه به شنیده ها و دیده های خانواده و اطرافیان پر میشه از افکار و باورهای درست و نادرست .
افکار و باورهای نادرست در مسیر زندگی باعث توقف و مانع پیشرفت ما میشن و جلو تلاش و کوشش ما برای رسیدن به هدفها و موفقیت ها رو میگیرن.
باور ارثی بودن چاقی هم یکی از باورهای نادرست در زندگی من بود که منو محکوم به چاقی میکرد و به من اجازه باور کردن اینکه من هم میتونم متناسب باشم نمیداد و میتونم بگم که این باور بزرگترین و قویترین باور در ذهن من بود.
این باور با من بود تا اینکه پس از سالها تلاش برای لاغر شدن به مسیر لاغری با ذهن هدایت شدم و فهمیدم که افراد زیادی بودند که با وجود داشتن افکاری همچون ارثی بودن چاقی تونستند به لاغری پایدار دست پیدا کنند ، در این روش من فهمیدم که ژنتیک نمیتونه مانع لاغری من بشه اون چیزی که منو چاق کرده بود باورها و فرمولهای ذهنی اشتباهی بود که منجر به رفتارها و عادتهای چاق کننده شده بود.
در مسیر لاغری با ذهن من باور کردم که من هم میتونم لاغر بشم ، فقط کافیه فرمولهای ذهنی ام رو خودم از نو بنویسم و طبق اون فرمولها رفتار کنم .
در گذشته من باور داشتم که چاقی من ژنتیکیه و دلیل اون هم افراد خانواده ام و حرفهایی بود که میشنیدم که ژنتیک بعد از ازدواج در ما فعال میشه و باعث چاقی ما میشه و این باور باعث شده بود که من با ازدواج منتظر چاقی باشم و اون رو یه امر طبیعی بدونم و این اتفاق هم برام افتاد.
من افراد زیادی رو در اطرافم میشناسم که در خانواده ای چاق هستند در صورتی که خودشون کاملا متناسب هستند ، در خانواده مادری ام داییهام کاملا متناسب هستند ولی خاله هام همگی چاق و همه هم چاقی رو ارثی میدونند در صورتی که اگه چاقی ارثی بود باید داییهام هم چاق بودند ، دختر عموم الهام چاقه ولی بقیه افراد کاملا متناسب هستند ، همه عقیده دارند که دخترم کاملا شبیه به منه ولی اون از هر نظر متناسبه .
نگرش ارثی بودن چاقی به هیچ وجه علمی و اثبات شده نیست چون تنها چیزهایی که امکان تغییر دادنشون وجود نداره میتونه ارثی باشه مثل رنگ چشم ، رنگ مو ، فرم اعضای صورت و ….
در واقع اون چیزی که باعث چاقی میشه عادتهایی هست که ناشی از افکار اشتباه هستن ، عادتهایی مثل اینکه نوشابه باعث هضم غذا میشه ، یا من حتما باید سر ساعت غذا بخورم ، من حتما باید صبح و عصر میانوعده میل کنم ، من موقع عصبانیت حتما باید یه چیزی بخورم و ……
نشان های دریافت شده
بنام خداوند بخشنده و مهربان سلام خدمت استاد گرامی و دوستان هم مسیرم من فکر میکردم که چاقی ارثی هست من خودم در خانواده به دنیا آمدم که بیشتر آنها چاق هستند و دائم میگفتند که چاقی ما ارثی و از طرفی مادری هست چون مادرم وهمه خواهرام برادرهام همه چاق هستند و هرکس ما رو می دید یه چیزی می گفتند وقتی ذهنت انتظار چاق بودن دارد حتی اگر هزاران بار رژیم بگیرم ورزش کنم و خودم رو محدود کنم هیچ نتیجه ای نداره تا زمانیکه نگرش و عملم را عوض کنم و استمرار داشته باشم وقتی سبک زندگیم رو تغییر بدم و مهمتر از همه ذهنم رو تربیت کنم تا با من همراه شود اون وقته که معجزه شروع می شه حتی اگر همیشه فکر میکردم که چاقی من ارثی هست فقط کافیه به صحبت های استاد گوش کنم و عمل کنم و به اینبهور برسمکه چاقی ارثی نیست یک عادت و باور هست
پاسخ به سوالات مطرح شده:۱. نگرش شما درباره ی چاقی ارثی است چیست؟ یک من تا قبل از آشنایی با سایت تناسب فکری فکر کردم که چاقی من ارثی یا ژنتیکی یا در اثر قرص هایی است که استفاده می کردم ولی الان فهمیدم حرفها و شنیدها دیدها که از پدر و مادر یا اطرافیان که بر روی ذهنیت من تاثیر زیاد داشته و باعث شده به این باور برسم که چاقی من ارثی هست ۲. در گذشته چقدر درباره اینکه چاقی ارثی است شنیدهاید یا با دیگران درباره آن صحبت کردهاید؟گذشته من سراسر با باور چاقی ارثی است پر شده چه زمان هایی که تو جمع خانوادگی بودیم چه زمانیکه تنها بودم این باور در من تکرار میشد ۳.چقدر در گذشته تلاش کردید تا چاقی ارثی است را بهانه یا توجیه لاغر نشدن خود کنید؟زمان هایی که رژیم میگرفتم و اثر نداشت و دوباره چاق میشدم یا زمانیکه ورزشی می کردم فایده نداشته میگفتم که من لاغر نمیشم چون چاقی من ارثی هست ۴.به نظر شما این نگرش چقدر در ایجاد انتظار چاقی در ذهن شما تاثیر داشته است؟به نظر من این نگرش بالای پنجاه درصد چون هرکی از فامیل من را می دید میگفت مثل مادرت ودایی هات چاق هستی یا می گفتند چاقی شما ارثی هست هیچ چیز روش تاثیر نداره ۵. اکنون که آگاهی صحیح درباره چاقی ارثی است یا عادتی پیدا کردهاید، افرادی را پیدا کنید که در خانوادهشان چاق هستند اما خودشان لاغرند؟در خانواده خودم دو تا از دخترهام و همسرم متناسب هستند در خانواده پدری، پدرم و مادر بزرگم لاغر بودند همه ی ما یک غذای مشترک می خوردیم ولی من چاق میشدم اما این افراد نه پس چاقی ارثی نیست فقط یک ذهنیت هست ۶. مثالی درباره نگرش انسانها در ارتباط دادن چاقی یا تناسب اندام افراد به ژنتیک خانوادگی پیدا کنید و شرح دهید؟من همیشه به مادرم نگاه می کردم که چطور رفتار می کرد و کارهای اون رو انجام می دادم و انتظار چاق شدن داشتمخدایا هزاران بار شکرت که من هدایت و حمایت میکنیبا تشکر از استاد عزیز به امید روزهای بهتر برای همه
نشان های دریافت شده
به نام خدایی بخشنده ومهربان
سلام خدمت استاد عطارروشن وهمه دوستان هم
به شکرخدا من این فایل با تمام دورها که آموزش دیدم بداز گذشت زمانی حدود دوسال شش ماه دوباره بهش رسیدم وفتی فایل ودیدکاهش خواندن متوجه شدم جقدر اگاهی درست تو این مدت کسب کردم تغییر تو بخش گفتار رفتار وعمل کرد داشتم که کلی دست آورد مفید برای خودم ساخته ام و خیلی شادهست که من تو سطح بالاتری خودم دیدم و به خودم ثابت شد زمانی که گذاشتم وتلاش که انجام دادم برام سودمندبوده وزنم کم شد امید به کاهش بیشتر وزنم دارم عشق و علاقه به مسیر به شکرخدا کاهش پیدا که نکرده
دلگرم دارم ادامه میدم وکلی تمرین وبرنامه مفید برای مسیر دارم
