0

آزادی در انتخاب

اندازه متن

سی و پنج سال از زندگی من توام با چاقی گذشت. بیشترین خاطرات من در آن سال ها مربوط به موضوع چاقی بود.

بارها بخاطر چاق تر شدن و شنیدن حرف های دیگران درباره چاقی ام عصبانی می شدم و از خیلی ها متنفر شده بودم و چندین بار هم بخاطر مقداری کاهش وزن و سایز سر از پا نمی شناختم و با افتخار به همه اعلام می کردم: تو دو هفته 5 کیلو کم کردم.

ذوق و شوق من پیدا کردن روشی برای لاغر شدن بود و نگرانی هر روز من ترس از چاق تر شدن.

چاقی همه زندگی مرا مدیریت می کرد. در خیلی از جمع ها حضور پیدا نمی کردم تا مبادا بخاطر چاقی مورد توجه یا سوال دیگران قرار بگیرم و بیشتر ترجیح می دادم با دوستانم باشم.

تعداد دوستانم محدود بود و انقدر مرا بخاطر چاق بودن مسخره کرده بودند که دیگه براشون عادی شده بود و به همین علت زمانی که با آنها بودم احساس امنیت می کردم که درباره چاقی من کسی صحبت نخواهد کرد.

از خرید کردن متنفر بودم و از شنیدن این عبارت که: سایز شما نداریم حالم بهم می خورد.

روزهای آخر سال برای دوستانم باعث خوشحالی می شد چون لباس و کفش نو می خریدند اما برای من باعث اعصاب خوردی بود چون چندین بار به همراه والدینم به خیابان می رفتیم تا شاید لباس اندازه من پیدا کنند.

یادم میاد هر وقت که از لباسی که تو ویترین مغازه ای بود خوشم می یومد و به مادرم می گفتم اینو برام بخر می گفت اول برو سوال کن ببین اندازه تو داره؟ و هیچوقت لباسی که مورد علاقه من بود اندازه من نبود.

البته این مشکل فقط به خاطر چاقی نبود بلکه چون سن من با جسمم همخوانی نداشت لباس پیدا کردن کار سختی بود چون سایز نوجوان برای من کوچیک بود و سایز بزرگسال بزرگ به همین دلیل پیدا کردن لباس کار ساده ای نبود و بیشتر مواقع مادرم پارچه می خرید و برای من لباس می دوخت.

حتی این مشکل درمورد کفش خریدن هم وجود داشت و چون روپای من چاق بود کفش های مناسب سن من انداه من نمی شد و باید کفش مناسب افراد بزرگسال رو می پوشیدم درحالی که یکی دو کفی توی اون انداخته بودند.

چند سال قبل بعضی مغازه ها لباس های سایز بزرگ می آوردند چون ظاهرا متوجه شده بودند خیلی از آدم ها بخاطر چاق بودن با مشکل سایز لباس مواجه هستند.

بخاطر جلب توجه خریداران با حروف بزرگ روی شیشه ویترین می نوشتند: “سایز بزرگ موجود است”

از دیدن این احساس بدی داشتم و اصلا دوست نداشتم بعنوان یک فرد سایز بزرگ وارد مغازه بشم.

بعدها به شکل بدتری این فراخوانی از طرف فروشگاه ها انجام می شد.

از یک مانکن سایز بزرگ در ویترین یا جلوی درب مغازه استفاده می کردند که به شدت از دیدن اون عصبانی می شدم.

مخصوصا از وقتی که یک بار از جلوی یکی از این مغازه ها رد می شدیم و دامادمون گفت: رضا این مانکن از رو تو ساختن!

جواب ندادم ولی تو دلم کلی محاکمه اش کردم و بد و بیراه بهش گفتم.

خریدن لباس برای من سخت ترین موضوع زندگی ام بود که ارتباط مستقیم با چاقی داشت.

هر وقت با پدر و مادرم برای خرید می رفتم در اون یکی دو ساعت صد بار به من می گفتند: چقدر بهت بگیم کمتر بخور. خوبه حالا هیچ لباسی اندازه ات نیست!

در ذهن من خرید کردن برابر با مواجه شدن با چاقی بود. چون تا قبل از اون انقدر کسی به من توجه نمی کرد یا خودم متوجه شرایط جسمی ام نبودم ولی وقتی برای خرید لباس می رفتیم همه مسائل و مشکلات چاقی واضح می شدند و به همین دلیل از خرید کردن فراری بودم.

به لطف خدا از سال 93 در مسیر تغییر کردن و لاغری از طریق ذهن قرار گرفتم و به مرور شرایط جسمی من تغییر کرد.

خدا رو شکر بارها لباس هامو می دادم به مادرم تا برام تنگ کنه و چون دیده بود مدتهاست دارم لاغر و لاغرتر می شم باورش شده بود که دیگه چاق نخواهم شد و با اشتیاق لباس هامو برام تنگ می کرد.

بارها بهم می گفت: خدا رو شکر تا زنده هستم به آرزوم رسیدم و دیدم تو لاغر شدی.

البته بعد از اینکه وارد مسیر آموزشی شدم و تصاویر بچه هایی که نتیجه گرفته بودن رو بهش نشون می دادم خیلی خوشحال می شد و مفگت کی فکرشو می کرد رضا که این همه سال چاق بوده بتونه لاغر بشه و به بقیه کمک کنه لاغر بشن.

چندتا از پیام های محبت آمیز دوستانی که از طریق تلگرام برام فایل صوتی فرستاده بودند رو براش پخش کردم و وقتی ابراز احساس دیگران رو می شنید خیلی خوشحال می شد.

انشاالله الان که پیش ما نیست، انرژی مثبت بچه های تناسب فکری رو دریافت میکنه و لذت می بره.

هرچه لاغرتر می شدم بیشترین چیزی که دوست داشتم تجربه کنم، خرید کردن بود.

به مغازه ها می رفتم و از اینکه سایز من لباس داشتند لذت می بردم.

یادمه سال 97 که تقریبا نصف اضافه وزنم رو از دست داده بودم به یه مغازه پوشاک رفتم و سوال کردم که این مدل پیراهن که تو ویترینه سایز XXL موجود دارید؟ گفت این طرح تا سایز XL داره ولی طرح های دیگه اندازه شما داریم.

گفتم نه همین رو می خواستم

همون روز تصمیم گرفتم باید یه روزی این مشکل رو هم حل کنم و بتونم از سایزهای ویترینی انتخاب کنم و چندماه بعد به همون فروشگاه رفتم و ازش خواستم اون پیراهن رو برام بیاره پرو کنم.

وقتی پوشیدم کاملا اندازم بود.

به فروشنده گفتم یادته چندماه قبل اومدم و گفتی این سایز اندازه ات نمیشه؟! الان اندازم شد.

فروشنده باورش نمی شد و نمی دونست که من تغییر کردم، فکر می کرد اون اشتباه کرده و معذرت خواهی می کرد و زمانی که گفتم شما اشتباه نکردی و من لاغر شدم باورش نمی شد که در چندماه خودمو سایز اون لباس کردم.

از اون روز تا الان بیشترین لذت من از لاغری، خرید لباس بوده و این نشون میده که خیلی در دوران چاقی حسرت خرید لباس رنگی و طرح دار رو داشتم.

به این کار ادامه می دم چون حسابی حالم رو خوب می کنه

احساس آزادی می کنم. آزادی در انتخاب، آزادی در طرح و رنگ و آزادی در نگران حرف مردم نبودن.

لاغری از نظر من فقط تناسب اندام جسم نیست، بلکه تناسب اندام روح و روانه.

احساس آزادی، شادی، آرامش، اعتماد به نفس و … همه نتیجه تناسب فکری است.

خیلی ها لاغرن ولی احساس شادی و آرامش ندارند، اعتماد به نفس ندارند، سلامتی ندارند ولی به لطف خدا من و همه بچه هایی که در مسیر لاغری با ذهن هستیم نه تنها در مسیر لاغری جسمی حرکت می کنیم بلکه در تمام جنبه های زندگی خودمون تغییر ایجاد کردیم.

این از مزایای شگفت انگیز لاغری با ذهنه که در هیچ دوره و روش دیگه ای پیدا نمی کنید.

منتظر خوندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.71 از 7 رای

https://tanasobefekri.net/?p=30759
29 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار mrmr19791357@gmail.com
      1402/03/16 22:28
      مدت عضویت: 816 روز
      امتیاز کاربر: 33254 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 831 کلمه

      به نام خداوندی که انسان را اشرف مخلوقات آفرید ب نام خداوندی که انسان را ِآزاد افرید نه در بند ب نام خداوندی که ب انسان حق انتخاب عطا کرد.

      استاد در مورد تبحر همسرگرامیشون در همه کارها بخصوص اشپزی صحبت کردند انشالله که سلامت باشند وانشاالله که همیشه در همه کارها وهم درزندگی درکنار هم موفق و هم خوشبخت باشند.البته همه بانوان و مادران سرزمین ما در زمینه های مختلف دارای هنرهای بسیاری می باشند.

      مادر خودمن هم دارای دستپخت خیلی عالی هست وهم خودم هم آشپزیم خیلی خوبه ب همین خاطر من هم تقریبا ب ندرت از غذای بیرون یا رستوران استفاده می کنیم یعنی وقتی مادرم دستپخت خوبی داره من اصلا غذای بیرون دوست ندارم.وهمیشه غذای خونه رو ب غذای بیرون از خانه ترجیح می دم.و کلا بخاطر مسائل بهداشتی هم از غذای رستوران خوشم نمی آید.

      در مورد لباس یا انتخاب لباس خانواده من،درسته در مورد همه چیزهای مربوط ب چاقی مخصوصا غذا خیلی مرا سرزنش می کردند و ایراد می گرفتند ولی در مورد پوشیدن لباس نه،خوشبختانه خیلی یادم نمیاد که بهم بگن این نپوش چاق میشی یا این بپوش که لاغر نشون بده،ولی در این مورد خواهرم فقط مقداری نظر میداد ک این لباس چاقت نشون میده یا این لباس لاغر نشونت میده.

      من خودم ار لباس‌های تیره و مخصوصا مشکی خیلی متنفر بودم شاید ی چن سالیه که لباس مشکی می پوشم ومن خودم رو لباس خودم حساس بودم مثلا اینکه خوب لباس طرح دار آدم چاق نشون میده لباس با گلهای درشت و رنگ روشن خیلی چاق نشون میده یا پارچه با خطهای افقی، لباس با رنگهای روشن،لباس باطرح چار خونه و درشت و خیلی چیزهای دیگه اینا من احساس می کنم فرد رو چاق نشون میده وهمین که من خیلی دوست داشتم مادرم خیاط،می بود وبرام لباس می دوخت وب همین خاطر من برای تهیه لباس کلی مشکل داشتم.

      وهمیشه هر وقت مادرم پارچه می خرید اگه باب طبع من نبود یا نباشه اصلا اون نمیدونم برعکس من اصلا پدر مادرم ب این فکر نمیکنن ک این پارچه یا لباس باعث چاقتر نشون دادن من میکنه وهمیشه سر این موضوع بحث،داریم،پدرم که شدیدا با رنگ مشکی مخالف هس یعنی هر کی مشکی بپوشه باهاش دعوا میکنه.نمیدونم چرا مد شده که اکثر افراد چه چاق چ لاغر چ پیر چه جوان چه حتی نوجوان همه عشق مشکی پوشیدن دارن.

      خوب میگیم ما به فرض، می‌خواهیم چاقیمون پنهان کتیم یا اعتماد ب نفسمون پایین اومده که می خواهیم رنگ تیره بپوشیم،دلیل اینکه همه افراد لاغر مشکی می پوشن نمیدونم چیه؟ مثلا برادرزاده من نوجوان لاغر با قد بلند،چنتا لباس مشکی دیدم داره،والا خیلی ناراحت شدم خواستم بهش بگم دختر گلم چرا مشکی می پوشی؟ ولی چون تو سن حساس قرار داره که نمیتونی بهش امرو نهی کنی.ولی با هم به همراه برادرم که شیرازه یکی دو روز رفته بودیم ییلاق دیدم یک لباس با یک رنگ دیگه هم پوشیده،گفتم جای اینکه ایراد بگیرم بهتره‌ ک اینجا تشویقش کنم بهش گفتم وای عزیزم این لباس خیلی خیلی خوشگل و خوشرنگه خیلی بهت میاد چقد این رنگ لباست قشنگه.

      خوب من هم با خرید ورنگ لباس،بیرون خیلی مشگل داشتم خوب منم فکر می کنم لباس تیره لباس با گلهای ریز و رنگ تیره لباس باید خطهای عمودی داشته پارچه چار خونه ریز باشه پارچه با رنگ خالص بدون هیچ طرحی اونم تقریبا تیره باشه اینا آدم لاغر نشون میده نمیدونم حالا چجوریه شاید ی جورایی می خواهیم خودمون گول بزنیم.

      خوب ماها بولیز و شلوار نباید بپوشیم ماها لباس کوتاه نباید بپوشیم یا ب قول بعضی دوستان لباس اندامی نباید بپوشیم یا باید لباس،بلند بپوشیم یا دامن بلند بپوشیم که مبادا هیکل ما بد نشون نده،خوب این چیزا من آزار میده من حتی توی خونه مجبورم دامن بلند بپوشم اگه پدرم یا برادرام باشند ولی این طور لباس پوشیدن توی خونه خیلی ِاذیتم میکنه ولی الان بعضی اوقات تی شرت و شلوار هم می پوشم.

      خوب چن ساله که خواهرم دستش،درد نکنه خیلی برام لباس می خره درسته که هر نوع لباس تا حالا نتونستم بپوشم ولی سعی میکنه لباس‌های بخره که اندازم باشه البته هم با مدلهای مختلف برام خریده وهم تو این لباس‌ها خوشبختانه رنگهای زرشکی،ابی،صورتی،قرمز،سرخابی انواع رنگهای مختلف رو دارم یا پوشیدم وازین بابت هم خیلی‌خیلی خوشحالم.

      اگه خواهرم یا هرکس اگه لباس هدیه بخرن من برعکس ب این موضوع اصلا فکر نمی‌ کنم که وای باز لباس هست و اندازم نیست من اول اندازه می کنم اگه اندازم باشه چه بهتر اگه نبشه خوب ناراحت میشم ولی عصبانی نه نمیشم ولی بعضیهاشون مقداری اندازم هستند.

      خوب،من میگم من اینهارو اینقدر،نگه،می دارم سایز خودم رو اندازشون کنم اتفاقا خواهرم چن وقت پیش،ی بلوز دکمه دارخوشگل به رنگ گل‌بهی با مقداری رنگ قهوه ای برام خریده مقداری اندازم هست،من ب خودم قول دادم که سایز خودم را باید کامل اندازه این بلوز کنم.

      مادرم همیشه هم مثلا پارچه یا لباسی می خرن همش میگه وقتی لاغر شدی این بپوش یا بدوز یا میگه لاغر شو با هم بریم فلان جا هیچ وقت نمیگه باشه شاید چاق تر میشی همیشه ازین نظرها امیدواره که من لاغر میشم.

      انشالله که هم من وهم همه دوستان ب آرزوهای قشنگمان برسیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم