زود لاغر نشدن بهتر از هرگز لاغر نشدن است

سلام‌ وقت بخیر 

زود لاغر نشدن بهتر از هرگز لاغر نشدن است

گاهی با خودم فکر میکنم که چرا هیچ نوع آموزشی در کودکی من در مورد ذهن وجود نداشت ، من هر آنچه در مورد خودم و دیگران شنیدم فقط در رابطه با فیزیک و عوامل مرتبط با جسمم بوده ، اینکه مراقب جسمم باشم ، چی بخورم ، چکار نکنم وووو  تنها مواقعی که در مورد مغز چیزی میشنیدم، تو کارتون ها بود ،مثلا تو کارتون پینوکیو ، وقتیکه پدر ژپتو برای پینوکیو مغز ساخت اون دیگه کارهای احمقانه انجام نداد ، یا کارتون های مشابه ، یادمه اون وقتا خیلی با خودم فکر میکردم که مغز چیه ،که وقتی برای پینوکیو ساخته شد ،زندگیش بهتر شد ؟ یا زیاد شنیدم که میگفتن ،طرف تو سرش مغز نیست کاهه 

همیشه بهم گفته بودن اگر میخوایی موفق بشی باید باهوش باشی ،منم هوش بالارو  فقط در درس خوندن میدونستم ،یعنی اینجوری بمن تفهیم کرده بودن و زمانهاییکه نمرات خوبی نمیگرفتم خودمو یک بچه احمق میدونستم که اصلا باهوش نیستم ، از اطرافیانم هم زیاد کلمه احمقو شنیدم و در درون خودم خودمو ضعیف میدیدم 

با اون تصوراتی که از خودم داشتم ، ذهنیت های من بسمت ترس ها و ضعف های من  هدایت شدن ،حالا ذهنیت ناتوان و ضعیف تو هر چیزی ، حتی در چاقی و لاغری ، وقتی من خودمو توانمند ندیدم ، در متناسب بودن هم ناتوان بودم 

پس نه تنها من هیچ اطلاعاتی از ذهن و کارایی هاش نداشتم تازه ساختار ضعیفی هم در خودم ساخته بودم که پایه های اعتماد بنفس منو سست کرده بود 

پس منیکه هیچ آگاهی از خودم و ذهنم نداشتم ،برای لاغر شدن هم ،اولین جایی که مورد هدف تهاجماتم قرار میگرفت ،همون جسمه بود که برام مهم توضیحش داده بودن ، فشارهای ورزشی ،رژیم وووو  تماما بر فیزیکم بود و اون پروسه سالهای زیادی طول کشید و بهترین دوران زندگی منو سوزوند 

عجله برای لاغر شدن ،یکی از زیباترین قسمت های اون زمان هام بود ، هر رژیمی که اثر زودتری داشته باشه برام جالب بود و حتما اجراش میکردم با اینکه میدونستم رنج بیشتری خواهم برد ، در بدو ورودم به دوره ورود به سرزمین لاغرها ، با خودم تخمین میزدم که در  ۳ ماه اول ریزش سایزم شروع میشه و تا ۶ ماه که دیگه فیت فیت شدم😄 چونکه ۳ ماهه بعدشم میخواستم مسافرت برم ،دلم میخواست دیگه تو سفرم باربی شده باشم ، اتفاقا همون ۳ ماه اول سایز خوبی کم کردم ولی با بودن در دوره ها و آموزش ها ،یاد گرفتم دوز عجله کردن هامو کمتر کنم ،هر چند ذهنم دوست نداشت بپذیره که تایم طولانی تری نیازه ولی بلخره کوتاه اومدو ، با ادامه دادن من موافقت کرد 

اینکه مرتب خودمونو توی آینه چک میکنیم ، از خودمون ایراد میگیریم ، خودمونو بدهیکل میبینیم و از خودمون راضی نیستیم ، نشان دهنده عجله ماست که انجام همین کارها  ، فقط حال مارو بد میکنه 

امروز باز هم متوجه شدم قسمت هایی از بدنم‌ ریخته ، خوشحال میشم‌ ، من فردی هستم که خودم ریز ریز در حال ساختن جسم جدیدم‌ هستم ، مثل وقتیکه به نوزادت رسیدگی میکنی و شاهد رشد کردنش میشی ،،اتفاقا دوست منهم ( که در دوره مقدماتیه ) تو این مدت ریزش سایز مشهودی داشته ، امروز که با هم صحبت میکردیم ،دوستم میگفت منهم  زمانیکه نتایجم بیشتر شد  با استاد لایو مشترک میذارم و به استاد میگم که من یکی از سرسخت ترین شاگردات بودم که به هیچ عنوان ذهنم بهم اجازه تغییرو نمیداد ولی بلخره موفق شدم 

لذت بخشه برای من تو این ۱۸ ماه که  تونستم با کیفیتر زندگی کنم ،لاغر بشم ، سلامتر بشم ،حالم خوب باشه ،حسرت هیچ خوراکی نداشته باشم‌، هر چی دوست داشتم خوردم ولی لاغرتر شدم ،خیلی از اطرافیانم هستن که سالهاست در ترس و اضطراب چاقتر شدن هستن و هیچ لذتی از زندگیشون نمیبرن ،این یعنی خوشبختی ،یعنی حال خوب 😊

دیروز که کلاس رقص بودم و سانس قبل از ما تموم شدن و اومدن تو رختکن لباس عوض کنن و برن و من با بعضی از هنرجوها دوست هستم ، یکی از هنرجوها ،۸ سالشه و رقصنده چندین تا رقصه و بسیار حرفه ای کار میکنه ، بهش گفتم ترم چندمی ؟ گفت من کلاسام تموم شده ولی مادرم گفته باید بری که لاغر بشی .. خواستم بهش بگم که رقص لاغرت نمیکنه وگرنه تو این ۵ سال که اینهمه رقصیدی باید لاغر میشدی  ولی چیزی نگفتم و فقط تو دلم خوشحالتر شدم که من چقدر حالم خوبه که در مسیر درست هستم ،یاد خودم افتادم که ۲ سال پیش ۳ تا رقصو همزمان شروع کردم که هم آموزش ببینم و هم لاغر بشم ،در انتها که چاقتر هم شدم ، ناامیدانه فقط تو یک رقص موندم و از ۲ تای دیگه لفت دادم ، الان هم میرم که هم حال و هوام عوض بشه ،هم دوستانمو ببینم هم رقص هماهنگی بین جسم و روحه و میتونی با رقصیدن خودتو حس کنی و رها باشی 

اتفاقا چند سال پیش منهم دوست داشتم برم دفاع شخصی به ۲ دلیل ،یک،  چونکه احساس قدرت میکردم که میتونم از خودم دفاع کنم ،دو ،بخاطر اینکه میدونستم اون ورزش بسیارسخته و میتونم حسابی تحرک و عرق کردن داشته باشم و ورزشی که عرق نمیکردمو دوست نداشتم ،حس میکردم زودتر لاغر میشم

چند وقتیه که متوجه شدم دخترام یکمی توپر تر شدن با اینکه همیشه متناسب بودن ،ته دلم ناراحت شدم ،میدونم فرمول هایی در ذهنشون روشن شده ، بلخره اونها سالها مادرشونو در حال ترس ،رژیم و ورزش های سخت دیدن و حتما  اون ترس ها در اونها هم نفوذ کرده ، دختر دومم تازه کارت مربیگری  والیبالشو گرفته ،  دیروز داشت تعریف میکرد که رونالدو اعلام کرده نوشابه نمیخوره و میگفت منم دیگه نباید بخورم چونکه مربی م گفته غذای چرب و شیرین نباید بخورید وگرنه چاق میشید ، بهم گفت مامان ۱ هفته پیش خودمو وزن کردم ۶ کیلو تو یک سال چاق شدم ، میگفت انقدر ترسیدم که باورم نشده ،فکر میکنم ترازو اشتباه نشون داده ، یکمی باهاش صحبت کردم ، بهش گفتم فکر میکنی چرا ۶ کیلو اضافه وزن پیدا کردی ؟ گفت چونکه در دوران این ویروس ،بی تحرک بودم ،سر کار نرفتم، نوشابه خوردم ، خلاصه متوجه دلیل چاقیش شدم که فرمولها از کجا دارن ضربه میزنن ، یکمی باهاش صحبت کردم که ترس هاش کمتر بشه و لینک سایتو بهش دادم و وارد سایت شد ،بهش اصرار نکردم برای گوش دادن فایلها ، فقط پیشنهاد  ۱۰۰ گامو بهش دادم  که اگر خوشش بیاد و بیاد تو مدار شنیدن این آگاهی ها ، بتونه استفاده کنه ،میدونم نباید بهش فشار بیارم و هر زمان وقتش باشه خودش میاد و ازم میخواد که کمکش کنم ، بلخره میدونه من ۴ دوره لاغری با ذهنو دارم و هر موقع بخواد میتونه استفاده کنه ، دوست دارم زودتر به خودش بیاد که کمتر آسیب ببینه و بیشتر از این اضافه نشه 

خدارو شکر میکنم برای بودنم در این دوره ها و خوشحالم که دوره روانشناس لاغری خود باشیدو خریدم و میخوام شروعش کنم و از شنبه برم برای دوره ورود به سرزمین لاغرها که میدونم چه اتفاقات خوبی در انتظار منه 😊