مقصر کردن دیگران برای شرایط و اتفاقات روزمره در زندگی یکی از پرکاربردترین عادت های انسان ها می باشد.
در هر شرایط و موقعیتی باشید ساده ترین و در دسترس ترین طریقه نگرش در مغز این است که فرد یا گروه یا هر چیز دیگری را مقصر بودن خود در آن شرایط بدانید.
تغییر زندگی
اگر سال 93 به من می گفتند پس از چند سال در شرایط فعلی زندگی خواهم کرد، اصلا باور نمی کردم. آن روزها دغدغه من رها شدن از بدهکاری و اقساط بانکی بود و اگر برای من تعیین می کردند بعد از چند سال مقداری از بدهی و اقساط بانکی کم خواهد شد با کمال میل راضی بودم چراکه سالها برای پرداخت بدهی ها تلاش می کردم اما هر سال بدهکارتر می شدم.
از نظر من تغییر زندگی غیرممکن بود همانطور که هزاران بار از اطرافیان خود شنیده بودم هر انسانی سرنوشتی دارد، من پذیرفته بودم که سرنوشت من همان شرایطی است که در سال 93 داشتم و هرگز تصور نمی کردم بتوانم سرنوشتم را تغییر دهم.
زمانی که برای اولین بار فیلم راز را دیدم از شنیدن جملات آن شگفت زده شده بودم، هیچ درک یا تصوری از آنچه می شنیدم نداشتم و بیشتر از آنکه فکر کنم گفته های آنها حقیقت دارد تصور می کردم فیلم راز مانند هر فیلم دیگری روایت گر داستانی است که نویسنده و کارگردان و سایر عوامل آن را ساخته اند.
همانطور که آن فیلم را تماشا می کردم بارها به خودم می گفتم، چطور ممکنه؟ یعنی میشه؟ چطور می شه به خواسته ها رسید؟
صدها سوال در ذهنم ایجاد می شد که برای هیچ کدام پاسخی نداشتم!!
روزها گذشت و من در مسیر تغییر زندگی به حرکت لنگ لنگان خودم ادامه دادم تا به مرور شرایط زندگی من تغییر کرد و پس از چند سال امروز در شرایط کاملا متفاوت با سال ۹۳ زندگی می کنم.
تجربه شرایط جدید
همین چند هفته قبل بود که دوست داشتم به مسافرت بروم و چند روز پیش به طور شگفت انگیزی همه چیز برای سفر رفتن مهیا شد.
من به همراه چند نفر از دوستان قدیمی که سابقه دوستی ما بیش از ۲۰ سال است عازم سفر شدیم.
در کنار لذت هایی که از سفر و بودن با دوستانم تجربه کردم، توجه من به موضوع تغییر کردن بیشتر از قبل جلب شده بود.
قبل از شروع سفر، در مورد روز شروع مسافرت از من سوال کردند و من گفتم همین الان آماده ام درحالی که دوستانم باید برای مرخصی گرفتن و منظم کردن برخی از برنامه های زندگی نیاز به زمان داشتند.
این اولین تفاوت ایجاد شده میان من و دوستانم بود که من نیازی به همانگ کردن با دیگران یا اجازه گرفتن از آنها برای مرخصی گرفتن نداشتم درحالی که تا همین چند سال قبل من هم مانند آنها زندگی می کردم.
در مدت سفر بارها شاهد تماس های تلفنی از محل کارشان بودم که باید موضوعاتی را توضیح می دادند و ساعت ها ذهن آنها مشغول مسائل کاری و زندگی شان بود در حالی که هرگز تلفن همراه من برای امورات کسب و کارم زنگ نخورد و این تفاوت بزرگ دیگری میان من و دوستانم بود که فقط در طی چند سال ایجاد شده بود در حالی که من هم در گذشته مانند آنها زندگی می کردم.
هر روز که از سفر می گذشت، فکر برگشتن به خانه و شروع مجدد کارهای تکراری گذشته آنها را اذیت می کرد درحالی که هرگز این افکار در ذهن من مرور نمی شد بلکه ذوق و شوق داشتم که از انرژی سفر برای بهبود محتوای سایت استفاده کنم.
درباره موضوعاتی صحبت می کردند که مدت ها بود در زندگی من اثری از آنها نبود درحالی که من هم تا همین چند سال قبل مانند آنها زندگی می کردم.
در این چند روز که همراه دوستانم در سفر بودم، بیشتر از قبل تغییراتی که در زندگی من ایجاد شده بود برایم واضح شد. تغییراتی که تک تک آنها برای دوستانم باورنکردنی بود.
دلیل تعجب آنها این بود که از سال ها قبل مرا می شناختند و به نگرش و چگونگی زندگی من از نظر مالی، کاری و حتی روابط با همسرم اشراف کامل داشتند و اکنون وقتی این همه تغییر در تمام جنبه های زندگی من را مشاهده می کردند برایشان باورپذیر نبود که من، همان رضای چند سال قبل هستم و این درحالی بود که من همان رضا عطارروشن چند سال قبل بودم که به واسطه تغییر نگرش و باور کردن توانایی خودم برای ساختن زندگی پس از چند سال در شرایط کاملا متفاوت با گذشته خود زندگی می کنم.
وقتی درباره تغییرات خودم با آنها صحبت می کردم همان نگاهی که من چند سال قبل به فیلم راز را داشتم آنها درباره من داشتند. برای آنها باورپذیر نبود که من و شرایط زندگی ام تا این اندازه تغییر کرده باشد.
عامل اصلی تغییر زندگی
آنچه باعث تغییر من و شرایط زندگی ام شده بود چیزی نبود که در آنها یا دیگران وجود نداشته باشد، آن ها هم از ذهن و قدرت آن برخوردار بودند اما درباره قدرت ذهن و تاثیر آن در زندگی شان هیچ اطلاعی نداشتند.
اگر از آنها درباره تاثیر رئیس جمهور در زندگی شان سوال می کردی به خوبی درباره نقش رئیس جمهور در زندگی خود توضیح و تفسیر می کردند اما اگر از آنها سوال می کردی که خودت چه نقشی در زندگی ات داری؟ جواب قانع کننده ای نداشتند چون به قدرت خود در ساختن زندگی شان عقیده نداشتند.
تغییر کردن نیاز هوش، دانش، مدرک دانشگاهی، سرمایه یا هیچ چیز دیگر ندارد چون تغییر کردن از ذهن شروع می شود و هیچ عاملی قوی تر از ذهن وجود ندارد که بتواند به شما کمک کند تا زندگی خود را دگرگون کنید.
هر انسانی به قدرت ذهن مجهز شده است که می تواند از آن برای ساختن زندگی خود استفاده کند اما عدم اطلاع از قدرت و تاثیر آن سبب شده است که بسیاری از انسانها ازجمله خودم تا چند سال قبل به جای ساختن زندگی به گذران زندگی مشغول باشیم.
انسانها زمانی مشغول گذراندن زندگی می شوند که نقش دیگران را در شرایط زندگی خود بیشتر از خودشان بدانند. اگر تصور کنید دولت، اقتصاد، رئیس، همسر یا هر فرد یا شرایطی در زندگی شما تاثیر دارد از آن زمان به بعد شما مشغول گذراندن زندگی خواهید شد بدون اینکه ذوق و شوق ساختن و تجربه کردن زندگی را داشته باشید.
فردی که به قدرت و تاثیر ذهن خود در زندگی عقیده و اشراف دارد هرگز مشغول گذراندن زندگی نمی شود بلکه همیشه به فکر ساختن شرایط زندگی است. درست است که این فرد هم در نهایت زندگی می کند اما شرایط و کیفیت زندگی این دو سبک زندگی تفاوت زیادی با هم دارد.
فردی که مشغول گذراندن زندگی است معمولا از شرایط زندگی خود رضایت ندارد و احساس خوشبختی نمی کند اما فردی که عقیده دارد شرایط زندگی اش را خلق می کند و مسئولیت زندگی اش فقط بر عهده خودش است، همواره ذوق و شوق زندگی کردن و تجربه شرایط بهتر را دارد و احساس خوشبختی می کند.
تغییر کردن محدود به زمان و مکان نیست یعنی در هر شرایط سنی و در هر مکانی که باشید می توانید تصمیم بگیرید شرایط زندگی خود را تغییر دهید بنابراین تغییر کردن یک انتخاب است که فقط آنهایی که شجاعت پذیرفتن مسئولیت زندگی را دارند تصمیم به این کار می گیرند.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.55 از 66 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام و درود بر استاد عطا روشن
قبل از هر سخنی اگر همه ما مسولیت کارها و رفتارها و شرایطی که در اون هستیم رو به عهده میگرفتیم قطعا دنیای بهتر و زیباتری داشتیم
بچه هایی که در سایت هستن معنی صحبتهای استاد رو قشنگ متوجه میشن ولی متاسفانه افرادی که به آگاهی نرسیدن سخت بتونن باور کننن
چرا اینو میگم چون یاد خاطره ای افتادم چند وقت پیش ماه صفر بود و دوستم بهم زنگ زد که بد شانسی آوردم وخیلی هم ناراحت بود که شانس ندارم و هروی اتفاق بد هست برا من میفته و خدا کنه زودتر این ماه نحس تموم بشه وقتی ازش موضوع رو سوال کردم گفت که رفتم با ماشین جایی و دزد شیشه ماشینم رو شکسته و کیف پول و مدارک منو دزدیده و من الان خیلی گرفتار شدم من بهش گفتم ببین کیفت کجا بوده گفت روی صندلی جلو گذاشتم و پیاده شدم و در ماشین قفل کردم و رفتم من بهش گفتم خب تو مقصر اصلی هستی چرا به ماه و خدا دزد بد بیراه میگی کدوم انسان عاقلی کیف پر پول و مدارک رو میزارع جلوی داشبورد و میره خیلی ناراحت شد گفت نه ربطی ندارع من شانسم بد هست خلاصه قبول نکرد و هزارتا دلیل آورد که من بد شانس هستم و خدا منو نمیبینه این خاطره نوشتم که بگم نگرش افراد تا چه حدی میتونه تو زندگی آنها دخیل باشه
یعنی دقیقا انتظار من از زندگی همونی هست که فکر من میگذره ونگرشم به اون موضوع باعث تبت شرایط خوب یا بد در زندگی میشه
یادمه از قدیم میکفتن زندگی آسون بگیری همون میشه و اگر زندگی سخت بگیری همون میشه شاید اشاره ای هم به همین موضوع بوده که به هرچی که فکر کنیم و احساس خوب یا بد داشتن زندگی مون میسازه
خوشبختی و حال خوب برای هرکسی یه مفهومی داره واینم باز بر اثاث همون نگرش افراد هست
به نظر من خوشبختی وحال خوب در لحظه لحظه زندگی نهفته است فقط بیاد بلد باشی و پیداش کنی
یه حکایت شنیده بودم در مورد مادری که دخترش داشت توی آشپزخونه ظرفهارو میشست یکدفعه یه لیوان از دست دختر به زمین میفته و میشکنه
مادر سریع میاد تو آشپزخونه و خدارو شکر میکنه دخترش ازش میپرسه چرا خدارو شکر کردی در صورتی که الان باید عصبانی بشی و بامن دعوا کنی
مادر ش میگه خدارو شکر کردم برای این که اولا دختر سالمی دارم که میتونه با دستهاش ظرف بشوره و داره نفس میکشه وبعد هم برای این که اگر برای خودت اتفاق بدی میفتاد دیگه شکستن این لیوان اصلا به چشم نمیومد. پس نگرش های افراد میتونه همین قدر ب زندگی متفاوت باشه
در حالی که ای مادر میتونست با عصبانیت و دعوا و بی عرضه بودن دخترش و پای خدارو وسط کشیدن و مقصر پیدا کردن کلا ماجرا رو تغییر بده
همه ما برای کارهای اشتباه دنبال مقصر هستیم چون میخواهیم خودمون رو تبرعه کنیم و این کار و این رفتار در چاقی هم برای ما افراد چاق صدق میکرد که بدنبال مقصر بودیم در حالی که اصلا نمیخاستیم خودمون رو تغییر بدیم و باورهامون رو پاک کنیم وازراه درست به مشکلات خودمون نکاه کنیم
ولی وقتی به آگاهی رسیدیم توانستیم به این حقیقت دست پیدا کنیم و افکار غلط رو پاک کنیم ومسولیت رو به عهده بگیریم من از زمانی که ورود به این سرزمین آگاهی کردم تو خیلی موارد تونستم خودم رو مقصر بدونم و دیدم که چقدر قشنگ تونستم اون اتفاق رو مدیریت کنم ودرستش کنم خودم حلش کردم و چقدر آگاهی داشتن تو هر زمینه ای میتونه زندگی انسان رو دگرگون کنه وبه آرامش برسه
بازهم از شما استاد گرامی بابت این مطالب ارزشمند و آگاهی دادن به ما سپاسگزارم