0

مقصر زندگی شما کیست؟!

مقصر زندگی شما کیست
اندازه متن

مقصر کردن دیگران برای شرایط و اتفاقات روزمره در زندگی یکی از پرکاربردترین عادت های انسان ها می باشد.

در هر شرایط و موقعیتی باشید ساده ترین و در دسترس ترین طریقه نگرش در مغز این است که فرد یا گروه یا هر چیز دیگری را مقصر بودن خود در آن شرایط بدانید.

تغییر زندگی

اگر سال 93 به من می گفتند پس از چند سال در شرایط فعلی زندگی خواهم کرد، اصلا باور نمی کردم. آن روزها دغدغه من رها شدن از بدهکاری و اقساط بانکی بود و اگر برای من تعیین می کردند بعد از چند سال مقداری از بدهی و اقساط بانکی کم خواهد شد با کمال میل راضی بودم چراکه سالها برای پرداخت بدهی ها تلاش می کردم اما هر سال بدهکارتر می شدم.

از نظر من تغییر زندگی غیرممکن بود همانطور که هزاران بار از اطرافیان خود شنیده بودم هر انسانی سرنوشتی دارد، من پذیرفته بودم که سرنوشت من همان شرایطی است که در سال 93 داشتم و هرگز تصور نمی کردم بتوانم سرنوشتم را تغییر دهم.

زمانی که برای اولین بار فیلم راز را دیدم از شنیدن جملات آن شگفت زده شده بودم، هیچ درک یا تصوری از آنچه می شنیدم نداشتم و بیشتر از آنکه فکر کنم گفته های آنها حقیقت دارد تصور می کردم فیلم راز مانند هر فیلم دیگری روایت گر داستانی است که نویسنده و کارگردان و سایر عوامل آن را ساخته اند.

همانطور که آن فیلم را تماشا می کردم بارها به خودم می گفتم، چطور ممکنه؟ یعنی میشه؟ چطور می شه به خواسته ها رسید؟

صدها سوال در ذهنم ایجاد می شد که برای هیچ کدام پاسخی نداشتم!!

روزها گذشت و من در مسیر تغییر زندگی به حرکت لنگ لنگان خودم ادامه دادم تا به مرور شرایط زندگی من تغییر کرد و پس از چند سال امروز در شرایط کاملا متفاوت با سال ۹۳ زندگی می کنم.

تجربه شرایط جدید

همین چند هفته قبل بود که دوست داشتم به مسافرت بروم و چند روز پیش به طور شگفت انگیزی همه چیز برای سفر رفتن مهیا شد.

من به همراه چند نفر از دوستان قدیمی که سابقه دوستی ما بیش از ۲۰ سال است عازم سفر شدیم.

در کنار لذت هایی که از سفر و بودن با دوستانم تجربه کردم، توجه من به موضوع تغییر کردن بیشتر از قبل جلب شده بود.

قبل از شروع سفر، در مورد روز شروع مسافرت از من سوال کردند و من گفتم همین الان آماده ام درحالی که دوستانم باید برای مرخصی گرفتن و منظم کردن برخی از برنامه های زندگی نیاز به زمان داشتند.

این اولین تفاوت ایجاد شده میان من و دوستانم بود که من نیازی به همانگ کردن با دیگران یا اجازه گرفتن از آنها برای مرخصی گرفتن نداشتم درحالی که تا همین چند سال قبل من هم مانند آنها زندگی می کردم.

در مدت سفر بارها شاهد تماس های تلفنی از محل کارشان بودم که باید موضوعاتی را توضیح می دادند و ساعت ها ذهن آنها مشغول مسائل کاری و زندگی شان بود در حالی که هرگز تلفن همراه من برای امورات کسب و کارم زنگ نخورد و این تفاوت بزرگ دیگری میان من و دوستانم بود که فقط در طی چند سال ایجاد شده بود در حالی که من هم در گذشته مانند آنها زندگی می کردم.

هر روز که از سفر می گذشت، فکر برگشتن به خانه و شروع مجدد کارهای تکراری گذشته آنها را اذیت می کرد درحالی که هرگز این افکار در ذهن من مرور نمی شد بلکه ذوق و شوق داشتم که از انرژی سفر برای بهبود محتوای سایت استفاده کنم.

درباره موضوعاتی صحبت می کردند که مدت ها بود در زندگی من اثری از آنها نبود درحالی که من هم تا همین چند سال قبل مانند آنها زندگی می کردم.

در این چند روز که همراه دوستانم در سفر بودم، بیشتر از قبل تغییراتی که در زندگی من ایجاد شده بود برایم واضح شد. تغییراتی که تک تک آنها برای دوستانم باورنکردنی بود.

دلیل تعجب آنها این بود که از سال ها قبل مرا می شناختند و به نگرش و چگونگی زندگی من از نظر مالی، کاری و حتی روابط با همسرم اشراف کامل داشتند و اکنون وقتی این همه تغییر در تمام جنبه های زندگی من را مشاهده می کردند برایشان باورپذیر نبود که من، همان رضای چند سال قبل هستم و این درحالی بود که من همان رضا عطارروشن چند سال قبل بودم که به واسطه تغییر نگرش و باور کردن توانایی خودم برای ساختن زندگی پس از چند سال در شرایط کاملا متفاوت با گذشته خود زندگی می کنم.

وقتی درباره تغییرات خودم با آنها صحبت می کردم همان نگاهی که من چند سال قبل به فیلم راز را داشتم آنها درباره من داشتند. برای آنها باورپذیر نبود که من و شرایط زندگی ام تا این اندازه تغییر کرده باشد.

عامل اصلی تغییر زندگی

آنچه باعث تغییر من و شرایط زندگی ام شده بود چیزی نبود که در آنها یا دیگران وجود نداشته باشد، آن ها هم از ذهن و قدرت آن برخوردار بودند اما درباره قدرت ذهن و تاثیر آن در زندگی شان هیچ اطلاعی نداشتند.

اگر از آنها درباره تاثیر رئیس جمهور در زندگی شان سوال می کردی به خوبی درباره نقش رئیس جمهور در زندگی خود توضیح و تفسیر می کردند اما اگر از آنها سوال می کردی که خودت چه نقشی در زندگی ات داری؟ جواب قانع کننده ای نداشتند چون به قدرت خود در ساختن زندگی شان عقیده نداشتند.

تغییر کردن نیاز هوش، دانش، مدرک دانشگاهی، سرمایه یا هیچ چیز دیگر ندارد چون تغییر کردن از ذهن شروع می شود و هیچ عاملی قوی تر از ذهن وجود ندارد که بتواند به شما کمک کند تا زندگی خود را دگرگون کنید.

هر انسانی به قدرت ذهن مجهز شده است که می تواند از آن برای ساختن زندگی خود استفاده کند اما عدم اطلاع از قدرت و تاثیر آن سبب شده است که بسیاری از انسانها ازجمله خودم تا چند سال قبل به جای ساختن زندگی به گذران زندگی مشغول باشیم.

انسانها زمانی مشغول گذراندن زندگی می شوند که نقش دیگران را در شرایط زندگی خود بیشتر از خودشان بدانند. اگر تصور کنید دولت، اقتصاد، رئیس، همسر یا هر فرد یا شرایطی در زندگی شما تاثیر دارد از آن زمان به بعد شما مشغول گذراندن زندگی خواهید شد بدون اینکه ذوق و شوق ساختن و تجربه کردن زندگی را داشته باشید.

فردی که به قدرت و تاثیر ذهن خود در زندگی عقیده و اشراف دارد هرگز مشغول گذراندن زندگی نمی شود بلکه همیشه به فکر ساختن شرایط زندگی است. درست است که این فرد هم در نهایت زندگی می کند اما شرایط و کیفیت زندگی این دو سبک زندگی تفاوت زیادی با هم دارد.

فردی که مشغول گذراندن زندگی است معمولا از شرایط زندگی خود رضایت ندارد و احساس خوشبختی نمی کند اما فردی که عقیده دارد شرایط زندگی اش را خلق می کند و مسئولیت زندگی اش فقط بر عهده خودش است، همواره ذوق و شوق زندگی کردن و تجربه شرایط بهتر را دارد و احساس خوشبختی می کند.

تغییر کردن محدود به زمان و مکان نیست یعنی در هر شرایط سنی و در هر مکانی که باشید می توانید تصمیم بگیرید شرایط زندگی خود را تغییر دهید بنابراین تغییر کردن یک انتخاب است که فقط آنهایی که شجاعت پذیرفتن مسئولیت زندگی را دارند تصمیم به این کار می گیرند.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.55 از 66 رای

https://tanasobefekri.net/?p=30960
50 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار زهرا
      1402/05/04 11:03
      مدت عضویت: 584 روز
      امتیاز کاربر: 15622 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 691 کلمه

      سلام استاد عزیز صبح شما بخیر و شادی

      استاد درمورد اینکه فکر کنیم ما خوشبخت هستیم و حسرت گذشته را نخوردید و نگران آینده نباشید خوشبخت هستی 

      من با داشتن شغل ومسکن -ماشین – 4 فرزند و همسری مهربان واقعا خوشبختم و از خداوند بابت این همه نعمت سپاسگزارم 

      استاد خیلی ممنون از شما که با این فایل که مقصر اصلی زندگی شما کیست ؟ جواب درست را به این سوال دادید خودم خودم خو.دم

      و چقدر ما درکارهایمان خودمان را بی تقصیر میدانستیم و دیگران را مقصر و جالب که حرفها و کارهای خودمان را حق و دیگران را ناحق می دانستیم .

      اگر قبل از اینکه با این سایت آشنا بشوم کسی بهم میگفت مقصر تمام مشکلات خودت هستی ناراحت میشدم و شاید با او برخورد میکردم ولی الان خدا راشکر به آن سطح از آگاهی رسیدم که تمام اتفاقات در زندگی را خودمان به وجود میاوریم و جذب میکنیم و به قولی برای آنها در جامعه شاهد جمع میکنیم با صحبت کردن در مورد آن موضوع با دیگران 

      من چند وقتی است در محیط کارم از پست مدیریتی کنار رفتم . اوایل خیلی ناراحت بودم که با سابقه 23 سال من به پست کارشناسی تنزل پیدا کردم همه را مقصر میدانستم و از همه دلخور بودم که من خیلی بیشتر از توانم در این پست کار کردم و دیگران نتوانستند پیشرفت من را ببینند و اصلا دیگر نمیخواستم به سرکار بیام چون فکر میکردم رفتار همکاران با من عوض شده ، درحالی که هرکسی به کار خودش مشغول بود و شاید چند روز صحبت میکردند و من این جور فکر میکردم و چقدر افسوس خوردم که به خاطر نظرات دیگران خودم را سرزنش میکردم . الان بعد از 6 ماه متوجه شدم که خودم مقصر بودم چون داشتم خود و خانواده ام را اذیت میکردم و خیلی از همکاران هستند که خانواده در اولویت اول انها است و کار دوم درحالی که من از صبح تا ظهر رئیس اداره عمومی بودم و 11نفر زیر دست من کار میکردند و باید جوابگوی تک تک انها باشم و چقدر خودم را اذیت میکردم و خیلی از مواقع مجبور بودم خودم جای نیرو غایب کار کنم و جایی دیده نمیشد با اینکه فرزند 3 ساله داشتم و حق شیفت فرزند پیش دبستانی در سرکار می ماندم و یا دلسوزیهای الکی برای همکاران در دوران کرونا ( مثلا به کارپردازی 40روز مرخصی دادم در حالی که 15 روز بس بود و مابقی ان از سر دلسوزی بیجا بود و خودم کارها را انجام میدادم و هیچ کس هم قدردان کار من نبود ) الان متوجه شدم که باید درمحل کار طبق قوانین رفتار کرد و همدردی بیجا موجب میشود که وظیفه بدانند الان به مدت 6 ماه است که خدا را شکر با این سایت آشنا شدم و کاری به کار همکاران ندارم راس ساعت میام و راس ساعت هم میروم و با خیال راحت با خانواده ام هستم و خدا را شکر اصلا تلفنی از محل کار به من نمیشه درحالی که قبلا من در منزل تا ساعت 11/5 شب جوابگوی کارهای مربوط به ادارات تابعه و یا برون سازمانی بودم و همیشه همسرم ازاین موضوع شاکی بود.و اصلا وقتی برای سرگرمی و بودن درکنار همسر و فرزندانم نداشتم و متاسفانه به انواع بیماریهای عصبی و استرسی و بیخوابی در شب مبتلا شده بودم  الان متوجه شدم بعد از 23 سال که باید درمحیط کار با همکاران مثل یک رهگذر برخورد کنی و نباید با انها زیاد صمیمی باشی چون کاری برای تو انجام نمیدهند و اصلا نباید از زندگی خصوصی و شخصی شما مطلع باشند چون با دلسوزیهای بی مورد در جمع همکاران شمارا ناراحت میکنند و الان گاهی شده من بعضی از همکاران را به مدت 2 ماه است ندیدم و هیچ خبری از اتفاقات سازمان ندارم و چقدر خوبه که گفتند بی خبری بالاترین شادی است الان متوجه این حرف شدم و خدا را شکر میکنم که با این سایت آشنا شدم و روز به روز بیماریهای من کمتر میشه و ساعت بیشتری را با خانواده ام هستم . ممنون از شما استاد که این آگاهها را به ما میدهید 

      خدا را شکر که امروز ایدا را دیدم و از طرف من صورت ماهشون را ببوسید و انشاالله درکنار شما عمری با عزت داشته باشند 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1403/08/28 11:05
      مدت عضویت: 584 روز
      امتیاز کاربر: 15622 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,343 کلمه

      سلام استاد 

      ابتدا که داشتم نظرات را می خواندم نظر قبلی خودم را که در سال ۱۴۰۲ نوشته بودم خواندم و اول تعجب کردم که چطور من نظر نوشتم ووقتی به تاریخ آن نگاه کردم متوجه شدم استاد بخشی از نظرات دوستان را گلچین کردند و در سایت گذاشتند

      و از ایشان ممنون و سپاسگزارم و اما نظرات جدیدم با دیدن دوباره این فایل 

      مقصر زندگی شما کیست ؟ 

      اتفاقات الان ما در زندگی براساس آنچه از قبل در ذهن ما مرور شده اتفاق می افتد و در نهایت آینده ما براساس چه نگرش و چه انتظار و پیش بینی ها  برای آینده در ذهن داریم برای ما رقم می خورد . 

      موضوع این نیست که چه موضوعی را انتخاب کنیم تا وارد زندگی ما شود موضوع آن است که انتظار ما و با چه احساسی در ذهن ما مرور می شود و در آینده ما آن احساس را تجربه می کنیم و اتفاقات مشابه و برابر در زندگی ما می افتد 

      وقتی انتخاب ما (شادی  احساس خوب   آرامش ذهنی تسلط بر افکار _مهارت مدیریت احساس خوب ) باشد جهان هستی چیزی را وارد زندگی ما می کند که نتیجه اش احساس خوب است .

       استمرار در حال خوب داشتن و لذت بردن از زندگی یعنی خوشبختی و سپاسگزار خداوند بودن 

      فردی که هرگز حسرت گذشته را نخوره / نگران آینده نباشه / با رفتار بد دیگران واکنش نشان نده و احساس خود را بد نکند / استرس و عصبانی نداشته باشد / توجهی به شرایط و عوامل بیرونی نداشته باشه یعنی خوشبخت است 

      خوشبختی : به میزان آرامشی که فرد هرروز در زندگی تجربه میکنه آن فرد خوشبخته و باید بتواند مدیریت ذهن و افکار خود را بدست بگیرد تا کم کم این ساعت خوشبختی در ذهن و افکار زیاد شود و بیشترین زمان زندگی را در خوشبختی زندگی کنه 

      بعضی از افراد خوشبختی را در ثروت / متراژ املاک / میزان سرمایه / مسافرت‌های خارجی و…می دانند در حالی که همین عوامل بیرونی باعث احساس بد آنها می شود و آنها دیگران و حتی خداوند را مقصر حال بد خود می دانند و جالبه هرروز تعداد این مقصره بیشتر می‌شود یک روز ( خداوند / همکاران / مدیر / همسر / رئیس جمهور / شرایط اقتصادی / تغییر نرخ دلار / تغییر قیمت طلا و….) در حالی که ما نباید عوامل بیرونی را علت احساس بد خود بدانیم بلکه باید خودم را مقصر بدانم که به آن درجه از مهارت نرسیدم که با یک تغییر در زندگی واکنش منفی نشان می دهم و خودمان را ناراحت می کنم 

      باید به جای اینکه دنبال مقصر باشم بدنبال چراهای در خودم باشم 

      چرا دیگران در کار خود موفق هستند ؟ چرا دیگران در ارتباط با دیگران موفق هستند؟ چرا دیگران در سلامتی موفق هستند؟ و….من باید نگاه خود را از روی دیگران بردارم و روی افکار و نگاه و نگرش خودم زوم کنم که کجای کار من اشکال دارد که من نتایجی مثل دیگران ندارم 

      اولین تغییر در زندگی و افکار من این است که دیگران را مقصر ندانم و بدانم خودم با مرور افکار اتفاقات الان را به وجود آوردم مثل چاقی که خودم مقصر بودم نه دیگران ولی با اصلاح باورها و اعتقادات در مسیر متناسب شدن هستم 

      در تمام جنبه های زندگی من نباید به دنبال مقصر باشم بلکه باید خودم را مقصر بدانم و بگویم ایراد از من است و کم‌کم به دنبال رفع این مشکلات باشم . وقتی نگرش و افکار من نسبت به خودم و دیگران تغییر کند من در تمام جنبه های زندگی موفق می شوم چون من نمی توانم دیگران را و افکار آنها را تغییر بدهم ولی به افکار واکنش‌های خودم در مقابل دیگران دسترسی دارم 

      مثلا . وقتی کسی حرفی به من زد و من ناراحت شدم باید این تغییر نگرش را داشته باشم که او اشتباه کرده چرا من خودم را ناراحت کنم و احساسم بد شود پس خودم را مقصر نمی دانم و در تقویت افکار قوی بودن و توجه نکردن به احساس بد درآن لحظه تلاش کنم تا احساس من اگر در یک لحظه بد شد دراین احساس زیاد نمانم و برای داشتن احساس خوب به آن موضوع فکر نکنم .

      نکته مهم : تا زمانی که حال من ارتباط داشته باشد به رفتار اطرافیانم من و من از آنها تاثیر بگیرم در تلاطم احساسات هستم یک روز خوشم می آید و یک روز بدم می آید 

      ما نمی توانیم ارتباط خود را کاملا با دیگران قطع کنیم و بگوییم حال من ارتباط به خودم داره من زود رنجم / من زود عصبانی می شوم/ من به شدت از دروغ بیزارم/ من زود از کوره در می روم/ من جنبه شوخی در جمع را ندارم ودیگران مقصر حال بد خودم بدانم چرا ؟ 

      من به خاطر یک عامل بیرونی بهم ریختم و باید این عامل بیرونی را پیدا کنم و به خودم ثابت کنم چرا احساس من بد شده و دلیل آن چیست ؟و برای رفع دلیل خود اقدام موثری انجام دهم و اینجاست که باید خدارا شکر کنم که دارم دلیل این واکنش منفی را در خودم پیدا می کنم .

      حال بد و احساس بد درما نشان می دهد که یکجای کار دارد می لنگد و یک درزی در مورد ( حسرت از گذشته  خلاء_ فکر اشتباه  قضاوت بیجا _ یک نگرانی بی مورد _و…) وجود دارد و ما به جای اینکه بیشترین وقت و زمان صرف مقصر جلوه دادن دیگران کنیم بهتر است این مقدار زمان و انرژی را به دنبال علت اینکه احساس ما بد شده باشیم و برای رفع این مشکل تلاش کنیم .

      به اندازه ای که احساس من خوب شود من مهارت کنترل احساس و مدیریت احساس خوب را یاد گرفتم و در زندگی خوشبختم 

      مسائل و مشکلات در زندگی همه و همیشه وجود دارد و اگر فکر کنیم روزی به جایی می رسیم که از مشکلات رها شدیم و همه چیز گل و بلبل می شود سخت در اشتباهیم چون من در روز با کلی افراد و با افکار مختلف در ارتباطم و من نمی‌توانم افکار واکنش‌های افراد را تغییر بدهم که با من به خوبی رفتار کنند و حالشان هنگام برخورد با من خوب باشد شاید من زمانی با او برخورد کردم که حالت عصبانی داشته و من آن موقع درک نکردم که چطور برخورد کنم و در نتیجه با واکنش بد او احساس خوب من هم بد شده . پس من باید آنقدر روی خودم و احساسم کار کنم که حال خوب من ربطی به تغییر شرایط و احساس دیگران نداشته باشد 

      در هر مشکل و مسائل زندگی نباید جا بزنی و به دنبال مقصر باشیم بلکه باید فقط به دنبال پیدا کردن ایراد خودم ورفع آن ایراد در خودم باشم تا بتوانم مهارت کنترل احساسات را در خودم افزایش دهم و بابرطرف کردن ایرادات خود به آرامش و احساس خوب برسم 

      من هرگز نمی توانم دیگران و شرایط زندگی و افکار آنها را تغییر بدهم فقط به افکار و نگرش خودم نسبت به دیگران دسترسی دارم و با تغییر نگرش‌ها می توانم به آرامش و احساس خوب برسم 

      پس نتیجه مقصر زندگی و شرایط زندگی گیست ؟ مقصر اول و آخر خودخود خودم هستم نه دیگران 

      استاد اول که فکر می کنی که مقصر خودت هستی کمی تو ذوق می خوره چون شیطان طوری این پازل را می چینه که تمام حقوق را به تو میده و دیگران را مقصر و وقتی گفته می شه خودت مقصری درست مثل یک مشت محکمی است که می خوره تو صورتت و از خواب غفلت بیدار میشوی و میری جلو اینه و می بینی هیچ کس متوجه این تغییر نگرش تو نیست جزء خودت و هیچ کس نمیتواند با این نگرش تغییر کند جزء خودت پس برای داشتن احساس خوب و کمک از خداوند متعال درخواست میکنیم که برای داشتن احساس خوب و ارامش  به من کمک کند چون فقط باید خودم روی مهارت کنترل احساس خوب خودم کار کنم و خداوند من را ازاد و با اختیار افریده که با افکار مثبت و خوب اتفاقات خوب را برای خودم رقم بزنم و درارامش و خوشبختی زندگی کنم 

      . استاد ممنون از شما و ازخداوند متعال که من را به این سمت هدایت کرد تا برای تغییر شرایط زندگیم خودم را مقصر بدانم نه دیگران و برای تغییر و خوشبختی خودم و نکات مثبت در وجودم تلاش کنم تا مهارت کافی برای مدیریت احساس خوب را بدست بیاورم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم