بسیاری از افراد چاق دلیل چاقی خود را عادت شیرینی خوردن می دانند درحالی که بسیاری از افراد متناسب هم عادت شیرینی خوردن را دارند اما همیشه متناسب هستند.
عادت شیرینی خوردن
عادت شیرینی خوردن یکی از رفتارهای پرکاربرد و مشترک در بین افراد چاق است که تغییر آن تاثیر فراوانی در کسب نتیجه عالی در مسیر شگفتی ساز شدن دارد.
روزهای زیادی از زندگی ام را با اضافه وزن بالا زندگی کردم و به این دلیل تسلط کافی بر افکار و رفتارهای افرادی که چاق هستند دارم.
در این زمان که به لطف خدای مهربان در تناسب اندام خوبی هستم هر بار که با سوال دوستی که اضافه وزن دارد یا تاره با سایت ما آشنا شده است مواجه می شوم به خوبی احساس و مشکل او را درک می کنم چون روزگار زیادی را مانند او با سختی و رنج چاقی گذرانده ام.
بسیاری از افراد چاق عادت شیرینی خوردن را یکی از عادت های خود می دانند و عقیده دارند به دلیل عادت شیرینی خوردن چاق هستند.
برخی از افراد چاق تصور می کنند عادت شیرینی خوردن آنها به این دلیل است که بدنشان بیشتر از دیگر انسانها درخواست شیرینی می کند و عده ای معتقد هستند که عادت شیرینی خوردن برای آنها لذتبخش است و با خوردن آن به احساس آرامش میرسند.
البته عده ای مثل من تصور می کنند چون در منطقه گرمسیری زندگی می کنند این طبیعی است که بیشتر از دیگران عادت شیرینی خوردن داشته باشند. به هر حال هر فردی بنابه دلایل شخصی توجیه و بهانه ای برای عادت شیرینی خوردن خودش دارد.
سالهای زیادی این باور را داشتم که چون درخت نخل در مناطق گرمسیری رشد میکند و محصول خرما میدهد حتما نیاز انسانهای این مناطق به مصرف شیرینی بیشتر از مناطق دیگر است و به این دلیل داشتن عادت شیرینی خوردن را در خودم و اطرافیانم طبیعی می دانستم.
ارتباط عادت ها با چاقی
در ذهن بسیاری از افراد چاق مصرف روغن یا خوردن غذاهای چرب را مقصر چاقی خود می دانند اما جالب است بدانید قند و مواد شیرین سهم بسزایی در تشدید چاقی دارند نه از این بابت که شیرینی ها قدرت چاق کنندگی دارند بلکه از این نظر که عادت شیرینی خوردن به راحتی در ذهن ما نهادینه می شود اما عادت خوردن روغن هرگز به صورت یک عادت تکرار شونده در ذهن ما شکل نمی گیرد.
شیرینی، چربی، ترشی یا شوری هیچکدام قدرتی در چاق کردن ما ندارند اما این ما هستیم که با ایجاد نگرش و تعریف درباره مواد غذایی باعث ایجاد تاثیر چاقی با مصرف مواد غذایی بر جسم خود می شویم.
خوردن مواد غذایی توسط افراد چاق و لاغر به شکل عادت های تکرار شونده انجام می شود. عادت شیرینی خوردن، عادت ترشی خوردن یا هر عادت دیگری در بین افراد چاق یا لاغر مشترک است و نمی توان گفت افراد لاغر فقط عادت شیرینی خوردن دارند یا افراد لاغر فقط عادت ترشی خوردن دارند بلکه هر انسانی بنا به سلیقه و علاقه خود عادت هایی دارد که در طول زندگی خود همواره در حال تکرار آنهاست.
نکته اصلی درباره نگرش افراد چاق درباره عادت شیرینی خوردن این است که افراد چاق عادت شیرینی خوردن خود را در ذهن شان به چاقی ارتباط می دهند. درحالی که افراد متناسب اگر عادت شیرینی خوردن داشته باشند هرگز آن عادت را دلیل یا عامل چاق شدن نمی دانند.
البته که همه افراد چاق به واسطه داشتن یک عادت خاص چاق نشده اند بلکه تکرار مجموعه ای از عادت برای مدت طولانی باعث ایجاد تغییر در شرایط جسمی آنها شده است.
نکته جالب توجه درباره افراد چاق این است که آنها با قدرت ذهنشان که همان تحلیل و ارتباط دادن عادت ها با چاق شدن است باعث چاقی خودشان می شوند و سپس با همان قدرت ذهن مانع لاغر شدن شان می شوند.
تصور کنید یک فرد چاق عقیده داشته باشد به دلیل داشتن عادت شیرینی خوردن چاق شده است. اگر این فرد به طریق مختلف برای لاغر شدن تلاش کند هرگز لاغر نخواهد شد چون در ذهن او قدرت چاق کنندگی عادت شیرینی خوردن بسیار بیشتر از قدرت لاغر کنندگی رژیم گرفتن یا ورزش کردن است بنابراین هرگز لاغر نمی شود.
عادت ها به تنهایی قادر به تغییر وضعیت جسمی یا شرایط زندگی در جنبه های مختلف نیستند بلکه زمانی که نگرش به عادت ها اضافه شود باعث شکل گیری انتظار می شود و این انتظار بسیار قدرتمند است و باعث خلق شرایط خواهد شد.
با آگاهی از اهمیت ترکیب عادت و نگرش برای خلق شرایط زندگی اکنون بار دیگر به تفاوت افراد چاق و لاغر توجه کنید.
بسیاری از افراد چاق و لاغر عادت شیرینی خوردن را دارند اما فقط افراد چاق هستند که نگرش چاق کننده بودن عادت شیرینی خوردن را دارند و این تنها دلیل تفاوت بین شرایط جسمی افراد لاغر و چاق است.
این موضوع نه تنها درمورد عادت شیرینی خوردن بلکه درباره همه عادت های افراد چاق صدق می کند.
بسیاری از افراد لاغر فعالیت بدنی معمولی و یا حد پایین دارند اما به دلیل اینکه نگرشی درباره ارتباط بین تحرک و چاقی در ذهن آنها وجود ندارد دچار اضافه وزن نمی شوند درحالی که بسیاری از افراد چاق به دلیل اینکه در ذهنشان کم تحرکی را عامل چاقی می دانند در شرایط جسمی چاق زندگی می کنند.
اکنون اهمیت ترکیب نگرش با عادت ها را درک می کنید و می دانید که داشتن نگرش درباره عادت های خود چه اهمیت و نتیجه ای را رقم می زند بنابراین باید سعی کنید با اصلاح نگرش های خود درباره عادت هایی که دارید درجهت بهبود شرایط ذهنی و جسمی خود اقدام کنید.
تفاوت عادت افراد چاق و لاغر
از زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم توجه زیادی به رفتارها و عادت های افراد متناسب داشته ام و به وضوح می دیدم که عادت شیرینی خوردن در آنها به مراتب کمتر از افراد چاق است.
سالها با فردی بسیار متناسب دوست بودم و همیشه می دیدم که او چای خود را یا تلخ می خورد یا یک حبه قند بر می داشت و بیشتر اوقات باقی مانده آن را در ته لیوان چای می انداخت و همیشه او را مسخره می کردم که این چه طریق چای خوردن است، اصلا این چای که تو میخوری چه مزه ای دارد؟
چون من عادت داشتم همیشه باید چای خودم را با شکر شیرین می کردم و آن را با کلوچه، بیسکویت، شکلات یا هرچیزی که قابل خوردن با چای باشد می خوردم و تصور می کردم که دوست من رفتار عادی ندارد.
هیچوقت به این فکر نمی کردم که چرا من این رفتار متفاوت را دارم که این از ویژگی های ذهن چاق است که خودش را صحیح میداند و رفتارهای متناسب کننده و عادت های افراد لاغر را غلط می داند.
نکته جالب توجه درباره ذهن و عادت ها این است که وقتی بپذیرید که عادت شیرینی خوردن یا هر عادت دیگری را دارید به شکل ناخودآگاه علاقه به تکرار این عادت خواهید داشت. به همین دلیل است که افراد لاغر زیادی هستند که علاقه به خوردن شیرینی دارند اما چون این نگرش را در ذهن خود ایجاد نکرده اند که مبتلا به عادت شیرینی خوردن هستند بنابراین از طرف ذهن و مرور افکار ترغیب یا تمایل شدید به خوردن شیرینی ندارند.
افراد چاق به دلیل اینکه پذیرفته اند عادت شیرینی خوردن دارند و هزاران بار درباره داشتن این عادت برای دیگران توضیح داده اند سبب می شوند مجموعه ای از افکار تکرار شونده در ذهنشان ایجاد شود که همواره آنها را ترغیب به خوردن شیرینی می کند.
این تفاوت نگرش درباره عادت شیرینی خوردن در افراد چاق و لاغر سبب شده است که در حالی که شیرینی، شکلات، بیسکوئيت و هر ماده غذایی شیرین به یک شکل در دسترس افراد قرار دارد اما افراد متناسب رفتار کاملا متفاوتی با افراد چاق در برخورد با مواد غذایی شیرین از خود نشان می دهند.
در واقع واکنش افراد متناسب به دلیل عدم پذیرفتن داشتن عادت شیرینی خوردن در مواجه شدن با شیرینی ها با افراد چاق کاملا متفاوت است به همین دلیل آنها نه تنها در خوردن شیرینی ها زیاده روی نمی کنند بلکه هرگز خوردن شیرینی را نیاز یا دلیلی برای چاق شدن نمی دانند.
اصلاح تغییر عادت ها
با گذشت زمان که به اصول لاغری با ذهن بیشتر مسلط شدم مهارت تغییر عادت ها را یاد گرفتم و اولین گزینه من برای تغییر دادن، عادت شیرینی خوردن، کلوچه و کیک و هر چیزی با چای بود، عادتی که سابقه حداقل 30 ساله در من داشت.
بعد از آن عادت خوردن چای با شکر را اصلاح کردم، و سپس عادت خوردن شکلات و کشمش و خرما را اصلاح کردم و امروز یا اصلا چای نمی خورم یا به طریقی کاملا متفاوت از سالهای قبل خود چای مصرف می کنم.
البته ناگفته نماند که مواقعی پیش می آید که فرمولی چاق کننده و قدیمی رونمایی م یشود و من واکنش متفاوت و اشتباهی از خود نشان می دهم که با شناسایی آن سعی در اصلاح و بهبود آن می کنم.
برای مثال همین چند شب گذشته بود که برای دیدار مادرم به خانه ایشان رفتم.
وقتی مادرم درب را به روی ما باز کرد من از دور چشمم به بسته بامیه ها (بامیه مخصوص دزفول) افتاد و به جرات می توانم بگویم که موقع سلام کردم با مادرم به جای نگاه کردن به صورت مادرم به جعبه بامیه ها خیره شده بودم و همان شب در حالی که اصلا قصد چای خوردن نداشتم دو لیوان چای به عشق خوردن بامیه با آن خوردم که رفتاری اشتباه و دور از انتظار از خودم بود اما این رفتار من به دلیل تحریک از طرق کانال بینایی بود که توضیح مفصل آن در دوره ورود به سرزمین لاغرها داده شده است.
این مثال را ذکر کردم که یادآوری کنم، یادگیری و به کار گیری اصول لاغری با ذهن باید استمرار داشته باشد، چون خاطرات و فرمول های چاق کننده به مرور خودنمایی میکنند و باید آنها را کشف و اصلاح کنیم.
تغییر عادت ها فرایندی است که نیاز به استمرار دارد، همانگونه که یک عادت سالها تکرار میشود و فرمول آن در ذهن ما تثبیت شده است برای اصلاح و تغییر آن باید استمرار داشته باشیم.
در آموزش های لاغری با ذهن با انجام تمرینات ساده و تاثیرگذار فرمولهای ذهن خود را که سبب ایجاد عادت های چاق کننده در ما شده اند را شناسایی و آنها را با فرمولها و عادت های متناسب کننده جایگزین می کنیم.ایمان دارم استفاده از آموزش های لاغری با ذهن به شما کمک میکند رویای متناسب شدن خود را خلق کنید.
لاغری با ذهن و تغییر عادت
” منم تا قبل از بارداری دومم اصلا اهل شیرینی نبودم و نمیخوردم یا اگه میخوردم خیلی کم میخوردم.
ولی به محض بارداری همه گفتن باید شیرینی بخوری که بچه ات پسر بشه و میگفتن هر کس در بارداری جنیست بچه اش پسر هست ویار و میل به شیرینی داره.
و چون من هم فهمیدم بچه ام پسر هست زیاد بستنی و شیرینی میخوردم و زمانی هم که شیر میدادم بهم میگفتن شیرینی و آبمیوه و شیرینی کنجد دار و .. خیلی برای شیر خوبن و من هر روز کلی مصرف شیرینی با آبمیوه و چایی و مایعات داشتم و وزنم هم که حسابی بالا بود و هر بار هم که میخوردم ترس از چاقی داشتم.
ولی حالا خدا رو شکر با دورهای لاغری با ذهن مثل زمان متناسب بودنم شدم و اصلا حرص و ولع شیرینی ندارم و خیلی سریع دلم رو میزنه و یا دهنم از شیرینی تلخ میشه و ادامه نمیدهم.
هر وقت هم میل داشتم به خوردن شیرینی بدون ترس به اندازه نیازم میخورم و لی دیگه وعده عدایی رو درست نمیتونم بخورم و انگار خیلی سیرم و درکل هوسم رو میخوابونم با هر اندازه که نیاز داشته باشم و لدت میبرم.
من دختر خودم بسیار متناسب هست و همیشه رفتار عذاییش رو نگاه میکنم بارها شده نصفه شب بیسکوویت یا کیک یا بستنی خورده ولی نه همیشه و نه تمام کیک یا بیسکوویت رو در واقع هر چقدر نیازه داره بدون ترس و خیلی راحت میخوره و لذت میبره و فوق العاده اندام زیبایی داره.
همیشه به خودم میگم و میخوام با این جرات دخترم و این نگاه که خیلی راحت به عدا و شیرینی ها داره منم به مواد غذایی نگاه کنم و منم مصرف کنم چون هنوز ته تهای ذهنم کمی از فرمول های قبلا هست که شیرینی چاق میکنه غذای آخر شب چاق میکنه.
ولی درکل خودم علاقه به خوررن شام دیر وقت یا هر مواد عذایی در نصف شب ندارم.
ولی بارها دیدم دخترم نصف شب غذا میخوره آخر شب هله هوله میخوره و بلعکس گرسنه اش نباشه حتی یه روزم ممکنه با چند قاشق برنج روزش رو بگدرونه و دیگه نخوره در کل خیلی جالبن متناسبها واقعا هر وقت هر چی نیاز داشتن بدون ترس و نگرانی میخورن.
منم الان رفتارهام خیلی تغییر کرده و نزدیک به چیزی شده که باید بشه ولی بازم میخوام نزدیکتر بشه.
و یا اینکه کلی متناسب دیگه سراع دارم که عاشق شیرینی هستن ولی یکیشون که خودش همیشه میگه فقط و فقط کیک خامه ای دوست دارم و دیگه هیچ مدلی شیرینی دوست ندارم نه کیک معمولی نه بیسکوویت و نه کاکایو.
و یا یه متناسب دیگه که همیشه میگه من هلاک شیرینی هستم ولی دیدمش بارها و گفته خودش اولا باید اون کیک یا دسر کم شیرین باشه که بتونم بخورم و بعد وقتی اولین و دومین قاشق دسر رو خورد میگه بسه و نمیتونم و یا میگه چرا مزه اش اینجور و اینقدر ایراد میگیره تا شیرینی مورد علاقه اش رو پیدا کنه و یه ذره از اون بخوره و میگه چقدر خوردم.
ولی اگه من بودم ایراد نمیگرفتم قبلا چون من شیرینی دوست دارم و اگه جلوم بودن هر چی دلم میخواست میخوردم تا به حالت بدی برسم ولی اون متناسب با وسواس خاصی مواد عذایی رو انتخاب میکنه که نزدیک به علاقه اش باشه و تازه همونم نمیتونه زیاد بخوره نهایتا یه تیکه کوچیک و همیشه قبلا که چاق بودم بهش می گفتم تو که دوست داری د بخور ببین من چیزی نزاشتم ولی اون میگفت نمیتونم بخورم.
کلا چه دختر خودم چه بقیه متناسبها تا چیزی به دلشون نباشه و واقعا گرسنشون نباشه دوست ندارن بخورن ولی ما چاقها به محص گرسنگی شروع به خوردن میکنیم بدون توجه به کیفیت یا بو یا تازگی یا گرمی عدا یا … میخوریم تا سیر بشیم”
نوشته فروغ عزیز در بخش نظرات
✍️ تمرین آموزشی 📖
برای انجام عالی این جلسه ابتدا محتوای نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را تماشاش کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات با شرح انشایی پاسخ دهید.
- نگرش شما درباره خوردن شیرینی چیست آیا عادت شیرینی خوردن دارید؟ شرح دهید.
- به نظر شما چه ارتباطی بین نگرش و عادت ها وجود دارد؟ با ذکر مثال شرح دهید.
- چرا افراد متناسب از خوردن شیرینی ترس ندارند یا آن را عامل چاقی نمی دانند؟
- چقدر دوست داشته اید عادت شیرینی خوردن را ترک کنید و چه عقیده ای درباره ترک این عادت داشته اید؟
- آیا درباره عادت شیرینی خوردن با دیگران صحبت کرده اید؟ چقدر خودتان را مغلوب این عادت می دانید؟
- به نظر ما آیا افراد چاق هیچ عادت غذایی ندارند که چاق نشده اند؟ در این باره شرح دهید.
- ویدیوی آموزشی را با دقت تماشا کنید و نکاتی که به نظر شما مهم و کلیدی است را بنویسید.
- از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.15 از 68 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
شیرینی از وقتی خودمو میشناسم عاشق شیرینی بودم و این عاشق بودن چیزی در پی نداشت انا از ی زمانی من از شیرینی استفاده میکردم تا سرکوب کنم احساساتمو تا اروم شم اونقدر میخوردم ک حالم بهم میخورد تا چن روز مریض میشدم یادمه من شیر ینی زبان رو دوس داشتم یبار این کارو کردم وعجیب مریض شدم و از اون موقع ی حس تنفر ازش گرفتم
امروز ی چیزی درخودم پیدا کردم من ابگوشت دوس دارم و درست کردم و بعد اینک خوردم نیم ساعت بعدش دیگه اون حس دوست داشتن نبود انگارک حتی من نمیدونم ابگوشت چیه
این نشون میده اگه چنین حالتی در من هی ی چراغی این مسئله ب من میده اما هنوز اومقدر درکش نکردم
یعنی همین قدر لذت از غذاها کوتاه مدته و من انقدر خودمو درگیر غدا کردم چیزی ک حتی ب ساعتم نمیرسه لدتش محو میشه ومن انقدر پی این لذت هستم
واقعا غذا همه چیز نیس اما من همه چیز میدونمش میبنمش
عدا فقط هس مثل خیلی چیزهای دیگه ک هس مثلا خونه هس ماشین همه میدونند ک میمیرند واین رو نخواهند برد با خودشون اما ی عده هستند تموم عمرشونو گداستند برای این مسیله ی عده هستند ن لذت رو هم میبرند چیزهای دیگه رو هم میبیند منم میدونم این عپغدا همیشگی نیس خواهد رف نهایتش نصف روز اما جوری بردش میشم ک نگو
پس بدون فریبا جانم چیزیک همیشگیه احساس تو هستش ک میتونه بهترینهارو برات رقم بزنه اون اصل رو ببین
تو لدت رو ببر اما در حدیک ک واقعا باید باشه بیشتر از اون نقطه سیری لذت بهش نیس وقتی نیاز نداری لذت بخش نیس چند بار تا حالا شده ک از اون نقطه سیری ب این رو خوردی ک احساستو بد کردی مریض شدی تا چن روز درگیرش بودی ایا لذت بردی تو خودت انتخاب گردی اون بهت اسیب بزنه همین صربه خوردنی ک استاد میگه من خودم میدونم اخر این کارم چیه
اما باز میرم سمتش چرا
چرا من این کارو میکنم چرا بخودم اسیب میزنم و انتطار دارم ادمهای اطرافم این اسیب رو ب من نزنند
اکه ب تو بگند برو از پشت بودم خودتو بنداز پایین این کارو نمیکنی چن اخر کار رو میدونی
غدا هم اینطور وقتی تو میدونی ک اخر این رفتار رو اما میای این کار رومیکنی چن این کار واسیب زننده نمیدونی چن انگار ب درد کشیدن عادت کردی ن میتونه جور دیگر هم باسه باور کن عزبزم مثل تموم کسایی ک خودشون میبیند اخبار میبنند حالشون بد میشه اما باز این کار ومیکنند
من از ی جایی ب بعد دیدم ن اخبار روح من رو ازار میده یا ی فیلمی میدیم ی قسمت ازش دیدم دیدم کل اون روز همش درگیرشم دیگه ندیدم
پس تو چنین توانایی داری
پس از این توانایی در مسایل دیگتم استفاده کن
در زمانیک احساس میکنی باید بخوری
ولی میدونی ک اخر این کار از الانیک هستی
چ شاد باشی ناراحت میشی
چ ناراحت باشی ناراحتتر میشی
در هر حال
کمکی بخودت نمیکنی پس چطور انتظار داری همسرت پدرت اطرافیانت بهت کمکم کنند ایا تو ب خودت کمک میکنی
در مورد مسایل دیگه هم همینه میای از مسایلی حرف میزنی ک میدونی پایان کار بی انرزی میشی عصبی میشی اما اینکار رو میکنی اون موصوع اگه ب تو ۱۰ تا اسیب بزنه تو با حرف زدن درموردش با توجه ۹۰ درصد ب خودت اسیب میزنی
تو خیلی کارهارو میتونی نکنی ومیدونی ک کمک میکنه میدونی رهامیشی میددپوتی تجربه هاتو تعییر میده اما میای وانجام میدی
فک نمیکنی اینجا چیزی ک باید تغییر کنه خودتی انتخابت هس
منتطر چی هستی عزیزم منتظری کی بیاد ب دادت برسه
منتظری کی چی بشه ک اونجوری ک میخوای بشه
خودت
خودت
کلیدی
کسی ک الان داره این رو مینویسه باید تعییر کنه هرجا داره دلت میشکنه بدون خودت باعث شی میدونی چرا چن مواظب خودمون بودن رو یاد نگرفتیم
ک مواطب خودم باشم در این مسئله
مثل همونجوریک مواطب بچم هستم تو وقتی بچت بخواد ی کاری کنه ک تو اون لحظه اگاهی ک بهش ضرر میزنه حتی بقیمت جونت باشه نمیزاری این اتفاق بیافته
پس چرا
این کار در حق خودت نمیکنی
تو ک میدونی این کار چقدر باعث میشه تو بیافتی پایین چرا مواطب خودت نیستی چرا هوای خ ودت رو نداری
کمک کردن ب خودت در همین مسایلی در نطر تو کوچک هستند بزرگترین شگفتی رو در زندگیت رقم خواهند زد مطمین باش
الان رنج این رفتارها باعث میشه من درد بکشم در کارهای شخصیم در انتخابهام در خرید هام در تیپم در جونی در خوابیدم در دستشویی در نشستم بلند شدن در اعتماد بنفس در تجربه هام
اینها رنجه نیس چیه فریبا جان
فقط خودتی ک میتونی از این رنج خودتو خلاص کنی تو مسیولی ن بقیه ن همسرت ن اطرافیان فقط خودت
اره میبینم مشکلاتم رو میبینم اما ایا خوردن اضافه یا خوردن تا حالا کمکم کرده فقط در حد ۵ دقیقه
اما تو میتونی پل بزنی
اگه اون لحطه در طبقه ۵ باشی با این کار میافتی طبقه همکف اما میتونی تو تو همون طبقه بمونی اون لحظه ونتیجش این میشه ک تو ساعات بعد حداقلش اینک تو طبقه ۵ هستی تو میتونی پل بزنی واز این سمتی ک هستی خودتو جلو بندازی ن این ک همش تو این سمت باشی
کسی جز خودت نمیتونه کمکت کنه تو میتونی از اون پل رد بشی فقط خودت
درمورد مسایلت هم همینه کسی ک میتونه کمکت کنه خودتی کسی میتونه بی اهمیت باشه ب حرفها تویی کسی میتونه درد روببینه و درمان کنه تویی
کسی اون بیرون حتی پدرت حتی مادر ت حتی عزیزترین کست نمیاد اونجوریک تو دوسداری باشه ازخودت ببین ببین تو چقدر حاضری این کارو کنی ی جا کم میاری میگی ولش کن خودت رها کن دیگران رو هم رها کن مادامیک مثل زنجیر خودتو وصل دیگران کنی با حال خوب اونها خوبی با حال بدشون بد
اما تو میتونی حتی با خودت زمانیک حست بده هم خوب باشی رفیق خودت باش
خدا داره اینو بهت میکه ک اونها عوض میشن همانطور ک تو عوض میشی
تو برای خودت باش
هیچ کس قدرت نداره من تسخیر کنه منو رام کنه منو مجبور کنه ک کاری ک نمیخوام رو انجام بدم پس میخوای انجام میدی با اینک میدونی چن دقیقه بعد نتیجه کارت چیه
عدا هیچ قدرت پرش نداره بپره تو دهن تو این دهن فرمانبردار تو هستش تو میتونی اون لحطه فرمان دیگه رو ثبت کنی
لدت دراین رفتار تو نیس ارامشی در این رفتار تونیس پیشرفتی در این رفتار تو نیس قدر خودتو بدون چیزی ک ماندگاره اینه
تو الماسی تو گنجی پی هیچی نباش هبچی جز خودت موندگار نیس روی خودت وخدات حساب باز کن بقیه مثل وسایل تو بوفه هستند عزیزند اما از دور کمکی ک میتونند ب تو بکند اینک تو ازشون لدت ببری از بودنشون
امروز ی فیلم دیدم ک دختره تو اب گیر کرده بود ونهنگ میخواست بخوردش
ی لحطه گفتم فریبا حواست هس این دختر میتونست بنشینه ک کاری نکنه و منتطر مرگ باشه در جاییک ی دره امید نبود اون هرکاری میتونست میکرد اون ب خدا ثابت میکرد ک قدر لحطه لحظه هاشو میدونه ایمان داره ک ب وضعیتی غیر این
گفتم فریبا ایمان اینه ک در حالی همه چیز داره ب توثابت میکنه هبچی نمیشه تو بدبختی تو بدونی ک ن میشه ایمانتو حفظ کنی خوشبختی ببینی حداقل ی شک کنی ک شاید بشه ایمان اینه وتو تو زندگیت باید این ایمان رو داشته باشی
فریبا عیر اینم میشه
تو میتونی جور دیگه ای عمل کنی بخدا میشه
امتحان کن
وحشت نکن شادی وغم مثل شب وروز میموند میشه از هر دوش لدت برد میشه هردو رو رو گذروند میشه از هردو شگفت زده شد غم وشادی هم باید هر دوباشند ومیشه هردوشو زندگی کرد لدت برد بپذیر کل زندگی اینه سوا کردنی نیس پس وحشت نکن بلکه بپدیر اره این لحظه دارم این احساس رو تجربه میکنه دردم اومده میبینم اما حداقل خودم بخودم ضربه نمیزنم خودت میشم چسب زخم خودم ن نمک روی زخم خودم
من دوست دارم فر یبا خیلی زیاد
دوس دارم زندگی رو زندگی نکردی رو زندگی کنی تا هستی زندگی کنی میخوام زها بشی از این دیگزان از اینهایی ک با چسبیدن بشون نمیتونی بالا بالا ها رو تجربه کنی تو بادکنک خودمی بند تو از دست دیگران بگیر بزار رها گونه تو اسمون پرواز کنی تو میتونی
جور دیگه نگاه کن میشه
تو لایقشی من نمیخوام حسرت بمونه ته دلت ته همه اینها این خواسته ها لاعری خونه اینک من لدت ببرم زندگی کنم تو الانم میتونی بدون اینها باز زندگی کنی لدت تو وابسته نیس تو ازاد خلق شدی
وقتی سیر شدی داری میخوری وقتی میل نداری داریم بخوری ب هز دلیلی بدون ک اون چیز دگیه مال تو نیس سهم تو نیس خدا ب اندازه سهمت بهت داده وتوداری از اندازت بیشتر بر میداری انکار داری بخدا میگی تو نمیدونی من میدونم سهم من باید این باشه اگه اونجوریک تو میگی درسته پس چرا تو از این سهم اضافه شادنیستی چزا لدت نمیبری چرا تو جتی از سهم خودتم لدت نمیبر ی چن در فکراینکی اضافه سهم برداری حال میده درحالی ک خدا در قران میگه چرا شماها تعقل نمیکنید چرا نمیاندیشی
منو میگه چرا من تعقل نمیکنم بابا من از این سهم اصافه هیچ لذتی نمینیم پس چرا نبخشمش چرا ازش رد نمیشم هیچکش با بار اضافه لدت نبره تو لدت نمیبری از اضافه سهم برداشتن تو داری ب این جهان نشون میدی من همین قدر نافرمانم همین قدر وابسته هستم
خدا باندازه بهت غم میده شادی هم میده تو داری غم رو بیشتر برمیداری خدا این کارونمکنه تو واری عم رو زیاد برمیداری اگه طلمی رو داری تجربه میکنی ظالم خودتی ن بقیه
ب سهمت قانع باش بدون اون برای تو خوبه وقتی سهمت نیس از هر جنسی بدون برای تونیس بدون برات لذت نخواد داشت
ی فرمول جدید من نخورم چن سهم من نیس
من ب حرف ب گفتار ب برخورددیگران اهمیت نمیدم چن سهم من نیس اون دورنیات اون شخصه وسهم من نیس
من ب اندازه سهمم برمیدارم چن من خودمو دوست دارم
من خودمواز شیرینی قط ب خاطر خاطره یادفقط ب خاطر لذت نمیخوردم بلکه ب خاطر فرار میخوردم فرار از احساساتی ک تجربه میکنم دعوا میکردم یا خیلی شرایط احساسی نرمالی نداشتم انگار یکی مدام ب من میگفت شیرینی یادمه یبار اونقدر خوردم ک الانم اون شیرینی میبینم حالم بد میشه تا سه روز مریض شدم اینجوری میکردم ک میرفتم شیرینی میگرفتم و میخوردم همشو با اینک لذتی نمیبردم فقط برای خفه کردن صدای ذهنم میخوردم بلکه خاموش شه و من یکم حالم خوب شه اما امروز ک پیراشکی دیدم دست یکی و گفتم کجا میفروشن منم بگیرم جلوی مغازش ک رسیدم اصلا دلم نخواست حتی بامیه ک من عاشقشم عاشق پیراشکی ام دیدم ولی نگرفتم اصلا دلم نخواست حتی اومدم نونوایی نون بخرم اونجام پیراشکی تنوری اینا بود دیدم اما دلمنخواست بخرم بدون هیچ زوری قبلا کلی زوری میگفتم نگیرم میگرفتم و میخوردم اما الان ب راحترین شکل ممکن فریبا ییک اینها هیچ کدوم از زیر دستش نمیرف نگرف من از روی این باور ک چاق کننده هس نبود ک نگرفتم یا نخوردم بلکه اصلا نیازی نداشتم بگیرم با اینک خسته یکم هم از لحاط احساسی مثبت نبودم
چن من خودمو میبینم و این دیدن اون نیاز من رو پر میکنه و راضی میکنه انگار اون صدای ذهن صدای درون خودم بود ک فریاد میکشید ک من بیبینمش اما من با خوردن شیرینی پنبه میکردم تو گوشم وب زور سرکوبش میکردم درون من انتطار انچنانی نداشت فقط طالب دیده شدن ودرک شدم از سمت خودم بود ولی من اینهارو از اطرافیانم میخواستم واونهارو مقصر حال بدم میدونستم مقصر حسهام
درحالی همه اونهارووخودم برا خودم باید میکردم
همین فریبا
بعد اومدن خونه همون حس بد اومد بهم عداب وجدان داد ک نباید فلان کارو میکردی فلان میشه و من رفتم و ی پیاله شله زرد و شیربرنج خوردم
وبعد نشستم با خودم حرف زدم خودمو دیدم وبخشیدم رها کردم تموم وجود من همین دیده شدن و بخشش رو از من میخواست و باعث شد من تا الان شب حسمعالی باشه رابطم عالی باشه با فرزندم با همسرم با خودم
من پذیرفتم ک اشتباه کردم و بخشیدم