0

استفاده از قوانین در عمل (قسمت دوم)

قانون جذب عملی
اندازه متن

ذهن ما مملو از افکاری است که به دلیل تکرار شدن به الگوهای رفتاری ما تبدیل شده اند.

به همین دلیل است که بسیاری از رفتارهای ما شبیه والدین مان است چون بیشترین افرادی که ما تحت تاثیر آنها قرار می گیریم آنها هستند.

پس از والدین، معلم ها و مربیان آموزشی افراد تاثیرگذار در شکل دادن نگرش ما به زندگی هستند.

آموزش هایی که بدون انتخاب کردن مجبور به پذیرفتن آنها هستیم باعث شکل گیری فرمول هایی در ذهن ما می شوند که در نهایت شخصیت ما را تشکیل می دهند و ما بدون اینکه انتخاب کرده باشیم نسبت به محیط پیرامون خود بر اساس فرمول های ذهن خود واکنش می دهیم.

نکته جالب توجه درباره عملکرد ذهن این است که برای هر فرد به شکل خاص خودش عمل می کند یعنی بر اساس آنچه آن فرد از شنیده ها و دیده های خود باور می کند عمل می کند به همین دلیل است که حتی دو برادر که در یک خانواده زندگی می کنند و در تمام مقاطع تحصیلی کنار هم بوده باشند در نهایت می توانند به دو شکل کاملا متفاوت زندگی کنند.

این نتیجه اثبات می کند که حتی در شرایطی که شرایط خانواده و آموزش های محیطی یکسان باشد باز نتیجه نهایی زندگی افراد بر اساس آنچه خود فرد از شنیده ها و دیده های خود باور کرده باشد رقم می خورد.

از این رو حتما شاهد بوده اید که افرادی از نظر برخی ویژگی ها و عقاید به شما شباهت دارند اما از نظر برخی موضوعات کاملا با شما تفاوت دارند.

نتیجه زندگی ما بر اساس عملکرد ما در زندگی روزمره بر اساس آنچه در ذهن خود ذخیره کرده ایم رقم می خورد و چون عملکردهای روزمره ما تکراری هستند در نهایت نتیجه زندگی ما بر اساس عملکرد ما رقم می خورد.

برخی انسانها عقیده دارند که آدم عصبی مزاجی هستند و توانایی کنترل اعصاب خود را ندارد و به راحتی اعصاب آنها بهم می ریزد. این عقیده به دلیل تکرار بارها عصبانی شدن در فرد ایجاد می شود و این در حالی است که عصبانی بودن فقط یک عادت است نه واقعیت وجود فرد.

مانند فردی که از کشیدن یک نخ سیگار شروع می کند و تا روزی که زنده است هر روز تعداد زیادی سیگار مصرف می کند و عقیده دارد توانایی ترک سیگار را ندارد در حالی که این فرد در مقطعی از زندگی اصلا سیگار مصرف نکرده است و عقیده نداشته است که فرد سیگاری است و توانایی ترک سیگار را ندارد.

شرایط زندگی ما فقط به دلیل تکرار شدن تعدادی فرمول ذهنی شکل می گیرد و از آنجا که سال ها تکرار می شود تصور می کنیم سرنوشت زندگی ما اینگونه است در حالی که این شرایط فقط نتیجه تکرار شدن است نه سرنوشت از قبل نوشته شده.

سیگاری شدن نتیجه تکرار کشیدن فقط یک نخ سیگار و حتی شاید نتیجه تکرار یک دم از سیگار است. وقتی یک دم هزاران بار تکرار می شود و فرد را مبتلا به مصرف سیگار می کند.

عصبانی شدن نتیجه تکرار شدن یک رفتار واکنشی است که هزاران بار تکرار شده است.

زندگی هر انسان تشکیل شده از تعدادی افکار و رفتار اعتیادگونه است که زندگی او را تشکیل می دهد.

بدشانس بودن، ناامید بودن، افسرده بودن، عصبی بودن، هواس پرت بودن و …. فقط یک فکر هستند که هزاران بار در ذهن فرد تکرار شده است و در نتیجه فرد تصور می کند فردی بدشانس، ناامید، افسرده یا … است.

درک این موضوع باعث تغییر نگرش ما نسبت به زندگی می شود. اگر تصور می کنید زندگی یک فرایند از قبل تعیین شده است اکنون این فکر جدید در ذهن شما ایجاد شده است که زندگی از قبل تعیین نشده بلکه بر اثر تکرار چند فرمول ساده ذهنی شکل می گیرد.

در این صورت احساس توانایی برای تغییر زندگی در شما بیشتر می شود و این نقطه شروع پذیرفتن مسئولیت زندگی و تغییر شرایط است.

برای تغییر زندگی تنها کافی است فرمول های جدید منطبق با شرایطی که دوست دارید تجربه کنید را در ذهن خود ایجاد کرده و هزاران بار آنها را مرور کنید به این شکل افکار جدید به الگوهای ذهنی شما تبدیل شده و عملکرد شما بر اساس فرمول های ذهنی جدید تغییر می کند و در نهایت زندگی شما تغییر خواهد کرد.

فرمول های جدید برای تقویت شدن و قوی شدن نیاز به اجرا شدن در زندگی روزمره دارند چون فرمول های قبلی به خاطر استفاده شدن در زندگی روزمره قدرت گرفته اند بنابراین باید از طریق عمل کردن بر اساس فرمول های جدید آنها را قوی و قدرتمند کنیم تا تاثیر بیشتری در تغییر شرایط کلی زندگی ما ایجاد شود.

نکته مهم و جالب توجه درباره ذهن این است که فرمول های ذهنی در تمام جنبه های زندگی ما تاثیر می گذارند. مثال مادی آن مانند افزایش دمای هوا است که افزایش دما بر همه موجودات و وسایل محیطی که دما افزایش پیدا کرده تاثیر می گذارد.

همانطور که تغییر فرمول های ذهنی در تغییر شرایط زندگی شما تاثیر می گذارد در شرایط جسمی شما نیز تاثیرگذار است.

به همین دلیل است افرادی که از دوره ورود به سرزمین لاغرها استفاده می کنند، به واسطه یادگیری فرمول سازی صحیح در ذهنشان از نظر جسمی تغییر می کنند در تمام جنبه های زندگی آنها بهبود حاصل می شود.

این قدرت ذهن است که در اختیار همه انسان ها قرار داده شده است.

مجموعه فایل های آموزشی استفاده از قوانین در عمل به منظور چگونه استفاده کردن از فرمول های جدید ذهنی در زندگی روزمره تهیه و ارائه شده است.

این بخشی از زندگی شخصی من بر اساس استفاده از فرمول های ذهنی جدید است که در نهایت باعث تغییر شرایط زندگی من شده است.

اطمینان دارم آگاهی که در این مستند آموزشی ارائه شد است به من و دوستانم کمک می کند تا نگرش و عملکرد بهتری در زندگی داشته باشیم.

برای استفاده بهتر از این مجموعه آموزشی پیشنهاد می کنم در هر جلسه قوانین ذکر شده را استخراج کرده و درباره آن در بخش نظرات برداشت خود را بنویسید. به این ترتیب علاوه بر کمک به خود برای درک بهتر قوانین به دیگران کمک می کنید تا برداشت بهتر و عمیق تری از نکات آموزشی هر جلسه داشته باشند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

📻 رادیو لاغری

(قوانین و نحوه ارسال)

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.48 از 29 رای

https://tanasobefekri.net/?p=31001
20 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/14 10:35
      مدت عضویت: 1082 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,111 کلمه

      سلام بر متناسبین زیبا و جذاب .

      من یه نکته رو درک کردم اگه بخوام رفتاری رو تغییر بدم باید شیرینی رفتاری بهتر از اون رو در خودم ایجاد کنم .

      مثلا من در طول روز میخوام دست از ناخونک زدن بردارم خب ناخنک نزدن تا زمانی برای من شیرینه که من این رفتار رو بیشتر از ناخنک زدن دوست داشته باشم . 

      چرا یه فرد به سیگار مبتلا میشه یا به هر عادت دیگه چون از تکرار اون احساس لذت می کنه . یعنی من هربار که دارم یه چیزی میزارم دهنم از انجام اون کار لذت میبرم . درسته شاید وقتایی لذت نبرم اما اون وقتها هم به یاد دست یافتن به اون لذته باز این کارو انجام میدیم . 

      خب من باید یه لذتی بالاتر از اون برای خودم پیدا کنم که خودبخود این لذت رو ترک کنم . 

      مثلا بعضی ها میگن کتاب خوندن رو جزء عادات خودمون کنیم . خب این کتاب اگر جذاب باشه و لذتبخش باشه من خواه ناخواه اون رو تکرار می کنم . 

      چرا بسیاری از ما به موبایل معتاد شدیم ولی به کتاب نه . چون گوشی موبایل جذابه گسترده است به بی نهایت وصله هرکاری ذهن بخواد به راحتی از طریق این وسیله میشه انجام بده . این همه مزایا داره ولی بازم میان و ذهن مارو نسبت به این وسیله بد می کنند و میگن اعتیاد به گوشی خیلی بده کتاب بخونید و فلان و این حرفا . 

      خب گستردگی و سبکی یه گوشی روکه کتاب نداره اما اطلاعاتش هزار برابره . چرا میگن مصرف سرانه ی کتاب کمه در حالیکه علم از طریق همین گوشیها این همه گسترده شده و ما الان توسط همین آگاهیها اونقدر میتونیم کار انجام و اموزش ببینیم که شاید به قدر یک کتابخونه کتاب نباشه . 

      میخوام بگم اگه عادتی شیرین باشه گسترده باشه . به دردبخور باشه . لذتبخش باشه . نیاز انسان رو برطرف کنه ذهن اون رو خواه ناخواه انتخاب می کنه و اون عادت رو خودبخود بدون زور و اجبار در خودش ایجاد می کنه . 

      همین بازیهای کامپیوتری بچه ها هزار سال پاش بشینند سیر نمیشن اما برای درس خوندن باید به زور بشینند کتاب بخونند . خب چرا چون اون جذابه هیجان داره ولی درس خوندن عذابه رنجه  . آخه مثلا میخوایم درس خوندن رو لذتبخش کنیم . دو سطر میخونه دلشو میزنه بابا محتویات به درد نخوره ذهن پسش میزنه . 

      برای همین نظام آموزشی ما انقدر بده که همه ازش بیزارن ولی همه ما رو دعوت به عمل کردن به درس خوندن و کسب تحصیلات می کنند . 

      ات۴اقا آدمای درسخون ذهنشون محدوده که به درس راضی میشه اما انسانهای درس نخون باهوش ترن که ذهنشون فرار می کنه از درس راضی نمیشه و لذتی بالاتر میخواد . 

      اما کسی که درس نخونه به خاطر نسبتهای ناروای بیسوادی و خنگی و …. که بهش میزنند مجبوره هر طور شده حداقل دیپلمش رو بگیره . 

      یه چیز دیگه که عادات سخت تغییر می کنند اینه که مثلا عادات فعلی لذت لحطه ای دارند ولی عادات جدیدی که میخوایم ایجاد کنیم لذت طولانی مدت . 

      ذهن زمان و مکان نمیشناسه فقط در لحظه است واسه همینه مرور خاطرات گذشته و تصور کردن درش واکنش ایجاد میکنه . در حقیقت ما با فکر کردن اون رو میاریم تو حال و ذهن دوباره اون رو حسش می کنه و در بدنمون تولید واکنش میکنه . 

      خب من میخوام واکنشهام بشه عادتهای خوب و مثبت . مثلا تناسب خوردن . 

      باید بتونم لذتش رو در حال تجربه کنم . یعنی لذت تناسب در حال  برام بیشتر از لذت چاقی در حال باشه . 

      مثلا ما خیلی وقتها از روی بیکاری میخوریم . ذهنمون خلوت میشه حوصلمون سر میره میریم میخوریم . باید بتونیم مشغولیتهای ذهنی لذتبخش  تا آخر شب برای خودمون بسازیم  که لذت لحظه ایش شیرینتر از لذت لحطه ای خوردن باشه . 

      مثلا من دیروز خیلی خوب عمل کردم 

      صبح میلی نداشتم به صبحانه . 

      ناهار یک عدد بیسکوییت و ۲ پر پرتغال و یه استکان چای 

      بعد از ظهر ساعت ۴ 

      یک کاسه کوچک  انار 

      نصف شیرینی 

      شام ساعت ۷ دو کفگیر شوید پلو دو قاشق تن ماهی و چند پر پیاز 

      تا اینجا خوب بودم 

      اما اخر شب ساعت ۹ شب حوصلم سر رفت . دیگه هیچ کاری نداشتم هیچ سرگرمی . خب فرمول ذهن من در مورد بیکاری اینه   هروقت بیکار میشی بخور . 

      خیلی سعی کردم عقب بندازمش و خودمو به کارای دیگه مشغول کردم تا ساعت ۱۱  اما ساعت ۱۱ دیگه دیدم وسوسه ذهنم زیاده خوردم 

       یه سیب برداشتم تا جایی خوردمش که بهم لذت داد نصفش حدودا بقیه اشو گذاشتم یخچال . 

      دو تا پر پرتغال بهم لذت داد مابقیش در یخچال 

      خب تا اینجاش باز رضایت بخش بود تا اینکه برادرم اومد و چند تا نان فانتزی و محلی خریده بود . 

      از اینجای کار من راضی نبودم 

       این خوردنهام در مسیر چاقی بود ولی دلم میخواست . 

      یک عدد نان فانتزی گرد ۱۰ در ۱۰ به ارتفاع ۵ سانت با دو بند انگشت کره و دو قاشق مربای به . 

      و یه تیکه نان محلی کمی شیرین ۱۰ در ۱۰ به ارتفاع ۲ سانت . 

      و یک لیوان شربت 

      اینها نیاز بدنم نبود بعدشم عذاب وجدان گرفتم و با حال بد خوابیدم ولی فرمولش رو پیدا کردم . دیدن غذای دلچسب فزمول خوردن من بود . ولی بازم زیاده روی نکردم . شاید اگه قبلنم بود نانها رو خیلی بیشتر میخوردم . 

      یه مطلب دیگه هم که باعث میشه من بخورم اینه که زیاد به دیگران میگم بخورید . و وقتی اونا نمیخورن خودم میخورم  

      این فرمول رو هم پیدا کردم . 

      اما مهمتر از همه ی اینا من باید بتونم رنج لاغری رو به لذت لاغری تبدیل کنم . 

      اگه از عمل لاغر کننده رنج ببرم ذهنم رغبتش به سمت عمل چاق کننده بیشتر میشه . 

      ولی حس میکنم ذهنم الان چاقه و اطلاعات چاقی داره توش مرور میشه . 

      باید مسیر ذهنم رو قبل از اینکه وارد عمل بشه تغییر بدم  نه بعد از اینکه عمل رو انجام داد . 

      پس اینم یه فرمول جدیده . 

      حالا من مسیر ذهنم رو چطور تغییر بدم . 

      الان بوی فسنجان داره مستم میکنه . بوی پلو دم شده  نان فانتزیهای دیشب و نان محلی . یعنی الان آشپزخونه برای من تصویر چاق کنندگی داره . 

      خب من الان چطور در عمل این تصویر لذت بخش رو که آب دهانم رو جاری میکنه تبدیل به فرمول لاغری کنم . 

      جالبه اینا هیچ کدوم به من عذاب وجدان نمیدن اینا فقط منو ترغیب میکنند که من دست به عمل خوردن بزنم و وقتی خوردم عذاب وجدان بگیرم . 

      خب من چطور این میل و رغبت رو تغییر بدم . 

      یه لدتی بالاتر از لذت بوی غذا و تصاویر غذا باید در ذهنم ایجاد کنم که تمایل ذهنم رو ببرم سمت لاغری . 

      من این فرمول جذاب لاغری رو پیدا کردم . 

      قبل از اینکه وارد عمل چاق کننده بشم تمایلم رو هدایت کنم نه بعدش . 

      اول چند نفس عمیق می کشم . 

      راستی من ۳ کیلو وزنم کم شده  این خبر خوب رو هم گفتم بدم . 

      نفس عمیق . 

      ۱ 

      ۲

      ۳

      ۴ 

      ۵ 

      ۶ 

      ۷ 

      ۸ 

      ۹ 

      خب حالا شروع کنم به نوشتن در مورد لاغری تا تمایلم به طور کامل تغییر کنه . 

      من از تناسب اندام لذت میبرم . من از داشتن رانهایی باریک و لاغر لذت میبرم . من از شکمی تخت لذت میبرم وقتی درست مثل مانکنها هیچ شکمی ندارم لذت میبرم . من از بازوانی کشیده و لاغر لذت میبرم . 

      من از اندام متناسب لذت میبرم . 

      من از رفتار متناسب لذت میبرم . 

      روزی که پرخوری نمیکنم در آن روز خیلی شاد هستم . 

      لذت رفتار متناسب در من زیاد است . 

      وقتی که  به اندازه ی نیازم مصرف کرده ام خیلی شادم . نیاز من به مصرف مواد غذایی بسیار کم است . من از بی نیاز بودن لذت میبرم . وقتی رفتار متناسب را خلق می کنم بیشتر عزت نفسم بالا میرود اعتماد به نفسم بیشتر میشود . اعتماد به نفس من وابسته به مصرف مواد غذایی نیست . من خودم را بیشتر از مواد غذایی دوست دارم . مواد غذایی لذت دارند اما من وقتی از آنها زیاد مصرف می کنم حسم بد میشود پس من حال خوبم را بیشتر از مواد غذایی دوست دارم . 

      بله لذت بالاتر از لذت خوردن لذت حال خوب است . 

      خوردن بیش از اندازه حال خوب من را میگیرد از من انرژی مثبتم را میگیرد . 

      من انرژی مثبتم را به او میدهم و تا دوباره از درون خودم انرژی استخراج کنم زمان میبرد چون آن غذا دارد از درون من انرژی میگیرد . 

      پس خوردن مواد غذایی به من انرژی نمیدهد . از من انرژی میگیرد . برای همین هم هست من بعد از خوردن حالم بد میشود و فکرم مشغول میشود . چون مواد غذایی از من انرژی میگیرند . 

      انرژی منفی به من میدهند . حال مرا بد می کند برای همین من چاق میشوم . 

      در حقیقت چاقی از بی انرژی بودن است . علتش اینست که من انرژی ام را برای خودم نمیگذارم . بلکه به دیگران میدهم و آن را هدر میدهم وگرنه دلیلی ندارد که وقتی من غذا میخورم انرژی ام منفی بشود . 

      درست است که فرمول آن را خودم ایجاد کردم . یک فرد لاغر بعد از خوردن غذا اصلا عذاب وجدان نمیگیرد چون او وابسته به غذا نیست ولی من وابسته به غذا هستم . 

      اما میخواهم این وابستگی را هدایت کنم . 

      غذا نیاز مرا تامین نمیکند اتفاقا من نیاز او را تامین می کنم . انرژی غذا از فکر من پایینتر است برای همین در وجود من تبدیل به چاقی میشود . ولی در وجود یک انسان لاغر تبدیل به لاغری میشود . چون انسان لاغر انرژی خود را به غذا نمیدهد . 

      آن را دفع میکند . انرژی منفی غذا را نمی گیرد . 

      راستی ما چرا غذا میخوریم وقتی به غذا خوردن نیازی نداریم . اینطور فکر کردن تمایل مرا تغییر داد . 

      دیگر بوی فسنجان تحریکم نمیکنم . تصاویر نانها مرا به خوردن دعوت نمیکند .البته باید تفکر جدیدم را تکرار کنم . 

      من به مصرف مواد غذایی نیازی ندارم . 

      من از انرژی درونی خودم تغذیه میکنم . 

      انرژی درون خودم انرژی متناسب کننده است ولی وقتی من غذا میخورم فرمول ذهنی من اینست که خوردن مرا چاق می کند پس من با فکرم باعث چاقی خودم میشوم و تاثیر مواد غذایی را بر خودم چاقی کردم خب وقتی خوردن مرا چاق میکند یعنی انرژی مثبت من را میگیرد . پس من باید خوردن را فراموش کنم و نیازی که فکر میکنم به خوردن دارم را در خودم کمرنگ کنم . البته به صفر نمیرسد چون عادات ذهن چاقم نمیگذارد . 

      اما من صاحب ذهنم هستم .  ذهن من از من قویتر است . اما ابزار است . به خودی خود اختیار ندارد . اختیار دست منست . من اختیار خودم را به ذهنم داده ام . 

      اما برای تغییر کردن باید اختیار خودم را به خودم بدهم . نگرش لاغر کننده نگرشی بیمارگونه و رنج آفرین نیست . بلکه نگرشی لذت بخش و فرح بخش است . 

      نخوردن حال مرا خوب می کند . تنها چیزی که وجود دارد اینست که من به مصرف مواد غذایی معتاد هستم . 

      اعتیادم را کم می کنم . چون خوردن آن باعث  عذاب من میشود . 

      من فقط دو دقیقه لذت خوردن را حس میکنم اما ده ساعت رنج رفتار نامتناسب در من وجود دارد . خب مگر من بیمارم که این همه رنج را به خود بخرم فقط برای دو دقیقه لذت . 

      عقل سلیم میگوید ده ساعت را فدای دو دقیقه نکن . 

      تو اشرف مخلوقاتی . چرا باید به غذا معتاد باشی . 

      چرا باید خوردن تو را آزار بدهد . 

      من امروز برای جبران دیروز این همه فرمول دارم میسازم که برایم مرور شود . 

      پس رنج چاقی هنوز تمام نشده . یک رفتار چاق کننده این همه رنج به دنبال دارد . پس چرا باید فقط به خاطر لذت موقتش این همه رنج را تحمل کنم . 

      چون  نمیتوانم به خودم بگم فراموش کن . خوردن بیش از اندازه مرا رنج میدهد . نمیتوانم این را منکر شوم اما میتوانم  رنج چاقی را برای خودم کم کنم . 

      من امروز میخواهم احساس وابستگی به غذا را در خودم کم کنم . 

      تا فردا صبح  این احساس مستقل شدن را با خودم همراه خواهم داشت . چون روزانه باید در تناسب زندگی کرد . 

      خب من همین که رفتار چاقی انجام ندهم رفتار من میشود متناسب مثل دیروز تا آخر شب که از خودم راضی بودم . 

      امروز هم کاری انجام میدهم که از خودم احساس رضایت داشته باشم . راه رفتن به من حس لذت میدهد . پس حال مرا خوب می کند . شاید فق نیم ساعت راه بروم اما تا ده ساعت شادم . پس این عمل برای من انرژی بخش است و حال مرا خوب می کند . 

      عقل سلیم میگوید لذت ده ساعته را با رنج ده ساعته جابجا کن . من اکنون بروم و کمی راه بروم و باز هم در فکرم تمایل برای انجام رفتار لاغر کننده ایجاد کنم . 

      تغییر تمایل دست منست  و من راحت میتوانم تمایل خودم رو از مصرف مواد غذایی که برایم چاقی تعریف شده  به انجام راه رفتن که برایم لاغری تعریف شده و این اطلاعات در ذهنم هست تغییر دهم . 

      ایجاد تمایل و انگیزه و رغبت دست منست . 

      تمام . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
        1400/10/14 13:14
        مدت عضویت: 1082 روز
        امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
        همیاری
        محتوای دیدگاه: 1,215 کلمه

        سلام این مطلب را دو ساعت پیش نوشتم هنوز تاثیر آن در من هست . 

        من با نوشتن همین چند سطر توانستم تمایل خودم را تغییر دهم . تمایل خودم را با نوشتن فقط چند سطر تبدیل کردم به تمایل برای راه رفتن . 

        نیم ساعت راه رفتم با سرعت ۴/۲ 

         ۲ کیلومتر شد 

        ضربان قلبم تا ۱۰۰ بالا رفت  و ۱۱۰ کالری مصرف کردم . 

        از این اطلاعات بدم نمی آید  حس بدی به انها ندارم . من زمانم را میخواهم به تناسب تبدیل کنم . 

        من   حدودا ۲ ساعت است که حسم را در تناسب هدایت کردم . در تناسبی لذتبخش . 

        تمایلم را هدایت کردم و میل خوردن به راحتی با میل به راه رفتن جابجا شد . 

        من  همین کار را می کنم . 

        گفتگوهایی را با خودم تکرار می کنم که واکنش بدن من بشود متناسب . 

        راستی دیشب که حس خوردن در من زیاد شد من داشتم یک فرمول را امتحان میکردم که خوردن غذا مرا لاغر می کند . من این فرمول را داشتم امتحان میکردم دیدم تمایلم به خوردن زیاد شد . 

        پس نباید این فرمول را به خودم بدهم . 

        ولی در نوشته ی قبل که فرمولهایی را برای خودم نوشتم به راحتی تمایل خوردن مرا تبدیل به تمایل راه رفتن کرد . 

        لذت خوردن خیلی کوتاه است خیلی . اما لذت متناسب رفتار کردن خیلی زیادتر است . لذت حال خوب خیلی زیاد است . من وقتی حالم خوب است از زندگی لذت میبرم ولی وقتی خوردن زیاد حال خوب مرا میگیرد چرا خوردن زیاد را انتخاب کنم . چرا حال خوب خودم را فقط به خاطر لذت چند ثانیه از بین ببرم . 

        لذت خوردن فقط در چند ثانیه ی ابتدایی آن است شاید فقط در دو یا سه لقمه و تمام . 

        اما رنج خوردن زیاد است . 

        رنج وابستگی به خوردن زیاد است . 

        زیاد خوردن منو رنج میده . 

        واقعا هم میده . 

        این اطلاعات رو با خودم تکرار کنم دیگه ذهنم فرمان به خوردن نمیده  دستم دیگه هی واسه ریزه خواری نمیره . چون نمیخواد به خودش رنج بده . 

        من تازه فهمیدم 

        ذهن فقط حس منو میگیره . رنج یا لذت . 

        من تا الان لذت خوردن به خودم میدادم که نمیتونستم ترکش کنم ولی وقتی خوردن رو در خودم تبدیل به رنج کنم خوردنهام خیلی کم میشه . ریزه خواریها و پرخوریهام کم میشه . 

        بعد خود یاد خوردن هم در ذهنم کم مرور میشه . من وقتی خوردن رو تبدیل به خاطره ای تلخ در ذهنم کنم کمتر بهش فکر میکنم . یاد حسرتهام بیفتم . یاد عذاب وجدانهام . یاد تمسخر دیگران . یاد سرزنشها و سرکوبهای دیگران که آخه چقدر میخوری بسه دیگه . من از خوردن خیلی رنج کشیدم اما همیشه خودم لذتش رو یادم می اومد و اون رو در ذهنم گسترده میکردم برای همین بازم اون کارو انجام میدادم . 

        اما وقتی  یاد رنجهای خوردن بیفتم مثلا همین دیشب تا صبح من در رنج خوابیدم کابوس دیدم خب چرا ؟ عمل خوردن من فقط ۵ دقیقه طول کشید ولی من تا صبح ساعت ده داشتم عذابشو تحمل میکردم . 

        ولی فقط دو ساعته که فرمول خوردن رو تغییر دادم دارم لذت رو احساس می کنم . 

        حالا فرمول جایگزین چیه . حال خوب . 

        حال خوب داشتن در تمام لحظه های زندگی . حال خوب من با انجام ندادن کاری که به من حس رنج میده زیاد میشه . من نیم ساعت راه رفتم لذت بردم تا شبم این لذت باهام هست . تازه اگه تا شب نیم ساعت دیگه هم با لذت بهش اضافه کنم لذت حال خوبم چند برابر میشه . ذهن من اطلاعات چاق کننده داره ولی اطلاعات لاغر کننده هم داره . اطلاعات چاقیش حال منو بد میکنه ولی اطلاعات لاغریش حال منو خوب می کنه . 

        حالا اگه بتونم  از نخوردن هم لذت ببرم خیلی خوبه . 

        من هر چقدر وابستگیم به خوردن کم بشه یعنی دارم از نخوردن لذت میبرم . نخوردن یعنی انجام ندادن فعل خوردن . وقتی انجامش ندم  و تمرین کنم یعنی ساعات زیادی در حس لذت نخوردنش دارم زندگی می کنم . فکر نخوردن رو لذتبخش کنم . 

        یاد نخوردنهام که بیفتم لذت ببرم که وابستگی به چیزی غیر از خودم رو از بین بردم . لذت ببرم که یه کار نادلخواه رو ترک کردم . لذت ببرم که اعتیادم رو کنار گذاشتم . لذت ببرم که پاک شدم و رها شدم از فعلی که منو آزار میداد . 

        بدن من به هیچی نیاز نداره .  نمیخوام از تعادل خارج بشم ولی گرسنه بودن رنج نیست لذته . ما همیشه به خاطر اینکه گرسنگی رو در ذهنمون رنج معنی کردیم به خوردن رو آوردیم . گرسنه بودن نیاز انسان رو کم می کنه . 

        وقتی به گرسنگی عادت کنیم میبینیم دیگه رنجش رو حس نمیکنیم . دقیقا مثل کسی که میخواد مواد رو ترک کنه . 

        البته شاید بگیم گرسنه بودن به بدن ضرر میرسونه اما اینا همه اطلاعات ذهنیه . شایدم همین اتفاق بیفته 

         ولی  من دارم تمرین میکنم که از گرسنه بودن رنج نکشم . میخوام خودم تجربه کنم که وقتی از گرسنه بودن رنج نکشم و بر عکس اون رو برای خودم لذتبخش کنم . از چسبیدن شکمم به پشتم لذت میبرم . 

        خوردن معده رو جلو اورده دیگه هی من ریختم توی این معده و معده هی کش اومد . 

        به نظر من بزرگ شدن معده به خاطر این چندتا فرموله 

        رنج کشیدن از گرسنگی 

        پرخوری کردن 

        لذت بردن از پرخوری 

        فکر کردن همیشگی به خوردن 

        لذت بردن از فکر کردن به خوردن 

        این چند تا فرمول تمایل منو به سمت خوردن زیاد کرد و از نخوردن در رنج شدم . 

        تمایل من نسبت به نخوردن کم شد . من میخوام شکمم تخت بشه پس باید معده ام کوچیک بشه . معده چجوری کوچیک میشه وقتی تعداد فرایند خوردن و البته فکر به خوردن کم بشه ذهن میبینه دیگه نیازی به جا نداره معده رو کوچیک می کنه . 

        معده رو که کوچیک کنه کم کم شکم من داخل میره چربیهاش آب میشه میره و دیگه چربی دورش ساخته نمیشه چون دیگه نیازی نداره . 

        پس من این فرمول رو هم پیدا کردم . من به زیاد بودن مواد غذایی نیازی ندارم . 

        شکم من هر روز داره کار می کنه . خب غذا تو روده هامه . یکی از دلایلی که گرسنگی رو برامون رنجدار می کنه یبوسته . فکر میکنیم وقتی کمتر بخوریم یبوست میگیریم و اذیت میشیم . 

        خب برامون رنج معنی میشه و بعد نخوردن رو ذهن انتخاب نمیکنه . پس من که به این مورد حساسم  صبحها با یه قاشق روغن زیتون کارم حل میشه . در ضمن وقتی زیاد نخورم نیازی نیست هر روز شکم من کار کنه که اذیت بشم . یه آدم لاغر رو میشناسم ۱۵ روز یکبار شکمش کار میکنه و خیلی هم سالمه ولی من فکر میکنم اگر هر روز شکمم کار نکنه مریضم . خب اینم یه فرمول دیگه که تمایل منو به سمت انجام فعل خوردن زیاد می کنه . 

        من هم چند روز یکبار شکمم کار کنه هیچ اتفاقی نمیفته و کاملا هم سالم خواهم بود . البته من هنوز دارم امتحان می کنم . باید چند روز امتحان کنم ببینم تاثیرش روم چیه ولی حسم میگه موفقیت آمیزه . من با این نوشته ترس از نخوردن و ترس از گرسنگی رو در خودم کمرنگ کردم . پس میرم ببینم تا شب چه واکنشهایی در من ایجاد میشه . شب میام مینویسم تغییر این فرمولها چه واکنشهایی در من ایجاد کرد . فعلا خدانگهدار . 

        راستی قسمت اول این مجموعه رو پیدا نکردم . این فایل قسم دوم بود . ممنون میشم اگر قسمت اول رو هم کنار همینا قرار بدید . سپاس

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 0 از 0 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/14 13:17
      مدت عضویت: 1082 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,221 کلمه

      سلام این متن اصلیه . 

      مطلب قبلی را دو تا سه ساعت پیش نوشتم هنوز تاثیر آن در من هست . 

      من با نوشتن همین چند سطر توانستم تمایل خودم را تغییر دهم . تمایل خودم را با نوشتن فقط چند سطر تبدیل کردم به تمایل برای راه رفتن . 

      نیم ساعت راه رفتم با سرعت ۴/۲ 

       ۲ کیلومتر شد 

      ضربان قلبم تا ۱۰۰ بالا رفت  و ۱۱۰ کالری مصرف کردم . 

      از این اطلاعات بدم نمی آید  حس بدی به انها ندارم . من زمانم را میخواهم به تناسب تبدیل کنم . 

      من   حدودا ۲ ساعت است که حسم را در تناسب هدایت کردم . در تناسبی لذتبخش . 

      تمایلم را هدایت کردم و میل خوردن به راحتی با میل به راه رفتن جابجا شد . 

      من  همین کار را می کنم . 

      گفتگوهایی را با خودم تکرار می کنم که واکنش بدن من بشود متناسب . 

      راستی دیشب که حس خوردن در من زیاد شد من داشتم یک فرمول را امتحان میکردم که خوردن غذا مرا لاغر می کند . من این فرمول را داشتم امتحان میکردم دیدم تمایلم به خوردن زیاد شد . 

      پس نباید این فرمول را به خودم بدهم . 

      ولی در نوشته ی قبل که فرمولهایی را برای خودم نوشتم به راحتی تمایل خوردن مرا تبدیل به تمایل راه رفتن کرد . 

      لذت خوردن خیلی کوتاه است خیلی . اما لذت متناسب رفتار کردن خیلی زیادتر است . لذت حال خوب خیلی زیاد است . من وقتی حالم خوب است از زندگی لذت میبرم ولی وقتی خوردن زیاد حال خوب مرا میگیرد چرا خوردن زیاد را انتخاب کنم . چرا حال خوب خودم را فقط به خاطر لذت چند ثانیه از بین ببرم . 

      لذت خوردن فقط در چند ثانیه ی ابتدایی آن است شاید فقط در دو یا سه لقمه و تمام . 

      اما رنج خوردن زیاد است . 

      رنج وابستگی به خوردن زیاد است . 

      زیاد خوردن منو رنج میده . 

      واقعا هم میده . 

      این اطلاعات رو با خودم تکرار کنم دیگه ذهنم فرمان به خوردن نمیده  دستم دیگه هی واسه ریزه خواری نمیره . چون نمیخواد به خودش رنج بده . 

      من تازه فهمیدم 

      ذهن فقط حس منو میگیره . رنج یا لذت . 

      من تا الان لذت خوردن به خودم میدادم که نمیتونستم ترکش کنم ولی وقتی خوردن رو در خودم تبدیل به رنج کنم خوردنهام خیلی کم میشه . ریزه خواریها و پرخوریهام کم میشه . 

      بعد خود یاد خوردن هم در ذهنم کم مرور میشه . من وقتی خوردن رو تبدیل به خاطره ای تلخ در ذهنم کنم کمتر بهش فکر میکنم . یاد حسرتهام بیفتم . یاد عذاب وجدانهام . یاد تمسخر دیگران . یاد سرزنشها و سرکوبهای دیگران که آخه چقدر میخوری بسه دیگه . من از خوردن خیلی رنج کشیدم اما همیشه خودم لذتش رو یادم می اومد و اون رو در ذهنم گسترده میکردم برای همین بازم اون کارو انجام میدادم . 

      اما وقتی  یاد رنجهای خوردن بیفتم مثلا همین دیشب تا صبح من در رنج خوابیدم کابوس دیدم خب چرا ؟ عمل خوردن من فقط ۵ دقیقه طول کشید ولی من تا صبح ساعت ده داشتم عذابشو تحمل میکردم . 

      ولی فقط دو سه ساعته که فرمول خوردن رو تغییر دادم دارم لذت رو احساس می کنم . 

      حالا فرمول جایگزین چیه . حال خوب . 

      حال خوب داشتن در تمام لحظه های زندگی . حال خوب من با انجام ندادن کاری که به من حس رنج میده زیاد میشه . من نیم ساعت راه رفتم لذت بردم تا شبم این لذت باهام هست . تازه اگه تا شب نیم ساعت دیگه هم با لذت بهش اضافه کنم لذت حال خوبم چند برابر میشه . ذهن من اطلاعات چاق کننده داره ولی اطلاعات لاغر کننده هم داره . اطلاعات چاقیش حال منو بد میکنه ولی اطلاعات لاغریش حال منو خوب می کنه . 

      حالا اگه بتونم  از نخوردن هم لذت ببرم خیلی خوبه . 

      من هر چقدر وابستگیم به خوردن کم بشه یعنی دارم از نخوردن لذت میبرم . نخوردن یعنی انجام ندادن فعل خوردن . وقتی انجامش ندم  و تمرین کنم یعنی ساعات زیادی در حس لذت نخوردنش دارم زندگی می کنم . فکر نخوردن رو لذتبخش کنم . 

      یاد نخوردنهام که بیفتم لذت ببرم که وابستگی به چیزی غیر از خودم رو از بین بردم . لذت ببرم که یه کار نادلخواه رو ترک کردم . لذت ببرم که اعتیادم رو کنار گذاشتم . لذت ببرم که پاک شدم و رها شدم از فعلی که منو آزار میداد . 

      بدن من به هیچی نیاز نداره .  نمیخوام از تعادل خارج بشم ولی گرسنه بودن رنج نیست لذته . ما همیشه به خاطر اینکه گرسنگی رو در ذهنمون رنج معنی کردیم به خوردن رو آوردیم . گرسنه بودن نیاز انسان رو کم می کنه . 

      وقتی به گرسنگی عادت کنیم میبینیم دیگه رنجش رو حس نمیکنیم . دقیقا مثل کسی که میخواد مواد رو ترک کنه . 

      البته شاید بگیم گرسنه بودن به بدن ضرر میرسونه اما اینا همه اطلاعات ذهنیه . شایدم همین اتفاق بیفته 

       ولی  من دارم تمرین میکنم که از گرسنه بودن رنج نکشم . میخوام خودم تجربه کنم که وقتی از گرسنه بودن رنج نکشم و بر عکس اون رو برای خودم لذتبخش کنم . از چسبیدن شکمم به پشتم لذت میبرم . 

      خوردن معده رو جلو اورده دیگه هی من ریختم توی این معده و معده هی کش اومد . 

      به نظر من بزرگ شدن معده به خاطر این چندتا فرموله 

      رنج کشیدن از گرسنگی 

      پرخوری کردن 

      لذت بردن از پرخوری 

      فکر کردن همیشگی به خوردن 

      لذت بردن از فکر کردن به خوردن 

      این چند تا فرمول تمایل منو به سمت خوردن زیاد کرد و از نخوردن در رنج شدم . 

      تمایل من نسبت به نخوردن کم شد . من میخوام شکمم تخت بشه پس باید معده ام کوچیک بشه . معده چجوری کوچیک میشه وقتی تعداد فرایند خوردن و البته فکر به خوردن کم بشه ذهن میبینه دیگه نیازی به جا نداره معده رو کوچیک می کنه . 

      معده رو که کوچیک کنه کم کم شکم من داخل میره چربیهاش آب میشه میره و دیگه چربی دورش ساخته نمیشه چون دیگه نیازی نداره . 

      پس من این فرمول رو هم پیدا کردم . من به زیاد بودن مواد غذایی نیازی ندارم . 

      شکم من هر روز داره کار می کنه . خب غذا تو روده هامه . یکی از دلایلی که گرسنگی رو برامون رنجدار می کنه یبوسته . فکر میکنیم وقتی کمتر بخوریم یبوست میگیریم و اذیت میشیم . 

      خب برامون رنج معنی میشه و بعد نخوردن رو ذهن انتخاب نمیکنه . پس من که به این مورد حساسم  صبحها با یه قاشق روغن زیتون کارم حل میشه . در ضمن وقتی زیاد نخورم نیازی نیست هر روز شکم من کار کنه که اذیت بشم . یه آدم لاغر رو میشناسم ۱۵ روز یکبار شکمش کار میکنه و خیلی هم سالمه ولی من فکر میکنم اگر هر روز شکمم کار نکنه مریضم . خب اینم یه فرمول دیگه که تمایل منو به سمت انجام فعل خوردن زیاد می کنه . 

      من هم چند روز یکبار شکمم کار کنه هیچ اتفاقی نمیفته و کاملا هم سالم خواهم بود . البته من هنوز دارم امتحان می کنم . باید چند روز امتحان کنم ببینم تاثیرش روم چیه ولی حسم میگه موفقیت آمیزه . من با این نوشته ترس از نخوردن و ترس از گرسنگی رو در خودم کمرنگ کردم . پس میرم ببینم تا شب چه واکنشهایی در من ایجاد میشه . شب میام مینویسم تغییر این فرمولها چه واکنشهایی در من ایجاد کرد . فعلا خدانگهدار . 

      راستی قسمت اول این مجموعه رو پیدا نکردم . این فایل قسم دوم بود . ممنون میشم اگر قسمت اول رو هم کنار همینا قرار بدید . سپاس

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار pooldarjazzab@yahoo.com
      1400/10/14 18:29
      مدت عضویت: 1082 روز
      امتیاز کاربر: 549 سطح ۲: کاربر متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,246 کلمه

      سلام بر متناسبین جذاب . 

      خب فرمولهای امروز تا الان به نظرم عالی بوده . البته این نوشتن من آخرین نوشته ی امروز نیست . اخر شب هم اگه شده یک متن کوتاه می نویسم . 

      حدودا ساعت ۱ بود متن قبل رو نوشتم ‌ 

      تاثیر متن قبلی روی من این بود که من ساعت ۲ با پدرم رفتیم بیرون رفتن رو با اژانس رفتیم اما برگشتن رو منتظر ماشین شدیم که بیاد ماشین نیومد به بابا گفتم پیاده بریم خونه . گفت میتونی ؟ گفتم من جوونم . معلومه که میتونم ‌ . خلاصه کلی مسیر بازگشت رو پیاده اومدیم . زمان نگرفتم که چقدر پیاده اومدیم اما تا آخر مسیر حال من خیلی خوب بود . لذت میبردم از راه رفتن . 

      از طرفی خوردنهای  من از صبح تا الان 

      یک ق مربا خوری روغن زیتون

      یک عدد زیتون 

      یک دانه بیسکوییت 

      یک عدد نارنگی 

      یک هشتم انار 

      ۲ حبه قند 

      من تا الان اینارو خوردم  ولی حتی اینارو هم با حس نیاز نخوردم . من اصلا به مواد غذایی نیازی ندارم . 

      چقدر جملاتی که گفتم تمایل منو نسبت به مواد غذایی کم کرد توی راه وقتی چشمم به سوپری می افتاد خیلی راحت چشم ازشون برمیداشتم و میگفتم بهتون نیازی ندارم . به نظرم به این گفته ها از گفته های دیروز بهتر واکنش دادم . 

      وقتی نیاز خودم رو از مواد غذایی برداشتم حتی حس گرسنگی هم نمیکنم انگار وقتی که باور داری به مواد غذایی نیاز داری حس گرسنگی هم می کنی . من حسم رو از مواد غذایی برداشتم . فعلا ترجیح میدم دوسشون نداشته باشم . شاید بگید دارم از این طرف زیاده روی می کنم ولی وابسته نبودن رو ترجیح میدم . من خیلی از لاغرا رو دیدم به غذا هیچ حسی ندارند . 

      من تا  چند روز پیش میگفتم خوردن یکی از لذتهاست و باید لذتهای دیگه رو هم در سرزمین لاغری بیارین  

      اما الان میگم خوردن اصلا لذتی نیست . خوردن فقط رنجه چون من هر بار چیزی میخورم فقط رنج میکشم . میخواستم احساسم رو به غذا خوب کنم ولی دیدم خوب کردن احساسم باعث میشه زیاد بخورم . پس  فکر میکنم فعلا بی حس شدن به غذا بهتر جواب میده . چون دیگه وابسته نیستم . 

      از کوچیکی به ما گفتن سه نیاز اصلی .خوراک پوشاک مسکن هست . همین یه باور باعث شد ما همیشه فکر کنیم به غذا محتاجیم . 

      میدونم غذا خوردن یه عادته . اما میشه کمش کرد . میشه کمرنگش کرد . میشه دیگه اینقدر به غذا عشق نورزید . میشه انقدر به غذا وابسته نشد . میشه غذا رو ترک کرد . میشه نگاهش نکرد . میشه از بو کردنش لذت نبرد . 

      و از طرفی میشه لذت راه رفتن رو جایگزینش کرد . میشه لذت نوشتن رو جایگزینش کرد . 

      من اونقدر از خوردن رنج کشیدم که بهم اثبات شده خوردن نه تنها هیچ لذتی نداره بلکه فکر کردن به غذا و یا خوردن اون فقط حس بد در انسان ایجاد می کنه . انسان چاق یا همش در حس ولع غذاست یا در حس سرزنش خود ‌ . هیچ حالت دیگه ای نداره . یک معتاد به تمام معنا . 

      اما انسان متناسب یه انسان رها شده از بند خوردن هست . 

      بله خوردن . خوردن اعتیاد تمام چاقهاست و اگه یه فرد بخواد لاغر بشه فقط و فقط راهش اینه اعتیادش به خوردن رو از بین ببره به طور کامل . به طور کامل . 

      خوردن نیاز ما نیست . بهمون دروغ گفتن . ما خودمون همه ی مواد لازم برای بدن رو میسازیم . 

      ما روح هستیم . روح چه نیازی داره . روح خداست ‌ . خدا بی نیازه . تازه غذاها همه از روح ما خلق میشن . حالا چرا باید به آفریده ی خودمون محتاج باشیم . 

      شاید ترس از مرگ جسم آخرین حربه ای باشه که ذهن به کار میبره برای اینکه منو متقاعد کنه دوباره به خوردن وابسته بشم ‌ ولی من یه جمله بهش میگم یا میمیرم یا متناسب میشم . 

      من با تناسب جون میگیرم . 

      من با تناسب سبک میشم .

      سنگینی جسمم رو که این همه بهش ظلم کردم و چاقش کردم با متناسب شدن برطرف میکنم 

      وقتی از غذا گذشتم وقتی از تنبلی گذشتم میدونم خیلی راحت لاغر میشم .

      بت غذا در نظر من شکسته شد .

      بت تنبلی در نظر من شکسته شد . 

      خب من تا شب باز هم واکنشهای خودم رو میبینم . 

      واقعا میشه بدون غذا هم زندگی کرد . 

      اتفاقا بدن پاکسازی میشه . چربیهای ذخیره شده میره . بیماری میره . خدا برای چی میگه روزه بگیرید . چون بدن با روزه داری پاکسازی میشه .

      خب مرور این اطلاعات واکنش بدن منو تغییر میده .

      من اینا رو دارم برای ذهن خودم مینویسم . چون رنج چاقی و رنج خوردن رو دیگه نمیتونم تحمل کنم . 

      نخوردن لذت داره . نخوردنی که با لذت همراه باشه به انسان حس خوبی میده . 

      حس ضعف و گرسنگی یکی دیگه از موانع ذهنی منه . 

      من در متن قبل احساس گرسنگی رو هم برای خودم لذتبخش کردم .

      احساس گرسنگی خیلی خوبه . 

      خیلی خوبه وقتی شکمت هیچی توش نیست . خیلی احساس سبکی می کنم . مثل یک پر سبک میشم وقتی معده ام خالیه . 

      من امروز از خودم خیلی راضی بودم . 

      من لذت بردم . 

      خیلی لذت بردم . 

      لاغری برای من رنج نیست . من حتی از رنج لاغری هم که ذهنم جلو روم میاره لذت میبرم . 

      چون رنج لاغری برام از رنج چاقی شیرینتره . چون من دیگه نمیخوام چاق باشم . 

      دنیای چاقی من فقط در خوردن خلاصه شده بود . من از دنیای چاقی و مافیهاش خداحافظی کردم . اکنون رها و آزاد بدون وابستگی هستم . 

      تمام خاطراتم رو پاک میکنم . تمام بندها رو می گسلم . 

      من وقتی ببرم ذهن منم میبره . ذهن من ابزار دست منه . مگه میشه من چیزی رو بخوام اون بگه نه . این همه مدت چاقی خواستم گفت چشم . حالا لاغری میخوام . تحت هر شرایطی لاغر میشم . 

      لاغری من سرشار از شادی و شور و نشاطه . من لاغری رو انتخاب می کنم . 

      لاغری من سلامتیه . 

      لاغری من شادیه .

      لاغری من رها کردن وابستگی به غذا و خوردن غذاست . 

      حالا که وابستگیم به غذارو ترک کردم میتونم به جرات بگم هیچ غذایی منو چاق نمیکنه . پیوند بین من و غذا فقط در خوردن بود . 

      وقتی نخورم چاق نمیشم به همین راحتی . 

      البته روزهای پیش چیزای دیگه می گفتم ولی الان در این مدارم . دوست دارم در این مدار بمونم . چون حس می کنم این مدار دوامش زیاده . میخوام خودم رو به لاغری پیوند بدم . 

      در دنیای چاقی تمام زندگی من شده بود شکم ولی در دنیای لاغری تمام دنیای من میشه دست و پاهام . دستهام دنیای لاغری رو مینویسه و پاهام دنیای لاغری رو راه میره . مابقی اعضای من هم تابع دست و پام هستم . چشمم رو از غذا برمیدارم . فکرم رو از غذا پاک می کنم . و فکرم رو به تناسب و دنیای لذت تناسب باز میکنم . 

      اینا رو من نمی نویسم . اصلا نمیدونم چطور داره نوشته میشه ولی میدونم دارم لذت میبرم و می نویسم . احساس میکنم وقتی از غذا گذشتم غذا هم از من گذشت . احساس می کنم وقتی از خوردن گذشتم خوردن هم از من گذشت . 

      لاغری بی وقفه در من آغاز شده . 

      شما دیگر حرفی از دنیای چاقی از من نخواهید شنید . 

      چون دنیای چاقی من خلاصه شده بود در یک حرف . 

      خوردن و خوردن و خوردن . 

      من با دنیای چاقی و خوردنهایش خداحافظی کردم . 

      دنیای لاغری هم خوردن دارد ولی وابستگی ندارد . 

      من وابستگی به خوردن را کنار گذاشتم . 

      اکنون رها و آزاد هستم . خیلی حس سبکی دارم . دنیای دیگری جلوی چشمانم گشوده شده . 

      دنیای زیبای تناسب . 

      در جهانم همه چیز نیکوست . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم