در شروع هماهنگی ارتعاشی در مورد وزن بدنتان ممکن است برای تغییر در برنامه ی غذایی اشتیاق داشته باشید و ممکن است بگویید: خوب نمی دانم این برنامه چقدر با رژیم هایی که قبلا گرفته ام فرق دارد
اما توجهتان را جلب می کنیم که با اشتیاقی که دارید این کار چقدر برای تان راحت تر است در حالی که در دفعات قبلی چه زود احساس دلسردی می کردید
باید توجه کنید در شرایطی که احساسات شما بهبود پیدا کرد، افکار خوب و مثبت که در شما احساس خوبی ایجاد می کنند یکی بعد از دیگری به سراغ شما می آیند و این افکار خوب شما را جلو می برند و نتایج جسمانی این افکار بزودی در شما آشکار می شوند و این نتایج جسمانی باعث اشتیاق بیشتر در شما می شود و به سرعت نتیجه ای که مطلوب شماست خواهد رسید.
هنگامی که به وزن مطلوبتان برسید به خودتان خواهید گفت: اینبار مشکل نبود و این وزن را
حفظ خواهم کرد. در هر حال حالا هربار که بخواهم به وضعیت مطلوب جسمانی برسم، میدانم
چه باید بکنم
به این نکات توجه کنید:
اگر لاغر بودن با احساس شادی همراه است و شما دائم بستنی میخورید و احساس شادی هم میکنید پس شما آدم لاغری هستید که مقدار زیادی بستنی میخورد.
اگر آرزوی شما برای آنکه لاغر باشید درحالی که لاغر نیستید باعث احساس دلسردی و ناامیدی شما شده و می بایست در زمانی که احساس دلسردی دارید، دائم بستنی بخورید
پس شما آدم چاقی هستید که مقدار زیادی بستنی میخورد.
اگر آرزوی شما برای لاغر بودن درحالی که لاغر نیستید باعث احساس دلسردی و ناامیدی شما شده و دائم اراده ی خودتان را به کار میگیرید تا جلوی اشتهای خود را بگیرید و بستنی نخورید پس شما آدم چاقی هستید که بستنی نمیخورد
آبراهام، اگر ناشاد بودن آدم را چاق میکند، پس چرا در نقاطی از کره ی زمین که قحطی است و از گرسنگی در حال مرگ هستند، هیچ انسان چاقی را نمی بینیم؟ آنها شاد نیستند، چاق هم نیستند و از بعضی ها می ترسند
پاسخ ما چنین است، اگر بر شرایط فعلی کمبود مواد غذایی توجه و تمرکز کنید و برای خود و اطرافیانتان احساس ترس کنید با آنچه نمی خواهید هماهنگ شده اید.
فرقی نمیکند چاق بودن فکر شما را در جهت خلاف جریان برمیگرداند یا ترس از قحطی و گرسنگی. در هر حال فکر شما خلاف جهت جریان است که مقاومتی محسوب میشود در برابر آنچه میخواهید، حال
چه خواسته ی شما لاغر بودن باشد یا غذای کافی برای خود و خانوادهتان.
لاغر بودن با احساس شادی هماهنگ است، در جهت جریان
چاق بودن با احساس ناشاد بودن هماهنگ است، خلاف جهت جریان
به اندازه ی کافی غذا برای خوردن داشتن با احساس شادی هماهنگ است، در جهت جریان
به اندازه ی کافی غذا برای خوردن نداشتن با احساس ناشاد بودن هماهنگ است، خلاف جهت جریان
کلید آفرینش هرچه میخواهید آن است که راه حلی پیدا کنید تا در شما احساس بهتری پدید آورد و یا افکار در جهت جریان پیدا کنید، هر چند شرایط فعلی اجازه ی این احساس بهتر را به شما نمیدهد و نیز استفاده از قدرت اراده برای تمرکز افکار در جهت آرزوهایتان و آنکه براستی هستید به جای آنکه از ارادهتان برای ایجاد عمل استفاده کنید، آن هم عملی که برخلاف جهت جریان است.
بنابراین در شروع، افکار شما ممکن است در حدود موارد زیر باشد:
من چاق هستم ، خلاف جهت جریان
نمیخواهم چاق باشم ، خلاف جهت جریان
از اینکه اضافه وزن داشته باشم خسته شدهام، خلاف جهت جریان
از ریخت و قیافهی خودم خوشم نمی آید، خلاف جهت جریان
دوست ندارم برای خرید لباس بروم ، خلاف جهت جریان
هیچیک از لباسها به درد من نمیخورد، خلاف جهت جریان
یادتان باشد ناچار نیستید همه ی کارها را با هم مرتب کنید، فقط دنبال فکری باشید که کمی احساستان را بهتر کند:
ایکاش راهی را پیدا می کردم، در جهت جریان
یقیناً قدمهایم استوارتر خواهند شد، در جهت جریان
باز هم تاکید میکنیم، اینها عباراتی سرنوشت ساز نیستند، عبارات خیلی پیچیده و عجیب و غریب نیستند، اما همین عبارات باعث میشوند احساستان بهتر بشود، پس بنابراین در جهت جریان هستید بنابراین کار شما، تا اینجا به انجام رسیده است.
هر زمان متوجه شدید که در مورد وزن خود دارید به همان طبل کهنه میکوبید، اگر میتوانید کاری کنید که افکارتان در جهت جریان قرار گیرد و بر موضوعی آنقدر تمرکز کنید تا تغیر مختصری را در افکارتان احساس نمایید. ظرف زمانی کوتاه رابطه ی ارتعاشی میان جایی که هستید و آنچه میخواهید، بهبود پیدا خواهد کرد.
از شتابی که این ارتعاشات بهبودیافته در روند کار شما ایجاد میکند حیرت میکنید. همه ی مسایل مربوط به این موضوع آسانتر و آسانتر میشود تا به وزن دلخواهتان برسید.
فرض کنید سرکارتان هستید . اکنون تمرکزتان متوجه بدن یا وزنتان نیست زیرا کارهای زیادی دارید که باید انجامشان دهید و سرتان شلوغ است. وقت نهار میرسد و موقعی که از کنار باجه کلوچه فروشی میگذرید میل شدیدی در خودتان احساس میکنید که یک کلوچه ی خوشمزه بخرید.
پولتان را داده و یک کلوچه میخرید و زمانی که جلد آن را باز میکنید، احساس عذاب وجدان و ناراحتی به سراغتان میآید.
احساس ناراحتی تمام وجودتان را میگیرد، اما با اینحال وسوسه خیلی قویتر است و یک گاز بزرگ میزنید… به خودتان میگوید؛ دوباره شروع شد! باز هم ناپرهیزی کردم
اما این بار همه چیز با قبل کمی تفاوت دارد، چون نیروی حرکت مثبتی دارید که با گفتن عباراتی همچون عبارات قبلی در مورد وزنتان به وجود آمده است.
یادتان می آید، مسئله بر سر این نیست که چه کاری انجام میدهم، مسئله سر آن است که وقتی اینکار را انجام میدهم چه احساسی دارم. بنابراین تامل میکنید و به کلوچه نگاه میکنید
و این عبارات را میگویید: من نباید تو را بخور، خلاف جهت جریان
تو فقط من را چاق میکنی، خلاف جهت جریان
با اینکه خوشمزه ای، موافق جهت جریان
اما خیلی هم بزرگ نیستی، موافق جهت جریان
حالا میتوانم یکمی از تو را بخورم و بقیه اش را برای بعد نگه دارم، موافق جهت جریان
دوست دارم چند گزینه پیش رو داشته باشم، موافق جهت جریان
دوست دارم که انتخابهای عاقلانهای داشته باشم، موافق جهت جریان
دوست دارم که خودم تصمیم بگیردم، موافق جهت جریان
اگر کمی تامل کرده بودم، با این سرعت پولم را برای خرید این کلوچه صرف نمیکردم، موافق جهت جریان
قضیهی خوردن یک کلوچهی کوچک خوشمزه را خیلی بزرگ کردهام ، موافق جهت جریان
تو فقط یک کلوچهی خوشمزهای! ، موافق جهت جریان
من از تو، یعنی کلوچه، لذت میبرم، موافق جهت جریان
من آگاهانه از تو لذت میبرم، موافق جهت جریان
گاهی اوقات خوردنت را انتخاب میکنم و گاهی اوقات فقط نگاهت میکنم، موافق جهت جریان
همین حالا تو را میخورم، موافق جهت جریان
… و میخواهم از خوردنت لذت ببرم، موافق جهت جریان
الان، کاری را انجام دادید که نسبتا برایتان غیرعادی است. دارید کلوچه میخورید و به شکل دیگری با خودتان صحبت میکنید بنابراین با خواستهتان برای لاغری، همزمان، هماهنگ میشوید. شما با خود واقعیتان هماهنگ هستید که خیلی از هرکاری که انجام میدهید یا نمیدهید مهمتر است.
همین لحظه شخص لاغری کنار باجه ی فروش می آید و شیرینی میگیرد و شروع به خوردن میکند افکار شما، در گذشته، اگر با چنین شخصی روبرو می شدید، اینگونه بودند:
منصفانه نیست ، خلاف جهت جریان
سوخت و ساز بدنش به او اجازه میدهد تا چیزهای خوشمزه بخورد و باز هم لاغر بماند ، خلاف جهت جریان
شاید او بیمار است و تنها چیزی که امروز میتواند بخورد، همین است ، خلاف جهت جریان
اما این بار بخاطر کار ارتعاشی ای که انجام دادید، در عوض، اینگونه فکر میکنید:
آهان! این گواه کسی است که با خواسته ی خوردن کلوچه و لاغر ماندن هماهنگ است ، موافق جهت جریان
تمام این مطلب بخاطر هماهنگی ارتعاشی است . به دنبال نتایج قابل اندازه گیری سریع و فوری فیزیکی نباشید. در عوض بدنبال بهبود و پیشرفت در روحیه، طرز فکر و احساساتتان باشید.
وقتی احساس بهتری میکنید، بیشتر در هماهنگی و اتصال هستید، و به هر چیز دیگری در همان مسیر، خواهید رسید. این قانون است.
امتیاز 4.57 از 23 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام….
این مقاله دقیقا حرفهای قبلی استاد روشنه.استاد زحمت کشیدن به زبون سادهتر و روانتر بیان کردن.اینکه موغدغذایی ما رو چاق نمیکنه این احساس ما موقع خوردنه که چاقمون میکنه .استاد میگن هر وقت گرسنه شدی از هر چیزی به اندازه سیری بهور و اصلا نگران چیزی نباش و عذاب وجدان نگیر. چون من به شخصه سالها برنج /البته خیلی چیزای ذیگه هم/ چاق کننده میدونستم و جز سر کار کهمجبور بودم با عذاب وجدان بخورم خونه اصلا نمیخوردم و همیشه هم ناراحت و افسرده بودم. چه وقتی میخوردم چه وقتی خودمو منع میکردمو بوی قورمه سبزی میومد و من شیر میخوردم.این بود که نه تنها لاغر نمیشدم با این ارتعاش بد همیشه چاق و چاق تر میشدم.وای خدای من. چرا باید این همه سال با تاخیر به درک درست از دنیا و قوانینش برسم.الان باید بفهمم همه نعمت های خدا سراسر عشق هستن و نور.چرا خودتو از خوردن منع میکردی که یهو بعد چند روز مثل گشنه ها به ظرف غذا حمله کنی.با حساس خوب و ارتعاش مثبت به کا،نات به اندازه سیری بخور و لاغر شو .به همین سادگی. و من بزودی لاغر و متناسب میشم.اینو شک ندارم.ممنونم از خدایی که بالاخره قابل دونست منم آگاه کنه و ممنونم از استاد که بی چشم داشتی زکات نعمتی که خدا بهش داده و لاغر شده رو داره میده و آکاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میده……