سال 93 بود که در یک شب سرد زمستانی در حالی که مشغول گله و شکایت از اوضاع و شرایط زندگی برای یکی از دوستانم از طریق چت کردن بودم به مباحث موفقیت فردی هدایت شدم.
از آن شب تا به امروز هر روز در مسیر یادگیری و درک قوانین جهان هستی برای خلق شرایط و تغییر زندگی هستم.
درست است که پس از چندماه شرایط زندگی من شروع به تغییر کرد اما به عقیده من از همان شب اول زندگی من دگرگون شد چون من دگرگون شدم.
خیلی از علاقمندی های روزمره را ترک کردم و زمانم را صرف تحقیق و مطالعه درباره اصول موفقیت فردی و درک قوانیین کردم و هر روز شور و اشتیاق من برای درک و البته عمل کردن به آنچه می آموزم بیشتر می شد.
از نکات جالب توجه درباره خودم این است که بیشتر از آنکه مشتاق یادگیری و کشف قوانین باشم مشتاق عمل کردن به آنچه که درک کرده ام هستم.
نمی دانم این نگرش به چه شکل در من ایجاد شد اما از همان روزهای اول آشنایی با قانون جذب مشتاق عمل کردن برای تغییر زندگی بودم و این درحالی است که در این چند ساله با افراد زیادی مواجه شدم که سال هاست در حال مطالعه و یادگیری هستند اما تغییری در نگرش و عملکرد آنها ایجاد نشده است و طبیعتا سعی و تلاش آنها نتیجه خاصی نداشته است.
عقیده من به عمل کردن برای تغییر شرایط به حدی قوی است که تمام دوره های آموزشی که بعد از کسب موفقیت های مختلف آماده کردم بر مبنای عمل کردن می باشند.
به این ترتیب که هر جلسه شامل توضیحات تئوری و تمرینات عملی برای درک و به کارگیری قوانین جهان هستی می باشد و افرادی که در انجام تمرینات اشتیاق و استمرار دارند قطعا نتیجه عالی کسب می کنند.
اشتیاق من به عمل کردن سبب شد که همیشه عملکردم در شرایط زندگی روزمره را مورد بررسی قرار داده و از این طریق نقاط قوت و ضعف خودم را شناسایی می کردم و هرجا نیاز بود با تمرکز و استمرار بیشتر برای تغییر و بهبود عملکردم اقدام می کردم.
به عقیده من زمانی که شرایط زندگی تغییر می کند فرصت خوبی برای محک زدن خودمان است.
تا زمانی که در شرایط یکنواخت و تکراری روزمره قرار داریم نمی توان میزان تاثیر آگاهی در تغییر عملکرد را تشخیص داد اما زمانی که اوضاع و شرایط تغییر می کند و زندگی روزمره از حالت تکراری خارج شده و شرایط گوناگون در زندگی ایجاد می شود فرصت خوبی برای بررسی عملکرد خود بر اساس قوانین جدیدی است که به صورت آگاهانه برای یادگیری و به کارگیری آنها اقدام کرده ایم.
مسافرت رفتن به نظر من یکی از موقعیت های مناسب برای تحلیل عملکرد خود می باشد.
تنوع شرایط مسافرت به نسبت محل زندگی همیشگی سبب می شود که ما در شرایط گوناگون محیطی قرار بگیریم. این شرایط باعث بروز واکنش در ما می شوند.
واکنش های ما به محرک های بیرونی که همان شرایط هستند بر اساس فرمول های ذهنی صورت می گیرد. بنابراین فرصت خوبی است که بررسی کنیم آیا واکنش های ما نسبت به شرایط جدید بر اساس فرمول های ذهنی گذشته است یا بر اساس فرمول های ذهنی جدید.
از این رو تصمیم گرفتم در طی چند قسمت درباره تجربیات عمل کردن به قوانین توسط خودم را مورد بررسی و تحلیل قرار داده و از این طریق ضمن مرور آنچه در این سالها آموخته ام، میزان موفقیت در عملکردن به قوانین را مورد بررسی قرار دهم.
اطمینان دارم آگاهی که در این مستند آموزشی ارائه خواهد شد به من و دوستانم کمک می کند تا نگرش و عملکرد بهتری در زندگی داشته باشیم.
برای استفاده بهتر از این مجموعه آموزشی پیشنهاد می کنم در هر جلسه قوانین ذکر شده را استخراج کرده و درباره آن در بخش نظرات برداشت خود را بنویسید. به این ترتیب علاوه بر کمک به خود برای درک بهتر قوانین به دیگران کمک می کنید تا برداشت بهتر و عمیق تری از نکات آموزشی هر جلسه داشته باشند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
📻 رادیو لاغری
امتیاز 4.43 از 60 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام استاد عطار روشن عزيز
وقتي شما تمركز تون بره روي چيزي كه نيست، از اولين عواقب بدش اينه كه، از اون چيزي كه هست لذتي نخواهي برد و اميد و انگيزه رو از دست خواهيم داد
بله
بله
من كاملا اين رو درك ميكنم
همين الان توي همين شرايط هستم
و نگاهم رفته روي چيزي كه ميخوامش
و لذت نميبرم از چيزي كه دارم
راه كار:
بايد لذت از زندگي رو موكول نكنيم به زمان بعد
من هي ميگم اگر فلان اتفاق بيوفته من فلان كارهاي بزرگ رو انجام ميدم
در صورتيكه من بايد قدم ها رو كوچيك كوچيك اينجا شروع كنم به برداشتن…و از زمان حال لذت ببرم تا برسم به هدف اصليم
قانون رها كردن:
نچسبيدن به موضوعي كه هنوز رخ نداده
رها كردن ديگران
بهترين تصميم اينه كه خودمون رو مجزا از ديگران ببينيم
اينطوري هم ما به لذت هاي زندگي بيشر ميرسيم هم به اطرافيانمون اين اجازه رو ميديدم كه مستقل تر باشن در زندگي
جالبه كه من هم به شدت شخصيتي بودم كه كل خانواده به من وابسته بودن
و همين حالا هم كه مهاجرت كردم كلي ذهنم درگيرشون بود
ولي توي اين مدت كه قانون رو ياد گرفتم كم كم دارم خودم رو مجزا ميكنم از اونها
ناخودآگاه اين وابستگي عاطفي باعث ميشه ما تمركزمون از روي خواسته مون برداشته بشه …چون هي ناراحتي اطرافيان ناراحتي من ميشه …خوشحالي اونا برام مهم ميشه و اگر خوشحال نباشن من هم خوشحال نخواهم بود
يواش يواش ياد گرفتم كه من اگر ميخوام به اطرافيانم لطف كنم ، بايد اول خودم خوشحال باشم
بايد فرد موفقي باشم تا الگوي خوبي براي اونا باشم
و اينا كمك بيشتري براي اطرافيانم هست تا اينكه نگرانشون باشم
و در نهايت تغييراتي ذهني ما كم كم روي زندگيمون تاثير خواهد گذاشت …شرايط زندگي كه به وضوح مشخص خواهد شد كه چقدر متفاوت از ديگرانيم و شرايط ما اصلا شبيه زندگي اطرافيان و دوستان ما نخواهد بود
شايد تغييرات اساسي تر در شخصيت اولش مشهود نباشه ولي وقتي وارد جامعه ميشيم و با هم رده هاي خودمون و دوستانمون در يك شرايط مشابه قرار ميگيريم …اونوقت خواهيم ديدم كه نرون هاي مغزي ما دستورالعمل هاي متفاوتي براي ما داره تا دوستانمون
ممنونم به خاطر اين فايل آموزنده