بخاطر رزیمهایی ک گرفتم اینک لاغری سخته ریشه دار وجوندار هس در من اما فریبا جان من در اون روش محروم بودم ممنوع بودم سختی میکشیدم درسته لاغری از طریق رژیم وورزش سخته ومن سختی کشیدم سالها در رنج بورم سالها خودم خودمو نابود کردم عزت نفسمو له کردم بله من...
تغییر من خودم تعییر وانتخاب میکنم در خیلی از شرایط اما باز میبینم ک خودمم از زیرش در میرم من هم در دوران مدرسه زود بیدار میشدم الان از اون موقع دوساعتی دیرتر بیدار میشم و انگار در موضوعاتیک مجبوری ناخوداگاه میپذیری واسه همین زود تعییر میکنه من وقتی دخترم ویلون ثبت...
سلام دوست عزیز خیلی خوشحالم ک شما تو این مسیر هستید وتقعا وقتی سنتون رو دیدم تعجب کردم و خوشحال شدم در نوشته های شما وگفتهاتون اینو دریافتم ک شما خیلی خودتون رو سرزنش میکنید خود اینکار خودش باعث میشه حستون بد بشه ما درمسیر یادگیری هستیم اگه اشتباهی میکنیم این...
تعهد از ی جایی ب بعد انگار من متعهد شدم ک درمورد مشکلاتم حرف بزنم ناله کنم شکایت کنم از ی جایی ببعد انگار متعهد شدم ک رفتار وعمل وگفتار دیگران رو قضاوت کنم یا مقایسه کنم متعهد ب چاقی شدم متعهد شدم احساساتمو با خوردن خفه کنم احساساتم با خوردن اروم کنم من...
سلام چن روزی بودک این ایده یا الهام رو میگرفتم ک بیام و این فایلهای نتیجه رو ببینم و چن وقتی هس ک اون صدای از درون ک هدایت میکنه رو دارم میشنوم اما تشخیص نمیدم اما بعدش میگم ا من این ندایی رو دریافت کردم گف این کار رو نکنم یا...
سلامامروز ب این جا هدایت شدم ومیدونم ک دریچه ای از اگاهی و حس خوب رو برا من خواهد داشت دیروز مهمون بودم و ی جا برای مادرشوهرم و جاریم نگه داشته بودن ی حتی خوب وعالی ک همه میخوان مادرشوهرم از همون اول گف من میرم پایین بشینم و من...
چقدر این فایل ارامش بخشه دنیایی ک ما حتی نمیتونیم ی لحظه از این اخبار بیرون بیاممن زمانی ک اخبار ندیدم واقعا اونقدر استرسم کم شد ک حد نداره دیروز سنگین بودم عصبانی و خشمگین دیدم ک واقعا باید بزنم بیرون اماقول دادم در مورد اتفاقی ک افتاده با کسی حرف نزنم پیاده رفتن...
الان هر مجلسی ک میریم حتما در مورد چاقی ولاغر نشدن سختی لاغری اینها حرف زده نمیشه من اوایل ک میومدم انرژی میزاشتم اثبات میکردم اخرشم اونها قبول نمیکردن و من میموندم ساعتها درگیر حرفها و انرژی ک گذاشتم بودمدر مورد مسایل دیگه هم اینطوره یعنی دوس داشتم اونها هم...
سلامب نطرم این ک گفتید چندین بارمواجه شدید وخرید نکردید خودش ی کار مثل کارهایی ک رزیم ها با میکردند ک مارو ممنوع ازی چیزی میکردن وما بیشتر درذهنمون اونو سرکوب میکریم و درگیرش میشدیم وواز روی ولع زیاد میخریدیم وشما در رفتار تون این کار رو کردید بنظرم کمتر...
بخاطر رزیمهایی ک گرفتم اینک لاغری سخته ریشه دار وجوندار هس در من اما فریبا جان من در اون روش محروم بودم ممنوع بودم سختی میکشیدم درسته لاغری از طریق رژیم وورزش سخته ومن سختی کشیدم سالها در رنج بورم سالها خودم خودمو نابود کردم عزت نفسمو له کردم بله من...
تغییر من خودم تعییر وانتخاب میکنم در خیلی از شرایط اما باز میبینم ک خودمم از زیرش در میرم من هم در دوران مدرسه زود بیدار میشدم الان از اون موقع دوساعتی دیرتر بیدار میشم و انگار در موضوعاتیک مجبوری ناخوداگاه میپذیری واسه همین زود تعییر میکنه من وقتی دخترم ویلون ثبت...
سلام دوست عزیز خیلی خوشحالم ک شما تو این مسیر هستید وتقعا وقتی سنتون رو دیدم تعجب کردم و خوشحال شدم در نوشته های شما وگفتهاتون اینو دریافتم ک شما خیلی خودتون رو سرزنش میکنید خود اینکار خودش باعث میشه حستون بد بشه ما درمسیر یادگیری هستیم اگه اشتباهی میکنیم این...
سلام خواسته هایی ک دارم اونقدر شیرین هستند برام ک طعم شکلات میدن طعم پراز طعم ازادی قبلا من میترسیدم از خدا بخواه چن اینطور یاد گرفته بودمکنخوام ونخواستن خوبه نخواستن بنده محبوبه اما الان میبینم ک هرچی از خدا میخوام یهم میده و اصلا خدا نده کی بده و...
تعهد از ی جایی ب بعد انگار من متعهد شدم ک درمورد مشکلاتم حرف بزنم ناله کنم شکایت کنم از ی جایی ببعد انگار متعهد شدم ک رفتار وعمل وگفتار دیگران رو قضاوت کنم یا مقایسه کنم متعهد ب چاقی شدم متعهد شدم احساساتمو با خوردن خفه کنم احساساتم با خوردن اروم کنم من...
سلام چن روزی بودک این ایده یا الهام رو میگرفتم ک بیام و این فایلهای نتیجه رو ببینم و چن وقتی هس ک اون صدای از درون ک هدایت میکنه رو دارم میشنوم اما تشخیص نمیدم اما بعدش میگم ا من این ندایی رو دریافت کردم گف این کار رو نکنم یا...
سلامامروز ب این جا هدایت شدم ومیدونم ک دریچه ای از اگاهی و حس خوب رو برا من خواهد داشت دیروز مهمون بودم و ی جا برای مادرشوهرم و جاریم نگه داشته بودن ی حتی خوب وعالی ک همه میخوان مادرشوهرم از همون اول گف من میرم پایین بشینم و من...
چقدر این فایل ارامش بخشه دنیایی ک ما حتی نمیتونیم ی لحظه از این اخبار بیرون بیاممن زمانی ک اخبار ندیدم واقعا اونقدر استرسم کم شد ک حد نداره دیروز سنگین بودم عصبانی و خشمگین دیدم ک واقعا باید بزنم بیرون اماقول دادم در مورد اتفاقی ک افتاده با کسی حرف نزنم پیاده رفتن...
الان هر مجلسی ک میریم حتما در مورد چاقی ولاغر نشدن سختی لاغری اینها حرف زده نمیشه من اوایل ک میومدم انرژی میزاشتم اثبات میکردم اخرشم اونها قبول نمیکردن و من میموندم ساعتها درگیر حرفها و انرژی ک گذاشتم بودمدر مورد مسایل دیگه هم اینطوره یعنی دوس داشتم اونها هم...
سلامب نطرم این ک گفتید چندین بارمواجه شدید وخرید نکردید خودش ی کار مثل کارهایی ک رزیم ها با میکردند ک مارو ممنوع ازی چیزی میکردن وما بیشتر درذهنمون اونو سرکوب میکریم و درگیرش میشدیم وواز روی ولع زیاد میخریدیم وشما در رفتار تون این کار رو کردید بنظرم کمتر...