اضافه وزنم کلی بهانه داشتم با چاقتر شدن تعدادش هی زیادتر پر تکرار بود و بارها با گفتن برای خودم مدرک چاقی من شد من وفتی به مسیر ایمان و یقین پیدا کردم با هی بهانه خودم کلی دلیل براش ساخته بودم یی پوکی بی ثمر دیدم
چند روز پیش وفتی داشتم برای باره چندم که دارم دوره ورد به سرزمین لاغرها تکرار میکنم رسیدم به باورهای که من تو ذهن ایجاد کردم درست مثل یی حباب پوکی تو چیز درست جا دادم و تعداد هی زیاد کردم و باعث شد کار من دچار اشکال کرد که دستورهای اشتباه به من و برای جاقی ارسال کنه و هی زیادتر شد و شد همون چیزی که من براش،کلی بهانه داشتم ذهنم ازش بهره برد ومن چاقتر شدم ومهمتر بهانه ارثی بودن چاقی من بود که برای من از اهمیت بالایی برخورد بود که چقدر باوره قویی بود که به شکر خداوند کم رنکش کردم از درجه اعتبار انداختم و برام دیگه اهمیت واقعی نداره من یاد گرفتم با یی باره گفتن تو زمان کم امکان کم رنک شدن باوره اشتباه نیست باید بارها براش دلیل بیارم بازم نمونه هی پیدا کنم تا ذهن این باوره تازه فبول کنه و براش باوره تازه قابل قبول بشه
امشب تولد همسرم هست کیک تولد که تهیه کردیم نسبت به سابق اول کوچکتر سفارش دادیم وفتی دخترم کیک من برام آورد با نگاه اول گفتم زیاد هست دخترم گفت برای من زیاد هست من کمی ازش خوردم چون نیازم به خوردن همش نداشتم بیقه به پسرم دادم که داخل یخچال قرارش بدم همه مصرف کردن وفتی به پسرم گفتم زیاد هست پسرک گفت آخه انقدر که میکی زیاد نیست ولی من حتما اگه فبلا بودم اول که این کیک تو یی جشم به هم زدنی خورده شده بود تازه جشم دنبال بیقه اش هم بود واین نتیجه مسیرم هست که وفتی کیک ازنظر دور شد هیج نجوایی برای مصرفش ندارم شاید حتی فردا اصلا مصرف نگنم یا بزارم زمان گرسنکی داشتم ازش بخورم پس ارامش وراحت تو ذهنم ایجاد شده با شناخت باوره اشتباه و جاکزین کردن باوره درست هست که تو بخش عمل کرد من کلی تغییر و تفاوت درمن ایجاد شده واین تفاوت تو مطالعه دیدکاه فبلی مسیرم و هدفم و کارم برام جلوه عالی برای من ساخته و دارم بداز گذشت زمان چقدر رفتار گفتار. وعمل کردم اسون راحت داره آجر میشه وبه سان اب خوردن داره انجام میشه واین نشان از درستی مسیرم هست
که من بهش،ایمان واطمینان ویقین دارم که درسترین مسبر برای کاهش،درست و اصول لاغری برای هرفرد هست وبرکشت وزن نخواد داشت به شرطی که هر روز وظیفه خودم بدونم یک یا دوتا فایل با تمرکز خوب و توجه درست برای خودم از هر دوره به مرور زمان تکرار کنم ومن یی اشتباه بزرگی داشتم وفتی تمام دورهای من تمام شد ازهر دوره با هم تکرار داشتم ولی متو جه شدم درسترین شکل برای تکرار با حال خوب وحس ارامش درست مثل روز اول انجام بدم که اول گام اول بد دوره خدا هرگز دیر نمیکند و بد پاک سازی ذهن وبد دوره پیش رفته و بد اصلا پرخوری اشتهار رو پشت هم تکرار کنم نه یی فایل ازیی دوره ویی فالی بازم دوره بدی اپن تمرکز درست برای من به هم میزنه
