ما همواره در حال دریافت آگاهی از دنیای پیرامون خود هستیم. آگاهی که از طریق دیدن، شنیدن و خواندن وارد ذهن ما می شود بعنوان اطلاعات در مغز ما ذخیره می شود.
اطلاعاتی که بارها مرور شوند باعث ایجاد تصویر ذهنی می شوند و به عقیده و نگرش ما تبدیل می شوند.
انسان بر اساس عقیده و نگرش خود زندگی اش را خلق و تجربه می کند.
بنابراین آگاهی بعنوان اولین مرحله از شکل گیری شرایط زندگی ما می باشد و این در حالی است که هیچ توجهی به آن نمی شود و بسیاری از انسانها درباره اهمیت آگاهی هیچ اطلاعی ندارند.
من تا سن 35 سالگی هیچ اطلاعی از آگاهی و اهمیت آن نداشتم و نمی دانستم که شنیده ها و دیده های من در نهایت به شرایط زندگی من تبدیل می شوند.
از زمانی که فارغ التحصیل شدم به مرور شرایط زندگی من به آن شکلی رقم خورد که سالها درباره آن شنیده بودم.
پدرم کارمند بود و با اینکه کار آزاد را عامل رشد و پیشرفت و ثروتمند شدن می دانست اما عقیده داشت کار آزاد ریسک دارد و باید گرگ بازار باشی و به همین دلیل امنیت کار اداری را ترجیح می داد.
دریافت این گونه اطلاعات از طریق پدرم و دیگران سبب شد در کسب و کار آزاد نتیجه مطلوب کسب نکنم علیرغم علاقه زیادی که به کار آزاد داشتم و با شور و اشتیاق مغازه خدمات کامپیوتری تاسیس کرده بودم اما بعد از گذشت چند سال هیچگونه پیشرفتی در شرایط کاری من ایجاد نشد.
بعد از آن از طریق یکی از آشنایان در یک شرکت دولتی استخدام شدم و با اینکه همه اعضای خانواده ام خوشحال و راضی بودند اما من هرگز احساس رضایت از کارمندی نداشتم.
سال ها زمان برد و زندگی ام در شغل کارمندی هدر رفت تا بالاخره تصمیم شجاعانه خود را گرفتم و به عشق دنبال کردن کار آزاد از شغل کارمندی که اتفاقا استخدام رسمی دولت بودم استعفا دادم.
با اینکه عشق و علاقه زیادی به کسب و کار آزاد داشتم و واقعا در این زمینه تلاش می کردم اما هرگز احساس پیشرفت و رونق کسب و کار را نداشتم و همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا من از کار آزاد نتیجه نمی گیرم.
آن روزها نمی دانستم اطلاعاتی که درباره کار آژاد در مغز من ذخیره شده است سبب شده تا یک تصویر مبهم از آینده کسب و کار آزاد در ذهن من شکل بگیرد و به همین دلیل هرچه تلاش می کردم نتیجه مطلوب نمی گرفتم چون تصویر ذهنی مناسبی در زمینه رشد و پیشرفت کسب و کار آزاد نداشتم.
همین اتفاق در موضوع لاغر شدن نیز رخ داده بود.
من از چاقی متنفر بودم و عاشق لاغر شدن بودم و بارها از طریق مختلف برای لاغر شدن اقدام کرده بودم اما هرگز نتیجه مطلوب نگرفته بودم و نمی دانستم که به دلیل اطلاعات نادرستی که درباره چاقی در مغز من ذخیره شده است منجر به ایجاد یک تصویر چاق غیرقابل تغییر در ذهن من شده و به همین دلیل هرچه تلاش می کنم لاغر نمی شوم.
به لطف خدا پس از سالها تلاش بی ثمر برای لاغر شدن به مسیر لاغری از طریق قدرت ذهن هدایت شدم. مسیری که هیچ اطلاع و آگاهی از آن نداشتم و هیچ فردی را نمی شناختم که از طریق قدرت ذهن خود لاغر شدن باشد.
سرشار از شک و تردید بودم اما احساس می کردم این روش می تواند باعث رهایی من از چاقی شود به همین دلیل تصمیم گرفتم به آنچه احساس می کنم عمل کرده و نتیجه آن را تجربه کنم.
مانند فردی که تصمیم می گیرد وارد راهی شود که نمی داند سرانجام آن به کجا خواهد بود تصمیم گرفتم قدم در مسیر لاغری با ذهن بگذارم بدون اینکه بدانم نتیجه این مسیر چه خواهد شد.
هر روز اطلاعات حدید درباره قدرت ذهن و نقش آن در شکل دهی نتیجه زندگی دریافت می کردم. مطالب زیادی درباره نقش ذهن در شفای بیماران و التیام زخم ها و حتی ترمیم شکستگی ها در مدت زمان باورنکردنی مطالعه کردم.
در تحقیقاتم به مواردی برخوردم که افراد با استفاده از قدرت ذهن از فاصله های بسیار دور می توانستند افرادی که مریض هستند را شفا دهند.
هرچه بیشتر درباره قدرت ذهن در شفای جسم مطالعه و تحقیق می کردم باور من نسبت به قدرت ذهنم در شفای خودم بیشتر می شد و من به اطمینان قلبی رسیدم که با همانگونه که افرادی توانسته اند با قدرت ذهن خود بیماری های گوناگون افراد را شفا دهند من هم می توانم با استفاده از قدرت ذهنم جسم خودم را شفا داده و از چاقی رها کنم.
این تصمیم من به حدی قاطع و جدی بود که از اواخر سال 93 که قدم در مسیر تغییر گذاشتم همچنان در حال ادامه دادن هستم.
در ماه های اول که هیچ نشانه و نتیجه از تمرینات ذهنی در جسم خودم مشاهده نمی کردم بارها ناامید می شدم و احساس می کردم این روش نتیجه نمی دهد.
هربار فردی را می دیدم که از روش هایی مثل رژیم و ورزش و … مقداری لاغر شدن بود نه تنها در ذهنم صدایی به من می گفت این روش مسخره را رها کن و از برنامه رژیمی که فلانی استفاده کرده برای لاغری استفاده کن بلکه همسرم و نزدیکانم مرا تشویق می کردند که ببین فلانی چقدر خوب لاغر شده، نمی خوای تو هم از این روش استفاده کنی؟!
وسوسه برای رها کردن مسیر ذهنی زیاد بود اما من تصمیم قاطع گرفته بودم که با استفاده از روش ذهنی باید لاغر شوم.
بارها در این مسیر دچار لغزش و اشتباه شده ام اما هرگز احساس شکست و تسلیم شدن نکردم و به خودم امید می دادم که اشکال نداره اشتباه کردی بازم ادامه بده، تو موفق می شی.
در روش های قبلی که برای لاغر شدن استفاده می کردم بارها شده بود که به خاطر یک وعده رعایت نکردن برنامه رژیمی یا یک جلسه نرفتن به باشگاه به هر دلیلی برنامه لاغری را رها می کردم اما در روش ذهنی بارها اشتباه کردم اما رها نکردم چون ایمان داشتم از این روش می توانم به نتیجه دلخواه برسم.
اکنون که در این شرایط هستم و نوشته های برخی از دوستان مبنی بر رها کردن مسیر لاغری با ذهن را می خوانم خیلی تاسف می خورم که چرا بخاطر اشتباه کردن مسیر صحیح را رها می کنند.
ما در هر کاری اشتباه می کنیم اما ادامه کار را رها نمی کنیم پس چرا در مسیر لاغر شدن اگر یک بار اشتباه کنیم از ادامه کار منصرف می شویم؟
تنها دلیل آن احساس عدم توانایی برای لاغر شدن است.
به قدری از دیگران شنیده ایم که لاغر شدن سخت و غیرممکن است که علارغم تلاش زیاد هرگز موفق نشده ایم.
شنیده های ما درباره دلایل چاقی و همچنین آنچه درباره روش های لاغری شنیده ایم باعث ایجاد تصویری چاق از خودمان در ذهنمان شده است که تا ابد با روش های مختلف لاغری نمی توان آن تصویر را تغییر داد.
دلیل اینکه بارها با تلاش و کوشش مقداری از وزن و سایز خود را کم کرده ایم ولی خیلی زود دوباره به حالت قبل برگشته ایم این است که یک تصویر چاق از وضعیت جسمی در ذهنمان ایجاد شده است و مغز وظیفه دارد این تصویر را به واقعیت زندگی ما تبدیل کند.
این تصویر بر اساس آگاهی که از اطرافیان درباره علل چاقی و روش های لاغری دریافت کرده ایم ایجاد شده است.
در مسیر لاغری با ذهن درک کردم که تنها در صورتی می توانم برای همیشه متناسب باشم که تصویرهای ذهنی چاق ذهنم را اصلاح کنم.
نکته قابل توجه این است که تصاویر ذهنی قابل تغییر دادن نیستند اما نکته امید بخش این است که بی نهایت تصویر جدید می توان در ذهن ایجاد کرد.
تصاویر ایجاد شده در ذهن باقی می مانند اما آن تصاویری که مورد توجه ما قرار می گیرند توسط مغز به واقعیت زندگی ما تبدیل می شوند.
مغز را نقاشی در نظر بگیرید که هر تصویری را که شما به او بدهید برایتان به بهترین شکل ممکن نقاشی می کند.
شما تصاویر را در ذهن خود ایجاد می کنید و با توجه کردن به آن به مغز اطلاع می دهید که کدام تصویر را برای به واقعیت تبدیل شدن انتخاب کرده اید. مغز دست به کار شده و از طریق صادر کردن پیغام های عصبی به سایر اعضا دستور شکل دهی جسم به همان صورتی که در ذهن ترسیم شده است را می دهد.
طریق ایجاد تصاویر ذهنی جدید درباره لاغر شدن را در دوره ورود به سرزمین لاغرها به طور مفصل توضیح داده و برای آن تمرینات مختلفی ارائه شده است.
با انجام این تمرینات به مرور در ذهن شما تصویری متناسب از خودتان ایجاد می شود. سپس از طریق برخی تمرینات دیگر عمل توجه کردن و قدرت دادن به آن تصویر ذهنی انجام می شود. این مرحله به منزله انتخاب کردن تصویر ذهنی برای به واقعیت تبدیل شدن توسط مغز است.
در مرحله آخر مغز از طریق ایجاد فرمانی های عصبی باعث ایجاد تمایلات و واکنش های متفاوتی در ما می شود که نتیجه نهایی آن تناسب اندام همیشگی است.
این پروسه تغییر جسم از طریق تغییر تصاویر ذهنی به طور خلاصه می باشد.
در این پروسه، احتمال اشتباه کردن مانند هر کار دیگری زیاد است اما اگر به طریقی که در فایل آموزشی این بخش توضیح داده می شود عمل کنید، اشتباه شما هیچ تاثیری بر شکل گیری تصاویر ذهنی لاغر در ذهنتان ندارد و با اینکه شما بارها اشتباه می کنید اما به مرور لاغر و لاغرتر می شوید.
آگاهی این جلسه تاثیر مهمی در رفع مانع ذهنی اشتباه کردن در مسیر لاغر شدن دارد.
افراد بسیاری بخاطر حتی یک بار اشتباه کردن به قدری درگیر احساس بد می شوند که امیدشان به لاغر شدن را از دست می دهند و مسیر لاغری با ذهن را رها می کنند.
البته که همه ما تجربه رها کردن روش لاغری در روشهایی که تا کنون برای لاغری انتحاب کرده ایم داریم اما با توجه به آگاهی این جلسه می توانید از اشتباه هات خود برای بهبود مسیر حرکت تان به سمت مقصد لاغری استفاده کنید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.33 از 30 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام بر استاد بزرگوار
ار رفتار های اشتباهی که در گذشته در مورد چاقی داشتم بسیار زیاد هست
مثلا همین که اگه یه روز پرخوری میکردم دیگه همه چی رها میکردم
وفکر میکردم به قول معروف دنیا به آخر رسیده و دیگه جای جبران نیست
همین فکر اشتباه باعث چاقتر شدنم میشد ولی الان انقد ر به قدرت ذهن آگاه شدم که دیگه این ترس رو ندارن
یه مثال بزنم براتون از قدرت بی اندازه ذهن انسان
یادمه در زمان کرونا همه اهالی خانه کرونا گرفتن ومن هم دچار این بیماری شدم همه سریع به پزشک مراجعه کردن و کلی دارو درمان من چون از بچگی خیلی طرفدار قرص و دارو نبودم
گفتم به هیچ عنوان نمیرم پیش دکتر و دارو هم نمیخورمبدنم خودش بیماری رو معالجه میکنه چون باورم این بود
ولی بقیه همه دارو میخوزدن درمان میکردن وخیلی هم ناراحت بودن از رفتار من که چرا هیچ دارویی نمیخوری ونگران بودن
ولی در کمال تعجب من بعد از چهار یا پنج روز کامل خوب شدم وصعیف تر از بقیه دچار این بیماری شده بودم
وحالم کاملا خوب شد تا جایی که از بقیه افراد خانواده هم نگهداری میکردم
یادمه همسر و فرزندانم نزدیک دو هفته حتی بیشتر طول کشید تا کاملا بهبودی پیدا کنند در حالی که واقعا متعجب بودن که من حتی پیش دکتر هم نرفته بودم و دوره بیماری خودم فقط با استراحت و خوردن دم نوش گذرونده بودم واین برای من کلید ذهن رو روشن کرد که هرچی به ذهن باور بدی همون رو بهت میده
برای همین لاغری با ذهن رو باور کردم
و وارد این سرزمین شدم چون مطمعنم
راه درست همینه و هیچ راهی جز این راه به موفقیت ختم نمیشه
امروز با دیدن این فایل بازهم مصمم شدم و ایمان آوردم
از شما سپاسگزارم
بنام خدا
اگر بخوام از اشتباه بگم در هر شرایطی از زندگی نه فقط لاغری من خیلی اشتباه دارم بعضی کوچک بعصی بزرگ و همش میگم اشکال نداره دوباره شروع کن اشکال نداره گذشت و هر وقت میخوام سرزنش کنم خودمو یاد فایلی می افتم که نباید خودمونو سر زنش کنیم و زود آرام میشم من گاهی پرخوری میکنم البته به نظر خودم پر خوری میاد چون من الان مدتیه زود سیر میشم اما گاهی با اینکه سیرم دوباره لقمه میگیرم بعضی موقع ها سریع میگم تو که سیری چرا میخودی و زود لقمه را از دستم میزارم زمین گاهی هم نه میگم اشکال نداره و میخورم اشتباهم اینجاست اما دوباره ادامه میدم میگم دفعه بعد رعایت میکنم
اشتباه دیگه اینکه با افراد چاقی که روبرو میشم توجهم میره سمت قسمت های چاق شون که بازم هم سعی میکنم سریع توجهمو بر دارم و یا اینکه گاهی توجهم میره سمت شکم خودم زود با خودم میگم اشکال نداره خوبه قشنگه این مهمان نا خوانده است به زودی میره
و اما این چند وقته هر جا میرم نوجهم میره سمت رفتار آدم ها ،مخصوصا متناسب ها که چطوری رفتار میکنن رفتارهای چاق ها را که میبینم همش میگم خدایا منم ایطوری بودم چند روز گذشته مهمان بودم جایی گوشه اتاق یه ترازو را دیدم که افراد آن خانه خودشون را وزن میکردند همسر منم رفت وزن کرد هر چی تلاش کردن که من برم وزن کنم نرفتم اونا همش از چاقی میگفتن نمیدونستم چطوری بحث را عوض کنم اما من دوباره حواسم رفت سمت عروس خانواده که چقدر لاغر بود با اینکه ۷ ماه بود زایمان کرده بود و گفتم بارداری هرگز باعث چاقی نمیشه وگرنه اینم باید چاق بود الان خدا را بینهایت شاکرم که مصمم شدم خیلی وگرنه منم باید وزن میکردم یکی دیگه اینکه قبل عید مربی باشگاه میخواست برنامه منو عوض کنه گفت برو رو وزنه گفتم من اجازه وزن کردن ندارم گفت نمیشه باید بدونم چند کیلو هستی خلاصه من گفتم باشه میرم رو وزنه اما لطفا بهم نگو منم نگاه نمیکنم وزن کردم مربی گفت وزن شما را گوشه برنامت مینویسم تو از رو برگه می بینی از اون روز برگه دست منه و از روش تمرین میکنم اما هیچ وقت چشمم به وزنم نیافتاده و من نمیدانم چند کیلو هستم بینهایت از تغییر خودم خوش حالم .
ممنون استاد روشن عزیز
با سلام
نسبت به قبل خیلی کمتر ریزه خواری می کنم.
یا وقتی حوصله مدیر میره و بیکارم تو خونه به جای این که برای خودم یه کاری بکنم میرم سر یخچال .
همه اینا نسبت به قبل خیلی کمتر شده اما بازم هست .
اما من خود متناسب چند سال پیشم رو بیادمم میارم که با این که متناسب بودم و ذهن لاغری داشتم اما گاهی پیش نیومد که این کارا رو می کردم.
پس مطمین میشم که اینا مانع لاغری من نمیشن .
وقتی یه اشتباه می کنیم باید خودمون رو ببخشیم و به خودمون فرصت جبران بدیم.
این که با یک اشتباه کلا کنار بکشیم تنبیه سخت و تا جوانمردانه ای هست در حق خودمون .
من قبلا بابت همه چی نسبت به خودم سخت میگرفتم و با کوچکترین اشتباه خودم رو سرزنش می کردم و اذیت میشدم ،اما حالا یاد گرفتم که انسان جایز الخطاست و ممکنه برای هر کسی پیش بیاد که اشتباه بکنه،پس خیلی ساده تر گرفتم و راحت رد میشم از قضیه.
سلام به استاد مهربانم
من شغلم تولید ی هست خیلی وقت پیش ها (شاید ۷ سال پیش شاید بیشتر ) ما ساق دست میزدیم البته روی اونها نقاشی می کردم همون موقع من هر روز می نشستم و مشغول نقاشی بودم و مدام با خودم فکر می کردم شوهرم چطوره که اینقد لاغره همش توجه می کردم به حرکاتش و خلاصه مدام به رفتارش و به لاغری توجه می کردم اون موقع من از قانون جذب اطلاعی نداشتم خلاصه بعد از شاید ۶ ماه توجه به شوهرم اشتهای من خیلی کم شد بقدری کم شده بود که حتی شوهرم می گفت چرا اینقد کم می خوری من میخندیدم در جواب می گفتم می خوام مثل شما لاغر بشم این پرسه اینقد ادامه پیدا کرد که من ۱۰ کیلو لاغر شدم و خانوادم ازم می پرسیدن چطور اینقد لاغر شدی منم در جواب می گفتم اشتها ندارم خیلی خوشحال بودم که اشتها ندارم
ولی باز دوباره به شوهرم دقت می کردم به خوراکش باخودم فکر می کردم چقد می خوره چقد پر خوراک چطور با این همه خوردن لاغر مونده آخه اون موقع خودم خیلی خیلی خیلی کم خوراک شده بودم و بنظرم می رسید اون خیلی می خوره
و باز به اشتباه و بدون اینکه متوجه باشم همش به خوردنش توجه می کردم باز متاسفانه خیلی زود دوباره اشتهام برگشت و باز اضافه وزنم برگشت الان که به اون موقع فکر می کنم متوجه می شم چه جالب واقعا توجه چیکار می کنه توجه زندگی را دگرگون میکنه
از شما استاد مهربان واز خدای مهربانم که این سایت و خودش سر راه من قرار داد متشکرم متشکرم متشکرم
من هرچی بیشتر بعد ب افراد لاغر توجه میکنم بیشتر متوجه میشم ک اصلا هیچ ارنباطی بین خوردن و چاقی نیست هرجور بخوان میخورند و لاغرند حود من وقتی لاغر بودم تا حدی میخواستم و حسم خوب بود میحوردم و هیچ فکری نمیکردم
بعصی اوقات زیاد میخوردم و بعدش هیچ فکر منفی ای نداشتم هیچی پس هیچ ربطی بین خوردن و چاقی نیست
واسه همین سعی میکنم بعد خوردن هیچی فک نکنم اگرم زیادم خوردم هیچ فکر منفی نداسته باشم و خودمو سرزنش نکنم
با نام ویاد پروردگار ،
عرض ادب واحترام حضور استاد عزیزو دوستان گرامی
طبق معمول همیشه فایل ارزشمند ومفید بود ودقیقا به همین فکر می کردم ،یه وقتهایی پیش میاد که ما در مدارهای بدو اشتباهی می افتیم ،اعم از یه کار اشتباه درخوردن یا یک عکس العمل اشتباه به یک مو ضوعی ،بطور مثال من دیشب خیلی حالم بد شده بود ازشنیدن خبر قتل مهسا دختر سقزی که در تمام رسانه های خارجی وداخل پخش شد توسط نیروهای گشت ارشاد
وخوب این خبری تازه نبود از کشتار مکرر جوانان ما ،وباور کنید که طپش قلب گرفته بودم وحالت سکته به من دست داده بود وقلبم به شدت درد می کرد خوب بالاخره من هم یک مادرم وباخودم فکر می کردم که اگر برای فرزند من این اتفاقمی افتاد که بی گناه فقط بخاطر تارمویش کشته شود چه می شد ،واین فکری بود که نه تنها من مادر بلکه دیشب هزاران هزارمادر دیگر به ان فکر کرده بودند!
واین بود که خواستم بگم طبیعیه که ما درزندگی واکنشهای غیر معمولی نسبت به بعضی موضوعات ازخودمان بروز بدهیم ،ولی مهم این است که در آن چرخه ناراحتی باقی نمانیم .
ومن با دعا کردن وفرستادن انرژی های خوب سعی کردم تنها کار مفیدی که ازدستم برمی آید هم بر خودم مسلط بشوم وهم کار مفیدتری برای مردم سرزمینم انجام بدهم .
که خوب اگر دیشب درآن حالت بد می ماندم ،کاربه جاهای بدتری می کشید .
که اتفاقا با گوش دادن به فایل امروز بیشتر به خودم متذکر شدم که هنر زندگی دراین است که بتوانی زندگی وحالات روحی خودت را درهر زمینه ای حفظ کنیم.،وبرروی خودمان کنترل داشته باشیم والبته طبیعی است که هرانسانی ا
شتباه می کند ولی ماندن درآن اشتباه بسی بزرگتراست
واما در مورد من هم در رابطه با غذاها پیش امده که گاهی خودم را سرزنش کرده ام که چرا زیاده روی کردی بین سنگین شدی،دلت دردگرفته.،ولی یادگرفته ام که باتکرار اینکه به خودم بگم ،اشکالی نداره ،ازاین به بعد بیشتر حواسم است ،به ناراحتی ادامه نداده ام ،
چون ماندن در یک حس بد ،اون وضعیت مارا بدتر می کند،البته با توجه به اموزشها وگوش دادن به فایلها همچنان درحال یادگیری هستم گاهی درنوشت دیدگاهم درسایت تنبلی می کنم راستش لب تاپم مدتی است خراب شده ومجبورم در گوشی موبایلم بنویسم ،برای همین کمی سخت شده برام ولی عادت کرده ام که با گوش دادن به هرفایلی برای خودم اول توضیح بدم وسپس نکته برداری کنم .
که همین کار خیلی در تاثیر گذاری موضوعات لاغر ی برروی ذهنم اثر داشته.
من خیلی در این مدتی که در دوره آموزشی هستم به علت علاقه زیادم وشوروشوقی که به این مسیردارم ،می توانم اعتراف کنم که ازیک آگاهی خوبی درمورد خودم وقدرت درونم برخوردار شدم که توانسته کمک زیادی درروند زندگیم ،روابطم ،شغلم وخو ردوخوراکم بکند.
وهمچنان متناسب وسرحال وموفق بمانم
خدایا شکرت برای این آگاهیها وممنون وسپاسگزار از استاد عزیز ورهنمودهاشون!
سلام استاد گرامی و دوستان هم مسیر
امیدوارم حالتون خوب باشه ،
و همینطور که استاد فرمودند بخاطر اشتباهات کمی که در روز یا هفته انجام میدید خودتون رو اذیت و سرزنش نکنید و با این کار حال خودتون رو بد نکنید.
من که واقعا در این زمینه تغییر کردم و اون عذاب وجدان و نارحتی که بعد چند لقمه بیشتر خوردن میگرفتم الان ندارم،
و فوری میگم اگه اونقدر بهش فکر کنم دارم اون فکر رو تکرار میکنم و باعث میشم اشتباهم بزرگ بشه تو ذهنم و باعث چاقی میشه.
جملاتی که به نظرم کلیدی بودند توی این فایل :
هر روز یه آگاهی صحیح به ذهنمون وارد کنیم .
یه آگاهی صحیح آگاهی هستش که در من احساس خوبی ایجاد کنه.
در مورد لاغری هم حق اشتباه برای خودمون قائل باشیم.
ذهنی که پر از فرمولهای چاقی هستش طبیعی که خطا کنه.
بسیار مهمه که دنبال اخبار و حوادث و…نباشیم.
افراد موفق توجه بسیار کمی روی مسائل و مشکلات پیرامون خودشان دارند,حاشیه نمیروند.
از سرزنش کردن خود دست برداریم.
راضی باشیم از رفتار خودمون.
تصاویر ایجاد شده در ذهن باقی میمانند اما آن تصاویری که مورد توجه ما قرار میگیرند توسط مغز به واقعیت زندگی ما تبدیل می شوند.
ممنونم خدایا
ممنونم استاد عزیز
سلام
در طی کردن مسیر لاغری با ذهن و زوم کردن روی رفتارم به موادغذایی یه سری تجربیات به دست آوردم :
اول اینکه من متوجه شدم
من بعضی از غذاها رو زیاد میخورم وبه اصطلاح پرخوری میکنم
ومن بعضی ازغذاها رو کمتر میخورم شاید درحد سیری .
آخه چرا؟؟
کم کم متوجه شدم که بعضی از غذاها را در ذهنم بهش خیلی بها دادم یا بها دادن به بعضی از غذاها رو یادگرفتم از خانواده و اجتماع .
چون متوجه شدم همکارام هم این حساسیت به بعضی غذاها را دارن .
اما چطور؟
متوجه شدم که خوردن کباب و گوشت در خانه ما به علت دوست داشتن پدرم خیلی در ذهنم لذت بخش شد .
کباب وگوشت باعث قوی شدن میشه
گوشت باعث میشه صورتمون رنگ و روش زیبا بشه .
گوشت باعث میشه که وقتی مریض شدیم زودتر خوب شویم
و مجلس عروسی سر سفره گوشت میزارن.
کشتی گیران مازندرانی که درجهان اولن به خاطر تغذیه عالی هستش که گوشت و برنج در صدر تغذیه عالی هست .
قیمتش بالاست پس باارزش هست و…
و متوجه شدم وقتی همکارام تو خونه بعضی غذا مثل قیمه یا ماهی و.. رو درست میکنن چیزی رو بازگو نمیکنن واما وقتی جایی برای صرف کباب میرن مرتب با آب وتاب حلاجی میکنن و اونجا متوجه شدم که ریشه در فرهنگ ما شمالیها داره و نمیگم کشور چون من از شهرهای دیگه بی اطلاعم .
وآنقدر مصرف گوشت در ذهنم لذت بخش شده که متوجه میشدم شبهایی که آبگوشت داریم من چندتا کاسه بزرگ میخوردم یا شامی و …
نمیگم گوشت باعث چاقی میشه منظورم اینه که چون در ذهنم بهش بها میدادم به طور ناخودآگاه وقتی این غذاها رو داشتیم مغزم دستور به پرخوری میداد تا لذتش رو تجربه کنه .
وهم پرخوری میکردم طوری که بعدش سریع خوابم میگرفت .
البته برای هرکسی باتوجه به شهر ومنطقه ای و محیطی که زندگی میکنهنوع غذا فرق داره .
چون من به شخصه از شیرینی جات و … خوشم نمیومد و وقتی چاق هم بودم درحد کمی میخوردم چون در خونه از این مواد غذایی تا اونجایی که یادم میاد خاطره ای نداشتم فقط دراین حد که خوردن شیرینی جات اشتهاتون رو کور میکنه و جلوی غذا خوردنتون رو میگیره .
یا باعث میشه دندون آدم گزگز کنه .
به خاطر این خاطره های شیرین که از هرنوع مواد غذایی در ذهنمون خودمان ایجاد کردیم میل به پرخوری درما بیشتر شده . و اینکه با سرزنش و عذاب وجدان و کم خوردن کار به جایی پیش نمیره .
من وقتی این قضیه رو متوجه شدم و خیلی زیاد باخودم یا اطرافیانم میگم که غذاها هیچ فرقی باهم ندارن . مرتب میگم و هرغذایی یه خاصیتی داره .
بعد مدتی کم کم متوجه شدم میلم به خوردن فراورده های گوشتی خیلی کم شده و ذهنم هم خیلی خوب کمکم میکنه و میلم نمیکشه به خوردنش .
بعد رفع این مانع ذهنی کم کم روند لاغریم سرعت گرفت انگار از دنده ۱ رفت روی سه .
وبارها به خودم میگم غذاها هیج فرقی باهم ندارن .
میدونم به تعداد سالهایی که توذهنم مرور شده این فرمول چموش بد جور توذهنم جا خشک کرده .
اما باصدای بلند به خودم میگم غذاها هیچ فرقی باهم ندارن .
تا برای ذهنم اثبات بشه و دستورات جدیدی به مغز بده .
به ذهنم میگم نگاه بابا اینهمه گوشت دوست داره و ما رو هم تشویق میکنه به خوردنش .
پس چرا علیرغم چاقیش چرا دوتا جوراب کلفت میپوشه اما مادرم لاغره یه دونه معمولی .
چرا پدرم از درد زانو میلنگه اما مادرم نه .
چرا پدرم همش سردشه اما مادرم نه .و…
پس کو سلامتی که به خوردن گوشت نسبت میداد واقعا کو
چرا گوشت که چربی داره جلوی سرما وسردی پدرم رو نمیگیره
چرا دوقدم راه رو باید آژانس بگیره .
پس اینهایی که من این سالها شنیدم صحت نداره و من ناآگاهانه تو این سالها به خاطر این لذتی که درذهنم ایجاد کردم دچار عذاب شدم .
چون ذهن ما هرمسیری که براش لذت بخش باشه رو دنبال میکنه و رنج و سختی رو نمیپذیره
من اشتباهی که گاها میکنم تو این مسیر . اینطوریه که مثلا میرم یه لیوان آب بخورم چشم به ازگیل میافته برمیدارم میخورم یا کاهو یا … . بعدش باخودم میگم من اومدم واسه چه کاری . پس این رفتارها در شان من نیست .
همین دیشب و امروز صبح اینطوری شدم اما رفتارم رو کنترل کردم .
شاید بگید کاهو و ازگیل و… که چاق نمیکنه زیاد سخت میگیری ولی من دیگه موضوع چاقی الانا برام اولویت دوم هست اولویت اولم درست رفتار کردن هست و دارم روش کار میکنم .
سپاس از خدای متعال بابت هدایتم به این مسیر آرامبخش و سپاس از استاد بزرگوار بابت آموزشها وپشتیبانی بی نظیرش که هیج موضوع چاقی از دیدش مخفی نیست و درآموزش سنگ تمام میزاره .
بنام خدا
با سلام خدمت استاد و دوستان همراه
من این فایل را قبلا گوش دادم بارها هم گوش کردم و با هر بار گوش کردن قویتر شدم چرا چون من گاهی اوقات از جمله این چند روز اخیر نمیدانم به خاطر این مراسمات عید بود نمیدانم به خاطر شاغلی که با کارم و خریدها و دید بازدیدها اینها ادغام شده و گرنه من تو هر شرایطی بودم ادامه دادم به جرات میگم که لغزش نداشتم افکار منفی را داشتم اما ادامه دادم من تو بخش تغییر زندگی هم مدتی هست که مرتب هستم و بیشتر اوقات حواسم کامل هست که بیشتر همسو باشم با اراده خداوند و این،طور هم بوده و خودم خیلی راضی هستم ولی اما این چند روزه گفتم شاید به خاطر ایام هست با اینکه تو ۱۳ گام هم هستم چرا شدم عین کلاغی سر در گم فایلها را گوش میکنم اما نمی نویسم انگار نمیدونم باید چکار کنم اون نظمی که همیشه برای کارهام داشتم دیگه ندارم همیشه گوش دستم هست اما بلا تکلیف منفی بافم هست اما من بهش پرو بال نمیدم با اینکه از خودم راضی نیستم اما ادامه دادم و در بخش تغییر زندگی هم میگم خیلی خوب کار کردم اما تقریبا ماهی یکی دوبار با همسرم دوباره مثل قبل میشم و چند ساعت در اون حالت می مانم در صورتی که همسرم خیلی عادی هستش و اینا اما من انگار دوست دارم مسئله را کش بدم و اذیتش کنم با اینکه خیلی با خودم زمزمه میکنم که مواظب باش اون داره تو را به طبقات پایین می کشه و منفی باف هم همش میگه بازم خراب کردی تو نمیتونی هر چی تلاش کردی خرابش کردی اما اینم هست دوباره به خودم نیرو میدم که اشکال نداره خود استاد روشن هم هنوز اشتباهاتی داره این کار ذهنی زمان میبره باید ادامه بدی باید اشتباه کنی که دفعه بعد اون اشتباه را انجام ندی نباید لغزش کنی ادامه بده هم در تناسب اندام و هم در تغییر زندگی ادامه بده قطعا موفق خواهی شد اما اگر رها کنی وضع از این هم بدتر میشه همین الان هم که دارم مینویسم در این شرایط هستم با همسرم بحث کردم و بهم ریختم که رفتم تو نکات طلایی و این فایل را گوش کردم و بازم قویتر شدم برای برداشتن موانع و میدانم که این فقط هدایت خداوند است چون بارها پیش اومده که یکم حالم دگرگون شده و با یه فایل برخورد کردم که انگار برای اون لحظه من ظبت شده بود .
ممنونم استاد روشن عزیز .
سلام
در مسیر لاغری با ذهن درک کردم ک تنها در صورتی میتوانم برای همیشه متناسب باشم ک تصاویر ذهنی چاق ذهنم رااصلاح کنم
تصاویری ک مورد توجه ما قرار میگیرن توسط مغز ما ب واقعیت زندگی من تبدیل میشوند.
قبلا ک رژیم میگرفتم با هربار تولد با هربار عید ماه رمضان مهمونی رستوران سفر من رژیم ول میکردم و میومدم بعدش عزا میگرفتم ک فلان شد
همیشه میگفتم تا من میگم رژیمم همش مهمونی میشه
و همش خودمو سرزنش میکردم
مثل امروز ک چقدر همزمانی زیبایی اتفاق افتاد و من آمدم سراغ این فایل درست زمانی حالم بد بودبهش احتیاج داشتم
ولی من باید بدونم ک من چندساله ورودی چاقی داشتم هی تکرارش کردم
الان فقط چن ماهه تو این مسیرم پس باید ب خودم فرصت بدم خودمو قوی کنم ن اینک خودمو ناامید کنم
فریبا لاغری چیزی نیس
هرچیزی ب قیما ارامشت باشه بخدا ارزش نداره انقدر خودتو اذیت نکن
ول کن ب مسیرت ادامه بده اما رها کن ادامه بده ول کن
این نیز بگذرد
از کجا معلوم فردایی باشه زندگیتو کن ب مسیرت ادامه بده
تا لذت بیشتری ببری ن اینک در عذاب باشی
سعی کن تو اوج طوفان ارامشتو حفظ کنی
خدا خودش گفته هر کی ب من ایمان بیاره ترسی و اندوه و غمی براش نیس
پس نگران نباش
تو خدا رو داری
لبخند بزن
باسلام خدمت دوست عزیز وهم مسیرم.نوشته ی شمارو خوندم وخواستم همون جور که من هم چندروزه این اتفاق برام افتاده بود براتون تعریف کنم خب ما نباید منتظر معجزه باشیم بااینکه درطی مسیر خوب داشتم پیش میرفتم اما منم دیدم بعدازچندروزکه حوصله ی فایل گوش دادن ندارم ویا احساس اندوه وترس درمن شکل گرفته بود بنابه دلایلی من هم لاغرداشتم میشدم تغییرات رو متوجه می شدم اماباهرلقمه ای که میخوردم خودمو سرزنش میکردم نکنه چاق بشم و... دوباره نشستم فایل گوش دادم فایل دوم مبانی لاغری رو مرورکردم قصه لاغری تو ذهنم مبهم شده بود کلی فکرمیکردم مینوشتم بعد به خودم گفتم مگه نه مقصرخودمم توچال شدنم بعد نشستم دوباره اینکه چطور چاق شدم رو مرورکردم بعد متوجه شدم که ترس از خوردن دارم درهراندازه ای بعد یکهو با نوشتن عادتهام درگذشته پی بردم که مقصرخودمم بودم ومن فقط تکرار شون کردم بعدفکرکردم چرا انگیزه ندارم به اتفاق هایی که درطی یک هفته باعث شده بود حالم بدبشه روتو ذهنم مرورکردم اتفاق های بیرون ازخودم و متوجه شدم که دارم خودم مسیر رواشتباه میرم اومدم توی دفترم برای خودم یه نقاشی کشیدم یه جاده رونقاشی کردم نوشتم لاغری درمسیر زندگی نمیدونم چرا به این فکر افتادم تو جاده یه مانع کشیدم یه ذره بلندبودازاین مانعایی که تو راه ماشینا هست وقتی ازش ردمیشی یه تکونی میخوره بعداز اون یه تونل کشیدم برای خودم و موانع ریز مثل سنگ ریزه .بعدفکرکردم بهش که مسیرزندگی من اگه مسیرلاغری باشه اینطور میشه گفت که مسیر معینه نتیجه ی همه ی آدمها از سفر یک سانه همه از سفر نتیجه میگیرن مقصد رو دریافت لاغری مسیرثابتی هست که همه ی ما نتیجه مون لاغریه مسیرلاغری باذهن مسیری هست که کاملا مشخص و واضحه درطی مسیر چون مسیرها ی دیگه هم هست نتیجه رویا بدست میا ریم یا ازدست میدیم دقیقا مثل سفر سفر نتیجش مقصده اما اگه به مقصد نمیرسن یک عده دلیل بر این نیست که وجود نداره مسیرهایی هستن که وعده ی رسیدن به موقع میدن و عجله کردن برای رسیدن به مقصد باعث میشه از مسیر عقب بیفتیم دوست عزیزوهم مسیرم من این حرفارو اول به خودم گفتم بعدش نشستم فکرکردم که لاغری با ذهن مسیر مشخص نتیجه مشخصه همه چیز مشخص من اگه میخوام لاغربشم میخوام که لاغربمونم خودم ازاین با اضافه راحت میشم لاغربشم خودم سالم میشم ولاغربشم میتونم زندگی کنم اون شکلی که همیشه ارزوشو داشتم من تازه بعداز دوسال دارم درک میکنم چون تازه دارم تمرین میکنم.یه زمانی تو بچگی شروع کردم به درس خوندن دیکته تمرین کردن تو کلاس اول ابتدایی همیشه املا که میشد من نقاشی میکشیدم عکس یه دختریا گل هرچیزی به جز املا نمینوشتم و معلم اونو ازمن نمی پذیرفت من تو خونه با مادرم تمرین میکردم آماتوری املا نوشتن سرکلاس برعکس نمیدونم هم چرااینکارو میکردم بعداز یه مدتی وقتی حروف روبه صورت نقاشی تصور میکردم شروع کردم به تمرین کردن و تمرین کردن و ادامه دادن بهش تابالاخره منم اولین بار نوزده شدم توی املا وخیلی خوشحال شدم وبر ای همیشه تکرارکردم وهمونطور ادامه دادم به نوشتن وتابه الان خب توی مدرسه ما درس خوندیم شنیدیم دیدیم وعمل کردیم وبعد شروع به نوشتن کردیم حالا هم وارد مدرسه ی لاغری شدیم میشنویم می بینیم وعمل میکنیم و باتکرارکردن درمسیرقرارمیگیریم وماسواد لاغری رویادمیگیریم الان نوشتن جز یی ازوجودهمه ی ماشده چراکه تمرین میکنیم وتکرارخب ومدام درطول روزداریم انجامش میدیم لاغری هم باتکرارکردن خودمون جزیی ازوجودمامیشه پس نترس ودرگیرحاشیه هانشو من بعدازکشیدن اون تونل وچراغ های روشن جاده ی لاغری و رسیدن به مقصد وفکرتجربه کردن لذتش به این فکرکردم که خب من کجای زندگیمم الان و درحال حاضر به یک آن شروع کردم به کشیدن یک جاده و مسیرهایی موازی با خطوط ناموزون اونها رو به هم وصل کردم مثل یک کلاف سردرگم دیدی وقتی یه کاموا گره تو گره میشه و نمیشه بازش کنی چقدر رو اعصابته دقیقا منم همین حسو داشتم به خودم گفتم این همه مدت من داشتم غرق میشدم تومسیر حواشی مثل یک مسیری که به دره منتهی میشه همه ی ما دوست داریم لاغر بشیم امامسیرمونو براساس حواشی انتخاب میکنیم میخوایم لاغربشم که زودبه نتیجه برسیم به خاطر آدمها و….و…ولی هیچکس جز خودمون بهمون کمک نمیکنه لاغری انقدر باید تکراربشه تادر وجودمون مثل پلک زدن ونفس کشیدن باشه ما برای پلک زدن نگران نمیشیم چون طبیعیه نمیترسیم که از دستش بدیم لاغری هم وقتی به این حد طبیعی بشه دیگه نگران نمیشیم مثل سوادداشتن سواد خوندن ونوشتن خب پس تازمانی که زنده هستیم میتونیم لاغربشیم من درطی زندگی انتخاب هایی کردم که خودم میدونستم نتیجه ای برام نداره امادنباله روش بودم .واین به خودم بستگی داره که انتخاب کنم چاق زندگی کنم یالاغر زندگی کنم اینکه کدوم رویه روانتخاب کنی به خودت بستگی داره دوست گلم بازم تکرار کن منم داشتم دلسرد میشدم اما به این فکرکردم که قرار نیست تااخر اینجوری بمونم و حاشیه هاو اطلاعات بیرونی همینا باعث میشه که ماازمسیر دوربمونیم فکرکردن به اطرافیان مشکلات خانواده فلانی و…..توی ذهن که جمع بشن حتی فیلم و سریال باعث میشن ذهنت پر بشه و وقتی میخوای ازذهنت برای لاغری استفاده کنی چون پرشدی از اطلاعات دیگه باعث میشه از مسیرت وتمرکز کردن براون دست بکشی چون اون افکار بهت فشار میارن لاغری یک جوانه ی درحال رشد کردنه که اگر بهش بی توجه باشیم خودمون باعث میشیم که از دستش بدیم میدونی ما باحاشیه ها بزرگ شدیم خیلی از باورهای غلط که الان رایج هستن و همون باورهامون شدن که باعث مشکل شدن لاغری ویا موانع لاغری محسوب میشن که بهمون درزندگی به عنوان اصل یاددادن پس فقط تکرار کنیم و ادامه بدیم که باورها مونو ریشه یابی کنیم پس خوبه که تکرارکنیم و ادامه بدیم .ویک فایل هست به اسم اگر چاقتر شدید خوشحال باشید توی نکات طلایی که استاد توضیح میدن .ویک فایل دیگه که هرچقدر چاقی هیچ چیز نیست.
سلام خدمت استاد عزیز
من و خواهرم هردو این مسیر رو شروع کردیم حتی من چندروز زودتر شروع کردم اما من چاقتر شدم و اون خیلی لاغر شده وقتی اون و میبینم گاهی مشتاق میشم ولی گاهی افکار بد میاد توی ذهنم که پس من چی
چرا من اینطور نشدم و کجای کار من اشتباهه و رفتارامون و میسنجم
اون دیگه غذا نمیخوره میگه با یکی دولقمه سیر میشه ولی من نه
همش برام این سوال پیش میاد که چرا
ایا رفتار اون درسته یا رفتار من ؟
واینا حال من و بد میکنه در حدی که باعث میشه چندروز فایل گوش ندم و یا گوش میدم ولی وقتی گوش میدم احساس سردرگمی میکنم و سردرد میگیرم حتی
ولی هیچوقت به این فکر نمیکنم که این مسیر اشتباهه
و انقدر مطمینم که باید ازین مسیر نتیجه بگیرم که دیگه حرفای دیگران که روش لاغری معرفی میکنند ذره ای ارزش برام نداره
و پیش خودم میگم بالاخره میتونم انقدر ادامه میدم تا یاد بگیرم و از دیروز شروع کردم علاوه برفایلهای روز که باید ببینم از فایلهای گذشته هم مرور میکنم
به امید موفقیت
راه درست همینه و اشکال زمین خوردن من هست پس بازم بلند میشم و ادامه میدم لنگان لنگان یا شکسته شکسته اما ادامه میدم و ادامه میدم
به نام خدایی که در این نزدیکیست 💖💖💖
مهم نیست اگر اشتباه میکنید .🌹🌹
همه ما زیاد شنیدیم که تا چیزی رو با چشمت ندیدی باور نکن ، یا مثلاً شنیدن کی بود مانند دیدن من این جمله رو زیاد شنیدم ولی اصلا بهش فکر نکرده بودم و یا خیلی ساده از کنارش رد شدم این جمله یعنی تا چیزی رو با چشم خودت ندیدی و یا خودت تجربه نکردی قبول و باورش نکن در حالی که بیشتر ما هر چیزی رو که میشنویم خیلی راحت و بدون فکر قبول و باور میکنیم و این موضوع در مورد چاقی و لاغری هم خیلی صدق میکنه ما در طول زندگی مدام در حال دریافت اطلاعات و آگاهی از دنیای اطراف مون هستیم و این آگاهی ها از طریق شنیدن 👂، دیدن 👁️و خواندن وارد ذهن مون میشه و به عنوان اطلاعات در مغز مون ذخیره میشه و ما این اطلاعات رو بارها و بارها در ذهن مون مرور و بهشون فکر میکنیم و مرور اونا در ذهن مون باعث ایجاد تصویر ذهنی میشه و به عقیده و باور و نگرش ما تبدیل میشه و ما بر اساس عقیده و باور و نگرشی که داریم زندگی مونو خلق و تجربه میکنیم . مثلاً ما افراد چاق زیاد شنیدیم که چاقی مون ارثی و ژنتیکیه ولی هیچ وقت به خودمون زحمتی ندادیم که یک تحقیق کنیم ببینیم واقعا چاقی ارثی و ژنتیکی یا نه؟ و خیلی راحت و با جان و دل ارثی بودن چاقی مونو پذیرفتیم و اکثر افراد چاق اولین دلیل چاقی و اضافه وزن شون ارثی بودن چاقی شونه و یا همه ما افراد چاق قبول و باور داریم که لاغری امری سخت و طاقت فرسا ست ولی چاق شدن خیلی راحت و آسونه .و تقریباً همه افراد چاق این موضوع رو قبول دارند که ما اگر خودمونم بکشیم و کلی ورزش کنیم و رژیم های سخت بگیریم حتی اگر مقداری از سایز و وزن مون کم بشه اون لاغری بدست اومده ثابت و ماندگار نیست ولی برگشت چاقی و اضافه وزن مون همیشگی و دایمیه و این آگاهی هایی که در مورد چاقی و لاغری دریافت کردیم و پذیرفتیم و اونا رو باور و قبول کردیم باعث شده که مدام این اطلاعات رو در ذهن مون مرور و به اونا فکر کنیم و از خودمون کلی تصاویر چاق بسازیم و مغز مون که فرمانده بدن ماست مدام دستورات چاقی صادر کنه تا جسم مونو به اون تصاویری که در ذهن مون داریم تبدیل کنه پس مراقب ورودی های ذهن مون باشیم و هر چیزی رو باور نکنیم چون نقش باورها نه تنها در جنبه لاغری بلکه در تمام جنبه های مختلف زندگی مون خیلی مهم و تاثیر گذارند . و حالا که به مسیر 🛤️درست هدایت شدیم به خاطر اطلاعات قبلی که در مورد لاغر شدن در ذهن مون داریم برامون سخته که بپذیریم لاغر شدن آسون و راحته و نیازی به تلاش هایی که در روش های قبلی انجام میدادیم نیست و هرز گاهی اون اطلاعات قبلی بالا میاد و باعث لیز خوردن مون میشه و اگر اشتباهی میکنیم باعث میشه که خودمونو سرزش کنیم و خدای نکرده از مسیر🛤️ درست خارج بشیم پس باید مراقب باشیم چون مسیری که داریم طی میکنیم مسیر درستیه و در مسیر درست بساط شیطان👿 همیشه پهنه و هدف شیطان😈 اینه که ما رو از میسر درست منحرف کنه پس اگه یه جاهایی اشتباه کردیم خودمونو سرزنش کنیم و احساس مونو بد نکنیم و زود جا نزنیم و از مسیر درست خارج نشیم چون شیطان👿 هم همینو میخواد . ما انسان هستیم و انسان هم جایزالخطا ست پس اشتباه مونو بپذیریم خودمونو ببخشیم و به سرزنش کردن خودمون و بد کردن حال مون دامن نزنیم و به تکرار کردن اشتباه مون ادامه ندیم اشتباه مونو اصلاح کنیم ودر مسیر صحیح بمونیم و مسیر مونو ادامه بدیم تا به هدف مون برسیم .
اشتباه در هر جنبه از زندگی وجود داره (خیاطی ، رانندگی ، آشپزی ، نقاشی ، تحصیل ، آرایشگری ، نجاری ، مهندسی ،پزشکی ، موسیقی ، لاغری …….) خب لاغری هم یک جنبه از زندگی ماست چطور اگه در جنبه های دیگر زندگی اشتباهی کنیم اشتباه مونو اصلاح میکنیم و سعی میکنیم که دیگه اون اشتباه و تکرار نکنیم و دوباره به اون مسیر مون ادامه میدیم در مورد لاغری هم باید یاد بگیریم همون طوری عمل کنیم تا موفق بشیم و به هدف مون برسیم .
مثلاً من خودم آشپزیم خیلی خوبه و شیرینی و کیک هم خیلی خوب میپزم ولی خب بعضی مواقع پیش اومده که مثلاً شیرینی هام خوب در نیومده با اینکه تو خونه همسر و بچه هام خوردند کلی هم تعریف کردند ولی از نظر خودم خوب نبوده درسته که اولش خوشحال نشدم و از کارم راضی نبودم ولی کل آشپزی مو که زیر سوال نبردم و نگفتم که چون این دفعه از پخت شیرینی هام راضی نبودم من دیگه اصلا آشپزی نمیکنم نه بررسی کردم متوجه اشتباه کارم شدم اونو اصلاحش کردم و دفعه بعد بهتر عمل کردم .👏👏👏
لاغری هم یک هنره مثل هنرهای دیگه همون طوری که در یادگیری هنرهای دیگه اشتباه و خطا هست ، لاغری هم جدای از هنرهای دیگه نیست .
درسته که افراد متناسب همیشه درست رفتار میکنند وما با دیدن رفتارهای درست اونا اگه یه اشتباهی از مون سر زد فکر کنیم که اونا استثنایی هستند و سیستم بدن اونا با ما فرق میکنه و تا امید بشیم ولی باید بدونیم که خالق همه ما یکی هست و پیش فرض ذهن همه انسانها تناسب داشتنه ولی چون اونا مبتلا به فرمول های چاقی نیستند پس طبیعیه که هیچ خطایی در ذهن شون نیست ولی ما افراد چاق ذهن مون مملو از افکار و فرمول های چاقیه طبیعیه که زیاد اشتباه و خطا داشته باشیم ولی خدا رو شکر ما هم به مسیر درست هدایت شدیم و در حال یادگیری لاغری و دریافت آگاهی و اطلاعات درست لاغری هستیم و به اندازه ای که در استفاده از آموزش ها استمرار داشته باشیم و درک و درست عمل کنیم فرمول های چاقی از ذهن مون پاک میشه و باعث میشه که کمتر اشتباه کنیم و بیشتر و بهتر نتیجه بگیریم .
پس مراقب ورودی های ذهن مون باشیم چون روی ذهن مون خیلی تاثیر داره و اگر بتونیم به اخبار اطراف مون کمتر توجه کنیم نه تنها در جنبه لاغری بلکه در تمام جنبه های زندگی مون بهتر نتیجه میگیریم چون ذهن مون قدرتمند و تواناست و همین ذهنی که تونسته با قدرتی که داره ما رو چاق کنه دوباره میتونه با همون قدرت ما رو لاغر کنه .🌹
لاغر شدن آسون ترین کار دنیاست .🌷🌷🌷
با تشکر از زحمات استاد گرامی🙏🙏🌷🌷
با آرزوی بهترین ها برای خودم و همه دوستان 🌹🌹
سلام استاد گرامی
یادم که قبلا که رژیم میگرفتم بعد چد روز رعایت سفت و سخت یک روز رعایت نمیکردم و کلا رژیم به هم میزدم و تمام وعده های بعدی هم میخوردم و حالم بد بود و بعد یک ماه دوباره رژیم میگرفتم و این روند ادامه داشت
استاد در دوره من اصلا خطا نمیکنم جون اصلا به خوردن توجه نمیکنم هر وقت گرسنه شم هر چی بخوام میخورم و از خوردن لذت میبرم و دچار انباشتگی و خفگی نمیشم دیشب اخر شب یک کاسه کوچک سیب زمینی سرخ شده و نصف موز خوردم چرا نصفه؟ چون وقتی نصفش خوردم یهو دستور به نخوردن داده شد سیر شده بودم و میدونستم که صبح لاغر تر میشم چون بدنم برای سوختن مواد غذایی باید انرژی بسوزونه و انرژی از سوختن چربی به دست میاد
خطای من این که چند روز فایل گوش نمیدم به علت مسافرت و یک سری درگیریها و جدیدا به خاطر این خطا هم احساسم بد نمیشه بلکه خوشحال تر میشم چون با خودم میگم با اینکه چند روز فایل گوش ندادم ولی چه خوب و تو مسیر بودم
استاد قبلا هر خبر بدی الارمی برای خوردن بود نمیدونم چرا؟
ولی الان انشاالله برای همه شادی و سلامتی اگر یک خبری که بر وفق مرادم نباشه بشنوم باعث میشه اصلا نتونم بخورم فکر میکنم دلیلش اینکه چون من لز خوردن لذت میبرم و خیی بیشتر از قبل وقتی ناراحتم به دنبال لذت نیستم و ذهنم به نخوردن دستور میده و دهنم از نمیشه و قبلا هر موضوع ناراحت کننده ای من تشویق به خوردن و خوردن و خوردن میکرد شاید دلیلش این بود که چون قبل دوره خوردن همیشه برای من عذاب بود وقتی که ناراحت بودم ذهنم من به بیشتر شدن احساسم میبرد و میخوردم شاید سوال شه چرا خوردن عذاب بود خوب من در برابر هر ماده غذایی که قرار میگرفتم سریع تو ذهنم میومد الان میخوری و چاق میشی و اگر هم نخوری محروم و گرسنه ای و اگر هم کم بخوری در حسرتی و در نهایت چنان میخوردم که از درد دل و حالت تهوع و انباشتگی و سنگینی معده و افکار چاق کننده در عذاب بودم و اگر هم کم میخوردم پر از حس محرومیت و محدودیت و گرسنگی و اینکه چرا من بودم پس خوردن برابر با ناراحتی بود و شاید به همین دلیل به محض شنیدن خبری بد من توی یخچال بودم
عموم وقتی ناراحت میشه خیلی تند کار میکنه انگار فیلم رو حالت تند قبل ها که از الگو برداری چیزی نمیدونستم یک بار وقتی ناراحت بودم گفتم به جای خوردن برو و کلی کار کن جالب در نصف روز من کلی کار عقب افتاده ام انجام شد و بعد خبر خوب در مورد اون خبر بد حالمم خوب کرد و اونیکه خوشحال بود با انجام کارهای عقب افتادش خوشحال تر بود و با خودم فکر کردم اگر میخوردم هیچ وقت همه چیز به خیر وخوشی تموم نمیشد و اون موقع از عملکرد ذهن اگاه نبودم
بله اگر میخوردم احساسم بد میشد و چون ذهن ما رو به سمت بیشتر شدن میبره پس خبر بعدی خبری بود که حالم بد تر شه ولی کار کردن احساسم خوب کرد
وقتی احساس میکنم متناسبم و لباسهام یکی بعد از دیگری سایز میشه برام یک نجوای درونی میگه تو و این همه خوشبختی محاله و قتی کاملا لاغر شی یک اتفاق بد میوفته
و این فکر مخرب و شیطانی و عامل بازدارنده لاغری ریشه در این داره که از بچگی به ما گفتن خدا همه چی رو به یک نفر تموم نمیکنه گل خار داره
بله خدا تموم میکنه بخل بنده اش نمیزاره خار گل برای گل خار نیست جزو امتیازتش برای اونی که میخداد بکنه اش خار
و وقتی خوب فکر کردم دیدم درست هر بار که لاغر شدم چه قدر همه چیز تو زندگیم تغییر کرد و چه قدر عالی شد و بارهای چاقیم چه قدر همه چیز بد بود مگه میشه خدا به بنده ای که به خورش داره رحم میکنه رحم نکنه و به بنده ای که مثل حیوان میخوره و از انباشتگی ناله میکنه نظر کنه خدای خوبی که روزی چاق ها رو میده و باز هم بهشون لطف داره به یقین لاغرها رو که خودشون دارن تغییر میدن توبه کردن و انقلاب دارن میکنند و الگو و امیدی برای بقیه هستن روی تخت پادشاهی میشونه
یک هفته سفر بودم و وقتی اومدم لاغر تر شدم سفر برای من برابر با چاقی بود الان برابر با لاغری اگر این معجزه نیست چی؟
دیشب یک تونیک سایز مدیوم پوشیدم و چند ثانیه نشده بود که غرق در لذت تناسب بودم و نجوایی گفت چه فایده الان ۳۷ سالت تا حالا یادت نبود تازه پسرت هم عینکی شده
اصلا یهو از حرفش خندم گرفت حالا رفتی گشتی گشتی پسر من پیدا کردی بزنی تو سرم اعوذبلله من شیطان رجیم.
این دیگه واقعا خود شیطان بود از منفی باف گذشته بود منفی باف بیچاره نهایت بگه هنوز چاقی انقدر باهوش نیست و اتقدر به اوضاع اطراف من اشراف نداره
جالب وقتی شکم برامدم قبل ها تو اینه میدیدم نهایت میگفت چاق احمق عرضه هیچ کاری نداری یاد اون داستان افتادم و که شیطان طناب های زیادی داشت و طناب های ضخیم برای انسانهای نیکوکار بودو اون فرد گفت طناب من چی گفت تو که داری دنبالم میای
واقعا من وقتی چاق بودم دنبال شیطان بودم و اون خیلی بهم کاری نداشت هر از گاهی میگفت نمیتونی لاغر شی من دیگه یقین داشتم لاغر نمیتونم شم کاملا تصادفی فایل های رایگان گوش کردم و استاد مثل یک فرشته گفت باز آ بازآ هر انچه هستی باز آ
روند طبیعی بدن لاغری من یک عمرجلوش گرفتم و خواستم از راه های غیر طبیعی لاغر شم دقیقه لقمه رو از پشت دهان بخوری وقتی میرفتم سفر فایل بی نظیری گوش کردم که استاد گفتند روند طبیعی شما لاغری فایل دوم طلایی دوره صد گام بود باید اون بارها گوش کرد
من چه خطایی دارم من اصلا به خوردن فکر نمیکنم اگر هم گاعی بیشتر از انتظارم بخورم از خودم راضیم چون میدونم بدنم برام جبرانش میکنه
همین چند روز پیش یکی و نصفی بشقاب خوارک لوبیا با نون بربری خوردم نمیدونم چه قدر نان خوردم یک نون یک کف دست واقعا نمیدونم دیگه توجهی به خوردن ندارم چرا میزان لوبیا رو یادم چون دوباره کشیدم و دوباره کشیدن تو چالش من این نخوردم به عنوان یک انتخاب قدیمی که دیگه دوسش ندارم میخوام بزارم کنار تکرارش ناراحتم نمیکنه ولی یادم میمونه
نکته من اصلا دچار فشار شکمی نشدم این خط قرمزم یعنی متنفرم که مثل قبل دچار فشار شکمی شم خیلی برام زشت و زنندست
بعد از ظهر عموم دو جعبه شیرینی اوارد خامه ای و دانمارکی بی نظیر بود به قدری جعبه اش فانتزی بود دانمارکیاش خیلس بازیک و با لایه دارچینی بود و همسرم که متناسب چند تا خورد من فقط یک گاز زدم از دانمارکی و از خامه ای یدونه به اندازه دو بند انگشت با چای خوردم و هیچ تمایلی هم به خوردن دوباره نداشتم یعنی اگر به زور هم به من شیریتی تعارف میکردن نمیتونستم بخورم و کلا تا شب هیچی نخوردم و شام هم خیلی کم خوردم و اون دوجعبه تمام شد وروزی من فقط همون مقدار شد از شیرینیها منظورم این بود اکر نهار مثلا من البته از کلمه بیشتر برای تفهیم مطلب استفاده میکنم چون خودم بهش اعتقادی ندارم من میگم هر چی بخورم نیاز بدنم اگر نهار بیشتر خوردم بدنم برام تو وعده های بعدی وسر شیرینی حبران کرد
حالا چرا من همون مقدار کم هم خوردم به خاطر فرمولهای اشتباه که هنوز اثارش کامل پاک نشده
همین یک بار
دیگه گیرت نمیاد
اگر نخوری عموت ناراحت میشه
همه دارن میخورن الان تموم میشه
این نتیجه لاغری ذهنی اگر من رژیم بودم یک بشقاب لوبیا با یک کف دست نان میخوردم و با احساس گرسنگی و ولع بلند میشدم و برای سرکوب گرسنگی موقع جمع کردن سفره کلی دیگه میخوردم به محض دیدن شیرینی دریچه ای برای رهایی میدیدم و پنج تا میخوردم و چون نتونسته بودم رژیم رها کنم و خطا کرده بودم شام هم در حد اتفجار میخوردم و این روند تا روزها ادامه داشت و حال بدم باعث میشد اتفاق های بد دیگه هم بهش اضافه شه تا همه میگفتن چه قدر چاق تر شدی و یک نفر میگفت فلان رژیم خیلی عالی و دوباره یک رژیم جدید و روند یو یو بار
سلام دوست عزیزم
چقدر از خوندن این دیدگاه شما درس گرفتم دقیقا مو به موی کلمه های شما رو متوجه میشم چون منم یه عمر رژیم داشتم و طبق برگه غدا خوردم( و کلی حرص، وولع برای خوردن داشتم )ولی به قول شما موقع جمع کردن سفره و یا بیرون خانه هر چیزی رو میدیدم تلافی اون همه محدودیت و نخوردن رو سرش در میوردم و بعدم عداب وجدان و ناراحتی در من به وجود میومد که هیچ فایده ای نداشت هیچ حال روحی من رو هم بدتر میکرد اما حالا هر چیزی بخوام به اندازه نیازم در هر زمانی میخورم و نکته اش اینه که به بدنم اعتماد میکنم یه روز ممکنه چهار قاشق برنج بخورم یه روز ده قاشق برنج بخورم و واقعا به قول شما این اعداد که چند قاشق برنج خوردم دیگه اصلا برام مهم نیست فقط جهت تفهیم مطلبم میگم و گرنه منم کاملا بی توحه به این اندازه ها هستم فقط و فقط به نیاز بدنم توجه دارم و بدنم خودش عالی همه کارها رو انجام میده اگر در یک وعده نیاز باشه بیشتر از همیشه بخورم ولی تا شب دیگه بدنم دستور خوردن نمیده اما اگر کافی نباشه دوباره با احساس گرسنگی مواجه می شم و من هم خیلی راحت دوباره میخورم و فقط لدت میبرم و به بدنم اعتماد دارم و با همین اطمینان دارم جلو میرم و میدونم خودش بهترین پزشک و کارشناش و … هست و دقیقا اندازه رو به من میگه .
حقیقت از دوستان عزیزی که در دوره ی ورود به سرزمین لاعرها هستن همیشه تعجب میکنم که چقدر نوشته های اونها در حد حرفهای استاد هست چرا از خودشون و تغییراتشون مثال نمیزنن و واقعا اینقدر جای این کار رو در نوشته های اونها خالی میبینم که بعضی مواقع میگم شاید جز قانوهای دوره هست که نباید در بخش رایگان سایت از این تغییراتشون و نحوه ی برخوردشون با مواد عدایی و …بنویسن (البته که بارها به خودم گفتم امکان نداره سایتی با این خوبی با چنین استادی باشه و همچین قانونی هم باشه ولی بس که در نوشته های بچه ها ی دوره های اصلی نمیدیدم این حرف منفی در ذهنم میچرخید ولی همین جا عذر خواهی میکنم از استاد عزیز ) خلاصه خوشحال شدم که شما اینقدر قشنگ از رفتارهای عذایی جدیدتون که در مسیر تغییر کردن و تناسب اندام هستید برای ما نوشتید .
من که واقعا کلی لذت بردم .همیشه موفق و متناسب باشید دوست خوبم .
ممنون فروغ عزیز نوشته های شما هم عالی و برای من الهام بخش
به نام خدای مهربان .سلام خدمت استاد عطار روشن و سایر دوستان . از شنیدن این فایل بسیار لذت بردم . دست شما درددنکنه.. به لطف خدا از لحظه اول یعنی صدای شما و سلام و احوالپرسی شما همانرژی مثبت را به من انتقال می دهد و هم انگیزه ادامه زندگی. یک روز که فایل گوش ندهم تمام آن حالات بد تا حدود زیادی بر می گردند فکر میکنم زیاد باید رو خودم کار کنم متوجه چیزی که شدم این فایال ها جز زندگی من شده و با آن ها حالم حتی شده برا ساعاتی خوب است. امید دارم تو این مسیر خداوند یاری ام کنم و با کمک این وسیله ی ارزشمندی که برای من فرستاده یعنی مسیر لاغری با ذهن بتوانم به اهدافم برسم
به نام الله
سلام به دوستان مسیر تناسب
منم عقیده دارم اشتباه جزیی از فرایند یادگیری هست و اجتناب ناپذیر
یه نگاهی به سفر زندگی بندازیم میبینم ما اشتباهات بسیار زیادی انجام دادیم و جالبه پس از موفقیت در اون کار با افتخار این اشتباهات رو میپذیریم
اشتباهات ممکنه طیف وسیعی رو در بر بگیره از شکست های مالی و عاطفی تا آسیب های روحی و جسمی در اثر تصمیات اشتباه ولی شاید جالب ترین تجربیات و داستانها از نظر خیلی ها شنیدن اشتباهات و سپس در نسیر قرار گرفتن افراد هست و چه بسا باعث دادن انگیزه و امید به دیگران میشه .درسته اشتباه کردیم ولی دوباره شروع میکنیم حتی این شجاعت و جسارت رو بسیار در خودمون ستایش میکنیم
یادمه وقتی پشت کنکور بودم بارها علیرغم اون برنامه سفت و سخت تنبلی میکردم ولی هیچوقت از نتیجه کارم نگران نبودم احساس میکردم اندوخته علمی ام اونقدر هست که این چند روز اسیبی بهش نزنه
حالا چی میشه در این مسیر لاغری خطاها نابخشودنی هستند ؟؟
دقیقا این اتفاق دیشب برای خودم رخ داد جایی مهمان بودم و بعد از شام دوساعتی طول کشید تا برگردیم و من احساس گرسنگی میکردم اولا از اینکه بعد از خوردن شام گرسنه ام شد عصبانی بودم انگار بدنم حق نداشت چنیین آلارمی بده بعد همسرم و بچه ها پیشنهاد کردن بریم یه کافی شاپ من همون اول گفتم من نمیخورم انگار داشتم مرتکب گناه میشدم بعد وقتی بستتی ها رو آوردن به اصرار همسرم چند تا قاشق از بستنی اش خوردم اونم با عذاب وجدان
داشتم فکر میکردم چرا به جاش نرفتی خونه میوه بخوری چرا نمیتونی جلوی خودتو بگیری و ….
البته که اشتباه بزرگی نبود و من واقعا گرسنه ام بود از یک طرف احساس گردم به پیغام بدنم پاسخ مثبت دادم از طرفی بستنی رو یک ماده چاق کننده میدیدم در صورتی که تو اون ساعت هر کسی اونجا بود قطعا شام خورده بود پس چرا با عذاب وجدان نبود اصلا احساس کردم من هر وقت میام اینجا نگران و وحشت زده ام و محیط اینجا عصبی ام میکنه.
واقعا حرفهای استاد به دلم نشست که چطور یه ادم متناسب به خاطر حتی دو یا ده رفتار اشتباه خودش رو سرزنش نمیکنه و ایمان داره بدنش کار خودش رو خوب بلده
دیشب سر شام چند نوع غذای مختلف بود و دیدم خواهرشوهرم از قسمت ته دیگ ماکارونی که چرب و روغنی بود خورد و عقیده اش این بود که من با خوردن اینا چاق نمیشم
اتفاق خواهرشوهرم از اون دسته ادمهایی که من همیشه شاهدم بین ۳ تا ۴ کیلو کم یا زیاد میکنه گاهی اوقات میبینم چاق شده ولی هفته بعدش میبینم لاغر شده و متناسب بدون رژیم ولی من از وقتی یادمه برای ۵ کیلو کاهش وزن باید خودکشی میکردم. کاملا و صد درصد موافقم همون دو لقمه اضافی یا اشتباهی که میکنم این بلا رو سرم میاره
خوشحالم که فرمولهای ذهنی ام بکی یکی رو میشه و یاد میگیرم کجا دارم اشتباه میکنم
یه مسئله دیگه ای که به نظرم اومده که چرا اشتباهات انقدر نابخشودنی هستند اینه که ما در مهارت آموزی های دیگه باور داشتیم که خطا و اشتباه جزیی از روند کار هست و خیلی کم خودمون رو سرزنش میکردیم در عوض از اشتباه درس میگرفتیم و کلی به خودمون افتخا میکردیم که انقدر باانگیزه هستیم که دوباره بلند میشیم
در مسیر لاغری حداقل دوستانی که اینجا هستند این مسیر رو به عنوان آخرین راه نجات در نظر گرفتن اونا هم از بیرون و هم از درون تحت فشار هستند و چون این مسئله بسیار شخصیه و هر کسی یه نتیجه متفاوت گرفته با یک روش متفاوت و مسئله سخت و دشوار میشه
مثلا برای یادگیری رانندگی فقط یک مسیر هست و یاد نگرفتن شما ربطی به ژنتیک سابقه خانوادگی عصبی بودن و غیره نداره ولی لاغری رو انچنان برای ما پیچیده و سخت کردن و فلسفه ها براش بافتن که هر وقت که نتیجه نمیگرفتیم با دلایل رنگ و وارنگ از اطراف مواجه میشدیم
سردرگم از اینکه که کدوم روش درسته کی راست میگه چیکار کنم انگیزه ام رو تقویت کنم چه روشی سریعتر جواب میده کدوم رزیم بهتره و هزار چیز دیگه
شاید بتونم با زبان اموزی مقایسه اش کنم به جرات میتونم بگم رنگارنگی متدها و روشهای اموزشی یکی از دلایل پسرفت دانش آموزان باشه چون مدام از این شاخه به اون شاخه میپرند و آخرش نادم و سرگردان زمان رو هدر میدن
ولی خیلی از مهارت ها فقط یک مسیر مشخص و واضح داره و کسی عجله ای نداره و جایگزین هاش کم یا عیر ممکن هست
در این مسیر اول باید به خودمون و کارکرد بدن هوشمند خودمون اطمینان داشته باشیم باید یاد بگیریم اشتباه جزیی از مسیره و از اون بهتر این که توجه به این مسئله و میزان کوچیک بودنش نشون میده ما چه رفتارهای بزرگتری رو اصلاح کردیم
میخوام یه تصمیمی بگیرم از این به بعد پس از هر اشتباهی برگردم ببینم این اشتباه رو قبلا در جه مقیاس بزرگتری انجام میدادم مثلا دیشب من ۴ تا قاشق بستنی خوردم در صورتی که قبلا یه دونه کامل میخوردم پس این نشون دهنده پیشرفت من در دوره هست شاید بعد از چند ماه یاد بگیرم به همین چند تا قاشق اضافی هم نه بگم
یا وقتی لباسی رو به تنم اندازه میکنم میبینم که کمی تنگه و البته که این کارم اشتباهه یادم بیاد این اصلا قبلا به تنم نمیرفت پس جنبه مثبت این خطاها سنجیدن میزان موفقیت ما هم میتونه باشه
به امید موفقیت همه
سلام ندا خانوم عزیز.لذت بردم از تک تک کلماتی که گفتین
چقدر هدایتی بود که من بیام و کامنت شما رو بخونم.چطور شد که من رفتم توی تلگرام و استاد کامنت شمارو گذاشته بود و من خوندم
فوق العاده نوشتید
نکات طلایی زیادی داشت
اینکه من فهمیدم واقعا رفتار اشتباه غذاییم رو نمیتونم بزارم روی این حساب که من لاغری با ذهن کار میکنم پس نیازی نیست کم بخورم یا باید صبر کنم تا ذهنم دستور سیری بده
چند روزی که میگذره و ذهنم به فایل ها عادت میکنه حس میکنم همه چیز یادم میره.اما دقیقا توی همین نقطهست که فرق بین برنده و بازنده معلوم میشه ..
امروز خیلی درگیری داشتم و میخواستم توی سایت نیام و ذهنم گفت نه امشب خسته ای فردا برو و سر بزن اما…….
یا الان یا هیچ وقت !
و این کامنت قشنگ و فوق العاده شما هم شد مکمل انگیزه من تا بازم ادامه بدم و ادامه بدم و ادامه بدم..
ممنونم که با این کلمات نافذ و زیبا حالِ دلم رو خوب کردین
حال دلتون همیشه شااااد!!❤
سلام عزیزم
اول از استاد خستگی ناپذیر تشکر میکنم که این آگاهی ناب رو در قالب یه فایل به اشتراک گذاشتن
از شما هم ممنونم به خاطر اظهار لطف و محبتتون و بسیار خوشحالم که نوشته ام رو دوست داشتید
قطعا نشر آگاهی و کامنتهای گوناگون میتونه راهگشا بشه و گره های ذهنی زیادی رو باز کنه
من هم بارها با خوندن کامنتها اشتیاقم و انگیزه ام جند برابر شد
برات آرزوی موفقیت روزافزون دارم عزیزم
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان خوبم
برای من هم بسیار این اتفاق افتاده که یه جاهایی درست رفتار نکردم و بعد گفتم وای چی شد چطور شد که این رفتار رو کردم ؟؟و با خودم حرف زدم و علت رو پیدا کردم و به جای سرزنش کردن خودم جویای علت کار بودم که چی شد اینطور رفتار کردم ؟؟ .خیلی وقتها هم شده ناراحت شدم اما رمز موفقیت من در این مسیر که باعث شده هیچ وقت اون رو رها نکنم چند مورد بوده بوده که باعث شدن سریع حالم رو خوب کنم :
ودقیقا همین اصل بالا رو رعایت کردم که زیاد در احساس بد و عذاب وجدان نمونم چون میدونم با این کار به بدنم آسیب بیشتر ی میزنم و سریع اون فکر رو رهاش کردم و به خودم گفتم تو فکر نباش جسم من از پسش برمیاد اگر ذهنم با این افکار منفی جلوی از بین بردن اونها رو نگیره و بارها گفتم این مواد غدایی اصلا قدرتی برای چاقی ندارن این ذهنم هست که با قدرت افکار منفی خودش چاقی رو به وجود میاره .
خیلی نمونه دارم که با اینکه در مسیر بودم ولی درست رفتار نکردم اول اینکه خیلی وقتها با نگاه کردن به رفتار متناسبهای حاضر در اون جمع سعی میکنم در مسیر درست بمونم و عالی رفتار کنم و هدفم بهم یاد اوری بشه که میخوای اندامی این چنین مثل متناسبهای جمع داشته باشی یا اندامی مثل چاقهای جمع داشته باشی و همین نگاه باعث میشه اگر سیر باشم پس لذت هر خوردنی هر چقدر هم زیاد باشه از اون بگدرم چون اون لذت زود گدر هست و به لذت دایمی تناسب اندام برسم و ریزه خواری نکنم و یا پرخوری نکنم چون میبینم که چاقها همیشه بهانه برای خوردنشون دارن و در حال خوردن هستن اما متناسبها اصلا غذا نمیخورن مگر واقعا گرسنه باشن اونم در حد رفع نیاز میخورن .
حقیقت این چند هفته ی اخر همچین رفتار پر خوری نداشتم که بعدش عذاب وجدان بگیرم و اینم بگم بچه ها هر چقدر بیشتر در سایت بمونید و روی خودتون کار کنید فاصله ی رفتارهای نادرست شما خیلی بیشتر میشه و اون رفتارهای نادرست به مرور کم و کمتر میشن من خودم قبلا خیلی رفتار نادرست داشتم اما الان واقعا هر از گاهی ممکنه بلشه و یا در حد یکی دو لقمه اضافه تر بر نیاز باشه که به قول استاد تفکیک میکنم و میگم دو لقمه بیشتر از نیازم خوردم و بقیه ی اون غدا رو نیاز داشتم و برای بدنم ضروری بوده و همه چیز رو با هم قاطی نمیکنم و تفکیک میکنم و تازه برای اون دو لقمه ی اضافه هم کلی از دلیلهای بالا رو میارم که گفتم و سعی میکنم حالم رو بد نکنم تا در لحظات بعد درست ترر رفتار کنم .
حاالا با توجه به آموزشهای استاد و مدتها بودن من در سایت از رفتارهای درستم در این چند شب گدشته حرف میزنم من ۵شنبه شب در باع بودم و سفره شام برای بچه ها گداشتم به همراه مادر شوهر و خواهر شوهرم اما خودم اصلا گرسنه بودم و شام نخوردم این برای من یک رفتار عالی قدرتمندانه بود چون تا همین چند هفنه پیش همچین کاری محال ممکن بود حتی اگر سیر بودم مینشستم اما خیلی کم میخوردم حالا جرات کردم و گفتم وقتی گرسنه نیستم حتی اون کم رو هم نمیخورم و هیچ اتفاقی هم نمیفته و تازه وقتی این تصمیم رو گرفتم فرمولهای چاقی من اومد بالا که حالا که شام نخوردی پس از اون کیک کشمشی ها با چایی بخور و من باهاش لج نکردم یه تیکه بردم با چایی بخورم خداشاهده دو سه گاز زدم دیگه انگار اونم نخواستم دادم به همسرم و خوردنم رو ادامه ندادم وای در دور همی در باع باشی و سفره شام باشه و من نخورم خیلی کار قدرتمندانه ای کردم و خودم رو تحسین میکنم و همین دیشب بازم در جمع کلی افراد چاق و لاغر در باغ بودم بازم از پریشب که تونسته بودم در موقع سیری بر روی سفره نشینم خیلی لدت بردم و برخلاف هفته های قبل که مینشستم و کم میخوردم اما بازم چون سیر بودن ننشستم و نخوردم و بازم بسیار لذت بردم که توانایی تسلط خودم بر رفتارهام هی داره به مرور بهتر میشه و من بهتر عمل میکنم و خیلی خوشحالم که تونستم این تجربه های جدید رو هم داشته باشم که در فضا سبز باشم و در تفریح و دورهمی باشم و سفره هم انداخته باشن برای شام و من نشینم و شام نخورم چون سیرم واقعا احساس قدرت و توانایی بیشتری میکنم در مقابل مواد غدایی و احساس میکنم امیر اونها هستم و دقیقا یک فرد متناسب در جمع مثل من رفتار میکرد که میگفت سیرم و نمیتونم بخورم و شام نمیخورد و واقعا من از درون احساس تناسب میکنم .
اما در گذشته های نه چندان دور در تولد و در مهمانی های خانوادگی خودمون و یا در تفریحهای بیرون از خونه من پرخوری داشتم و بعدش هم ناراحت میشدم اتفاقا این فکر منفی هم برام میومد که انگار وقتی عدا رو میبینم اموزشها از یادم میره اما اون افکار مثبت ذهنم که در بالا گفتم قویتر و بلند تر بود و باعث میشد هیچ وقت از مسیر لاغری با ذهن دور نشم و اون رو رها نکنم و جا نزنم و یا لیز نخورم .
سلاملکم. دقیقا این فایل تجربه شخصی بنده هم هست. من در دوره تکرار سرزمین لاغرها هستم و به زودی حتما دوره پیشرفته رو شروع میکنم. این تابستون از پر استرس ترین تابستان هایی بود که من در کل زندگیم تجربه کردم. درگیری شخصی ،کاری، عاطفی و مسایل اسباب کشی و مالی باهم قاطی شد و من نمیدونستم با این حجم استرس چیکار کنم. رفتارهای من در اولین باری که دوره سرزمین لاغر ها رو شروع کرده بودم در ارتباط با غذا خیلی بهتر شده بود و واقعا رفتارهای سالمی در ارتباط با غذا پیدا کرده بودم. ولی با شنیدن کلی اخبار بد در ارتباط با زندگی شخصیم و کاریم چند بار رفتارهای خیلی بدی داشتم و یه بارم روی ترازو داشتم. باوجود اینکه حتی ترازو هم به ظاهر بد نبود اصلا ولی من آنقدر خودمو نمیبخشیدم که هی رفتارهام بدتر میشد. قبلا وقتی این اتفاق میافتاد سریع شل میشدم در اجرا و گوش کردن دوره. ولی یک جایی گفتم فدای سرم که رفتارم بده و تحت بدترین شرایط حتی روزایی که بد غذا خوردم ادامه دادم. و یادمه یه شب که خیلی حالم بد بود از خدا هدایت خواستم و بعدش نمیدونم چجوری به سرم زد چالش من اینو نخوردم رو شروع کردم (هدایت شدم) و واقعا نجات پیدا کردم.اگر در شرایط ناخوشایندی هستید، لازم میدونم چند تا نکته رو بگم بهتون.
۱. اولا فدای سرتون که رفتار بد داشتید. من حتی در بدترین شرایطم از یکی از دوستای لاغرم کمتر میخوردم.! آدمای لاغرم کم نمیخورن. به رفتار بدتون آنقدر قدرت ندید. چون خودش به خودی خود قدرتی نداره.
۲. خودتونو به خدا بسپرید و هدایت بخواید. خدا از ما محافظت میکنه. هممون وصلیم و خدا کمک و راهنمایی میفرسته .
۳. چالش من اینو نخوردم مکمل سرزمین لاغرهاست و اگر رفتاری دارین که باهاش مشکل دارین به نرم ترین شکل ممکن کمک میکنه. و دوباره به مسیر برمیگردین.
۴. به این فکر کنید که اول تا آخر داره زمان میگذره. اگر رها کنید فقط بدتر میشه همه چی. و مثلا شش ماه میگذره و بدتر از نقطه ی اول هستید. ولی اگر ادامه بدین حتی یه قدم ! دارید بهتر میشید. خلاصه هر رفتار بدی. فدای سرتون!
در نهایت برای همه ی دوستان و استاد عزیزم آرزوی بهترینها رو میکنم.