هرچه از سالهای عمر انسان سپری می شود بیشتر به دنبال دستیابی به صلح و آرامش در زندگی است.
موضوعی که در کودکی سرشار از آن بودیم اما در مسیر زندگی آن را گم کرده ایم و اکنون به دنبال یافتن آن هستیم.
آرامش کودکی
مرور دوران کودکی برای اکثر انسانها با حسرت همراه است.
در گذشته هر وقت درباره دوران کودکی ام با دیگران صحبت می کردم حسرت می خوردم که چقدر دوران خوبی بود و آرزو می کردم کاش می توانستم دوباره به آن دوران برگردم.
در صحبت های دیگران هم زیادی می شنیدم که حسرت دوران کودکی شان را می خورند و همیشه برام سوال بود که چرا آدم هرچه بزرگتر می شود بیشتر حسرت دوران کودکی اش را دارد؟!
تصور می کردم انسانها به دلیل مسائل و مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه هستند حسرت دوران کودکی شان را می خورند. اما بعدها متوجه شدم این دلیل اصلی حسرت دوران کودکی را خوردن نیست چون همه ما در آن دوران هم با مسائل و مشکلاتی مواجه بوده ایم.
شاید الان که به مسائل دوران کودکی خود فکر کنیم به این نتیجه برسیم که این اصلا مشکل خاصی نبوده است اما در آن دوران واقعا مشکل بزرگی به نظر می رسیده است.
به خاطر دارم هر وقت از پدرم درخواست وسیله ای مانند دوچرخه یا آتاری و … می کردم و او می گفت پول ندارم یا ازت راضی نیستم که برات بخرم احساس می کردم بدبخت ترین آدم جهان هستم. پس در هر مقطع از زندگی مسائلی وجود دارد که به نظر فرد مهم و بحرانی هستند.
اما معجزه گذر زمان باعث می شود که هر مساله ای به هر اندازه که مهم و بزرگ باشد بعد از مدتی بی اهمیت و حتی خنده دار به نظر برسد.
حتی در مواردی که فرد بعد از گذر سالها همچنان عقیده دارد که فلان مساله در زندگی اش به قدری مهم بوده است که هنوز هم تحت تاثیر آن است به دلیل اهمیت آن موضوع نیست بلکه به دلیل چسبیدن فرد به آن موضوع و گذر نکردن از آن مساله است.
در طی این چند سال که به لطف خداوند در مسیر خودشناسی و تغییر زندگی قرار گرفته ام به این نتیجه رسیدم که آنچه سبب می شود انسان حسرت دوران کودکی یا گذشته اش را بخورد نداشتن آرامش است.
شاید بارها وقتی به بچه ها توجه کرده اید یا درباره آنها صحبت کرده اید این را گفته باشید که:
- خوش به حالش اصلا غمی نداره!
- خوش بحالش از دنیا بی خبره
- خوش بحالش چقدر خیالش راحته
همه آنچه در کودکان مشاهده می کنیم و نسبت به آن احساس حسرت داریم تنها به دلیل در صلح و آرامش بودن آنهاست.
کودکان سرشار از صلح و آرامش الهی هستند و این را همه بزرگترها درباره کودکان تایید می کنند اما به این فکر نمی کنند که چه شد این صلح و آرامش را از دست دادیم؟!
البته می توان حدس زد که بقیه آدمها مثل من مسائل و مشکلات زندگی را عامل از دست رفتن صلح و آرامش می دانند اما واقعیت این نیست.
مسائل و مشکلات زندگی
سالها تصور می کردم مسائل و مشکلات در زندگی عامل اصلی نداشتن آرامش و لذت نبردنم از زندگی کردن هستند و به همین دلیل اول، والدین و سپس دیگران را عامل اصلی مشکلاتم می دانستم.
این نگرش من تا سن سی و چهار سالگی بود و چون نمی توانستم والدین یا کشور و … را تغییر دهم تصور می کردم تا ابد زندگی من در همین شرایط نابسامان ادامه پیدا خواهد کرد.
اما به لطف خداوند هرچه بیشتر در مسیر تغییر زندگی حرکت کردم به این نتیجه رسیدم که این مسائل و مشکلات نیستند که دست از سر زندگی من بر نمی دارند بلکه این من هستم که همواره مسائل و مشکلات بیشتری برای خودم به وجود می آورم و تداوم این عملکرد باعث شده که همیشه احساس یاس و ناامیدی در زندگی داشته باشم.
اینکه چگونه هر انسان خودش باعث تداوم شرایط زندگی اش می شود به این درک رسیدم که هر فردی عقیده داره به دلیل مسائل و مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه است احساس آرامش و شادی در زندگی ندارد. دقیقا من هم همین عقیده را داشتم.
نکته جالب توجه اینکه انسانها در جنبه مسائل زندگی با هم شباهت دارند اما در جنبه مشکلات زندگی با هم تفاوت دارند.
مسائل زندگی شامل بالا و پایین هایی است که در زندگی همه موجودات عالم وجود دارد و فقط مختص به انسان نیست. اما از آنجا که انسان به واسطه اینکه توانسته است با بهره بردن از هوش و استعداد تغییرات شگرفی در زندگی خود ایجاد کند به مرور زمان خود را از طبیعت و سیستم جهان هستی جدا کرده است.
مسائل مربوط به زندگی فقط شامل انسان نیست بلکه گیاهان هم با مسائلی در روند حیات خود مواجه می شوند. جانوران هم به همین شکل با مسائل مختلفی در روند حیات خود مواجه هستند.
پس مسائل در زندگی همه موجودات هستی وجود دارد و فقط شامل انسان نمی شود. درک این موضوع که ماهیت حیات و زندگی توام با مسائل است باید نگرش ما نسبت به زندگی را تغییر دهد.
تا سن سی و چند سالگی تصور من از خوشبختی این بود که در شرایطی زندگی کنم که هیچ مساله و مشکلی وجود نداشته باشد.
به اندازه ای پول داشته باشم که هرچقدر دوست دارم خرج کنم.
بهترین خونه و ماشین را داشته باشم و هر کجا دوست داشتم زندگی کنم.
هر چقدر دوست دارم در سفر باشم و به راحتی بتوانم سفرهای خارج از کشور داشته باشم.
این نگرش درباره زندگی باعث شده بود که از مواجه شدن با مسائل در زندگی به شدت احساس ناامیدی و بدبختی کنم و فکر می کردم که چقدر زندگی سخت است یا من عرضه و توانایی خوشبخت شدن را ندارم.
خیلی ها عقیده دارند زندگی کردن سخت ست و هر سال هم سخت تر می شود. اما بسیاری از مسائلی که با آن در زندگی مواجه هستیم و باعث شده زندگی را سخت بدانیم برای همه موجودات عالم وجود دارد.
تصور کنید شما یک پرنده بودید:
هر سال کوچ می کردید و شاید چند بار در سال مجبور بودید خانه جدید برای خود بسازید.
- هر روز باید به دنبال غذا بگردید.
- همیشه باید مراقب باشید تا شکار نشوید.
- هر سال باید بچه دار شوید و از بچه های خود مراقبت کنید.
- هربار تشنه می شدید باید به دنبال محلی برای آب خوردن می گشتید.
- و موجودی به اسم انسان همیشه در حال از بین بردن منابع و محیط زندگی تان بود و هیچ کاری از شما ساخته نبود.
به نظرتان اگر شما یک پرنده بودید چه نگرشی درباره زندگی داشتید؟ چقدر درباره شرایط زندگی گله و شکایت می کردید و زندگی را چقدر سخت و رنج آور می دانستید؟
همه موجودات برای زنده ماندن و زندگی کردن در تلاش و تکاپو هستند و هرگز ناامید و مایوس نمی شوند اما شکل گیری این نگرش غلط در ذهن انسان که زندگی عالی به زندگی گفته می شود که هیچ مساله ای در آن نباشد سبب شده که از زندگی خود احساس نارضایتی داشته باشد.
مسائل زندگی
مسائل در زندگی همه وجود دارد و وجه مشترک زندگی همه انسان ها و البته همه موجودات است اما مشکلات برای همه انسانها به یک شکل نیست.
هر انسانی در زندگی روزمره خود با مسائلی مواجه است که مجبور است برای ادامه حیات راه حلی برای مسائل خود پیدا کند.
نیاز به غذا، پوشاک، مسکن، ماشین، همسر، فرزند، پس انداز، پول، روابط، تفریح، سفر و … انواع مسائلی است که انسانها به شکل روزمره با آن مواجه هستند.
ممکن است امروز شما به مسکن نیاز داشته باشید و فردا فرد دیگری با این مساله مواجه شود.
ممکن است فردی امروز با مشکل مالی مواجه شود درحالی که شما با این مساله مواجه نیستی اما فردا روزی شما با این مساله مواجه شوید.
بنابراین مسائل زندگی انسانها مشترک و مشابه یکدیگر هستند. اگر تصور می کنید افرادی که از نظر شما مرفه یا مشهور هستند هیچ مساله ای در زندگی شان ندارند اشتباه می کنید. همانطور که همه موجودات فارغ از اینکه چه قدر قوی یا بزرگ باشند با مسائل حیات مواجه می شوند انسانها هم فارغ از اینکه چقدر مشهور یا ثروتمند یا قوی باشند با مسائل زندگی مواجه می شوند.
بنابراین آگاهی از این موضوع که زندگی و حیات همواره با مسائل مواجه خواهد بود باید واکنش شما در برخورد با مسائل را تغییر دهد.
به این عبارت دقت کنید:
زندگی سخت است.
اما اگر بپذیرید زندگی سخت است دیگر سخت نیست.
مشکل اصلی خیلی از انسانها اینه که فکر می کنند زندگی کردن باید ساده و بدون مساله باشه به همین دلیله که در برخورد با مسائل زندگی مایوس و ناامید می شوند.
البته که مشاهده لحظات و صحنه های زندگی دیگران که ظاهرا بدون هرگونه مساله ای است باعث می شود که زندگی خودمان را سرشار از مسائل بدانیم.
زمانی که درک کنید زندگی کردن سخت است دیگر در مسیر زندگی تان مایوس و ناامید نمی شوید.
فردی که می داند مسیر صعود به قله کوه سخت است نه تنها از مواجه شدن با آن هراس ندارد بلکه با اشتیاق به سمت تجربه کردن این سختی حرکت می کند اما فردی که نمی داند مسیر صعود به قله سخت است برای مواجه شدن با آن آماده نیست و آسیب می بیند.
بسیاری از انسانها به دلایل مختلف که عموما آموزش غلط می باشد تصور می کنند والدین یا دیگران مسئول زندگی شان هستند به همین دلیل آمادگی مواجه شدن با مسائل زندگی را ندارند و انگیزه و ذوق و شوق زندگی کردن ندارند.
اگر زندگی ساده و بدون مساله بود قطعا نیازی به کمک خداوند هم نداشتیم. اما اینکه در درون همیشه احساس نیاز به کمک و یاری خداوند داریم به دلیل واقعیت زندگی مادی است.
البته خداوند نیز درباره سختی و مسائل زندگی به انسان وعده و هشدار داده است:
قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مالها و جانها و میوهها، آزمایش میکنیم؛ و بشارت ده به استقامتکنندگان!
سوره بقره آیه ۱۵۵
این وعده خداوند است که ما در زندگی با مسائل مختلف مواجه خواهیم شد و این قطعا برای رشد و گسترش انسان لازم و ضروری است چون خداوند کار بی هوده و غلط انجام نمی دهد.
مواجه شدن با این عبارت که زندگی سخت است نباید باعث ناامیدی تان شود بلکه باید سبب شود بهانه ها را رها کنید و برای قوی تر کردن وجود خویش برای بهبود شرایط زندگی تان اقدام کنید.
مشکلات زندگی
مشکلات زندگی برخلاف مسائل زندگی برای همه انسانها مشابه نیست و دلیل آن ذهنی بودن مشکلات است.
مسائل به شکل فیزیکی در زندگی ایجاد می شوند و برای همه انسانها به یک شکل می باشند اما مشکلات در ذهن انسان شکل می گیرند و برای هر فردی مختص خودش می باشد.
لازم به ذکر است که زندگی کردن انسان در گروه های اجتماعی و ارتباط داشتن آنها با یکدیگر باعث انتقال نگرشها و عقاید بین انسانها می شود و این می تواند باعث شکل گیری نگرش مشابه درباره مشکلات در ذهن انسانها شود اما دلیل بر مشابه بودن مشکلات برای همه انسانها نیست بلکه به دلیل تشابه نگرش بین انسان هاست.
حتما این تجربه را دارید که موضوعی که برای فردی بسیار مهم و باعث رنجش و عصبانیت شدید او شده است از نظر شما موضوع مهمی نیست و باعث تعجب شما می شود که چرا آن فرد به خاطر همچین مساله ای انقدر عصبانی و پریشان شده است.
این تفاوت واکنش به مسائل زندگی در ذهن انسان است که منجر به بروز و شکل گیری مشکلات در زندگی می شود.
به این نکته توجه کنید:
مسائل در زندگی انسان به شکل فیزیکی بوجود می آیند و هر انسانی در مدت حیات خود با انواع مسائل زندگی مواجه می شود. اما تبدیل شدن مساله به مشکل در ذهن انسان به شکل غیرفیزیکی رخ می دهد.
اینکه شما با مساله مالی مواجه شوید به شکل فیزیکی در زندگی شما و همه انسانها رخ می دهد اما اینکه شما چه نگرش یا واکنشی به این مساله داشته باشید مربوط به محتویات و نگرش ذهن شما می باشد به همین دلیل است که برخی انسانها در برخورد با مسائل برای حل کردن و عبور از آنها اقدام می کنند و رشد می کنند و عده از انسانها در برخورد با مسائل از پا در آمده و سالها درگیر آن مساله باقی می مانند و هیچ اقدام یا حرکتی برای عبور از آن مساله انجام نمی دهند.
به همین دلیل است که خداوند در قرآن وعده پاداش داده به افرادی که در برخورد با مسائل استقامت می کنند. استقامت به معنای تحمل کردن نیست بلکه به معنای ادامه دادن جریان زندگی و تلاش برای عبور از مساله می باشد.
از دست رفتن صلح و آرامش در زندگی به دلیل وجود مسائل در زندگی نیست بلکه به دلیل واکنش است که در ذهن نسبت به مسائل شکل می گیرد و می تواند یک مساله را به مشکلی بزرگ و غیرقابل حل تبدیل کند و چنان فرد را درگیر خودش کند که احساس شادی و امید به زندگی را از او بگیرد.
بنابراین درک ماهیت مسائل زندگی و مشکلات زندگی باید منجر به رشد و گسترش نگرش ما درباره زندگی کردن شود.
این نگرش را در خودتان ایجاد کنید که تا وقتی زنده هستید با مسائلی در زندگی مواجه خواهید شد و این طبیعت زندگی و مایه نشاط و سرزندگی است. بنابراین مواجه شدن با مسائل نباید منجر به نابودی و احساس یاس و ناامیدی ما شود.
اگر می خواهید خالق زندگی تان باشید باید مسئولیت مواجه شدن با مسائل زندگی را به عهده بگیرید. در این صورت مسائل زندگی را در ذهنتان به مشکلات حل نشدنی تبدیل نخواهید کرد.
اگر با این نگرش که من مسئول حل و فصل مسائل زندگی ام هستم به مشکلات زندگی خود توجه کنید احتمالا در نگاه اول برخی از آنها از لیست مشکلات خارج شده و وارد لیست مسئولیت های زندگی تان خواهند شد. در ادامه و با درک عمیقتر این موضوع همیشه لیست مشکلات زندگی تان سفید باقی خواهد ماند چون شما به نگرشی قوی و پایدار در وجود خود می رسید که ۱۰۰٪ مسئولیت زندگی تان را به عهده گرفته اید.
با کمی دقت کردن در وضعیت زندگی خود و اطرافیانتان متوجه می شوید که افرادی که با مشکلات زیادی در زندگی مواجه هستند به شدت دیگران را مقصر شرایط زندگی خود می دانند.
از والدین تا مسئولین و کشور و شرایط اقتصادی و حتی خداوند را مقصر زندگی شان می دانند. این افراد مسئولیت زندگی کردن را به عهده نگرفته اند و با هر مساله ای در زندگی مواجه می شوند با توجه به افکار و محتوای ذهنشان آن مساله را به یک مشکل بزرگ دیگر در زندگی شان تبدیل کرده و مقصر دیگری برای آن مشکل پیدا می کنند.
همه افرادی که مدت هاست بیکار هستند دولت و دیگران را مقصر بیکاری خود می دانند.
همه افرادی که مدت هاست شرایط مالی مناسبی ندارند دولت و دیگران را مقصر شرایط خود می دانند.
همه افرادی که مدت هاست بیمار هستند شرایط زندگی و دیگران را مقصر بیماری خود می دانند حتی ناکارآمد بودن پزشکان و بی تاثیر بودن داروها را مقصر می دانند.
هر مساله ای در زندگی تان به مشکل تبدیل شد دیگر قادر به حل کردن آن نخواهید بود چون دیگران را مقصر شکل گیری آن مشکل خواهید کرد و هرگز برای حل آن مشکل تلاش نخواهید کرد.
چاقی مشکل بسیاری از انسانها در دنیاست و همه چاق ها دلایل مختلفی برای چاقی خود دارند و هیچ فرد چاقی خودش را مقصر چاقی اش نمی داند.
ژنتیک، غذاها، سبک زندگی، شغل پشت میزی، ازدواج، بچه دار شدن، بی تحرکی، سوخت و ساز پایین، مزاج سرد یا گرم و صدها دلیل دیگر را عامل چاقی خود می دانند اما هرگز قبول ندارند که خودشان عامل اصلی چاقی شان هستند.
هر مساله ای در زندگی برای حل شدن و عبور کردن از آن نیاز به این دارد که فردی که با مساله مواجه شده است مسئولیت حل و فصل آن مساله را به عهده بگیرد و این کار شجاعت می خواهد که بسیاری از انسانها فاقد این شجاعت هستند.
بنابراین بسیاری از انسانها برای اینکه شجاعت پذیرش مسئولیت حل مسائل زندگی شان را ندارند راه حل ساده ای را در پیش می گیرند و با هر مساله ای در زندگی برخورد کردند آن را تبدیل به یک مشکل در زندگی می کنند که دیگران عامل ایجاد آن هستند و چاره ای جز تحمل و البته گله و شکایت درباره آن مشکل ندارند.
صلح و آرامش در زندگی
اگر به دنبال صلح و آرامش در زندگی هستید چاره ای جز پذیرش مسئولیت زندگی تان ندارید.
تا وقتی شجاعت پذیرش این مسئولیت را نداشته باشید همه سعی و تلاش شما برای پیدا کردن صلح و آرامش در زندگی بی تاثیر خواهد بود.
مهمترین موضوع در رسیدن به صلح و آرامش در زندگی این است که درک و نگرش صحیح درباره مسائل و مشکلات زندگی داشته باشید.
بپذیرید که زندگی همواره توام با مسائل خواهد بود. از روبرو شدن با مسائل ترس نداشته باشید چون خداون خود را حامی و موظف به هدایت انسان برای غلبه بر مسائل قرار داده است.
و هر جا باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام میدهید بیناست!
سوره حدید آیه ۴
طریق رسیدن به صلح و آرامش در زندگی این است که بپذیرید مسائل زندگی را باید با صبر و توکل به کمک خداوند برطرف می کنید و مشکلات زندگی را باید در ذهن خود حل و فصل کرده و با تغییر افکار و محتوای ذهنتان از تبدیل کردن مسائل زندگی به مشکلات زندگی جدا خودداری کنید.
این عبارت را همواره به خاطر داشته باشید:
مسائل در زندگی رخ می دهند و مشکلات در ذهن
برای حل مسائل زندگی ما مجهز به قدرت تفکر و بهره مند از حمایت و هدایت الهی هستیم اما برای حل مشکلات ذهنی از حمایت و دخالت شدید شیطان برخوردار هستیم به گونه ای که مانع شنیدن هدایت الهی می شود. بنابراین این وظیفه خودمان است که تا حد امکان از بروز مشکلات ذهنی و دعوت از شیطان برای متلاطم کردن فضای ذهنی اجتناب کنیم.
اگر فردی به شما حرفی زده یا حرکتی کرده باشد که باعث رنجش شما شده است. حرف یا حرکت او در دنیای مادی شکل گرفته است و در گروه مسائل زندگی قرار می گیرد.
اگر به این موضوع آگاه باشید که مسائل در زندگی وجود دارند و مسئولیت برخورد و مدیریت مسائل با شخص خودمان است واکنش شما نسبت به این مساله کاملا متفاوت خواهد بود با زمانی که به محض در معرض حرف یا حرکت فردی قرار گرفتید انبوهی از افکار در ذهن شما شروع به شکل گرفتن می کند و انقدر ادامه پیدا می کند که می تواند سالها موجب رنج و ناراحتی شما شود.
اگر همسرتان رفتاری انجام می دهد که موجب رنجش و ناراحتی شما می شود و مدت هاست از این شرایط ناراحت هستید به این دلیل است که شما رفتار همسرتان را در ذهن خود به یک مشکل بزرگ و حل نشدنی تبدیل کرده اید و تا وقتی نسبت به رفتار او واکنش نشان دهید همواره این مشکل ادامه پیدا می کند.
وقتی می گویید: تو منو دیوانه کردی! تو اصلا متوجه رفتار و حرف زدنت نیستی! من و تو اصلا برای باهم بودن ساخته نشدیم!
این حرف ها نشان دهنده از دست دادن قدرت تان برای مدیریت زندگی و برخورد با مسائل است. در این حالت شما همسرتان را دلیل شرایط نامناسب زندگی تان می دانید و هرگز نمی توانید صلح و آرامش در زندگی را تجربه کنید.
رفتار همسرتان را یک مساله در زندگی بدانید که باید برای عبور از آن اقداماتی انجام دهید اما آن را از لیست مشکلات خارج کنید. چون تا وقتی در لیست مشکلات باشد شما احساس ضعف، ناتوانی و قربانی شدن خواهید داشت و هیچ اقدام موثری در جهت رسیدن به صلح و آرامش در زندگی نمی توانید انجام دهید.
زمانی که سعی می کنید نظر خود را به دیگران اثبات کنید یا تلاش می کنید به دیگران اثبات کنید حق با شما بوده است در حال حل کردن مشکلی هستید که هرگز موفق به حل کردنش نخواهید شد.
اینکه دیگران چه فکری درباره شما می کنند یا چه نظری دارند یک مساله در زندگی است که باید برای حل کردن و عبور از آن اقدامانی انجام داد اما هرگز آن را در لیست مشکلات قرار ندهید که احساس ضعف و تحقیر شدن در وجودتان شکل گرفته و انرژی شما را تضعیف کند.
اقدامات لازم برای حل مسائل زندگی
مسائل زندگی به دو دسته تقسیم می شوند:
۱- مسائل شخصی که مربوط به تحقق اهداف و تجربه خواسته ها و خلق زندگی است.
۲- مسائل غیرشخصی که از طرف دیگران وارد زندگی ما می شوند و به سرعت به مشکل زندگی تبدیل می شوند.
۱- مسائل شخصی
برای حل مسائل شخصی که مربوط به رشد و گسترش و خلق زندگی است هم اکنون در حال اقدام کردن هستیم. دریافت آگاهی های سریال زندگی با کمک خداوند اقدامی موثر برای استفاده از حمایت و هدایت خداوند جهت حل مسائل شخصی است.
هر اقدامی که به انجام آن ترغیب می شوید را باید انجام دهید.
ممکن است خواسته یا آرزوی شما داشتن کارخانه یا فروشگاه یا هر چیز دیگری باشد درحالی که در شرایط فعلی به ظاهر امکانات تاسیس یا خلق خواسته خود را ندارید.
در این شرایط اگر ترغیب به خواندن فلان کتاب یا تحقیق درباره فلان موضوعات شدید باید اقدام کنید.
این نگرش که من پول ندارم یا امکانات ندارم پس چه فایده که بخواهم درباره آرزوی خودم تحقیق کنم نباید مانع اقدام کردن و عمل کردن به هدایت خداوند شود.
شاید ترغیب شوید به فردی که شغل مورد نظر شما را دارد و اتفاقا انسان موفقی است مراجعه کرده و درخواست کنید شما را استخدام کنند.
برای حل مسائل شخصی هر اقدامی متناسب با شرایط فعلی تان را باید انجام دهید. منتظر نمانید تا خداوند به جای شما قدم بردارد و آرزوهای شما به سمت شما هل دهد.
خداوند شما را به سمت خواسته هایتان هدایت می کند اما حرکت کردن به عهده شماست. دقیقا مانند پرنده ای که در زمان مناسب توسط خداوند ترغیب به کوچ کردن به منطقه دیگری می شود اما پرواز کردن و حرکت کردن به عهده پرنده است.
پرنده نمی گوید من که از اوضاع و احوال مکان جدید خبر ندارم، شاید امسال آن مکان مناسب زندگی کردن نباشد. او به محض دریافت نشانه هدایت برای کوچ کردن اقدام می کند.
۲- مسائل غیرشخصی
مسائل غیرشخصی از این نظر بسیار مهم هستند که اقدان نکردن برای حل کردن آنها می تواند از مانع اقدامات موثر شما برای تحقق خواسته ها و حل مسائل شخصی تان شود.
انسان های زیادی به دلیل درگیر شدن با مشکلات مسائل غیر شخصی موقعیت های عالی در زندگی شان را از دست داده اند و از توانایی ها و استعدادهای خود استفاده نکرده اند فقط به این دلیل که تمام افکار و انرژی خود را صرف مبارزه یا پرداختن به مشکلاتی کرده اند که دیگران برای آنها ایجاد کردند.
اقدام موثر برای حل و فصل مسائل غیرشخصی بالا بردن توانایی خود برای عبور کردن از مسائل غیرشخصی است.
هیچ توصیه و راهکاری برای حل و فصل کردن مسائل غیرشخصی وجود ندارد و تنها راهکار موثر عبور کردن از آن است.
به این دلیل که شما نمی توانید و قادر نیستید که افکار و نگرش انسان های پیرامون خود را تغییر دهید بنابراین هرگز نمی توانید حرف زدن یا عمل کردن یا نظر دیگران درباره خودتان را تغییر دهید بنابراین تلاش برای متقاعد کردن یا راضی کردن دیگران بی فایده و بی تاثیر است.
وقتی به کسی اجازه می دهید با حرف یا رفتارش ناراحتتان کند، در واقع به او اجازه داده اید که شما را کنترل کند.
تا می توانید باید افکاری که در ذهن خود درباره نظر دیگران مرور می کنید را متوقف و از مخزن ذهن خود خارج کنید.
آنچه آنها درباره شما می گویند بیانگر شخصیت شما نیست بلکه نظر آنهاست که بر اساس افکار و محتوای ذهنشان شکل می گیرد و چون شما دسترسی به ذهن انسان ها ندارید بنابراین نسبت به نظر یا رفتار آنها بی تفاوت باشید.
نظرهای آنها را از خودتان بتکانید، همانطور که اردک قطره های آب را از پشتش می تکاند.
آنها حق دارند افکار و نظریات خودشان را داشته باشند اما شما هم حق دارید آنها را نادیده بگیرید.
تمرین:
۱- نگرش شما درباره صلح و آرامش در زندگی چیست و چقدر آن را لازمه خوشبختی می دانید؟
۲- عقیده شما درباره دوران کودکی تان چگونه می باشد. آیا حسرت آرامش آن دوران را دارید؟
۳- با آگاهی که دریافت کردید چه تغییری باید در نگرش خود به مسائل و مشکلات زندگی داشته باشید.
۴- لیست مشکلات زندگی تان را بررسی کنید. چه مواردی را می توانید از لیست مشکلات زندگی به مسائل زندگی انتقال دهید.
۵- مسائل شخصی زندگی تان را شرح دهید و راهکارهای خود برای حل آنها را شرح دهید.
۶- مسائل غیرشخصی زندگی تان را شرح دهید و راهکارهای خود برای برطرف کردن آنها را شرح دهید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.75 از 28 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
یکشنبه ششم اکتبر بیست بیست و چهار
سپاسگزار خداوندی هستم که همواره من را حمایت و هدایت میکند
سلام و درود به دویتان و همراهان مسیر رشد و پیشرفت
همزمانی این جلسه با موضوعی که در حال حاضر ذهن من را مشغول کرده برایم جالب بود
من این چند وقته خیلی فکرم درگیر بود که چرا با کمی نتیجه مسیرم را رها میکنم و بعد از گوش دادن به جلسه بیست و هفتم دوره اصلاح پرخوری و اشتها و نیز این جلسه باعث شد به این درک برسم که من خودم بابد مسوولیت کارم را بر عهده بگیرم و ادامه بدهم و موارد این چنینی را تبدیل به مشکل ذهنی نکنم و اگر این موضوع را بعنوان مساله بپذیرم که همه انسانها با اون مواجه میشوند اونوقت راجت تر این ویژگی ام را می پذیرم و تنها راه حلش اینه که خودم را مسوول نتایجم بدانم
مسایا زندگی برای تمام موجودات وجود دارد و فقط مختص انسان نیست و حیوانات و گیاهان هم با میاله مواجه هستند
برای زنده ماندن با یکسری مساله روبرو میشویم و باید آنها را حل کنیم
همیشه یادم هست که پدرم بهم میگفت تلاش کن که آرامش داشته باشی و من اینجوری برداشت کرده بودم که باید همه چیز بر وفق مرادم باشد و هیچ تنش و مشکلی در زندگیم نداشته باشم و با خیال راحت و بدون دغدغه و غصه زندگی کنم و این معنی آرامش را میدهد
و از اونجایی که هر روز و هر ساعت اتفاقات جدیدی رخ میداد و برخوردم با دیگران و حرفهای آنها باعث میشد که مشکل جدیدی برایم بوجود بیاید و یا مشکلات قبلی ام را ادامه دار بکند و از اونجایی که من از پس حل اونها بر نمی آمدم از زندگیم ناراضی بودم و هیچ امیدی برای بهبود نداشتم و هیچ تلاشی هم نمیکردم و وقتی به خانه میرسیدم روی مبل لم میدادم و فقط تلویزیون نگاه میکردم
و چون اون مشکلات هر روز بیشتر میشد احساس ضعف و ناتوانی در بهبود شرایط میکردم و احساس بی عرضه بودن میمردم و احساس قربانی شدن داشتم
بعد که مشوولیت زندگیم را بر عهده گرفتم و تلاش کردم به همون اندازه مشکلاتم با رییسم و همکاران و همسرم و بقیه برطرف شد
اونها تغییر نکرده بودند بلکه من عوض شده بودم
الان به این درک رسیده ام که اگر تلاش نکنم و رشد نکنم و در جهت رسیدن به خواسته هایم حرکت نکنم ، جهان من را بسمت عقب هل میدهد و همین جایگاه فعلی ام را هم از دست میدهم
مشکلات همان نگرش و یا واکنش ما نسبت به مسایل زندگی است
و برای افراد مختلف بخاطر پیش فرضهای ذهنی شان بسیار متفاوت هست و من بارها برخوردی را در اطرافیانم دیده ام و شاکی شده ام
در حالیکه همسرم در مورد مشابه اصلا واکنش مشابه من را نشان نداده و براحتی بیخیال قضیه شده است
در حالیکه من مدتها اون موضوع را به یاد می آوردم وای همسرم اصل موضوع را هم فراموش کرده بود
این نشان میدهد که من مساله ام را تبدیل به مشکل کرده بودم
در نتیجه من میخواستم خودم را به دیگران اثبات کنم و حقانیتم را بهشون نشان بدهم و بگویم ببینید که من چقدر کارم را عالی انجام داده ام و تلاشم را کرده ام و اگر نتیجه نگرفته ام تقصیر خداوند و تقدیر هست
و توی این جلسه یاد گرفتم که اگر تلاش کنم که چیزی را بقیه اثبات کنم در حال تبدیل مساله به مشکل هستم و هرگز در حل آن مشکل موفق نخواهم بود و کلی میتوانم مثال بزنم از اینکه تلاش میکردم تا رییسم متوجه بشود که حق با من هست
و هر مساله ای را تبدیل به مشکل کردم انرا هرگز نتوانستم حل کنم
این جمله هم درس بسیار بزرگی برایم داشت « وقتی به کسی اجازه میدهید با حرف و یا رفتارش شما را ناراحت و عصبانی کند در حقیقت بهش اجازه میدهی که شما را کنترل کند»
یعنی خودم کنترلی بر احساساتم و رفتارم ندارم و قادر به مدیریت زندگیم نیستم
وقتی مساله ای را تبدیل به مشکل ذهنی بکنی ، هرگز نمیتوانی انرا حل کنی و چون انرا نمیتوانی حل کنی احساس ناتوانی عجز و ضعف و بی عرضگی میکنی و احساس قربانی شدن و احساس بی ارزشی داری و عملا قدرت را به فرد دیگری داده ای و این مصداق بارز شرک هست
برای مسایل شخصی ام باید با ایمان و توکل به هدایت خداوند اقدام کنم و برای مسایل غیر شخصی ام هم هیچ کاری نمیتوانم انجام بدهم غیر از اینکه از اون ها عبور کنم
چون مسایل غیر شخصی ناشی از افکار و نگرش بقیه افراد درباره من هست و هیچوقت هم نمیتوانم بقیه را راضی کنم
سوال :
نگرش شما در باره صلح و آرامش در زندگی چیست و چقدر انرا لازمه خوشبختی میدانی
اینکه من خودم مسوولیت زندگیم را بر عهده بگیرم و خودم را خالق زندگی خودم بدانم و قدرت را به بقیه ندهم
ارامش یعنی در مواجه با مسایل که همواره هستند، بتوانم ذهنم را کنترل کنم و ترس و نگرانی نداشته باشم و البته با صبر و استفامت از اونها عبور کنم و اقدام کنم و نه اینکه دست روی دست بگذارم و هیچ اقدامی نکنم
سوال : عقیده شما درباره دوران کودکی تان چگونه میباشد آیا حسرت آرامش آن دوران را دارید؟
اصلا چیزی بخاطر ندارم ولی الان بچه های کوچک را میبینم که بدون توجه به اطراف شان و شرایط به دنبال تجربه کردن هستند و فقط میخواهند به خواسته هایشان برسند
سوال:با آگاهی که دریافت کردید چه تغییری باید در نگرش خود به مسایل و مشکلات زندگی داشته باشید
مسایل با مشکلات فرق دارد و همه موجودات مساله دارند برای حفظ بقای خودشون
مشکل یعنی مساله ای را ذهنی کنیم
مثلا من رفتارهای یکی از همکارانم و یا بعضی از رفتارهای همسرم را مشکل میدانستم ولی الان انرا تبدیل به مساله میکنم چون خودم را مسوول صد در صد رابطه هایم میدانم
مثلا من اضافه وزنم را میخواهم تبدیل به مساله زندگیم کنم
من شرایط مالی ام را تبدیل به مساله زندگی ام میکنم
راهکار برای حل مساله شخصی:
مثلا در رابطه با همسرم من باید خودم مسوولیت رابطه ام را برعهده بگیرم و هیچ انتظاری از دیگران نداشته باشم و با ایمان به خداوند جلو بروم و حرکت کنم
در رابطه با همکارانم هم برخوردشان ناشی از ایراد در من نیست بلکه همونجوری که خداوند رفتار عده ای از اونها را تغییر داد و یا اونها را جابجا کرد فقط توکلم را به خداوند بدهم و از خودش کمک بخواهم و قدرت را به بقیه ندهم
در رابطه با تناسب اندام هم باید بعنوان یک مساله شخصی انرا بپذیرم و دوره را ادامه بدهم
در رابطه با شرایط مالی هم همینطور باید
ارتباطاتم با رییسم با همکارانم با والدینم و بقیه، یک مساله غیر شخصی هست و نمیتوانم نظر اونها را تغییر بدهم ولی باید از نظر ارتباط برقرار کردن با دیگران روی خودم کار کنم و روی عزت نفسم کار کنم
اتفاقا بعد از خواندن این متن به یک راه حل. در رابطه با ارتباطم با همسرم رسیدم که همیشه موقع رفتن به جایی دیر میکرد و من باید منتظر می ماندم و من این مساله را مشکل ذهنی تبدیل کرده بودم و اومدم برای خودم راه حل ایجاد کردم که وقتیکه اون دیر میکند، من بشینم یک کامنت بخوانم و اینجوری از وقتم استفاده بهینه داشته باشم
منتظر خبرهای عالی من باشید
شاد و رو به رشد باشید