0

در جستجوی آرامش (تکمیلی ۳)

احساس آرامش
اندازه متن

همه انسانها در جستجوی موفقیت هستند و برای رسیدن به آن تلاش می کنند.

تصور ما این است که موفقیت در تحصیلات، کسب و کار، روابط و … منجر به احساس آرامش و احساس خوب زندگی کردن می شود درحالی که واقعا اینگونه نیست.

اخطاریه

در جستجوی موفقیت

به محض اینکه در دوران کودکی وارد مدرسه می شویم جنگ و ستیز برای موفقیت آغاز می شود. البته در ابتدا کسب نمرات خوب از نظر ما مهم و نشانه موفقیت نیست اما با اصرار و تاکید معلمین و خانواده باور می کنیم که کسب نمرات بالا نشانه موفقیت و تضمین کننده آینده ما خواهد بود.

از زمانی که وارد مدرسه شدم این عبارت را هر روز و شاید روزی چند بار می شنیدم:

درس بخون که به جایی برسی

نمی دانستم که قرار است به کجا برسم ولی می دانستم اگر درس نخوانم به هیچ کجا نمی رسم.

در هر مقطع تحصیلی این عبارت هم تغییراتی پیدا می کرد ولی همیشه همراه من بود.

  • درست بخون که بقیه عقب نمونی
  • درس بخون که آبرومون رو نبری
  • درس بخون که بتونی کار پیدا کنی
  • درس بخون که بهت زن بدن
  • درس بخون که جلوی بچه هات شرمنده نشی

انسان های زیادی سالهای زیادی از عمر خود را صرف موفقیت در درس خواندن، کسب مهارت، یافتن شغل عالی و … می کنند. بنابراین به طور طبیعی باید فردی که در جنبه های مختلف موفقیت هایی کسب کرده است در نهایت زندگی توام با احساس آرامش و احساس خوب داشته باشد اما چرا در اکثر موارد اینگونه نیست؟!

اگر پزشک، مهندس، کارخانه دار، معلم، استاد دانشگاه، وکیل، کاسب، دانشمند و …. باشید اما از زنده بودن و زندگی کردن لذت نبرید و احساس آرامش نداشته باشید، این همه تلاش و تمرکز برای کسب موفقیت چه فایده ای داشته است؟!

همه ما در کودکی زندگی سرشار از شادی و احساس آرامش را تجربه کرده ایم اما هرچه بزرگتر شدیم درگیر تلاش و کوشش برای موفقیت و اثبات ارزشمندی خود شدیم تا بتوانیم دوباره آن آرامش و شادی که از ابتدا داشتیم را به دست بیاوریم.

همه تلاش های روزمره ما در زندگی برای چیست؟ غیر از این است که می خواهیم به احساس آرامش برسیم؟

اگر در زندگی احساس آرامش و شادی نداشته باشیم چه اهمیتی دارد چقدر املاک و دارایی و پس انداز داشته باشیم؟! تا وقتی احساس آرامش نداشته باشیم نمی توانیم از دارای و امکانات خود استفاده کنیم.

در جستجوی احساس آرامش و شادی

سال های زیادی از زندگی ام درگیر مسائل و مشکلات مختلف بودم. از چاقی گرفته که از کودکی همراه همیشگی من بود تا مشکلات سلامتی، کار، شرایط مالی، روابط خانوادگی و … که به مرور به زندگی من اضافه می شدند.

زندگی توام با مسائل گوناگون سبب شده بود که آرزوی من در زندگی رسیدن به احساس آرامش باشد.

زمانی که ازدواج کردم و زندگی توام با مسائل مختلف در روابط را تجربه می کردم دوست داشتم در شرایطی باشم که احساس آرامش داشته باشم.

زمانی که در شرکت دولتی مشغول کار بودم و هر روز درگیر مسائل و مشکلات بودم، دوست داشتم کاری داشته باشم که در حین انجام آن احساس آرامش داشته باشم.

زمانی که در کسب و کار آزاد هر روز درگیر مسائل چک و بدهکاری و طلبکاری و … بودم دوست داشم در شرایطی باشم که آرامش داشته باشم.

در هر جنبه از زندگی ام نیاز به احساس آرامش داشتم.

آن زمان تصور من این بود که اگر خانواده ثروتمندی داشتم که به اندازه کافی پول در اختیار من قرار می دادند می توانستم احساس آرامش در زندگی داشته باشم.

همچنین فکر می کردم اگر مدرک تصحیلی بالایی داشتم یا کسب و کار موفقی داشتم یا با فرد دیگری ازدواج کرده بودم قطعا می توانستم در زندگی احساس آرامش داشته باشم.

این طریق زندگی که احساس می کردم هر روز زندگی من آشفته تر می شود تا سن سی و چند سالگی ادامه داشت تا به لطف خداوند به مسیر تغییر زندگی هدایت شدم.

در همان ماه های اول به این درک رسیدم که تلاش برای رسیدن به پول بیشتر، ماشین بهتر،‌ خانه بزرگتر و … نمی تواند منجر به داشتن احساس آرامش در زندگی شود. چون در همان شرایطی که از همه چیز ناراضی بودم بالاخره یه چیزهایی داشتم که قبلا نداشته بودم ولی داشتن همان ها هم باعث ایجاد احساس آرامش در من نشده بود.

بنابراین تعریف من از خوشبختی به شکل کلی تغییر پیدا کرد و از آنچه فکر می کردم اگر خانه و پول و ماشین و … داشته باشم احساس خوشبختی در زندگی خواهم داشت به این نگرش که اگر من در زندگی آرامش داشته باشم احساس خوشبختی خواهم داشت تغییر پیدا کرد.

احساس آرامش

چرا احساس آرامش ندارم

بعد از اینکه مطمئن شدم تنها راه رسیدن به احساس خوشبختی داشتن آرامش است این موضوع برای جالب شد که چرا در زندگی آرامش ندارم؟!

سی و چند سال از عمر من گذشته بود و بالاخره یه چیزهایی در زندگی کسب کرده بودم.

مدرک تحصیلی، مهارت های زندگی و شغلی، ازدواج کرده بودم، بچه داشتم، مغازه داشتم، سرمایه داشتم اما چرا با همه این ها آرامش نداشتم؟!

رسیدن جواب این سوال که چرا احساس آرامش ندارم برای من خیلی مهم شده بود بنابراین سعی کردم مطالب و محتوایی را دنبال کنم که در جهت رسیدن به آرامش باشد.

در ابتدا تصور می کردم اگر به مقدار مشخصی از پول یا دارایی برسم بعد از آن احساس آرامش در زندگی خواهم داشت اما متوجه شدم که این نگرش صحیح نیست چون هم خودم در طی چند سال کار و زندگی چیزهایی در زندگی ام اضافه شده بود و هم در افرادی که خیلی از من بیشتر داشتند می دیدم که همچنان احساس آرامش ندارند.

مواجه شدن با افرادی که از نظر دارایی و ثروت خیلی فراتر از آرزوی من بودند اما در صحبت هایشان اعلام می کردند که آرزوی آنها آرامش داشتن در زندگی است برای من واضح کرد که دارایی و پول و … در نهایت نمی تواند منجر به آرامش شود.

بنابراین به دنبال پیدا کردن عامل اصلی رسیدن به آرامش بودم. از طرفی برای من جالب بود که همه انسانها در کودکی سرشار از احساس آرامش هستند پس چرا هرچه بزرگتر می شوند بیشتر احساس می کنند که آرامش ندارند و آرزوی آنها رسیدن به آرامش است؟!

نکته جالب توجه اینکه بیشتر انسانها در جستجوی آرامشی هستند که زمانی سرشار از آن بوده اند اما اکنون هرچه به دنبال آن می گردند ظاهرا پیدا شدنی و دست یافتنی نیست.

به این درک رسیدم که اگر هرآنچه به دنبال آن هستیم ولی هرگز پیدا نمی شود به این دلیل است که اصلا گم نشده است که از طریق جستجوی ما پیدا شود.

این نگرش که انسان در جستجوی احساس آرامش در لابلای مسائل دنیاست نگرش اشتباهی است که هرگز به نتیجه نخواهد رسید.

دقیقا مشابه موضوع لاغری که همه افراد چاق جهان سالهای زیادی از زندگی خود را در جستجوی راه و روشی برای لاغری هستند چون تصور می کنند لاغری را از دست داده اند اما هرگز لاغری را پیدا نمی کنند و لاغر نمی شوند به این دلیل که آنها به اشتباه‌ تصور می کنند که باید لاغری را پیدا کنند.

درحالی که لاغری در وجود آنها از قبل بوده است و فقط شکل گیری مانعی به اسم چاقی در برابر لاغری سبب شده است که آنها از لاغری محروم و به چاقی مبتلا شوند.

در مورد آرامش در زندگی هم دقیقا به همین شکل است و ما به دلیل شکل گیری مانع در برابر آرامش ذهنی خود را از آن محروم کرده و به تنش و اضطراب گرفتار شده ایم و اکنون هرچه به دنبال احساس آرامش در دنیای پیرامون خود می گردیم هیچ نشانی از آن یافت نمی کنیم.

همه تلاش های ما برای رسیدن به درآمد بیشتر، ماشین بهتر، خونه بزرگتر و … فقط برای چند ساعت یا چند روز می تواند باعث بهبود روحیه و احساس شادی ما در زندگی شود و پس از مدت کوتاهی دوباره به همان شرایط احساسی قبل برمی گردیم.

دقیقا مشابه تلاش های ما برای لاغر شدن از طریق رژیم گرفتن و ورزش کردن و … که در نهایت برای مدت کوتاهی منجر به لاغری نسبی در ما می شد اما دوباره به شرایط قبل بر می گشتیم.

در موضوع شرایط جسمی شکل گیری مجموعه از افکار چاق کننده در ذهن منجر به از دست رفتن تناسب جسمی و گرفتار شدن به چاقی می شود.

در موضوع شرایط احساس آرامش شکل گیری مجموعه ای از افکار منفی در ذهن منجر به از دست رفتن احساس شادی و آرامش درونی در انسان می شود.

نکته حائز اهمیت اینکه در بحث چاقی تنوع افکار چاق کننده مربوط به مواد غذایی، عوامل چاقی و … است اما در بحث نداشتن آرامش در زندگی تنوع افکار منفی به بی نهایت شکل ممکن می باشد.

بنابراین عامل اصلی سلب آرامش در زندگی افکاری است که در طی زندگی کردن وارد مخزن ذهن می شود.

برخی افکار وقتی وارد ذهن می شوند ماندگار هستند و تبدیل به نگرش ما در زندگی می شوند.

برخی افکار گذرا هستند و مربوط به مقطع خاصی از زندگی هستند و فقط مدت مشخصی بر ما تاثیر می گذارند.

برخی از افکار هم هرگز هنوز به تجربه زندگی ما تبدیل نشده اند اما همیشه در ذهن ما وجود دارند و موجب سلب آرامش ما می شوند.

اینکه بخواهیم افکاری که باعث سلب آرامش ما می شوند را شناسایی و از ذهن خود حذف کنیم کار غیرممکنی است چون در طی زندگی روزمره به طور پیوسته ما در معرض ورود افکار به ذهن خود هستیم و هرگز نمی توانیم جلوی ورود افکار به ذهن خود را بگیریم.

انسان تا وقتی زنده است در معرض ورود افکار به ذهنش می باشد بنابراین این نگرش که چگونه از ورود افکار به ذهن خود جلوگیری کنیم عملا غیرممکن است.

تنها راه حل رهایی از شر افکار و تجربه آرامش پایدار در زندگی یادگیری مهارت فکر نکردن است.

به این شکل که افکار در ذهن ما وجود دارند اما ما می توانیم از آنها استفاده نکنیم.

به اندازه ای که در زندگی بتوانیم از افکار خود استفاده نکنیم یا کمتر فکر کنیم به شکل خودبخودی آرامش را در زندگی تجربه خواهیم کرد.

اخطار

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.48 از 60 رای

https://tanasobefekri.net/?p=42957
29 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار زهره
      1403/01/18 12:32
      مدت عضویت: 500 روز
      امتیاز کاربر: 10070 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 877 کلمه

      به نام هستی بخش وآرام کننده دلها 😇🙏

      باسلام به استاد عزیزم و دوستان گلم 🙋‍♀️❤🌹

      دوره تکمیلی ۳

      چرا آرامش نداریم 🤔؟ وقتی به این جمله توجه کردم که چرا آرامش ندارم اولین چیزی که بهم الهام شد ترس ها بود افکاری که دامن میزنن به ترسهام از آینده ودومین چیز غم های گذشته ام بود ولی چیز از  زمان حال در ذهنم مرور نشد هیچ حس بدی ازبودن در حال  نداشتم چون وقتی در حال هستم به بی فکری میرسم ودلیل آرامش در زندگی فقط بی فکری هستش واقع استاد شما این موضوع رو چقدر عالی توضیح دادید بله من هم در گذشته وقتی به مسافرت میرفتم خیلی احساس خوبی داشتم وبا خودم می گفتم وقتی از شهر مون خارج میشم  به آرامش میرسم چون از مشکلات وافکار خلاص میشدم او زمان به این شدت درک نداشتم ولی می فهمیدم وقتی از خونه دور میشدم به آرامش می رسیدم ودر باره آینده هیچ ترس و نگرانی نداشتم وبه محض رسیدن به خونه تمام افکار بیمار گونه هجوم می آورد من قبلا خیلی نگران آینده فرزندم بودم ومی گفتم ما باید برای آینده اون کاری انجام بدیم وچون از دستم کاری هم بر نمی آمد خیلی ذهنم درگیر بود توجه زیادی به اعمال پسرم داشتم وخیلی کنترلش میکردم  همش ذهن منفی بافم بامن بود وقتی پسرم می رفت شهر دیگه خونه پدر بزرگش توی اون چند روز آنقدر به آرامش می رسیدم و انگار بار مسئولیتش از دوشم برداشته میشد چون توجهام از رو برداشته بودم وبه آرامش،می رسیدم خدا رو شکر می کنم توی این چند سال از طریق اساتید مختلف وکتاب های مفید که در مسیر درست آگاهی ها قرارگرفتم دیگه خیلی بهتر شدم از ترس وغمها رها شدم واین کار رو باید بهتر انجام بدم 

      و چند ماهی هست که با سایت استاد عزیزم آشنا شدم مطالب رو خیلی بهتر توضیح میدن وبا تمام وجودم از استاد سپاس گذارم که رسیدن به آرامش رو چقدر عالی و قابل درک تر توضیح دادن و راه کار، رسیدن به آرامش رو به ما گفتن و اون بی فکری هست ،زمانی که افکار هجوم میارن باید آگاهان متوقف کنیم وبه هیچ چیز فکر نکنیم حالا برای مقابله با هجوم افکار باید مراقب ورودی های ذهنمون  باشیم  تا کمتر فکر کنیم ،دلیل فکر های ما بیشتر به خاطر گذشته و آینده هستش وما از زمان حال غافل هستیم .استاد وقتی سوال کردید زهره بودن  چه حسی داره ؟ من ناگهان گفتم هیچ حسی ندارم چون در اون لحظه در حال بودم و اصلا فکر نکردم چقدر خوبه که در آرامش باشی واز زندگی کردن در لحظه لذت ببری هر زمان که حس خوب تجربه میکنم با بی فکری همراه بوده یعنی در اون لحظه به هیچی فکر نمی کنم وبه محض این که حسم بد میشه میفهم چند لحظه قبلش افکاری در ذهنم در حال مرور   بودن ومن هم ادامه دادم برای رها شدن از حس بد باید سریع جلوی فکر کردن رو بگیرم وبا این جمله آیا این فکر سودی برام داره یا نه ؟اون وقت که فکر رو رها می کنم 

       من فکر می کردم خدا از من دور هستش ولی در وجود من هستش چون افکار پراکنده داشتم در صورتی که خدا نزدیک من بوده وخدا هیچ تغییر نمی کنه وخدا در وجودم من است و وقتی این مطالب رو می خونم دیگه افکارم پر آکنده نیست و کمتر فکر می کنم بیشتر خدا رو حس می کنم پس مقصر خودم هستم با افکار پراکنده توجه ام به زمان حال کمترکردم وازآرامشم دور شدم وتوجه به اصلم وخدا درون کمتر شده بود

      فکر انسان رو کنترل می کنه وما اگر فکر نکنیم به پوچی می رسیم و وحشت داریم وبه همین خاطر دنبال اینستا  وغیره می رویم چون انسان عاشق فکر کردن هستش فکر یا از گذشته هست ویا از آینده است  پس برای رسیدن به آرامش باید افکارمون کنترل کنیم باید کنترل ذهن رو یاد گرفته و عمل کنیم 

      من اکنون در حال وارد کردن مطالب مفید در ذهنم هستم تا اگر عاشق فکر کردن هستم در باره آگاههی هام فکر کنم 

      هر چقدر کمتر فکر کنم آرامش بهتری دارم 

      فکر یا از آینده یا از گذشته است زمان حال فکری نداره پس باید در حال زندگی کنم در سکوت و آرامش باشم 

      در قرآن گفته شده مومن کسی هست که نه ترس داره نه غم 

      چون به گذشته وآینده توجه نمی کنه ودر حال زندگی می کنه چون همه چیز رو به خدا سپرده و چون خدا رو در وجودش حس می کنه واحساس قدرت داره  واصلافکر نمی کنه 

      اگر بتونیم کمتر فکر کنیم حالمون بهتر میشه 

      خدایا تو یاری دهنده هستی خودت به من کمک کن تا بهتر عمل کنم به آگاهی های ناب 🙏🏻🙏🏻🙏🏻😇

      ماگیرنده هستیم و روی هر چیزی تنظیم شویم از همون نوع رو جذب می کنیم ومن در زندگی تعیین می کنم چه موجی رو جذب کنم ونیاز به آگاهی دارم بنابرین باید یاد بگیریم که فکر های مناسب رو دنبال کنیم

      وجود ما و جسم ما تحت کنترل ذهنمون وافکارمون است 

      فکر هیچ شکلی نداره ودر مغز ذخیره نمیشه در بیرون از ما ذخیره میشن ودر همه جا با هامون هستش پس باید کم تر به گذشته و آینده فکر کنم هر چقدر افکاری که مشکل ساز هستن رو رها کنی زندگیم روان تر پیش میره 

      استاد با تمام وجودم سپاس گذارم خیلی عالی آگاهی ها رو بیان کرده وبا دادن راه کار برامون قابل درک تر وقابل عمل کردن شد  🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤🥰

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم