0

سال سلامتی و تناسب اندام

سال لاغری و تناسب اندام
اندازه متن

سال سلامتی و تناسب اندام خود را از همین امروز شروع کنید.

سالهای زیادی در شروع سال جدید، با خودم میگفتم سال قبل که گذشت و من لاغر نشدم اما حتما در سال آینده باید لاغر بشم.

و سال ها یکی پس از دیگری می گذشتند و من هر سال چاق تر می شدم.

این روندی است که برای بسیاری از افرادی که اضافه وزن دارند هر سال رخ می دهد و آنها علیرغم اینکه تصمیم قاطع می گیرند که لاغر شوند ولی در نهایت در سال بعد چاق تر از سال قبل هستند.

با اضافه شدن سال های زندگیم هر سال به خواسته های سال بعدم اضافه می شد، تصمیم می گرفتم آدم پولداری شوم، شغل بهتری داشته باشم، شرایط زندگی متفاوتی داشته باشم اما این خواسته ها هم مانند لاغری بودند و هر سال از سال قبل در شرایط سخت تری قرار می گرفتم.

این روند در زندگی من ادامه داشت تا سال ۱۳۹۳ که در واقع سال تولد آگاهانه من بود.

در این سال در همچین روزهایی بود که مثل سال های قبل مشغول نوشتن خواسته های و اهدافم برای سال بعد بودم که ندایی در قلبم به من گفت این همه سال تصمیم گرفتی شرایط بیرون از خودت را تغییر دهی و موفق نشدی امسال تصمیم بگیر شرایط درونی خود را تغییر دهی.

در ابتدا این ندا برایم قابل درک نبود که شرایط درونی به چه چیزی گفته می شود چون همیشه به دنبال تغییر شرایط پیرامون خودم بودم و هیچ آگاهی از شرایط درونی نداشتم.

چند روزی به این موضوع فکر میکردم و به دنبال واضح شدن شرایط درونی بودم که موضوع برایم روشن شد.

شرایط درونی منظور شخصی ترین مشکل من بود

و آن مشکل چیزی نبود جز “چاقی”

لاغر شدن برای من تصمیم ترسناکی بود.

در سال های چاق بودنم بارها تصمیم گرفته بودم لاغر شوم اما نتیجه ای کسب نکرده بودم و بارها شکست خوردن در لاغر شدن باعث شده بود که هیچ ایده یا راهکاری برای تصمیم گرفتن جهت لاغر شدن نداشته باشم.

واقعا نمی دانستم چگونه باید برای “لاغر شدن” تصمیم بگیرم یا از کجا شروع کنم.

ندای امیدبخش درونی به کار خود ادامه داد و من به مسیر لاغری با ذهن هدایت شدم و زندگی من از آن سال متحول شد.

به وضوح به خاطر دارم در سال 93 تصمیم من برای لاغر شدن فقط برای رهایی از مشکلات چاقی بود.

مشکلاتی که در سلامتی من در سن جوانی ایجاد شده بود زنگ خطری برای سال های آینده زندگی ام بود.

تصمیم من برای لاغر شدن فقط جهت بهبود شرایط جسمی و کم کردن مشکلات جسمی بود.

هیچگاه به این موضوع فکر نکرده بودم که لاغر شدن می تواند تمام جنبه های زندگی من را تحت تاثیر قرار دهد.

خوب می دانستم که چاقی چه صدمانی به من وارد کرده است اما اطلاعی از مزایای لاغر شدن نداشتم.

چاقی سبب شده بود که اعتماد به نفس من به شدت کاهش پیدا کند به طریقی که حتی از حضور در جمع های فامیلی خودداری می کردم.

چاقی شوق و اشتیاق من برای زندگی کردن را به شدت کم کرده بود.

هیچ علاقه و انگیزه ای برای خرید لباس نو نداشتم چون همیشه مجبور بودم لباس های رنگ تیزه با طرح ساده را انتخاب کنم.

چاقی سبب شده بود انتظار هیچ موفقیت و تغییری در زندگی را نداشته باشم.

سالها با چاقی زندگی کردن به خوبی برای من واضح کرده بود که چه مشکلاتی برای من ایجاد کرده است و چه موقعیت هایی را به خاطر چاق بودن از دست داده بودم اما هیچ تجربه ای درباره لاغر شدن نداشتم که بتوانم بر اساس آن تصمیم قاطع بگیرم.

به لطف خدا قدم به قدم در مسیر لاغری با ذهن هدایت شدم.

هر روز شور و اشتیاق من برای درک کردن، تمرین کردن و عمل کردن به آنچه یاد می گرفتم بیشتر می شد.

نتیجه استمرار و تکرار کردن من تغییرات احساسی بود.

احساس سبکی می کردم با اینکه تغییری در جسم خودم نمی دیدم.

تغییر احساس به قدری برای من لذت بخش بود که به تمرین کردن ادامه دادم.

به مرور تغییرات جسمی من ظاهر شد.

مقداری از سایز من کم شده بود و از گشاد شدن لباس ها متوجه این تغییر عالی شده بودم.

به مرور اطرافیانم متوجه تغییرات جسمی من می شدند و از من سوال می کردند چیکار کردی خیلی خوب داری لاغر می شی.

البته میزان لاغر شدنم از نظر خودم به اندازه ای نبود که عالی باشد ولی آنچه دیگران می دیدند این بود که من به شکل عالی لاغر شده ام.

به مرور که به اصول عملکرد ذهن مسلط شدم به این نتیجه رسیدم که آنچه دیگران درباره آن صحبت می کردند در رابطه با تغییرات جسمی من به تنهایی نبوده است بلکه بیشتر بر اساس تغییر احساس و تصاویر ذهن من بوده است.

برای اولین بار در زندگی از زبان دیگران می شنیدم که “رضا داری لاغر میشی”

شنیدن این عبارت چقدر لذت بخش بود.

شاید به این دلیل که سالها از زبان دیگران فقط شنیده بودم که “رضا چاق تر از قبل شدی، مراقب باش” حالا شنیدن اینکه دارم لاغر می شم انقدر برای من مهم و لذت بخش بود.

اشتیاق و انگیزه من بیشتر شد و سعی می کردم با تمرکز بیشتری تمرینات ذهنی برای لاغر شدن را انجام دهم.

نتایج بهتر و بهتر می شد و من برای اولین بار در زندگی احساس لاغر شدن را تجربه می کردم.

اگر رویای لاغر شدن دارید باید لاغر شدن در ذهن شما اهمیت بالایی داشته باشد.

باید یادگیری لاغر شدن اولویت اول زندگی شما باشد تا در هر شرایطی مراحل یادگیری را دنبال کنید.

این طبیعی است که بخاطر مسائل چاقی دچار احساس بد و ناتوانی در لاغر شدن شوید اما برای فردی که اولویت اول او لاغر شدن باشد اصلا طبیعی نیست در احساس بد چاقی گرفتار شود.

باید با استفاده از آموزش های لاغری سعی کنید همیشه توجه و تمرکز خود را بر لاغر شدن متمرکز کنید.

ایجاد تمرکز با تصویرسازی، عبارت تاکیدی، تجسم یا … ایجاد نخواهد شد.

تمرکز بر لاغری فقط با استفاده منظم و مستمر از آموزش های لاغری با ذهن به ایجاد می شود.

رویای لاغر شدن در سال ۱۳۹۳ در من شدت گرفت و تصمیم قاطع گرفتم که در سال ۹۴ نتایج عالی در زمینه لاغر شدن کسب کنم.

این تصمیم به قدری جدی و برای من مهم بود که با اینکه نتیجه خاصی از انجام تمرینات ذهنی برای لاغر شدن ندیده بودم اما با اعتماد به احساس درونی که از این طریق نتیجه خواهم گرفت راهم را ادامه دادم.

درک و نتیجه من از تمرکز بر تمرینات لاغری با ذهن به قدری عالی شد که بدون اینکه برنامه ای برای آموزش آن به دیگران داشته باشم در مسیر آموزش لاغری با ذهن قرار گرفتم.

اکنون شما در مسیری هستید که بارها توسط افراد مختلف طی شده است و نتیجه آن را می توانید در آلبوم شگفتی سازان مشاهده کنید.

این مسیر بارها اصلاح و بهبود پیدا کرده است. تمرینات کم اثر آن حذف شده و تمرینات سطح بالاتری جایگزین شده است.

موانع ذهنی بیشتری در ذهن افراد چاق شناسایی شده و برای عبور از آنها راهکارهای مناسب ارائه شده است.

اکنون مسیر لاغری با ذهن بسیار آسان تر از زمانی است که من تصمیم به استفاده از آن داشتم.

فاصله شما تا لاغر شدن فقط یک تصمیم قاطع و مقداری استمرار در مسیر لاغری با ذهن است.

تصمیم قاطع بگیرید و حرکت از مسیر لاغری با ذهن را شروع کنید و اندکی صبر داشته باشید تا نتایج شگفت انگیز آن را در خود مشاهده کنید.

با دیدن نتایج اشتیاق و انگیزه شما به طور خودبخودی افزایش خواهد یافت و دیگر محال است این مسیر را رها کنید.

در فایل آموزشی سال سلامتی و تناسب اندام درباره موضوع مهم لاغری و اهمیت لاغر شدن در جنبه های مختلف زندگی توضیحات مفصلی را با دوستان عزیزم به اشتراک گذاشته ام.

امیدوارم با استفاده از این آگاهی تصمیم قاطع و البته متفاوت از قبل برای برطرف کردن شخصی ترین مشکل زندگی خود بگیرید و سال جدید را سال سلامتی و تناسب اندام و البته تولد آگاهانه خود قرار دهید و سال آینده تغییرات عالی در جنبه های مختلف زندگی را تجربه کنید.

منتظر خواندن نظرات شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.45 from 60 votes

https://tanasobefekri.net/?p=14871
برچسب ها:
79 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار Laleh
      1400/02/07 08:17
      مدت عضویت: 1332 روز
      امتیاز کاربر: 17962 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 699 کلمه

      فایل “گام سی و هشتم “:

      🌷تخريب روحی افراد به خاطر اضافه وزن باذکر مثال واقعی :🌷

      من یک شاگرد نابینا داشتم.  این دختر خانم نابینا، از بدو تولد نابینا به دنیا امده بود و اصلا پدر و مادر خودش را یادش نمیامد، چون در چند ماهگی او انها در یک تصادف مرده بودند.

      این دختر خانم را یک خانواده به فرزندی قبول کرده بودند.  اسم این دختر خانم را سیندی گذاشته بودند.  او همیشه به من ميگفت که همیشه متوجه شده بوده که در طول این سالها پدر و مادر خوانده اش ،دختر واقعی خودشون را بیشتر از او دوست داشتند، ولی همان طور که استاد اشاره کردند او خودش را و اضافه وزن اش را نمیدید.

      سیندی دختر ی بود با اضافه وزن زیاد ،ولی چون درکی از خودش نداشت، هیچ وقت حتی متوجه این موضوع نشده بود.

      من جلسات زیادی با او داشتم ،ولی اوحتی یکبار هم به موضوع وزنش اشاره نکرد ، چون اصلا به ان اسیبی نمیزد.

      او باشگاه میرفت چون یک مربی داشت که به او کمک میکرد که چطور با وزنه کار کند.  او همیشه انلاین خرید میکرد و خریدها به دم خانه اش فرستاده میشد.  

      او تاکسی مخصوص نابینایان را سوار میشد که تا دم در کلاس او را میبرد.  او تنها زندگی میکرد پس در خانه جای وسایل یا لباسها ی خودش را خودش تعیین میکرد ، البته بگم با اینکه عصای سفید داشت ولی دستها ی پیری داشت، چون هر چیزی را با دست لمس میکرد، حتی لپ تاپش را.

      در لپ تاپش هم یک برنامه مخصوص داشت که به محض تایپ با صدای بلند برای او میخواند که چی نوشته.

      یک روز من بهش گفتم “نابینایی تو جای شکرگذاری دارد چون تو نگاه طعنه امیز یا توهین امیز ادمها را نمیبینی ، دروغ را نمیبینی و خیلی از زشتیها را. ” او اول تعجب کرد ولی بعد موافق بود که جنگها و خونها را در فیلمها نمیبیند ولی حالش کمی بد میشود ، او حتی گفت خواب دیدنش با تصوير نیست.

      الان که به این فایل رسیدم حس میکنم، درست است که سیندی اضافه وزن خودش را نمیدید، ولی با اینکه برای من عنوان نکرد حتما دوست داشته که قیافه مادرش را ببیند ، اغوش گرم و لبخند او را حس کند و بالاخره اینکه حتماً دوست داشته که یکروز او هم مثل من یا شما ها دوستان عزیزم ،صاحب خانواده و بخصوص به عنوان یک زن ، مادر بشود.

      همین طور که استاد گفتند سلامتی بزرگترین نعمت است پس چه خوب است کسانی که این متن را تا اینجا با من خواندند ، تصمیم بگيرند از الان به بدن سالم خودشون اسیب نزنند.

      سیندی نتوانست و نمیتوند هیچ وقت ببیند ولی ما که چشمها ی سالم داریم بیاییم، از این لحظه در پارک نفس عمیق بکشیم به جای کشیدن سیگار یا هر ماده مخدر دیگری.

      از نوشیدن اب ، ابمیوه ، و یا حتی نوشابه با پیتزا لذت ببریم به جای نوشیدن مشروبات الکلی و صدمه به کبد خود ، از بخشش استفاده کنيم به جای کینه توزی و دشمنی و هزاران هزار مثال دیگر که مطمئن هستم همه ما، خودمان از همه بهتر میدانیم انها چه مثالهایی ميتوانند باشند ،ممکن است برای نوجوانان از کندن یا دستکاری یک جوش ساده باشد که عنوان میکنند به ما ارامش میدهد ،در صورتیکه ما میدانیم یاد خدا بهترین ارامش دهنده دلهای ماست.

      🌻سال 1400سال متناسب شدن من، سال سلامتی روحی و جسمی من :🌻

      _تعادل جسم و ذهن :

      من جز وکسانی بودم که در سایت ،عکسم جزو شگفتی سازان سال 99 ثبت شده است، ولی ان تازه نقطه شروع من بود.

      من با تمام قوا و کمک استاد و فایلهای باارزش ایشان، ميخواهم در این سال جديد که یکماه از ان را پشت سر گذاشته ایم تعادل بین جسم و ذهن خودم را برقرار کنم.

      _احساس ارزشمند ی و توانمندی:

      من در سال جاری 1400 با توجه به توانمند ی خودم ،باز شگفتی میافرینم و با تمام قوا به سوی تناسب اندام دلخواهم قدم بر میدارم و دوباره شگفتی ساز میشوم.

      امسال بیشتر از پارسال.

      _سال شادی و سرور :

      من در نهایت فرح و سرور در ارامش کامل به وزن دلخواهم که 50 کیلوگرم است دست میابم.

      _سال تولدم:

      من هیچ عذر و بهانه ای ندارم ، پس مشتاقانه به سوی تناسب اندام خود به جلو میروم.  من بهترین مخلوق خدا هستم.

      خدای عزیزم سپاسگزارم.

      روز دوشنبه 6 اردیبهشت ماه سال 1400

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 24 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1400/02/10 07:23
      مدت عضویت: 1332 روز
      امتیاز کاربر: 17962 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 24 کلمه

      استاد، خواندن نظرات شما همواره در من ایجاد اشتیاق به یادگیری بیشتر میکند.سپاسگزارم.

      استاد،متاسفانه جایی برای پاسخ به دیدگاه شما در قسمت نظر اخرتون نمیبینم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1400/02/10 07:12
      مدت عضویت: 1332 روز
      امتیاز کاربر: 17962 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 5 کلمه

      از شما دوست عزیز سپاسگزارم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Laleh
      1400/02/09 03:34
      مدت عضویت: 1332 روز
      امتیاز کاربر: 17962 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 629 کلمه

      باتشکر از شما دوست عزیز خانم الهام خوشبخت و استاد گرامی ، من با عنوان مشاهده خودم از زندگی این دختر خانم نابینا ،هدفم این بود که بگم این خانم با تمامی سرویسهایی که براي برطرف کردن تمامی کارهای زندگیش میگیرد به خاطر نابینایی اش باز هم احساس خوبی از زندگي ندارد. چرا؟

      چون محبت مادر واقعی اش را نمیتواند هرگز داشته باشد واینطور که خودش عنوان میکرد مادر ی که سرپرستی او را پذیرفته، هنوز دختر خودش را بیشتر از او دوست دارد.

      من قبل از این سایت با او اشنا شدم ولی همیشه وقتی با او جلسه داشتم، از اول تا اخرجلسه درونم لحظه به لحظه  شکرگزاری میکردم از این که خداوند 2 چشم سالم به من عطا کرده است تا زیباییهای این جهان را ببینم و لذت ببرم.

      البته شرح حال زندگی سیندی ؛Cindy؛باعث شد که بحث جالبی باز شود که من اصلا بهش توجه نکرده بودم و اون بی تحرکی او بود.

      این کاملاً درست است چون او همه کارهایش را طبق عادت از بقیه مرتبا درخواست میکرد و این به خاطر این است که در امریکا این افراد حقوق میگیرند ، بیمه دارند بنابراین شغل ندارند و به فکر کسب درامد نیستند و برای دادن شهریه در کالج هم لازم نبود که سیندی اصلا بهش فکر بکند چون همه سرويسهاي لازم را کشور در اختیارش گذاشته بود.

      البته این تا یک حدی خوب است ولی به نظر من در مقایسه با نابینایان ايران ، افراد نابینای اینجا حتی مسیر رفتن به کلاس خودشان یا اتاقی که همیشه من در کالج باسیندی قرار داشتم را سعی نمیکرد به ذهنش بسپارد و بسیار ادم وابسته ای بود.

      استاد به نکته جالبی اشاره کرد و اینکه این دختر خانم گوش بسیار شنوا و تیزی داشت.  به محض اینکه من کفش پاشنه بلند میپوشیدم، او از صدایش متوجه میشد.

      جالب است دوستان من که براتون بگم که همیشه به من میگفت صدای لامپ بالای سر ما در اتاق اذیتش میکند در صورتیکه من چیزی نمیشنیدم.

      من این داستان واقعی و تجربه خودم را عنوان کردم که بگویم با اینکه سیندی در اینه خودش را نمیدید و از کسی درباره چاقی اش چیزی یا حرفی نمیشنید باز اضافه وزن داشت. چرا؟

      چون سیندی احساس خوبی از زندگي نداشت.  او همیشه خودش را در جمع تنها میدید.  دوست خاصی نداشت.

      رابطه اش با خدا را نميدونم در چه حدی بود چون در باره اش حرفی نمیزد ولی مسلما فرمولهایی چاقی در ذهنش داشت چون هروقت درس را برایش توضیح میدادم و نمیفهمید از کیفش یک خوراکی برمیداشت و با اشتها میخورد.

      به نظرم بر عکس همه ما که دنبال احساس خوب هستیم ، او اکثر موقعها احساس خوبی نداشت.  تا جاییکه ما میدانیم اکثر انسانهای چاق ، تنها و افسرده هستند.به نظرم در زندگیش خیلی تغییر و اشتیاقی وجود نداشت.  یکبار ازش ایمیلی گرفتم که تست کرونا داده ولی خوب با اینکه تست اش منفی بود، ولی کلا از ان به بعد تا مدتها از درس خواندن دور افتاد و خیلی پکر شد.

      امیدوارم توضيحات بیشتر من کمک کرده باشد به دوستانی که دنبال یادگیری بیشتر و مشاهده این مثالها هستند.

      در اخر ميخواهم به استاد تبریک بگويم برای ترک سیگار ان هم به یکباره.  من خودم هیچ وقت سیگار نکشیده ام تا کاملاً حس کنم که ترک سیگار تا چه حد احساس خوبی به ما میدهد ،ولی عمویی دارم که 40 ساله در حال ترک سیگار است و مرتبا به کشیدن سیگار برمیگرد.

      الان پسر عموی من هم مثل باباش شده ولی خیلی تعداد بیشتری میکشد تا جاییکه مواد هم گاهی میزند و خانمش ازش جدا شد و متاسفانه سالهاست مجرد است و سیگار تفریحش است.

      اینکه میگویند ترک عادت موجب مرض است را من باهاش موافق نیستم، چون ترک عادت بد همیشه عالی است و  از نشانه ها ی تکامل ماانسانها است.

      ترک عادتها ی خوب ، بد است و شاید موجب بیماری شود شايد هم نشود. همه به خود ما بستگی دارد.  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم