به نام خدای مهربان
از زمان کودکی به روزهای آخر سال که می رسیدیم بارها می شنیدم که بزرگترها درباره خوب یا بد بودن سالی که گذشت صحبت میکردند و از بارها از پدرم درباره سالی که بد بود و گذشت سوال می کردم که چطور میشه یک سال بد باشه و چرا بد بود؟
و هر بار دلایل قانع کننده ای برای من داشت که اثبات می کرد سالی که گذشت سال خوبی نبوده است.
وقتی بزرگ شدم در روزهای آخر سال به وضوح درک کردم که چرا سالی که گذشت سال خوبی نبوده است چون برای من سرشار از اتفاقات بد و ناراحتی های پشت سرهم بود و هر سال هرکی درباره اون سال از من سوال میکرد میگفتم خیلی سال بدی بود و برای همدیگر آرزو مکردیم که سال خوبی داشته باشیم.
اما هر سال با اینکه برای هم آرزوی سال خوبی داشتیم ولی در پایان هر سال باز همان داستان همیشگی بود و خوشحال بودیم که سال نحس و غم انگیزی بود.
به لطف خدا از سال 1394 که در مسیر تغییر زندگی قرار گرفتم و با قانون جذب و قدرت ذهن آشنا شدم خیلی از افکار و عقاید گذشته من تغییر کرده است و به همین دلیل در چند روز آخر سال وقتی پیام ها و توضیحات دیگران درباره مسائل و مشکلات سال 1398 را می شنیدم و اینکه ابراز خوشحالی میکردند که بالاخره این سال نحس تموم شد و ابراز خوشحالی میکردند که انشاالله سال جدید سال متفاوتی باشد، به وضوح برایم روشن میشد که این افکار و گفته ها همان افکار و گفته های چند سال گذشته خودم است که دوباره برایم مرور میشود.
اما این بار به جای تایید کردن و همراهی کردن با این افراد خدا رو شکر میکردم که درک و آگاهی من از جهان هستی به شکلی شده است که سالی که گذشت را مقصر زندگی خودم نمی دانم.
متاسفانه در ذهن بسیاری از ما افراد و شرایط زیادی مقصر اصلی کمبودها و ناهنجاری های زندگی ما هستند.
از پدر و مادر گرفته تا معلمین و دوستان و مسئولین کشوری و کشورهای دیگر را مقصر شرایط فعلی زندگی خود می دانیم.
و نکته قابل توجه و بسیار تاثیرگذار این طرز تفکر این است که از آنجا که ذهن در هر موضوعی خود را گسترش می دهد در جنبه مقصر پیدا کردن برای زندگی خودمان نیز پیشرفت میکند و به مرور دایره افراد و شرایطی که مقصر اصلی زندگی ما هستند گسترده تر میشود تا جایی که به حد نهایت خود می رسد و ما در ذهنمان، خداوند را مقصر زندگی خود می دانیم.
مقصر دانستن خداوند در شرایط فعلی زندگی، سبب میشود ما احساس یاس و ناامیدی فراوان داشته باشیم، احساس گناه سراسر وجود ما را فرا می گیرد. ترس و ناامیدی از آینده در ما شکل می گیرد و زندگی برای ما جهنم میشود.
هرچقدر در زندگی مقصرهای بیشتری برای شرایط فعلی زندگی خود داشته باشیم به همان اندازه خود را ضعیف تر و ناتوان تر در رسیدن به خواسته و خلق شرایط زندگی خود می دانیم.
موضوع مقصر دانستن دیگران به اندازه ای اهمیت دارد که تا وقتی به خوبی آن را درک نکنیم و نتوانیم به شکل منطقی و عالی بپذیریم که دیگران در زندگی ما تاثیری ندارند و این ما هستیم که شرایط خود را در زندگی خلق می کنیم نمی توانیم رنگ خوشی در زندگی را تجربه کنیم.
و این کار نیاز به استمرار و تمرین دارد، نیاز به شجاعت دارد.
به نظر من شجاعترین افراد در کره خاکی افرادی هستند که عزم تغییر دارند، تصمیم گرفته اند زندگی خود را تغییر دهند، میخواهند از جایی که هستند حرکت کننده و به جایی که دوست دارند عزیمت کنند.
مهمترین موضوعی که باعث تغییرات گسترده در زندگی من شد، فقط و فقط درک موضوع مقصر در زندگیم بود، زمانی موفق به حرکت در مسیر تغییر شدم که توانستم بپذیرم من، مسئولیت تمام زندگی خود را به عهده میگیرم و هیچ کس مسئول زندگی من نیست.
درک و پذیرفتن این جنبه از زندگی به قدری مهم است که تصمیم گرفتم تجربه های خودم در تغییر زندگیم را به دوستانم به اشتراک بگذارم.
استفاده از این آگاهی و عمل کردن به آنچه گفته شده است به شما کمک میکند تا مسیر تغییر زندگی خود را آسان تر و سریع تر طی کنید
منتظر خواندن نظرات ازشمند شما هستیم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.20 از 10 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام استاد صبح شما بخیر و شادی
چقدر خوشحالم که توانستم فایل سالی که نکوست از بهارش پیداست را گوش بدهم و بدانم که تا الان چقدر ما با این مثال از شناخت خداوند غافل بودیم و فکر میکردیم اگر اتفاق در این سال برای من افتاده خدا خواسته و ان سال را نحس میدانستیم استاد من امروز درتاریخ 1402/05/19 دارم این مطالب را مینویسم و درمورد سال 1398 با اینکه چندین سال گذشته هنوز مردم آن سال را سال بد ونحسی میدانند به خاطر کرونا ولی برایمن بهترین سال بود
استاد خاطرات سال 1398 من چنین بود
من در تاریخ 1398/06/06 چهارمین فرزندم را بدنیا آوردم که از خداوند شاکرم که وقتی این فرزند را باردارشدم درسن 43 سالگی و با انواع بیماری دیابت بالا- چربی- تیروئید – کم خونی شدید و بعضی از دکترها به من گفتند احتمال زیاد فرزند شما مشکل جسمی داره و من را مجبور به انجام دادن خیلی ازآزمایشها کردند و من همیشه با توکل به خداوند که خودش این فرزند را برای من فرستاده درحالی که خیلیها با هزار دارو و دکتر باردار نمیشوند فرزندم را با سلامتی کامل و با وزن 4 کیلوگرم بدنیا آورردم و اسمش را به نیت آقامون ابوالفضل گذاشتم و الان خداراشکر از ساعت شیردهی این فرزند استفاده کرده و کاهش ساعت کاری دارم و همیشه میگویم خداوند خیلی کارش درسته من وقتی باردار شدم خیلی ناراحت شده بودم ولی الان حکمت ان را میفهمم . سه فرزند قبلی را مادرشوهربسیار خوبم تا سن 5 سالگی بزرگ کرده بودند و برای این فرزنداطرافیان میگفتند که مادرشوهرت دیگه پیرشده و نمیتونه بچه ات را نگه داره من گفتم 9 ماه که خودم هستم حالا تا بعدش ببینیم خدا چی میخواهد در تاریخ 1398/12/02 کلیه مدارسها تعطیل شد و سه فرزند بزرگتر که مدرسه میرفتند همگی تعطیل شدند و درمنزل درنگهداری پسرم به من کمک میکردندو بعد از مرخصی زایمان فرزندم را دخترم بزرگ کرده تا الان به خواهرش خیلی وابسته است که اگر خواهرش سر سفره نباشه غذا نمیخوره که آبجی بیا بعد من میخورم و خدا را شاکرم بابت تمام این نعمتها و فرزندان سالم و صالح
درسال 1398 پسر دومم کلاس اول بود و از طریق آنلاین باید درس میخواند من می بایست سوالات برگه های فارسی و ریاضی را دردفتر بنویسم تا حسین پسرم حل کنه من اشکال حیوانات را نمی توانستم بکشم مثل اسب . خرگوش و… ویک دایره میکشیدم و داخل دایره اسم حیوانات را مینوشتم یک روز که درس دخترم انلاین زودتر تمام شده بود امد و دید من دارم این کاررا انجام میدهم گفت مامان باید شکلش را بکشی و من گفتم من بلد نیستم جالبه امد نشست و سریع عکس کل حیوانات را دردفتر پسرم کشید ورنگ امیزی کرد و پسرم خیلی خوشحال شد و گفت آبجی دیگه توبرای من سوال بنویس من شگفت زده شده بودم که چطور تا الان این استعداد دخترم را ندیده بودم بعد بهش گفتم فاطمه خانم چطور کشیدی میگفت کاری نداشت ازروی گوشی دیدم درابعاد بزرگتر کشیدم و من همان سال دخترم را به کلاس نقاشی بردم و الان فقط با سه ماه آموزش نقاشی تصویر صورت که سخت ترین مرحله است را میکشد که دوستانش بهش میگن چطور ما بعد از 3 سال اموزش هنوز از کشیدن چهره ترس داریم و من چقدر خوشحال هستم که کرونا باعث شد من استعداد دخترم را کشف کنم
در همان سال 1398 دختر من شروع کرده بود دریک سررسید خاطراتش را درمنزل نوشتن ومن یک روزاتفاقی آن را خواندم خیلی شگفت زده شدم ابتدا فکر کردم از کسی پرسیده و این خاطرات را روان و با کلمات و ادبیات خوب نوشته چون رشته تحصیلی دخترم ادبیات فارسی است وقتی ازش پرسیدم گفت نه مامان خودم درزمان بیکاری مینویسم بهش گفتم شروع کن یک داستان تخلیلی را نوشتن درحدود 5 صفحه بشه دخترم گفت بذار بعدازامتحانات چون فکرم را درگیر میکنه و بعداز امتحانات اون داستانش را نوشت و من آن را نزد یک متخصص این حرفه بردم ایشان فکرکردند قبلا نویسنده چیزی بوده ومن وقتی گفتم اصلا خبر نداشتم که دخترم چنین استعدادی داره خندید و گفت چطور متوجه شدی گفتم من کارمند بودم ووقت نداشتم زیادبه استعداد بچه هام توجه کنم وگفت ما به راحتی میتوانیم نوشته های دخترتان را با کمی تغییرات درمجلات استان چاپ کنیم و درامدخوبی برای دخترتان داشته باشد.
من همیشه سال 1398 را برعکس دیگران بهترین سال می دانم چون اگر کرونا نبود من نمیتوانستم استعدادهای دخترم را کشف کنم و کسی نبود که از فرزندم مواظبت کند با توجه به اینکه مادرشوهرم دیگر نمیتوانست فرزندم را پرستاری کنه و کلیه مهدکودکها همه تعطیل بودند و چقدر از خداوند شاکرم که سال 1398 که همه میگویند بدترین سال بود بهترین سال برایمن و خانواده ام بود. و من همیشه میگم وقتی به خداوند ایمان -و اعتماد کامل داشته باشیم که به غیر از خوبی و شادی چیزی برای ما رقم نمیزنه دقیقا همین اتفاق میافته بازم ممنون از استاد و همه دوستان هم مسیر