من و همه افرادی که اضافه وزن دارند به تعداد سال های سن چاقی خود به دنبال روشی برای لاغر شدن بوده ایم.
بارها از رژیم های مختلف استفاده کرده ایم.
در باشگاه های ورزشی ثبت نام کرده ایم و با اشتیاق و انگیزه برای لاغر شدن ورزش کرده ایم.
افشرده ها یا دمنوش های مختلف را به امید لاغر شدن استفاده کرده ایم.
به طب سنتی، اسلامی، سوزنی و حتی روش های چربی سوزی از طریق شوک الکتریکی برای لاغر شدن پناه برده ایم.
حتی برخی از شدت رنج و ناراحتی چاقی حاضر به پذیرفتن ریسک عمل های جراحی مختلف شده ایم بلکه از شر این مهمان خانمان سوز رهایی پیدا کنیم.
هر فردی که اضافه وزن دارد حتی اگر شده یک بار برای لاغری به طریق مختلف اقدام کرده است.
نکته مشترک بین همه ما نتیجه نگرفتن از همه سعی و تلاش مان برای لاغر شدن است.
تا جایی که به حدی از احساس ناامیدی و ناتوانی برای لاغر شدن رسیدیم که به افسردگی دچار شدیم.
گوشه نشین خانه شدیم، عصبانی و پرخاشگر شدیم، گریه و گلایه از وضعیت جاقی همدم تنهایی ما شده بود و شرایط بسیار بدی را تجربه می کردیم.
اما در آن شرایط که احساس ناامیدی از هر روشی برای لاغر شدن را داشتیم آگاهانه و شاید هم ناآگاهانه از خداوند درخواست کمک کردیم.
رسیدن به احساس تسلیم در برابر چاقی و قطع امید کردن از همه روش هایی که سال ها برای لاغر شدن از آنها پیروی می کردیم به منزله تسلیم در برابر پروردگار و درخواست کمک از خداوند برای نشان دادن راهی که ما را به سمت لاغری هدایت کند است.
از او طلب هدایت کردیم راهی جلوی پای ما بگذارد تا از ناامیدی رهایی پیدا کنیم.
تا نور امیدی برای لاغر شدن و رسیدن به خواسته چندین ساله مان در قلب ما روشن کند.
در آن لحظه مقدس درخواست شما پاسخ داده شد و شما از طریقی که خود به دنبال آن نبودید به سمت این سایت هدایت شدید.
با نوشتن داستان هدایت خود علاوه بر اینکه از خداوند سپاسگزاری می کنیم بلکه با ایجاد احساس خوبی که در ما ایجاد می شود اطمینان و انگیزه ما برای موفقیت در مسیر لاغری با ذهن صد چندان می شود.
داستان هدایت خود با سایت تناسب فکری را بنویسید تا به قدرت خداوند در پاسخ به درخواست خود بیشتر اعتماد کنید و در جنبه های مختلف زندگی از این قدرت بی نهایت درخواست هدایت کنیم.
نوشتن داستان خود و خواندن داستان هدایت دیگران باور قدرتمندی درباره طریقه ی هدایت خداوند در قلب ما ایجاد خواهد کرد و برای ما واضح می شود که از بی نهایت طریق خداوند ما را هدایت می کند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 3.99 از 193 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
من از وقتی به دنیا اومدم برچسب اضافه وزن و چاقی رو من خورده شد ، چون علت زودتر به دنیا اومدنم سنگین بودن من بود ، در 6 ماهگی 12 کیلو شدم و مادرم شخصی بود که دوست داشت از من شخصیت بی عیب و نقص بسازه و از همون 3-4 سالگی غذای من با بقیه ی افراد خانواده فرق داشت و این که من چاق هستم مثل برچسبی در ذهن من جای گرفت . من الان با وزنی 57 کیلوگرم هستم اما ذهنم ناخوداگاه من رو در دسته ی چاق ها طبقه بندی میکنه و از الان خودمم راضی نیستم . در 18 سالگی به حدی رسیدم که گفتم مرگ یا لاغر شدن و در مدت 2 ماه 10 کیلو کم کردم و خیلی متناسب شدم تا 2 سال سعی کردم این وضعیت را نگه دارم ولی رفته رفته و آروم آروم برگشت تا به 62 رسیدم . دوسال طول کشید که دوباره همت کنم و اینبار تا 55 کیلو تونستم اما دیری نپایید که دوباره وزنم رو به افزایشه و از این کشمکش های درونی خسته شدم . من با اراده ام تلاشگرم ولی دراین زمینه موفق نبودم وشکست خودمو پذیرفتم چون روش رژیم موفق بوده ام باز اراده میکنم و به خاطر حس پاداشی که دارم و موفق میشوم و به نتیجه میرسم به روش قبلیم برمیگردم و بعد از موفق شدن دیری نمیپاید که آروم آروم تا چند ماه میبینم وزنم باز داره میاد بالا و در این اراده ی جدید متوجه شدم پوست صورتم انگار خسته ست ، و بااین روش تصمیم گرفته لاغر بشه و صدمات بدی به من میزنه . دیگه به نقطه ی تسلیم رسیدم ، درسته که ترس از این دارم اگر به روش قبلی برنگردم ممکنه افزایش وزن بیشتر داشته باشم ، اما صددرصد موقته و من رو خسته کرده ! امیدوارم این اولین و آخرین روشی باشه که انجام میدم و برای همیشه از این کشمکش و افزایش وزن برای همیشه خلاص بشم و از خدا دراین زمینه هدایت خواستم و روش آشنایی من با این سایت ، چون در مورد قدرت ذهن اطلاع داشتم در زمان ناامیدی سرچ کردم و این سایت در سطر اول قرار گرفت ، این روش از رژیم گرفتن سختتره ، اما اگر کلید رهاییه من از این وضعیت باشه حاضرم بهاش رو بدم همونطور که اینجا هستم . ممنون از سایت خوبتون و تلاش بینهایتتون
مقدمه ورود به سرزمین لاغرها (01)
با سلام
خب من تعریف داستان چاقیم را در خیلی از تمرینات سایت صحبت کردم . من به نیروی قوی تر از خودم ایمان دارم و زمانی با این نیرو ارتباط برقرار کردم که در تله های فقدانم ، کم توجهی و هر آنچه که در درون من زشت ،ناپسند و پر ازدرد بود من را مستاصل به برقراری ارتباط با خدا میکرد. من از کودکی به واسطه ی همین فقدان ها ، با کتاب هایی آشنا شدم که دلیل این همه حس بد که هیچ آگاهی از علت و ریشه ی آن ها نداشتم ، شروع به شناخت خود ، خدا و جهان هستی کردم و آنجا بود که ذهن من شروع به توجه به ناشناخته ها کرد و من در سن 12 سالگی شروع به خواندن و درک در دنیای پیرامون کردم . رفته رفته آگاهی من بیشتر شد و تمام دانش هایی که در ذهن من انباشته و درک شدند ، در من قدرت تغییر ایجاد کرد و به یکباره عزم خود را جزم کردم و درسن 17 سالگی غول چاقی را شکستم . من روشی جز رژیم بلد نبودم و برای اولین بار در سن 17 سالگی مزه ی بودن در تناسب اندام را چشیدم . برای منی که از کودکی چاق بودم و هرروز حس و حال هوای بدی از چاقی را در لحظه ی حال زندگی میکردم ، به یکباره تمام آن حس و انرژی و فقدان هایی که در نتیجه ی جسم چاق به وجود آمده بود ، انگار از بدنم خارج و سرازیر میشود . ولی اینجا آخر داستان من با چاقی نبود ! من به واسطه ی آگاهی، قدرت درونم را ندانسته برای تغییر پرورش دادم و بودن در شرایطی که بوی درد و فقدان و حس بد بود ، به حدی از تنفر رسیدم که برای رها شدن شروع به گرفتن رژیم سخت کردم و در مدت زمان کوتاهی مقدار زیادی از حجم و پف های بدنم ناپدید شد و من بعد از 17 سال، تناسب اندام را تجربه کردم . اما این آخر داستان نیست ! داستان از اینجا شروع شد ،که وزن من شروع به بالا رفتن میکرد و من دوباره با اراده ی آهنینم به جنگش میرفتم و وزنم را پایین میاوردم . ولی بایکی دوبار که تمام نمیشد و رفته رفته ذهن من از قدرت اراده ی من قوی تر میشد و من هرروز به دنبال ثبات نگه داشتن وزنم بودم ولی او ثابت نمیماند ،چون من میخوردم و هیچ دلیلی برای اضافه وزنم نداشتم و تنها راه حلی که از بیرون به من میدادند ،کلمه ی “تخور بود، و این نخوردن برای ما ذهن چاقی ها ، به مفهوم آن ها نبود . من به واسطه ی آگاهی هایی که دریافت و فهم کردم ، خیلی از باورهای محدود کننده ی من به واسطه اقدام و عمل من بیرون رفتند و من با اراده ی آهنینم و نگرشی از جهان و خدا داشتم ، در بخشهای مختلف زندگیم شروع به رشد کردم ، درهمه ی جنبه ها ، با ازمون و خطا و هر مسیری بالاخره به مقصد میرسیدم و چه بسا در طول مسیر ، دانش و آگاهی من بیشتر میشد و در طول مسیر ،خواسته ی دیگری در درونم جوشش میکرد . انگار اگر آن مسیر را نمیرفتم ، راه بعدی را نمیدیدم ، چه بسا راهی که اطرافیان میگویند ، اشتباه کردی یا شکست معرفی میشد ، تعریف و مقدمه ای برای شروع راه جدید بود ، چون نگرش من در مسیر تغییر کرده بود و اگر به آن نگرش نمیرسیدم ، مسیر جدید را نمیدیدم .
من در سال 1396 با سایت تناسب فکری آشنا شدم . چون یقین داشتم ، چیزی در درون من است که مانع میشود ولی به منشا آن اگاهی نداشتم و چون علت و منشا درونی را نمیدیدم ، مثل میلیون ها ادم دیگر به سمت مبارزه با اضافه وزن میرفتم . خب من در سن 12 -13 سالگی خیلی از حس های بد درونی را به واسطه ی آگاهی ، کمرنگتر کردم ولی به دلیل این نبود که ان احساس ها از بین رفتند . احساسها بودند و منشا این احساسها را نمیدانستم و چیز عجیبتر که شروع به ترمیم عزت نفسم میکردم ، هر تمرینی را که انجام میدادم ، بازهم حس و حال و هوای فقدان داشتم . من تغییر در درون را تجربه کرده بودم و به واسطه ی ارتباط با خودم ، درک و مفهوم بیشتری از جملات دنیا و خدا و کائنات میکردم و من زندگی میکردم . منتها چیزهایی در درون من بود که بازدارنده بود و من علت آن را نمیدانستم و نمیدیدم و نمیتوانستم درک کنم و همچنان حضور داشتند! . من به واسطه ی درک و بینش و تجربه ای که داشتم ، گفتم ببینم ایا در دنیای ناشناخته که اسمش را جذب گذاشتیم ، برای لاغری هم تکنیک دارد؟ و من ذهن و لاغری را باهم سرچ کردم و به سایت دعوت شدم و آن زمان 12 گام تا لاغری بود ( البته تجربه ای که من در 12 گام با لاغری در امسال داشتم با سال 1396 برای من برداشت متفاوت وکاملتری بود ) . من در سال 1396، 12 گام تا لاغری را انجام دادم به هدف اینکه چه پیام یا راهکاری دارد ، و شروع به یادداشت برداری میکردم . مفاهیمی که صحبت میکرد و ذهن من را دگرگون میکرد ، اینبار در مورد رژیم و فیزیولوژی بدن و مواد غذایی و ورزش نبود ! صحبت در مورد چاق و لاغری بودو من تا بحال با این مفهوم و دید و نگرش آشنا نبودم و دیتاهای جدیدی از دنیا به ذهن من سرازیر میشد و در طی انجام دادن و درک آن ، به طور اتفاقی برروی وزنه رفتم ، و متوجه شدم 3 کیلو کم شدم ! برام عجیب بود ! من که کاری نکردم ! اقدامی برای کاهش وزن نکردم ، فقط ذهنم و دیدم به چاقی و لاغری تغییر کرده بود ! این خاطره در من بودو من در تلگرام عضو بودم و در پس زمینه ی ذهنم ، اجازه میدادم نوتیفیکیشن در تلگرام دریافت کنم تا تجربه ی آن خاطره را فراموش نکنم . من در ذهن منطقم هیچ دلیلی و چیزی که بتوانم به آن ربط دهم پیدا نکردم و لی در مورد اینکه نخوردن غذا و چطور با نخوردن ، ما لاغر میشویم ، دیتا و صحبتهای زیادی شده بود و ما هم طبیعتا از این الگوها پیروی میکردیم ولی نتیجه برای من فرق داشت ! من با حس بد و محدودیت لاغر میشدم و انگار لاغری با من دوست نبود و وقتی از چارچوب رژیم بیرون آمدم ، ذهن بدون انکه من توجه کنم یا کمی غافل میشدم ، وزنم بالاتر میرفت . من دیگر از جنگیدن با وزن و ذهنم و خلق هرباره ی چاقی به ستوه آمدم . که آخرین بار دست به محدود کردن مواد غذایی کردم و اینبار بدن من نسبت به عملی که کردم واکنش بدی داد . بدنم درد میکرد . صورت من خدادادی پر بود حالا یک چهره خسته وافتاده و چشم های گود افتاده و صورتی که انگار شادابی و طراوت نداره و بدنی که خسته بود و هیچوفت اون خستگی ذهنی و جسمی را که بر من وارد شده بود ، فراموش نمیکنم و دوهفته طول کشید کمی از آن حالت فاصله بگیرم ولی این جنگ هم آخر ماجرا نبود ، من در مدت زمان کمی دیدم به وزنم سه کیلو اضافه شده ! اونم زمانی که تازه از این جنگ فاتح برگشته بودم و به حالتی از خستگی و ناتوانی رسیدم که از ته دل گفتم خدا من هرکاری که میشناختم کردم ، پس چرا نتیجه نمیگیرم ؟ نمیشه روشی خلق شود که هم من بخورم ، هم متناسب باشم و ذهنم برای همیشه رها از مساله چاقی و اضافه وزن شود ؟ اینجا بود که دوره ی ورود به سرزمین لاغرها را تهیه کردم . لاغری و تناسب اندام حرف اول و خواسته ی قلبی من بود و من دوست داشتم برای همیشه از این معضل و جنگ خلاص شوم . زندگی در جسم چاق برای من آستانه ی درد و فقدانه و هیچ جوره نمیتوانم و نمیخواهم درآن جسم پرچربی زندگی کنم یا باید قبول میکردم که برای همیشه در جسم چاق زندگی کنم و این برای من به واسطه ی درد و رنجی که از گذشته به واسطه ی اضافه وزن وارد شده بود ، محال بود و اینبار فارغ از هر محدودیتی ، اینبار قدم گذاشتم در مسیری که برای من ناشناخته بود ولی به واسطه ی تجربه ای که کرده بودم ، گفتم اگر این راهی است که مرا برای همیشه متناسب میکند و متناسب خواهم ماند ،شروع میکنم و شروع کردم و چون مسیر را درک نکردم ، ذهنم نمیدانست چطور مساله ی چاقی را حل کند ! خودم هم نمیدانستم چطور با یاد گرفتن و انجام تمرین قرار است وزن کم کنم . اقدام سختی بود ولی واقعا شجاعانه بود ! اتفاقا این بار مسیر فرق میکرد . چون من حالم خوب بود و کشمکش های ذهنیم کم شده بود و خوشحال تر بودم و در وسط هفته ی پنجم از دوره بدون آنکه بدانم علت چیست ،وزن کم کردم و به وزن دلخواهم رسیدم و چون به نتیجه ی زودی رسیدم ، مسیررا ترک کردم و اینجا بود که قبل از طی شدن کامل دوره و مقایسه کردن با رژیم های دیگر که کاملا ناخوداگاه بود ، زمانی که نتیجه را دیدم ،خارج شدم . اگر روی ترازو نمیرفتم ، به احتمال زیاد ادامه میدادم 😀 هم در زمان تناسب شر است و هم زمانی که اضافه وزن داریم طور دیگر برما اثر میگذارد . خلاصه بعد از دوسال خیلی از جنبه های زندگی من به ثبات رسیده و کارهایی کردم و توانمند بودم که مرا در زمینه های تحصیلی و شغلی جایی بوده که آرزوشو داشتم و تونستم ! ولی اضافه وزن و چاقی به نظر ،خیلی کوچکتر از مسائل دیگر زندگیم بودکه من برای جنبه های دیگر زندگیم طی کردم ! اینبار بود که تیک خورد ! من باید از درون تغییر کنم ولی اینبار با بینش بزرگتر و توانمندی بیشتر خودم و هرروز چون حس و حال و هوای خوبی و هرروز آ”گاهی به من تزریق میشود و صلح بیشتری باخودم در مسیر دارم و لذت میبرم ، فارغ از فکر کردن به نتیجه و الان متوجه شدم ذهن ناخوداگاه چیست ! متود این برنامه ، برنامه ریزی ذهن ناخوداگاه بود و چون هر تمرین یک جنبه از فکر مرا تغییر میداد ، بدون آنکه متوجه شوم و تفییری در بیرون که همیشه با مقاومت ذهنی و شروع به جنگ با آن میشدم ، به مسیری رفتم که با فکرم ،مثل نوزادی که نمیداند چرا در آینده چاق میشود ، من هم مثل آن نوزاد نفهمیدم ، چه شد وزن من کمتر شد! وچون به مسیرم آگاه شدم و درک بهتری از فرایند دارم با اطمینان زیاد این مسیر را طی میکنم .
سلام ممنونم
باراهنمایی شما و تلاش خودم حتما موفق خواهم شد . برای یه تازه کار که ذهنش رو بایستی پاکسازی کنه یا از اون عادتها دست برداره و باور والگوهای جدیدی قرار بده به نظر سخت میاد حالا در طول مسیر قطعا با تدریس شما آگاهیم از روندش بیشتر میشه و بعد از اتمام حتما نظر خودم رو میگم
شاید جواب دادن شما هم یه هدایتی بوده چون من به خاطر عجولیم پیش اومده به روش قبلیم برگردم و پاسخ شما من رو مصمم تر کرد که تا آخر صددرصد ادامه بدم
ممنون از تلاش بی پایانتون