سال ها قبل در فیلم راز یک عبارت شنیدم که سال هاست در پی درک کردن آن هستم.
افکار، تبدیل می شوند به اجسام.
هرچه بیشتر در مسیر تغییر کردن ادامه می دهم مفهم این عبارت در ذهن من تغییر می کند و بارها به این نتیجه رسیده ام که تازه معنی این عبارت را درک کردم اما چندماه بعد دوباره درک من از این عبارت تغییر پیدا می کند.
مدت ها بعد از اینکه برای اولین بار این عبارت را شنیدم متوجه شدم که اجسام، فقط خونه و ماشین و … نیست بلکه شرایط و اتفاقات نیز شامل این دسته بندی می شوند.
من این عبارت را به صورت: افکار، تبدیل می شوند به اتفاقات تغییر دادم.
بعد از آن سعی کردم ارتباط بیشتری بین افکار و اتفاقاتی که در زندگی تجربه می کنم پیدا کنم و متوجه شدم منشاء همه اتفاقات زندگی من افکاری است که در ذهن من مرور می شود.
نکته جالب توجه اینکه حتی لازم نیست افکار خود را بر زبان بیاورد، همین که در ذهن خود آنها را مرور کنید برای به واقعیت تبدیل شدن آن کافی است.
در کتاب های زیادی ذکر شده است که درباره موضوعات منفی یا ناخواسته صحبت نکنید. این توصیه صحیح و کاربردی است اما صحبت نکردن قدم اول برای تغییر فرکانس و شرایط زندگی است.
مرتبه بالاتر و بسیار تاثیرگذارتر این است که به موضوعات منفی یا ناخواسته فکر نکنید. رسیدن به مهارت در این زمینه بسیار فراتر از مهارت صحبت نکردن است.
برای اینکه بتوانیم به آنچه نمی خواهیم فکر کنیم باید علت فکر کردن خود را کشف کنید، وقتی علت را بدانیم بهتر می توانیم افکار خود را کنترل و مدیریت کنیم.
در مشاوره های زیادی که با افراد مختلف داشته ام مهمترین مشکل آنها عدم توانایی کنترل افکار و بودن در شرایط احساسی بد بود.
خیلی به این موضوع فکر کرده ام که چرا انسانها تا این حد اسیر افکار منفی و ناراحت کننده هستند.
چرا عده ای سال هاست بخاطر ناراحتی اعصاب دارو مصرف می کنند و قادر نیستند افکار خود را کنترل و مدیریت کنند.
از آنجا که همواره در تلاش برای تغییر زندگی ام هستم به این نتیجه رسیدم که مهارت کنترل ذهن، مهمترین موضوع در تغییر زندگی و سرنوشت ما در دنیای مادی است.
بعد از 7 سال حرکت شبانه روزی در مسیر تغییر کردن تاحدودی در این زمینه احساس موفقیت می کنم و نتایج زندگی خود را مدیون کسب مهارت در کنترل ذهن هستم.
از این رو اطمینان دارم برای تغییر زندگی در تمام جنبه ها گام اول و مهمترین گام رهایی از افکار منفی است.
اینکه منتظر باشید تا شرایط پیرامون تان یا افرادی که با آنها در ارتباط هستید تغییر کنند تا شدت افکار منفی از طریق کمتر قرار گرفتن در معرض آنها در ذهن شما کم شود خیال بیهوده ایی است.
بنابراین در همین شرایط باید مهارت کنترل ذهن و توجه نکردن به افکاری که نتیجه آن ایجاد احساس بد و ناراحتی را یادگرفته و خود را از مواجه شدن با شرایط نامطلوب در زندگی حفظ کنیم.
از آنجاکه بخشی از تمرکز من در مسیر تغییر کردن بر کنترل افکار منفی است در بسیاری از مکالمه های خود با دوستانم درباره این موضوع صحبت می کنم تا از این طریق فرمول های جدید ایجاد شده در ذهنم را تقویت کرده و بر عمل کردن بر آن مسلط شوم.
فایل صوتی این قسمت، گفتگویی است که بین من و یکی از دوستانم صورت گرفت که بعد از اینکه موضوع این گفتگو برایم جالب توجه بود تصمیم گرفتم آن را برای استفاده افرادی که تمایل به کسب مهارت در کنترل ذهن دارند به ادامه مجموعه فایل های “رهایی از افکار منفی” اضافه کنم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.52 از 29 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام
من خودم همینطوری هستم یعنی قبل اینک وارد این مسیر بشم صبح همون تو رخت خوابم کل اتفاقات بد ی ک حتی بگم تا یه هفته قبل اتفاق افتاده بود را.برا من تکرار میشد بیدارمیشدم تا خود شب با خودم داشتم حرف میزدم در مورد اتفاقات همش مریض میشدم ناراحت میشدم افسرده میشدم اصلا ذره ای کنترل رو خودم نداشتم دلم میخواست از این زندان رها شم ولی نمیتونسم هر طرف میچرخیدم اونا رو میدم
ولی وقتی خواستم ک تغییر کنم خیلی فرق کردم خیلی سعی میکنم بیشتر و بیشتر کنترل ذهنم دست خودم باشه قبلا حتی لبخند زدن یادم رفته بود اما الان بی دلیل اسمون میبینم لبخند میاد دخترمو میبینم لبخنده میاد بی دلیل شاد بودن خیلی لذت بخشه
ب نظرم سپاسگزاری خودش دلایل شادی هستن ک خیلی تو شادی موثره تو تو اون لحظه در فاز مثبت هستی اصلا ب منفی ها فک نمیکنی
من قبلا اصلا نمیدونسم شادی چیه حس شادی با من غریبه بود ولی الان میبینم ک شادی یعنی حس خوب حال خوب اینه حال دلت خوب باشه
ب ما انسان ها یاد ندادن شادی کنیم اصلا ب قول شما استاد ک مادرتون میگف نخند یجوری ب ما فهموندن ک غم و ناراحتی مقدسه برتره
من خودموخیلی این حرف شنیدم ک میگن خدا هر کیو دوس داره بیشتر ب اون بلا میده
ما یجوری ب جای خدا داریم افکار منفیمونو پرستش میکنیم من ب شخصه اونقدر ک افکار منفی و مرور کردم و یادش کردم اگه خدا رو یاد میکردم الان ی چیز دیگه بودم من غم هامو و افکار منفیمو پرستش میکردم با اونا زندگی میکردم
ب غلط زندگی کردم و لی خدارو شاکرم ک جاهلانه نمردم و هدایت شدم
تا بشنوم یاد بگیرم شادی کنم زندگی کنم
قبلاهمش میگفتم خدا اخه چرا من ب دنیا اومدم اما الان خوشحالم ک دارم زندگی کردنو تجربه میکنم
خوشحالم ک یک مادرم ی همسرم ی زنم یک دخترم
این حس خوب ک در این چن ماهه دارم ب هزاران سالی گ گذشته میارزه
من لذت میبرم از اینک هستم
خدایا شکر ک هستی دوستت دارم خداوند عزیزم
ممنون سپاس از استاد عزیز