0

رویایی که به واقعیت تبدیل شد

رویای لاغری
اندازه متن

۴ بهمن ۱۳۹۳ در سن ۳۲ سالگی از طریق یکی از دوستانم با مباحث قانون جذب، قدرت ذهن و نقش خداوند در زندگی آشنا شدم.

آن روزها انگیزه من برای دنبال کردن این مباحث رهایی از شرایط سخت مالی بود.

در جنبه های مختلف زندگی با مسائل و مشکلات زیادی مواجه بودم اما بدهکاری و نداشتن درآمد کافی بیشترین انگیزه من برای علاقمندی به مباحث قانون جذب و تغییر زندگی بود.

در سن ۲۰ سالگی ازدواج کرده بودم و از همان موقع مشغول کار شدم تا بتوانم زندگی مستقل و خوبی داشته باشم اما پس از ۱۲ سال تلاش و فعالیت در ۴ شغل مختلف در سال ۱۳۹۳ با بدهی بیش از ۵۰ میلیون تومان و انبوهی از مشکلات وارد سی و دومین سال زندگی ام شده بودم.

اواخر آن سال با قانون جذب و قدرت ذهن آشنا شدم و اولین و شاید تنها خواسته من تغییر شرایط مالی بود به شکلی که بتوانم بدهکاری ها را پرداخت کرده و درآمد مناسب برای گذران زندگی به شکل ساده را داشته باشم.

در مباحث قانون جذب تمرینی وجود داشت که باید ۱۰۷ آرزوی خود را می نوشتم.

اولین آرزوی من پرداخت بدهی ها بود. دومین آروزی من افزایش درآمد و سومین آرزوی من داشتن خانه ای کوچک تا بعد از سالها ازدواج و داشتن دو بچه بتوانم مستقل زندگی کنم.

تمام آرزوهای من کمتر از ۱۰ آرزو شد و جالب اینکه با اینکه سالها برای لاغر شدن تلاش کرده بودم اما لاغر شدن را جزء آرزوهای خودم ننوشته بودم.

روزهای بعد تلاش کردم تعداد آرزوهای بیشتری را به لیست تمرینی اضافه کنم و هر روز تعدادی آروز که به نظرم رسیدن به آنها از محال هم گذشته بود را اضافه می کردم و جالب تر اینکه باز هم لاغر شدن را به لیست آرزوهایم اضافه نکرده بودم.

در سال ۱۳۹۳ وزن من حدود ۱۳۵ کیلوگرم بود و با اینکه سالها برای لاغر شدن تلاش کرده بودم و از چاق بودنم به شدت متنفر بودم اما لاغر شدن جزء آرزوهای من نبود.

بعدها به این موضوع فکر کردم که چرا من با اینکه خیلی دوست داشتم لاغر شوم و اتفاقا به دلیل مشکل قلبی که برای من بوجود آمده بود خیلی ضروری بود که لاغر شدم هرگز لاغر شدن را در لیست آرزوهای خودم ننوشته بودم؟

من هرگز فکر نمی کردم که می شود لاغر شد.

به نظر من هیچ احتمالی برای لاغر شدن وجود نداشت والا بعنوان آرزوی دست نیافتنی هم که شده باید در لیست آرزوهایم لاغر شدن را هم می نوشتم.

تلاش من برای لاغر شدن از دوران راهنمایی که به مدرسه غیرانتفاعی رفتم شروع شد. مدرسه ما برنامه های ورزشی و تفریحی متنوعی داشت و من آنجا بود که متوجه شدم به خاطر چاق بودنم قادر به فعالیت کردن مانند دیگر دوستانم نیستم و معلم ورزش به من پیشنهاد کرد که رژیم بگیرم تا بتوانم مثل بقیه بچه ها بازی کنم.

سالها برای لاغر شدن از رژیم های مختلف استفاده کرده بودم، چندین بار هم سعی کرده بودم از طریق ورزش کردن و یا پیاده روی لاغر شوم اما هربار فقط مقداری از وزن و سایز من کم می شد که بعد از رها کردن ورزش و رژیم دوباره چاق می شدم.

استفاده از داروهای عطاری و همچنین تهیه وسایل ورزشی خانگی هم کمکی به لاغری من نکرد و از این رو من به این عقیده رسیده بودم که راهی برای لاغر شدن وجود ندارد چون اگر راهی بود من حتما با این پشتکار و تلاش از آن طریق می توانستم لاغر شدم.

در سال های اول تلاش کردنم برای لاغر شدن وقتی به دلایل مختلف قادر به ادامه برنامه رژیمی یا ورزشی نبودم خودم را سرزنش می کردم که عرضه لاغر شدن ندارم اما پس از چند سال تلاش های مکرر عقیده داشتم راهی برای لاغر شدن وجود ندارد چون از تلاش و پشتکار خودم اطمینان داشتم.

چند ماه به صورت شبانه روزی مشغول مطالعه و تحقیق درباره قانون جذب، قدرت ذهن و پیدا کردن راهی برای موفقیت و تغییر زندگی بودم و از این کار لذت می بردم اما مشکلی که با آن مواجه شدم چاق تر شدن بود چون فعالیت بیرون از خانه من کمتر از قبل شده بود و بیشتر زمان شبانه روز را مشغول فایل گوش دادن و تمرین کردن بودم و چون عقیده داشتم کم تحرکی یکی از عوامل چاق تر شدن است به همین دلیل در چند ماه اول دنبال کردن مباحث قانون جذب تنها نتیجه من چاق تر شدن بود.

حدود ۱۰ ماه گذشت و پس از تلاش شبانه روزی برای یادگیری مباحث قانون جذب نتایج جدیدی در زندگی من ایجاد شد که مهمترین آن بهبود درآمد من از کسب و کار ابزار و یراق بود.

در طی چند ماه بعد به شکل معجزه واری موفق به پرداخت بدهکاری ها شدم و در مدت کوتاهی تمام اقساط بانکی را هم پرداخت کردم.

بعد از سپری شدن حدود یک سال و کسب نتایج عالی از عمل کردن به تمرینات قانون جذب باور من نسبت به توانایی خودم برای تغییر شرایط زندگی دگرگون شد و منی که تا سال قبل تصور می کردم هیچ نقشی در زندکی ام ندارم و خداوند مرا در قشر ضعیف جامعه قرار داده است و راه گریزی از خواست خداوند نیست، اکنون تصور می کردم می توانم زندگی ام را تغییر دهم و انگیزه و اشتیاق من برای ادامه دادن و پیشرفت کردن بیشتر شد.

در این مرحله بود که به شکل معجزه وار در ذهن من انگیزه و اشتیاق برای لاغر شدن با استفاده از قانون جذب ایجاد شد و با اینکه عقیده داشتم راهی برای لاغر شدن نیست اما به خودم گفتم همانطور که سالها فکر می کردم راهی برای رهایی از بدهکاری و بدبختی نیست اما اکنون هیچگونه بدهکاری ندارم شاید بشود این غیرممکن را نیز ممکن کرد و با این امید تصمیم گرفتم از قانون جذب و قدرت ذهن برای لاغر شدن استفاده کنم.

جالب اینکه برای یادگیری قانون جذب منابع آموزشی بسیار زیادی شامل دوره های آموزشی و کتاب های مختلف وجود داشت اما برای لاغر شدن با قدرت ذهن هیچ منبع و کتابی وجود نداشت و هرچه در کتابهای قانون جذب درباره استفاده از قدرت ذهن نوشته شده بود مربوط به شفای بیماری یا بهبود سلامتی و … بود و اشاره ای به لاغر شدن با قدرت ذهن نشده بود.

نیرویی در من زنده شده بود که به من امیدواری می داد برای لاغر شدن از طریق ذهن اقدام کنم و من به اطلاعت از این نیروی درونی تصمیم گرفتم هرآنچه در کتابها و دوره های آموزشی درک می کنم را به تمرینات ذهنی برای لاغر شدن تبدیل کنم و این شروع مسیر لاغری با ذهن من بود.

ماه ها گذشت و من هرچه از قانون جذب درک میکردم را به تمرینات نوشتاری و ذهنی برای لاغر شدن تبدیل می کردم و از آنجا که منبع و استادی در این مسیر نداشتم نمی دانستم که در مسیر درست حرکت می کنم یا خیر، بنابراین تصمیم گرفتم هر تمرینی که انجام می دهم را چند هفته ادامه داده و اگر باعث تغییر در رفتار یا جسم من شد بعنوان تمرین صحیح آن را ادامه داده و اگر نتیجه ای نداشت آن را رها کنم.

به این شکل تمرینات ذهنی که برای خودم ایجاد می کردم را مورد بررسی قرار می دادم و آنهایی که احساس می کردم باعث تغییر در عملکرد من می شوند را با جدیت بیشتری انجام می دادم.

روزها و هفته ها گذشت و با اینکه تغییرات زیادی در نگرش من درباره وضعیت چاقی و امکان لاغر شدنم ایجاد شده بود اما هیچ نشانه لاغر شدن در جسم خودم نمی دیدم ولی با استناد به اینکه در ماه های اول انجام تمرینات ذهنی برای تغییر شرایط مالی هم هیچ نتیجه ای مشاهده نمی کردم به خودم امیدواری می دادم که مسیر لاغری با ذهن را باید ادامه دهم تا همانگونه که از شر بدهکاری ها خلاص شدن از شر چاقی هم رها شوم.

اوایل سال ۹۵ بود که اولین نشانه های لاغر شدن را در جسمم مشاهده کردم و این تغییرات به شکلی بود که افرادی که بعد از مدتی مرا می دیدند به من می گفتند که چه عجب انگار لاغر شدی!!!!

با شنیدن گفته های دیگران انگیزه و اشتیاق من بیشتر می شد و با تمرکز و جدیت بیشتری به دنبال پیدا کردن تمرینات ذهنی موثرتر برای لاغرتر شدن بودم.

چند ماه دیگر گذشت و من هر ماه لاغرتر می شدم و کار به جای رسید که سر و صدای اطرافیانم بلند شد که چه کاری برای لاغر شدن انجام می دهم که به راحتی دارم لاغر می شوم چون نمی دیدند که من مثل سال های قبل با ترازو تکه های نان را وزن کنم یا با قاشق مقدار برنج را اندازه بگیرم و همراه آنها سر سفره غذا می خورم اما بهتر از همیشه دارم به راحتی لاغر و لاغرتر می شوم.

تابستان سال ۹۵ بود که به درخواست چند نفر از نزدیکانم که علاقمند به یادگیری روش من برای لاغری بودند کانالی در تلگرام ایجاد کردم و آنها عضو کانال شدند و گروه سه نفره لاغری با ذهن تشکیل شد.

من هرآنچه درباره قدرت ذهن و تاثیر آن بر رفتار و عملکرد بدن و … را یاد گرفته بودم به شکل فایل صوتی کوتاه و متن های بلند در گروه می نوشتم اما بعد از چند روز حوصله آنها سر رفت و از گروه خارج شدند.

من ماندم و یک گروه خالی از عضو تا چند روز بعد که یکی از دوستانم که اتفاقا فرد متناسبی بود از سر کنجکاوی که بفهمد من این همه مدت مشغول چه چیزی بوده ام عضو گروه شد تا نوشته و فایل ها را گوش دهد اما او هم چیزی متوجه نشد و برادرش را هم عضو گروه کرد تا شاید او سر از کار من در بیاورد ولی او هم به دلیل متناسب بودن چیزی از نوشته ها و توضیحات لاغر شدن با قدرت ذهن درک نمی کرد ولی از آنجا که همسر ایشان اضافه وزن داشت و چون با من آشنایی چندین ساله داشت و می دانست که خیلی چاق بوده ام و الان مقدار زیادی لاغر شده ام همسرش را عضو گروه خالی از عضو من کرد و این نقطه شروع داستان ترویج و آموزش لاغری با ذهن شد.

این فرد با خواندن توضیحات نوشتاری من درباره لاغری با ذهن به وجد آمده بود و تعدادی از دوستان و اقوام خود را عضو گروه کرد و آنها هم به همین ترتیب افراد دیگری را عضو کردن و در کمتر از چند روز گروه خالی از عضو تناسب فکری چندصد عضو مشتاق برای یادگیری لاغری با ذهن داشت و من هر روز چند مطلب به صورت نوشتاری در گروه منتشر می کردم.

تعدادی از اعضا که خواندن برایشان سخت بود پیشنهاد دادند که اگر این نوشته ها به صورت صوتی بود خیلی بهتر بود که آنها می توانستند به راحتی گوش بدهند و این اولین ایده برای قرار دادن فایل های صوتی لاغری با ذهن در کانال تلگرام بود.

روزها می گذشت و من علاوه بر تحقیق درباره درک بهتر قدرت ذهن در لاغری زمان زیادی را صرف توضیح دادن به دیگران می کردم و به این شکل درک من از موضوع لاغری با ذهن بیشتر می شد چون از طرفی آموخته های خودم را با دیگران به اشتراک می گذاشتم و از طرفی با از طریق سوالاتی که مطرح می شد به مسائل و مشکلات ذهن افراد چاق بیشتری دسترسی پیدا می کردم و همان سوال و مشکلات باعث می شد که من تحقیق و تفکر بیشتری برای کمک به آنها انجام دهم و به سرعت دانش و درک من از موضوع لاغری با ذهن افزوده می شد.

این تصویر مربوط به شهریور سال ۹۵ می باشد و من کاهش وزن و سایز قابل توجهی پیدا کرده بودم. به واسطه آموزش دادن لاغری با ذهن روند تثبیت فرمول های ذهنی متناسب کننده در ذهن من بهتر شده بود و به همین دلیل روند لاغر شدن من بهتر از قبل ادامه داشت.

البته الان که به این تصویر نگاه می کنم خودم را فرد چاقی می بینم و متعجب هستم با این اضافه وزن چگونه درباره لاغر شدن برای دیگران صحبت می کردم اما آنچه باعث شده بود اطرافیانم برای اینکه سر از کار من دربیاورند همیشه درباره طریقه لاغر شدن از من سوال کنند مقدار کاهش سایزی بود که نسبت به دو سال قبل پیدا کرده بودم.

افرادی هم که از طریق تلگرام آموزش های لاغری با ذهن را دنبال می کردند بیشتر از اینکه به تغییرات جسمی من توجه داشته باشند از آموزش های لاغری با ذهن لذت می برند. چون آموزش ها به طرز عجیبی باعث بهبود شرایط احساسی و ایجاد امید و انگیزه برای لاغر شدن در آنها شده بود.

به مرور افرادی که در سال ۹۵ از آموزش ها استفاده می کردند نتایج لاغری را در خودشان مشاهده می کردند و درباره تغییرات خود در گروه صحبت می کردند و تصویر قبل و بعد منتشر می کردند. به این ترتیب علاوه بر افزایش انگیزه و اشتیاق آنها برای ادامه دادن باعث ایجاد اشتیاق و انگیزه در دیگران می شد که آنها هم می توانند لاغر شوند و روز به روز اعضای گروه تلگرام لاغری با ذهن بیشتر و بیشتر می شد و نام این گروه به (تالار مجلل لاغری با ذهن) تغییر پیدا کرد.

با افزایش افرادی که نتیجه عالی از آموزشهای لاغری با ذهن کسب کرده بودند تعداد تصاویر شگفتی سازان بیشتر شد و شرایط به گونه ای شد که در هفته دو تا سه شب مراسم رونمایی از شگفتی سازان برگزار می شد به این شکل که سر ساعت ۱۱ شب فردی که نتیجه عالی از آموزش های لاغری با ذهن گرفته بود تصویر خود را به همراه نوشته ای در گروه منتشر می شد و تصور کنید چه شور و اشتیاقی در گروه به پا می شد و صدها پیام تبریک و تحسین و … رد و بدل می شد.

به لطف خدا هر روز شرایط از همه نظر بهتر می شد. هر روز ده ها نفر به اعضای گروه اضافه می شد و هر هفته تصویر چند نفر از شگفتی سازان رونمایی می شد و همراه با اعضای گروه شوق و اشتیاق من برای بهبود درک خودم از لاغری با ذهن و کسب نتیجه بهتر بیشتر شد و تصمیم گرفتم با جمع آوری مغازه ابزار و یراق در آبان ۹۵ با تمرکز بیشتری موضوع لاغری با ذهن را دنبال کنم.

ماه ها می گذشت و به لطف خدا شرایط بهتر و بهتر شد تا جایی که تصمیم گرفتم برای ارائه بهتر آموزشهای لاغری با ذهن سایت تناسب فکری را راه اندازی کنم.

اواسط سال ۹۶ بود که سایت تناسب فکری راه اندازی شد و محتوا آموزشی لاغری با ذهن از کانال آموزشی تلگرام به سایت تناسب فکری منتقل شد و همزمان با مدیریت گروه و کانال های تلگرام، بهبود سایت تناسب فکری و افزودن محتوا انجام می شد.

چندین ماه گذشت و محتوا سایت تناسب فکری سلام کاملتر شد و اوایل سال ۹۷ بعد از فیلتر شدن تلگرام کلیه آموزش ها و فعالیت های گروه لاغری با ذهن از طریق سایت تناسب فکری ادامه پیدا کرد و این روند به تمرکز و اشتیاق بیشتری ادامه پیدا کرد.

ادامه دادن در مسیر یادگیری لاغری با ذهن، ارائه محتوا آموزشی و همچنین ارتباط با شرکت کننده ها سبب شد که روز به روز نتیجه من از مسیر لاغری با ذهن بهتر شده و به دنبال آن محتوا آموزشی با کیفیت بهتر ارائه شود.

بخش های مختلف به سایت تناسب فکری اضافه شد. نوشته های متنی و ویدیوهای آموزشی در صفحات مختلف سایت اضافه شد و روز به روز محتوا سایت تناسب فکری غنی تر و کاربردی تر شد.

امروز که این داستان را تعریف کردم ۴ بهمن ماه ۱۴۰۱ است و ۸ سال از آشنایی من با قانون جذب و قدرت ذهن می گذرد.

در شروع مسیر هرگز تصور نمی کردم آشنایی من با قانون جذب منجر به لاغری شود و از آن مهمتر هرگز تصور نمی کردم لاغر شدن تا این حد باعث دگرگونی جنبه های مختلف زندگی من شود.

امروز در جشن تولد ۸ سالگی آغاز مسیر تحول زندگی ام در شرایطی هستم که هیچ شباهتی با روز نخست ندارم.

از نظر جسمی هیچ شباهتی به روز نخست دارم.

از نظر شخصیتی هیچ شباهتی به روز نخست ندارم.

از نظر احساس آرامش، اعتماد به نفس و خودباوری هیچ شباهتی به روز نخست ندارم.

از نظر آزادی مالی، آزادی زمانی و مکانی هیچ شباهتی به روز نخست ندارم.

و به لطف خدا سایت تناسب فکری از نظر تعداد اعضا و شرکت کنندگان و همچنین شگفتی سازان هیچ شباهتی به روز نخست ندارد.

اینها تنها بخشی از ثمره بذری است که ۸ سال قبل در ذهن و قلب من توسط خدای مهربان کاشته شد. بذر لاغری با ذهن

ادامه دادن،‌ ادامه دادن و باز هم ادامه دادن تنها رمز موفیت من و همه افرادی است که با استفاده از قدرت ذهن خود لاغر شدند.

  • ادامه دادن برای یادگیری آموزش های لاغری با ذهن.
  • ادامه دادن برای درک کردم و انجام بهتر تمرینات لاغری با ذهن.
  • ادامه دادن برای بهبود عملکرد و همسو کردن افکار با رفتار که منجر به تغییر جسم می شود.

از معجزه ادامه دادن برای خلق نتایج عالی و تجربه شگفتی ساز شدن استفاده کنید.

در سن ۳۲ سالگی لاغر شدن حتی در رؤیای من هم جایی نداشت اما امروز در سن ۴۱ سالگی ایمان دارم که لاغر شدن رؤیایی است که می توان آن را به واقعیت تبدیل کرد.

با استفاده از آموزش های لاغری با ذهن دیگر لاغر شدن یک آرزو یا رؤیا نیست بلکه تصمیمی است که به سادگی می توان آن را به سرانجام رساند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.42 from 84 votes

https://tanasobefekri.net/?p=37626
برچسب ها:
20 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1401/11/05 07:48
      مدت عضویت: 1648 روز
      امتیاز کاربر: 20548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 574 کلمه

      بیست و چهارم ژانویه بیست بیست و سه:

      سپاسگزار خداوندی هستم که من را همواره حمایت و هدایت میکند.

      من چند سال هست که دستاوردهای شما را پیگیری میکنم و در حقیقت برای پیدا کردن قانون زندگی وارد دوره های شما شدم. 

      اکتبر بیست بیست و یک که با خودم خلوت کردم و آرزوهای خودم را در چند صفحه نوشتم، در صفحه آخر، آخرین خط آرزوی سلامتی و تناسب اندام کردم و البته بیشتر سلامتی منظورم بود چون داشتن تناسب اندام را خیلی وقت بود فراموش کرده بودم و احتمال داشتن تناسب اندام جزو خواسته های محال زندگی من بود.

       یعنی من میتونستم خودم را در خانه و ماشین رویایی ام تصور کنم ولی بهیچوجه خودم را در اندام متناسب نمیتوانستم تصور کنم!

      چون خودم را انسان بی اراده ای میدیدم که بیشتر از یک هفته نمیتوانستم ورزش منظم داشته باشم و هیچوقت هم نتپانسته بودم که به رژیم غذایی متعهد باشم! پس لاغر شدن در نظر من جزو محالات بود!

      ولی یکسال قبل تصمیم گرفتم که ایس اسکیتینگ یاد بگیرم و خوب با اضافه وزن بالای من، حفظ تعادل روی یخ کار ساده ای نبود و نیز ترس از زمین خوردن داشتم که به خودم میگفتم اگر بخورم زمین چند ماه باید با ویلچر حرکت کنم ولی بعد از چند جلسه که می توانستم روی یخ سر بخورم اینقدر اعتماد بنفسم بالا رفته بود که به خودم گفتم اگر من اینکار را تونسته ام انجام بدهم پس حالا می روم و لاغر شدن را امتحان بکنم!

      از یازده ماه قبل بصورت جدی دوره رایگان ۱۲ گام را شروع کردم و بعد هم دوره لاغری با ذهن را هم اکنون دارم ادامه میدهم و تازه هفته هفتم هستم.

      از همان جلسات اول که شما میفرمودین، لاغر شدن از طریق ذهن زندگی شما را در تمام جنبه ها تغییر میدهد، اصلا باور نمیکردم و به خودم میگفتم که من اگر بتونم وزنم را به زیر صد کیلو برسانم شاهکار کردم و دیگر چیزی از این دوره نمیخواهم! 

      ولی فقط به خاطر استمرار داشتن و گوش دادن فایلها به دستاوردهایی رسیدم که کاهش وزن کوچکترین آن هست! ( البته هنوز خیلی راه دارم تا به تناسب اندام برسم ولی میدونم که میرسم. اینقدر اعتماد بنفسم و عزت نفسم افزایش پیدا کرده است که حاضر نیستم به هیچ وجه به همان سبک زندگی سابق برگردم. 

      زندگیم روی یک نظم افتاده و هدفمند زندگی میکنم و وقتم را بیهوده تلف نمیکنم. 

      انرژی بسیار بیشتری پیدا کرده ام و خسته نمیشوم .

       رابطه ام با تنها قدرت جهان هستی خیلی بهتر شده است و رابطه عاطفی ام با همسرم خیلی تغییر کرده است خودم را بهتر شناخته ام و میدونم که دارم در مسیر درست حرکت میکنم و به بقیه اهدافم هم میرسم.

      از خواندن داستان زندگی شما منقلب شدم و این را نشانه ای دیدم که با ایمان بیشتری در همین مسیر بمانم. 

      به شما افتخار میکنم که زمانیکه هیچ کسی از اطرافیان تان شما را باور نداشتند با شجاعت این مسیر را ادامه داده اید و کم نیاوردین و ادامه دادین تا نتایج را دیدین و بعد هم شرایطی را فراهم کردین که انسانهای بیشتری در این مسیر قدم بردارند که بدون ورزش و رژیم با پا گذاشتن جای پای شما، اونها هم به تناسب اندام برسند و زندگی شان در تمام جنبه ها تغییر کند.

      خیلی خوشحالم که به این سایت هدایت شدم و با شما آشنا شدم و در این مسیر دارم قدم برمیدارم. 

      آرزو میکنم که خداوند شجاعت و سلامتی بیشتری را به شما بدهد تا در مسیر اهداف بزرگ‌ترتان با جدیت بیشتری قدم بردارین

      شاد و رو به رشد باشین

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1401/11/07 07:10
      مدت عضویت: 1648 روز
      امتیاز کاربر: 20548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 111 کلمه

      سلام عطا جان

      خیلی نوشته عالی بود. 

      کلی باورهای لاغری و نحوه تفکر افراد متناسب را نوشته بودی و از این بخش از متنت فوق العاده لذت بردم و خیلی بهم چسبید. دقیقا همین الان بهش نیاز داشتم!

      …. خودم را با روز اولم مقایسه کنم که دچار عجله نشوم به تغییرات کوچکم نگاه کنم نه به حجمی که قراره کم کنم. «یاد گرفتم لاغر شدن را روزانه تجربه کنم» و …

      دقیقا اگر به نقطه انتهایی نگاه کنی مایوس میشویم بلکه روزانه باید خودمون را بسنجیم و هر روز باید حس خوب لاغری را تجربه کنیم.

      به داشتن دوستان و همراهان ارزشمندی مثل شما در این مسیر الهی، افتخار میکنم

      شاد و رو به رشد باشی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Mehrdad Zabihi
      1401/11/06 10:13
      مدت عضویت: 1648 روز
      امتیاز کاربر: 20548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 447 کلمه

      چهارشنبه بیست و پنجم ژانویه بیست بیست و سه:

      سلام اقا عطای عزیز مرد فعال و با پشتکار

      از لطف شما سپاسگزارم. من تازه شروع کرده‌ام و هنوز در ابتدای راه هستم و هر روز تلاش میکنم که در این مسیر الهی حرکت کنم.

      چند روزی هست که کامنتهایت را میخوانم و از نحوه درک عالی مطالب جلسات بسیار لذت میبرم و خیلی عالی تجربیات زندگی ات را با نثری روان مینویسی و برای مطالب هر جلسه مثال پیدا میکنی. و اتفاقا خواندن تجربیات شما باعث شده که به ذوق و شوق بیافتم و با جدیت بیشتری مسیرم را ادامه بدهم.

       چند وقتی دودل بودم که برای دیدن خانواده ام به ایران سفر کنم یا نه؟ چون دقیقا مادر من هم بسیار تعارفی هست و یک ترس پنهانی داشتم که اگر ایران بیایم و من گرسنه نباشم و بهم غذا تعارف کنند چیکار کنم؟ مادر من ادمی هست که محبت خودش را با درست کردن غذاهای مختلف در هر وعده نشان میدهد!

       البته من تا به حال یاد گرفتم که تعارف بقیه را براحتی رد کنم ولی شاید خنده دار باشد که نمیدانم در مقابل مادرم چجوری رفتار کنم که باعث ناراحتی اش نشود!

       اینکه گفتم این یک ترس پنهان در من هست بخاطر اینه که اون اوایل شروع دوره یکی از نگرانی هایم بود و البته فراموشش کرده بودم.

      چند روز قبل نمیدانم توی کدام فایل ، کامنت شما را خواندم که خیلی عالی با رفتار تعارف کردن مادر بزرگوارتان برخورد کرده بودین و تجربه تون را به اشتراک گذاشته بودین! 

      همونجا همذات پنداری کردم و یاد این نگرانی خودم افتادم که اوایل دوره توی دفترم نوشته بودم و بعد به خودم گفتم همینه اگر عطا توانسته تو هم میتونی! 

      همونجا این قضیه را برای خودم منطقی کردم و با خودم حرف زدم و برای خودم مثالهای دیگری از رفتارهای خودم پیدا کردم و این ترسم براحتی برطرف شد!

      اتفاقا الان در هفته هفتم دوره هستم و به جلسه ای رسیده ام و این جلسه دقیقا تمرینی دارد که بمن راجع به این مورد کمک میکند.

      دقیقا یکی از دلایلی که استاد میگویند کامنت های بقیه دوستان تان را بخوانید همین هست که با تجربیات افراد دیگر توی موقعیتهای مختلف آشنا میشویم و باور قلبی بیشتری پیدا میکنیم که میشود.

      اتفاقا با خواندن کامنتهای شما بفکر فرو رفته ام که در کنار دوره لاغری، چالش من اینو نخوردم و یا دوره اصلاح پرخوری را شرکت کنم.

      من همواره از تجربیات همراهان و افراد هم مسیری مثل شما، که از تجربیات زندگی شان مثال پیدا میکنند و با قوانینی که استاد در جلسات بیان کرده اند مطابقت میدهند بسیار لذت میبرم و چون خواندن این تجربیات بهم کمک میکند تا درک بهتری از قانون زندگی داشته باشم

      امیدوارم که بزودی عکست را در صفحه شگفتی سازان ببینم.

      شاد و رو به رشد باشی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم