بسیاری از افراد چاق دلیل چاقی خود را عادت شیرینی خوردن می دانند درحالی که بسیاری از افراد متناسب هم عادت شیرینی خوردن را دارند اما همیشه متناسب هستند.
عادت شیرینی خوردن
عادت شیرینی خوردن یکی از رفتارهای پرکاربرد و مشترک در بین افراد چاق است که تغییر آن تاثیر فراوانی در کسب نتیجه عالی در مسیر شگفتی ساز شدن دارد.
روزهای زیادی از زندگی ام را با اضافه وزن بالا زندگی کردم و به این دلیل تسلط کافی بر افکار و رفتارهای افرادی که چاق هستند دارم.
در این زمان که به لطف خدای مهربان در تناسب اندام خوبی هستم هر بار که با سوال دوستی که اضافه وزن دارد یا تاره با سایت ما آشنا شده است مواجه می شوم به خوبی احساس و مشکل او را درک می کنم چون روزگار زیادی را مانند او با سختی و رنج چاقی گذرانده ام.
بسیاری از افراد چاق عادت شیرینی خوردن را یکی از عادت های خود می دانند و عقیده دارند به دلیل عادت شیرینی خوردن چاق هستند.
برخی از افراد چاق تصور می کنند عادت شیرینی خوردن آنها به این دلیل است که بدنشان بیشتر از دیگر انسانها درخواست شیرینی می کند و عده ای معتقد هستند که عادت شیرینی خوردن برای آنها لذتبخش است و با خوردن آن به احساس آرامش میرسند.
البته عده ای مثل من تصور می کنند چون در منطقه گرمسیری زندگی می کنند این طبیعی است که بیشتر از دیگران عادت شیرینی خوردن داشته باشند. به هر حال هر فردی بنابه دلایل شخصی توجیه و بهانه ای برای عادت شیرینی خوردن خودش دارد.
سالهای زیادی این باور را داشتم که چون درخت نخل در مناطق گرمسیری رشد میکند و محصول خرما میدهد حتما نیاز انسانهای این مناطق به مصرف شیرینی بیشتر از مناطق دیگر است و به این دلیل داشتن عادت شیرینی خوردن را در خودم و اطرافیانم طبیعی می دانستم.
ارتباط عادت ها با چاقی
در ذهن بسیاری از افراد چاق مصرف روغن یا خوردن غذاهای چرب را مقصر چاقی خود می دانند اما جالب است بدانید قند و مواد شیرین سهم بسزایی در تشدید چاقی دارند نه از این بابت که شیرینی ها قدرت چاق کنندگی دارند بلکه از این نظر که عادت شیرینی خوردن به راحتی در ذهن ما نهادینه می شود اما عادت خوردن روغن هرگز به صورت یک عادت تکرار شونده در ذهن ما شکل نمی گیرد.
شیرینی، چربی، ترشی یا شوری هیچکدام قدرتی در چاق کردن ما ندارند اما این ما هستیم که با ایجاد نگرش و تعریف درباره مواد غذایی باعث ایجاد تاثیر چاقی با مصرف مواد غذایی بر جسم خود می شویم.
خوردن مواد غذایی توسط افراد چاق و لاغر به شکل عادت های تکرار شونده انجام می شود. عادت شیرینی خوردن، عادت ترشی خوردن یا هر عادت دیگری در بین افراد چاق یا لاغر مشترک است و نمی توان گفت افراد لاغر فقط عادت شیرینی خوردن دارند یا افراد لاغر فقط عادت ترشی خوردن دارند بلکه هر انسانی بنا به سلیقه و علاقه خود عادت هایی دارد که در طول زندگی خود همواره در حال تکرار آنهاست.
نکته اصلی درباره نگرش افراد چاق درباره عادت شیرینی خوردن این است که افراد چاق عادت شیرینی خوردن خود را در ذهن شان به چاقی ارتباط می دهند. درحالی که افراد متناسب اگر عادت شیرینی خوردن داشته باشند هرگز آن عادت را دلیل یا عامل چاق شدن نمی دانند.
البته که همه افراد چاق به واسطه داشتن یک عادت خاص چاق نشده اند بلکه تکرار مجموعه ای از عادت برای مدت طولانی باعث ایجاد تغییر در شرایط جسمی آنها شده است.
نکته جالب توجه درباره افراد چاق این است که آنها با قدرت ذهنشان که همان تحلیل و ارتباط دادن عادت ها با چاق شدن است باعث چاقی خودشان می شوند و سپس با همان قدرت ذهن مانع لاغر شدن شان می شوند.
تصور کنید یک فرد چاق عقیده داشته باشد به دلیل داشتن عادت شیرینی خوردن چاق شده است. اگر این فرد به طریق مختلف برای لاغر شدن تلاش کند هرگز لاغر نخواهد شد چون در ذهن او قدرت چاق کنندگی عادت شیرینی خوردن بسیار بیشتر از قدرت لاغر کنندگی رژیم گرفتن یا ورزش کردن است بنابراین هرگز لاغر نمی شود.
عادت ها به تنهایی قادر به تغییر وضعیت جسمی یا شرایط زندگی در جنبه های مختلف نیستند بلکه زمانی که نگرش به عادت ها اضافه شود باعث شکل گیری انتظار می شود و این انتظار بسیار قدرتمند است و باعث خلق شرایط خواهد شد.
با آگاهی از اهمیت ترکیب عادت و نگرش برای خلق شرایط زندگی اکنون بار دیگر به تفاوت افراد چاق و لاغر توجه کنید.
بسیاری از افراد چاق و لاغر عادت شیرینی خوردن را دارند اما فقط افراد چاق هستند که نگرش چاق کننده بودن عادت شیرینی خوردن را دارند و این تنها دلیل تفاوت بین شرایط جسمی افراد لاغر و چاق است.
این موضوع نه تنها درمورد عادت شیرینی خوردن بلکه درباره همه عادت های افراد چاق صدق می کند.
بسیاری از افراد لاغر فعالیت بدنی معمولی و یا حد پایین دارند اما به دلیل اینکه نگرشی درباره ارتباط بین تحرک و چاقی در ذهن آنها وجود ندارد دچار اضافه وزن نمی شوند درحالی که بسیاری از افراد چاق به دلیل اینکه در ذهنشان کم تحرکی را عامل چاقی می دانند در شرایط جسمی چاق زندگی می کنند.
اکنون اهمیت ترکیب نگرش با عادت ها را درک می کنید و می دانید که داشتن نگرش درباره عادت های خود چه اهمیت و نتیجه ای را رقم می زند بنابراین باید سعی کنید با اصلاح نگرش های خود درباره عادت هایی که دارید درجهت بهبود شرایط ذهنی و جسمی خود اقدام کنید.
تفاوت عادت افراد چاق و لاغر
از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم توجه زیادی به رفتارها و عادت های افراد متناسب داشته ام و به وضوح می دیدم که عادت شیرینی خوردن در آنها به مراتب کمتر از افراد چاق است.
سالها با فردی بسیار متناسب دوست بودم و همیشه می دیدم که او چای خود را یا تلخ می خورد یا یک حبه قند بر می داشت و بیشتر اوقات باقی مانده آن را در ته لیوان چای می انداخت و همیشه او را مسخره می کردم که این چه طریق چای خوردن است، اصلا این چای که تو میخوری چه مزه ای دارد؟
چون من عادت داشتم همیشه باید چای خودم را با شکر شیرین می کردم و آن را با کلوچه، بیسکویت، شکلات یا هرچیزی که قابل خوردن با چای باشد می خوردم و تصور می کردم که دوست من رفتار عادی ندارد.
هیچوقت به این فکر نمی کردم که چرا من این رفتار متفاوت را دارم که این از ویژگی های ذهن چاق است که خودش را صحیح میداند و رفتارهای متناسب کننده و عادت های افراد لاغر را غلط می داند.
نکته جالب توجه درباره ذهن و عادت ها این است که وقتی بپذیرید که عادت شیرینی خوردن یا هر عادت دیگری را دارید به شکل ناخودآگاه علاقه به تکرار این عادت خواهید داشت. به همین دلیل است که افراد لاغر زیادی هستند که علاقه به خوردن شیرینی دارند اما چون این نگرش را در ذهن خود ایجاد نکرده اند که مبتلا به عادت شیرینی خوردن هستند بنابراین از طرف ذهن و مرور افکار ترغیب یا تمایل شدید به خوردن شیرینی ندارند.
افراد چاق به دلیل اینکه پذیرفته اند عادت شیرینی خوردن دارند و هزاران بار درباره داشتن این عادت برای دیگران توضیح داده اند سبب می شوند مجموعه ای از افکار تکرار شونده در ذهنشان ایجاد شود که همواره آنها را ترغیب به خوردن شیرینی می کند.
این تفاوت نگرش درباره عادت شیرینی خوردن در افراد چاق و لاغر سبب شده است که در حالی که شیرینی، شکلات، بیسکوئيت و هر ماده غذایی شیرین به یک شکل در دسترس افراد قرار دارد اما افراد متناسب رفتار کاملا متفاوتی با افراد چاق در برخورد با مواد غذایی شیرین از خود نشان می دهند.
در واقع واکنش افراد متناسب به دلیل عدم پذیرفتن داشتن عادت شیرینی خوردن در مواجه شدن با شیرینی ها با افراد چاق کاملا متفاوت است به همین دلیل آنها نه تنها در خوردن شیرینی ها زیاده روی نمی کنند بلکه هرگز خوردن شیرینی را نیاز یا دلیلی برای چاق شدن نمی دانند.
اصلاح تغییر عادت ها
با گذشت زمان که به اصول لاغری با ذهن بیشتر مسلط شدم مهارت تغییر عادت ها را یاد گرفتم و اولین گزینه من برای تغییر دادن، عادت شیرینی خوردن، کلوچه و کیک و هر چیزی با چای بود، عادتی که سابقه حداقل 30 ساله در من داشت.
بعد از آن عادت خوردن چای با شکر را اصلاح کردم، و سپس عادت خوردن شکلات و کشمش و خرما را اصلاح کردم و امروز یا اصلا چای نمی خورم یا به طریقی کاملا متفاوت از سالهای قبل خود چای مصرف می کنم.
البته ناگفته نماند که مواقعی پیش می آید که فرمولی چاق کننده و قدیمی رونمایی م یشود و من واکنش متفاوت و اشتباهی از خود نشان می دهم که با شناسایی آن سعی در اصلاح و بهبود آن می کنم.
برای مثال همین چند شب گذشته بود که برای دیدار مادرم به خانه ایشان رفتم.
وقتی مادرم درب را به روی ما باز کرد من از دور چشمم به بسته بامیه ها (بامیه مخصوص دزفول) افتاد و به جرات می توانم بگویم که موقع سلام کردم با مادرم به جای نگاه کردن به صورت مادرم به جعبه بامیه ها خیره شده بودم و همان شب در حالی که اصلا قصد چای خوردن نداشتم دو لیوان چای به عشق خوردن بامیه با آن خوردم که رفتاری اشتباه و دور از انتظار از خودم بود اما این رفتار من به دلیل تحریک از طرق کانال بینایی بود که توضیح مفصل آن در دوره ورود به سرزمین لاغرها داده شده است.
این مثال را ذکر کردم که یادآوری کنم، یادگیری و به کار گیری اصول لاغری با ذهن باید استمرار داشته باشد، چون خاطرات و فرمول های چاق کننده به مرور خودنمایی میکنند و باید آنها را کشف و اصلاح کنیم.
تغییر عادت ها فرایندی است که نیاز به استمرار دارد، همانگونه که یک عادت سالها تکرار میشود و فرمول آن در ذهن ما تثبیت شده است برای اصلاح و تغییر آن باید استمرار داشته باشیم.
در آموزش های لاغری با ذهن با انجام تمرینات ساده و تاثیرگذار فرمولهای ذهن خود را که سبب ایجاد عادت های چاق کننده در ما شده اند را شناسایی و آنها را با فرمولها و عادت های متناسب کننده جایگزین می کنیم.ایمان دارم استفاده از آموزش های لاغری با ذهن به شما کمک میکند رویای متناسب شدن خود را خلق کنید.
لاغری با ذهن و تغییر عادت
” منم تا قبل از بارداری دومم اصلا اهل شیرینی نبودم و نمیخوردم یا اگه میخوردم خیلی کم میخوردم.
ولی به محض بارداری همه گفتن باید شیرینی بخوری که بچه ات پسر بشه و میگفتن هر کس در بارداری جنیست بچه اش پسر هست ویار و میل به شیرینی داره.
و چون من هم فهمیدم بچه ام پسر هست زیاد بستنی و شیرینی میخوردم و زمانی هم که شیر میدادم بهم میگفتن شیرینی و آبمیوه و شیرینی کنجد دار و .. خیلی برای شیر خوبن و من هر روز کلی مصرف شیرینی با آبمیوه و چایی و مایعات داشتم و وزنم هم که حسابی بالا بود و هر بار هم که میخوردم ترس از چاقی داشتم.
ولی حالا خدا رو شکر با دورهای لاغری با ذهن مثل زمان متناسب بودنم شدم و اصلا حرص و ولع شیرینی ندارم و خیلی سریع دلم رو میزنه و یا دهنم از شیرینی تلخ میشه و ادامه نمیدهم.
هر وقت هم میل داشتم به خوردن شیرینی بدون ترس به اندازه نیازم میخورم و لی دیگه وعده عدایی رو درست نمیتونم بخورم و انگار خیلی سیرم و درکل هوسم رو میخوابونم با هر اندازه که نیاز داشته باشم و لدت میبرم.
من دختر خودم بسیار متناسب هست و همیشه رفتار عذاییش رو نگاه میکنم بارها شده نصفه شب بیسکوویت یا کیک یا بستنی خورده ولی نه همیشه و نه تمام کیک یا بیسکوویت رو در واقع هر چقدر نیازه داره بدون ترس و خیلی راحت میخوره و لذت میبره و فوق العاده اندام زیبایی داره.
همیشه به خودم میگم و میخوام با این جرات دخترم و این نگاه که خیلی راحت به عدا و شیرینی ها داره منم به مواد غذایی نگاه کنم و منم مصرف کنم چون هنوز ته تهای ذهنم کمی از فرمول های قبلا هست که شیرینی چاق میکنه غذای آخر شب چاق میکنه.
ولی درکل خودم علاقه به خوررن شام دیر وقت یا هر مواد عذایی در نصف شب ندارم.
ولی بارها دیدم دخترم نصف شب غذا میخوره آخر شب هله هوله میخوره و بلعکس گرسنه اش نباشه حتی یه روزم ممکنه با چند قاشق برنج روزش رو بگدرونه و دیگه نخوره در کل خیلی جالبن متناسبها واقعا هر وقت هر چی نیاز داشتن بدون ترس و نگرانی میخورن.
منم الان رفتارهام خیلی تغییر کرده و نزدیک به چیزی شده که باید بشه ولی بازم میخوام نزدیکتر بشه.
و یا اینکه کلی متناسب دیگه سراع دارم که عاشق شیرینی هستن ولی یکیشون که خودش همیشه میگه فقط و فقط کیک خامه ای دوست دارم و دیگه هیچ مدلی شیرینی دوست ندارم نه کیک معمولی نه بیسکوویت و نه کاکایو.
و یا یه متناسب دیگه که همیشه میگه من هلاک شیرینی هستم ولی دیدمش بارها و گفته خودش اولا باید اون کیک یا دسر کم شیرین باشه که بتونم بخورم و بعد وقتی اولین و دومین قاشق دسر رو خورد میگه بسه و نمیتونم و یا میگه چرا مزه اش اینجور و اینقدر ایراد میگیره تا شیرینی مورد علاقه اش رو پیدا کنه و یه ذره از اون بخوره و میگه چقدر خوردم.
ولی اگه من بودم ایراد نمیگرفتم قبلا چون من شیرینی دوست دارم و اگه جلوم بودن هر چی دلم میخواست میخوردم تا به حالت بدی برسم ولی اون متناسب با وسواس خاصی مواد عذایی رو انتخاب میکنه که نزدیک به علاقه اش باشه و تازه همونم نمیتونه زیاد بخوره نهایتا یه تیکه کوچیک و همیشه قبلا که چاق بودم بهش می گفتم تو که دوست داری د بخور ببین من چیزی نزاشتم ولی اون میگفت نمیتونم بخورم.
کلا چه دختر خودم چه بقیه متناسبها تا چیزی به دلشون نباشه و واقعا گرسنشون نباشه دوست ندارن بخورن ولی ما چاقها به محص گرسنگی شروع به خوردن میکنیم بدون توجه به کیفیت یا بو یا تازگی یا گرمی عدا یا … میخوریم تا سیر بشیم”
نوشته فروغ عزیز در بخش نظرات
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی این جلسه ابتدا محتوای نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را تماشاش کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات با شرح انشایی پاسخ دهید.
- نگرش شما درباره خوردن شیرینی چیست آیا عادت شیرینی خوردن دارید؟ شرح دهید.
- به نظر شما چه ارتباطی بین نگرش و عادت ها وجود دارد؟ با ذکر مثال شرح دهید.
- چرا افراد متناسب از خوردن شیرینی ترس ندارند یا آن را عامل چاقی نمی دانند؟
- چقدر دوست داشته اید عادت شیرینی خوردن را ترک کنید و چه عقیده ای درباره ترک این عادت داشته اید؟
- آیا درباره عادت شیرینی خوردن با دیگران صحبت کرده اید؟ چقدر خودتان را مغلوب این عادت می دانید؟
- به نظر ما آیا افراد چاق هیچ عادت غذایی ندارند که چاق نشده اند؟ در این باره شرح دهید.
- ویدیوی آموزشی را با دقت تماشا کنید و نکاتی که به نظر شما مهم و کلیدی است را بنویسید.
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.15 از 68 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
منم تا قبل از بارداری دومم اصلا اهل شیرینی نبودم و نمیخوردم یا اگه میخوردم هم خیلی کم میخوردم ولی به محص بارداری همه گفتن باید شیرینی بخوری که بچه ات پسر بشه و میگفتن هر کس در بارداری جنیست بچه اش پسر هست ویار و میل به شیرینی داره و چون من هم فهمیدم بچه ام پسر هست زیاد بستنی و شیرینی میخوردم و زمانی هم که شیر میدادم بهم میگفتن شیرینی و ابمیوه و شیرینی کنجد دار و .. خیلی برای شیر خوبن و من هر روز کلی مصرف شیرینی با ابمیوه و چایی و مایعات داشتم و وزنم هم که حسابی بالا بود و هر بار هم که میخوردم ترس از چاقی داشتم
ولی حالا خدا رو شکر با دورها مثل زمان متناسب بودنم شدم و اصلا حرص و ولع شیرینی ندارم و خیلی سریع دلم رو میزنه و یا دهنم از شیرینی تلخ میشه و ادامه نمیدهم و هر وقت هم میل داشتم به خوردن شیرینی بدون ترس به اندازه نیازم میخورم و لی دیگه وعده عدایی رو درست نمیتونم بخورم و انگار خیلی سیرم و درکل هوسم رو میخوابونم با هر اندازه که نیاز داشته باشم و لدت میبرم
من دختر خودم بسیار متناسب هست و همیشه رفتار عذاییش رو نگاه میکنم بارها شده نصفه شب بیسکووییت یا کیک یا بستنی خورده ولی نه همیشه و نه تمام کیک یا بیسکوویت رو در واقع هر چقدر نیازه داره بدون ترس و خیلی راحت میخوره و لذت میبره و فوق العاده اندام زیبایی داره و همیشه به خودم میگم و میخوام با این جرات دخترم و این نگاه که خیلی راحت به عدا و شیرینی ها داره منم به مواد غذایی نگاه کنم و منم مصرف کنم چون هنوز ته تهای ذهنم کمی از فرمول های قبلا هست که شیرینی چاق میکنه غذای آخر شب چاق میکنه
ولی درکل خودم علاقه به خوررن شام دیر وقت یا هر مواد عذایی در نصف شب ندا رم
ولی بارها دیدم دخترم نصف شب غذا میخوره آخر شب هله هوله میخوره وبلعکس گرسنه اش نباشه حتی یه روزم ممکنه با چند قاشق برنج روزش رو بگدرونه و دیگه نخوره در کل خیلی جالبن متناسبها واقعا هر وقت هر چی نیاز داشتن بدون ترس و نگرانی میخورن
منم الان رفتارهام خیلی تغییر کرده و نزدیک به چیزی شده که باید بشه ولی بازم میخوام نزدیکتر بشه
و یا اینکه کلی متناسب دیگه سراع دارم که عاشق شیرینی هستن ولی یکیشون که خودش همیشه میگه فقط و فقط کیک خامه ای دوست دارم و دیگه هیچ مدلی شیرینی دوست ندارم نه کیک معمولی نه بیسکوویت و نه کاکایو
و یا یه متناسب دیگه که همیشه میگه من هلاک شیرینی هستم ولی دیدمش بارها و گفته خودش اولا باید اون کیک یا دسر کم شیرین باشه که بتونم بخورم و بعد وقتی اولین و دومین قاشق دسر رو خورد میگه بسه و نمیتونم و یا میگه چرا مزه اش اینجور و اینقدر ایراد میگیره تا شیرینی مورد علاقه اش رو پیدا کنه و یه دره از اون بخوره و میگه چقد ر خوردم ولی اگه من بودم ایراد نمیگرفتم قبلا چون من شیرینی دوست دارم و اگه جلوم بودن هر چی دلم میخواست میخوردم تا به حالت بدی برسم ولی اون متناسب با وسواس خاصی مواد عذایی رو انتخاب میکنه که نزدیک به علاقه اش باشه و تازه همونم نمیتونه زیاد بخوره نهایتا یه تیکه کوچیک و همیشه قبلا که چاق
بودم بهش میگفتم تو که دوست داری د بخور ببین من چیزی نزاشتم ولی اون میگفت نمیتونم
کلا چه دختر خودم چه بقیه متناسبها تا چیزی به دلشون نباشه و واقعا گرسنشون نباشه دوست ندارن بخورن ولی ما چاقها به محص گرسنگی شروع به خوردن میکنیم بدون توجه به کیفیت یا بو یا تازگی یا گرمی عدا یا … میخوریم تا سیر بشیم
من باید همواره توجه کنم به موضوعات و نکات و فایلهایی که گفته میشه و باید سعی کنم به اونها عمل کنم تا تا اینکه باور من بشن و در ذهن من ماندگار بشن .
آموزش ذهن فقط با تکرار و و عمل کردن به آ گاهی ها هست وقتی چیز ی رو یاد میگیری این آگاهی در ذهن شما ثبت میشه و یه تجربه به وحود میاره که تبدیل میشه به باور .
تجربه ی چاقی باور ما شده چون هر بار سایزمون تغییر کرده و وزنمون بالارفته و حرف و سرزنش های بقیه رو شنیدیم و این شده تجربه ی چاقی و این باعث شده چاقی رو باور کنیم و مرحله به مرحله در ما چاقی بیشتر شده و حالا آموزش لاغری هم همین هست ولی در سمت مخالف یعنی من اول آگاهیها رو دریافت میکنم و عمل میکنم به اونها و در نهایت تبدیل میشن به باور و یا تجریه و نیاز به تلاش فیزیکی و زجر و سختی نیست .( ما باید در آموزشهای ذهنی با تکرار آگاهی ها و عمل کردن به اونها قدم برداریم تا باورهای جدید داشته باشیم و تجربه های جدید داشته باشیم و حالا برای لاغری داریم با دورها همین کار رو انجام میدیم و هر روز قدم به قدم جلو میریم تا لاعری رو در نهایت به دست بیاریم اول باید افکار ما تغییر کنه و بعد رفتار ما و در نهایت جسم ما تغییر میکنه و هیچ تلاش فیزیکی و سختی نداره )
اگر دیدی بهت سخت میگذره بدون یه جای کار ایراد داره و شاید خیلیا باور نمیکنن میشه با ذهن لاغر شد چون بدون سر و صدا و سختی هست .من هم قبلا که باشگاه میرفتم همه رو میگفتم و در باشگاه هم سر و صدا میکردم که انرژی بسوزونم و اما در این مسیر سر و صدایی نیست .
و این آموزش باید همراه با آرامش باشه و استرس نداشته باشیم .
مصرف شیرینی :
افراد متناسب هم شیرینی رو دوست دارن و فقط مختص چاق ها نیست و حالا بعضی از چاقها هم هستن که اصلا شیرینی دوست ندارن و این افراد در صد کمی در چاقها هستن (بله نمونه اش خواهرم و خواهر همسرم و یا پسر خواهر شوهرم و یا دوست خودم بسیار لاغر هستن اما همیشه از شیرینی خوردن حرف میزنن که ما عاشق شیرینی هستیم و اما زن داداش خودم که چاق هست و اصلا از شیرینی خوشش نمیادو جز اون دسته هست و بسیار افراد چاق در اطراف من هستن که عاشق شیرینی هستن خلاصه از هر دسته کلی آدم میتونم مثال بزنم و من خودم تا قبل از بارداری دومم اصلا شیرینی نمیخوردم و اما بعد از بارداری دوم شروع به خوردن شیرینی کردم و حالا من با یاد گرفتن لاغری و این آموزشها شیرینی مصرف میکنم ولی نه همیشه بعضی مواقع که دوست داشته باشم و میلم بکشه به اندازه نیازم بدون ترس میخورم همین اللن که دارم کامنت مینویسم یه لیوان چایی خوردم با نصف یک شکلات کوچیک چون بیشتر از این دوست ندارم بخورم و دهنم بد مزه میشه )
و برای مثال استاد خودش عاشق شیرینی بوده و میگن اگر در خونه شیرینی داشتن دیگه خواب نداشتن تا اون رو بخورن و اگر در مدرسه همراهشون شیرینی میبردن اصلا درس رو متوجه نمیشدن تا اول شیرینی رو بخورن .
ما چاقها شیرینی رو دوست داریم اما با خوردن شیرینی احساسمون بد میشه و از چاقی بیشتر نگران میشیم و اما از طرفی دوست داریم بخوریم ولی از طرفی استرس داریم برای خوردنش .متناسبها این احساس رو به هیچ وجه ندارن فقط با لذت میخورن و فکر نمیکنن این شیرینی اونها رو چاق میکنه حالا شاید در صد کمی در متناسبها باشه که از خوردن شیرینی کمی ترس داشته باشن ولی خیلی جزیی هست
پس احساس چاقها و لاغرها در خوردن متفاوت هست .(اولین تفاوت در خوردن شیرینی تفاوت در احساس هست و واقعا همینطور هست من هر وقت شیرینی یا هر هله هوله ای دیگه مثل چیپس و پفک خوردم احساس چاقی و ترس از چاقی بیشتر و عذاب وجدان داشتم اما همون متناسب با من داخل جمع خورده و اصلا نه ترسیده و نه ناراحت بوده و نه حرفی زده اما من ناراحت میشدم و به بقیه هم میگفتم وای چقدر خوردم چرا خوردم حالا دیگه چاق میشم و واقعا هم چاقتر میشدم و برام قابل لمس میشد این قضیه و بیشتر باور میکردم و میترسیدم )
و اما میزان مصرف چاقها و لاغرها متفاوت هست :
ما چاقها هر چیزی رو که طعم شیرینی بده مثل خرما و خارک و کلوچه و بسکوییت و .. ما میخوریم .
اگر نسبت به هر چیز شیرینی من واکنش نشون میدم من اعتیاد به مصرف شیرینی دارم و اما افراد لاغر این طور نیستن و اونها معمولا به نوع خاصی از شیرینی علاقه دارن مثلا شیرینی مربایی ویا خامه ای .. و هر چیز شیرینی رو دوست ندارن .( من که خودم شیرینی زیاد دوست نداشتم ولی اون موقع که شیرینی خور شدم همه نوع شیرینی رو میخوردم و خوشم میومد وحتی من در زمینه چیپس و پفک و کرانچی هم همین طور بودم که هر شوری رو دوست داشتم بعصیا یه نوع یا یه مارک خاص دوست داشتن ولی من هر چیزی رو به اسم چیپس و پفک میخوردم حتی اگر مونده بودن من میخوردم و نمیگفتم چرا ولی حالا برعکس شده و انتخاب میکنم از چه مواد غذایی بخورم با چه احساسی بخورم و به چه اندازه بخورم همین خواهر شوهر من که خیلی شیرینی دوست داره یه نصفه که نه یک سوم یک کلوچه ی کوچیک رو میگیره دستش،و بعد هم میگه زیاده هر کی میخواد بیاد بخوره و همش رو عمرا بخوره و یا خواهرم میگه شیرینی دوست دارم ولی تا میخواد بخوره میگه بسه دیگه نمیتونم و ادامه نمیده و من تعحب میکردم چون من قبلا یه بسته بسکوییت کامل رو داخل یه میان وعده و یا صبحانه میخوردم و اصلا انگار چیزی نخوردم هنوزم میتونستم بخورم )
میشه مثل متناسبها شیرینی دوست داشت و مصرف کرد و متناسب بود اگر مثل اونها رفتار کنیم و فکر کنیم .(من و خواهر متناسبم زیاد چیپس و پفک دوست داریم ولی اون فقط کرانچی و نوع خاصی پفک رو دوست داره و اونم یه بسته رو در چند روز میخوره اما من هر چه بیشتر می بود منم بیشتر میخوردم و نمیدونستم که اشتباه من چی هست و خیلی وقتا خواهرم از مزه اش ایراد میگرفت و نمیخورد و میگفت من فقط پفک نمکی مینو دوست دارم ولی من تا دونه ی آخر هر مدلی و مزه ای رو میخوردم پس میشه بخورم ولی مثل خواهر متناسبم بخورم)
برین از متناسبها بپرسین و اگر متناسب گفت من عاشق شیرینی هستم گول نخور و این جمله رو که میگه شیرینی دوست دارم رو تحلیل کن و ببین متناسب عاشق شیرینی هست یعنی چه مقدار شیرینی میخوره ؟یکی یا نهایت دوتا میخوره و اما یک فرد چاق که عاشق شیرینی هست چه مقدار میتونه بخور؟؟خیلی زیاد میخوره و این تفاوت هست .همه ی ماجرا رو مد نظر داشته باش .(من بارها شده خواهرم که بسیار لاغر هست گفته حلوا دوست دارم و حتی اینقدر دوست داره که خودش درست میکنه ولی من زیاد دوست نداشتم و میگفتم خوب حالا بخور ولی اون فقط یه ذره در حد یه قاشق غذا خوری برده و گفته وای دلم رو زد سنگین هست و یا خیلی شیرین هست من کم شیرین دوست دارم و دیگه نخورده و من گفتم تو چرا اینطوری مگه نمیتونی بخوری قشنگ بزار بخور ولی اون میگفت نمیتونم بیشتر بخورم حالم بد میشه و یا خواهر شوهر لاغرم دقیقا همین طور هست اون که فکر کنم اندازه یه قاشق چایی خوری بر میداره و میگه خیلی سنگین هست اللن نعدم ادیت میشه و بیشتر نمیخوره در حالی که هر دوشون عاشق شیرینی هستن و یا اگر این متناسبها سیر باشن میگن سهمم رو برمیدارم وقتی گرسنه شدم میخورم و به هیچ وجه در مواقع سیری نمیخورن کاری که الان من انجام میدم )
این فرمولهای ذهنی رو مد نظر داشته باش و این واکنش ذهن در برابر فرمولهای ذهنی هست که ما رو وادار به خوردن و یا نخوردن میکنه (چقدر خوب فرمولهای لاغری داشته باشیم تا واکنش ذهن هم در راستای لاغری باشه )
همه ی ما پول رو دوست داریم اما پول دوست داشتن ما آیا باعث میشه اگر ما رفتیم جایی و پول دیدیم پول اون شخص رو برداریم ؟؟؟و یا اگر رفتیم خونه کسی و پول رو دیدیم اون رو برداریم ؟؟؟نه ما یادگرفتیم این کار زشته و گناه هست و برنمیداریم پس چرا همین مایی که اینقدر رعایت میکنیم ولی شیرینی بقیه رو که سهم ما نیست به راحتی بر میداریم و میخوریم چون خیلی از چاقها میگن من نمیتونم خودم رو کنترل کنم و اما چرا وقتی پول و یا جواهرات دیگران رو میبینی خودت رو کنترل میکنی و بر نمیداری اما برای شیرینی میگی من نمیتونم ؟؟؟؟چون ذهنت خراب هست در این مورد .(همین کارهای چاقها که به فکر بقیه نیستن و هر خوراکی در اطراف بود میخورن باعث بی اعتمادی اونها بین اطرافیان میشه که اونها چون سهم بقیه رو میخورن و به فکر هیچ کس نیستن پس بهشون هیچ مواد غذایی سپرده نشه و یا حتی در بقیه ی جنبه های زندگی هم از چشم بقیه میافتن واقعا من از این دید برای هر خوردنی مثل شیرینی و هله هوله و یا گوشتهای خورشت و انواع غذاها و و ته دیگ و … استفاده میکنم که نه این مواد غذایی فقط سهم من نیست و همین مقدار سهم من هست که در بشقاب من هست و بقیه اش مال من نیست و من این کار زشت رو نمیکنم که همه رو خودم به تنهایی بخورم و برای بقیه نزارم و تا حدودی موفق هم بودم )
باید در مورد شیرینی هم خوب رفتار کنیم این خوبه که ما شیرینی رو دوست داریم و این همه شیرینی در جهان هست اما این بد ه که قدرت خودمون رو بدیم دست شیرینی و خودمون رو بدون هیچ قدرت انتخابی بدونیم و ما در برابر شیرینیها باید درست رفتار کنیم کنیم .(من قبلا در برابر هر ماده عدایی و هله هوله و خوراکی قدرت رو میدادم دست اونها و میگقتم چه کنم اشتها دارم و میخوردم و بعد عذاب وجدان پیدا میکردم اما حالا که متوجه شدم همچین چیزی در بدن من وحود نداره و ما همچین غده و یا عضو و یا آنزیمی در بدن نداریم با قدرت انتخاب میکنم چه غذایی در چه زمانی و مکانی بخورم و میگم من قدرت دارم و خودم مسول چاقی خودم هستم پس فقط در حد نیازم عدا بر میدارم برای رفع نیاز جسمم نه بیشتر و به بهانه ی دیگر )
هر چقدر شیرینها در اطراف ما بیشتر باشن ما بیشتر میخوریم ولی باید قدرت دست ما باشه و خودمون انتخاب کنیم چقدر بخوریم باید خودمون از شیرینها مهمتر باشیم و بگو من باید تصمیم بگیریم از شیرینها به چه مقدار استفاده کنم نه شیرینیها برای من تصمیم بگیرین چه مقدار بخورم .(من دیشب در جمعی بودم که بعد از شام یک عالمه چیپس و پفک بود ولی چون بعد از شام بود و سیر بودم هیچ لدتی از خوردن اونها نمیبردم و گفتم پس نمیخورم و خودم انتخاب کردم چند دونه پفک خوردم و دیگه ادامه ندادم و نخوردم در حالی که چاقهای جمع با حرص و ولع داشتن میخوردن اما من آگاه بودم و ادامه ندادم اما اگر قبلا خودم بود فقط میخوردم و کاری به هیچ چیز نداشتم )
خیلیا میگن از فردا من دیگه نمیخورم اما موفق نمیشن چون فرمولهای ذهنی رو تغییر ندادی پس موفق نمیشی باید ذهن هماهنگ با خواسته بشه و رفتار ما به مرور تغییر میکنه و جسم هم تغییر میکنه و این ارزش داره بنابراین در ارتباط با شیرینها دوست دارین قدرت در دستان کی باشه دوست دارین شیرینها برای ما تصمیم بگیرین چه مقدار در چه زمانهایی و مکانهایی بخوریم یا من انسان با قدرت تفکر و تعقل تصمیم بگیریم چقدر مصرف کنم ؟؟؟.(باید ذهنمون رو با خواسته هماهنگ کنیم و نمیشه به زور شیرینی نخورد پس اول باید فرمولهای ذهنی رو تغییر داد تا واکنش،و دستور خوردن در مغز ما هم تغییر کنه و من الان یک انسان هستم با کلی قدرت و توانایی و عقل و شعور و من اختیارم رو دست شیرینی ها و غذاها و هله هوله نمیدم و فقط خودم تصمیم میگیریم و از توانایی ام استفاده میکنم که چه مقدار بخورم و چه چیزی بخورم و بارها میگم من قدرت انتخاب دارم من اشتها ندارم )
ما خیلی وقتا دوست داریم در روابطمون تصمیم درست بگیریم اما چون اون فرد از درون نمیتونه رابطه اش رو با یک مواد غدایی درست کنه و ضعف داره پس نمیتونه با یک فرد هم اون رابطه رو درست کنه پس ما اول زیر ساخت ذهن رو درست میکنیم پس اگر رابطه ات رو با یک مواد غدایی درست کنی میتونی رابطه ات با افراد رو هم درست کنی و اگر من توانایی داشته باشم خودم تصمیم بگیریم از مواد غدایی چه مقدار بخورم میتونم با افراد هم موفق باشم (وقتی ما در خوردن مواد غذایی حالا هر نوعش ضعف داریم و هر وقت اونها رو میبینیم بدون کنترل میخوریم هیچ فرقی با معتادها نداریم ولی نوع اعتیاد ما فرق داره اونها به مواد مخدر و چاقها به مواد خوراکی اعتیاد دارن پس باید بتونی انتخاب کنی مواد غذایی رو و وقتی سیر هستی بگی میل ندارم و نخوری اون وقت هست که قدرت انتخاب داری و تو اراده داری و اگر در یک مورد ضعفت بیشتر هست مثل شیرینی و یا مثلا خودم در چیپس و پفک ضعف دارم و هر جا بود بدون اختیار زیاد میخوریم این نشون میده که تو ضعیفی و از درون مشکل داری و تو خودت رو برده ی این مواد غدایی کردی در حالی که باید امیر اونها باشی و تو برای اونها تصمیم بگیری که قصد خوردنشون رو داری یا نه )
پس نگو من نمیتونم نخورم من رو بکش ولی نگو نخورم بابا قرار نیست نخوری تو اگر بافردی در یک معامله شکست بخوری دیگه هیچ وقت با اون فرد معامله میکنی؟؟. و یا اگر از یک چیزی ضربه بخوری دوباره امتحانش میکنی؟؟ اما چرا بارها از چاقی ضریه خوردیم ولی همچنان تحت سلطه ی چاقی هستیم و دوباره رفتار چاقی رو اجرا میکنیم و اینقدر ضربه میخوریم و چاق میشیم تا کار به جاهای باریک کشیده که حتی راه رفتن سخت میشه .(من فردی رو میشناسم که به قول خودش اینقدر شیرینی میخوره که تمام دندونهاش رو خراب کرده و چاقی اندام پیدا کرده ولی میگه نمیتونم نخورم و خیلیا وقتها میگه بدن من شیرینی رو میکشه ولی در مسیر نیست که براش توصیح بدم چند باری هم گفتم اخه یعنی چی بدنم شیرینی رو میکشه مگر اهنربا هست این غلطه ولی گوش نداده و یا اینکه میگم این یک ضعف هست در شما که وقتی شیرینی رو میبینی خودت رو کنترل نمیکنی ولی گوشش بدهکار نیست و راه خودش رو میره اما من از وقتی که آگاه شدم اصلا میلم به شیرینی بسیار کم شده حتی یه نسکافه معمولی هم دلم رو میزنه و فکر میکنم خیلی شیرین هست و یا اگر چند شیرینی و یا حتی یک شیرینی بخورم از شدت شیرینی زیاد دهنم تلخ میشه و حالم بد میشه دارم بر میگردم به دوران مجردی خودم که لاعر بودم و اصلا اهل شیرینی نبودم خیلی جالبه و اگر هوس شیرینی کنم مشتاقم خرما گردو در حد دو دونه بخورم اونم با لذت و خوشحالی و طعمش رو بسیار دوست دارم اونم در مواقع گرسنگی و یا بعصی مواقع با چایی بخورم )
چطور هست اگر یک بار بریم مغازه و از جنساش راضی نباشیم دیگه نمیریم و بهش میگی جنسهای شما خوب نیستن اما چطور در مورد شخصی ترین موضوع زندگیت بی تفاوتی و داری ضربه میخوری و اگر کسی بهت گفت بیا رژیم بگیر میگی من نمیتوتم آخه تا کی با این وضع میخوای باشی (خدا رو شکر من از وقتی چاق شدم بیخیال نبودم و همش به دنبال بهتر کردن و ایده ال شدن اوضاعم بودم که لاعر بشم و تا حدود زیادی هم موفق بودم و تونستم خودم رو لاعر کنم و هیچ وقت نگفتم نمیخوام یا نمیتونم و برعکس همیشه به دنبال راهی بودم تا از شر چاقی خلاص بشم تا با این سایت آشنا شدم و دارم خیلی ماهرانه تمام عادتهای بد رو کنار میزارم مثل پرخوری و یا خوردن هر خوراکی در اطرافم و یا تحریک شدن به خوردن و یا …. و من خیلی عالی در مسیر تناسب هستم و من توانمند و پر قدرت ادامه میدم )
اگر بدونی اشکال کار از چی هست ولی رفعش نمیکنی تو اوضاعت خیلی بدتر از کسی هست که نمیدونه اشکالش چی هست و خبر نداره و این اصلا منطقی نیست و در تمام جنبه های زندگیتون اینطور بی رحمانه هستین و هی ضریه میخورید و دویاره ضربه میخورید و اگر از یک فروشگاه ضربه بخوری آیا دوباره میری خرید بکنی و ضربه بخوری ؟؟(من الان دیگه اگاهم و میدونم اشکال کار چاقیم در چی بوده ومیدونم ذهنم چاق بوده و افکار و فرمولها و باورهای من چاق بودن که باعث شده رفتار من و در نهایت جسم من چاق بشن پس یادش میدم و تربیتش میکنم تا افکار خوب داشته باشم و افکار لاعری داشته باشم تا جسمم لاغر بشه من باید با قدرت انتخاب کنم چطور از مواد عذایی استفاده کنم فقط برای رفع نیاز جسمم در زمانی کع سلولهای بدنم انرزی نیاز داشته باشن باید استفاده کنم نه برای لدت و تفریح و خوشگدرانی و زمانی مدقق میشم که به این حرفهایی که میزنم کامل عمل کنم و بیشتر تلاش کنم تا اگاهی حدید کسب کنم و بیشتر هم عمل کنم و اگر هر کس از اطرافیانم رر این مسیر نیست و هنوز به دنبال رزیم و ورزش و جراحی هستن عیبشون نیست مثل گذشته ی من هستن و نا اگاه هستن و خداوند هر کس رو که صلاح بدونه به این مسیر هدایت میکنه )
خیلیا به فلان فرد در اون طرف دنیا که بهش ظلم شده احساس دلسوزی میکنن و نطر میدن و اما به فکر خودشون نیستن تو اول به فکر خودت باش نمیخو ای به فکر بقیه باشی و شعار بدی و تو باید اول شعار برای خودت بدی مثلا لاغر شدن اسانترین کار دنیا هست (اخه چی از خودم در این دنیا مهمتردر این مدت که اشنا شدم با این مسایل هر وقت خو استم برای هرکس حتی فرزندم دلسوزی کنم گفتم نه اونم خدای خودش رو داره تو نباید نگزان هیچ کس باشی اول به فکر خورت باش و برای خودت کاری کن بقیه هم خودشون میدونن با خداشون پس به جرات میگم برای هیچ غریبه ای دلسوزی نکردم مگر خبر فوت چند عزیز در این مدت کرونا اونم در حد چند لحظه و دوباره خودم رو درست کردم و شاید فرزندم و همسرم اما دوباره گفتم نه اینکار رو نکن خودشون هدایت میشن به راه درست تو خودت رو اذیت نکن و دوباره بر گشتم به مسیر پس من این امانت الهی رو مواظبم که خیلی عالی مواظبت کنم و همیشه گفتم هیچ کس از خودم مهمتر نیست و گفتم هر چقدر قبلا از چاقی صربه روحی و جسمی خوردم و از زندگیم لدت نبردم میخوام با این مسیر تلافیش رو در بیارم و با حال روحی و جسمی عالی به زندگیم ادامه بدم )
بعضیا میگن من فلان چیزی رو ندارم و اما نه این فکر رو نکن در دنیا همه چیز وجود داره و هست اما بگو من نرفتم دنبالش که به دستش بیارم و این ضعف و مشکل من هست نه ضعف دنیا و خدا
و من در مورد لاغری یک رورز متناسب و لاعر بودم و امکان نداره ما یه هویی چاق بشیم مرحله به مرحله ما چاق شدیم پس ما میخواییم چیزی رو به دست بیاریم که تجربه اش رو از قبل داریم و همین فکرلاغر شدن رو آسان میکنه و ما میگیم میخواییم چیزی رو به دست بیازیم که قبلا اون رو داشتیم و اما با رفتار و افکار اشتباه اون رو از دست دادیم و با تغییر افکار و در نهایت رفتار دوباره به دستش میاریم (واین واقعا برای من صدق میکنه من سالها در وزن ۵۹ کیلو بودم تا ازدواج کردم و کم کم از دستش دادیم و ۶ سال پیش هم با رژیم دوباره به دستش اوردم اما چون راهم علط بود از دستش دادم و من میخوام دوباره به دستش بیارم اما این دفعه از راه درست بدون زجر و سختی بدون چنگ و دندون بدون فشار اوردن به جسمم من به وزن ایده ال میرسم )
.
شجاعت رو به رو شدن با لاغری رو داشته باشین و هر کس اینجا هست یه شگفتی ساز هست که هنوز خودش رو کشف نکرده چون کسایی که وارد این سایت شدن از طرف خداوند انتخاب شدن و تو لایق متناسب شدن هستی . (من هم یه شگفتی ساز هستم برای خودم چون واقعا تجربه ی خلق جسم جدید با قدرت دهنم رو داشتم و کلی لدت بردم و با این قدرت کلی کاهش،وزن و سایز داشتم و خودم رو یک شگفتی ساز میدونم که میتونم برای خیلیها الگو و نمونه باشم و عاشق خدای خودم هستم که همیشه من رو به بهترین مکانها و آدمها در بهترین زمانها هدایت کرده و میکنه و من رو دوست داره و منم دوستش دارم )
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوبم
بازم طبق معمول استاد شما دارین رمز موفقیت رو گوش زد میکنیین که بچه ها آگاهی ها رو به عمل تبدیل کنید تا نتیجه رو در جسم خودتون ببینید و این کار بدون زجر و سختی باید باشه و هر جا دیدید داره به شما سخت میگذره بدونید راه رو اشتباه اومدید .
چه جالب منم قبلا که باشگاه میرفتم به همه میگفتم که چقدر سخته من امروز باشگاه دارم من دیگه ورزش هام جواب نمیدن باید سنگینترش کنم و ….کلی سر و صدا میکردم اما حالا خیلی از افراد اطرافم اصلا نمیدونن من چطور این همه متناسب تر شدم و چون در مدار شنیدن این اگاهی ها نیستن و منم حرفی نزدم .
من در گذشته قبل از ادواجم که متناسب بودم اصلا از شیرینی خوشم نمیومد و یه مقدار پفک و چیبس دوست داشتم اونم کممیخوردم اما بدون ترس و نگرانی هر وقت میخواستم میخوردم و بعد از ازدواجم که کم کم چاق شدم یه مقدار کم شیرینی میخوردم ولی بازم بیشتر اهل غدا خوردن بودم و خیلی از گذشته ی خودم( قبل از ازدواجم )بیشتر عذا میخوررم و همه چیز خور شده بودم و چیزی نبود که دوست نداشته باشم بعلاوه چیپس و پفک و کرانچی و اینچزا که واقعا زیاد میخوردم تقریبا میتونم بگم هر شب پاکتها از این چیزها میخوردم تا اینکه باردار شدم و در بارداری اولم بازم ویار من به قول اطرافیان چیز خاصی نبود و من فقط خیلی زیاد (وحشتناک )غدا میخوردم با اون تفکرات اشتباهی که دااشتم باید به جای دونفر عدا بخورم و این حرفها و کلی چاق میشدم تا اینکه بارداری دومم بود که اطرافیان میگفتن شیرینی بخور تا بچه ات پسر بشه و بارها میگفتن هر کس زیاد شیرینی میخوره فرزند پسری به دنیا میاره و منم میخوردم و اما وقتی من متوجه شدم فرزندم پسر هست علاوه بر تمام اون فرمولهای غلط که در ذهنم داشتم (باید به جای دو نفر غذا بخورم و یا اینکه اگر بیشتر بخورم فرزندم با بنیه ی قویتر خواهم داشت )شیرینی هم زیاد تر میخوردم چون این قضیه باورم شده بود و واقعا وزن بالایی رو در اون دوران تجربه کردم و قند بارداری پیدا کرده بودم طوری که سه ماه آخر زیر نظر کارشناس تغذیه بودم که بیشتر وزنم اضافه نشه چون هم برای خودم هم بچه خطرناک بود خلاصه بعد از بارداری هم به توصیه اطرافیان برای زیاد شدن شیر ی که به فرزندم میدادم باید آبمیوه های شیرین مثل رانی و این چیزا و یا شیرینهای مخصوص شهرم که با کنجد درست میشد و یا … میخوردم و یا هر روز سه وعده چایی کمرنگ با شیرینی فراوان کنجدی میخوردم که شیرم زیاد بشه و کلی از این توصیه ها و خلاصه خودم که چاق بودم با این تجویزها چاقتر هم شدم و دیگه تنفرم از چاقی و ترسم از چاقی بیشتر خیلی بیشتر شده بود تا جایی که من دیگه در چهار ماهگی پسرم اقدام به رژیم گرفتن کردم ولی همچنان من عاشق شیرینی بودم و حرص،و ولع خوردن اون رو داشتم اما چون جز محدودیتام بود نمیخوردم و در کوچکترین فرصتی من هر شیرینی رو پیدا میکردم تا تهش میخوردم و منی که تا چند سال پیش اصلا علاقه ای به شیرینی نداشتم و هیچ دسر و بستنی نمیخوردم حالا یه شیرینی خور بسیار قهار شده بودم که به زور رژیم نمیخوردم تا اینکه اخرهای رژیمم از دکتر درخواست کردم شیرینی رو داخل رژیمم قرار بده و ایشون هم سه عدد بسکوییت ساقه طلایی رو فکر کنم با یه لیوان شیر به جای شام من قرار داد که یا شام میخوردم و یا اونها رو میخوردم حالا انتخاب با خودم بود و اما حالا بعد از مدتها در سایت بودن دوباره مثل گذشته ی خودم شدم اول اینکه من فقط یه بسیکوییت ویفر کاکاییویی خاص که با شکلات صبحانه قاطی شده رو دوست دارم و صبحانه یکی دو برش از اون رو با یه لیوان شیر میخورم و هر شیرینی رو دیگه دوست ندارم و کلی مدلهای مختلف در خانه ی من هست به خاطر بچه هام ولی من نمیخورم چون دوست ندارم و من حتی خیلی وقتها شیرینی خیلی از دسرها برای من زننده هست و دهنم رو تلخ میکنه و حالم رو بد میکنه و من ترجیح میدم نخورم و خیلی راحت با علاقه ، مدتها هست انتخاب کردم عصرها چایی نخورم چون چایی خوررن جز علاقه مندیهای من نیست و از روی عادت و همراهی با همسرم هم قبلا میخوردم که مدتها هست دیگه هم نمیخورم و وابستگی ندارم و از روی عادت نمیخورم و اگر خیلی هوس کنم با کشمش میخورم چون واقعا این ترکیب رو دوست دارم و از روی اجبار و ترس نیست من عاشق خوردن مویز و یا کشمش با چایی هستم اونم در حد سه دونه با یه نیم لیوان نه بیشتر و خدا رو شکر از وقتی درراین مسیرم علاقه ام به نسکافه و کاپوچینو هم انگار واقعا تغییر کرده و از شیرینی اونها هم حالم بد میشه و دیگه دوست ندارم بخورم و خدا رو شکر از وقتی که وارد این سایت شدم کلی تغییرات عالی داشتم و مثل گذشته ی خودم دارم میشم شیرینی بسیار کم ،بسیار کم مصرف میکنم معمولا در حد دو برش از یه شیرینی دلخواهم در وعده ی صبحانه هست طوری که یک عدد از اون شیرینی رو در سه روز یا دو روز میخورم و عالی هم سیر میشم و هرگز زیاده روی نمیکنم .
منم در گذشته که چاق بودم با حس بدی شیرینی میخوردم که این عامل چاقی من هست و با استرس شیرینی میخوردم ولی میدیدم که خواهر خودم که بسیار متناسب هست و یا خواهر همسرم و یا دخترم که بسیار متناسب هستن اگر شیرینی بخوان خیلی راحت میخورن و با لدت میخورن اما من با ترس و لرز میخورم پس در شروع کار بین چاقها و متناسبها کلی فرق هست که اونها با لذت میخورن و ما با ترس،و نگرانی از چاقی بیشتر میخوریم و مرحله ی بعد که میزان خوردن هست در افراد چاق میزان خوردن که بالا هست در واقع به هر چیز شیرینی برسن میخورن و براشون مهم نیست چی هست و منم قبلا اینطور بودم و این نشون میده علاقه ی من به طعم شیرینی بود مثلا دونات میخوردم و کلوچه محلی میخوردم یا شیرینی خامه ای میخوردم و یا بیسکوییت قنادی و سوپری میخوردم اما با این وجود چون این اواخر رژیم سخت داشتم که هر شیرینی ممنوع بود و خودمم تا سن ۱۸ سالگی که لاغر بودم ( ازدواج نکرده بودم) علاقه به شیرینی نداشتم و فقط در محدوده ی زمانی کمی شیرینی خور شده بودم خیلی از خوراکیهای شیرینی رو تجربه نکرده بودم هم از روی ترس از چاقی و هم اینکه در گدشته مشتاق خوردن شیرینی نبودم مثل نان خامه ای و یا بستنی خیلی کم خوردم فقط در بارداری عاشق کیم های سالار شده بودم و هر روز میخوررم و یا نوشابه نمیخوردم عاشق دوغ بودم و یا مربا در صبحانه نمیخوردم و بیشتر پنیر رو دوست داشتم و …. و اما این اواخر که در دوران لاغری با ذهن بودم هر جا هوس هر شیرینی کردم خیلی راحت بدون ترس (تا جایی که تونستم )خیلی عادی خوردم و نگران نبودم و اما همین آزادی باعث شد من دور خیلی از شیرینها رو خط بزنم و مثل گدشته ی خودم بیشتر با خوردن انواع عداها در زمان گرسنگی لدت ببرم (البته بدون پرخوری کردن )و دیگه هیچ حرص؛و ولعی برای خوردن هیچ شیرینی ندارم و کاملا روی خودم تسلط دارم تا جایی که وقتی در جمعی و یا تولدی باشم و در اونجا کیک خامه ای و کیک تولد باشه من در حد یه نوک چنگال یا یه دره بیشتر میخورم و دیگه بیشتر ادامه نمیدم چون میلم نمیکشه تازه اون کیک هم باید خیلی پرفکت باشه که بتونم بخورم و گرنه از خوردنش لذت نمیبرم اما خیلی از اطرافیانم که رژیم دارن و به قول خودشون محدودیت دارن با حرص، و ولع چندین برش بزرگ میخوزن که من از خوردن اونها حالم بد میشه و میگم چه رفتار نادرست و زشتی دارن و واقعا متوجه میشم که چقدر در فشار روحی و محدودیتها هستن که نمیخورن .و من واقعا احساس تناسب میکنم و انگار از درون متناسبم و اصلا شخصیتم تعییر کرده انگار شخصیت فرد متناسب رو پیدا کردم چون اونها اینطورن که خیلی کم از هر چیزی میخورن حتی شیرینی که میگن دوست داریم وقتی بزاری جلوشون در حد یه ذره می خورن و میگن دیگه نمیتونم و ادامه نمیدن و منم دقیقا شبیه متناسبها رفتار میکنم و از رفتار خودم لذت میبرم پس میشه مثل متناسبها شیرینی دوست داشته باشم و بخورم و لدت ببرم .
من خواهر خودم که بسیار متناسبه میگه من عاشق شیرینی هستم مثلا حلوای سنتی رو خیلی دوست داره ولی وقتی درست میکنه میگم بخور اگه دوست داری اون فقط یه نوک قاشق برمیداره میگه کافیه دیگه نمیتونم و حرفشم اینه که عاشق حلوا و شیرینی و …هست و بارها در گذشته تعجب میکردم که اگر میگی دوست دارم چرا نمیخوری ؟؟اما حالا درکش میکنم نمیتونه با همون یه ذره هوسش،میخوابه و دیگه نمیخوره اما اون خواهرم که یه مقدار تپل تر هست یه بشقاب میخوره و تازه میگه من خیلی حلوا دوست ندارم و این باعث تفاوت اندام چاقها و لاغرها میشه و همین خواهر لاغرم عاشق،شیرینی هست ولی از شیرینی خامه ای خوشش نمیاد و اگر جلوش بزاری لب نمیزنه یا خیلی کم میخوره و اما همون خواهر تپلم میگه من خیلی شیرینی دوست ندارم اما عاشق شیرینی خامه ای هستم و یه نصف جعبه رو میتونه به تنهایی بخوره و کلی از این تفاوتها .
پس اگر فرد لاغری بگه عاشق شیرینی هست نگاه کن ببین چقدر میخوره نهایتش یه دونه اما فرد چاقی اگه بگه عاشق شیرینی هست سه تا چهارتا میخوره پس گول حرف متناسب رو نخورید که میگه عاشق شیرینی هستم نگاه به واکنش اون فرد در مقابل شیرینی بکن و بعد تو هم شروع به خوردن بکن .
وای استاد عزیز من عاشق این مثالی شدم که شما زدین و گفتین اگر پولی رو ما در جایی ببینم هرگز دست درازی نمیکنیم و اون رو برنمیدارییم و به خودمون میگیم اون پول که مال من نیست و زشته و گناه و هرگز برش نمیدارید پس چرا هر جا شیرینی دیدیم باید اون رو بردارم ؟؟؟چون از کوچیکی به ما یاد دادن که پول کسی دیگه رو برداشتن کار نادرست و زننده ای هست ولی این یکی رو یادمون ندادن و ما هم وقتی جایی میریم تا طرف حواسش نبست هی برمیداریم و میخوریم و اگر تونستیم و زورمون رفت حتی سهم طرف مقابل رو هم برمیداریم و میخوریم اخه این چه کاریه ؟؟؟واقعا من همیشه به یاد این مثال شما حتی در خوردن مواد عدایی مورد علاقم علاوه بر شیرینی هستم حتی در خوررن روزانه ام با همین مثال خودم رو کنترل میکنم قبلا که عادت داشتم کل ته دیگ غذا رو خالی خودم بخورم و یا گوشتهای خورشت رو بیشتر خودم بخورم و یا … با این مثال دیگه همچین کاری نمیکنم و واقعا برای من تاثیر گذار بوده و هست پس ما میتونیم خودمون رو کنترل کنیم و تغییر بدیم و این حرف که من در مقابل شیرینی نمیتونم خودم رو کنترل کنم غلطه چطور در مقابل پولی که میبینی خودت رو کنترل میکنی و یا در مقابل جواهرات دیگران و وسایل دیگران میتونی خودت رو کنترل کنی اما در مقابل شیرینی نمیتونی چرا ؟؟؟؟چون ذهنت برای کنترل خوردن خرابه .
این خیلی خوبه که ما میتونیم از تمام نعمتها استفاده کنیم و کلی تنوع در این نعمت هست ولی این خیلی بده که کنترل خودمون رو بدیم دست شیرینی ها و قدرت رو از خودمون بگیریم و بدیم دست شیرینیها و خودمون رو بدون هیچ قدرت انتخابی کنیم اما هدف از این آموزشها این هست که قدرت دست ما باشه و واقعا به جرات میتونم بگم من خیلی قدرتم در انتخاب عذاها و تسلط بر اونها زیاد شده و دیگه هیچ مواد عذایی نمیتونه به زور وارد بدن من بشه و من رو وادار به خوردن کنه معمولا خودم هستم که انتخاب میکنم و قدرت انتخاب دارم و در ازادی کامل انتخاب میکنم از چه مواد عدایی در چه زمانی مصرف کنم و دیگه برده ی مواد عذایی نیستم حالا هر از گاهی شاید خطایی هم داشته باشم اما به مرور مهارت تسلطم بر مواد عذایی خیلی بهتر میشه همین دو شب پیش دوست داشتم برای شام نون بر بری داغ و پنیر و گوجه بخورم و کلی عدا بود اما من این رو انتخاب کردم و بعد شب رفتم خونه مادرم اونجا مادرم کتلت داغ تازه درست کرد و خیلی اصرار کرد بیا بخور ولی من لب نزدم حتی تست هم نکردم چون سیر بودم و نخواستم بخورم و اصلا میلم نشد و هر چقدر اصرار کرد مادرم گفتم سیرم میل ندارم و اصلا ادا نبود واقعا نمیتونستم بخورم و بعدا که اومدم خونه متوجه شدم کارم عالی بوده و خودم رو تحسین کردم که با این همه تعریف و تمحید مادرم از غدا من لب نزدم .اما در گذشته که اینطور نبود اگر غدا سر گاز بود باید میخوردم هر چقدر بیشتر غذا میدیدم بیشتر میخوردم اما حالا قدرت انتخاب دارم و من تصمیم میگیریم چه مقدار از چه غدایی بخورم چون خودم مهمتر از غداها هستم و میگم ایا غدا برای من تصمیم میگیره من چه مقدار مصرف کنم یا من تصمیم میگیر م چه مقدار غذا مصرف کنم و این خیلی مهمه و من الان احساس قدرت بیشتری در مواد غدایی دارم و رفتارهای بهتری در مقابل اونها دارم چون فرمولهای ذهنی من با آموزشها تعییر کرده و ذهن من اماده شده و جسم من داره هماهنگ میشه با ذهن من و این روند لاعری با قدرت ذهن هست و به فشار و زور نیست .
پس همیشه مراقب باشید قدرت دست چه کسی هست ؟؟
آیا عداها برای من تصمیم میگیرین من چه رفتاری داشته باشم ؟؟ایا چیپس و پفک برای من تصمیم میگیره من چه رفتاری باید داشته باشم ؟؟؟ایا شیرینی ها برای من تصمیم میگیرین من چه رفتاری باید داشته باشم ؟؟؟؟؟یا من به عنوان یه انسان قدرت تعقل و تفکر دارم که چه مقدار شیرینی و یا عدا و یا هله هوله مصرف کنم .من واقعا دوست دارم در شان یک انسان رفتار کنم و رفتار درستی داشته باشم ببخشید که میگم اما به خودم میگم حتی یه گوسفند هم وقتی بره علفزار وقتی سیر شد دیگه نمیخوره پس چرا من هر چی مواد غدایی بیشتر باشه فکر میکنم باید بیشتر بخورم ؟؟؟؟من باید به نیاز جسمم توجه کنم و به بدنم احترام بزارم هر جا دستور سیری اومد به زور غدا و شیرینی وارد اون نکنم و با هر کانالی در بدنم تحریک به خوردن نشم .
اگر من این رابطه رو در ذهنم درست کنم که مواد غدایی و شیرینی و چیبس و پفک تصمیم گیرنده هستن یا خودم تصمیم گیرنده هستم ؟؟؟همه چیز و خوردنم اصلاح میشه
پس من اگر در رابطه ی خودم با فلان مواد غذایی مشکل دارم و تابع اون مواد عدایی هستم پس نمیشه رابطه ی درستی با اطرافیانم داشته باشم پس چاقها در روابط مشکل دارن چون از درون رابطه ی خودش با مواد غداایی مشکل داره پس در روابطش با دیگران هم مشکل داره ولی اگر در اموزشها شرکت کنید و این مشکلات رو برطرف کنید رابطه ات با اطرافیانت هم درست میشه اگر من بتونم قدرت و توانایی ام در مواد غدایی به دست بگیریم در روابطم با دیگران هم این توانایی رو خواهد داشت.
پس نگو من نمیتونم شیرینی نخورم و یا پفک نخورم و یا عدا نخورم نه عزیزم قرار نیست ما زجر بکشیم یا سختی بکشیم
ما باید درست بخوریم من اگر از فیلمی بترسم هرگز اون رو دوباره نمیبینم اگر در رابطه با شخصی شکست بخورم دوباره با اون فرد رابطه برقرار نمیکنم و این منطقی هست اما چطور در رابطه با مواد غدایی ما بارها هست داریم ضربه میخوریم ولی این ضربه ا رو پدیرفتم که هر بلایی میخواد چاقی به سر من بیاره من پذیرفتم ؟؟؟..
چاقی نتیجه ی یک سری رفتارهای من هست که اگر من از نتیجه راضی نیستم میتونم رفتارم رو عوض کنم من بارها شده از یه مغازه رفتم خریدی کردم و اون جنس چون مورد پسندم نبوده دیگه دوباره نرفتم در واقع نتیجه اش رو دوست نداشتم و دیگه نرفتم اما حالا چاقی که یک نتیجه در بدن ما هست و ما اون رو دوست نداریم تغییرش نمیدیم و اون رو پذیرفتیم ؟؟؟؟.
من الان که در دوره هستم میدونم خطای کارم چیه که این یکم اضافه وزن رو دارم اونم این هست که علاوه بر گرفتن پیغام سیری چند لقمه بیشتر میخورم و این خیلی برای من کار زشت و زننده ای هست و خیلی زجرم میده چون اطلاع دارم که چه کار بدی دارم انجام میدم و به خودم قول دادم قبل از فشار شکمی اون رو رها کنم خیلی وقتها خوبم خیلی وقتها هم ممکن خوب نباشم چون واقعا فاصله ی بین نقطه ی سیری و گرسنگی من کم هست یکم بعصی مواقع برام سخت میشه مخصوصا اگر غدا مورد علاقه ی من باشه و از گدشته خاطره ای در ذهنم باشه ذهنم با هزارتا ترفند که خوشمزه هست تو دوست داری و … میخواد من رو وادار به خوردن کنه که خیلی وقتها نمیتونه و بعضی مواثع هم میتونه که بعدش خودم رو تنبیه میکنم
من نمیخوام با بدنم بیرحمانه رفتار کنم چون همین چند لقمه اضافه خوردن باعث شده کمی اصافه وزن داشته باشم ایا من اگز از معامله ای شکست بخورم حاضرم دوباره اون رو انجام بدم ؟؟؟.خیر پس چرا این خوردن چند لقمه اضافه تر از نیازم رو رها نمیکنم و بهتر رفتار نمیکنم ؟
من به خودم رسیدگی میکنم و تصمیم میگیریم تعییر بدم این رفتارم رو و دیگه تکرارش نکنم .
اگر من هر کمبودی دارم در زندگی دارم و چیزی و یا نعمتی رو ندارم این از ضعف بشر نیست خودم نخواستم حالا لاعری هم همینطور هست اگر من الان کامل ندارمش به خاطر ضعف خودم هست چون من یه مدتی در گدشته اون رو کامل داشتم ولی از دستش دادم و حالا میخوام دوباره به دستش بیارم و اصلا چیز عجیب و غریب و پیچیده ای نیست و فقط به خاطر افکار و رفتار اشتباه اون رو پوشاندیم پس با این اموزشها من افکار و رفتارم تعییر میکنه و من در نهایت دوباره لاغر میشم .
من فردی شجاع هستم که شجاعت رو به رو شدن با تناسب رو دارم و من مطعنم من یه شگفتی ساز هستم چون خداوند من رو هدایت کرده و خدا من رو وارد این مسیر کرده و قطعا توانایی و امادگیش رو دارم .
سلام و درود بیکران بر استاد گرامی و دوستان هم مسیرم .
من در این مسیرم وبا تکرار و و تکرار این آگاهی ها و عمل کردن به اونها دارم نتایج جدیدی میگیریم و هیچ کار دیگه انجام نمیدم و باید بگم این کار من همون ایجاد کردن باورهای جدید هست و این باورها هستن که نتیجه رو برای من رقم میزنن و من به خاطر تغییر باورهام در این مسیر کلی نتیجه ی عالی داشتم بدون اینکه هیچ زجر و سختی بکشم بدون اینکه به من فشار بیاد اصلا من خودم متوجه نشدم چی شد که لاغرتر شدم خیلی راحت من به نتیجه رسیدم حتی من یه پیاده روی ساده یا یه رژیم یه روزه یا چند ساعته هم نداشتم رها و آزاد بودم و اتفاقا به خاطر همین راحتی در مسیر گاهی نجوا داشتم که اینطوری که نمیشه بدون اینکه هیچ کاری بکنی تو نتیجه بگیری نگاه فلانی کن داره چه سختی و زجری میکشه چه تلاشی میکنه چه محدودیتی داره و وزن هم کم کرده اما تو چی بدون هیچ کاری میخوای لاغر بشی این راه فایده نداره ؟؟اما خدا رو شکر اینقدر به این راه و این مسیر ایمان و اطمینان داشتم که خیلی راحت از پس این نجواها برمیومدم و به راحتی راهم رو ادامه میدادم حالا شاید گاهی اوقاتم برام ادامه دادن کمی سخت میشد چون نتیجه ی دلخواه رو در خودم نمیدیدم ولی هیچ وقت لیز نخوردم و ادامه دادم و همین برگ برنده ی من در این مسیر تا به این جا بوده .و هست .
و اما در مورد این فایل که شیرینی خوردن هست باید خیلی راحت بگم من چون بعد از ازدواجم چاق شدم و تا قبل از اون در دوران مجردی من بسیار لاغر و متناسب بودم و اصلا علاقه ای به شیرینی نداشتم هیچ وقت جز افراد ی که شیرینی خور بودن نبودم حتی بعد از ازدواجم که چاقم شدم پرخوری بیشتری میکردم اما غذای بیشتری میخوردم و انواع فست فود و ساندویچ و پفک و چیبس بیشتری میخوردم حتی یادم میاد هر وقت همسرم پیشنهاد بستنی و معجون و اب هویچ و بستنی و …. رو میداد من قبول نمیکردم چون دوست نداشتم به جاش کلی چیبس و پفک میخریدم و میخوردم به جز چند سال آخر قبل اشنایی با این سایت که اونم به خاطر بارداری دومم بود که از اول همه میگفتن باید شیرینی بخوری تا بچه آت پسر بشه و زمانی که متوجه شدم نوزاد پسر است همه میگفتن ویار تو شیرینی هست چون معمولا پسرها. همینطور هستن و اینقدر گفتن تا من باور کردم و مشتاق خوردن شیرینی هم شدم اتفاقا به جایی در بارداری یادم میاد من دچار دیابت بارداری شدم بس که شیرینی میخوردم و وزن بسیار بالایی رو هم در بارداری تجربه کردم که بالای صد کیلو شدم و برای بچه وخودم شرایط خطر ناک بود و من مجبور شدم زیر نظر کارشناس تغذیه برم تا دیگه وزنم بیشتر نشه و این دفعه که زایمان کردم همه میگفتن باید مایعات مثل چایی کمر نگ و یا آب میوه و …بخوری با یه شیرینی مخصوص کنجدی در شهر ما هست که همه میگفتن اون به خاطر کنجدش باعث زیاد شدن شیر مادر میشه و من هر روز چندین برش با چندین لیوان چایی با هم میخوردم که شاید شیرم بیشتر بشه و یا اگر اونها نبود رانی و پاکتهای آب میوه ی بزرگ با شیرینی قنادی و بیسکوییت خلاصه یه چیز شیرین میخوردم اینقدر این کارها رو میکردم که وزنم واقعا زیاد شده بود زیر صد کیلو بودم اما نزدیک نود کیلو بود و بعد زایمان سایز بسیار بزرگی هم داشتم یعنی شکمم بسیار برزگ بود که از ترس اون شبانه روزی به خودم شکم بند طبی میبستم که نبینمش و شاید اینطورکوچیک بشه و کلی مشکلات پوستی و حساسیت به خاطر همین کار پیدا کردم اما حاضر نبودم از خودم جداش کنم خلاصه اینکه بگم وزنم زیاد بود و خودم هم حسابی سنگین بودم چون هیچ وقت همچین سایز و وزنی رو در زندگیم نداشتم فقط در بارداری اولمم همینطور بودم اما کمی اختلاف داشتم ولی بازم در بارداری اولمم در حد نود و پنج کیلو شده بودم اما این دفعه یه سنگینی خاصی داشتم انگار سایزم بزرگتر شده بود و… و این رو هم بگم با وجود اینکه چند سال آخر شیرینی خور شده بودم اما بازم خیلی از چیزهای شیرین هستن که من شاید در کل زندگیم تا قبل از آشنایی با سایت یا شاید هم الان انگشت شمار خورده باشم یا نخورده باشم مثل نون خامه ای و حلوا و باقلوا و بستنی … (این رو هم بگم دقیقا برای عید نوروز امسال بود که دوستم به همراه همسرشون از تهران اومده بودن و چون میدونستن بستنیهای دزفول فوق العاده هستن از ما خواستن تا با هم بریم آب هویچ با بستنی بخوریم و همون موقع اولین بارم بود که میخواستم این خوردنی رو سفارش بدم البته بارها همسرم در گذشته خورده بود اما من نخورده بودم برای همین اون روز سفارش ندادم چون علاقه بهش ندارم و با همسرم فقط دو قاشق خوردم و دیگه ادامه ندادم ) تا اینکه این عادت شیرینی خور دن دیگه با من بود خصوصا که همسرم عاشق شیرینی بود و انگار منم هم پایه ی اون در شیرینی خور دن شده بودم و دیگه با چایی عصرها شیرینی میخوردم در وعده ی صبحانه فقط شیرینی میخوردم و …تا اینکه وارد این مسیر شدم و واقعا متوجه خیلی از چیزها شدم که مثلا من چیزی به نام اشتها ندارم بلکه من حق انتخاب دارم من علاقه ای به خوردن شیرینی ندارم من عادت به خوردن اون دارم و ….
و با این آموزشها خیلی راحت عادتهای من تغییر پیدا کرد .
من یادم میاد زمانی که در رژیم سخت بودم با خواهش از اون دکتر تغذیه میخواستم به جای شام به من یه وعده شیرینی خوردن بده و بگه چه میزانی از چه شیرینی بخور و اپن کار رو کرد سه عدد بیسکوییت ساقه طلایی باشیر به جای شام وارد رژیمم شد اما من بازم دلم شیرینی میخواست خیلی وقتها برای ارضای این حس شیرینی خوردن یادم میاد در زمستان کلی خرما با ارده قاطی میکردم و یا نون میخوردم به جای ناهار و یا شام که واقعا دکتر ازاین کارم عصبانی میشد تازه همون روزم که این کار رو میکردم بازم در طول روز من بارها خرما میخوردم چون میگفتم من میل به خوردن شیرینی دارم و باید با یه چیز کم کالری تر جلوی این حسم رو بگیرم پس خرما بهتر از بیسکوییت هست و من بارها به تعداد زیاد در طول روز خرما میخوردم وتازه من در تمام سالهای رژیمم صبحانه ام سه عدد خرما با گردو و شیر بود اما معمولا بیشتر از این تعداد میشد مثلا پنج تا شش تا هم میشد چون محدودیت خرما و شیرینی داشتم خیلی حرص و ولع داشتم تازه بعدش هم اگر کیک یود از اونم میخوردم و … اما از وقتی در این مسیرم این میل ها در وجود من نیست من اصلا همچین علاقه ای ندارم صبح ها راحت شیرینی دلخواهم رو که تازه بیشتر اوقات من نان های کم شیرین صبحانه رو مثل گاتا انتخاب میکنم و یا ویفر شکلاتی تلخ خاصی رو انتخاب میکنم و … بدون نگرانی و ترس باز میکنم با یه لیوان شیر. یه مقدارش یا همش رو میخورم و اصلا حرص و ولع وترس نگرانی ندارم و اصلا بیشتر ازاین میلم نمیشه و هر شیرینی رو هم دوست ندارم که بخورم به راحتی نمیخورم .و رد میشم که واقعا تمام اینها رو مدیون ازموشهای سایت هستم و برای من فوق العاده ارزشمند هستند .
اتفاقا خواهر بسیار بسیار لاغر من که سایز ایشون مدیوم هست یعنی یعنی جز علاقمندان به شیرینی هست اما میبینم که چقدر در مقدار کم و محدود اونم از شیرینی های که دلخواهش هست برمیداره و میخوره . اتفاقا همین دیشب خونه ی مادرم داشت خودش میگفت من که عاشق شیرینی هستم از خیلی افراد چاق که میگن ما شیرینی نمیخوریم مثل فلانی کمتر میخورم پس این هست راز لاغری خواهر من که دیشب خودش داشت میگفت چرا هم گفت ؟؟؟ چون دیشب با یک ظرف بزرگ پر ازکیک شکلاتی اومد خونه مادرم و گفت برای شما آوردم و داشت توضیح میداد که هر وقت کیک درست میکنم با یه برش که بخورم دیگه دلم میزنه و نمیتونم بخورم و آوردم برای بقیه که بخورن اما همش میگفت من واقعا از این کیک خودم دوست داشتم و از اون به مقدار زیادی در این چند روز خوردم و وقتی گفتمش مثلا چه مقدار خوردی ؟؟با دستش یه کف دست رو نشون میداد حالا معلوم نیست این فرد در چه شرایط ای از سیری و گرسنگی بوده که از این کیک به این مقدار خورده ؟؟ و اتفاقا دیشب که آورده بود اونجا خودش لب نمیزد و گفت نمیخوام و خیلی راحت نخورد واین خواهرم کسی هست که عاشق شیرینی هست و عاشق این کیک خودش بود و این رفتار. ایشون برای من تحسین برانگیز بود ودیشب داشتم بادقت به این رفتارش نگاه میکردم و اما من باید بارها به خودم بگم چه شیرینی چه غذاها ی مورد علاقم چه فست فود و ساندویچ و یا اینکه چه پفک و چیبس و کرانچی و… رو اگر من به مقدار زیاد بخورم دارم به خودم ضربه میزنم و یا اگر در خانه ی خودم و یا جای دیگه من بیشتر از سهم خودم غذا میخورم و حق بقیه رومیخورم باید بدونم این کار من عاقبت خوبی نداره و باید بدونم این کار من مثل این هست که بخوام یه چیزارزشمند ازبقیه مثل پول و طلا ی ایشون رو من بی اجازه بر دارم ،، ایا واقعا من با اطرافیانم همچین کاری میکنم ؟؟؟هرگز انحام نمیدم چون بارها شنیدم این کار دزدی هست این کار نادرست هست این کار باعث بی آبرویی میشه و ...اما چرا به راحتی وقتی جایی غذای بیشتر و یا هله هوله .و یا.فست فود و یا چیبس و پفک و ….. باشه من زیادتر از بقیه برمیدارم وسهم بقیه رو هم میخورم من چرا کار زشت و ناپسندی انجام میدادم واقعا چرا من با این کار رو انجام میدم ؟؟.من اگر بیشتر ازنیازم و سهم خودم در هر وعده ی غذایی روزانه ام غذا بردارم با این کار
روابط بدی با اطرافیانم پیدا میکنم
جایگاه اجتماعی بدی پیدا میکنم
مورد اعتماد اطرافیان نمیشم
بقیه دوست ندارن با من روی یک سفره بشینن.
من میشم کسی که حق بقیه رو میخورم
خودم رو زشت و چاق میکنم
خودم رو بیمار میکنم
من میشم کسی که رفتارهای بسیار شیطانی دارم
به خودم ضربه میزنم
خودم رو اسیر مواد غذایی میکنم
خودم رو معتاد به مواده غذایی میکنم
خودم رو در مقابل مواد غذایی ضعیف و کوچیک میکنم
خودم رو بدون حق انتخاب میکنم
قدرت رو دست مواد غذایی میدم که هر بلایی میخوان سر من بیارن
من باید بارها و بارها نتیجه این رفتار. رو برای خودم زشت وناپسند کنم که دیگه تکرار نکنم
اما من باید مسلط به رفتارهای غذایی خودم باشم و قدرت دست من باشه وقوی باشم و رفتارهای درستی داشته باشم و انتخابهای درست داشته باشم و اما خدا رو شکر الان من خیلی راحت در زمانها و مکانهای مختلف از مواد غذایی مختلف به اندازه نیازم برمیدارم و میخورم و من دیگه حریص هیچ مواد غذایی نیستم حتی پفک وکرانچی و چیبس رو هم دیگه مثل گذشته دوست ندارم حالا نزدیکم باشه شاید بخورم اما با چند دونه دیگه هوسم میخوابه. و فست فود و ساندویچ که این همه دوست داشتم حالا به راحتی با یه مقدار کمتر از گذشته از اونها سیر میشم و دیگه نمیخورم .طوریکه خودم شوکه شدم که این من هستم که این همه رابطه ی من با مواد غذایی درست شده پس اعتماد به نفسم بیشتر شده و به خودم میگم من میتوانم رابطه ی بهتری با هر فردی رو هم پیدا کنم رابطه ی ماا با مواد غذایی مثل رابطه ی من با افراد متفاوت هست و هیچ فرقی نداره اگر من رفتارم با اون غذا ها بهتر بشه و کنتزلم بهتر شده و زیبا تر رفتار میکنم با اطرافیانم هم بهتر رفتار خواهم کرد
پس من میخوام این فاصله بین عمل و عکس العمل رو که همون خوردن زیاد مواد غذایی و نتیجه اش چاقی میشه رو برای خودم کم و قابل درک کنم که دیگه اینقدر تکرارش نکنم و به خودم نگم من وابسته ی فلان مواد غذایی هستم و یا من علاقمند به خوردن فلان مواد غذایی پیتزا و ساندویچ و انواع سوخاری و چیبس و پفک و شیرینی و … هستم من بارها به اطرافیانم میگم طوری با مواد غذایی وکلا هر چیزی رفتار کنن که وابسته به هیچ چیز خوردنی نشن چون میبینم که همین قهوه و یا اسپرسو و یا چایی که خیلیها میخورن بارها اون افراد مصرف کننده میگن اگر یه روز قهوه و یا چایی و …نخورم انرژی ندارم و یا خستم و یا سرم درد میگیره و …..و من. راحت بهشون میگم خودتون رو وابسته هیچ چیز نکنید چرا آخه ؟؟اینم یه نوع اعتیاد هست و یا خیلیها میگن اگر من شیرینی نخورم روزم سپری نمیشه سرم درد میگیره و بازم من همین. حرف رو میزنم.
من فردی هستم که بسیار به اندازه نیازم غذا میخورم
من فردی هستم که دیگه امیر مواد غذایی هستم
من فرد قوی هستم که حق انتخاب مواد غذایی دارم
من فردی هستم که بدون هیچ بهانه و دلیلی غذا میخورم
من فردی هستم که فقط برای رفع گرسنگی غذا میخورم
من فردی هستم که مواد غذایی برام هیچ فرقی ندارن من فردی هستم که ترسی از مواد غذایی ندارم از رفتار خودم با اونها ترس دارم .
من فردی هستم که …..