بیشترین ترس افراد چاق از تاثیر خوردن بر چاقی است زیرا خوردن را عامل چاقی خود می دانند.
ترس از چاق شدن بخاطر خوردن به این دلیل رواج پیدا کرد که غذا نخوردن و رژیم گرفتن را تنها راه لاغر شدن معرفی کردند.
اگر باور کرده باشید برای لاغر شدن باید رژیم بگیرید قطعا در ذهن شما غذا خوردن عامل چاقی محسوب می شود.
اهمیت موضوع خوردن
به همان اندازه که موضوع خوردن برای افراد متناسب بی اهمیت می باشد برای افراد چاق مورد توجه و اهمیت قرار گرفته است. اگر از هر فرد متناسبی درباره نگرش و تفکرش درباره غذا خوردن سوال کنید پاسخ هایی را خواهید شنید که از زمین تا آسمان با پاسخ های افراد چاق به این سوال تفاوت دارد.
آنچه درباره خوردن در ذهن افراد چاق می گذرد شامل این موارد است:
- هرچی می خورم چاق می شم.
- چی بخورم لاغر بشم.
- چی نخورم لاغر بشم.
- چطور بخورم لاغر بشم.
- چه غذاهایی رو هر چی بخورم چاق نمیشم
- چه چیزی برای صبحانه بخورم که چاق نشم.
- برای شام چی بخورم که چاق نشم.
- بعد از غذا چی بخورم که چاق نشم.
- وقتی گرسنه هستم چی بخورم چاق نشم
این نگرش ها و ده ها نگرش مشابه در ذهن افراد چاق درباره خوردن و تاثیر آن بر چاقی وجود دارد که هرگز در ذهن افراد متناسب وجود ندارد.
این فرمول ها و بسیاری فرومول های دیگر با کلمه خوردن یا نخوردن در ذهن افراد چاق وجود دارد و این نشان از اهمیت این موضوع در مسیر لاغری با ذهن است.
برای درک این موضوع و رسیدن به تحلیل منطقی برای تغییر فرمول های ذهنی ساخته شده بر مبنای خوردن و نخوردن باید ابتدا از سه جهت موضوع خوردن را مورد توجه قرار دهیم.
1- منبع ایجاد دستور خوردن. (فیزیکی)
2- عمل خوردن مواد غذایی. (فیزیکی)
3- تجربه ای که از خوردن به دست می آید. (متافیزیکی)
نکته جالب توجه این است که به دلیل متافیزیکی بودن گزینه سوم، تجربه ای که از خوردن کسب می کنیم می تواند بسیار متفاوت از واقعیت باشد و باعث تقویت، وضوح و گسترش فکر اصلی یا فرمول های اصلی ذهن پیرامون خوردن و چاقی می شود.
بدین معنی که افکار و احساسی که از خوردن چند تکه پیتزا در ذهن یک فرد چاق مرور می شود بسیار بیشتر از واقعیت آن چند تکه پیتزا چاق کننده و باعث چاق تر شدن فرد می شود. این عمده ترین تفاوت افکار و فرمول های ذهنی افراد متناسب و چاق است.
به همین دلیل است که افراد چاق با اینکه مدت هاست از خوردن های بی رویه (پرخوری) احساس بد یا عذاب وجدان دارند اما قادر به ترک یا تغییر این رفتار نیستند چون تجربه هر بار پرخوری کردن باعث تقویت فرمول ایجاد کننده آن در ذهن می شود. و هرآنچه در ذهن شکل گیرد بعنوان یک راهنما به مغز ارسال می شود و مغز فقط دستورالعمل هایی لازم برای اجرای راهنمایی ذهن را صادر می کند.
منبع ایجاد دستور خوردن را بشناسیم
هر حرکتی از انسان سر می زند منشاء دستور آن در مغز است.
مغز ما حاوی اطلاعاتی اولیه (پیش فرض) است که از قبل از تولد و همزمان با تشکیل مغز در آن ذخیره شده است.
کار این اطلاعات انجام دقیق و هوشمندانه نیازهای درونی جسم برای زیستن در جهان مادی است.
اطلاعاتی که باعث تنظیم دقیق فشار خون، ضربان قلب، تنفس کردن، پلک زدن، هضم کردن و بسیاری فعالیت های درونی دیگر می شوند.
از آنجایی که انسان جهت تجربه کردن وارد این جهان مادی شده و تجربه کردن نیاز به حق انتخاب دارد، بخشی از مغز ما قابلیت برنامه ریزی شدن است.
ما می توانیم اطلاعات لازم درباره آنچه میخواهیم تجربه کنیم را به مغز خود بدهیم و سپس به آنچه آموخته ایم عمل کنیم و نتیجه آن را تجربه کنیم.
زمانی که شما دوست دارید به عنوان مثال نواختین گیتار را تجربه کنید، خواسته تجربه کردن نواختن گیتار در شما شکل می گیرد.
دقیقا مانند اینکه پوشه ای جدید در مغز شما ایجاد می شود.
سعی شما برای یادگیری چگونه دست گرفتن ساز و چگونه نواختن و تمام موضوعات مرتبط با هنر گیتار زدن به صورت اطلاعات درپوشه تجربه گیتار زدن مغز شما ذخیره می شود.
به اندازه ای که شما در یادگیری بهتر عمل می کنید و استمرار دارید عملکرد شما در نواختن گیتار بهتر می شود و تجربه شما بیشتر و واضح تر می شود.
در مورد چاق شدن هم دقیقا به همین شکل است.
شما به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه پوشه خواسته چاق شدن را در ذهن خود ایجاد کرده اید. تصور کنید نیوفولدری ایجاد کرده اید تحت عنوان “من می خواهم چاق شوم”.
در اکثر افراد این خواسته به شکل ناآگاهانه از طریق شنیدن درباره چاقی و دیدن افراد چاق اطراف خود ایجاد شده است.
هرآنچه درباره علت چاقی، احتمال چاقی، چرایی چاقی و … می شنوید در پوشه (تجربه چاقی) مغز ذخیره می شود.
نقش ذهن در روند یادگیری و عمل کردن
واحد دریافت اطلاعات و پردازش و ساختن تصاویر ذهنی و در نهایت ایجاد فرمول ها جهت ذخیره سازی در پوشه مغزی توسط ذهن انجام می شود که عضوی متافیزیکی و غیرقابل دیدن است.
زمانی که میزان اطلاعات ذخیره شده در پوشه خواسته ای (چاق شدن) که در مغز خود ایجاد کرده اید به حد نصاب لازم برسید، به مرور عمل کردن شما بر اساس آن آگاهی ها شروع می شود.
جسم شما بر اساس اطلاعات ذخیره شده مغزی درباره چگونگی تنفس کردن از همان بدو تولد شروع به تنفس کردن می کند و این کار را تا زمانی که زنده است ادامه می دهد، چون اطلاعات کافی درباره این رفتار یا عمل در مغز ذخیره شده است.
در مثال چاقی زمانی که ما شروع به اضافه کردن اطلاعات لازم برای تجربه چاقی در مغز خود از طریق ذهن می کنیم عمل چاق شدن صورت نمی گیرد اما احساس چاق شدن به صورت ترس از چاق شدن در ما شکل می گیرد. وقتی اطلاعات به حدنصاب برای عمل کردن و تجربه کردن برسد روند چاق شدن جسم شروع می شود.
در مورد لاغر شدن هم دقیقا روند به همین شکل است.
ابتدا باید اطلاعات لازم برای لاغر شدن در ذهن ایجاد و سپس در مغز ذخیره شود و این روند ادامه داشته باشد تا میزان آگاهی و اطلاعات لاغری مغز به حدنصاب لازم رسیده و عمل لاغر شدن آغاز شود.
با درک موضوعات مطرح شده مطمئن می شویم که هر عمل و رفتاری که از ما سر می زند منشاء آن مغز است.
عمل خوردن مواد غذایی چگونه صورت می گیرد.
خوردن یک مهارت است که از ابتدا ما آن را بلد نبودیم بلکه در دوران کودکی و در سن مناسب تلاش ما برای خوردن آغاز شده است.
همانگونه که برای غلت زدن و نشستن و راه رفتن تلاش کردیم برای خوردن هم تلاش کردیم.
پس توجه به این نکته مهم است که مهارت “خوردن” مانند سایر مهارت های دیگر برای زنده بودن و زندگی کردن در دنیای مادی لازم و اتفاقا ضروری است.
اطلاعات مورد نیاز تمام مهارت های لازم برای زندگی کردن در مغز ما به صورت پیش فرض وجود دارد و به مرور ما از آنها استفاده می کنیم.
در مورد مهارت خوردن اطلاعات لازم برای انجام عمل خوردن در مغز ما به صورت پیش فرض وجود دارد به همین دلیل یک کودک در مرحله ای از رشد اقدام به خوردن می کند و این عمل را از بردن دست به سمت دهان شروع می کند و هر چیزی را که بتواند با دست بگیرد به سمت دهان می برد تا خوردن را تجربه کند.
جالب توجه است که قبل از شروع استفاده از اطلاعات مغزی درباره خوردن بسیاری فرایند دیگر درباره حرکت انگشتان، دست، گرفتن و … انجام شده است چون برای تجربه مهارت خوردن نیاز به تکامل حرکت دست داریم.
عمل خوردن مهارتی است که اطلاعات لازم جهت تجربه کردن آن در مغز ما ذخیره شده است به همین دلیل است که همه انسانها از عمل خوردن بعنوان مهارتی لازم برای ادامه زندگی برخوردار هستند.
به دلیل اهمیت موضوع خوردن در ایجاد آرامش ذهنی در افراد چاق دوره اصلاح پرخوری و اشتها در مغز تهیه و ارائه شده است تا با استفاده از تمرینات این دوره آموزشی به سادگی فرمول های ذهنی و تاثیرگذار بر عملکرد مغز که فرمان پرخوری و یا چاق شدن را صادر می کنند اصلاح و تجربه جدیدی از تغییر افکار و واکنش های رفتاری خود داشته باشید.
شباهت افراد متناسب و چاق
همه افراد متناسب و چاق از عمل خوردن استفاده می کنند.
سوال مهم و پرتکرار ذهن افرادی که چاق هستند این است که چرا من هرچه می خورم چاق می شوم اما افراد متناسب هرچه می خورند لاغر هستند.
رسیدن به جواب این سوال مسیر متناسب شدن را برای شما واضح و روشن می کند.
تجربه ای که از عمل کردن ایجاد می شود
هر عملی از ما سر می زند تجربه ای را برای ما به ارمغان می آورد.
عمل نواختن موسیقی نیست که در ما احساس ایجاد می کند بلکه تجربه ای که از نواختن موسیقی کسب می کنیم باعث بروز احساس در ما می شود.
در موضوع در ارتباط با دیگران این فرد مقابل نیست که در ما احساس ایجاد میکند بلکه تجربه ای که از بودن با آن فرد کسب می کنیم در ما احساس ایجاد می کند.
ما دو نوع احساس داریم.
احساس خوب و احساس بد.
هر تجربه ای باعث شکل گیری احساس در ما می شود و بسته به نیاز و سلیقه ما آن احساس را خوب یا بد می دانیم.
به همین دلیل است که فردی از تجربه نواختن موسیقی به احساس خوب می رسد و فرد دیگری از همان تجربه به احساس بد می رسد.
چون احساس ثابت نیست و برای هر فرد بنا به سلیقه اش متفاوت است.
فردی که در موسیقی پیشرفت می کند و به درجات عالی می رسد از نواختن موسیقی به احساس خوب رسیده است. فردی که از نواختن موسیقی به احساس بد می رسد امکان ندارد در این حوزه پیشرفت کند.
در مورد موضوع خوردن نیز به همین شکل است.
فردی از خوردن مواد غذایی به احساس خوب می رسد و فردی دیگر از خوردن همان مواد غذایی به احساس بد می رسد.
چرا؟
در ابتدای متن اشاره شد که تجربه و منبع ایجاد دستور (ذهن) متافیزیکی هستند و تجربه بر فرمول های منبع تاثیر می گذارد.
احساسی که از خوردن در ما ایجاد می شود نتیجه خوردن را تعیین می کند.
احساسی که از گیتار زدن در ما ایجاد می شود سبب می شود که ما گیتاریست خوب و حرفه ای شویم یا گیتار زدن را رها کنیم.
احساسی که از بودن با فرد دیگری در ما شکل میگیرد تعیین می کند که ما از بودن در رابطه خوشبخت هستیم یا خیر.
احساسی که از خوردن در ما شکل می گیرد تعیین میکند که خوردن باعث سلامتی و شادی ما می شود یا بیماری و ناراحتی را برای ما به ارمغان می آورد.
تاثیر الگوی ذهنی (باور)
همه ما در معرض اطلاعاتی هستیم که از طریق اطرافیان، رسانه، جامعه و … وارد ذهن و سپس مغز ما می شود.
اگر درباره هر موضوعی اطلاعات زیادی از طریق مختلف وارد ذهن شما شود آن اطلاعات به صورت الگوهای اجرا شونده در مغز ذخیره می شوند.
بعنوان مثال اگر از دوران کودکی و میانسالی درباره زندگی مشترک و همسر داشتن اطلاعات زیادی وارد ذهن شما شود به شکلی که الگوی ذهنی درباره زندگی مشترک و همسر داشتن در شما ایجاد کند آن الگو در مغز ذخیره شده و در آینده شما همان زندگی مشترکی را تجربه خواهید کرد که قبلا درباره اش زیاد شده اید.
در مورد تمام موضوعات زندگی روال به همین شکل است. شما آن چیزی را تجربه می کنید که از قبل الگوی ذهنی آن تجربه در مغز شما شکل گرفته است.
در ذهن یک فرد چاق تعریف های متعددی درباره غذاها و تاثیر آنها بر چاقی وجود دارد.
این تعریف ها بر احساسی که از تجربه خوردن کسب می کنید تاثیرگذار هستند.
اگر شما درباره مصرف برنج اطلاعات نامناسبی به ذهن خود داده باشید و آن اطلاعات بر اثر تکرار و توجه به صورت الگوی ذهنی در شما ذخیره شده باشند هر بار که شما برنح می خورید احساسی که در شما از تجربه برنج خوردن شکل می گیرد احساس بد و مطابق با شنیده های شما خواهد بود.
احساس بد منظور احساس ترس از چاق شدن بخاطر مصرف برنج است.
از آنجا که احساس شما بر منبع صادر کننده دستورات جسمی تاثیرگذاراست هر بار که شما از خوردن برنج یا هر ماده غذایی دیگر احساس چاق شدن داشته باشد فرمان چاقی بیشتر توسط مغز به تمام اعضای بدن صادر می شود.
به همین دلیل است که افرادی سال ها است هر روز برنج می خورند و چاق نیستند اما افرادی شاید هفته ای یک یا دو بار برنج بخورند و اضافه وزن زیادی دارند.
برنج فقط یک مثال است، با خود فکر کنید درباره سایر مواد غذایی چه اطلاعاتی در ذهن خود دارید و انتظارتان از مصرف غذاها چیست.
انتظار شما از مصرف مواد غذایی باعث شکل گیری احساس شما بعد از غذا خوردن می شود و احساس شما بر فرمان مغزی برای صادر کردن پیغام سلامتی و تناسب اندام یا چاقی و بیماری تاثیرگذار است.
اطلاعات بیشتر را از طریق بارها دیدن فایل آموزشی این قسمت کسب کنید.
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی تمرین جلسه آموزشی تاثیر خوردن بر چاقی و نخوردن بر لاغری توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری آموزشی را با دقت مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را با تمرکز تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
- نگرش شما درباره تاثیر خوردن بر چاقی و نخوردن بر لاغری چیست؟ شرح دهید.
- اطلاعات درباره تاثیر خوردن بر چاقی و نخوردن بر لاغری از چه طریق وارد ذهن شما شده است؟
- چقدر باور دارید یا پذیرفته بودید که برای لاغر شدن باید رژیم بگیرید.
- از اینکه نمی توانستید بر اساس برنامه های رژیمی عمل کنید چه احساسی داشتید؟
- نتیجه ای که از اجرای برنامه های رژیمی کسب می کردید تا چند وقت باقی می ماند؟!
- نگرش شما درباره نقش مغز در صدور دستور خوردن و عملکرد جسم در اجرای دستورات مغزی چیست؟
- چه ارتباطی بین ذهن و دستورات صادر شده از مغز وجود دارد که منجر به پرخوری می شود؟
- چرا در ذهن افراد چاق خوردن برابر با چاقی تعریف شده است؟
- آیا به همان اندازه که خوردن باعث چاقی شما شده است نخوردن باعث لاغری شما شده است؟ تجربه خود را شرح دهید.
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.07 از 42 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
سلام . کاش این متن ادامه داشت . وای که از خوندنش سیر نمیشدم . دقیقا نقطه ضعف من همینجاست .
این نیو فولدر میخواهم چاق شوم خوردن = چاق شدن در من وجود داره
گرچه نیو فولدر میخواهم لاغر شوم نیز در من وجود داره
این نیو فولدر رو باز میکنم .
لاغر شدن آسانترین کار دنیایت .
لاغر شدن لذتبخش ترین کار دنیاست .
لاغر شدن در بدن ما امری طبیعی و بدیهیست .
لاغر شدن حق طبیعی بدن ماست و بدن ما به صورت کاملا خودکار در جهت حذف چاقی در حرکت است .
من لاغر هستم .
من به لاغری ام ایمان دارم .
حالا پوشه ی خواسته ی چاقی رو باز می کنم برای اینکه باورهاش رو پاکسازی کنم .
من چاق هستم .
چاق شدن برای من خیلی راحت است .
من از چاقی بدم می آید .
ذهن من مدام دستور به خوردن می دهد .
خوردن هر ماده غذایی = چاق شدن
واقعیت بدن من = چاق شدن
روند چاقی هرگز متوقف نمیشود .
چاقی زشت است .
چاقی بیماریست .
من از خودم بدم می آید . چرا که من چاق هستم .
من به چاقی ام ایمان دارم .
و …..
همین حالا هنوز هم ایمان به چاق شدن در من بیشتر از ایمان به لاغر شدن است .
درخت چاقی در نهادم قویتر از درخت لاغریست .
من باید به لاغر بودنم بیشتر توجه کنم .
آب توجه را از درخت چاقی بردارم تا ریشه ی آن خشک شود .
ریشه ی آب درخت چاقی در نهاد من توجه به خوردن است .
من هرگاه به خوردنهایم توجه میکنم احساس چاقی میکنم . مغز من شروع می کند به فرمان دادن به خوردن . اصلا گرسنه نیستم ولی میخورم .
هروقت این باور که خوردن باعث چاقی منست در من شروع به کار میکند و من ناخوداگاه این باور را در سرم می پرورانم دستور به خوردن در ذهن من دائما شروع می کند به فرمان دادن . فقط میگه بخور بخور بخور بخور .
همین دیروز که من راه خودم را از راه شما جدا می دیدم و احساس تنهایی و غلط بودن در راهم می کردم فرمولهای چاق کننده دوباره آمدند . دستور به خوردن آنقدر بر من وارد شد که من نصفه شب یک بسته خامه + یک سوم نون تافتون و یک قاشق عسل را خوردم و ذهن من همچنان دستور به خوردن میداد .
ولی دوست نداشتم با ذهنم وارد جنگ بشم .
ولی ناراحت بودم .
روش من برای لاغر شدن این بود که من باور این را در ذهنم بپرورانم که خوردن فقط در جهت بقا و سلامتی منست و یکی از راههای سلامتی در بدن من لاغر بودن است .
پس وظیفه ی هر ماده ی غذایی در بدن من سالم کردن منست . هر ماده ی غذایی که خورده میشود دستگاه گوارش را در بدن من شروع به حرکت می کند . گردش خون من آن را به سلولها می رساند . حتی سیستم چربی سازی من آنها را ذخیره می کند تا از آن استفاده کند . سیستم عضلات از انرژی بدن من استفاده می کنند .
من غذا را میخورم تا در من احساس لذت ایجاد کند نه احساس ترس .
من غذا را میخورم که نیاز بدن من رفع شود . با اینکه میدانم جسم من از ذهن من تغذیه میشود و بدن من قادر تمام مواد لازم برای زندگی کردن را در خود بسازد .
چون بدن من از انرژی غذا تغذیه می کند و تمام فرایندها را انجام میدهد تا به انرژی غذا برسد و مابقی آن را به راحتی دور می ریزد .
اما من یک باور غلط دیگر نیز دارم . سلولهای چربی انرژی را ذخیره می کنند . چون من مدام این باور را به خودم دادم که من نمیخواهم بیش از حد لازم غذا وارد بدن کنم . این باور باعث میشود بدن من شروع به واکنش کند و شروع کند به انبار کردن چربی . در حالیکه من در عمل هم هرگز نتوانستم این کار را انجام دهم اما احساس آن را به خودم دادم .
این احساس کمبود دستور ذهن من را مبنی بر خوردن بیشتر بر من صادر می کند و بدن هم انرژی آن را ذخیره می کند تا خیالش راحت باشد که انرژی لازم برای نگهداشتن بدن را همواره در خود ذخیره دارد .
بدن من هنوز در مورد من به ایمنی نرسیده است . چون من هنوز در مورد او به ایمان نرسیدم .
ذهن من هنوز از تصمیمات من هراس دارد که نکند غذا را از بدن قطع کنم و همین ترس مرا ناآرام می کند .
باور تایید کردن شما هم که دیگر در من عمیق شده هرکجا که خودم را با شما همسو نمیبینم ایمانم به خودم از بین میرود و از طرفی فکر میکنم که شما میخواهید خوردن را از من بگیرید و من حتی در لاغری با ذهن نیز باید ترس از خوردن داشته باشم در حالیکه شما در این گفته ها نمیخواهید خوردن را از ما بگیرید .
من در خوردن احساس امنیت می کنم .
من خوردن را دوست دارم .
من هرگز نمیخواهم خوردن را کنار بگذارم .
من فقط میخورم تا از انرژی غذا استفاده کنم و لذت ببرم .
سلولهای چربی در من انباشته ی انرژی هستند . چون باور کمبود انرژی در من جاریست .
انرژی هرگز از من قطع نمیشود .
سفید شدن مو و یا ریزش مو در انسان جاری میشود چون باور کمبود انرژی در بدن انعکاس داده میشود و بدن برای حفظ انرژی از قسمتهایی که حساسیت کمتری در مساله ی حیات دارند انرژی را کاهش می دهد .
ما باید باور کمبود انرژی را از ذهنمان پاک کنیم .
ما باید باور کمبود مواد غذایی را از ذهنمان پاک کنیم . انرژی همواره بر ما جاریست .
مواد غذایی همواره بر ما جاری هستند .
حتی بزرگترین سیستم در بدن ما سیستم گوارش است که بسیار عالی در ما دارد کتر می کند تا انرژی مواد غذایی را در ما ذخیره کند .
وای خدای من تو چقدر زیبایی .
من مست شدم باز .
دندان
زبان
حلق
مری
معده
۶ متر روده کوچک
بیش از یک و نیم روده بزرگ
و بعد از آن کبد و گردش خون و سبستم چربی سازی و چربی سوزی بدن
قلب
ریه ها
وای که چه خبر است در بدن ما
چرا انقدر فکر ما محدود است .
چرا انقدر خودمان را سرزنش می کنیم .
چرا انقدر احساسمان بد است .
این همه ابزار در ما به صورت خودکار دارند کار میکنندکه عمیق شدن تنها و تنها در یک سلول از آنها شاید روزها و ماهها طول بکشد و ما باز هم نتوانیم تمام فعالیتهای آنها را بررسی کنیم .
آخه این باورهای چرت و پرت چه باورهایی هستند که ما در ذهن خود داریم .
چرا ذهن خود را به بد دیدن و بد برداشت کردن عادت داده ایم .
چگونه میتوانیم بهتر ببینیم و توجهمان سمت بهتر دیدن شود .
چگونه می توانیم به احساس بهتری نسبت به خودمان برسیم .
ایمان صد درصد دارم هرگاه که احساس خوب در من جاریست یعنی من دارم مسیر لاغری را می پیمایم و هرگاه احساس بد و مبارزه در من جاریست من دارم مسیر چاقی را می پیمایم .
هنوز فایل مربوط را گوش نداده ام ولی باور کمبود ما را عذاب میدهد .
من هنوز هم هر وقت شما حرف از عمل میزنید و تغییر رفتار حس کمبود را به من انتقال می دهید و من فکر میکنم میخواهید مواد غذایی را از من بگیرید این فکر در در من انعکاس پیدا می کند و ذهنم برای ذخیره ی انرزی فرمان خوردن را صادر می کنند تمام سیستم بدن من برای چاق شدن من مهیا میشوند و چون در چاق کردن من به مهارت رسیده اند خیلی راحت این اتفاق در من شروع به عمل میشود .
باور کمبود مواد غذایی وحشتناکترین چیزیست که در من وجود دارد و کل سیستم بدن مرا به سمت چاق کردن من حرکت می دهند .
من باید به ذهنم این اطمینان را بدهم که هرگز نمیخواهم هیچ ماده ی غذایی را از تو قطع کنم .
مواد غذایی همه جا هستند و تو هروقت که اراده کنی میتوانی از آنها بخوری .
فقط یادت باشد آن را بترس و احساس بد نخوری انرژی انها را به احساس خوب و سپاسگزاری کن . آنها نیامده اند که تو را به احساس بد برسانند آنها آمده اند که در جهت لذت بردن و احساس آرامش و احساس خوب در تو جاری شوند .
غذا خوردن یکی از ابزارهاییست که امده تا در جهت سلامتی تو گام بردارد چون سلامتی به تو احساس لذت می دهد .
تناسب اندام نیز به تو احساس لذت میرساند .
هرچه تو متناسب تر باشی لذت بیشتری در تو حاکم است .
انرژی موجود در مواد غذایی آمده اند تا در جهت تناسب اندام تو استفاده شوند .
چون تناسب اندام به تو احساس خوب می دهد .
ببینید استاد وقتی من اینجوری با ذهنم صحبت میکنم دیگه دستور خوردن از ذهنم صادر نمیشه . یعنی به وضوح می بینم ذهنم به آرامش میرسه و انگار انرژیها رو رها می کنه این چربیهای ذخیره شده را آزاد می کنه تا در جهت تناسب اندام بیشتر من حرکت کنه .
چون احساس می کنه من هرگز نمیخواهم انرژی را از او بگیرم . نمیخواهم غذا را از او بگیرم . نمیخواهم خوردن او را متوقف کنم یا حتی کم کنم .
من آزاد هستم که هر زمان هرچقدر میخواهم بخورم و همه ی این خوردنها هم در جهت سلامتی و تناسب اندام من به کار رود .
وقتی خودم را آزاد می گذارم واکنش بدن من هم آزادیست . او خود را رها می کند و دست از جدال برمیدارد . آن وقت توجه من از خوردن رها میشود . خوردن را رها می کنم .
دستور خوردن رها میشود .
سد محدودیت میشکند و حتی ممکنست اولش هم طغیانگر باشد البته این بستگی به میزان و زمان محودیت دارد . اگر سد کم باشد طغیان هم کم است . ولی بعد جریان آرام میشود . خوردن ها متعادل میشود . ذهن م با خیال راحت در مسیر پرورش افکار خوب و تولید احساس خوب قدم برمیدارد .
توجه ذهن از روی خوردن کنار میرود .
توجه ذهن روی مسائل دلخواه میرود .
فکر ما اصلاح میشود .
به جرات میگم پرخوری در من از بین میره .
چون زمانی واکنش پرخوری در من ایجاد میشه که من قبلش احساس محدودیت به خودم دادم .
وقتی احساس آزادی و امنیت به خودم می دهم و از غذایی که میخورم به احساس آرامش و لذت و سپاسگزاری میرسم این عمل در جهت تناسب اندام منست چون مرا به احساس خوب رسانده ولی وقتی به خودم می گوین باید در عمل مراقب غذا خوردنت باشی این جمله در من احساس محدودیت ایجاد می کند و این احساس محدودیت توجه مرا به خوردن میبرد و دستور به خوردن در من بیشتر صادر میشود . احساس بد ولع به خوردن در من کار میکند و بعد هم که تمام شود و من تا سر حد مرگ خورده باشم تبدیل به احساس عذاب وجدان و رنج میشود . وای که خدا میداند همین احساسات رنج و عداب وجدان هم باز همان احساس بد هستند که واکنشهای بدن مرا دستخوش تغییر می کند . بدنم میخواهد از طرفی حال بد را از من دور کند و از طرفی هنوز هم من احساس محدودیت را به خودم میدهم که باید دست از این خوردنها بردارد و او باز هم واکنشش اینست که دستور به خوردن و ذخیره کردن این انرژی را میدهد تا آن را در خود حفظ کند . پس دستور به حفظ چربیها و اندوختن انرژی در من صادر میشود و کل سیستم من در جهت پر کردن این محدودیت شروع به فعالیت می کنند .
یعنی تنها و تنها یک باور با من چه می کند .
در حالیکه همین یک باور را که بردارم کل سیستم من در جهت لاغر شدن شروع به حرکت می کنند و من به راحتی تناسب اندام را تجربه میکنم .
من لاغر هستم .
من لاغر شدن را دوست دارم .
من آزادی را دوست دارم .
من رها کردن را دوست دارم
بدن من انرژی انباشته شده در چربیها را به راحتی آزاد می کند .
چون باور آزادی در من واکنش آزادی ایجاد خواهد کرد .
عمل من محدود نیست .
من هر چقدر بخواهم میخورم و این خوردن من مرا به تناسب اندام می رساند .
خوردن من در جهت سلامتیست .
خوردن من در جهت لاغری منست .
من تفکر محدود خود را رها می کنم .
من تلاش میکنم تا اطلاعات ذهنم را تغییر دهم تا واکنشهای دلخواه و آرام را از خودم ببینم .
اگر واکنش پرخوری در من ایجاد میشود به علت باور اشتباهیست که من در ضمیرم پنهان کرده ام .
آن باور را پیدا میکنم و آگاهانه آن را تغییر میدهم تا واکنش بدن من دلخواه باشد و به من احساس خوب بدهد .
وقتی فرمول لاغر کننده در من جاری میشود واکنش فکر من به آن افکار و باورهای لاغر کننده ی دیگر است . واکنش بیام من به آن صحبتهای لاغر کننده است .
واکنش احساس من به آن عشق به لاغر شدن است .
واکنش رفتار من به آن عشق به رفتار لاغر کننده است . (رها کردن خود – آرام شدن در مواجهه با مواد غذایی – بی توجه شدن به خورد و خوراک – احساس لذت و سپاسگزاری و بعد آرام غذا خوردن . احساس سیری را دریافت کردن . دستور به نخوردن – اصلا یه حساب دو دوتا چهارتاست ما نباید از قسمت دوم وارد قسمت اول بشیم .
ما نباید خلاف جهت عمل کنیم . فکر که اصلاح بشه عمل اصلاح میشه . این قانونه . اصلا غیر ممکنه بتونیم با اصلاح عمل فکر رو درست کنیم .
چون این خلاف جهت شنا کردنه .
فعل ما زمانی به طور کامل اصلاح میشه که باور ما به طور کامل اصلاح شده باشه .
استاد این باور منه عمل صالح از ایمان و فکر صالح نشئت میگیره .
تمرکز روی درست کردن عمل مارو از تمرکز روی فکر خارج می کنه .
من بارها و بارها در مورد خودم این امتحان رو کردم .
برعکس نمیشه عمل کرد .
گرچه شاید شما با تمرکز روی عملتون به احساس بهتری می رسید و من با تمرکز روی فکرم به احساس بهتر می رسم و عمل صالح ازم سر میزنه .
به هرجهت اگر من گاهی اوقات شما رو خلاف جهت خودم میبینم اشکال کار درخود منه . ما همه آیینه های وجود هم هستیم . اگر من در گاهی از موارد شما رو اشتباه میبینم باوری در نهاد من وجود داره که نیاز به اصلاح داره وقتی اون باور رو درست میکنم کلام شمارو طور دیگه ای برداشت میکنم که به احساس بهتر می رسم .
به هرحال این متنتون احساسی عالی در من ایجاد کرد .
این متن خیلی طولانی بود ولی نیاز داشتم بنویسم . نمیدونم کسی میخونه یا نه ولی من برای خودم نوشتم و باید روی باور تایید دیگران کار کنم . من به تایید هیچ کسی نیازی ندارم اما وقتی میبینم جهت من با جهت جمع یکسان است با احساس آرامش بیشتری حرکت میکنم .
ول خودم باید خودم رو تایید کنم و بدانم تایید خودم بر تایید دیگران رجحان دارد . اما آموزش را دوست دارم . من از شما آموختن را دوست دارم و دوست دارم همچون دانش اموزان همواره از شما نمره ۲۰ دریافت کنم تا به احساس بهتر برسم . این هم فرمولی در ضنیر ناخوداگاه ماست که همواره دنبال نمره بوده ایم و نمره پاداشی بود برای آموخته های ما .
دیگه نمیدونم این باور درسته یا نه . ولی هرچی که هست به ما احساس لذت میرسونه . اگه به وابستگی و احساس بد داشتن به خودمون نرسه به نظرم بودنش خوبه .
نشان های دریافت شده
مجددا سلام .
یعنی خدا خیر دنیا و اخرت رو نصیبتون کنه که مساله ی مهمی که واقعا ذهنم رو درگیر کرده بود برام حل کردید .
به خدا به آرامش رسیدم .
دلم میخواست شما اینو بگید . چون از زبان شما که جاری میشه من با ایمان صد درصد در مسیر لاغریم حرکت میکنم و کلا دیگه مثل قبل حتی از نخوردن بیشتر لذت میبرم . چون میدونم کسی نمیخواد غذای منو بگیره .
به خدا من از وضعیت خوردنم خیلی راضی ام .
خدارو صدهزار بار شکر که خیال منو راحت کردید .
باور کنید من تا فردا دیگه دستور خوردن از ذهنم صادر نمیشه .
اصلا من این مدت که وارد سایت تناسب فکری شدم یادم رفته بود خورد و خوراک رو . وای ولی وقتی می اومدم مطالب مربوط به نحوه ی رفتاری رو میخوندم هی ذهنم دچار تردید میشد . اصلا رفتارم صد و هشتاد درجه تغییر می کرد .
از طرفی ایمانم هم که به شما صد در صد .
الان دیگه من با همین صحبتهای شما کلی حالم خوب شد و در مسیر لاغری با لذت بیشتری قدم برمیدارم .
لاغر شدن راحتترین کار دنیاست .
وای خدا من چقدر لاغریم رو دوست دارم .
چقدر لاغری راحته .
چقدر خوبه ذهنم می خنده .
چقدر حالم خوب شد .
خدا بچه هاتون رو براتون حفظ کنه منو از دغدغه ی این چند روزه نجات دادید .
خدایااا شکرت .
خدایااا شکرت .
استاد ازتون ممنونم .
خدا دلتون رو شاد کنه که دلم رو شاد کردید . حالا با خیال راحت در مسیر لاغریم حرکت می کنم .
من لاغر هستم و لاغری را هر لحظه خلق می کنم .
توجه من روی لاغر شدن است .
افکار من حول لاغری می چرخد .
باورهای من لاغر کننده هستند .
پیش به سوی لاغری بیشتر .
با توان بیشتر .
ترمزم برداشته شد و من مستقیم گاز میدم سمت هدف . من هدف را کاملا در دستانم حس میکنم .
چربیهای اضافه را رها می کنم .
همه چیز به قدر کافی در کائنات وجود دارد و من هر وقت که بخواهم میتوانم از انها با لذت استفاده کنم و بعد هم خدارا شکر کنم به خاطر این همه نعمت . به خاطر این همه فراوانی .
خدایا به خاطر فراوانی ات سپاس . خدایا به خاطر آزادی ام سپاس .
به خدا اینجوری که میگم اصلا فکرم میخنده اذیتم نمی کنه . مقاومت تولید نمیکنه . اصلا فرمان خوردن نمیده .
وقتی همه چیز هست چرا من بخوام ذخیره کنم .
همه رو میفرستم بره .
با لذت با حال عالی .
خدایا بابت نعمت لاغری آسان از تو سپاسگزارم .
استاد خدا هم شما و هم بچه هاتون و هم خانومتون رو حفظ کنه .
ازتون ممنونم .
نشان های دریافت شده
سلام .
وای که من چقدر با خوندن این فایلهای رایگان حال میکنم .
چقدر محتوای تموزشی داره .
به خدا با وجود این همه مطلب اصلا نیازی به خرید دوره نیست .
این فایلهای عالی رایگان به نظر من خیلی راحت می تونند استاد رو باز نشسته کنند . چون کل مطالب رو در بر دارند و خوندن هر متن و گوش دادن به هر فایل واقعا میتونه به راحتی مقدار زیادی از وزن بدن رو کاهش بده .
خب من میام مراحل خوردن رو در خودم بررسی می کنم
1- منبع ایجاد دستور خوردن. (متافیزیکی)
2- عمل خوردن مواد غذایی. (فیزیکی)
3- تجربه ای که از خوردن به دست می آید. (متافیزیکی)
۱- خب مغز من اولین بار که دستور به خوردن رو صادر کرد تنها و تنها علت خوردن رفع نیاز بدن بود . وقتی من برای اولین بار برای رفع نیاز جسمم شروع به گریه کردم و مادرم از شیر خود در دهان من ریخت اولین فرمول خوردن شکل گرفت .
پس منبع ایجاد دستور اولین بار توسط مغز من و کاملا ناخوداگاه و توسط غریزه ای که خداوند در نهاد من قرار داده بود انجام شد .
پس اولین دستور از جانب خدای وجود من و توسط خداوند صادر شد و علت این صدور فرمان تنها و تنها برطرف کردن نیاز جسم بود .
یعنی ما مورد ۲ رو انجام دادیم وتجربه ای که از خوردن اولیه در ما شکل گرفت لذت برطرف شدن نیاز بدن و نخواستن بود .
یعنی من اونقدری خوردم که دیگه نخواستم دیگه نیازم رفع شده بود و دیگه فرمانی صادر نشد و من رویم را برمیگرداندم یا خوابم میبرد .
پس سومین مرحله در من که همان کسب تجربه بود کسب تجربه ی نخواستن بود .
من بی نیاز شده بودم . من با خوردن مواد غذایی بی نیاز شده بودم از خواستن و احساس خلاء .
من پر شدم و دیگر نمیخواستم .
تجربه ی لذتبخش نخواستن در من تا زمانیکه غذا در معده ام بود با من بود وقتی کم کم غذا از معده ام خارج میشد و وارد روده ها میشد و بعد مدفوع انجام میشد دوباره میل شیرین خواستن در من پدید می آمد .
من مبخواهم بخورم . اما یک سوال ؟ چرا از همان اول وقتی که چیزی را میخواستم با گریه اعلام می کردم چرا با خنده اعلام نمیکردم . خب الگوهای اولیه در ما کاملا ناخوداگاه و توسط قدرت خداوند است . چرا باید موقع نیاز به مصرف مواد غذایی گریه میکردم .
علت آن حس نیاز بود .
ما ذاتا خداوند هستیم و خداوند بی نیاز است .
گرسنگی احساس نیاز است و این احساس نیاز در ما احساس رنج میکرد و باعث میشد ما از خدای وجود خود احساس دوری کنیم چون ما نیازمند میشدیم در حالیکه ذاتی که تا آن زمان بی پرده با او بودیم بی نیاز بود .
این حس نیاز باعث میشد خلاء دور بودن از ارباب الهی ایجاد شود و کم کم این خلاء یعنی همان ایجاد شدن ظرفیت برای دریافت آگاهی بیشتر .
خلاء یعنی جای خالی . یعنی ذهن . یعنی ایجاد شدن فضای خالی .
ما با هر بار گریه فضای خالی بزرگتر را ایجاد می کردیم و کم کم ذهنمان شکل می گرفت و بزرگتر میشد .
ظرفیت ما همان ذهن ماست .
ما با تجربه ی نیازمند بودن و رنج کشیدن در خود حس نیاز و ظرفیت ایجاد می کردیم چون کودک در آغاز آفرینش هیچ ذهنی ندارد یعنی هیچ ظرفیتی ندارد . و ما میدانیم برای دریافت نعمات الهی باید ظرف آن را آماده کنیم و ظرف همان جای خالیست . اولین جای خالی در ما همان احساس گرسنگی بود که ما با گریه اعلام میکردیم و بعد با خوردن احساس نیاز تبدیل به احساس بی نیازی و رسیدن به ذات الهی میشد و ما حالمان خوب میشد و دیگر گریه نمیکردیم .
پس اولین تجربه ی ما از خوردن رسیدن به بی نیازی ذات الهی خودمان بود .
پس مراحل سه گانه خوردن اولیه اینگونه میشود .
۱- منبع دستور : خدا توسط ایجاد حس نیاز
۲- عمل : خوردن
۳- تجربه : نزدیکی به خدا برطرف شدن نیاز بچه و رسیدن به بی نیازی . و احساس خدا بودن .
پس ما با خوردن به خدا میرسیدیم واین اولین تجربه ی ما برای خوردن بود .
اما با تشکیل ذهن توسط خلاء های درونب کم کم وود یک نوزاد پذیرفت که زندگی را تجربه کند .
پس تجربه ی دوم از این مسیر زیبا علاقه به کسب تجربه زندگی زیبا بود .
نشان های دریافت شده
سلام
خدایا یعنی چقدر این متن عالیه هرچقدر میخونمش سیر نمیشم .
چقدر قشنگ مراحل خوردن رو نشون داده و علت چاق شدن ما و چاق نشدن لاغرا خیلی قابل درک بیان شده .
به نظر من اصلا مهم نیست چی میخوریم چقدر میخوریم کی میخوریم و در چه حالتی میخوریم .
مهم اینه چیزی که مارو چاق کرده احساس ما در این لحظاته . تازه نه تنها در این لحظات بلکه در تمام لحظاتی که حتی نمیخوریم ولی از درون به نوعی درگیرشیم .
خدای من یعنی این متن اصلا تمام وجود منو لبریز از شادی می کنه .
مخصوصا مرحله سومش .
فرق بین ما و لاغرا اصلا و اصلا در خوردن مواد مصرفیمون نیست .
بلکه در احساسمونه .
احساس ما که از طریق باورها یا همون الگوهای ذهنی در ما صورت گرفته به تک تک لقمه هایی که داریم میخوریم داره حس چاقی میده و ما چون از این حس رنج میبریم هی میخوریم برای اینکه لذته رو بیشتر کنیم .
ما دیدیم خیلی وقتها خوردنهامون براساس نیاز نیست بلکه فقط میخوریم تا به اون تجربه لذتبخش و آرام کننده برسیم و چون حس ما همیشه بده اون تجربه لذتبخش رو خیلی دیر پیدا می کنیم .
در حالیکه اگه الگوهای ذهنی چاق شونده رو پاک کنیم و زود به اون تجربه لذتبخش برسیم اصلا میلی به مصرف بیش از حد مواد غذایی نداریم .
به خدا ذائقه ی همه ما تنظیمه .
وای خدای من یعنی من اشکم در اومده از این همه حس شادیبی که درک کردم .
این متن فوق العاده بود استاد .
فوق العاده .
اصلا نمیدونم چطور حسمو بگم و شرحش بدم ولی واقعا این متن گم شده ی وجود من بود .
من عاشق خوندن این قبیل متنها هستم .
یعنی وجودم سرشار از لذت آگاهی و رهایی میشه .
من به بدنم کاملا ایمان دارم . به ذائقه ام کاملا ایمان دارم . به تنظیمات بدنم کاملا ایمان دارم
من مطمئنم بدنم تنظیمه تنظیمه در هر قسمت
و واقعا دلم میخواد در زمینه هایی که مشکل دارم هم به تنظیمات کارخانه برگردم .
این قبیل متنها منو به تنظیمات کارخانه برمیگردونه .
تجربه ای که ما از خوردن یا نخوردن به دست میاریم با تجربه ای که یه فرد لاغر به دست میاره پتفاوته .
من چاق از نخوردن رنج میبرم ولی من لاغر از نخوردن لذت میبرم . وقتی نمیخورم حس خوبی دارم . شادم آزادم رهام . حالم خوشه ولی من چاق از نخوردن حس محدودیت می کنم .
پس هر وقت از نخوردنم حس محدودیت کنم بدونم من چاقم رو دوباره فعال کردم .
همینطور من زایا و من نازا .
من نازا از بچه دار نشدن هم رنج میبره از بچه دار شدن هم رنج میبره دقیقا حالتی که زمانهای زیادی با من هست .
اما من زایا هم از بچه دار نشدن لذت میبره و هم از بچه دار شدن .
یعنی من نازا و من زایا هم دقیقا تفاوتشون در تجربه هاییه که به دست میارن یعنی همون احساسه .
چیزی که من نازا رو در من فعال نگهداشته احساس بد من هم به ززمانهای بچه دار نشدن و هم به زمانهای بچه دار شدنه .
وای خدا عجب بینشی بود استاد .
استاد این متنهاتون رو که میخونم یعنی فقط دلم میخواد از شادی پرواز کنم انقدر که حالم خوش میشه .
به خدا ما با بقیه انسانها تفاوتی نداریم .
به خدا ما با انسانهایی که موفقن هیچ تفاوتی نداریم .
فقط تنها تفاوت من شکست خورده با من پیروز اینه که من شکست خورده از شکست خوردن احساسش خیلی بده و از پیروز شدن هم اصلا خوشحال نمیشه و بر عکس من پیروز از شکست خیلی ناراحت نمیشه و اتفاقا احساس خوبش رو همون زمانم داره و ازش درس میگیره و برای تجربه های بعدی ازش استفاده می کنه اون رو پلی به سمت موفقیت میدونه و همچنین از زمانهای پیروزی هم خیلی حالش خوب میشه و خوشحاله از پیروز بودن و در کل حالش خوبه .
چقدر قشنگ تجربه خوردن رو بیان کردید . چقدر حال کردم . هی می گم که این لذته و درکه در ذهنم تثبیت بشه . به خدا من ذهنم و میبینم که میخنده وقتی به این معارف میرسم که چطور بندها رو آزاد می کنه و راه درست رو از بین سیاهایها باز می کنه میبینم تمام وجودم لبخند میزنه .
آخ که چقدر امروز به وسعت آسمانها داره شادی میباره .
استاد خیلی ممنونم .
خیلی حال کردم با این متن .
خدایا شکرت شکرت