0

جلسه هفتم: نیروی لاغری درون

ذهن ناخودآگاه قدرت تخیل
اندازه متن

به نام خداوند مهربان

در تمام سال هایی که چاق بودم عقیده داشتم خودم چاق شدم و عامل چاقی خودم را درونی می دانستم اما برای لاغر شدن در جستجوی روش یا راهکاری در بیرون از خودم بود.

هر انسانی که اضافه وزن دارد برای چاقی خود دلیل و توجیهی دارد که درونی است اما همه آنها برای لاغر شدن در جستجوی روشی در بیرون از خودشان هستند.

قدرت خداوندی انرژی نامتعالی و نامرئی است که در وجود شما به ودیعه گذاشته شده است.

هر زمان که اراده کنید می توانید از این انرژی الهی بهره مند شوید.

این انرژی نیروی بیرونی و خارجی نیست که در جایی دوردست قرار گرفته باشد و برای رسیدن به آن نیاز به حرکت یا جستجو برای پیدا کردن آن داشته باشید. این انرژی برای فعال شدن و کار کردن حتی نیاز به درخواست یا دعا کردن هم ندارد چون از ابتدا و برای همیشه فعال می باشد.

این نیروی نامرئی که خداوند از بدو تولد در وجود انسان به ودیعه نهاده خود متعالی شماست. از این قدرت نهایت استفاده را ببرید این نیرو گوش به فرمان شماست تا بزرگترین آرزوهایتان را محقق سازید.

وقتی آرزوی لاغری را در تخیل شبانه خود مرور می کنید هرگز به دیده شک و تردید یا احتمال به آن نگاه نکنید، از تحقق آن کاملاً اطمینان داشته باشید.

برای اطمینان دادن به خودتان تکرار کنید (من این آرزو را به واقعیت تبدیل می کنم). محقق شدن یا نشدن آرزوی لاغری شما فقط بستگی به خودتان دارد و هیچ نیروی خارجی در تحقق لاغری یا ایجاد مانع برای لاغر شدن شما دخالتی ندارد.

نیروی لاغری درون

فایل صوتی را با دقت گوش کنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

زمانی که دیدگاه های ثبت شده در این جلسه به ۱۵۰ دیدگاه برسد جلسه بعدی قرار داده می شود.

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.41 از 61 رای

https://tanasobefekri.net/?p=45260
161 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/24 00:39
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 246 کلمه

      سلام 

      به استاد عزیز

      و دوستان گرامی

      این جمله طلایی هستش

      «در تمام سال هایی که چاق بودم عقیده داشتم خودم چاق شدم و عامل چاقی خودم را درونی می دانستم اما برای لاغر شدن در جستجوی روش یا راهکاری در بیرون از خودم بود.»

      وقتی یه بک به عقب میزنم و از زمانی که یادم میاد و گفتگوها و حرف هایی که تو ذهنم به باور چاقی تبدیل شده و باور کردم و فهمیدم که که چاق میشم و به خودم یاداوری میکنم میبینم که اگر از همین راه و روش استفاده کنم صد در صد لاغر و متناسب میشم

      مثلا میگفتن برنج بخوری چاق میشی، بعد از غذا بری حموم شکم میاری, ساعت۱۲شب غذا بخوری چاق میشی ، ناهار بخوری چاق میشی ، قند و شکر بخوری چاق میشی ، نوشابه بخوری چاق میشی، بخوری بخوابی چاق میشی، پشت میز بشینی چاق میشی، نون با غذا بخوری چاق میشی، لواش بخوری چاق میشی، نمیدونم تحرک نداشته باشی چاق میشی، بستنی چاق کنندس، و هزاران حرف ها و جملاتی که بمباران شدم و وقتی با این دقت بمباران اطلاعاتی میشدم غیر از چاقی انتظار دیگه ای نبود حتی من از طریق قانون سلامتی از ۹۵کیلو به ۷۸کیلو رسیدم ولی تمام اون تفکرات بالا همراهم بود یه چند ماهی لاغری رو تجربه کردم ولی زور تفکرات بیشتر بود و دوباره به ۹۵کیلو برگشتم و اینجا متوجه شدم که به جای اینکه خودمو با نخوردن زجر بدم بشینم ذهنمو اصلاح کنم بدنم خودش میدونه چکار کنه و به اسانی و راحتی لاغر میکنه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/25 10:05
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 583 کلمه

      با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان

      امروز صبح بیدار شدم یه لحظه دیدم فکرم خالی و به چیزی فکر نمیکنم رفتم جلوی اینه خودمو دیدم عادی بودم بعدش دست و صورتم رو شستم. مسواک زدم اومدم بیرون رفتم اتاق لباس هامو دیدم که یکیش رو انتخاب کنم بپوشم برم سر کار خداشکرت چقدر دستم برای انتخاب بازه یکی از اون لباس های اندامی رو برداشتم رنگ سفید پوشیدم و یه شلوار اسپرت تنگ مشکی هم انتخاب کردم پوشیدم اومدم کمر بند رو ببندم دیدم یکی از سوراخ های کمبرند یخرده رنگش عوض شد یادم افتاد قبلا شکمم بزرگ بود فشار می اورد به کمربند و زده بود کمربند رو خراب کرده بود مجبور شدم یه کمبربند دیگه ببندم بستم لباسم رو تو شلوارم گذاشتم صاف کردم و بعدش رفتم جلوی اینه خودمو دیدم یه هیکل تراشیده و صاف ،که لباسم بدون ترکیدگی دکمه صاف ایستاده یه قربون صدقه به خودم رفتم و کیف رو برداشتم رفتم سر کار،

       موقع رانندگی به اطراف نگاه میکردم و خداروشکر میکردم که امروزم یه فرصت دیگه بهم داد برای زندگی ساختمون های بلند رو میدیدم شکر میکردم درخت ها رو میدم شکر میکردم هوای فوق العاده و لطیف که از شیشه های پایین ماشین میومد تو ماشین، واقعیتش از موقعی که متناسب شدم شکر گزاریام بیشتر شده ذهنم خالی شده و جا باز شده برای دیدن زیبایی های خداوند،

       که یدفه چشمم افتاد به شکم تختو صاف و سفتم از ذوق خوشحالی چشام پر اشک شد و خدارو شکر کردم ،

      و بعدش رسیدم سر کار موقع ورود نگهبانی رو دیدم یه همکار خوش اخلاق که با یه خوش امد گویی گرم تحویل گرفت که خواستم برم یدفه پرید جلمو گرفت، ازم پرسید اقا شهبازی یه سوال میتونم بپرسم منم گفت بله بفرما و گفتش چند وقته که زیر نظر دارمت بدنت خیلی داره فرق میکنه لاغر شدی اون شکم بزرگت تخت شده صاف شده از همکارا پرسیدم باشگاه و سالن اداره هم نمیری چجوریاس میشه بگی چی کار کردی رژیم گرفتی عمل کردی بالخره بگو منم این شکم رو اب کنم راحت بشم (اخ که چقدر این لحظه قشنگه که یکی ازت بپرسه چکار کردی لاغر شدی) منم با خوشرویی و خنده گفتم بهش راحترین کار لاغر کردنه این که کاری نداره ، و دوباره با جدیت گفت پدرم در اومده چطور میگی راحترین کار لاغریه منم که عادت توضیح دادن رو ندارم یجوری حرف رو عوض کردمو رفتم به اتاقم ،

      تو اتاق نشسته بودم که یه متقاضی که رفیقم هم بود و چند وقتی بود ندیده بودمش اومد سراغم در و باز کرد یه لحظه اومد تو برگشت و رفت چند ثانیه بعد دوباره در رو باز کرد و اومد تو اتاق با تعجب گفت اه اقا شهبازی شمایید چقدر تغییر کردید، چقدر لاغر شدید،چکار کردی پسر ،فوق اعاده شدی،نشناختمت اومده بودم شکم گندتو مسخره کنم بخندم بهت،

       چقدر لباسات خوبه انگار لباس ها رو تو تنت دوختن ، مبارکه مبارکه واقعا اینهمه اراده ای که داری رو بهت تبریک میگم و بعدش تو ادامه حرفاش گفت کار دارم میرم دوباره برمیگردم مفصل بهم بگی که چکار کردی تراشیده شدی پسررر و دوباره ذوق زدگی من و شکر خدا رو گفتن،

      و هر روز این متعجب شدن همکاران و دوستان ادامه داره و کلی انرژی گرفتن از تمجید و تشویق دیگران ،

      و با ذوق و شوق فراوان تو سایت باید ادامه بدم این راهمو،

      حالا رفتن به لباس فروشی و مهمونی و کجا وکجا رو تعریف کنم که چی شده باید کل سایت رو کامنت پر کنه ،

       ایشالا که در زمان مناسب میامو میگم،

      و در اخر سپاسگزار شما استاد عزیز هستم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 50 از 10 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 09:27
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 543 کلمه

      سلام 

      استاد عزیز و دوست داشتنی

      و سلام به دوستان هم مسیر این سایت الهی 

      دوستان عزیز بعد از رفتن اون دوستم که تو اداره اومده بود و دید چقدر تغییر کردم احساسم بابت لاغری چندین برابر شد، بعد از این دوره چقدر محبت دوستان و یاداوریشون بابت متناسب شدن منو به وجد میاره ذوق میکنم و یسره توجهم به لاغری و متناسب شدن بیشتر میشه،

       البته اینم بگم من تو این دوره احساسمو به حرف دیگران گره نزدم سعی کردم تعریف و تمجید دیگران حالمو خوب کنه ولی وابسته اونا نباشم و خودم خود جوش حالم خوب باشه.

      کارم تموم شد و حرکت کردم سمت خونه هوا گرم بود ماشینم تو افتاب مونده بود و گرم شده بود وقتی رسیدم خونه همسرم گفت لباست رو در بیار عرق کردی بندازم تو لباس شویی بعدش با تعجب گفتم چی؟وات؟ عرق؟ کرده؟

       گفتم بهش :

      خانم جان خداحافظ اون عرق کردنا ، اون بو گرفتنا ،

      که هر روز مجبور بودم هر لباس رو یبار بپوشم ،

      همین تمیز و خشک هستش نیازی به شستن نیست اویزون میکنم فردا دوباره میپوشمش.

      بعدش قرار گذاشتیم برای روز مرد بریم بعدازظهر چند دست لباس رنگ روشن بخریم به حساب خانم که رفتم و خرید کردم حتما اینجا میگم.

      و بعد خانمم صدا زد بیایید ناهار بخورید سفره رو باز کردم ،

       خانم گفت ناهار مرغ و برنج گذاشتم ، از انورم پسرم داد زد نوشابه خریدم تو یخچال گذاشتم اونم بیارید سر سفره ،

      رفتیم که مشغول کشیدن غذا شدیم برنج رو کشیدم مرغ هم کشیدم و با یه بسم الله شروع به خوردن کردم وای چه غذای خوشمزه ای مگه خوشمزه تر از مرغ هم وجود داره خداروشکرت که میتونم براحتی بخورم وسط خوردن بود ییهو پسرم داد زد بابا!!!!!

        گفتم بلهههه چی شدهههه ،

      چرا نشمردی برنج چند قاشق ریختی؟ حواست نبیست ؟

       پرسیدم چرا ؟چطور ؟

      با تعجب گفت اخه چرا با قاشق برنج ها رو

      نشمردی ،

       چرا سالاد مخصوص خودت که سس نداره نیاوردی، چرا از نوشابه استقبال کردی داد نزدی چرا نوشابه خریدی، 

      چرا دیگه به هیچی گیر  ندادی ، 

      چرا دیگه نمیشینی کالری حساب کنی، 

      چرا دیگه برات مهم نیست،

      چرا نگفتی نوشابه هم میخری ،نوشابه زیرو بخر چرا بهم زنگ نزدی بگی نوشابه فلان مارک بدون کالری و قند بخر، اخه چراااااا، 

      بعدشم یدفه گفت اهان بابا یادم افتاد!!!

       چرا لباسم بهت میشه ، اون سفیده،

      چرا سویشرتم بهت میشه ،

       چرا صبح بیدار میشی لباسم رو اشتباه پوشیدی ، (دوستان عزیز اخه میدونید چی شده بود؟

       اون لباس سفیده بود تو کامنت قبلی پوشیده بودم یه مدل با دو تا سایز خریده بودیم اشتباهی لباس پسرم رو پوشیدم که دو تا سایز از من کوچکتر بود من ۴۰سالمه پسرم ۱۷سالشه )

       منم گفتم باشه حالا غذاتو بخور حال داشتم توضیح میدم و یجوری پیچوندمش و حرف رو عوض کردم، که بابت لباسش شاکی نشه اونقدر تغییر کردم اصلا نفهمیدم لباسشو پوشیدم (اخه استاد چه کردی با من سپاسگزارم ازت, راضیم از شما)

      اره دوستان الان دیگه با خیال راحت غذا میخورم ،هر غذایی که باشه خودمو جدا نمیکنم از خانواده، من یه مدل نمیخورم اونا یه مدل دیگه،

       به خانمم زحمت نمیدم برای من یچی بپذه برای خودشون یه چیز دیگه ، 

      با خیالت راحت بدون ترس ، بدون ترس هر چی بخوام هر اندازه ای که بخوام میخورم

       و فرمول های چاقی مغزم کمرنگ شده و جاشون رو داده به فرمول های لاغری،

      سپاسگزارم از استاد عزیز بابت اگاهی های ناب

      و دوستان که محبت میکنید کامنت من رو میخونید.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 35 از 7 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 15:40
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 201 کلمه

      سلام 

      استاد عزیز

      و دوستان گرامی

      از وقتی این دوره شروع شده و تصویر سازی میکنم و تو سایت هستم کامنت میزارم و کامنت میخونم یه اتفاقی که افتاده تصاویر ی که اطرافیان بابت چاقی انتقال میدادن به طرز عجیبی بالای ۹۹درصد قطع شده دیگه کسی نمیگه که چاقی یا اینو بخور یا نخور این قطع شدن حرف دیگران تصاویر چاقی رو تو ذهنم خیلی کمرنگ کرده اتوماتیک انتظارم از دیگران این شده که بگن چقدر لاغر شدی ، شکمت کوچیک شده، نمیگنا ولی تو ذهنم اینمدلی شده، دیگه تصویر چاقی اخرای عمرشه اگر هم سراغم بیاد سریع میام کامنت میخونم یا فایل انتظار لاغری که تو اینستاگرام هست رو چندین بار گوش میدم و وقتی ذهنم ساکت شد ، و خاموش شد دیگه میرم سراغ کارهای دیگم ،

       استاد عزیز با این اموزش دنیایی جدیدی برای من باز شده، لاغری سخترین کار برای من بود ولی الان راحترین کار شده، تجسم شده وررد ذهنم دیگه شده خوراکم دیگه به این باور صد در صد رسیدم که تنها ترین راه لاغری همین مسیره، راحترین راه لاغری مطالب همین سایته، استاد ترین استادها برای لاغری همین استاده، بنظرم استاد باید بادیگارد بگیره این سایت جهانی نون همه دکترهای لاغری رو اجر میکنه.

      سپاسگزارم استاد عطار روشن عزیز.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 15:56
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 82 کلمه

      انا الله و انا الیه راجعون

      روح پرفتوح و مقتدر ذهن چاق بعد از سی و پنج سال جان به جان افرین تسلیم کرد و از ذهنم پاک شد.

      از شما سروران گرامی دعوت بعمل میاید با تمام قوا  مجلس را ترک نموده و به مجلس شادی و عروسی ذهن متناسب ذهن لاغر حضور بعمل اورید

      حضور شما با کامنت های فوق العاده تمام توجه بنده را بسمت لاغری سوق داده و آن از دست رفته را از یادها برای همیشه به فراموشی سپرده شد.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 17:13
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 97 کلمه

      سلام 

      دوستان بهتون پیشنهاد میکنم برید قسمت شگفتی سازان سایت اهنگی رو هم که پخش میشه رو گوش کنید و قبلش به ذهن بگید که میخوام جایی ببرمت که خیلیا تونستن لاغری رو انجام بدن پس منم میتونم تصاویر با اهنگ وقتی پخش شد اگر اشکتون از ذوق و احساس در نیومد هر چی خواستید اینجا به من بگید تصاویر لاغری رو حسابی براتون واضح میکنه و با منطقی کردن ذهن بهش میفهمونید که درستکارترین و دقیق ترین و راستگوترین و تنها ترین راه متناسب شدن گوش دادن سر تا پا به مطالب استاد و خوندن کامنت هاست.

      https://tanasobefekri.net/?p=22986

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/28 08:23
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 211 کلمه

      سلام

      به همه متناسب های سایت

      جدیدن یه روشی کشف کردم برای خودم جالب بود اینجا خواستم بگم کسی خواست تجربه کنه

      ذهن ادم با شادی و احساس خوب خیلی دقیقتر نتیجه میگیره اگر بتونید با یه اهنگ شاد شرطی کنید برای لاغری فقط موزیک تو گوشت پلی بشه لاغریت سریعتر میشه

      مثلا رفتید شمال یه اهنگی همون موقع پخش میشد ،حالا هر وقت اون اهنگ پخش بشه حتی تو اون موقعیت نباشی ذهنت اونجاست و لذتی میبره از اونجا که اگر همون لحظه تو اون مکان بودی اینهمه کیف نمیداد 

      حالا من چکار میکنم:

      تو قسمت شگفتی سازان موزیک پلی میشه و تصاویر رو میبینم دونه به دونه به هر عکس خداروشکر میکنم به هر تصویر تبریک میگم و لذت میبرم در حد ذوق مرگی و خودم رو اونجا تصور میکنم حالا این روش رو هر روز انجام میدی چند روز بعد اهنگ رو دانلود کنید بدون تصویر نگاه کنید ذهن خودش میره تو حال هوای لاغری هم رقصت میگیره هم احساست عالیه میشه و هم تجسم لاغریت دو چندان که نه صد چندان میشه ،

      من الان داشتم گوش میدادم احساس کردم در جا یک کیلو کم کردم بسکه احساس خوبی بهم دست داد بعد از گوش دادن موزیک بدون تصویر

      حتما امتحان کنید فوق العاده جواب میده.

      از همه شگفتی سازان سپاسگزارم بابت این تصویر سازی عالی.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/28 11:40
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 335 کلمه

      سلام 

      به همه دوستان

      دیدید یه نفری که مهمه برامون و خیلی به حرفاش و کاراش حساب باز میکنیم هر چی میگه براحتی باورمون میشه و انجام میدیم حالا چه درست چه غلط الان اگر ما با مطالب و تصاویر استاد عطار روشن اینمدلی شدیم دیگه یه جمله یا یه متن چند دقیقه ای استاد باید ما رو لاغر کنه مثل این متن پایین که مثل روز برام روشنه منو شگفتی ساز خودم میکنه و تا الان از تاریخ این دوره حسابی تو بدنم طوفان بپا کرده،

      فایل تصویری و صوتی رو، بالای ۵۰۰بار گوش دادم و دیدم و خوندم،

      غذا یه ماده است،یه فیزیکه شما به تعداد، به مقدار محدودی داری غذا می خوری مگه در روز چقدر غذا می خوری؟اما فکر محدودیت نداره شما میتونی صبح یه قاشق مربا بخوری تا شب بش فکر کنی,

       فکر کن یه قاشق مربا رو ضربدره چند بار فکر کردن کردی؟ مثلا 10 بار بش فکر کردی یه قاشق خوردی ولی چقدر داری بش فکر می کنی؟

       و فکر کردن در تو انتظار به وجود میاره

       اصلا مغز شما نمی دونه این چی بود تو خوردی مربا چیه اصلا؟ 

      مغزت نمیدونه این چیه تو خوردی؟

       ولی تو با فکر کردن انتظار در خودت به وجود میاری براساس چیزی که خوردی  ربطی به مغزت نداره ها مغز چه میدونه چی خوردی؟ 

      یچیزی خوردی ، معده چی میدونه چی خوردی؟ براش چه فرقی میکنه چی خوردی؟

      هر چی خوردی قاطیش میکنه آنزیم میزنه یا علی میره هضم میشه تموم شداما شما با فکر کردنت به اون چیزی که خوردی در خودت انتظار ایجاد میکنی انتظار رو معدت درست نمیکنه انتظار رو مغزت ایجاد نمیکنه انتظار رو خودت با مرور افکارت داری به وجود میاری بنابراین فکر کردنه که شما رو داره به انتظاریک چیزی نزدیک میکنه وقتی لاغری با ذهن کار می کنی فکر کردن شماداره عوض میشه شما انتظار لاغر شدن داری وقتی لاغری با ذهن رو می ذاری کنار دوباره افکارت میره حول خوردن الان اینو خوردم ، این ساعت خوردم ، اونو خوردم دوباره انتظارت می شه چاقی انتظار شما تغییر میکنه و شما تغییر میکنی.

      سپاسگزارم استاد عزیز

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/29 08:28
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 243 کلمه

      سلام و صد سلام به استاد و دوستان عزیز

      ۱– متناسب بودن چه حسی داره؟

      حس ارامش خیال ازادی ذهن ،حس بودن در لحظه حال، حس و شوق زندگی، احساس سبکی و ازادی در تمام جهات زندگی، حس بودن با همه ،حس بودن در جامعه، حس تزادی در عمل 

      ۲- از چه تغییراتی در جسم خودت لذت می بری؟

      از دیدن شکم و پهلو که میبینمشون صاف شدن و سفت هستن ذوق مرگ میشم هر وقت جلوی اینه میبینم خودمو امکان نداره اشک ذوق سرایز نشه 

      ۳- چه بازخوردی از اطرافیانت دریافت کردی؟

      اطرافیان منو به اسم ادم با اراده دیگه میشناسن ، تو هر مجلس چه باشم چه نباشم چه زنونه چه مردونه خیر و ذکر من هستش و حرف از لاغری من میزنن، هر مجلسی که وارد میشم همه میگن بیا پیش من بشین یه توضیح بده چطور اینهمه تراشیده شدی، تو خیابون رد میشی اول دوستانت نمیشناسن یزره که از کنارت رد میشن بعدش دوباره برمیگردن میبینن  و میشناسن که چقدر تغییر کردم

      ۴- چه تغییری در افکار و رفتار جدید خودت مشاهده‌ میکنی؟

      افکار رو اگاهانه ببرم سمت همون بدن و استایلی که میخام داشته باشم و به خودم بفهمونم تا وقتی که تو این مسیر هستم متناسب میمونم تا وقتی که لاغری باذهن کار میکنم متناسب هستم

      ۵- چه اصلاحاتی در جهت بهبود روند متناسب شدن خودت می تونی ایجاد کنی؟

      هر روز هر لحظه توجهم به متناسب شدن باشه ،خودمو هر روز به سمت بهتر شدن و موندن در وضعیت ایده ال و متناسب لاغری نگهش دارم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 12 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/29 21:55
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 271 کلمه

      کمک کمک کمک

      سلام 

      به همه

      میدونید چی شده ؟😞

      حدس بزنید چی شد؟😞

      بچه ها من گم کردم؟😞😞

      همه کسم رو گم کردم؟😣😣

      پدرمو مادرمو زنمو بچمو یارمو همه رو گم کردم😓

      تو ذهنم بود؟ همه کسم بود؛ هر روز باهام بود، ثانیه به ثانیه باهام بود،از بیداری تا خواب، موقع خوردن ،موقع راه رفتن، موقع رانندگی، لحظه به لحظه باهام بود ولی گم کردم؟

      نمیدونستم گم کردم چند وقته میگفتم  همراهم نیست ولی نمیدونستم که گم کردم

      هر چی میگردم پیدا نمیکنم ؟

      دیگه نیست؟

      واقعا نیستااااااا؟

      خداشاهده نیست،

      میدونید از کجا فهمیدم گم کردم 

      استاد بهم گفت ، تو دقیقه ۱۸:۱۷ تا دقیقه ۱۸:۲۵ گفت که گم کردم و وقتی استاد گفت گم کردم از ذوق بال دراوردم که گم کردم، ذوق زده شدم گم کردم،لذت بردم گم کردم ، حدس بزنید چی بود ؟

      خودم میگم 

      مننننننننننن

      ذهن چاقم رو گم کردم

      من تصویر چاقیم رو گم کردم

      من لحظه به لحظه تصویر شکم گندمو گم کردم،

      فکر میکردم گم کردم ولی انگار پاک شده

      خداشاهده نیست

      واین تنها گمگشده ای که ناراحت نیستم

      خدارا شکر که نیست ، خداروشکر که گم کردم

      و در عوض ذهن متناسب رو پیدا کردم،دوست و رفیقم شده،همه کسم شده، تو خواب و بیداری باهام شده، اصلا یه وضعی شده این رفاقت ، ارامش پیدا کردم، هر روز صبح خودمو میبینم لذت میبرم، امروز همکارم گفت خیلی خوب شدی لذت بردم بال دراوردم ، ینی همتون میدونید و میفهمید که وقتی یکی میگه لاغر شدی، خوب شدی چه لذتی داره ، چه ذوقی میکنی ، دیگه فهمیدم که من وقتی تونستم لاغری رو خلق کنم کل زندگیمو اونجوری که میخوام دیگه خلق میکنم،

      و این پاکسازی ذهن هم چنان ادامه دارد…

      سپاسگزارم استاد عطار روشن عزیز

      سپاسگزارم از دوستان گرامی بابت کامنت هاشون 

      سپاسگزارم از شگفتی سازان سایت تناسب فکری.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 34 از 7 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/01 08:08
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 479 کلمه

      سلام دوستان این داستانی که میگم واقعیه صحبت منو یه شیرینی کشمشی

      بریم بریم

      یه روز قرار شد یه سبد انگور تعارف ببرم خونه خواهرم سوار ماشین شدمو راه افتادم تا رسیدم خونشون زنگ زدم، کیه منم حسن اومدم یه سبد انگور بدم الان میام پایین سلام اقا عابس (دامادمون بود خواهرم خونه نبود)چطوری خوبی ، مرسی تشکر این سبد انگور رو از باغ اوردم اونم گرفت و تشکر کرد و گفت ممنونم خدا زیاد کنه صبر کن برم ظرفشو خالی کنم بیارم (تو، فامیل ما کسی تعارف چیزی میاره یا میبری جاش یه خوراکی میدن که داماد عزیزمون بعد از اوردن ظرف یه خورده شیرینی اورد که بردارم)

      از پله ها که داشت میومد پایین شیرینی رو دیدم از اینجا گفتگوی منو شیرینی کشمشی شروع شد

      من ،یا خدا داره شیرینی میاره, بخورم ,نخورم ، دلم نمیخاد ، بر دارم باید بخورم ,بر ندارم ناراحت میشن, چکار کنم ,همینطوری فکر تو ذهنم بازی میکرد که رسید پایین پله ها و اقای شیرینی کشمشی جلوی صورتم 

      حسن اقا بفرما 

      نه نمیخورم

      بابا بفرما چیزی نیست شیرینیه

      بابا لامصب همون شیرینی نمیخورم این تو ذهنم بود

      حالا با سختی یه دونه برداشتم خداحافظی و رفتم تو ماشین گذاشتم کنار دستم روی صندلی رو پلاستیک

      استارت ماشین رو زدم که دوباره دیدمش البته ذهنی

      شیرینی گفت: منو بخور گفتم نه نمیخورم ,

      گفت:کوچیکم چیزی نمیشه گفتم نه دارم میرم غذا بخورم, بخورم اشتهام بسته میشه،

      گفت: تو اینجوری نبودی هر چی میخوردی غذا هم میتونستی بخوری

      گفتم الان فرق میکنه الان اگاهیم رفته بالا

      شیرینی گفت چرت و پرت نگو اگاهی چیه بخور منو،

      و دوباره گفت: تو معدت سریع هضم میشم بخور منو،

       گفتم: نه لال شو نمیخورمت گفت باشه نخور منم میشینم اینجا دق بدمت،

       تو حرکت بودم تصویر سازی شروع شد 

      هی میگفت بخور منم میگفتم نه هی چشمک میزد دلمم نمیخواست بخورم ولی عادتم میگفت بخور یه ۱۰دقیقه ای تو کشمکش بودم که قدرتش زیاد شد، دهنمو سرویس کرد  

      من یه حالتی دارم وقتی فکرم شروع میکنه به فک زدن وایمیسم نگاش میکنم اونجایی که فکر و ذهنم درگیر میشه ینی چجوری بگم فکرم شروع میکنه به تند تند حرف زدن که با درونم سازگار نیست من وایمسم نگاش میکنم ببینم چی میگه 

      باورتون نمیشه فکرم در مورد شیرینی چنان تصویر میساخت که بخورم یه لحظه از درونم اومد شیرینی رو از پنجره بنداز بیرون خداشاهد قسم میخورم وقتی انداختمش بیرون ، لحظه ای رو دیدم فکرم وایساد جلوم نگام کرد از این حرکتم یدفه لال شد من از حالت صورتش خندم گرفت قهقهه زدم و لال موندنش رو نگاه کردمو رانندگی کردمو رفتم 

      و مثل ادمایی بودم که قله رو فتح کرده بود واقعا هم فتح کرده بودم و تونسته بودم به افکارم پیروز بشم این حالت خیلی پیش میومد جوری منو درگیر میکرد که باید میخوابیدم تا یادم بره ولی بیدار میشدم بازم میومد همین حالت ها تصویر های ذهنی منو تشکیل میداد حسابی درگیرش بودم که به لطف اموزه های استاد عطار روشن در حال پاکسازی تصاویر چاقی و جایگزینی تصاویر لاغری هستم

      سپاسگزارم استاد عزیز.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 30 از 6 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/04 01:05
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 37 کلمه

      سلام ینی عجب چیزی یاد دادید من یه مدل دیگه انجام میدادم ولی روش شما فوق العادس معرکس تک تک حسابی ذهنم اروم شده نه اروم نه خاموش شده اسکرین گرفتم به علاقمندی ها هم اضافه کردم

      مرسی

      مرسی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/03 10:53
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 108 کلمه

      سلام به شما

      تو کامنت شما این قسمت که نوشته بودی«آنهایی که با تحت فشار قرار دادن جسمشون وزن کم کردن و لاغر شدن به این دلیل موفق به نگهداشتن وزنِ کاهش یافته نیستن، که برنامه ریزی  ذهنشون رو تغییر ندادن»

      این دوره خیلی چشم و گوشم رو باز کرد و خیلی از سوالات بی پاسخ رو داد که چرا هر بار تو رژیم شکت میخوردیم و دوباره برمیگشت ولی الان اونقدر خاطر جم هستم که نگو ،دقیقا تمام سوالات تو این سایت پاسخ داده شده  به طور مثال که همون مواد غذایی منو چاق میکرد ولی خانوادمو لاغر که هر دو تو یه سفره غذا میخوردیم

      ممنون از کامنت زیباتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/03 10:33
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 65 کلمه

      سلام نشمیل خانم

      تو این قسمت کامنتتون که نوشته بودید

      «میبینم که توجهم به مواد غذایی بسیار کمتر شده»

      منم همینطور شدم بعضی موقع ها اینقدر بی توجهم ذهنم کلافه میشه قبلا چونکه با عادت میخوردم ولی الان عادت رو گذاشتم کنار بعضی مواقع که عادت دوباره فعال میشه میخاد ولی درونم نمیخواد و وقتی فکرم میبینه که درونم قویتره شاکی میشه اونجاست که میفهمم باورهام عوض شد

      ممنون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/03 08:38
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 19 کلمه

      سلامی دوباره

      ترفنی که گفتید خیلی ساده تر بود و بعد از انجام دادن ذهنم خیلی ارو شد واقعا سپاسگزارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/03 00:15
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 50 کلمه

      سلام سلام به سحر خانم

      ترفند خوبی گفتید اره منم از این روش هم استفاده میکنم خیلی جالبه وقتی گوش میدم انگاری یکی پیشم نشسته و یسره حرف میزه وقتی جوابش رو میدم اونم دوباره ادامه میده و لج میکنی ولی وقتی فقط گوش میکنم دیگه بیخیال میشه میره

      سپاسگزارم از شما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/03 00:23
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 74 کلمه

      سلام به شما دوست عزیز

      بهترین کار رو کردید دوباره شروع کردی عضویت من 1575 روز هستش و اونقدر اومدم و برگشتمو جای دیگه رفتم تا اینکه سفت و سخت از این دوره شروع کردم دوباره کولاک شده روی ترازو نمیرم ولی گمونم از تاریخ شروع این دوره 8کیلو کم کردم لباسم که دکمه هاش بهم نمرسید الان براحتی بسته میشه شلوارهایی که نمیشد براحتی میشه شلوارم

      ینی فقط اشک ذوق دارم 

      بمون که خوب جایی اومدی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/02 19:59
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 133 کلمه

      سلام به شما دوست گرامی به بی همتا

      در این قسمت کامنت شما که نوشته اید:حس اینکه من لاغری رو که فکر می‌کردم محال بود بهش رسیدم دیگه هیچ محدودیتی در رسیدن آرزوهایم وجود نداره و من میتونم به هرچیزی که دوست دارم برسم.

      دقیق گفتید واقعا فکر میکردم لاغری دیگه محال شد دیگه شدنی نیست مخصوصا بعد از دوره قانون سلامتی که دیگه واقعا نا امید بودم که این دوره دیگه تمام دیوار نشدن های منو فرو ریخت و با قدرت دیوار جدید شدن ها رو ساخت و اینکه امیدوار به این نتیجه رسیدن ،متناسب شدن اغاز این باشه که بفهمم من خالقم من میتونم خلق کنم لاغری رو که تونستم دیگه خلق زندگی دلبخواهم راحتره 

      داشتن ثروت برام مثل لاغری راحت بدست میاد داشتن روابط عالی برام راحت بدست میاد

      سپاسگزارم از شما دوست گرامی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/02 17:27
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 61 کلمه

      سلام 

      شهربانو خانم

      داشتم قسمت 3رو میخوندم بازخورد دیگران رو نوشته بودی که مادر اومد،

       من ادم سفتی هستم ولی داشتم میخوندم اشکم سرازیر شد از شدت ذوق گریم گرفت انگار من جای شما بودم این چاقی چه کرده با من که حس طبیعی لاغر بودن رو اینقدر بزرگش کردیم که با خوندن کامنتت اشکم رو در اورد که بدستش اوردم

      سپاسگزارم حالمو خوب کردی

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/08/01 08:28
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 8 کلمه

      سلام 

      دوست گرامی

      مرسی سپاسگزارم از شما بابت خوندن کامنتم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/30 08:45
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 48 کلمه

      سلام به شما

      بله دقیق همونه 

      من وقتی که غذایی میخورم و یا دوباره ذهنم بازی در میاره که این غذا چاق میکنه یا ذهنم درگیر عوامل بیرونی میشه این فایل رو پلی میکنم و میزارم تو تکرار تا ذهنم اروم بشه من با همین فایل متناسب میشم اینو مطمئنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/29 22:14
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 229 کلمه

      سلام خانم کشاورز

      دمت گرم چه کامنتی لذت بردم سپاسگزارم از شما

      از موقعی که تو این دوره بودم این سوالا اتوماتیک میمود تو ذهنم 

       خیلی طبیعی این ها اتفاق می افتاد اصلا برنامه نداشتم که این کار رو انجام بدم خود به خودی میشد مثلا یه میوه میدیدم سوال میومد توذهنم به این صورت؟؟؟؟ بخورم یا نه؟ دلم میخاد؟ یا عادته؟ که یچی بخورم،  کسی که تعارف کنه دلم نخواد اصلا و ابدن نمیخورم وسط غذا خوردن یه قاشق مونده بود دیگه قفل میشدم نمیتونستم بخورم، شیرینی نتونستم بخورم ینی نمیذاشت بدنم بخورم ، چایی چیه اصلا بدن نمیکشه که از گلو بره پایین ، اب میخوری زیاد میخوری دیگه بدنت نمیخواد اونجوری میشدم، 

      وای یه اتفاق افتاد یکی یه شیرینی تعارف کرد که بخورم گذاشتم روی صندلیی بغلم، ولش کن تو یه کامنت جدا حرف زدن منو شیرینی رو مینویسم،

       با همکارام موقع صبحانه خوردن قبلا یه نون سنگک تنهایی میخوردم الان شاید ۵لقمه کوچیک یدفه بدن نمیکشه نمیتونم بخورم  یطوری شدم دیگه نمیخان باهام صبحونه بخورن 

      ولی فوق العاده لذت داره این مدل بودن ، شب نشینی رفته بودم داشتن غذا میخوردن من سیر بودم ولی تعارف میکردن قبلا بود به یه کاسه سالاد همیشه جا بود ولی از بوی غذا داشتم بالا می اوردم سالاد رو میدیدم اوقم میگرفت خود به خودی ، عادی و خیلی اسون و تو این موقعیت ها میفهمم این جمله رو که اسونترین کار دنیا لاغریه.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/29 13:47
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 90 کلمه

      سلام به شما

      همین که نمیگن چاق هستی یا شکمت بزرگه خودش معلوم میکنه که دارم تغییر میکنم اول باید روند قبلی توقف بشه تا مرجله بعدی استارت بخوره که الان توقف خورده استارت لاغری هم خورده حالا منتظر لاغری هستم میدونم میگن، اطرافیان یه ترسی از من دارن اونم ارادم هستش وقتی واقعا میگم لاغر میشم دیگه میشم اونا میترسن تعریف کنن از لاغریم و من انرژی بگیرمو حسابی لاغر شم ،

      ولی با گفتنشون انرژی میگیرم ولی با نگفتنشون ضد حال نمیگیرم خودم با خودم تو این مورد تو صلحم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/28 07:51
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 98 کلمه

      سلام 

      به شما سارا خانم

      کامنت فوق اعادهای نوشتید سپاسگزارم

      تو این قسمت که نوشتی:

      «همیشه ترس اینو داشتم که نکنه دوباره چاق بشم چاق هم شدم»

      این قسمت که شما نوشتی موقع رژیم این ترس رو داشتم که دوباره چاق بشم، برای من که لاغر هم بودم اطرافیان تو ذهنم کاشتن که چاق میشی اینو کجای دلم بزارم انتظاری در من ایجاد کردن که حد و حساب نداشت در حد لالیگا ذهنم مستعد چاقی شد و شد ، هر چی میکشیم از کاشتن تخم چاقی قبل از چاقی بود ولی حالا براحتی سوت زنان در حال یف کردن و لاغر شدن هستم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/28 07:35
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 152 کلمه

      سلام به شما 

      ینی دقیق زدی تو خال که گفتید:

      «من فکر میکنم غذاخوردن و لباس پوشیدن تاثیرگذارترین عوامل در روند چاقی و لاغری هستند»

      این غذا خوردن وای وای دهن سرویس میکنه ینی بعد از هر غذا انقدی که ذهن میومد سراغم و ازم تمرکز میگرفت و خستم میکنه حد وحساب نداره میرفتم معدن دو شیفت هم کار میکردن راحتر بودم گاهی وقتا فقط میخوابیدن ذهنم لال بشه حتی میخواستم بخوابم بدبختی بود ذهنم میگفت بعد از غذا خواب تا این حد ولی، الان به لطف خدا که منو اینجا گذاشت که سپاسگزار استاد عزیز و کامنت شما دوستان هستم که اموزش ببینم براحتی غذا میخورم و یا هر چی که سر سفره باشه به اندازه بدون هیچ ترس و واهمه ای میخورم براحتی میخوابم حتی اگر ذهن دوباره شروع کنه سریع یه فایلی که خیلی باهاش ارتباط برقرار میکنم رو گوش میدم و کامنت میخونم ذهنم ساکت میشه بعدش میرم سراغ کارهای دیگم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 21:21
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 69 کلمه

      سلام به شما دوست عزیز

      تو این قسمت کامنتتون که نوشتی «فایل رو دوبار گوش کردم دوست دارم مرتب گوشش کنم یه حس امیدواری به من داد خیلی بهم انگیزه داد»

      اره دقیقا استاد عزیز یه چراغ خاموش شده ای تو دلمون روشن کرده که منبع تغذیش مثل نور خورشید فروزان هستش که تا وقتی نفس میکشیم اگر بخواهیم روشن میمونه و هدایت به سمت متناسب شدن هستش

      سپاسگزارم از کامنت عالیتون

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 21:14
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 64 کلمه

      سلام سحر خانم

      کامنت فوق العاده و معرکه ای نوشتید

      لذت بردم و سپاسگزارم از شما

      این قسمت کامنتتون 

      «همیشه هم متهم ردیف اول چاقی ما مواد غذایی بودند»

      دقیق نوشتید خیلی حال کردم پاشنه اشیل هم همینه یجوری ذهن این مواد غذایی رو برام بزرگ میکنه گاهی وقتا مایعات مثل اب هم میخوری احساس چاقی داشتم ولی تو این سایت امیدوارم که این پاشنه اشیل از بین بره.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 15:51
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 15 کلمه

      سلام به شما دوست هم مسیر

      واقعا تعهد فوق العادهای نوشتی احساسم خوب شد

      سپاسگزارم از شما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 15:00
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 162 کلمه

      سلام به شما

      تصویر سازی رو خیلی خوب توضیح دادید ممنون از شما 

      «مثلا هر بار روی ترازو رفتیم و عدد را دیدیم یه تصویر ثبت شده

      هر بار کسی گفته یه تصویر ثبت شده

      هر بار جلوی آینه گفته شده که چقدر چاق شدم یه تصویر ثبت شده »

      اره والا این تصویر سازی که اگر از نزدیکانمون که خیلی قبولش داریم گفته باشه دیگه بدتر

      مخصوصا تو جاهایی که احساسات دخیل بود وقتی میگفتن که چاق شدی قدرت چاق شدن چندین برابر میشد, توجهمون خیلی بیشتر میشد به چاقی

      برای من خرید لباس عذاب اورترین مرحله دوران چاقیم بود که لباسی که دوس داشتم بپوشم بهم نمیشد مثلا شلوار میخریدی مجبور بودی بخاطر دور کمرت سایز بزرگتر بخری انوقت کمر اندازه میشد پایین تنه گشاد ،خیلی سخت بود ولی حالا میری لباس فروشی هر چی میپوشی و میخری سایز سایز اندازه، حسابی ذوق زده میشم وقتی خرید میکنم دیگه دوران خرید لباس زمان تصاویر چاقی جاش رو داده به تصاویر لاغری و با قشنگترین لباس های اسپرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 08:15
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 23 کلمه

      سلام

      به شما دوست گرامی

      فکر میکنم همین لباس ، مناسبِ تصویر شگفتی سازیتون باشه

      خیلی عالی نوشتید اول صبح احساس خوبم رو پو چندان کردی.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 08:13
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 20 کلمه

      سلام 

      دوست هم مسیر سایت تناسب فکری

      خیلی خوشحالم که کامنتم براتون تجسم ایجاد کرد

      ممنونم که با ذوق و شوق پاسخ دادید.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار حسن شهبازی
      1403/07/26 08:10
      مدت عضویت: 1579 روز
      امتیاز کاربر: 12605 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 23 کلمه

      سلام

      به شما دوست هم مسیر

       از شما بابت خوندن و پاسخ به کامنت ی که نوشتم خیلی سپاسگزارم 

      ممنون بابت دعایی قشنگی که برام کردید.😊😊

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم