0

از زیر صفر تا بی نهایت (قسمت دوم)

از زیر صفر تا بی نهایت
اندازه متن

زندگی، سرشار از فراز و نشیب‌هایی است که گاه ما را به اعماق تاریکی “زیر صفر” رهنمون می‌شود و گاه به اوج شکوه و عظمت “بی نهایت” می‌رساند.

این گذرگاه‌های پر چالش، فرصتی طلایی برای خودشناسی، دگرگونی و ارتقا به ‌وجود می‌آورند.

در این جلسه، به بررسی مسیری پرفراز و نشیب از زیر صفر تا بینهایت می‌پردازیم که می‌تواند الهام‌بخش سفری شگفت‌انگیز برای هر فرد در جهت تغییر شرایط زندگی‌اش باشد.

از اعماق تاریکی به سوی روشنایی:

شروع این سفر، غالباً با وضعیتی دشوار و طاقت‌فرسا همراه است. “زیر صفر” می‌تواند نمادی از فقر، بیماری، شکست، ناامیدی و هرگونه چالش و سختی در زندگی باشد.

در این نقطه، افراد غرق در تاریکی و ناامیدی، احساس می‌کنند که هیچ راهی برای رهایی و رسیدن به خوشبختی وجود ندارد. اما این تاریکی، نقطه آغاز سفری شگفت‌انگیز به سوی روشنایی و تحول است.

شروع این سفر، غرق شدن در تاریکی مطلق است. فقر، بیماری، از دست دادن عزیزان، و شکست‌های پی در پی، تار و پود زندگی را به سیاهی می‌آلودند. در این تاریکی، یافتن نوری برای امید، امری دشوار به نظر می‌رسد. اما در اعماق وجود این افراد، شعله‌ای ضعیف روشن است که منتظر جرقه‌ای برای روشن شدن و تابیدن نور امید است.

در این میان، برخی افراد در تاریکی غوطه‌ور می‌شوند و تسلیم سرنوشت می‌شوند، اما عده‌ای دیگر، با شجاعت و اراده‌ای پولادین، در دل تاریکی‌ها رقصی شگفت‌انگیز آغاز می‌کنند و شعله‌های تحول را در وجود خود روشن می‌کنند. این افراد، معجزه زندگی را به منصه ظهور می‌رسانند و سفری شگفت‌انگیز از تاریکی به روشنایی را رقم می‌زنند.

با روشن شدن جرقه امید، شعله‌های تحول در وجود این افراد زبانه می‌کشد. آنها با شجاعت و اراده‌ای ستودنی، با تاریکی‌ها روبرو می‌شوند و چالش‌ها را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارند. در این مسیر، اشک‌ها به قدرت تبدیل می‌شوند، شکست‌ها به درس‌هایی ارزشمند بدل می‌شوند، و ناامیدی جای خود را به امید و عزم راسخ می‌دهد.

پس از عبور از تاریکی‌ها و رقص در شعله‌های تحول، نوبت به روشنایی مطلق می‌رسد. در این مرحله، افراد طعم شیرین موفقیت را می‌چشند و به اهدافی که در ذهن داشتند، دست پیدا می‌کنند. آنها به الهام‌بخش دیگران تبدیل می‌شوند و نشان می‌دهند که هیچ چیز غیرممکن نیست و با تلاش و پشتکار می‌توان به هر چیزی که در ذهن داریم، دست پیدا کنیم.

قدرت باور و امید:

اولین جرقه‌های تغییر، زمانی روشن می‌شود که فرد در اعماق تاریکی، نوری از امید را در دل خود روشن کند.

این جرقه، می‌تواند هر چیزی باشد. یک اتفاق ناگهانی، یک جمله امیدوارکننده، یا حتی یک خاطره شیرین، می‌تواند جرقه‌ای از امید را در دل این افراد روشن کند.

این جرقه، به مثابه طلوعی دوباره است که تاریکی را به روشنایی بدل می‌کند و مسیر تحول را آغاز می‌کند.

باور به خود، به توانایی‌ها و به اینکه لایق زندگی بهتر و شادتر است، گامی اساسی در مسیر دگرگونی محسوب می‌شود. امید، نیروی محرکه‌ای است که فرد را به تلاش و پشتکار برای رسیدن به اهدافش ترغیب می‌کند.

تلاش و پشتکار: رمز گشایی از دروازه‌های “بی نهایت”

تنها امید و آرزو کافی نیست. برای رسیدن به “بی نهایت” و دگرگونی واقعی، تمرکز و پشتکار بی‌وقفه ضروری است. این فرایند باید هوشمندانه، هدفمند و همراه با برنامه‌ریزی باشد.

فرد باید با درس گرفتن از تجربیات گذشته، نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کرده و با جدیت و پشتکار در جهت رفع موانع و رسیدن به اهدافش گام بردارد.

