وضع ما در گردش دنیا چه فرقی میکند زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی میکند ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی میکند سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی میکند؟
زندگی مهمترین دارایی ماست که کمترین اهمیت و ارزش را برای آن قائل هستیم.
بسیاری از ما ارزش و اهمیتی که برای خانه، خودرو، سرمایه و … قائل هستیم را برای زندگی خود قائل نیستیم و این عامل اصلی مسائل و تجربه های ناخواسته در زندگی است.
مرگ، پایان زندگی است و زندگی تنها مسیری است که پایان آن مشخص نیست.
هر شروعی،پایانی دارد و می توان پایان آن را تعیین کرد اما زندگی تنها شروعی است که پایان آن مشخص نیست.
بی خبر به پایان می رسد.
در یک لحظه و بدون آمادگی دادن به پایان می رسد.
پس شایسته است توجه و اهمیت بیشتری برای مهمترین نعمت و دارایی خود قائل باشیم.
چه زود دیر شد! برای من، واقعیتی است که به لطف خدا هنوز رخ نداده است و این به همان مهلت دادن است.
من از طرف خداوند مهلت داده شده ام تا زندگی کنم.
مهمترین سپاسگزاری هر روز من باید مهلت داده شدن باشد.
به من مهلت زندگی داده شده است و چه چیزی مهمتر از این که بخاطرش از خداوند سپاسگزاری کنم.
خداوند در آیه ۳۴ سوره لقمان تأکید شده است که کسی نمیداند فردا چه خواهد شد و کسی نمیداند مرگش در چه نقطهای از زمین فرا خواهد رسید.
مرگ، در ذهن بشر اتفاقی ناگوار و ناخوشایند تعریف شده است اما خداوند در سوره ص تعریف دیگری درباره مرگ دارد.
و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را یاد کن که دارای قوّت و بصیرت بودند. (۴۵) ما آنان را با خلوص ویژهای که یادآور سرای قیامت بود، خالص کردیم. (۴۶) و آنان در پیشگاه ما از برگزیدگان و نیکانند. (۴۷)
در واقع یاد مرگ بودن، راهکار مناسبی برای پرهیزگار بودن معرفی شده است.
نفس عامل اصلی ترس، نگرانی و به بیراهه کشاندن انسان است و یاد مرگ موثرترین ابزار برای کنترل و مهار نفس می باشد.
فایل آموزشی چه زود دیر شد! درباره چگونگی استفاده از یاد مرگ برای کنترل ذهن و مهار افکار منفی است که پیش نیاز رسیدن به احساس خوب و تجربه خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت است.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.02 از 126 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
نشان های دریافت شده
با سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد ایل بسیار آموزنده ای بود من به این فایل نیاز داشتم که جواب تمام سوالاتم بگیرم کلی سوال تو ذهنم بود که تو این فایل گرفتم
بعد دیروز من وقتی از خواب بیدار شدم اومدم تو اینستا فقط صفحه اولش میبینم که ببینم امروز خدا برام چه آگاهی رو بوسیله استادم برام قرار داده یهویی با دور از جون شما با اعلامیه تون مواجه شدم اصلا یه لحظه مغزم هنگ کرد نمیفهمیدم باید چکار کنم استاد ما همه در یک گروه هستیم یه جور ی یه خانواده هستم در قالب استاد و شاگرد که یه جورایی هم دارین با هم زندگی میکنیم در قالب خواهر و برادر خیلی ناراحت شدمهزار تا سوال تو ذهنم اومد خدایا من چکار کنم تکلیف من چی میشه تکلیف این سایت چی میشه بدنم از ترس یخ کرده بود و یهویی نگاهم افتاد به نوشتههای پایین اعلامیه که تاریخ نداشت خیالم یکم فقط راحت شد سریع اومدم تو سایت فایلش دانلود کردم گوش دادم
خداروشکر کروم که شما سالم و سلامت هستی خداروشکر کردم که شما زنده هستی خداروشکر کردم که شما هستی و بازم برای ما فایل تهیه میکنید و دوره تهیه میکنید در جمع ما حضور داری جمع ما بدون استادش چه معنی داره مثل خانواده بی پدرو مادر میمونه هیچ کس نداره درسته خداوند هست ولی شما هم باید باشید ما به امید شما هر روز میآییم گوشیهلمونو روشن میکنیم وارد سایت میشم ببینیم امروز خداوندم چی برام گذاشته
خلاصه خیلی ترسیدم همون موقعی که تو سایت بودم غیر ارادهی بود انگار میخواستم بنویسن استاد چه شوخی مسخرهای ولی نوشتم شوخی بدی حالم خیلی بد بود بعدش خدارو شکر خیالم راحت شد
فایل عالی بود به منکه یه تکون حسابی داد خیلی لذت بردم درباره مرک دنیای پس مرگ دنیای مادی اینا کلی اطلاعات کسب کردم که الان دارم نگات مهمش تو دفترم مینویسم و هم دارم تمرینشو مینویسم واقعا بینظیر بود انسان باید از مرگش درس بگیره و متوجه بشه که این فرصتی که خدا بهش داده رو چطور باید سپری کنه بینظیر بود و یکم ترسناک
من از این قسمت که شما دلتون تنگ میشه مفهموم متوجه نشدم اما من نگران میشم زمانیکه بهشتی بشم نگران دختر کوچیکم که الان داره ۲۰ساله میشه نگرانش میشم که بعد از این چه زندگی خواهد داشت من تازه آنقدر آموزشها دیدم که وابسطه نباید باشم الویت زندگیم باید خودم باشه من نمیتونم بجای کسی تصمیم بگیرم هر کس به تنهایی برای خدا فرکانس میفرسته زندگی ایندشو میسازه خیلی چیز دیگه که من نمیتونم برای زندگی کسی تصمیم بگیرم خداوند با هر کس بر مبنای فکرش برخورد میکنه زندگیش میسازه
چون این فایل درباره مرگ جا داره که این تجربه بگم خدایی تجربه کردم گفته بودم بهتون که من چند ماه پیش تقریبا سهماه پیش دکتر منو جواب کرده بود یعنی که فایده نداره تو دیگه باید بوسیله این بیماری بمیری و الان خدارو شکر زنده و سلامت هستم
اوایل خیلی آرزو مرگ میکردم چون نمیخواستم با درد مرگ تدریجی سختی داشته باشم اینم بگم که چند بار فرشته مرگم احساس کردم چطور الان میگم
من روی تختم خوابیده بودم خیلی عادی ریلکس همه همه آدمهایی دیگه که شب میرن بخوابن منم رفتم که بخوابم خوابیدم خوابم برد یه خواب عمیقی هم داشتم تو خواب تو اون خواب عمیق که دلم نمیخواست حتی برگردم به پهلو دیگه بخوابم یهویی ضربان قلبم تند تند میزد طوریکه احساس کردم میخواد از جای خودش دربیاد در همین حیناحساس میکردم یکی تختم داره تکون میده تختم تکون نمیخورد اما من خیلی تکون میخوردم اینو با چشمام میدیدم
بعد خیلی ترسیدم وحشت کرده بودم که فرشته مرگ اومده من باید برم اصلا تو عمرم این حد از ترس نداشتم خیلی صحنه وحشتناکی بود دلم نمیخواست با این ترس بمیرم من همیشه میگم خدایا میخوام هر وقت موقعه مرگم شد روی تختم بخوابم صبح بیدار نشم
خلاصه در همون هنگام ترس به خدا پناه بردم سریع جمله ستایش و پرستش تو را سزاست که خدای مرگ طبیعی و یهویی من هستی به ذهنم اومد من تند تند اونو میگفتم خدا شاهده که ضربان قلبم همچین آروم شد که من مفهوم آیه قرآن که میگفت همانا دل به یاد خدا آرام گیرد با تمام وجودم درکش کردم طوریکه دوباره خوابم برد
فرداش بیدار شدم کلی سوال تو ذهنم بود آخه منکه آنقدر از مرگ نمیترسیدم من نمیخواستم بمیرم چون نگران دخترم بودم چرا من آنقدر ترس داشتم خودم خودم دلداری میدادم نباید بترسی اونم مخلوق خداست اونم از طرف خدا ماموریت داره کارش اینکه کاریه خداوند بهش محول کرده داره انجام میده منتها فقط اسمش ترسناک فرشته مرگ حضرت ازرائیل بعد خودم آروم کردم میدونستم که کار خانم فریبکار من به شیطان میگم خانم فریبکار ولی فکر میکردم بخاطر این این کارو انجام میده که منوبترسونه فکر نمیکردم خودش آنقدر بترسه از مرگ
من هنوز یاد گرفتم با یاد مرگ خودم آروم کنم در صورتیکه خیلی بینهایت درباره این شنیدم که به فکر مرگ باشید ولی نگفتن چرا و برای همین برام قابل درک نبود خیلی شنیده بودم که در مراسم تدفین شرکت کنید خیلی خوبه ولی نگفتن چرا چطور میتونم با شرکت در مراسم تدفین به یاد خدا باشم خودم گاهی فکری میکردم ولی زیاد نه چون معمولا من در مراسمات شرکت میکنم که مجبور باشم فامیل باشه بقیه رو رو شرکت نمیکردم میگفتم طبیعی میده همه میمرن یه روزم نوبت من میشه ولی درکی به اون صورت نداشتم امروز تازه دارم مرگ درک میکنم
منم زمانیکه اون اتفاق برام افتاد همین حالت دارم روحم آرام بود اینو احساس میکردم اما نمیدونستم چرا انقدر ضربان قلبم تند شده احساس میکردم الان میخواد بیاد بیرون این امر سبب میشد خیلی بترسم ولی وقتی دعا کردم آرام شدم و امروز متوجه شدم این نفس منه که آنقدر ترسیده وحشت داره از مرگ بخاطر اینکه خیلی از مرگ بد شنیدیم حق داره طفلک خیلی چیزهای بدی شنیدم درباره مرگ موهات اگه بیرون باشه به تار موت آویزان میکنن جواب پدرو مادر بدی هی سرب داغ میریزن تو حلقت و هی میمرانتت و هی زنده میکنند تا روز قیامت برسه تازه اون موقع خدا بهت میگه چکاره هستی مرگ خیلی وحشتناک جلوه دادن بمیری باید جواب و سوال پس بدی چرا این کارها رو انجام دادی و خلاصه ما رو از خدا و مرگ خیلی ترسوندن و حق داره نفس من که آنقدر بترسه و این امر سبب میشه ومنو هم به وحشت بندازه ولی خداروشکر فرشته سهیل به موقع بدادم رسید منو آروم کرد طوریکه آرامش الهی به معنی واقعی درک کردم حس کردم احساسش کردم که چقدر خوب لذت بخش خدایاشکرت
من امروز این موضوع تجربه کردم من امروز بعد از ۶ الی ۷ ماه رفتم شهرستان مراسم ختم خواهر خودم دیدن که بخاطر اینکه با همسرم بحث کرده به من توجه نکرد اصلا جواب سلامم هم نداد اولش ناراحت شدم بعد یادم افتاد که انسانها رو باید هر طوری هستند بپذیرم و انتظار نداشته باشن طوری رفتار کن که من بپسندد وقتی اینجوری فکر کردم سریع آروم شدم و دیگه بهش فکر نکردم