یی نکته که من این بار برای همه دوره به شکل اول تمام سوالهای جواب و تحلیل خوبی که بهش اضافه کردم ضبط صدای خودم ودباز پخش برای خودم هست این کارتازه من باعث میشه برای ذهنم وکارم یادگرفته خودم وتحلیل رو با صدای خودم براش بازگو کنم وحس بهتری برام میسازه جون من کسی ندارم تو منزلم هم صحبت مسیرم باشه با این کار من اون بخش تومنزل پوشش میدم توسایت که دوستان هستم من ازنظرشون حتما استفاده میکنم ولی توخونه صدای خودم برای گوش خودم آشناتر وبا حسی بهتر هست که دارم انجام میدم اول ضبط صوتی با دو دقیقه بود ولی حالا دارم که به یازده دقیقه رسیده وحسی خوبی ازگوش کردن به صدای خودم وتحلیل هرفایل طبق خودم انجام بدم ومثل خودم با فایل مقایسه میکنم و من جطور برخورد دارم وچطور میتوانم کنترال بهتری رو انجام بدم وکجای کارم دچار اشکال هست اون بخش باید بهتر ترمیم کنم باره دیکه با کمترین اشتباه تو شکل درست عمل کنم وباعث .راضی بودن از خودم و کارم برام مهیا میکنه
خدا پشت وپناهتون یا حق حق نگه دارتون
به نام خدای مهربانم که هر لحظه هادی و حامی من هست .
من با این آموزشها دارم به شکل بهتری به سمت هدفم که متناسب شدن هست حرکت میکنم خدایا شکرت که فرصت حضور در این دوره رو دارم
من قبلا خیلی حرفها رو قبول داشتم که اونها دلیل چاقی من هستن بعنی باورهای نادرست و چاق کننده زیاد داشتم مثلا
چاقی من بابت ازدواج و بارداری هست .چاقی من به خاطر مواد عذایی هست .چاقی من به خاطر کم تحرکی هست چاقی من به خاطر اشتهام هست چاقی من به خاطر کم کاری تیرویید و قرص های هورمونی ام هست چاقی من به خاطر سوخت و ساز پایین ام هست و … و تمام اینها مانع تناسب اندام من بودند .
من چون تا قبل از ازدواج لاغر بودم و بعد از ازواج چاق شدم هیچ دلیلی نداشتم مگر اینکه در خانواده ی ما وقتی کسی ازدواج کنه چاق میشه و این انگار ارثی ما هست و کاملا طبیعی هست خصوصا که خواهر بزرگتر خیلی لاغرم رو دیده بودم که بعد از ازدواج و بارداری وحشتناک هم خودش هم همسرش چاق شده بود ن و من خیلی این باور رو در خودم پر رنگکردم که ازدواج و بارداری باعث چاقی من میشن وقتی نگاه میکردم میدیدم تمام دختر عمه هاو عموها و حتی دختر خاله ها بعد از ازدواج چاق شدن و حتی خواهر خودم و باور کردم چاقی بعد ازدواج طبیعی و ارثی ما هست .
من وقتی میخوام باوری رو تغیبر بدم اول باید اون رو بشناسم و پیدا کنم که من در ااین دوره این کار رو یاد گرفتم و بعد در مرحله دوم باید باور صحیح رو جایگزین اون کنم مثلا بگم چاقی بعد از ا ازدواج طبیعی و ارثی ما نیست چون بعضی از اقوام هم بودن که ازدواح کردن و لاغر هم هستند مثلا پریسا و یا الهام و یا سوسن و یا همون خواهر بزرگم که الان بسیار لاغر هست …و یا باید بگم مواد غدایی باعث چاقی نمیشن مثل همسرم و بچه هام که از این مواد غذایی میخورن و لاغرن و یا باید بگم داروهام باعث چاقیم نمیشن چون خیلیها از این داروها میخورن و لی لاغر هستن مثل فاطمه و نرگس و ..
من باید بارها و بارها برای این حرفم دلیل تایید بیارم تا ذهنم باور کنه
اتفاقا من یه فردی رو میشناسم در اطرافیانم که اضافه وزن داره و همیشه میگه چاقی من ارثی هست در حالی که این فرد تعدادی خواهر و بردار لاغر هم داره و من چند وقت پیش که با این فرد به تفریح رفته بودم میدیم که این فرد از ظهر تا غروب. در یه تفریح بیرون از خونه که پیش هم بودیم مرتب در حال خوردن هست باقی مانده ی غذای بچه هاش رو بارها میخوره و هر چی بقیه میزارن وسط به راحتی بر میداره و میخوره و شیرینی میخوره و برام ثابت شد چاقی در اون ارثی نیست بلکه فرمولهای چاقی در ذهن اون زیاد هست که باعث میشه هر یه ساعت به چیزی بخوره و تا اخر شب کلی چیر بخوره و این ثابت میکنه ارث باعث چاقی نمیشه و همه ی این چاقی فرد بر میگرده به آموزشهای ذهنی و باورهای افراد اطرافش که از نسل های قبل به اون منتقل شدن و اتفاقا خواهر لاغر ایشون هم با ما بود که خیلی درست رفتار می کرد و این نشون میده چاقی ارثی نیست
.من خودم با این دوره اینقدر رفتاراام تغییر کرده که میگم چطور در گذشته میگفتم چاقی من بعد از ازدواج ارثی من هست و با چون اشتهای من زیاد هست من چاق هستم چون می بینم با آموزشها رفتارهام واقعا به سمت متناسب شدن رفتن و دیگه حرص و ولع ندارم و هر چیزی نمیخورم و دنبال پرخوری نیستم و دنبال اشغال خوری نیستم و ترسی از مواد غدایی ندارم و خیلی راحت خود به خود من اندامم زیباتر شده و من دیگه قبول ندارم اشتها دارم و میگم من حق انتخاب دارم و من دیگه هیچ عامل بیرونی رو در چاقی خودم دخیل نمیدونم مثل کم تحرکی و قرصها و فقط خودم رو مسول چاقی خودم میدونم
من در گذشته که از دواج نکرده بودم اره لاغر بودم ولی شکم برجسته ای داشتم چون بارها فکر میکردم اندام من به مادرم و خاله هام رفته که همه ی اونها شکم برجسته ی بزرگ دارن و شکم من ارثی هست و به مرور که داشتم جاق میشدم اول از همه شکمم بزرگ میشد ولی حالا که مدتها هست در این مسیرم بسیار عالی سایز کم کردم و شکمم بسیار کوچک شده و حتی میتونم بگم سایز الانم بسیار رویایی هست و لی دوست دارم بازم دور کمرم بهتر و بهتر بشه چون هیچ دلیلی. برای این مقدار کم شکم و پهلوهام ندارم و من میتونم از این هم لاغر تر باشم .
من عزیزم هیچ وقت خیلی از چیزها رو قبول نکن که انگار چاقی تو به خاطر ارث و یا دارو هست و یا انگار چاقی باید تا همیشه همراه تو باشه یا انگار چاقی من به خاطر کم تحرکی هست یا ….هیچ دلیلی برای چاقی من نیست مگر افکار و رفتار خودم اونها باعث شدن من چاقتر بشم .
نشان های دریافت شده
سلام ماطبق الگوی ذهنی که داشتیم چاق شدیم چاقیم ارثیه وکم تحرکم وما بیشترچاقی رودرذهن ذخیره کردیم افراد زیادی چاقی رو بعنوان ارث بودن میدونن من خودم همیشه میگفتم پدرومادرم تایک سنی چاق بودن والان لاغرشدن منم مثل اونا هستم من حتی رژیم میگرفتم ورزش میکردم ولی بازامیدبه لاغرشدن نداشتم همیشه باورچاقی درذهنم بود ولی درروش ذهنی باتغییرفرمول ازچاقی به لاغری اونم بااموزش ها که کد درست به ذهن میدیم که لاغری ارثی نیست همش طبق گفته اطرافیان بوده وقتی تمرین حل میکنیم واجراتکنیک ازهمه مهمتره من هنوزم هستن اطرافم رژیم میگیرن باشگاه میرن میگن چراشکم اب نمیشه من چون لاغری باذهن رودارم یادمیگیرم این حرفها برام خنده داره اخه رژیم وورزش ماروبه هدف نمیرسونه وافرادی هم هستن فکرمیکنن چون پول دادن باید هرچیزی که پولشو داده بایدتااخربخوره ولی ما چون لاغری کارمیکنیم براماعادیه وتاته نمیخوریم چون کدنویسی ذهن ماتغییرکرده ارث باعث چاقی نمیشه همش باورهست ازگذشته بما به ارث رسیده من اززمانی که باورموتغییردادم خیلی افکارم تغییرکرده دیگه مثل قبل نیستم واشتباهات روشناسایی وافکاردرست روجایگزین میکنیم ما یکی یکی اشتباهات روشناسایی باوردرست روجایگزین کنیم من مثل قبل رواندامم حساس نیستم وچشم برداشتم وعجله ندارم چون هدف یادگیری هست وتغییرکدذهنم ونجواها دیگه جایگاه قبل نداره ومن به شیطان درونم بها نمیدم چون شاگرد لاغری باذهنم وبااراده مصمم نه افکارضعیف
بنام خدا
ای که مرا خوانده ای راه رانشانم بده
سلام استاد ودوستان هم مسیرم
گام ۲۰چاقی ارثی هست یا عادتی.
نگرش شما درباره چاقی ارثی است چیست؟ من همیشه فکر میکردم چاقی من ارثی هست چون پدر ومادرم وخانواده ی مادریم چاق هستن وهمش میگفتم چاقی من ارثی هست هرچه سعی کنم لاغربشم بازهم چاقی من برمیگرده ومن تا لاغر میشدم بعداز ندتی دوباره جاق میشدم
درگذشته جقدر درباره ی اینکه چاقی ارثی هست شنیده ایدیادرباره ان بادیگران صحبت کرده اید. من از کودکی شنیده لودم که چاقی من ارثی هست چون پدرومادرم وخانواده ی مادری چاق بودن وهمه میگغتن چاقی من ارثی هست وبه خانواده ام رفتم هم از دیگران شنیده بودم که چاقی من ارثی هست وهم خودم همیشه وهمه جا میگفتم که چاقی من ارثی هست
درگذشتهچقدر تلاش کردیدتا چاقی ارثی هست رابهانه وتوجیه لاغرنشدن خودمعرفی کنید. من از بیست خورده ای سالم همش، به فکر لاغرشدن بودم وچندین بارهم رژبم گرفتم ورزش میکردم دمنوش قرص میخوردم تا لاغربشم درست لاغرمیشدم اما بعداز مدتی بازچاق میشدم وناانید میشدم وباخودم میگفتم که چاقی من اروی هست هر چقدر تلاش کنم بی فایده هست
بنظر شما این نگرش چقدردرایجاد انتظار چاقی درذهن شما موثر بوده است. چون پدرومادرم چاق بودن ودتا از برادرهابم ویه خواهرم چاق بودن من هم باور کرده بودم که چافی من ارثی هست ومن میگفتم تلاش من فایده نداره چون چاقی من ارثی هست
اکنون که اگاهی صحیح درباره چاقی اروی هست یا اادتی دریافت کرده ایدافرادی را پیدا کنیدکه دراعصای خانواده اش چاق هستند اما او لاغر هست. اول درخانواده ی خودم من ودوتا برادرهام ویه خواهرم چاق هستیم ودوتا خواهرهام لاغر هستن
داییم متناسب هست دوتا دخترانش چاق هستن
عمه ام چاق هست اما ۶تا فرزند داره لاغر هستن
درباره نگرش انسانها دررابطه با ارتباط دادن چاق بودن یا متناسب بودن افراد به ارو وژنتیک خانوادکی مثال پیدا کرده وشرح دهید. من از خیلی ها شنیده ام که چاقی خودرا ارثی مبدونند ودر اطراف من از این افراد زیاد هست
ممنون استاد عزیز از فایل ومطالب نابتون
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت