0

داستان هدایت من

داستان هدایت من برای رهایی از چاقی
اندازه متن

من و همه افرادی که اضافه وزن دارند به تعداد سال های سن چاقی خود به دنبال روشی برای لاغر شدن بوده ایم.

بارها از رژیم های مختلف استفاده کرده ایم.

در باشگاه های ورزشی ثبت نام کرده ایم و با اشتیاق و انگیزه برای لاغر شدن ورزش کرده ایم.

افشرده ها یا دمنوش های مختلف را به امید لاغر شدن استفاده کرده ایم.

به طب سنتی،‌ اسلامی،‌ سوزنی و حتی روش های چربی سوزی از طریق شوک الکتریکی برای لاغر شدن پناه برده ایم.

حتی برخی از شدت رنج و ناراحتی چاقی حاضر به پذیرفتن ریسک عمل های جراحی مختلف شده ایم بلکه از شر این مهمان خانمان سوز رهایی پیدا کنیم.

هر فردی که اضافه وزن دارد حتی اگر شده یک بار برای لاغری به طریق مختلف اقدام کرده است.

نکته مشترک بین همه ما نتیجه نگرفتن از همه سعی و تلاش مان برای لاغر شدن است.

تا جایی که به حدی از احساس ناامیدی و ناتوانی برای لاغر شدن رسیدیم که به افسردگی دچار شدیم.

گوشه نشین خانه شدیم،‌ عصبانی و پرخاشگر شدیم، گریه و گلایه از وضعیت جاقی همدم تنهایی ما شده بود و شرایط بسیار بدی را تجربه می کردیم.

اما در آن شرایط که احساس ناامیدی از هر روشی برای لاغر شدن را داشتیم آگاهانه و شاید هم ناآگاهانه از خداوند درخواست کمک کردیم.

رسیدن به احساس تسلیم در برابر چاقی و قطع امید کردن از همه روش هایی که سال ها برای لاغر شدن از آنها پیروی می کردیم به منزله تسلیم در برابر پروردگار و درخواست کمک از خداوند برای نشان دادن راهی که ما را به سمت لاغری هدایت کند است.

از او طلب هدایت کردیم راهی جلوی پای ما بگذارد تا از ناامیدی رهایی پیدا کنیم.

تا نور امیدی برای لاغر شدن و رسیدن به خواسته چندین ساله مان در قلب ما روشن کند.

در آن لحظه مقدس درخواست شما پاسخ داده شد و شما از طریقی که خود به دنبال آن نبودید به سمت این سایت هدایت شدید.

با نوشتن داستان هدایت خود علاوه بر اینکه از خداوند سپاسگزاری می کنیم بلکه با ایجاد احساس خوبی که در ما ایجاد می شود اطمینان و انگیزه ما برای موفقیت در مسیر لاغری با ذهن صد چندان می شود.

داستان هدایت خود با سایت تناسب فکری را بنویسید تا به قدرت خداوند در پاسخ به درخواست خود بیشتر اعتماد کنید و در جنبه های مختلف زندگی از این قدرت بی نهایت درخواست هدایت کنیم.

نوشتن داستان خود و خواندن داستان هدایت دیگران باور قدرتمندی درباره طریقه ی هدایت خداوند در قلب ما ایجاد خواهد کرد و برای ما واضح می شود که از بی نهایت طریق خداوند ما را هدایت می کند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 3.99 از 193 رای

https://tanasobefekri.net/?p=22571
425 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1399/12/30 09:21
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 268 کلمه

      به نام خداوند مهربان وبخشنده
      سلام خدمت دوستان عزیز واستاد گرامی امروز شنبه مصادف با روز ۳۰ اسفند ۹۹ و تحویل سال به لطف خداوند برای بار دوم بعد ۷ ماه تصمیم قاطع خودمو گرفتم که از اول شروع کنم دوره رو ونتایج فوق العاده شگفت انگیزی در زمینه های مختلف زندگیم کسب کردم خداوند شاکرم که راه درست پیدا کردم وزندگی من دراین ۷ ماه ۳۶۰ درجه تغییر کرد اما به دلیل اینکه حل اون مسائل برام الویت بیشتری داشت تمرکزمو برای اونها گذاشتم ونتیجه کمتری از تناسب اندامم گرفتم اما یقین دارم وتصمیم قاطعانه میگیرم از همین لحظه که تمام مشکلات وسختی های مسیر با اشتیاق بپزیرم ومو به مو به تمرینات عمل کنم ودیگه برای خودم مهم وفالاهم نکنم وهر چیزی رو با تمام وجودم در زندگیم پیاده کنم من روزی که به دوره از طرف خداوند منان دعوت شدم به شدت مریض به شدت از نظر روحی داغون وبشدت مشکلات مالی داشتم حتی رابطه ی عاشقانه ام هم که دوسال براش زحمت کشیده بودم تحت تاثیر قرار گرفته بود داشت خدشه دار میشد به لطف خدای مهربان واستاد عزیز وگرامی خودم که با افتخار میتونم خودمو شاگرد ودوست ایشون خطاب کنم تمامی این مشکلات تنها درعرض ۷ ماه به طرز شگفت انگیزی حل شد یعنی چیزی بالغ بر ۹۷ درصدش وحالا انسان شاد وپرانرژی وخوشحالی شدم وحالا متوجه شدم که اونقدر نگران اوضاع اطرافم بودم که یه جورایی خودم درالویت تغییر نبودم اما از امروز با خودم عهد میبندم که من فرشته مهربان از امروز تعهد میدم که به تناسب اندام همیشگی دست پیدا کنم واز هیچ تلاش وکوششی دریغ نکنم 🥰🥰🥰😍😍😍

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/02/25 00:10
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 1,283 کلمه

      با سلام 

      عید سال ۹۹ بود کرونا تازه اومده بود اون عید خیلی وضعیت بد وپیچیده ای درخانه ما حاکم بود شرایط سختی بود مالی مریضی دوری از بقیه هم اضافه شده بود قبل اون هر روز خبر گرونی خونه وماشین ودلار وسکه وبی ارزش شدن پول کشورمون داشت کور سو امید زندگی من وهمسرمم میگرفت یادم میاد مثل دیوونه ها توی سایت ها واخبار میچرخیدم وکلی سایت پیش بینی شرایط آینده داشتم وهر روز کلی خبر بد داشتیم دیوونه میشدیم با کلی وام زندگیمونو شروع کرده بودیم چون هیچی نداشتیم اولش اما حالا هر روز خبرای بد میشنیدیم که همین پولمونم داره روز به روز بی ارزش تر میشه به هر دری میزدیم اوضاع خراب تر مشد وضرر پشت ضرر من عصبی وافسرده شده بودم با کلی امید وآرزو زن پسری شده بودم که دوستم داره وهمه کاری برام می کنه وجنبشو داره اما حالا همه رویاهام روسرم خراب شده بود دیگه از زندگیم خسته شده بودم حتی حوصله تمیز کردن خونه رو هم نداشتم یک بار غذا میپختم وچند روز میخوردیم حالم از خودم از اوضاعم از کار کردن از همه چیز بهم میخورد اما این همه ماجرا نبود توی اون اوضاع مادرم کرونا سختی گرفت ومن کارم گریه وزاری شده بود به لطف خدا خوب شد اما من افسردگیم پیشرفت کرد وحتی بهش مشکوک شده بودم داشتم توی خونه دیوونه میشدم کارمو به خاطر همسرم ول کرده بودم قبل ازدواج اما الان خونه داشت میخورد توی سرم کلی بهونه گرفتم که منو ببر سفر بل اینکه پول نداشتیم اما همه پولامونو گذاشتیم رو هم ورفتیم شمال چند باری موقع رفتن به مشکل برخوردیم دقیقا دوبار یه حسی بهمون گفت برگردین یک بار رفتیم حاده کوه ریزش کرده بود وبسته بود یک بار دیگه گم شدیم ودرآخر از طولانی ترین راه ادامه دادیم همسرمم مثل من از شرایطمون ناراضی بود وفکر میکرد سفر حالمونو خوب میکنه اول سفر پراز استرس بود اما شب چادر زدیم وکنار یک رودخانه دراقامت گاه جنگلی محافظت شده موندیم از کل سفر فقط اون شبش خوب بود وفرداش که یه صبحونه خوب خوردیم اما بعد ورق برگشت واون تصادف کزایی برای اینکه دیر نکنیم همسرم تند رفت وبوم ماشین ایربکاش ترکید وآتیش گرفت سر همسرم خورد داخل فرمون ومنم که از درد به خودم میپیچیدم از ماشین اومد بیرون وبه زور همسرمو از آتیش کشیدم بیرون کارگرای اطراف اومدن کمکمون گردنم میسوخت وحسش نمیکردم وفکر میکردم شکسته وقتی اورژانس اومد دیدم دماغ همسرم داره خون میاد برای همینم یقه پرستار گرفتم وگفتم سرش ضربه خورده نگذارید بره دنبال ماشین بیاریدش این میمیره اگه ولش کنید خلاصه همسرمم اوردن داخل آمبولانس وسوییچ ناشین دادن دست پلیس از وقتی نشست داخل ماشین گریه کرد تا رسیدیم بیمارستان خلاصه از همه جای بدنم عکس گرفتن خداروشکر نشکسته بود جاییم ولی کوفتگی سوختگی وپارگی عضله داشتم که توی اون شرایط مهم نبود همینکه دکتر گفت جاییت نشکسته همسرم از حال رفت خون داخل مغزش لخته شده بودبا اینکه هر جا میرفتم تا عکس بگیرم به پرستار میگفتم احتمالا حال همسرم خوش نیست اما از بس دنبال کارای من بود حرفشونو گوش نمیکرد تا اینکه از حال رفت وحشت تمام بدنمو گرفته بود توی شهر غریب اگه طوریش بشه چی دکترا گفتن خون لخته شده ولی جذب میشه ومرخصمون کردن من یک هفته جهنمی رو درهوای شرجی وگرم بابلسر گذروندم با ماشینی داغون وهمسری که هی غش میکرد بدون پول کم کم ماجرا رو به مادرم گفتم وازشون کمک خواستم واومدن ومارو اوردن خونه خودشون اما این از حال رفتنا ادامه داشت بارها دکتر بردیمش بالاخره بعد کلی دوندگی دکتری فهمید که دچار شک ناشی از تصادف شده وبه مرور خوب میشه خدا دوباره همسرمو بهم بگردوند کلی بدهکار بودیم کلی هم بدهکار تر شدیم حدود ۳۰ ملیون اضافه تر حالا بماند که به خاطر صاحب خونه عوضیمون مجبور شدیم با اون حالمون اسباب کشی کنیم اما وقتی اومدیم به این خونه اجاره ای جدید با پول خیلی کم ندایی به من میگفت یادته عید سال پیش این سایت دیدی وحتی چند کیلویی هم کم کردی با دوره رایگانش بخرش وشروع کن تو بهش احتیاج داری در اوج بیپولی نمیدونم چی شد که یه دفعه به همسرم گفتم من فقط یک چیز ازت میخوام اگه اینو برام بخری حتی حاضرم تمام وسایل خونمو بفروشم تا بدیهیا تو بدی همسرم همینجور مات ومبهوت بهم نگاه کرد گفت یعنی اینقدر میخوایش گفت آره نمیدونم چرا اما من به این دوره ایمان پیدا کردم لطفا برام بخرش وهمسرمم گفت میدونی چیه من ۳۰ ملیون بدهکارم ۳ ملیون وخورده ای هم روش زیاد تفاوت نمیکنه اگه خوشحالت میکنه بعد اینهمه سختی ای که کشیدی برات میخرمش وهمون روز یکی دیگه از قسطاشو نداد وبرام خرید خیلی خوشحال بودم دنیا رو به من داده بودن هر روز مثل اب حیات مینوشیدنش هر روزشو اوایل با شنیدن حرف های استاد گریه میکردم که بالاخره یکی درد منو فهمید روزها از خونه بیرون نمیرفتم وشب هام که همسرم توی خواب فریاد میکشید ومن بازم گریه میکردم اما به مرور معجزه رخ داد شبها قبل خواب به همسرم دلداری میدادم که درست میشه ومن کمکت میکنم میگفت چجوری آخه بدهیمونو بدیم دارم دیوونه میشم هیچ پولی نداریم اما من امید وار بودم هرشب یه فکر جدید میکردم یه روز گازمو فروختم ویکی از چکاش پاس شد که چون گاز رومیزی داشت خونمون میشد این کارو کرد روز بعد ماشین ظرفشوییمو فروختم ویکی دیگه از بدهیاشو داد چرخ خیاطیمو فروختم از مادرم بابت قرضش مهلت خواستم یادمه که شمال که بودیم پارکینگ دار اونجا بهمون پناه داد واتفاقا گوشیمم دزدین از داخل داشبرد ماشین خیلی دلم سوخت ی ه حسی بهم میگفت کار خودنامردش اما چون کسی رو نداشتیم توی اون شهر چاره ای جز اعتماد نداشتیم وقتی برگشتیم تهران وبعد بهتر شدن حال همسرم رفتیم اداره پلیس شکایت کردیم پلیس وقتی ماجرا رو شنیدحرف ما روتصدیق کرد ورد یابی گوشی من شروع شد خلاصه هر روزحال روحی من بهتر میشد کم کم دیگه گریه نمیکردم وبیشتر امید وار شده بودم وخدارو حس میکردم همین حس من حال همسرمم خوب کرد وامید وارش کرد شاید باورتون نشه اما دزد گوشی که همون آقای نامحترم پارکینگ دار بود اومد تهران وگوشی رو دودستی بهم داد وکلی هم ابراز پشیمانی کرد همسرم باورش نمیشد چون همه میگفتن دیگه پیدا نمیشه ولی من مطمئن بودم پیدا میشه اونم فروختیم ویکی دیگه از بدهیارو دادیم روز به روز بدهی های بیشتری پرداخت میشد وما حتی درعرض ۴ ماه دوتا گوشی از دم قسط نو خریدیم وسرویس قابلامه ای که همیشه میخواستم اونم قسطی با خورده پولی ادارشون این امکان دقیقا همون موقع دراختیارشون گذاشت به لطف خدا روز به روز شرایطمون بهتر شد حال همسرم کامل خوب شد دست من بهتر شد وتا حد زیادی شفا یافتیم من لاغر نشدم فقط سبک شدم اما زندگی من به من برگشت اون روزای وحشتناک خودشون به بهشت زیبای من وهمسرم دادن به لطف خدا ی مهربان واستادگرامی امروز تصمیم گرفتم حالا که نفس کشیدن به من وهمسرم اونم از ته دل به ما برگشته وتقریبا ۹۸ درصد بدهیامونو دادیم وبه لطف خداکه روز افزون هر روز روزی بیشتر پول بیشتر شرایط بهتر خونه بهتر وهمه چیز بهتر داره برامون فراهم میشه تصمیم گرفتم که درست از این لحظه به بعد فقط برای خودم زندگی کنم وتمام انرژیمو بگذارم برای هدف متناسب شدنم خداجونم خیلی عاشقتم خیلی شکرت زندگیمو بهشت کردی تو تنهاخدایی هستی که با همه عشقم میپرستمش تو لایق پرستشی چونکه همه جوره یعنی همه جوره هوامو داری وهوای زندگیمو داری دمت گرم واقعا این بار مثل همیشه کمکم کن تا به هدف لاغریم برسم وخوش هیکل ترین وزیبا ترین زن جهان بشم دوستت دارم وبهت ایمان دارم همینطورم به این دوره وروش روشی که منو از جهنم نجات داده والان دربهشتم قرار داده لاغر کردن منکه براش کاری نداره خوشحالم واز این لحظه برای فقط خودم تلاش میکنم تا متناسب بشم به دوراز همه چیز 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/05/30 17:01
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 847 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم 

      داستان هدایت من 

      داستان هدایت من درست برمیگرده به زمانی که سال دوم ازدواج من بود من وهمسرم تصمیم گرفتیم پولمون به آشنایی داده وهم برای کمک به اون وهم برای کمک به خودمون ازش سود بگیریم وزندگیمون پیشرفت بدیم وپول رهن خونمون دادیم به اون شخص تا قسطامون بتونیم بدیم اون روزا فکر میکردیم پیشرفت دراینکه آدم فکرش کار کنه سود بگیره پولش پول بیاره وخلاصه از این مدل فکرا 

      خلاصه رفتیم خونه ای بسیار کوچک درمحله ای پایین تر از خانه قبلیمون به طوری که من اساس خانه ام رو به زور وبا حالت فشرده سازی جا کرده بودم 

      اون خونه رهن واجاره بسیار کمی داشت ومن خوشحال وسرمست از کار فداکارانه ای که برای زندگیم کرده بودم 

      کم کم متوجه عمق فاجعه شدم محله محله بدی نبود اما کوچه ما فاجعه بود تازه متوجه اطرافم شدم که چه آدمهای بد وناجوری کنارم زندگی میکنن وترس تمام وجودمون گرفت من به شدت منزوی شدم از طرفی پول نداشتیم وبه خاطر وام های بیشمار زیر قسط داشتیم له میشدیم واز طرفیم من چاق تر وچاق تر میشدم 

      این شد که همسرم از یکی از همکارای بدنسازش رژیم بسیار سختی رو برام گرفت ومنم با هزار زور وسختی گرفتمش خونمون اوضاع خیلی بدی داشت من بسیار عصبی شده بودم بسیار اذیت از محیط پیرامونم به خاطر خونه کوچک وکوچه بدمون کسی حاضر به اومدن دیدنم نبود ومن تنها تر از همیشه شده بودم تازه فهمیده بودم چرا این خونه اینقدر ارزون بود 

      خلاصه که رژیم گرفتم وبعد کلی سختی واعصاب خورد کنی لاغر شدم چند کیلویی ولی لاغر نموندم واوضاع بدتر شد داشتم دیوونه میشدم این شد که تصمیم گرفتم برم وبا چیزای روانشناسی خودمو آروم کنم اولش سایتی رو پیدا کردم که خانم روانشناسی بود وحرف های خوبی میزد کمی منو آروم کرد ولی مدام پول میخواست ومن کسی رو میخواستم که هر روز درکنار من باشه تا لاغر شم ومحبور به پول دادن مداوم نباشم وهرزمان پولی داشتم خرج پیشرفت خودم کنم این بود که دست به دامان خدا شدم 

      خوب یادمه عید اون سال کرونا بود وهیچ جا نرفتیم 

      از خدا خواستم نجاتم بده دیگه طاقتم طاق شده بود 

      که به طور کاملا اتفاقی این سایت پیدا کردم فایل ها رو یکی پس از دیگری گوش میدادم وبرجان وروحم مینشست سریع به همسرم گفتم منو عضو سایت کنه تا فایل های رایگانش گوش کنم شاید باور نکنید ولی چنان اشتیاقی منو فراگرفته بود 

      که ۶ کیلو کم کردم بدون رژیم بدون هیچ چیزی 

      اما اون زمان نمیدونستم نباید به کسی نگم نباید خودمو وزن کنم ودیر فهمیدم این شد که رفتم رو ترازو وبوم همه چیز فرو ریخت 

      ومن دوباره چاق شدم خیلی ناراحت بودم گفتم هیچی منو لاغر نمیکنه ورهاش کردم ناامید وعصبی تر از قبل شدم 

      خیلی شرایط بدی بود به همسرم فشار آوردم منو ببر مسافرت دارم دیوونه میشم تو این خونه واونم با هر بدبختی بود منو برد شمال وکاری که نباید میشد شد

      بازم بوم تصادف کردیم 

      یک هفته جهنمی درساری بودیم هر دو داغون وماشین له وداغون اینو بگم که حتی دراون شرایط وحشتناکم خدا منو رها نکرد وچنان قدرتی بهم داد تا همسرمو به دندان کشیدم واز اون جهنم نجات پیدا کردیم وقتی برگشتیم تهران صاحب خونمون جوابمون کرد وپرتمون کرد بیرون راستش خوشحال بودم که دارم میرم ولی پول نداشتیم این بار دوباره خدای مهربان خانه ای برامون پیدا کرد که بهتر از قبلی بود ولی شرایطش زیادم جالب نبود اما باقیمت مشابه اون خونه 

      خلاصه سرتون درد نیارم زخمی مریض شکسته با کلی بدهی اضافه شده بهمون رفتیم اون خونه

      یه ندایی به من میگفت این دوره فقط نجات بخش تو بخرش اون روزا حتی پول دادن قسطمون نداشتیم ولی من از همسرم خواستم بخره برام این دوره رو همسرم

      درکمال تعجب هیچ مقاومتی نکرد وبرام خرید ومن گازمو فروختم وقسطمون دادم از روز اول اون خونه شروع کردم به یادگیری اوایلش خیلی حالم بد بود اما با این حال هر روز گوش میدادم وتمرین حل میکردم تنها چیزی بود که شده بود دلخوشی من 

      کم کم حالم بهتر شد از افسردگی شدید تبدیل شد به کمی ناراحتی وبعدم اصلا ناراحت نبودم واتفاقا خیلیم سرحال وخوشحال بودم اونقدر خوشحال بودم هر روز که همسرم تعجب میکرد  کم کم اوضاعمون خوب وخوب تر شد 

      شاید باورتون نشه چون حق دارین برای خودمم هنوز شگفت انگیز ولی زندگی من ومن از این رو به اون رو شدیم من لاغر نشدم ولی زندگیم زیر ورو شد 

      الان که مینویسم این مطالب نمیدونم داستان هدایت من دقیقا از کی شروع شد اما هر چی که بود وهر زمان که بود اونقدر خوشحالم که باور کردنشم برام سخت 

      خدایا شکرت بابت اینهمه محبت وعشق وروزی بابت اینهمه آرامش وخوشبختی به جرات میتونم بگم از جهنم به بهشت برگردونده شدم 

      امروز چند روزیه اومدیم خونه جدید ومن تصمیم گرفتم دوباره مثل پارسال شروع کنم یادگیریمو واین بار همه تمرکز وهمتمو بگذارم روی لاغر شدنم چیزی که سالها آرزوشو داشتم من تعهد لاغریمو دادم واومدم تا از امروز شنبه شروع کنم شگفتی سازی خودمو خدایا شکرت که هنوزم هدایتم میکنی 

      وحالا داستان هدایت جدید من این 

      روزی روزگاری زمانی که اومدم به خونه خوشگل جدیدمون تصمیم گرفتم خودم از خونه زیبام زیبا تر وجذاب تر بشم این شد که دفتر تناسب اندام من باز شد ولاغری من آغاز شد …

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 30 از 6 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/10/17 14:12
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 408 کلمه

      به نام خداوند مهربانی ها 

      سلام 

      داستان هدایت من 

      قبل از اینکه داستان خودمو بگم باید بگم که نوشته خانم حسنی عزیز دوست خوبم بسیار عالی بود وچقدر احساسم وبهتر کرد به شروع مجدد

      داستان از جایی شروع شد 

      که مشکلات من کوهی شده بودن برزندگیم 

      شده بودم یه آدم ناراضی پراز مشکل 

      که حتی با خداهم قهر بود 

      حتی به مرگم فکر میکردم از بس که افسرده بودم 

      که بمیرم وراحت شم 

      حتی خوردنم دیگه تسکین من نبود ومنی که خوردن کمی آرومم میکرد 

      حالا فقط حالمو بدتر میکرد 

      کارم گریه بود وگریه 

      وزندگی رو به خودم وهمسرم زهر کرده بودم 

      البته جلوش وانمود میکردم که خوبم 

      اما فهمیده بود 

      ورنج میکشید از حال بد من 

      تا اینکه یه شب نتونستم بخوابم تا صبح گریه کردم جوری که همسرم نفهمه بغض داشت خفم میکرد 

      نزدیکای صبح خوابم برد 

      اون شب به خدا گفتم نجاتم بده خسته شدم 

      دیگه نمیخوام زنده باشم 

      یا نجاتم بده یا جون خودمو میگیرم وخلاص میشم 

      ساعت ۱۱ صبح بیدار شدم با صورت ورم کرده 

      رفتم افتادم روی کاناپه 

      جالب بود اصلا میل نداشتم 

      حالم خیلی خراب بود 

      رفتم تو گوشیم وتلویزیونم روشن بود

      زدم لاغری راحت یا لاغری آسون 

      نمیدونم انگار همچین چیزایی بود 

      یعنی راستش یادم نمیاد چی سرچ کردم 

      فقط رسیدم به این سایت 

      رفتم داخل سایت مطالبشو یکی پس از دیگری خوندم 

      باورم نمیشد  چی میبینم 

      چشمامو بیشتر باز کردم دیدم خواب نمیبینم 

      وزدم زیر گریه

      قبلا هم یه سایتی رفته بودم که کلاهبرداری بود 

      کار ذهنی میکرد ولی روشش درست نبود 

      با خودم گفتم این یه نشونست خدانمیخواد بمیرم 

      میگه زندگی کن 

      اگه این روشم کلاهبرداری بود 

      دیگه دلیلی برای ادامه ندارم 

      خلاصه این شد گفتم با خودم من وکه همه عالم کلاهمو بردن بگذار بقیشم این آقای داخل سایت ببر 

      دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم 

      فقط خواندم وخواندم وخواندم 

      همسرم که اومد خونه گفتم یه ایمیل برام بسازه ومنو عضو سایت کنه 

      حتی اونقدر حالم بد بود که انگار فراموشی گرفته بودم نمیدونستم چطور ایمیل میسازن درحالی که اولین ایمیلمو خودم در۱۷ سالگی ساخته بودم 

      خلاصه عضوم کرد وفایل های رایگان یکی پس از دیگری 

      دیگه خواب وخوراک نداشتم یجوری فایل گوش میکردم تمرین حل میکردم که زمان نمیفهمیدم 

      کم کم حالم خوب شد یکم وهمسرم متوجه تغییراتم شد 

      چند روز بعد یه روز زد زیر گریه که خداروشکر که خوب شدی دیگه نمیتونستم این وضع تحمل کنم داشتم دیوونه میشدم وقتی آب شدنتو میدیدم 

      خیلی نگرانت بودم همش میگفتم خدایا من گناهی کردم که زندگیم اینجوری شده 

      دلم براش سوخت 

      بهش گفتم که دیگه خوب شدم ودیگه نگران من نباش همه چی درست میشه 

      و واقعا هم شد 

      خداروشکر میکنم که امروز درطبقه ای از زندگی ایستادم که شادم خوشحالم وزندگی خوبی دارم ودارم برای بهتر شدنش تلاش میکنم خدایا شکرت برای اینهمه تغییر 

      یا معجزه درزندیگم 

      شکر خداجونم شکر 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 2 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/01/05 16:49
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 725 کلمه

      به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان 

      سلام 

      عیدهمگی مبارک قبل از هر چیزی آرزو میکنم به تمامی خواسته هاوآرزوهای خوبتون برسید وسالی فوق العاده رو شروع کنید 

      استاد عزیز از خداوند متعال خواستار عمری با عزت وبهترین ها برای شما وخانواده عزیز وگرامیتون هستم 

      من چند وقتیه دراین سایتم فراز ونشیب های زیادی رو تجربه کردم 

      هی رفتم وهی اومدم الان یک سالوچند ماهی هست 

      ولی اتفاق عجیبی افتاد برای من که این بار تصمیم گرفتم با تمام وجودم برگردم وشروع کنم ونتیجه بگیرم

      چند ماهیه کمر درد وپادرد امون منو بریده هی خوب میشه وهی شروع میشه 

      درسته که دراین چند وقت همه روش های لاغری برای من حذف شدن ولی یک روش همیشه بود که بهش امید داشتم واونم عمل بای پس معده بود 

      خلاصه این شد که چند وقتیه این روش شده راه دومی درذهن من که منو لاغر میکنه 

      این شد که من یک تصمیم بسیار خطرناک گرفتم که بیام آی خودمو بالا ببرم وبه ۴۰ برسونم  تا واجد شرایط این عمل توسط بیمه بشم 

      چند روزیه ندای درونم غوغا کرده از طرفی همسرم موافق این عمل وهی منو قانع میکنه،ولی فرشته درونم منو رها نکرد وشک عجیبی به دلم انداخت

      این شد که آرامش از من سلب شد

      افتادم به تحقیق وبررسی

      گفتم یا یقین میکنم که راه درستشه یا اینم یکی از راهاشه یا یقین حاصل میکنم که اشتباه محض

      خلاصه این سایت ها رو زیر ورو کردم دکترا که خوب میگفتن وتعریف بسیار 

      اما درهمین بین به فایلی رسیدم که خود جراح درمورد برگشت پذیر بودن عمل بای پس واسلیو گفته بود 

      خیلی جالب بود که دقیقا با این جمله حرفشو تموم کرد هیچ عملی معجزه نمیکنه تنها با درست کردن سبک زندگی وگوش دادن به ندای جسم درهنگام خوردن لاغری برای همیشه میسر خواهد شد 

      این جمله مثل پتک خورد تو سرم 

      وچشمامو باز کرد توجه به ندای جسم 

      خب من اگه به ندای جسمم گوش میکردم که الان اصلا چاق نبودم واحتیاجی هم به عمل نداشتم 

      یعنی عمل جسممو تغییر میده منو وادار به محدود خوردن میکنه اما تا یه مدتی بعدش اگه به ندای جسمم گوش نکنم دوباره چاق میشم

      همین باعث شد برم وسایت های دیگرم بگردم 

      درکمال تعجب نوشته افرادی رو خواندم که نوشته بودن عمل بای پس کردیم ویا حتی خطرناک تر مینی بای پس ودوباره بعد سه سال چاق شدیم والان ۴۰ کیلو اضافه وزن داریم 

      ودر کمال تعجب دکتر سایت درجوابشون نوشته بودن 

      برای همینه که افرادی مثل شما که ما میفرستیم پیش روانپزشک تا آمادگی کامل روانی بعد عمل داشته باشین 

      زیرا که درصورت عوض ودرست نکردن سبک زندگیتون 

      عملتون بی نتیجه وباعث آسیب هم میشه 

      ویا کسانی که بعد چند سال از عوارض وحشتناک آمبولی یا انسداد روده ویا مشکلات اسید پاشی معده وخیلی درگیری های خارجی از قبیل یوبوست های وحشتناک ریزش مو عصبی شدن وهزارتا بلای دیگه که شامل بیاشتهایی شل شدن وحشتناک پوست از دست دادن عضلات وکمبود های ویتامین ها ومواد معدنی بدنشون گفتن 

      من تازه متوجه شدم که چقدر دراشتباه بودم ویکبار دیگه خداوند مهربان منو به سمت راه درست هدایت فرمود وکمکم کرد که اشتباه نکنم 

      این شد که من تصمیم قاطع خودمو گرفتم تا این بار تمامی موانع خودمو بگذارم کنار وشروع کنم 

      اول  راز دار باشم این تناسب اندام سایت تناسب اندام تمرین انجام دادنش وهمه چیز مربوط به لاغریمو به هیچ کس نگم مخصوصا همسرم 

      درسته که پول کافی جهت تهیه دوره های تکمیلی ندارم اما اگه خدا بخواد پولشم میرسه دستم وبه هیچ وجهم همسرم نمیفهمه 

      چون دقیقا به چشمم دیدم که این یک سال وخورده ای چه بلایی سرم آورد با دونستنش 

      چک کردن های گاه وبیگاه پیشنهاد روش های دیگه 

      دلسرد کردن های من 

      وغصه وابراز نگرانی کردن های بیجا باعث شد که من بارها از مسیر خارچ بشم وآرامش نداشته باشم محض رضای خداوند 

      واینکه به هیچ کسم نمیگم چون همه مسخره وبررسی کردن وجز سرزنش وپیگیری وگیر دادن کاری برام نکردن 

      پس این راز من وشماهاست

      دوم اینکه به هیچ وجه با هیچ روشی لاغریمو سرعت نمیبخشم وتنها درجهت کاهش روند چاقی اقدام میکنم وآرامش خودمو حفظ میکنم واصلا اصراری در جهت حفظ فایل ها ویا موندن دریک فایل برای چند روز نمیکنم 

      چون من قرار نیست حفظشون کنم بلکه فقط هر روز برای خودم منطقیشون میکنم با یک خط نوشتن درموردشون واینکه عمل میکنم تا جایی که بتونم وهربار بهتر عمل میکنم تا کامل عمل کنم وخودم به چشمم دیدم که چقدر عمل کردن با آرامش نتیجه بخش بود 

      وسوم اینکه حال خودمو خوب میکنم واز زندگیم استفاده میکنم 

      اینم داستان هدایت جدید من بود که یک بار دیگه درست مثل روز اول همه درهای غلط به روم بسته شد وتنها درست نمایان شد 

      خداروشکر

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/04/17 07:57
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 694 کلمه

      به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان 

      سلام 

      صبح جمعه همگی بخیر وشادی

      استاد جان ،اومدم با کلی خبر خوب وویژه 

      امروز بعد از مدت ها نفس راحتی میکشم وبه لطف خدای مهربان آرامش نسبی خوبی برزندگی من حکم فرما شد 

      من به حدی درگیر مسائل ومشکلات زندگیم بودم که نه تنها تمرکز من گرفته شده بود بلکه از زندگی هم شاکی بودم 

      اما معجزه درزندگی من اتفاق افتاد 

      میخوام داستان هدایت جدیدمو بنویسم که اینم دسته کمی از معجزه نداره 

      چند ماهیه که میخوام برگردم به سایت وبیاموزمو وبیاموزم اما نمیشد 

      خوب یادمه که با وجود اینکه خوب میدونستم نباید به شما ایمیل بزنم وشکایت کنم از وضعیتم ولی مستاصل شده بودم 

