مقصر کردن دیگران برای شرایط و اتفاقات روزمره در زندگی یکی از پرکاربردترین عادت های انسان ها می باشد.
در هر شرایط و موقعیتی باشید ساده ترین و در دسترس ترین طریقه نگرش در مغز این است که فرد یا گروه یا هر چیز دیگری را مقصر زندگی خود در آن شرایط بدانید.
تغییر زندگی
اگر سال ۹۳ به من می گفتند پس از چند سال در شرایط فعلی زندگی خواهم کرد، اصلا باور نمی کردم. آن روزها دغدغه من رها شدن از بدهکاری و اقساط بانکی بود و اگر برای من تعیین می کردند بعد از چند سال مقداری از بدهی و اقساط بانکی کم خواهد شد با کمال میل راضی بودم چراکه سالها برای پرداخت بدهی ها تلاش می کردم اما هر سال بدهکارتر می شدم.

از نظر من تغییر زندگی غیرممکن بود همانطور که هزاران بار از اطرافیان خود شنیده بودم هر انسانی سرنوشتی دارد، من پذیرفته بودم که سرنوشت من همان شرایطی است که در سال ۹۳ داشتم و هرگز تصور نمی کردم بتوانم سرنوشتم را تغییر دهم.
زمانی که برای اولین بار فیلم راز را دیدم از شنیدن جملات آن شگفت زده شده بودم، هیچ درک یا تصوری از آنچه می شنیدم نداشتم و بیشتر از آنکه فکر کنم گفته های آنها حقیقت دارد تصور می کردم فیلم راز مانند هر فیلم دیگری روایت گر داستانی است که نویسنده و کارگردان و سایر عوامل آن را ساخته اند.
همانطور که آن فیلم را تماشا می کردم بارها به خودم می گفتم، چطور ممکنه؟ یعنی میشه؟ چطور می شه به خواسته ها رسید؟
صدها سوال در ذهنم ایجاد می شد که برای هیچ کدام پاسخی نداشتم!!
روزها گذشت و من در مسیر تغییر زندگی به حرکت لنگ لنگان خودم ادامه دادم تا به مرور شرایط زندگی من تغییر کرد و پس از چند سال امروز در شرایط کاملا متفاوت با سال ۹۳ زندگی می کنم.
تجربه شرایط جدید
همین چند هفته قبل بود که دوست داشتم به مسافرت بروم و چند روز پیش به طور شگفت انگیزی همه چیز برای سفر رفتن مهیا شد.
من به همراه چند نفر از دوستان قدیمی که سابقه دوستی ما بیش از ۲۰ سال است عازم سفر شدیم.
در کنار لذت هایی که از سفر و بودن با دوستانم تجربه کردم، توجه من به موضوع تغییر کردن بیشتر از قبل جلب شده بود.
قبل از شروع سفر، در مورد روز شروع مسافرت از من سوال کردند و من گفتم همین الان آماده ام درحالی که دوستانم باید برای مرخصی گرفتن و منظم کردن برخی از برنامه های زندگی نیاز به زمان داشتند.
این اولین تفاوت ایجاد شده میان من و دوستانم بود که من نیازی به همانگ کردن با دیگران یا اجازه گرفتن از آنها برای مرخصی گرفتن نداشتم درحالی که تا همین چند سال قبل من هم مانند آنها زندگی می کردم.
در مدت سفر بارها شاهد تماس های تلفنی از محل کارشان بودم که باید موضوعاتی را توضیح می دادند و ساعت ها ذهن آنها مشغول مسائل کاری و زندگی شان بود در حالی که هرگز تلفن همراه من برای امورات کسب و کارم زنگ نخورد و این تفاوت بزرگ دیگری میان من و دوستانم بود که فقط در طی چند سال ایجاد شده بود در حالی که من هم در گذشته مانند آنها زندگی می کردم.
هر روز که از سفر می گذشت، فکر برگشتن به خانه و شروع مجدد کارهای تکراری گذشته آنها را اذیت می کرد درحالی که هرگز این افکار در ذهن من مرور نمی شد بلکه ذوق و شوق داشتم که از انرژی سفر برای بهبود محتوای سایت استفاده کنم.
درباره موضوعاتی صحبت می کردند که مدت ها بود در زندگی من اثری از آنها نبود درحالی که من هم تا همین چند سال قبل مانند آنها زندگی می کردم.
در این چند روز که همراه دوستانم در سفر بودم، بیشتر از قبل تغییراتی که در زندگی من ایجاد شده بود برایم واضح شد. تغییراتی که تک تک آنها برای دوستانم باورنکردنی بود.
دلیل تعجب آنها این بود که از سال ها قبل مرا می شناختند و به نگرش و چگونگی زندگی من از نظر مالی، کاری و حتی روابط با همسرم اشراف کامل داشتند و اکنون وقتی این همه تغییر در تمام جنبه های زندگی من را مشاهده می کردند برایشان باورپذیر نبود که من، همان رضای چند سال قبل هستم و این درحالی بود که من همان رضا عطارروشن چند سال قبل بودم که به واسطه تغییر نگرش و باور کردن توانایی خودم برای ساختن زندگی پس از چند سال در شرایط کاملا متفاوت با گذشته خود زندگی می کنم.
وقتی درباره تغییرات خودم با آنها صحبت می کردم همان نگاهی که من چند سال قبل به فیلم راز را داشتم آنها درباره من داشتند. برای آنها باورپذیر نبود که من و شرایط زندگی ام تا این اندازه تغییر کرده باشد.

عامل اصلی تغییر زندگی
آنچه باعث تغییر من و شرایط زندگی ام شده بود چیزی نبود که در آنها یا دیگران وجود نداشته باشد، آن ها هم از ذهن و قدرت آن برخوردار بودند اما درباره قدرت ذهن و تاثیر آن در زندگی شان هیچ اطلاعی نداشتند.
اگر از آنها درباره تاثیر رئیس جمهور در زندگی شان سوال می کردی به خوبی درباره نقش رئیس جمهور در زندگی خود توضیح و تفسیر می کردند اما اگر از آنها سوال می کردی که خودت چه نقشی در زندگی ات داری؟ جواب قانع کننده ای نداشتند چون به قدرت خود در ساختن زندگی شان عقیده نداشتند.
تغییر کردن نیاز هوش، دانش، مدرک دانشگاهی، سرمایه یا هیچ چیز دیگر ندارد چون تغییر کردن از ذهن شروع می شود و هیچ عاملی قوی تر از ذهن وجود ندارد که بتواند به شما کمک کند تا زندگی خود را دگرگون کنید.
هر انسانی به قدرت ذهن مجهز شده است که می تواند از آن برای ساختن زندگی خود استفاده کند اما عدم اطلاع از قدرت و تاثیر آن سبب شده است که بسیاری از انسانها ازجمله خودم تا چند سال قبل به جای ساختن زندگی به گذران زندگی مشغول باشیم.
انسانها زمانی مشغول گذراندن زندگی می شوند که نقش دیگران را در شرایط زندگی خود بیشتر از خودشان بدانند. اگر تصور کنید دولت، اقتصاد، رئیس، همسر یا هر فرد یا شرایطی در زندگی شما تاثیر دارد از آن زمان به بعد شما مشغول گذراندن زندگی خواهید شد بدون اینکه ذوق و شوق ساختن و تجربه کردن زندگی را داشته باشید.
فردی که به قدرت و تاثیر ذهن خود در زندگی عقیده و اشراف دارد هرگز مشغول گذراندن زندگی نمی شود بلکه همیشه به فکر ساختن شرایط زندگی است. درست است که این فرد هم در نهایت زندگی می کند اما شرایط و کیفیت زندگی این دو سبک زندگی تفاوت زیادی با هم دارد.
فردی که مشغول گذراندن زندگی است معمولا از شرایط زندگی خود رضایت ندارد و احساس خوشبختی نمی کند اما فردی که عقیده دارد شرایط زندگی اش را خلق می کند و مسئولیت زندگی اش فقط بر عهده خودش است، همواره ذوق و شوق زندگی کردن و تجربه شرایط بهتر را دارد و احساس خوشبختی می کند.
تغییر کردن محدود به زمان و مکان نیست یعنی در هر شرایط سنی و در هر مکانی که باشید می توانید تصمیم بگیرید شرایط زندگی خود را تغییر دهید بنابراین تغییر کردن یک انتخاب است که فقط آنهایی که شجاعت پذیرفتن مسئولیت زندگی را دارند تصمیم به این کار می گیرند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
متن فایل تصویری برای ناشنوایان 🧏
متن فایل تصویری مقصر زندگی:
(توسط خانم نگار ملکزاده عزیز)
امیدوارم هرجا که هستید در بهترین حالت خودتون باشید و همواره در حال یادگیری اصول ذهنی، کنترل ذهن، تغییر نگرش و تغییر فرمولهای ذهنیتون باشید چرا که در نهایت زندگی شما بر اساس آنچه که در ذهن شما از قبل ثبت شده رقم میخوره
میخوای بدونی که مثلاً آینده زندگیت چه جوری رقم میخوره به این توجه کن که چه نگرشی درباره زندگی داریچه انتظاری درباره زندگی داریدچه پیش بینی درباره زندگی خودت میکنی همین برات رقم میخوره
انتظار شما از زندگی بر اساس نگرش شما و افکاریِ که در ذهنتون مرور میکنید در شما شکل میگیره و جهان هم همون چیزی رو وارد زندگیتون میکنه که از قبل انتظارش رو دارید
حالا خیلیها اشتباه میکنن فکر میکنن که نه استاد من انتظار این اتفاق بد رو نداشتمموضوع این نیست که شما چه چیزی رو انتخاب کنی وارد زندگیت بشه موضوع اینه که شما انتظارت از زندگی با چه احساسی هست.
انتظارت اینه که زندگی رو بر اساس چه تجربهای سپری کنی و چه احساسی در شما ایجاد کنه اتفاقاتی از اون دست وارد زندگیتون میشه بله هیچ کسی شاید انتخاب نکنه که مثلاً چه اتفاقاتی به چه شکلی وارد زندگیش بشه اما وقتی شما انتخابتون شادی باشه وقتی شما انتخابتون احساس خوب باشه وقتی انتخابتون آرامش ذهنی باشه وقتی انتخابتون تسلط بر افکار و یادگیری مهارتهای کنترل ذهن باشه خب خود به خود اینه که جهان هستی اتفاقاتی رو وارد زندگی شما میکنه که نتیجهاش ایجاد احساس خوبه استمرار در حال خوبه و لذت بردن از زندگیه
به این میگن خوشبختی اینکه آدم چقدر در زندگی آرامش داشته باشه چقدر احساس خوب داشته باشه چقدر از زندگیش لذت ببره چقدر بتونه حسرت گذشته رو نخوره چقدر بتونه نگران آینده نباشه به همین اندازه اون فرد خوشبخته
خوشبختی رو در زندگی تجربه میکنه تعریف خوشبختی هم در ذهن خیلیهامون به اشتباه صورت گرفته و یا تغییر کرده الان شاید خیلیها خوشبختی رو به مقدار حساب بانکی میدونن به میزان متراژی که به نامشون هست سندهایی که به اسمشون هست میدونن
شاید مثلاً خوشبختی رو به بودن با یه سری آدمها میدونن من درکم و تجربهام اینه که خوشبختی به میزان آرامشی که من در هر روز دارم تجربه میکنمیعنی امروز مثلاً من اگر یک ساعت امروز با آیدا بازی کردم و لذت بردم از حرف زدنش از شیرین کاریهاش از باهوشیهایی که داره به خرج میده کار کردن با وسایل لذت بردن این برای من خوشبختیِ این به معنای خوشبختی در ذهن منه که من یک ساعت از امروزم رو واقعاً خوشبخت زندگی کردم
حالم خوب بود با هم کلی خندیدیم بازی کردیم این از نظر من خوشبختیهحالا وقتی شما در زندگیت جوری باشی که این یک ساعتها در زندگیتون زیاد بشه خب شما زندگیتون سراسر خوشبختی میشه و احساس خوشبختی رو تجربه میکنید و این موضوع بستگی به این داره که شما تصمیم گرفته باشی همواره در جهت بزرگ شدن خودت حرکت کنی
همواره در جهت یادگیری مسائل و موضوعاتی که ذهنت رو به هم میریزه حرکت کنی که بدونی خب چطور باید این موضوعات رو در ذهنت مدیریت کنی به چه شکل باید مدیریت ذهن و افکار و نگرش رو یاد بگیریاینا به شما کمک میکنه که یواش یواش زندگیتون بدون اینکه شما بخواهید تصمیم خاصی بگیرید بدون اینکه بخواهید یک حرکت خاصی بزنید یا مثلاً یه دعوا مرافعه راه بندازی
برای اینکه بخوای از حقت دفاع کنی و به اون چیزی که میخوای برسی ببینی که در زندگیت یه سری مسائل رخ میده یه سری هم زمانیها رخ میده و شما تجربههای شگفت انگیزی را از زندگیت خواهی داشت یک پیامی رو دریافت کردم از یک دوستی که در مورد یک موضوعی نوشته بود که مثلاً در کسب و کارش به چه مشکلاتی برخورده خیلی حالش بد بود
چند روز حسابی به هم ریخته و بعد از دو سه روز هدایت شده به یکی از اون مطالبی که من نوشتم و چقدر احساسش بهتر شده و چقدر امید گرفته انگیزه گرفته و متوجه شده که چه جاهایی در زندگیش نگاه اشتباهی داشته و الان خیلی حالش بهتر شده خیلی احساس کرده که مثلاً راه جدیدی پیش روش گذاشته شده یه مسیر جدیدی باز شده و باید از این مسیر حرکتش رو ادامه بده و خیلی انگیزه گرفته
و من در جواب براش نوشتم که وقتی نوشته تو رو خوندم خیلی خوشحال شدم، خیلی خوشحال شدم که حالت بد شده خیلی خوشحال شدم که به هم ریختی خیلی خوشحال شدم که عصبانی شدی آشفته شدی و فکر کردی که دنیا به آخر رسیده این خیلی خوبه، چرا خوبه؟؟ به خاطر اینکه این حال بدیها از نوع دومشه
منم در ۳۵ سال قبل که زندگی میکردم الان ۴۰ سالمه تا سن ۳۵ سالگی من به همین سبک زندگی میکردم که همیشه حالم بد بود همیشه حالم خراب بود به خاطر یه سری موضوعات و همواره هم به دنبال مقصر زندگی بودم یعنی هر وقتی حال من بد بود بلافاصله یکی رو مقصر زندگی میکردم
تقصیر همسرمه، تقصیر پدر مادرمه که توی این شرایطم، تقصیر رئیس جمهورمه که من در این شرایطم، تقصیر رئیس جمهور آمریکاست که این تصمیم رو گرفته تقصیر طالبانه که به اونجا حمله کرده و این اتفاق افتاده و مثلاً نفت ارزون شده و چه اتفاقاتی توی زندگی من افتاده و مشتریهای من کم شده
تقصیر ایام ماه مبارک رمضانه که مشتری نیست و خلاصه هر روز برای حال بدم به دنبال مقصر زندگی بودم و همیشه هم پیدا میکردم همیشه هم دلیلهاش رو پیدا میکردم مقصر زندگی رو پیدا میکردم که امروز حالم بده به این دلیل به این دلیل فردا حالم بده به این دلیل و به این دلیل و خلاصه دلیلهاش هم بود
ولی چیزی که واضح بود این بود که در ۳۵ سال حالا به جز چند سال اول بچگیم دیگه بقیهاش من همیشه حالم بد بود و کلی هم افراد و کلی مسائل کلی چه مسائل دینی و مذهبی چه خانوادگی چه افراد همه را مقصر زندگی میدونستم که اینها باعث شدن که من توی این شرایط باشم و الان حالم بد باشه و خب مثلاً ازدواج کردم اضافه شد دلیلهای حال بد من
میگفتم تقصیر همسرمه بعد یه جاهایی میگفتم تقصیر خانواده همسرمه هی داشت این گسترده میشد افراد مقصر زندگی من داشتند گسترده میشدند تا زمانی که من تصمیم گرفتم که به لطف خدا با موضوع تغییر ذهن و کنترل زندگی آشنا شدم و تصمیم گرفتم که زندگیم رو تغییر بدم
از اون روز به بعد بازم حال من بد شده یعنی حال من بد میشد از اون روز به بعد من مثلاً از امروز تصمیم گرفتم که میخوام زندگیم رو تغییر بدم خب به این شکل نیست که من که تصمیم گرفتم دیگه از فردا دنیای من گل و بلبل بشه همون جریانات ادامه داشت همون روزهای اول همون مسائل قبلی بازم داشت تکرار میشد اما تفاوتش این بود که من حالم بد میشد مثل گذشته به دنبال مقصر زندگی در بیرون از خودم نبودم
و با اینکه نمیدونستم حالا مقصر زندگی کیه و نمیخواستم هم بپذیرم یا جراتش رو نداشتم که بپذیرم که مقصر زندگی خودمم یا اگر هم هر وقت هم به خودم میگفتم تقصیر خودم بوده مقصر زندگیام خودم هستم چون نمیدونستم چرا مقصر زندگیم خودم هستم نمیتونستم یعنی برام واضح نبود ولی حداقلش این بود که مثل گذشته به دنبال این نبودم که حالا برای این حال بدم کی مقصره؟ مقصر زندگی جدید پیدا کنم،
چون اینقدر مقصرهای زیادی پیدا کرده بودم دیگه از یک مقطعی به بعد خدا هم مقصر اصلی بود محکوم ردیف اول خدا بود میگفتم خدا برای من نخواسته خدا اینجوری داره زندگی منو رقم میزنه خدا سرنوشت منو رقم زده خدا خواسته من توی این شهر توی این خانواده توی این کشور من چاق باشم من عینکی باشم همه رو مینداختم گردن خدا دیگه تموم میشد
خدا هم دفاعی از خودش نمیکرد کاری نداشت وقتی خدا رو هم مقصر زندگیم کرده بودم و دیگه این بالاترین حدِ افرادیه که میان مقصر زندگی برای خودشون پیدا میکنند اما از جایی که من تصمیم گرفتم زندگیم رو تغییر بدم با اینکه حالم بد میشد ولی دیگه به دنبال مقصر زندگی نبودم در بیرون از خودم.
هی داشتم به این فکر میکردم که خب چی شده چرا حال من بده چرا زندگی من اینجوریه چرا هی مشکلات پشت سر هم به وجود میاد دیگه به جای اینکه بیام هی بگم کی مقصر زندگی مه اومدم به این فکر کردم چرا اینجوریه آخه چرا برای من اینجوریه
چرا دیگران زندگیشون توی این جریانه که مثلاً توی کسب و کار چرا اینقدر زندگی من به هم ریخته است چرا اینقدر کسب و کار من بالا و پایین میشه، هی باید تلاش کنم ولی مثلاً میبینم خیلیا هستن که کسب و کار براشون حل شده است اصلاً مسئلهای توی زندگیشون به اسم کسب و کار ندارن بعد یه عده دیگه رو میدیدم که در روابط من مشکل دارم
بعد میدیدم یه عدهای در روابط مشکل ندارن و اصلاً موضوع روابط توی زندگیشون حل شده است ولی توی زندگی من مشکلِمیدیدم کسب و کار توی زندگی من مشکلِ شرایط جسمی توی زندگی من مشکلِ و نمونههایی میدیدم که همین چیزهایی که برای من مشکله اصلاً برای اونها مشکلی نبود و توی زندگیشون اصلاً همچین مسئلهای وجود نداشت و همین باعث شد که من خودم فکر کنم که چرا من اینجورییام
چه دلیلی داره که من زندگیم اینجوریه و همین که من نگاهم رو از این که مقصر زندگی پیدا کنم برداشتم و گفتم تقصیر خودم بوده حقمه اصلاً هرجوری هستم حالم بد شده حقمه حالم بد شده خب چرا حالم بد شده؟؟چه نگرشی داشتم چه فکری داشتم یواش یواش من یاد گرفتم که چطور باید افکارم رو تغییر بدم نگرشم رو تغییر بدم و شرایط در زندگی من تغییر کرد از کجا شروع شد؟؟
از اونجایی شروع شد که من به جای اینکه دیگران رو مقصر زندگی کنم خودم رو مقصر زندگی دونستم.
خیلی هم اولش کار سختی هست پذیرش این موضوعما همین رو در موضوع لاغری هم داریم دیگه که میگیم باید خودت رو مقصر چاقی بدونی حالا خودتون رو نگاه نکنید که با سایت تناسب فکری آشنا شدید و این مطالب رو گوش دادید الان پذیرفتید که مقصر چاقیتون خودتون هستید این همه آدم هست که اضافه وزن دارن و اصلاً قبول ندارن که اضافه وزن مقصرش خودشون هستن
ژنتیک و پدر و مادر و مواد غذایی و سوخت و ساز و هزار تا دلیل دارند برای چاقیشونالان شمایی که مثلاً در موضوع لاغری با ذهن براتون جذاب شده اصلاً لاغری براتون مهم شده و اگر برید داستان هدایت بچهها رو بخونید همه اونایی که یه جوری بریدن دیگه که خدایا ما نمیدونیم باید چیکار کنیم خودت یه راهی جلوی پای ما بذار در واقع اونجا بوده که دیگه از پیدا کردن مقصر زندگی عاجز شدید و از خدا طلب کمک کردید و خداوند به طریقی شما را با این روش آشنا کرده
همین چند دقیقه قبل از اینکه این فایل رو ضبط کنم داشتم یه دیدگاه در سایت میخوندم که یه دوست جدیدی با ما آشنا شده بود و داشت طریقه آشناییش رو میگفت که من این همه روشها رو امتحان کرده بودم دیگه یه جایی واقعاً بریدم
اضافه وزن کلی تلاش کرده بودم که لاغر بشم بعد در ماه رمضان با اینکه خیلی هم مراقبت کرده بودم ولی دوباره همه این چیزی که کم کرده بودم برگشت دیگه حسابی بریده بودم دیگه ناتوان شده بودم از اینکه باید چیکار کنم این همون نقطه تسلیم شدنه که دیگه به دنبال مقصر زندگی نبود در بیرون از خودش از خدا کمک خواست و با سایت تناسب فکری آشنا شد
این داستانی هست که همه شما تجربهاش کردید و این همون کاریه که من به جای خودم انجام دادم گفتم در تمام جنبههای زندگی، من دیگه به دنبال مقصر زندگی نیستم این همون تسلیم شدن استمن به دنبال مقصر نیستم من میخوام خودم رو درست کنم من میخوام زندگیم رو درست کنم دیگه نمیگفتم رئیس جمهور دیگه نمیگفتم کشور دیگه نمیگفتم آمریکا میگفتم خودم.
و حال بد من بعد از اون زمان، درسته حالم بد میشد اما به جای اینکه به دنبال مقصر زندگی باشم به دنبال اشکال و ایراد خودم بودم و هی به مرور اشکالات و ایرادات رو پیدا کردم اصلاحش کردم و من شخصیتم تغییر کرد من نگرشم تغییر کرد من دیگه اون آدم چند سال قبل نبودم و نیستم الان و خب نتایج زندگی منم تغییر کرده
در شرایطی نتایج زندگی من تغییر کرده که من هنوز در اون شهر در اون کشور و همون جای قبلی همون خانواده همون خونه همه چی همونه و تازه برای خیلیها هم شرایط خیلی بدتر از ۵، ۶ سال قبله که من شروع کردم اما برای من شرایط زندگی خیلی رویایی هست
من در بهترین شرایط زندگی خودم در ۴۰ سال عمرم هستم در حالی که در هفت هشت سال گذشته خیلیها شاید بگن ما در بدترین شرایط زندگی خودمون هستیم من در بهترین شرایط خودم در ۴۰ سال عمرم هستم و این به خاطر پذیرفتن اینه که شما خودت رو مقصر زندگی و شرایط زندگیت بدونی هر جایی که نگاهت رفت به سمت اینکه خب حالا دلیلش چی بود ؟؟
مثلاً این تقصیر این بود حالا حال من بده به خاطر اینه حال من بده به خاطر اونه به خاطر رفتار فلانیه چرا فلانییه جایی ممکنه یه فردی یه حرفی بزنه شما به هم بریزی به هر کسی هم بگی صد در صد تایید میکنه که تقصیر فلانی بوده آره این چه حرفی بوده به تو زده اصلاً بیجا کرده خجالت نکشیده این حرف رو به تو زد خیلی حرف زشتی هم بوده
اما اگر شما ناراحت شدی تقصیر شماست که ناراحت شدی این اشکال خودت رو برطرف کن تو نمیتونی بری بگی اون آدمها رو باید از دنیا حذف کنم خدایا اینو ببر اینو ببر که من آب خوش از گلوم پایین بره
بعد میبینی یه نفر دیگه اینم ببر خدایا اونم ببر خیلیها اینجوری زندگی میکنن فکر میکنن یه سری آدمها مقصر حال بدشونن، بعد از خدا میخوان اینا نباشن توی زندگیم اگر اینا نباشن من حالم خوب میشه اینجوری نیستتا وقتی که حال من ارتباط داره به اطرافیان من، من در تلاطم خواهم بودیه کسی حرفی بزنه خوشم میادیه کسی حرفی بزنه بدم میاد
به اندازهای که من ارتباطم رو با بیرون قطع کنم بگم من حالم دست خودمه حالم بد میشه تقصیر خودمهحالم به هم میخوره عصبانی میشم از کوره در میرم من مقصرم چرا ؟؟چون به خاطر یک عامل بیرونی من به هم ریختم باید اشکال خودم رو پیدا کنم و از اون زمان به بعد هر وقت حال من بد بشه به جای اینکه بخوام دنبال مقصر زندگی بگردم به جای اینکه بخوام به جایی برسم که دیگه خدا رو هم مقصر زندگی کنم که باز خدا نخواستی ببینی یه آب خوش از گلومون پایین بره
خیلی وقتها اینجوری میگفتم وقتی مثلاً یه چیزی بود حالا خیلیها این عقیده رو دارن که بعد از هر شادی غم و غصه است منم داشتم حالا یه ذره یه چیزی هم پیش میومد ما دلمون خوش میشد بعد یه چیزی پیش میومد حال ما بد میشد
میگفتم خدایا نمیخواستی ببینی نتونستی ببینی ما یه نیم ساعت هم حالمون خوب بود یعنی تا این حد من مقصر زندگیام بود که خدا رو هم مقصر زندگی میدونستم ولی به جایی رسیدم که گفتم نه مقصر زندگی خودم هستم و الان اگر به هر دلیلی حال من بد بشه به جای اینکه بازم به دنبال مقصر زندگی باشم
میگم آها خدا یه چیز دیگه رو برای من رو کرد که بگه اینجا هم مشکل داری درستش کنقبلاً اگر حال من بد میشد میگفتم چیه باز چی دیدی به ما یا دو دقیقه دیدی حال ما خوب شد باز لجت گرفت الان اگه به هر دلیلی حال من بد میشه میگم خب خدایا شکرت یه چیز دیگه رو داره به من نشون میده که باید درستش کنم یه جایی یه درزی هست یه خلائی هست یه کمبودی دارم یه حسرتی دارم یه نگرش اشتباهی دارم
ممکنه یه فکر اشتباهی داشته باشم یه نگرانی دارم که باید درست بشهو این حال منو داره بد میکنه خدا هم داره بهم میگه که اینجا رو درست کن و به جای اینکه انرژیم را صرف پیدا کردن مقصر زندگی کنم صرف تغییر دادن اون عوامل تاثیرگذار که فکر میکنم مقصر زندگی مه کنم، میام روی خودم فکر میکنم و اشکالات کارم را درست میکنم و به اندازهای که حال من بهتر بشه من مسلط میشم به مهارت کنترل ذهن.
مسائل همیشه هست اینکه فکر کنید به یک شرایطی در زندگی میتونیم برسیم که همه چی گل و بلبل باشه همه چی اونجوری باشه که اصلاً تو فکرش رو نمیکنی بالاخره ما نمیتونیم ۱۰۰ درصد ذهنمون رو کنترل کنیم بالاخره یه مسائلی ممکنه پیش بیاد
ما در زندگی داریم با جامعه در ارتباطیم من با کلی آدم در ارتباطم من نمیتونم همه رو تغییر بدم که اونا همه در جاهای خودشون خوب باشن که منم خوب باشم ولی میتونم روی خودم کار کنم که اونا در هر جایی که هستن در هر حالتی هستن در برخوردشون با من حال من بد نشه من این کارو میتونم انجام بدم ولی نمیتونم کاری کنم که همه اطرافیانم هم حالشون خوب باشه که وقتی منم وارد جمعشون میشم همه با هم خوب باشیم؟! نه.
من اینقدر تونستم روی خودم کار کنم که اونا در هر شرایطی هستن من حالم خوب باشه و من حال خوبم ارتباطی به شرایط دیگران نداشته باشه بنابراین اگر حالتون بد میشه مهم نیست در چه زمینهای در زمینه روابط کسب و کار در زمینه لاغری اگر یه جایی به حال بد میرسید جا نزن دنبال این نباش که مقصر زندگی ات رو پیدا کنی چرا این نمیذاره فلانی نمیذاره به این دلیل نتونستم
نه به دنبال این باش که یک مسئلهای رو در خودت پیدا کنی که من یه جایی کارم ایراد داره و باید این مسئله رو برطرف کنم و بزرگتر بشم و به زندگی ادامه بدم.
امتیاز 4.42 از 97 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
و خدایی که در این نزدیکیست.
مقصر اول و آخر تمام اتفاقات خوب و بد زندگیم خودم هستم،این جمله رو باید تکرار و تکرار کرد تا یادم بمونه هرآنچه هستم و نیستم خودم خواستم،خودم انجام دادم،خودم برای خودم رقم زدم.یادمه سه سال بود ازدواج کرده بودم و خواستم تصمیم بگیرم که بچه دار شم و از اونجایی که فکرشو نمیکردم باردار شدم و از طرفی خوشحال بودم و از طرفی ناراحت از اینکه چرا با برنامه ریزی نتونستم کارمو پیش ببرم و خلاصه که وقتی متوجه شدم به دستور دکترم باید بچه رو سقط میکردم باز هم،دو دل بودم و ناراحت و خوشحال بودم ولی افسوس که بعدها چقدر خودمو سرزنش کردم برای کاری که کرده بودم و سر این مسئله بچه دار شدن یا نشدن کاملا مقصر اصلی خودم بودم و هنوزم بچه ندارم،نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت،فقط اینو درک کردم من ته دلم خواستم که بچه نداشته باشم و تا الان هم این اتفاق نیفتاده،پس من به این ی دونه اتفاق زندگیم که خوب فکر میکنم و به اعماق ش فرو میرم میبینم من بودم که خواستم،من کردم،من گفتم من من من …. پس برای اتفاقات بعدیه زندگیم هم من هستم که باید بخوام یا نخوام،من همین ی دونه اتفاق رو به خوبی و قشنگی برای خودم رقم زدم پس اگر من نخواستم و نشد این یعنی خالق بودن،این یعنی اینکه خدا به من راهو نشون میده و ایده رو میده ولی من تصمیم گیرنده هستم که ایده رو عملی کنم یا نه،این منم که میگم چیو کجا و چطور باید اتفاق بیفته،.من مهدیه متعهد هستم و میشم که تمام اتفاقات روزهای آینده و سالهای آینده ی زندگیم رو خودم به عهده بگیرم و بگم چی میخوام،چی نمیخوام.چند روزی هست که ایده خرید ماشین به ذهنم زده،نمیدونم چطوری این ایده به ذهنم خطور کرده،قبلا فکر میکردم همین که همسرم ماشین به نانش هست دیگه کافیه و نیاز نیست که منم ماشین داشته باشم ولی چند روزیه دارم فکر میکنم اگه منم ماشین داشتم خیلی خوب میشد،اصلا هیچ پس انداز و مولی هم برای خرید ماشین ندارم و نمیدونم که چطوری میخواد اتفاق بیفته ولی ایمان دارم و از خدا میخوام که کمکم کنه تا بتونم ی ماشین بخرم،خیلی برام ارزشمنده که خودم بتونم ماشین بخرم،دلم میخواد خودم برای خودم ی کاری بکنم نه اینکه از همسرم بخوام برام کاری بکنه.خدایا ازت میخوام که کمکم کنی تا بتونم این ایده رو عملی کنم.الهی شکر.
یا حق
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن تغییر کردن و خلق کردن
سلام خدای مهربون
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد واقعا امروز این مسئله رو درک کردم که آینده ما چجوری رقم میخوره
امروز یه لحظه فکری در ذهنم ایجاد شد که الان همسرم میاد چی میگه و غر میزنه بلافاصله یادم اومد که نگرش اشتباهی نسبت به همسرم دارم و سریع بر عکس کردم خدا شاهده دو سه ساعت دیگه همسرم اومد و دقیقا طبق نگرش دوم من رفتار کرد منم خیلی خوشحال شدم
اینجا درک کردم که واقعا آینده من بر مبنای نگرش من بر مبنای افکار من رقم میخوره
چند روزه همسرم رفته سر کار ولی ارباب رجوع هنوز پولی واریز نکرده از طرفی من از طرفی دخترم همش تا همسرم وارد میشد میگفتم چیشد پول نریخت چون قرار بود اون مبلغ پول به من داده برای خرید
وبخاطر همین افکار و نگرش ما دوهفته طول کشید تا ایشون پول واریز کنه الانم که واریز کرده جور نمیشه همسرم برای من کارت بکارت کنه واقعا ایمان دارم که آینده منو چی رقم میزنه
مثبتش هم بگم که من فکری کردم که دلم ساندویج میخواد بخدا ظهر دخترم ا مد با مواد ساندویج من ساندویج سوسیس دوست داشتم ایشون هم سوسیس گرفته بود این همون نگرش یا فکری آینده ما بر اساس اونها رقم میخوره
من اینو درک کردم که افکار بد انواع مختلف دارن افکار خوب هم انواع مختلف دارن
مثلا من دیروز ظهر از خواب بیدار شدم کلی ناراحت شدم اعصابم خورد شد خودم سرزنش کردم گفتم خوب نیمی از روز هدر دادی حالا تا شب میخوای چه کارهایی انجام بدی
و این نگرش هی در ذهنم مرور میشد هی من ردش میکردم هی باز مرور میشد خلاصه اعصاب منو بهم ریخته بود
من چند وقتی که دارم سعی میکنم مراقب افکارم احساسم باشم مراقب ورودیهامم باشم
خوب این فکر من که دیر بیدار شدم خودم سرزنش میکنم و… شاید به نظر من افکار منفی نباشه ما افکار منفی چیزهای دیگه بدونیم ولی اینم جز افکار منفی چون هر فکری که باعث میشه حال من بد بشه جز افکار منفی و هر فکری که باعث شادی و لذت و حال خوب من میشه افکار مثبت برای همین
که میگم افکار منفی تنوع داره بعد من میگم خدایا منکه فکر بد نداشتم چرا اتفاقات بد در زندگیم رخ میده
همینکه نگران آینده ام میشم که هی میپرسم طرف پول نریخت یا حالم بد میشه که خودم سرزنش میکنم پس در هر صورت احساس بد دارم و خداوند هم بر اساس احساس من همزمانیهایی رورقم میزنه و من اونو تجربه میکنم
آیا برای من خوش آیند باشه یا نباشه بستگی به فکر من نگرش من داره
استاد منم خوشبختی در وحله اول پول داشتن میدونم چون عقیده دارم وقتی پول دارم هر آنچه نیاز دارم برای یه زندگی ایده آل من میتونم داشته باشم پس اول پول میدونم
ولی الان یاد گرفتم که همینکه من از خواب بیدار میشم آین خوشبختی یعنی زنده هستم میتونم یکبار دیگه عزیزانم ببینم یکبار دیگه آسمان و…رو ببینم
وقتی من سلامت هستم این خوشبختی درستکه که در تمام قسمتهای بدنمسلامت نیستم اما به لطف خدای مهربان در بیشترین اعضا من در بهترین و بالاترین حد سلامتی هستم پس اینم خوشبختی
من همسر دارم من دو فرزند دارم که سالم و سلامت هستن اینم خوشبختی
وقتی من در این مسير الهی قرار دارم میتونم از این آگاهیها بهره ببرم یه زندگی متفاوت بسازم اینم خوشبختی
وقتی من میبینم که چقدر با دیگران یعنی اطرافیانم تفاوت دارم اینم خوشبختی
وقتی من آرامش دارم خیال راحت دارم اینم خوشبختی
وقتی من و خانواده ام با هم یه غذا رو دور هم میخوریم اینم خوشبختی
وقتی خداوند از طریق فیلم مستند با من حرف میزنه و با نشون دادن اون پنگوئن های با مزه و حرکات شیرینشون باعث میشه من قه قهه بزنم این نهایت خوشبختی که میگه اینو ببینم بخند شاد باش همه چیز درست میشه
واقعا میپذیرم که اگر با این خوشبختی ها توجه کنم نگران نباشم واقعا خوشبختی رو تجربه میکنم شادم احساسم خوبه منتها من اینا خیلی به چشمم نمیومد وقتی بهشون فکر کردم اینا اومد تو ذهنم
منم میپذیرم زندگی که سراسر خوبی نمیتونه باشه اصلا خوب نیست برامون عادی یکنواخت میشه خدایا با این حال من همیشه دوست دارم سلامت باشم و اگر من همیشه شاد باشم شادی برام عادی میشه دیگه هر چیزی منو شاد نمیکنه
اما وقتی یه مسئله پیش میاد تو زندگیم من با اون مواجه میشم اونو حل میکنم رد میشم بزرگ میشم و شاد میشم اون شادی شادی درونی میشه برای من دنیا ارزش داره بینهایت لذت بخش
استاد منم در گذشته تا اتفاقی میافتاد سریع دنبال مقصر میگشتم ولی اینجوری نبودم بگم این باید بمیره تا من روی خوش ببینم
سریع دنبال مقصر میگشتم الانم گاهی میگردم ولی زود هواسم جمع میشه میگم نه من مقصر هستم چرا من چه فکری دارم چه نگرشی دارم که با این همزمانی همزمان شدم
منم تصمیم گرفتم زندگی ام تغییر بدم خجالت میکشم از خودم بعد از چند سال دارم اینو میگم این تصمیم خیلی قبل گرفته بودم ولی الان درکش کردم
منم تصمیم گرفتم دیگه بدنبال مقصر در زندگیم نگردم بخاطر حال بدم بخاطر اینکه ناراحت شدم و…تصمیم گرفتم هر وقت ناراحت شدم یا حالم بد شد بگم خدایا ممنونم که یادگاری میکنی که فرزانه اینجای کارت اشکال داره باید برطرف کنی و تلاشم میکنم تا اون اشکال در خودم برطرف کنم
هر وقت همسرم حرفی زد که ناراحت شدم میگم تقصیر خودته چه فکری داشتی الان این واکنش تجربه کردی بعد هم از خدا تشکر میکنم که اینجای کارم اشکال داره باید برطرف کنم
استاد واقعا برای من این سوال پیش اومده بود که چرا مثلا این آقاهه که هر روز میاد جلوی در مدرسه خرت و پرت میفروشه مثلا کش گل سر کریپس و…در کارش موفق خدارو شکر
اما من نمیتونم از شغلم درآمد کسب کنم
بخدا دیدم آقاهه دیکه تو بازار یه فورقون آورده یه پارچه گذاشته همه چیز ۱۰ تومن
همه همچین ریختن سرش گفتم چی میفروشه آنقدر مردم جمع شدن اینا میتونن فروش داشته باشن من نمیتونم
متوجه شدم که خداوند داره به من میگه که روشن اشتباه تو همش میگی من نمیتونم نتونستم نشد چیزی بفروشم
باید نگاهم تغییر بدم که منم میتونم فروش خوبی داشته باشم از شغلم درآمد کسب کنم خدایا همون طور که به من گفتی روشم اشتباهه همون طور هم به من بگو باید چکار کنم از شغلم درآمد کسب کنم
اول باید نگرشم تغییر بدم بعد هم من اقدام کردم از روی یوتیوپ ویدئو دیدم و لباس بافتم و الان چون نزدیک عید دیگه نبافتم و بعدا دوباره شروع میکنم بافتن
منم یاد گرفتم بدنبال مقصر نباشم برای موفق نشدنم باید بپذیرم که من مسئول زندگیم هستم و باید اشکال کارم پیدا کنم و حل کنم تا موفق بشم هنوز نمیدونم چجوری ولی متوجه میشم
واقعا من نمیتونم اطرافیانم تغییر بدم اما میتونم روی خودم کار کنم هر روز آگاهی مناسب به ذهنم بدم به اون آگاهیها عمل کنم خودبهخود زندگی منم تغییر میکنه همون طور که تا حالا تغییر کرده
سلام به استاد عزیزو دوستای هم مسیرم
گام دوم از چله تغییر زندگی مقصر زندگی شما کیست؟
این سوال رو اگه قبلا ازم میپرسیدن بدون شک میگفتم بابا و مامانم ،چرا بابا و مامانم برام اینکارو نکردن
اگه فلان کارو برام میکردن من اینجوری نبود شرایطم
اصلا چرا منو به این دنیا اوردن که درد بکشم
که عذاب بکشم که سختی بکشم !دختر فلانی رو ببین فقط من باید سختی بکشم
هربار که کم میاوردم و خسته میشدم بغض میکردم بابا و مامان نمیبخشمتون همش تقصیر شماست 😔😔😔
غافل از اینکه فقط و فقط مقصر خودمم ،
مقصر و اجتماع ،دولت میدونستم و همش مینالیدم خب چی میشد من یه کشور خوب به دنیا میومدم اگه من ایران به دنیا نمیومدم حتما یه چیزی میشدم
و این غر زدنا و درجا زدنام ادامه داشت که بالاخره تصمیم به مهاجرت گرفتم فکر کردم دیگه مهاجرت کنم این زندگی برام بهشت میشه ،من مهاجرت کنم دیگه راحت میشم
بهترین زندگی
بهترین امکانات
کار راحت
پول خوب ،رفاه ،آرامش و…….
غافل از اینکه مشکل اصلی خودم بودم
افکارم بود
احساس بدم بودو….
بالاخره بعد از چهارسال بدو بدو و پیگیری کردن
کارام درست شد و مهاجرت کردم
اومدم اینجا ماه های اول که همه چی برام تازگی داشت و کنجکاو بودم دقیقا ۴ماه گذشت بدترین حال ممکن رو تجربه کردم
و در کنار مشکلات کوچیک و بزرگی که داشتم
حس دلتنگی شدیذ برای خانوادم
دوستام
محیط کار قبلیم
شهرم
و فرزانه پر انرژی و خوش صحبت
ساکت و گوشه گیر شد
و اینم بگم که من اینجام با عزیزان و خواهر و برادرام زندگی میکنم و تنها هم نبودم ،
خلاصه حس میکردم تو یه باتلاقی گیر کردم که همش دارم بیشتر کشیده میشم پایین
انگار همه چی جلوی چشمام تیره و تاریک بود یه روز خیلی اتفاقی یه لایو سیو شده از یه دختر تو اینستا دیدم و حرفاش خیلی به دلم نشست
انگار یه تکونی به من داد ،جلو آینه ایستادم و با خودم حرف میزدم
فرزانه این بود اون زندگی که تو میخواستی و براش تلاش میکردی
همینقدر راحت کم آوردی
پس آرزوهات چی اهدافت چی
و خلاصه با خودم کلی حرف زدم و از اونجایی که تو تمام زندگیم و چالشاش همیشه سعی کردم قوی باشم اینبارم خداروشکر پشت سر گذاشتمش،شروع کردم به خوندن کتاب های مختلف تو زمینه آگاهی گوش دادن پادکست
و هرروز حالم بهتر و بهتر میشدیه لیست نوشتم از کسایی که فکر کردم مقصر زندگی منن و همه رو بخشیدم
اصلا بعدش احساس سبکی کردم
وقتی از کسی ناراحتی سنگینی این اخساس بد و خودت حمل میکنی ممکنه اون ادم اصلا روحشم خبر نداشته باشه از اینکه تو ازش ناراحتی پس ببخش و رها کن ،من پذیرفتم که مقصر زندگیم فقط و فقط خودمم نه جامعه نه اطرافیان هیچکی فقط خودم ،
دیگه اینجوری شد که بیشتر قشنگیا رو میدیدم
آدمای خوش اخلاق و مهربون و جذب میکردم
بیشتر با خودم دوست شدم و از لحظه هام لذت میبردم
با عشق بیدار میشدم میرفتم سرکار
و زندگی برام رنگ دیگه ای پیدا کرد
اون سایه سیاه و تاریک از رو زندگیم رفت فقط با تغییر افکار و باورهام اصلا از مهاجرتم پشیمون نیستم
برگردم عقب بدون شک بازم این مسیر و میام
اینجا خلوت و تنهایی و سکوت اطرافم باعث شد خودمو بیشتر بشناسم و با خودم دوست شم
یجورایی خودمو پیدا کردم و همین زندگی رو برام خیلی قشنگتر کرد ،همه جا خوب و بد هست
سختی و آسونی هست
بخدا قسم همش به نگاه آدما بستگی داره
اینکه تمرکز شونو روی چی بزارن بیشتر ،درگیر گذشته و آینده نشین همین لحظه رو زندگی کنین از غما و سختیای زندگیتون نترسین
همون غما و تاریکا و سختیا اومدن که شما رو بیدار و آگاه کنن
فکر کنم از مولانا باشه این جمله اگه اشتباه نکنم که میگه به دنبال درمانی بودم برای دردم غافل از اینکه دردم برای من درمان بوده .
الانم که اینجام کنار شما دوستای خوبم
،شروع این مسیرم
قلبی بود و انگار خدا منو اینجا قرار داد
جذب حرفای استاد شدم
و اینجا اومدم که منم بازی استاد برای خلق خواسته ها رو یاد بگیرم و چیزای که میخوام و جذب کنم تو زندگیم
خیلی کنجکاو شدم که بدونم قراره چیا پیش بیاد برام براش ذوق زدم انگار قراره سورپرایز بشم ،ممنونم که وقت گذاشتین و نوشته منو خوندین بهترینا رو براتون میخوام از خدای مهربونم♥️♥️
سلام به استاد عزیز و همه دوستا
امیدوارم حالتون عالی باشه
منم حتی میدونم مقصر زندگیم خودم هستم
اما وقتی چیزی رو دوس ندارم گردن خودم نمیگیرم
با خودم فکر میکنم این که تقصیر من نیس
ولی تمام زندگیم بسته گی داره به خودم
تغییر نگرشم تغییر تمام زندگیم است
مهم اینه که خودم قبول کنم دگه زندگیم بسته گی به هیچ کسی نداره نگرش من کلی زندگیم من است
اگر هر چیزی رو دوس دارم بدست بیارم
این از نگرش و طرز فکر خودم بوده این نتیجه احساسم بوده
اگر بدست هم نیارم از احساس بد و فکر منفی خودم بوده
این بعد دنبال رفع مشکلات میرم که با فکر و نگرشم تغییر بدم
خدا رو سپاسگزار که منو به اینجا هدایت کرده این از لطف خداوند کریم بوده سپاسگزارم خدیا
ممنونم از استاد عزیز
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و درود فراوان خدمت استاد عطارروشن عزیز و همه همه دوستان هم مسیرم
امیدوارم حال دلتون عالی باشه
روز دوم چهله تغییر زندگی
با دیدن این فایلها، نکته برداری و خواندن متنها بیشتر به این باور میرسم که تمام زندگی من بستگی به خودم داره
هر جا یه ایرادی هست، مشکل و یا مسئلهای هست، عامل اون مسئله و چالش خودم هستم
این من هستم که با تغییر افکار و نگرشم میتونم خودم رو تغییر بدم و شرایط متفاوتی رو برای خودم بسازم
مهم پیدا کردن ایراد در درون خود و تغییر دادنش هست
در این چند وقت که رو خودم و افکارم دارم کار میکنم به لطف خدا تغییرات خوبی رو داشتم
بعصی جاها هم نا خواسته اشتباهاتی داشتم که همش باعث رشد و بزرگتر شدن من شد
و از این بابت و کسب تجربه های جدید خوشحالم
خدا رو شکر میکنم در این جمع هستم و از این طریق آگاهیهای زیبایی از شما استاد عطارروش عزیز دریافت میکنم
سپاسگزار شما استاد دوستداشتنی و دوستان خوبم هستم
سلام ودرود بر استاد گرامی
همه ما مقصر زندگی خودمون هستیم کاملا درست هست این مطلب این خودمن هستم که تعیین کننده زندکی خوب یا زندکی بد برای خودم با افکار خوب یا بد داشتن نتیجه افکارم میشه مدل زندکی من
وقتی مسولیت زندگی وحال بد خودت رو قبول کنی و در جهت تغییر دادنش تلاش کنی وخدارو و قدرت خدارو باور کنی بعدش اون زندکی ایدهآل میاد سمت تو من وقتی به مرز بلاتکلیفی رسیده بودم و تسلیم خدا شدم و فهمیدم که بجز او کسی دیگه نمیتونه بهم کمک کنه هدایت شدم به سایت وتغییرات زیادی در زندگی و دنیای بوجود اومد
به نظر من همه چیز خودم و خدایم هست و دیگر هیچ
افرادی که خوشبختی رو در پول و ثروت رفاه و زرق برق میدونن هرگز به خوشبختی واقعی نمیرسن این امکانات شاید بتونه حال زندگی رو خوب کنه ولی هرگز حال خودت رو خوب نمیکنه بسیار افراد میبینم که چقدر مال و اموال دارن ولی حالشون بد هست و هیچ خوشبختی ندارن به نظر من خوشبختی یعنی شادی یعنی دل خوش یعنی آزار نرسوندن به دیگران یعنی حال خوب یعنی احساس خوب یعنی عاشق خدا بودن یعنی عاشق خودت بودن یعنی کنترل احساسات رو بلد بودن یعنی ارزشمند بودن یعنی سلامت بودن
من هم در گذشته گاهی اوقات بدنبال مقصر در زندکی بودم ولی همیشه از خدایم کمک میخاستم و همیشه شرایط جوری برام درست میکرد که خودم متعجب بودم مثل همین هدایت شدنم به این سایت
خدای من برای همه خدایی میکنه و همه بندگانش رو به یک اندازه دوست داره مثل یه پدر و منتظر هست تا بنده ای ازش بخاد و بخاد که تغییر کنه و با شجاعت اقدام به تغییر کنه و خودش وخداشو باور کنه بدون هیچ واسطه ای و مستقیم با خود خدا تماس بگیره و شروع کنه بعد شاهد معجزات وهدایا و گشایش الهی در زندگی خواهد بود
وقتی همش مشکلات رو تقصیر دیگران بندازی یا حتی تقصیر خدا بندازی و خودت رو قربانی تشخیص بدی هیچوقت رنگ آرامش وزندکی خوب رو نمیبینی
من به این باور رسیدم که اگر زندکی خوب میخواهی اگر ثروت میخواهی اگر آرامش میخواهی اگر سلامتی جسم میخواهی اگر حال خوب میخواهی باید خاسته خودت رو با خاسته خدا همسو کنی
مگر ما ثروتمند تر قدرتمند تر توانمند تر و بزرگتر از خداهم داریم پس چرا همش دنبال مقصر میکردیم و مستقیم به سراغش نمیریم و نتیجه عالی برای خودمون رقم نمیزنیم
واقعا اول از همه باید از خودمون شروع کنیم وبخاهیم که تغییر کنیم و بعدش بریم سراغ کار بلد ترین کسی که میتونه بهمون کمک کنه خدای مهربان و بعد از مدتی از تغییرات در زندگی مون شکفت زده میشویم
مومنین کسانی هستند که صبر پیشه میکنن ایمان میآورند و تلاش میکنند نتیجه میگیرند خدایا شکرت
به نام خدای مهربانمقصر زندگی شما کیستگام دومامیدوارم هرجا که هستید در بهترین حالت خودتون باشید و همواره در حال یادگیری اصول ذهنی، کنترل ذهن، تغییر نگرش و تغییر فرمولهای ذهنیتون باشید چرا که در نهایت زندگی شما بر اساس آنچه که در ذهن شما از قبل ثبت شده رقم میخورهمیخوای بدونی که مثلاً آینده زندگیت چه جوری رقم میخورهبه این توجه کن که چه نگرشی درباره زندگی داریچه انتظاری درباره زندگی داریدچه پیش بینی درباره زندگی خودت میکنیهمن برات رقم میخورهانتظار شما از زندگی بر اساس نگرش شما و افکاریِ که در ذهنتون مرور میکنید در شما شکل میگیره و جهان هم همون چیزی رو وارد زندگیتون میکنه که از قبل انتظارش رو دارید حالا خیلیها اشتباه میکنن فکر میکنن که نه استاد من انتظار این اتفاق بد رو نداشتمموضوع این نیست که شما چه چیزی رو انتخاب کنی وارد زندگیت بشه موضوع اینه که شما انتظارت از زندگی با چه احساسی هست.
انتظارت اینه که زندگی رو بر اساس چه تجربهای سپری کنی و چه احساسی در شما ایجاد کنه اتفاقاتی از اون دست وارد زندگیتون میشهبله هیچ کسی شاید انتخاب نکنه که مثلاً چه اتفاقاتی به چه شکلی وارد زندگیش بشه اما وقتی شما انتخابتون شادی باشه وقتی شما انتخابتون احساس خوب باشه وقتی انتخابتون آرامش ذهنی باشه وقتی انتخابتون تسلط بر افکار و یادگیری مهارتهای کنترل ذهن باشه خب خود به خود اینه که جهان هستی اتفاقاتی رو وارد زندگی شما میکنه که نتیجهاش ایجاد احساس خوبهاستمرار در حال خوبه و لذت بردن از زندگیهبه این میگن خوشبختیاینکه آدم چقدر در زندگی آرامش داشته باشه چقدر احساس خوب داشته باشه چقدر از زندگیش لذت ببره چقدر بتونه حسرت گذشته رو نخوره چقدر بتونه نگران آینده نباشه به همین اندازه اون فرد خوشبختهخوشبختی رو در زندگی تجربه میکنه تعریف خوشبختی هم در ذهن خیلیهامون به اشتباه صورت گرفته و یا تغییر کرده الان شاید خیلیها خوشبختی رو به مقدار حساب بانکی میدونن به میزان متراژی که به نامشون هستسندهایی که به اسمشون هست میدوننشاید مثلاً خوشبختی رو به بودن با یه سری آدمها میدونن من درکم و تجربهام اینه که خوشبختی به میزان آرامشی که من در هر روز دارم تجربه میکنمیعنی امروز مثلاً من اگر یک ساعت امروز با آیدا بازی کردم و لذت بردم از حرف زدنش از شیرین کاریهاش از باهوشیهایی که داره به خرج میده کار کردن با وسایل لذت بردن این برای من خوشبختیِاین به معنای خوشبختی در ذهن منه که من یک ساعت از امروزم رو واقعاً خوشبخت زندگی کردم حالم خوب بود با هم کلی خندیدیم بازی کردیم این از نظر من خوشبختیهحالا وقتی شما در زندگیت جوری باشی که این یک ساعتها در زندگیتون زیاد بشه خب شما زندگیتون سراسر خوشبختی میشه و احساس خوشبختی رو تجربه میکنید و این موضوع بستگی به این داره که شما تصمیم گرفته باشی همواره در جهت بزرگ شدن خودت حرکت کنی همواره در جهت یادگیری مسائل و موضوعاتی که ذهنت رو به هم میریزه حرکت کنی که بدونی خب چطور باید این موضوعات رو در ذهنت مدیریت کنی به چه شکل باید مدیریت ذهن و افکار و نگرش رو یاد بگیریاینا به شما کمک میکنه که یواش یواش زندگیتون بدون اینکه شما بخواهید تصمیم خاصی بگیرید بدون اینکه بخواهید یک حرکت خاصی بزنید یا مثلاً یه دعوا مرافعه راه بندازی برای اینکه بخوای از حقت دفاع کنی و به اون چیزی که میخوای برسی ببینی که در زندگیت یه سری مسائل رخ میده یه سری هم زمانیها رخ میده و شما تجربههای شگفت انگیزی را از زندگیت خواهی داشت یک پیامی رو دریافت کردم از یک دوستی که در مورد یک موضوعی نوشته بود که مثلاً در کسب و کارش به چه مشکلاتی برخورده خیلی حالش بد بود چند روز حسابی به هم ریخته و بعد از دو سه روز هدایت شده به یکی از اون مطالبی که من نوشتم و چقدر احساسش بهتر شده و چقدر امید گرفته انگیزه گرفته و متوجه شده که چه جاهایی در زندگیش نگاه اشتباهی داشته و الان خیلی حالش بهتر شده خیلی احساس کرده که مثلاً راه جدیدی پیش روش گذاشته شده یه مسیر جدیدی باز شده و باید از این مسیر حرکتش رو ادامه بده و خیلی انگیزه گرفته
و من در جواب براش نوشتم که وقتی نوشته تو رو خوندم خیلی خوشحال شدم خیلی خوشحال شدم که حالت بد شده خیلی خوشحال شدم که به هم ریختی خیلی خوشحال شدم که عصبانی شدی آشفته شدی و فکر کردی که دنیا به آخر رسیده این خیلی خوبهچرا خوبه؟؟به خاطر اینکه این حال بدیها از نوع دومشهمنم در ۳۵ سال قبل که زندگی میکردم الان ۴۰ سالمه تا سن ۳۵ سالگی من به همین سبک زندگی میکردم که همیشه حالم بد بود همیشه حالم خراب بود به خاطر یه سری موضوعات و همواره هم به دنبال مقصر بودم یعنی هر وقتی حال من بد بود بلافاصله یکی رو مقصر میکردم تقصیر همسرمه، تقصیر پدر مادرمه که توی این شرایطم، تقصیر رئیس جمهورمه که من در این شرایطم، تقصیر رئیس جمهور آمریکاست که این تصمیم رو گرفته تقصیر طالبانه که به اونجا حمله کرده و این اتفاق افتاده و مثلاً نفت ارزون شده و چه اتفاقاتی توی زندگی من افتاده و مشتریهای من کم شده،تقصیر ایام ماه مبارک رمضانه که مشتری نیست و خلاصه هر روز برای حال بدم به دنبال مقصر بودم و همیشه هم پیدا میکردم همیشه هم دلیلهاش رو پیدا میکردم مقصرش رو پیدا میکردم که امروز حالم بده به این دلیل به این دلیل فردا حالم بده به این دلیل و به این دلیل و خلاصه دلیلهاش هم بودولی چیزی که واضح بود این بود که در ۳۵ سال حالا به جز چند سال اول بچگیم دیگه بقیهاش من همیشه حالم بد بود و کلی هم افراد و کلی مسائل کلی چه مسائل دینی و مذهبی چه خانوادگی چه افراد همه را مقصر میدونستم که اینها باعث شدن که من توی این شرایط باشم و الان حالم بد باشه و خب مثلاً ازدواج کردم اضافه شد دلیلهای حال بد من میگفتم تقصیر همسرمه بعد یه جاهایی میگفتم تقصیر خانواده همسرمههی داشت این گسترده میشدافراد مقصر در زندگی من داشتند گسترده میشدند تا زمانی که من تصمیم گرفتم که به لطف خدا با موضوع تغییر ذهن و کنترل زندگی آشنا شدم و تصمیم گرفتم که زندگیم رو تغییر بدماز اون روز به بعد بازم حال من بد شده یعنی حال من بد میشد از اون روز به بعد من مثلاً از امروز تصمیم گرفتم که میخوام زندگیم رو تغییر بدم خب به این شکل نیست که من که تصمیم گرفتم دیگه از فردا دنیای من گل و بلبل بشه همون جریانات ادامه داشت همون روزهای اول همون مسائل قبلی بازم داشت تکرار میشد اما تفاوتش این بود که من حالم بد میشد مثل گذشته به دنبال مقصر در بیرون از خودم نبودم و با اینکه نمیدونستم حالا مقصر کیه و نمیخواستم هم بپذیرم یا جراتش رو نداشتم که بپذیرم که مقصر خودمم یا اگر هم هر وقت هم به خودم میگفتم تقصیر خودم بوده مقصر زندگیم خودم هستم چون نمیدونستم چرا مقصر زندگیم خودم هستم نمیتونستم یعنی برام واضح نبود ولی حداقلش این بود که مثل گذشته به دنبال این نبودم که حالا برای این حال بدم کی مقصرهمقصر جدید پیدا کنم، چون اینقدر مقصرهای زیادی پیدا کرده بودم دیگه از یک مقطعی به بعد خدا هم مقصر اصلی بود محکوم ردیف اول خدا بود میگفتم خدا برای من نخواسته خدا اینجوری داره زندگی منو رقم میزنه خدا سرنوشت منو رقم زده خدا خواسته من توی این شهر توی این خانواده توی این کشور من چاق باشم من عینکی باشم همه رو مینداختم گردن خدا دیگه تموم میشدخدا هم دفاعی از خودش نمیکردکاری نداشتوقتی خدا رو هم مقصر زندگیم کرده بودم و دیگه این بالاترین حدِ افرادیه که میان مقصر برای زندگیشون پیدا میکنند اما از جایی که من تصمیم گرفتم زندگیم رو تغییر بدم با اینکه حالم بد میشد ولی دیگه به دنبال مقصر نبودم در بیرون از خودم.
هی داشتم به این فکر میکردم که خب چی شده چرا حال من بده چرا زندگی من اینجوریه چرا هی مشکلات پشت سر هم به وجود میاد دیگه به جای اینکه بیام هی بگم کی مقصر زندگیمه اومدم به این فکر کردم چرا اینجوریه آخه چرا برای من اینجوریه چرا دیگران زندگیشون توی این جریانه که مثلاً توی کسب و کار چرا اینقدر زندگی من به هم ریخته است چرا اینقدر کسب و کار من بالا و پایین میشه، هی باید تلاش کنم ولی مثلاً میبینم خیلیا هستن که کسب و کار براشون حل شده است اصلاً مسئلهای توی زندگیشون به اسم کسب و کار ندارن بعد یه عده دیگه رو میدیدم که در روابط من مشکل دارم بعد میدیدم یه عدهای در روابط مشکل ندارن و اصلاً موضوع روابط توی زندگیشون حل شده است ولی توی زندگی من مشکلِمیدیدم کسب و کار توی زندگی من مشکلِ شرایط جسمی توی زندگی من مشکلِ و نمونههایی میدیدم که همین چیزهایی که برای من مشکله اصلاً برای اونها مشکلی نبود و توی زندگیشون اصلاً همچین مسئلهای وجود نداشت و همین باعث شد که من خودم فکر کنم که چرا من اینجورییام چه دلیلی داره که من زندگیم اینجوریه و همین که من نگاهم رو از این که مقصر پیدا کنم برداشتم و گفتم تقصیر خودم بوده حقمه اصلاً هرجوری هستم حالم بد شده حقمه حالم بد شده خب چرا حالم بد شده؟؟چه نگرشی داشتم چه فکری داشتم یواش یواش من یاد گرفتم که چطور باید افکارم رو تغییر بدم نگرشم رو تغییر بدم و شرایط در زندگی من تغییر کرد از کجا شروع شد؟؟از اونجایی شروع شد که من به جای اینکه دیگران رو مقصر زندگیم کنم خودم رو مقصر زندگیم دونستمخیلی هم اولش کار سختی هست پذیرش این موضوعما همین رو در موضوع لاغری هم داریم دیگه که میگیم باید خودت رو مقصر چاقی بدونی حالا خودتون رو نگاه نکنید که با سایت تناسب فکری آشنا شدید و این مطالب رو گوش دادید الان پذیرفتید که مقصر چاقیتون خودتون هستید این همه آدم هست که اضافه وزن دارن و اصلاً قبول ندارن که اضافه وزن مقصرش خودشون هستن ژنتیک و پدر و مادر و مواد غذایی و سوخت و ساز و هزار تا دلیل دارند برای چاقیشونالان شمایی که مثلاً در موضوع لاغری با ذهن براتون جذاب شده اصلاً لاغری براتون مهم شده و اگر برید داستان هدایت بچهها رو بخونید همه اونایی که یه جوری بریدن دیگه که خدایا ما نمیدونیم باید چیکار کنیم خودت یه راهی جلوی پای ما بذار در واقع اونجا بوده که دیگه از پیدا کردن مقصر عاجز شدید و از خدا طلب کمک کردید و خداوند به طریقی شما را با این روش آشنا کرده همین چند دقیقه قبل از اینکه این فایل رو ضبط کنم داشتم یه دیدگاه در سایت میخوندم که یه دوست جدیدی با ما آشنا شده بود و داشت طریقه آشناییش رو میگفت که من این همه روشها رو امتحان کرده بودم دیگه یه جایی واقعاً بریدم اضافه وزن کلی تلاش کرده بودم که لاغر بشم بعد در ماه رمضان با اینکه خیلی هم مراقبت کرده بودم ولی دوباره همه این چیزی که کم کرده بودم برگشت دیگه حسابی بریده بودم دیگه ناتوان شده بودم از اینکه باید چیکار کنم این همون نقطه تسلیم شدنه که دیگه به دنبال مقصر نبود در بیرون از خودشاز خدا کمک خواست و با سایت تناسب فکری آشنا شداین داستانی هست که همه شما تجربهاش کردید و این همون کاریه که من به جای خودم انجام دادم گفتم در تمام جنبههای زندگی، من دیگه به دنبال مقصر نیستماین همون تسلیم شدن استمن به دنبال مقصر نیستم من میخوام خودم رو درست کنم من میخوام زندگیم رو درست کنم دیگه نمیگفتم رئیس جمهور دیگه نمیگفتم کشور دیگه نمیگفتم آمریکا میگفتم خودم.
و حال بد من بعد از اون زمان،درسته حالم بد میشد اما به جای اینکه به دنبال مقصر باشم به دنبال اشکال و ایراد خودم بودم و هی به مرور اشکالات و ایرادات رو پیدا کردم اصلاحش کردم و من شخصیتم تغییر کرد من نگرشم تغییر کرد من دیگه اون آدم چند سال قبل نبودم و نیستم الان و خب نتایج زندگی منم تغییر کردهدر شرایطی نتایج زندگی من تغییر کرده که من هنوز در اون شهر در اون کشور و همون جای قبلی همون خانواده همون خونه همه چی همونه و تازه برای خیلیها هم شرایط خیلی بدتر از ۵، ۶ سال قبله که من شروع کردم اما برای من شرایط زندگی خیلی رویایی هست من در بهترین شرایط زندگی خودم در ۴۰ سال عمرم هستم در حالی که در هفت هشت سال گذشته خیلییها شاید بگن ما در بدترین شرایط زندگی خودمون هستیم من در بهترین شرایط خودم در ۴۰ سال عمرم هستم و این به خاطر پذیرفتن اینه که شما خودت رو مقصر شرایط زندگیت بدونی هر جایی که نگاهت رفت به سمت اینکه خب حالا دلیلش چی بود ؟؟مثلاً این تقصیر این بود حالا حال من بده به خاطر اینه حال من بده به خاطر اونه به خاطر رفتار فلانیه چرا فلانییه جایی ممکنه یه فردی یه حرفی بزنه شما به هم بریزی به هر کسی هم بگی صد در صد تایید میکنه که تقصیر فلانی بوده آره این چه حرفی بوده به تو زده اصلاً بیجا کرده خجالت نکشیده این حرف رو به تو زد خیلی حرف زشتی هم بوده اما اگر شما ناراحت شدی تقصیر شماست که ناراحت شدی این اشکال خودت رو برطرف کن تو نمیتونی بری بگی اون آدمها رو باید از دنیا حذف کنم خدایا اینو ببر اینو ببر که من آب خوش از گلوم پایین بره بعد میبینی یه نفر دیگه اینم ببر خدایا اونم ببر خیلیها اینجوری زندگی میکنن فکر میکنن یه سری آدمها مقصر حال بدشونن، بعد از خدا میخوان اینا نباشن توی زندگیم اگر اینا نباشن من حالم خوب میشه اینجوری نیستتا وقتی که حال من ارتباط داره به اطرافیان من، من در تلاطم خواهم بودیه کسی حرفی بزنه خوشم میادیه کسی حرفی بزنه بدم میادبه اندازهای که من ارتباطم رو با بیرون قطع کنم بگم من حالم دست خودمه حالم بد میشه تقصیر خودمهحالم به هم میخوره عصبانی میشم از کوره در میرم من مقصرم چرا ؟؟چون به خاطر یک عامل بیرونی من به هم ریختمباید اشکال خودم رو پیدا کنم و از اون زمان به بعد هر وقت حال من بد بشه به جای اینکه بخوام دنبال مقصر بگردم به جای اینکه بخوام به جایی برسم که دیگه خدا رو هم مقصر کنم که باز خدا نخواستی ببینی یه آب خوش از گلومون پایین بره
خیلی وقتها اینجوری میگفتم وقتی مثلاً یه چیزی بود حالا خیلیها این عقیده رو دارن که بعد از هر شادی غم و غصه استخب منم داشتم حالا یه ذره یه چیزی هم پیش میومد ما دلمون خوش میشد بعد یه چیزی پیش میومد حال ما بد میشد میگفتم خدایا نمیخواستی ببینی نتونستی ببینی ما یه نیم ساعت هم حالمون خوب بودیعنی تا این حد من مقصر در زندگیم بود که خدا رو هم مقصر میدونستم ولی به جایی رسیدم که گفتم نه مقصر زندگی خودم هستم و الان اگر به هر دلیلی حال من بد بشه به جای اینکه بازم به دنبال مقصر باشم میگم آها خدا یه چیز دیگه رو برای من رو کرد که بگه اینجا هم مشکل داری درستش کنقبلاً اگر حال من بد میشد میگفتم چیه باز چی دیدی به ما یا دو دقیقه دیدی حال ما خوب شد باز لجت گرفت الان اگه به هر دلیلی حال من بد میشه میگم خب خدایا شکرت یه چیز دیگه رو داره به من نشون میده که باید درستش کنم یه جایی یه درزی هست یه خلئی هست یه کمبودی دارم یه حسرتی دارم یه نگرش اشتباهی دارم ممکنه یه فکر اشتباهی داشته باشم یه نگرانی دارم که باید درست بشهو این حال منو داره بد میکنه خدا هم داره بهم میگه که اینجا رو درست کن و به جای اینکه انرژیم را صرف پیدا کردن مقصر کنم صرف تغییر دادن اون عوامل تاثیرگذار که فکر میکنم مقصر زندگیمه کنم،میام روی خودم فکر میکنم و اشکالات کارم را درست میکنم و به اندازهای که حال من بهتر بشه من مسلط میشم به مهارت کنترل ذهن.
مسائل همیشه هست اینکه فکر کنید به یک شرایطی در زندگی میتونیم برسیم که همه چی گل و بلبل باشه همه چی اونجوری باشه که اصلاً تو فکرش رو نمیکنیبالاخره ما نمیتونیم ۱۰۰درصد ذهنمون رو کنترل کنیم بالاخره یه مسائلی ممکنه پیش بیاد ما در زندگی داریم با جامعه در ارتباطیم من با کلی آدم در ارتباطم من نمیتونم همه رو تغییر بدم که اونا همه در جاهای خودشون خوب باشن که منم خوب باشم ولی میتونم روی خودم کار کنم که اونا در هر جایی که هستن در هر حالتی هستن در برخوردشون با من حال من بد نشه من این کارو میتونم انجام بدم ولی نمیتونم کاری کنم که همه اطرافیانم هم حالشون خوب باشه که وقتی منم وارد جمعشون میشم همه با هم خوب باشیم نه من اینقدر تونستم روی خودم کار کنم که اونا در هر شرایطی هستن من حالم خوب باشه و من حال خوبم ارتباطی به شرایط دیگران نداشته باشه بنابراین اگر حالتون بد میشه مهم نیست در چه زمینهای در زمینه روابط کسب و کار در زمینه لاغری اگر یه جایی به حال بد میرسید جا نزن دنبال این نباش که مقصر پیدا کنی چرا این نمیذاره فلانی نمیذاره به این دلیل نتونستم نه به دنبال این باش که یک مسئلهای رو در خودت پیدا کنی که من یه جایی کارم ایراد داره و باید این مسئله رو برطرف کنم و بزرگتر بشم و به زندگی ادامه بدم.
سلام استاد گرامی و دوستان هم مسیر امیدوارم حال دل همگی خوب باشه من سال ۹۶ ازدواج کردم و مشکلات اصلی و اساسی من شروع شد پشت سر هم بدهی چک قسط روابط عاطفی ویران همیشه مقروض به صاحب مغازه صاحب خونه و من همیشه که نه ولی اکثر مواقع که بهم فشار می اومد از دیگران انتظار داشتم و اونارو مقصر میدونستم افکار منفی حال بد ناشکری همه همه در من بود گریه های بی امان فکر به خودکشی تا اینکه حدود یکسال پیش یک اتفاق ناگوار در زندگیم افتاد که تیر آخر همه بدبختی ها بود اونجا بود که خودم اومدم و کاملا الهی به مسیر رشد هدایت شدم پشت سر هم کتاب پادکست مطلب گوش میدادم می خوندم و اینکه به فکر لاغری افتادم و در این مسیر قرار گرفتم من حدود یکسال آگاه شدم ولی چند ماه زندگی به یک ثبات و لذت نسبی رسیده خدا شکرت هزار هزار بار
سلام به استاد عزیز که دید ما را هر روز به زندگی باز می کنید تا بتونیم زندگی را کا لایق آن هستیم داشته باشیم
من در زندگی مشکلات زیادی داشتم وهمیشه برای هر مشکلم یک مقصر پیدا میکردم از ازدواجم که به میل خودم نبود گرفته تا هزاران اتفاق و مشکلهای دیگر وهمیشه حس مظلوم واقع شدن را داشتم همیشه تا به یک مشکلی بر میخوردم کسانی که باعث این ازدواج شدن را مقصر میدانستم وهمیشه حس نفرت وکینه همراهم بود والان هم خیلی برایم سخته که خودم را در آن مسئله مقصر بدانم با کوچکترین حرف یا انتقاد اطرافیانم حالم بد میشد وبی نهایت عصبی میشدم وتا مدت ها با خودم آن اتفاق را مرور میکردم ودیگران را مقصر میدانستم که چرا آن رفتار را انجام داد یا فلان حرف را چرا زد کم کم با دیگران شروع کردم به درد ودل در مورد مشکلات زندگیم از وضع مالیم از اینکه چرا خانوادم مرا در اوج مشکلاتم رها کردند چرا خانواده همسرم ما را در اوج مشکلات کمک نکردن و……
حتی به درد ودل ومشکلات بقیه هم گوش میکردم وبرای آنها هم دلسوزی میکردم براشون ناراحت میشدم وحتی برای مشکلات آنها نیز مقصر پیدا میکردم
از اینکه اجتماعی نیستم و نمیتونم یک دوست پیدا کنم هم مقصر پیدا میکردم و هروز مشکلات جسمی وبیماری پیدا میکردم وباز هم همه را در بیماریم مقصر میدانستم واز اینکه افسرده شده بودم ودیگه حتی به خودم هم فکر نمیکردم همه را مقصر وضعیتم میدانستم هر روز از نظر مالی وسلامتی دچار مشکل میشدم ومدام اتفاقهایی به یک شکل برایم تکرار میشد وحتی گاهی وقتها خدا را مقصر این وضعم میشدم میگفتم خدا نمیبینه من چقدر در این سالها سختی کشیدم چرا برایم کاری نمیکند شاید این تقدیر من است
من به طور اتفاقی در یک متنی خواندم وقتی خداوند بخواهد به کسی کمک بکنه آن را به اشتباهات خودش آگاه میکنه تا مسیر درست را انتخاب بکنه ومن هدایت شده ی خداوند هستم به این مسیر تا با کسب این آگاهی ها به آرامش واقعی برسم هر چند این پذیرش که من مقصر تمام اتفاقهای زندگیم هستم بسیار سخت هست ولی من با تمام توانم برای بهبود ی حالم تلاش میکنم و از خود خدا میخواهم یاریم کند تا بتوانم این مسیر را طی کنم
من بیش از ده بار این گفته های استاد را گوش دادم وهر بار احساس میکنم چیز جدیدی یاد گرفتم ممنونم از استاد عزیز
سلام صبح همگی بخیر استاد جان خوبید سلامتین امیدوارم همیشه خوب وسرحال وشاد وسلامت باشید دختر گلتون ماشالله چه بزرگ شده خدا حفظش کنه لپاشو محکم از طرف من ببوسید
نوسانات زندگی برای من دراین چند وقت اونقدر زیاد شده بود که منم خدارومقصرمیدونستم که ای خدا چرا نمیتونی رنگ خوشی ببینی به ما
تا میومدیم پولدار شیم ورشکسته میشدیم تا میومدیم به آرامش برسیم یه تنشی یه اتفاقی می افتاد تو زندگیمون
جوری شده بود که به خودم میگفتم اصلا این ازدواج من شاید نحس من رنگ خوشی ندیدم یه روز از شوهرمم که اینهمه با عشق به هم رسیده بودیم هم شاکی وناراضی بودم از پدرومادر که رنج مارو نمیدیدن از پدرومادر همسر که کمکمون نمیکردن از همه از صاحب خونه از همسایه های فضول از نبود همسرم وتنهایی از بیپولی از چاقی از بچه نداشتنم از از از
اینقدر زیاد شده بود که تایمی آرزوی مرگ میکردم افسردگی شدیدی داشتم
رفتم پیش دکتر قرص شروع کردم پیش روانشناسم رفتم
رسما قاطی کرده بودم
تازه داشت حالم جا میومد که پولمون یه شرکتی دزدید وکلاهبرداری کرد ومارو به خاک سیاه نشوند
دیگه میخواستم ول کنم زندگیم میگفتم دیگه نمیکشم خسته شدم این زندگی متاهلی که جز عذاب چیزی نداره خونه بابام تو سرم هم میزدن بهتر بود تا اینهمه دوییدن وآخرشم بدبختی
خلاصه زنگ زدم پدرمو حسابی گریه کردم وشکایت از زمین وزمان بابام بابایی که براش مهم نبود تا دیروز چی بهمون میگذره وتا اون روز سرکوفت میزد بهمون گفت بیا خونه فقط گریه نکن به طلاق فعلا فکر نکن بذار ببینیم چی شده درستش میکنیم وباعجله کیفمو برداشتم ورفتم خونه بابام
کلی گریه کردم بابام با همسرم هم صحبت کرد اونم حسابی گریه کرد وابراز پشیمونی کرد خودش باخته بود حاضر بود پدرم هرچی بگه گوش کنه حتی اگه میگفت جداشو از زنت ودخترمو عذاب نده راضی بود که بره چون دیگه خسته شده بود بس که هرکاری کرده بود ونشده بود و من ورنج وعذاب داده بود
ولی درکمال تعجب بابام گفت غصه نخورید بیایید پیش خودم با ما زندگی کنید وسایلتونم میگذاریم تو انباری
به طلاق فکر نکنید شما ۶ سال باهم زندگی میکنید گناه به جداشدن فکر کنید
دعوامون کرد نصیحتمونم کرد ولی پناهمون داد
اونقدر حالمون بد بود وجیبمون خالی بود که کم مونده بود کارتن خواب شیم وتو کوچه بمونیم با کوهی قسط وبدهی واعصاب خراب واحساس پوچی وناامیدی
خلاصه که همینکه پناهمون دادن دوباره تونستیم سرپاشیم البته من هنوزم خیلی خیلی حالم بد بود
یه زندگی ۶ ساله گند خورده بود توش
یادمه که دوست خیلی خوبم خیلی نگرانم بود تو این شرایط تنهام نگذاشت
یه روز که مجبورم کرد باهاش برم استخر حسابی باهام حرف زد ومن کلی گریه کردم بهم گفت باید بری سرکار
اون لحظه حرفش خیلی خنده دار بود
ولی بعد فهمیدم جدیه
دستمو گرفت وتوی خیابون از این مغازه به اون مغازه برد
وآخرین مغازه صاحب مغازه از من خوشش اومد وبهم یه کار خوب داد که فروشندگی بود دستمزدش خیلی خوب بود
توی کار اصلا حواسم سرجاش نبود ومدام سوتی میدادم ولی نمیفهمیدم وبقیه فهمیده بودن که حالم خوش نیست وبه طرز عجیبی مراعات حالمو میکردن
چند ماهی کار کردم کم کم حالم جا اومد یکم بدهی هامون دادیم اعتماد به نفسم برگشت وقت فکر وخیال نداشتم فقط به پول جمع کردن ونجات پیدا کردنمون فکر میکردم که چطور پول رهن خونمون جور کنیم تا مستاجرمون بیرون کنیم
راستی نگفتم که یه خونه ۵۳ متری وسط شهر ۳ سال پیش خریدیم که دادیم مستاجر که پولمون جور شه ووامم داره وخلاصه خودمون چلوندیم تا بخریم ش وپول رهنمون بعد دوسال مستاجر ی تو یه لونه موش با شرایط خیلی بد آزمون کلاهبرداری کردن واز دست دادیم ۳۳۰ ملیون تومن
این شد که بیچاره شدیم
خلاصه که بعد چند ماه تازه داشتیم رو قلتک میافتادم
که متوجه شدم باردارم
دوماه ونیمه به صلاح دید همسرم ودکتروخودم از کارم استعفا دادم وخلاصه اومدم نشستم خونه
اولش حالم گرفته شد اما کم کم متوجه شدم که خودمون مقصر کارامون بودیم اصلا تقصیر خود من بود که سرمون کلاه رفت بس که عجله داشتیم زودتر برسم خونه خودمون به آب وآتش زدیم خودمون که بریم طمع کردیم پولمون چند برابر کنیم که بتونیم بازسازی کنیم خونه رو بعد بریم
این شد که نشد درست فکر کنیم
الان که فکرش میکنم خیلی خوب متوجه میشم که نباید شرایط زندگی رو پراز تنش واسترس کنیم تا پیشرفت کنیم ارزشش نداره وآخرش هم چی خراب میشه
پس متوجه شدم که الان فقط باید آرامش خودمو حفظ کنم وهر مشکلی پیش میاد خودمو اصلاح کنم حالا ارتباطم با اون مساله است یا راهکار پیدا کردن خلاصه که متوجه شدم هر تنشی هر اتفاقی درزندگی من رخ نمیده مگر به مصلحت خدا
خدا میگه بنده من ببین اینجا هم ضعف داری درستش کن
آفرین میخوام هر روز بهتر شی اونقدر بهت از این مسائل میارم تا مثل الماس بدرخشی سیقل بگیری سفت بشی با ارزش بشی یاد بگیری چطور باید با اتفاقات برخورد کنی بید نباشی که بادها بلرزونتت تکون ت بده بلکه سرو باشی محکم واستوار ونهایتا با طوفان ها برگ هاتو برقصانی وشاد وسرنوشت ادامه بدی سرو باش محکم وآرام ورقهای وشادان
همچین حال خوشی رو برای تک تکتون آرزو مندم
با سلام.
همیشه مقصر دانستن دیگران راه حل راحتی بوده برای من چون نه در علتش دخیل بودم نه اینکه لازم بود دنبال راه چاره ای باشم.
خوب خیلی راحت تره بعد از کلی تلاش برای لاغر شدن و نتیجه نگرفتن ژنتیک رو مقصر بدونم و خودم رو کنار بکشم. برای من این موضوع برمیگرده به اینکه همیشه دوست داشتم در حاشیه و سایه باشم .. از اینکه خودم رو نشون بدم میترسیدم و خجالت میکشیدم..
فردی باشم که همه ضعیفش کردن و میتونن بهش قدرت داشته باشن در عین حالی که دوستش نداشتم ولی شرایط آرامی برای من بود کسی کاری به کارم نداشت چرا درس نخوندی؟ شرایطش نبود
چرا سرکار نمیری؟با پارتی بازی فامیل های خودشون رو برمیدارن
چرا لاغر نمیکنی؟ من همینم دیگه چیکار کنم..
و به این صورت کل زندگی من مقصرانی خواهد داشت که کاملا از من دور و جدا هستند..
چرا ناراحتم؟ فلانی این حرف رو زد بهم، به من بی محلی میکنه باهام قهره…
نکته اینجا بود که من سوال رو درست نفهمیدم نپرسیدم فلانی چیکار کرد گفتم تو چرا ناراحتی؟
هرکی هرکاری کرد باید مستقیم روی عملکرد و احساس من تاثیر بذاره؟
اگر اینجوری باشه پس من کی زندگی کنم؟ کی به آرزوهام برسم؟ هر لحظه باید مشغول واکنش دادن، فکر کردن و درگیر حرف و احساس دیگران باشم!!!
این روش زندگی رو من دیگه نمیخوام ادامه بدم و دوست دارم برای خودم زندگی کنم.
مثلا من هروقت بیرون میرم کلی فکر میاد سراغم که بقیه دربارهی من چی فکر میکنن !!!
طوریکه سردرد می گیرم .. دیشب رفتم بیرون و هرقدم با خودم مرور میکردم تو این فرد رو هیچ وقت دیگه نمیبینی ، این آدم ها اصلا به دور و اطراف خودشون اهمیت نمیدن رد میشن میرن همونطور که تو قیافه هیچ کدوم رو یک ساعت دیگه یادت نمیاد چون موضوع بسیار بی اهمیت هست انقدر نگران فکر بقیه نباش!!
و تکرار این حرف ها باعث شد راحت تر پیاده روی کنم…
در فرهنگ ما هست که نظر دیگران خیلی برامون مهمه و کنار گذاشتن این طرز فکر کار سختیه ولی شدنیه و نتیجه بسیار خوبی هم داره باعث تجربه خوشبختی میشه..
نشان های دریافت شده
من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و راضی بودن
سلام خدای مهربون
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم
استاد میدونید من چه انتظاری از زندگی دارم
انتظار من از زندگی اینکه من انسان خوبی هستم من انسان لایقی هستم من مسير الهی رو انتخاب کردم پس حق طبیعی منه که روز به روز زندگی من بهتر و بهتر بشه روز به روز اتفاقات خوب که در زندگی روزمره من تعدادش بیشتر بشه انتظار دارم تعدا اتفاقات خوب فردای من بیشتر از امروز باشه شاید فردا یه اتفاق خوب بیشتر از امروز من باشه ولی دوست دارم هر روز اتفاقات خوب بیشتری رو تجربه و زندگی کنم سپاسگزار خداوندم باشم خدایا شکرت برای تک تک اتفاقات خوبی که در زندگی من قرار دادی من هر روز تعدادی از اونها رو رو تجربه و زندگی میکنم خدایا شکرت
نگرش من درباره زندگیم اینکه من در مسیر الهی دارم گام برمیدارم پس زندگی من روز به روز بهتر و بهتر میشه خدایا شکرت
پیش بینی من درباره زندگیم چیزیکه دارم دربارش میاندیشم و دارم یکی یکی اونها رو تجربه و زندگی میکنم
من در سناریو خودم نوشتم که من متناسب شدم رفتم شهرستان گفتم شهرستان ما یه فضایی داره که بیشتر به پارکینگ شبیه ولی بهش میگن ایستگاه چون ماشینها اونجا پارک میکنن من در تجسم خودم نوشتم که از سر مزار اومدم بالا با خواهرم که با من قهر هستش اونجا مواجه شدم اون طاقت نیاورد از من سوال کرد چیشد که من لاغر و قد بلند شدم دقیقا یادم نمیاد چی گفتم
اما اینو دقیقا یادم که گفتم من در ایستگاه با خواهرم برخورد کردم اون اونجا با من آشتی کرد نمیدونم من خیلی سناریو نوشتم شاید برای شما دوستان عزیزم ننوشته باشم مهم نیست
مهم اینکه دقیقا دقیقا دقیقا همون جاییکه من در تجسم خود تصور کردم همون جا خواهر من با من آشتی کرد این یعنی چی یعنی اینکه من تجسم خودم تجربه و زندگی کردم به شکل واقعی خودش و من همون نگرش همون انتظار همون پیش بینی از زندگیم به شکل واقعی تجربه و زندگی کردم اینجوری آینده من رقم خورد شاید کمتر از یکماه
اگر طول کشید بدلیل این بود که من چند بار سناریو نوشتم و ایمان دارم که من تک تک جملاتی که در سناریو خودم نوشتم تجربه و زندگی میکنم خدایا شکرت
و اینم بگم تا زمانیکه اینو باور نکیند انتظار شما چطور شکل میگیره وقتی باور کنید که انتظار شما بر اساس نوع نگاه شما به زندگی نوع افکار شما به زندگی که چه افکاری رو در ذهنتون مرور میکنید چه نگاهی به زندگی دارید رقم میخوره اگر باور نکردی هیچ اتفاقی نمیافته ولی باور کردی اتفاق میافته الهی الهی الهی که برای همه تون اتفاقات خوب پی در پی بیافته الهی آمین
منم به این موضوع ایمان دارم که شما چه احساسی رو دارید انتظار شما بر اساس اون احساس شما شکل میگیره
ما میگیم من نمیخواستم مثلا این تصادف تجربه کنم این تصادف چرا صورت گرفته چونکه من افکار منفی داشتم افکار منفی هم به شکلهای مختلف مثلا اینکه من میگم ای بابا چقدر جاده چالوس شلوغ ترافیک شده این یه فکر منفی حساب میشه یا میگیم رئیس من مرد بد اخلاقی یا اینکه داریم به صحنه تصادف یا دعوا نگاه میکنیم یا میایم خونه ا نو برای بقیه تعریف میکنیم ایما همه همه جزعی از افکار منفی بحساب میان
وقتی افکار منفی داشته باشیم طبعا اتفاقاتی رو تجربه میکنیم که مثل همون فکر منفی حال ما رو بد کنه امیدوارم طوری بنویسم که شما خواننده عزیز متوجه منظور من باشید من چون پدر تازه ۷ روز بهشتی شدن حال مساعدی ندارم ببخشید اگر خوب نتونستم منظورم بیان کنم
واقعا خوشبختی پول زندگی مرفع اینا هم هست ولی اینکه الان من در این شرایط هستم میتونم تمرین بنویسم فایلم گوش بدمم خوشبختی اینکه حال دلم خوبه میدونم ایمان دارم که الان پدرم بهترین جایی که میتونه باشه من آرامش دارم خوشبختی در صورتیکه خواهرهای من خیلی غصه میخورن چون اونا نمیدونن پدرم کجاست فکر میکنن خوب بهشتی شده رفته دیگه پیش ما نیست اینو میبینن ولی من خدارو شکر خیلی خوشبختم چون چیزهایی میدونم که میتونم به خودم آرامش بدم حس بد نداشته باشم چون آینده من بر اساس همین حسها رقم میخوره
من واقعا خوشبختم چون حسرت گذشته رو ندارم میدونم که خیلی خیلی بیشتر از خواهرهای خودم به پدرم خدمت کردم و نگران آینده هم خیلی نیستم از لحاظ پدرم که اصلا نگران نیستم چون میدونم اون الان بهترین مکان قرار داره حالش خیلی خوبه خدایا شکرت
بله استاد من قسمتی از خوشبختی اینها میدونم چون وقتی من پول داشته باشم یعنی پولدار باشم حس بد خیلی تجربه نمیکنم
مثلا من الان میرم شهرستان خونه پدرم مراسم دیگه همه هزینه رو دیگران میکنن راحت هستند اما من دستم به سفره نمیخوره چون یک وعده من شده چند وعده تازه من تنها که نیستم سه نفر هستیم من دخترم همسرم درستکه خونه پدرم اما هزینه رو کسان دیگه میکنن اگر منم پولدار بودم گوشه ای از این هزینه رو مسئولیتش قبول میکردم اون زمان منم چیزی نیاز داشتم بخورم میخوردم
ولی من نمیخورم چون نمیتونم میگم اینو فلانی خریده آیا راضی من بخورم یا نه سختم در نتیجه نمیخورم تا زمانیکه به من تعارف کنن اگر پولدار بودم میگفتم منم هزینه کردم خیالم راحت بود پس اینم قسمتی از خوشبختی
استاد منم خوشبختی رو در آرامشی که امروزم تجربه میکنم میدونم به اینکه امروز چقدر حال دلم خوب بود چقدر احساس شادی داشتم چقدر به خودم توجه کردم چقدر از زندگیم راضی بودم چقدر خواسته هام تجربه کردم چقدر به دیگران خدمت کردم چقدر تونستم آرامش به اطرافیانم هدیه بدم چقدر بخشش داشتم میدونم
واقعا بچه ها شیرینی زندگی هستند واقعا لحظاتی رو با اونها باشی از زندگی لذت میبری میخندی شادی این یعنی لحظاتی از زندگی خوشبخت بودی منم به این موضوع ایمان دارم باورش دارم که خوشبختی همش پول ثروت اینا نیست اینا قسمتی از خوشبختی البته از نظر من
استاد میدونید من خوشبختی در اینم میبینم که وقتی من الان تغییر کردم با فرزانه چهار سال پیشم که تازه عضو این سایت شگفت انگیز شده بودم زمین تا آسمان تفاوت دارمم میبینم
اینکه من اون فرزانه ای نیستم برای اینکه بخواد حرفی بزنه یا بخواد بگه من این کارو انجام ندادم یا این حرف نزدم یا اینجوری فکر نکردم و هزاران یا دیگه کلی بخواد قسم حضرت عباس بخورم کلی به مرگ خودش با دستات کفنم کنی اگر دروغ بگم دور از جون شماها هزار سال عمرتون باشه رو بگم خیلی راحت با احترام بدون کوچکترین بی احترامی دو تا جمله حرف میزنم منظورم بیان میکنم اینا رو هم خوشبختی میدونم
اینکه الان پدرم بهشتی شدن من نسبت به اطرافیانم آرامش بیشتری دارم کمتر بیتابی میکنم کلی آگاهی دارم که نشان دهنده اونکه پدرم الان پیش خداست زندگی پس از مرگش به بهترین شکل ممکن شروع کرده خوشبختی در اینها هم میبینم
من خوشبختی در خیای چیزا میبینم وقتی بهش فکر میکنم اینکه من نسبت به اطرافیانم کاملا باهاشون تفاوت دارم میبینم
اونا یه چیزی گم میکنن میگن برو به مامان بگو برات پیدا میکنه در صورتیکه مادرشون ۲۰ سال پیش بهشتی شده من با تعجب به خودم گفتم عه چرا اینا اینجوری فکر میکنن اینا خدا مگه ندارن
متوجه شدم که اصلا خدایی بکار نیست اون مرد سید همسایه رو قبول دارن اما خدا وجود نداره دقیقا یادم افتاد به چند سال پیش خودم دقیقا مثل اینا بودم همین طور فکر میکردم که ۷۵ کیلومتر راه طی کردم تا به فردی برسم که سید البته ببخشید توهینی به سید ها ندارم خوب بعضی ها هستند از موقعیت خودشون سو استفاده میکنن یا یه برچسبی به خودشون میزنن تا بتونن راحتر پول وارد زندگیشون کنن
رفتم تا اون فرد به من بگه چرا من در این شرایط هستم خدارو شکر میکنم که الان خود من میدونم که چرا در این شرایط هستم
زیرا که حق منه هیچ اشتباهی رخ نداده خودم هستم با افکار خودم احساس مرتبت با اون فکر در خودم ایجاد میکنم فرکانسی مرتبت با اون احساسم ارسال میکنم به جهان هستی به کائنات و…و خداوند هم مرتبت با احساس من اتفاقات خوب یا بد وارد زندگی من میکنه پس شرایط من هیچ ربطی به کسی چیزی نداره
خودم شرایط زندگیم آینده خودم خلق میکنم میسازم پس بهتر که سعی کنیم افکار خوبی رو در ذهنمون مرور کنیم و برای اینکه افکار خوب داشته باشی بهتر ه که افکار بد نداشته باشی بهتره که به چیزهایی که علاقه داری دوستش داری وارد زندگیت بشن فکر کنی در نتیجه هم حس خوبی داری هم شادی هم اتفاقات خوب تجربه و زندگی میکنی و شادتر میشی و احساست هم بهتر میشه این پروسه ادامه دار میشه و برعکس اونم میشه انجام داد
فکر بد احساس بد فرکانس بد اتفاقات بد و طی کردن این پروسه در نتیجه حال دل بد تجربه و زندگی میکنی
استاد من زمانیکه دوره پیشرفته ام تموم شد دقیقا این حس تجربه و زندگی میکردم
کلی دچار سردرگمی شده بودم نمیدونستم چکار کنم کلی تصمیم گرفته بودم و نمیدونستم از کدومش شروع کنم
تصمیم اول این بود که گفتم فایل شبانگاهی تکرار میکنم
بعد گفتم فایلهای تجسم تکرار میکنم
بعد گفتم از گام چهل هفتم تکرار میکنم
بعد گفتم چه کاری از اول تکرار میکنم
بعد یه حسی میگفت پس دورهای دیگه چی گلی دوره داری نصفه و نیمه رها کردی
و کلی هم دوره داری یکبار هم پاس نکردی
کلا گیج بودم نمیدونستم چکار کنم یکی دو روز گذشت شما گفتید دوره چله تغییر زندگی از شنبه روی سایت گذاشته میشه
بعد تصمیم گرفتم این دوره رو هم پاس کنم و در نتیجه تصمیم آخر عملی شد که اونم با بهشتی شدن پدرم مصادف شد من نتونستم ادامه بدم فقط فایل اول پاس کردم الانم دارم فایل دومم پاس میکنم
خدارو شکر میکنم این سردرگمی از نوع دومش قبلا که اصلا هیچ توجهی به احساس افکار تغییر کردن آگاهی کسب نکردن و هیچی نداشتم
فکر میکردم این شرایط خدا برام در نظر گرفته و من هم محکوم به ادامه دادن هستم ولی خدارو شکر به این مسير الهی هدایت شدم یاد گرفتم چطور باید شرایط فعلی خودم تغییر بدم شرایط بهتر رو برای خودم اعمال کنم خدایا شکرت
و ممنون و متشکر و سپاسگزارم استاد عزیزو گرامی و عالیقدرم چون اگر شما نبودید ر چاقی شما نبود اگر اقدام شما برای ساختن دنیای کوچک خودتون نبود الان منم عضوی از دنیای کوچک شما نبودم و منم در هم دوران جاهلیت زندگی میکردم شاید که نه ایمان داشتم اگر با این دنیا آشنا نمیشدم حتما تا الان بهشتی شده بودم
خدایا شکرت هم برای اینکه وجود استادم برای چاقی شما برای ساختن دنیای خودتون در نهایت عضو شدن خودم در این مسير الهی خدایا از تو ممنونم که مرا همراهی و هدایت کردی در این مسير الهی قرار دادی تا منم دنیای کوچک خودم بسازم خدایا خیای مهربونی مت خیلی دوستت دارم
منم اینجوری بودم همیشه مادرشوهرم بخاطر شرایط بد زندگیم مقصر میدونستم میگفتم من فلانی دوست نداشتم اگر وصیت فلانی نبود من مجبور نبودم با فلانی ازدواج کنم مادر همسر من زن دایی من بود و ایشون دو تا پسر داشت مادر من اون زمان سه تا دختر داشت کوچیکه من بودم میگفت به مادرم از این سه تا دخترهای تو یکی از اونها برای یکی از پسرهای من باشه قرعه بنام من افتاد
ولی خدارو شکر وقتی وارد این مسير الهی شدم یاد گرفتم هر شرایطی دارم حق منه هیچ اشتباهی رخ نداده
و یا خیلی چیزهای دیگه بازم مقصر میدونستم دیگران دولت چون همه چیز گردن کرده من باید شرمنده بچه هام بشم نتونم سبد خانواده رو تامین کنم
یا هزاران مقصر دیگه ولی وقتی پذیرفتم من مسئول ۱۰۰٪زندگی خودم هستم درک کردم هیچ کس مقصر نیست من خودم مقصر اصلی هستم مقصر چاقی خودم مقصر بی پولی خودم مقصر تک تک شرایط زندگیم خودم هستم
منم دارم یاد میگیرم وقتی حالم بد دنبال مقصر نمیگردم شاید یادم نباشه مقصر زندگی من خودم هستم ها ولی دنبال مقصر هم نبودم میپذیرفتم آرام میکردم خودم
استاد منم وقتی شما گفتید متوجه شدم چرا برای بعضی ها اینجوری نیست اطرافیان خودم میگم که کسب درآمد براشون مشکل نیست اونا کار میکنن درآمدم کسب میکنن راحت هم زندگیشونو ساپورت میکنن
یا در مورد رابطه چرا رابطه من اینجوری مشکل دار چرا فلانی مشکلی نداره در این باره
یا چرا بچه فلانی عین فرشته دور مادرش میچرخه کارهای اونو انجام میده چرا من اینجوری نیستم
بعد یاد گرفتم بجای اینکه تمرکزم بذارم روی این چرا ها به این فکر کنم که چقدر خوب میشد اگر من درآمد داشتم کلی به این موضوع فکر میکردم
یا اگر رابطه من با فلانی خوب بشه چقدر زندگی من عالیتر میشه چقدر آرامش من بیشتر میشه
یا اینکه چقدر خوب میشه من از شغلم درآمد کسب کنم دیگه نیاز ندارم به همسرم بگم پول بده دیگه نیازهای خودم خودم ساپورت میکنم دیگه یه بار سنگینی از روی دوش همسرم برمیدارم دیگه اونم آزادی رو تجربه میکنه آزادی در خرج کردن پولش آزادی در اینکه با پولش چکار کنه بره دندون درست کنه یا پس انداز کنه
خلاصه میتونه کلی کار با پولش انجام بده و کلی هم کار دیگه انجام بده فقط با این پولی که به من میده
استاد برای منم اولش سخت بود میگفتم نه من مقصر نیستم چاقی من بخاطر بارداری خوب در ظاهر هم همین طور بود من تا قبل از اینکه برای بار دوم باردار بشم کاملا متناسب بودم این دوسه سال آخر در نوسان بودم بقیه اش لاغر بودم
بعدش موضوع تیروئید چاق شدن بیشتر و…ایجاد شد
و بعدا متوجه شدم خودم مقصر بودم اون زمانیکه نون خامه ای پشت سر هم میخوردم کسی مقصر نبود کسی به زور به من نمیگفت نه تو باید این تعدا شیرینی همین الان بخوری سیر هم هستی محکومی به خوردن خودم انتخاب کردم چقدر شیرینی بخورم تازه با لذت هم میخوردم
پس من مسئول چاق شدن خودم هستم میپذیرم اشکالی نداره ناخواسته بوده فایل گوش میدم تمرین مینویسم آگاه میشم شرایط جسمی و کلا شرایط بد زندگیم تغییر میدم
من خدایی دارم که عدالتش حکم میکنه هر کسی هر طوری که دوست داره بتونه زندگی کنه
باشه خدارو شکر من این افکار داشتم این نتیجه اش شده که الان من در بعضی از شرایط زندگیم دوستش ندارم این نتایج خوب تغییرش میدم افکارم نگاهم احساسم در نتیجه شرایط من تغییر میکنه
درسته کار ساده ای نیست ولی سختم نیست باید فقط مسائل که گوش میدی درک کنی بعد به اون عمل میکنی چه بخوای چه نخوای خودبه خود شرایطت تغییر میکنه خدایا شکرت
منم اینجوری بودم واقعا اگر بگم چیزی نمیخوردم باور نکنید نون کم میخوردم نوشابه سس پیتزا فست فود کلی چیزا ممنون بود کلی چیزا محدویت داشت بماند عذاب وجدان سرزنش های بعد از اون کلی هل هم به تعدا د کم بعضی چیزا هم مثل سالاد بدون سس خیار و گوجه هویج آزاد بود
بعد هم موضوع تیروئید چاق تر شدن اومد وسط منم دیگه بریدم خدایا من خسته شدم چکار کنم اینو که نخور اونو نخور چی بخورم پس کوفت بخورم خوبه یه کاری بکن بخدا دقیقا همون لحظه من رفتم در اینستا اونجا یه کلیپ دیدم بازم نکردم فقط یه قسمتی از اونو دیدم با متن روی اون پسر بچه ۵ ساله پرورشگاهی با ذهن خود سرطان شفا داد و دوباره به پرورشگاه برگشت که ایشون از وسط بچه ها رد میشد اونا هم گلباران میکردن
این شد اومدم یه تو گوگل سرج کردم درمان سرطان با ذهن این ویدئو ها بالا اومد لاغری با ذهن رایگان کلی بیماری فراموشم شد سریع دانلود کردم شروع شد چند وقت بعد بیماریم خوب شد چند وقت بعد غده در بدنم که دو تا شده بود خوب شد خلاصه چند بار شفا الهی رو تجربه کردم آلان در بهترین و بالاترین حد سلامتی خودم هستم خدایا شکرت
منم استاد حالم بد میشه ولی خدارو شکر نسبت به قبلنا خیلی حالم کمتر بد میشه و یاد هم گرفتم چطور تو حال بد نمونم بخدا قسم که خدا هم کمکم میکنه
من پدرم بهشتی شد حالم خیلی بد بود یه خانمی که دختر دایی پدرم بود اومد گفت چرا انقدر بی تابی میکنی پدرت آدم خوبی بوده ببین همه میگن خدا رحمتش کنه چقدر آدم خوبی بود فلان کارو برای من انجام داده
منم بعدش یادم افتاد زندگی پس از مرگ یادم افتاد درسهایی که از دوره خدا هرگز دیر نمیکند کسب کردم به من چنان آرامش داد که بخدا دیگه خیلی اشکم نمیاد گریه نمیکنم خدا نمیذاره حالم بد بشه یادم میندازه
پدر من یه روزی رفته بودن کوه اونجا یه پلنگ دیده بودن اون جوری که تعریف میکردن من فکر میکنم یوز پلنگ بودن گفت من با اون دو متر فاصله داشتیم اون انگار غذا خورده بود سیر بود منو دید یه تکانی خورد که یه وقت جلوتر نرن بعد از ترسشون برگشته بودن گفتم اگر پدر من انسان بدی بود شاید زمانیکه با اون پلنگ روبه رو شده بودن ممکن بود پلنگ سیر نباشه و به پدر من حمله کنه ولی خدارو شکر هیچ اتفاقی نیافتاده بود اونها زود برگشته بودن
پدر من فقط در آبیاری باغها بارها شنیدم فلان خانم میومد خونه ما به مادرم میگفت فلانی مبلغی پول میآورد که بعنوان تشکر و اینکه پدرم زحمت کشیدن باغ اونها رو آبیاری کردن بپردازم اما نه پدرم نه مادرم قبول نمیکردن مادرم میگفت به خواهرش کمک کرده مگه آدم از خواهرش پول میگیره میرفتن
استاد باور نمیکنید شاید هنوز نتونستم شرایط تغییر جسمم تجربه کنم ولی خدا شاهده که منم الان در بهترین و بالاترین حد در بعضی از شرایط خودم هستم
کلی تغییر داشتم در تک تک جنبهای زندگیم الان واقعا خوشبختم چون فرزانه الان با فرزانه ۵ سال قبل زمین تا آسمان تفاوت داره
۵ سال قبل من پکیج بیماری بودم اما خدارو شکر الان از اون بیماریها هیچ خبری نیست خدایا شکرت
۵ سال قبل رابطه واقعا متشنج داشتم الان خدارو شکر رابطم خیلی بهتر شده گل و بلبل نیشت ولی خدارو شکر با اون شرایط قبلی هم زمین تا آسمان فاصله دارم
اون زمان کلی اضافه وزن داشتم الان لاغر تر هستم
اون زمان نه شغل داشتم نه درآمد اما الان شغل دارم و دارم تلاش میکنم که درآمد هم کسی کنم اون زمان در نوسان بودم گاهی میگفتم شغل میخوام گاهی میگفتم نه همسرم وظیفه داره زندگی منو تامین کنه ولی الان دارم سعی میکنم کاری کنم که بتونم پول وارد زندگیم کنم
اون زمان رابط خوبی با اطرافیان نزدیک خودم نداشتم الان خیلی رابطه خوبی دارم
اون زمان اگر بگم دوران جاهلیت بود باور نمیکنید واقعا چیزی نمیدونستم اما الان به جرایت میکم من انسان دانا و عاقلی هستم
اون زمان اعتماد به نفس نداشتم الان میگم من سرشار از اعتماد به نفس هستم
از همه مهمتر اون زمان در زندگی من خدا وجود نداشت اما الان دارم سعی میکنم خداوندم اولین و مهمترین چیز در زندگیم باشه
و کلی تغییر دیگه داشتم الان حضور ذهن ندارم ولی اینو خوب میدونم ایمان دارم من یعنی الان امروز در این ساعت کسالت یک بامداد روز ۵ آذر ۱۴۰۳ هست من فرزانه ابوالحسنی با چهار الی ۵ سال پیشم زمین تا آسمان تفاوت دارم که چند تای اونو براتون تعریف کردم خدایا شکرت
منم الان به جرائت میگم که در بهترین حالت خودم در این ۵۲ سال عمری که از خدا گرفتم هستم
شاید من جایی ناراحت بشم نگم من مقصر هستم ولی اون زمان خداوند یه دلیل به من میگه اشکالی نداره بچه است یه حرفی زده بدل نگیر
یا اشکالی نداره عزا دار ناراحت بوده یه چیزی گفته
یا میگن شاید ترو با کسی دیگه اشتباه گرفته
خلاصه یه دلیل ایجاد میشه اما همسر من دختر من بازم دخترم قبول که نمیکنن میگن نه دور از جون شما غلط کرده عزا بار باشه دلیل نداره خسته است باشه دلیل نداره غصه شو سر من خالی کنه
اینا تغییر گاهی کوچیک ولی اینا خیلی تغییرات بزرگی هر کسی بازم دور از جون شما توهینی به شما نشه شاید نتونه درک کنه ما که در این مسير الهی هستیم میتونیم به بهترین شکل ممکن درک کنیم خدایا شکرت که منو به این مسير الهی دعوت کردی تا من بتونم تغییراتم تجربه و زندگی کنم خدایا شکرت
من اینجوری زندگی نکردم خدارو شکر هیچ وقت بد کسی رو نخواستم مرگ کسی رو نخواستم
همیشه پدرم میگفت در چنین شرایطی که بد باشه ولی سایه اش بالای سر خانواده اش باشه و موضوع تمام میشد
من حالم دست خودم حالم بد میشه باشه بد شده بجای اینکه ناراحت بشم میگم من چه فکری داشتم من چه رفتاری داشتم من چکار کردم که الان در این شرایط هستم و معمولا هم دلیلش پیدا میکنم
پس یاد گرفتم اگر الان مشکلی پیش اومد یا مت از حرف کسی رفتار کسی ناراحت شدم بجای فکر کردن به اون مشکل
به خودم میگم ببین چه نگرشی داشتی چه فکری داشتی در این همزمانی قرار گرفتی این به این معنی است که خدا میخواد تو مشکلتو حل کنی پس علت اون مشکل پیدا میکنیم اصلاحش میکنیم
ممکن که من فکر اشتباهی داشته باشم نسبت به اون فرد پس فکرم تغییر میدم
ممکن نگاهم به اون فرد اشتباه باشه نگاهم تغییر میدم خلاصه مسئولیت اون حس بد میپذیرم خدا هم به من کمک میکنه من به بهترین شکل ممکن اون مشکل حل کنم با کمک خداوند
مسائل همیشه هست اما میتونه کمتر بشه با تغییر من
هوالرزاق
سلام استادالان برای باردوم هست که نوشته روخوندم
من ۱۸ساله بودم که ازدواج کردم
وضعیت مالی پدرم عالی بوداماروابط باماهاخیلی خوب نبود.یعنی ارتباط کلامی خیلی کم بودومرتب مهمونی پشت مهمونی.
وقتی من اومدم خونه شوهر.به یک سال نکشید که بابام ورشکست کرد.این درحالی بودکه سال ۸۰به کسی ۹میلیون داده بودتاکارکنه باپول براش واون طرف برداشت ورفت
الان که نوشته روخوندم یادم اومدکه مامسبب همه چیزرواون شخص میدونستیم ودوتاازشریکهای بابام که همش میگفتیم اونامقصرن
اماالان متوجه شدم که نه مادنبال مقصرمیگشتیم درحالیکه خودبابام مقصربودکه جای پاشوسفت نکرده بود
توزندگی خودمم این اتفاق افتاد وهمش این واونومقصرمیکردم امامتوجه شدم که دیگران ربطی بهشون نداره این ماهستیم که همه چیزروبه اونهاگره میزنیم
من ازصفرتاصدزندگیم رومیپذیرم
سلام نگرشم یاانتظارم خیلی زیاده شاید بقول ادما بلندپروازم من دوست دارم صاحب بهترین خونه باوسایل عالی ماشین خوب واوضاع مالی خوب وازهمه مهمترارامش واززندگیم لذت ببرم حسرت گدشته رونخورم نگران اینده نباشم چون اینده نیومده چرا هی فکرمودرگیربکنم همش فکرم درگیرافکارمنفی ورفتاراطرافیانم هست این خودش بزرگترین اسیب هست کسی جزخودم نمیتونه بمن کمک کنه تامشکلم برطرف بشه نبایدتوجه کنم از به حرف اطرافیان یا هی بخوام فکرمودرگیرکنم سعی میکنم بااطراف کمترارتبلط برقرارکنم یا مشکلات زندگیموبازگونکنم تاازم سواستفاده نشه بخوام اسیب ببینم یارفتارم باهمسرودخترمو عالی ترکنم وقتی ایرادموبشناسمبرطرف کنم خیلی به ارامش میرسم
استاد گرامی ممنون از صحبتهای با ارزش شما و آیدا جان وخودشما وبقیه اعضای خانواده عزیزتان در پناه خداوند مهربان باشید
به نام خدای مهربان
وقت بخیر عزیزان
این موضوع فایل امروز واقعا موضوع خوبیه و همه نیاز دارن بشنون و یاد بگیرن . چون ما هممون دنبال مقصر می گردیم .حالا چند سال پیش تقریبا خیلی سال پیش من بیشتر مواقع با مربی یوگا م صحبت می کردم و اون منو راهنمایی می کرد همیشه . و همیشه می گفت تو باید دیدتو عوض کنی همه چی عوض می شه ولی من همش می گفتم اخه فلانی اینطوری کرد یعنی همش بدنبال این که کیه مقصر . البته این از بچگی با من بود این احساس که هر چیزی می شد در خانواده من خودم فکر می کردم تقصیر منه نمی دونم چرا این احساس بوجود اومده بود الان هم بعضی مواقع این احساس و می کنم حالا خوب بله ولی اون موقع که بچه بودم حالا بازم نمی تونم گردن کسی بندازم ولی یه جوری با من رفتار شده بود که همیشه خودم و مقصر بدونم . خلاصه پذیرشش سخته و الان هم روی خودم کار می کنم همچنان که مقصر و خودم بدونم نه عوامل بیرونی و واقعا پذیرشش خیلی سخته .
می خوای بدونی اینده زندگیت چه جوری رقم می خوره ؟ به این توجه کن که چه نگرشی از زندگی داری چه انتظاری درباره زندگی داری .انتظار شما از زندگی بر اساس نگرش شما و افکاری که در ذهنتون مرور می شه در شما شکل می گیرت و جهان هم همون چیزی و در زندگی شما وارد می کنن که از قبل انتظارشو دارین ..می خوایین زندگی و با چه انتظار و احساسی تجربه کنین ؟
وقتی شما انتخابتون شادی باشه احساس خوب باشه .اتفاقاتی را وارد می کنید کن نتیجه اش ایجاد احساس خوبه و استمرار حال خوبه و به این میگن خوشبختی ..چقدر بتونه ارامش داشته باشه حسرت گذشته را نخوره نگران اینده نباشه .خیلیها خوشبختی و به مقدار حساب بانکی به بودن با یه سری آدمها .خوشبختی به میزان آرامشی کن من در هر روز دارم تجربه می کنم . منم همینطورم روزهایی که همه خونه ان دور همسرم غذا درست می کنم همسرم صبحونه درست می کنه یه چایی می ریزم با هم می خوریم یه پیاده روی می ریم فیلم می بینیم .اینها رو خوشبختی می دونم .
یواش یواش وقتی یاد بگیریم افکارمون و تغییر بدیم نگرشمون و تغییر بدیم شرایط در زندگیمون تغییر کرد .و بعد هر چیزی که می شه به دنبال ایراد و اشکال خودمون باشیم و پیدا کنیم و اصلاح کنیم .
من هم بعضی وقتها از حرفهای دیگران ناراحت می شم حالا یا به من می زنن یا من در جایی هستم به کسای دیگه . دوست ندارم منم اینجوری بودم که اگه فلانی نبود تو زندگیم من همیشه حالم خوب بود و ناراحت نمی شدم .این هنوز در من هست بهتر شدم ولی تا وقتی که حال بد من ارتباط داره با اطرافیان من من در تلاطم خواهم بود .به اندازه ای که من ارتباطم و با بیرون قطع کنم .حالم بد می شه مقصر خودمم عصبانی می شم مقصر خودمم باید اشکال خودم و پیدا کنم .خدا یه چیز دیگه ای و برای من رو کرد که پیدا کنم و درست کنم و مسلط شم به مهارت کنترل ذهن .
با سلام منم همیشه دنبال مقصر چاقی و زندگی خودم بودم مقصر چاقیم هم خدا می دونستم می گفتم خدا من و چاق آفریده خدا خواسته من چاق بشم ومی گفتم خدا بدن من و طوری آفریده که سوخت و سازش پایینه وهر کاریم می کردم که سوخت و سازو بالا ببرم نمی شد ولی الان فهمیدم که مقصر چاقیم خودم هستم که با افکار و رفتارهای اشتباه و باورهای غلط چاق میشدم برای اوضاع زندگیم هم خدا رو مقصر می دونستم می گفتم خدا به بنده های که دوست داره مال و ثروت میده اونا بنده های خوب کرده خدا هسن ما گهنکاریم و خدا ما رو دوست نداره که به نمیده وخودم و از خدا دور میدیم می گفتم ما رو دوست نداری فقط به فکر بنده های خوبشه ولی الان فهمیدم که مقصر خودمون بودیم همیشه منتظر بودیم خدا بده ولی تلاشی نمی کردیم همیشه به همین که داشتیم قانع بودیم تلاشی برای بهتر کردن زندگیمون نمی کردیم فقط منتظر بودیم خدا از بالا برامون پول و ثروت بفرسه فکر می کردم اونای که وضع مالیشون خوبه شانس دارن و خدا کمکشون میکنه و حواشون و داره وبد همین فکرا و باورها از خدا دور و دور تر میشدم ولی الان دیگه فهمیدم خدا برای همه ی بندهاش ثروت و خال خوب و آرامش رو میخاد این خود ماهسیم که تلاشی براش نمی کنیم
باسلام خدمت شما استاد عزیز
من هم میپذیرم و خودم رو مقصر تمام حال بد و عصاب خوردی ناراحتی و زود رنج بودنم میدونم،
من سال ها با جهان بیرون احساس جدای میکردم حس خوبی از اطرافیان خودم نداشتم در کنارشون کلاقه میشدم توی هر جمعی بودم میگفتم کی ساعت ها زودتر میگذره برم خونه و تنها شم و از طرفی تنها کهبودم میخواستم همش برم بیرون گرفتار احساس سر درگمی خودم شده بودم ،
درصورتی که میدیدم دیگران مثل من این مشکلات و دغدغه ها رو ندارند و تو هر شرایطی هستن حس خوبی دارن و میگن میخندن، منم اره گاهی هم خیلی لذت میبردم میگفتم میخندیدم و بهم خوش میگذشت،
ولی شرایطی پایداری نبود همیشه مقصر این حالم هم از طرف بقیه میدونستم که دیدی با حرفش به من چسفت، گفت لاغری گفت چاغی گفت زشتی و خیلی مثال های مثل اینا ،
مثلا بابام اگر نظرشو درباره لباس من میگفت یا هرچی موضوع یا هر رابطهای که بین ما بود من بیشتر از حد حساس بودم و حتی از ناراحتی گریه میکنم ، انقدر واکنش میدادم که حال بدی پیدا میکردم و دوست نداشتم حتی بگم، من از این ناراحت میشدم که راجب من چی فکری میکنند،
قبلش نمیدونستم که قراره ادم ها و یا جهان هستی بر اساس انتخاب و اگاهی و توجه من اتفاق ها رو پیش روی من بزاره که خودم مسعول اونا هستم،
همیشه هم حس میکردم همینه دیگه زندگی ،من چیکار میکنم وقتی خدا با اون همه قدرتش کاری نمیکنه ،
تا جایی که یادمه بعد از اشناییم با سایت اولین کاری که کردم گله و شکایت و مقصر دونستن دیگران و اینا رو رها کردم البته همون اول خیلی سخت بود کنترل ذهنم ولی تا حدی تونستم روی این موضوع کار کردم که گله نکنم ، مقصر ندونم عوامل و شرایط جویی رو توی زندگی و حال خودم،
وقتی درک کردم همه چیز دست خودمه پس خودم مقصر همه ی حال خوب یا بدم هستم نه بقیه،
تصمیم گرفتم روی ذهنم و باور های خودم کار کنم توس همه ی زمینه های زندگی توی روابط توی برخوردم با دیگران حرف های بقیه،
ناراحت نشم واکنش ندم و بپذیرم که خودم خالق زندگیم هستم نه بقیه،
همون طور که مسعول افکار و زندگی بقیه نیستم،
من مسعول و مقصر همه ی اتفاق های خوب وبد زندگی خودم هستم و میپذیرم تمام اتفاقات رو با قدرت ذهنم و توجه ی خودم جذب میکنم خیلی الان حس خوبی دارم،
الان هم ممکنه گاهی از ی رفتاری یا چیزی ناراحت بشم اما خودم رو سعی میکنم بر اساس اگاهی های ذهنم کنترل کنم واکنش ندم و بقول یکی من که نمیتونم شرایط یا اون ادمی روبا اون عقیده و باور عوض کنم ولی میتونم بپذیرم نباید در اون لحظه واکنش بدم و حالم رو بد کنم،
الان دیگه هیمه چیز رو میپذیرم این که گاهی ادم عصبی میشه ناراحت میشه خشم تنفر حسرت حتی دوست داری گاهی تنها باشی،
و قبول کردم همه ی مقصر این ها خودم هستم و باید از درون خودم موضوعات رو و ناراحتیم رو حل کنم و احساس خوبی داشته باشم ،
امروزه من در بهترین شرایط خودم از نظر سلامتی عشق و روابط حتی با پدرم حس خوب و خونسردی و ارامش هستم،
ی جمله ی قشنگی خوندم میخوام برای شما هم بگم،
خوشبختی یعنی ببینی دیگران چقدر کنارت احساس آرامش میکنند،
و این به این معنیه که تو ادم ارامی هستی،
حتی من الان این رو احساس میکنم که دیگه گاهی کنار ادم های نا ارام هم خودم هستم و ارامش میدم و خودم هم ارامش خودم رو دارم،
خدایا شکرت برای این هدایت خوبم و تمام اگاهی های ذهنی و شرایطی که گاهی بد یا بیشتر خوبه من هم پذیرای لحظه های زندگیم هستم و دوست دارم در خوبی ها وشادی و حال خوب باشم و هر روز بهترین خودم باشم ناراحت نشم و با عشق به خودم و خدای مهربونم از زندگی لذت میبرم ،
با تشکر از شما
سلام خدمت استاد عزیز و مهربون و دوست داشتنی خودم و دوستان گرامی
امیدوارم که حال همگی خوب باشه
استاد دقیقا صحبتای شمارو تایید میکنم دقیقا من زمانی که برای لاغر موندن بشدت خسته مستاصل شده بودم و دیگه نمیدونستم باید چیکار کنم از ته دلم تسلیم شدم و همون شب هدایت شدم به سایت.عجب شبی بود عجب شورو شعفی پیدا کردم انگار دوباره زنده شدم.
برای لاغری اومده بودم و برای لاغری به ما یاد دادید که هیچ عامل بیرون از خودمون مقصر چاقی نیست.واقعیت عجیبی بود بلدش نبودم نمیدونستم باید چطور یادش بگیرم و باید تعهد میدادم که از این به بعد هیچ عاملی جز خودم مقصر چاقی نیست با اینکه نمیدونستم چطور ولی گفتم باشه تا الان که هر چی عامل بیرونی رو مقصر چاقی دونستم نتیجه شد این رنج بی انتها بذار به خودم اجازه بدم اینو امتحان کنم ببینم چه نتیجه ای میگیرم. خیلی ترس داشتم هرزگاهی تردید میومد سراغم ولی گفتم راهی غیر این راه دیگه ندارم و از طرفی هدایت خداست بذار ادامه بدم ببینم چی میشه و کم کم با آموزش ها تمرین کردم که چطور خودم مسئولیت چافی رو بعهده بگیرم همزمان نتایج در جسمم آشکار شد و دیدم درسته بعد از خوب شدن حس و حالم هدایت شدم به آموزش های دیگه سایت در مورد تغییر زندگی و اینبار وقتی بازم شنیدم در مورد شرایط زندگی هیچ عاملی غیر از خودم مقصر نیست برام آشنا بود گفتم منکه یه بار امتحانش کروم پس اینم همینه!
این جمله شاید اولش ترسناک باشه سخت باشه درا داشته باشه قبول کردنش ولی از طرفی به ما حس تسلط بر خودمون و زندگی رو میده، حداقلش حس نا امیدی و ناکامی محض سراغمون نمیاد میتونیم به خودمون امید بدیم که درسته الان تو این شرایطم ولی خب درستش میکنم و میبینی که میتونی درستش کنی این خیلییی عالیه.
و من تو این مدت زمانی که همراه شما استاد عزیزم هستم شرایطم حس و حالم تغییر کرده و داره تغییر میکنه.و به همین دلیل درسته هرزگاهی فکر منفی حس بد میاد سراغم اما همیشه امید دارم به بهبود شرایط در واقع برعکس قبل، که انتظارم بدتر شدن اوضاع زندگیم از هر لحاظ بود اما خدارو هزاران بار شکر میکنم که این انتظار تغییر کرده و من در هر شرایطی که باشم میبینم انتظار بهبود شرایطم رو دارم. و این یعنی امید به زندگی.
اصلا لازمه داشتن امید به زندگی و شورو شوق برای ادامه زندگی اینه که بدونی همه چی دست خودمه و من میتونم شرایطم رو تغییر بدم در غیر اینصورت امید به زندگی صد در صد به صفر میرسه.
و من یکی از بزرگ ترین سپاسگذاریم از خدا آشنا شدن با شما استاد عزیزم و این مسیر زیباست.و قلبم روشنه!
استاد ممنونم ازتون بابت اینکه هستید
دوستتون دارم و برای تک تک لحظاتتون حال خوب رو آرزو دارم.
من آسمانم.چندسال پیش با پیج استاد آشنا شدم وبا استوری وپست های استاد ۲۰ کیلو کم کردم نمیدونم چی شد فقط متوجه شدم حرفای دلمو استاد تو بیوگرافی خودشون میگفتن که انگار خودم بودن.انگیزه گرفتم ولی مدتیه تو وزنم ۹۸ ثالت موندم.الان آمده ام متناسب شوم شاید دیدگاهم بیربط باشد
سلام دوست دارم زندگیم پربشه ازشادی وسلامتی وبدورازافکارمنفی وادمهای منفی و منتظراینده نباشیم چون اینده هنوزنیومده ونمیدونیم چی میشه داشتن ارامش ولدت بردن میشه یک انسان خوشبخت وقتی کتارهمسرم ودخترم هستم باشادی میشه خوشبختی باهمون درامد معمولی میشه یک زندگی شادداشت بدون غرزدن وایرادگرفتن ومقایسه نکردن زندگی اطرافیان پیگیر حرف نبودن توحاشیه نبودن وبدورازادمهای منفی باف من همیشه دیگران رومقصردیگران میدونستم ولی فهمیدم مقصرخودم هستم باکارهای اشتباه وافکاراشتباه ودرددل کردن باهرکسی
امروز صبح داشتم کتاب “ سارا قانون جذب را یاد میگیرد ” جلد یکش رو می خوندم ، و دقیقا یه قسمتی از کتاب بودم که داشت راجع به این صحبت می کرد که : وقتی شرایط بد و نادلخواهه فکر می کنیم اگه شرایط عوض بشه حال و هوای ما هم عوض می شه ، و ازاونجایی که ما نمی تونیم شرایط رو تغییر بدیم گرفتار دام می شیم ( فکر کنم منظورش این بود که مستاصل میشیم و حالمون بدتر می شه )
یا اینکه یه جای دیگه هم گفت : وقتی مسرور بودنت به کاری که دیگران انجام میدن یا نمیدن بستگی داشته باشه ، باز هم گرفتار دام میشی ، چون تو نمی تونی رفتار یا اعمال دیگران رو کنترل کنی ، اما اگه بفهمی شاد بودنت به هیچکس بستگی نداره ، به وارستگی می رسی ، به آزادی فراتر از هیجان انگیز ترین رویاهات
دقیقا چند دقیقه بعد این مطلب یه موضوعی پیش اومد که حالم رو بد کرد ، اینکه دوتا از نزدیکانم با هم جلوی من بحث کردن ، و من تا چند دقیقه درگیر افکار منفی بودم ، و این در حالی بود که من تا قبلش حالم خوب بود ، برای اینکه از اون حال و هوا بیام بیرون سعی کردم خودم رو مشغول کار کنم و افکارم رو تغییر جهت بدم ، و حالم بهتر شد ، اما اون لحظه متوجه نشدم که داشتم قبلش یه همچین مطلبی رو می خوندم در مورد اینکه حال خوبمون نباید تحت تاثیر چیزی قرار داشته باشه
ظهر که اومدم خونه با یکم حرف زدن راجع به اون موضوع بهش یکم توجه کردم و بعد دوباره بهش فکر نکردم ، تا اینکه الان اومدم تو سایت و داشتم فایل این قسمت رو که شما تازه رو سایت قرار دادید رو می شنیدم که دقیقا داشتید راجع به همین موضوع صحبت می کردید که : نباید حال خوبمون تحت تاثیر شرایط بیرون و رفتار آدم ها باشه ، چون ما نمی تونیم دیگران رو عوض کنیم ، و بعد از شنیدن حرف های شما ، تازه یاد مطلبی که صبح خوندم افتادم و یه لحظه انگار درک کردم که ، انگار خدا می خواست با اون مطالب و حرف های شما و اتفاق امروز بهم بفهمونه که من یک مساله ای دارم که باید اون رو اصلاح کنم ، و اون هم اینه که سریع تحت تاثیر شرایط و آدم ها قرار می گیرم ، و این باعث می شه که از حال خوب خارج بشم و شرایط به من غالب بشه
و چقدر این دیدگاه شما رو دوست دارم که میگید : وقتی یه مشکلی برام پیش میاد ، پیش خودم می گم ، خدا داره بهم میگه تو این زمینه مشکل داری ، حلش کن ، برطرفش کن ، و با برطرف کردنش من بیشتر میتونم حال خوب رو تجربه کنم ، و بیشتر مسلط میشم به مهارت کنترل ذهن ، بجای اینکه بگید ای بابا چقدر هی مشکل سر راهم قرار می گیره
ممنون از توضیحاتتون
سلام وقت به خیر اگه دقت کنیم وقتی انگشتمون را به سمت کسی اشاره می کنیم انگشتان دیگر جهتشون به سمت خود ماست حال آنکه ما از زیر مسئولیت کارهایی که انجام میدیم فرار می کنیم وبرای راحتی خودمون دنبال مقصر می گردیم وبعد دنبال بهبود شرایط وزندگیمون هستیم وقتی خودمون به خودمون توجه نمی کنیم ونمی خواهیم قدمی به سمت جلو برداریم چه انتظاری داریم شرایط با نگاه واه وناله وشکایت مادرست بشوند باید قبول کنیم خودمون خواسته یاناخواسته مسئولیم واین شرایط رابوجود آورده ایم حالا با باتغییراتی که از درون شروع میکنیم ادامه دهید ومنتظر نتیجه باشیم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز
و دوستان هم مسیر
و سپاسگزار خداوندم که تو این دوره هستم و سپاسگزاری از استاد عزیز
تو این چند روزی که دوره شروع شده انگاری یه اتفاقاتی تو درونم داره پدیدار میشه، دیگه حواسم به سمت خودم رفته ، دیگه مشغول درون خودمم، سخته ، پذیرش اینکه تمام اتفاقاتی که رخ میده و یا رخ داده فقط و فقط خودمم ، اضافه وزن دارم، متناسب نیستم، اوضاع مالی خرابه،روابط درب داغونی با فرزند وهمسر دارم فقط و فقط خودمم، گرون میشه همه چی، من بهم میریزم ومن واکنش میدم مقصر خودمم ، یواش یواش دارم به خودم حالی میکنم که فقط باید با خودم کار داشته باشم، دیشب تو یه جمعی بودم که یه خبر رو گفتن که عوارض قم به سمت تهران ۱۵هزار تومن شده ینی از هزار خورده ای تومن شده ۱۵۰۰۰هزار تومن،اگر قبل از این دوره بود قطعا بهم میریختم و صحبت های اونا رو ادامه میدادم و کم کم تحلیل گر سیاسی هم میشدم و حسابی اعصاب خوردی بوجود می اومد پس دست خودم بود که ادامه ندم و یا با منطق اوردن به ذهنم این گرونی رو حل کنم که حالم خوب بمونه.
زندگیم باری به هر جهت هستش، تکرار عادتهای روزانه که با توجه به جامعه و اخبار و این اون بوجود اوردم و باید با ساختن توسط خودم جهت بدم بهش انطوری که دوست دارم باید خالق بودن خودم رو شکوفا کنم ، باید درون خودم رو شخم بزنم باید بفهمم خودم میتونم خالق باشم همونطوری که زندگی الانم رو خلق کردم با توجه کردن به اطراف حالا باید اگاهانه توجه کنم به خواسته هام همش در مورد خواسته هام صحبت کنم همش با بودن در زمان حال حالموخوب کنم ،
من دیگه صد در صد مطمینم که به هر چی که میخوام میرسم فقط باید حالم خوب باشه و ارامش داشته باشم.
سلام مژگان نازنیم
چقدر خوشحالم که نگاه پر از مهر و محبتی به نوشته های من داری ،، تو بی نظیری مژگان من هر وقت نوشته هات رو میخونم از ته قلبم تو رو تحسین میکنم چون در مسیر درستی هستی ای کاش این همه دوست های نازنین وعالی که در دنیای مجازی دارم در دنیای واقعی هم می داشتم . اما به هر حال برای داشتن تک تک دوستان ارزشمند و دوست داشتنی خودم در این سایت از خدا سپاسگزارم .
مژگان مهربونم با این کامنت تو من اومدم اول کامنت خودم رو خوندم که ببینم چی نوشتم و چقدر برام جالب بود چون یاد آور سفر سه سال پیش من بود و کلی ذوق کردم .
عزیزم حال دلت و جسمت خوب و خوش،باشه و متناسب و عالی باشی
و خدایی که در این نزدیکیست.
دلم میخواد فایل بعدی رو ببینم آنقدر که مشتاق یادگیری هستم.من با شنیدن چند باره ی این فایل به این آگاهی رسیدم که من مقصر اصلی حال بد خودم هستم .من اگر اتفاقی برام میفته که برام ناخوشاینده خودم خواستم،خودم بهش پر و بال دادم،خودم تجسمش کردم.ولی گاهی اوقات که حواسم هست سریع در مواقع حال بدم به خودم میگم که خدا حواسش بهم هست،میگردم دنبال علت حال خرابم میگردم و تلاش میکنم با کنترل ذهن آروم بشم.من یاد گرفتم به جای مقصر کردن دیگران،دنبال حل مشکل درون خودم بگردم.من تعهد میدم همواره برای حس خوب داشتن خودم قدم بردارم.مثلا امروز توی محل کارم وقت زیادی داشتم که بخوام الکی توی شبکه های مجازی باشم ولی ترجیحا این بود که بیام و این فایل رو دوباره گوش کنم و از آگاهی که این فایل بهم میده خودمو سرگرم کنم و تکرار مکررات بشه برام تا خودمو همه کاره ی زندگیم بدونم.من یاد گرفتم که خداوند فقط منو وارد این دنیا کرده و دیگه برام تصمیم نمیگیره و همه ی امورات زندگیم رو به خودم سپرده،حالا که من متوجه شدم بازیه این دنیا چیه باید بخوام از خدا که چیزهای دلخواهم رو بهم بده و فقط خداوند ب ای من انجامش میده،خداوند نمیگه فلان خواسته ت رو بهت نمیدم چون صلاحته اون میگم عزیزم،بنده ی قشنگم تو خواستی و منم بهت میدم بعد از به دست آوردنش اگر به حس خوب رسیدی که فبها المراد ولی اگر باهاش حال نکردی،بگو تا برات عوضش کنم.ای خدای بزرگ این حرفها خیلی بهم حس امید میده،گاهی به این فکر میکنم که شاید عمرم هم دست خودم باشه،من از خدا بخوام که عمر طولانی داشته باشم تا از این دنیا و آرزوهام نهایت لذت رو ببرم،اون قطعا بهم عمر طولانی و با کیفیت رو میده.تازگی ها که میبینم یکی گله میکنه از زندگیش از جوونی ش و از عمر تباه و بیهوده به خودم میگم،ای بنده ی خدا تو اگر بدونی که خدا مقصر نیست برای بدبختیهات، هرگز اینجوری ناشکری نمیکردی،چون منم اینجوری بودم ولی از خدا خواستم و منو به این بهشت آگاهی هدایت کرد و الان اینجا هستم و دلم میخواد فریاد بزنم که چه چیزی میخوام و خدا هم بهم میده.الهی شکر از گوش کردن به این فایل و احساس خوبی که گرفتم.ممنونم از استاد عزیز که خدا ایشون رو گذاشته اینجا تا بیاد درباره ی انتظاراتی که من به خدا عرضه میکنم حرف بزنه،دقیقا حدود ی ماهه پیش بود که به خدا گفتم خدایا کمکم کن تا بتونم آرامش به دست بیارم و خدا هم بسیار راحت و خوشگل منو به این مسیر چله تغییر هدایت کرد.الهی شکر
یا حق
به نام خدای هستی بخش
در شرایط زندگی مقصر دونستن دیگران آسون ترین و در دسترس ترین راه هستش و به گونه ای شونه خالی کردن از مسئولیت زندگیه. خیلی راحت تره که دیگران رو مقصر شرایط زندگیمون بدونیم چون اگر خودمون رو مقصر بدونیم مسئولیت همه چیز به کردن خودمون میوفته و انگشت اتهام به سمت خودمون برمیگرده و این پذیرفتنش خیلی سخته که هرچیزی تا الان در زندگیمون تجربه کردیم مقصرش خودمون بودیم یعنی خودمون خواستیم در فقر و بدبختی یا هر شرایط دیگه ای زندگی کنیم و ما همیشه در تقلا هستیم که خودمون رو مظلوم و مورد ظلم قرار گرفته جلوه بدیم نه ظالم به خود!!!!!!واین تا زمانی ادامه پیدا میکنه که به قول استاد از مقصر جلوه دادن دیگران دیگه خسته بشیم و به یه حالت استیصال و درماندگی برسیم .اونجاست دیگه به نقطه تسلیم میرسیم و از خداوند کمک میخوایم اونجاست که چشم دل ما باز میشه و حقیقت هارو میبینیم .متوجه میشیم که هیچ کس و هیچ چیز در دنیا مانع یا عامل خوشبختی ما نیست جز خودمون واین نقطه یعنی آرامش محض !!!!!!!
یعنی دست برداشتن از هر تقلای اضافی یعنی دوری از هر حسادت و چشم هم چشمی ،دوری از خشم ،دوری از غم،دلهره و…… هر چیزمنفی که باعث برهنه زدن این آرامش بشه .
به نظر من همه ما اول از هرچیزی باید تلاش کنیم به این میزان از آرامش قلبی برسیم و بقیه ش خود به خود اتفاق میوفته بدون کمترین تلاشی
به نام خدا
سلام به دوستان عزیز
انگیزه من از زندگی مفید بودن برای خودم و دیگرانه .
من میخوام با خوشبختی زندگی کنم و از داشته هام لذت ببرم .از وجود فرزندانم از امکانات و هر نعمتی که در زندگی دارم لذت ببرم.
میخوام علاوه بر آسایش و رفاه آرامش داشته باشم که فکر میکنم چیزی بالاتر از سلامتی و آرامش وجود نداره.
من میخوام رشد و پیشرفت داشته باشم و زندگیم رو تغییر بدم و احساس خوب رو در سراسر زندگیم جاری کنم.
من میخوام به خواسته ها و آرزوهام برسم و امروز فهمیدم که انتظار هر چیزی رو داشته باشی همون رو در زندگی تجربه میکنی .
درست مثل انتظار چاقی که نتیجش چاقی بیشتر برای من بود.
و من میخوام بهترین خودم رو تجربه کنم.
سالها برای شکست در هر کاری یاد گرفته بودم که به دنبال مقصر باشم تا مسئولیت کار خودم رو به عهده نگیرم .
یادم میاد زمانی که دانشگاه قبول شدم و پدرم به خاطر مسیر راه نگران بود من به راحتی پا پس کشیدم و با اینکه به درس خوندن خیلی علاقه داشتم دیپلمم رو گرفتم و خونه نشین شدم.
و امروز دیگه مقصر ادامه تحصیلم رو پدرم نمیدونم بلکه مقصر اصلی خودم بودم که تصمیم قاطع نداشتم و تلاشی برای ادامه دادن انجام ندادم .
من دیگه دنبال مقصر در زندگیم نیستم بلکه میخوام اشکالات خودم رو پیدا واصلاح کنم تا زندگیم رو تغییر بدم.
من نمیتونم کسی رو تعییر بدم ولی میتونم خودم رو اصلاح کنم و حال خوبم رو گرو رفتار اطرافیانم نمیدونم.
من لیلا مسئولیت زندگی خودم رو میپذیرم و دیگه حسرت اتفاقات گذشته و ترس آینده رو ندارم.
من از حرف دیگران ناراحت نمیشم و به دنبال اصلاح خودم هستم.
انتظار من از زندگی حال خوب و احساس خوب و خوشبختیه.
من میخوام لذت واقعی از زندگی و آرامش رو تجربه کنم .
من میخوام رشد کنم و بزرگ بشم و یاد بگیرم که نباید با هر چیز کوچکی تسلیم شد و پا پس کشید بلکه باید برای رسیدن جنگید.
بنام خدایی که من را آفرید .باسلام خدمت عزیزان ..من تعهد میدهم زین پس تمام مسئولیت زندگی خود را در موضوع احساسات وافکار.سلامتی .روابط .ومسائل مالی به عهده میگیرم .
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان گرامی
وقتی خودمون رو مقصر ناکامی های خودمون بدونیم و بگیم من این قدرت رو داشتم که این کار را با زندگی ام کنم، از اون طرف هم می تونیم قدرت داشته باشیم و زندگی خودمون رو رو به راه کنیم. بر عهده گرفتن مسئولیت کلید قدرته.
وقتی دنبال مقصر و جلاد نگردیم و خودمون رو مسئول زندگی خودمون بدونیم از “نقش قربانی” در میایم. تفکر قربانی بودن چیزی به جز ناامیدی و ناتوانی و افتادن توی منجلاب احساس بد نداره. نتیجه ای بجز جلب توجه کردن نداره. و برای جلب توجه های بعدی آه و ناله های بیشتر. تفکر قربانی بودن مثل یک سم مهلک می مونه که شروع داره و انتهایی نداره.
وقتی باور داری خالق اتفاقات زندگی خودت هستی و مشکلی که پیش آمده را بر عهده بگیری، این باور در تو تقویت می شود که واقعا خالق زندگی خودت هستی. این باعث امیدواری بیشتر، تلاش بیشتر و انتظار بیشتر از خودت می شه. باعث می شه فعالانه در زندگی خودمون نقش داشته باشیم و به دنبال تلاش و رشد باشیم.
یک اتفاقاتی در بیرون می افته که در کنترل ما نیست و یک چیزهایی در کنترل ما هست. مثل احساس ما که در کنترل ماست، مثل واکنش رفتاری ما که در کنترل ماست. اگر بر آنچه در کنترل ماست تمرکز و توجه کنیم، می توانیم با مواردی که در کنترل ما نیست برخورد بهتری داشته باشیم. البته که این چیزی که می گویم فعلا در حد حرف است و واقعا رعایت کردنش بسیار بسیار سخت است و میشه بگم پاشنه آشیل منه. همیشه اینها رو در تئوری و در شرایط خوب و صلح می دانم، ولی وقتی مسئله بین فردی ای پیش بیاد، و با فردی دچار چالشی حتی کوچک می شودم، همه این مواردی که سالها خوانده ام و کار کرده ام از ذهنم می رود و یک فرد واکنش گرا می شوم. هدف اصلی من فعلا این مسئله است که از این فراموشی سر بزنگاه نجات پیدا کنم. انقدر این مسئله کنترل احساس در من درونی بشود که در لحظات حساس که واقعا باید ازش استفاده کنم، دست خالی نباشم.
وقتی احساس کنترل داشته باشیم، احساس ناامیدی و درماندگی نخواهیم داشت و با احساس قدرت و توانمندی با مسائل روبرو می شویم.
وقتی دیگران را مقصر ندانیم، با آنها روابط سالم تری خواهیم داشت و به جای سرزنش به دنبال حل مسئله می رویم.
لازمه که ما در لحظات حساس خودآگاهی داشته باشیم و من امیدوارم در پایان این دوره ارزشمند به درجه خوبی از خودآگاهی رسیده باشیم تا دیگه واکشن گرا نباشیم و خودمون رفتارها و برخوردهای خودمون رو انتخاب، مدیریت و کنترل کنیم.
به امید خدا
سلام
من چند سالی هست به لطف خدا به این درک رسیدم که نگاهم این باشه که تو هر مساله ای که در رابطه من هست خودم رو مسوول اصلی اون مساله ببینم فکر حدودم ۱۵ سال پیش بود که داشتم سخنرانیهای مکتوب دکتر سلطانی رو در مورد تربیت فرزند می خوندم
یه جایی در مورد درک مظلوم و درک مسوول گفته بودن که آدمهایی وجود دارن که به صورت پنهانی همیشه می رن تو فاز مظلومیت به عنوان یه دفاع از خود ، همه چی رو می اندازن گردن یکی دیگه و علت حال بدشون رو “دیگری” می دونن و می رن در پوست انسان قربانی ، در عوض آدمهایی با درک مسوول تو هر موضوعی ردپای خودشون و ضعفهاشون رو می بینن و سعی در رفع اون مشکل می کنن
این موضوع باعث شد خیلی به خودم و اطرافیانم نگاه کنم و پیدا کنم اونجاهایی که منم درک مظلوم داشتم
و قدرتمندانه به خصوص در روابط نقش مسوول خودم رو پیدا کردم و خیلی قدرتمندانه جلو رفتم و موفق
در مورد چاقی هم سه چهار سال پیش با شما اشنا شدم خیلی فایل گوش کردم و واقعا درک مسوولانه ای پیدا کردم
حالا می دونم و باور دارم خودم فقط می تونم خودم رو نجات بدم و اگه تا الان توفیقم کم بوده باز می ذارم رو ضعف خودم و پررنگ نبودن هدفم که امیدوارم به زودی بتونم محکم و مقتدر جلو برم دیگه تفصیر این و اون نمی اندازم مسسول اول و اخرش و ناجی اول و اخرش خودممم
امیدوارم به زوددی بیام و اینجا بنویسم در این زمینه هم موفق شدم
در پناه خدا باشین استاد عزیز که حرفهاتون از عمق فهم و درک خودتونه و به راستی به دل می شینه
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استادعزیز وهمه دوستان گرامی
همین جا متعهد میشم که این منم با کانون توجهم افکار ونگرشم زندگیم را خلق می کنم وکسی در زندگی من نقشی ندارند
واز شما استاد عزیز یاد گرفتم که تنها لازمه زندگی وسلامتی وثروت وشادی فقط احساس خوب می باشد یا به عبارتی احساسم بد نباشد لذا سعی می کنم با توجه به این نگرش همیشه انتخابم احساس خوب باشد واگر احساسم بد شد دنبال مقصر نگردم بلکه خودم را بررسی کنم چراکه ایراد از خودمه وگرنه هیچ عاملی جز خودم در زندگیم ذره ای قدرت ندارد چرا که خدا اختیار زندگی وقدرت خلق بهم داده وجهان را مسخر من کرده است وباید نگرشم را درست کنم تا حالم بهتر شود نه اینکه دنبال عوامل بیرونی باشم وانهارا تغییر دهم بنابراین تنها هدفم وانتخابم احساس خوب می باشد
انشالله خدا کمک کند در این مسیر ثابت قدم بمانیم
استاد عزیز از لطف و مهربانی وبخشندگیت که این همه آگاهی را بدون منت در اختیار مان می گذارید بی نهایت سپاسگزارم واز خداوند منان برای شما آرزوی سلامتی و شادکامی دارم
ا
به نام خدای بی همتا
با سلام خدمت استاد عطا روشن
با سپاس از زحماتتون واقعا از شما ممنونم که امسال خودم رو شناختم خدارو شناختم
من مدتیه حالم رو خوب کردم خیلی خوب شده و الان اینجا هستم نتیجه همون حال خوبم هست دیدم استاد داره فایل جدید میزاره و با خودم گفتم حالم خوب شد خدا هم داره بیشتر برای من مطلب میفرسته
باور کنید از موقعی حالم خیلی بهتر از قبل شده کارام داره درست میشه چیزایی در زندگیم انجام میشه که باور نمیکنم داره انجام میشه و این رو نتیجه حال خوبم میدونم
از موقعی خودم رو مقصر همه زندگیم میدونم خیلی خیلی زندگیم بهتر شده فقط با خودم درگیرم دارم روی خودم کار میکنم دارم خودمرو بهتر میکنم فایل گوش میدم ،در مورد قانون جذب دارم مطالعه میکنم و حال خودم رو بهتر میکنم
الهی شکر تا الان موفق بودم خدارو شکر میکنم که در این مسیر زیبا قرار گرفتم
سلام بر همه ی کسانی که خودشون مسئولیت زندگیشون رو گردن میگیرن و دنبال مقصر بیرونی نیستند
بنظر من مقصر جلوه دادن دیگران راحتتر ین راه فرار از سلب مسئولیت اشتباه خودمونه
ده سالم بود پدرم فوت شد و مادر پیر من برایم هم مادر شد هم پدر
اونموقع من مدرسه فرزانگان تهران تیزهوشان درس میخواندم و با مریم میرزاخانی خدابیامرز هم مدرسه ای بودیم
مادر من پیر و بیسواد بود ولی مادری مهربان و شکسته بند معروفی در جنوب تهران بود با حمایتهای مادرم دانشگاه دولتی قبول شدم و بلافاصله مشغول کار شدم سه جا بعد دانشگاه سر کار میرفتم تا بتونم پول جهازم رو خودم جور کنم و باری از دوش مادر پیرم بردارم
خدا رو شکر سال ۱۳۸۱ اونقدر پول درآوردم که تونستم یه خونه بخرم بجای جهاز
من یه برادر بزرگتر از خودم هم داشتم که دائم بیپدری رو بهونه میکرد درس نخوند و همش دنبال مقصر بود که چرا ما تو خانواده ی فقیری بدنیا آمدیم و پدر نداریم و …الان هم زندگی خوبی نداره چون همش حسرت گذشته رو میخوره و دست از غر زدن بر نمی داره
ولی من با همون سن کم به فکر ساختن شرایط بهتر برای زندگیم بودم از مادرم همیشه ممنون بودم و ازش انتظار حتی جهاز هم نداشتم بهش میگفتم همین که منو حمایت کردی و فرستادی دانشگاه دولتی درس خوندم ازت ممنونم بقیه شو خودم حل میکنم
شرایط زندگیمو خودم تغییر دادم با جرات تمام عاشق پسر دایی م شدم که خیلی اهل نماز بود و این برای من ارزش داشت و باهاش ازدواج موفقی داشتم
خیلی زود مادرم رو هم از دست دادم و تنها تر از قبل شدم
ولی من تو هر برهه از زندگیم با شجاعت انتخابم همیشه خوشبختی بود
آغاز طبیعتگردی های ما با ازدواج ما شروع شد و من تقریبا بیشتر آبشار ها و طبیعت های بکر ایران رو با همسر و فرزندم رفتم دیدم و هنوزم طبیعتگردی های ما ادامه داره عکس جاهایی که رفتم تو پیج شخصی اینستام هست
و همین شادی های کوچک در زندگی حال مرا خوب میکرد و مرهمی بود برای فراق مادر و پدر
من فهمیده بودم هیچ کس جز خودم نمیتونه شرایط زندگی منو بهتر کنه
همسر من چند سالی میوه فروشی داشت و من فکر تعویض شغل به پوشاک بچگانه رو بهش پیشنهاد دادم
سالهای اول خودم مسئولیت خرید اجناس مغازه رو بعهده گرفتم و حتی تو مغازه کنار همسرم فروشندگی میکردم تا مغازه جا افتاد و مشتری های ثابت پیدا کرد
ما هم زمان میوه فروشی یه سفر بدون دغدغه نداشتیم و اصلا بهمون خوش نمیگذشت طفلک همسرم همیشه نگران خرابی های پیاز سیب زمینی و گوجه هاش بود ولی پوشاک که الانیم خرابی جنس نداره و فروش بسبت بهتری داریم
تا قبل ورودم به اینجا حال من خیلی به رفتار دیگران گره خورده بود و مدام در تلاطم بودم با یه حرفی چنان غمگین میشدم و روزها و ساعتها اون حرف ناراحت کننده رو برای خودم و دیگران تکرار و مرور میکردم و هی حالم بدتر میشد کلا بعد مادرم زودرنج تر شده بودم
ولی با ورودم به اینجا فهمیدم نباید حال من به کسی گره بخوره و من باید انرژیم رو بذارم رو تغییر خودم
و اینجوری شد که رو افکار خودم مسلط شدم اعتماد بنفس و عزت نفسم بالا رفت و دیگه رفتار دیگران نمیتونه روی من تاثیر بدی بزاره و حال من بیشتر اوقات خوبه و رو فرکانس مثبتم
من زندگی شاد و احساس خوب و آرامش رو با تسلط بر ذهنم ومدیریت احساساتم آگاهانه انتخاب کردم
و اینگونه شد که تمام هستی و کائنات از زمین و زمان بر من حال خوب سرازیر کردند و من طعم شیرین خوشبختی رو الان میچشم
حتی وقتی میام گروه لاغری تلگرام همه پیامهایی بمن میدند که حال من روز به روز خوبتر و عالی تر میشه و کلی دوست پر انرژی آگاه پیدا کردم
منم مثل استاد روشن سعی م بر اینه این ساعتهای خوش زندگیم رو گسترش بدم مثلا بکنم دو ساعت سه ساعت ….هی زیادش کنم
من آغوش پسرم و بوییدن تنش برام یه دنیا حال خوب میاره پسر من الان دومتر رو رد کرده و سایز پاهاش ۴۷ شده ماشاالله هر روز با گیتارش برام آهنگ جدید میزنه و منم چند دقیقه ای جلوش میرقصم این رقصیدن کار هر روز منه و من تو همون ده دقیقه بسیار لذت میبرم و دقیقا تو لحظه ام
دیگه نه حسرت زندگی کسی رو دارم نه نگران آینده ام و نه استرس و عصبانیت و خشم پنهانی در درون دارم
ذهنم سبک شده مخمخه ذهنی ندارم
آرامش محض و لذت بخشی دارم که هر روز دارم زندگیش میکنم و این خود خود خوشبختیه
من دیگه دنبال پول بیشتر و سرمایه بیشتر تو زندگی نیستم همه چی دارم خونه ماشین شاسی بلند ویلای شمال مغازه سلامتی همسر و پسر خوب
فقط تنها چیزی که لازم داشتم آرامش بود که بلطف آگاهی های استاد روشن الان زندگیم مملو از آرامش شده
دیگه دست از تغییر اطرافیان یا افکار پوسیده و قدیمی برداشتم و همون انرژی رو صرف حال خوب خودم میکنم
تغییرات مثبت در جسم و روح خودم
جسمم که متناسب شده روحمم دارم جلا میدم مطالعه میکنم شعر های آگاهی بخش رو میخونم
دنیای مخرب مجازی رو که جز حال خراب قبلا چیزی عایدم نمیکرد و همش دنبال جنگ و سیاست و گرونی و تورم و …بودم رو رها کردم
و ازش با فالو کردن پیجهای مولانا و شمس و عطار و خیام و دکتر قریشی و مزدافر و حسین اورا ….چیزهای خوبی یاد میگیرم
پس اون انگشت اشاره عکس فایل سه انگشت پایینی بسمت خودمان هست و ما مسئول حال خوب یا بد خودمان هستیم
هر گلی کنی به سر خود کنی
استاد دیدن آیدا کوچولو و لبخند شیرینش اولا منو وسوسه کرد یه دختر بیارم چون من پسر دارم دختر ندارم و دلم ضعف رفت حتما براش اسپند دود کنید از ترس اینکه نکنه دومی هم پسر بشه تا الان نیاوردم
دوما فهمیدم چرا شما همش خنده بر لب و چهره بشاشی دارید دیگه هر کی چنین قند عسلی تو خونه ش داشته باشه مگه میتونه از شیرین کاریهاش نخنده و خوشحال نباشه
خدا براتون حفظش کنه و تولدش هفت بهمن از الان پیشاپیش مبارک باشه
سلام به همه دوستان واستاد عزیز
من مسئیولیت همه زندگیم را ۱۰۰درصد میپذیرم
من بیرون از خود بدنبال علتهای احساس بدم نمیگردم
من پیوسته سعی میکنم احساس خودرا خوب نگه دارم
من سعی میکنم پیوسته بدنبال خوشبختی ولذت بردن اززندگی باشم
من نگران آینده نیستم وازآینده نمیترسم وحسرت گذشته را نمیخورم
من تصمیم گرفته ام به بزرگتر شدن خودم کمک کنم وپیوسته دراین مسیر با دریافت آگاهیها وکارکردن روی خودم ومهارت کنترل ذهنم پیشرفت کنم
من درچالشهای جدید این را درک کرده ام که خداوند به من جهت رفع آن به من هشدار میدهد
من میدانم که خوشبختی احساسی است که انسانهای شکرگزار پیوسته آن را تجربه می کنند پایان
بنام خدا
مقصر زندگی شما کیست
منم طبق معمول همیشه مقصر زندگی خودم را دیگران میدانستم همسرم خانواده ام شاید باورتون نشه چند دقیقه پیش داشتم با خواهرم حرف میزدم که به خاطر موضوعی خواهرم مادر را مصر میدانست منم تایید کردم و متوجه شدم اشتباه کردم ولی از این به بعد دیگه کسی را مقصر نمیدانم و خودم را مسؤل زندگی خودم بدانم و با گوش دادن به فایل ها و تمرین خالق زندگی خودم باشم من یاد گرفتم نباید با موضوعی که باعث ناراحتی من شده بجنگم باید بپذیرم و در خودم حلش کنم سعی کنم به این موضوعات فکر نکنم بتونم آنها را مدیریت کنم و کم کم زندگی خودم را تغییر میدم .
سلام به همگی
من خیلی وقته که هر موقع اتفاقی برام میوفته خودم رو مقصر میدونم ولی این جوری میگم خوب آره این اتفاق افتاد من چون نگران بودم این وارد زندگی من شد ولی خوب فلانی هم مقصره که …..
همین باعث شده موفق نشم چرا چون دارم دور میزنم یا دارم خودم رو گول میزنم و باز هم دیگران رو مقصر میدونم ولی امروز یه اتفاق نارحت کننده برام افتاد اول سعی کردم حالمو خوب کنم بعد گفتم من با نگرانیهام این و وارد زندگیم کردم ولی خدا رو شکر که من فهمیدم اینجا مشکل دارم و اگر متوجه نمیشدم خیلی بدتر میشد و تقریبا تونستم دو ساعته حالم و خوب کنم ولی هنوز هم باید این زمان کمتر بشه و اینکه دیگران در زندگی من نقشی ندارند بازیگر این زندگی من هستم و موفق هم میشوم خدایا شکرت ۲۲۰
به نام خدای بخشنده ومهربان
سلام براستادعطا روشن وهمه ودوستان هم مسیر
هدف منز ندگی بهتر کردن هست این رمز زندگی من هست برای دریافت هدفم هم پوشانی خوبی با هم داره
وفتی تودوره ورد به سرزمین بالاغرها این صحیت رو برای باره اول شنیدن کلی تعجب کردم اخه به چه شکل میشه این شرایط رو ایجادکرد ولی حال من توهمون شرایط که تصور نبود ایحاد بشه دارم زندگی می کنم وتفاوت این دومدل زندگی انقدربرام باور پزیز شده که بعضی زمان تجربه های اون همه سال ازیادم میره این بخش،رو طبیعی زندگی تصور میکنم وفتی با فردی روربر میشمکه داره توهمون شرایط سابق من که خیلی زمان نیست من تواون شرایط نیستم اون فرد رو مبینم تازه بزرگی کارم برام به شده واضح میشه ازچه شرایطی به چه شرایطی رسبدم وانقدرشور شوق عشق به مسیرم و هدفم برام پر رنک میشه که اروز میکنم بی لحظه همون شرایط ،سابق رو اصلا نداشته باشم جه برسه بشه زندگی من اصلا اصلا دیگه مایل نیستم تواون شرایط خودم بینم دنیای متقاوت ازفبل رو دارم درک لمس حس زندگی میکنم که ارزش خودم بی حدمیدونم وازخالق مهربانم که این شرایط برای من ایجاد کرد هدایت و حمایت کرد کمک بی حداندازه کرد. که من تواین یهشت زمین خودم بینم وانتظار بهشت اون دنیار رو نکشم همین زمان تو بهشتی با ارامش خودم بینم که از توجه ودرخواست وازسالهای خودم درپناه خدا عزیزم بودن روبیشترحس وارتباط با خدایی عزیزم برام زمانهای رو می سازه که ازهرتجربه اون حال دلم بی نهایت خوب هست واحساسم توزمان بیشتری توحس خوب دور مزنه زمانی هست که بخش منفی میاد قدرت نمایی کنه وازطریق اموزش های که دیدم فوری اون مهار کرده واز اون بخش خودم خارج میکنم زمان مسیرفبلی هرچی تلاش داشتمکه یی بخشی ازاینمروها رومتوقف کنم اصلا امکان نداشت چتان پشت هم بود که از حس کمی بد به حس بی نهایت بد میرسید واین زمانمقصرم خودم بودم جون بلد نبود به چه شکل کنترال کنم اون رنجیرمیداد من تحویل گرفته ادامه میدام ویی زمانی به خودم می امدم که شاید چند روز درگیراین حس بود درنتیحه گل دریافت همهی حس بد اطرافم هم اونبیشتر میکرد و تشدید این احساس متوقف نمشید تا یی مهمانی بیاد یی مسیله تازه از بیرون وارد زندگی من بشه وفضایی ذهنی منکمی تغییر کنه وبتوانم کمی خودم رو کنترال کنم واین زمان میبرد و اینحالت رو برام دوست داشتنی نبود وبه شکرخدایی عزیریزم دیگه به واون شکل نیست جون کنترال این بخش رو به مرو دارم یاد میگرم وتوبخشهای واقعا موفق بودم ولی توبخشهای هنوزاون موفقعیت نیست که طی زمان انها هم به موفقعیت میرسه چون فرمول یادگرفتم قانونش اموزش دیدم با تکرار توبخش تناسب وسلامتی وارتباط موفقعیت داشتم اون خیلی خوب طبق این قانونه اون توهرجای بلدشدمکه تو بخش ازتباط از کودم بخش تو بخش استقال مالی از کودم بخش این قانون پیروی کنم واون بخش رو با اون قانون مطابقت میدم برای دریافت هدفی دیگه توجنبه دیگه زندگی خودم این هنر این مسبر هست که ساله های زیادی درپی این هنر بودم دوست داشتم هنر زندگی خوب تو جندجنبه زندگی رو بلدش باشم وافرادی که این هنر داشتن رو تحسین میکردمکه هنر با شکوهی دادن هرحنبه زندگی انها تو حال رشت و پیشرفت هست و زندگی راحتی از نگاه من دارن ومن،اون به شکلی که تو افکار داشته باشمنمیدیدم وبه شکرخدا دانش این مسیر طی این مدت کوتاه به من رسید کاری که ۵۶ سال درپی اون بود تواین مدت با ۱۹ ماه من دوره رایگان تواین زمانم حساب نمی کنم جون اگاهی اون بخش پراکندی داشت برای من ولی دورها بهش نظم مشخصی داد و درک بهتر دارم اززمان شروع دوره دور به سرزمین لاغرها حساب میکنمکه ۲۰ فرودرین ۱۴۰۲بود برای اینمدت این همه تغیبربرای من یعنی شکفتی وصف ناشدنی شاید سالهای زیادی باید تو چندین کلاس با جندین استاد کار میکردم به اینمیزانامکانموفقیت درمن ایحادبشه اون شاید کاری که خدایی عزیزم برای من انجام داد جهش سرعتی دراموزش بود ورشت وکسترش در ذهنمدبی اندازه هست از این زشت وکسترش داره متوجه کلی افکار دست نیافتی برای من هست با تحصیلات من واین همه اکاهی درست تو سطح بالا باور پزیز نیست که به درک به این بزرگی از کارم رسیدم پس برای ذهن وتغییر اون من فبول دارم
واموزش های استاد عطار روشنکه عالتزین بخش اینمسیر هست استاد دست مریضا واقعا دست مریضا من به و شاکردی شما افتخارمیکنم این با تمام سلولهای فلبم ابراز میکنم تحصیلات اصلا کاری نیست مهم اون تحولی هست که خوداون فرد نیاز به داشتن درخودش حس کنه به اجبار هم نمیشه بایدکاملا تسلیم شده خودش رو بینه و دیگه که چاره جز،این مسیر در خودش نبینه این تحول از خدا درخواست کنه به شکلی که دیگه هیج راه چاره نیست اون زمان دیگه هیج،بهانه و هیچ مانع فبول نکنه مقصر کل بخش فبلی تو هرجنبه فرقی نداره اگه میخوادتواون جنبه رشت کنه خودشو بدونه اون زمان با فبول این مسئولیت تازه کار شروع میشه واون اغاز با ادامه دادن واستمرار داشتن نتیجه عالی رو به اون فرد میده برای من که این شکل بود من کل زندگی اگه تو هربخش اون موفقعیت واقعی رو نداشتم فبول کردم که مسیولیت با خودم بود وهست وحالا انقدرتواین مسیر تعهد دادم که به خودم ثابت کردم تو مسیر جدید اگه کل مسیر بازم تعهد بدم و اجرا کنم اون شگفتی باورنکردنی اتقاف می افته که افتاده ودراه رشت وکسترش هرروز رو خودم حس میکنم قشنگی این دوره این هست اویل نیاز به تشویق شدن بسار زیاد هست ولی ازیی زمانی خود کفایی خودش رونشون میده ودیکه به واون حد نیازبه تشویف نداریم ولی یی زمانی به بعد تشویق مخصوصی خودت میشه
باره خودم تشویق میکنمکه چه مکانی هستم چه دریافتی رو دارمجقدرتغیبرات عالی رو دارم وهی افرینهای پشت هم به خودم میگم واز این کاری لذتی بی حد رو کسب میکنم ومسیرم برام بی حد دلنشین میشه واون کیف مسیرکه استاد هی تاکید دارن اون بهش،بهای بیشتربدیم تا فقط لاغرشدن رو دارم وزنم به شکرخدا ارام ارام داره کم میشه روز گذشته خواهر منزل من بود اونتاکید که چند گیلو لاغر شدی براش،باوره سخت بود مناصلا از میران وزنی کمشده اطلاع ندارم اون تو صحبتهاش گفت وفتی که خوب لاغری شدی اون زمان میفهمی جندکیلو کمکردی بهش گفتم نه اون زمان اجازه ندارم خودم وزن کنم با نعجب گفت اخه چطورمن این شکلی رو ندیده بودم ولی برای من اصلا مهم نیست ۶۵ کلیو کمکنم۱۰ گلیو کم کنم مهم این حال خوبش هست که دارم
خدایا ازت بی نهایت تشکر دارم وسپاس گزار هستم که حال روحی امروزم عالی هست هر روز زمان این حال هوا بیشتر هست وبعضی روزها انقدردلنشین هست که اون روز برام زمانی بلند مدتی حساب میشه جون ازهرلحظه اون روز لذت پشتر هست خدایا شکرت که تواین حال هوام هستم این حال هوا قسمت همه بندگانت و تمام دوستان سایت هم بشه امین یا رب العالمین
خدا پشت و پناهتوت یا حق. حق نگه دارتون
سلام و درود بر استاد عطا روشن
قبل از هر سخنی اگر همه ما مسولیت کارها و رفتارها و شرایطی که در اون هستیم رو به عهده میگرفتیم قطعا دنیای بهتر و زیباتری داشتیم
بچه هایی که در سایت هستن معنی صحبتهای استاد رو قشنگ متوجه میشن ولی متاسفانه افرادی که به آگاهی نرسیدن سخت بتونن باور کننن
چرا اینو میگم چون یاد خاطره ای افتادم چند وقت پیش ماه صفر بود و دوستم بهم زنگ زد که بد شانسی آوردم وخیلی هم ناراحت بود که شانس ندارم و هروی اتفاق بد هست برا من میفته و خدا کنه زودتر این ماه نحس تموم بشه وقتی ازش موضوع رو سوال کردم گفت که رفتم با ماشین جایی و دزد شیشه ماشینم رو شکسته و کیف پول و مدارک منو دزدیده و من الان خیلی گرفتار شدم من بهش گفتم ببین کیفت کجا بوده گفت روی صندلی جلو گذاشتم و پیاده شدم و در ماشین قفل کردم و رفتم من بهش گفتم خب تو مقصر اصلی هستی چرا به ماه و خدا دزد بد بیراه میگی کدوم انسان عاقلی کیف پر پول و مدارک رو میزارع جلوی داشبورد و میره خیلی ناراحت شد گفت نه ربطی ندارع من شانسم بد هست خلاصه قبول نکرد و هزارتا دلیل آورد که من بد شانس هستم و خدا منو نمیبینه این خاطره نوشتم که بگم نگرش افراد تا چه حدی میتونه تو زندگی آنها دخیل باشه
یعنی دقیقا انتظار من از زندگی همونی هست که فکر من میگذره ونگرشم به اون موضوع باعث تبت شرایط خوب یا بد در زندگی میشه
یادمه از قدیم میکفتن زندگی آسون بگیری همون میشه و اگر زندگی سخت بگیری همون میشه شاید اشاره ای هم به همین موضوع بوده که به هرچی که فکر کنیم و احساس خوب یا بد داشتن زندگی مون میسازه
خوشبختی و حال خوب برای هرکسی یه مفهومی داره واینم باز بر اثاث همون نگرش افراد هست
به نظر من خوشبختی وحال خوب در لحظه لحظه زندگی نهفته است فقط بیاد بلد باشی و پیداش کنی
یه حکایت شنیده بودم در مورد مادری که دخترش داشت توی آشپزخونه ظرفهارو میشست یکدفعه یه لیوان از دست دختر به زمین میفته و میشکنه
مادر سریع میاد تو آشپزخونه و خدارو شکر میکنه دخترش ازش میپرسه چرا خدارو شکر کردی در صورتی که الان باید عصبانی بشی و بامن دعوا کنی
مادر ش میگه خدارو شکر کردم برای این که اولا دختر سالمی دارم که میتونه با دستهاش ظرف بشوره و داره نفس میکشه وبعد هم برای این که اگر برای خودت اتفاق بدی میفتاد دیگه شکستن این لیوان اصلا به چشم نمیومد. پس نگرش های افراد میتونه همین قدر ب زندگی متفاوت باشه
در حالی که ای مادر میتونست با عصبانیت و دعوا و بی عرضه بودن دخترش و پای خدارو وسط کشیدن و مقصر پیدا کردن کلا ماجرا رو تغییر بده
همه ما برای کارهای اشتباه دنبال مقصر هستیم چون میخواهیم خودمون رو تبرعه کنیم و این کار و این رفتار در چاقی هم برای ما افراد چاق صدق میکرد که بدنبال مقصر بودیم در حالی که اصلا نمیخاستیم خودمون رو تغییر بدیم و باورهامون رو پاک کنیم وازراه درست به مشکلات خودمون نکاه کنیم
ولی وقتی به آگاهی رسیدیم توانستیم به این حقیقت دست پیدا کنیم و افکار غلط رو پاک کنیم ومسولیت رو به عهده بگیریم من از زمانی که ورود به این سرزمین آگاهی کردم تو خیلی موارد تونستم خودم رو مقصر بدونم و دیدم که چقدر قشنگ تونستم اون اتفاق رو مدیریت کنم ودرستش کنم خودم حلش کردم و چقدر آگاهی داشتن تو هر زمینه ای میتونه زندگی انسان رو دگرگون کنه وبه آرامش برسه
بازهم از شما استاد گرامی بابت این مطالب ارزشمند و آگاهی دادن به ما سپاسگزارم
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم و دوستان هم مسیرم
تغییر زندگی از جای شروع میشه که خودم تغییر کنم
عادتها وافکار وباورهایم رو باید الک کنم واکنشهای رفتاری وافکاری من در مواجه شدن با عوامل بیرونی رو که باعت حال بد من میشن رو کم کم از ذهنم وبعد در عملم ودر نهایت در عادت روزانم کنار بذارم
پس برای تجربه زندگی خوب باید در آرامش درون و شادی واحساس خوب باشم واین تنها با قبول کردن مقصر ۱۰۰درصد خودم در زندگیم هستم
اگه در روابطم با خانواده با برخورد ناجالب روبه رو میشم دنبال مقصر نشون دادن اون نباشم بلکه خودم مقصرم که از برخورد اون ناراحت شدم باید قبول کنم هر شخصی آزاد هر برخوردی داشته باشه ومن هم آزادم چه طور رفتار کنم آیا عصبانی بشم
نگران بشم، غصه بخورم نا امید بشم یا اینکه مراقب احساسم باشم و ایمان داشته باشم که من تغییر کنم اطرافیانم هم تغییر می کنن پس من انتخاب شدم تا بهتر عمل کنم تا دیگران هم بهتر بشن
پس من بهتر عمل می کنم تا جهان جای برای بهتر شدن بشه
الان که داشتم یاد داشت می کردم پسرم تماس گرفت تا احساس ناجالبش رو تجربه می کنه به من انتقال بده ومن رو ناراحت کنه ولی باعث نشدمدار من پایین بیاد ومن آرامشم رو حفظ کردم واز مدار نصیحت وآروم کردنش دست بر داشتم و گفتم هر طور صلاح کارت انجام بده و اون رو مقصر حالم نمیدونم این من هستم که حالم رو خوب یا بد می کنم من خودم ارزشمندم و لازم نیست مدام برای حال بدی اطرافیانم نگران باشم اونها هم روزی هدایت میشن به زندگی سراسر خوشبختی وبا تغییر من جهان پیرامونم هم تغییر می کنه
خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو یاری می جویم هدایتم کن به راه راست راه کسانی که بهشون نعمت دادهای
سلام ممنونم از آموزش بسیار جالب وجذابی که گذاشتین به نظرم رسیدن به مرحله ای که انسان تمرکزش فقط روی ذهن خودش باشه و فقط در زمان حال و لحظه الان زندگی کنه یک مهارت فوق العاده زیبا وسختی باشه ولی فکر میکنم برای لذت بردن از زندگی تنها راه همین باشه پس راهی برای انسان باقی نمیمونه جز اینکه مسولیت زندگی رو به عهده بگیره ودر الان زندگی کنه
خدا رو شاکرم به خاطر آگاهی هایی که از این فایل به دست آوردم.🙏🌸
استادچقدر خوشبختی را ساده و زیبا معنی کردیدما گاهی یادمون میره که همین شادی های کوچک کلی حال ما رو خوب می کنند منم چند روز قبل تولد فرزندم بود و چند ساعتی کنار هم لحظات خوبی داشتیم و شاد و خندان بودیم.
منم همیشه نقش بقیه را بیشتر از خودم می دونستم
مخصوصا خدا را خیلی مقصر می دونستم که چرا وضع مالی ما اینطوره ، چرا تو این خانواده به دنیا اومدم، چرا پدر ثروتمندی نداشتم که مثل دوستانم همه جور وسایل راحتی برام فراهم باشه، بعد ازدواجم مقصر بیشتر مسائل زندگی شوهرمه که شغل پردرآمدی نداره و نمی تونه امکانات دلخواهمو فراهم کنه، گاهی هم میگم مقصر همه چی گرونیه، مقصر دولته که حقوق ما رو زیاد نمی کنه و خلاصه این که همه مقصرن به جز خودم.
الان چند مدتیه که دارم یاد می گیرم که همه چیز درون منه همه چی به خودم بستگی داره. هیچکس توان اینو نداره که شرایط منو بهتر یا بدتر کنه این منم که مسئول زندگیم هستم. البته خیلی سخته قبول این موضوع ولی باید بپذیرم که تو هر شرایطی که هستم خودم عامل اصلی به وجود اومدن اون وضعیتم.
تازمانی که حال من به دیگران ربط داشته باشه زندگیم پر از تلاطمه این خیلی عالیه باید یاد بگیرم که زندگی و حال من فقط به خودم ربط داره و از بیرون هیچکس نمی تونه حال منو خوب یا بد کنه.
این که هر اتفاقی بیرون از من میخواد یه نکته رو به من یاد بده که باید خودمو اونجا بهتر کنم باید اون جا را درست کنم و مراتب رشد وتعالی رو بگذرونم به جای صرف انرژی واسه تغییر دیگران که هیچوقتم نتیجه نمیده باید روی افکار خودم مسلط بشم تا رفتار دیگران حال منو بهم نریزه. اگه حرف و یا رفتار دیگران بتونه روی من تاثیر بزاره و حال خوبم رو بهم بریزه نشون میده که من توی اون قسمت از وجودم مشکلی هست که باید برطرف بشه اگه اینو بپذیرم که رفتار اطرافیانم انعکاسی از وجود خودمه می تونم بهتر وبهتر بشم
من همین جا اعلام می کنم که مسئولیت تمام کارهامو به عهده می گیرم و هیچکس به جز خودم نمی تونه حال منو خوب یا بد کنه
میخوام تغییر کنم و شرایطم رو عالی کنم پس باید مسئولیت اشتباهاتم رو بپذیرم و خودم تغییرش بدم.
روی ماه دختر گلتونو می بوسم الهی همیشه شاد باشه🙏😘
با سلام عرض ادب خدمت استاد گرامی که بدون هیچ چشم داشتی اموزه ها و تجربه های زیادی را برای ما ارایه میدهید
فایل خیلی زیبایی بود من از این فایل یاد گرفتم مسولیت زندگی ام را به دوش کسی نندازم فقط و فقط در همه زمینه ها خودم و افکار م مقصر هستم یادم گرفتم حال خو ب خودمو وابسته به رفتار دیگر ان نکنم قبلا خیلی وابسته بودم به رفتار دیگران به محض اینکه کسی با من بد برخورد میکرد اعصابم خورد میشه یا یه حرفی میزد چند روز من به حرفاش فکر میکردم الان دیگه یاد گرفتم خودمو تغییر بدم بیدی نباشم که با هر بادی بلرزم صبرم بیشتر شده ارامتر شدم قبلا به مشکلات بقیه هم فکر میکردم شاید گریه هم میشدم الان میفهمم چقدر کارم اشتباه بوده من نباید خودمو رو درگیر مشکلات بقیه میکردم یاد گرفتم انرژی مو بذارم برای تغییر خودم برای دوری از افکار منفی خودم سعی میکنم در طول روز ساعتهای شادی ام را بیشتر کنم .
سعی میکنم مسولیت تمام اتفاق ها رو بپذیرم و کسی رو مقصر نکنم در پناه خدا باشید
سلام استاد
ابتدا که داشتم نظرات را می خواندم نظر قبلی خودم را که در سال ۱۴۰۲ نوشته بودم خواندم و اول تعجب کردم که چطور من نظر نوشتم ووقتی به تاریخ آن نگاه کردم متوجه شدم استاد بخشی از نظرات دوستان را گلچین کردند و در سایت گذاشتند
و از ایشان ممنون و سپاسگزارم و اما نظرات جدیدم با دیدن دوباره این فایل
مقصر زندگی شما کیست ؟
اتفاقات الان ما در زندگی براساس آنچه از قبل در ذهن ما مرور شده اتفاق می افتد و در نهایت آینده ما براساس چه نگرش و چه انتظار و پیش بینی ها برای آینده در ذهن داریم برای ما رقم می خورد .
موضوع این نیست که چه موضوعی را انتخاب کنیم تا وارد زندگی ما شود موضوع آن است که انتظار ما و با چه احساسی در ذهن ما مرور می شود و در آینده ما آن احساس را تجربه می کنیم و اتفاقات مشابه و برابر در زندگی ما می افتد
وقتی انتخاب ما (شادی احساس خوب آرامش ذهنی تسلط بر افکار _مهارت مدیریت احساس خوب ) باشد جهان هستی چیزی را وارد زندگی ما می کند که نتیجه اش احساس خوب است .
استمرار در حال خوب داشتن و لذت بردن از زندگی یعنی خوشبختی و سپاسگزار خداوند بودن
فردی که هرگز حسرت گذشته را نخوره / نگران آینده نباشه / با رفتار بد دیگران واکنش نشان نده و احساس خود را بد نکند / استرس و عصبانی نداشته باشد / توجهی به شرایط و عوامل بیرونی نداشته باشه یعنی خوشبخت است
خوشبختی : به میزان آرامشی که فرد هرروز در زندگی تجربه میکنه آن فرد خوشبخته و باید بتواند مدیریت ذهن و افکار خود را بدست بگیرد تا کم کم این ساعت خوشبختی در ذهن و افکار زیاد شود و بیشترین زمان زندگی را در خوشبختی زندگی کنه
بعضی از افراد خوشبختی را در ثروت / متراژ املاک / میزان سرمایه / مسافرتهای خارجی و…می دانند در حالی که همین عوامل بیرونی باعث احساس بد آنها می شود و آنها دیگران و حتی خداوند را مقصر حال بد خود می دانند و جالبه هرروز تعداد این مقصره بیشتر میشود یک روز ( خداوند / همکاران / مدیر / همسر / رئیس جمهور / شرایط اقتصادی / تغییر نرخ دلار / تغییر قیمت طلا و….) در حالی که ما نباید عوامل بیرونی را علت احساس بد خود بدانیم بلکه باید خودم را مقصر بدانم که به آن درجه از مهارت نرسیدم که با یک تغییر در زندگی واکنش منفی نشان می دهم و خودمان را ناراحت می کنم
باید به جای اینکه دنبال مقصر باشم بدنبال چراهای در خودم باشم
چرا دیگران در کار خود موفق هستند ؟ چرا دیگران در ارتباط با دیگران موفق هستند؟ چرا دیگران در سلامتی موفق هستند؟ و….من باید نگاه خود را از روی دیگران بردارم و روی افکار و نگاه و نگرش خودم زوم کنم که کجای کار من اشکال دارد که من نتایجی مثل دیگران ندارم
اولین تغییر در زندگی و افکار من این است که دیگران را مقصر ندانم و بدانم خودم با مرور افکار اتفاقات الان را به وجود آوردم مثل چاقی که خودم مقصر بودم نه دیگران ولی با اصلاح باورها و اعتقادات در مسیر متناسب شدن هستم
در تمام جنبه های زندگی من نباید به دنبال مقصر باشم بلکه باید خودم را مقصر بدانم و بگویم ایراد از من است و کمکم به دنبال رفع این مشکلات باشم . وقتی نگرش و افکار من نسبت به خودم و دیگران تغییر کند من در تمام جنبه های زندگی موفق می شوم چون من نمی توانم دیگران را و افکار آنها را تغییر بدهم ولی به افکار واکنشهای خودم در مقابل دیگران دسترسی دارم
مثلا . وقتی کسی حرفی به من زد و من ناراحت شدم باید این تغییر نگرش را داشته باشم که او اشتباه کرده چرا من خودم را ناراحت کنم و احساسم بد شود پس خودم را مقصر نمی دانم و در تقویت افکار قوی بودن و توجه نکردن به احساس بد درآن لحظه تلاش کنم تا احساس من اگر در یک لحظه بد شد دراین احساس زیاد نمانم و برای داشتن احساس خوب به آن موضوع فکر نکنم .
نکته مهم : تا زمانی که حال من ارتباط داشته باشد به رفتار اطرافیانم من و من از آنها تاثیر بگیرم در تلاطم احساسات هستم یک روز خوشم می آید و یک روز بدم می آید
ما نمی توانیم ارتباط خود را کاملا با دیگران قطع کنیم و بگوییم حال من ارتباط به خودم داره من زود رنجم / من زود عصبانی می شوم/ من به شدت از دروغ بیزارم/ من زود از کوره در می روم/ من جنبه شوخی در جمع را ندارم ودیگران مقصر حال بد خودم بدانم چرا ؟
من به خاطر یک عامل بیرونی بهم ریختم و باید این عامل بیرونی را پیدا کنم و به خودم ثابت کنم چرا احساس من بد شده و دلیل آن چیست ؟و برای رفع دلیل خود اقدام موثری انجام دهم و اینجاست که باید خدارا شکر کنم که دارم دلیل این واکنش منفی را در خودم پیدا می کنم .
حال بد و احساس بد درما نشان می دهد که یکجای کار دارد می لنگد و یک درزی در مورد ( حسرت از گذشته خلاء_ فکر اشتباه قضاوت بیجا _ یک نگرانی بی مورد _و…) وجود دارد و ما به جای اینکه بیشترین وقت و زمان صرف مقصر جلوه دادن دیگران کنیم بهتر است این مقدار زمان و انرژی را به دنبال علت اینکه احساس ما بد شده باشیم و برای رفع این مشکل تلاش کنیم .
به اندازه ای که احساس من خوب شود من مهارت کنترل احساس و مدیریت احساس خوب را یاد گرفتم و در زندگی خوشبختم
مسائل و مشکلات در زندگی همه و همیشه وجود دارد و اگر فکر کنیم روزی به جایی می رسیم که از مشکلات رها شدیم و همه چیز گل و بلبل می شود سخت در اشتباهیم چون من در روز با کلی افراد و با افکار مختلف در ارتباطم و من نمیتوانم افکار واکنشهای افراد را تغییر بدهم که با من به خوبی رفتار کنند و حالشان هنگام برخورد با من خوب باشد شاید من زمانی با او برخورد کردم که حالت عصبانی داشته و من آن موقع درک نکردم که چطور برخورد کنم و در نتیجه با واکنش بد او احساس خوب من هم بد شده . پس من باید آنقدر روی خودم و احساسم کار کنم که حال خوب من ربطی به تغییر شرایط و احساس دیگران نداشته باشد
در هر مشکل و مسائل زندگی نباید جا بزنی و به دنبال مقصر باشیم بلکه باید فقط به دنبال پیدا کردن ایراد خودم ورفع آن ایراد در خودم باشم تا بتوانم مهارت کنترل احساسات را در خودم افزایش دهم و بابرطرف کردن ایرادات خود به آرامش و احساس خوب برسم
من هرگز نمی توانم دیگران و شرایط زندگی و افکار آنها را تغییر بدهم فقط به افکار و نگرش خودم نسبت به دیگران دسترسی دارم و با تغییر نگرشها می توانم به آرامش و احساس خوب برسم
پس نتیجه مقصر زندگی و شرایط زندگی گیست ؟ مقصر اول و آخر خودخود خودم هستم نه دیگران
استاد اول که فکر می کنی که مقصر خودت هستی کمی تو ذوق می خوره چون شیطان طوری این پازل را می چینه که تمام حقوق را به تو میده و دیگران را مقصر و وقتی گفته می شه خودت مقصری درست مثل یک مشت محکمی است که می خوره تو صورتت و از خواب غفلت بیدار میشوی و میری جلو اینه و می بینی هیچ کس متوجه این تغییر نگرش تو نیست جزء خودت و هیچ کس نمیتواند با این نگرش تغییر کند جزء خودت پس برای داشتن احساس خوب و کمک از خداوند متعال درخواست میکنیم که برای داشتن احساس خوب و ارامش به من کمک کند چون فقط باید خودم روی مهارت کنترل احساس خوب خودم کار کنم و خداوند من را ازاد و با اختیار افریده که با افکار مثبت و خوب اتفاقات خوب را برای خودم رقم بزنم و درارامش و خوشبختی زندگی کنم
. استاد ممنون از شما و ازخداوند متعال که من را به این سمت هدایت کرد تا برای تغییر شرایط زندگیم خودم را مقصر بدانم نه دیگران و برای تغییر و خوشبختی خودم و نکات مثبت در وجودم تلاش کنم تا مهارت کافی برای مدیریت احساس خوب را بدست بیاورم
خداوند گنج پنهان بود خواست آشکار شود انسان را آفرید
سلاااااام ب استاد عزیز و دوستان عزیزم
وقتی میخواستم واسه سایت بنویسم تنبلیم میومد ک بنویسم و دختر بد درونم میگفت ک دیگران در سایت نوشتن نیازی ب نوشتن ت نیس ولی من مینویسم
من ت این چندروز واقعا حال و احساس تغییر کردم اصلا ی آدم دیگ شدم شادم و خوشبختم و اینو فهمیدم ک خودم مسئول خودم هستم و هر چیزی ک برای من و توی زندگی من اتفاق میوفته درونش خودمم.در سال های قبل کم کاری خودمو گردن دیگران و خدا مینداختم.
استاد وقتی ک درمورد هدایت صحبت میکردید قبل هدایتم من مثل آدمی ک وابسته ب مواد مخدر هس فقط خدارو صدا کردم و دنبال مقصر نبودم و خدا جواب منو داد هدایت شدم ب سایت و مسیر زندگیم تغییر کرد.من خودم مسئول زندگیم و حالم هستم و من ی بار زندگی میکنم و موظفم ک زندگیمو تغییر بدم و من همیشه خودم مسئول این میدونم ک نسلی ک از مادرم ب من رسیده باید تغییر بدم و دارم رو خودم و عادتهام کار میکنم و همچنین خودم من خوشبخت ترین آدم در اطراف هستم ک زیبایی هارو میبینم و در مسیر تغییر جاده زندگیم هستم.و من فایل صوتی گوش کردم بعد تموم شدنش اون قسمتی ک آیدا اومد پیدا کردم تصویری نگاه کردم و خیلی لذت بردم از دیدن آیدای زیبا و دلم خواست ی ماچ از لپاش بکنم خدا برای شما و خانواده تون حفظش کنه
و خدایی که در این نزدیکیست.
خداروشکر میکنم که دارم آهسته و با آرامش شرایط فعلی رو تغییر میدم،از دو روز قبل که شروع کردم به استفاده از این فایلها،ی کم افکارمو تونستم جمع و جور کنم.موفق شدم که زمان بیشتری رو از تلویزیون و شبکه های مجازی فاصله بگیرم و ی کوچولو احساس بهتری پیدا کردم.من قبول دارم و ایمان دارم اگر توی چند ماهه گذشته ی کم حالم بد بود،احساس آرامش نداشتم فقط به خاطر خودم بوده،چون من داشتم انتظار روزهای پر طلاطم رو میکشیدم،من مقصر تمام اتفاقات خوب و بد زندگیم هستم،توی این مدت همش دیگران رو مقصر حال بدم میدونستم.من فکر میکردم که اگه فلانی توی زندگیم نبود یا اگر برادرم زنده بود فلان اتفاق نمیفتاد،یا فکر میکردم فلان حرف رو که فلانی بهم گفت اون آدم بدیه ولی امروز به این واقعیت پی بردم که من نباید ناراحت بشم،من نباید بذارم آدمها منو کنترل کنن،من باید بتونم خودمو کنترل کنم.من قادر نیستم آدمها رو اونجوری که دلم میخواد ادب کنم و بهشون بگم فلان رفتار رو داشته باش یا نه،من فقط روی افکار خودم سلطه دارم،من باید بتونم آرامش رو به زندگیم برگردونم.من تقصیر رو از پدر ومادرم و خواهر و برادرام و همسرم و خونوادهدی همسرم و حتی خدا که مقصر اصلیم برای اتفاقات بد زندگیم میدونستم رو بر میدارم و میذارم روی گردن خودم،درسته که احساس خم شدن کمرم رو دارم ولی اشکالی نداره،من با داشتن حس خوب و با داشتن ایمان و توکل به خدا،تلاش میکنم تا این بار رو تا چند مدت دیکه بذارمش زمین تا به آرامش درونی برسممن تا چند ماهه پیش خیلی احساس خوشبختی میکردم چون همسرم بسیار با من خوب رفتار میکرد،چون دیگران بهم احترام زیادی میذاشتن.چون خیلی از داشته هام احساس عالی داشتم و راضی بودم،دلم میخواد دوباره به روزای مر از صلح و دوستی با خودم بر گردم.الهی شکر که چشمم رو به این آگاهی باز کردی،من تنها کسی هستم که میتونم خودمو به روزای پر از صلح و دوستی با خودم برسونه،من تنها کسی هستم که پول و درآمد زیاد میتونم داشته باشم.تنها کسی هستم که باعث سلامتی جسمم هستم.ممنونم خدا جونم.الهی شکرت.خدایا شکرت که امروز آیدای عزیز رو دیدم که چقدر خوشگل و گرم و مهربون بود،خدایا وقتی این صحنه رو دیدم احساس عمیق لایق بودن رو کردم.حس کردم منم سزاوار داشتن دختری به زیبایی و قند عسل بودن آیدا هستم.از خدا میخوام که بهش عمر با عزت و طولانی بده.خدایا این دیدن برای من حس خیلی خیلی عالی از عشق به فرزند رو به همراه داشت.خدایا شکرت برای تک تک بچه های خوشگل و معصوم توی دنیا،الهی شکرت
به نام خداوند عزیز وحلیم ورحیم
سلام خدمت استاد پر انرژی وهمیشه شادابم ودیگر دوستان هم مسیرم
دیدن ایدا کوچولو چه لبخند عمیقی رو به صورتم اورد عزبزم الان خانمی شده 😍
از وقتی که یادمه وبه درک وفهمی از رندگی رسیدم هرگز اینو نمی دونستم که نقش خودم در تعیین زندگیم چقدر پر رنگه واینکه خودم مسعول خوب وبد شرایط زندیگم هستم را برای اولین بار در این سایت الهی شنیدم هیچ کس راجب نقش خودم چیزی بهم نگفته بود چون در اطرافم می دیدم همه
برای هر چیزی یه مقصری سراغ دارن برای حال بد برای وضعیت خراب کسب وکار برای نداشتن سلامتی برای نداشتن خونه برای نداشتن آرامش
این باور در من شکل گرفت که منم همیشه کسی رو مقصر شرایط زندگیم بدونم وخودم هیچ کاره باشم
بارها شنیده بودم من انسانم وخداوند منو مختار افربده وحق انتخاب دارم اما جور دیگه ای ابنو برداشت کرده بودم معنی اینو نفهمیده بودم که بله من در تمام جنبه های زندگیم وهر چیزی که مربوط به من می شه مختار به انتخاب هستم
می تونم انتخاب کنم کسی حالمو بد کنه کسی بیاد با حرفی چنان به همم بریزه که دیگه کمر راست نکنم یا انتخاب کنم یه نفر بیاد برای من تصمیم بگیره من در چه حال وروزی باشم
ابنکه ما مسعولیت حال خودمون رو در زندگی وابسته کردیم به چیزهایی بیرون از خودمون انتخاب ماست
از سن ۱۲ سالگی به بعد جسم من از اون تناسب خودش خارج شد وروز به روز اضافه وزنم زیادتر می شد ومن هیچ وقت خودمو مقصر چاقیم نمی دونستم درسته برای خودم جلوی دیگران دلسوزی می کردم که اره باید کمتر بخورم بابد تحرکم رو زیاد کنم وانگشت رو طرف خودم می گرفتم از ته دلم می گفتم خوب تقصیر من چیه خدا اینجور برام خواسته اینم سرنوشت منه یه عده رو لاغر آفریده ویه عده مثل منم چاق افریده شده ودیگه حتما مصلحت خدا اینجور بوده وقتی مسعولیت چاقیم رو گردن خدا انداختم هرجا به محدودیتی برای چاقیم برمی خوردم دیگه یقه خدا رو می گرفتم واز اون گله وشکایت می کردم چاقی منو از خیلی از لذت ها در زندگیم محروم کرده بود که من ته دلم خدا رو مقصیر همه ی اون ناکامی ها می دونستم برای همین اگرم تلاشی برای لاغری می کردم وشکست می خوردم دیگه مطمعن می شدم این خواست خداست که می خواد من در این وضعیت بمونم
گاهی فکر می کردم وحتی اینو به بقیه هم می گفتم که خدا دلش نمی خواد من لاغر بشم تا ایمانم از دست نره چون اگه من لاغر بشم واون لباس های که دوست دارم رو بپوشم ادم بی حجاب وبی ایمانی می شم پی خدا مصلحت دونسته من همین جور چاق باشم تا همین مانتوهای گل گشاد ومشکلی ومقنعه سرم باشه وحوس گناه نکنم تا این حد من در بست خدا رو مسعول چاق بودنم می دونستم
تا اینکه برای اولین بار اینجا بود به نقش خودم و مسعولیت خودم در شکل گرفتن وضعیت تناسبم پی بردم وقتی با کلی دلیل وبرهان وسوال وجواب در آخر به این نتیجه رسیدم که خودم مقصر وضعیتم هستم ومسعولیت چاقیم رو به عهده گرفتم ودیگه دنبال مقصر نبودم در ببرون از خودم تازه به آرامش رسبدم دیگه بغض وکینه ای در دلم نبود دبگه شبا تا دیر وقت با افکار منفی سر نمی کردم وسناریو برای خودم تعریف نمی کردم واواین دستاورد من از پذبرش مسعولیتم ارامش وخواب راحتی بود که نسیبم شد من همیشه به حال کسانی قبطه می خوردم که تا سر می زارن روی متکا خوابشون می بره والان خودم دقیقا همون جور شدم اینقد اروم شدم اوایل می ترسبدم مریض شده باشم که چرا من اینقد بی خیال شدم واینقد تا اراده می کنم خوابم می بره وهمسرم می گفت خوشحال باش تو همیشه تا صبح چند بار می رفتی تو تراس ومی اومدی ببینی اتفاقی نیغتاده زلزله نیومده چیزی نشده حالا می ترسی چرا راحت می خوابی
دلیلش این بود که من دیگه یقه کسی رو نمی گرفتم اگه رفتار پر خوری رو انجام می دم دبگه دنبال گله وشکایت ومقصبر نیستم می گم خودم انتخاب کزدم خودم خوردم دیگه کاری که از خودم سر زده واینجوری همه چی در درون خودم حل می شه وچون پای کس دیگه ای در میان نیست اعصاب خرابی وگله وشکایت وخودخوری ودرگیری ندارم
ومن به این نتیجه رسیدم این به شکل یه باور ویه عادت در من تبدیل شده که همیشه برای هر کاری دنبال مقصر باشم دیگه خود به خود هر اتغاقی بیفته حتی ساده ترین اتفاقات من فوری کسی رو مقصر اون می دونم
اگه مثل همین اضافه وزنم مسعولیت احساس خوب وحال خوبم در زندگی رو به عهده بگیرم دیگه به خوشبختی واقعی می رسم
من عادت کردم برای هر چیز ساده ای غر بزنم واونو بررگ کنم ودنبال مقصر باشم اینجوری حجم زیادی از افکار منفی رو در ذهنم تلنبار می کنم ودیگه جایی برای افکار مثبت وگوشی برای شنیدن اتغاق های خوب نمی زارم هرچیز خوبی هم رخ بده از نظر من بی فایدس چون در مقایسه با اون همه حال بد وافکار منفی اونو ناچیز می دونم برای همین چیزی خوشحالم نمی کنه همیشه ناراضی هستم در ظاهر چرا ادعای خوبی وحال خوب ودارم شوهرم ودخدرم رو نصیحت می کنم اما ایمانی به حرفی که می زنم ندارم نشانه اش هم اینکه هنوز حال من بستگی به خوب رفتار کردن همسرم داره اعصاب ارام من بستگی به اخلاق خوب دخترم داره
من وقتی می تونم ادعا کنم که حتی اگه کسی بیاد بدترین حرف هارو بهم بزنه من بهم نریزم وخودم رو مسعول حال خودم بدونم وبگم مقصیر منم که اون حرف باعث شدبهم بریزم
بارها این جمله رو به همسرم گفتم که اگه می خوای من خوب باشم تو باید خوب باهام رفتار کنی اگه تو بد باشی منم بد می شم واین کاملا اشتباهه حال من نباید خوب بودنش وابسته به کسی باشه چون من اونم ادمه ونمی تونه تضمین بده همیشه حالش عالی باشه تا منم خوب باشم اگه مسعولیت حال من دست دیگران باشه پس اونا هر جور که بخوان می تونن حال منو تعقیر بدن ومن عروسک خیمه شب بازی دست اونا هستم
خیلی اتغاق می افته ظهر که دخترم از مدرسه میاد سر یه چیز خیلی الکی با هم بحثمون می شه ومن همیشه اونو مقصر می دونم می گم تو چه می دونی من چه زحمتی از صبح تا حالا کشیدم تا وفتی تو بیای خونه مرتب باشه نهار اماده باشه اتاقت تمیز باشه واونقد حرص وجوش می خورم که بدنم می لرزه حالا که دارم در آرامش بهش فکر می کنم می بینم اونی که حال منوبد می کنه خودم هستم اون بیچاره که نخواسته من این همه زحمت بکشم خودم دلم خواسته این کارها رو بکنم وحالا هم خودم دارم خودمو اذیت می کنم نقش اون این وسط هیچه واقعا چرا من بخاطر شنیدن یه حرف که از نظرمن ناسپاسی هست باید اینقد بهم بریزم که کل روزم رو به جهنم تبدیل کنم
مدتی بودشعله وسطی اجاق گازمون خراب شده بود یعنی شعله اش خیلی زیاد بود من چندین بار به همسرم گفتم درستش کن این یه بار یه بلایی سرمن میاره دقیقا همین جمله رو چندین بار تکرار کردم ووافعا هربار اون شعله رو روشن می کردم منتظر اتفافی بودم تا دبروز ظهر که غذا درست کردم وبا یه ظرف روغن گذاشته بودم گرم بشه بریزم رو برنج ودیگه کاری نداشتم تنها خونه بودم ودخترم هم هنوز نیومده بود به کل یادم رفت گاز روشنه وروغن داره داغ می شه اومده بودم بیرون از اشپز خونه
بعد چند دقیقه از بوی روغن سوخته متوجه شدم من گازو خاموش نکردم رغتم دیدم کل ظرف آتیش گرفته ویه وضع بدی بود به زور خاموشش کردم کل خونه پر دود شده بود در وپنجره هارو باز کردم هود وسبنک وهمه چی پر دود چرب شده بود همون لحطه که شعله گاز رو دیدم یاد حرف همیشگی خودم افتادم که این گاز بلا سرم میاره وشوهرم رو مقصر دونستم در حالی که این شعله اصلا اونی که من می گفت خرابه نبود در اثر بی احتیاطی خودم این اتغاق افتاد ولی من جوری شوهرم رو مقصر دونستم که انگاز اون با دست خودش اومده بود واین کار رو کرده بود حتی یه لحظه غفلت خودم رو دلیل این اتغاق ندونستم برای همین بهش پیام دادم وکلی حرف بارش کردم تو چی فلان وبهمان اونم بیچاره کلی نگران شده بود وزنگ زد که چه اتغاقی افتاده ومن گفتم تو مقصری چون دیشب ناشکری کردی چون غر زدی چون گاز ودرست نکردی چون این خونه رو گرفتی وچی وچی
واین وافعا همیشه برام عادت شده یه کسی رو مقصر بدونم
از امروز واقعا صد درصد مسعولیت حال واحوال خودم رو در هر زمینه ای را به عهده می گیرم
من مسعولیت احساسم را به عهده می گیرم
هیج چیزی خارج از من نبست وهمه چی در درون من باید حل بشه اگه برای چیزی حالم بد شد باید در وجود خودم علتش رو جویا بشم نه در اطرافم
از اینکه حوصله کردین از شما عزبران سپاسگزارم
سلام سلام
به استاد عزیز و دوستان گرامی
سپاسگزار خداوندم که تو این دوره توفیق دارم که باشم و سپاسگزارم از استاد عزیز بابت این فایل فوق العاده
هنوز گوش ندادم یا ندیدم فقط تصویر رو دیدم و متن رو خوندم
توی تصویر که عکس دو تا دست که اشاره به مقابل میکنه رو من اینطور برای خودم تصور میکنم:
تصویری که از بچگی از این اشاره انگشت دست تو ذهن ما هک شده مقصر کارهای ما نفر مقابل یا شرایط مقابل ما هستش در صورتی که اگر با دقت به تصویر نگاه کنیم سه انگشت پایینی به سمت خود ما داره اشاره میکنه و میگه تمام مقصر و سازنده زندگی الانم فقط و فقط خودمم نه کس دیگه، ینی این زندگی با هر شرایطی که هست فقط سازندش خودمم چه خوب چه بد، پس باید تمام تلاش رو کنم تا بتونم به خودم بفهمونم خالق زندگیم فقط خودم هستم نه جامعه ، نه خانواده ، نه پدر نه مادر نه مدرسه نه دانشگاه فقط درصورتی میشه به دیگران و یا خارج از خود قدرت داد که باور داشته باشم بقیه میتونن تاثیری تو زندگیم داشته باشن همین .
وقتی موفقیتی در زندگی کسب میکنم وقتی خرید پر سودی میکنم وقتی خونه خوبی میخرم به همه میگم خودمم کردم خودم تلاش کردم خودم خواستم ولی خدا نکنه یه اتفاق بد بیفته یه ضرری کنم یه خرید بدی کنم با قدرت تمام مقصر اون اتفاق رو بقیه میدونم چجوریه تو موفقیت خودم ولی تو شکست دیگرانه؟
این جای تفکر داره؟
سلام به استاد عزیزم
چقدر آگاهی های این فایل به من کمک کرد خیلیی ممنونم ازتون
چند مدتی میشد که تو موصوع سلامتی دچار مشکل شده بودم و مدام این افگار که خدایا این چه مشکلی سر راهم قرار گرفته تو سرم میپیچید
ولی مدام به خودم یاد آوری میکردم من خودم این شرایط رو بوجود آوردم
این نگاه که حتما تو این موصوع نیاز که من رو خودم کار کنم و خدا اینو برام نشونه گداشته خیلی به من امروز کمک کرد
این مسائل نشون میده که باورهای سلامتی من مشگل داره و من باید روش کار کنم
و یه موصوع مهم دیکه ای که تو این فایل بهش پرداختید این بود که من فک میکردم اوناییکه با تعییر ذهن تونستن تغییراتی تو زندگیشون ایجاد کنن
هیچ مساله نداشتن و همون اول خوب درک کردن همه چیزرو
ولی اینطور نبود
وقتی ما شروع به تغییرمیکنیم همون اول همه چی درست نمیشه
وقتی به خودم نگاه کردم دیدم من انتطارم این بود دیگه رو تو اثر نداره
تو دو سال داری رو خودت کار میکنی پس کو نتیجه
نتیجه رو درآمد، رسیدن به خواسته ها میدیدم و ۰ون اینطوری فکر میکردم اون آرامشی که باید داشته باشم رو هم نداشتم
ولی وقتی رو خودم زوم کردم دیدم دقیقا منم همینطوری
حداقلش اینه که وقتی مسئله ای پیش میاد دنبال مقصر نیستم و میگم حتما باور اشتباهی دارم
یا مثلا کسی رو میبینم که تو شرایط بد یا خوب هست میگم اون جای درستشه حتما نگرش های درستی داشته
و گرنه خدا هرگزاشتباه نمیکنه
میبینم دیگه چیزی رو به شانس ربط نمیدم
و میگم حتما باورهای درستی داشته
منی که قبلا فک میکردم نمیشه از تو خونه به درآمد رسید یا منی که بچه کوچیک دارم باید همین شرایط رو تحمل کنم حالا به فکر مستقل شدن افتادم
و دارم روی خودم کار میکنم
مدام تو این مدت ذهنم گفته چی شد پس ؟
چرا نتیجه ای نیست ؟
ولی من ناامید نشدم و دارم ادامه میدم
چون مطمئنم این مسیر نتیجه میده
مسیر اشتباه نیست من باید بیشتر رو خودم کار کنم .
خدا رو شکر میکنم هدایت شدم به این مسیر و این سایت وشما استاد عزیز که انقدرررر ساده مطالب رو بیان میکنین
سلام استاد عزیز صبح شما بخیر و شادی
استاد درمورد اینکه فکر کنیم ما خوشبخت هستیم و حسرت گذشته را نخوردید و نگران آینده نباشید خوشبخت هستی
من با داشتن شغل ومسکن -ماشین – ۴ فرزند و همسری مهربان واقعا خوشبختم و از خداوند بابت این همه نعمت سپاسگزارم
استاد خیلی ممنون از شما که با این فایل که مقصر اصلی زندگی شما کیست ؟ جواب درست را به این سوال دادید خودم خودم خو.دم
و چقدر ما درکارهایمان خودمان را بی تقصیر میدانستیم و دیگران را مقصر و جالب که حرفها و کارهای خودمان را حق و دیگران را ناحق می دانستیم .
اگر قبل از اینکه با این سایت آشنا بشوم کسی بهم میگفت مقصر تمام مشکلات خودت هستی ناراحت میشدم و شاید با او برخورد میکردم ولی الان خدا راشکر به آن سطح از آگاهی رسیدم که تمام اتفاقات در زندگی را خودمان به وجود میاوریم و جذب میکنیم و به قولی برای آنها در جامعه شاهد جمع میکنیم با صحبت کردن در مورد آن موضوع با دیگران
من چند وقتی است در محیط کارم از پست مدیریتی کنار رفتم . اوایل خیلی ناراحت بودم که با سابقه ۲۳ سال من به پست کارشناسی تنزل پیدا کردم همه را مقصر میدانستم و از همه دلخور بودم که من خیلی بیشتر از توانم در این پست کار کردم و دیگران نتوانستند پیشرفت من را ببینند و اصلا دیگر نمیخواستم به سرکار بیام چون فکر میکردم رفتار همکاران با من عوض شده ، درحالی که هرکسی به کار خودش مشغول بود و شاید چند روز صحبت میکردند و من این جور فکر میکردم و چقدر افسوس خوردم که به خاطر نظرات دیگران خودم را سرزنش میکردم . الان بعد از ۶ ماه متوجه شدم که خودم مقصر بودم چون داشتم خود و خانواده ام را اذیت میکردم و خیلی از همکاران هستند که خانواده در اولویت اول انها است و کار دوم درحالی که من از صبح تا ظهر رئیس اداره عمومی بودم و ۱۱نفر زیر دست من کار میکردند و باید جوابگوی تک تک انها باشم و چقدر خودم را اذیت میکردم و خیلی از مواقع مجبور بودم خودم جای نیرو غایب کار کنم و جایی دیده نمیشد با اینکه فرزند ۳ ساله داشتم و حق شیفت فرزند پیش دبستانی در سرکار می ماندم و یا دلسوزیهای الکی برای همکاران در دوران کرونا ( مثلا به کارپردازی ۴۰روز مرخصی دادم در حالی که ۱۵ روز بس بود و مابقی ان از سر دلسوزی بیجا بود و خودم کارها را انجام میدادم و هیچ کس هم قدردان کار من نبود ) الان متوجه شدم که باید درمحل کار طبق قوانین رفتار کرد و همدردی بیجا موجب میشود که وظیفه بدانند الان به مدت ۶ ماه است که خدا را شکر با این سایت آشنا شدم و کاری به کار همکاران ندارم راس ساعت میام و راس ساعت هم میروم و با خیال راحت با خانواده ام هستم و خدا را شکر اصلا تلفنی از محل کار به من نمیشه درحالی که قبلا من در منزل تا ساعت ۱۱/۵ شب جوابگوی کارهای مربوط به ادارات تابعه و یا برون سازمانی بودم و همیشه همسرم ازاین موضوع شاکی بود.و اصلا وقتی برای سرگرمی و بودن درکنار همسر و فرزندانم نداشتم و متاسفانه به انواع بیماریهای عصبی و استرسی و بیخوابی در شب مبتلا شده بودم الان متوجه شدم بعد از ۲۳ سال که باید درمحیط کار با همکاران مثل یک رهگذر برخورد کنی و نباید با انها زیاد صمیمی باشی چون کاری برای تو انجام نمیدهند و اصلا نباید از زندگی خصوصی و شخصی شما مطلع باشند چون با دلسوزیهای بی مورد در جمع همکاران شمارا ناراحت میکنند و الان گاهی شده من بعضی از همکاران را به مدت ۲ ماه است ندیدم و هیچ خبری از اتفاقات سازمان ندارم و چقدر خوبه که گفتند بی خبری بالاترین شادی است الان متوجه این حرف شدم و خدا را شکر میکنم که با این سایت آشنا شدم و روز به روز بیماریهای من کمتر میشه و ساعت بیشتری را با خانواده ام هستم . ممنون از شما استاد که این آگاهها را به ما میدهید
خدا را شکر که امروز ایدا را دیدم و از طرف من صورت ماهشون را ببوسید و انشاالله درکنار شما عمری با عزت داشته باشند
سلام برا خدایی که به من زندگی بخشید زمان دادکه برای زندگی بهتر به اگاهی خودم اضافه کنم
سلام بر اسناد وهمه عزیزان
اولین مرحله هرانسان قبول کردنکه زندگیبیکم کاست چهخوب وچه بد مسئول فقط خودمن هستم ه دچارمشکل شده مفصر خودم هست اگه زندکی شیرنی رو تجربه میکنم این خودم هستم ازلیرون هیج کس مسئول هیچ درزندگی من نیست باره همین مسئله به من به سخثه خیلی کمک گرد
چون وفتی من خودممقصر دوستم اون زمان متوانم خودم درستش کنم ولی تازمانی که هرمشکل رک به گردن هرعوامل بیرونی بنرازم اون زمان چون دیگران رو دلیل این مشکل که دارممیدونم به خودم نمیتوانم هیج کمکی کنم چون در دید من چطورمیتوان دیگران رک درست کنم تا مشکل من حل بشه
توزمینه چاقی فبل از وردبه سایت من زمین زمان رو مفصر میدوستم کمی خودم رونه کامل همه کس همه جیز رودلیل برای چاقی زیادخکدم میدونستم این مرحله قبول چون به شکل تسلیم وهدابت خداوند من به سایت وارد شدم توستم این مسیله قبول کنم چون دیگه تسلیم واقیدشدم اون زمان برای خودم با بودن توسایت ثابت شد که خودم این همه مشکل برای خودم تراشیدم حالا باید برطرفش کنم برای تغییر کردن هم اول همین کاررو بایدانجام داد اول بابد به خودمون هم وقت وهم تغییر رو فبول داشته باشیم که با تغییر ذهنم وتغییر رفتارم به خودم یی روش درست روهدیه بیدم با روش فبل که من خودم دچارمشکل کردماگه تومسیر جدید همون افکاروهمون رفتار وهمون عمل کردو داشته باشم امکان نداده که من متناسب بشم چون کل مسیر چاقی رو اوردم تومسبر لاغری چطوری امکان داره با روش چاقی من تومسیر لاغری بدون تغییر لاغر بشم هیچ امکان نداره پس من باید تغییرکنم تا بتوانم تو مسیر لاغریی ازهمه مراحل بالا به شکل مسیر لاغری استفاده کنم ونتیجه که به دست میاد صد در صد لاغریی هست نه چاقی
تعییر کردن مرحله ای هست که به من توان زیاد داده که با شور وشوق وانکیزه زیاد تومسیر باشم ادامه بدم تازه با بورن مسیرهای دیگه رو جلوی من قرا داده تا با بودن تومسیرهای دیگه بتوانم توجند مسیر حرگت کنم وتغییران رو کم کم واهسته اهسته به دست بیارم مثل زمانی که میخواستم لاغری رو به دست بیارم اون به شکل ارام ارام واهسته حرکت کرد م تومسیرموندم وجالا بعدازجند ماه کم کم دارم نتبجه دریافت میکنم تا نتیجه اخرکه لاغریی هست اون زمانی به دست میارم که ادامه بدم کم کاری نکنم همه اموختهای خودمروکامل به کاره بگیرم درنتیجه به چاقی توجه نکنم لاغری رو توحاشیه قراربدم توزمان خودش به لاغریی میرسم تواین زمینه من وفت دارم تومسیرهای دیگه هم کارکنم تا این پازل به شکل خوبی چیده بشه ومن دسناورده بهتری روبه خودم هدیه بدم اون رمان دستاردم پر ثمره است تا تویی مسیر فقط باشم تواون مسیر فقط کارکنم
خدا به همه عزیرانی که فرزندی نداره ازگل دختر شما بده خدا شمه وهمه خانواده شمارو درسحت سلامت نگه داره
خداپشت وپنا هتون یاحق حق نگه دارتون
سلام و درود به استاد عزيزم
در ادامه پيدا كردن رد پاي شما رسيدم به اين فايل در روز ۲۸ ام حضورم در اين سايت
من پيدا كردم كه چه تغييري بايد درون خودم انجام بدم تا نعمت هايي كه ميخوام برام بياد
من متوجه بودم كه تغييرات بايد درون من اتفاق بيوفته
البته كمي هم به تغييرات همسرم نظر داشتم
كه ايشون هم بايد تغييراتي در كسب و كارش ايجاد كنه يا تغييراتي در باورهاش يا هر چيز ديگه اي
اما هميشه به خودم ميگفتم طبق چيزايي كه من ياد گرفتم ، اگر من تغيير كنم افرادي كه با من در ارتباط هستن هم تغيير خواهند كرد
و به خودم ميگفتم پس من هنوز اون تغيير بنيادي رو نكردم كه همسرم هم هنوز تغيير نكرده
و امروز كه متوجه شدم تغيير اساسي كه بايد در وجود من صورتت بگيره اينه كه من بايد شكرگذار اون چيزهايي باشم كه دارم
شكرگذاري با احساس خوب
نه فقط كلمه باشه كه ديني رو از سر خودم باز كرده باشم
بايد بفهمم اون چيزي كه دارم برام چه خوشبختي هايي آورده … و اگر نبود چي ميشد…ميتونم با اين فرمول به احساس خوب در سپاسگذاري برسم
انقدر خداي من بزرگه كه زود فراواني رو در ذهنم بزرگ ميكنه…به همين دليل داشته هام برام خيلي كوچيك ميشن
اما بايد خودمو مقايسه كنم با قبل از اين داشته ها اونوقت بزرگي اين داشته ها به چشمم مياد
من اين ترمز رو در خودم پيدا كردم و فهميدم يك مرز باريك هست بين اون باوري كه ما از فراواني در جهان در خودمون ميسازيم و اون نعمت ها و اون اندازه از فراواني كه در زندگيمون داريم
اون مرز باريك ميتونه يك سد بزرگ باشه
براي من كه شده بود و خدا روشكر امروز پيداش كردم
من انقدر ثروت توي جهان دارم ميبينم كه از خدا طلبكار شده بودم و هي بهش ميگفتم اينهمه هست چرا به من نميدي
هي ميگفتم مگه كم داري پس چرا فلان چيزو نميدي
در حالتي كه من بايد نشون ميدادم كه اگر بده چي ميشه
چطور بايد اين كارو ميكردم ؟!
با همين نعمتي كه مشابه اوني هست كه ميخوام
ايني كه دارم چقدر داره منو خوشحال ميكنه كه درخواست بيشترشو دارم
من يه قاشق آب نشون خدا ندادم …ازش توقع دارم دريا رو نشونم بده
خدا رو هزاران بار شكر كه امروز پرده برام افتاد
از خودش هدايت ميخوام هر روز مثل امروز و بيشتر از امروز بر من آشكار كنه اون نقاط تاريكي رو كه بايد تغييرش بدم
و بهم توفيق تغييرش رو بده
آخر فايل هم آيداي عزيزمون وارد صحنه شد و من براي يك لحظه ذهنم استاپ شد اصلا نميتونستم به ياد بيارم قبل از ديدن آيدا توي سرم داشت چي ميگذشت
همون يك دقيقه رو زدم قبل و دوباره ديدمش
روي ماهش رو از طرف من ببوسيد
خدانگهدار
با سلام خدمت شما،
امیدوارم که هر جایی باشین در راستای تغییر افکار خودتون باشید و در مسیر آدم بهترین بودند از طریق افکار بهتری داشتن باشیم،برای من خیلی جالب است که میدانم بعضی آدمها همیشه به دنبال مقصر زندگی خودشان هستند و در گذشته به این فکر میکنند که چرا کسی به ما نگفته راه درست چیز و مارو هدایت نکرده و به ما تجربیات خودش را یاد نداده اگر دقت کنید که هر فردی که در نوجوانی و چه در میانسالی و پیری این قابلیت تغییر را در ذهن خودش دارد اما انسانی که نمی خواهد این را بپذیرد و این تغییر خوب را برای خودش مفید بداند هرگز عوض نمی شود و در همان آن افکار خودش زندگی میکند اگر ما از گذشته ناراضی هستیم اگر خودمان را گناهکار میدونیم اگر مشکلات زندگی مان را مقصر آن دیگران هستند این ریشه در افکار ما از کودکی تا به حالا دارد و باید به این دقت کنیم که چرا نخستین میدونیم دیگران رو در صورتی که با افکار خودمان را با تغییر خودمان میتونیم زندگی رو هم درست کنیم حالی از مشکلات و افکار منفی کنیم و خودمان را مقصر چرا نمی دانیم چرا نمی گویم که من برای خودم کم گذاشتم از زندگی استفاده کافی نبردم لذت کافی نبردم آنچه که در شرایطی که برای من مهیا بود استفاده نکردم،
خیلی خوبه که احساس خوبی داشته باشیم خیلی خوبه که افکار مثبتی در رابطه با آنچه در دو رمان اتفاق میافته داشته باشیم خیلی زیباست جهان با افکار مثبت و با طعم های قشنگ خدا نگاه کنیم و خیلی خوب است که یک انسان جدید با افکاری جدید و در زندگی که خودمان آن را ساختیم و میخواهیم باشیم من باور دارم به این که این قانون جهان است که ما به هر چیز در جهان که فکر میکنیم بر اساس همان فکر و نگرش ما جهان هم به ما پاسخ می دهد این خیلی جالب است و برای من باور عمیق شده که این رو قبول دارم زیرا من خودم رو یک انسان شاد همراه با آرامش و در سلامت کامل از نظر جسمی و افکار هم می دانم خیلی خوشحالم از این تغییرات خوبه خودم خیلی سعی می کنم که از مسیر ذهنی خودم خارج شوم و از این سایت بسیار مفید دور نشوم اما گاهی وقتا همانطور که افکار آدمها تغییر میکنند یک چیز هایی پیش می آید که ذهنی من را به هم میریزد و در لحظه یک حرف خشونت آمیز یا یک عکس العمل سریع را نشان می دهم اما بعد که این تمام می شود به خودم نگاه می کنم و می گویم من که آدم جدیدی هستم و در راستای تغییر افکارم هستم دیگر نباید مثل گذشته زود از کوره در بروم و یا کسی را مقصر عصبانیت خودم را می توانم با کنترل افکارم با کنترل اعصابم به یک موضوع فکر نکنم ،
برای مقصر دانستن زندگی همیشه بهانه و دلیل وجود دارد اما اینکه خودمان را مقصر بدانیم بسیار دشوار است،زمانی که تصمیم گرفتم خودم رو تغییر بدم دیگه دنبال مقصر در زندگی نبودم و کاری نداشتم که کی مقصر در زندگی به جای این افکار خودم رو بررسی کردم و همه مشکلات از افکار آغاز میشه و نگاهمون رواز مقصر دونستن کسی رو عوض کنیم ،نگارش مون رو تغییر بدیم شرایط زندگی هم تغییر میکنه و من دیگه اون آدم سابق نیستم تا وقتی حالت خوبه من در ارتباط با اطرافیان باشه من در نوسان خواهم بود هم این من مقصر هستند که به حرفهای دیگران فکر میکنم و پروبال می دهم باید بدونیم افکار قابلیت تغییر را دارند و از شرایط استفاده درستی داشته باشیم و به دنبال مقصر در زندگی ما نباشیم با ایمان و توکل و باور به خدا و اعتماد به خدا با افکار و احساسات خوب زندگی خودمان را زیبا کنیم و در راستای اهداف بهتر شدن ذهن خودمان باشیم،
باتشکر از شما
بنام خدا
درطی مسیرزندگی دریافتم که تنها کسیکه زندگی منو میسازه خودمم. شاید چندروز پیش این اعتقاد رونداشتم. چطور منی که اینهمه نتیجه ی خوب دراین مدت از این سایت گرفتم دوباره داشتم لیز میخوردم تو مسیر زندگی این. فایل امروز خیلی به من کمک کرد دوهفته ای بود که واقعا درگیر حاشیه های زندگی شده بودم همش فکر میکردم مشکل کجاست پس .به این نتیجه هم رسیده بودم که فقط لاغرشدن کافی نیست تغییر دادن شخصیت من هم مهمه اون چیزهایی که باعث ناراحتیم میشه افتاده بودم دنبال مقصر گشتن. بااینکه ازاون زمان که شروع کردم به عمل کردن به دوره ها جسمم تغییر کرده دوباره به خاطر حرف دیگران داشتم از مسیرم منحرف میشدم اما یه صدایی در من بهم می گفت ادامه بده ودلسرد نشو با اینکه مشکل جای دیگر ی بود توفایل دوازدهم صعودو سقوط بودم تمرین میکردم می شنیدم و درک میکردم بعدیاد این افتادم که من غذای روحم روبه خودم اونطور که باید ندادم امروزبا این فایل به این نتیجه رسیدم که من هستم که مقصر زندگیمم وبه این نکته هم رسیدم که انقدر باید تکرار کنم تا جایی که بتونم درمورد خودم نظر داشته باشم و اجازه ندم دیگران درمورد م نظر بدن وبه این برسم که مقصر کسی از بیرون نیست بلکه خودم هستم و اینکه تغییر کردن نیاز به بهاداره همانطورکه خیلی چیزها درزندگی بابتشون بها پرداختم و دیگه نیازی نیست کسی رومقصر بدونم منم تا قبل از اینکه این فایل رو بشنوم تسلیم شد ه بودم به یک حس رسیده بودم دربارهی زندگی وحتی مریضی من داشتم لاغرمیشدم اما میدونستم که فقط لاغری کافی نیست جنبه های دیگه هم باید تغییرکنه وبه یک نتیجه هم رسیدم درباره ی آدمها درهر حالتی و شرایطی باشی اونا میخوان حرف بزنن پس زندگی کنم تازه این روزها دارم خدای درونمو میشناسم وجسممو وامروز با این فایل هرآنچه که لازم داشتم برای بهترشدن حالم وجود داشت ویک حس سبکی پیدا کردم وخودمو تغییر میدم در همه ی جنبه های زندگی وقتی این فایلو شنیدم حرفها به دلم نشست چیزهایی بود که تو دلم بود واین حرفا داشت بیان میشد و ازاستادسپاسگزار م واول ازهمه ازخدا که همیشه کنارم بوداماحواسم بهش نبود.پس ادامه. میدم باقدرت وباتمام وجود من با خدای درونم برای تغییر زندگی باهم هم سو میشیم و زندگی خلق میکنیم یک زندگی آگاهانه و موفق برای خودم.توجه و ورودی ذهنم همش سمت ناخواسته هابود حرف زدن درمورد مریضی ومشکلاتی این چنینی حواشی دیگه اما به یک آن دنبال این فایل گشتم تصویرش اومد و ازاونجایی که دانلودش کرده بودم شروع کردم به دیدن و ازامروز تصمیم گرفتم درمورد چیزی که دوست ندارم حرف نزنم وفکر میکنم این شروع خوبی باشه وحتما خواهدبود چون میتونم ازاین به بعد افکار خودم رو دسته بندی کنم.🌹🌹
زندگی ما براساس نگرشها افکار انتظار و باور های ک ازقبل در ذهن ما هستند شکل میگیره
میخوای بدونی ک اینده تو چجوریه
چ نگرش و چ انتظاری در مورد اینده داری چ پیش بینی میکنی اون اینده تو میشه
چ افکاری در ذهن تو مرور میشه از همون جنس جهان وارد زندگیت میکنه
خوشبختی چیه میزان ارامشی ک در زندگی تجربه میکنیم
ما باید مسائلی ک ذهن ما رو بهم میریزه رو شناسایی کنیم و حلش کنیم و بقیه رو مقصر ندونیم خودمونومقصر بدونیم و در صدد حل اون باشیم ب میزانی ک حال ما ب دیگران ربط پیدا کنه باختیم
بدنبال مقصر در بیرون خود نباشیم
تو نمیتونی بقیه رو تغییر بدی ولی میتونی خودتو تغییر بدی
ب میزانی ک حالت بده مقصر خودتی و باید اینو ی فرصت بدونی ی چراغ ک خدا داره نشون میده داره تقلب میرسونه ک فلانی اینجا ت میلنگه اینجا رو درست کن
من ۸ سال از زندگیم همه رو مقصر دونستم الا خودم
من مسیر اشتباه رفتم تغییر کردم برای دیگران تغییر کردم براساس انتظار دیگران
خودم بودن رو فراموش کردم اصلا فریبا رو ادم ندیم
من اشتباه کردم ولی خوشحالم ک خدا راه رو داره بهم نشون میده
۸ سال از بهترین روزهای زندگیم درگیر این و اون بودم این اونو میخواد این و نکنم فلانی ناراحت میشه فلانی اینو میگی
نتیجش چی شد ی فریبای گوشه گیر منزوی بدون اعتماد ب نفس و چاق و بیمار.
ولی تغییر یک انتخاب من تغییر کردن رو انتخاب کردم انتخاب کردم ک حال خودمو خوب کنم و حالم ب هیچکس مربوط نیس من نیومدم ک انتظارات بقیه رو حل کنم من اومدم ک خودم باشم خودمو زندگی کنم این بقیه هر چقدم خوب باشی باز ی چیزی پیدا میکنن این ادما از خدای خودشون شاکین چ برسه ب من
تصمیم گرفتم خودم باشم مثل ی حیون ک همیشه خودشه درگیر کسی نیس
مثل طبیعت مثل اسمون میخوام ب طبیعت خودم بازگردم میخوام کنترل کنم خودمو ذهنمو از بقیه و از اطرافم رها شم
میخوام مثل ی عنکبوت باشم و تارهای ذهنمو از نو ببافم
میخوام از میون این جماعت طلبکار خودم باشم و
خودم بودن رو دوس دام چن خودمم
همونی ک میخوای همونی ک دوس داری
سلام استاد
استاد من هر چی برای لاغری فایل گوش کردم و تمرین انجام دادم بی فایده بود چرا خیلی از شلوارهای تنگم اندارم شد ولی فقط در این حد هنوز باید حجمی از چربیها رو بعد دو سال و خورده ای با خودم حمل کنم استاد من واقعا شاگرد پر تلاشی بودم تمام فایل ها رو گوش کردم تمام نکات عمل کردم ولی هنوز وقتی عکسی از خودم میبینم باور نمیکنم که اقدر چاق باشم و تو اینه هم وقتی خودم میبینم اخساسم بهتر لطفا با نفس حقتون کمکم کنید استاد نمیتونم دوره را رها کنم یا اینکه مثل قبل رژیم بگیرم چون دیگه راهی جز اینجا وجود نداره ولی اینجا هم برای من بی نتیجه بوده استاد کمک کمک کمک
سلام دوست عزیز اگر به تمام جملات استاد دقت کنید وعمل کنید پایان این راه فقط موفقیت هست اگر دوره شرکت کرده باشی که باید یاد بگیریم اندازه نیاز بدنمون غذا بخوریم نقطه سیری خودرا پیدا کنیم ومهم تر از همه برای خودمون ارزش قایل شویم فیلم راز رو نگاه کن حتما موفق میشی نگران نباش،.دوباره دوره رو بادقت دنبال کن
ممنونم عزیزم
سلام به شما
مقصر اصلی خودمونیم بپذیر راها بهت گفته میشه
دوره ورود به ضمیر ناخوداگاه خیلی کمک کنندس واقعا طوفان بپا میکنه تو اینستاگرام ۱۰تا فایل اخر استاد فوق العاده کل سایت رو خلاصه وار گفتن خود من تغییراتم از یک فایل یک دقیقه و نیم شروع شد با اینکه تقریبا کل دوره ها رو خریدم و ۱۶۰۰روز تو این سایت ثبت نام کردم ولی کل تغییراتم از زمان شروع دوره ورود به ضمیر ناخوداگاه شروع شد.
به نام خدایی که راه رو نشونم میده / سلام به استاد عزیزم و دوستان همراه
جقدر مطلبی که نوشتین رو دوست داشتم استاد….و چقدر بهم یادآوری کرد که منم این آزادی در شغل رو خیلی دوست دارم داشته باشم…اینکه دو روزه یهو بخوام برم تا شمال از یه هفته قبل نخوام هماهنگ کنم و مرخصی رد کنم و …خیلی دوست دارم درآمدم وابسته به مکان و زمان نباشه و از خدا خواستم که هدایتم کنه به مسیری که این خواسته ها رو همراه با لذت و آرامش و پول برام فراهم کنه … متنتون مثل همیشه عالی بود، صحبت هاتون هم که شیوا و واقعیت محض
از سال ۹۷ که در برخورد با یه تضاد بزرگ توی زندگیم، با قوانین جهان آشنا شدم، حرف منتورم که بهم گفت: مقصر همه اینها فقط خودتی مثل سیلی خورد توی گوشم … این مساله سخت ترین چیزی بود که توی قوانین دنیا باهاش آشنا شدم و باید می پذیرفتمش…اینکه هرآنچه به من گذشته زاده افکار و باورهای خودمه و این منم که رفتار بقیه رو در برابر خودم تعیین می کنم. منی که یک عمر انگشت اتهامم سمت بقیه بود که پدر و مادرم اینجور، همسرم اونجور، خانواده همسرم اونجور، بچه هام اینجور، همکارام اونجور، خدا که به قول استاد سردسته متهم ها … حالا چطور باید اینو بپذیرم که همه چیز دست خودمه و من مسئول همههههههه اتفاقات زندگیم چه خوب و چه بد هستم؟ مثل دوران دانشگاه که اگه نمره خوبی می گرفتیم می گفتیم: ۱۸ شدم، ۱۷ گرفتم … اما اگه کم می گرفتیم یا میفتادیم می گفتیم: ۱۲ داد بهم، انداخت منو …. توی زندگی هم یه عمر یاد گرفته بودیم که خوبی ها و موفقیت ها رو تاج افتخارمون کنیم اما ضعف و شکست و ناکامی و خیانت و هرچی منفی رو بندازیم گردن بقیه
اعتراف می کنم هنوزم سخت ترین کار توی زندگیم که گاهی یادم میره، همینه که تمرکزم روی خودم و حال خوبم باشه، بقیه خودشون درست میشن…این منم که باید تغییر کنم … وقتی من تغییر کنم و مدارم بالاتر بره، اطرافیانم هم یا تغییر می کنن یا به راحتی از مدارم و اطرافم خارج میشن … من گاهی همین مساله که مهم ترین قانون دنیاست رو یادم میره و هی باید به خودم یادآوری کنم
ولی تو این مساله واقعا دستاوردهای خیلی بزرگی داشتم تو این سه سال … تغییراتی که توی محل کارم و همکارهام ، توی زندگی شخصی دیدم همه نتیجه کار روی خودم و تغییرات خودم بوده …مرسی استاد که یادآوری کردین که متهم ردیف اول زندگیم خودمم ….ضمنا من قربون این آیدای شیرین عسل برم که اینقده خوشگل و بانمک حرف میزنه…خدا حفظ کنه براتون
سلام هانیه جون
دیدگاهت رو خیلی دوست داشتم و خیلی خوشحالم به این درجه از رشد و آگاهی رسیدی و کلی برات ذوق کردم
چه خوبه که در کنارمی دوست آگاه من 🫂
سلام استاد و دوستان گلم
وقتی وارد سایت شدم عنوان فایل دیدم خیلی برام جالب بنظیر رسید فوری رفتم متن خوندم و فایل دانلود کردم و وقتی گوشش دادم انگار یکی داشت روند زندگی من تفریح میکرد کارهایی که من همیشه کردم واسه هر مشکلی که داشتم همیشه دانبال مقصری جز خودم بودم
اگه یکسال پیش بهم میگفتن مقصر زندگیت خودتی به شدت عصبی میشدم و اون حرف شاید سر دشمنی حسادت بدونستم و دیگه ماه ها سالها با اون فرد حرف نزدمی و کینه میگرفتم ازش
ولی امروز که استاد گفتن هیچ کس هیچ عاملی جز خودمان مقصر اصلی زندگیمان نیستیم اینقدر به دلم نشست که چندین بار فایل گوش دادم واقعا خودمان مقصر هستیم
و تا وقتی دیگران مقصر میدونیم شکست خواهیم خورد و وضعیت زندگیمان تغییری نخواهد کرد چون خودمان تغییری نکردیم
من همیشه در پی این بودم دیگران تغییر بدم تا مشکلاتم حل بشه همیشه خواستم برای دیگران توضیح بدم که رفتارت با من اشتباه است درستش کن چون باعث ناراحتی من میشه ولی هیچوقت نفهمیدم من باید خودم تغییر بدم طرز فکرم عوض کنم تا زندگیم تغییر کنه
یک شب پیش که دیگه غرق در مشکلات ناراحتی بودم اینقدرحالم بد بود و خیلی عاجزانه از خدا خواستم کمکم کن و گفتم خدایا بهت توکل میکنم و مطمعنم تو بهترین ها برام میسازی و دیگه کمکی غیر از تو از هیچکس نمیخوام و دلم اروم کن
و باز فردا که شد همان مشکلات داشتم ولی دیگه دست پاه نمیزدم حلش کنم با حال بد التماس این اون یجوری که الان نمیتونم توصیفش کنم دلم اروم شده بود و یه صدایی تو ذهنم زمزمه شد که تقصیر خودته که اینجوری رفتارت میشه باهات بخاطر باورهات است و اروم بودم و یهو یکم بهتر شد اوضاعم و امروز از همان مشکلی که اصلا فک نمیکردم دیگه خوب بشه به طور عالی تغییر کرد و رفتارهایی دیدم که خودم باورم نمیشد تا همان دیروز این همه مشکل بود الان هزار درجه تغییر مثبت کرده
من امروز با گوش دادن این فایل فهمیدم من به نقطه تسلیم رسیدم و به خدا توکل کردم و فهمیدم مقصر خودمم جای اینکه دیگران تغییر بخوام بدم باید خودم تغییر بدم خودم اروم کنم رها کنم تا ذهنم اروم بشه به خدای خودم توکل کنم و از طریق ذهنم با تغییر تفکرم نگرشم انتظارم زندگیم تغییر بدم
خیلی خوشحالم از این فایل اموزنده عالی که زندگی من مث نمایشنامه جلو چشمامم اورد که همیشه خدا بندهاش شهرم خانوادم قیافم کار بابام و تمام دنیا رو مقصر میدونستم جز خودم رو و میخواستم عوامل بیرون از خانوادم تا خدا تغییر بدم تا شرایطم تغییر کنه و همین امر باعث شد سالها در زندگیم درجا بزنم و ترقی رشد پیشرفتی نداشته باشم و همیشه عصبی ناراحت افسرده باشم
و الان فهمیدم من بخاطر بی مسئولیتی خودم اینجوری شدم بخاطر اینکه جرعت نداشتم که بگم که الان من در سن ۲۸سالگی کار ندارم ازدواج نکردم چاقم و کلی مشکلات روحی جسمی مالی روابط پر تنش دارم همش مقصرش خودمم
ولی الان جلو میلیون ها دوست و استاد عزیزم اعتراف میکنم من مقصر زندگیم هستم و به طور عملی دریافتم که خودم مقصرم و یک شب،پیش به این نتیجه رسیدم و به نقطه تسلیم رسیدم و از امروز ۱۷/مهرماه تصمیم قاطع گرفتم زندگیم تغییر بدم با تغییر دادن خودم و ذهنم بدون متکی به کسی یا فردی خودم این شرایط به وجود اوردم خودمم تغییرش میدم
و اینقدر از این فایل خوشم اومده که باز میخوام برم گوشش بدم خیلی به دلم نشست و از خواب بیدارم کرد
دوستان شاد موفق پیروز باشید
سلام سلام بر استاد عزیز و دوستان خوبم من برگشتم
چه همزمانی عالی استاد من نوشته ی بالای فایل رو خودندم دقیقا منم مثل شما به یک سفر سه روزه هدایت شدم و تازه یک روزه برگشتم و واقعا دلم برای سایت و بچه ها و حال و هوای خوی اینجا تنگ شده و میخوام تلافی این چند روز نبودن رو در سایت رو دربیارم .
استاد به معنای واقعی خوشبختی رو دارم تجربه میکنم چرا چون حالم خوبه چون آرامش دارم که ممکنه خیلیها اینها رو به قول شما نداشته باشن و با وجود کلی ثروت ولی این حس زیبای ارامش،و حال خوب رو تجربه نکن واقعا خوشبختی به پول و دارایی و روابط خاصی نیست به میزان خوب بودن حال دل ماست .
من به یک روستای گردشگری در اطراف استان کرمانشاه رفتم و اونجا خیلی کوچیک بود و فقط اب و هوا و طبیعت زیبای کوهستانی و دریاچه و سبک خاص خونه و زندگیشون و … رو داشت و چیز خاصی نداشت و در اونجا من به همراه همسر و فرزندانم دوشب موندیم و اینقدر از وجود عزیزانم به همراه خودم در این مکان زیبا لدت بردم و خوشحال بودم و تفریح های ساده داشتیم و دورهمی بدون اینترنت و گوشی چون اونجا انتن نمیداد داشتم که واقعا احساس کردم یه سفر به کجا داشتم و من با این احساس،خوب غرق در لذت بودم و بارها به خودم و خدای خودم میگفتم چقدر عالی تر شد که به این جا هدایت شدم و تونستم کلی روابط زیبای دیگه رو با خانواده تجربه کردم و همین برای من ارزش داشت و اصلا کاری به حرفهای بقیه که میگفتن حالا رفتن به این مکان ارزش این همه راه پر پیچ و خم رو داشت و یا این همه هزینه رو داشت ؟؟؟و … اما من کاری به این حرفها نداشتم و حالم رو بد نکردم و فقط با حال خوب سپاسگزاری کردم و لذت بردم .
استاد منم دارم زندگی خودم رو اونطور که میخوام خلق میکنم و لذت میبرم من عاشق این سبک زندگی کردن خودم هستم و من هم دراین دو سالی که در این مسیر هستم واقعا هیچ ربطی به گذشته ی خودم ندارم و از هر لحاظ دارم سطح بالاتر و بهتری رو تجربه میکنم و لذت میبرم و اگر هر جا هم در زندگیم مشکلی داشته باشم یاد گرفتم هیچ کس رو مقصر اون مشکل ندونم و فقط خودم رو مسول بهتر زندگی کردن خودم بدونم و به دنبال این باشم که بهتر فکر کنم و رفتار کنم تا بهتر خلق کنم .
همین دیشب در جمعی بودم که کلی افراد دور هم جمع بودن و بازم به دنبال بحث لاغری بودن با روشهای رزیم و ورزش،و … و بودن کلی نگرانی و حال بد داشتن که چرا دیگه از شر چاقی رها نمیشن و ….همش در حال تحقیق و بررسی بودن که کدوم کارشناس تغدبه در شهر ما بهتره و یا کدوم راه رو استفاده کنن و یا چه مواد عدایی رو استفاده کنن و اصلا اینقدر با شنیدن این حرفها اذیت میشدم و یا د دوران وحشتناک رژیم گذشته ی خودم میفتم که سریع از اونجا در کنار اون افراد رفتم و در یه جای دیگه خودم رو مشغول کار کردم که حتی نشنوم اون افراد چی میگن چون واقعا نمیتونم اون افراد رو تغییر بدم چون در مسیر نیستن و نگاهشون رو به این مسایل تغییر بدم و وارد مسیر اصلیشون کنم پس به خاطر آرامش و موفقیت خودم از این حرفها فاصله گرفتم که منم از مسیر اصلی خارج نشم .
راستی استاد جان من در این سفر سه روزه عالی رفتار کردم و کار به جایی رسیده بود که من و دخترم یه غذا با هم سفارش میدادیم و تازه برنج ما هم اضافه میومد و همسرم داشت به این نتیجه میرسید که دو غذا باید برای هر چهار نفرمون بخرم که اینقدر اسراف نشه و من عشق میکردم که هم خودم رفتارهای بهتری دارم هم دخترم و هم همسرم و هم پسرم رفتارهای بهتری پیدا کردن و هیچ کس پرخوری نمیکنه و من در کل این سه روز سفر دریغ از خریدن حتی یک بسته پفک و چیپس و فقط یک جا دخترم یه پاکت چیپس خرید که خودش،به تنهایی نتونست بخوره و داد به من و منم در حد چند دونه خوردم همین نه که نبود زیاد و فراوان بود هم در مسیر هم در مکان سکونت ما اما من نمیخواستم و میلم نمیشد و نمیخریدم و من فقط از هوا و مناظر و بودن با افراد و قدم زدن در کوچه های اون روستا لذت میبردم برعکس گذشته که لذت در سفر برای من در خوردن زیاد خلاصه میشد این تغییرات برای من بینظیر و ارزشمند هست و من در مسیر درست بودنم رو هر روز از روز قبل بهتر متوجه میشم و خدا رو بینهایت سپاسگزارم که در این مسیر زیبا هستم و این همه افکارم و باورهام و رفتارهام تعییر کرده و خودم دارم با قدرت زندگی خودم و اندام جدید خودم رو خلق میکنم به لطف این سایت گرانقدر و به لطف داشتن این چنین استاد نمونه ای که همیشه برای من الگو بودین و هستین و دارم از این سبک زندگی کردن لدت میبرم .
سلام فروغ جان عزیزم
واقعا لذت بردم از نوشته ی بینظیرت
چقدر حالتو درک میکنم و برات از صمیم قلبم خوشحالم که تو هم مثل من به این درجه از آگاهی رسیدی و قشنگ از نوشته هات مشخصه که داری خوشبخت زندگی میکنی
چون فهمیدی از زندگی چی میخوای
درود بر روح آگاه تو 🌱
سلام استاد عزیز سلام آیدای خوشگل و مامانی و فرشته آسمانی و سلام به همگی
چقدر از دیدن این فایل لذت بردم و کلی خندیدم مخصوصا آنجایی که خدا را مقصر اصلی و اول صف مقصران توصیف کردید خیلی بامزه بود
واقعا شجاعت میخواهد که آدم با تمام آن مشکلاتی که شما داشتید تصمیم به تغییر دادن وضع زندگی تان بگیرید و شجاعانه تر از آن دنبال مقصر نباشید و خودتان را مقصر بدانید
مقصر دانستن خود و نگاه به درون و افکار و عقاید خود کردن به جای مقصر دانستن عوامل بیرونی واقعا نه تنها شجاعت می خواهد بلکه این یک صفت عالی و تحسین آمیز است که راه را برای تغییر کردن و بهتر کردن زندگی باز میکند
انسان تا وقتی خودش را مقصر نداند مسلما دنبال برطرف کردن ایراد نخواهد بود و این رویه کماکان ادامه خواهد داشت
اما وقتیکه خودمان را مقصر بدانیم و به دنبال پیدا کردن دلیل آن واقعه بگردیم و با پیدا کردن اشکال آنرا برطرف کنیم این نقطه پایان آن مشکل خواهد بود
از خواندن نوشته این فایل هم بسیار لذت بردم واقعا قدرت ذهن چقدر شگفت انگیز است و چطور در زمانی کوتاه زندگی یک شخص را ۱۸۰ درجه تغییر میدهد
این نتیجه همان شجاعت و صفت عالی دنبال مقصر نبودن است
دیدن این نتایج و تغییرات واقعا انگیزه فراوانی در ما ایجاد میکند که به قدرت ذهنمان ایمان بیاوریم و همیشه آمادگی برای آموختن و اجرای آموزشها داشته باشیم
از دیدن آیدای ناز و مامانی هم خیلی خوشحال شدم اگر بشود از او و شیرین زبانی هایش فیلم بگذارید خیلی خوب میشود
خداوند مهربان تمام فرزندانتان را برایتان حفظ کند و سایه پدر و مادر عزیز و مهربان بالای سرشان باشد