بسیاری از افراد چاق پس از سالها تلاش بی نتیجه برای کاهش وزن به این نتیجه می رسند که سرنوشت آنها چاقی است و راهی جر پذیرش سرنوشت خود ندارند.
شاید چاقی سرنوشت گذشتگان شما بوده است اما باور نکنید که سرنوشت شما هم چاقی باید باشد. همت کنید و سرنوشت خود را از سر بنویسید.
سرنوشت چیست
سالهای زیادی از عمرم با این فکر گذشت که سرنوشت من را چه کسی تعیین کرده است؟
از والدین و معلم هایم شنیده بودم که خداوند سرنوشت انسان را می نویسد و خداوند هرچه بخواهد همان می شود.
شنیده بودم که امام علی (ع) در شب های قدر سرنوشت انسان برای سال آینده را می نویسد و به تایید خداوند می رساند و زندگی من بر اساس آن نوشته رقم خواهد خورد.
در مراسمات شب های قدر شرکت می کردم و سعی می کردم با گریه کردن و التماس کردن از امامم بخواهم در سال جدید سرنوشت من را زنده بودن بنویسد.
به دنبال پیدا کردن مراسمی بودم که مداح بهتری داشته باشد تا در حالت غم و اندوه بیشتر قرار گرفته و زمان زیادتری را گریه کنم تا از این طریق احساس اطمینان بیشتری پیدا کنم که عزاداری من برای رحلت امام علی مورد توجه ائمه و خداوند قرار گرفته است. تا به این واسطه خداوند سرنوشت بهتری برای من رقم بزند.
البته این افکار به دلیل شنیدن جملاتی در این باره از زبان مداح و سخنران مراسم تشدید می شد.
نکته جالب توجه درباره شرکت کردنم در مراسمان مذهبی این بود که هیچ وقت از خدا یا ائمه درخواست اتفاقات خوب را برای قرار دادن در سرنوشت خودم را نداشتم.
تمام تمرکز من بر این بود که در سرنوشت من در سال جدید، خدا من را نکشند، عذاب بر من وارد نکنند و من را بابت گناهان و اشتباهات سالی که گذشت عفو کرده و ببخشند.
نگرش من درباره سرنوشت
به لطف خدا از زمانی که در مسیر تناسب فکری قرار گرفتم و با قدرت ذهن آشنا شدم و از طرفی درک بهتری نسبت به خداوند و قوانین حاکم بر جهان هستی پیدا کردم به یقین رسیدم که سرنوشت چیزی نیست که از قبل برای من نوشته شده باشد بلکه سرنوشت من بر اساس چگونه فکر کردن و عمل کردن در هر روز از زندگی تعیین می شود.
سرنوشت به صورت سناریوی از قبل نوشته شده نیست که من مجبور به بازی کردنش باشم بلکه نتیجه افکار و رفتار من در هر روز زندگی کردم است.
درک این آگاهی سبب شد که سرنوشت خودم در جنبه های مختلف زندگی را تغییر دهم.
- سال ها تصورم این بود که خداوند برای من سرنوشت چاقی را خواسته است و خواست خدا را نمی توان تغییر داد.
اما با تغییر افکار و سپس رفتارم در هر روز از زندگی سرنوشت لاغری را برای خود رقم زدم و اکنون در سرنوشت جدیدم که لاغری است زندگی می کنم.
- سال ها تصورم این بود که خداوند برای من شرایط سرنوشت سخت مالی را در نظر گرفته است.
این همان امتحان الهی است و من باید با صبر کردن و تحمل رنج و سختی فقر به خواست خدا احترم گذاشته و امیدوار باشم در دنیای ابدی جایگاه من بهشت خواهد بود. اما با درک آگاهی درباره چگونه رقم زدن سرنوشت توانستم با تغییر افکار و رفتارم در هر روز زندگی کردن سرنوشت جدیدی برای خود رقم زده و اکنون در شرایط مالی بسیار متفاوت از چند سال قبل زندگی می کنم.
- سال ها تصورم این بود که خداوند برای من همسری قرار داده تا شرایط زندگی مشترک من در تلاطم باشد.
چرا که بارها شنیده بودم با فردی ازدواج خواهم کرد که قسمتم بوده و از این رو همیشه به خدا گله و شکایت می کردم که چرا باید شرایط زندگی من به این شکل ناراحت کننده باشد.
اما با درک اگاهی درباره سرنوشت توانستم افکار و رفتارم در رابطه با همسرم و زندگی مشترک داشتن را تغییر داده و به لطف خدا بعد از گذشت فقط چند سال در شرایط احساسی بسیار متفاوتی زندگی می کنم.
واقعیت سرنوشت من
مثال های زیادی از زندگی خودم دارم که اثبات می کند من توانسته ام سرنوشت خودم را تغییر داده و آنگونه که دوست دارم آن را خلق کنم.
امروز اطمینان دارم که خداوند برای هیچ بنده ای سرنوشتی را از قبل تعیین نکرده است.
بلکه تمام قوانین حاکم بر جهان هستی را به گونه ای قرار داده تا هر انسانی با هر دین و مذهبی و در هر شرایطی بتواند به تغییر افکار و رفتارش زندگی خود را آنگونه که دوست دارد خلق کند و از آنچه خلق کرده است لذت ببرد.
امروز اطمینان دارم که زندگی کردن بر اساس سرنوشت هیچ لذتی ندارد.
بلکه تجربه کردن سرنوشتی که خودت می سازی بسیار لذتبخش است.
در گذشته عقیده داشتم خوشبختی به معنای داشتن پول، خانه، ماشین و … است و از آنجایی که باور داشتم هیچ انسانی نمی تواند با کار کردن به این امکانات دست پیدا کند پس فقط اگر پدر پول داری داشته باشی می توانی طعم خوشبختی را تجربه کنی.
امروز اطمینان دارم خوشبختی به معنای تجربه کردن خواسته هایی است که دوست داری در زندگی داشته باشی و آنها را در زندگی ات خلق می کنی.
بارها به مادرم گفته بودم ارث من از پدرم، چاقی، کچلی و کوری است و ارث فلانی از پدرش لاغری، ماشین، خونه، پول و … است. و از آنجایی که نمی توانستم ارث خود را تغییر دهم احساس بدبختی می کردم.
اما امروز به لطف خداوند خوشحالم که ارثیه های خودم را تغییر دادم، چاقی را به لاغری و کوری را به بینایی تغییر دادم و آنچه تحت عنوان امکانات از پدرم به من ارث نرسیده بود را خودم با تغییر افکار و رفتارم در زندگی خلق کنم و از آنها لذت ببرم.
امروز با اطمینان می گویم که سرنوشت را باید از سر نوشت.
باید آنچه دیگران برایت نوشته اند را رها کنی و یک بار دیگر سرنوشت خودت را بنویسی.
سرنوشت لاغری ات را بنویس.
سرنوشت مالی ات را بنویس.
سرنوشت روابط ات را بنویس.
سرنوشت ارتیاط و ایمان به خداوند را بنویس.
خداوند برای ما این امکان را قرار داده است تا سرنوشت خود را آنگونه که دوست داریم بنویسیم و از خلق کردن سرنوشت خود لذت ببریم و سپاسگزار باشیم.
نکته مهم در نوشتن دوباره سرنوشت اینکه نباید به شرایط فعلی خود نگاه کرده و درباره سرنوشت دوباره خود بنویسید چون در این صورت احساس یاس و ناامیدی خواهید کرد. باید بدون توجه به شرایط فعلی درباره آنچه می خواهید تجربه کنید بنویسید.
هر زمان به آنجه برای سرنوشت خود نوشته اید فکر میکنید با این نگرش که صد در صد آنچه درخواست کرده اید خلق و تجربه خواهید کرد فکر کنید.
لذت سپاسگزاری خلق کردن سرنوشتی که خودت می نویسی با لذت شکرگذاری برای سرنوشی که خداوند برایت نوشته است از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
تجربه هنرجوی لاغری با ذهن
عنوان این فایل واقعا زیبا و تکان دهنده هست. من در چند سال گذشته فکر میکردم چاقی جز سرنوشت من هست، روابط بسیار بی روح با اطرافیانم جز سرنوشت من هست.
فرزند لجباز و یک دنده جز سرنوشت من هست، داشتن فلان بیماری جز سرنوشت من هست و …. کلی چیز دیگه که هم از اطرافیانم میشنیدم و هم میدیدم که واقعا قبول کرده بودم اونها جز سرنوشت من هستن، اما الان من کلی خواسته های جدید دارم که اصلا داشتن اونها برام چیز محال و نشدنی و عجیبی نیست.
شاید اگر خیلیها بشنون بگن این دیگه داره بلند پروازی میکنه همین الآنم زندگی عالی داری دیگه چی میخوای اما من دوست دارم تا زندم شرایط زندگیم در تمام جنبه ها روز به روز بهتر بشه و من فردی با سرنوشت جدید بشم شاید هنوزم برای خودم اون ته تهای ذهنم کلی ترمز داشته باشم که دیگه نه این یکی رو نمیشه چه خبره ؟؟ و یا نه دیگه این همه چیز با هم برای تو نمیشه و خدا همه چیز با هم رو به هیچ کس نمیده.
اما من میدونم تمام این نجواها شیطانی هستن و از فقر و کمبود و بی ایمانی به خدا می آیند و باید بارها و بارها به خودم زندگی افرادی مثل استاد عطارروشن و نمونه های دیگر اینچنینی که در این مسیر موفق شده اند رو نشونش بدم تا آرام بگیره و حرف نزنه و ببینه که میشه یه فرد در کلی از جنبه های تغییر کنه و زندگی جدیدی رو خلق کنه.
حتی فردی مثل استاد به خاطر اینکه عالی روی خودش کار کرده علاوه بر خودش حتی همسر ایشون به گفته ی خودشون همزمان کلی تغییر کردن و این واقعا جذاب و زیبا و آرامش دهنده هست و واقعا ایمان یکی مثل من رو برای ادامه دادن در مسیر قویتر میکنه که فقط بمونم حتی اگر به مو برسه ولی نزار پاره بشه باید ادامه بدم تا سرنوشت خودم رو از سر بنویسم .
من همیشه در طول زندگیم کلی باورهای غلط در مورد کلی از خواسته هام داشتم و هیچ وقت به اونها نرسیدم و تا قبل از آشنایی با این مسیر فکر میکردم خدا نمیخواد در حالی که حالا آگاهم من مشکل داشتم و هنوزم در بعضی از زمینه ها دارم که به دستشون نیاوردم پس سرنوشتی در کار نیست و این خودم هستم که نمیخوام مسولیت زندگی ام رو به عهده بگیرم.
و اما مثال واضح این حرفم چاقی خودم بود در گذشته که من همیشه میگفتم خدا نمیخواد که من لاغر بشم و یا اینکه من هم اینطور آفریده شدم و این سرنوشت من هست ولی از وقتی وارد این راه شدم و فهمیدم همه چیز رو خودم به وجود آوردم حتی چاقی خودم رو هم همینطور احساس آرامش و توانایی برای خلق خواستم کردم، احساس خوبی داشتم و گفتم حالا که اینطوره پس لاغری رو به وجودش میارم و خیلی پر قدرت وارد این راه شدم.
الان خیلی وقته من دیگه در اون شرایط قبلی نیستم و برام اون خلق لاغری چیز ساده و طبیعی هست و اصلا من دیگه به دنبال خلق بقیه ی رویاهام در بقیه ی جنبه های زندگیم هستم اما یه وقتهایی اینقدر به خواسته هام چسبیدم و عجله کردم که خودم باعث شکست خودم شدم.
من با وجود اینکه در این راه کلی لاغر شدم و کلی نتایج عالی در بقیه ی جنبه های زندگیم داشتم اما چون چشمم به اون نقطه ی پایانی هست و دوست دارم بسیار اندام ایده آلی داشته باشم بعضی وقتها ناراحت میشم اما سریع به یاد گذشته ام میوفتم که کجا بودم و الان کجا هستم و نمیزارم از مسیر خارج بشم.
بارها میگم من یه زمانی آرزو داشتم فقط ثابت بمونم و دیگه اضافه نکنم حالا نه تنها ثابت موندم بلکه به مرور کلی کاهش سایز و وزن داشتم که همه و خودم متوجه این همه لاغری در وجودم شدن و بارها تحسینم میکنن.
اما بازم خیلی وقتها شده برای خرید رفتم مثلا همین چند وقت پیش و فروشنده گفته سایز شما چنده و گفتم فلانه خانم فروشنده خندیده و گفته امکان ندارد و یکی دو سایز بالاتر داده و من حالم بد شده اما ناامید نشدم و گفتم کاری به این سایزها ندارم من کار به تغییرات خودم دارم که چقدر فرق کردم و نزاشتم لیز بخورم و از مسیر خارج بشم.
چند هفته پیش یکی من رو دید گفت انگار کمی چاق شدی و من که از درون احساس لاغری دارم اولش ناراحت شدم و گفتمش نه امکان نداره اشتباه میکنی و طرف هم که محکم حرف زدن من رو دید گفت شاید به خاطر لباست هست که گشاده و من اشتباه میکنم اما بعدش شیطون اومد که بیشتر اذیتم کنه اما من سریع جوابش رو دادم و دیگه نزاشتم حالم بد بشه با مرور تغییراتم جلوی حرفهای شیطانی رو میگیرم .
یا همین چند شب پیشین لباس جدیدی خریده بودم که خیلی دوسش دارم اما زمانی که پوشیدم یکی گفت انگار چاقت کرده و من که از درون احساس تناسب زیادی دارم و سالها هست اصلا همچین حرفی رو نه خودم و نه بقیه بهم نزده بودن تعجب کردم که چی میگه و میخواستم ناراحت بشم نکنه هنوزم چاقم اما گفتم نه بابا این نظر ایشون هست من که خودم اینطور فکر نمیکنم پس نمیزارم خودم از خودم شکست بخورم با عجله کردن و یا نجواهای شیطانی حالم رو بد نمیکنم و از خودم شکست نمیخورم.
من از وقتی در این مسیر هستم هر روز صبح اول صبحم رو با موضاعات عالی که حالم رو خوب میکنه و باعث سپاسگزاری من میشه شروع میکنم و حالم بهتر میشه و لذت میبرم چون دارم به موضاعات خوب فکر میکنم دارم به داشته هام فکر میکنم و اصلا خیلی وقتها متوجه گذر زمان نمیشم اما خیلی وقتها هم هست که نجواهای شیطانی دارم که بابا دیرت شده برو سراغ کارهای خانه و آشپزی و نظافت و یا برو به فلانی زنگ بزن احوالی بگیر چون چند روز هست که زنگ نزدی و ….
اما من به خودم میگم نه من به دنبال حال خوبم پس باید همین کار رو انجام بدم و لذت ببرم چون سرچشمه ی همه موفقیتها حال خوب هست و اصلا مثل آب هست برای زنده ماندن ما، اینقدر حال خوب مایه ی خوشبختی هست وقتی حال من خوب باشه این حال خوب رو در جهان گسترش میدم و باعث خیر و برکت در زندگیم میشه و من عاشق این موضاعات ذهنی هستم که باعث حال خوب بیشتری در من شدن و من رو دگرگون کردن خدا رو شکر بابت هدایتم به این مسیر الهی.
مرسی استاد بابت فایلهای چشم زخم که من خیلی وقته اونها رو گوش کردم و واقعا من رو آگاه کردن و من اصلا اون افکار گذشته رو ندارم و هر وقت هر کس در این مورد با من حرف میزنه من در دلم به اون شخص میخندم و اما براشون ناراحتم میشم که چقدر گمراه هستن که قدرت رو از خدا گرفتن و به بقیه دادن و دوست دارم فریاد بزنم هر آنچه باور کردی براتون اتفاق میفته تو رو خدا از این باورهای اشتباه نداشته باشین.
اما میدونم چون در این مسیر نیستن به این حرفها اعتقادی ندارن و تازه شایدم اونها به حرفهای من بخندن برای همین هیچ چیز نمیگم فقط خوشحالم که فرد آگاه تری و توحیدی تری و متوکل تری شدم هنوزم دوست دارم بهتر و عالیتر بشم.
(نوشته فروغ ریاحی عزیز در بخش نظرات)
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی تمرین جلسه آموزشی سرنوشت را از سر بنویس توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری آموزشی را با دقت مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را با تمرکز تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به صورت شرح انشایی پاسخ دهید.
نگرش شما درباره سرنوشت چیست؟ این آگاهی را از چه طریق کسب کرده اید؟
چه مواردی در زندگی شما بوده است که با تصور اینکه سرنوشت شما این است آن شرایط را پذیرفته اید؟
مواردی را شرح دهید که نگرش اطرافیان این بوده که سرنوشت شما این است ولی با اقدام کردن نتیجه متفاوتی کسب کرده اید؟
در مورد چاقی چقدر عقیده داشتید که سرنوشت شما چاقی است؟
نگرش خود درباره امکان از سر نوشتن سرنوشت به شکل دلخواه تان را شرح دهید.
عقیده شما درباره نوشتن دوباره سرنوشت جسمی چیست؟ چگونه سرنوشت خود را به لاغری تغییر میدهید؟ شرح دهید.
از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.16 از 58 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خداوند واحدم
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام
سرنوشت من
خداوند بزرگ در قرآن کریم میفرمایند :
“خداوند سرنوشت هیچ قوم (هیچکسی) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!”
در این آیه به زیبایی و صراحت بیان شده است که هر انسانی برای اینکه سرنوشت و مسیر زندگی اش تغییر کند، باید باورها و نگرشهایش را اصلاح کند.
و به وضوح در این آیه مشخص است ،که هیچ سرنوشت از پیش تعیین شده ای ،برای انسان نیست .
و هر کس خودش تقدیرش را با افکار و رفتارش رقم میزند .
من هم در گذشته به سرنوشت از پیش تعیین شده ،اندکی اعتقاد داشتم .مخصوصا به چشم زخم و سحر و جادو ؛
اما اکنون به لطف هدایت پروردگار هادی ام نگرشها و باورهای من در حال اصلاح شدن هستند و من در مسیری توحیدی قرار گرفته ام .
باورهای اشتباهی که در ذهن ما هستند و نقش ترمز های ذهنی ما در مسیر موفقیت را دارند، متاسفانه درست در زمان ناراحتی و درماندگی ما خودشان را بیشتر نشان میدهند. و باعث گمراه تر شدن ما میشوند .
مثلا وقتی در ذهنمان به چشم زخم اعتقاد داریم ،در زندگیمان مدام اتفاقاتی را تجربه میکنیم، که این باور را در درون ما قویتر میکند و دیگر به جایی میرسیم که از ریسمان سیاه و سفید هم میترسیم .
و ما هر چه این باور را قدرتمند تر میکنیم و فرکانسهای بیشتری به جهان هستی ساتع میکنیم .بیشتر چشم میخوریم و بیشتر در رنج و عذاب گرفتار میشویم .
در اصل ما با این کار داریم، به چشم زخم قدرت میدهیم و چشم زخم را خدای خود میبینیم و شرک میکنیم .
بگذارید بیشتر توضیح دهم
پرستش یعنی قدرت دادن به باورهای ذهنیمان و ما به هر باوری در ذهنمان قدرت بدهیم، در اصل انگار داریم آن را خدای خودمان تصور میکنیم.چون در دیدگاه توحیدی ما تنها خداوند قادر مطلق است و ما با قدرت دادن به آن باورها گویا داریم شرک میکنیم .
و دقیقا با قدرت دادن به مثلا چشم زخم ما داریم قدرت را از خداوند میگیریم و به یک باور اشتباه میدهیم .و این شروع همه بدبختی های ماست .
چرا که وقتی مشرک باشیم وقتی نگاه توحیدی نداشته باشیم ما با دست خودمان داریم نعمتهای خوب خداوند را پس میزنیم .و خدای درون خودمان را محدود میکنیم .
وقتی در نمازمان میگوییم خدایا ما تنها تو را میپرستیم و از تو یاری میجوییم یعنی :”فقط خدایا ما به تو قدرت میدهیم و از تو درخواست یاری و کمک داریم چون تو خدای قادر و توانای ما هستی”
توحیدی بودن یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرونی
مثلا :اگر من باور داشته باشم که کسی بخاطر موقعیت اجتماعی اش یا جایگاهش میتواند به من ضرر بزند ،من به آن فرد قدرت داده ام و دچار شرک شده ام .
چون برای آن فرد ویژگی خدایی متصور شده ام .و فراموش کرده ام تنها کسی که میتواند مرا به عرش یا فرش برساند خداوند متعال است؛ آن هم نه از روی سرنوشت از پیش تعیین شده بلکه بر اساس درونیات خودم .
وقتی برای خودمان هدفی تعیین میکنیم ،باید تمرکز و توجه خودمان را روی آن خواسته قرار دهیم و اجازه ندهیم ،عوامل بیرونی و ورودی های نامناسب باعث گمراه شدن ما شوند .
ما باید به پذیرش حالت فعلی خودمان راضی باشیم و با لذت زندگی کنیم و با شرایط موجودمان نباید وارد جنگ شویم چون ما خودمان بر طبق عدل الهی با افکار و رفتارمان این وضعیت فعلی را برای خودمان رقم زده ایم و اگر با این وضعیت موجود وارد جنگ شویم یعنی ما با عدل الهی در جنگ هستیم و این هم یک کفر است .
و هنگام جنگ و مقاومت کلیه درهای نعمت به روی ما بسته میشود و در هنگام تسلیم است که ما در حالت پذیرش قرار میگیریم و میتوانیم رحمت خداوند را به شکل افراد و شرایط و ایده ها و… و…. دریافت کنیم.
من خوب میدانم که خداوند صاحب و مالک و فرمانروای همه چیز است.و همه چیز در ید قدرت پروردگار من است .
پس من به هیچ چیز و هیچ کس قدرت نمیدهم و برای پروردگار یکتایم شریک قائل نمیشوم.
اگر در جایی کسی یا چیزی سبب حل مشکل من بشود من آن را دست امداد خداوند میبینم و آن شخص را بت خود نمیکنم
برای تغییر سرنوشتم درونیات من باید تغییر کند و این کار مستلزم صرف وقت است و من تلاش میکنم تا درونیاتم را به بهترین حالت ممکن تغییر دهم تا زندگیه عالی تری را تجربه کنم انشالله.
بار پروردگارا از تو سپاسگزارم که در هر حال و در هر لحظه در درون من جریان داری
استاد سپاسگزارم برای آگاهی امروز
الهی به امید تو
به نام خداوند مهربانم
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان همگام
حل تمرینات سرنوشت را بنویس.
نگرش شما درباره سرنوشت چیست؟ این آگاهی را از چه طریق کسب کرده اید؟
قبلا نگرش من این بود که خداوند از قبل به دنیا آمدن من سرنوشتم را نوشته و من تنها سالی چند شب در شبهای قدر فرصت دارم تا با گریه و دعا و التماس از خدا بخواهم که گناهان من را ببخشد تا خداوند بخاطر گناهان من سرنوشت بدتری برای من ننویسد .
اما از وقتی با قوانین جهان هستی اندکی آشنا شدم و بوسیله سایت تناسب فکری به مسیر درست هدایت شدم .
رفتم و تحقیق کردم و مقالات زیادی خواندم و فهمیدم اصلا چیزی به نام سرنوشت از پیش تعیین شده وجود ندارد و هر انسانی خودش به کمک ابعاد وجودی که خداوند به او عنایت کرده سرنوشت و زندگی خودش را میسازد.
چه مواردی در زندگی شما بوده است که با تصور اینکه سرنوشت شما این است آن شرایط را پذیرفته اید؟
وای عجب سوال قشنگی
خوب خیلی اتفاقات ریز و درشت زیادی در طول عمر من افتاده که من قبلا تصورم این بود که تقدیر من است و راه گریزی از آن ندارم و به اجبار تن به آن میدادم .
همین چاقی را هم سرنوشت خودم میدیدم و همیشه خداوند را مقصر این سرنوشت میدانستم در حالی که با عملکرد و افکار اشتباه خودم چاق شده بودم .
یا عینکی بودنم را تاقبل از عمل لازیک سرنوشت خودم میدونستم در حالی که با مراقبت نکردن درست از چشمانم خودم به آنها آسیب رسانده بودم .
مواردی را شرح دهید که نگرش اطرافیان این بوده که سرنوشت شما این است ولی با اقدام کردن نتیجه متفاوتی کسب کرده اید؟
درباره چاقی ام زیاد پیش آمده که وقتی بعد از تلاشهای زیادی که من انجام میدادم تا لاغر شوم و خوب طبیعتا بعد از رها کردن آن روشها مجددا چاق و یا حتی چاقتر میشدم ؛اطرافیان من با اصرار زیاد تلاش میکردند تا به من حالی کنند این همه تلاش بیهوده نکن برای لاغر شدن تو سرنوشتت و تقدیرت و نوع بدنی که خدا قسمتت کرده این مدلی است که چاق باشد و خیلی اصرار هم داشتند که بابا اصلا و ابدا لاغری بهت نمی آید و زشت میشوی و از قیافه می افتی و پوستت خراب میشود و شبیه معتادها و آدمهای مریض میشوی و کلی با من کلنجار میرفتند تا من را متقاعد کنند که با چاقی خودم مدارا کنم چون خدا خواسته و سرنوشت زندگی من است .
در مورد چاقی چقدر عقیده داشتید که سرنوشت شما چاقی است؟
من چون زیاد در حال تکاپو و تلاشهای سخت و دشوار برای لاغر شدن بودم و هیچ کدام از این تلاشها نتیجه دلخواه من را نمیداد و اطرافیان هم مدام با حرفهایشان تلاش بر این داشتند من چاقی خودم را به عنوان یک سرنوشت خدا دادی قبول کنم واقعا با اینکه عاشق لاغر شدن بودم ولی به اینکه سرنوشت من اینطور چاق رقم خورده باور کرده بودم و بخاطر همین باور اشتباه مدام به خداوند بزرگ و بخشنده ام ، گله و شکایت میکردم که این چه دشمنی است که با من داشته ای و چرا من را چاق خلق کردی چرا فلانی و فلانی غرق در نعمت لاغری هستند و راحت هر چه به هر اندازه و هر ساعتی بخواهند میخورند ولی من بدبخت همش نمیخورم و این همه زجر میکشم و آخرش هم کلی چاقم و چربی و دنبه دارم ،و متاسفانه با تکرار این شکواها در هر بار توجه ام به چاقی های بدنم این باور سرنوشت چاق در من قدرت بیشتری میگرفت.
نگرش خود درباره امکان از سر نوشتن سرنوشت به شکل دلخواه تان را شرح دهید.
خداوند بزرگ بارها در قرآن کریم به این موضوع اشاره کرده اند که هر انسانی خودش سرنوشتش را مینویسد.
حالا تفاوت ما انسانها در چیست؟
همه ما بدنهای مشابه داریم با اجزا و اعضاي مشابه ؛وجه تمایز انسانها از یکدیگر در محتویات و عملکرد ذهنشان است و همین عملکرد های ذهنی که منجر به عملکردهای رفتاری میشوند باعث میشوند نا سرنوشت ما شکل بگیرد .
اگر کسی مثل من تا به حال چاق بوده و گمان میکرده این سرنوشت تغییر ناپذیر است و فقط باید تحمل کرد سخت در اشتباه است .
میشود خیلی راحت و بدون تحمل فشار و رنج با یادگیری اصول ذهنی صحیح لاغری ،لاغر شد و سرنوشت لاغری را برای خودمان رقم بزنیم و الگویی باشیم برای همه چاقها تا آنها هم با تغییر محتویات ذهنی و عملکرد رفتاریشان لاغری را زندگی کنند .انشالله .
عقیده شما درباره نوشتن دوباره سرنوشت جسمی چیست؟
جسم ما امانت و هدیه ای گرانبها است از سوی پروردگار عرش اعلا به ما تا با این جسم در روی زمین به بهترین حالات ممکن زندگی کنیم و لذت ببریم و سرنوشت زیبایی را برای خودمان رقم بزنیم .
اینطور نیست که خداوند برای این جسم به صورت پیش فرض یک سرنوشت مشخص کرده باشد چون اگر چنین چیزی بود عدل خداوند زیر سوال میرفت و اگر چنین چیزی بود چطور پس ما توانسته ایم بارها لاغر شویم و سرنوشتمان را حتی برای مدتی کوتاه تغییر دهیم !!!؟؟؟
همین موضوع میتواند به راحتی مشخص کند که هیچ سرنوشت جسمی از پیش تعیین شده ای برای ما تحمیل نشده و ما هر حالت جسمی را تجربه میکنیم در اصل خودمان آن حالت جسمی را با افکار و رفتارمان خلق کرده ایم .
چگونه سرنوشت خود را به لاغری تغییر میدهید؟ شرح دهید.
من با رد باور سرنوشت من چاقی است به راحتی با نیرو گرفتن ار خدای نیرومندم سرنوشت لاغری خودم را کشف و خلق میکنم انشالله .
من با یادگیری اصولی لاغری با ذهن محتویات ذهنی ام را اصلاح میکنم تا عملکردم اصلاح شود و من دیگر چه بخواهم چه نخواهم لاغر میشوم .
من از بودن در زندگی لاغر خودم لذت میبرم و این همان سرنوشت دلنشینی است که با کمک خدای مهربانم برای الباقی زندگی ام مینویسم و آن را اجرایی میکنم انشالله .
خدای مهربانم از تو سپاسگزارم که به من اختیار دادی و فرصت دادی تا سرنوشت خودم را دوباره نویسی کنم و از زندگی چاق به لاغر سرنوشتم را تغییر دهم الهی شکرت
استاد سپاسگزارم برای هدایت امروز شاد و موفق باشید
الهی به امید تو