      بعد از دریافت ایمیل پرمهر شما تلنگری درروحم زده شد

      که هیییی دختر کجا داری میری 

      تو که اینهمه نتیجه خوب گرفته بودی 

      چرا اینجا وسط بیابان سردرگمی چی کار میکنی 

      من تازه فهمیدم چقدر رابطم با خدا مشکل داره 

      چقدر احتیاج دارم کار کنم روش 

      برای همینم گفتم تا این حال خراب درست نکنم آروم نمیشینم 

      صاحب خونه قیمت عجیب غریبی اضافه کرده بود روی خونمون 

      همسرم دچار زخم گوارشی بدی شده بود 

      خودم افسرده شده بودم 

      کلی بدهی وقرض 

      بدون ماشین واحساس مریضی دائم میکردم 

      وخسته ونالان 

      به خودم گفتم تا کی ادامه بدم این وضع استاد به من گفتن نگاهتو عوض کن همه چیز درست میشه 

      واین بود که شروع کردم به خواستن رویاهای خواستنیم 

      وهر صبح میگفتم خدادرستش میکنه خدابزرگه 

      وخدادرستش کرد 

      واقعا درستش کرد 

      مادرم به طور کاملا اتفاقی از مشهور ترین پروفسور گوارش ایران وقت گرفت وبا مبلغ ناچیزی همسرم عمل شد 

      درکمال ناباوری الان سلامتی خیلی خوبی رو تجربه میکنه 

      درهمین حین مادرم ماشینشو دراختیار ما قرار داد وگفت دستتون باشه 

      واما معجزه واقعی این شد که یه وام خیلی خوب با سود بسیار پایین پدرم برامون تونست بگیره 

      والان خونه داریم درتهران به لطف خدای مهربان وپدرومادرم که نیمیشو ما پرداخت کردیم ونیمیشم مادروپدرم 

      خونمون خیلی خوب دلباز نور وهوای خوبی داره 

      پارکینگ داره انباری داره وکوچه خلوت ودنج 

      همراه با دسترس عالی به وسایل نقلیه عمومی درکوتاه ترین زمان ممکن 

      درسته که امسالم مستاجرم اما چون سال دیگه میرم خونه خودم خیلی خوشحالم 

      دراوج ناباوری تمام بدهی های معوقمون دادیم اصلا نمیدونم چطور 

      ودیروز همسرم برام یه دستبند بزرگ ویک انگشتر بزرگ طلا برای کادو تولدم خرید 

      یعنی درپوست خودم نمیگنجم 

      یعنی بانکم میزدیم اینهمه خوشبختی سرازیر زندگیمون نمیشد 😅

      که خدای مهربون همه چیزو درست کرد وخوشی وخوشبختی ریخت وسط زندگی من 

      دیروز خانم مسنی داخل طلا فروشی به من گفت آفرین به این مرد که اینهمه طلا خرید برای خانومش

      استاد من همه چیزمو از دست داده بودم همه طلاهامو 

      ماشینمون حتی دوتا خونه تو کرج داشتیم که اونارم از دست داده بودیم 

      ولی الان خدا داره همشو برمیگردونه 

      چند روز پیش همسرم گفت میخوای ببرمت عمل بای پس کنم راحت بشی 

      خیلی تحقیق کردم یاد حرف شما افتادم استاد که 

      آخه چه تضمینی میدن بهتون که لاغر بشین واصلا لاغر بمونید 

      وقتی همسرم گفت اگه با روش استاد لاغر نشدی چی 

      گفتم چه تضمینی وجود داره با عمل لاغر شم واز همه بدتر لاغر بمونم 

      یعنی الان خاله خودم اسلیو کرده 

      بعد دوسال از قبلشم چاق تر شده 

      حالا چون معدش کوچیک شده غذا نمیتونه بخوره 

      اما مثل هیولا رو آورده به شکلات وشیرینی

      وجوری چاق شده که ترسناک شده 

      اصن میبینمش غصم میشه وخونشون سعی میکنم نرم خیلی مواقع از بس که غصم میشه 

      یعنی با خودم گفتم ببین عزیز من 

      دقیقا دوسال پیش تو وخالت باهم شروع کردین 

      اون الان یه بدن ناقص شده وآسیب دیده داره وروان بسیار داغون 

      وتو خب تمرکز نکردی روی این دوره 

      مشکلاتتو الویت گذاشتی 

      همون جایی 

      البته با تغییرات مثبت دردیدگاه وآرامش بیشتر واعتماد به نفس بیشتر 

      وهمینطور دوستی با خدای خودت 

      وحل همه مشکلاتم 

      یعنی استاد الان دقیقا قدرتون میدونم 

      قبلا بعضی موقع ها میشد خودمو مجبور میکردم فایل گوش کنم وهمراه بازی میدیدم فایل هارو 

      اما الان تصمیم جدیدی گرفتم وبه لطف خدا وشما استاد دوباره اومدم درمسیر 

      واینبار میخوام باهمه وجودم دراین راه باشم ونهایت استفاده رو ببرم 

      اگه همه اتفاقاتی که برای من افتاده معجزه نیست پس چیه 

      قسم به خود خدا که خود معجزست وحتی بالاتر 

      احساس شوق میکنم 

      احساس خوشی 

      احساس خوشبختی 

      وبرای همه دوستان عزیزم وهمراهان تناسب فکریم 

      بهترین ها رو خواستارم 

      از خدای بسیار مهربانم طلب میکنم که بی حساب وکتاب به همه عزیزان اینجا ببخشه وهمه این حس زیبای منو تجربه کنن وهمینطور بهترین ها رو برای شما استاد بسیار گرانقدر خودم خواستارم 

      وواقعا آرزو میکنم از اعماق وجودم به هر چی میخواین درزندگی برسید وهمیشه خانوادتون همسر عزیزتون وفرزندان گلتون درپناه خدای مهربان باشن وهر لحظه خوشبختی وشادی وسلامتیتون درکنار هم مضاعف بشه 

      خداروشکر که به راه راست هدایت شدم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 3 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/11/24 03:25
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 157 کلمه

      به نام خداوند بسیار بخشنده وبسیار مهربان

      سلام به دوستان خوبم واستاد گرامی

      الان ساعت ۳ صبح 

      ومن بیدار شدم 

      وندایی درونم گفت بلند شو وسایتو ببین 

      همون موقع یکی از دوستان خوبم پاسخی به یکی از دیدگاه های من گذاشته بودن که خیلی وقت پیش گذاشته بودم

      این دیدگاه تلنگری به روحم زد 

      که پاشو وتکرار کن واصرار داشته باش درانجام کارا

      یه حسی بهم گفت پاشو ولاغر ومتناسب شو تو درمسیری فقط باید ادامه بدی تا به دلخواهت برسی

      ما آدمها فکر میکنیم هدایت حتما باید عجیب وشگفت انگیز باشه 

      درصورتی که هدایت گاهی از ندای درونمون از حرف یک نفر که تلنگر روحمون میشه 

      از دیدن فردی 

      از خواندن مطلبی هم ممکنه

      ومن امشب اینکه دیشب از خدای خودم خواستم هدایتم کنه دوباره وهدایتم کرد رو یک معجزه میبینم

      این داستان هدایت منه که فکر میکنم نیاز هدایت بشیم تا آخر عمر به راه درست تا درمسیر درست باقی بمانیم

      خدایا شکرت که دارمت 

      وخدایا شکرت که تنها کسی که از من هیچ وقت ناامید نمیشه تویی وکمکم میکنی 

      ممنونتم وسپاسگزارم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1402/01/10 14:02
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 343 کلمه

      به نام خدای مهربان وسلام

      عید همگی مبارک وسال نو برهمه شما نو ومتحول احوالتان

      من دوسالی هست که دراینجا هستم 

      اما مدتیه که از سایت فاصله گرفتم 

      ودیشب بعداز مدت ها دوباره به این نتیجه رسیدم 

      که چقدر تنها وتهیم بدون هدف وبدون راهنما وبدون راه 

      راستش دیشب فهمیدم دین یعنی چی

      دین یعنی راه درست زیستن

      راهی که نه اندوه گذشته خوری ونه نگران آینده

      نمیدونم چطوریه که اینجا از وقتی اومدم نه اندوه گذشته خوردم ونه نگران آینده بودم

      من این سایت دین وروش درستی میبینم

      وتنها وقتی رهاش کردم سرگشته وحیران شدم

      گاهی میاندیشم استادمون پیغمبر خداست

      یعنی پیغامبری از خداست برای ماست پیغام آوریست 

      که مهروعشق تناسبوتعادل  دوستی وآرامش خوشبختی وثروت سلامتی وشادی رو همگی رو برامون ارمغان ونوید آورده 

      وبشارت به سعادت دودنیا برای ما دارن

      یه جورایی پیشوا وامام زمانه خودمون میبینمشون 

      کسی که رهنماوپیشرو خوبی هاشده

      همه عمرمون منتظهر منجی وامام زمان بودیم یه کسی که بیاد وفریاد رس بیپناهان وبیکسان باشه 

      کسی که فکر میکردیم غرق نوره غرق پاکیه

      خوب خدا خواسته یکی بیاد که ۹۹درصد نشانهاشو داره

      شاید میخواد ببینه چه میکنیم آیاهدایت میشیم 

      یا تعصباتمون جلوی درست شدنمون میگیره

      فکر میکنیم فرشته باید باشه تا حرفشو گوش کنیم 

      مگه غیر اینکه میگن نگاه نکن کی حرفی رو میزنه 

      نگاه کن چی میگه 

      شاید همون شخص از نور وخدا راه سعادتی برای تو آورده

      من بعد چند ماه دوری تازه فهمیدم چقدر با کس وکار شده بودم وحالا چقدر بیکس وتنهام

      تنهایی که کوهی از انسان ها پرش نمیکنن بلکه خداونور وامید تنها پرکننده خلا ها ی زندگی ما هستن 

      من دیشب خیلی گریه کردم وخدا دوباره منو هدایت کرد به اینجا 

      وبهم گفت اگه رها کردی ودوباره چاق شدی 

      مهم نیست اونقدر دستتو میگیرمو ومیبرمت تا به سرمنزل مقصود برسی عزیزم

      اگه هر مشکلی هست من کنارتم وعاشقتم 

      برای همینه که یک سال عمر تو نیست اصلا برای همینه که سالها عمر میکنی تا به مقصد برسی بالاخره وخوشبختی رو درمقصد سالیان دراز تجربه کنی وبسازی هرچه خواهی ولذتشو ببری فارغ از همه دنیا

      چون تو دردنیای خودت زندگی خواهی کرد ومرد

      واین نهایت عشق ولذت وخوشبختی وآرامش وامید

      پس اومدم بگم سلام زندگی سلام امید سلام تناسب اندام ایده آل من 

      سلام روزهای زیبای پیش روم 

      ومن دوباره اومدم تا از اول بسازم آنچه میخواهم 

      یاعلی گفتیمو عشق آغاز شد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1402/02/05 16:27
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 335 کلمه

      به نام خداوند بخشنده ومهربان 

      سلام سلامی به لطافت وروزهای بهاری به مطبوعی هوای بهاری وبه امیدواری فصل بهار

      امروز هدایت شدم 

      وقتی امروز فایل درچاقی بسی لاغریست

      امید دوباره ای درمن جان گرفت

      ومن هدایت شدم 

      من امروز مانع اصلی ذهنمو فهمیدم 

      همیشه فکر میکردم اگه لاغر نشم پس باید دوباره شروع کنم یا من بیعرضه ام

      اما امروز فهمیدم دراوج ناامیدی امید است

      واینکه من باید تصمیم بگیرم هرجور شده ادامه بدم 

      یعنی اون ادامه دادن سخته ولی ارزششو داره

      مثل اون زمانیه که داری کیک تولد میپزی وخسته شدی وپاهات درد میکنه از بس کار کردی ولی بازم باید ادامه بدی 

      من گاهی ۷ ساعت سرپا شیرینی پزی میکنم ووقتی تموم میشه نتیجه شگفت انگیزه

      واین پاداش ادامه دادنه 

      با اینکه خستگی برمن مسلط میشه ولی من ادامه میدم ونمیگذارم منو از ادامه دادن باز داره 

      چون وگرنه همه زحمتام هدر میشه

      مثلاکیکم خشک میشه خامه اش آب میشه 

      وتزئیناتم خراب

      ولی وقتی تموم میشه اونقدر خوشحال میشم واونقدر راضیم که حتی گاهی ازش نمیخورم ولی غرق لذت دیدنش میشم

      ودرحالی که لبخند از لبانم محو نمیشه خستگی درمیکنم

      من امروز فهمیدم که خداوند چقدر به فکر منه 

      ومستقیما به خود من گفته درقرآن که ای کسی که به خودت ظلم کردی ازرحمت من ناامیدنشو

      من باچاقی به خودم ظلم کردم وبایدناامید نشم ازرحمت خداوند زیرا که همیشه ادامه دادن جواب میده

      وتازه فهمیدم که چرا اینهمه فایل هست 

      فقط برای ادامه دادن 

      وتکرار وتکرار

      یعنی تکرار مگه لذت بخش نیست باید بیام ودرتکرار فایل ها لذت بجویم نه درتکرار لقمه هایی که وارد دهانم میکنم 

      حتی میخواستم برم غذا بخورم این فایل دیدم

      یه حسی بهم گفت گشنه نیستی به خودت ظلم نکن

      نخور  غذا

      ورفتم وخیار وچندتا گوجه سبزبرداشتم 

      یعنی بگم که این ها رم گشنه نبودم 

      ولی درکل از اینکه انتخاب بهتری کردم وانرژی کمتری وارد بدنم کردم راضی ترم

      به نظرم امروز هدایت شدم چون یه حسی بهم گفت به خودت ظلم کردی با چاق کردن خودت ولی از این به بعد ظلم نکن ورهاش کن وبچسب به لاغری وسلامتی 

      یعنی فشار چاقی رو بردار از خودت 

      تو دیگه لاغری از این لحظه خوب زندگی کن تا به انداره دلخواهت لاغر شی

      وهرکاری دوست داری دوباره بتونی انجام بدی 

      وجوری زندگی کنی که دوست داری

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1402/02/06 05:43
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 108 کلمه

      سلام ودرود

      جناب عطای گرامی  ،بسیار مشعوفم که شمارو دراین سایت داریم زیرا که من دروجود شما شگفتی وشخصیت منحصر به فردی میبینم که درآینده به جایگاه بس بزرگ و والایی خواهد رسید 

      نمیدونم تا چه حد عظمت روح خودتون درک کردین اما من از الان شمارو درقله های موفقیت دنیوی ومعنوی میبینم ولاغری کوچکترین موفقیت شما خواهد بود 

      وتوصیه من به شما اینکه واقعا وقتو تلف نکنید ودوره ها رو تهیه کنید وحرفه ای دنبال کنید آموزه های استاد

      زیرا که وقتی با فایل های رایگان چنین آگاهی ودرکی کسب کردین با ورود به دوره هاشگفتی شما نه تنها صددرصد بلکه بسی بیشتر از این ها محقق خواهد شد

      موفق وپیروز باشید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1402/02/05 16:55
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 267 کلمه

      با سلام خدمت شما جناب عطای  فوق العاده

      ازروز اولی که نوشته های شما رو خواندم فهمیدم که چقدرشگفت انگیز هستید 

      شماهربار چنان شوق واشتیاق دانستن درمن ایجاد میکنید ومنو به وجد میاریدکه حیرت میکنم 

      وهربار به خودم میگم چطور یک انسان میتونه اینهمه درک کنه لمس کنه آگاهی هایی که بهش داده میشه 

      من با تمام وجود از طرفدارانتون شدم 

      اگه دراین سایت چند سال نبود که عضو بودم حتما فکرمیکردم ده سال بیشتردراین مسیرید 

      وباید بهتون بگم که شما جزومعدود افرادی هستید که هاله انرژی طلایی ومستری دارید

      خیلی از نوشته هاتون استفاده کردم 

      حتی بعضیاشو نوشتم که بارها بخونم وبه خودم آگاهی بدم 

      وامروز شما باعث هدایت دوم من شدین 

      دقیقا منم مشکل نپذیرفتن چاقیمو داشتم 

      وبا وجود اینکه سعی میکردم خودمو بپذیرم 

      لباس های قشنگ بپوشم به خودم افتخار کنم خودم شاد کنم واعتماد به نفسمو زیاد کنم 

      اما همواره دیدن چاقیم منو رنج میداد وناراحتم میکرد 

      ویه جورایی همه تلاش های منو از بین میبرد 

      اماامروز فهمیدم 

      که چقدر عالی که انرژی لاغری دربدنم ذخیره شده وچقدرعالی توضیح دادین که بدن من انرژی لاغری روذخیره کرده در سلول های بدنم وهر لحظه لاغری منو فریاد میکشه وطلب میکنه 

      وچاقی رفتنیه وهرروز داره از بدن من میره بیرون ولاغری بیشتر از قبل جاشو میگیره 

      وتک تک سلول های بدنم با تمام وجودشون تلاش میکنن تا چاقی منو با انرژی لاغریم بیشتر از قبل بیرون بندازن 

      واین نشون میده که من لاغری نهفته ای دارم 

      دروجودم که هر روز از این لحظه به بعد نمایان تر میشه دروجودم واصلا مثل خمیری که به دور مجلسمه تراشیده ای گرفته شده هرروز بخشیش کنده میشه ولاغری درونش پیدا ونمایان میشه 

      امروز شما واسط هدایت من شدین من بینهایت ازتون ممنونم 

      وبراتون بهترین ها رو از خداوند منان خواستارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/04/17 18:29
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 123 کلمه

      باسلام خدمت شما الهام خانم عزیز

      من خودمم گرفتار این عدم اشتیاق شده بودم 

      ومیدونید متوجه چه موضوعی شدم 

      نداشتن الویت لاغر شدن برای من 

      مدتی بود که بینهایت درگیر مشکلات زندگی بودم به طوری که روی خواب خوراک واعصاب من اثر سو گذاشته بود 

      من متوجه شدم دراین برهه از زندگیم تنها حل مسائلم الویت هست وبس

      پس دوره رایگان زندگی با طعم خدارو شروع کردم وشروع کردم به کسب آرامش وتوکل به خداوند 

      وهمینطور دوره تغییر زندگی رایگانم خیلی عالی بود 

      خلاصه که این شد که به لطف کرم وبزرگی بیپایانش 

      کوهی از مشکلات از دوشم برداشته شد وتلاش هام جواب داد

      والان دیدم حالا چی الویت منه

      لاغری چون دیگه تحمل دردهای بدنی 

      ومشکلات چاقی رو ندارم 

      وظیفه خودم دونستم بهتون این موضوع بگم انشالله که راهگشا باشد 

      درپناه خداوموفقیت ها وتناسب اندام روزافزون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1400/02/25 08:05
      مدت عضویت: 1559 روز
      امتیاز کاربر: 7836 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 144 کلمه

      باسلام وصبح بخیر خدمت شما استاد گرامی 

      خیلی ممنون بله قطعا دستان خداوند لحظه به لحظه کنارم بود هر روز خداوند شکر میکنم بابت محبت ولطف بی پایانش زندگی من سراسر معجزه شده راستش قبلا درسختی ها هم خداوند یاری دهنده من بوده اما چشم دل من بینا نبود وبه خداوند بارها شکایت کردم که عدل ومحبتشو چرا نشونم نمیده وفکر میکردم رهام کرده درحالی که او همواره درکنار من بود ومن نمیدیدم خدارو سپاس میگذارم که شما را چراغ راه من کرد تا چشمانم به وجودش روشن بشه حالا دیگه قطعا مطمئنم که بعد از سختی ها آسانیست وخدایی که اینطور منو عاشقانه دوست داره قطعا همه این کارو انجام داده که من امروز به اینجا برسم تا متناسب وباشکوه بشم واینارو اول مدیون خداوند وبعد مدیون شما هستم استاد خیلی ازتون متشکرم وبراتون از خداوند منان زندگی سراسر خوشبختی وثروت وسلامتی خواستارم 💐💐

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم