من و همه افرادی که اضافه وزن دارند به تعداد سال های سن چاقی خود به دنبال روشی برای لاغر شدن بوده ایم.
بارها از رژیم های مختلف استفاده کرده ایم.
در باشگاه های ورزشی ثبت نام کرده ایم و با اشتیاق و انگیزه برای لاغر شدن ورزش کرده ایم.
افشرده ها یا دمنوش های مختلف را به امید لاغر شدن استفاده کرده ایم.
به طب سنتی، اسلامی، سوزنی و حتی روش های چربی سوزی از طریق شوک الکتریکی برای لاغر شدن پناه برده ایم.
حتی برخی از شدت رنج و ناراحتی چاقی حاضر به پذیرفتن ریسک عمل های جراحی مختلف شده ایم بلکه از شر این مهمان خانمان سوز رهایی پیدا کنیم.
هر فردی که اضافه وزن دارد حتی اگر شده یک بار برای لاغری به طریق مختلف اقدام کرده است.
نکته مشترک بین همه ما نتیجه نگرفتن از همه سعی و تلاش مان برای لاغر شدن است.
تا جایی که به حدی از احساس ناامیدی و ناتوانی برای لاغر شدن رسیدیم که به افسردگی دچار شدیم.
گوشه نشین خانه شدیم، عصبانی و پرخاشگر شدیم، گریه و گلایه از وضعیت جاقی همدم تنهایی ما شده بود و شرایط بسیار بدی را تجربه می کردیم.
اما در آن شرایط که احساس ناامیدی از هر روشی برای لاغر شدن را داشتیم آگاهانه و شاید هم ناآگاهانه از خداوند درخواست کمک کردیم.
رسیدن به احساس تسلیم در برابر چاقی و قطع امید کردن از همه روش هایی که سال ها برای لاغر شدن از آنها پیروی می کردیم به منزله تسلیم در برابر پروردگار و درخواست کمک از خداوند برای نشان دادن راهی که ما را به سمت لاغری هدایت کند است.
از او طلب هدایت کردیم راهی جلوی پای ما بگذارد تا از ناامیدی رهایی پیدا کنیم.
تا نور امیدی برای لاغر شدن و رسیدن به خواسته چندین ساله مان در قلب ما روشن کند.
در آن لحظه مقدس درخواست شما پاسخ داده شد و شما از طریقی که خود به دنبال آن نبودید به سمت این سایت هدایت شدید.
با نوشتن داستان هدایت خود علاوه بر اینکه از خداوند سپاسگزاری می کنیم بلکه با ایجاد احساس خوبی که در ما ایجاد می شود اطمینان و انگیزه ما برای موفقیت در مسیر لاغری با ذهن صد چندان می شود.
داستان هدایت خود با سایت تناسب فکری را بنویسید تا به قدرت خداوند در پاسخ به درخواست خود بیشتر اعتماد کنید و در جنبه های مختلف زندگی از این قدرت بی نهایت درخواست هدایت کنیم.
نوشتن داستان خود و خواندن داستان هدایت دیگران باور قدرتمندی درباره طریقه ی هدایت خداوند در قلب ما ایجاد خواهد کرد و برای ما واضح می شود که از بی نهایت طریق خداوند ما را هدایت می کند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 3.99 از 193 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خداوند مهربان وبخشنده
سلام خدمت دوستان عزیز واستاد گرامی امروز شنبه مصادف با روز ۳۰ اسفند ۹۹ و تحویل سال به لطف خداوند برای بار دوم بعد ۷ ماه تصمیم قاطع خودمو گرفتم که از اول شروع کنم دوره رو ونتایج فوق العاده شگفت انگیزی در زمینه های مختلف زندگیم کسب کردم خداوند شاکرم که راه درست پیدا کردم وزندگی من دراین ۷ ماه ۳۶۰ درجه تغییر کرد اما به دلیل اینکه حل اون مسائل برام الویت بیشتری داشت تمرکزمو برای اونها گذاشتم ونتیجه کمتری از تناسب اندامم گرفتم اما یقین دارم وتصمیم قاطعانه میگیرم از همین لحظه که تمام مشکلات وسختی های مسیر با اشتیاق بپزیرم ومو به مو به تمرینات عمل کنم ودیگه برای خودم مهم وفالاهم نکنم وهر چیزی رو با تمام وجودم در زندگیم پیاده کنم من روزی که به دوره از طرف خداوند منان دعوت شدم به شدت مریض به شدت از نظر روحی داغون وبشدت مشکلات مالی داشتم حتی رابطه ی عاشقانه ام هم که دوسال براش زحمت کشیده بودم تحت تاثیر قرار گرفته بود داشت خدشه دار میشد به لطف خدای مهربان واستاد عزیز وگرامی خودم که با افتخار میتونم خودمو شاگرد ودوست ایشون خطاب کنم تمامی این مشکلات تنها درعرض ۷ ماه به طرز شگفت انگیزی حل شد یعنی چیزی بالغ بر ۹۷ درصدش وحالا انسان شاد وپرانرژی وخوشحالی شدم وحالا متوجه شدم که اونقدر نگران اوضاع اطرافم بودم که یه جورایی خودم درالویت تغییر نبودم اما از امروز با خودم عهد میبندم که من فرشته مهربان از امروز تعهد میدم که به تناسب اندام همیشگی دست پیدا کنم واز هیچ تلاش وکوششی دریغ نکنم 🥰🥰🥰😍😍😍
با سلام
عید سال ۹۹ بود کرونا تازه اومده بود اون عید خیلی وضعیت بد وپیچیده ای درخانه ما حاکم بود شرایط سختی بود مالی مریضی دوری از بقیه هم اضافه شده بود قبل اون هر روز خبر گرونی خونه وماشین ودلار وسکه وبی ارزش شدن پول کشورمون داشت کور سو امید زندگی من وهمسرمم میگرفت یادم میاد مثل دیوونه ها توی سایت ها واخبار میچرخیدم وکلی سایت پیش بینی شرایط آینده داشتم وهر روز کلی خبر بد داشتیم دیوونه میشدیم با کلی وام زندگیمونو شروع کرده بودیم چون هیچی نداشتیم اولش اما حالا هر روز خبرای بد میشنیدیم که همین پولمونم داره روز به روز بی ارزش تر میشه به هر دری میزدیم اوضاع خراب تر مشد وضرر پشت ضرر من عصبی وافسرده شده بودم با کلی امید وآرزو زن پسری شده بودم که دوستم داره وهمه کاری برام می کنه وجنبشو داره اما حالا همه رویاهام روسرم خراب شده بود دیگه از زندگیم خسته شده بودم حتی حوصله تمیز کردن خونه رو هم نداشتم یک بار غذا میپختم وچند روز میخوردیم حالم از خودم از اوضاعم از کار کردن از همه چیز بهم میخورد اما این همه ماجرا نبود توی اون اوضاع مادرم کرونا سختی گرفت ومن کارم گریه وزاری شده بود به لطف خدا خوب شد اما من افسردگیم پیشرفت کرد وحتی بهش مشکوک شده بودم داشتم توی خونه دیوونه میشدم کارمو به خاطر همسرم ول کرده بودم قبل ازدواج اما الان خونه داشت میخورد توی سرم کلی بهونه گرفتم که منو ببر سفر بل اینکه پول نداشتیم اما همه پولامونو گذاشتیم رو هم ورفتیم شمال چند باری موقع رفتن به مشکل برخوردیم دقیقا دوبار یه حسی بهمون گفت برگردین یک بار رفتیم حاده کوه ریزش کرده بود وبسته بود یک بار دیگه گم شدیم ودرآخر از طولانی ترین راه ادامه دادیم همسرمم مثل من از شرایطمون ناراضی بود وفکر میکرد سفر حالمونو خوب میکنه اول سفر پراز استرس بود اما شب چادر زدیم وکنار یک رودخانه دراقامت گاه جنگلی محافظت شده موندیم از کل سفر فقط اون شبش خوب بود وفرداش که یه صبحونه خوب خوردیم اما بعد ورق برگشت واون تصادف کزایی برای اینکه دیر نکنیم همسرم تند رفت وبوم ماشین ایربکاش ترکید وآتیش گرفت سر همسرم خورد داخل فرمون ومنم که از درد به خودم میپیچیدم از ماشین اومد بیرون وبه زور همسرمو از آتیش کشیدم بیرون کارگرای اطراف اومدن کمکمون گردنم میسوخت وحسش نمیکردم وفکر میکردم شکسته وقتی اورژانس اومد دیدم دماغ همسرم داره خون میاد برای همینم یقه پرستار گرفتم وگفتم سرش ضربه خورده نگذارید بره دنبال ماشین بیاریدش این میمیره اگه ولش کنید خلاصه همسرمم اوردن داخل آمبولانس وسوییچ ناشین دادن دست پلیس از وقتی نشست داخل ماشین گریه کرد تا رسیدیم بیمارستان خلاصه از همه جای بدنم عکس گرفتن خداروشکر نشکسته بود جاییم ولی کوفتگی سوختگی وپارگی عضله داشتم که توی اون شرایط مهم نبود همینکه دکتر گفت جاییت نشکسته همسرم از حال رفت خون داخل مغزش لخته شده بودبا اینکه هر جا میرفتم تا عکس بگیرم به پرستار میگفتم احتمالا حال همسرم خوش نیست اما از بس دنبال کارای من بود حرفشونو گوش نمیکرد تا اینکه از حال رفت وحشت تمام بدنمو گرفته بود توی شهر غریب اگه طوریش بشه چی دکترا گفتن خون لخته شده ولی جذب میشه ومرخصمون کردن من یک هفته جهنمی رو درهوای شرجی وگرم بابلسر گذروندم با ماشینی داغون وهمسری که هی غش میکرد بدون پول کم کم ماجرا رو به مادرم گفتم وازشون کمک خواستم واومدن ومارو اوردن خونه خودشون اما این از حال رفتنا ادامه داشت بارها دکتر بردیمش بالاخره بعد کلی دوندگی دکتری فهمید که دچار شک ناشی از تصادف شده وبه مرور خوب میشه خدا دوباره همسرمو بهم بگردوند کلی بدهکار بودیم کلی هم بدهکار تر شدیم حدود ۳۰ ملیون اضافه تر حالا بماند که به خاطر صاحب خونه عوضیمون مجبور شدیم با اون حالمون اسباب کشی کنیم اما وقتی اومدیم به این خونه اجاره ای جدید با پول خیلی کم ندایی به من میگفت یادته عید سال پیش این سایت دیدی وحتی چند کیلویی هم کم کردی با دوره رایگانش بخرش وشروع کن تو بهش احتیاج داری در اوج بیپولی نمیدونم چی شد که یه دفعه به همسرم گفتم من فقط یک چیز ازت میخوام اگه اینو برام بخری حتی حاضرم تمام وسایل خونمو بفروشم تا بدیهیا تو بدی همسرم همینجور مات ومبهوت بهم نگاه کرد گفت یعنی اینقدر میخوایش گفت آره نمیدونم چرا اما من به این دوره ایمان پیدا کردم لطفا برام بخرش وهمسرمم گفت میدونی چیه من ۳۰ ملیون بدهکارم ۳ ملیون وخورده ای هم روش زیاد تفاوت نمیکنه اگه خوشحالت میکنه بعد اینهمه سختی ای که کشیدی برات میخرمش وهمون روز یکی دیگه از قسطاشو نداد وبرام خرید خیلی خوشحال بودم دنیا رو به من داده بودن هر روز مثل اب حیات مینوشیدنش هر روزشو اوایل با شنیدن حرف های استاد گریه میکردم که بالاخره یکی درد منو فهمید روزها از خونه بیرون نمیرفتم وشب هام که همسرم توی خواب فریاد میکشید ومن بازم گریه میکردم اما به مرور معجزه رخ داد شبها قبل خواب به همسرم دلداری میدادم که درست میشه ومن کمکت میکنم میگفت چجوری آخه بدهیمونو بدیم دارم دیوونه میشم هیچ پولی نداریم اما من امید وار بودم هرشب یه فکر جدید میکردم یه روز گازمو فروختم ویکی از چکاش پاس شد که چون گاز رومیزی داشت خونمون میشد این کارو کرد روز بعد ماشین ظرفشوییمو فروختم ویکی دیگه از بدهیاشو داد چرخ خیاطیمو فروختم از مادرم بابت قرضش مهلت خواستم یادمه که شمال که بودیم پارکینگ دار اونجا بهمون پناه داد واتفاقا گوشیمم دزدین از داخل داشبرد ماشین خیلی دلم سوخت ی ه حسی بهم میگفت کار خودنامردش اما چون کسی رو نداشتیم توی اون شهر چاره ای جز اعتماد نداشتیم وقتی برگشتیم تهران وبعد بهتر شدن حال همسرم رفتیم اداره پلیس شکایت کردیم پلیس وقتی ماجرا رو شنیدحرف ما روتصدیق کرد ورد یابی گوشی من شروع شد خلاصه هر روزحال روحی من بهتر میشد کم کم دیگه گریه نمیکردم وبیشتر امید وار شده بودم وخدارو حس میکردم همین حس من حال همسرمم خوب کرد وامید وارش کرد شاید باورتون نشه اما دزد گوشی که همون آقای نامحترم پارکینگ دار بود اومد تهران وگوشی رو دودستی بهم داد وکلی هم ابراز پشیمانی کرد همسرم باورش نمیشد چون همه میگفتن دیگه پیدا نمیشه ولی من مطمئن بودم پیدا میشه اونم فروختیم ویکی دیگه از بدهیارو دادیم روز به روز بدهی های بیشتری پرداخت میشد وما حتی درعرض ۴ ماه دوتا گوشی از دم قسط نو خریدیم وسرویس قابلامه ای که همیشه میخواستم اونم قسطی با خورده پولی ادارشون این امکان دقیقا همون موقع دراختیارشون گذاشت به لطف خدا روز به روز شرایطمون بهتر شد حال همسرم کامل خوب شد دست من بهتر شد وتا حد زیادی شفا یافتیم من لاغر نشدم فقط سبک شدم اما زندگی من به من برگشت اون روزای وحشتناک خودشون به بهشت زیبای من وهمسرم دادن به لطف خدا ی مهربان واستادگرامی امروز تصمیم گرفتم حالا که نفس کشیدن به من وهمسرم اونم از ته دل به ما برگشته وتقریبا ۹۸ درصد بدهیامونو دادیم وبه لطف خداکه روز افزون هر روز روزی بیشتر پول بیشتر شرایط بهتر خونه بهتر وهمه چیز بهتر داره برامون فراهم میشه تصمیم گرفتم که درست از این لحظه به بعد فقط برای خودم زندگی کنم وتمام انرژیمو بگذارم برای هدف متناسب شدنم خداجونم خیلی عاشقتم خیلی شکرت زندگیمو بهشت کردی تو تنهاخدایی هستی که با همه عشقم میپرستمش تو لایق پرستشی چونکه همه جوره یعنی همه جوره هوامو داری وهوای زندگیمو داری دمت گرم واقعا این بار مثل همیشه کمکم کن تا به هدف لاغریم برسم وخوش هیکل ترین وزیبا ترین زن جهان بشم دوستت دارم وبهت ایمان دارم همینطورم به این دوره وروش روشی که منو از جهنم نجات داده والان دربهشتم قرار داده لاغر کردن منکه براش کاری نداره خوشحالم واز این لحظه برای فقط خودم تلاش میکنم تا متناسب بشم به دوراز همه چیز
با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم
داستان هدایت من
داستان هدایت من درست برمیگرده به زمانی که سال دوم ازدواج من بود من وهمسرم تصمیم گرفتیم پولمون به آشنایی داده وهم برای کمک به اون وهم برای کمک به خودمون ازش سود بگیریم وزندگیمون پیشرفت بدیم وپول رهن خونمون دادیم به اون شخص تا قسطامون بتونیم بدیم اون روزا فکر میکردیم پیشرفت دراینکه آدم فکرش کار کنه سود بگیره پولش پول بیاره وخلاصه از این مدل فکرا
خلاصه رفتیم خونه ای بسیار کوچک درمحله ای پایین تر از خانه قبلیمون به طوری که من اساس خانه ام رو به زور وبا حالت فشرده سازی جا کرده بودم
اون خونه رهن واجاره بسیار کمی داشت ومن خوشحال وسرمست از کار فداکارانه ای که برای زندگیم کرده بودم
کم کم متوجه عمق فاجعه شدم محله محله بدی نبود اما کوچه ما فاجعه بود تازه متوجه اطرافم شدم که چه آدمهای بد وناجوری کنارم زندگی میکنن وترس تمام وجودمون گرفت من به شدت منزوی شدم از طرفی پول نداشتیم وبه خاطر وام های بیشمار زیر قسط داشتیم له میشدیم واز طرفیم من چاق تر وچاق تر میشدم
این شد که همسرم از یکی از همکارای بدنسازش رژیم بسیار سختی رو برام گرفت ومنم با هزار زور وسختی گرفتمش خونمون اوضاع خیلی بدی داشت من بسیار عصبی شده بودم بسیار اذیت از محیط پیرامونم به خاطر خونه کوچک وکوچه بدمون کسی حاضر به اومدن دیدنم نبود ومن تنها تر از همیشه شده بودم تازه فهمیده بودم چرا این خونه اینقدر ارزون بود
خلاصه که رژیم گرفتم وبعد کلی سختی واعصاب خورد کنی لاغر شدم چند کیلویی ولی لاغر نموندم واوضاع بدتر شد داشتم دیوونه میشدم این شد که تصمیم گرفتم برم وبا چیزای روانشناسی خودمو آروم کنم اولش سایتی رو پیدا کردم که خانم روانشناسی بود وحرف های خوبی میزد کمی منو آروم کرد ولی مدام پول میخواست ومن کسی رو میخواستم که هر روز درکنار من باشه تا لاغر شم ومحبور به پول دادن مداوم نباشم وهرزمان پولی داشتم خرج پیشرفت خودم کنم این بود که دست به دامان خدا شدم
خوب یادمه عید اون سال کرونا بود وهیچ جا نرفتیم
از خدا خواستم نجاتم بده دیگه طاقتم طاق شده بود
که به طور کاملا اتفاقی این سایت پیدا کردم فایل ها رو یکی پس از دیگری گوش میدادم وبرجان وروحم مینشست سریع به همسرم گفتم منو عضو سایت کنه تا فایل های رایگانش گوش کنم شاید باور نکنید ولی چنان اشتیاقی منو فراگرفته بود
که ۶ کیلو کم کردم بدون رژیم بدون هیچ چیزی
اما اون زمان نمیدونستم نباید به کسی نگم نباید خودمو وزن کنم ودیر فهمیدم این شد که رفتم رو ترازو وبوم همه چیز فرو ریخت
ومن دوباره چاق شدم خیلی ناراحت بودم گفتم هیچی منو لاغر نمیکنه ورهاش کردم ناامید وعصبی تر از قبل شدم
خیلی شرایط بدی بود به همسرم فشار آوردم منو ببر مسافرت دارم دیوونه میشم تو این خونه واونم با هر بدبختی بود منو برد شمال وکاری که نباید میشد شد
بازم بوم تصادف کردیم
یک هفته جهنمی درساری بودیم هر دو داغون وماشین له وداغون اینو بگم که حتی دراون شرایط وحشتناکم خدا منو رها نکرد وچنان قدرتی بهم داد تا همسرمو به دندان کشیدم واز اون جهنم نجات پیدا کردیم وقتی برگشتیم تهران صاحب خونمون جوابمون کرد وپرتمون کرد بیرون راستش خوشحال بودم که دارم میرم ولی پول نداشتیم این بار دوباره خدای مهربان خانه ای برامون پیدا کرد که بهتر از قبلی بود ولی شرایطش زیادم جالب نبود اما باقیمت مشابه اون خونه
خلاصه سرتون درد نیارم زخمی مریض شکسته با کلی بدهی اضافه شده بهمون رفتیم اون خونه
یه ندایی به من میگفت این دوره فقط نجات بخش تو بخرش اون روزا حتی پول دادن قسطمون نداشتیم ولی من از همسرم خواستم بخره برام این دوره رو همسرم
درکمال تعجب هیچ مقاومتی نکرد وبرام خرید ومن گازمو فروختم وقسطمون دادم از روز اول اون خونه شروع کردم به یادگیری اوایلش خیلی حالم بد بود اما با این حال هر روز گوش میدادم وتمرین حل میکردم تنها چیزی بود که شده بود دلخوشی من
کم کم حالم بهتر شد از افسردگی شدید تبدیل شد به کمی ناراحتی وبعدم اصلا ناراحت نبودم واتفاقا خیلیم سرحال وخوشحال بودم اونقدر خوشحال بودم هر روز که همسرم تعجب میکرد کم کم اوضاعمون خوب وخوب تر شد
شاید باورتون نشه چون حق دارین برای خودمم هنوز شگفت انگیز ولی زندگی من ومن از این رو به اون رو شدیم من لاغر نشدم ولی زندگیم زیر ورو شد
الان که مینویسم این مطالب نمیدونم داستان هدایت من دقیقا از کی شروع شد اما هر چی که بود وهر زمان که بود اونقدر خوشحالم که باور کردنشم برام سخت
خدایا شکرت بابت اینهمه محبت وعشق وروزی بابت اینهمه آرامش وخوشبختی به جرات میتونم بگم از جهنم به بهشت برگردونده شدم
امروز چند روزیه اومدیم خونه جدید ومن تصمیم گرفتم دوباره مثل پارسال شروع کنم یادگیریمو واین بار همه تمرکز وهمتمو بگذارم روی لاغر شدنم چیزی که سالها آرزوشو داشتم من تعهد لاغریمو دادم واومدم تا از امروز شنبه شروع کنم شگفتی سازی خودمو خدایا شکرت که هنوزم هدایتم میکنی
وحالا داستان هدایت جدید من این
روزی روزگاری زمانی که اومدم به خونه خوشگل جدیدمون تصمیم گرفتم خودم از خونه زیبام زیبا تر وجذاب تر بشم این شد که دفتر تناسب اندام من باز شد ولاغری من آغاز شد …
به نام خداوند مهربانی ها
سلام
داستان هدایت من
قبل از اینکه داستان خودمو بگم باید بگم که نوشته خانم حسنی عزیز دوست خوبم بسیار عالی بود وچقدر احساسم وبهتر کرد به شروع مجدد
داستان از جایی شروع شد
که مشکلات من کوهی شده بودن برزندگیم
شده بودم یه آدم ناراضی پراز مشکل
که حتی با خداهم قهر بود
حتی به مرگم فکر میکردم از بس که افسرده بودم
که بمیرم وراحت شم
حتی خوردنم دیگه تسکین من نبود ومنی که خوردن کمی آرومم میکرد
حالا فقط حالمو بدتر میکرد
کارم گریه بود وگریه
وزندگی رو به خودم وهمسرم زهر کرده بودم
البته جلوش وانمود میکردم که خوبم
اما فهمیده بود
ورنج میکشید از حال بد من
تا اینکه یه شب نتونستم بخوابم تا صبح گریه کردم جوری که همسرم نفهمه بغض داشت خفم میکرد
نزدیکای صبح خوابم برد
اون شب به خدا گفتم نجاتم بده خسته شدم
دیگه نمیخوام زنده باشم
یا نجاتم بده یا جون خودمو میگیرم وخلاص میشم
ساعت ۱۱ صبح بیدار شدم با صورت ورم کرده
رفتم افتادم روی کاناپه
جالب بود اصلا میل نداشتم
حالم خیلی خراب بود
رفتم تو گوشیم وتلویزیونم روشن بود
زدم لاغری راحت یا لاغری آسون
نمیدونم انگار همچین چیزایی بود
یعنی راستش یادم نمیاد چی سرچ کردم
فقط رسیدم به این سایت
رفتم داخل سایت مطالبشو یکی پس از دیگری خوندم
باورم نمیشد چی میبینم
چشمامو بیشتر باز کردم دیدم خواب نمیبینم
وزدم زیر گریه
قبلا هم یه سایتی رفته بودم که کلاهبرداری بود
کار ذهنی میکرد ولی روشش درست نبود
با خودم گفتم این یه نشونست خدانمیخواد بمیرم
میگه زندگی کن
اگه این روشم کلاهبرداری بود
دیگه دلیلی برای ادامه ندارم
خلاصه این شد گفتم با خودم من وکه همه عالم کلاهمو بردن بگذار بقیشم این آقای داخل سایت ببر
دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم
فقط خواندم وخواندم وخواندم
همسرم که اومد خونه گفتم یه ایمیل برام بسازه ومنو عضو سایت کنه
حتی اونقدر حالم بد بود که انگار فراموشی گرفته بودم نمیدونستم چطور ایمیل میسازن درحالی که اولین ایمیلمو خودم در۱۷ سالگی ساخته بودم
خلاصه عضوم کرد وفایل های رایگان یکی پس از دیگری
دیگه خواب وخوراک نداشتم یجوری فایل گوش میکردم تمرین حل میکردم که زمان نمیفهمیدم
کم کم حالم خوب شد یکم وهمسرم متوجه تغییراتم شد
چند روز بعد یه روز زد زیر گریه که خداروشکر که خوب شدی دیگه نمیتونستم این وضع تحمل کنم داشتم دیوونه میشدم وقتی آب شدنتو میدیدم
خیلی نگرانت بودم همش میگفتم خدایا من گناهی کردم که زندگیم اینجوری شده
دلم براش سوخت
بهش گفتم که دیگه خوب شدم ودیگه نگران من نباش همه چی درست میشه
و واقعا هم شد
خداروشکر میکنم که امروز درطبقه ای از زندگی ایستادم که شادم خوشحالم وزندگی خوبی دارم ودارم برای بهتر شدنش تلاش میکنم خدایا شکرت برای اینهمه تغییر
یا معجزه درزندیگم
شکر خداجونم شکر
به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان
سلام
عیدهمگی مبارک قبل از هر چیزی آرزو میکنم به تمامی خواسته هاوآرزوهای خوبتون برسید وسالی فوق العاده رو شروع کنید
استاد عزیز از خداوند متعال خواستار عمری با عزت وبهترین ها برای شما وخانواده عزیز وگرامیتون هستم
من چند وقتیه دراین سایتم فراز ونشیب های زیادی رو تجربه کردم
هی رفتم وهی اومدم الان یک سالوچند ماهی هست
ولی اتفاق عجیبی افتاد برای من که این بار تصمیم گرفتم با تمام وجودم برگردم وشروع کنم ونتیجه بگیرم
چند ماهیه کمر درد وپادرد امون منو بریده هی خوب میشه وهی شروع میشه
درسته که دراین چند وقت همه روش های لاغری برای من حذف شدن ولی یک روش همیشه بود که بهش امید داشتم واونم عمل بای پس معده بود
خلاصه این شد که چند وقتیه این روش شده راه دومی درذهن من که منو لاغر میکنه
این شد که من یک تصمیم بسیار خطرناک گرفتم که بیام آی خودمو بالا ببرم وبه ۴۰ برسونم تا واجد شرایط این عمل توسط بیمه بشم
چند روزیه ندای درونم غوغا کرده از طرفی همسرم موافق این عمل وهی منو قانع میکنه،ولی فرشته درونم منو رها نکرد وشک عجیبی به دلم انداخت
این شد که آرامش از من سلب شد
افتادم به تحقیق وبررسی
گفتم یا یقین میکنم که راه درستشه یا اینم یکی از راهاشه یا یقین حاصل میکنم که اشتباه محض
خلاصه این سایت ها رو زیر ورو کردم دکترا که خوب میگفتن وتعریف بسیار
اما درهمین بین به فایلی رسیدم که خود جراح درمورد برگشت پذیر بودن عمل بای پس واسلیو گفته بود
خیلی جالب بود که دقیقا با این جمله حرفشو تموم کرد هیچ عملی معجزه نمیکنه تنها با درست کردن سبک زندگی وگوش دادن به ندای جسم درهنگام خوردن لاغری برای همیشه میسر خواهد شد
این جمله مثل پتک خورد تو سرم
وچشمامو باز کرد توجه به ندای جسم
خب من اگه به ندای جسمم گوش میکردم که الان اصلا چاق نبودم واحتیاجی هم به عمل نداشتم
یعنی عمل جسممو تغییر میده منو وادار به محدود خوردن میکنه اما تا یه مدتی بعدش اگه به ندای جسمم گوش نکنم دوباره چاق میشم
همین باعث شد برم وسایت های دیگرم بگردم
درکمال تعجب نوشته افرادی رو خواندم که نوشته بودن عمل بای پس کردیم ویا حتی خطرناک تر مینی بای پس ودوباره بعد سه سال چاق شدیم والان ۴۰ کیلو اضافه وزن داریم
ودر کمال تعجب دکتر سایت درجوابشون نوشته بودن
برای همینه که افرادی مثل شما که ما میفرستیم پیش روانپزشک تا آمادگی کامل روانی بعد عمل داشته باشین
زیرا که درصورت عوض ودرست نکردن سبک زندگیتون
عملتون بی نتیجه وباعث آسیب هم میشه
ویا کسانی که بعد چند سال از عوارض وحشتناک آمبولی یا انسداد روده ویا مشکلات اسید پاشی معده وخیلی درگیری های خارجی از قبیل یوبوست های وحشتناک ریزش مو عصبی شدن وهزارتا بلای دیگه که شامل بیاشتهایی شل شدن وحشتناک پوست از دست دادن عضلات وکمبود های ویتامین ها ومواد معدنی بدنشون گفتن
من تازه متوجه شدم که چقدر دراشتباه بودم ویکبار دیگه خداوند مهربان منو به سمت راه درست هدایت فرمود وکمکم کرد که اشتباه نکنم
این شد که من تصمیم قاطع خودمو گرفتم تا این بار تمامی موانع خودمو بگذارم کنار وشروع کنم
اول راز دار باشم این تناسب اندام سایت تناسب اندام تمرین انجام دادنش وهمه چیز مربوط به لاغریمو به هیچ کس نگم مخصوصا همسرم
درسته که پول کافی جهت تهیه دوره های تکمیلی ندارم اما اگه خدا بخواد پولشم میرسه دستم وبه هیچ وجهم همسرم نمیفهمه
چون دقیقا به چشمم دیدم که این یک سال وخورده ای چه بلایی سرم آورد با دونستنش
چک کردن های گاه وبیگاه پیشنهاد روش های دیگه
دلسرد کردن های من
وغصه وابراز نگرانی کردن های بیجا باعث شد که من بارها از مسیر خارچ بشم وآرامش نداشته باشم محض رضای خداوند
واینکه به هیچ کسم نمیگم چون همه مسخره وبررسی کردن وجز سرزنش وپیگیری وگیر دادن کاری برام نکردن
پس این راز من وشماهاست
دوم اینکه به هیچ وجه با هیچ روشی لاغریمو سرعت نمیبخشم وتنها درجهت کاهش روند چاقی اقدام میکنم وآرامش خودمو حفظ میکنم واصلا اصراری در جهت حفظ فایل ها ویا موندن دریک فایل برای چند روز نمیکنم
چون من قرار نیست حفظشون کنم بلکه فقط هر روز برای خودم منطقیشون میکنم با یک خط نوشتن درموردشون واینکه عمل میکنم تا جایی که بتونم وهربار بهتر عمل میکنم تا کامل عمل کنم وخودم به چشمم دیدم که چقدر عمل کردن با آرامش نتیجه بخش بود
وسوم اینکه حال خودمو خوب میکنم واز زندگیم استفاده میکنم
اینم داستان هدایت جدید من بود که یک بار دیگه درست مثل روز اول همه درهای غلط به روم بسته شد وتنها درست نمایان شد
خداروشکر
به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان
سلام
صبح جمعه همگی بخیر وشادی
استاد جان ،اومدم با کلی خبر خوب وویژه
امروز بعد از مدت ها نفس راحتی میکشم وبه لطف خدای مهربان آرامش نسبی خوبی برزندگی من حکم فرما شد
من به حدی درگیر مسائل ومشکلات زندگیم بودم که نه تنها تمرکز من گرفته شده بود بلکه از زندگی هم شاکی بودم
اما معجزه درزندگی من اتفاق افتاد
میخوام داستان هدایت جدیدمو بنویسم که اینم دسته کمی از معجزه نداره
چند ماهیه که میخوام برگردم به سایت وبیاموزمو وبیاموزم اما نمیشد
خوب یادمه که با وجود اینکه خوب میدونستم نباید به شما ایمیل بزنم وشکایت کنم از وضعیتم ولی مستاصل شده بودم
بعد از دریافت ایمیل پرمهر شما تلنگری درروحم زده شد
که هیییی دختر کجا داری میری
تو که اینهمه نتیجه خوب گرفته بودی
چرا اینجا وسط بیابان سردرگمی چی کار میکنی
من تازه فهمیدم چقدر رابطم با خدا مشکل داره
چقدر احتیاج دارم کار کنم روش
برای همینم گفتم تا این حال خراب درست نکنم آروم نمیشینم
صاحب خونه قیمت عجیب غریبی اضافه کرده بود روی خونمون
همسرم دچار زخم گوارشی بدی شده بود
خودم افسرده شده بودم
کلی بدهی وقرض
بدون ماشین واحساس مریضی دائم میکردم
وخسته ونالان
به خودم گفتم تا کی ادامه بدم این وضع استاد به من گفتن نگاهتو عوض کن همه چیز درست میشه
واین بود که شروع کردم به خواستن رویاهای خواستنیم
وهر صبح میگفتم خدادرستش میکنه خدابزرگه
وخدادرستش کرد
واقعا درستش کرد
مادرم به طور کاملا اتفاقی از مشهور ترین پروفسور گوارش ایران وقت گرفت وبا مبلغ ناچیزی همسرم عمل شد
درکمال ناباوری الان سلامتی خیلی خوبی رو تجربه میکنه
درهمین حین مادرم ماشینشو دراختیار ما قرار داد وگفت دستتون باشه
واما معجزه واقعی این شد که یه وام خیلی خوب با سود بسیار پایین پدرم برامون تونست بگیره
والان خونه داریم درتهران به لطف خدای مهربان وپدرومادرم که نیمیشو ما پرداخت کردیم ونیمیشم مادروپدرم
خونمون خیلی خوب دلباز نور وهوای خوبی داره
پارکینگ داره انباری داره وکوچه خلوت ودنج
همراه با دسترس عالی به وسایل نقلیه عمومی درکوتاه ترین زمان ممکن
درسته که امسالم مستاجرم اما چون سال دیگه میرم خونه خودم خیلی خوشحالم
دراوج ناباوری تمام بدهی های معوقمون دادیم اصلا نمیدونم چطور
ودیروز همسرم برام یه دستبند بزرگ ویک انگشتر بزرگ طلا برای کادو تولدم خرید
یعنی درپوست خودم نمیگنجم
یعنی بانکم میزدیم اینهمه خوشبختی سرازیر زندگیمون نمیشد 😅
که خدای مهربون همه چیزو درست کرد وخوشی وخوشبختی ریخت وسط زندگی من
دیروز خانم مسنی داخل طلا فروشی به من گفت آفرین به این مرد که اینهمه طلا خرید برای خانومش
استاد من همه چیزمو از دست داده بودم همه طلاهامو
ماشینمون حتی دوتا خونه تو کرج داشتیم که اونارم از دست داده بودیم
ولی الان خدا داره همشو برمیگردونه
چند روز پیش همسرم گفت میخوای ببرمت عمل بای پس کنم راحت بشی
خیلی تحقیق کردم یاد حرف شما افتادم استاد که
آخه چه تضمینی میدن بهتون که لاغر بشین واصلا لاغر بمونید
وقتی همسرم گفت اگه با روش استاد لاغر نشدی چی
گفتم چه تضمینی وجود داره با عمل لاغر شم واز همه بدتر لاغر بمونم
یعنی الان خاله خودم اسلیو کرده
بعد دوسال از قبلشم چاق تر شده
حالا چون معدش کوچیک شده غذا نمیتونه بخوره
اما مثل هیولا رو آورده به شکلات وشیرینی
وجوری چاق شده که ترسناک شده
اصن میبینمش غصم میشه وخونشون سعی میکنم نرم خیلی مواقع از بس که غصم میشه
یعنی با خودم گفتم ببین عزیز من
دقیقا دوسال پیش تو وخالت باهم شروع کردین
اون الان یه بدن ناقص شده وآسیب دیده داره وروان بسیار داغون
وتو خب تمرکز نکردی روی این دوره
مشکلاتتو الویت گذاشتی
همون جایی
البته با تغییرات مثبت دردیدگاه وآرامش بیشتر واعتماد به نفس بیشتر
وهمینطور دوستی با خدای خودت
وحل همه مشکلاتم
یعنی استاد الان دقیقا قدرتون میدونم
قبلا بعضی موقع ها میشد خودمو مجبور میکردم فایل گوش کنم وهمراه بازی میدیدم فایل هارو
اما الان تصمیم جدیدی گرفتم وبه لطف خدا وشما استاد دوباره اومدم درمسیر
واینبار میخوام باهمه وجودم دراین راه باشم ونهایت استفاده رو ببرم
اگه همه اتفاقاتی که برای من افتاده معجزه نیست پس چیه
قسم به خود خدا که خود معجزست وحتی بالاتر
احساس شوق میکنم
احساس خوشی
احساس خوشبختی
وبرای همه دوستان عزیزم وهمراهان تناسب فکریم
بهترین ها رو خواستارم
از خدای بسیار مهربانم طلب میکنم که بی حساب وکتاب به همه عزیزان اینجا ببخشه وهمه این حس زیبای منو تجربه کنن وهمینطور بهترین ها رو برای شما استاد بسیار گرانقدر خودم خواستارم
وواقعا آرزو میکنم از اعماق وجودم به هر چی میخواین درزندگی برسید وهمیشه خانوادتون همسر عزیزتون وفرزندان گلتون درپناه خدای مهربان باشن وهر لحظه خوشبختی وشادی وسلامتیتون درکنار هم مضاعف بشه
خداروشکر که به راه راست هدایت شدم
به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان
سلام به دوستان خوبم واستاد گرامی
الان ساعت ۳ صبح
ومن بیدار شدم
وندایی درونم گفت بلند شو وسایتو ببین
همون موقع یکی از دوستان خوبم پاسخی به یکی از دیدگاه های من گذاشته بودن که خیلی وقت پیش گذاشته بودم
این دیدگاه تلنگری به روحم زد
که پاشو وتکرار کن واصرار داشته باش درانجام کارا
یه حسی بهم گفت پاشو ولاغر ومتناسب شو تو درمسیری فقط باید ادامه بدی تا به دلخواهت برسی
ما آدمها فکر میکنیم هدایت حتما باید عجیب وشگفت انگیز باشه
درصورتی که هدایت گاهی از ندای درونمون از حرف یک نفر که تلنگر روحمون میشه
از دیدن فردی
از خواندن مطلبی هم ممکنه
ومن امشب اینکه دیشب از خدای خودم خواستم هدایتم کنه دوباره وهدایتم کرد رو یک معجزه میبینم
این داستان هدایت منه که فکر میکنم نیاز هدایت بشیم تا آخر عمر به راه درست تا درمسیر درست باقی بمانیم
خدایا شکرت که دارمت
وخدایا شکرت که تنها کسی که از من هیچ وقت ناامید نمیشه تویی وکمکم میکنی
ممنونتم وسپاسگزارم
به نام خدای مهربان وسلام
عید همگی مبارک وسال نو برهمه شما نو ومتحول احوالتان
من دوسالی هست که دراینجا هستم
اما مدتیه که از سایت فاصله گرفتم
ودیشب بعداز مدت ها دوباره به این نتیجه رسیدم
که چقدر تنها وتهیم بدون هدف وبدون راهنما وبدون راه
راستش دیشب فهمیدم دین یعنی چی
دین یعنی راه درست زیستن
راهی که نه اندوه گذشته خوری ونه نگران آینده
نمیدونم چطوریه که اینجا از وقتی اومدم نه اندوه گذشته خوردم ونه نگران آینده بودم
من این سایت دین وروش درستی میبینم
وتنها وقتی رهاش کردم سرگشته وحیران شدم
گاهی میاندیشم استادمون پیغمبر خداست
یعنی پیغامبری از خداست برای ماست پیغام آوریست
که مهروعشق تناسبوتعادل دوستی وآرامش خوشبختی وثروت سلامتی وشادی رو همگی رو برامون ارمغان ونوید آورده
وبشارت به سعادت دودنیا برای ما دارن
یه جورایی پیشوا وامام زمانه خودمون میبینمشون
کسی که رهنماوپیشرو خوبی هاشده
همه عمرمون منتظهر منجی وامام زمان بودیم یه کسی که بیاد وفریاد رس بیپناهان وبیکسان باشه
کسی که فکر میکردیم غرق نوره غرق پاکیه
خوب خدا خواسته یکی بیاد که ۹۹درصد نشانهاشو داره
شاید میخواد ببینه چه میکنیم آیاهدایت میشیم
یا تعصباتمون جلوی درست شدنمون میگیره
فکر میکنیم فرشته باید باشه تا حرفشو گوش کنیم
مگه غیر اینکه میگن نگاه نکن کی حرفی رو میزنه
نگاه کن چی میگه
شاید همون شخص از نور وخدا راه سعادتی برای تو آورده
من بعد چند ماه دوری تازه فهمیدم چقدر با کس وکار شده بودم وحالا چقدر بیکس وتنهام
تنهایی که کوهی از انسان ها پرش نمیکنن بلکه خداونور وامید تنها پرکننده خلا ها ی زندگی ما هستن
من دیشب خیلی گریه کردم وخدا دوباره منو هدایت کرد به اینجا
وبهم گفت اگه رها کردی ودوباره چاق شدی
مهم نیست اونقدر دستتو میگیرمو ومیبرمت تا به سرمنزل مقصود برسی عزیزم
اگه هر مشکلی هست من کنارتم وعاشقتم
برای همینه که یک سال عمر تو نیست اصلا برای همینه که سالها عمر میکنی تا به مقصد برسی بالاخره وخوشبختی رو درمقصد سالیان دراز تجربه کنی وبسازی هرچه خواهی ولذتشو ببری فارغ از همه دنیا
چون تو دردنیای خودت زندگی خواهی کرد ومرد
واین نهایت عشق ولذت وخوشبختی وآرامش وامید
پس اومدم بگم سلام زندگی سلام امید سلام تناسب اندام ایده آل من
سلام روزهای زیبای پیش روم
ومن دوباره اومدم تا از اول بسازم آنچه میخواهم
یاعلی گفتیمو عشق آغاز شد
به نام خداوند بخشنده ومهربان
سلام سلامی به لطافت وروزهای بهاری به مطبوعی هوای بهاری وبه امیدواری فصل بهار
امروز هدایت شدم
وقتی امروز فایل درچاقی بسی لاغریست
امید دوباره ای درمن جان گرفت
ومن هدایت شدم
من امروز مانع اصلی ذهنمو فهمیدم
همیشه فکر میکردم اگه لاغر نشم پس باید دوباره شروع کنم یا من بیعرضه ام
اما امروز فهمیدم دراوج ناامیدی امید است
واینکه من باید تصمیم بگیرم هرجور شده ادامه بدم
یعنی اون ادامه دادن سخته ولی ارزششو داره
مثل اون زمانیه که داری کیک تولد میپزی وخسته شدی وپاهات درد میکنه از بس کار کردی ولی بازم باید ادامه بدی
من گاهی ۷ ساعت سرپا شیرینی پزی میکنم ووقتی تموم میشه نتیجه شگفت انگیزه
واین پاداش ادامه دادنه
با اینکه خستگی برمن مسلط میشه ولی من ادامه میدم ونمیگذارم منو از ادامه دادن باز داره
چون وگرنه همه زحمتام هدر میشه
مثلاکیکم خشک میشه خامه اش آب میشه
وتزئیناتم خراب
ولی وقتی تموم میشه اونقدر خوشحال میشم واونقدر راضیم که حتی گاهی ازش نمیخورم ولی غرق لذت دیدنش میشم
ودرحالی که لبخند از لبانم محو نمیشه خستگی درمیکنم
من امروز فهمیدم که خداوند چقدر به فکر منه
ومستقیما به خود من گفته درقرآن که ای کسی که به خودت ظلم کردی ازرحمت من ناامیدنشو
من باچاقی به خودم ظلم کردم وبایدناامید نشم ازرحمت خداوند زیرا که همیشه ادامه دادن جواب میده
وتازه فهمیدم که چرا اینهمه فایل هست
فقط برای ادامه دادن
وتکرار وتکرار
یعنی تکرار مگه لذت بخش نیست باید بیام ودرتکرار فایل ها لذت بجویم نه درتکرار لقمه هایی که وارد دهانم میکنم
حتی میخواستم برم غذا بخورم این فایل دیدم
یه حسی بهم گفت گشنه نیستی به خودت ظلم نکن
نخور غذا
ورفتم وخیار وچندتا گوجه سبزبرداشتم
یعنی بگم که این ها رم گشنه نبودم
ولی درکل از اینکه انتخاب بهتری کردم وانرژی کمتری وارد بدنم کردم راضی ترم
به نظرم امروز هدایت شدم چون یه حسی بهم گفت به خودت ظلم کردی با چاق کردن خودت ولی از این به بعد ظلم نکن ورهاش کن وبچسب به لاغری وسلامتی
یعنی فشار چاقی رو بردار از خودت
تو دیگه لاغری از این لحظه خوب زندگی کن تا به انداره دلخواهت لاغر شی
وهرکاری دوست داری دوباره بتونی انجام بدی
وجوری زندگی کنی که دوست داری
سلام ودرود
جناب عطای گرامی ،بسیار مشعوفم که شمارو دراین سایت داریم زیرا که من دروجود شما شگفتی وشخصیت منحصر به فردی میبینم که درآینده به جایگاه بس بزرگ و والایی خواهد رسید
نمیدونم تا چه حد عظمت روح خودتون درک کردین اما من از الان شمارو درقله های موفقیت دنیوی ومعنوی میبینم ولاغری کوچکترین موفقیت شما خواهد بود
وتوصیه من به شما اینکه واقعا وقتو تلف نکنید ودوره ها رو تهیه کنید وحرفه ای دنبال کنید آموزه های استاد
زیرا که وقتی با فایل های رایگان چنین آگاهی ودرکی کسب کردین با ورود به دوره هاشگفتی شما نه تنها صددرصد بلکه بسی بیشتر از این ها محقق خواهد شد
موفق وپیروز باشید
با سلام خدمت شما جناب عطای فوق العاده
ازروز اولی که نوشته های شما رو خواندم فهمیدم که چقدرشگفت انگیز هستید
شماهربار چنان شوق واشتیاق دانستن درمن ایجاد میکنید ومنو به وجد میاریدکه حیرت میکنم
وهربار به خودم میگم چطور یک انسان میتونه اینهمه درک کنه لمس کنه آگاهی هایی که بهش داده میشه
من با تمام وجود از طرفدارانتون شدم
اگه دراین سایت چند سال نبود که عضو بودم حتما فکرمیکردم ده سال بیشتردراین مسیرید
وباید بهتون بگم که شما جزومعدود افرادی هستید که هاله انرژی طلایی ومستری دارید
خیلی از نوشته هاتون استفاده کردم
حتی بعضیاشو نوشتم که بارها بخونم وبه خودم آگاهی بدم
وامروز شما باعث هدایت دوم من شدین
دقیقا منم مشکل نپذیرفتن چاقیمو داشتم
وبا وجود اینکه سعی میکردم خودمو بپذیرم
لباس های قشنگ بپوشم به خودم افتخار کنم خودم شاد کنم واعتماد به نفسمو زیاد کنم
اما همواره دیدن چاقیم منو رنج میداد وناراحتم میکرد
ویه جورایی همه تلاش های منو از بین میبرد
اماامروز فهمیدم
که چقدر عالی که انرژی لاغری دربدنم ذخیره شده وچقدرعالی توضیح دادین که بدن من انرژی لاغری روذخیره کرده در سلول های بدنم وهر لحظه لاغری منو فریاد میکشه وطلب میکنه
وچاقی رفتنیه وهرروز داره از بدن من میره بیرون ولاغری بیشتر از قبل جاشو میگیره
وتک تک سلول های بدنم با تمام وجودشون تلاش میکنن تا چاقی منو با انرژی لاغریم بیشتر از قبل بیرون بندازن
واین نشون میده که من لاغری نهفته ای دارم
دروجودم که هر روز از این لحظه به بعد نمایان تر میشه دروجودم واصلا مثل خمیری که به دور مجلسمه تراشیده ای گرفته شده هرروز بخشیش کنده میشه ولاغری درونش پیدا ونمایان میشه
امروز شما واسط هدایت من شدین من بینهایت ازتون ممنونم
وبراتون بهترین ها رو از خداوند منان خواستارم
باسلام خدمت شما الهام خانم عزیز
من خودمم گرفتار این عدم اشتیاق شده بودم
ومیدونید متوجه چه موضوعی شدم
نداشتن الویت لاغر شدن برای من
مدتی بود که بینهایت درگیر مشکلات زندگی بودم به طوری که روی خواب خوراک واعصاب من اثر سو گذاشته بود
من متوجه شدم دراین برهه از زندگیم تنها حل مسائلم الویت هست وبس
پس دوره رایگان زندگی با طعم خدارو شروع کردم وشروع کردم به کسب آرامش وتوکل به خداوند
وهمینطور دوره تغییر زندگی رایگانم خیلی عالی بود
خلاصه که این شد که به لطف کرم وبزرگی بیپایانش
کوهی از مشکلات از دوشم برداشته شد وتلاش هام جواب داد
والان دیدم حالا چی الویت منه
لاغری چون دیگه تحمل دردهای بدنی
ومشکلات چاقی رو ندارم
وظیفه خودم دونستم بهتون این موضوع بگم انشالله که راهگشا باشد
درپناه خداوموفقیت ها وتناسب اندام روزافزون
باسلام وصبح بخیر خدمت شما استاد گرامی
خیلی ممنون بله قطعا دستان خداوند لحظه به لحظه کنارم بود هر روز خداوند شکر میکنم بابت محبت ولطف بی پایانش زندگی من سراسر معجزه شده راستش قبلا درسختی ها هم خداوند یاری دهنده من بوده اما چشم دل من بینا نبود وبه خداوند بارها شکایت کردم که عدل ومحبتشو چرا نشونم نمیده وفکر میکردم رهام کرده درحالی که او همواره درکنار من بود ومن نمیدیدم خدارو سپاس میگذارم که شما را چراغ راه من کرد تا چشمانم به وجودش روشن بشه حالا دیگه قطعا مطمئنم که بعد از سختی ها آسانیست وخدایی که اینطور منو عاشقانه دوست داره قطعا همه این کارو انجام داده که من امروز به اینجا برسم تا متناسب وباشکوه بشم واینارو اول مدیون خداوند وبعد مدیون شما هستم استاد خیلی ازتون متشکرم وبراتون از خداوند منان زندگی سراسر خوشبختی وثروت وسلامتی خواستارم 💐💐