0

استفاده از قوانین در عمل (قسمت ششم)

قانون جذب عملی
اندازه متن

آنچه باقی می ماند ما و زندگی هستیم.

سال های زیادی تصور می کردم اگر فلان شرایط زندگی را داشته باشم خیلی خوشبختم. اگر فلان مدل ماشین رو سوار بشم چقدر احساس خوشبختی خواهم کرد. اگر فلان خونه را داشته باشم دیگه هیچی از دنیا نمی خوام و صدها فکر مختلف داشتم که تصور می کردم هر کدام از آنها را داشته باشم برای همیشه احساس خوشبختی خواهم کرد.

به لطف خدا در مسیر تغییر کردن قرار گرفتم و پس از مدت کوتاهی شرایط زندگی من شروع به تغییر کرد. آنچه در زندگی ام داشتم و نمی خواستم به راحتی از زندگی ام حذف شد و آنچه می خواستم و نداشتم به سادگی وارد زندگی ام شد.

شرایط زندگی من به کلی دگرگون شد و من آن شخصیت چند سال قبل نبودم و زندگی من در تمام جنبه ها تغییراتی پیدا کرد که هرگز تصور آن را نمی کردم.

اما هرچه بیشتر در شرایط جدید زندگی کردم بیشتر مطمئن شدم که شرایط درونی و احساسی من نمی تواند به واسطه داشته ها و پیرامون من تغییر پیدا کند.

اینجا بود که بیشتر از قبل به مستقل بودن دنیای درون از دنیای بیرون پی بردم.

دنیای درون مادی نیست به همین دلیل مواد فیزیکی (پول، ماشین، خونه، روابط و … ) نمی تواند در دنیای درون تغییر پایدار ایجاد کند.

شاید خرید یک ماشین تا چند روز در ما ذوق و شوق ایجاد کند اما هرگز نمی تواند برای همیشه باعث شادی درونی و احساس خوب پایدار شود.

بنابراین برای رسیدن به احساس خوب پایدار و تجربه خوشبختی در دنیا باید مهارت زندگی در دنیای درون را بیاموزیم.

دنیای درون نیز مانند دنیای بیرون دارای قوانینی است که عدم رعایت کردن آنها باعث نابسامانی و بروز مشکل برای ما می شود.

همانگونه که جمع نکردن زباله ها از سطح شهر می تواند باعث بروز مشکلات فراوان و گسترش بیماری شود، جمع و جور نکردن افکار منفی و ناامید کننده از سطح ذهن و دنیای درون می تواند باعث بروز اختلال روانی و گسترش ناامیدی در زندگی شود.

در گذشته نه چندان دور هر بار که مسافرت می رفتم، حتی چند روز قبل از رفتن به مسافرت به فکر روزهای بعد از سفر بودم که چقدر احساس بد و ناامیدی خواهم داشت و این فرمول ذهنی باعث می شد که در مدت سفر از شرایط و موقعیت هایی که در اختیار دارم استفاده نکنم و همیشه به فکر برگشتن و ادامه زندگی کسالت بار همیشگی باشم.

این سفر و همراه شدن با دوستانی که مدت هاست آنها را می شناسم سبب شد تا گوشه هایی از زندگی گذشته خودم را بازبینی کنم و به تفاوت بین نگرش و عملکرد امروزم به نسبت چند سال قبل بیشتر توجه کنم.

در این شرایط به وضوح برایم روشن است که دنیای درون من مستقل از هر اتفاق و شرایطی است که در بیرون از من رخ می دهد و اگر من همانطور که برای رفتن به مسافرت و لذت بردن از سفر برنامه ریزی می کنم برای مدیریت افکار و انتظارات درونی خودم برنامه ریزی نکنم به هم ریختگی درونی سبب می شود که نه تنها از زیبایی های دنیای بیرون لذت نبرم بلکه سطح بالایی از بهم ریختگی احساسی را در دنیای درون تجربه کنم.

این بخشی از زندگی شخصی من بر اساس استفاده از فرمول های ذهنی جدید است که در نهایت باعث تغییر شرایط زندگی من شده است.

اطمینان دارم آگاهی که در این مستند آموزشی ارائه شد است به من و دوستانم کمک می کند تا نگرش و عملکرد بهتری در زندگی داشته باشیم.

برای استفاده بهتر از این مجموعه آموزشی پیشنهاد می کنم در هر جلسه قوانین ذکر شده را استخراج کرده و درباره آن در بخش نظرات برداشت خود را بنویسید. به این ترتیب علاوه بر کمک به خود برای درک بهتر قوانین به دیگران کمک می کنید تا برداشت بهتر و عمیق تری از نکات آموزشی هر جلسه داشته باشند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.60 از 20 رای

https://tanasobefekri.net/?p=31028
10 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار من میتونم تغییر کنم
      1400/11/06 14:59
      مدت عضویت: 1243 روز
      امتیاز کاربر: 1406 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 532 کلمه

      سلام
      قبلا هی میگفتم چن من خونه ندارم و مجبورم اینجا زندگی کنم ارامش ندارم نمیتونم ازاد باشم هر کاری دوس درم بکنم
      یک درصد فک نمیکردم من تو این خونه باشم حالم خوب باشه
      میگفتم چن فلانی فضوله من نمیتونم تو خونم راحت باشم هی میرسه ب همه چی
      هی میگفت فلانی اومد من از زندگی افتادم کی بشه خدا برن
      وای باز مهمون شدم رژیم چی میشه همیشه میرفتن سفر اولش برا خودم خط نشون مکشیدم ولی میرفتم پرخوری میکردم هی میگفتم میرم جبران میکنم من اصلا از اون سفر اون لذت رو نمیبردم همش ب فکر خوردن و نخوردن حسرت بودم
      از وقتی هم میومدم اون سفر ب خودم زهر میکردم
      یا تو دوره همی ها همش ب فکر خوردن نخوردن بودم ازاون دوره هیچ لذتی نمیبردم
      من احساسم تو همه اینها بد بود چرا چن درگیر بودم
      قبلا میگفتم اگه لاغر شم فلان لباسو میگیرم
      اگه لاغر شم فلان رنگ میپوشم اگه لاغر شم همش درگیر قبل و بعد بودم لذتی برا من نبود
      وقتی میخواستم ی چیزی بپزم اونقدر نگرانش بودم ک چی میشه چقدر بخورم بخورم اینو از اینور نخورم بجای شام بخورم ناهار بخورم.
      اما وقتی وارد لاغری با ذهن شدم رها کردم و من الان تو همون خونه با همون جسم دارم لذت میبرم دنیای بیرون من تغییر نکرده خودم درونم تغییر دادم تغییر باید از خورم باشه درونم باشه ن
      ب امید تغییر بیرون موندم و زندگی کردن مثل این میمونه ک میگن اونقدر بایست زیر پات علف سبز شه
      حتی اگه درونت زیبا باشه حتی اون سرکار ک میری بعد سفر اونم برات شیرینه چن قبولش کردی
      من یک روز محال میدونستم تو این خونه باشم با همسرم خوب باشم همسر من سیگار بکشه من خوب باشم اما الان خوبم چن حال خوب ن ربطی ب اطرافم نداره چرا باید ب خاطر اطرافم حالمو بد کنم اونها درست میشن ن
      فقط منم ک زندگی نمیکنم
      قبلا وصل بودم ب ی واگن پر از حسرت نگرانی و خشم کینه انتظار
      تشنه توجه بودم توجهی ک همسرم بهم نداشت محتاج بودم ی ادم ضعیف ک هرکی میرسید ی لگد بهم میزد
      اما الان تو همین خونه دارم هرروز قوی و قوی میشم من محتاج هیچکس نیستم من افریده خدام خدا رو دارم
      قبلا پول دوره از همسرم میخواستم اونم شرایطشو نداشت و من چن روز ناراحتش بودم اما الان ن انتظاری از اونم ندارم انتظارم از خداست اون راهنمایی میکنه شاید ب همسرم بده تا اون دست خدا بشه برای من نمیدونم ولی من میدونم ک میشه من چ از دوره از رایگان چ دوره بالاخره میرسم ب لاغری چن مسیرم درسته نگرانش نیستم
      من تغییر کردم در حالی ک اطرافم همونه پس میشه همیشه حسرت دختر دایی میخوردم ک چجوری بیخیاله چجوریه انقدر هر چی دوس داره میخره لاغره و یعنی بچش چی بگم خوب درس میخورنه همیشه همه کارهاش ب راحتی انجام میشه چرا
      چن احساسش تحت کنترل خودشه چون خودشو دوس داره و خودشو مسئول هیچکس نمیدونه
      پس مشکل از خودمونه در بیرون از خودمون دنبال مقصر نباشم
      ازادی و رهایی از زندان ک زندانبانش خودمونیم جسارت میخواد
      من اون جسارت دارم من توانشو دارم قدرتشو دارم ب راهم ادامه میدم تااخرین نفسم
      و ب زودی میام میگم دوستان عزیزم من فلان تغییرات رو داشتم من متناسب شدم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم