همه افراد چاق دوست دارند لاغر شوند اما تصاویر ذهنی که از چاقی در ذهن خود ایجاد کرده اند مانع از تعامل بین ذهن و جسم و حرکت آنها به سمت لاغری می شود.
البته که بسیاری از افراد چاق بارها برای لاغر شدن از روش های مختلف اقدام می کنند اما حرکت از مسیرهای اشتباه و استمرار نداشتن مانع از کسب نتیجه دلخواهشان می شود.
تعامل ذهن و جسم
از دیرباز، بشر در جستجوی درک ماهیت وجودی خود و ارتباط عمیق بین ذهن و جسم خویش بوده است. فلاسفه، دانشمندان و متفکران در طول تاریخ، نظریههای گوناگونی را برای تبیین این پیوند شگفتانگیز ارائه کردهاند، اما راز این تعامل همچنان تا حدی ناگشوده باقی مانده است.
ذهن و جسم، دو عنصر بنیادین وجود انسان هستند که به طور جداییناپذیری با یکدیگر در ارتباط و تعامل دائمی قرار دارند. افکار، احساسات و باورهای ما میتوانند تأثیرات عمیقی بر سلامت جسمی ما داشته باشند و به عکس، وضعیت جسمی ما نیز میتواند بر خلق و خو، عملکرد ذهنی و سطح انرژی ما اثر بگذارد.
شواهد علمی چه میگویند؟
علم روز به روشهای مختلفی به اثبات ارتباط عمیق بین ذهن و جسم پرداخته است. مطالعات متعدد نشان دادهاند که استرس، اضطراب و افکار منفی میتوانند سیستم ایمنی بدن را ضعیف کرده و خطر ابتلا به بیماریهای مختلف را افزایش دهند.
همچنین، تحقیقات نشان دادهاند که تجربیات مثبت مانند عشق، شادی و قدردانی میتوانند سلامت جسمی و روانی انسان را به طور قابل توجهی ارتقا دهند.
امروزه، با پیشرفتهای چشمگیر در علوم اعصاب، روانشناسی و علوم شناختی، درک ما از تعامل ذهن و جسم به طور قابل توجهی عمیقتر شده است. شواهد علمی نشان میدهند که ذهن و جسم به طور مداوم در حال تبادل اطلاعات و تاثیرگذاری بر یکدیگر هستند.
اندام جسم انسان قابلیت تصمیم گیری به شکل واحد و مستقل را ندارند و همه تصمیمات در مغز اتخاذ و پردازش می شوند. بنابراین اگر تصور می کنید پرخوری می کنید یا تند غذا می خورید یا هر نگرشی درباره خودتان دارید این تصمیم توسط مغز شما اتخاذ و به جسم ابلاغ شده است.
جسم شما در هر لحظه در حال اطاعت از دستورات مغز و انجام آن چیزی است که در مغز پردازش و تصمیم گیری شده است.
نکته جالب توجه اینکه مغز نیز قابلیت ذخیره سازی اطلاعات را ندارد و این اتفاق در ذهن رخ می دهد.
به این معنی که اگر شما خاطره ای از دوران کودکی خود به خاطر داشته باشید این خاطره به شکل فیزیکی در مغز شما حک نشده است بلکه به شکل تصاویر در ذهن شما ذخیره شده است.
شاید اولین کادوی تولد یا اولین هدیه ای که سالها قبل دریافت کرده اید را به خاطر داشته باشید. اگر هدیه شما عروسک یا ماشین یا دوچرخه یا هر چیزی دیگری بوده باشد در مغز شما سلولها به شکل دوچرخه، ماشین یا عروسک تغییر شکل نداده اند که اکنون شما می توانید آن وسیله را به خاطر بیاورید.
بلکه صحنه های دریافت هدیه یا احساسی که در آن لحظات تجربه کرده اید به شکل تصویر در ذهن شما ذخیره می شوند.
ذهن خود را مانند فضایی ابری در خارج از جسم خود در نظر بگیرید که محل ذخیره تصاویر، احساس و تجربه های شما در زندگی است. شما در هر لحظه و با سرعت بی نهایت به اطلاعات ذخیره شدن در ذهن خود دسترسی دارید بدون این که نیاز باشد این اطلاعات را به شکل فیزیکی در مغز خود ذخیره و با خود حمل کنید.
بنابراین تجربیات جسمی شما در دنیای مادی به شکل اطلاعات تصویری در ذهن تان ذخیره می شود و شما در روند زندگی بارها به ذهن مراجعه کرده و اطلاعات قبلی را مرور می کنید.
مرور اطلاعات گذشته به منظور سهولت در انجام کارها صورت می گیرد اما متاسفانه در بسیاری از موارد به اشتباه از این ویژگی شگفت انگیز وجود خود استفاده می کنیم.
تصور کنید تصمیم گرفته اید برای طبیعت گردی به منطقه ای بروید که تاکنون نرفته اید. با اینکه اطلاعاتی از منطقه جدید در ذهن شما ذخیره نشده است اما با مرور اطلاعات و تجربه های خود از سفرهای قبلی به مناطق دیگر می توانید تصمیمات بهتری برای سفر در پیش رو اتخاذ کنید.
در واقع شما از تجربیات خود برای بهبود عملکردتان استفاده می کنید.
در در بسیاری از موارد ما اطلاعاتی که در اثر برخورد با شرایط نامطلوب در ذهن خود ذخیره کردهایم را بدون دلیل مرور می کنیم و باعث ایجاد احساس بد و ناراحتی در وجود خود می شویم.
شما این توانایی را دارید که حرف ها یا برخوردهای افراد در سال ها قبل را در ذهن خود مرور کنید و باعث ایجاد احساس بد در خود شوید. جالب این است که آنچه در ذهن خود مرور می کنید از طریق مغز به واکنش های شیمیایی در جسم تبدیل می شود و به همین دلیل است که از طریق مرور کردن اطلاعات ذهن خود می توانید به شدت عصبانی یا به شدت خوشحال شوید بدون اینکه به شکل واقعی در آن شرایط قرار گرفته باشید.
این تعامل بین ذهن و جسم می باشد که ابتدا از طریق جسم در طی زندگی روزمره اطلاعات را وارد ذهن خود می کنیم و سپس از طریق مرور اطلاعات ذهن می توانیم جسم خود را تحت تاثیر قرار دهیم.
از آنجا که تجربه فیزیکی نیاز به زمان و مکان دارد بنابراین مقدار تجربه های فیزیکی ما در زندگی در مقایسه با تجربیات ذهنی ما بسیار ناچیز است. به این معنی که ممکن است در طول عمر خود دو سه مرتبه از دست دادن نزدیکان را تجربه کنید اما هزاران بار می توانید آن دو سه مرتبه را در ذهن خود مرور کرده و احساس ناراحتی و اندوه را تجربه کنید.
در مثالی دیگر همه انسان ها فقط یک بار در زندگی می میرند اما هزاران بار ترس از مردن را در ذهنشان مرور کرده و احساس بد را در وجود خویش گسترش می دهند.
ممکن است در زندگی تان یک بار یا دو بار شکست عاطفی را تجربه کنید اما هزاران بار از طریق مرور افکار می توانید احساس بد شکست عاطفی را تجربه کنید.
چاقی جسمی و ذهنی
چاقی مانند هر مساله دیگر در جسم ایجاد و تجربه می شود اما اطلاعات آن به شکل تصاویر در ذهن ذخیره می شوند و به دلیل که مرور اطلاعات در ذهن به شکل بی نهایت و بدون نیاز به عوامل جسمی صورت می گیرد گسترش چاقی در ذهن بسیار بیشتر از گسترش آن در جسم است.
جسم مشکل چندانی با چاقی ندارد اما ذهن همواره با چاقی مشکل دارد.
جسم انسان با مقادیر زیاد اضافه وزن نیز دچار مشکل نمی شود و به راحتی می تواند امورات خود را مدیریت و انجام دهد.
جسم در شرایط نادر که وزن انسان از ۱۵۰ کیلو و یا حتی ۱۷۰ کیلو و بیشتر شود به مرور دچار مشکل در بخش حرکتی و سپس انجام فعالیت های حیاتی درونی می شود.
اما آنچه به وضوح مشخص است افراد در شرایطی که اضافه وزن آنها در حد چند کیلو می باشد به شدت تحت تاثیر فشار چاقی قرار دارند.
فشار ناشی از چاقی در ذهن افراد به مراتب بیشتر و شدیدتر از جسم آنان است به این دلیل که جسم برای اضافه شدن وزن نیاز به فعالیت مستمر و مداوم دارد درحالی که ذهن برای گسترش ذهن نیاز به فعالیت جسمی ندارد و به راحتی در چند ثانیه می تواند از طریق مرور افکار و تصویرسازی های جدید چاقی را در ذهن گسترش دهد.
در بخش ابتدایی عنوان شد که ذهن اطلاعات خود را از طریق جسم جمع آوری می کند و سپس از طریق مرورکردن آنها تصویرسازی انجام می شود و از آنجا که تصاویر ایجاد شده به شکل فیزیکی یا نقاشی شده نمی باشند بنابراین به سرعت می تواند تصاویر جدید از اطلاعات قبلی ایجاد کند.
همه ما به خاطر داریم که از سالها قبل و حتی قبل از اینکه دچار اضافه وزن در جسم خود شویم دچار فشار ذهنی چاقی شده ایم.
بارها در نوشته های افراد در سایت تناسب فکری مشاهده کرده ام که آنها در حالی که از نظر جسمی کاملا متناسب بوده اند از طریق حرف ها و تذکرهای اطرافیان که آنها را لاغر مردنی خطاب می کرده اند علاقه به چاق شدن پیدا کرده اند.
علاقه به چاق شدن فقط می تواند در ذهن ایجاد شود چون جسم فقط زمانی که به شکل واقعی در معرض تجربه کردن قرار بگیرد می تواند اطلاعات مربوط به آن شرایط را درک و احساس کند.
نکته جالب توجه اینکه ممکن است دلیل علاقمندی افراد به چاق شدن با هم متفاوت باشد اما به محض اینکه چاقی در جسم نمایان می شود رنج و ناراحتی از چاقی برای همه افراد مشابه هم می شود.
همه ما از شنیدن نصحیت های دیگران برای لاغر شدن رنج کشیده ایم.
همه ما از اینکه برای لاغر شدن رژیم بگیریم رنج کشیده ایم.
همه ما از اینکه نتوانسته ایم لباس با رنگ مورد علاقمان را انتخاب کنیم رنج کشیده ایم.
بسیاری از تجربه های ما از چاقی مشترک است و این نشان از تاثیر چاقی بر شرایط زندگی و تاثیر ذهن در رشد و گسترش آن دارد.
به این موضوع دقت کنید که ما در طول زندگی خود شاید چند بار برای انتخاب لباس با مشکل چاقی برخورد کرده باشیم اما هزاران بار افکار مربوط به همان چند مرتبه را در ذهن خود مرور کرده ایم.
شاید چند بار برای لاغر شدن رژیم گرفته باشیم و شکست خورده ایم اما هزاران بار احساس شکست خوردن و بی اراده بودن را در ذهن خود مرور کرده ایم.
ممکن است چند بار از حرف های دیگران درباره چاقی خود ناراحت شده باشیم اما هزاران بار آن حرف ها را در ذهن خود مرور کرده و باعث تکرار احساس بد چاقی در ذهن خود شده ایم.
همه ما به شکل های گوناگون از طریق مرور افکار و اطلاعات مربوط به چاقی باعث ایجاد احساس بد چاقی در ذهن خود شده ایم.
به همین دلیل است که موضوع چاقی در ذهن ما بسیار بزرگتر و رنج آور تر از مقدار چاقی در جسم مان است.
تاثیر ذهن بر لاغر نشدن
حتما این تجربه را دارید که اگر شخصی به شما حرفی زده باشد یا برخوردی کرده باشد که باعث ناراحتی شما شده است هر بار که بخواهید با او مواجه شوید از طریق مرور افکار قبلی در ذهن تان دچار قبل از آنکه با او مواجه شوید یا او را ملاقات کنید دچار احساس بد و استرس می شوید.
همینطور اگر قبلا در مراجعه به اداره یا محلی برای انجام کار با شرایط ناراحت کننده مواجه شده باشید هربار که بخواهید به همان مکان مراجعه کنید از طریق مرور افکار و احساس قبلی احساس ناراحتی و استرس را تجربه می کنید.
این از ویژگی های مغز است که با مرور اطلاعات قبلی می خواهد به ما کمک کند تا تصمیم بهتر یا با آمادگی بیشتر با مسائل تکراری زندگی مواجه شدیم. این ویژگی مغز در جهت کمک رسانی و حفظ امنیت و بقای جسم انجام می شود اما در بسیاری موارد به دلیل برداشت اشتباه ما از این ویژگی مغز باعث تشدید مشکل می شود.
اتفاقی جالب توجه که در روند چاقی جسم صورت گرفته است این است که ما از طریق مرور اطلاعاتی که به واسطه چاق شدن در روند زندگی تجربه کرده ایم در ذهن خود از چاقی کوهی بلند ساخته ایم که فتح قله آن عملا غیرممکن به نظر می رسد.
هر بار که شما تصمیم به لاغری گرفته باشید با انبوهی از افکار درباره چگونه فتح کردن کوه چاقی مواجه شده اید و به همین دلیل اگر حتی روزهای اول با اشتیاق به سمت لاغری حرکت کرده باشید قطعا در روزهای بعد به مرور اشتیاق شما کم و کمتر شده است و دلیل آن نگاه کردن به کوه چاقی است که در ذهن خود ساخته اید.
همانگونه که در مسیر فتح قله کوه با چالش هایی مواجه می شوید که به شکل فیزیکی در مسیر حرکت شما قرار دارند، در مسیر فتح چاقی نیز چالش هایی وجود دارد که البته همه ذهنی می باشند.
- من نمی تونم رژیم بگیرم.
- من نمی تونم ورزش کنم.
- سن من زیاد شده نمی تونم لاغر بشم.
- چربی های بدن من قدیمی و سفت شده و به این راحتی ها آب نمی شه.
- سوخت و ساز بدن من پایینه.
- بدن من علاقه به چربی سازی داره و هرچی بخورم به چربی تبدیل می شه.
- من نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم.
- من اراده کافی برای نخوردن ندارم.
- چاقی من ارثیه و به همین دلیل من لاغر نمیشم.
انواع مختلف از اینگونه افکار در ذهن همه افراد چاق وجود دارد و سبب می شود که هر وقت به لاغر شدن فکر می کنند بلافاصله از طریق مرور این افکار ذوق و شوق و انگیزه خود برای حرکت کردن و یا ادامه دادن را از دست می دهند.
نکته جالب توجه اینکه همانطور که افراد در حرکت خود به سمت قله ممکن است مقداری از مسیر را طی کرده و سپس با نگاه کردن به فاصله خود تا قله از ادامه مسیر منصرف شوند در مسیر لاغری هم دقیقا همین اتفاق رخ می دهد و خیلی وقت ها افراد به سمت لاغری حرکت می کنند و مقداری از اضافه وزن آنها کاسته می شود اما فکر کردن به اینکه چطور باید و چگونه ممکن است باقیمانده اضافه وزن خود را کاهش دهند باعث دلزدگی و رها کردن مسیر لاغری می شود.
از جنبه های مختلف لاغر شدن مانند فتح کردن کوه است و می توان از اصول کوهپیمایی برای لاغر نیز استفاده کرد.
شما اگر در هنگام فتح قله عجله کنید و بخواهید با دویدن به سمت قله حرکت کنید زودتر از آنچه تصور می کردید توان خود را از دست داده و قادر به ادامه دادن نخواهید بود.
در مسیر لاغر شدن نیز اگر عجله کنید و بخواهید سریع تر لاغر شوید قطعا انرژی و انگیزه خود برای لاغر شدن را از دست داده و از ادامه مسیر منصرف خواهید شد.
همانطور که در کوهپیمایی اگر مقداری به سمت قله حرکت کنید و دوباره مقداری به سمت پایین کوه حرکت کنید هرگز به قله نخواهید رسید در مسیر لاغری نیز اگر مقداری در مسیر لاغری حرکت کنید و دوباره رها کنید هرگز متناسب نخواهید شد.
همانطور که در کوهپیمایی خطر لیز خوردن و سقوط کردن وجود دارد در مسیر لاغری نیز خطر لیز خوردن و رها کردن به شدت شما را تهدید می کند.
همانطور که در کوهپیمایی افرادی را مشاهده می کنید که جلوتر از شما حرکت می کنند یا حتی به قله رسیده اند در مسیر لاغری نیز افرادی را مشاهده خواهید کرد که به نظرتان جلوتر از شما هستند یا مقدار بیشتری از وزن خود را از دست داده اند. شاید در کوهپیمایی مشاهده افراد جلوتر از شما باعث ایجاد انگیزه حرکت کردن و ادامه دادن شود اما در مسیر لاغری با ذهن مشاهده افرادی جلوتر از شما هستند می تواند باعث بی انگیزگی و رها کردن شما شود.
مقاومت ذهن برای لاغری
بارها در نوشته های دوستان با این موضوع مواجه شده ام که افراد عنوان می کنند: ذهن من خیلی مقاومت می کنه یا من می خوام لاغر بشم ولی ذهنم با من یاری نمی کنه.
لازم به توضیح است که ذهن ما هیچ مقاومتی در برابر خواسته های ما ندارد چون ذهن از ما جدا نیست. درست است که در ابتدای نوشته عنوان شد که ذهن را فضایی ابری در نظر بگیرید که خارج از جسم می باشد و محل ذخیره اطلاعات است اما از آنجا که اطلاعات موجود در ذهن توسط هر فرد انجام می شود بنابراین ما تسلط کامل بر ذهن خود داریم.
اینکه افراد تصور می کنند مقاومت ذهنی برای لاغر شدن دارند به این دلیل نیست که ذهن آنها به شکل مجزا تصمیم می گیرد که چاق بماند چون ذهن هیچ ارتباط فیزیکی با جسم ندارد که بخواهد درباره چاق ماندن یا لاغر شدن تصمیم بگیرید بنابراین دلیل تصور اینکه ذهن من مقاومت می کند مرور افکار مربوط به چاقی در ذهن است.
همان افکاری که برخی از آنها بعنوان موانع لاغری در بخش قبل شرح داده شدند.
زمانی که ما تصمیم به لاغر شدن می گیریم این تصمیم در سطح مغز شکل می گیرد و یک تصمیم جدید و در لحظه حال است اما ذهن هرگز در لحظه حال سیر نمی کند چون خوراک ذهن اطلاعاتی است که از قبل در آن ذخیره شده است بنابراین ذهن کاری به لحظه حال شما ندارد و همیشه به واسطه اطلاعاتی که دارد در گذشته سیر می کند یا از طریق مرور اطلاعات قبلی تصاویری جدید اما غیرواقعی ایجاد می کند که باعث ترس از آینده می شود.
همه ما ترس از لاغر نشدن را تجربه کرده ایم؟
چگونه ممکن است تا وقتی نتیجه کار را مشاهده نکرده ایم از آن ترس داریم؟
تنها دلیل آن قدرت تصویرسازی ذهن است.
ما در ذهن خود بر اساس اطلاعاتی که از قبل ذخیره کرده ایم که شامل شکست ها و نتیجه نگرفتن های قبلی بوده است تصاویر جدید درباره اقدام تازه خود برای لاغری ایجاد می کنیم و از مشاهده این تصویر خیالی می ترسیم و ترس از لاغر نشدن در وجود ما شکل می گیرد.
تمام آنچه درباره آینده مسیر فعلی لاغری در ذهن خود ایجاد و مرور می کنیم تصاویر خیالی بر اساس تجربه های قبلی است اما ما به اشتباه آنها را واقعی می بینیم و با خود فکر می کنیم اگر قرار است دوباره شکست بخورم پس بهتر است برای لاغری اقدام نکنم.
حتی مرور این فکر که اگر قرار است لاغر شوم اما دوباره چاق شوم پس بهتر است الکی خودم را برای لاغر شدن به زحمت نندازم.
به طور کلی دلیل اینکه هر وقت به لاغر شدن فکر می کنیم تصاویری از سختی ها و نتیجه نگرفتن ها در ذهن ما مرور می شود بخاطر اطلاعاتی است که از قبل در ذهن خود ذخیره کرده ایم.
بنابراین اکنون که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته اید به این موضوع مهم توجه کنید که به طور پیش فرض همه ما در ذهن خود از چاقی کوهی ساخته ایم که عملا فتح آن غیرممکن به نظر می رسد.
بنابراین اگر رویای لاغر شدن دارید باید به این نکته توجه کنید که هرگز به موضوع چاقی از دریچه ذهن خود نگاه نکنید چون ذهن توانایی شگفت انگیزی در بزرگنمایی و تصویرسازی های جدید از داده ها و اطلاعات قبلی دارد بنابراین طبیعی است که در ذهن خود با راحتی از چاقی تان کوهی بلندتر از اورست ایجاد کنید که هرگز قادر به فتح قله آن نخواهید بود.
نگاه جسمی به چاقی
شاید بارها در فایل های مختلف درباره نگاه ذهنی داشتن به لاغری و روش لاغری با ذهن توضیح داده شده است اما اینجا صحبت درباره اصلاح عملکرد ذهن چاق است که از چاقی ما تصویر کوهی دست نیافتنی ایجاد کرده است.
برای اصلاح این تصویر نباید به چاقی از منظر ذهن نگاه کنیم بلکه باید نگاه جسمی به آن داشته باشیم.
اطلاعاتی که درباره چاقی در ذهن ذخیره شده است بر مبنای وضعیت فعلی جسم شماست.
به عنوان مثال اگر میزان اضافه وزن شما ۵۰ کیلوگرم باشد اطلاعات موجود در ذهن چاق بر مبنای ۵۰ کیلو و تصاویر ذهنی خلق شده در ذهن با ضریب در ۵۰ کیلوگرم چاقی جسم ایجاد شده اند.
بنابراین برای شکل دادن تصاویر جدید درباره مسیر لاغری در ذهن باید به بخش کوچکی از چاقی جسم خود توجه کنیم تا اطلاعات متفاوت از قبل در ذهن ایجاد و بر اساس آن تصاویر ذهنی منطبق با واقعیت بخش کوچک از چاقی ایجاد شود.
مزیت این فرایند این است که تصاویر ذهنی قبلی ایجاد شده در ذهن مربوط به زمانی است که ما هیچ اطلاعی از لاغری با ذهن نداشته ایم و تحت تاثیر روش های لاغری مختلف ضریب بزرگنمایی کوه چاقی در ذهن را افزایش داده ایم.
اما اکنون که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفته ایم و آگاهی متفاوت از گذشته دریافت کرده ایم می توانیم آگاهانه تصاویر ذهنی منطبق با واقعیت را ایجاد کنیم به شکلی که توان و انگیزه موفق شدن را در خود افزایش دهیم.
برای این منظور هرگز نباید به کل میزان اضافه وزن خود برای لاغر شدن توجه کنید یا اینکه هدف خود را رسیده به وزن ایده آل تان در نظر بگیرید چون در این صورت شما به شکل پیش فرض از تصاویر ذهنی موجود در ذهن خود استفاده خواهید کرد.
تصاویری که از قبل ایجاد شده اند و از چاقی ما کوهی دست نیافتنی ترسیم کرده اند.
برای ایجاد تصاویر ذهنی جدید با استفاده از دوره های آموزشی لاغری با ذهن باید مقدار کمی از اضافه وزن خود را بعنوان هدف لاغری انتخاب کنید و تمام افکار و نگرش های ذهنی خود را درباره آن مقدار طرح ریزی و مرور کنید.
بعنوان مثال اگر ۵۰ کیلو اضافه وزن دارید برای قدم اول کاهش ۵ کیلو یا حتی کمتر را باید مدنظر قرار دهید. از آن پس همه افکاری که در ذهنتان درباره چاقی مرور می شود را بر مبنای ۵ کیلو کاهش وزن بازنویسی کنید.
اگر در ذهن خود این فکر یا نگرش را دارید که کم کردن ۵۰ کیلو کار بسیار سخت و دشواری است از این پس باید این نگرش را جایگزین کنید که کم کردن ۵ کیلو کار بسیار ساده و راحتی است.
اگر در ذهن خود این نگرش را دارید که قدمت چربی های من زیاد است و آب کردن آنها کار سخت و پیچیده ای است باید این نگرش را در ذهن خود جایگزین کنید که آب کردن ۵ کیلو از چربی های جدید و سطحی کار بسیار ساده و آسانی است.
به این ترتیب باید اطلاعات جدید در ذهن خود ایجاد کنید تا به واسطه اطلاعات جدید افکار جدید به شکل خودبخودی در ذهن شما مورد پردازش قرار گرفته و تصاویر ذهنی جدید در ذهن تان ایجاد شود.
در این صورت هر زمان شما به لاغر شدن فکر کنید با کوه چاقی روبرو نخواهید شد و اشتیاق و انگیزه حرکت کردن و رسیدن به هدف خواهید داشت.
نکته حائز اهمیت در ایجاد نگرش های جدید یا اصلاح نگرش های قبلی درباره چاقی این است که نمی توان با چند روز تکرار عبارت های جدید یا نوشتن آنها افکار و نگرش جدید در ذهن ایجاد کرد بلکه باید در حین زندگی با وضعیت چاقی فعلی و همزمان با مرور افکار چاقی قبلی در ذهن از طریق تغییر آنها با افکار جدید برای ایجاد اطلاعات جدید در ذهن اقدام کرد.
نحوه تغییر و اصلاح اطلاعات ذهن باید به این صورت باشد که:
زمانی که با مرور افکار درباره اینکه اضافه وزن من زیاد شده است و دیگر قادر به لاغر شدن نیستم در ذهن خود مواجه شدید به شکل آگاهانه از تکرار و مرور این فکر و مهمتر از آن بیان کردنش خودداری کنید و در ذهن تان به خودتان بگویید که من فقط می خواهم ۵ کیلو از وزنم را کم کنم و این کار بسیار ساده است.
به این شکل شما می توانید افکاری که منجر به کوه ساختن از چاقی در ذهن شده اند را شناسایی و به مرور با به کار بردن جملات جایگزین اطلاعات جدید و مخالف با اطلاعات قبلی در ذهن ایجاد کنید.
به این شکل تصویر ذهنی قبلی شما درباره چاقی با مشکل اعتبارسنجی و تایید از طرف شما مواجه می شود و فرصت برای ایجاد تصاویر جدید ذهنی از وضعیت فعلی که فقط ۵ کیلو اضافه وزن دارید فراهم می شود.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.40 از 43 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام . من سالها در وزن متناسب خودم بودم .
اما هربار که از اطرافیانم ضربه خوردم به من فشار ذهنی اومد . به خودم اومدم دیدم کلی اضافه وزن پیدا کردم .
من همیشه آدما رو خوب میدیدم ولی از چند نفر ضربه ی بدی خوردم . درسته این ضربه ها کم اتفاق افتاد ولی نگرش من به اون افراد رو منفی کرد .
مثلا خواهرم اردیبهشت امسال سر یه مساله ی پیش پا افتاده که حق با من بود و اون میگفت حق با اونه باعث شد من باهاش دعوا کنم توقع عذرخواهی داشت و منم عذرخواهی نکردم خواهرم دو ماه سر اون با من قهر بود الان آشتی هستیم ولی روابطمون دیگه مثل قبل نیست . میدونی دیدن وجه منفی خواهرم و مرور اون بارها در ذهنم باعث شد من از اردیبهشت تا الان ده کیلو اضافه کنم .
تیر پارسالم اتفاقی برام افتاد که کلا امیدم رو ناامید کرد و باعث شد ۵ کیلو اضافه کنم .
تیر ۱۴۰۱ هم باز اتفاقی برام افتاد که ۵ کیلو هم اون وقت چاق شدم . مربوط به بیماری که به تیر ۱۴۰۲ هم رسید
و البته از روزی که افتادم در مسیر چاقی علتش بی اعتماد شدن به کسی بود که همه ی زندگیمو با اون پیدا کرده بودم به پیشرفتهای فوق العاده ای رسیده بودم اما اون شخص اونی نبود که من فکر میکردم .
من با اون به ابرا رفته بودم کلی اتفاقات خوش برام افتاده بود ام کم کم فهمیدم نه این شخص اونی نیست که من فکر می کردم و اعتمادم ذره ذره ازش گرفته شد .
طوری که اونقدر ذهنم منفی شده که به هیچ کسی نمیتونم اعتماد کنم .
این بی اعتمادی حدودا ۶ سال پیش همین زمانها شروع شد و تا الانم ادامه داره .
یه دلیل دیگه هم که باعث چاقی من شد لاغر شدن شدید یکی از عزیزانم بود ایشون به خاطر ناراحتی معده به شدت لاغر شدن و من همش ایشون رو دعوت به چاقتر شدن میکردم و ایشون تمایلی نداشت . من لاغری اون رو میدیدم و خودم هی چاقتر میشدم البته این موضوع هم از دوسال پیش شروع شد .
در کل بخوام دلایل چاقیم رو بگم
از آذر سال ۹۷ تا الان بی اعتمادی در من گسترش پیدا کرد .
از تیر سال ۱۴۰۱ تا الان نومیدی در بیماری
از اسفند ۱۴۰۱ تا الان تنفر از لاغری
از سال ۱۴۰۲ تا الان نومیدی دوم از بیماری
از اردیبهشت ۱۴۰۳ تا الان استرس و تنفر و خشم از خواهرم
و کلا این مدتها من نسبت به انسانها منفی شدم .
میدونید منفی شدن ذهنم نسبت به انسانها باعث شده از همه فاصله بگیرم .
و در تنهایی خودم با مرور این افکار از لاغریم فاصله بگیرم .
میدونم دلیل همه این افکار خودم هستم که نتونستم دیگران رو ببخشم .
میدونم وقتی اونارو ببخشم خودم سبک میشم .
اما هنوز ته قلبم ازشون راضی نیست .
این سنگینیها رو دائما دارم با خودم حمل می کنم که حل بشن اما حل نمیشن و من هی سنگینتر میشم .
در ذهنم احساس سنگینی می کنم افراد رو لایق بخشش نمیبینم .
در حالیکه میدونم خدا میبخشه ولی من سنگدل شدم نسبت به اونها .
حتی نسبت به بیماری ازش کینه گرفتم . عصبانی هستم آخه تمام تلاشمو کردم اما نشد .
در کل مدتهاست حال خوب رو از عمق دلم تجربه نکردم . سطحی به صورت گذرا تجربه کردم اما دلم میخواست با تمام وجودم رها کنم تا سبک بشم .
دوست دارم اول ده کیلو رو که از اردیبهشت اضافه کردم کم کنم .
بعد ۵ کیلویی که پارسال اضافه کردم و بعدشم ۵ کیلویی که ۱۴۰۱ اضافه کردم .
البته هر بار تصمیم به لاغری میگیرم اضافه میشم مثلا از خرداد تصمیم گرفتم لاغر بشم دوباره چاقتر شدم .
اما من دوست دارم لاغر بشم . درسته ناامیدم اما دوست دارم لاغر بشم . درسته بی اعتمادم اما دوست دارم لاغر بشم . درسته متنفرم از قسمت منفی آدما اما دوست دارم لاغر بشم . درسته باورهای غلطم خیلی زیاده اما دوست دارم لاغر بشم . درسته بی پولی خیلی داره بهم فشار میاره اما دوست دارم لاغر بشم . درسته خود چاقی خیلی داره به ذهنم فشار میاره اما دوست دارم لاغر بشم . دوست دارم لاغر بشم اما هر چی بیشتر دلم میخواد لاغر بشم انگار بیشتر چاق میشم اما بازم دوست دارم لاغر بشم . درسته من الان چاقم اما دوست دارم لاغر بشم . درسته از خیلیها ناراحتم اما دوست دارم لاغر بشم .
دوست دارم لاغر بشم .
دوست دارم لاغر بشم .
دوست دارم لاغر بشم .
چون لاغر شدن بهم آرامش میده الان ناآرومم همش ترس از چاقتر شدن دارم ولی وقتی لاغر بودم بیخیال بودم اصلا ترس از چاقی یا چاقتر شدن نداشتم .
به خاطر استرس چاقی معده ام آشوب شده اما دوست دارم لاغر بشم .
چاق بودنم باعث شده دیگه روم نشه تو خیابون راه برم یا برم مهمونی خیلی با اکراه میرم بیرون ولی دوست دارم لاغر بشم .
در کل دوست دارم لاغر بشم تا از همه نظر به آرامش برسم .
استاد ممنون از شما . در این متن خیلی لاغر شدن رو خوب معرفی کردید .
من حدودا ۳۰ کیلو اضافه دارم . همیشه برای لاغر شدن می گفتم وای ۳۰ کیلو اضافه دارم در حالیکه من برای چاق شدن هیچ وقت نمی گفتم باید ۳۰ کیلو اضافه کنم . این ۳۰ کیلو اضافه وزن کیلو کیلو به وزن من اضافه شد .
چون من برای چاق شدن هرگز کوهی نمیدیدم همیشه در ذهنم راهم برای چاقی باز بود هیچ مانعی نمیدیدم . دقیقا من با ذهنم چاق شدم .
اما حالا میخوام از همین راهی که شما گفتید لاغر بشم . شاید لازم باشه من این متن رو چند بار بخونم تا کاملا محتوا رو درک کنم تا وقتی بتونم عملکرد ذهنم رو اصلاح کنم بدونم چطور عمل کنم . به نظر من اگه حتی همین یک پست شما رو خوب بهش مسلط بشم بتونم با اجرای همین یه پست کم کم لاغر بشم .
من از امروز کوه اضافه وزن رو در ذهنم کنار میزارم . فقط ۳۰ کیلو در جسمم اضافه دارم . حتی این ۳۰ کیلو در جسم هم کنار میزارم و فقط میخوام یک کیلو کم کنم . من دوست دارم فقط یک کیلو از وزن جسم خودم رو پایین بیارم .
در پیام قبلم نوشتم من دوست دارم لاغر بشم . دوباره متن رو خوندم و دوباره برداشتم رو نوشتم . من دوست دارم فقط یک کیلو لاغر بشم . خب وقتی به این فکر می کنم چه راههایی برای کاهش یک کیلو میاد پیش ذهنم . حتی قبلا وقتی میخواستم لاغر بشم زمان میدادم که مثلا در هفته ۲ کیلو ولی باز اینکه خب میدیدم زمان تموم شده و من هنوز ۲ کیلو رو کم نکردم ناامید میشدم . الان زمانم نمیدم فقط نیتم کاهش وزن ۱ کیلوست . هر زمان که یک کیلو تموم شد دوباره میرم سر کیلوی بعدی . چون باز ۵ کیلو به نظرم زیاد میاد و برام سنگین میشه .
من دوست دارم کیلو کیلو بیام پایین . فعلا این عدد برام خوبه . چون زمانم ندارم استرسم نمیگیرم . بنابراین به نظرم میاد حالا میتونم یک کیلو رو کاهش بدم .
حالا برای کاهش یک کیلو میبینم کلی توان دارم و چون زمان هم بهش نمیدم خودم رو بر این مقدار اضافه وزن توانا میبینم . پس با این نگاه خود به خود در من حس امید میاد . کاهش یک کیلو دیگه هیچ کاری نداره . خب حالا میبینم خود به خود انگار اشتهای من کم شده . چون اون زمان که همش کاهش ۳۰ کیلو در ذهن من بود میدیدم توانی برای کاهش این مقدار ندارم هی اشتهام زیاد میشد تا جون بگیرم انگار که فکر کردن به این کوه کلی منو گرسنه تر می کرد . از طرفی ترس از گرسنگی هم باز اشتهای منو زیاد می کرد . چون طبق تصاویر قبلی لاغری برای کاهش این ۳۰ کیلو خیلی باید گرسنگی بکشم تا این ۳۰ کیلو بیاد پایین و من نهایتا ۴-۵ساعت بتونم گرسنگی رو تحمل کنم و بعد باز همین موضوع بهم اجازه نمیداد که ادامه بدم و دوباره لاغر شدن رو رها می کردم .
اما با این متن خیلی خوب من همین که این کوه رو از ذهنم برداشتم خب حالا میبینم چقدر موانع دیگه برای لاغر شدنم هم باز برداشته شده .
پس حالا منم و یک کیلو کاهش که هدفم میزارم که انگیزه ی لاغریم بالاتر بره تا بیفتم روی غلطک لاغری . میدونم لاغر شدن راحته چون وقتی بیفتی روی غلطک لاغری همونجور که تا امروز روی غلطک چاقی بودم و واقعا دیگه نمیخواستم وزن زیاد کنم اما این ۲-۳کیلوی آخر رو اصلا ناخواسته زیاد کردم دقیقا دیگه بعد از مدتی هدفم نزارم خود به خود لاغر میشم چون راه ذهنم برای لاغری باز شده
حالا به امید خدا ادامه میدم . سعی می کنم هر روز چند خطی بنویسم که راه ذهنم رو با لاغری عادت بدم و آسون ببینمش . و حقیقتا هم کاهش یک کیلو خیلی راحته . به امید خدا ادامه میدم آروم آروم و در این مسیر زیبا نگرانی هام رو کنار میزارم . سعی می کنم گذشته ی خودم و اطرافیانم رو ببخشم و اگه در وسط راهم هم باز موضوعی پدید اومد که ناراحتم کرد نادیده بگیرم و متمرکز روی هدفم بشم تا یک کیلو رو کم کنم به لطف خدا .
همه افراد چاق دوست دارند لاغر شوند اما تصاویر ذهنی که از چاقی در ذهن خود ایجاد کرده اند مانع از تعامل بین ذهن و جسم و حرکت آنها به سمت لاغری می شود.
البته که بسیاری از افراد چاق بارها برای لاغر شدن از روش های مختلف اقدام می کنند اما حرکت از مسیرهای اشتباه و استمرار نداشتن مانع از کسب نتیجه دلخواهشان می شود.
سلام نوشته های شما خیلی پر باره .
به نظرم واقعا هر جمله اش توش هزاران درسه .
من با تفکر و تعمق در همین یک صفحه بتونم به کاهش وزن خوبی برسم .
چون دلیل چاقی رو خیلی خوب توضیح دادید و اینکه چطور با کمک ذهنمون لاغر بشیم .
در همین پاراگراف اول کلی مطلب هست که دوست دارم برای خودم تکرار کنم .
دقیقا منم دوست دارم لاغر بشم اما تصویرهای ذهنی من مانع تعامل ذهن و جسمم میشه .
اما چه تصاویری در ذهنم هست که اجازه نمیده من با وجودیکه دوست دارم لاغر بشم اما تا حالا لاغر نشدم .
خب یکی از تصاویر همین کوه چاقی هست . فهمیدم من هر بار که نخواستم چاق بشم راحت چاق شدم اما هر بار که خواستم لاغر بشم بازم چاقتر شدم .
یعنی این باور در وجودمه که چه بخوای چه نخوای چاق میشی . تازه بخوای هم لاغر بشی باز چاق میشی .
این باور تصویری در ذهنم انعکاس میده که من هیچ وقت نمیتونم لاغر بشم . لاغر شدن سخته و کلی باورهایی که این تصویر رو کاملش می کنند که من لاغر نمیشم چاره ای جز چاق شدن نیست .
خب این تصویر بر جسم من اثر میزاره .
من باید اول به خودم اثبات کنم که این تصویر غلطه .
اما چطور به خودم اثبات کنم .
با استفاده از محتوای همین صفحه . برای من یک کیلو سبکتر شدن هیچ کاری نداره . ولی حتی گفتن همین جمله در ذهن من تصویری از لاغری ایجاد می کنه که ازش ناراحت میشم .
انگار که خود کلمه لاغری یا لاغر شدن یعنی از دست دادن . یعنی تو باید انرژیتو از دست بدی تا لاغر بشی . یعنی زجر بکشی یعنی سختی بکشی تا بتونی به دستاورد لاغر شدن برسی .
و من اینو نمیخوام .
من این از دست دادنه رو نمیخوام .
و این تصویریه که خودم با برداشت غلط از لاعری ساختم .
میفهمم که پس کلا تصویر لاغری در ذهن من خراب بارگزاری شده که هر وقت تصمیم به لاغری میگیرم این تصویر خراب فعال میشه و اجازه نمیده من با انگیزه ادامه بدم .
خب اصلا چرا لاغری در ذهن من خراب شده ؟ چون هربار خواستم لاغر بشم به زور خواستم لاغر بشم . چون بارها به خاطر لاغر نبودنم تحقیر شدم . چون سختی زیادی میکشیدم برای اینکه یک کیلو از وزنم رو پایین بیارم . چون گرسنگی میکشیدم برای لاغر شدن . چون با ترس از نگاه دیگران غذا میخوردم . اما همه اینها در کل عمرم هم که حساب کنم نهایتا ۱۰ بار اتفاق افتاده که قابل فراموش کردنه اما این ذهن خودمه که سالها این تصاویر رو نگه داشته و به عنوان واقعیت حک کرده که لاغری یعنی اینا . در حالیکه کلی افراد لاغر هستن که خیلی آسون لاغرن و هیچ زجری برای لاغر موندن نمی کشن و حتی کلی انسان لاغر دیگه هستند که میخوان چاق بشن و آرزوی چاقی دارن اما چاق نمیشن و در حسرت چاقی هستن .
البته من اینجور لاغری رو هم نمیخوام چون دوست دارم از لاغر بودنم لذت ببرم .
دلم لاغری لذتبخش میخواد و بسیاری از افراد رو میبینم که هستن و از لاغر بودنشون راضی هستن . و من طالب این لاغری هستم که ازش راضی باشم .
پس حالا که میخوام لاغر شدن رو انتخاب کنم برای خودم این تصاویر رو بیشتر و پررنگ تر می کنم .
شاید باور نکنید من الان که دارم این مطلب رو می نویسم یک کیلو کم کردم .
حالا میرم روی هدف بعدم یک کیلوی بعدی .
این متن رو خیلی دوست دارم . با همین یه متن مطمئنم کیلو کیلو میام پایین . با زیباسازی تصویر لاغری در ذهنم .
زمان نمیدم به خودم که استرس نگیرم ولی هدف یک کیلو میدم .
و ۱ کیلو زیبایی از لاغری برای خودم وصف می کنم .
لاغر شدن رنج کشیدن نیست . لاغر شدن سختی نداره . لاغر شدن آسانترین کار دنیاست . هیچ عجله ای در کار نیست . لاغر شدن لذتبخشه . لاغر شدن محدودیت نیست . لاغر شدن گرسنگی کشین نیست . لاغر شدن خیلی قشنگه برام . لاغر شدن راهیه برای رسیدن به اندام ایده آلم و من با عشق و به راحتی در این مسیر گام بر میدارم . شاید زمین بخورم اما دوباره بلند میشم . تصورات اشتباه من در مورد لاغری باعث شد من از لاغری دور بشم و نبینم . الان که این کوه از جلو چشمام برداشته شده دنیای لاغری رو میبینم که فقط چند کیلویی از من فاصله داره . فقط در سطح جسممه . یواش یواش میام پایین . کار سختی نیست . گرم به گرم زیاد کردم پس گرم به گرم هم پایین میام .
من هر روز کمی می نویسم تا تصویر روشنتری از دنیای لاغری رو برای خودم شرح بدم . دنیای زیبایی که رسیدن بهش محال نیست . دنیای زیبایی که قدم به قدم با خودم مدارا می کنم و در مسیرش حرکت می کنم .
همین یک کیلو کاهش وزن من بدون در نظر گرفتن زمان به من حس خوبی داد که ادامه بده .
هدف بعدیم یک کیلوی دیگه است . یک کیلو رو از دست نمیدم . اندیشه از دست دادن رو هم باید پاک کنم .
انرژی هرگز از بین نمیره بلکه از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه . من الان که چاقم انرژیم به شکل چاقیه و من میخوام همین انرژی رو به شکل تناسب در بیارم . انرژی از دست نمیره فقط از شکلی به شکل دیگه در میاد .
من با توصیف لاغری آسون انرژی چاقیم رو تبدیل به انرژی لاغری می کنم و هر وقتم بخوام چاق بشم باز دوباره همین انرژی رو به انرژی چاقی تبدیلش می کنم . پس از دست دادنی وجود نداره . این منم که دارم به انرژیم شکل میدم . تا حالا شکل چاقی دادم و حالا دارم یاد میگیرم شکل لاغری بدم .
من ۱ کیلو از چاقی رو با نوشتنم و خوندنم و تفکر در عبارات این متن تبدیل به لاغری کردم . به همین راحتی یک کیلو از انرژی چاقیم رو تبدیل به لاغری کردم . هیچ از دست دادنی اتفاق نیفتاد فقط من تبدیل شدم . حرکت کردم . جابجا شدم . کمی از افکار چاقی اومدم در افکار لاغری کمی به سمت وزن ایده آلم حرکت کردم . هیچ از دست دادنی رخ نداد . فقط کلماتم تغییر کرد . فقط نوشتم . کاری نکردم . فقط ذهنم رو باز کردم . شرح دادم و شکل لاغری به انرژیم دادم .
هیچ کاری نداره لاغر شدن و اینکه جالبه که من هم دلم هم ذهنم هردو با هم موافق و هم جهت هستیم . در مسیر چاقی من با ذهنم چاقی میساختم اما دلم نمیخواست . برای همین هر کاری میکردم که لاغر بشم . چون دل من لاغری میخواست . انرژیشو به چاقی نمیداد . ذهنمم نا اگاه بود که داره تصویر چاقی خلق می کنه . برای همین این جسم چاقم حاصل افکار پریشونه که نطم خاصی نداشت اما این متن منو اگاه کرد الان که اومدم اینجا هم دلم هم ذهنم هر دو دارن انرژیشون رو تبدیل به لاغری می کنند . این ۱ کیلو وزنی که کم کردم علتش این بود که به خودم زمان ندادم که استرس بگیرم اما همین کاهش وزن در یک روز به ذهنم زمان میده و استرس میده که خب تو که تونستی در یک روز یک کیلو کم کنی پس دوباره میخواد تصویر لاغری کاذب بسازه که خب روزی یک کیلو یکماهه ۳۰ کیلو تموم میشه ممکنه همین اتفاق بیفته ولی من چنین تصویری در ذهنم ساخته بشه چون در تصور فعلی من نیست چون دلم با این همسو و هم جهت نیست . چون دلم نمیخواد با عجله وزن کم کنم چون این تصویر تصویر صحیحی نیست که از لاِغری ساخته بشه چون بهم استرس میده پس این رو پاک می کنم . دوست دارم با لاغریم بازی کنم . دلم میخواد در مسیر لاغر شدنم لذت ببرم و سبکتر بشم دلم نمیخواد با جملات استرس آمیز از وزن لذت تناسب اندام رو برای خودم زهر کنم . چیزی که هدفمه اینه که با لذت لاغر بشم .
پس این الگوی درستیه که هم بهم حس خوبی میده از طرفی زمان نداره . البته باز الگوی قشنگتری میشه ساخت تصویر زیباتری میشه تجسم کرد . اینکه من با لذت سبکتر میشم . من با لذت چاقیمو تبدیل به لاغری می کنم . .خب همه ی این جملات در ذهن من تصویر زیباتری از لاغری میسازند . من تصویر زیبای لاغر شدن رو دارم میبینم . البته درسته وزن ایده آلم خیلی زیباست ولی برای رسیدن به وزن ایده آل باید از مسیر لاغر شدن عبور کرد و اگه مسیر لاغر شدنم رو تمیز نکنم در نتیجه مسیرم به لذت وزن ایده آلم بسته میشه .
من مسیر ذهنم رو ایستگاه به ایستگاه پاکسازی می کنم . یک کیلوی اولیه رو پاکسازی کردم و کیلوی بعدی یا بهتره زیباتر بگیم ایستگاه بعدی شروع شده . من افکارم رو پاکسازی می کنم . زمان نمیدم در ایستگاه دوم هستم . برای پاک کردن حافظه ام از سختی لاغر شدن این ایستگاه رو هم تمیز می کنم . جارو میکشم آب میریزم . آشغالهاشو جمع می کنم . من رفتگر وجود خودم میشم و وجود خودم رو از کثافاتی که برای خودم ساختم پاکسازی می کنم قدم به قدم نقطه به نقطه و نتیجه ی این پاکسازی خودش رو در جسمم نشون میده . زمان نمیدم که چقدر طول میکشه تا این ایستاه رو تمیز کنم اما میدونم تمیز کردن برام لذت داره . اما تمیزکردن یه منطقه ی کوچیک نه یک کوه . اما همین یک کیلو رو هم باز نباید تبدیلش کنم به کوه . چقدر ذهن ما در بزرگ کردن مسائل تبحر داره . این خاصیت رو برای بزرگ کردن خودم به کار میبندم . من بزرگم و قدرتمند و ایستگاه بعدی رو پاکسازی می کنم . بدون زمان تاکید می کنم بدون زمان . پاکسازی ایستگاه اول درسته که خیلی زود تموم شد اما معلوم نیست در ایستگاه دوم چه خبره . پس ذهن نمیتونه این ایستگاه رو با ایستگاه قبل مقایسه کنه . چون ایستگاه قبل با یک سری از افکار ساخته شده بود و این ایستگاه با یک سری دیگه از افکار . پاکسازی تمام ایستگاهها با هم متفاوته . پس عجله نکن و فقط لذت ببر از پاکسازی تفکراتت . بهتره بگم از شکل دهی تفکراتت . از ساخت تفکرت برای لاغر شدن . چیزی که دلت میخواد رو با فکرت بساز . دونه به دونه افکارت رو تمیز کن و تبدیلشون کن به تناسب . گرد و غبار رو از روشون پاک کن تا حس سبک شدن به وجودت بنشینه و دقیقا الان همین حس رو دارم . حس تمیز شدن دارم . حس پاک شدن . من الان در ایستگاه دوم هستم و اونقدر افکارم رو تمیز می کنم تا جسمم بهم نشون بده که این ایستگاهم تمیز شده و میتونیم بریم ایستگاه بعدی .
البته که بسیاری از افراد چاق بارها برای لاغر شدن از روش های مختلف اقدام می کنند اما حرکت از مسیرهای اشتباه و استمرار نداشتن مانع از کسب نتیجه دلخواهشان می شود.
خب این عبارات برای من مسیر لاغریهای قبلی رو تداعی می کنه . و یکی دیگه از رنجهای لاغریم این بود که من از هر روشی استفاده کردم اثر نداشت و یا اگرم موقتا اثر داشت لاغر نگهم نمیداشت .
علت اینکه من بارها از روشهای مختلف استفاده می کردم این بود که دلم لاغری رو میخواست اما ذهنم اجازه نمیداد و این کارها ذهنم رو تغییر نمیداد و بدتر من رو از لاغری متنفر می کرد .
پس حس من نسبت به لاغر شدن بدتر و بدتر میشد تا جایی که دیگه هیچ امیدی برای لاغری نداشتم
اما روش لاغری با ذهن ذهن منو نسبت به لاغر شدن خوشبین کرده . و از اینکه در این مسیر با اشتیاق حرکت کنم رو دوست دارم .
من میتونم آروم آروم خودم رو برای لاغرتر شدن آماده کنم .
من مسیر لاغر شدنم رو باز می کنم . آروم آروم . هر جایی که تاریکی ببینم نور لاغریم رو اونجا روشن می کنم .
مثلا یکی از افکار من اینه که خب ۲-۳ کیلوی اولی که کم می کنی وزن آب و غذاست . برای همین آسونتره . اما بعدش لاغری سخت میشه چون باید از چربیهات برداشته بشه .
خب این فقط یه فکره واقعیت نداره .
باید صبر کرد و دید . بعدشم من قراره ایستگاه به ایستگاه حرکت کنم . قرار نیست مثل روشهای گذشته به خودم فشار بیارم . این برای زمانی بود که خب میگفتن باید غذا کم بخوری تا لاغر بشی . ولی من که غذامو کم نمی کنم فقط دارم ذهنمو از باورهای اشتباه پاک می کنم پس این باور مربوط به راه من نیست . این باور رو باید بندازم توی سطل بازیافت چون مربوط به باورهای لاغریهای گذشته است که لاغر شدن رو با کم کردن غذا میخواستن به دست بیارن .
خب این باور رو آب و جارو زدم و گذاشتم در طبقه ی مربوط به رژیم و ورزش و اینها .
مسیر من کاملا بازه . و لاغر شدنم تا وزن ایده آلم ادامه داره . سرعت لاغر شدنم بستگی به زمان نداره . علت لاغر شدنم مربوط به کم خوردن نیست . من مسیر لاغری با ذهن رو دارم میرم که باورهای چاقیم رو که لاغری رو برام سخت کرده پیدا کنم و از راهم بردارم . به هر مقدار که مسیر من برای لاغر شدنم بازتر بشه خب لاغری من راحتتر میشه .
من در این پاراگراف از متن شما یاد گرفتم که روش لاغری ما روش های جسمی نیستن و اون روشها غلط بودن و بنابراین هر باوری که میبینیم به اون مسیرها ربط داره باید از سر راهمون برداریم تا حرکت کردن برامون آسونتر و دلپذیرتر و روشن تر بشه تا بتونیم زیباییهای بیشتری رو در این مسیر پیدا کنیم .
(ذهن و جسم، دو عنصر بنیادین وجود انسان هستند که به طور جداییناپذیری با یکدیگر در ارتباط و تعامل دائمی قرار دارند. افکار، احساسات و باورهای ما میتوانند تأثیرات عمیقی بر سلامت جسمی ما داشته باشند و به عکس، وضعیت جسمی ما نیز میتواند بر خلق و خو، عملکرد ذهنی و سطح انرژی ما اثر بگذارد.)
ما در وجودمون دو بخش داریم یکی جسم و دیگری ذهن .
روح هم هست ولی ما اینجا بهش کاری نداریم .
ذهن و جسم با هم تعامل دارن و روی هم اثر میزارن .
یعنی ما هم از طریق جسم روی ذهنمون اثر بزاریم هم میتونیم از طریق ذهنمون روی جسممون اثر بزاریم .
چیزی که در رابطه با این جملات به ذهنم میرسه اینه که مثلا تجربه های بیرونی مثل بعضی از حیوانات در ذهن ما ترس ایجاد می کنه مثلا سوسک . در حالیکه ممکنه همین تجربه برای چینیها حس خوردن ایجاد کنه .
یا موش در ذهن من ترس ایجاد می کنه ولی در ذهن چینیها حس خوردن .
خب پس من از طریق یه اتفاق بیرونی دچار یک واکنشی میشم که همون اتفاق روی شخص دیگر در کشور دیگر و فرهنگ دیگر یه واکنش دیگه .
اما خب این علتش چیه . تجربه ها که یکی بوده اما چرا واکنشها متفاوته . در اینجاست که ذهن و اطلاعات ذهنی و آموزشهای ذهنی و فرمولهای ذهنی خودشو به ما نشون میده .
چیزی که من از کودکی در ذهنم تجربه کردم این بوده که هر وقت سوسک یا موش می اومده در خونه همه جیغ میزدن و نهایتا افراد شجاعتر اونها رو می کشتن . خب من هربار که این موجود چندش آور رو میبینم همین تصویر در ذهنم ساخته میشه و واکنشم نسبت به دیدن این پدیده ترس و جیغ هست . اما یه بچه ی چینی در کودکی دیده که خانوادش سوسک یا موش رو میخورن پس اونم یادگرفته و واکنشی که ازش سر میزنه میل به خوردن اونهاست نه حس ترس و وحشت .
این مثال رو برای خودم زدم تا تاثیر جسم و ذهن رو برای خودم بهتر روشن کنم .
حالا در مورد چاقی هم همینطور . یک سری تجربیات رو از کودکی دیدم و در ذهنم ثبت شده و الانم که بزرگ شدم در مورد اون وقایع چنین واکنشهایی میدم . مثلا موقع ترس یا استرس من از کودکی یاد گرفتم که اولویت من در زندگی همیشه غذا بوده خب تا مدتها هم این غذا خوردن منو چاق نمی کرده اما از یه سنی به بعد دیگه یاد گرفتم وقتی غذا میخورم انتظار چاقی داشته باشم . چون مدام می گفتند فلان غذاها چاق کننده هستند . اگر بیش از کالری روزانه بخورید چاق کننده هستند و چنین فرمولهایی . و از طرفی کسانی رو هم که غذا میخردن و چاق نمیشدن رو می گفتن ژنتیکشون لاغریه و سیستم بدنشون طوریه که اصلا چاق نمیشن . اما اگه اونها این سیستم رو نداشتن حتما چاق میشدن و این موضوع باعث یک حسرت زیاد در دل من شده بود که خوشبحالشون سیستم بدنشون یه طوریه که هر چی بخورن چاق نمیشن .
خب من حالا همیشه با غذا در ارتباطم . کنترل هم که کنم باز به دلیل فرمولهای ذهنیم در مواقع استرس یا ترس اشتهام بر انگیخته میشه که همینم باز یه فرموله که اصلا چرا باید من موقع ترس یا استرس اشتهام زیاد بشه و بخوام خودمو با غذا آروم کنم و باز از اون بدتر مرور اون اتفاق بارها در ذهن که من با مرور کردن اون اتفاق ترس آور در ذهنم مجددا با استفاده از ذهنم در خودم واکنش ترس ایجاد می کنم و چون باز دوباره با این ترسه در خودم اشتها ایجاد می کنم و میرم میخورم تا به آرامش برسم . خب بخش اعظم این تجربه ها شخصی هست و من خودمم که دارم بر اساس انتخابهای خودم چنین واکنشهایی رو در خودم ایجاد می کنم .
خب مثلا سوسک یا موش من واقعا به خاطر حس بدی که همیشه بهم دادن هیچ وقت نمیخوام این فرمولها رو تغییر بدم .
اما مابقی فرمولها رو میتونم تغییر بدم .
مثلا وقتی موضوع ترس یا استرس برام پیش میاد همون یک بار این اتفاق میفته تمومش کنم و دیگه در موردش با خودم فکر نکنم و اون موقعیت رو هی تصور نکنم و اتفاقا انقدر در تجسم اتفاقات منفی تبهر و مهارت دارم که این کار عادتم شده و خود به خود انجام میشه و به نوعی به نظرم میاد تبدیل به بیماری شده . اینکه ما از آزار دادن خودمون لذت میبریم و اینکه به نوعی به ترس و استرس در زندگیهامون معتاد شدیم و حتی اگه چیزی از بیرون نباشه ما در تصور خودمون اون رو میسازیم .
و واقعا این ظلمیه که داریم به بدنمون می کنیم و تاثیر بدی روی بدن میزاریم .
اما واقعا ما چرا چیزهای منفی رو خیلی خوب در ذهنمون مرور می کنیم اما چیزهای مثبت رو یادمون میره و اصلا هیچ توجهی بهش نداریم . چرا موارد منفی در زندگیم پررنگتره تا موارد مثبت و به نظرم اینم یکی از مواردیه که از کوچیکی همیشه گفتن نکن بچه . شیطونی نکن . این کار و نکن . این بده . بچه بدی نباش . یا کارهای بد رو بهمون معرفی کردن و گفتن این کارها رو نکن . یعنی از کوچیکی برای توجه کردن به منفی و البته دور بودن و مراقبت کردن از خودمون در مقابل اون تهدیدات پرورش پیدا کردیم . اما هیچ وقت نگفتن دخترم این گل زیبا رو بو کن و ببین چقدر بوی خوبی میده لذتش رو احساس کن . البته در مورد غذا همیشه بهم میگفت مامانم که ببین چه غذای خوشمزه ای درست کردم و از همون اول توجه من به غذاها بود تا زمانیکه یاد گرفتم این غذاها اگه مثلا روزانه بیش از ۱۵۰۰ کالری وارد بدن بشن چاقت می کنند و باز ترس از چاقی که چاقی بیمار کننده است زشته اگه چاق بشی همه ازت بدشون میاد و بد و بیراههایی در مورد چاقی توجه منو بیشتر بردن سمت چاقی و در نتیجه ترس از چاقی هم باز بنا به همون فرمولی که میترسیدم و میخوردم واکنش خوردن رو در خودم در اثر ترس و توجه به چاقی به عنوان یک پدیده ی زشت و منفور در من پدید اومد .
چند روز پیش فیلمی میدیدم که یه آقای بسیار چاق رو دست و پاهاش رو بسته بودن و روی صندلی نشونده بودن و با خوروندن مقدار زیادی غذا کشته بودن طوری که روده هاش ترکیده بود و خونریزی داخلی پیدا کرده بود . البته در حین غذا به زور یه چیزهای تیز هم به خوردش داده بود که روده هاش رو پاره کرده بود و یه سطل هم گذاشته بودن که در اون استفراغ کرده بود . پلیس توی فیلم گفت چرا باید یه نفر خودشو به اینجا برسونه که انقدر چاق بشه . چه حس و حالی رو تجربه میکرده و بعد روی دیوارهای خونه اش دیدن که فقط حرف از افسردگی میزده یعنی طفلک خودش بیش از همه از این وضع ناراضی بوده و فقط میخورده تا آروم بشه . من از مرور چنین صحنه ای واقعا دردناک شدم و باز رفتم خوردم . خودمو تجسم کردم که اگه روزی به چنین هیکلی دچار بشم چه خاکی به سرم بریزم . برای همین باز ترس از چاقی همه ی وجودمو گرفت و باز خوردم . یعنی با مرور این اتفاق باز هم خودم برای خودم درد آفریدم .
من این مثالها رو برای خودم میزنم که تجربه ی چاق شدن رو کالبد شکافی کنم که چطور با ذهنم خودم خودم رو چاق کردم . اما واقعا قدم به قدم چطور میشه این فرمولهای دردآفرین رو جیگزین کرد . چطور لاغری رو که اونم باز تصویر زشتی در ذهن من داره رو جایگزین چاقی کنم و چطور باید واکنشهام رو تغییر بدم .
خب من اول کم کم و قدم به قدم شروع می کنم در ایستگاه دوم میبینم خیلی فرمولهای چاقی سر راهم خودشو به من نشون داده که نیاز هست حتما اونها رو تمیز کنم تا کل این ایستگاه رو تمیز کنم . برای همینه اصلا فعلا به جسمم توجه نمی کنم . فقط تمرکزمو میزارم تا بتونم چند روز این واکنشهام رو تمرین کنم .
چون ۱ کیلو آزاد کردن انرژی از این ترسها و واکنشها زمانبره . البته نمیخوام سختش کنم چون همینکه پیداش کردم خدا کمکم می کنه کم کم تغییرش بدم . دلم نمیخواد کوهش کنم بزرگش کنم که باز خودش بشه یه دلیل دیگه برای سخت کردن لاغری .
اما دارم فکر می کنم ترس از چاقی و یا استرس چاق شدن رو چطور در خودم کمرنگ تر کنم .
خب من با وزن کردنم استرس میگیرم بهتره این کارو انجام ندم . با نگاه کردن به اندامم استرس میگیرم وقتی میبینم پاهام چقدر حجیم شدن ناراحت میشم پس بهتره فعلا بهشون خیلی توجه نکنم فقط هروقت چشمم خورد ازشون عذرخواهی کنم . بهتره وقتی استرس یا ترس میگیرم مراقب غذا خوردنم باشم و بهتره اتفاقات منفی رو در سرم مرور نکنم که واکنش ترس در وجودم بیاد . سعی کنم ذهنم رو کنترل کنم که زیا خودم رو در موقعیت ترس یا استرس قرار ندم .
میبینید حتی منم طبق آموزشهایی که از کودکی یاد گرفتم همش به خودم میگم این کار و بکنم اون کار و نکنم . مخصوصا نکنم ها خیلی بیشتره و خب همین باز باعث میشه توجه من بیشتر بره سمت همون مواردی که دارم خودمو ازش نهی می کنم . بهتره به چه کار کنمها توجه کنم .
خب من برای یک کیلو لاغر شدنم در ایستگاه دوم چیکار میتونم بکنم که بدون سختی وزنم بیاد پایین . چیزی که به ذهنم میاد اینه که بنویسم . بنویسم و محتویات ذهنم رو بررسی کنم تا درکم از این مسیر کاهش وزن بیشتر بشه تا تاثیر ذهن بر جسم و تاثیر جسم بر ذهن رو بهتر درک کنم . خب این کار رو ادامه میدم تا ببینم کی حسم بهم میگه یک کیلو کم کردم . راستی یه ترس دیگه هم در وجودم هست این که وقتی اون یکی رو کم می کنم ترس از افزایش اون یککیلو دوباره باعث افزایش وزنم میشه و این فرمول رو امروز بعد از ظهر پیدا کرده بودم و با اینکه صبح یک کیلو رو کم کرده بودم دوباره بعد از ظهر دیدم اضافه شدم و وقتی بهش فکر کردم دیدم ترس از اضافه کردن یا ترس از دست دادن این تجربه ی شیرین باعث شد دوباره زیاد بشم . برای همین به نظرم بهتره حسی انجام بدم و خودم رو با وزنه به استرس و ترس نندازم . در ازاش بیشتر بنویسم تا بهتر درک کنم . قطعا وقتی که مینویسم توجه من از مرور اتفاقات منفی خارج میشه و تمرین می کنم که از چیزهای خوب بنویسم یا اگه از چیزهای بدم بنویسم سعی می کنم ازش درس بگیرم و به جایمرور اون اتفاقدرسی که ازش گرفتم رو مرور کنم مثلا دیدن اون فیلم بد باعث شد من درس بگیرم که برای لاغر شدنم قدم بردارم و به اینجا رسیدم و مرور کردم و تصمیم گرفتم که بنویسم .
فعلا نوشتن رو دوست دارم گرچه تایپ کردن کمی برام سخته اما تمرین خوبیه برای کار کردن روی ذهنم تا لاغر شدن رو هم به خوبی یاد بگیرم و در طی روز تجربه های مثبت رو بیشتر مرور کنم . مثلا امروز یه فیلم طنز دیدم که خیلی خندیدم و لذت بردم . یا رفتم توی حیاط نشستم و به طبیعت و پرندگان نگاه کردم و لذت بردم یه غذای خوشمزه برای خانواده درست کردم و خوردیم و لذت بردیم . کلی هم در اینجا نوشتم و وقتم رو صرف یادگیری کردم . خب این تجربه های جسمی تاثیر خوبی روی ذهنم میزاره و از مرورش حالم خوب میشه و شاد میشم . پس هورمونهای شادی در بدنم ترشح میشه و بدنم سالمتر میشه .
پس چرا از ذهنم در جهت مرور اتفاقاتی استفاده کنم که بهم رنج وارد می کنه . از ذهنم در جهت مرور اتفاقات خوب استفاده کنم تا ازش لذت ببرم و بدنم رو سالمتر کنه .
من درسی که از این پاراگراف گرفتم همین بود که طوری از ذهنم استفاده کنم که تاثیر خوبی روی جسمم بزاره و طوری هم از جسمم استفاده کنم که تاثیر خوبی روی ذهنم بزارم .
کنترل ورودی یعنی کنترل دیده ها و شنیده ها و کارهایی که انجام میدم و حرفهایی که می گم و می نویسم و
کنترل ذهن یعنی کنترل افکارم و مرور خاطرات یا آرزوهام که به چه چیزهایی فکر می کنم .
وقتی کنترل ورودی کنم از طریق جسمم روی ذهنم تاثیر خوب میزارم و وقتی کنترل ذهن کنم از طریق ذهنم روی جسمم تاثیر خوب میزارم و باعث میشم بدنم واکنشهای خوبی نشون بده .
من این درس رو از این پاراگراف گرفتم که خیلی هم برام درس شیرینی بود .
(اضطراب و افکار منفی میتوانند سیستم ایمنی بدن را ضعیف کرده و خطر ابتلا به بیماریهای مختلف را افزایش دهند.
تجربیات مثبت مانند عشق، شادی و قدردانی میتوانند سلامت جسمی و روانی انسان را به طور قابل توجهی ارتقا دهند.
ذهن و جسم به طور مداوم در حال
تبادل اطلاعات و تاثیرگذاری بر یکدیگر هستند. )
سلام وقتتون بخیر
در این پاراگراف هم با توجه به شواهد علمی متوجه میشیم که احساسات ما چه نقش و تاثیر مهمی روی جسم دارند .
احساسات چگونه ایجاد میشوند .
احساسات نیز به دو طریق شکل میگیرند .
وجود عواملی در بیرون که احساسات ما رو برانگیخته میکنند و هورمونها شروع به ترشح کرده و واکنش بدن رو شاهد هستیم .
دوم مرور اتفاقات در ذهن به صورت تجسم بدون هیچ اتفاق بیرونی سبب برانگیختهشدن احساسات و واکنشهای جسمی میشود .
در مورد اول تاثیر جسم بر ذهن و سپس تاثیر ذهن بر جسم رو مشاهده می کنیم
و در مورد دوم تاثیر ذهن بر جسم رو مشاهده می کنیم .
اما چیزی که این وسط هست وجود فرمولهاییست در ذهن که مثلا چرا از دیدن یک تصادف شوکه میشیم اما خوشحال نمیشیم . اینجاست که باورها و عقاید ما خودشو نشون میده .
کسی که باور داره تصادف یه امر دردناکه با دیدن تصادف احساس درد و نگرانی در وجودش پدید میاد
و کسی که مثلا به تصادف به چشم یک هیجان نگاه می کنه و باور داره که خب راننده لذتشو برده مثلا تند رانندگی کرده حالا این وسط یه تصادفی هم شده و هیجانش رو بیشتر کرده این شخص از دیدن تصادف خوشحال میشه .
حالا اینکه باز چرا افراد دارای باورهای مختلفی میشن علتش برمیگرده به آموزشهایی که دیدیم و شنیدیم از والدین اطرافیان خانواده دوستان رسانه و بعد انتخاب اونها بر اساس علائق توسط ما .
که البته آنچه که دلخواه ماست قابل تغییره و باز تحت تاثیر عوامل بیرونی و شرایط مختلف علاقمندیها در یک فرد ممکنه تغییر کنه یا تغییر نکنه . برمیگرده به انتخاب ما .
پس تحقیق در مورد تاثیر جسم بر ذهن و ذهن بر جسم کاملا نشون میده که این یه واقعیته که علت چاق شدن ما کاملا بر میگرده به دو مورد . ۱- تاثیر عوامل بیرونی ۲- تاثیر مرور اون عوامل در ذهن این دو مورد از کوچکی کم کم باورهای ما رو ایجاد کردن و بعد باورهای ما روی جسم و انتخابهای ما اثر گذاشته اند .
گاهی اوقات ناامید میشم و دوباره کوه چاقی میاد جلو چشمم . اینکه نمیتونم از جام بلند بشم اینکه حتی یک کیلو برام میشه یه کوه . اما با خودم صحبت می کنم میگم تو میخوای ناامید بشی تا دوباره فکرای چاقی بیاد ؟ میخوای ناامید بشی که چی بشه ؟ درسته الان چاقی همراهته و زندگی برات سخته اما یواش یواش لاغر میشی . اون زمان که لاغر بودی و سبک بودی قدر نعمتت رو ندونستی و به منفی ها توجه کردی و روی عملکرد ذهنت اثر گذاشتی حداقل دیگه اون کار و ادامه نده . از هر جایی که باشی وقتی شروع کنی به برگشتن لاغریت شروع میشه . راحت میشی . سبک میشی . حس سبک بودن خیلی حس خوبیه . اینکه دیگه مثل الان که همش دلت میخواد بخوابی و کار نکنی تموم میشه . یواش یواش بلند شو . لزومی نداره پاشی کارهای سنگین انجام بدی . همین که هر روز یکمی تغییر کنی خوبه . در این ایستگاه احساس خستگی می کنم . بدنم خسته است و این خستگی ذهن منو منفی می کنه . احساس ناتوانی بهم میده . خب اینا همه مرور افکار منفیست . افکاری که روی جسمم حس تنبلی بیشتری میاره . من آدم تنبلی نیستم اما به دلیل وزن بالام زود خسته میشم . اما گفتن همین جمله هم روحیه ام رو تضعیف می کنه . دقیقا فقط باید همین جملات و افکار رو تغییر داد . گاهی حتی تغییر افکار برام کوه میشه . چرا من در بزرگ کردن چیزای منفی مهارت دارم . اینا که چیزی نیست خب همه خسته میشن استراحت می کنند خوب میشن . من این خاصیت بزرگ کردن مسائل رو باید برای بلند کردن خودم به کار ببرم . از کلمه بزرگتر برای خودم نمیخوام استفاده کنم . چون تصویر بزرگ بودن حس چاقی بهم میده. از کلمه بلند استفاده می کنم تا حس بلند بودن بهم بده و روی جسمم اثر چاقی نزاره . من با تغییر کلمات خودم آروم آروم ذهنم رو تغییر میدم و خودم رو بالاتر از مشکلاتم میبینم . من وقتی با روحم همراه بشم و قدرت خدا رو در وجود خودم باور کنم بر مشکلات جسمم غلبه می کنم . همراه بودن با خدا دو نتیجه برام داره اولین نتیجه اینکه انجام کارها رو برام راحت می کنه دوم اینکه مشکلات رو برام کوچیک می کنه . مثل این می مونه که مثلا کوه چاقی رو وقتی از پایین ببینی برات خیلی بزرگه ولی وقتی سوار هواپیما بشی و از بالا ببینیش خیلی کوچیک میشه و حتی به راحتی با یه هلی کوپتر میتونی به قله اش صعود کنی بدون اینکه براش زحمتی بکشی . انسان وقتی که خدا و عظمت و بلندی خدا رو در نظر میگیره خودشو و قویتر از چاقی میبینه و چاقی براش کوچیک و کوچیکتر میشه . من حتی وقتی خسته هم باشم وقتی خدا رو با خودم ببینم خدا بهم توان میده و منو بر انجام کارها توانمند می کنه .
وقتی اینطوری فکر کنم و همیشه خدا رو در تمام صحنه های زندگیم حاضر و ناظر ببینم مرور این افکار باورهای خوب منو تقویت و فعال می کنه و باعث میشه خودم رو بر چاقی مسلط ببینم .
(اندام جسم انسان قابلیت تصمیم گیری به شکل واحد و مستقل را ندارند و همه تصمیمات در مغز اتخاذ و پردازش می شوند. بنابراین اگر تصور می کنید پرخوری می کنید یا تند غذا می خورید یا هر نگرشی درباره خودتان دارید این تصمیم توسط مغز شما اتخاذ و به جسم ابلاغ شده است.)
جسم ما از مغز ما فرمان میگیرد . پرخوری یا تند خوردی هر دو در مغز است و به جسم دستور پرخوری یا تند خوری میدهد ؟
اما چرا مغز من دستور پرخوری و تند خوری میدهد ؟
چون من پرخوری یا تندخوری را از اطرافیانم یاد گرفتم .
مثلا پدر من خیلی استرس دارد و با اینکه خودش هم تند میخورد اما اندام متناسبی دارد .
اما این استرس و یا تندخوری را دلیل چاقی نمیداند و باورش بر اینست که او اصلا چاق نمیشود چون رفتارهایش درست است .
اما من تندخوری و یا پرخوری خودم همیشه در جنگ و جدال بودم بنابراین همیشه با وجود خودم دوگانه بودم . این دور بودن از خودم در من حس خلاء تولید می کرد .
من در این سایت یادگرفتم که با خودم یگانه باشم و با خودم نجنگم . خودم را تندخور یا پرخور یا سایر صفات منفی ندانم . از خودم بد گویی نکنم .
یاد گرفتم به خودم احترام بگذارم هر چقدر بیشتر به خودم احترام بگذارم و خودم را دوست بدارم و خودم رو با القاب نیکو بخوانم با این احساسات عالی یکی تر میشوم و در نتیجه میل و افزایش اشتها در من ایجاد نمیشود .
(اندام جسم انسان قابلیت تصمیم گیری به شکل واحد و مستقل را ندارند و همه تصمیمات در مغز اتخاذ و پردازش می شوند. بنابراین اگر تصور می کنید پرخوری می کنید یا تند غذا می خورید یا هر نگرشی درباره خودتان دارید این تصمیم توسط مغز شما اتخاذ و به جسم ابلاغ شده است.)
خب من از این به بعد میخواهم تصور تند خوری و پرخوری را از ذهنم پاک سازی کنم .
برای این کار چه کار باید کنم ؟
چطور ذهنم را از باورهای این چنینی پاکسازی کنم ؟
سلام . نمیدونم چند باره که این متن رو دارم میخونم . خیلی متن خوب و پرباری هست .
همه ما به شکل های گوناگون از طریق مرور افکار و اطلاعات مربوط به چاقی باعث ایجاد احساس بد چاقی در ذهن خود شده ایم.
من موقع غذا خوردن با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من موقع نگاه کردن خودم در آیینه با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم .متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من موقع پوشیدن لباسها با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من موقع وزن کردن خودم با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من با رژیم گرفتن با مرور افکار چاقی باعث میشدم تعدهم به رژیم رو بشکنم و باز هم با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم
من زمانهایی که میرفتم باشگاه با مرور افکار چاقی انگیزه ی ورزش کردن رو از خودم میگرفتم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم . من حتی گاهی با مرور در سایت با مرور افکار چاقی انگیزه ی نوشتن رو از خودم میگیرم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
چیزی که در همه موارد بالا مشترکه مرور افکار چاقیه .
خب این افکار چیا هستن ؟
چی هستن که به من حس چاقی میدن ؟
باید موقع خوردن غذا یا پوشیدن لباس یا نگاه کردن تو آیینه افکارم رو ببینم که با چه فکری غذا میخورم با چه فکری لباس می پوشم . با چه فکری تو آیینه نگاه می کنم با چه فکری وزن می کنم خودمو با چه فکری نمیخورم . با چه فکری ورزش می کنم .
خب باید قلم و کاغذ همرام باشه که در تمام این زمانها افکارم رو شناسایی کنم . ببینم چه فکرایی دارم که بهم حس چاقی میده .
شما چند نمونه اش رو نام بردید . منم چند تاشو پیدا می کنم بعد در موردشون مینویسم ببینم چطور تغییرشون بدم .
باتوجه به قسمتی از متن خب تا حدودی راه چاره رو درک کردم .
(زمانی که با مرور افکار درباره اینکه اضافه وزن من زیاد شده است و دیگر قادر به لاغر شدن نیستم در ذهن خود مواجه شدید به شکل آگاهانه از تکرار و مرور این فکر و مهمتر از آن بیان کردنش خودداری کنید و در ذهن تان به خودتان بگویید که من فقط می خواهم ۵ کیلو از وزنم را کم کنم و این کار بسیار ساده است.)
اولین کاری که باید کنم اینه که به شکل آگاهانه از تکرار و مرور این فکر در ذهنم خودداری کنم .
استاد خب من این کارو این چند روز کردم حتی گفتم فقط یک کیلو میخوام کم کنم و این کار خیلی راحته اما بازم در ذهنم این کارم سخت اومد . یعنی انگار باز انتظار برای کاهش این یک کیلو عذاب آور بود .
یعنی کاهش یک کیلو هم برام سخته و باز باید راحتترش کنم .
جالبه برام چاقی به این سختی و عذاب آوری چطور برای من آسونه اونوقت لاغری که واقعا برای انجامش کار خاصی نباید انجام بدیم اینقدر سخت . مثلا کاری که برای لاغری انجام بدیم هیچکار نکردنه .
مثلا وقتی چاقیم بیشتر میخوریم بیشتر باید غذا درست کنیم ولی وقتی رژیمیم غذاها سبکتره خب زحمت زیادی نمیخواد بکشیم .
یا مثلا موقع چاقی وقتی میخوایم ورزش کنیم به شدت رنج می کشیم ولی یه فرد لاغر وقتی میخواد ورزش کنه به راحتی ورزش می کنه . خب لاغر بودن خیلی راحتتر از چاق موندنه .
اما مسیرش برای من سخته . یعنی وقتی گرسنه میشم افکارم منفی میشه اونوقت حتی زمانی که گرسنه نیستم هم از گرسنه موندن میترسم . ترس از گرسنگی خیلی وقتها منو وادار به خوردن می کنه .
نمیدونم فعلا دارم بررسی می کنم ببینم چه فکرایی دارم . همون یک کیلو هم فعلا به خودم نمیگم چون همونم برام سخته . فعلا دارم فکر می کنم چطور لاغر شدن رو در ذهنم لاغر کنم که انگیزه و اشتیاق برای لاغر شدن پیدا کنم .
سلام .
خب من یه چند تایی از افکارمو پیدا کردم که بهم حس چاقی میده .
چند روز دیگه خواهرم مهمونی داره و من چون چاقتر از دفعه ی قبل شدم میخواستم در این مهمونی شرکت نکنم تا فامیل منو نبینه .
خب این یه فکر چاقیه . این که من به چاقتر شدنم فکر می کنم . من حدودا ۵-۶ کیلو از سری قبل که فامیلهام رو دیدم چاقتر شدم . یکی از افکار چاقیم خجالت کشیدن از اندامم هست . مرور افکار چاقی پیش بینی می کنم که من ۶ کیلو اضافه کردم در حالیکه من آخرین باری که وزن کردم ۵ کیلو اضافه داشتم . ولی به راحتی انتظار دارم که ۶ کیلو اضافه کردم .
این چند تا فکر رو در مرد مهمونی رفتن پیدا کردم .
۱- شرکت نکردن به مهمانی به دلیل چاقتر شدن
۲- خجالت کشیدن از دیگران به دلیل چاقتر شدن
۳- انتظار افزایش وزن داشتن و به راحتی تجسم ۱ کیلو اضافه تر .
۴- حس افزایش وزن داشتن
۵- اطمینان به افزایش وزن
۶- فکر کردن به چاقی
۷- ناراحت بودن از چاقیم اینکه چرا من چاقم
۸- چرا نمیتونم کم بخورم
۹- چرا همیشه گرسنه هستم
………
مورد دیگه ای که پیدا کردم اینه که بعد از غذا خوردن من همیشه عذاب وجدان دارم و خودم رو به شدت سرزنش می کنم و همیشه حسم بعد از غذا بده .
مثلا بعد از غذا به خودم میگم
۱۰- چرا خوردی
۱۱-بازم داری چاقتر میشی
۱۲-ببین بازوهات چقدر گوشت اضافه دراوردن
۱۳- تا کجا میخوای پیش بری
۱۴- چرا نمیتونی جلو خودتو بگیری
۱۵-بسه دست از غذا خوردن بکش
۱۶- آخه این چه وضیتیه برای خودت درست کردی
و هی منزوی تر و سرشکسته تر میشم .
موقعی که خودم و در آیینه نگاه می کنم دائما افکار چاقی مرور می کنم
۱۷- نگاه کن چه بازوهایی داره
۱۸- خاک بر سرت با این اندامت
۱۹- دیگه نمیتونی از زمین بلند بشی
۲۰- چه شکم گنده ای
۲۱- حالم به هم میخوره از دیدنت
۲۲- چه رونای گنده ای
۲۳- مثل بشکه شدی
گاهی گریم میگیره از این همه چاقی .
۲۴- دیگه چاره ای ندارم
۲۵- من دیگه از دست رفتم
۲۶- دیگه هیچ امیدی نیست
۲۷- هیچ راهی برای لاغر شدنم ندارم
از غذا خوردنم به شدت میترسم .
۲۸- چقدر میخوری آخه آرومتر
۲۹- موقع خوردن در بازوهام حس چاقی می کنم و تجسم چاقی دارم
موقع وزن کردن
۱- میگم وای نکنه چاقتر شده باشم
۲- از ترسم گاهی حتی روی وزنه نمیرم چون میترسم که دوباره چاقتر شدم
۳- وقتی میبینم چاق شدم به خودم بد و بیراه میگم نومید و ناراحت از اینکه چرا باز اضافه وزن پیدا کردم
۴- چرا لاغر نمیشم
۵- چیکار کنم لاغر بشم
۶- ای خدا اخه مگه من چه گناهی کردم
۷- خدایا کمکم کن من لاغر بشم من بی پناهم ای خدا کمکم کن
۸- چرا انقدر کند میام پایین آخه
موقع لباس پوشیدن
۱- وای بازم لباسام تنگ شدن
۲- دیگهسایز من لباس پیدا نمیشه
۳- روم نمیشه برم لباس بخرم همش باید دنبال سایزهای بزرگ بگردم
۴- من تا کی باید از مغازه های لباس فروشی به خاطر سایز بزرگم شرمنده و خجالت زده باشم
۵- وای بازم دکمه لباسم بسته نمیشه
۶- وای چرا لباسم به تنم نمیره .
۷- خدایا خسته شدم حتی گشادترین لباسهامم باز برام تنگ شدن
و چنین جملاتی
رنج آور
اینا رنجهای چاقی در من هستن .
حالا وقتی رژیم میگیرم یا باشگاه میرم .
وقتی غذام رو کم می کنم
۱- نمیخام غذام و کم کنم
۲- آخه من چه گناهی کردم که باید رژیم بگیرم
۳- آخه این چه غذاهاییه من باید بخورم
۴- من دلم پیتزا میخواد نوشابه میخواد فست فود میخواد
۵- چرا معده ام ناراحت میشه و همش ترش می کنم
۶- چرا من باید این غذاهای خوشمزه رو نخورم یا کم بخورم
۷- چرا نمیتونم هر چی دلم میخواد و بدون ترس از چاقی بخورم
۸- چرا باید انقدر زجر گرسنگی بکشم
۹- چرا افراد خانواده میتونند یه بشقاب پر غذا بخورن من باید بشینم خوردن اونها رو تماشا کنم و غذاهای بدمزه ی خودم و بخورم
۱۰- من گشنمه با این غذاها سیر نمیشم
وقتی که میخوام برم باشگاه
۱- وای چقدر سخته تردمیل زدن
۲- چرا زمان تموم نمیشه .
۳- چقدر دراز نشست سخته
۴- چه فشاری داره بهم میاد
۵- چقدر دارم سختی می کشم .
۶- خسته شدم
۷- آخ پاهام درد میگیره عضلاتم درد می کنه
۸- تمام بدنم خورده
تمام این افکار در مواقعی که گفتم میاد سراغم .
من با این افکار چاق کننده که دائما تکرار میشن در سرم دائما حس چاقی دارم و این حس بد چاقی یا حس بدی که نسبت به مسیر لاغر شدن دارم منو سر در گم می کنه
واقعا دیگه توان بیشتر چاقتر شدن رو ندارم .
از طرفی هنوز مسیر لاغری برام روشن نشده .
خیلی سخته و عذاب آور وقتی هنوز تکلیفت با خودت روشن نشده .
میدونید چی دلم میخواد .
دلم میخواد چشمم و ببندم و باز کنم و ببینم به وزن ایده آلم رسیدم . سبک شدم گاهی دلم میخواد برم توی کما تا ذهنم دیگه کار نکنه و بدنم طبق طبیعت خودش منو لاغر کنه .
چون کار روی ذهن هم باز خودش سخته .فرمولها عوض نمیشن .ایمان ندارم که عوض بشن .
ایمانم کمه .
تغییر فرمولهای ذهنی کار یه روز و دو روز نیست .
میبینید اینا هم الگوهای ذهنم در مورد مسیر لاغری با ذهنه .
دلم میخواد برم به کمای ذهنی . کاش میشد با مراقبه به کمای ذهنی با اختیار وارد شد در اونجا ذهن کلا از تحرک می ایستاد و استراحت میکرد .
راستی ذهن ما خیلییییی فعاله ها . اگه فعالیت همه ی عضلات رو تقویت می کنه پس ذهن ما هم خیلی باید متناسب باشه چون ورزشکاری حرفه ایست .
به هر حال امروز من این فرمولا رو پیدا کردم . فعلا که نمیدونم باهاشون چیکار کنم فقط یه جایی از متنتون نوشته بودین آگاهانه مراقبت کنم که این فکرها رو نکنم و بهشون دامن نزنم بدونم اینا فکر چاقی هستن و بگم بیخیال . ولشون کن . خودشون درست میشن
(زمانی که با مرور افکار چاقی مواجه شدید به شکل آگاهانه از تکرار و مرور این فکر و مهمتر از آن بیان کردنش خودداری کنید . این کار بسیار ساده است. به این شکل شما می توانید افکاری که منجر به کوه ساختن از چاقی در ذهن شده اند را شناسایی و به مرور با به کار بردن جملات جایگزین اطلاعات جدید و مخالف با اطلاعات قبلی در ذهن ایجاد کنید.به این شکل تصویر ذهنی قبلی شما درباره چاقی با مشکل اعتبارسنجی و تایید از طرف شما مواجه می شود .
و فرصت برای ایجاد تصاویر جدید ذهنی از وضعیت فعلی که فقط ۱کیلو اضافه وزن دارید فراهم می شود.)
پس من با به کار بردن جملات جایگزین به جای فرمولهای چاقی که در کامنت قبلم نوشتم میتونم اعتبار تصویر چاقی و تاییدشون رو زیر سوال ببرم .
من توسط فرمولهای چاقی که در ذهنم ایجاد کردم چاق شدم . فرمولهای چاقی فرمولهایی هستن که حس چاقی بهم میدن .
حس چاقی چیه ؟ حسیه که منو از خودم متنفر می کنه . حسیه که من رو از خودم جدا می کنه . یعنی بهتره بگیم کسی که از خودش جدا شده و با وجود خودش یگانه نیست و دائما میخواد از خود فرار کنه این شخص در حس و حال ترس همیشه داره زندگی می کنه
خب ترس در همه انسانها هست اما حالا چرا ترس در من حس چاقی تولید می کنه ؟ نمیدونم .
خب حالا من میخوام انتخاب کنم که سعی کنم به چاقی فکر نکنم .
البته نمیشه که به چاقی فکر نکرد اما میشه از زاویه بهتر نگاهش کرد طوری که حس چاقی تولید نکنه .
یعنی مثلا میگن به گذشته و آینده فکر نکنید خب نمیشه که کلا به گذشته و آینده فکر نکرد . همونجور که کار چشم دیدنه و نمیشه که این خاصیت رو ازش گرفت مگر بنا به دلایلی شخصی نابینا بشه .
اما کسی که بینا هست خب همه چیز رو میبینه اما کسی هم که مغزش سالم باشه خب این شخص فکر می کنه . اما اینکه به چی فکر کنم مهمه . اینکه اگر به گذشته دارم فکر می کنم یعنی چه چیزی در گذشته توجهم رو از روی زمان حال برداشته .
من خصوصیات خودم رو میگم چون همه ی انسانها متفاوت فکر می کنند . من فکر خودمو می گم من معمولا زیاد به گذشته فکر نمی کنم . اما وقتی به گذشته فکر می کنم که انرژی من اونجا مونده باشه یعنی یه اتفاقی افتاده که نتونستم هضمش کنم و انرژیم اونجا داره صرف میشه و پدیده ای در زمان حال اونقدر قدرتمند نبوده که توجه منو و انرژی منو از اون زمان بیاره در این زمان . من وقتی از انرژیم جدا میشم خب متوقف میشم دیگه پیشرفتی در زندگیم نخواهم داشت و در نتیجه بعد از مدتی به زندگی در چنگ غم و اندوه و افسردگی عادت می کنم . چون انرژیم رو در گذشته نگه داشتم و خودم رو متوقف کردم .
من برای رها شدن چه کار باید کنم .
اول اینکه خب فهمیدم دیگه کم کم باید به خودم بیام . تا کی باید خودم رو با غذا سرگرم کنم تا غم رو فراموش کنم . علت اینکه من به غذا وابسته شدم و چاق شدم این بود که غذا بی آزاره . غذا هیچ وقت قضاوتم نکرد . این همه من بهش حس بد دادم اما اون همیشه بود و سیرم می کرد بهترین سرگرمی بود که همیشه برام قابل دسترس بود و مهمتر از اون من برای خوردنش میتونستم دایره انتخاب زیادی داشته باشم . اما مشکل من از وقتی شروع شد که یواش یواش حس چاقی اومد بهم .
خب حالا من موندم و احساس چاقی و غذاهایی که با خیال راحت نمیتونم بخورمشون .
این نگرانی ها منو رها نمی کنند .
یعنی منم اونا رو رها کنم باز اونا از یه در دیگه خودشون رو نشون میدن . امروز داشتم یه فیلم میدیدم مرد متفاوت .
مردی که صورت خیلی زشتی داشت و بعد براش دارویی پیدا می کنند که صورتش طبیعی میشه .
خب اون از بیرون میخواست مشکلش رو حل کنه و مشکلش حل شد و زیباترین صورت رو پیدا کرد اما شخصیت نا کاملی که از زندگی در زشتی براش مونده بود نتونست چیزی رو برای خودش نگه داره و جالب اینه که یه فردی با صورتی مشابه صورت قبل این مرد وارد حوزه ی کاریش میشه و یواش یواش کار جدیدشو ازش میگیره . عشقشو جذب می کنه . عشقش با اینکه زن زیبایی بود عاشق شخصیت اون انسان زشت میشه و به راحتی این شخص زیبا رو کنار میزاره . خلاصه با این که این مرد زیبا شده بود اما اون مرد زشت همه زندگیشو ازش گرفت . چون مرد زیبا نتونسته بود از شخصیتی که برای خودش ساخته بود رها بشه و باز هم به نوعی دیگر از صورتی زشت در بیرون از خودش رنج کشید و اون صورت زشت در فردی دیگر همه ی زندگی و سلامتیش رو خونه اش رو عشقش رو شغلش رو همه رو با شخصیت جذاب و عالی که داشت ازش گرفت .
این مرد هرگز نتونست از خودش فرار کنه تا از شدت عصبانیت میزنه یه نفر و می کشه و به زندان میفته و وقتی از زندان بیرون میاد دیگه پیر شده بود اما اون مرد زشت با عشقش همچنان زندگی کرده بودند و در کنار هم گفتن ما به هر چی که میخواستیم رسیدیم ولی تو با گذشته ات هیچ فرقی نکردی . مرد حتی قدرت انتخاب هم نداشت و اصلا نمیدونست از زندگی چی میخواد در حالیکه اون مرد زشت تمام انتخابهاش و کرده بود .
و اینجا مرد در حالیکه عمرش رو هم در حس نفرت از اون فرد زشت گذرونده بود فقط نگاهشون می کنه و صدای اون مرد زشت رو در گوشش میشنوه که داره تند و تند غذا برای خودش و همسرش سفارش میده و با هم میگن و میخندن و وقتی نوبت به این مرد میرسه حتی نمیدونسته غذا چی سفارش بده و اون مرد زشت بهش میگه که تو با گذشته ات هیچ فرقی نکردی و فیلم تموم میشه .
اولش خیلی حسم بد شد نیم ساعت همینطور خوابیده بودم و به سقف نگاه میکردم . اما وقتی خوب فکر کردم دیدم اون مرد زشت درون اون مرد بود با اینکه ازش فرار کرد و به ظاهر صورتش رو خوب کرده بود اما اون صورت زشت در شکلی دیگر وارد زندگیش شد و خیلی بدتر از قبل تمام زندگیش رو ازش گرفت . چون این مرد اراده ی زندگی کردن نداشت . اراده ی ساختن خودشو نداشت . اراده برای تغییر کردن نداشت . اراده ی ساخت شخصیت جدید نداشت .
و دقیقا منی که در چاقی هم اسیر هستم درست مثل همون شخص فقط دارم اجازه میدم چاقی همه چیزمو ازم بگیره و من فقط وایمیستم و نگاش می کنم .
من شاید بتونم چاقی رو از جسمم به زور و با دکتر و دارو و اینها پاک کنم اما شخصیت چاق درونمه که زندگیمو داره ازم میگیره و حتی اگه من اون رو به زور از بیرون پاک کنم اون شخصیت چاق از وجهی دیگر در زندگیم خودشو نشون میده و باز هم انرژی منو میخوره و اراده و توان و اشتیاقم رو میگیره .اما این شخصیت خودم هستم که همیشه میخوام از خودم فرار کنم اما همیشه به من چسبیده .
من باید بگردم و شخصیت خودمو از نو بسازم . من باید شخصیت لاغرم رو خلق کنم بدون اینکه بخوام شخصیت چاقم رو از زندگیم حذف کنم .
اما واقعا انسانهای لاغر چه شخصیتی دارن . نمیدونم . فقط این رو میدونم که فرمولهایی که در پیام قبلیم نوشتم رو دیگه باید فراموش کنم و به جاشون فرمولهای مربوط به شخصیت لاغرم رو بسازم .