✨ همهی افراد چاق در آرزوی لاغری هستند، اما آنچه بین آنها و خواستهشان فاصله انداخته، نه غذاست و نه ژن! بلکه تصاویریست که از چاقی در ذهن خود ساختهاند. این تصاویر ذهنی مثل دیوارهایی نامرئی، ارتباط سالم بین ذهن و جسم را مختل میکنند و اجازه نمیدهند بدن به سمت تناسب حرکت کند.
🌀 خیلی از افراد چاق بارها و بارها برای لاغری اقدام کردهاند؛ از رژیمهای سخت گرفته تا ورزشهای طاقتفرسا. اما چون مسیر را اشتباه رفتهاند، یا استمرار کافی نداشتند، ذهن و جسم آنها نتوانستهاند با هم همراستا شوند. نتیجه؟ دوباره برگشتن به نقطهی اول…

✨ تعامل ذهن و جسم؛ پلی به سوی درک عمیقتر خودمان
از دیرباز انسان در تلاش بوده تا راز وجودش را کشف کند؛ و در این میان، یکی از اسرار بزرگ خلقت، تعامل بین ذهن و جسم است. فلاسفه و دانشمندان زیادی تلاش کردهاند این ارتباط را توضیح دهند، اما همچنان بسیاری از زوایای این رابطه حیرتانگیز ناشناخته باقی مانده است.
واقعیت این است که ذهن و جسم، دو عنصر جدانشدنی وجود انساناند. افکار، احساسات و باورهای ما میتوانند جسممان را تحت تأثیر قرار دهند، همانطور که وضعیت جسمی ما میتواند حال روحیمان را بالا و پایین کند.
🔬 علم چه میگوید؟
مطالعات علمی نشان دادهاند که استرس و افکار منفی میتوانند سیستم ایمنی را تضعیف کرده و سلامت ذهن و جسم را به خطر بیندازند. در مقابل، احساسات مثبتی مثل عشق، آرامش، قدردانی و شادی میتوانند بدن را تقویت کرده و حتی به درمان بیماریها کمک کنند.
برای مثال، یک مطالعه منتشر شده در مجله مغز،رفتار و ایمنی (Brain, Behavior, and Immunity) نشان داد که تجربه مکرر احساسات منفی با افزایش نشانگرهای التهابی در خون مرتبط است، در حالی که احساسات مثبت میتوانند سطح التهاب را کاهش دهند.
همچنین، تحقیقات انجامشده توسط دانشگاه هاروارد نشان دادهاند که قدردانی میتواند بهبودهای قابل توجهی در سلامت روانی و جسمی ایجاد کند، از جمله خواب بهتر، کاهش خطر افسردگی و بهبود سلامت قلبی-عروقی.
این یافتهها تأکید میکنند که پرورش احساسات مثبت و کاهش استرس میتواند نقش مهمی در حفظ و بهبود سلامت ذهن و جسم ایفا کند.
امروزه، پیشرفتهای علوم اعصاب و روانشناسی شناختی به ما نشان دادهاند که ذهن و جسم به طور مداوم در حال گفتوگو با یکدیگرند. بدن بهتنهایی توانایی تصمیمگیری ندارد. هر رفتار فیزیکی ما—از پرخوری گرفته تا انتخابهای روزمره—ابتدا در مغز پردازش و تصمیمگیری میشود.
و نکتهی جالبتر اینکه، حتی مغز هم محل ذخیره اطلاعات نیست. این ذهن ماست که همهچیز را در خود نگه میدارد.
🧠 ذهن؛ آرشیو تصویری بینهایت
خاطره اولین هدیه تولدتان را به خاطر دارید؟ عروسک، دوچرخه یا ماشین کوچکی که گرفتید؟ این اشیاء به شکل فیزیکی در مغز شما ذخیره نشدهاند؛ بلکه تصاویر و احساسات آن لحظات در ذهن شما ثبت شدهاند.
میتوانید ذهنتان را مثل فضایی ابری خارج از جسم تصور کنید؛ جایی که تمام تصاویر، خاطرات، احساسات و تجربیات زندگیتان در آن ذخیره شدهاند. ذهن همیشه و با سرعتی باورنکردنی، به این آرشیو دسترسی دارد—بدون آنکه نیاز به حمل فیزیکی اطلاعات باشد.
و اینجاست که تعامل ذهن و جسم شکل میگیرد:
• ما با استفاده از جسممان، تجربه میکنیم؛
• ذهن آن را ثبت میکند؛
• و بعد، با مرور این اطلاعات ذهنی، دوباره جسم را تحت تأثیر قرار میدهیم.
⚠️ مراقب مرورهای ذهنی باش
مرور خاطرات برای تصمیمگیریهای بهتر مفید است، اما بیشتر ما به شکل نادرستی از این توانایی استفاده میکنیم.
کافیست برخوردی ناخوشایند در گذشته را به یاد بیاورید؛ ذهنتان آن را با وضوح مرور میکند و مغز، همان احساس بد را در جسم شما ایجاد میکند—حتی اگر سالها از آن اتفاق گذشته باشد.
این همان تعامل قدرتمند ذهن و جسم است. مغز، پیامهای ذهن را به زبان فیزیکی تبدیل میکند: تپش قلب، تنفس تند، عرق کردن یا گُر گرفتن.
در واقع، ما در طول زندگی تجربههای جسمی محدودی داریم، اما میتوانیم هزاران بار آنها را در ذهن تکرار کنیم. مثلاً:
• شاید فقط یک بار شکست عاطفی داشتهاید، اما هزاران بار آن را مرور کردهاید.
• فقط یک بار از دست دادن عزیزی را تجربه کردهاید، اما بارها و بارها در ذهنتان آن را بازسازی کردهاید.
• همه فقط یکبار میمیرند، ولی ذهن میتواند صدها بار «ترس از مرگ» را تجربه کند.
✅ راهکار چیست؟
اگر ذهن میتواند اینگونه جسم را تحت تأثیر قرار دهد، پس ما میتوانیم با بازنویسی تصاویر ذهنی و مرور آگاهانه تجربههای مثبت، بدنمان را به سوی سلامت، آرامش و حتی تناسب هدایت کنیم.
به جای مرور شکستها، خاطرات خوب را مرور کن.
به جای پیشبینی فاجعهها، آیندهای آرام و روشن را تصور کن.
و به جای بارها زندگی کردنِ یک درد، فقط یکبار آن را بپذیر و بعد رها کن….

چاقی ذهن و جسم؛ کدامیک رنجآورتر است؟
اغلب تصور میکنیم چاقی فقط یک مسألهی فیزیکی است. اما واقعیت این است که چاقی ذهن و جسم هر دو نقش مهمی در تجربهی ما از اضافه وزن دارند — با این تفاوت که ذهن، خیلی سریعتر و گستردهتر از جسم، درگیر چاقی میشود.
شاید بدن ما اضافه وزن را در محدودهای خاص و ملموس تجربه کند، اما ذهن میتواند بدون محدودیت، بارها و بارها چاقی را بازآفرینی، تکرار و حتی بزرگنمایی کند. اطلاعات مربوط به چاقی در ذهن، مثل عکسهایی هستند که هر لحظه میتوانند دوباره مرور یا حتی دستکاری شوند.
این مرور ذهنی نامحدود، باعث میشود چاقی ذهنی بسیار شدیدتر و گستردهتر از چاقی جسمی احساس شود.
جسم چاق میشود، اما ذهن رنج میکشد
برخلاف تصور عموم، جسم انسان در بسیاری مواقع با اضافهوزن مشکلی ندارد. حتی وقتی عدد ترازو از ۱۰۰ یا ۱۲۰ کیلو عبور میکند، بدن همچنان به کارش ادامه میدهد. تنها در موارد شدید، مثلاً وزنهای بالاتر از ۱۵۰ یا ۱۷۰ کیلو، ممکن است اختلالاتی در حرکت یا عملکردهای حیاتی ایجاد شود.
اما ذهن انسان داستان دیگری دارد. ذهن خیلی زود و خیلی راحت از چاقی ناراحت میشود، حتی وقتی هنوز وزن فقط چند کیلو افزایش یافته. فشار روانی ناشی از چاقی، اغلب زودتر از خود چاقی جسمی شروع میشود و خیلی شدیدتر حس میشود.
چاقی ذهنی چطور گسترش پیدا میکند؟
از نظر نگرش عمومی، جسم برای چاق شدن نیاز به زمان، خوردن زیاد و کمتحرکی دارد. اما چاقی ذهنی، فقط چند ثانیه زمان میخواهد! کافیست یک تصویر، یک جمله، یا یک خاطره مرور شود تا ذهن دوباره وارد مدار چاقی شود.
ذهن ما تصاویر و خاطرات مربوط به چاقی را بارها و بارها بازسازی میکند؛ بدون اینکه به فعالیت فیزیکی نیاز داشته باشد.
حتی اگر سالها پیش، کسی به ما گفته باشد «خیلی لاغری، باید یکم چاق شی»، همین جمله میتواند مثل یک بذر در ذهن کاشته شود و بعدها تبدیل به درختی تنومند از افکار چاقی شود.
آغاز چاقی ذهنی از کجاست؟
جالب است بدانید که بسیاری از ما قبل از آنکه دچار چاقی جسمی شویم، بارها فشار چاقی ذهنی را تجربه کردهایم. شاید آن زمانی که هنوز لباسهای سایز کوچک بهراحتی تنمان میرفت، اما کسی بهمان گفت: «چقدر استخونیای!». همین جمله کافی بود تا ذهن ما شروع کند به تصور اینکه «من باید چاقتر بشم.»
نکتهی جالبتر اینجاست که علاقه به چاق شدن فقط در ذهن ایجاد میشود، چون جسم فقط وقتی اطلاعات را حس میکند که واقعاً آن را تجربه کرده باشد. اما ذهن میتواند با چند کلمه یا تصویر، همان تجربه را بارها و بارها بازسازی کند.
چاقی واقعی، رنج مشترک
شاید انگیزهی افراد برای چاق شدن متفاوت باشد — یکی برای جذابتر شدن، دیگری برای قویتر بهنظر رسیدن. اما بهمحض اینکه چاقی از ذهن به جسم منتقل میشود، رنج ناشی از آن در همهی ما تقریباً مشابه است.
همهمان تجربهی نصیحتهای بیپایان درباره لاغر شدن را داشتهایم. همهمان از گرفتن رژیم و نخوردن چیزهایی که دوست داریم خسته شدهایم. همهمان حسرت پوشیدن لباسهایی با رنگ دلخواهمان را کشیدهایم. این رنجها واقعیاند، اما منشأ بیشترشان در ذهن ماست، نه در جسم.
ذهن، تکرار میکند… و بزرگنمایی
ذهن ما علاقهی عجیبی به مرور خاطرات منفی دارد. مثلاً شاید فقط سه بار لباس دلخواهمان را به خاطر چاقی نتوانستهایم بخریم؛ اما ذهن این اتفاق را هزار بار مرور کرده، تحلیل کرده، غصه خورده و نتیجه گرفته که ما «بدبختترین آدم روی زمین» هستیم!
یا شاید فقط دو بار رژیم گرفتهایم و شکست خوردهایم، اما ذهن هزار بار این شکست را کوبیده توی سرمان و گفته: «تو اصلاً اراده نداری!»
همین چند بار شنیدن جملههایی مثل «چقدر چاق شدی!» ممکن است هزاران بار در ذهن ما تکرار شده باشند، و هر بار احساس بدتری برایمان ایجاد کرده باشند.
چاقی جسمی و ذهنی؛ دو جهان موازی
تجربهی ما از چاقی، در واقع در دو جهان موازی شکل میگیرد: یکی در جهان واقعی و فیزیکی، و یکی در جهان ذهنی و تصویری. متأسفانه، ما بیشتر از اینکه در جسممان چاق باشیم، در ذهنمان چاق شدهایم. مرور مداوم خاطرات و تصاویر چاقی، باعث میشود چاقی ذهنی رشد کند و حتی احساسات ما را بیشتر از چاقی جسمی آزار دهد.
به همین دلیل است که برای لاغر شدن پایدار، تنها رژیم و ورزش کافی نیست. باید چاقی ذهنی را هم پاکسازی کنیم. ذهنی که بارها چاقی را بازسازی کرده، نیاز به آموزش و رهایی دارد، نه فقط محدودیت غذایی.
اگر تجربهای از چاقی ذهنی یا جسمی دارید، یا از ذهنتان به خاطر فشارهایی که وارد کرده خستهاید، در بخش دیدگاهها با ما در میان بگذارید. شاید گفتنِ تجربهات، برای دیگری نوری باشد در مسیر رهایی از چاقی.
🌀 پاکسازی ذهن، آغاز تناسب جسم است.
💬 منتظریم تجربیاتت رو بخونیم…

تاثیر ذهن بر لاغر نشدن
حتماً برات پیش اومده که با دیدن کسی که یهبار باهاش بحث داشتی یا حرفی زده که ناراحتت کرده، هنوز قبل از اینکه حتی ببینیش، قلبت تند بزنه و یه حس استرس و دلخوری سراغت بیاد.
یا مثلاً قراره بری یه ادارهای که قبلاً کلی اذیت شدی اونجا؛ فقط با فکر کردن به اون روز، دلت میلرزه و اضطراب میگیری. اینا جادوی ذهن ماست؛ همون ذهنی که خیلی جاها بهمون کمک میکنه، ولی گاهی هم میتونه ترمزِ محکم زندگیمون باشه.
حالا اینو بیار تو ماجرای لاغر شدن. یه جاهایی، تأثیر ذهن بر لاغر نشدن بهقدری قدرتمنده که انگار یه کوه روبهروته، اونقدر بزرگ که حتی فکر فتحش دلسردت میکنه.
ما آدمها، هر چی از چاقی کشیدیم—چه تجربهی نگاه سنگین بقیه، چه سختی خرید لباس، چه رژیمهای بینتیجه—همهشون رو تو ذهنمون بایگانی کردیم. ولی نه یه بار، نه دوبار، هزار بار این خاطرهها رو تو ذهنمون مرور کردیم. نتیجهاش؟ یه تصویر ذهنی از چاقی که خیلی ترسناکتر از واقعیتش شده؛ یه غول ذهنی.
وقتی تصمیم میگیری لاغر شی، ذهن همون اول، کل تاریخچه شکستها و حرفهای منفی رو میریزه روی میز:
• من نمیتونم رژیم بگیرم.
• بدنم چربی رو سریع جذب میکنه.
• من که از اول هم چاق بودم.
• اراده ندارم.
• سنم دیگه گذشته…
و اینجا دقیقاً تأثیر ذهن بر لاغر نشدن خودش رو نشون میده. چون هنوز حرکتی نکردی، ولی ذهنت یهعالمه دلیل و مدرک آورده که چرا قراره شکست بخوری.
فرض کن قراره بری کوه. اگه از همون پایین فقط به قله خیره شی و با خودت بگی «وای چقدر دوره، اصلاً نمیتونم!» احتمالاً حتی یه قدم هم برنمیداری. اما اگه بگی «فقط تا اون درخت برم، بعد یه نفس بگیرم» راحتتر میری جلو. لاغر شدن هم همینطوره.
ولی ذهن ما چیکار میکنه؟ یهذره که وزن کم میکنیم، سریع یاد چهل کیلویی میافته که هنوز مونده و میگه: «خیلی راه مونده! ولش کن، نمیصرفه!» دقیقاً همونجا آدم دلسرد میشه.
یه جاهایی ذهن مثل یه مربی سختگیره که فقط ایراد میگیره. نمیذاره از حرکتهای کوچیکمون خوشحال بشیم. درحالیکه باید بفهمیم ذهنمون با ماست، ولی گاهی لازمه یادش بندازیم که واقعیت با تصوراتش فرق داره.
حتی دیدن آدمهایی که بیشتر از ما وزن کم کردن، تو کوهپیمایی شاید باعث بشه بگیم: «دمش گرم، منم ادامه میدم!» ولی تو مسیر لاغری با ذهن، خیلیهامون سریع میافتیم تو دام مقایسه و ناامیدی: «اون تونسته، ولی من نمیتونم!» باز هم، ذهن!
ذهن ما دوست داره از چیزای قبلی نتیجه بگیره. ولی وقتی گذشتهمون پر از رژیمهای بیثمر و تلاشهای بینتیجه بوده، ذهنمون با خودش میگه: «اینم مثل قبلیاس، بیفایدهست!» و همین میشه سد جلوی تغییر واقعی.
اما راهش چیه؟ اینکه مسیر لاغری رو نه با عجله، بلکه با آگاهی طی کنیم. درست مثل یه کوهنورد که با قدمهای حسابشده و استراحتهای بهموقع جلو میره. مهم نیست کی به قله میرسه؛ مهم اینه که از مسیر نترسی، وسط راه نچرخی و نگی «بیخیال».
باید بدونی که تأثیر ذهن بر لاغر نشدن فقط وقتی قوی میشه که تو بهش اجازه بدی. پس به جای باور به کوه خیالی چاقی، قدمبهقدم پیش برو. هر قدم کوچیکت بهاندازه یه قلهست، اگه از زاویه ذهن سالم بهش نگاه کنی.

🧠 مقاومت ذهن برای لاغری؛ واقعیت یا توهم ذهنی؟
تا حالا چند بار توی نوشتهها یا حرفهای دیگران با این جمله برخورد کردی که:
«من میخوام لاغر بشم، ولی ذهنم نمیذاره!» یا «ذهنم یه جوری مقاومت میکنه، اصلاً همراهم نیست…»
خب، بیا یه بار برای همیشه با این باور محبوب (!) روبرو بشیم و از پایه بررسیاش کنیم.
آیا واقعاً مقاومت ذهن برای لاغری یه چیز واقعی و خارجییه؟ یا صرفاً یه برداشت اشتباه از کارکرد ذهنه؟
چرا عقیده داریم ذهن و جسم ما برای لاغری با هم هماهنگ نیست؟
🌫 اول از همه باید بدونی ذهن یه چیز جدای از تو نیست.
ذهنت، همون خودتی با همهی خاطرات، تجربیات، ترسها و باورهایی که در طول زندگی ساختی. درسته که گاهی انگار ذهن توی سرمون زندگی نمیکنه و مثل یه موجود جدا حرف میزنه، ولی واقعیت اینه که ذهن فقط انبار دادههاته، نه یه نیروی جادویی که جلوی خواستههات وایسه!
✨ حالا چرا ما حس میکنیم ذهن داره مقاومت میکنه؟
ماجرا از جایی شروع میشه که تصمیم به لاغری میگیریم. این تصمیم یه تصمیم کاملاً آگاهانه، لحظهای و مربوط به حاله. اما ذهن… ذهن عاشق گذشتهست! ذهن مدام میره سراغ خاطرات قبلی، شکستها، رژیمهای ناتموم، وزنهایی که برگشتن، لباسهایی که هنوز تنگن!
📽 ذهن میاد این دادهها رو با یه ادیتور قوی میچسبونه کنار هم و تبدیلش میکنه به یه فیلم سینمایی ترسناک از آیندهات:
«تو دوباره شکست میخوری…»
«اگه بازم وزن کم کنی و بعدش دو برابر برگردی چی؟»
«تو اراده نداری، ولش کن بابا!»
و تو؟ تو این فیلم رو باور میکنی! چون تصویرسازی ذهن، واقعاً قویه و قشنگ بلد دلهره بکاره تو وجودت.
💥 پس چیزی که ما بهش میگیم “مقاومت ذهن”، در حقیقت مرور همون فیلمهای قدیمیه که بارها دیدیم ولی هی یادمون میره بازیگر و کارگردانش خودمون بودیم!
👣 حالا راه حل چیه؟
باید بفهمی که این افکار مقاوم نیستن، فقط آشنا و تکراریان. فقط چون زیاد پخش شدن، فکر میکنی درسته.
اینکه “من نمیتونم”، “بازم چاق میشم”، “ارثیهست”، یا “بدنم نمیسوزه” فقط صداهای ضبطشده ذهنه که بارها پخش شدن و دیگه حس میکنی قانون زندگیان.
📌 برای همینه که وقتی تصمیم به لاغر شدن میگیری، ذهنت سریع کانال خاطرهها رو میزنه:
• رژیم قبلی که ول کردی
• روزهایی که با اشتیاق شروع کردی اما وسط راه بریدی
• مهمونیهایی که توش جا زدی
• نگاههای سنگین دیگران وقتی گفتی “رژیم دارم”
و همش میخواد بهت بگه: «بیخیال! این راه مال تو نیست!»
🏔 حالا تصور کن ذهن تو از چاقی یه کوه ساخته. یه کوه غولپیکر که از دور اصلاً نمیتونی قلهش رو ببینی. اسم این کوه رو گذاشته “کوه مقاومت ذهن”! و تو؟ تو هر وقت میخوای شروع کنی، به جای قدم اول، سرتو میگیری بالا و با ترس از ارتفاع، میری عقب!
🎯 اما تو باید بدونی:
اگه قراره متناسب بشی، باید از فکر کردن به کوه چاقی و مقاومت ذهنی دست بکشی. نباید بذاری ذهن با بزرگنماییهای استادانهاش تو رو از پا بندازه. باید قدمبهقدم حرکت کنی. باید یادت باشه که این کوه، واقعاً به اون ترسناکی نیست که به نظر میرسه.
چون اون چیزی که تو رو نگه داشته، نه جسمته، نه ژنتیکت… ذهنته! همون ذهنی که میتونی تربیتش کنی.
📣 پس دفعه بعدی که ذهنت گفت:
«تو نمیتونی»،
یه لبخند بزن و بگو:
«ممنون که یادم آوردی مسیرم چقدر مهمه! حالا بیا با هم حرکت کنیم.»
ارتباط ذهن و جسم در درک چاقی
تا حالا چند بار درباره نگاه ذهنی به لاغری شنیدی؟ احتمالاً زیاد. توی خیلی از فایلها و دورهها درباره لاغری با ذهن صحبت شده. اما اینجا قراره یه گام عمیقتر برداریم؛ این بار میخوایم ببینیم ذهن و جسم چطور با هم در بازی چاقی و لاغری نقش بازی میکنن.
واقعیت اینه که ذهن ما در طول سالها بر اساس وضعیت فعلی جسممون تصویرهایی ساخته؛ تصویرهایی اغلب اغراقشده. مثلاً اگه الان ۵۰ کیلو اضافه وزن داری، ذهن تو یه کوه چاقی ترسیم کرده که فتح اون، مثل صعود به قله اورست بدون کفش کوهنوردیه!
اما خبر خوب اینه که برای تغییر این تصاویر ذهنی، نباید بازم فقط از دید ذهنی نگاه کنیم. باید پای جسم رو هم وسط بکشیم و اجازه بدیم ذهن و جسم با هم کار کنن.
ذهن، آینه جسم فعلی
ذهن ما اطلاعاتش رو از جسم فعلی میگیره. یعنی وقتی الان اضافهوزنت ۵۰ کیلوئه، تصویر ذهنیات هم بر اساس همون ۵۰ کیلو ساخته شده. ذهن نمیتونه خودش از هیچ چیز تصویر بسازه؛ از روی دادههای بدنی ما کپی میزنه.
حالا اگه بخوای تصویر ذهنی جدیدی از مسیر لاغری بسازی، باید این بار نگاهت رو فقط روی یه تکه کوچیک از چاقیات بندازی. مثلاً به جای فکر کردن به ۵۰ کیلویی که باید کم کنی، فقط ۵ کیلوی اول رو ببین. اینطوری، ذهنت فرصت داره تصویر واقعیتر و قابلدسترستری بسازه. نه کوه، بلکه یه تپهی کوچیک که میشه ازش بالا رفت!
مزیت این روش چیه؟
تصاویر ذهنی قدیمی تو، زمانی ساخته شدن که هیچ درکی از لاغری با ذهن نداشتی. تحت تأثیر رژیمها، ورزشهای طاقتفرسا و احساس شکست، ذهنت چاقی رو هی بزرگ و بزرگتر کرده. اما حالا که با روش ذهنی آشنا شدی، وقتشه اطلاعات جدید و تصویرهای قابل باور جایگزین اون فیل ذهنی قدیمی بشن.
تو الان توی مسیری هستی که ذهن و جسم قراره با هم متحد بشن. پس بیا از تصویر یه قدم کوچیک شروع کنیم؛ همون ۵ کیلو کم کردن.
راز قدرت ذهن در باور کوچکهاست
اگه هنوز ذهنت میگه “۵۰ کیلو کم کردن سخته”، وقتشه این جمله رو بازنویسی کنی: “۵ کیلو کم کردن آسونه.”
اگه فکر میکنی چربیهات قدیمیان و آب کردنشون سخته، بازنویسی ذهنی این میتونه باشه: “آب کردن ۵ کیلو چربی تازه و سطحی آسونه.”
ذهن و جسم باید اطلاعات جدیدی دریافت کنن. این اطلاعات جدید، افکار جدید میسازن و در نتیجه تصاویر ذهنی جدیدی تو ذهنت شکل میگیره. این بار وقتی به لاغری فکر میکنی، بهجای دیدن یه غول، یه قدم کوچیک ولی واقعی جلوی چشمت ظاهر میشه.
چطور نگرشهامون رو اصلاح کنیم؟
اصلاح ذهن و جسم فقط با نوشتن یا تکرار چند جملهی مثبت توی دفتر خاطرات اتفاق نمیافته. باید توی جریان زندگی، در لحظههایی که افکار چاقی سراغت میان، اونها رو آگاهانه متوقف کنی.
مثلاً وقتی ذهن میگه “من خیلی چاقم و دیگه نمیتونم لاغر شم”، بلافاصله این فکر رو جایگزین کن:
“من فقط قراره ۵ کیلو کم کنم و این خیلی سادهست.”
با این کار، افکار قبلی که از چاقی یه کوه ساخته بودن، کمکم رنگ میبازن. ذهن دیگه نمیتونه اون تصویرها رو بهعنوان واقعیت نگه داره، چون تو با افکار جدیدت داری براش دادهی تازه میفرستی.
جمعبندی: ذهن و جسم، همتیمیهای لاغری تو
اگر بتونی ذهن و جسم رو همراستا کنی و به جای جنگیدن با چاقی، روی یه بخش کوچیک و قابل مدیریت ازش تمرکز کنی، هم اطلاعات ذهنیات بهروز میشن و هم جسمت با ذهن هماهنگ میشه.
از همین امروز، اجازه نده ذهن فقط بر اساس جسم فعلیات قضاوت کنه. به ذهن کمک کن که از روی موفقیتهای کوچیک جسمت، تصاویر بزرگِ لاغری رو بسازه.
📝 نوبت شماست!
حالا دوست دارم بدونم نگاه شما به ارتباط ذهن و جسم در مسیر لاغری چطوره؟
تا حالا تجربهای داشتید که با تغییر ذهن، نگاهتون به چاقی هم عوض شده باشه؟
یا شاید الان در حال تمرین تمرکز روی «۵ کیلو اول» هستید…
👇 توی بخش دیدگاهها برام بنویسید.
نظرتون هم میتونه الهامبخش بقیه باشه، هم یه قدم مهم برای ساخت تصویر ذهنی جدید خودتون 💬✨
منتظرم! 🌱
منتظر کامنتهای شما هستیم! 💬👇
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.50 از 64 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
بنام خداوندبخشنده مهربان
سلام به همه همراهان و استاد عطار روشن عزیز
عید غدیر رو به همه عاشقان حضرت علی علیه السلام تبریک میگم
دقیقا نباید از کاه کوه ساخت
قبلا فکر میکردم لاغر شدن خیلی سخته و طاقت فرسا و همون هفته اول تسلیم افکار ذهن منفی میشدم و نا امید رها میکردم
و فکر میکردم هرگز نمیتونم لاغر بشم
و هر گز طعم لاغری رو نخواهم چشید
اما ب لطف خداوند و استاد روشن عزیز آرزوی ۱۰ ساله ی من داره کم کم رنگ حقیقت میگیره
الان برای من لاغر شدن و متناسب بودن طبیعی و آسونه و اصلا نگران نرسیدن ب وزن دلخواهم نیستم چون مطمئنم ک خود ب خود روزی میرسم آهسته و پیوسته ادامه میدم و برام مهم نیست چقدر طول بکشه
من عاشقانه و صبورانه هر روز در مسیر لاغری حرکت میکنم
و مراقب ورودی های ذهنم هستم چون اونها سرنوشت منو میسازن
هماهنگی ذهن و جسم در من اتفاق افتاده و لحظه ب لحظه بهتر میشه
در گیری های ذهنی کاملا خاموش شده و من در آرامشی وصف ناپذیر هستم
حالا میتونم در زمینه های دیگه ی زندگیم بهتر قدم بردارم و موفق باشم
درسته ک قبلا رسیدن ب لاغری برای من ب اندازه کوه اورست سخت بود
اما الان لاغری در وجود منه و بالا رفتن از تپه ی کوچیک اون آسون و راحت و در دسترسم هست
میخام بگم نا امید نشید ادامه بدین همه ی ما قطعا روزهایی لیز خوردیم و با انگیزه بیشتر ادامه دادیم
قطعا روزهایی کار داشتیم و وقت نکردیم بیایم سایت اما اشکالی نداره ولی بازم ادامه دادیم
لیز خوردن جزعی از پیروزی هست
و نا امیدی از شیطان
نشان های دریافت شده
سلام همه ما درگذشته چاق بودیم وتاسالها باهاش درگیربودیم وهمیشه دنبال راهی بودیم بتونیم چربی هارو اب کنیم حرف اطرافیان خیلی ازارمیدادماهاروکه چاق شدین لباس براتنتون تنگ شده بابا چاقی مادرتمام مریضی هاهست ازیه طرف تومغزما ذخیره کرده بودن چاقی ارثیه تواجدادت چاق بودن پدرومادرت اینجوربودن توهم به اونارفتی کم تحرکی ورزش نمیکنی کم نمیخوری وماوسوسه میشدیم ازدکتربرنامه رژیمی بگیرم اونم چندروزاول ذوق داشتم وقتی اجرامیکردیم زودخسته ودلسردمیشدیم ورهامیکردیم فکرمیکردیم نمیتونیم ولی این ذهن ناخوداگاه بود ادامه نمیدادچون براش سخت بود رژیم ناهماهنگ بودن ذهن وجسم فقط به جسم فشارمیادچقدربی حس وحال میشدیم عددترازوچقدربماازارمیدادنه ورزش بما کم میکردنه دمنوش همیشه توحسرت لاغری بودیم بااینکه رژیم میگرفتیم ولی امیدی ازلاغری نداشتیم بیشتربسمت چاقی میرفتیم مغزانسان تصویری هست وماهمیشه تصویرچاقی رودرذهن ذخیره کردیم خودرژیم همیشه عامل استرس بود معز انسان یک اتفاقی شایددرگذشته برامارخ داده ولی شایدبارها مرورمیکنه هی خاطرات روبیادمامیاره درموردرزیم وچاق شدن همینجوره مامیومدیم رژیم میگرفتیم لاغربشیم ولی متاسفانه استرس ازچاق نشدن ماروبسمت چاقی هدایت میکردوقتی ذهن وجسم هماهنگ نباشه لاغری اتفاق نمیفته من مدتی ازیک سری اتفاقات مدام حرف میزدم بعداگفتم چرااینقدرتکرارش میکنم من دارمازش دعوت میکنم بیادتوزندگیم خیلی باارامش گذاشتم کنارسعی میکنم به چیزهای خوب فکرکنم وحرف هاوخاطرات بدرومرورنکنه.ایناسم هست براذهن ما من همیشه انجام کارروی سخت میکردم براخودم ولی طبق فایل ۱۷دوره صدگام یادگرفتم بیام براذهنم هرکاری حتی لاغری روکوچیک وخوردش کنممن اگر۱۰کیلواضافه وزنمه اونوتبدیل کنم به ماهی دوکیلواین براذهن ناخوداگاهم راحته یاکارخونه بیام کم کم انجامش بدم چقدربرام راحت میشه من امروزاولش برام یکم بی حس وحالی بودبعدبلندشدم خوردخوردکاراموانجام دادم دیدم بدون اینکه سختی بکشم من کل کارهاموانجام دادم پس لاغری رواسان کنیم براذهن مون هرروزیک تامی روانتخاب کنیم فایل هاروگوش کنیم وتمرینات روانجام بدیم اصلا نگیم ذهن مقاومت میکنه چه مقاومتی این ماهستیم یکم سستی میکنیم تویادگیری بعدشم مدام ذهن مارودرگیرخوردن نخوردن نکنیم تصمیم بایدازدرون شروع بشه من بایدباخودم به صلح برسم فلان چیزرومیل ندارم بخورم نه گاهی بگم نه امروزشیرینی نخوردم خوشحالم چه بخوریم نخوریم هردومیشه چاقی پس طبق میل رفتارکنیم نه طبق عادت من گذشته خیلی ازخوراکی هاترس داشتم ولی الان نه درسته نگرش ها سراغ همه میادمابایدمدیریت کنیم بهش بهاندیم طبق انچه ازاستادیادگرفتیم ادامه بدیم درطی مسیرلیزنخوریم اگرلاغری باذهن روداریم دنبال میکنیم درکنارش به رژیم فکرنکنیم درسته این روش دهنی باوراشتباه مغزروبرمیداره اصلاح درست جایگزین میشه ولی اون فکرچاقی هیچ وقت پاک نمیشه حضورش کم کم میشه لاغری باذهن بایدهمیشه تداوم داشته باشه نه برامدتی اجراکنیم متناسب بشیم رهاکنیم یابگیم ماکه بلدیم نیازی نیست فایل گوش کنیم اشتباهه باید باارامش وبدون دنبال کردن افکارواخبارمنفی ادامه بدیم باحس وحال خوب ولاغرشدن براخودمون اسان کنیم کلی فایل توسایت هست ماباپلی کردن هرکدوم میتونیم حالمونوخوب کنیم
نشان های دریافت شده
سلام اینک احساسات ناخوشایند سبب بیماری استرس میشدند و زندگی کردم اونقدر اتفاقات بد زندگیم رو بگم مرور میکردم ک در بیماری زندگی میکردم
مادامی ک ذهنمو افکارمو باورهامو تغییر دادم یعنی جور دیگه فکر کردم خیلی شفا پیدا کردم شاید باورتون نشه ک شفای ما هم دست خودمون وافکارمون هس یعنی انرژی شفابخش خدا همیشه درجریان مادامی ک من درجهت مثبت باشم اون انرژی شفا منو جسمم و زندگی دربر میگیره
همین چن دقیقه میشه با تعریف کردن زندگی ی شخص اتفاقی در گذشته برام مرور شد و من ب زبون اوردم الان اون تلخی تو ذهنم داره میچرخه اما اگه همون موقع ب زبون نیاوردم حسشم نمیکردم
اینجاست ک نقش انتخاب برام بلد میشه همانطور ک من مسیول ا نتخاب این هستم چی بخورم و چی نخورم مسئول اینم هستم ک ب چی فکر کنم یا نکنم علف هرز رو دروجودم پرورش بدم و تیغ های اون بره ب وجود خودم یا دشت گل بکارم در وجودم
همه چی منم
بعضی اتفاقها هستند وقتی باهاشون روبه رومیشم تموم وجودم سردمیشند تو اصطلاح میگیم عرق سرد کردم برای درک این من تو خونه ای زندگی میکردیم ک خیلی سوسک درمیامد من الان ی سوسک بینم قشنگ عرق سر میکنم کل بدنم جمع میشه شاید یکی نگا کنه بگه زن گنده چرا اینجوریه یا همسرم مسخرش میاد ولی من از چندش تموم بدنم مور مور میشه واسه همین میگن دیگران را قضاوت نکنیم چن درگذشته اونها نبودیم
یا ذهن من امروز خبری رو شنید ک من ب اتفاقات مشابه اون درگذشتم برد ومدام میومد تا حال من رو خراب کنه یعنی داشت بهم تذکر میداد ومن چن بار ب زبون اوردم ولی نسبت ب گذشته این دفعه زود رشته افکار رو میبردیم اگه ب زبون نمیاوردم بیشتر محو میشدن
گاهی اونقدر فشار اضافه وزن رو حس کردم ک تموم بدنم از درون ی جوری بود من همیشه زمانی ک خرید رفتم لباس برا مهمانی برا دورهمی اون فشار چاقی هزاران باربیشتر ور در ذهنم حس کردم اونقدر بر ام رنج اور هس ک از هچی لذت نبرم ورمق هیچی نداشته باشم مثل اینک ی کوه ور پشتت گذاشته باشند وتو زیرش له بشی
گاهی ا ونقدر از چاقی میترسدیم ک فک میکردم همه جامو برمیداره و هیچکس هم منو درک نمیکرد فک میکردن من دوس د ارم ک چاق بشم اون ها تلاش من رو نمیدیدن رژیم ورزش انگارمن وی لباستو ویترین بودم ک همه فک میکردن باید درمورد من نظر بدن من هربار با نصیحت دیگرا ن از چاقی میمردم چاقی من رو دوره نوجوانی کشت چاقی همه چی منو عزت نفس اعتماد بنفس لبخند شاد زنگیمو همه چیمو ازم گرفت من دست خالی پیش خدا رفتم ب اینجا هدایت شدم وازاون روز زندگی من عوض شد ومن در پی ساختن
فر یبایی هستم ک از چاقی پلی ب سمت خدا زد
دیروز کلی ظرف داشتم کوفته درست کرده بودم واز ی طرف کلی کار دیگه داشتم احساس اون لجبازی و ترس رو با خودم داشتم ک من دیگه نمیشورم بجای جنگ با این حس وفکر اومد تلوزیون باز کردم ی مسابقه بخش میشد نگا کردم بعد ۵ ۱۰ دقیقه پاشدم سالاد اوردم درست کردم وبعد اون ب تبلیغ داد پاشدم نصف ظرفها رو شستم بعدش اومدم نگا کردم ودر حین نگا کردن رفتم کارهای خونه رو انجام دادم بعدش تبلیغات ظرفها رو شستم اینجور اینجور یدفعه دیدم خونه سینک برق میزنه من از فیلم شروع کردم اخرشم تموم کارهام تموم شد درمورد لاغری هم همینه باید از کم شروع کرد باید با تغییرات کوچک جشن گرفت بزرگشون کرد همانطور ک ی ذره خوردن غذا رو درخودمون بزرگ میکردیم
من درمورد اینک وزن نمیکنیم و این ۵ کیلو برام مشخص نیس نمیدونم چی تعیین کنم او ن تغییر رو برام بلد کنه اینک مثلا ی لباس رو بزارم باز این ی جور نقش ترازو رو بازی می کنه در شکل وقالب دیگر ولی در قالب ی رفتار نگا کنم میتونم بگم ک من فقط میخوام ی عادت رو تغییر بدم و اون عادت رو هم ریز کنم مثلا بگم نصف این عادت رو انجا م میدم اینجوری هم میشه نگا کرد بهش
من میتونم تعییر کنم باید خاط ا تللعری از جنس لاغری با ذهن باز جسمم رو پرورش بدم
نشان های دریافت شده
سلام استاد
از چاقی خود کوه نسازیم . ما نباید چاقی خود را در ذهنمان بزرگ جلوه دهیم که ذهن فکر کنه لاغر شدن خیلی سخته چون بعضی از افراد فکر می کنند لاغر شدن مثل بالا رفتن از کوه برای افراد چاق سخته و بنابراین زیاد به لاغری فکر نمی کنند چون آن را سخت می دانند و خود را یک قربانی چاقی می دانند
ما باید بدانیم ذهن و مغز بسیار باهم در ارتباط هستند تصاویر در مغز نمی ماند بلکه در ذهن ذخیره می شود و بنابراین مغز برای انجام دادن باید آنها را در ذهن داشته باشد بنابراین باید بدانیم ارتباط بین ذهن و مغز زیاده و این دو هرگز از هم جدا نیستند و نمی توانند به طور مجزا کار کنند
ما باید اضافه وزن خود را در ذهن کوچک کنیم تا مغز بتواند این دستورات ساده را اجرا کند
ما باید حرفهای منفی که در ذهن ایجاد می شود را با کلمات بهتر جایگزین کنیم تا آن را اجرا کنه
من نمی توانم لاغر شوم را با کلمات من به راحتی می توانم ۵ کیلو از وزنم را کم کنم جایگزین کنم تا احساس شادی و اعتماد به نفس در ما زیاد شود
ما باید هر چیزی که در ذهن ما بزرگنمایی شده و به صورت کوه درآمده را کوچک کنیم تا بتوانیم آنها را در ذهن آسان جلوه دهیم
دقیقا مثل درس خواندن اگر به ما بگویند باید کتاب ۵۰۰۰ صفحه ای را بخوانی ذهن مقاومت میکنه ولی وقتی زمان بدهند و خودمان فصلهای کتاب را قسمت کرده و هر کدام را جداگانه بخوانیم و سرجمع کل کتاب خوانده شده بدون استرس و اضطراب پس باید اضافه وزن خود را اگر ۴۰ کیلو است در ذهن خود بگوییم من اگر ماهی ۲کیلو هم کم کنم میشه ۲۰ ماه و این شدنی است و چون می دانیم از این روش درست تناسب دائمی است و چاقی ما بر نمی گردد بنابراین ۲۰ ماه برای مدت زمانی که من چاق بودم چیزی نیست من ۴۷ سال چاق بودم و از هرروشی نتوانستم متناسب شوم وبا ایمان کامل به اینکه من از این روش لاغر می شوم مدت کمی است . پس لاغر شدن را در ذهن آسان کنیم تا راحتر لاغر شویم چون پاکسازی ذهن آغاز تناسب جسم است و تا ذهن ما از باورهای اشتباه پاک نشود جسم ما هیچ تغییری نمی کند پس با تغییر الگوهای ذهنی لاغری را در ذهن آسان کنیم
نشان های دریافت شده
به نام خدایی بخشنده ومهربان
سلام خدمت استاد عطارروشن وهمه دوستان هم مسیر
روز گذشته من یی دیدگاه برای این فابل نوشتم نمیدونم چی شد کاملا خذف شد گفتم حتما علتی داره یی بخشی ازمطالب این فایل تو ذهنم درست نشست نکرده ازش عبور کردم
با زمان دادن دوباره مطالعه 📚 وکمک خدایی عزیزم مطالبی خوبی برای خودم واضح شد که خیلی نیاز بهش داشتم مطالب گل جیدن شدن تو گوشیم نوشتم حالا با بیدارشدن اولین کارم خواندن میثاقنامه با حال خوب بود
حالا یاداشت آنچه دریافت کردم هست
یاد گرفتم من تومسیر قبلی نفش انباردار بازی کردم که ساخته های از باورهای وتصویر ذهنی و الکویی از کلی رفتار وعمل کرد ساختم با افتخار ازساخته خودم حسابی مواظبت وانها تو ذخیره کردم تو ذهنم بی،گناهم اونم حس کرد ساخته من خیلی باارزش هست چون من بهش توجه داشتم برای رضایت من وتوجه من ازهرانجه من بهش داده بودم نهایت استفاده میکردم که برای من بهترین کار انجام بده اون خودش بهترنهاش کنارگذاشت از داده من بهعنوان اصل استفاده کرد
ذهن که اصل از بدل تشخیص نمیداد حس کرد آنچه من بهش دادم اصل هست درست من الماس 💎 💎 که داشته باشی واون بهش توجه نکنی جاش شیشه رو تراش بدی وازاین شیشه جای الماس روی نگین انگشتر استفاده کنی اون الماس اصل کنار بزاری يا شیشه روی الماس قرار بدی که پوشش زیبای داده باشی غافل ازاین که این شیشه جای الماس نمیگیره
ذهن بی گناهان ازت بی نهایت غذر میخوام که اشتباهم برای تو هم کار سخت کرد از اصل خودت دور افتادی چقدر ازت گله وشکایت داشتم تو همین مسیر فبلی با کفتنم با ابراز کردن وشکابت کردن بار اشتباه به کردن تو می انداختم کلی بهانه با هربارگفتنم برات ذخیره میکردم که هی یادم بیاری من چیزی برای گفتن داشته باشم که مسئولیت کارم به گردن نگیرم
تکرار دورها شاید به ظاهر چیزی نداره تکرار هست ولی وفتی زمانش برسه همسو میکنه من با مسیر و خدای عریزم این همسویی بی نظیر برام مهیا میکنه که بتوانم از مانع خودم عبور بدم با اینکه بار ۴ هست که دارم دوره پاک سازی ذهن تکرار میکنم جند روز پیش رسیدم به یی فایلی که شما درست مثل حالی من داشتید تو اون فایل با مهربانی وحس خوب وتن صدای بی نظیر درست مثل صحبت با بچه بازیگوش که بسیار دوستش دارید و قصد از صحبت تکرار نکردن کار اشتباه هست به این شکل صحبت دل نشینی با ذهن خودتون انجام میداد و من کلی از اپن بخش لذت بردم واین صحبت حک شد توپوشه خاطرات مسیرم حالا امروز نیازم من این صحبت بود و برای اولین بار با همون حس من دارم با ذهنم صحبت وارتباط جسم وذهنم انجام میدم جقدر جالب که من ازیاد گرفتم دارم نهایت استفاده میکنم خدایا شکرت
حتی این بار یی کار دیگه کردم ذهنم و وحودم رها کردم که تو نوشتن من فقط، انچه به من گفته مبشه تمیز و مرتب بنویسم حس میکنم دارم راحت اسون روان یاد داشت میکنم برای این بخش خدایا سپاس گزار هستم
وفتی توجه به بخش اشکال داره ارحد معمولی خارج میشه تمام تلاش بی ثمر میشه حس بد میشه حال خوب نیست حس کمی دچار ایراد میشه ولذت از مسیر کاهش میده من تو این مسیر بارها به موانع رسیدم این حالت برام من ساخته شد ولی به شکر خدایی عزیزم و کمکش ازش خودم عبور دادم با موفعیت عبور دادم وفتی برکشتم دیدم اگه سابق بود من پشت هربخش از موانع حتما جا مونده بودم ولی با خوشحالی میگم من ازش عبور کردم بازم تمام حس لذت خوشحالی رو داشتم جون عبور کردم و حال روحی خوبی برام ساخته
باید همه سعی ام داشتن این ارتباط دوسوی با خدایی عزیزم باشه از سمت خالقم هست من ذهن بازیگوشم بعضی زمان داره بازیگوشی درمیاره تقصیر نداره خودم این اطلاعات من بهش دادم اربس تکرار کرده براش سخته که از اطلاعات درست خودش استفاده کنه کار وزمان نیاز داره تاطبیعت خودش عادت کنه وازش استفاده کنه واز دادهای من چشم پوشی کنه واین برنامه داره انجام میشه پس من فقط ادامه میدم که ذهن عادت کنه وبا هم ارتباط وصحبت های بهتری رو انجام بدیم وبا هم از همه موانع روبر عبور کنیم که این همه نشان از تناسب فکرم هست نتیجه این تناسب حتما وحتما اول کم شدن کم کم چربهای بدن هست واخر کار لاغری که من مایل هستم اون داشته باشم چون هدفم عالی من هست درکنارش نیازم که سلامتی ارتباط خوب وهمسویی عالی با خالقم وتشکر وسپاس گزاری رو دارم انشالله تا اخرین لحظه عمر خواهم داشت امین
خدا پشت وپناهتون يا حق حق نگه دارتون
نشان های دریافت شده
سلام استاد سلام بچه ها
ازتیتراین فایل بنظر میرسه که باموضوعی مثلا درارتباطیم که استاد روحیه بدند که چاقی چیزی نیست نترسید بزرگش نکنید اما متن کاملا مستند علمی وعمیق از اهمیت تعامل جسم وذهن و توضیحات مفصل دراین مورد شروع میشودودرانتها به یک راهکار عملی بسیار عالی و آسان میرسیم که خواسته امان را درذهن کوچک کنیم وقابل دستیابی وسهل الوصول دراینجا باعدد و مصداقی
من هم اکنون به نظرم مثلا ۱۲ کیلو میخام کم کنم خب حالا میام تو شیش ماه ماهی ۲ کیلو کم میکنم این روذهن علاوه براینکه میپذیره حتی باهاش کنار میاد و گفتگویی برقرار میکنه که ماهی ۲ کیلو اینکه برا من فوت آبه همان لحظه جسم نیز توسط ذهن واحساسات واکنش نشان میدهدواین نقطه تعامل ذهن وجسم است که هردو به تین نتیجه میرسند که خیلی راحت میشود ماهیانه ۲ کیلو کم کرد
من بهیچ وجه اطلاعات وآگاهیی در مورد این حجم ارتباط قوی وتاثیرپذیری جسم وذهن نداشتم تنها مثلا شنیده بودم وخودم بارها میگفتم که جهان به این نتیجه رسیده است که اگرعشارواسترس راازروی انسان بردارند قطعا سالم ترزندگی خواهد کرد اما درست یادم نیست ولی درکی از این ارتباط نداشتم که چرا عدم استرس وداشتن آرامش اینهمه مهمه واهمیت ذهن وافکار رو نه اطلاع داشتم نه اعتقاد و فقط این جمله را میگفتم واصلا عمل نمیکردم بلکه سراسر آشفته و پرفشار واسترس میزیستم
واینجا و آشنایی بااستاد یافتم که همه ی چاقی من ذهنی بوده ازذهن شروع شده وباورهای من بر جسمم تاثیر گذاشته منی که از بدو تولد تا نزدیک ۳۰ سالگی کاملا متناسب بودم حتی بارفتارهای نامناسب و پرخوری ها
وسپس طی دو الی ۳ سال چاق وچاقترشدم باباور های القا کننده بیرونی …چاقی پس ازازدواج وژنتیک و رفتارهای بسیار غلط و دیوانه وارپرخوری کردن وافکار چاق کننده ولی هرگز باچاقی کنار نیامدم جنگیدم و کم کردم تابالاخره هدایت شدم وپروردگار صدایم راشنید و باب جدیدی اززندگی بسویم گشاده شد خدایا ممنون استاد عزیز سپاس واکبر عزیز آفرین
سلام بر استاد عزیز و دوستان هم مسیرم.
الان که دارم لاغری با ذهن را یاد میگیرم ترسم از غذاها خیلی کمتر شده و با آرامش و راحت تر از قبل غذا میخورم
بعضی وقتها که توی آینه خودم را نگاه میکنم سریع نگاهم به شکمم میهفته و یک چیزی توی سرم میگه که این راه هم فایده ندارد خودت رو خسته نکن حالم بد میشه و با خودم میگم من دارم لاغری با ذهن رو کار میکنم پس چرا لاغر نمیشم در اینجور مواقع سریع ذهنم رو کنترل میکنم و فایل های استاد رو گوش میکنم و حس و حالم بهتر میشه الان یاد گرفتم که با خودم منطقی حرف بزنم وقتی او شروع به نجوا کردن میکنه بهش میگم باشه عزیزم تو درست میگی و با خودم آروم و منطقی حرف میزنم و سعی میکنم با چیزهایی که از استاد یاد گرفتم زمزمه های ذهنم رو کنترل کنم و الان با حرف های استاد متوجه شدم که باید با ذهنم به صلح برسم.
نوشته های استاد را باید با طلا نوشت من الان حالم خیلی خوبه است از خوندن این نوشتههای زیبا لذت میبرم خدا به استاد عمر با عزت هم را با سلامتی خیر و خوشی عطا کنه خدا یا هزاران بار شکرت که امروز چیزهای بیشتریاد گرفتم
نشان های دریافت شده
من این جمله رو زندگی کردم :
فشار روانی ناشی از چاقی، اغلب زودتر از خود چاقی جسمی شروع میشود و خیلی شدیدتر حس میشود.
مثلا وقتی یه کم پرخوری میکنم شاید یه کم حس سنگینی جسمی بده اما آنقدر فکر اینکه چرا خوردی یا الان چاق میشی همیشه آزارم داده که به اندازه هزاران کیلو وزن برام داشته
واقعا افزایش یا کاهش نیم تا یک کیلو سخت نیست چون در روز در طی خوردن نخوردن تحرک یا عذر میخوام دفعیات ما هی این مقدار بالا و پایین میشه. کافیه شما آب بخوری بری رو وزنه به اندازه اون چند بطری آب وزن میره بالا دیگه
حالا فکر کردن دیگه اینجوری نیست که در حد یک کیلو باشه شما وقتی پیتزا خوردی و هنوز این باور سمی رو داری که غذا من رو چاق میکنه، همون یک اسلایس پیتزا سنگینی اش روی مغزت پنج کیلو است
این ایده ی استاد که مسیر رو به قسمت های کوچکتر و کوتاه تر تقسیم کنیم ، رو خیلی پسندیدم نه فقط در چاقی بلکه در کل زندگی
از قدیم هم گفتند که سنگ بزرگ علامت نزدنه…
چاقی ما یک شبه به وجود نیومده
و ما هم با فکر کردن با کل مسیر چیزی عایدمون نمیشه
همونطور که در مسافرت ما فعلا فکر یک کیلومتر جلوتر خودمون هستیم که چجوری بریم و یا همونطور که شبها چراغ خودرو فقط چند متر جلوتر رو روشن میکنه
همین چند متر چند متر کیلومترها رو میسازه
من خودم زود ناامید میشم و امروز بازهم یک درس ارزشمند از استاد گرفتم که باید یک پله یک پله جلو بریم
همه ی ما بالاخره درس خوندیم. دیپلم و لیسانس و مدارج بالاتر رو گرفتیم و روز اول فقط فکر یادگرفتن جمع و تفریق و اعداد و الفبا بودیم و فکر این ۱۲ سال یا بیشتر یا درسها و کتابهای سنگین آینده رو نکردیم
(زمانی که با مرور افکار چاقی مواجه شدید به شکل آگاهانه از تکرار و مرور این فکر و مهمتر از آن بیان کردنش خودداری کنید . این کار بسیار ساده است. به این شکل شما می توانید افکاری که منجر به کوه ساختن از چاقی در ذهن شده اند را شناسایی و به مرور با به کار بردن جملات جایگزین اطلاعات جدید و مخالف با اطلاعات قبلی در ذهن ایجاد کنید.به این شکل تصویر ذهنی قبلی شما درباره چاقی با مشکل اعتبارسنجی و تایید از طرف شما مواجه می شود .
و فرصت برای ایجاد تصاویر جدید ذهنی از وضعیت فعلی که فقط ۱کیلو اضافه وزن دارید فراهم می شود.)
پس من با به کار بردن جملات جایگزین به جای فرمولهای چاقی که در کامنت قبلم نوشتم میتونم اعتبار تصویر چاقی و تاییدشون رو زیر سوال ببرم .
من توسط فرمولهای چاقی که در ذهنم ایجاد کردم چاق شدم . فرمولهای چاقی فرمولهایی هستن که حس چاقی بهم میدن .
حس چاقی چیه ؟ حسیه که منو از خودم متنفر می کنه . حسیه که من رو از خودم جدا می کنه . یعنی بهتره بگیم کسی که از خودش جدا شده و با وجود خودش یگانه نیست و دائما میخواد از خود فرار کنه این شخص در حس و حال ترس همیشه داره زندگی می کنه
خب ترس در همه انسانها هست اما حالا چرا ترس در من حس چاقی تولید می کنه ؟ نمیدونم .
خب حالا من میخوام انتخاب کنم که سعی کنم به چاقی فکر نکنم .
البته نمیشه که به چاقی فکر نکرد اما میشه از زاویه بهتر نگاهش کرد طوری که حس چاقی تولید نکنه .
یعنی مثلا میگن به گذشته و آینده فکر نکنید خب نمیشه که کلا به گذشته و آینده فکر نکرد . همونجور که کار چشم دیدنه و نمیشه که این خاصیت رو ازش گرفت مگر بنا به دلایلی شخصی نابینا بشه .
اما کسی که بینا هست خب همه چیز رو میبینه اما کسی هم که مغزش سالم باشه خب این شخص فکر می کنه . اما اینکه به چی فکر کنم مهمه . اینکه اگر به گذشته دارم فکر می کنم یعنی چه چیزی در گذشته توجهم رو از روی زمان حال برداشته .
من خصوصیات خودم رو میگم چون همه ی انسانها متفاوت فکر می کنند . من فکر خودمو می گم من معمولا زیاد به گذشته فکر نمی کنم . اما وقتی به گذشته فکر می کنم که انرژی من اونجا مونده باشه یعنی یه اتفاقی افتاده که نتونستم هضمش کنم و انرژیم اونجا داره صرف میشه و پدیده ای در زمان حال اونقدر قدرتمند نبوده که توجه منو و انرژی منو از اون زمان بیاره در این زمان . من وقتی از انرژیم جدا میشم خب متوقف میشم دیگه پیشرفتی در زندگیم نخواهم داشت و در نتیجه بعد از مدتی به زندگی در چنگ غم و اندوه و افسردگی عادت می کنم . چون انرژیم رو در گذشته نگه داشتم و خودم رو متوقف کردم .
من برای رها شدن چه کار باید کنم .
اول اینکه خب فهمیدم دیگه کم کم باید به خودم بیام . تا کی باید خودم رو با غذا سرگرم کنم تا غم رو فراموش کنم . علت اینکه من به غذا وابسته شدم و چاق شدم این بود که غذا بی آزاره . غذا هیچ وقت قضاوتم نکرد . این همه من بهش حس بد دادم اما اون همیشه بود و سیرم می کرد بهترین سرگرمی بود که همیشه برام قابل دسترس بود و مهمتر از اون من برای خوردنش میتونستم دایره انتخاب زیادی داشته باشم . اما مشکل من از وقتی شروع شد که یواش یواش حس چاقی اومد بهم .
خب حالا من موندم و احساس چاقی و غذاهایی که با خیال راحت نمیتونم بخورمشون .
این نگرانی ها منو رها نمی کنند .
یعنی منم اونا رو رها کنم باز اونا از یه در دیگه خودشون رو نشون میدن . امروز داشتم یه فیلم میدیدم مرد متفاوت .
مردی که صورت خیلی زشتی داشت و بعد براش دارویی پیدا می کنند که صورتش طبیعی میشه .
خب اون از بیرون میخواست مشکلش رو حل کنه و مشکلش حل شد و زیباترین صورت رو پیدا کرد اما شخصیت نا کاملی که از زندگی در زشتی براش مونده بود نتونست چیزی رو برای خودش نگه داره و جالب اینه که یه فردی با صورتی مشابه صورت قبل این مرد وارد حوزه ی کاریش میشه و یواش یواش کار جدیدشو ازش میگیره . عشقشو جذب می کنه . عشقش با اینکه زن زیبایی بود عاشق شخصیت اون انسان زشت میشه و به راحتی این شخص زیبا رو کنار میزاره . خلاصه با این که این مرد زیبا شده بود اما اون مرد زشت همه زندگیشو ازش گرفت . چون مرد زیبا نتونسته بود از شخصیتی که برای خودش ساخته بود رها بشه و باز هم به نوعی دیگر از صورتی زشت در بیرون از خودش رنج کشید و اون صورت زشت در فردی دیگر همه ی زندگی و سلامتیش رو خونه اش رو عشقش رو شغلش رو همه رو با شخصیت جذاب و عالی که داشت ازش گرفت .
این مرد هرگز نتونست از خودش فرار کنه تا از شدت عصبانیت میزنه یه نفر و می کشه و به زندان میفته و وقتی از زندان بیرون میاد دیگه پیر شده بود اما اون مرد زشت با عشقش همچنان زندگی کرده بودند و در کنار هم گفتن ما به هر چی که میخواستیم رسیدیم ولی تو با گذشته ات هیچ فرقی نکردی . مرد حتی قدرت انتخاب هم نداشت و اصلا نمیدونست از زندگی چی میخواد در حالیکه اون مرد زشت تمام انتخابهاش و کرده بود .
و اینجا مرد در حالیکه عمرش رو هم در حس نفرت از اون فرد زشت گذرونده بود فقط نگاهشون می کنه و صدای اون مرد زشت رو در گوشش میشنوه که داره تند و تند غذا برای خودش و همسرش سفارش میده و با هم میگن و میخندن و وقتی نوبت به این مرد میرسه حتی نمیدونسته غذا چی سفارش بده و اون مرد زشت بهش میگه که تو با گذشته ات هیچ فرقی نکردی و فیلم تموم میشه .
اولش خیلی حسم بد شد نیم ساعت همینطور خوابیده بودم و به سقف نگاه میکردم . اما وقتی خوب فکر کردم دیدم اون مرد زشت درون اون مرد بود با اینکه ازش فرار کرد و به ظاهر صورتش رو خوب کرده بود اما اون صورت زشت در شکلی دیگر وارد زندگیش شد و خیلی بدتر از قبل تمام زندگیش رو ازش گرفت . چون این مرد اراده ی زندگی کردن نداشت . اراده ی ساختن خودشو نداشت . اراده برای تغییر کردن نداشت . اراده ی ساخت شخصیت جدید نداشت .
و دقیقا منی که در چاقی هم اسیر هستم درست مثل همون شخص فقط دارم اجازه میدم چاقی همه چیزمو ازم بگیره و من فقط وایمیستم و نگاش می کنم .
من شاید بتونم چاقی رو از جسمم به زور و با دکتر و دارو و اینها پاک کنم اما شخصیت چاق درونمه که زندگیمو داره ازم میگیره و حتی اگه من اون رو به زور از بیرون پاک کنم اون شخصیت چاق از وجهی دیگر در زندگیم خودشو نشون میده و باز هم انرژی منو میخوره و اراده و توان و اشتیاقم رو میگیره .اما این شخصیت خودم هستم که همیشه میخوام از خودم فرار کنم اما همیشه به من چسبیده .
من باید بگردم و شخصیت خودمو از نو بسازم . من باید شخصیت لاغرم رو خلق کنم بدون اینکه بخوام شخصیت چاقم رو از زندگیم حذف کنم .
اما واقعا انسانهای لاغر چه شخصیتی دارن . نمیدونم . فقط این رو میدونم که فرمولهایی که در پیام قبلیم نوشتم رو دیگه باید فراموش کنم و به جاشون فرمولهای مربوط به شخصیت لاغرم رو بسازم .
سلام .
خب من یه چند تایی از افکارمو پیدا کردم که بهم حس چاقی میده .
چند روز دیگه خواهرم مهمونی داره و من چون چاقتر از دفعه ی قبل شدم میخواستم در این مهمونی شرکت نکنم تا فامیل منو نبینه .
خب این یه فکر چاقیه . این که من به چاقتر شدنم فکر می کنم . من حدودا ۵-۶ کیلو از سری قبل که فامیلهام رو دیدم چاقتر شدم . یکی از افکار چاقیم خجالت کشیدن از اندامم هست . مرور افکار چاقی پیش بینی می کنم که من ۶ کیلو اضافه کردم در حالیکه من آخرین باری که وزن کردم ۵ کیلو اضافه داشتم . ولی به راحتی انتظار دارم که ۶ کیلو اضافه کردم .
این چند تا فکر رو در مرد مهمونی رفتن پیدا کردم .
۱- شرکت نکردن به مهمانی به دلیل چاقتر شدن
۲- خجالت کشیدن از دیگران به دلیل چاقتر شدن
۳- انتظار افزایش وزن داشتن و به راحتی تجسم ۱ کیلو اضافه تر .
۴- حس افزایش وزن داشتن
۵- اطمینان به افزایش وزن
۶- فکر کردن به چاقی
۷- ناراحت بودن از چاقیم اینکه چرا من چاقم
۸- چرا نمیتونم کم بخورم
۹- چرا همیشه گرسنه هستم
………
مورد دیگه ای که پیدا کردم اینه که بعد از غذا خوردن من همیشه عذاب وجدان دارم و خودم رو به شدت سرزنش می کنم و همیشه حسم بعد از غذا بده .
مثلا بعد از غذا به خودم میگم
۱۰- چرا خوردی
۱۱-بازم داری چاقتر میشی
۱۲-ببین بازوهات چقدر گوشت اضافه دراوردن
۱۳- تا کجا میخوای پیش بری
۱۴- چرا نمیتونی جلو خودتو بگیری
۱۵-بسه دست از غذا خوردن بکش
۱۶- آخه این چه وضیتیه برای خودت درست کردی
و هی منزوی تر و سرشکسته تر میشم .
موقعی که خودم و در آیینه نگاه می کنم دائما افکار چاقی مرور می کنم
۱۷- نگاه کن چه بازوهایی داره
۱۸- خاک بر سرت با این اندامت
۱۹- دیگه نمیتونی از زمین بلند بشی
۲۰- چه شکم گنده ای
۲۱- حالم به هم میخوره از دیدنت
۲۲- چه رونای گنده ای
۲۳- مثل بشکه شدی
گاهی گریم میگیره از این همه چاقی .
۲۴- دیگه چاره ای ندارم
۲۵- من دیگه از دست رفتم
۲۶- دیگه هیچ امیدی نیست
۲۷- هیچ راهی برای لاغر شدنم ندارم
از غذا خوردنم به شدت میترسم .
۲۸- چقدر میخوری آخه آرومتر
۲۹- موقع خوردن در بازوهام حس چاقی می کنم و تجسم چاقی دارم
موقع وزن کردن
۱- میگم وای نکنه چاقتر شده باشم
۲- از ترسم گاهی حتی روی وزنه نمیرم چون میترسم که دوباره چاقتر شدم
۳- وقتی میبینم چاق شدم به خودم بد و بیراه میگم نومید و ناراحت از اینکه چرا باز اضافه وزن پیدا کردم
۴- چرا لاغر نمیشم
۵- چیکار کنم لاغر بشم
۶- ای خدا اخه مگه من چه گناهی کردم
۷- خدایا کمکم کن من لاغر بشم من بی پناهم ای خدا کمکم کن
۸- چرا انقدر کند میام پایین آخه
موقع لباس پوشیدن
۱- وای بازم لباسام تنگ شدن
۲- دیگهسایز من لباس پیدا نمیشه
۳- روم نمیشه برم لباس بخرم همش باید دنبال سایزهای بزرگ بگردم
۴- من تا کی باید از مغازه های لباس فروشی به خاطر سایز بزرگم شرمنده و خجالت زده باشم
۵- وای بازم دکمه لباسم بسته نمیشه
۶- وای چرا لباسم به تنم نمیره .
۷- خدایا خسته شدم حتی گشادترین لباسهامم باز برام تنگ شدن
و چنین جملاتی
رنج آور
اینا رنجهای چاقی در من هستن .
حالا وقتی رژیم میگیرم یا باشگاه میرم .
وقتی غذام رو کم می کنم
۱- نمیخام غذام و کم کنم
۲- آخه من چه گناهی کردم که باید رژیم بگیرم
۳- آخه این چه غذاهاییه من باید بخورم
۴- من دلم پیتزا میخواد نوشابه میخواد فست فود میخواد
۵- چرا معده ام ناراحت میشه و همش ترش می کنم
۶- چرا من باید این غذاهای خوشمزه رو نخورم یا کم بخورم
۷- چرا نمیتونم هر چی دلم میخواد و بدون ترس از چاقی بخورم
۸- چرا باید انقدر زجر گرسنگی بکشم
۹- چرا افراد خانواده میتونند یه بشقاب پر غذا بخورن من باید بشینم خوردن اونها رو تماشا کنم و غذاهای بدمزه ی خودم و بخورم
۱۰- من گشنمه با این غذاها سیر نمیشم
وقتی که میخوام برم باشگاه
۱- وای چقدر سخته تردمیل زدن
۲- چرا زمان تموم نمیشه .
۳- چقدر دراز نشست سخته
۴- چه فشاری داره بهم میاد
۵- چقدر دارم سختی می کشم .
۶- خسته شدم
۷- آخ پاهام درد میگیره عضلاتم درد می کنه
۸- تمام بدنم خورده
تمام این افکار در مواقعی که گفتم میاد سراغم .
من با این افکار چاق کننده که دائما تکرار میشن در سرم دائما حس چاقی دارم و این حس بد چاقی یا حس بدی که نسبت به مسیر لاغر شدن دارم منو سر در گم می کنه
واقعا دیگه توان بیشتر چاقتر شدن رو ندارم .
از طرفی هنوز مسیر لاغری برام روشن نشده .
خیلی سخته و عذاب آور وقتی هنوز تکلیفت با خودت روشن نشده .
میدونید چی دلم میخواد .
دلم میخواد چشمم و ببندم و باز کنم و ببینم به وزن ایده آلم رسیدم . سبک شدم گاهی دلم میخواد برم توی کما تا ذهنم دیگه کار نکنه و بدنم طبق طبیعت خودش منو لاغر کنه .
چون کار روی ذهن هم باز خودش سخته .فرمولها عوض نمیشن .ایمان ندارم که عوض بشن .
ایمانم کمه .
تغییر فرمولهای ذهنی کار یه روز و دو روز نیست .
میبینید اینا هم الگوهای ذهنم در مورد مسیر لاغری با ذهنه .
دلم میخواد برم به کمای ذهنی . کاش میشد با مراقبه به کمای ذهنی با اختیار وارد شد در اونجا ذهن کلا از تحرک می ایستاد و استراحت میکرد .
راستی ذهن ما خیلییییی فعاله ها . اگه فعالیت همه ی عضلات رو تقویت می کنه پس ذهن ما هم خیلی باید متناسب باشه چون ورزشکاری حرفه ایست .
به هر حال امروز من این فرمولا رو پیدا کردم . فعلا که نمیدونم باهاشون چیکار کنم فقط یه جایی از متنتون نوشته بودین آگاهانه مراقبت کنم که این فکرها رو نکنم و بهشون دامن نزنم بدونم اینا فکر چاقی هستن و بگم بیخیال . ولشون کن . خودشون درست میشن
سلام . نمیدونم چند باره که این متن رو دارم میخونم . خیلی متن خوب و پرباری هست .
همه ما به شکل های گوناگون از طریق مرور افکار و اطلاعات مربوط به چاقی باعث ایجاد احساس بد چاقی در ذهن خود شده ایم.
من موقع غذا خوردن با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من موقع نگاه کردن خودم در آیینه با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم .متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من موقع پوشیدن لباسها با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من موقع وزن کردن خودم با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
من با رژیم گرفتن با مرور افکار چاقی باعث میشدم تعدهم به رژیم رو بشکنم و باز هم با مرور افکار چاقی باعث حس بد چاقی شدم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم
من زمانهایی که میرفتم باشگاه با مرور افکار چاقی انگیزه ی ورزش کردن رو از خودم میگرفتم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم . من حتی گاهی با مرور در سایت با مرور افکار چاقی انگیزه ی نوشتن رو از خودم میگیرم . متاسفم لطفا منو ببخش سپاسگزارم دوستت دارم .
چیزی که در همه موارد بالا مشترکه مرور افکار چاقیه .
خب این افکار چیا هستن ؟
چی هستن که به من حس چاقی میدن ؟
باید موقع خوردن غذا یا پوشیدن لباس یا نگاه کردن تو آیینه افکارم رو ببینم که با چه فکری غذا میخورم با چه فکری لباس می پوشم . با چه فکری تو آیینه نگاه می کنم با چه فکری وزن می کنم خودمو با چه فکری نمیخورم . با چه فکری ورزش می کنم .
خب باید قلم و کاغذ همرام باشه که در تمام این زمانها افکارم رو شناسایی کنم . ببینم چه فکرایی دارم که بهم حس چاقی میده .
شما چند نمونه اش رو نام بردید . منم چند تاشو پیدا می کنم بعد در موردشون مینویسم ببینم چطور تغییرشون بدم .
باتوجه به قسمتی از متن خب تا حدودی راه چاره رو درک کردم .
(زمانی که با مرور افکار درباره اینکه اضافه وزن من زیاد شده است و دیگر قادر به لاغر شدن نیستم در ذهن خود مواجه شدید به شکل آگاهانه از تکرار و مرور این فکر و مهمتر از آن بیان کردنش خودداری کنید و در ذهن تان به خودتان بگویید که من فقط می خواهم ۵ کیلو از وزنم را کم کنم و این کار بسیار ساده است.)
اولین کاری که باید کنم اینه که به شکل آگاهانه از تکرار و مرور این فکر در ذهنم خودداری کنم .
استاد خب من این کارو این چند روز کردم حتی گفتم فقط یک کیلو میخوام کم کنم و این کار خیلی راحته اما بازم در ذهنم این کارم سخت اومد . یعنی انگار باز انتظار برای کاهش این یک کیلو عذاب آور بود .
یعنی کاهش یک کیلو هم برام سخته و باز باید راحتترش کنم .
جالبه برام چاقی به این سختی و عذاب آوری چطور برای من آسونه اونوقت لاغری که واقعا برای انجامش کار خاصی نباید انجام بدیم اینقدر سخت . مثلا کاری که برای لاغری انجام بدیم هیچکار نکردنه .
مثلا وقتی چاقیم بیشتر میخوریم بیشتر باید غذا درست کنیم ولی وقتی رژیمیم غذاها سبکتره خب زحمت زیادی نمیخواد بکشیم .
یا مثلا موقع چاقی وقتی میخوایم ورزش کنیم به شدت رنج می کشیم ولی یه فرد لاغر وقتی میخواد ورزش کنه به راحتی ورزش می کنه . خب لاغر بودن خیلی راحتتر از چاق موندنه .
اما مسیرش برای من سخته . یعنی وقتی گرسنه میشم افکارم منفی میشه اونوقت حتی زمانی که گرسنه نیستم هم از گرسنه موندن میترسم . ترس از گرسنگی خیلی وقتها منو وادار به خوردن می کنه .
نمیدونم فعلا دارم بررسی می کنم ببینم چه فکرایی دارم . همون یک کیلو هم فعلا به خودم نمیگم چون همونم برام سخته . فعلا دارم فکر می کنم چطور لاغر شدن رو در ذهنم لاغر کنم که انگیزه و اشتیاق برای لاغر شدن پیدا کنم .
(اندام جسم انسان قابلیت تصمیم گیری به شکل واحد و مستقل را ندارند و همه تصمیمات در مغز اتخاذ و پردازش می شوند. بنابراین اگر تصور می کنید پرخوری می کنید یا تند غذا می خورید یا هر نگرشی درباره خودتان دارید این تصمیم توسط مغز شما اتخاذ و به جسم ابلاغ شده است.)
خب من از این به بعد میخواهم تصور تند خوری و پرخوری را از ذهنم پاک سازی کنم .
برای این کار چه کار باید کنم ؟
چطور ذهنم را از باورهای این چنینی پاکسازی کنم ؟
(اندام جسم انسان قابلیت تصمیم گیری به شکل واحد و مستقل را ندارند و همه تصمیمات در مغز اتخاذ و پردازش می شوند. بنابراین اگر تصور می کنید پرخوری می کنید یا تند غذا می خورید یا هر نگرشی درباره خودتان دارید این تصمیم توسط مغز شما اتخاذ و به جسم ابلاغ شده است.)
جسم ما از مغز ما فرمان میگیرد . پرخوری یا تند خوردی هر دو در مغز است و به جسم دستور پرخوری یا تند خوری میدهد ؟
اما چرا مغز من دستور پرخوری و تند خوری میدهد ؟
چون من پرخوری یا تندخوری را از اطرافیانم یاد گرفتم .
مثلا پدر من خیلی استرس دارد و با اینکه خودش هم تند میخورد اما اندام متناسبی دارد .
اما این استرس و یا تندخوری را دلیل چاقی نمیداند و باورش بر اینست که او اصلا چاق نمیشود چون رفتارهایش درست است .
اما من تندخوری و یا پرخوری خودم همیشه در جنگ و جدال بودم بنابراین همیشه با وجود خودم دوگانه بودم . این دور بودن از خودم در من حس خلاء تولید می کرد .
من در این سایت یادگرفتم که با خودم یگانه باشم و با خودم نجنگم . خودم را تندخور یا پرخور یا سایر صفات منفی ندانم . از خودم بد گویی نکنم .
یاد گرفتم به خودم احترام بگذارم هر چقدر بیشتر به خودم احترام بگذارم و خودم را دوست بدارم و خودم رو با القاب نیکو بخوانم با این احساسات عالی یکی تر میشوم و در نتیجه میل و افزایش اشتها در من ایجاد نمیشود .
(اضطراب و افکار منفی میتوانند سیستم ایمنی بدن را ضعیف کرده و خطر ابتلا به بیماریهای مختلف را افزایش دهند.
تجربیات مثبت مانند عشق، شادی و قدردانی میتوانند سلامت جسمی و روانی انسان را به طور قابل توجهی ارتقا دهند.
ذهن و جسم به طور مداوم در حال
تبادل اطلاعات و تاثیرگذاری بر یکدیگر هستند. )
سلام وقتتون بخیر
در این پاراگراف هم با توجه به شواهد علمی متوجه میشیم که احساسات ما چه نقش و تاثیر مهمی روی جسم دارند .
احساسات چگونه ایجاد میشوند .
احساسات نیز به دو طریق شکل میگیرند .
وجود عواملی در بیرون که احساسات ما رو برانگیخته میکنند و هورمونها شروع به ترشح کرده و واکنش بدن رو شاهد هستیم .
دوم مرور اتفاقات در ذهن به صورت تجسم بدون هیچ اتفاق بیرونی سبب برانگیختهشدن احساسات و واکنشهای جسمی میشود .
در مورد اول تاثیر جسم بر ذهن و سپس تاثیر ذهن بر جسم رو مشاهده می کنیم
و در مورد دوم تاثیر ذهن بر جسم رو مشاهده می کنیم .
اما چیزی که این وسط هست وجود فرمولهاییست در ذهن که مثلا چرا از دیدن یک تصادف شوکه میشیم اما خوشحال نمیشیم . اینجاست که باورها و عقاید ما خودشو نشون میده .
کسی که باور داره تصادف یه امر دردناکه با دیدن تصادف احساس درد و نگرانی در وجودش پدید میاد
و کسی که مثلا به تصادف به چشم یک هیجان نگاه می کنه و باور داره که خب راننده لذتشو برده مثلا تند رانندگی کرده حالا این وسط یه تصادفی هم شده و هیجانش رو بیشتر کرده این شخص از دیدن تصادف خوشحال میشه .
حالا اینکه باز چرا افراد دارای باورهای مختلفی میشن علتش برمیگرده به آموزشهایی که دیدیم و شنیدیم از والدین اطرافیان خانواده دوستان رسانه و بعد انتخاب اونها بر اساس علائق توسط ما .
که البته آنچه که دلخواه ماست قابل تغییره و باز تحت تاثیر عوامل بیرونی و شرایط مختلف علاقمندیها در یک فرد ممکنه تغییر کنه یا تغییر نکنه . برمیگرده به انتخاب ما .
پس تحقیق در مورد تاثیر جسم بر ذهن و ذهن بر جسم کاملا نشون میده که این یه واقعیته که علت چاق شدن ما کاملا بر میگرده به دو مورد . ۱- تاثیر عوامل بیرونی ۲- تاثیر مرور اون عوامل در ذهن این دو مورد از کوچکی کم کم باورهای ما رو ایجاد کردن و بعد باورهای ما روی جسم و انتخابهای ما اثر گذاشته اند .
گاهی اوقات ناامید میشم و دوباره کوه چاقی میاد جلو چشمم . اینکه نمیتونم از جام بلند بشم اینکه حتی یک کیلو برام میشه یه کوه . اما با خودم صحبت می کنم میگم تو میخوای ناامید بشی تا دوباره فکرای چاقی بیاد ؟ میخوای ناامید بشی که چی بشه ؟ درسته الان چاقی همراهته و زندگی برات سخته اما یواش یواش لاغر میشی . اون زمان که لاغر بودی و سبک بودی قدر نعمتت رو ندونستی و به منفی ها توجه کردی و روی عملکرد ذهنت اثر گذاشتی حداقل دیگه اون کار و ادامه نده . از هر جایی که باشی وقتی شروع کنی به برگشتن لاغریت شروع میشه . راحت میشی . سبک میشی . حس سبک بودن خیلی حس خوبیه . اینکه دیگه مثل الان که همش دلت میخواد بخوابی و کار نکنی تموم میشه . یواش یواش بلند شو . لزومی نداره پاشی کارهای سنگین انجام بدی . همین که هر روز یکمی تغییر کنی خوبه . در این ایستگاه احساس خستگی می کنم . بدنم خسته است و این خستگی ذهن منو منفی می کنه . احساس ناتوانی بهم میده . خب اینا همه مرور افکار منفیست . افکاری که روی جسمم حس تنبلی بیشتری میاره . من آدم تنبلی نیستم اما به دلیل وزن بالام زود خسته میشم . اما گفتن همین جمله هم روحیه ام رو تضعیف می کنه . دقیقا فقط باید همین جملات و افکار رو تغییر داد . گاهی حتی تغییر افکار برام کوه میشه . چرا من در بزرگ کردن چیزای منفی مهارت دارم . اینا که چیزی نیست خب همه خسته میشن استراحت می کنند خوب میشن . من این خاصیت بزرگ کردن مسائل رو باید برای بلند کردن خودم به کار ببرم . از کلمه بزرگتر برای خودم نمیخوام استفاده کنم . چون تصویر بزرگ بودن حس چاقی بهم میده. از کلمه بلند استفاده می کنم تا حس بلند بودن بهم بده و روی جسمم اثر چاقی نزاره . من با تغییر کلمات خودم آروم آروم ذهنم رو تغییر میدم و خودم رو بالاتر از مشکلاتم میبینم . من وقتی با روحم همراه بشم و قدرت خدا رو در وجود خودم باور کنم بر مشکلات جسمم غلبه می کنم . همراه بودن با خدا دو نتیجه برام داره اولین نتیجه اینکه انجام کارها رو برام راحت می کنه دوم اینکه مشکلات رو برام کوچیک می کنه . مثل این می مونه که مثلا کوه چاقی رو وقتی از پایین ببینی برات خیلی بزرگه ولی وقتی سوار هواپیما بشی و از بالا ببینیش خیلی کوچیک میشه و حتی به راحتی با یه هلی کوپتر میتونی به قله اش صعود کنی بدون اینکه براش زحمتی بکشی . انسان وقتی که خدا و عظمت و بلندی خدا رو در نظر میگیره خودشو و قویتر از چاقی میبینه و چاقی براش کوچیک و کوچیکتر میشه . من حتی وقتی خسته هم باشم وقتی خدا رو با خودم ببینم خدا بهم توان میده و منو بر انجام کارها توانمند می کنه .
وقتی اینطوری فکر کنم و همیشه خدا رو در تمام صحنه های زندگیم حاضر و ناظر ببینم مرور این افکار باورهای خوب منو تقویت و فعال می کنه و باعث میشه خودم رو بر چاقی مسلط ببینم .
(ذهن و جسم، دو عنصر بنیادین وجود انسان هستند که به طور جداییناپذیری با یکدیگر در ارتباط و تعامل دائمی قرار دارند. افکار، احساسات و باورهای ما میتوانند تأثیرات عمیقی بر سلامت جسمی ما داشته باشند و به عکس، وضعیت جسمی ما نیز میتواند بر خلق و خو، عملکرد ذهنی و سطح انرژی ما اثر بگذارد.)
ما در وجودمون دو بخش داریم یکی جسم و دیگری ذهن .
روح هم هست ولی ما اینجا بهش کاری نداریم .
ذهن و جسم با هم تعامل دارن و روی هم اثر میزارن .
یعنی ما هم از طریق جسم روی ذهنمون اثر بزاریم هم میتونیم از طریق ذهنمون روی جسممون اثر بزاریم .
چیزی که در رابطه با این جملات به ذهنم میرسه اینه که مثلا تجربه های بیرونی مثل بعضی از حیوانات در ذهن ما ترس ایجاد می کنه مثلا سوسک . در حالیکه ممکنه همین تجربه برای چینیها حس خوردن ایجاد کنه .
یا موش در ذهن من ترس ایجاد می کنه ولی در ذهن چینیها حس خوردن .
خب پس من از طریق یه اتفاق بیرونی دچار یک واکنشی میشم که همون اتفاق روی شخص دیگر در کشور دیگر و فرهنگ دیگر یه واکنش دیگه .
اما خب این علتش چیه . تجربه ها که یکی بوده اما چرا واکنشها متفاوته . در اینجاست که ذهن و اطلاعات ذهنی و آموزشهای ذهنی و فرمولهای ذهنی خودشو به ما نشون میده .
چیزی که من از کودکی در ذهنم تجربه کردم این بوده که هر وقت سوسک یا موش می اومده در خونه همه جیغ میزدن و نهایتا افراد شجاعتر اونها رو می کشتن . خب من هربار که این موجود چندش آور رو میبینم همین تصویر در ذهنم ساخته میشه و واکنشم نسبت به دیدن این پدیده ترس و جیغ هست . اما یه بچه ی چینی در کودکی دیده که خانوادش سوسک یا موش رو میخورن پس اونم یادگرفته و واکنشی که ازش سر میزنه میل به خوردن اونهاست نه حس ترس و وحشت .
این مثال رو برای خودم زدم تا تاثیر جسم و ذهن رو برای خودم بهتر روشن کنم .
حالا در مورد چاقی هم همینطور . یک سری تجربیات رو از کودکی دیدم و در ذهنم ثبت شده و الانم که بزرگ شدم در مورد اون وقایع چنین واکنشهایی میدم . مثلا موقع ترس یا استرس من از کودکی یاد گرفتم که اولویت من در زندگی همیشه غذا بوده خب تا مدتها هم این غذا خوردن منو چاق نمی کرده اما از یه سنی به بعد دیگه یاد گرفتم وقتی غذا میخورم انتظار چاقی داشته باشم . چون مدام می گفتند فلان غذاها چاق کننده هستند . اگر بیش از کالری روزانه بخورید چاق کننده هستند و چنین فرمولهایی . و از طرفی کسانی رو هم که غذا میخردن و چاق نمیشدن رو می گفتن ژنتیکشون لاغریه و سیستم بدنشون طوریه که اصلا چاق نمیشن . اما اگه اونها این سیستم رو نداشتن حتما چاق میشدن و این موضوع باعث یک حسرت زیاد در دل من شده بود که خوشبحالشون سیستم بدنشون یه طوریه که هر چی بخورن چاق نمیشن .
خب من حالا همیشه با غذا در ارتباطم . کنترل هم که کنم باز به دلیل فرمولهای ذهنیم در مواقع استرس یا ترس اشتهام بر انگیخته میشه که همینم باز یه فرموله که اصلا چرا باید من موقع ترس یا استرس اشتهام زیاد بشه و بخوام خودمو با غذا آروم کنم و باز از اون بدتر مرور اون اتفاق بارها در ذهن که من با مرور کردن اون اتفاق ترس آور در ذهنم مجددا با استفاده از ذهنم در خودم واکنش ترس ایجاد می کنم و چون باز دوباره با این ترسه در خودم اشتها ایجاد می کنم و میرم میخورم تا به آرامش برسم . خب بخش اعظم این تجربه ها شخصی هست و من خودمم که دارم بر اساس انتخابهای خودم چنین واکنشهایی رو در خودم ایجاد می کنم .
خب مثلا سوسک یا موش من واقعا به خاطر حس بدی که همیشه بهم دادن هیچ وقت نمیخوام این فرمولها رو تغییر بدم .
اما مابقی فرمولها رو میتونم تغییر بدم .
مثلا وقتی موضوع ترس یا استرس برام پیش میاد همون یک بار این اتفاق میفته تمومش کنم و دیگه در موردش با خودم فکر نکنم و اون موقعیت رو هی تصور نکنم و اتفاقا انقدر در تجسم اتفاقات منفی تبهر و مهارت دارم که این کار عادتم شده و خود به خود انجام میشه و به نوعی به نظرم میاد تبدیل به بیماری شده . اینکه ما از آزار دادن خودمون لذت میبریم و اینکه به نوعی به ترس و استرس در زندگیهامون معتاد شدیم و حتی اگه چیزی از بیرون نباشه ما در تصور خودمون اون رو میسازیم .
و واقعا این ظلمیه که داریم به بدنمون می کنیم و تاثیر بدی روی بدن میزاریم .
اما واقعا ما چرا چیزهای منفی رو خیلی خوب در ذهنمون مرور می کنیم اما چیزهای مثبت رو یادمون میره و اصلا هیچ توجهی بهش نداریم . چرا موارد منفی در زندگیم پررنگتره تا موارد مثبت و به نظرم اینم یکی از مواردیه که از کوچیکی همیشه گفتن نکن بچه . شیطونی نکن . این کار و نکن . این بده . بچه بدی نباش . یا کارهای بد رو بهمون معرفی کردن و گفتن این کارها رو نکن . یعنی از کوچیکی برای توجه کردن به منفی و البته دور بودن و مراقبت کردن از خودمون در مقابل اون تهدیدات پرورش پیدا کردیم . اما هیچ وقت نگفتن دخترم این گل زیبا رو بو کن و ببین چقدر بوی خوبی میده لذتش رو احساس کن . البته در مورد غذا همیشه بهم میگفت مامانم که ببین چه غذای خوشمزه ای درست کردم و از همون اول توجه من به غذاها بود تا زمانیکه یاد گرفتم این غذاها اگه مثلا روزانه بیش از ۱۵۰۰ کالری وارد بدن بشن چاقت می کنند و باز ترس از چاقی که چاقی بیمار کننده است زشته اگه چاق بشی همه ازت بدشون میاد و بد و بیراههایی در مورد چاقی توجه منو بیشتر بردن سمت چاقی و در نتیجه ترس از چاقی هم باز بنا به همون فرمولی که میترسیدم و میخوردم واکنش خوردن رو در خودم در اثر ترس و توجه به چاقی به عنوان یک پدیده ی زشت و منفور در من پدید اومد .
چند روز پیش فیلمی میدیدم که یه آقای بسیار چاق رو دست و پاهاش رو بسته بودن و روی صندلی نشونده بودن و با خوروندن مقدار زیادی غذا کشته بودن طوری که روده هاش ترکیده بود و خونریزی داخلی پیدا کرده بود . البته در حین غذا به زور یه چیزهای تیز هم به خوردش داده بود که روده هاش رو پاره کرده بود و یه سطل هم گذاشته بودن که در اون استفراغ کرده بود . پلیس توی فیلم گفت چرا باید یه نفر خودشو به اینجا برسونه که انقدر چاق بشه . چه حس و حالی رو تجربه میکرده و بعد روی دیوارهای خونه اش دیدن که فقط حرف از افسردگی میزده یعنی طفلک خودش بیش از همه از این وضع ناراضی بوده و فقط میخورده تا آروم بشه . من از مرور چنین صحنه ای واقعا دردناک شدم و باز رفتم خوردم . خودمو تجسم کردم که اگه روزی به چنین هیکلی دچار بشم چه خاکی به سرم بریزم . برای همین باز ترس از چاقی همه ی وجودمو گرفت و باز خوردم . یعنی با مرور این اتفاق باز هم خودم برای خودم درد آفریدم .
من این مثالها رو برای خودم میزنم که تجربه ی چاق شدن رو کالبد شکافی کنم که چطور با ذهنم خودم خودم رو چاق کردم . اما واقعا قدم به قدم چطور میشه این فرمولهای دردآفرین رو جیگزین کرد . چطور لاغری رو که اونم باز تصویر زشتی در ذهن من داره رو جایگزین چاقی کنم و چطور باید واکنشهام رو تغییر بدم .
خب من اول کم کم و قدم به قدم شروع می کنم در ایستگاه دوم میبینم خیلی فرمولهای چاقی سر راهم خودشو به من نشون داده که نیاز هست حتما اونها رو تمیز کنم تا کل این ایستگاه رو تمیز کنم . برای همینه اصلا فعلا به جسمم توجه نمی کنم . فقط تمرکزمو میزارم تا بتونم چند روز این واکنشهام رو تمرین کنم .
چون ۱ کیلو آزاد کردن انرژی از این ترسها و واکنشها زمانبره . البته نمیخوام سختش کنم چون همینکه پیداش کردم خدا کمکم می کنه کم کم تغییرش بدم . دلم نمیخواد کوهش کنم بزرگش کنم که باز خودش بشه یه دلیل دیگه برای سخت کردن لاغری .
اما دارم فکر می کنم ترس از چاقی و یا استرس چاق شدن رو چطور در خودم کمرنگ تر کنم .
خب من با وزن کردنم استرس میگیرم بهتره این کارو انجام ندم . با نگاه کردن به اندامم استرس میگیرم وقتی میبینم پاهام چقدر حجیم شدن ناراحت میشم پس بهتره فعلا بهشون خیلی توجه نکنم فقط هروقت چشمم خورد ازشون عذرخواهی کنم . بهتره وقتی استرس یا ترس میگیرم مراقب غذا خوردنم باشم و بهتره اتفاقات منفی رو در سرم مرور نکنم که واکنش ترس در وجودم بیاد . سعی کنم ذهنم رو کنترل کنم که زیا خودم رو در موقعیت ترس یا استرس قرار ندم .
میبینید حتی منم طبق آموزشهایی که از کودکی یاد گرفتم همش به خودم میگم این کار و بکنم اون کار و نکنم . مخصوصا نکنم ها خیلی بیشتره و خب همین باز باعث میشه توجه من بیشتر بره سمت همون مواردی که دارم خودمو ازش نهی می کنم . بهتره به چه کار کنمها توجه کنم .
خب من برای یک کیلو لاغر شدنم در ایستگاه دوم چیکار میتونم بکنم که بدون سختی وزنم بیاد پایین . چیزی که به ذهنم میاد اینه که بنویسم . بنویسم و محتویات ذهنم رو بررسی کنم تا درکم از این مسیر کاهش وزن بیشتر بشه تا تاثیر ذهن بر جسم و تاثیر جسم بر ذهن رو بهتر درک کنم . خب این کار رو ادامه میدم تا ببینم کی حسم بهم میگه یک کیلو کم کردم . راستی یه ترس دیگه هم در وجودم هست این که وقتی اون یکی رو کم می کنم ترس از افزایش اون یککیلو دوباره باعث افزایش وزنم میشه و این فرمول رو امروز بعد از ظهر پیدا کرده بودم و با اینکه صبح یک کیلو رو کم کرده بودم دوباره بعد از ظهر دیدم اضافه شدم و وقتی بهش فکر کردم دیدم ترس از اضافه کردن یا ترس از دست دادن این تجربه ی شیرین باعث شد دوباره زیاد بشم . برای همین به نظرم بهتره حسی انجام بدم و خودم رو با وزنه به استرس و ترس نندازم . در ازاش بیشتر بنویسم تا بهتر درک کنم . قطعا وقتی که مینویسم توجه من از مرور اتفاقات منفی خارج میشه و تمرین می کنم که از چیزهای خوب بنویسم یا اگه از چیزهای بدم بنویسم سعی می کنم ازش درس بگیرم و به جایمرور اون اتفاقدرسی که ازش گرفتم رو مرور کنم مثلا دیدن اون فیلم بد باعث شد من درس بگیرم که برای لاغر شدنم قدم بردارم و به اینجا رسیدم و مرور کردم و تصمیم گرفتم که بنویسم .
فعلا نوشتن رو دوست دارم گرچه تایپ کردن کمی برام سخته اما تمرین خوبیه برای کار کردن روی ذهنم تا لاغر شدن رو هم به خوبی یاد بگیرم و در طی روز تجربه های مثبت رو بیشتر مرور کنم . مثلا امروز یه فیلم طنز دیدم که خیلی خندیدم و لذت بردم . یا رفتم توی حیاط نشستم و به طبیعت و پرندگان نگاه کردم و لذت بردم یه غذای خوشمزه برای خانواده درست کردم و خوردیم و لذت بردیم . کلی هم در اینجا نوشتم و وقتم رو صرف یادگیری کردم . خب این تجربه های جسمی تاثیر خوبی روی ذهنم میزاره و از مرورش حالم خوب میشه و شاد میشم . پس هورمونهای شادی در بدنم ترشح میشه و بدنم سالمتر میشه .
پس چرا از ذهنم در جهت مرور اتفاقاتی استفاده کنم که بهم رنج وارد می کنه . از ذهنم در جهت مرور اتفاقات خوب استفاده کنم تا ازش لذت ببرم و بدنم رو سالمتر کنه .
من درسی که از این پاراگراف گرفتم همین بود که طوری از ذهنم استفاده کنم که تاثیر خوبی روی جسمم بزاره و طوری هم از جسمم استفاده کنم که تاثیر خوبی روی ذهنم بزارم .
کنترل ورودی یعنی کنترل دیده ها و شنیده ها و کارهایی که انجام میدم و حرفهایی که می گم و می نویسم و
کنترل ذهن یعنی کنترل افکارم و مرور خاطرات یا آرزوهام که به چه چیزهایی فکر می کنم .
وقتی کنترل ورودی کنم از طریق جسمم روی ذهنم تاثیر خوب میزارم و وقتی کنترل ذهن کنم از طریق ذهنم روی جسمم تاثیر خوب میزارم و باعث میشم بدنم واکنشهای خوبی نشون بده .
من این درس رو از این پاراگراف گرفتم که خیلی هم برام درس شیرینی بود .
البته که بسیاری از افراد چاق بارها برای لاغر شدن از روش های مختلف اقدام می کنند اما حرکت از مسیرهای اشتباه و استمرار نداشتن مانع از کسب نتیجه دلخواهشان می شود.
خب این عبارات برای من مسیر لاغریهای قبلی رو تداعی می کنه . و یکی دیگه از رنجهای لاغریم این بود که من از هر روشی استفاده کردم اثر نداشت و یا اگرم موقتا اثر داشت لاغر نگهم نمیداشت .
علت اینکه من بارها از روشهای مختلف استفاده می کردم این بود که دلم لاغری رو میخواست اما ذهنم اجازه نمیداد و این کارها ذهنم رو تغییر نمیداد و بدتر من رو از لاغری متنفر می کرد .
پس حس من نسبت به لاغر شدن بدتر و بدتر میشد تا جایی که دیگه هیچ امیدی برای لاغری نداشتم
اما روش لاغری با ذهن ذهن منو نسبت به لاغر شدن خوشبین کرده . و از اینکه در این مسیر با اشتیاق حرکت کنم رو دوست دارم .
من میتونم آروم آروم خودم رو برای لاغرتر شدن آماده کنم .
من مسیر لاغر شدنم رو باز می کنم . آروم آروم . هر جایی که تاریکی ببینم نور لاغریم رو اونجا روشن می کنم .
مثلا یکی از افکار من اینه که خب ۲-۳ کیلوی اولی که کم می کنی وزن آب و غذاست . برای همین آسونتره . اما بعدش لاغری سخت میشه چون باید از چربیهات برداشته بشه .
خب این فقط یه فکره واقعیت نداره .
باید صبر کرد و دید . بعدشم من قراره ایستگاه به ایستگاه حرکت کنم . قرار نیست مثل روشهای گذشته به خودم فشار بیارم . این برای زمانی بود که خب میگفتن باید غذا کم بخوری تا لاغر بشی . ولی من که غذامو کم نمی کنم فقط دارم ذهنمو از باورهای اشتباه پاک می کنم پس این باور مربوط به راه من نیست . این باور رو باید بندازم توی سطل بازیافت چون مربوط به باورهای لاغریهای گذشته است که لاغر شدن رو با کم کردن غذا میخواستن به دست بیارن .
خب این باور رو آب و جارو زدم و گذاشتم در طبقه ی مربوط به رژیم و ورزش و اینها .
مسیر من کاملا بازه . و لاغر شدنم تا وزن ایده آلم ادامه داره . سرعت لاغر شدنم بستگی به زمان نداره . علت لاغر شدنم مربوط به کم خوردن نیست . من مسیر لاغری با ذهن رو دارم میرم که باورهای چاقیم رو که لاغری رو برام سخت کرده پیدا کنم و از راهم بردارم . به هر مقدار که مسیر من برای لاغر شدنم بازتر بشه خب لاغری من راحتتر میشه .
من در این پاراگراف از متن شما یاد گرفتم که روش لاغری ما روش های جسمی نیستن و اون روشها غلط بودن و بنابراین هر باوری که میبینیم به اون مسیرها ربط داره باید از سر راهمون برداریم تا حرکت کردن برامون آسونتر و دلپذیرتر و روشن تر بشه تا بتونیم زیباییهای بیشتری رو در این مسیر پیدا کنیم .
همه افراد چاق دوست دارند لاغر شوند اما تصاویر ذهنی که از چاقی در ذهن خود ایجاد کرده اند مانع از تعامل بین ذهن و جسم و حرکت آنها به سمت لاغری می شود.
البته که بسیاری از افراد چاق بارها برای لاغر شدن از روش های مختلف اقدام می کنند اما حرکت از مسیرهای اشتباه و استمرار نداشتن مانع از کسب نتیجه دلخواهشان می شود.
سلام نوشته های شما خیلی پر باره .
به نظرم واقعا هر جمله اش توش هزاران درسه .
من با تفکر و تعمق در همین یک صفحه بتونم به کاهش وزن خوبی برسم .
چون دلیل چاقی رو خیلی خوب توضیح دادید و اینکه چطور با کمک ذهنمون لاغر بشیم .
در همین پاراگراف اول کلی مطلب هست که دوست دارم برای خودم تکرار کنم .
دقیقا منم دوست دارم لاغر بشم اما تصویرهای ذهنی من مانع تعامل ذهن و جسمم میشه .
اما چه تصاویری در ذهنم هست که اجازه نمیده من با وجودیکه دوست دارم لاغر بشم اما تا حالا لاغر نشدم .
خب یکی از تصاویر همین کوه چاقی هست . فهمیدم من هر بار که نخواستم چاق بشم راحت چاق شدم اما هر بار که خواستم لاغر بشم بازم چاقتر شدم .
یعنی این باور در وجودمه که چه بخوای چه نخوای چاق میشی . تازه بخوای هم لاغر بشی باز چاق میشی .
این باور تصویری در ذهنم انعکاس میده که من هیچ وقت نمیتونم لاغر بشم . لاغر شدن سخته و کلی باورهایی که این تصویر رو کاملش می کنند که من لاغر نمیشم چاره ای جز چاق شدن نیست .
خب این تصویر بر جسم من اثر میزاره .
من باید اول به خودم اثبات کنم که این تصویر غلطه .
اما چطور به خودم اثبات کنم .
با استفاده از محتوای همین صفحه . برای من یک کیلو سبکتر شدن هیچ کاری نداره . ولی حتی گفتن همین جمله در ذهن من تصویری از لاغری ایجاد می کنه که ازش ناراحت میشم .
انگار که خود کلمه لاغری یا لاغر شدن یعنی از دست دادن . یعنی تو باید انرژیتو از دست بدی تا لاغر بشی . یعنی زجر بکشی یعنی سختی بکشی تا بتونی به دستاورد لاغر شدن برسی .
و من اینو نمیخوام .
من این از دست دادنه رو نمیخوام .
و این تصویریه که خودم با برداشت غلط از لاعری ساختم .
میفهمم که پس کلا تصویر لاغری در ذهن من خراب بارگزاری شده که هر وقت تصمیم به لاغری میگیرم این تصویر خراب فعال میشه و اجازه نمیده من با انگیزه ادامه بدم .
خب اصلا چرا لاغری در ذهن من خراب شده ؟ چون هربار خواستم لاغر بشم به زور خواستم لاغر بشم . چون بارها به خاطر لاغر نبودنم تحقیر شدم . چون سختی زیادی میکشیدم برای اینکه یک کیلو از وزنم رو پایین بیارم . چون گرسنگی میکشیدم برای لاغر شدن . چون با ترس از نگاه دیگران غذا میخوردم . اما همه اینها در کل عمرم هم که حساب کنم نهایتا ۱۰ بار اتفاق افتاده که قابل فراموش کردنه اما این ذهن خودمه که سالها این تصاویر رو نگه داشته و به عنوان واقعیت حک کرده که لاغری یعنی اینا . در حالیکه کلی افراد لاغر هستن که خیلی آسون لاغرن و هیچ زجری برای لاغر موندن نمی کشن و حتی کلی انسان لاغر دیگه هستند که میخوان چاق بشن و آرزوی چاقی دارن اما چاق نمیشن و در حسرت چاقی هستن .
البته من اینجور لاغری رو هم نمیخوام چون دوست دارم از لاغر بودنم لذت ببرم .
دلم لاغری لذتبخش میخواد و بسیاری از افراد رو میبینم که هستن و از لاغر بودنشون راضی هستن . و من طالب این لاغری هستم که ازش راضی باشم .
پس حالا که میخوام لاغر شدن رو انتخاب کنم برای خودم این تصاویر رو بیشتر و پررنگ تر می کنم .
شاید باور نکنید من الان که دارم این مطلب رو می نویسم یک کیلو کم کردم .
حالا میرم روی هدف بعدم یک کیلوی بعدی .
این متن رو خیلی دوست دارم . با همین یه متن مطمئنم کیلو کیلو میام پایین . با زیباسازی تصویر لاغری در ذهنم .
زمان نمیدم به خودم که استرس نگیرم ولی هدف یک کیلو میدم .
و ۱ کیلو زیبایی از لاغری برای خودم وصف می کنم .
لاغر شدن رنج کشیدن نیست . لاغر شدن سختی نداره . لاغر شدن آسانترین کار دنیاست . هیچ عجله ای در کار نیست . لاغر شدن لذتبخشه . لاغر شدن محدودیت نیست . لاغر شدن گرسنگی کشین نیست . لاغر شدن خیلی قشنگه برام . لاغر شدن راهیه برای رسیدن به اندام ایده آلم و من با عشق و به راحتی در این مسیر گام بر میدارم . شاید زمین بخورم اما دوباره بلند میشم . تصورات اشتباه من در مورد لاغری باعث شد من از لاغری دور بشم و نبینم . الان که این کوه از جلو چشمام برداشته شده دنیای لاغری رو میبینم که فقط چند کیلویی از من فاصله داره . فقط در سطح جسممه . یواش یواش میام پایین . کار سختی نیست . گرم به گرم زیاد کردم پس گرم به گرم هم پایین میام .
من هر روز کمی می نویسم تا تصویر روشنتری از دنیای لاغری رو برای خودم شرح بدم . دنیای زیبایی که رسیدن بهش محال نیست . دنیای زیبایی که قدم به قدم با خودم مدارا می کنم و در مسیرش حرکت می کنم .
همین یک کیلو کاهش وزن من بدون در نظر گرفتن زمان به من حس خوبی داد که ادامه بده .
هدف بعدیم یک کیلوی دیگه است . یک کیلو رو از دست نمیدم . اندیشه از دست دادن رو هم باید پاک کنم .
انرژی هرگز از بین نمیره بلکه از شکلی به شکل دیگه تبدیل میشه . من الان که چاقم انرژیم به شکل چاقیه و من میخوام همین انرژی رو به شکل تناسب در بیارم . انرژی از دست نمیره فقط از شکلی به شکل دیگه در میاد .
من با توصیف لاغری آسون انرژی چاقیم رو تبدیل به انرژی لاغری می کنم و هر وقتم بخوام چاق بشم باز دوباره همین انرژی رو به انرژی چاقی تبدیلش می کنم . پس از دست دادنی وجود نداره . این منم که دارم به انرژیم شکل میدم . تا حالا شکل چاقی دادم و حالا دارم یاد میگیرم شکل لاغری بدم .
من ۱ کیلو از چاقی رو با نوشتنم و خوندنم و تفکر در عبارات این متن تبدیل به لاغری کردم . به همین راحتی یک کیلو از انرژی چاقیم رو تبدیل به لاغری کردم . هیچ از دست دادنی اتفاق نیفتاد فقط من تبدیل شدم . حرکت کردم . جابجا شدم . کمی از افکار چاقی اومدم در افکار لاغری کمی به سمت وزن ایده آلم حرکت کردم . هیچ از دست دادنی رخ نداد . فقط کلماتم تغییر کرد . فقط نوشتم . کاری نکردم . فقط ذهنم رو باز کردم . شرح دادم و شکل لاغری به انرژیم دادم .
هیچ کاری نداره لاغر شدن و اینکه جالبه که من هم دلم هم ذهنم هردو با هم موافق و هم جهت هستیم . در مسیر چاقی من با ذهنم چاقی میساختم اما دلم نمیخواست . برای همین هر کاری میکردم که لاغر بشم . چون دل من لاغری میخواست . انرژیشو به چاقی نمیداد . ذهنمم نا اگاه بود که داره تصویر چاقی خلق می کنه . برای همین این جسم چاقم حاصل افکار پریشونه که نطم خاصی نداشت اما این متن منو اگاه کرد الان که اومدم اینجا هم دلم هم ذهنم هر دو دارن انرژیشون رو تبدیل به لاغری می کنند . این ۱ کیلو وزنی که کم کردم علتش این بود که به خودم زمان ندادم که استرس بگیرم اما همین کاهش وزن در یک روز به ذهنم زمان میده و استرس میده که خب تو که تونستی در یک روز یک کیلو کم کنی پس دوباره میخواد تصویر لاغری کاذب بسازه که خب روزی یک کیلو یکماهه ۳۰ کیلو تموم میشه ممکنه همین اتفاق بیفته ولی من چنین تصویری در ذهنم ساخته بشه چون در تصور فعلی من نیست چون دلم با این همسو و هم جهت نیست . چون دلم نمیخواد با عجله وزن کم کنم چون این تصویر تصویر صحیحی نیست که از لاِغری ساخته بشه چون بهم استرس میده پس این رو پاک می کنم . دوست دارم با لاغریم بازی کنم . دلم میخواد در مسیر لاغر شدنم لذت ببرم و سبکتر بشم دلم نمیخواد با جملات استرس آمیز از وزن لذت تناسب اندام رو برای خودم زهر کنم . چیزی که هدفمه اینه که با لذت لاغر بشم .
پس این الگوی درستیه که هم بهم حس خوبی میده از طرفی زمان نداره . البته باز الگوی قشنگتری میشه ساخت تصویر زیباتری میشه تجسم کرد . اینکه من با لذت سبکتر میشم . من با لذت چاقیمو تبدیل به لاغری می کنم . .خب همه ی این جملات در ذهن من تصویر زیباتری از لاغری میسازند . من تصویر زیبای لاغر شدن رو دارم میبینم . البته درسته وزن ایده آلم خیلی زیباست ولی برای رسیدن به وزن ایده آل باید از مسیر لاغر شدن عبور کرد و اگه مسیر لاغر شدنم رو تمیز نکنم در نتیجه مسیرم به لذت وزن ایده آلم بسته میشه .
من مسیر ذهنم رو ایستگاه به ایستگاه پاکسازی می کنم . یک کیلوی اولیه رو پاکسازی کردم و کیلوی بعدی یا بهتره زیباتر بگیم ایستگاه بعدی شروع شده . من افکارم رو پاکسازی می کنم . زمان نمیدم در ایستگاه دوم هستم . برای پاک کردن حافظه ام از سختی لاغر شدن این ایستگاه رو هم تمیز می کنم . جارو میکشم آب میریزم . آشغالهاشو جمع می کنم . من رفتگر وجود خودم میشم و وجود خودم رو از کثافاتی که برای خودم ساختم پاکسازی می کنم قدم به قدم نقطه به نقطه و نتیجه ی این پاکسازی خودش رو در جسمم نشون میده . زمان نمیدم که چقدر طول میکشه تا این ایستاه رو تمیز کنم اما میدونم تمیز کردن برام لذت داره . اما تمیزکردن یه منطقه ی کوچیک نه یک کوه . اما همین یک کیلو رو هم باز نباید تبدیلش کنم به کوه . چقدر ذهن ما در بزرگ کردن مسائل تبحر داره . این خاصیت رو برای بزرگ کردن خودم به کار میبندم . من بزرگم و قدرتمند و ایستگاه بعدی رو پاکسازی می کنم . بدون زمان تاکید می کنم بدون زمان . پاکسازی ایستگاه اول درسته که خیلی زود تموم شد اما معلوم نیست در ایستگاه دوم چه خبره . پس ذهن نمیتونه این ایستگاه رو با ایستگاه قبل مقایسه کنه . چون ایستگاه قبل با یک سری از افکار ساخته شده بود و این ایستگاه با یک سری دیگه از افکار . پاکسازی تمام ایستگاهها با هم متفاوته . پس عجله نکن و فقط لذت ببر از پاکسازی تفکراتت . بهتره بگم از شکل دهی تفکراتت . از ساخت تفکرت برای لاغر شدن . چیزی که دلت میخواد رو با فکرت بساز . دونه به دونه افکارت رو تمیز کن و تبدیلشون کن به تناسب . گرد و غبار رو از روشون پاک کن تا حس سبک شدن به وجودت بنشینه و دقیقا الان همین حس رو دارم . حس تمیز شدن دارم . حس پاک شدن . من الان در ایستگاه دوم هستم و اونقدر افکارم رو تمیز می کنم تا جسمم بهم نشون بده که این ایستگاهم تمیز شده و میتونیم بریم ایستگاه بعدی .
استاد ممنون از شما . در این متن خیلی لاغر شدن رو خوب معرفی کردید .
من حدودا ۳۰ کیلو اضافه دارم . همیشه برای لاغر شدن می گفتم وای ۳۰ کیلو اضافه دارم در حالیکه من برای چاق شدن هیچ وقت نمی گفتم باید ۳۰ کیلو اضافه کنم . این ۳۰ کیلو اضافه وزن کیلو کیلو به وزن من اضافه شد .
چون من برای چاق شدن هرگز کوهی نمیدیدم همیشه در ذهنم راهم برای چاقی باز بود هیچ مانعی نمیدیدم . دقیقا من با ذهنم چاق شدم .
اما حالا میخوام از همین راهی که شما گفتید لاغر بشم . شاید لازم باشه من این متن رو چند بار بخونم تا کاملا محتوا رو درک کنم تا وقتی بتونم عملکرد ذهنم رو اصلاح کنم بدونم چطور عمل کنم . به نظر من اگه حتی همین یک پست شما رو خوب بهش مسلط بشم بتونم با اجرای همین یه پست کم کم لاغر بشم .
من از امروز کوه اضافه وزن رو در ذهنم کنار میزارم . فقط ۳۰ کیلو در جسمم اضافه دارم . حتی این ۳۰ کیلو در جسم هم کنار میزارم و فقط میخوام یک کیلو کم کنم . من دوست دارم فقط یک کیلو از وزن جسم خودم رو پایین بیارم .
در پیام قبلم نوشتم من دوست دارم لاغر بشم . دوباره متن رو خوندم و دوباره برداشتم رو نوشتم . من دوست دارم فقط یک کیلو لاغر بشم . خب وقتی به این فکر می کنم چه راههایی برای کاهش یک کیلو میاد پیش ذهنم . حتی قبلا وقتی میخواستم لاغر بشم زمان میدادم که مثلا در هفته ۲ کیلو ولی باز اینکه خب میدیدم زمان تموم شده و من هنوز ۲ کیلو رو کم نکردم ناامید میشدم . الان زمانم نمیدم فقط نیتم کاهش وزن ۱ کیلوست . هر زمان که یک کیلو تموم شد دوباره میرم سر کیلوی بعدی . چون باز ۵ کیلو به نظرم زیاد میاد و برام سنگین میشه .
من دوست دارم کیلو کیلو بیام پایین . فعلا این عدد برام خوبه . چون زمانم ندارم استرسم نمیگیرم . بنابراین به نظرم میاد حالا میتونم یک کیلو رو کاهش بدم .
حالا برای کاهش یک کیلو میبینم کلی توان دارم و چون زمان هم بهش نمیدم خودم رو بر این مقدار اضافه وزن توانا میبینم . پس با این نگاه خود به خود در من حس امید میاد . کاهش یک کیلو دیگه هیچ کاری نداره . خب حالا میبینم خود به خود انگار اشتهای من کم شده . چون اون زمان که همش کاهش ۳۰ کیلو در ذهن من بود میدیدم توانی برای کاهش این مقدار ندارم هی اشتهام زیاد میشد تا جون بگیرم انگار که فکر کردن به این کوه کلی منو گرسنه تر می کرد . از طرفی ترس از گرسنگی هم باز اشتهای منو زیاد می کرد . چون طبق تصاویر قبلی لاغری برای کاهش این ۳۰ کیلو خیلی باید گرسنگی بکشم تا این ۳۰ کیلو بیاد پایین و من نهایتا ۴-۵ساعت بتونم گرسنگی رو تحمل کنم و بعد باز همین موضوع بهم اجازه نمیداد که ادامه بدم و دوباره لاغر شدن رو رها می کردم .
اما با این متن خیلی خوب من همین که این کوه رو از ذهنم برداشتم خب حالا میبینم چقدر موانع دیگه برای لاغر شدنم هم باز برداشته شده .
پس حالا منم و یک کیلو کاهش که هدفم میزارم که انگیزه ی لاغریم بالاتر بره تا بیفتم روی غلطک لاغری . میدونم لاغر شدن راحته چون وقتی بیفتی روی غلطک لاغری همونجور که تا امروز روی غلطک چاقی بودم و واقعا دیگه نمیخواستم وزن زیاد کنم اما این ۲-۳کیلوی آخر رو اصلا ناخواسته زیاد کردم دقیقا دیگه بعد از مدتی هدفم نزارم خود به خود لاغر میشم چون راه ذهنم برای لاغری باز شده
حالا به امید خدا ادامه میدم . سعی می کنم هر روز چند خطی بنویسم که راه ذهنم رو با لاغری عادت بدم و آسون ببینمش . و حقیقتا هم کاهش یک کیلو خیلی راحته . به امید خدا ادامه میدم آروم آروم و در این مسیر زیبا نگرانی هام رو کنار میزارم . سعی می کنم گذشته ی خودم و اطرافیانم رو ببخشم و اگه در وسط راهم هم باز موضوعی پدید اومد که ناراحتم کرد نادیده بگیرم و متمرکز روی هدفم بشم تا یک کیلو رو کم کنم به لطف خدا .
سلام . من سالها در وزن متناسب خودم بودم .
اما هربار که از اطرافیانم ضربه خوردم به من فشار ذهنی اومد . به خودم اومدم دیدم کلی اضافه وزن پیدا کردم .
من همیشه آدما رو خوب میدیدم ولی از چند نفر ضربه ی بدی خوردم . درسته این ضربه ها کم اتفاق افتاد ولی نگرش من به اون افراد رو منفی کرد .
مثلا خواهرم اردیبهشت امسال سر یه مساله ی پیش پا افتاده که حق با من بود و اون میگفت حق با اونه باعث شد من باهاش دعوا کنم توقع عذرخواهی داشت و منم عذرخواهی نکردم خواهرم دو ماه سر اون با من قهر بود الان آشتی هستیم ولی روابطمون دیگه مثل قبل نیست . میدونی دیدن وجه منفی خواهرم و مرور اون بارها در ذهنم باعث شد من از اردیبهشت تا الان ده کیلو اضافه کنم .
تیر پارسالم اتفاقی برام افتاد که کلا امیدم رو ناامید کرد و باعث شد ۵ کیلو اضافه کنم .
تیر ۱۴۰۱ هم باز اتفاقی برام افتاد که ۵ کیلو هم اون وقت چاق شدم . مربوط به بیماری که به تیر ۱۴۰۲ هم رسید
و البته از روزی که افتادم در مسیر چاقی علتش بی اعتماد شدن به کسی بود که همه ی زندگیمو با اون پیدا کرده بودم به پیشرفتهای فوق العاده ای رسیده بودم اما اون شخص اونی نبود که من فکر میکردم .
من با اون به ابرا رفته بودم کلی اتفاقات خوش برام افتاده بود ام کم کم فهمیدم نه این شخص اونی نیست که من فکر می کردم و اعتمادم ذره ذره ازش گرفته شد .
طوری که اونقدر ذهنم منفی شده که به هیچ کسی نمیتونم اعتماد کنم .
این بی اعتمادی حدودا ۶ سال پیش همین زمانها شروع شد و تا الانم ادامه داره .
یه دلیل دیگه هم که باعث چاقی من شد لاغر شدن شدید یکی از عزیزانم بود ایشون به خاطر ناراحتی معده به شدت لاغر شدن و من همش ایشون رو دعوت به چاقتر شدن میکردم و ایشون تمایلی نداشت . من لاغری اون رو میدیدم و خودم هی چاقتر میشدم البته این موضوع هم از دوسال پیش شروع شد .
در کل بخوام دلایل چاقیم رو بگم
از آذر سال ۹۷ تا الان بی اعتمادی در من گسترش پیدا کرد .
از تیر سال ۱۴۰۱ تا الان نومیدی در بیماری
از اسفند ۱۴۰۱ تا الان تنفر از لاغری
از سال ۱۴۰۲ تا الان نومیدی دوم از بیماری
از اردیبهشت ۱۴۰۳ تا الان استرس و تنفر و خشم از خواهرم
و کلا این مدتها من نسبت به انسانها منفی شدم .
میدونید منفی شدن ذهنم نسبت به انسانها باعث شده از همه فاصله بگیرم .
و در تنهایی خودم با مرور این افکار از لاغریم فاصله بگیرم .
میدونم دلیل همه این افکار خودم هستم که نتونستم دیگران رو ببخشم .
میدونم وقتی اونارو ببخشم خودم سبک میشم .
اما هنوز ته قلبم ازشون راضی نیست .
این سنگینیها رو دائما دارم با خودم حمل می کنم که حل بشن اما حل نمیشن و من هی سنگینتر میشم .
در ذهنم احساس سنگینی می کنم افراد رو لایق بخشش نمیبینم .
در حالیکه میدونم خدا میبخشه ولی من سنگدل شدم نسبت به اونها .
حتی نسبت به بیماری ازش کینه گرفتم . عصبانی هستم آخه تمام تلاشمو کردم اما نشد .
در کل مدتهاست حال خوب رو از عمق دلم تجربه نکردم . سطحی به صورت گذرا تجربه کردم اما دلم میخواست با تمام وجودم رها کنم تا سبک بشم .
دوست دارم اول ده کیلو رو که از اردیبهشت اضافه کردم کم کنم .
بعد ۵ کیلویی که پارسال اضافه کردم و بعدشم ۵ کیلویی که ۱۴۰۱ اضافه کردم .
البته هر بار تصمیم به لاغری میگیرم اضافه میشم مثلا از خرداد تصمیم گرفتم لاغر بشم دوباره چاقتر شدم .
اما من دوست دارم لاغر بشم . درسته ناامیدم اما دوست دارم لاغر بشم . درسته بی اعتمادم اما دوست دارم لاغر بشم . درسته متنفرم از قسمت منفی آدما اما دوست دارم لاغر بشم . درسته باورهای غلطم خیلی زیاده اما دوست دارم لاغر بشم . درسته بی پولی خیلی داره بهم فشار میاره اما دوست دارم لاغر بشم . درسته خود چاقی خیلی داره به ذهنم فشار میاره اما دوست دارم لاغر بشم . دوست دارم لاغر بشم اما هر چی بیشتر دلم میخواد لاغر بشم انگار بیشتر چاق میشم اما بازم دوست دارم لاغر بشم . درسته من الان چاقم اما دوست دارم لاغر بشم . درسته از خیلیها ناراحتم اما دوست دارم لاغر بشم .
دوست دارم لاغر بشم .
دوست دارم لاغر بشم .
دوست دارم لاغر بشم .
چون لاغر شدن بهم آرامش میده الان ناآرومم همش ترس از چاقتر شدن دارم ولی وقتی لاغر بودم بیخیال بودم اصلا ترس از چاقی یا چاقتر شدن نداشتم .
به خاطر استرس چاقی معده ام آشوب شده اما دوست دارم لاغر بشم .
چاق بودنم باعث شده دیگه روم نشه تو خیابون راه برم یا برم مهمونی خیلی با اکراه میرم بیرون ولی دوست دارم لاغر بشم .
در کل دوست دارم لاغر بشم تا از همه نظر به آرامش برسم .
با سلام به نام الله یکتا
با تغییر تصاویر چاقی و کنترل وشناسایی آن ها و در نهایت تبدیل آن ها به تصاویر لاغری میتوان متناسب بود
نشان های دریافت شده
سلام
محرومیت
نخوردناضافه را دور می ندازی
می خوام در مورد این کلمات صحبت کنم.
چون با خوندن نظرات یکی از دوستان بهش رسیدم
محرومیت
من نیازی نیست خودم را محروم کنم از خوردن بلکه از خوردن به اندازه نیازم احساس عالی به خودم می دم چون احساس مثل یک قطب نما ما را در مسیر قرار می ده اگر من از خوردن به هر مقدار حتی یک لقمه احساسم بد باشه چطور انتظار دارم در مسیر باشم قانون اینه که با احساس خوب در مسیر درست هستی.
نخوردن
اینکه من نخورم لاغر می شم کاملا اشتباه هست من باید به اندازه نیاز بدنم در آن روز بخورم نمیشه نخورم و فک کنم که چربی زیاد دارم این ذخیره ها را بدنم امروز استفاده این فکری هست که در ذهنمه مگه میشه برای یک روز جدید انتظار داشت بدن انرژیشو از زباله های بدن بگیره و انتظار داشت کارها درست پیش بره این کاملا اشتباه است پس من می خورم اما به اندازه نیاز بدنم.
اضافه را دور بنداز
ما همیشه اضافه را دور می اندازین چون به کارمون نمی یاد مثلا من اگر غذا درست کنم و اضافه تر مواد بریزم تو قابلمه حتما این حجم اضافی در طعم غذا و در کیفیت ان تاثیر منفی می زاره.
من اضافه را می ندتزم دور حالا ۵ کیلو با من همراست خیلی راحت سرمو خم می کنم و می ندازمش بیرون دیگه حملش نمی کنم و از تغییراتی که برام پیش می یتد لذت می برم .
من از اینکه مانتوم اندازمه کیف می کنم دیگه شکمم دو تیکه جلوم نیست .
دیگه راحت بلند می شم.
دیگه راحت دراز می کشم.
دیگه راحت تو بغل همسرم جا می شم.
دیگه راحت راحتم چقدر آسونه گذاشتم این ۵ کیلو پس بریم به پیش
نشان های دریافت شده
سلام استاد
من از وقتی یادمه چاق بودم و چون بارها بهم گفته بودند که ارثی من چاقم و به عمه ها رفتم همیشه لاغر شدن را مثل کوهی برای خود بزرگ کرده بودم و هرگز فکر نمی کردم که بتوانم روزی مثل دوستانم متناسب شوم و بارها با خودم و دوستانم این گفتگو که اگر من آب هم بخورم چاق میشوم را تکرار و تکرار می کردم و غافل از این بودم که با تکرار این جملات توجه به چاقی بیشتر را در ذهنم داشتم و هر بار که می گفتند لاغر شو خودم را برای روبرو شدن با رژیمهای سخت و طاقت فرسا ناتوان می دیدم و خیلی اصرار به لاغر شدن نداشتم و چون به چاقی عادت کرده بودم روز به روز خودم را چاق تر می دیدم و اصلا باورم نمی شد که روزی برسد که من بدون سختی و ناراحتی بتوانم نصف اضافه وزنم را از دست بدهم و جالبه خودم ندانم چطوری و در چه زمانی من لاغر شدم درست مثل زمانی که من نفهمیدم چطوری من روزبه روز چاق تر شدم من الان در وضعیتی که هستم بسیار راضی و خشنود هستم چون هم راحتر راه میروم . نفس میکشم . بیشتر شاد هستم . راحتر جابه جا میشوم . احساس سبکی دارم . بیماریهای من بسیار بهبود پیدا کرده و جالبه ایده های جالب و جوان پسندی به ذهنم میرسه مثل یاد گرفتن دف . دیگه نمیگم سنی از من گذشته و زشته اصلا دیگر به حرف مردم اعتنایی ندارم لباسهاو روسرهای رنگ شاد می پوشم بیشتر شادیها را برای دل خودم دارم تا دوستان . دیگر با حرف مردم ناراحت نمی شوم سعی می کنم سریع احساسم را شاد نگه دارم . دیگر ۴۰ کیلو اضافه وزن را در ذهنم به کوهی تبدیل نمی کنم من تا الان بدون توجه به آن نصف آن را از دست دادم و مثل قوطی های روغن آنها را یکی یکی از بدنم جدا کردم من الان در وزن ۸۶ کیلو هستم با خودم می گویم من با سعی کنم با گوش دادن به موقع به فایلها و انجام تمرینات کم کم بتوانم وزن را به ۸۰ برسانم پس با همین روش و استمرار می توانم به وزن دلخواهم برسم در صورتی که احساس شادی داشته باشم و با احساس خوب سپاسگزار باشم و با افکار خوب آرزوهای خوبی را خلق کنم در این مسیر همیشه موفق هستم و نباید زمانی را برای خودم مشخص کنم که من تا این موقع دراین سایت می مانم چون من با احساس شادی دراین سایت هستم پس برای همیشه و تا پایان عمر خواهم بود چون من دراین سایت هم به خود شناسی و خداشناسی رسیدم و روز به روز من شادتر خواهم بود . چون روح . ذهن و جسم شاد نگه داریم اینها ۳ چیزی هستند که هرگز تا پایان عمر از هم جدا شدنی نیستند پس ابتدا باید ذهن و احساس خود را شاد نگه داریم تا روح و جسم ما هم در بهترین شرایط یعنی متناسب و شاد باشند و اگر ذهن مادچار ناامیدی و استرس شود هم روح و هم جسم بیمار می شود پس با ذهن شاد خود را شاد نگه داریم تا عمر بیشتری داشته باشیم و رسیدن به لاغری برای ما کوهی نباشد با کوچک کردن مقدار وزن خود برای ذهن آن را دست یافتی برای ذهن جلوه دهیم و بدون سختی و خودبه خود کم کم لاغر می شویم در این میان توجه خاص ما فقط باید روی احساس باشد و توجهی به ظاهر خود نداشته باشیم چون سرعت ترمیم در بدن ما ثابت است و طبق قانون خودش جلو می رود پس عجله نکنیم و با احساس شاد این مسیر را ادامه دهیم تا به موفقیت برسیم
نشان های دریافت شده
چ متن زیبایی واقعا
من قبلا چنین الهامی بهم شده بود ک در مورد مثلاد۵ کیلومتر خودم حرف بزنم و من چن روز انجام میدادم و ذهنم میگف از کجا معلوم ک ۵ کیلو کم کردی از کجا بدونم یعنی من ب ۵ کیلو کمتره توجه نمیکردم ب اون وزنی ک بعد ۵ کیلو میرییم بهش توجهرمیکردم
و در ذهنم این گفتگو بوجود میومد ک اگه وزن نمیکنی از کجا بفهمیمم واین مانع از این میشد ک من جلوتر برم و رها میکردم
یادم میاد در مورد اینک اگه ۵ تا ک م کنم چ مزایایی برام داره مینوشتم
والان اینوی تمرین زیبا بود در این متن ک چ زیباتر برم جلو و اون موقع چاقی چقدر کوچک کوچک میشه برام و راحتتر حتی الان ک تصور کردم من فقط اون ۵ تا رو میبینم
۵ کیلو واقعا زیاد نیس خیبی راحت این ۵ تا اضافه رو رها میکنم
فریبا چ فکری در مورد ۵ تا رها کردن اضافه داری ؟
اینک راحته
اینک بدنم میتونه
اینک مندقبلا ۵تا پایینتر از این اضافه وزن بودم
اینک چقدر شکم کوچک میشه اینک چقدر راحت میشم اینک چقدر لباس تن زیبا میشه اینک مانتوهای سایز پایین ترم تنم میشه اینک راحت میشینن و پامیشم
چقدر راحت راه میرم
اینک مانتوهام شل میشن من ی ترس نسبت براین دارم ک من وزنم پایین بره مانتوهای الانم نمیره تو تنم و دچار مشکل میشم
عزیز جانم خیاط هس ب راحتی مانتوها رو تنگتر میکنیم خیلی راحت و نترس من برا هر سایزی مانتو دارم و این جهان ب احترام این رها کردن بهترین مانتو هارو ب ما هدیه میده تو خیالت راحت باشه
برا ۵ تا رها کردن بدن دچار سختی نمیشه ب راحتی تریم صورت میگیره ب راحتی پوستم سفت میشه
ومن میتونم ۵ تا رو رها کنم این توانایی و این قدرت رو دارم
برای ۵ تا دچار سختی نمیشیم خیلی راحت رها میشه
۵ تا کوچک بزرگنیس پس میتونه قبلا توش بوده تو ۵ پایینتره
ترس از نخوردن یعنی فک میکنم برسم ب اون وزن ایده آل نباید بخورم و من چن خوردن رو دوس وارم نمیخوام رها کنم
در حالی ک فریبا افراد متناسب یرای متناسب بودن از نخوردن استفاده نمیکنن اونها میخورند ومتناسبند
خوردن جز طبیعت این جهان هس عزیز جان
استاد غذا میخوره متناسب شده
محرومیتی نباید باشه
رها کردن اضافات اون اضافه هس وباید رها بشه
تو یچیزی ک اضافه باشه رو چیکار میکنی یا میبخشی یا میندازی دور
برای انداختن اون ب بیرون زحمتی بزرگ میکشی
ن
فقط تو لازمش نداری بیهودس
کاراییی برای تو نداره
و تو رها میکنی تا رها باشی
فریبا ما این ۵ تا رو لازم نداریم
چرا اضافات نگه داریم
حیف نیس انبار کنیم
بیا بدیمش طبیعت ببین چقدر راحتتر میشم
فکر کن ی حلب روغن ۵ تا یی روبزاری زمین چقدر سبک وراحت میشی ما ک لازمش نداریم
تو هرچی نیاز داشته باشی امروز خدا بهت میده همه چیز موجوده برای تو نیاز نیس بترسی و ذخیره کنی هس هرانچه ک بخوای این اضافه هس
من برای ادامه حیات هرانچه ک لازم دارم رو دارم وخدا هرروز بهم میده این ۵ تا اضافه هس رها کنیم ما ک لازمش نداریم میخوایم چیکار انقدر هرجا با خودمون حملش کنیم یدونه حلب روغن ک چیزی نیس بزارش زمین
اصلا لازم نیس برای متناسب بودن وشدن عذاب بکشی گرسنگی بکشی زجر بکشی
اصلا این بخاطر تجربیانی هس ک از رژیم داری اصلا اینجوری نیس عزیز جان من تومسیر تناسب روند همیشگیه بدنم هستم فقط بایدباورها عوض بشه عمل اشتباههم عوض میشه
قرارب نخوردن نیس
قرار ب محرومیت نیس
قرار ممنوعیت نیس
قرار ب ورزش کردن سخت نیس
بهت این اطمینان رومیدم تو در امنیتی
من مواظبتم خوب
من مراقبتم اینو مطمئن باش قرار نیس سختی بکشیم
ایا محنا برای متناسب بودنش سختی میکشه
ن
ایا محنا برای رها کردن اضافاتش سختی میکشه
ن
اون خود بخود متناسب
برای چاقی باید سختی کشید چن خلاف جهت طبیعت ذاتی توهستش عزیزم
ایا استادبرای متناسب شدن سختی کشیده
ن
اون داده کیف میکنه همیشه داره از لذت هاش میگه
نشان های دریافت شده
با سلام این دیدگاه خیلی جالب بود و جالبتر اینکه خودم نیز به این نتیجه رسیدم و چند وقتیه که برای خودم هدف های کوچیک کوچیک در نظر گرفتم
مثلا با خودم گفتم فعلا هدفم اینه که دکمه فلان لباسم راحت بسته بشه که ظرف یک ماه به هدفم رسیدم .
بعد هدفم این شد که بازوهاش دیگه بهم نچسبه و خوشبختانه بعد از سه هفته بهش دست پیدا کردم. البته در حین این افکار یه نیم نگاهی هم به سایز شلوارم داشتم البته کمتر بهش توجه کردم اما جالب اینکه شلوارم زودتر از اونی که فکرشو میکردم بهم راحت شد . امروز که داشتم تو خیابون راه میرفتم یهو نگام به تصویر م افتاد که روی شیشه ی یه مغازه افتاده بود…. اصلا فکرشو نمی کردم که شلوارم اینقدر بهم راحت شده باشه … وااای….. خیلی لذت بخش بود…
ممنون استاد عزیز که این راهکارهای بسیار ساده و کاربردی رو به ما آموزش میدیم. واقعا تاثیرش فوق العاده بود.👌
نشان های دریافت شده
سلام بر استاد
من امروز تونستم این مطالب را بخونم
ولذت ببرم وبازم به آگاهی بیشتری برسم همه چاقی ما ریشه در کودکی ما داره من از وقتی خودم شناختم چاق بودم و به من میکفتن کم بخور چقدر میخوری چاق میشی در حالی که خواهرم لاغر بود و چیزی بهش نمبکفتن چکاری به خوزدنش نداشتن یعنی ایشون هروقت میخاست هر غذایی که دوست داشت با لذت میخورد واصلا هیچ ذهنیتی از چاقی نداشت ولی من باید کم میخوزذم واین ترس از خوردن در ذهن من نهادینه شد ه بود و هر روز چاق تر میشدم
به نظر من والدین نقش خیلی مهمی تو فیزیک بدنی بچه هاشون دارن
حال ما بزرگ شدیم و همون آگاهی های اشتباه تو ذهن ما شکل گرفته
واقعا سخته این باور هارو یک شبه از رهنمون پاک کنیم باید به مرور زمان بهش برسیم با روش لاغری با ذهن کمکم باور های درست تو ذهن شکل میگیره من دارم سعی میکنم به این باور برسم من به لاغری میرسم حتما چون راحت ترین کار هست
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد عزیز و مهربونم و دوستان گرامی
استاد من از وقتی با آموزش های شما آشنا شدم دارم با ویژگی های ذهن و مغز آشنا میشم. متوجه شدم که ذهن بی نهایته و میتونه کلی اطلاعات در خودش ذخیره کنه و تا زمانی که بیدارم پیوسته افکارو مرور کنه. آگاه شدم که ویژگی ذهن گسترش دادنه.
استاد خیلی خوب شد که این مطلب به صورت نوشته ارائه شده کلا از وقتی وارد سایت شما شدم چون مرتب شروع به خوندن مطالب کردم متوجه شدم مطالعه مطالب خیلی باعث آرامشم میشه و حس خوبی پیدا میکنم این متن رو هم که خوندم لذت بردم البته اینم بگم که همیشه شنیدن صدای شما هم برام لذت بخشه اما خوبی سایت تناسب فکری اینه که اگر همه جور مطلب داره خیلی وقتا جایی میرم که نمیتونم فایل گوش بدم اما به راحتی میتونم خودمو با خوندن مطالب مشغول کنم.
به نکته خیلی خوبی اشاره کردید و به ما یادآوری کردید که ذهن همواره با استفاده از افکار قبلی میتونه مدام تصاویر جدید و بزرگتر از واقعیت بسازه و برای همینم ما دچار ترس و نگرانی میشیم وقتی این ویژگی ذهن رو بشناسیم خیلی بهتر میتونیم عمل کنیم.
یه نکته عالی که از آموزش های شما استاد عزیزم یاد گرفتم متوجه شدم همیشه تاکیدتون این بود که با افکار قبلی نجنگیم سعی نکنیم پاسخ افکار رو بدیم چون ذهن رو نمیتونیم شکست بدیم چون بی نهایته! اما میتونیم با آگاهی جدید باعث مرور افکار جدید و دلخواه در ذهن بشیم و به این طریق بدون اینکه با افکار قبلی وارد جنگ بشیم اونا کمکم پتوقف میشن کاری که الان ما در دوره ها و آموزش ها داریم انجام میدیم وقتی که در این مسیر استمرار بخرج بدیم افکار قبلی و به تبع تصاویر قبلی چون به تدریج کم کمتر مرور میشن کمرنگمیشن و تصاویر جدید تشکیل میشن.
حالا ما که نمیتونیم ذهن رو بشکافیم و ببینیم تا کجا پیش رفته که بفهمیم داریم خوب پیش میریم یا نه پس باید چه کنیم؟ از احساسمون استفاده کنیم احساس به ما میگه که داریم درست پیش میریم یا نه.
وقتی حس ما بده وقتی دچار ترس و نگرانی هستیم یعنی تصاویر ذهنی داریم و افکاری در حال مرور شدنه که دلخواه ما نیستن اما وقتی که احساس ما به مرور بهتر و بهتر بشه یعنی تصاویر ذهنی قبلی در حال کمرنگ شدنن یعنی تصاویر جدید دارن شکل میگیرن و این یعنی ما داریم درست پیش میریم.
و طبق فرموده شما ما باید مثل یک کوه نورد حرفه ای عمل کنیم برای فتح قله نمیشه یکم پیش رفت و برگشت و رها کرد اینجور هیچوقت نمیرسیم باید ادامه بدیم اما با سرعت یکنواخت و آهسته بدون عجله که به نفس نفس زدن نیوفتیم!
واقعا من تو این مدت بارها و بارها دچار افکاری شدم که حس ترس و بد رو در من زنده کرد اما با راهنمایی های به موقع شما استاد مهربانم متوجه شدم که فقط باید ادامه بدم و همینکه فاصله دچار شدن به این افکار داره بیشتر میشه یعنی دارم درست پیش میرم به قول شما استاد عزیزم که شعار همیشگی شماست که هر وقت با خودم تکرارش میکنم صدای زیباتون در ذهنم مرور میشه؛ فقط باید ادامه داد فقط باید ادامه داد!
استاد من بینهایت با تمام قلبم خالصانه و صادقانه از شما تشکر میکنم بایت اینکه چه در مطالب هدیه سایت چه در فایل های تصویری سایت چه در دوره ها به انحاء مختلف بارها و بارها بر عجله نداشتن و استمرار داشتن تاکید داشتید یعنی هر چند مدت شما در مورد این دوتا مورد صحبت کردید و مثل آبی که روی آتیش ریخته میشه به موقع به داد ما میرسید!
باور کنید که من با شما معنی استمرار داشتن رو دارم درک میکنم شما استمرار رو و ادامه دادن رو برای من معنا کردید.
ازتون ممنونم که همیشه در جهت بهبود عملکرد خودتون و در جهت بهبود کیفیت تجربه تون از زندگی دارید حرکت میکنید و متواضعانه و خالصانه و با شورو شوق تجربه تون رو با ما به اشتراک میذارید🙏🏻
خوشحالم و خدارو شکر میکنم که در این مسیر با شما همراه هستم 🙏🏻
سایه تون مستدام باشه خیلیی دوستتون دارم🙏🏻🌹
سلام
افکارواحساسات باورهای ما می توانندتاثیرات عمیقیبرسلامت جسمی ما داشته باشندوبه عکس وضعیت جسمی مانیز می تواند برخلق وخوعملکردذهنی وسطح انرژی ما اثر بگذارد
استرس اضطراب وافکارمنفی می توانند سیستم ایمنی بدن راتضعیف کرده وخطرابتلا به بیماریهای مختلف راافزایش می دهد
تجربیات مثبت مانندعشق شادی وقدردانی می توانند سلامت جسمی وروانی انسان رابه طورقابل توجهی ارتقا دهند
اگرتصور می کنیدپرخوری می کنیدیاتندغذا می خوریدیاهرنگرشی درباره خودتان داریداین تصمیم توسط مغزشما اتخاذوبه جسم ابلاغ شده است
جسم ما درهرلحظهدرحال اطاعت ازدستورات مغز وانجام ان چیزی است که درمغزپردازش وتصمیم گیری شده است
نشان های دریافت شده
سللم بر خدایی پهربان
سلام براستادعطار روشت وهمه دوستان
وفتی ازکودکی طی زمان هی به ذهنم اون افکار ارام ارام اضافه شد کلی باوره برای خودم و ازصحبت دیگران ساحتم و فکرکردم که همه درست هست بایدباشه اگه نباشه اشکال داره به مرو طی زمان هی به این اطلاعات اضافه شد من به مرو،فردی جاق شدم برای برطرف کردن اولین وبهترین کزینه یا رژیمربود یا ورزش جیزی که همه وابراز داشتن راهکارهست برای برطزف کردن اینمشکل
واحساس روخراب کرده وتصورات خود رو به واین وشکل میدیدم که تو حق ولایق جاقی هست دلیل وانقدر که اون افرد در اثر تکرار اون صحبتها کاملا درست بی غلط فبول کردم ودر اثر تکرار اون صحبتهای وزنکه اویل کمی اضافه میشد وتوجامعه که باشی اومهمانی باشی اطراف دیگران تاکید کنن که توفردی هستی که دچار اضافه وزن هستی یی فکری به حال خودت بکن هی به من اکقته شد من هی تلاش کردم تا لاغری رو هر شکلی به دست وبیاره وچاقی رو شکست بده ازاین همه حرف خودش خلاص کنه وبازم شکست اون به من به عقب هل داد
تکرار این باره وباره چنان از چاقی غولی بزرگی عظیم تو ذهن من ساخت که دیگه اصلا تصور به این شکل بود که هرکاری امکان داره انجام بشه اما واما امکان نداره من که چاق شدم لاغربشم واگه کسی موفق شده اون فرد شاهکار کرده وچنان براش لاغری رو بزرگ نمایی میکردم چاقی توذهنم کسترش پیدا میگرد توافکار اضافه میشه کاری که دیگران انجام دادن برای خودم محال حساب می کردم اون به وشکل گوه بزرگی که من قدرت بالا رفتن ازش روندارم همین پایین تپه چندکیلو کم کنم بازم چای تشکر وقدردانی داره باره اول که تودوره ریگان شماگفتید که عدد وزنی که دوست دارید بنویسد من با کلی شکعدد ۸۰ کیلو رو برای خودم نوشتم این وزن رویای دست نیافتی من بود اون روز برای خودم اون عدد رو نوشتم وفتی دوره تهیه کردن کمی ارامش داشتم اطمیمان زیادشد روی صفحه جروزنوشتم ۷۰ تا ۶۵ کیلو
ولی امروز میدونم لاغری درجسممن هست لاطعری دریین چربهای که ودورش احاطه کردن هست جای بیرون ازجسم من نیست با تلاس خودم دردرستری شکل وبهترین عمل کرد اون وخواهم دید پس عدد وزتی خودم رو بازم کاهش دادم به ۶۰ ت۶۳ کیلو پایین اودرن این یعنی من اطمینان دارم این دیگه اصلا رویا نیست این عدد درجسم من هست اگه من زمان بزارم درست رفتار کنم درست عمل کنن از خودم وکارم راضی باشم استمرارداشته باشم ادامه وبدم تو دوسال اینده شاید کمتر من تو این جسم وزن خواهم بود واونکو ه عظیم دیگه تودهن من وجود نداره اون برام یی تپه کوچک هست که با هر قدم من کم کم بهش میرسم و فقط کمی مسافت زمینی بین من واون هست کمی موانع هست که میشه از اون عبور کرد وراه برام هموار هست نیاز ندارم انقدر نگران وباشم نیاز ندارم نا امید باشم.نیاز ندارم استرس داشته باشم وربه هیج جیری که حس بد داره اصلا نیازندارم نیاز دارم شادباشم حسم خوب باشه افکار خوب رو دنبال کنم نه در باره چاقی حرفی بزنم در بارهاش صحبت کنم ومرو کنم تو ذهنم فقط توحال هوای خوب باشم همه که من توان رسیدن به لاغری رو دارم اون همین جا همین زمان درجسم هست کافی هست که چربهای که دورش رو گرفتن به مرور اب بشه و لاغری از بین اون خود نمای کنه به همین راحتی اسونی
خدا پشت وپنا هتون یا حق. حق. نگه دارتون
نشان های دریافت شده
سلام استاد گرامی ممنونم ازاین صحبت های زیباتون مااز چاق کوه نسازیم چون ما ذهن مون اطلاعاتی که در گذشته است آن را مرور مکنید وباید اطلاعات جدید جایگزین کنیم اون هم باتمرین کردن عجله نکردن و استمرار داشتن بهمرور میتوانیم تصویر جدید در ذهنمان برای لاغری ولاغر شدن آسانترین کار دنیاست ممنونم استاد گرامی
نشان های دریافت شده
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و دوستان همراهم
من با کمی درک کردن این مطالب فهمیدم همه قدرت در دست خودم که نسبت به خودم چه نگرش وباوری دارم وقتی باور کردم من هم چاق میشم به فلان دلیل وبعد ذهنم بر اساس گفته های من و تصاویر که در باره خودم داشتم باور کرد ودر فضای ابری ذهنم بارها مرور شد ودنبال منطقی کردن اون باور من شد با دیدن افراد که بعداز ازدواج چاق شدن بعد زایمان چربی شکم آوردن در ذهنم باور پذیر شد وبه وقتش چاق شدم پس اول من با اطلاعات نادرست در خودم باور چاقی شکمی پیدا کردم وبا مرور کردن آنها در ذهنم که فلان اتفاق در من چاقی شکمی میا ره ترسیدم وشروع کردم تا پیشگیری کنم نشد اون اتفاق با سزارین برام اتفاق افتاد چون وقتش بود چون ذهنم به مغزم دستور داد تا چربی رو برام در ناحیه شکمم نگه داره تا من چاقی شکمی که باور کرده بودم رو در جسم تجربه کنم الان باید از این ترفند برای لاغری استفاده کنم
باید اطلاعات درست رو وارد کنم وبا تجربیات گذشتم همسو نشم ودر ذهنم پاک کنم ودنبال منطقی کردن لاغری باشم دنبال دلیل لاغری باشم باید این مسیر برای خودم هموار کنم درست که برای رسیدن به لاغری باید استمرار داشته باشم ولی اول باید باور کنم که راهم درسته بعد عجله نکنم باید آروم آروم در این مسیر باشم نه به پشت سرم نگاه کنم نه به پیش رو فقط باید حرکت کنم و خودمو با دیگران مقایسه نکنم فقط ادامه بدم مثل یک کوه نوردحرفه ای عمل کنم فقط باید ادامه بدم
باید راه رو برای خودم راحت کنم باید قدم های کوچک ولی پیوسته بردارم باید خواسته لاغریم رو با مقدار کم شروع کنم مثل نیم کیلو می خوام کم کنم تا انگیزه در من ایجاد بشه بله نیم کیلو رو میتونی کم کنی باید اول کمی از چربی های جدیدم رو کم کنم بله تومی تونی اون وقت که راه برام راحت تر میشه
من میتونم به راحتی لاغر بشم
من خیلی آروم وبا لذت غذا رو می خورم
من توانایی دوباره لاغر شدنم رو دارم
من انتظارم از خودم لاغری چون به ذهن لاغرم اطمینان دارم
من به زودی شگفتی ساز میشم
من به قله لاغری میرسم
با آرامش با اطمینان لاغر میشم
فقط باید ادامه بدم
سپاس فراوان از استاد عزیزم
خدارو شکر
نشان های دریافت شده
سلام
من هرروز تنها یک قدم به سمت متناسب شدن بر میدارم .
نشان های دریافت شده
سلام خانم سادات
نگاهم افتاد به امتیاز شما و اینکه چند روز به جمع ما پیوستند دیدم هیچ روزی ثبت نشده گفتم شما امروز به تناسب فکریها پیوستید
میخواستم بهتون خوش آمد بگم و بگم که از اعماق وجودم خوشحالم که یک نفر دیگه تصمیم درست گرفته که خودش زندگیش تغییر بده
خیلی خوشحال که شما تصویری از خودتونم گذاشتید ما میتونیم چهره دوست داشتنی شما رو رویت کنیم
بهتون تبریک میگم و از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت دارم پیروز و شاد و سلامت باشید من شما رو نمیشناسم ولی خیلی خوشحال شدم که به جمع ما پیوستید در پناه خدا