تغییر نگرش و باورها:

یکی از مهم‌ترین جنبه‌های دگرگونی زندگی، تغییر نگرش و باورهای فرد است. باورهای محدودکننده و منفی، مانع بزرگی در مسیر پیشرفت و رسیدن به “بی نهایت” هستند. فرد باید با چالش کشیدن این باورها و جایگزینی آنها با افکار مثبت و توانمندساز، ذهن خود را برای موفقیت آماده کند.

قدرت انتخاب و مسئولیت‌پذیری:

در مسیر دگرگونی، هر فرد باید به قدرت انتخاب و مسئولیت‌پذیری خود واقف باشد. ما مسئول انتخاب‌های خود و زندگی خود هستیم. هر انتخابی که انجام می‌دهیم، ما را به مسیر خاصی هدایت می‌کند. انتخاب‌های مثبت و هدفمند، ما را به “بی نهایت” نزدیک‌تر می‌کنند، در حالی که انتخاب‌های منفی و غلط، ما را در “زیر صفر” نگه می‌دارند.

حمایت و همراهی:

در این سفر پرفراز و نشیب، وجود حامیان و همراهان می‌تواند نقش بسزایی در موفقیت فرد داشته باشد اما بدون آنها نیز می توان بی نهایت بودن زندگی را تجربه کرد.

خانواده، دوستان، مربیان و افراد موفق می‌توانند با تشویق، راهنمایی و ارائه تجربیات خود، مسیر را برای فرد هموارتر کنند اما اگر این افراد را در اطراف خود ندارید اهمیتی ندارد چون من هم مانند شما هیچ فرد یا دوستی که حامی و همراه من در مسیر تحقق خواسته هایم باشد را نداشته ام.

نتیجه‌گیری:

تغییر شرایط زندگی از “زیر صفر” به “بی نهایت” سفری دشوار اما پرفایده است. این سفر نیازمند امید، تلاش، پشتکار، تغییر نگرش، قدرت انتخاب و مسئولیت‌پذیری است.

آگاهی های مجموعه زندگی با کمک خداوند به عنوان راهنمایی مناسب برای طی کردن مسیر دگرگونی درونی، سبب می شود تا هر فرد بتواند به قله‌های موفقیت و خوشبختی دست یافته و زندگی‌ای سرشار از معنا و رضایت را برای خود رقم بزند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.38 از 58 رای

https://tanasobefekri.net/?p=43490
18 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار fatima
      1403/02/29 06:34
      مدت عضویت: 470 روز
      امتیاز کاربر: 3630 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 975 کلمه

      به نام ربّ هدایتگرم

      استاد عطار روشن عزیزم سلام

      الحق که مثل فامیلتون همونقدر عطار و شفابخشید و همونقدر روشنی بخش دلها. 

      اومدم اینجا باتون یه درد دل حسابی کنم. 

      از اینکه چقدر این بخش به موقع بود. 

      اولین قسمت رو که گذاشتید، وقتی عنوانش رو خوندم؛ حس کردم خیلی حرفه… چون تو شرایطی بودم که خودم رو دقیقا زیر اون صفره حس میکردم و حالم داشت بهم میخورد از شرایطم. 

      قسمت اول رو که دیدم یه زنگ هایی درونم به صدا در اومد… خبرای جالبی تو راه بود… خیلی جالب. 

      من بارها هم در کامنت نوشتم که میخوام ازدواج کنم؛خب حالا اینم در نظر بگیرید که من خیلی برام مهم بود و حیاتی که طرف هم مثل من تو مسیر باشه که بتونم باش در این باره صحبت کنم.و میگفتم خب من خیلی دوست دارم با شوهرم کلی صحبت کنیم و کلی حرف داشته باشیم برای گفتن، میخوام وقتی درباره چیزی باش حرف میزننم جیزای منفی نگه و…. خلاصه اینکه مثلا اگر من تلاش میکنم زیبایی هارو ببینم و تحسین کنم، اگر سعی میکنم همیشه امیدوار باشم واصلا از چیزای منفی حرف نزنم، اونم اینجوری باشه. و میگفتم باید تو مسیر باشه و درباره فتیلا حرف بزنیم و… خب دروغ چرا! این باعث شده بود احتمال پیدایش این فرد یجورایی تو ذهنم کم هم باشه. و اینکه اگر از کسی خوشم می اومد، میگفتم خب که چی! این که کیس مناسبی برای ازدواج نیست چون اهل این مسیر نیست، اصلا چه حرف مشترکی باش داری؟(آخه من یه جورایی اگر مکالمه ای که با یک فرد دارم درباره مباحث این مسیر رشد نباشه یه جورایی اون مکالمه رو بی ثمر میبینم!) و میگفتم خب تا کی؟ تا کی از این حرفا بزنی؟ هیجوقت نمیتونی از حرفایی ک دوست داری پیشش بزنی! مدام میخوای حرفشو قطع کنی و بحث عوض کنی اگر حرفایی بزنه ک توش چیزای از نظر تو منفی ان…و باعث میشد یه جورایی ازدوتج با این فرد رو اونقدر عالی نبینم! شبیه یه ازدواج که یه چیزمهمش کمه! من نمیتونم از حرفایی ک دوست دارم پیشش بزنم. تا اینکه این فاسل اومد! از همون قسمت اول احساس کردم داره یه باورهایی رو درست میکنه… قراره درباره از بین بردن یه نگرش صحبت بشه حسش میکردم… تا اینکه در این قسمت باز قضیه باز تر شد. گفتم آره فاطمه! تو حق داری کسی رو بخوای که بتونی درباره این چیزا باش حرف بزنی، ولی اونقدر صفر و صدی نگاش نکن، به قول خواهرم، شاید اون فرد خودش آدم درستی باشه، از هر مسیری به این نگرش ها رسیده باشه و آدم مثبتی باشه. اینجوری نیست که حتما باید و الا و بلا با ادبیات و فضای من باشه. نه! و این یعنی خدا رو محدود نکنم.و مهم تر از همه، استاد شما گفتی من اصلا کاری به مرجان نداشتم! یه کلمه هم درباره این چیزا باش حرف نزدم! من فقط روی خودم تمرکز کردم ومرجان تغییر کرد. رمز اینه! راز اینه! فاطمه خانم تو کاری به ملت نداشته باش. اون پسری که سالمه، اصیله، درسته، قلبت گفت آره، ازدواج کم باهاش، و باور کن وقتی فقط تمرکزت رو بزاری روی خودت اون رفتارش، صحبت هاش همه چیش با تو درست خواهد بود.وقتی تو افکارت زیبا باشن، روی خودت کار کنی، نخوای بقیه درست باشن، چون حقیقتا به تو ربطی نداره! به قول شما استاد، با حرف زدن چیزی درست نمیشه باید ذهن رو درست کرد و اون موقع هست که محیط جوری باب میل تو تغییر میکنه که تو راضیه مرضیه بشی به قول قرآن. ومن واقعا نگاهم عوض شد در این باره استادِ قشنگِ مهربونم. و من واقعا دوست دارم ازدواج کنم و چقدر به جا شما اومدید در این باره صحبت کردید و اصلا انگار یه دوره اس درباره روابط. بعد وقتی درباره زندگی با کمک خداوند صحبت کردید، انگار یه حسی بهم گفت برو اون دوره رو برا درخواست ازدواجت دنبال کن. اول دورخ یه سری خواسته مینوشتیم دیگه، بم گفت برو برا ازدواج آموزه هاش رو بررسی کن. خلاصه اینکه احساس میکنم نگرشم درباره همسرم داره یه تکون هایی میخوره. و استاد، کلید، کلید دادید. گفتید، این نگرش، اگر داره اذیتت میکنه، عوضش کن. حتی اگر همه مردم دنیا میگن اون نگرش درسته، اگر داره تو رو اذیت میکنه قبولش نکن، تغییرش بده. من عاشقتونم استاد. عاشق این آرامشتونم. و آرزوی من همین آرامشه ست. میدونید چیه استاد، شما یه چیزو فهمیدی، الان داری همه تلاشتو میکنی همونو بهمون یاد بدی، اونم اینه که، جتد روزه اومدی تو این دنیا، اومدی لذت ببری، نگاه کن، لذت ببر، اونی که نگاه میکنه و لذت میبره و فقط لذت میبره، و میدونه که اومده که لذت ببره، آرومه. دیگه نمیره تو حاشیه! فکر کنم ما خیلی تو حاشیه ایم. ولی داریم سعی میکنیم بیایم تو اصل. اصل لذت بردن از این دو روز دنیا. و میخوام خیلی ازتون تشکر کنم بخاطر اون استوری آرامش ذهنی و شادی قلب، وقتی اون روز اومدم تو اون استوری، قبلش داشتم هی میگفتم خدایا من فقط اون آرامشه رو میخوام. صلح درونی. آرامش خاطر! و خیلی قبطه میخورم به آرامش شما. و خدا خیلی زود جواب میده. اومدم تو سایت و وقتی رفتم تو استوری ها، اصلا وقتی جملات اون دوستمون رو خوندید انگار اینا سوال من بودن، و این دو روز وقتایی ک ذهنم مثل اون برکه دچار امواج میشه،، به خودم میگم تو بهش دامن نزن، تو سنگ ننداز. فقط ول کن. بچه ها استاد میگه ول کن! خیلی سخت بنظر میرسه. ولی میشه. حدقل من تونستم. یکم. و چند باری که افکاری که یه شددددددددددددت آزارم میدادن رو بی تفاوتی کردم، چند ساعت بعد، یا فردا یا…. رسیدم بهجایی که اون فکر دیگه برام وزنی نداشته باشه و این تجربه ها باعث شد موقعایی که یه سنگ، برکه ام رو موج دار میکنه، به خودم بگم،فلان مورد، فکر میکردی خیلی سخته بی توجهی بهش، اما شد! بی وزن شد! اینم میشه. رد شو ازش. ولش کن. و در آخر بگم، استاد من عاشقتم. 

      ربّ سریع الاجابه من شکرت، بابت همه چی. 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم