0

من به قدرت تغییر ذهن خود ایمان دارم (قدم ۲۰)

تغییر ذهن
اندازه متن

انسان ها در مدت زندگی خود تلاش زیادی برای تغییر شرایط زندگی شان انجام می دهند. اما بیشتر آنها نتیجه قابل توجهی کسب نمی کنند.

این به آن دلیل نیست که آنها استعداد یا توانایی یا شانس کمتری دارند بلکه به این دلیل است که تلاش آنها برای تغییر شرایط زندگی منجر به تغییر ذهن شان نمی شود.

اخطاریه

قدرت تغییر ذهن

شما می توانید مدل موهایتان را عوض کنید.

رنگ و نوع لباستان را تغییر دهید.

محل سکونت خودتان را تغییر دهید.

حتی می توانید از همسر خود جدا شده و با فرد دیگری وارد رابطه شوید.

همچنین می توانید از شغل فعلی خود استعفا داده و وارد شغل جدیدی شوید.

حتی می توانید دعاهای جدید و روش های متفاوتی برای ارتباط با خداوند به کار بگیرید.

اما فارغ از تمام تغییراتی که در نحوه عملکرد خود در زندگی ایجاد می کنید، تا وقتی محتوای ذهن تان و نحوه استفاده از قدرت ذهن خود را تغییر ندهید، همان شرایط قبلی را بارها و بارها تجربه خواهید کرد.

شما توانسته اید همه چیز را در بیرون از خودتان تغییر دهید اما هیچ تغییری در درونتان ایجاد نکرده اید، بنابراین طی مدت کوتاهی بیرون شما، مجدداً بر اساس درون شما تغییر خواهد کرد و همان شرایط قبلی دوباره تکرار خواهد شد.

بسیاری از انسانها بارها محل کار خود را تغییر داده اند اما همچنان از شرایط کاری خود راضی نیستند.

بسیاری از انسانها بارها کسب و کار خود را تغییر داده اند اما همچنان از وضعیت کسب و کارشان راضی نیستند.

حتی افراد زیادی دو یا سه بار از همسر خود جدا شده و با فرد دیگری ازدواج کرده اند اما همچنان در شرایط نامناسب عاطفی به سر می برند.

تلاش شما برای تغییر دادن شرایط پیرامونتان در بهترین حالت می تواند برای شما پاداش و نتایجی به ارمغان بیاورد که از طرف انسان دیگری به شما داده شده است.

  • اگر شما مدت ها تلاش کنید تا نظر رئیستان را نسبت به خود تغییر دهید در نهایت او به شما چند ساعت اضافه کار پاداش خواهد داد یا مقدار اندکی حقوق شما را افزایش می دهد.
  • اگر شما مدت ها تلاش کنید تا رضایت همسرتان را جلب کنید در نهایت او با هدیه ای کوچک یا چند بار تشکر کردن پاداش شما را خواهد داد.
  • اگر سال های زیادی از عمر خود را صرف خدمت رسانی به دیگران کنید در بهترین حالت آنها از شما تشکر خواهند کرد و چند لحظه بعد تاثیر آن از ذهن آنها و شما پاک خواهد شد.

اما اگر به جای تمرکز بر تغییر شرایط پیرامون تان بر تغییر ذهن تان متمرکز شوید، پاداش دریافتی شما از سوی خداوند خواهد بود. آنچه از دست خداوند دریافت خواهید کرد فراتر از انتظارتان خواهد بود و هیچ شباهتی به دریافت های زمینی شما نخواهد داشت.

تغییر ذهن

مواردی که باید تغییر کنند

تاحالا سعی کرده اید موضوعی تکراری را در زندگی تان تغییر دهید؟!

شاید جزء افرادی هستید که هر چند روز یکبار انگشترتان را گم می کنید، یا کیف پول تان گم می شود یا کارت های بانکی تان را در محل خرید جا می گذارید.

هربار که این اتفاق رخ می دهد انرژی زیادی از شما به شکل استرس و اعصاب خوردی برای پیدا کردن گم شده تان تلف می شود.

نگرش شما درباره این اتفاقات تکراری چیست؟

  • شانس ندارید؟
  • خوب گم شده دیگه چیکار میشه کرد؟!
  • من که نمی خواستم گم بشه، ولی نمی دونم چرا هرچی حواسم رو جمع می کنم بازم گم میشه!

این یک نگرش و عادت در ذهن شماست که هربار به شکلی جدید یا تکرای اجرا می شود و به شما آسیب می رساند اما شاید نمی دانستید که این یک نگرش ذهنی تکرار شونده است که می توانید آن را تغییر دهید.

این فرمول ذهنی با جمع کردن حواستان برای گم نکردن اشیاء تغییر نخواهد کرد، با مقصر کردن دیگران که حواس شما را پرت کرده اند برطرف نخواهد شد. این فرمول ذهنی فقط با تغییر ذهن شما درباره طبیعی بودن گم شدن وسایل تغییر خواهد کرد.

  • شاید عادت کرده اید که وقتی حرفی به شما زده می شود که خوشتان نمی آید از شدن فشار عصبی گریه کنید. خیلی ها عقیده دارند بخاطر اینکه نمی توانند پاسخ فرد را بدهند یا اینکه فشار عصبی را درون خودشان می ریزند گریه می کنند.

به هیچ وجه اینگونه نیست. بلکه این یک برنامه در ذهن شماست که بر اثر نگرش هایی مانند ضعیف بودن، مورد ظلم قرار گرفتن، بی کس بودن، غریب بودن و … در شما ایجاد شده.

عادت گریه کردن را به سادگی می تونید با تغییر ذهن تان تغییر دهید و تصمیم بگیرید در برابر حرف دیگران گریه نکنید. تازه به جای گریه کردن می توانید این تغییر ذهن را ایجاد کنید که لبخند بزنید و با آرامش آن موضوع را رها کنید.

فردی را می شناسم که هر روز موقع صرف ناهار، غذا در گلویش گیر می کند و نیاز به خوردن آب دارد اما آب سر سفره نیست. او با عجله از اطرافیانش درخواست آب می کند و تقریبا هر روز از اینکه آنها سریع عمل نمی کنند عصبانی شده و برخورد نامناسبی بین او و دیگران شکل می گیرد.

چه چیزی باعث می شود به مدت ۳۰ سال، هر روز به خوردن آب همراه با غذا خوردن نیاز پیدا کنید اما نتوانید این عادت را در خودتان ایجاد کنید که قبل از شروع کردن به غذا خوردن برای خودتان یک لیوان آب در نظر بگیرید؟!

چرا یک مساله ساده باید سی سال باعث ناراحتی شما شود اما هرگز به فکر راه حل برای آن نباشید؟!

اینها همه نگرش های ذهنی هستند و انسان از ارتباط بین نگرش های ذهنی و مسائل زندگی و لزوم بررسی محتوای‌ ذهن خود اطلاع و آگاهی ندارد.

تغییر ذهن

ارتباط نگرش های ذهنی و اتفاقات زندگی

هر نگرشی در ذهن شما عکس العملی در دنیای بیرون ایجاد خواهد کرد.

خداوند در قرآن به نتیجه اعمال اشاره کرده است. بارها توصیه کرده است که عمل صالح انجام دهید ولی نگفته است عمل صالح چه عملی است؟!

عمل صالح حرکتی نیست که بر مبنای الگوهای مذهبی یا فرهنگی انجام دهید و خوشحال باشید که عمل صالح انجام داده اید بلکه عملی که بر مبنای نگرش صحیح انجام شود عمل صالح است.

نتیجه عمل فردی که عقیده دارد همه انسانها ارزشمند و لایق محبت هستند و با این نگرش به انسان های نیازمند کمک می کند با نتیجه عمل فردی که عقیده دارد برای رهایی از ۷۰ نوع بلای آسمانی باید به دیگران کمک کند تفاوت بسیار زیادی دارد.

هر دو کمک می کنند اما این کجا و آن کجا.

حضرت ابراهیم در گفتگو با خداوند در قرآن عرض می کند:

پروردگارا، بی‌گمان تو آنچه را که پنهان می‌داریم و آنچه را که آشکار می‌سازیم می‌دانی، و چیزی در زمین و در آسمان بر خدا پوشیده نمی‌ماند.

(سوره ابراهیم آیه ۳۸)

از آنجا که میزان اعمالی که ما در زندگی انجام می دهیم در مقایسه با افکاری که در ذهن خود مرور می کنیم بسیار ناچیز است بنابراین شرایط کلی و سرنوشت زندگی ما بر اساس افکاری که در ذهن خود مرور می کنیم رقم خواهد خورد نه اعمالی که انجام می دهیم.

هر نگرشی در ذهن تان ایجاد کنید نتیجه ای در بیرون از شما به ارمغان می آورد. اما به این دلیل که ناآگاهانه نگرش ها در ذهن ما ایجاد می شوند تصور می کنیم که شرایطی که در زندگی تجربه می کنیم هیچ ربطی به ما ندارد و تماما بخاطر شرایط و جبر زندگی است.

به همین دلیل است که اکثر انسانها دیگران را مقصر زندگی خود می دانند یا برخی شرایط خود در زندگی را خواست خداوند یا به دلیل اوضاع و شرایط زمانه می دانند و به همین دلیل هرگز برای تغییر شرایط خود اقدام نمی کنند چون نمی دانند که آنچه در زندگی شان تجربه می کنند بخاطر نگرش های ذهنی آنهاست و به همین دلیل عقیده ای به تغییر ذهن برای تغییر زندگی ندارند.

تغییر ذهن

چرا تغییر کردن سخت است

یکی از نگرش های مذهنی در ذهن ما این است که نتیجه اعمال خود در دنیای مادی را در دنیای پس از مرگ تجربه خواهیم کرد در صوتی که خداوند در قرآن کریم به نتیجه اعمال در دنیا و آخرت اشاره کرده است.

در حقیقت ما در دنیای مادی پاداش یا عذاب نگرش های خود را تجربه می کنیم.

اگر نگرش اشتباهی در ذهن تان مرور کردید یا عمل نادرستی را انجام دادید و اتفاقی برای شما نیافتاد به این معنی نیست که جهان بی نظم است یا خداوند خوابش گرفته بلکه شما مورد عفو و لطف خداوند قرار گرفته اید.

اما زمانی که میزان تکرار افکار یا اعمال اشتباه به حد نصاب تجربه عذاب برسید دیگر هیچ قدرتی نمی تواند مانع تجربه عذاب الهی شود.

هنگامی که وقت مجازات فرا رسد اگر آنقدر دعا کنید که لب هایتان خشک شود یا به قدری گریه کنید که چشمانتان سفید شود باز هم تغییری در عذاب الهی ایجاد نخواهد شد.

به داستان حضرت یعقوب مراجعه کنید تا واکنش خداوند به افکار و نگرش های انسان را بهتر درک کنید و بدانید که خداوند تفاوتی بین پیامبران و سایر انسانها قائل نیست.

وقتی مجازات فرا برسد تا وقتی اصلاح نشوید ادامه خواهد داشت همانطور که برای حضرت یعقوب سالها مجازات ادامه پیدا کرد.

بسیاری از ما این تجربه را داریم که وقتی دچار مشکل یا مساله ای می شویم مدت ها گرفتار آن مساله باقی می مانیم. به هر دری می زنیم تغییری در شرایط ایجاد نمی شود.

این ثبات در نتیجه به خواست خداوند ارتباط ندارد بلکه به این دلیل است که ما هنوز اصلاح نشده ایم و تغییر ذهن انجام نشده است.

برای تغییر نتیجه زندگی باید نگرش و افکاری که در ذهن خود دارید را اصلاح کنید تا نتیجه زندگی شما تغییر کند.

به همین دلیل است که بارها درباره رنج آور بودن تغییر ذهن توضیح داده ام.

زمانی که درگیر چاقی هستید و قصد تغییر ذهن و اصلاح کردن نگرش های خود را دارید قطعا کار سختی است چون همزمان با تحمل درد و رنج چاقی باید بر اصلاح نگرشهای خود متمرکز شوید.

فردی که رابطه اش با همسرش مخدوش است و می خواهد از طریق تغییر ذهن و اصلاح نگرشهای خود رابطه اش را التیام بخشید کار ساده ای در پیش ندارد. چون همزمان با اینکه فرد در تلاش برای تغییر نگرش هایش است برخوردهای نامناسب از طرف همسرش همچنان وجود دارد ولی راهی دیگر برای تغییر ذهن و ایجاد تغییر بنیادی در شرایطی زندگی وجود ندارد.

به همین دلیل است که خداوند همیشه به صابرین وعده پاداش های عظیم داده است. صابرین افرادی نیستند که سالها رنج و سختی را تحمل می کنند و هیچ اقدامی برای تغییر ذهن و نگرش خود نمی کنند، آنها تا ابد در رنج و سختی باقی می مانند.

صابرین افرادی هستند که وقتی مصیبتی به آنها وارد می شود خود را به خداوند می سپارند و با صبر کردن و حفظ آرامش برای تغییر ذهن و نگرش های خود اقدام می کنند.

شاید به نظر دردناک باشه ولی وقتی بر تصمیم خود ثابت قدم باشید بعد از مدتی که از شرایط دردناک خارج می شوید شکرگزار خداوند خواهید بود که به واسطه آن شرایط شما را وادار به تغییر ذهن و تجربه مرحله جدیدی از زندگی تان هدایت کرده است.

تغییر ذهن

علت تداوم شرایط نامناسب

نکته بسیار مهم درباره تداوم داشتن شرایط نامناسب این است که افراد به خاطر علاقه شان به آن شرایط نمی خواهند تغییر کنند.

افرادی سالهاست درگیر بیماری هستند و با تمام تلاشی که انجام می دهند اما سلامت نمی شوند. این بخاطر نقص در جسم آنها نیست بلکه به خاطر علاقه شان به بیماری برای استفاده از آن برای جلب توجه و دریافت حس دلسوزی اطرافیان است.

اگر واقعا دوست دارید از بیماری خلاص شوید از تغییر ذهن تان درباره بیماری باید شروع کنید. هرگز نباید درباره آن با دیگران درباره بیماری، روند درمان یا نتیجه تلاش های خود صحبت کنید. هرچقدر ذهن های بیشتری از بیماری شما اطلاع پیدا کنند روند سلامتی خود را پیچیده‌تر خواهید کرد.

خیلی ها دوست دارند بیمار باشند تا به واسطه بیماری مسئولیت شرایط زندگی خودشان را به گردن دیگران یا حتی خداوند قرار دهند که برای او بیماری را در نظر گرفته است و اکنون او در این شرایط است.

افراد زیادی بیماری خودشان را به دلیل ارثی بودن آن می دانند. چون پدرم، مادرم، مادربزرگم و … به این بیماری دچار شده اند.

هرگز بیماری ارثی نیست.

اگر شما سالم به دنیا آمده اید و بعد از سالها بیمار شده اید به خاطر ارثی یا ژنتیکی بودن بیماری نیست به خاطر آگاهی است که درباره بیماری در ذهن خود ذخیره کرده اید. شما انتظار آن بیماری را داشته اید و اکنون به انتظار شما پاسخ داده شده است.

نگرش و الگوی ذهنی مهمترین عامل شکل گیری شرایط شما در زندگی است.

افراد زیادی هنگام گفتگو کردن با دیگران زمانی که آنها درباره وضعیت نامناسب خود صحبت می کنند، نیز سعی می کنند با شرح وقایع غیرواقعی اثبات کنند که من هم شرایط نامساعدی را تجربه می کنم.

افرادی سالهاست درگیر رابطه نامناسب هستند و به ظاهر تلاش می کنند تا راه حل مناسبی پیدا کنند اما هرگز موفق به رهایی از آن شرایط نیستند نه به این دلیل که خداوند سرنوشت آنها را در رنج و سختی قرار داده است بلکه به این دلیل است که آنها به این شرایط علاقمند هستند و به این طریق حس مظلوم بودن و ترحم دیگران را به خود جلب می کنند.

بسیاری از انسانها روزانه در حال تولید انرژی منفی به خاطر صحبت درباره موضوعاتی هستند که هیچ اهمیتی ندارد اما نمی دانند که چه می کنند!

صحبت درباره بیماری دیگران، صحبت درباره شرایط دیگران، صحبت درباره اتفاقی که برای دیگران رخ داده است، صحبت درباره اختلاف دیگران.

شاید این نگرش در ذهن شما مرور شود که اگر نسبت به دیگران بی تفاوت باشیم پس مهر و عطوفت انسانی چه می شود؟ مگر می شود آدم بی خیال زندگی کند؟!

مهربانی و انسانیت را باید در عمل تجربه کرد نه در حرف.

اگر می توانید به انسانی کمک کنید حتما اقدام کنید بسیار پسندیده است. اما اگر نمی توانید کمک کنید بهتر است درباره آن صحبت نکنید چون نه تنها به او کمک نخواهید کرد بلکه خودتان را هم به وضعیت آن فرد گرفتار خواهید کرد.

تغییر ذهن

اهمیت در صلح بودن

اگر با فردی به مشکل برخورده اید هرگز درباره اختلاف خود با دیگران صحبت نکنید. حتی با خودتان هم درباره آن فکر نکنید.

تا می توانید با همه انسانها در صلح باشید. این به آن معنی نیست که موظف هستید با همه انسانها رابطه داشته باشید. بلکه به این معنی است که نباید در وجود خود نسبت به انسانها خشم و کینه داشته باشید.

شما حق دارید انتخاب کنید که با چه افرادی رابطه و گفتگو کنید اما حق ندارید نسبت به انسانها خشم و کینه داشته باشید نه به این دلیل که آنها انسان های موجهی هستند بلکه به این دلیل که خداوند به آنها اجازه زندگی و حضور در دنیا را داده است بنابراین خشم و کینه از انسانها به منزله خشم و کینه از خداوند است که بانی حضور آنها در دنیاست.

  • فردی که در وجودش کینه و نفرت دارد نمی تواند رابطه مناسب و آرامش بخشی با خداوند داشته باشد.
  • خداوند در جایی که کینه، نفرت و خشم وجود داشته باشد حضور ندارد.
  • وقتی از مردم نفرت دارید روی رابطه خود با خداوند کار نکنید چون نتیجه ای در بر نخواهد داشت.
  • چطور می توانید خدایی که نمی بینید را دوست داشته باشید درحالی که از انسان هایی که هر روز می بینید متنفر هستید.
  • آنچه را می بینید تجلی خداست. تنفر از مخلوق تنفر از خالق را در وجودتان گسترش می دهد.

بنابراین سعی کنید تا می توانید مخزن ذهن خود را از کینه و نفرت و خاطرات رفتار و حرف های دیگران خالی کنید. رهایی از خشم و کینه یکی از تاثیرگذارترین اقدامات برای تغییر ذهن است.

تغییر ذهن

وابسته شرایط خود نباشید

برای رهایی از هر شرایطی باید وابستگی های خود به آن شرایط را رها کنید.

صحبت کردن درباره آن شرایط با دیگران نشانه علاقمندی شما به آن شرایط است.

مرور افکار در ذهنتان درباره آن شرایط نشانه علاقه شما و وابستگی به آن شرایط است.

غصه خوردن، تنفر ورزیدن، خشمگین شدن و … نشانه علاقه شما و وابستگی به آن شرایط می باشد.

به این آیه در قرآن توجه کنید:

از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.

(سوره اسرا آیه ۳۶)

آنچه می شنوید، آنچه می گویید و به آنچه فکر می کنید در زندگی شما تاثیرگذارند.

اینها مهمترین موضوعات در تعیین سرنوشت ما در زندگی است که هیچ اهمیتی به آنها داده نشده و هیچ آموزشی درباره چگونه استفاده کردن از کلام و افکار به ما داده نشده است.

از کلام و افکارتان برای تداوم وابستگی با شرایطی که در آن هستید استفاده نکنید.

از مرور خاطرات مربوط به برخوردهایی که موجب رنجش شما شده است خودداری کنید. تکرار خاطرات مانند این است که یک تصویر را در دستگاه کپی قرار دهید و تعداد زیادی از روی آن کپی کنید.

بسیاری از انسان ها از یک رفتار یا برخورد از طریق مرور کردن خاطرات کپی های زیادی ایجاد می کنند و به همین دلیل هرچه از زمان وقوع آن اتفاق می گذرد به جای اینکه به فراموشی سپرده شود بر کینه و خشم و ناراحتی آنها افزوده می شود.

صحبت کردن درباره هرآنچه مورد رضایت شما نیست مانند کپی گرفتن از آن در ذهنتان است.

تا می توانید از وقایع و اتفاقاتی که در زندگی تجربه کرده اید و مورد رضایت شما نبوده اند کپی تهیه نکنید. کاری که عموما انجام می دهیم.

در مقابل تا می توانید از خاطرات خوب و شرایط مناسب در زندگی تان از طریق مرور خاطرات و صحبت کردن درباره آنها کپی بگیرید. به این ترتیب مخزن ذهن خود را پر از فرمول های خوش احساس خواهید کرد کاری که عموما انجام نمی دهیم.

تغییر ذهن

گناهان مرئی و نامرئی

همیشه تمرکز آموزش ها، امر به معروف ها و … بر رفتار و مواردی است که با چشم دیده می شود.

همیشه به ما درباره نجوه لباس پوشیدن، مدل مو، رنگ ناخن، آرایش و …. تذکر داده شده است اما هرگز درباره افکاری که در ذهن ما مرور می شود توضیحی به ما داده نشده است چون افکار و نگرش های ما توسط افراد قابل دیدن نیست.

همیشه درباره گناهان مرئی مانند دروغ، غیبت، آرایش، مو، لباس و .. صحبت شده است و هیچوقت درباره گناهان نامرئی توضیحی داده نشده است.

اینکه از دیگران متنفر باشید گناه نامرئی است.

اینکه حسرت داشته باشید، کینه داشته باشید، خودسرزنشی داشته باشید، قضاوت کنید و … انواع گناهان نامرئی هستند که نه دیده می شوند و نه شنیده می شوند اما به وفور در ذهن ما وجود دارند.

  • چرا وقتی فردی وارد مکانی که شما حضور دارید می شود نگاه شما و احساس شما تغییر می کند؟ حضور آن فرد چه چیزی را در وجود شما شعله ور می کند؟
  • چرا وقتی همسر شما دیر می کند یا جواب تلفن را نمی دهد افکار و نگرش های منفی در ذهن تان مرور می شود؟!
  • چرا وقتی فرزند شما دیر می کند انواع افکار منفی درباره اتفاقات ناگوار برای فرزندتان در ذهن شما مرور می شود؟!

اینها گناهان نامرئی است که در اثر تکرار افکار و نگرش های نامناسب در وجود ما شکل گرفته اند و کسی به آنها اهمیت نمی دهد.

بسیاری از انسانها ظاهری متفاوت با باطن و درون خود دارند و به همین دلیل در حالی که ظاهری آراسته و موجه دارند باطنی سرشار از انرژی منفی و افکار نامناسب دارند.

بنابراین باید سعی کنیم ظاهر و باطن خود را به یک شکل پاک و مطهر کنیم.

تغییر ذهن

گذر از شرایط فعلی

وقتی درباره رها کردن یا پذیرش شرایط موجود صحبت می کنم به این معنی است که باید درعین حالی که در شرایط نامناسب هستید برای قطع وابستگی های خود به آن شرایط اقدام کنید. این اولین قدم برای تحقق خواسته ها و تغییر زندگی از طریق تغییر ذهن است.

ابتدا درباره آن شرایط صحبت نکنید، سپس درباره آن شرایط نشنوید و در سطح بالاتر درباره آن شرایط فکر نکنید.

به این صورت به سرعت از شرایطی که در حال تجربه کردن هستید خارج شده و وارد شرایط جدید منطبق با افکار و نگرش های جدید خود خواهید شد.

  • باید مسئولیت استفاده از امکانات و شرایط خود را با به عهده بگیریم.
  • باید مسئولیت استفاده از فکر و ذهن خودمان رو به عهده بگیریم و حواسمان باشد چه افکاری را در ذهن مان مرور می کنیم.
  • باید مسئولیت زبان مان را به عهده بگیریم و حواسمان باشد چه کلمات و جملاتی را به کار می بریم.
  • باید مسئولیت استفاده از جسم خود را به عهده بگیریم و حواسمان باشذ چه رفتار و واکنش هایی را انجام میدهیم.
  • باید مسئولیت گوش و چشم خود را به عهده بگیریم و حواسمان باشد چه می شنویم و چه می بینیم.

اگه به چیزی نیاز دارید حواستان باشه به چه شکل دارید تلاش می کنید تا به خواسته خود برسید.

استفاده از امکاناتی که دارید نباید باعث آسیب و جراحت دیگران شود.

قرار نیست به هر شکل و در هر شرایطی به خواسته خود برسید.

یه حرف هایی رو نباید بزنیم، یه چیزهایی رو نباید بشنویم، یه تصاویری رو نباید ببینیم و یه کارهایی رو نباید انجام بدیم و از همه مهمتر یه افکاری رو نباید مرور کنیم.

تغییر ذهن

تغییر ذهن دائمی

نکته بسیار مهم اینکه تا وقتی تغییرات به حالت دائمی و پیش فرض ما تبدیل نشده اند تاثیر عمیق بر درون و زندگی بیرون ما نمی گذارند.

خیلی از انسانها هر روز در شرایطی قرار می گیرند که تصمیم می گیرند تغییر کنند یا در شرایطی قرار می گیرند که طبق عادت قبلی شخصیت و نگرش متفاوتی از خودشون نشان می دهند اما شرایط درونی و زندگی بیرونی آنها هرگز تغییر نخواهد کرد.

تصور کنید وارد مجلس احیا شده اید، چه احساسی دارید؟ چه چیزی به خدا میگی؟‌ چه تصمیماتی برای تغییر خودت میگیری؟ ولی فردای اون روز دوباره همون آدم قبلی هستی.

افراد زیادی عازم سفر خانه خدا می شوند. هرچه به ایام سفر نزدیک تر می شوند احساس درونی و افکار و رفتار آنها معنوی تر می شود و در مدت حضور در خانه خدا به اوج خود می رسد اما فقط چند روز بعد از برگشتن از سفر خانه خدا دوباره همان آدم قبل می شوند.

برخی انسانها هر روز چند بار به مسجد می روند و هنگام حضور در مسجد کلام آنها تغییر می کند، انسان باگذشتی می شوند و دیگران را به گذشت، نیکی، بخشش و … توصیه می کنند اما به محض خارج شدن از مسجد همان آدم قبلی هستند.

ممکن است بارها توبه کرده باشید، ممکن است بارها در مراسم مذهبی شرکت کرده باشید، ممکن است بارها نذر و نیاز کرده باشید و با خداوند وعده گذاشته باشید، ممکن است شب های زیادی تا صبح قرآن خوانده و اشک ریخته باشید اما تا زمانی که تغییرات به شکل درونی و همیشگی نشود باعث تغییر نگرش و عملکرد شما نخواهد شد و هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.

شاید مدت ها از خداوند درخواست کرده اید و با گریه و زاری دعا کرده اید و آنقدر این کار را انجام داده و نتیجه نگرفته اید که به این نتیجه رسیده اید که انگار خداوند شما را نمی بیند یا با شما قهر کرده است یا ظاهرا خدایی وجود ندارد.

اما مساله اصلی این است که شما تغییر نکرده اید تا شرایط بیرونی شما تغییر کند. شما با همان افکار و نگرش هایی که باعث خلق شرایط نادلخواه تان شده است دعا کرده اید، گریه و التماس کرده اید اما خداوند به احساس لحظه ای شما واکنشی نمی دهد بلکه به نگرش و افکار درونی شما پاسخ می دهد.

من هر زمان که در مراسمات مذهبی شرکت می کردم احساس می کردم امروز خداوند از من راضی است یا من کاری کرده ام که موجب رضایت خداوند بوده است.

در روز تاسوعا و عاشورا با شدت هرچه بیشتر سینه می زدم یا زنجیز می زدم چون احساس می کردم به این شکل ارادت خودم به پیامبران و ایمانم به خداوند را نشان داده ام اما فردای آن روز همان رضای روزهای قبل بودم با همان افکار و نگرش ها و عملکردها.

هر بار از انجام کاری که می دانستم شایسته من نیست توبه می کردم فقط چند ساعت به عهد خود وفادار بودم و با هر وسوسه شیطان یا پیشنهاد دوستان دوباره مشغول آن عادت می شدم.

واکنش های احساسی در روزهای خاص یا مراسمات خاص هیچ تاثیری بر نگرش های پیشفرض ما نخواهند داشت.

هر زمان در حالت عادی و طی زندگی روزمره نگرش ها و واکنش های ما تغییر کند نشان از تغییر واقعی در درون ما  

 می باشد.

خیلی ها از من سوال می کنند که چرا با اینکه مدت هاست دارم سعی می کنم توجهی به رسانه ها نکنم، مثبت اندیش باشم یا افکار منفی نداشته باشم ولی تغییر خاصی در زندگی من ایجاد نشده است؟ کجای مسیر من اشتباه است.

و پاسخ من همیشه این است که شما در مسیر اشتباه نیستید ولی هنوز تغییراتی که در رفتار خود ایجاد کرده اید به نگرش و پیشفرض ذهن شما تبدیل نشده است. بنابراین باید به روند خود ادامه دهید.

خیلی مهم نیست که چقدر از زمان خود را صرف مطالعه یا تجسم یا دعا و نیایش برای تغییر زندگی خود می کنید بلکه خیلی مهم است که چقدر می توانید به عادت های گذشته خود باز نگردید.

این مهمترین موضوع در تغییر تمام جنبه های زندگی است.
تغییر ذهن

تغییر ذهن برای لاغری

همه دوستانی که از آموزش های لاغری با ذهن استفاده کرده اند این تجربه را دارند که بعد از مدت کوتاهی که از آموزش ها استفاده کردند نتایج عالی گرفتند اما به هر دلیل مسیر یادگیری را رها کردند و بعد از چند وقت دوباره در شرایط قبلی خود بودند. چون به مرور دوباره به حالت پیش فرض و قبلی خود برگشتند.

اگر تغییری در هر جنبه از شرایط زندگی تان با استفاده از آموزشها ایجاد می شود تا زمانی نتایج ماندگار هستند که شما بر اساس آموزش ها عمل و تغییرتان پایدار باشد. به محض اینکه به عادت ها و نگرش های قبلی برگردید دوباره نتایج شما مشابه گذشته خواهد شد.

دلیل اینکه افراد متناسب همیشه متناسب هستند این نیست که با اراده یا هوش و توانایی خاصی دارند فقط به این دلیل است که حالت دیگری در ذهن آنها تعریف نشده است و همیشه به یک شکل و یک حالت و عادت رفتار می کنند و نتیجه آنها همیشه متناسب بودن است.

اما فرد چاقی که تحت آموزش لاغری با ذهن و با تغییر ذهن قرار لاغر می شود، مانند فردی است که به دو زبان مسلط است و هر زمان می تواند به زبان دلخواه خود صحبت کند.

تا وقتی به زبان لاغری که یاد گرفته اید صحبت کنید قطعا متناسب خواهید بود اما اگر مجددا به زبان چاقی صحبت کنید قطعا چاق خواهید شد. این انتخاب شماست و ربطی به آموزش ها ندارد.

در مورد خودم هم این موضوع صدق می کند. اینکه من مؤسس لاغری با ذهن یا مدرس آن هستم دلیل تناسب اندام همیشگی برای من نخواهد بود بلکه تا وقتی به آنچه درباره لاغری با ذهن درک کرده ام عمل می کنم متناسب خواهم بود.

پس عادت های پیش فرض نتایج زندگی ما را تعیین می کنند و همه عادت های پیش فرض در ذهن نوشته و ثبت شده اند بنابراین هیچ نیرویی قوی تر از تغییر ذهن برای تغییر شرایط زندگی نیست.

تغییر ذهن

اشتباه‌ نشانه شکست نیست

نکته جالب توجه اینکه وقتی برای تغییر ذهن خود اقدام می کنید و تصمیمات جدید برای نحوه فکر کردن یا عمل کردن خود می گیرید ممکن است برخی مواقع به شکل و شیوه قبلی عمل کنید اما اهمیتی ندارد چون مهم این است که حالت پیش فرض و نرمان عملکرد شما چگونه باشد.

همانطور که تا وقتی نگرش و افکار خود را تغییر نداده بودیم بارها سعی کردیم به طریق مختلف در زندگی خود تغییر ایجاد کنیم و موفق نشدیم وقتی نگرش خود را تغییر دهیم اگر در مواردی اشتباه کردیم یا به شکل قبلی عمل کردیم باز هم تاثیری بر نتایج جدید ما نخواهد داشت.

من یه روزی تصمیم گرفتم دیگه گله و شکایت نکنم. روزهای اول شرایطی پیش می آمد که به خودم می آمدم و متوجه می شدم که در حال گله و شکایت کردن هستم ولی بلافاصله کلام خودم رو متوقف می کردم.

این روند چند وقت ادامه داشت تا به مرور گله و شکایت های ناخودآگاه من کم و کمتر شد و من دیگر به شکل عادی و بدون مراقبت کردن از خودم گله و شکایت نمی کردم. انگار زبان گله و شکایت از وجود من پاک شده بود.

این یعنی حالت پیش فرض من تغییر کرده است.

اما در سال های اخیر مواردی پیش آمده است که متوجه شدم دارم گله و شکایت می کنم و همان لحظه شیطان به من می گفت که ببین هنوز تغییر نکردی. تو شکست خوردی. تو توانایی نداری و تلاشت بی فایده بود.

آگاه باشید که اگر اشتباه کردید اهمیتی ندارد بلکه نباید اشتباه، عادت شما شود.

اینکه من یه وقت هایی گله و شکایت می کنم (که البته به محض متوجه شدن متوقف می کنم) اشکال نداره، این اشکال داره که من همیشه گله و شکایت کنم.

برای فرد چاقی که همه افکار و واکنش های غذایی او اشتباه بودند وقتی لاغری با ذهن رو یاد می گیرد انبوهی از افکار و واکنش های رفتاری او اصلاح می شوند حالا اگه یه وقت هایی یه اشتباهاتی انجام بده هیچ اشکالی نداره بلکه اشکال از جایی شروع می شه که اشتباه به حالت دائمی و عادت تبدیل بشه.

من قبلا آدم عصبی و پرخاشگری بودم و نسبت به خیلی از رفتارهای همسر و فرزندانم واکنش تندی داشتم.

یه روز تصمیم گرفتم خودم رو تغییر بدم و انسان واکنشی نباشم. بعد از مدتی موفق شدم این تغییر را در وجودم خودم ایجاد کنم اما این به این معنی نیست که دیگه هرگز عصبانی یا پرخاشگری نکردم بلکه به این معنی است که در بیشتر مواقع من آرامش و واکنش مناسب دارم و مواردی که اشتباه می کنم در برابر مواردی که صحیح عمل می کنم بسیار کم هستند بنابراین اشتباهات در سرنوشت من تاثیری ندارند.

این یک راه بررسی وضعیت تغییرات درونی است:

اگر تصمیم به تغییر گرفته اید و به مرور اشتباهات شما کم و کمتر می شود شما در مسیر صحیح هستید و فقط باید ادامه دهید.

مهم نیست اگر هنوز هم اشتباه می کنید مهم این است که دفعاتی که اشتباهات گذشته را تکرار نمی کنید به مراتب بیشتر شده و در حال بیشتر شدن است.

زمانی که یک عادت، از حالت عادی و پیش فرض شما خارج شد یعنی تغییر آغاز شده است و فقط باید با تمرین و تکرار و ادامه دادن حالت جدید را نهادینه کرد.

فردی که آگاه به افکار و نگرش های درونی نیست هرگز زمانی که در حال تکرار اشتباه است این نگرش را ندارد که رفتار یا واکنش او اشتباه بوده است. اما فردی که قدم در مسیر تغییر می گذارد هربار که مرتکب اشتباه می شود می داند که اشتباه کرده است و این اتفاق بسیار مهم و نشانه پذیرش مسئولیت زندگی است.

من در گذشته بارها نسبت به رفتار همسرم عصبانی می شدم و واکنش می دادم و همیشه فکر میکردم که حق با من است و همسرم اشتباه کرده یا فرد نادرستی است.

اما زمانی که درک بهتری نسبت به آگاهی پیدا کردم عصبی شدن و واکنش دادنم دیگه برام عادی و صحیح نبود بلکه می دانستم که این یک واکنش اشتباه از سمت من بوده است فارغ از اینکه همسرم چه رفتار یا حرفی زده است.

من واکنش و رفتار اشتباه خودم را متوجه می شدم چیزی که قبلا متوجه آن نبودم.

به مرور سعی کردم اشتباهات خودم در رابطه با همسرم را اصلاح کنم و به مرور روابط ما از آن وضعیت اسف بار به شکل شگفت انگیزی تغییر پیدا کرد.

تغییر ذهن

مهمترین موضوع برای تغییر کردن

برای تغییر کردن مهمترین موضوع تصمیم شماست که بخواهید از این شرایط خارج شوید.

ممکن است در گل و لای زندگی گرفتار شده باشید و هیچ نیروی کمکی یا راهی برای رهایی از این وضعیت نداشته باشید.

برای تغییر نیاز به هیچ کمک یا ابزاری ندارید فقط باید این نگرش را در خود ایجاد کنید که من نمی خواهم در این شرایط باقی بمانم. من باید این شرایط را تغییر دهم.

یک نگرش یا یک فکر عمیق و قدرتمند برای شروع شگفتی در زندگی تان کافی است.

  • انسان های زیادی در شرایط نامناسب عاطفی قرار دارند اما نمی توانند شرایط خود را تغییر دهند یا تغییر کردن برای آنها دشوار است.
  • افراد زیادی در شرایط نامناسب مالی هستند اما تغییر کردن برای آنها دشوار است.
  • افرادی زیادی در شرایط اعتیاد به مواد مخدر یا الکل یا هر رفتار آزاردهنده دیگری هستند اما تغییر کردن برای آنها دشوار است.
  • افراد زیادی در شرایط افسردگی به سر می برند اما نمی توانند شرایط خود را تغییر دهند و تغییر کردن برای آنها دشوار است.

همه ما فقط به یک دلیل نمی توانیم شرایط زندگی خود را تغییر دهیم چون دیگران را مسئول و مقصر آن شرایط می دانیم.

تکرار می کنم

تا زمانی که دیگران را مسئول و مقصر شرایط فعلی خود می دانید هرگز قادر به تغییر کردن یا تغییر شرایط تان نخواهید شد.

  • من ۱۳ در شرایط نامناسب مالی زندگی می کردم و خانواده و دولت و دیگران را مقصر آن می دانستم.
  • من ۱۵ سال در شرایط نامناسب عاطفی با همسرم زندگی می کردم و همیشه او را مقصر شرایط خودم می دانستم.
  • من ۳۴ سال چاق بودم و خانواده و ژنتیک را دلیل چاقی خودم می دانستم.
  • من ۲۰ سال عذاب وجدان داشتم که انسان گناهکاری هستم چون خداوند را مسئول عذاب ها و مشکلاتی که در زندگی ام داشتم می دانستم.
  • من ۲۰ سال درگیر خشم و کینه از اطرافیانم بودم و هیمشه آنها را مقصر حالات درونی خودم می دانستم.

اما زمانی که درک کردم اولین قدم برای تغییر کردن شرایط زندگی ام، پذیرش مسئولیت حالات و شرایط خودم است توانستم به مرور تغییرات گسترده در تمام جنبه های زندگی ام ایجاد کنم.

تغییر ذهن

نگرش های بنیادی

این دو نگرش را از من بپذیرید و سعی کنید آن ها را در ذهن خود ثبت و نهادیه کنید.

نگرش اول:

(همیشه تقصیر من است)

همیشه تقصیر شماست.

در هر شرایطی قرار گرفتید تقصیر شماست.

اگر فردی به شما بی احترامی کرد و باعث عصبانیت شما شد تقصیر شماست.

اگر همسرتان بداخلاقی کرد یا پرخاشگری کرد یا رفتاری انجام داد که موجب خشم تان شد تقصیر شماست.

حتی اگر در خیابان در حال قدم زدن بودید و دو نفر در سمت دیگر خیابان با هم دعوا کردند و سنگی به سر شما برخورد کرد صد در صد مقصر شما هستید.

شاید پذیرش اینکه در هر شرایط احساسی یا زندگی قرار داشته باشید مقصرش خودتان هستید کار ساده ای نباشد اما برای خوشبخت شدن و تسلط بر افکار و واکنش های درونی راه دیگری وجود ندارد.

نگرش دوم:

(هر کس در هر شرایطی است حقش همین است)

اگر فردی را مشاهده کردید که در شرایط بسیار بهتر از شما زندگی می کند و انبوهی از افکار در ذهنتان مرور شد که این عدالت نیست و چطور و چگونه این انسان که انقدر بد ذات و بد نیت است در این شرایط مرفه و پادشاهگونه زندگی می کند بدانید که دقیقا در جای درستش قرار دارد و حقش همین است.

اگر فردی را دیدید در شرایط نامناسب و تاسف برانگیز زندگی می کند به شکلی که قلبتان منقلب می شود وقتی او را می بینید باز هم یادتان باشد که دقیقا در جای درستش قرار داد و حقش همین است.

شما هم در هر شرایطی هستید دقیقا در جای درست تان هستید و حق شما همین است.

تغییر ذهن

اگر از شرایط خود راضی نیستید تنها راه حل آن تغییر ذهن و نگرش های درونی است. هیچ راه دیگری نیست.

شما نمی توانید به فردی کمک کنید تا در شرایط بهتری زندگی کند تا وقتی که همان افکار و نگرش ها را در ذهنش مرور و تکرار می کند. به همین ترتیب هیچ کس نمی تواند به شما کمک کند تا در شرایط بهتری زندگی کنید مگر اینکه خودتان افکار و نگرش های درونی تان را تغییر دهید.

زندگی با کمک خداوند راهکاری برای تغییر ذهن، تغییر افکار و نگرش های بنیادین است.

این نگرش ها زمانی که در ذهن نفوذ کنند باعث تغییر افکار و واکنش های شما خواهند شد بدون اینکه تصمیم لحظه ای بگیرید.

واکنش های احساسی شما را به واکنش های عمیق درونی تغییر خواهند داد و به این شکل مسیر را برای ایجاد دگرگونی در شرایط زندگی فراهم می کنند.

همه این آگاهی ها در این جلسات نهفته شده اند اما می توانند بی تاثیر باشند اگر شما تصمیم برای تغییر نگرفته باشید.

اگر شما به آنچه دریافت می کنید ایمان نداشته و عمل نکنید.

آگاهی به تنهای هیچ قدرتی برای تغییر زندگی تان ندارد همانطور که خداوند با تمام قدرت بی نهایتش هیچ اصراری به تغییر شرایط زندگی انسانها ندارد مگر آنهایی که خودشان می خواهند و تصمیم به تغییر گرفته اند و مسئولیت شرایط خود را پذیرفته اند.

و در نهایت به این موضوع توجه کنید که شیطان با دعا کردن، نماز خواندن یا هرگونه اعمال مذهبی شما هیچ مشکلی ندارد. او زمانی به مشکل برمی خورد که شما قصد تغییر ذهن را کرده باشید.

اخطار

تمرین:

۱- نگرش شما درباره قدرت ذهن چیست؟

۲- از چه زمانی با این موضوع آشنا شده اید و چقدر به این تاثیر قدرت ذهن در زندگی ایمان دارید؟

۳- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان شرح دهید که ارتباط داشتن قدرت ذهن با اتفاقات زندگی را اثبات می کند.

۴- نگرش شما درباره تغییر ذهن چیست؟ آیا تغییر کردن برای شما سخت است؟!

۵- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان شرح دهید که مقاومت کردن دربرابر تغییر کردن را نشان می دهد.

۶- به نظر شما علت تداووم در شرایط زندگی چیست؟ شرح دهید.

۷- نگرش شما درباره تغییر ذهن چیست؟ تجربه شما درباره تغییر موقتی و دائمی ذهن چیست؟!

۸- تجربه شما از تاثیر قدرت ذهن در لاغری چیست؟! شرح دهید.

۹- واکنش شما به اشتباه‌ کردن در زندگی چگونه است؟ آیا اشتباه‌ کردن باعث ناامیدی شما می شود؟!

۱۰- درک و برداشت خود درباره نگرش های بنیادین را شرح دهید و مثال بزنید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.33 from 36 votes

https://tanasobefekri.net/?p=42787
برچسب ها:
28 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار زهرا کریمی
      1403/02/02 01:16
      مدت عضویت: 206 روز
      امتیاز کاربر: 1395 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 933 کلمه

      سلام به استاد عزیزم 

      تاید سریع  کامنت قبلی من توسط شما و اهدا مدال فنی منو سر شوق آورد تا بیام قسمت آخر این تمرین بینظیر رو انجام بدم .

      ۹- واکنش شما به اشتباه‌ کردن در زندگی چگونه است؟ آیا اشتباه‌ کردن باعث ناامیدی شما می شود؟!

      من واقعا دیدگاهم نسبت به قبل خیلی بهتر شده ‌ من الان انقدر دنیا رو جدی نمیگیرم که بخوام خودم رو تو فشار بزارم . و اینکه من به خودم حق اشتباه و خطا رو میدم . و واقعا خودم رو خیلی خیلی کم سرزنش میکنم . یعنی تلاش می‌کنم واقعا با خودم مهربون باشم . البته من نسبت به بقیه هم همین دیدگاه رو دارم و جدیدا هم یادگرفتم قضاوت نکنم حتی خودم رو . یعنی وقتی از خودم یه اشتباهی میبینم به راحتی خودم رو میبخشم و اشتباه رو جزوی از زندگی میدونم . مثلا من هیچوقت هیچوقت هیچوقت از ازدواجم پشیمون نبودم و نیستم . چه اون وقتی که درکنار هم بودیم با وجود اون همه مشکلات چه حالا که جدا شدیم باز هم با وجود کلی مشکل . بخاطر اینکه من به این تجربیات احتیاج داشتم . بخاطر اینکه من خودم انتخاب کردم همسرم رو . و اصلا این خواست من بود که با کسی ازدواج کنم که عاشقش هستم که اگه فردا روز مشکلی پیش آمد نندازم گردن پدر مادرم . خوب من اون موقع ۱۹ سالم بود واقعا بچه بودم ولی با همون بچگیم میدونستم بالاخره من و همسر آینده م پر از اشتباه و اشکال هستیم خام هستیم و یه زندگی جدید با چالش های جدید پیش رو داریم پس طبیعی که یوقتایی کلا خسته بشیم از همه چیز اما چیزی ک برام مهم بود اینبود که من حتی وقتایی که از خستگی زار زار دارم گریه میکنم هیچکس جز خودم رو مقصر ندونم . چون از خیلی خانم ها شنیده بودم که بت سلیقه پدر مادرشون ازدواج کردن . 

      من به خودم میگم زهرا تو اون لحظه که فلان تصمیم رو گرفتی واقعا کلی فکر کردی و تلاش کردی بهترین تصمیم رو بگیری واقعا عقلت همونقدر می‌رسید. دانش تو همون اندازه بود . پس دیگه معنی نداره الان که علم و آگاهی ات بالا رفته هی بخوای پشیمون باشی از گذشته. 

      اصلا و ابدا من به هیچ عنوان اجازه نا امیدی رو به خودم نمیدم . در هیچ شرایطی.  چون من خیلی آدم حساسی هستم خیلی شکننده و ظریف هستم و اصلا دلم طاقت غم و غصه و ترس و ناامیدی رو نداره . واقعا نمیدونم چطوری بیان کنم که متوجه بشید ‌. ببینید من آنقدر تحمل غم و غصه و ناامیدی برام سخته که وقتی همچین حس هایی میاد سمتم من واقعا فرار میکنم . واقعا سرخودم رو با ی کار مفید گرم میکنم و به خودم میگم نه زهرا حتما ی راهی پیدا میشه . خودمو دلداری میدم.  خلاصه هر کاری میکنم که این ذهنم درگیر مسائلی نشه که واقعا ازپسش بر نمیاد . 

      البته اینو بگم من ۵ سال پیش چندین بار از شدت غم و نا امیدی به مرگ خودم راضی شده بودم بعنی میخواستم خودمو خلاص کنم بخاطر تنش هایی که بین من و همسرم بود. اما دقیقا یادمه همون لحظات فقط ی صدایی تو دلم میگفت زهرا حیف نیست تو قشنگی های این دنیارو نبینی و بری . همش بهم میگفت زهرا بخدا تو گناه داری اینجوری بخوای بری . آخه مامان بابات دق میکنن . حیف نیست این همه قشنگی هایی دنیا رو ول کنی بخاطر ی آدم بی ارزش بخاطر حرفای بی ارزش سر خودت بلا بیاری . بخدا تو گناه داری . بخدا دنیا خیلی قشنگه .

      آره من اون موقع نمی‌دونستم کیه این حرفارو بمن میگه . ولی الان که دارم بهش فکر می‌کنم کاملا آگاهم که خداوند بمن الهام میکرد و من اون لحظه به ندای قلبم گوش کردم به اون وعده های قشنگی که میداد دل بستم و به زندگی قشنگم ادامه دادم . الحق و الانصاف که خداوند به وعده هایی که داده بود عمل کرد . من بعد از اون انقدر چیزای خوب رو تجربه کردم که تا صبح قیامت بنویسم باز تمومی نداره .

      آره اگه من الان این دیدگاه های قشنگ رو دارم اگه اشگم دیگه به سختی در میاد اگه دیگه خیلی کم پیش میاد ناراحت بشم اگه ایمان پیدا کردم بخاطر اینکه اون تجربه های تلخ رو از سر گذروندم . 

      کی میتونه بگه بدون اشتباه آدم میتونه پخته بشه عاقل بشه .؟ هیچکس . هیچوقت اون درسی که ما از اشتباهات میگیریم رو نمیشه با شنیدن نصیحت مقایسه کرد . البته که انسان سالم تا یه حدی اشتباه میکنه و وقتی متوجه اشتباهش بشه تلاش میکنه خودش رو اصلاح کنه . بدون اينکه بخواد ناامید بشه . 

      ۱۰- درک و برداشت خود درباره نگرش های بنیادین را شرح دهید و مثال بزنید

      بنظرم بنیادی ترین نگرش . اینه که ما مسئولیت ۱۰۰ درصد زندگیمون رو به عهده بگیریم و دست برداریم از شانه خالی کردن . دست برداریم از نپذیرفتن اشتباهاتمان.  قبول کنیم که هیچ کس هیچ تاثیری بر زندگی ما نداره تا وقتی ما اجازه ندهیم . 

      یکی دیگه از نگرش های بنیادی که خیلی خیلی خیلی بعد از پذیرفتن خودم و مسئولیت زندگیم بهم کمک کرد شناخت صحیح خداوند بود بدون در نظر گرفتن تعصب ها و اعتقاداتی که از پدرو مادر و جامعه به ما رسیده . تلاش کردم ذهنم رو پاک کنم و خدا رو اونجور که قرآن معرفی کرده بشناسم . خیلی سخته ولی شدنی . 

      اینم بگم منی که الان دم از خدا و ایمان میزنم حدود یک سال کاملا مشرک بودم . و اصلا میگفتم خدایی وجود نداره . البته این مربوط به دوران نوجوانی میشه . اما همون شک و تردید ها استارت من برای ورود به دوران بزرگسالی و عاقلی بود . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا کریمی
      1403/02/01 16:35
      مدت عضویت: 206 روز
      امتیاز کاربر: 1395 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 967 کلمه

      سلام استاد عزیزم و دوستان گرامی 

      امدم تا قسمت سوم تمرینم رو انجام بدم .

      ۷- نگرش شما درباره تغییر ذهن چیست؟ تجربه شما درباره تغییر موقتی و دائمی ذهن چیست؟!

      تغیر ذهن جزو مسیر زندگی و بنظرم لازمه زندگی . و هرکس چه خود آگاه چه نا خودآگاه اینکار رو انجام میده . با این تفاوت که بعضی ها در مسیر سقوط ذهنشون رو تغیر میدن . یعنی رفته رفته احساس و نگرش و اعمالشون بد و مخرب تر میشه . 

      بعضیاهم تغیرشون رو به سعود . یعنی هرچه بیشتر عمر می‌کنند زندگیشون بهتر و باکیفیت تر میشه و احساسشون هم بهتر میشه . 

      این دسته از آدم ها میتونن الگوی بقیه آدم ها باشند .

      من این‌رو فهمیدم که توی این دنیا هیچ چیزی ایستا نیست و همه چیز در حال تغیر . 

      منکه سن کمی دارم ولی هروقت یادمه داشتم روی ذهنم کار می‌کردم.  همیشه این سوال تو ذهنم بود چطوری فلان کار انجام بدم چطوری تو فلان زمینه بهتر بشم . چطوری چجوری حقیقت فلان ماجرا چیه . چرا این اتفاق افتاد ‌ . و هزار تا سوال دیگه . که خودم رو بخاطر این اخلاق تحسین میکنم ‌. چون همیشه برام مهم بود که به حقیقت پی ببرم همیشه میخواستم از راهی که آسون و لذت بخش کارهایم را با بازدهی بیشتر انجام بدم . 

      خوب همین نوع فکر کردن به من کمک کرد هیچوقت به موقعیتم راضی نباشم و همیشه دنبال بهتر شدن باشم . نه بخاطر کسی بخاطر دل خودم . پس کسی که همیشه دنبال بهتر شدن هست لاجرم باید تغیر کنه . من متوجه شده بودم اصل و اساس تغیر و منشا تغیر در ذهن نه در بیرون از من . من فهمیدم برای تغیر نیاز به هیچکس و هیچ چیزی ندارم همین که آرامشم را محیا کنم و تمرکز داشته باشم تغیر آروم آروم انجام می‌شود. 

      من معمولا ساکت هستم و از تنهایی لذت می‌برم.  با اینکه همیشه دیگران ازین بابت ناراحت می‌شوند.  اما این تنهایی ها این سکوت ها برای من لازم است زیرا من در سکوت خیلی چیزهای با ارزش را فهمیده ام که هرگز در جمع یا صحبت کردن نفهمیدم . 

      تغیر موقتی من برای مواقعی بوده که به میل و خواست خودم نبوده . مثلا چیزی رو کسی از من خواسته و من بخاطر کمبود عظت نفس قبول کردم و تا مدتی انجام دادم اما بعدا که خیلی تحت فشار بودم اون رفتار رو دیگه انجام ندادم ‌ . مثلا همسر سابقم از من میخواست نماز بخونم و من تا مدت دوسال اینکار رو بخاطر اون انجام می‌دادم بعدش خودم علاقه پیدا کردم و انجام دادم بعد که حس کردم واقعا رابطه ام با خدا بهتر شده متوجه شدم اصلا خدا چ نیاز به نماز من داره فهمیدم این بدترین دروغی بوده که بزرگ تر هامون هرکاریو دوستداشتن انجام بخاطرش مارو ترسوندن گفتن اگه انجام ندی خدا می‌بردت جهنم . من فهمیدم خدایی که خودم دارم پیداش میکنم خیلی بهتر از اون خدایی که بقیه بهم معرفی کردن من دیدم نماز خودن دیگه بهم حس خوب نمیده بیشتر منو مضطرب میکنه برای همین دیگه نماز نخوندم 

      در مورد حجاب هم همینجوری بود از بچگی تو خانواده به ما القا شده بود اگه حجاب نداشته باشی یعنی فاسد هستی و من تا مدتی اینجوری بودم 

      و خیلی چیزای دیگه 

      اما من تغیرات دائمی هم داشتم اونم اینه که هیچوقت از مثبت اندیشی دست نکشم

      همیشه به خودم احترام بزارم . چون قبلا اینطوری نبودم 

      عظت نفسم رو بالا ببرم

      ورزش کنم حتی اگه بخاطر پریود ی هفته وقفه بیوفته بازم بعدش ادامه بدم 

      خودم رو دوست داشته باشم 

      بخاطر حرف بقیه خودم رو سرزنش و سانسور نکنم

      تلاش کنم تا ثروتمند تر بشوم 

      و هزارتا تغیر دیگه که مطمئن هستم حال و روز و زندگی منو بهتر میکنن . به طور دائمی . نه موقتی .

      مثلا آرایش یا کاشت ناخون ی تغیر که خوشایند و جذاب و زیبا ولی وقتی من میفهمم که چقدر زود گذر و وقتگیر هیچوقت انجام نمیدم .

      ۸- تجربه شما از تاثیر قدرت ذهن در لاغری چیست؟! شرح دهید.

      تجربه من اینه که از اواخر تابستان ۴۰۲ با استاد عطار روشن عزیز آشنا شدم و ذهن بیمارم رو کمی شفا دادم تو این سایت و از  سایز ۴۸ به ۴۶ رسیدم و این راه ادامه داره . حدود ۱۰ کیلو کم کردم .

      بدون اینکه بخوام اذیت بشم . واقعا از آب خوردن هم راحت تر بود فقط آدم باید وقت بزاره و فکر کنه و اون فکرا رو تو روزمره عملی کنه . 

      من حتی ورزش خاصی هم انجام ندادم .

      از هیچ مواد غذایی هم خودمو منع نکردم 

      ی خاطره بامزه هم دارم برا عید که داشتم شومیز میخریدم اول سایز 2XL برداشتم و پوشیدم دیدم تو تنم زار میزنه بعد خانوم بهم گفت میدوم بپوش باورم نمیشد دیدم اندازمه.  یعنی من چی فکر می‌کردم چی شد . 

      آخه سه ماه هست که اصلا خودمو وزن نکردم و نمیدونم دقیق چندکیلو هستم . اما اینو فهمیدم لاغری واقعی با ترازو نیست با کم کردن سایز . حتی لباس زیر هم سایزش تغیر کرده . و این فوق‌العاده است . 

      اتفاقا امروز که با خواهرم صحبت می‌کردم.  ازمن پرسید تو دیگه پا درد نداری ؟ و من یادم افتاد که زمانی که اضافه وزن داشتم بعد ۱۰ دیقه ایستادن پا درد میگرفتم . و خیلی خیلی خوشحال شدم که دیگه اونجوری نیستم .

      قدرت ذهن در لاغری انقدر شیرین بود برای من چونکه من اصلا به خودم و فیزیکم حس بد القا نکردم و اتفاقا خیلی هم رابطه ام با خودم بهتر شد و حتی تو همون اضافه وزن خودمو دوسداشتم ولی برای بهتر شدن و سلامتی تلاش ذهنی می‌کردم. اینم بگم من همه این نتایج رو فقط از فایل های هدیه و رایگان استاد عزیزمون دیدم . از دوره ۱۲ جلسه ای که تازه من تا ۷ جلسه بیشتر مطالعه نکردم . 

      واقعا چطوری از استاد باید تشکر کرد ‌. 

      چون این لاغری بسیار بسیار برای عظت نفسم مفید بوده.

      واقعا بهترین ها رو برای استاد آرزو میکنم انشالله در پناه الله هدایتگر . خوش و ثروتمند باشند .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار الهام خضرلو
      1403/02/01 11:19
      مدت عضویت: 1707 روز
      امتیاز کاربر: 18848 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,658 کلمه

      به نام خدای مهربان  

      من به قدرت ذهنم ایمان دارم .

      چه به قدرت ذهن ایمان داشته باشیم چه نداشته باشیم اتفاقات وشرایطی که در بیرون مشاهده می‌کنیم در درون ذهنمان اتفاق می افتد. دنیای بیرون اینه ی درون ماست چاقی درجسم نمایانگر چاقی در ذهن هست فقر و بدبختی در دنیای بیرون نماد فقر وکمبود در ذهنمان هست .

      خیلی از ما در زندگی شاهد وقایع تکراری ومشابه هستیم ولی دلیل آن را تا به حال درک نکردیم مثلا خیلی ها سالهاست در روابط مختلف دچار بیوفایی می‌شوند یا افرادی همواره دچار بیماری هستند وهمیشه در مطب دکتر حاضر هستند یا خیلی ها همواره پول خود را به راحتی از دست می‌دهند وهمواره حساب آنها خالی هست ولی نمی‌دانند این الگوی های تکراری منشأ آن در ذهن آنها هست که همواره الگوها به شکل‌های مختلف برای آنها تکرار می‌شود خیلی از خانم‌ها سقطهای مکرر را تجربه می‌کنند یا خیلی ها وسایل خانه شان همواره خراب می‌شود یا خیلی ها گوشی ودسته کلید خود را گم میکنن من خودم الگوی تکرار شونده ای که دارم این هست که افرادی که به آنها محبت میکنم درحق من بی‌وفایی می‌کنند وقدر خوبی های مرا نمی‌دانند یا توقعات بیجایی از من دارند. 

      یا الگوی تکرار شونده ی من این است که در سال  یک بار یا دوبار به شدت بیمار می‌شوم  وهمچنین دراواخر سال واوایل سال دچار بحران روحی شدید واسترس شدیدی میشوم این الگو در مهرماه وشروع مدارس نیز برای من تکرار می‌شود من باید این الگوها رو در ذهنم اصلاح کنم من با تغییر ذهنم میتوانم الگوهای تکراری را در بیرون تغییر دهم البته خوب می‌دانیم که تغییر الگوها نیاز به زمان دارد وما نمی‌توانیم یهویی وبه سرعت این الگوها رو تغییر دهیم .

      پس این ذهن انسان است که سرنوشت اورا تعیین می‌کند وخیلی ها این موضوع را نمی‌دانند ودیگران را مقصر زندگی خود می‌دانند خیلی ها همسر والدین یا فرزندان یا جامعه را مقصر شرایط خود می‌دانند وبرای تغییر خود اقدامی نمی‌کنند من خودم مادرم رو به خاطر بچه ی زیاد اوردن مقصر بدبختی های دوران کودکی ونوجوان خودم میدانم یا از وقتی هم ازدواج کردم

       همسرم را مقصر حال بد خودم و شاغل نشدن خودم می‌دانم وهمواره به او می‌گویم چرا نزدیک خونه مامانت خونه ساختی و اونها همواره در زندگی ما دخالت میکنن واز من وتو توقعات بیجا دارند وآرامش واستقلال مارو گرفته اند .من باید اول مسئولیت تمام اتفاقات زندگیم رو برعهده بگیرم من اگر جایی از زندگیم مشکل داره اگر چاقم اگر سرکار نرفتم اگر گواهینامه ندارم اگر نزدیک خانواده همسرم ساکن هستم من با قدرت ذهنم این شرایط رو برای خودم رقم زدم حالا اگر میخواهم زندگیم اندامم تغییر کنه باید افکارم رو تغییر بدم تا زمانی که دیگران رو مقصر زندگی خودم بدونم تغییری در زندگیم ایجاد نخواهد شد من شرایط حال حاضرم رو نمی‌پسندم از چاقی در رنج هستم میتونم این شرایط رو یا قدرت ذهنم آرام آرام تغییر دهم من میتونم درین دنیا هیچ چیز نشدنی وجود نداره چون خیلی ها درین دنیا هستند که شرایط بهتر واندام عالی دارند وبهترین زندگی واندام رو برای خودشون خلق کردند پس من هم میتونم .

      استاد در ادامه گفتن که ما نتایج اعمال خودمون رو درین دنیا می‌بینیم برخلاف مذهب ودین  که به ماگفته شده نتایج اعمالمان رو  درآن دنیاواخرت  می‌بینیم  .

      هر فکری نتیجه ای در بیرون برای ما داره اگر افکار نامناسبی داریم ولی اتفاق بدی برای ما نمی افته از لطف ورحمت پروردگارمان هست ولی اگر افکار نامناسب واعمال نامناسب به ما به حد نصاب لازم  رسید ما دچار عذاب الهی می‌شویم مثلا استاد در دوره لاغری گفتن اگر یکز دوبار یا ده بار پرخوری کردیم به خاطر افکار نامناسب ما چاق نمی‌شویم ولی اکر این اعمال وافکار هر روز تکرار بشن ما دچار چاقی که همان عذاب الهی هست میشیم یا اگر ما اگر در طول روز یکی دوبار دچار استرس وغم بشیم هیچ اتفاقی برامون نمی‌افته ولی اگر همواره دچار استرس و اضطراب وغم باشیم دچار عذاب الهی یا همون افسردگی روحی شدید میشیم ونمیتونیم به همین راحتی ازین عذاب خودمون رو رها کنیم .برای رهایی از عذابهایی که برای خودمون درست کردیم باید ذهنمون رو تغییر بدیم باید اعمالمون رو اصلاح کنیم.

       برای همین تغییر کردن برای افراد خیلی سخت ورنج آور هست .من الان که چاقم وبرای لاغری با ذهنم اقدام کردم  اندام چاقم رو دارم وهر روز دارم با اندام چاقم زندگی میکنم کنترل ذهن برای من کار سختی هست ولی خداوند به صابران به کسانی که برای تغییر ذهن خود با آرامش وصبوری اقدام می‌کنند پاداش می‌دهد ومن باید با ارامش این راه رو ادامه بدهم ومنتظر پاداش‌های الهی بمانم .

      استاد در جای دیگر گفتن اگر الان بیمار هستیم به خاطر نگرش های ذهنیمان هست الان دایی همسرم بیمار شده ومادر شوهرم هرروز احوال اورا می‌پرسد واو شرح احوال وحال بدی که دارد وغذایی که نمی‌تواند بخورد توضیح می‌دهد دایی همسرم از آن دسته ادمهایی هست که همواره دنبال جلب توجه اطرافیان خود بوده چون از کودکی به او توجه زیادی شده چون بعد از پنج دختر به دنیا آمده بود همواره مرکز توجه بود وخیلی انسان ضعیف و بداخلاق وپر توقعی است وحالا که بیمار هست همه به او زنگ میزنن واو احساس ترحم رو دوس دارد وبیماریش هر روز شدید تر میشود چون کل فامیل از بیماری او خبردار شدند وهمواره از بیماری وبدبختی او که زن وبچه اش او را رها کرده اند وبه او رسیدگی نمیکنن حرف میزنن او خودش این شرایط را به سوی خودش جذب کرده چون جلب توجه وترحم را دوست دارد. 

      همه کسانی که در مورد بیماری او حرف میزنن هیچ کاری برای او نمی‌توانند بکنن واگر بتوانند نمیکنند وفقط حرف میزنن وبیماری وحال بد روبه سوی خود جذب می‌کنند 

      من تا جایی که درین یکسال توانستم برای او درحد امکان خدمت کردم برایش غذا پختم وفرستادم کارهایی کردم که خواهر برادرها وفامیل  نکردندآنها فقط انرژی منفی ساطع کردند وحالا که حال دایی بد است من اصلا توجه نمیکنم واصلا حالم رو بد نمیکنم شاید اگر قبلا بود گریه وزاری میکردم برای مرگ افراد ومریضیشون ولی حالا خیلی بی تفاوت تر شدم خیلی خونسردتر شدم خداروشکر که قانون رو میدونم ودر حق افراد دلسوزی بیجا نمیکنم وخوب درک کردم هرکس هر جایی هست حقش آنجاست بی کم وکاست .

      استاد در مورد کینه ونفرت داشتن از افراد گفتن که خیلی مطلب عالی بود وگفتند اگر از مخلوق خدا کینه داری یعنی از خداوند کینه داری کینه نداشتن به معنی ارتباط ورابطه ی نزدیک با افراد نیست کینه نداشتن یعنی قلبت را از نفرت پاک وخالی کنی واستاد چه خوب گفت خداوند در قلبی که کینه هست حضور ندارد.

      من درمورد این موضوع باید روی خودم بیشتر کار کنم البته بهتر شدم ولی درونم از کینه و خشم افراد نزدیکم خالی نشده است کینه داشتن انسان رو ازدرون نابود میکنه کسی که کینه داره اول خودش رو نابود می‌کنه واز خداوند دور میشه .

      صحبت کردن درباره شرایط بد وخاطرات ومرور آنها شرایط رو برما بدوبدتر میکنه وما باید هر لحظه مراقب افکار رفتار واعمال وحرفهای خودمون باشیم خیلی ها هر روز از حرفهای دیگران از خاطرات بد خود با مرور در ذهن خود کپی میگیرند وهر لحظه آنها را در ذهن خود تکثیر میکنن واین باعث حال بد و وایجاد شرایط نامطلوب در زندگی فرد می‌شود.

      باید به خاطر داشته باشیم که هر حرف یا فکر یا هر عمل نامناسب ومنفی که انجام می‌دهیم گناه نامرئی به حساب می‌آید کینه نفرت شک دودلی ترس حسرت حسادت قضاوت گناهان نادیدنی هستند که باید خیلی مراقب باشیم که در ذهنمان دچار گناه نشویم خیلی ها نماز نخواندن روزه نگرفتن بخشش نکردن آرایش کردن رو گناه برای ما جلوه دادن درحالی که گناهان اصلی نادیدنی هستن  وما هیچ وقت این ها نفهمیدیم ومراقب ذهن وکلام خود نبودیم. 

      ما باید مسئولیت افکار خودمان رد بر عهده بگیریم ما باید مسئولیت زبانمان را برعهده بگیریم ما باید مسئولیت رفتارمان را برعهده بگیریم ما باید در هر شرایطی که هستیم بتوانیم کنترل زبان گوش چشم ذهن اعمال خود رو داشته باشیم .

      تغییر ذهن بلید دائمی باشد باید آنقدر افکار ورفتار جدید را تکرار کنیم تابه پیش فرض ذهنمان تبدیل بشود وناخوداگاه ما رفتار وافکار جدیدی انجام دهیم.به قول استاد مهم نیست چقدر فایل گوش می‌کنید یا چقدردعا میکنید مهم این هست که رفتارهای قبلی رو تکرار نکنید آنقدر باید عادات جدید تکرار شود تا عادت قبلی کمرنگ بشود .

      ما باید از درون تغییر کنیم تا بیرونمان هم تغییر کند واین تغییرات باید مادام العمر باشد .

      در مورد لاغری هم اینطور هست اگر حتی درلاغری هم استاد باشی ولی باز به عادت‌های قبلی خود عمل کنی باز هم  چاق میشوی .

      پس عادات هر فردی نتایج زندگی او را رقم می‌زندعادات پیش فرض در ذهن ما وجود دارد وتنها با قدرت ذهن می‌توان در عادات خود تغییر ایجاد کرد وبه عادات پیش فرض وخدادای خود برگشت.

      ما ممکن است در شروع مسیر تغییر دچار اشتباه شویم یا افکار واعمال وگفتارهای قبلی خودمون رو تکرار کنیم ولی این نشانه شکست ما نیس مهم این هست که داریم آرام آرام رفتار وافکار جدیدی را ایجاد می‌کنیم .

      هر چقدر درطول مسیر اشتباهاتمان کم وکمتر شد می‌فهمیم که در مسیر درست هستیم ولی اکر بارها وبارها اشتباهاتمان را تکرار کردیم در مسیر نادرست هستیم وباید اصلاحات انجام شود ونکته مهم وجالب توجه  افرادی که روی خودشان کار میکنن درمسیر اهدافشان  متوجه اشتباهات رفتاری خودشان می‌شوند ولی فردی که از مسائل ذهنی اطلاع ندارد هیچ گاه متوجه اشتباهات رفتاری و گفتاری خودش نمی‌شود ومن هم قبلا اینطور بودم واصلا متوجه رفتار وگفتار وافکار اشتباه خودم نبودم وخداوند رو شکر میکنم که منو به این مسیر هدایت کرد .

      برای شروع تغییر باید مسئولیت تمام وکمال زندگیمان را بپذیریم وبرای تغییر کردن شروع کنیم وایمان داشته باشیم که می‌توانیم شرایط،خودمان را تغییر دهیم. 

      دو نکته مهم که همواره باید به یاد داشته باشیم این هست که. همیشه ما مقصر هستیم در هر شرایطی هستیم خودمان مقصر هستیم اگر مورد ظلم قرار گرفتیم خودمان مسئول هستیم هاگر بی احترامی دیدیم خودمان مقصر هستیم .

      نکته دوم هر کسی در هر شرایطی هست حقش همانجاست اگر من درین شرایط هستم فقیر هستم چاقم سالم نیستم حقمه خودم این شرایط رو رقم زدم پس من حقمه همه هر جایی هستند حقشان آنجاست واینکه آگاهی به تنهایی باعث تغییر نمی‌شود ما باید خودمان را تغییر بدهیم تا شرایط پیرامونمان تغییر کند . 

      .  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار rastegar.moradzadah
      1403/01/29 02:14
      مدت عضویت: 1180 روز
      امتیاز کاربر: 5777 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,468 کلمه

      بنام خداوند بخشنده ومهربان

      گام 20 از دوره زندگی با کمک خداوند

      سلام خدمت استاد عزیز ودوستان هم مسیرم

      1_نگرش شما درباره قدرت ذهن چیست؟ 

      در گذشته من هیچ شناختی از ذهن وقدرت ذهن نداشتم تا با کتاب راز وبعد از اون کتاب چهار اثر  آشنا شدم اما باز به وضوح برام روشن نبود که ذهنم چه قدرتی داره تا با سایت فوق العاده تناسب فکری آشنا شدم وتازه متوجه شدم ذهنی دارم که بی نهایت قدرتمنده ومسبر زندگی منو تایین می کته وتا کنون بدون اینکه من بدونم نقش اصلی در زندگیم ایفا کرده من در گذشته فکر می کردم با غصه خوردن وغرق شدن در افکار منفی می تونم خدا رو احساساتی کنم ودلش به رحم بیاد برای من تا کارهام پیش بره اما هرگز نمی دونستم با این افکار آینده خودم رو خلق می کنم

      2_ازچه زمانی با قدرت ذهن آشنا شدین وچقدر  به تاثیر قدرت ذهن در زندگی ایمان دارید؟

      حدودا سال 98 بود که در شرایط خیلی خیلی سختی به سرمی بردم اختلاف نظرهام با همسرم به اوج خودش رسیده بود ورابطه همسرم با خانوادم خیلی تیزه وتار شده بود وخودم هم با خانوادم به اختلاف خورده بودم سر مسعله ای خانوادگی 

      شب وروز غرق افکار منفی بودم هر ثانیه حرف های همسرم خواهرام توی سرم تکرار می شد به خودم می اومدم می دیم دارم باهاشون دعوا می کنم خودم جای اونام حرف می زدم یعنی زندگی برام جهنم واقعی شده بود هر موضوعی که توی ذهنم می اومد تا همسرم می اومد خونه دقیقا همون حرف هارو بهش می زدم واونم جواب های بهم می داد که خودم تایین کرده بودم 

      یه روز خواهر شوهرم تلفنی باهام صحبت می کزد وکم کم سر حرف باز شد وراجی مشکلم باهاش حرف زدم گفتم از این افکار منفی خسته شدم حرف وجز وبحث فقط یه روز بوده وتمام شده اما من هفته ها است که دارم با تداعی اون حرف ها با خودم وبا بقیه می جنگم واقعا بریدم ونمی دونم چطور از این افکار منفی خلاص بشم ایشون گفتن منم سال‌های گذشته همچین مشکلی داشتم اما چند ساله دارم روی خودم کار می کنم وگفتم یه رو که حال خیلی بدی داشتم اتفاقی شرایط برام جور شده ورفتم سفر کربلا گفت اونجا توی گربلا ونجف فقط یه چیز از خدا خواستم اونم این بوده که حالمو تعقیر بده وگفت به برگشتن با گروهی آشنا شدم که روی ذهن کار می کنن تونستن خیلی به من کمک کنن ومن الان خیلی آرامش دارم وبعد اون مکالمه منو با اون گزوه آشنا کردن اونا به من سپاسگزاری رو یاد دادن وتا حدودی منو با ذهن آشنا کردن وبعد هم کتاب راز رو خریدم ولی عمیق چیزی یاد نگرفتم وبعد اون کتاب چهار اثر اون خیلی بهم کمک کرد تمام جملات انگیزشی که توش نوشته شده بود رو روی برگه های آچار نوشتم وچسبوندم به دیوارهای خونه بعد از اون بود که روز تولد دخترم خیلی اتفاقی با سایت آشنا شدم اول به هدف لاغری با ذهن وبعد کلا شناخت ذهن تناسب فکر وذهن آشنا شدم 

      من ایمان دارم که ذهنم نفش اصلی را در زندگیم ایفا می کند تمام گذشته من ونقش های که توی زندگیم ایفا کردم تماما چیزهایی بود که خودم توسط ذهنم خلق کردم ودر بیرون زندگیم تداعی شده

      3_مثال های از زندگی خود واطرافیان را شرح دهید که ارتباط قدرت ذهن با اتفاقات زندگی را اثبات می کند؟ 

      همسرم همیشه عادت داره وقتی اتفاقی می افته می گه من می دونستم اینجوری می شه مطمعن بودم این اتفاق می افته من حالا فهمیدم اون از بس به اون موضوع فکر کرده واونو تجسم کرده که ذهنش اونو به واقعیت زندگی تبدیل کرده مثلا بیشتر راجب اتفاقاتی که برای دخترم می افته  یا اینکه کسی پشت سرش حرفی بزنه 

      مورد دیگه اینکه من خودم سال گذشته یه شب خیلی حالم بد شد وتمام عضلات صورتم ودست وپاهام بی حس ولمس می شد شبش تا صبح بیدار بودم ترسبدم بخوابم صبح که رفتم دکتر دکتر فقط به دست هام نگاه کرد وگفت احتمالا رمانتیسم داشته باشی دیگه بدون هیچ آزمایش یا چیز خاصی همین حرف در ذهن من ثبت شد به همسرم گفتم دکتر گفته رمانتیسم داری همسرم جدا خودم جدا توی گوگل راجب رمانتیسم سرچ می کردیم هرکی حالمو می پرسید می گفتم رمانتیسم دارم تلفنب با خانوادم حرف می زدم می گفتم رمانتیسم دارم جالبه من با ذهن وقدرتش ونفقشش آشنا شده بودم ومی دونستم دارم چکار می کنم ولی انگار دوست داشتم باهاش همکاری کنم اونقد راجب رمانتیسم حرف زدم وادامه اش دادم تا چند ماه بعدش که آزمایش دادم گفت بله رمانتیسم داری

      من مطمعنم خودم با دست خودم این بیماری رو برای خودم ساختم شکی ندارم 

      دختر من چند سال پیش بود که متوجه شدم بلوغ زودرس داره واین برای یکی از دوستانم که دخترش همکلاسی دخترم تعریف کزدم این مسعله به قدری برای ایشون جدی شد که مدام دخترش رو چک می کرد مدام راجب بلوغ زودرس مطلب می خوند ونگرانی توی چشماش دیده می شد می گفت هربار دخترم می ره حمام به دقت بدنش رو چک می کنم وبردش آزمایش اونقد پیگیر شد که دخترش که اصلا هیچ نشانی از بلوغ نداشت دچار بلوغ زودرس شد وهمون امپول هایی رو براش زد که دکتر برای دخترم تجویز کرده بود من خیلی بهش تذکر دادم وگفتم کمتر پیگیری کن قرار نیست همه بچه ها مثل هم باشن ولی ترسی که افتاده بود توی وجودش نزاشت راحت بگذره از این قصیه واونو به واقعیت زندگیش تبدیل کرد واگه بخوام بگم خیلی موارد دیگه هست

      4_نگرش شما درباره تغییر ذهن چیست آیا تعقیر کردن برای شما سخت است؟

      تعقیر ذهن یعنی تعقیر سرنوشت به نظر من چون وقتی ذهن تعقیر می کنه همه زندگی تحت تاثیر قرار می گیره حتی رابطه با اطرافیان وبقیه آدم هاهم تعقیر می کنه ما فقط روی خ مان کار می کنیم ولی می بینیم بقیه هم تعقیر کردن البته که هر تعقیری سختی های خودش رو داره چون زمانی ما تصمیم می گیریم تعقیر کنیم هنوز اون ناخواسته ومشکل در زندگی ما وجود داره وهر روز با اون مواجه هستیم وباید در کنار اون روی تعقیر دهنمون کار کنیم ولی اگه صبوری کنیم وادامه بدیم بعد متوجه می شیم چقدر اون سختی ها به دردمون خورده وچه شرایط عالی رو تجربه می کنیم

      5_مثال هایی از زندگی خود واطرافیان شرح دهید که مقاومت در مقابل تعقیر کزدن را نشان می دهد؟ 

      من از وقتی که ازدواج کردم چون از خانوادم دور هستم وکار همسرم جوریه که فقط ایام عید می تونه بیاد مسافرت ما هر سال ایام عید میریم خونه بابام واونجا جمع می شیم با بقیه خواهرام که اونام هرکدام شهری هستن ما هرسال اونجا که میریم باهم به اختلاف می خوریم وسر مساعل کاملا مشابه هر سال بحث داریم وتا چندتا دعوا نکنیم برنمی گردیم من هرسال قسم می خورم دیگه عید نرم شهرستان ولی همسرم قسم وایه که قول می ده بحث های سال های گذشته پیش نیاد واین عید بهترین خاطرها و رقم می زنیم ولی باز دقیقا همون بحت ها پیش میاد یعنی کاملا مشابه بدون هیچ تعقیری من امسال اومد از همون اوایل اسفند به این موضوع خوب فکر کزدم گفتم ببینم ریشه این مشکل کجاست دیدم من کلا نگرشم راجب همسرم از اول این بوده که با خانوده من خوب نیست ووقتی اونجا جمع می شیم حتما می خواد حال منو بگیره اذیتم کنه واصلا آدم توی جمع نیست واین به یک باور عمیق برای خودم تبدیل کردم وطبیعی می دونم ما بریم اونجا حتما دعوامون می شه خیلی سعی کردم هر روز تا قبل از رفتنمون طاهری بگم ما امسال بهترین تعطیلات رو داریم. ما امسال خیلی اونجا بهمون خوش می گذره ولی فایده ای نداشت چون امسال هم همون دعواها رو داشتیم دقیقا سر مساعل سال های قبل بدون کوچکترین تعقیری ومن الان فهمیدم این بخاطر اینکه من درونی نگرشم رو وپیش فرض ذهنم رو تعقیر ندادم 

      6_به نظر شما علت تداوم در شرایط زندگی چیست شرح دهید؟ 

      همه ما دوست داریم شرایط زندگیمون رو به بهترین حالت های ممکن تعقیر بدیم وهمه تلاشمون رو می کنیم برای این خواسته اما موفق نمی شیم دلیلش اینکه ما فقط روی بیرون زندگی کار می کنیم و زون رو تعقیر نمی دیم وبعد از مدت کوتاهی بیرون هم مثل درون ما برمی گرده به حالت قبل وشرایط گذشته تکرار می شه مثلا برای داشتن روحیه وحال خوب میریم طاهرمون رو تعقیر می دیم لباس رنگ شاد می خریم میریم مسافرت میریم پیاده‌روی اما درون ما هنوز ومستربه هنوز نا امیده هنوزپر از حسرته هنوز به دیگران وداشته هاشون حسادت می کنه هنوز پر از خشم وکینه است هنوز فکر می کنه دیگران حقش رو خوردن واین تعقیرات طاهری نمی تونه برای داعم حال ما رو خوب کنه ووقتی اون سفر تمام شد یا اون تعقیر جرعی عادی شد باز حالمون بد می شه تعقیر باید از درون اتفاق بیفته تا بیرون رو هم تحت تاثیر بزاره واونم تعقیر بده وقتی نگرش ما طرز فکر وباور ما تعقیر بکنه وپیش فرض ذهن ما راجب موضوعی تعقیر بکنه نا خودآگاه بیرون وظاهر زندگی ما هم تعقیر می کنه

      7_گاهی پیش میاد من تحت تاثیر محیط یا بنا به میل و رغبت درونی در شرایطی قرار می گیریم که تعقیراتی در ما ایجاد می شه مثلا در شب های احیا کلی گریه می کنیم توبه می کنیم واز ته دل از گناهان خودمون پشیمون می شبم وقول می دیم به خدا که از فردا بنده خوبی باشیم اما همین که مراسم اون شب ها تمام شد ما همون آدم قبل هستیم از مسجد که میایم بیرون با اینکه کالا بخاطر گناه بداخلاقی توبه کردیم باز سر پیدا نشدن کفش هامون یا چیز دیگه عصبی می شبم این موصوع برای خودمم اتفاق افتاده در این حد موقطی بوده اما تعقیری می تونه داعمی باشه که در شرایط معمولی ودر زندگی روزمره کم کم اتفاق بیفته واول از درون باشه ونگرش وباور ما وبعد پیش فرض ذهن ما تعقیر کنه بعد برای همیشه وبه طور داعم تعقیر ما ثابت می شه

      8_تجربه من در رابطه با قدرت ذهن در لاغری به اندازه دیگر دوستانم نیست چون مدت زیادی در سایت فعالیت نداشتم وفقط عضو بودم اما تازه برگشتم وقصد دارم جدی شروع کنم تجربه کوتاه من در لاغری مربوط به اویل ورودم به سایت بود من تشنه شنیدن بودم اون ایام که دوره دوازده گام ابتدایی رو گوش می دادم هیجان وافری داشتم دیگه از خودچاقم بدم نمی اومد راجب چاقی با کسی حرف نمی زدم حرص و ولع من برای خوردن از بین رفته بود انگار به گنجی دست پیدا کرده باشم تمام وجودم غرق شادی وشعف بود تا نصفه هاب دوره صد گام هم پیش رفتم وخیلی نتیجه گرفتم بدون اینکه زحمتی کشبده باشم سایز و زن کم کردم ولباس هام مجبور شدم تنگ کنم وخیلی دوران خ. بی بود برام با اینکه یک سال بعد من دیگه رها کرده بودم اما وزنم وسایزم برنگشت

      9_من آدمی هستم که اگه قدم در راهی بگذارم واشتباهی ازم سر بزنه به کل ناامید می شم وقی اون رو می زنم قبلا در رژیم هایی که می گرفتم این اتفاق خیلی برام می افتاد تا یه روز خطا می کردم دیگه اون برنامه رو رها می کزدم ومی گفتم فایده نداره راجب عملکردم در سایت ودوره ها هم همین طور بوده تقریبا ولی اون نیرو وهدایت خداوند نزاشته به کل از سایت کنده بشم وهرگز نتونستم برای همیشه قیدش بزنم واگه مدتی رفتم باز برگشتم 

      اما الان نگرشم عوض شده چرا باید یه اشتباه یا خطا باعث بشه آدم کل راهش رو هدف‌ش رو رها کنه اگه فقط یه اشتباه باشه واون اشتباه تبدیل نشه به عادت وتکرار بشه به طور مدام اصلا مشکلی نیست مهم اینکه ما در مسیر باشیم همیشه وتعداد اشتباه هامون جزعی باشه وبیشتر راه رو صحیح عمل کنیم

      10_نگرش های بنیادین یکی این بود که همیشه بگیم من مقصر هستم این جمله خیلی به من کمک کرده واگه بخوایم تو مسیر تعقیر ذهن موفق بشیم لازمه که همچین نگرشی رو عملی کنیم وخیلی بهمون کمک می کنه وباعث می شه ما همیشه مسعول رفتار واعمالمون باشیم وهیچ کس رو مقصیر شرایطی که تجربه می کنیم ندونیم من از موقعه ای که استاد توی فایل تکمیلی 2 بود اگه اشتباه نکرد ه باشم این موضوع رو گفتن خیلی اونو به عمل در میارم مثلا در جر وبحثی که بین منو همسرم یا دخترم پیش میاد وعصبی می شم فوری با خودم می گم من مقصرم اونا هر جوری صحبت کردن وهر نظری که دادن من نباید از کوره در برم اگه در رفتم من مقصرم وبعدش حتما عذر خواهی کزدم وگفتم من مقصر بودم تو ببخش ودیدم چقدر آب روی آتیش بود چون برای خودمون هم پیش اومده وقتی کسی می گه من مقصر هستم چقدر آروم می شیم ودیگه تلاش نمی کنیم خودمون رو حتما به طرف ثابت کنیم وبحث رو کش بدیم 

      دیروز وقتی در راه رفتن به بازار بودم ورودی میوه فروشی خیلی شلوغ بود ویه آقا روی زمین بساط دست فروش پهن کرده بودن واز اون طرف هم ماشین ها بوق می زدن وعابرهام همدیگر روهوا می دادن پسر بچه ای که گویا بچه دست فروش بود با سرعت از کنار من رو شد وما بهم خوردیم واین وسط پای من له شد نمی دونم اون بهش خورد یا کس دیگه ای فشار این همه سر وصدا شلوغی وعجله مردم واین جای بدی که بساط پهن شده بود باعث شد عصبی بشم وبا نگاه تندی به پسر بچه نگاه کردم وگفتم چته 

      تا خریده‌ام کردم همش تو فکر این برخوردم بودم ویاد حرف استاد افتادم واین بخش گام 20 که هر اتفاقی بیفته همیشه من مقصرم در راه برگشت رفتم واز اون پسر بچه عذر خواهی کزدم وگفتم عزیزم ببخش منو من مقصر بودم وباباش کلی تعجب کرده بود خودشم ترسد وخودش کنار کشید 

      در مورد اینکه هرکسی در هر شرایط موقعیتی که هست حقش هست وباید اینطور باشه هم خیلی ذهنیت تعقیر کزده 

      قبلا اگه نیازمندی در خیابون می دیدم یا بچه ای که لباس کثیف وپاره تنشه ودست فروشی می کنه به شدت متاثر می شدم وتوی دلم می گفتم خدایا این همه تفاوت چرا قاعل شدی نه به اون که نمی دونه پول هاشو چطور خرج کنه نه به این که تو این شرایط وتا می تونستم بهشون کمک می کزدم وگول می دادم بهشون اما الان دیگه اینجوری نیست می دونم خدا بین بنده هاش فرقی نمی زاره وحتمت حواسش به همه هست وهرکی در هر شرایطی که هست خودش با طرز فکرش وذهنش این موقعیت روبرای خودش ساخته حتی راجب خوده وبرادر خودم هم دیدگاهم عوض شده قبلا خیلی غصه مشکلاتشون رو می خوردم نمی گم الان نمی خورم یا نگران نیستم اما به اندازه ای که روی این باور کار کردم تونستم بهشون فکر نکنم وفقط به خدت بسپارم 

      در مورد کسایی هم که در موقعیت خوب هستن ماشین خوب وخونه خوب دارن فقط کیف می کنم براشون وبهشون احسنت می گم که تونستن از قوانین جهان هستی درست اسفاده کنن 

      استاد این گام خیلی خیلی با ارزشه خودش یه دوره کامله نمی شه همه جنبه هاشو توی یه دیدگاه نوشت من هر روز سعی می کنم حداقل دوبار مطالعه اش کنم هر چقدر ازتون سپاسگزاری کنم بازم خیلی کمه خدا رو بخاطر وجود شما شکر میکنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 10415 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 706 کلمه

      سلام و درود فراوان 

      من به قدرت تغییر ذهن خود ایمان دارم .

       قبل از ورود به سایت تناسب فکری هیچ نگرش و آشنایی با قدرت ذهن نداشتم یه چیزهایی رو شنیده بودم اما هیچ وقت نه بهش فکر کردم و نه اینکه باور داشتم .فکر میکردم سرنوشتم از قبل توسط خدا تعیین شده و من هم تسلیم اون سرنوشتم .و همیشه هم اعتراص داستم که حدایل چه حکمت و عدالتی در کار توست که یکی در رفاه و دیگری ایمقدر گرفتار ؟؟ در قرآن میگفت خدا هر که را بخواهد روزی میدهد هنیشه سوال برام پیش می اومد باید چه کنم که من هم جز اون افراد باشم ک خدا من رو هم انتخاب کنه ؟؟ وقتی از اساتید میپرسیدم میگفتن به دستورات شرعی عمل کن تا انتخاب بشی !! طلب آمرزش کن تا انتخاب بشی!!!

      من با هدایت به این سایت با قدرت ذهن آشنا شدم و متوجه شدم تمام زندگی ام رو خودم ساختم 

      نمیدونستم با قدرت ذهن میشه سرنوشت خود رو بسازم و یا تغییر بدم .جمله به جمله این متن برام شگفت اتگیز و البته  ساده و سنگین بود بارها و بارها باید بخونمش . استاد عزیزم با خواندن این مطالب انگار شک شدم. به فکر فرو میرم تازه باید شروع کنم از کجا ؟ چطور ؟ خیلی سخته برام . اما از طرفی بسیار خوشحالم که راه تغییر سرنوشتم رو پیدا کردم و لحطه به لحطه به حمایت و هدایت خداوند و کمک شما استاد عزیز  نیاز دارم .

      من همیشه خودم رو مقصر ناملایمات  زندگی ام میدونستم و اینقدر خودم رو سرزنش میکردم تا به حد نابودی پبش میرفتم 

      با اگاهی از نگرش های بنیادی 

      نگرش اول که همیشه تقصیر من است .نگاه من عوض شد بله واقعا مقصر و تقصیر کار من هستم اما نه با اون نگاه قبلی که با مقصر دونستن خودم خواستم قهرمان زندگی ام باشم 

      نگرش دوم اینکه 

      هر کس در هر شرایطی که هست حقش همین است .

      واقعا درسته . من الات دقیق سر جای خود هستم وقتی تمام زندگی ام رو بخاطر رضایت دیگران زندگی کنم جای من همین جاست.. وقتی بدهی های خودم رو رها کنم و برم برای کمک به بقیه چون یتیم است و چون پیر است و وو وام بگیرم و تا سه سال  آینده باید قسط وام رو بدم جای من همین جاست .

      وقتی بخاطر دیگران از همکاران پول قرض کنم و نتونن پرداخت کنن و دوباره گردن خودم میافته واقعا من درست سر جای خود نشستم. 

       استاد به راستی من مقصرم اما من هم با آگاهی هایی که از پیرامون خود کسب کردم اینگونه عمل کردم آیا باز هم مقصرم ؟؟؟ 

      بله باز هم مقصرم چون خدای متعال عقل و آزادی و حق انتخاب به من داده و انتخاب من این بوده که اینگونه عمل کنم 

      اشتباه کردن های من بارها و بارها باعث نا امیدی من میشد اما با هدایت الهی  و اینکه اشتباه نباید عادت شود چیزی که برای من عادت شده بود حتی در خوردن  که هر روز اشتباه تکرار میشه !!!دیگه نه تنها ناامید نیستم بلکه بسیار بسیار انگیزه و امید دارم و عاشق مطالب و آگاهی هایی هستم که به خدا نزدیک بشم چون با درک خدا آرام مبشم به حس کردن خدا انگیزه میگیرم میخوام خدا رو در درون خودم همیشه حس کنم . میخوام بادیک نگدش عمیق و قدرتمند شگفتی ساز بشم . 

      اما اون ته دلم یک سنگینی حس میکنم انگار حالت بغض نمیدونم اسمش رو چی بزارم .گاهی هم همین حالت باعث میشه انگار هیچ احساسی ندارم الان درست همان حالت هستم از ویروز تا حالا دارم به کلمه به کلمه این متن فکر میکنم دوست دارم تمام مطتاب دوره زندگی با خداوند در قلبم حک بشه .غالب ذهن ناخودآگاهم بشه . با ثابت ماندن این مطالب در ذهنم آرامش میگیرم . اما چون مطالعه ام در این مورد به جز در سایت ندارم فرار هستن . باید عمل کنم و استمرار  داشته باشم تا در ذهنم نقش بسته بشه . ذهنی که تازه با اون آشنا شدم..

      نکته بسیار مهم و کلیدی برای پاسخ به خودم که مطالعه من برای تغییر زندگی ان کم هست و  خدای مهربان همین الان پاسخ من رو داد این بود که 

      خیلی مهم نیست چقدر از زمان خود را صرف مطالعه یا تجسم و دعا و نیایش برای تغییر زندگی خود می کنید 

      خیلی مهم است که چقدر میتوانید به عادت های گذشته خود باز نگردید.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 39300 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,161 کلمه

      به نام خدای مهربان

      سلام استاد عزیز و دوستان هم مسیر

      قدم ۲۰ :

      ✓ من به قدرت تغییر ذهن خود ایمان دارم ✓

      ۱_ در گذشته هرگز فکر نکرده بودم که ذهن قدرتی دارد و می تواند مهمترین نقش را در زندگی ما داشته باشد ،اما از زمانی که وارد سایت شدم هر روز بیشتر به این نتیجه رسیده ام که کسی که فقیر است ، چاق است، رابطه ی خوبی ندارد با دیگران ، ذهنش پر از افکار منفی ست ، بدبین است ، احساس خوشبختی ندارد و بسیاری از صفات بد انسانی در وجودش بارز است تنها با  فهمیدن در مورد قدرت ذهنو درک این آگاهی ها و عملی کردن آنها در زندگیش می تواند تغییرات بی نظیری داشته باشد و به ثروت ، تناسب اندام ، روابط عالی ، شخصیت بسیار مثبت و مثبت اندیش ومقبول و خوشبختی برسد .بعضی وقتها خیلی دوست دارم این تغییراتی درونی که داشتم رو خیلی داشته باشند ، بسیار خوشحال میشم که بتونم یکی از نزدیکانم رو به این مسیر راهنمایی کنم  که فوق العاده بدبین ، منفی نگر ، ناراضی ،گلایه مند است ولی خیلی سخته یکی دو بار هم در مورد سایت گفتم که وارد بشه اما هیچ اقدامی نکرده متاسفانه .

      راستی استاد خیلی ممنونم میشم اگر نظرتون رو در مورد دعا کردن ما برای همدیگه بگید آیا من اگر برای نزدیکانم دعا کنم قبول میشه ؟

      ۲_از ۵ بهمن ۱۴۰۰ با این موضوع آشنا شدم و بسیار بسیار به تاثیر قدرت ذهن در زندگی ایمان دارم .

      ۳_من‌خودم زمانی که هنوز حامله نبودم به چاقی ام در دوران بارداری فکر می کردم و بسیار میترسیدم از چاقی ، همیشه میگفتم چون تحرکم کم میشه و نمی تونم ورزش کنم افزایش وزنم زیاد میشه و این قدرت ذهن من بود که باعث شد ۲۵ کیلو اضافه کنم ،با اینکه تلاش می کردم خیلی وزنم بالا نره ، اما فکر کردن زیاد من باعث شد که کائنات فکر کنه من علاقه دارم به این موضوع بخاطر همین توجه ، وزنم رو گسترش داد ، افزایش داد .

      /زن داداش بزرگم همیشه به این فکر می کرد اگر بچه ش سالم نباشه چیکار کنه و به داداشم میگفت باید پول پس‌انداز کنیم نکنه بچه سالم نباشه و نیاز به دکتر بشیم و همین قدرت ذهن خودش باعث شد یه بچه ی کاملا فلج به دنیا بیاره حتی نمیتونه حرف بزنه متاسفانه ./

      «یکی از نزدیکانم که بسیار تلاش میکنه ثروتی بدست بیاره ، میبینم این فرد هیچ کم کاری  از نظر جسمی و تلاش فیزیکی نداره اما فوق العاده بدبین و منفی نگره و این قدرت ذهنش باعث شده بسیار عدم پیشرفت داشته باشه از هر نظری »

      ✓یکی از آشناهامون بسیار مثبت اندیش است و کاملا امیدوار به خداوند و نعمت هایش و من شاهد موفقیت های ایشان هستم هم از نظر مالی هم از نظر روابط و …این هم قدرت ذهن ایشونه که واقعا در زندگیش تاثیرات فوق العاده مثبتی داشته شکر خدا ،اتفاقا همیشه به من میگه که به هیچ وجه در مورد درد پات با کسی صحبت نکن ، اصلا بهش فکر نکن، سعی کن جدی نگیریش  ، این درد در ذهن توست و با افکارت افزایشش میدی،همیشه با دیدن خودش و همسرش باعث خوشحالیم میشن .✓

      ۴_تغییر کردن برام خیلی راحت تر از ۲سال پیش است و هر چی زمان میگذره بهتر هم میتونم روی ذهنم کار کنم و تغییرات ارزشمند دیگری خواهم داشت .

      ۵_ مثال خودم رو میزنم که در گذشته خیلی مقاومت داشتم که طلاق نگیرم و به نظرم تغییر بسیار بزرگ و ناخوشایندی بود اما با گذشت زمان دیدم که خیلی زندگیم تغییر میکنه و به آرامش میرسم و با کمک اطرافیانم که طرز فکرم رو تغییر دادند تونستم جدا بشم و زندگی فوق العاده متفاوتی رو با شخص کاملا متفاوتی شروع کنم شکر خدا .

      ۶_ بنظرم همین ترس از تغییر کردن و اینکه نکنه شرایط بدتری ایجاد بشه و یادم نبود ،مخصوصا ،مخصوصا ترس از نگاه ، رفتار و فضولی های دیگران باعث  تداووم شرایط زندگی می شود ، اگر من در گذشته دیگران برایم کم اهمیت تر بودند هرگز ۲سال و چند ماه خودم را در آن عذاب نگه نمی داشتم .

      ۷_تغییراتی کن در ذهن من ایجاد شده باعث شده شخصیت کاملا متفاوتی داشته باشم نسبت به گذشته ی خودم ،بسیار راضی ام ،انتظار دارم بهتر هم بشم .من با آگاهی های جدیدی که در این ۲سال کسب کردم ، شخص مثبت اندیش ، آرام ، خوشحال،با ایمانتر و خوش بینی شدم  شکر خدا .

      ۸_ در مورد لاغری باید بگم کاملا ایمان دارم که بهترین روش و تاثیرگذارترین روش لاغری ،لاغری باقدرت ذهن است ،چون خودم سالها مربیگری کردم برای لاغری افراد و لاغر موندن خودم ، سالها برنامه ی رژیمی و ورزشی نوشتم براشون و خودم هم بارها رژیم گرفتم ،اما زمانی که با سایت آشنا شدم دیدم که چقدر اشتباهه رژیم گرفتن و اینکه ورزش کنیم بخاطر اینکه لاغر بشیم .

      ✓ من از وقتی در سایتم در حد چند کیلویی لاغر شدم ،درسته فاصله دارم با وزن ایده آلم اما بسیار بسیار تغییرات ناب و استثنایی داشتم ،

      ✓مهمترین تغییر من در مورد واکنش غذاییم اینه که اصلا با حرص و ولع غذا نمی خورم و از این حالتم خیلی خوشحالم که آروم برخورد می کنم با مواد غذایی .

      ✓مهمترین و اما مهمترین تغییر درونیم اینه که آرامش رو با تمام وجودم حس می کنم و این رو بدست آوردم با کسب آگاهی های سایت تناسب فکری .

      ✓ بسیار مثبت اندیش شدم .

      ✓امید من به خداوند و نعمت هایش بسیار بسیار بیشتر شده .

      ✓احساس خوشبختی می کنم ‌.✓فکر میکنم وجودم مفید و مثبت است .

      ✓راحت حرف دیگران رو رها میکنم ، یعنی در رها کردن افکار منفی قدرت پیدا کرده ام .

      ✓به انضباط فکری رسیده ام ، کنترل ذهنم رو دارم .

      ✓خیلی بزرگتر و پخته تر شدم ،این حرف رو همسرم چند روز پیش بهم گفت ، گفت احساس میکنم خیلی تغییر کردی و…

      ✓ ترس از مواد غذایی ندارم و هیچ وقت در گذشته نمی تونستم از خوردن لذت ببرم ، چون یا می خوردم و عذاب وجدان داشتم یا نمی خوردم و حسرتش رو داشتم .

      ✓ توجهم به مواد غذایی خیلی کمتر شده .

      ✓✓✓ خدایا شکرت ✓✓✓

      ۹_نه اتفاقا در این زمینه هم تغییر کردم و خودم رو سرزنش نمی کنم اگر اشباهی بکنم راحت باهاش کنار میام و سعی میکنم تکرارش نکنم ، مثلا در اشتباه چند قاشق بیشتر خوردن ،هر چند بسیار کم اتفاق میوفته اما راحت باهاش کنار میام .

      ۱۰_ ۱_همیشه تقصیر من است .۲_هر کس در هر شرایطی است حقش همین است .

      خیلی جملات سنگین و عمیقی ست و قبول کردن آنها سخت است حتی برای من که ۲سال و چند ماهی ست در این سایتم .ولی استاد وقتی شما می فرمایید که برای خوشبخت شدن و تسلط بر افکار راه دیگه ای نداریم پس قطعا اینگونه هست و من سعی می کنم همیشه با این نگرش زندگی کنم .

      اتفاقا الان متوجه شدم که روز عید همین نگرش بنیادی باعث شد درون من آرام شود و از کسانی که قبلا برای همه چیز مقصرشان میدانستم اما از آنها حلالیت طلبیدم و احساس کردم من مقصرم و این خیلی برام جالب بود .

      [ خداوندا ممنونم ،شکرگذارم ]

      «سپاسگذارم استاد عزیزم »

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا کریمی
      1403/01/20 01:29
      مدت عضویت: 206 روز
      امتیاز کاربر: 1395 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,187 کلمه

      قسمت دوم تمرین من 

      ۴- نگرش شما درباره تغییر ذهن چیست؟ آیا تغییر کردن برای شما سخت است؟!

      تغیر ذهن ممکن و شدنی است . تغیر کردن یعنی حذف یک یا چند باور و جایگزین کردن باور های جدید . به همان اندازه که جسممان از چاقی به لاغری و از ضعیف بودن به عضلانی بودن می‌تواند تغیر کند ذهنمان هم میتواند تغیر کند . الان من عضلات پام درد میکنه ولی ناراحت نیستم خوشحالم چونکه این درد بخاطر ورزش بوجود آمده . و این درد مفید . من مشتاقم که بازهم به ورزش ادامه بدم و میدونم کمکم این درد ازبین میره و عضلات من قوی میشه . از نظر ذهنی هم همینجوریه من حدود سه ماه از همسرم جدا شدم و باتمام تضادهایی که باهم داشتیم ولی بعضی وقتا میبینم که چقدر دوسدارم باز رابطه برقرار کنم باهاش ولی من میدونم این حس فقط و فقط از سر عادت . و قطعا من یقین دارم با ایجاد رابطه با همسرم به کلی باز حالم بد میشه و به نوعی زندگیم از هم میپاشه و بازهم شاهد بدترین حس  زندگیم میشم که مجبورم همش در حالت حرص و غم و غصه باشم . پس الان ذهن من داره درمقابل اون عادت ۷ ساله مقاومت میکنه تا این عادت از بین بره و بجاش من دارم به تنهایی عادت میکنم . که خیلی راضی هستم چون من فقط در تنهایی میتونم خیلی خوب شخصیتم رشد بدم و به خواسته هام برسم . میتونم روی خودم تمرکز داشته باشم ‌ میتونم با خدای خودم ارتباط بیشتری داشته باشم . من قبلا کلی عادت نامناسب داشتم که با تغیر کردن آدم بهتری شدم . 

      تغیر سخته ولی وقتی انسان انگیزه داشته باشه همون سختی ها براش طعم خوبی داره . اینو کسی میفهمه که تغیر کرده باشه . تغیر واقعا هم انگیزه میخواد هم اراده هم تعهد . تعهد به خودت .

      ۵- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان شرح دهید که مقاومت کردن دربرابر تغییر کردن را نشان می دهد.

      اولیش همسرم بود که همیشه در برابر من مقاومت می‌کرد و فکر می‌کرد من همه حرفام اشتباه و نادان هستم و تنها اونه که درست میگه و همیشه به خودش حق میداد حتی یکبار سعی نکرد خودش رو جای من بزاره یا یکبار بخواد از حرفش کوتاه بیاد . خداشاهده اصلا یادم نمیاد از حرفی که زده باشه بخاطر من کوتاه بیاد . خیلی خوبه آدم رو حرفش بمونه ولی یه وقتایی هم لازمه به جای قضاوت خودمون رو جای طرف مقابل بزاریم و حق رو به خودمون ندیم گاهی باید زاویه دیدمون رو عوض کنیم . من این حرفارو از روی حرص نمیگم اینا حرفایی بود که همسرم آخرین بار به من گفت و ابراز پشیمونی می‌کرد.  ولی خوب واقعا اون موقع دیگه خیلی دیر شده بود . 

      مثلا اگه بهش میگفتم من خسته هستم بخاطر کارهایی که تو خونه انجام دادم و از بچمون مراقبت کردم و احتیاج دارم یکمی با خودم تنها باشم یا یکمی بخوابم میگفت خوب همه زن ها دارن همین کار هارو انجام میدن مگه چیکار کردی 

      اگه میگفتم پریود هستم و حوصله ندارم . می‌گفت همه زن ها پریود میشن مگه اینجوری برخورد میکنن 

      وقتی میگفتم دوسدارم با دوستام برم بیرون میگفت تو منو دوستنداری میخوای خودت تنها باشی 

      وقتی میگفتم خیلی زنگ میزنی و من دوسندارم انقدر همه چیز رو با جزئیات بهت توضیح بدم میگفت اگه از صبح که میرم سر کار تا شب که بیام ۵ بار زنگ میزنم بخاطر اینکه دوستدارم و تو الویت زندگیم هستی ولی تو دوسم نداری .

      خلاصه همیشه ی جواب تو آستین داشت که به زعم خودش کم نیاره و من پرو نشم . 

      دومین مثال مادرم هست که از وقتی یادمه تا الان ایشون وسواس داشت هم فکری هم تو زمینه شستشو و پاکی . و کلا هیچوقت نخواست که تغیر کنه هرکسی هم هرچی میگفت سریع جوابشو با لحن تند میداد که دیگه طرف ساکت بشه . حتی یکبار نرفت پیش روانشناس.  حتی یک روز این عادت رو ترک نکرد که هیچ هرچه داره می‌گذره بدتر و شدید تر هم میشه خودشم قبول داره .

      در مورد خودم هرچی فکردم چیزی به ذهنم نرسید واقعا چون من خیلی مقاومت نمیکنم در برابر تغیر و آدمی هستم که با شرایط کنار میام . و اگر جایی بفهمم که دارم اشتباه پیش میرم واقعا تغیر میدم مسیرم رو . حالا هرچقدر هم که طولانی بشه ولی من بالاخره مسیر درست رو پیدا میکنم و پیش میرم . زندگی من از نظر خیلی ها توش پر از اشتباه اما من اینو میدونم که کارهایی که از نظر بقیه اشتباه هستن از نظر خودم درست بوده و کار خاصی انجام ندادم که باعث اذیت کسی بشه و اینو میدونم ک من با همون اشتباهات تجربه بدست آوردم . تجربیاتی که خیلی از آدم های همسن من ندارن چون خواستن از نظر بقیه آدم خوبی باشند . مثلا من درسم رو ادامه ندادم چون اصلا علاق نداشتم . تو سن پایین ۱۹ سالگی ازدواج کردم چون  دوستداشتم مستقل بشم . 

      ۶- به نظر شما علت تداووم در شرایط زندگی چیست؟ شرح دهید.

      اگه بخوام درمورد خودم بگم خوب اصلی ترین دلیلش رو میتونه این باشه که من اونقدری که انتظار تغیر رو دارم به اندازه اون برای خودم وقت نمیزارم . بیشتر اوقات وقتم صرف کارهایی میشه که به بقیه مربوط میشه اعضای خانوادم . من اینو میدونم هرچقدر بیشتر تنها باشم بیشتر برای خودم وقت میزارم و بیشتر میتونم تغیر کنم . اما این برای منی که قوانین دنیارو میدونم . از خدا شناخت صحیح دارم . از خودم آگاه هستم . و میتونم اصل رو از فرع تشخیص بدم . البته اگه دوسال پیش بود خوب من هنوز گنگ بودم و اینارو نمیدونستم و فقط دنبال حواشی میرفتم . حتی الان هم که میدونم باز خیلی سخته که من نرم نو جاده خاکی و متعهد بمونم . چون دانستن و عمل کردن دوتا مفهوم جدا از هم داره .

      خوب خیلی از آدمها همونایی که من فهمیدم رو نمیدونن و حتی بهشون بگی هم مسخره میکنن . ولی من اینو فهمیدم آدمی که از شرایطش ناراضی هست اگه به دنبال جواب برای سؤالش باشه که آخه چرا زندگی من اینجوریه مطمئن ۱۰۰۰ درصدی هستم که خداوند جوابش رو میده و اونو هدایت میکنه .

      پس بنظرم در اصل علت تداوم شرایط از این میاد که ما به بدبختی هامون عادت می‌کنیم و فکر می‌کنیم منطقی همینه که مثلا من ماهی یکبار مریض بشم در صورتی که منطقی و طبیعی اینه که من همیشه سالم و سلامت و سرحال باشم و از زندگی لذت ببرم . پذیرش خیلی خوبه ولی نه همیشه مثلا من بعد ۷ سال زندگی مشترک واقعا پذیرفتم همسرم بیمار روحی روانی داره . چون من هر تغیری که به ذهنم می‌رسید و از هر کتای و هر روانشناسی شنیده بودم روی خودم پیاده کردم ولی رابطمون درست نشد ک نشد . 

      اما من اینو نپذیرفتم که خوب حالا ۷ سال گذشته حالا من بچه دارم حالا من درآمد ندارم و ….. پس نمیتونم جدا بشم . نمیتونم دیگه رنگ آرامش ببینم . نه من به خودم گفتم من لایق یک زندگی سرشار از آرامشم . به خودم گفتم من این رفتار های همسرم رو نمی‌پذیرم. 

      من جنگ عذاب رو نمی‌پذیرم ‌ . من این مدل زندگی که کارهایی انجام بدم که میل خودم نیست رو نمی‌پذیرم.  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا کریمی
      1403/01/18 21:45
      مدت عضویت: 206 روز
      امتیاز کاربر: 1395 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 753 کلمه

      سلام به استاد عزیزم من آماده ام تا بهای مطالب ارزشمندی که مطالعه کردم و دیدگاه منو تغیر داد پرداخت کنم . 

      ۱- نگرش شما درباره قدرت ذهن چیست؟

      در طول این دوسال اخیر من متوجه شدم ذهن ما خیلی فراتر از اون چیزیه که ما فکر می‌کنیم.  و ما هنوز خیلی از قدرتش بی‌خبر هستیم . و خیلی کم تر از یک درصد ازش استفاده می‌کنیم.  ذهن ما قدرت داره جسم مارو هم بیمار کنه هم سلامت . ذهن ما میتونه مارو هم فقیر کنه هم ثروتمند . ذهن ما میتونه مارو تو حس شادی نگه دار هم افسرده کنه . ذهن ما میتونه مارو یک قهرمان المپیک کنه یا یک کسی که حتی رخت خوابش هم مرتب نمی‌کنه.  ذهن ما میتونه شرایط مارو اونجور که میخواد رقم بزنه و تغیر بده . حتی ذهن ما میتونه یک روز آفتابی یا بارانی رو برای ما خلق کنه . خداوند مارو خالق آفریده اما ما خیلی جدی نمیگیریم .

      ۲- از چه زمانی با این موضوع آشنا شده اید و چقدر به این تاثیر قدرت ذهن در زندگی ایمان دارید؟ از زمانی که یک نوجوان ۱۵ ساله بودم و کتاب راز رو خوندم به این قدرت پی بردم و رفته رفته این شناخت من بیشتر و بیشتر شد و من همیشه تشنه این آگاهی ها هستم و تا حدی که به ذهنم بها دادم و ازش استفاده کردم تونستم به نتایج دلخواهم برسم . حداقل ش این بوده که دلیل  اتفاقات ناخواسته ام رو فهمیدم و یکسری از اونا رو تغیر دادم یا حذف کردم با قدرت ذهنم .

      ۳- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان شرح دهید که ارتباط داشتن قدرت ذهن با اتفاقات زندگی را اثبات می کند.

      اول اینکه من با قدرت ذهنم که از شما یاد گرفتم تونستم خودم رو از چاقی نجات بدم و وزن کم کنم آخرین بار ک خودمو وزن کردم فهمیدم ۸ کیلو کم کردم ولی نزدیک ۳ ماه رو وزنه نرفتم ولی از تغیر ساز لباس هام متوجه میشم که هنوز هم دارم کم می‌کنم.  

      دوم اینکه من تونستم با قدرت ذهنم از یک زندگی سمی بیرون بیام و بدون اینکه درگیری های قبلی ر  داشته باشم همواره حس و حالم خوب و در آرامش باشم 

      سوم اینکه تونستم آرامشم رو از ۲۰ درصد به ۷۰ درصد برسونم چون فهمیدم خیلی افکار مخرب دارم که داره حالم رو بد و بدتر میکنه و با قدرت ذهنم کم و کمرنگ ترشون کردم و این مسیر رو تا آخر عمر ادامه میدم. 

      چهارم اینکه با قدرت ذهن تونستم از زندگیم خیلی خیلی بیشتر از گذشته لذت ببرم و همواره خوشحال باشم 

      پنجم  با قدرت ذهنم تونستم به یکسری از خواسته هایم برسم مثل رانندگی کردن . 

      ششمین چیز که در زندگی پدرم دیدم این بود که تونست در سن ۵۳ سالگی کاری که همیشه رویاش رو داشت رو شروع کنه و اولین ساختمانش رو بنا کرد .

      هفتمین چیز که تو زندگی همسرم دیدم این بود که از زندگی در یک روستای دور افتاده تونست به تهران بیاد و تحصیل کنه و کارمند بشه و ماشین بخره زمین بخره و با من که یو دختر شهری بودم به آسونی آب خوردن ازدواج کنه و صاحب یک پسر بشه ‌ . چیزی که برای اون و خانواده اش و دوستانش  رویا بود و با قدرت ذهن بهش رسید . بهم میگفت بچه که بودم همش خودم رو تصور می‌کردم کت و شلوار پوشیدم کیف دستمه و پشت میز نشستم و همه به من احترام میزارن ‌. داستانش خیلی جالب ولی خوب بخاطر غروری که داشت منو از دست داد البته این حرف خودش . اما خیلی دیر این نکته رو فهمید . 

      هشتمین چیز اینکه خواهر من از همون نوجوانی میگفت دوسدارم بزرگ شدم ی دختر و ی پسر داشته باشم و دخترم بزرگتر باشه . و همسرم قد بلند و درشت اندام باشه . و خدایی دقیقا همون جوری شده . همونی که می‌خواست و من همه اینارو از قدرت ذهن میدونم . حتی یادمه ی عروسک پسربچه بود تو تلوزیون نشون میداد خواهرم عاشقش بود . یعنی چهره پسرش با اون عروسک مو نمیزنه . چند وقت پیش این نکته رو یادش انداختم و تایید کرد بعد رفت عکس اون عروسک رو پیدا کرد از گوگل و گذاشت کنار عکس پسرش . رنگ مو مدل مو حالت چشم ها گردی صورت همه و همه مثل هم بودن . واقعا الله اکبر خدا چه قدرتی به ما داده .

      ازین مثال ها تا دلتون بخواد دارم تو زندگی خودم و اطرافیانم . 

      انشالله بقیه مطالب رو در فرصت دیگه می‌نویسم استاد عزیزم ممنونم بخاطر این سایت الهی که در اختیار ما گذاشتی این حرفای گوهربار مچکرم ازتون .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 14 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      مشاهده پاسخ ها
        امتیاز کاربر: 5961 سطح ۳: کاربر پیشرفته
        محتوای دیدگاه: 23 کلمه

        سلام و درود
        از خوندن نوشته شما لذت بردم
        چقدر عالی مثال های مختلف از قدرت ذهن در شکل دهی زندگی رو بیان کردید.

        برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
        امتیاز: 13 از 3 رأی
        افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
          آواتار زهرا کریمی
          1403/01/24 17:10
          مدت عضویت: 206 روز
          امتیاز کاربر: 1395 سطح ۳: کاربر پیشرفته
          محتوای دیدگاه: 107 کلمه

          سلام استاد عزیزم من تازه الان متوجه شدم که پیام منو گذاشتین تو استوری ها و به کامنت من برای دومین بار پاسخ دادین خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی این چیزا رو میبینم واقعا انگیزه ام ۱۰۰ برابر میشه .

          از شما بینهایت مچکرم .

          من میدونم که هرچه بیشتر درباره  این مطلب فکر کرد و مثال آورد باعث میشه بیشتر بهشون توجه کنیم و در نهایت عمل کنیم .

          بازهم بینهایت سپاسگذارم از شما بابت این سایت و این مطالب ارزشمند که واقعا بعضی هاشون همیشه تو ذهن من میمونه . مثل اون جمله که 

          من ارزشمندم فقط بخاطر اینکه آفریده شدم . 

          این جمله زندگی منو خیلی بهتر کرد .🙏🏻

          برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
          امتیاز: 0 از 0 رأی
          افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهرا
      1403/01/18 11:57
      مدت عضویت: 378 روز
      امتیاز کاربر: 22040 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,804 کلمه

      سلام استاد روز به خیر و شادی 

      من چند روزی است که دوباره برگشتم به فکرهایی که باعث شده است من درمحل کارم تنزل پست بگیرم و احساسم را بد کرده و من هرروز دراداره میبینم افرادی که بدون تجربه و سابقه کم  فقط با استفاده از روابط ترفیع گرفتند و همین افراد با زیرآب زدن بسیاری از همکاران را دچار تنزل پست کردند و این من را بسیار ناراحت کرده است و خدا میداند درشب قدر از خداوند متعال خواستم راهی برای فرار ازاین فکرها درگذشته برای من بگذارد چون شبها خواب راحتی ندارم و دو روز بعد این فایل من به تغییرات ذهنی خودم ایمان دارم را دیدم و دانستم واقعا من از طرف خداوند هدایت شدم به این سایت چون خیلی از مواقع وقتی چیزی از خدا خواستم دراین فایلها به ان رسیدم 

      قدرت ذهن :

      ما باید به جای تمرکز برتغییر شرایط دیگران و خودمان بیشتر بر تغییر ذهن خود متمرکز شویم چون منبع اصلی اطلاعات و اتفاقات ذهن ما است که مثل یک کامپیوتر عمل میکند و پاداشی ما ازخداوند دریافت خواهیم کرد که خیلی فراتر از پاداشی است که ما درذهنمان مرور میکردیم 

      ما باید با تغییر مواردی درذهن نگرشهای ذهنی خود را تغییر بدهیم چون بین نگرشهای ذهنی ما و اتفاقات درزندگی ما یک رابطه مستقیم وجود دارد و ما ازاین موضوع بی اطلاع بودیم چون هرنگرشی درذهن ما عکس العملی دردنیای بیرون برای ما ایجاد میکند . االله اکبر از این کار خداوند مهربان و بزرگ 

      خداوند بارها درقرآن گفته است عمل صالح انجام دهید تا شرایط زندگی ما تغییر کند و ما نمیدانستیم این عمل صالح چیست فکر میکردیم عبادت و کارهای خوب است . و فقط شرایط کلی سرنوشت زندگی ما براساس افکاری که درذهن خود مرور میکنیم رقم خواهد خورد نه اعمالی که به ظاهر انجام میدهیم 

      چرا تغییر کردن سخت است ؟

      چون نگرش ما این است که نتیجه کارهای خود را درآخرت میبینیم درحالی که خداوند فرمودند هم دردنیا و هم درآخرت است . اگر زمانی ما مورد عذاب خداوند واقع نشدیم به خاطر ظلمی که کردیم خداوند درخواب نیست بلکه مارا مورد لطف و بخشش خود قرار داده است ووقتی عذاب ما به حد نصاب برسد دیگر هیچ قدرتی نمیتواند مانع عذاب ما دربرابر خداوند شود . برای همین است که خداوند همیشه صابرین را جزء مومنان واقعی میخواند ووعده بهشت به آنها میدهد چون صابرین افرادی هستند که وقتی مصیبتی برانها وارد شود ناسپاسی نمیکنند و خود را به خداوند میسپارند و با صبر کردن و حفظ آرامش برای تغییر ذهن و نگرش خود اقدام میکنند 

      علت تداوم شرایط نامناسب 

      افراد بدون اطلاع به خاطر علاقه شان به ان شرایط نمیخواهند تغییر کنند 

      هرگز درمورد وضوعی که شمارا ناراحت میکند صحبت نکنید مثل بیماری چون هرگز بیماری ارثی نیست 

      نگرش و الگوی ذهنی مهمترین عامل شکل گیری شرایط شما درزندگی است 

      ما باید با مهربانی و انسانیت به دیگران درعمل آن را نشان دهیم نه با حرف زدن 

      اهمیت درصلح بودن :

      اگر با دیگران اختلاف دارید درمورد آن موضوع با دیگران صحبت نکنید . تا میتوانید مخزن ذهن خود را از کینه و نفرت و خاطرات بد و رفتارهای بد دیگران خالی کنید . رهایی از خشم و کینه یکی از تاثیر گذارترین اقدامات برای تغییر ذهن است 

       وابسته شرایط خود نباشید و ان را رها کنید 

      1- برای رهایی از آن شرایط نباید درمورد آن موضوع با دیگران صحبت کنید 

      2- وابستگی خود را نسبت به آن شرایط رها کنید 

      3- درمورد آن شرایط اصلا فکر نکنید چون مرور افکار مسموم نشانه ی علاقه ی شما به آن شرایط است 

      4- غصه خوردن – تنفر ورزیدن – خشمگین شدن – نفرین کردن – احساس بد داشتن همگی نشانه ی علاقه و وابستگی شما درآن شرایط است 

      5- یاد بگیریم آنچه میشنوید – انچه میگوییم – و به انچه فکر میکنیم درزندگی ما اتفاق میافتد و تاثیر گذار است پس به چیزهای خوب فکر کنیم 

      6- از کلام و رفتارتان برای تداوم وابستگیها با آن شرایط استفاده نکنید

      7- تکرار خاطرات درذهن و قضاوت دیگران دقیقا مثل یک دستگاه کپی عمل میکند و تعاداد زیادی از این تصاویررا درذهن کپی میکند 

      8- صحبت کردن درمورد چیزهای ناخوشایند هم مثل دستگاه کپی عمل میکند پس دراین موضوع با دیگران صحبت نکنید حتی درذهن خودتان 

      9- تا میتوانید از خاطرات خوب زندگیتان صحبت کنید و آنها را درذهنتان مرور کنید تا مثل یک دستگاه کپی از خوبیهای شما بیشتر درذهن تصویر سازی کند .

      انواع گناهان :

      گناهان مرئی: مثل دروغ – غیبت – آرایش مو- آرایش ناخن و لباس و… 

      گناهان نامرئی : مثل تنفر از دیگران – حسرت خوردن در زندگی – کینه داشتن درطول زندگی – خود سرزنشی – قضاوت کردن دیگران که اینها درذهن و روح ما وجود دارد 

      بسیاری از انسانها دارای ظاهر و باطن متفاوت هستند پس ما باید سعی و تلاش کنیم ظاهر و باطن خود را به یک شکل پاک و مطهر نگه داریم 

      گذر از شرایط فعلی 

      ما باید درهر شرایطی هستیم برای قطع وابستگیهای خود اقدام کنیم تا اولین قدم برای تحقق خواسته ها و تغییر زندگی درذهن ما شکل بگیرد 

      درمورد شرایط فعلی1- فکر نکنید 2-درمورد شرایط نامساعد صحبت نکنید 3- درمورد شرایط نشنوید 

      ما باید دراین مسیر مسئولیت استفاده از ذهن و افکار خود را به عهده بگیریم و مسئولیت درست استفاده کردن از اعضاء و جوارح خود را به عهده بگیریم و باید یاد بگیریم خیلی از مواقع نباید درمورد موضوعی حرف بزنیم و یا بشنویم و یا تصویری را ببینیم و بعد برای دیگران بازگو کنیم 

      تغییر ذهن دائمی :

      نکته : تا زمانی که تغییرات و وابستگیها درما به حالت دائمی و پیش فرض تبدیل نشده اند تاثیر عمیقی بر درون و اتفاقات زندگی ما نخواهند گذاشت 

      مساله مهم این است تا شما تغییر نکنید شرایط بیرونی شما تغییر نخواهد کرد خیلی مهم نیست که چقدر عبادت و دعا و توبه کنید مهم ان است که چقدر میتوانید به عادت های گذشته خود برنگردید .

      تغییر ذهن برای لاغری : 

      برای لاغری ما نباید اشتباه کنیم که شکست درروشهای لاغری نشانه ضعف ما است چون این شکست نیست و برای رسیدن به پیش فرض ذهنمان زمان و آگاهی کافی لازم است . 

      آگاه باشید اگر اشتباه کردید اهمیتی ندارد بلکه سعی کنید اشتباه خود را تکرار و به عادت تبدیل نکنید 

      یک راه برای بررسی وضعیت درونی شما وجود دارد ؟ اگر تصمیم به تغییر گرفته اید و به مروز اشتباهات شما کم و کمتر میشود شما درمسیر صحیح هستید و فقط باید دراین مسیر استمرار داشته باشید و ادامه دهید 

      مهمترین موضوع برای تغییر دادن خود چیست ؟ تصمیم ما است که بخواهیم ازاین شرایط خارج شویم چون یک نگرش و یک فکر عمیق و قدرتمند برای شروع شگفتی در زندگیتان کافی است 

      پس باید همیشه با خود تکرار کنیم تا وقتی که دیگران را مقصر شرایط فعلی خودمان بدانیم هرگز قادر به تغییر کردن و تغییر دادن شرایط نخواهیم بود 

      نگرش بنیادی : 

      1- همیشه تقصیر من است درهر شرایطی که بودیم و احساس ما بد است 

      2- هرکس درهر شرایطی است حقش همین است و تنها با کمک خداوند و راهکاری برای تغییر درذهن و افکارش میتواند نگرهاش های بنیادینی داشته باشد پس هرگز برای شرایط دیگران دل نسوزانیم و ناراحت نباشیم تا شرایط او را تجربه نکنیم چون خودشبا افکارش شرایطش را خلق کرده است 

      تمرین :

      ۱- نگرش شما درباره قدرت ذهن چیست؟ تا قبل از آشنایی با این سایت نمیدانستم که قدرت ذهن این همه مهم و درزندگی و اتفاقات تاثیر گذار است و اتفاقات بد را چشم زخم و اتفاقات خوب را شانس زندگی میدانستم 

      ۲- از چه زمانی با این موضوع آشنا شده اید و چقدر به این تاثیر قدرت ذهن در زندگی ایمان دارید؟ از زمانی که با این سایت آشنا شدم و خیلی به تاثیر ذهن ایمان دارم چون ذهن هرفرد دراختیار خودش است و احساس بد و خوب بودن هم مسئولش خود فرد است نه دیگران 

      ۳- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان شرح دهید که ارتباط داشتن قدرت ذهن با اتفاقات زندگی را اثبات می کند. خرید تخت دونفره  نو وبسیار مرغوب در ذهن و آمدن آن درمنزل کمتر از 24 ساعت با کمترین قیمت ممکن 

      ۴- نگرش شما درباره تغییر ذهن چیست؟ آیا تغییر کردن برای شما سخت است؟! نگرش من با خواندن این آگاهی بسیار زیادتر شد و تغییر برای ذهن درابتدا شاید کمی سخت باشد ولی با تکرار و تمرین کم کم جزء عادتهای ما میشود مثل دیگر کارهای روزمره 

      ۵- مثال هایی از زندگی خود یا اطرافیانتان شرح دهید که مقاومت کردن دربرابر تغییر کردن را نشان می دهد. من درمحل کارم هنوز بعد از 23 سال نتوانستم فشارهای کاری و روحی که بعضی از مدیران و و همکاران که درابتدای استخدام من را اذیت کردند را فراموش کنم و با مرور کردن درذهن و صحبت کردن درمورد آنها احساس خود را به شدت بد میکنم و آنها را به خداواگذار کردم 

      ۶- به نظر شما علت تداووم در شرایط زندگی چیست؟ شرح دهید.

      زیادبه ان موضوع فکر کنیم و هربار دیگران را مقصر کنیم و خودمان را مظلوم نشان دهیم مثل خود من چون من هنوز به اتفاقات سالهای گذشته فکر میکنم درحالی که هیچ کاری هم نمیتوانم انجام دهم جزء اینکه حال خود را بد میکنم و فکر میکنم درمحیط کار همه با من خصومت دارند و دشمن من هستند تا به من ضربه بزنند و بسیار از همکاران دوری میکنم تا حرفی نزنم و قضاوت نشوم چون فکر میکنم همه ی اینها به دنبال اتو علیه من هستند و انها را افرادی فرصت طلب می دانم که با استفاده از روابط پست و مقام میگیرند و این درتعویض هر مدیری یک چیز طبیعی است و متاسفانه افراد سابقه دار خط به مدیران میدهند و کینه ها همچنان تداوم می یابد 

      ۷- نگرش شما درباره تغییر ذهن چیست؟ تجربه شما درباره تغییر موقتی و دائمی ذهن چیست؟!

      نگرش من درمورد تغییر ذهن تغییر کرده و میدانم برای تغییرات شرایط باید افکار ذهن خود را تغییر بدهم و تجربه من وقتی به صورت موقتی هم به چیزهای خوب فکر کنیم احساس من خوب میشود و اگر این افکار دائمی شود حتما احساس من خوب خواهد بود و استرس کمتری را درزندگی تحمل خواهم کرد 

      ۸- تجربه شما از تاثیر قدرت ذهن در لاغری چیست؟! شرح دهید.

      بسیار عالی بوده است علاوه بر متناسب شدن چقدردر شناخت خداوند پیشرفت کردم و این را مدیون شما استاد عزیز هستم 

      ۹- واکنش شما به اشتباه‌ کردن در زندگی چگونه است؟ آیا اشتباه‌ کردن باعث ناامیدی شما می شود؟!

      واکنش زیاد بدی ندارم چون میدانم با تجربه اشتباهات میشود اشتباهات را درست اصلاح کرد 

      ۱۰- درک و برداشت خود درباره نگرش های بنیادین را شرح دهید و مثال بزنید.

      حالا که فکر میکنم دقیقا درست است من خودم مقصرم و دیگران درهر جایگاهی هستند حقشان است چون با تلاش و افکار مثبت به این مرحله رسیدند و من هم باید از این مرحله به خوبی عبور کنم تا به اتفاقات خوب درزندگی برسم 

      خدایا ممنون از تو که این چنین آگاهیهایی  را در مسیر زندگی من قرار دادی تا بیشتر ابتداخودم و سپس خالق مهربان خود را بشناسم 

      از شما استاد عزیز هم ممنون بایت این همه آگاهی که به من و دوستان هم مسیر میدهید  . اجرکم الی الله  من الان یاد گرفتم برای تغییر شرایط فعلی خود چه کارهایی را باید انجام دهم تا تغییرات بسیار خوبی برای من اتفاق بیفتد 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زهره
      1403/01/17 16:49
      مدت عضویت: 293 روز
      امتیاز کاربر: 8210 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,033 کلمه

      به نام خدای هدایت کننده در تغییر دادن ذهنم 😇🙏🙏🙏

      باسلام به استاد عزیزم و دوستان همراهم 🙋‍♀️❤🌹

      گام ۲۰ 

      من به قدرت تغییر ذهن خود ایمان دارم 

      بله من هم  به قدرت ذهن ایمان دارم چون تمام شرایط زندگیم رو با همین ذهنم برای خودم رقم زدم اون وقتها این آگاهی رو نداشتم که من خودم هستم شرایط رو برای زندگیم رقم می زنم ودنبال حل کردن مشکلاتم بودم وفکر می کردم دارم امتحان الهی رو تجربه می کنم وفتی به آگاهی ها درست رسیدم فهمیدم من خودم از طریق ذهنم ام این شرایط ایجاد کردم و حالا راه حلش هم تغییر دادن محتوای ذهنی من هست تا بتونم شرایطم رو تغییر بدم 

      اکنون من به قدرت تغییر ذهنم ایمان دارم و چند سالی هست تلاشم این شده روی باورهام کار  کنم خوب تازمانی که خوب عمل کردم نتیجه خوبی هم گرفتم و بهترین نتایجش این شده که آرامش دارم و دیگه مثل قبل در گذشته و آینده سیر نمی کنم و شاد تر وبا محبت تر شدم ورفتار عزیزان باعث گریه و ناراحتی من نمیشه چون این باور رو درخودم ساختم که آنها آزادهستن هر رفتاری داشته باشن ومن هم آزادهستم هر برداشتی داشته باشم پس رفتار درست خودم رو داشته باشم واز رفتار بدشون گریه نمی کنم و عصبانی نمیشم چون با خودم و دیگران در صلح هستم خودم رو ارزشمند می دونم و همچنین دیگران رو و سعی می کنم اطرافیانم رو ببخشم چون باور این شده که با بخشیدن دیگران به خودم لطف می کنم و ذهن خودم رو آروم می کنم وبا خدا ارتباط بهتری رو تجربه می کنم 

      اگه زمانی که ضرر مالی ایجاد میشه یا مشکل مالی برامون پیش،میاد اصلا نگران و ناراحت نمیشم چون باوردارم،که در جهان مادی ضرر مالی وجود نداره وهر چیزی که برام پیش میاد خیر وبرکت درش وجود داره و سعی میکنم بهتر عمل کنم و ذهنم رو پاک کنم از باورهای که مال من نبودن ومن از دیگران یادشون گرفته بودم و تا زمانی که باورهای خودم رو نسازم و نگرش وعملم وکلام وذهنم رو مدیریت نکنم باز نتیجه من میشه همون شرایط نا جالبم

       پس نگرش من این هستش که تنها راه نجات من از شرایط ناجالبم تغییر قدرت ذهن هستش واین کار هم به عمل کردن نیاز داره وکنترل کردن افکار در طی روز ،واین کار باید مستمر وپیوسته باشه تا نتیجه عالی کسب بشه واین کار به نظرم سخت هستش ولی شدنی هست چون همون طور که مایاد گرفتم منفی نگر باشیم می تونیم مثبت نگر باشیم واین کار هم با کنترل کردن وردی های ذهن میشه ایجاد کرد خوب من خودم خیلی سعی کردم کمتر از گذشته با دوستان و خانواده در تماس باشم چون همین زنگ ردن تلفنی هم چقدر ورودی ناجالب برام داشته از طرف خودم خوب عمل کردم وزیاد زنگ نمی زنم  ولی اونها زنگ میزنن و ناخواسته من هم مجبورم حرفهای اونها روبشنوم اوایل سعی می کردم جنبه مثبت هر موضوع رو بهشون بگم ولی فایدهای نداشت وبعدش سعی کردم بهانه بیارم و زود تماس رو قطع کنم ولی خوب نمیشه دیگران رو عوض کنی  به اون گفتم بیا زیاد زنگ نزنیم چون نا خودگاه حرفهای نا امید کنند وگلایه مند ما زیاد میشه وطرف ناراحت شد وباز هم فاید نداشت وبعدش فکر کردم خودم رو عوض کنم واصلا توجه نکنم زیاد حساسیت به خرج ندم چون که نمی تونم تنها وتوی کوه وبدون ارتباط گرفتن زندگی کنم وتنها گوش میدم ودر دلم باورشون نمی کنم واگه نا خودآگاه من هم شگایت می کنم بعدش متوجه عمل زشت خودم هستم وسعی می کنم  خودم رو مقصر بدونم ولی خودم رو سر زنش نمی کنم و امید دارم بهتر خواهم شد 

      سعی می کنم بعد این که ورودی ناجالب رو دریافت کردم افکار م رو کنترل کنم وزیاد به اون موضوع ها ادامه ندم  و ذهنم رو کنترل کنم 

      بااین سوال ازخودم میپرسم آیا این فکر فایده ای برام داره یا نه ؟اگه  فایده نداره چرا باید ادامه بدم پس مطمئن میشم به ضررم هست رها می کنم 

      اگر به جای تمرکز بر تغییر شرایط پیرامونم بر تغییر ذهنم تمرکز  کنم خداوند خودش پاداشم رو خواهد داد 

      یکی از موضوعات تکراری در زندگی من این هستش که بایدنگران بیدار شدن  همسرم برای رفتن به سر کارش باشم  چون ایشون شبها خیلی دیر وقت می خوابه و صبح هم نمی تونه بیدار بشه ومن باید ساعتها صداش کنم و تصمیم گرفتم دیگه من صداش  نکنم چون صدا کردنش خیلی از من انرژی میگیره و اگه هم صداش نکنم،افکار چون مثل ترس از بی پولی و ترس ازکم شدن مشتری در ذهنم مرور میشه ترس از آینده در من شگل میگیره ونا خودگاه باز میرم و صداش می کنم 

      در صورتی که سالهای قبل خودش اگه دیر هم می خوابید قبل از بیدار شدن من خودش سر کار می رفت

       واین شرایط رو خودم بوجود آوردم با افکارم وچون زیاد کار می کرد و دیر وقت می آمد خونه وخواب کمی داشت همیشه به بقیه می گفتم خیلی کم می خواب با وجود دیر خوابیدن خودش بلند میشه میره سرکار ،و نگران کم خوابیدن بودم و نگران سلامتی بودم انتظارم  من شرایطم رو خلق کرد وبعدش نگران شرایط مالی شدم طوری شد که انگار همسرم هم شور شوقش کم شد وباور کرد که مشتری نیست وبیشتر دلش می خواست بخوابه وقبول کرده بود اوضاع خوب نیست ومن هم با افکار ناجالبم به این شرایط دامن زدم وتا جای پیش رفت که انگار من باید مراقب زندگیم باشم مراقب هزینه ها باشم وهزینه رو بیارم پایین ونگران این نکنه اتفاقی برای همسرم بیوفته واین افکار روز به روز بیشتر شد وبا ذهنم این شرایط نا جالب رو ایجاد کردم و اون هنوز هم دیر می خوابه ولی دیگه مثل قبل نمی تونه بلند بشه بره سر کار ومن تصمیم گرفتم به جای تغییر دادن همسرم که هیچ فایده ای نداره خودم رو تغییر بدم و دلیل بیدار کردن همسرم و فرزندم رو این می دونم که باورم شده من مسئول بیدار کردنشون هستم من مسول مراقبت کردنشون هستم چون ممکن به خودش وشرایط زندگیمون آسیب بزنه وخودم رو موظف می دونستم ویکی از باورهای اشتباهم این شد که اگه من بیدار نکنم اوضاع بدتر میشه واون بیدار نمیشه وخواب میمونه و شاید بعد از ظهر بیدار بشه وخیلی دیر بره مغازه ،

        ولی با خودم تعهد کردم با هر افکار منفی مثل این که مشتری منتظر، وای چقدر بد شد الان دیگران چی فکر می کنن درباره همسرم چقدر برای اعتبارش بد شد ،وای شرایط مالی مون بد میشه  والی آخر رو رها می کنم چون من مسئول دیگران نیستم من مسئول خودم هستم و باید همسرم وفرزندم خودشون مسئول خواب و بیدار شدنشون باشن 

      من باید نگرش ام رو نسبت به بیدار شدن همسرم عوض کنم واین رو عادی و جز طبیعت وشخصیت همسرم ندانم و باور کنم اون مثل قبل شور وشوقش رو بدست میاره و بدونه این که من صداش کنم بلند میشه من باید با قدرت ذهنم شرایطم رو بهتر کنم 

      باید باور ترس از کم شدن مشتری، بدتر شدن شرایط مالی رو در ذهنم پاک کنم چون خیلی شنیده بودم کاسب اگه زود نره ومغازش رو باز نکنه روزیش کم میشه من باید این باور اشتباه رو در ذهنم پاک کنم و باور داشته باشم خداوند در هر شرایطی گسترانده روزی من هستش و قدرت خداوندکه گسترش دهنده رزق و روزی هستش محدود به زمان ومکان  نیست من این باور رو در خودم میسازم خداوند در هر شرایط به من روزی فراوان رو عطا می کنه واین باور در من کمک می کنه تا در ذهنم افکار منفی رو مرور نکنم ومن نا خودآگاه دوباره شوهرم رو صدا نکنم و اصلا فکر نکنم که اون خوابیده تا خودش مسئولیت خوابش و مثل قبلا بعهده بگیره 

      واقعا تغییر کردن سخته چون به اون شرایط عادت کرده ونا خودآگاه اون رفتارها رو تکرار می کنیم پس باید اول نگرشمون به تغییر کردن عوض بشه وایمان داشته باشیم که به محض تغییر اساسی در افکارمون در همین دنیای مادی از طرف خداوند پاداش شو دریافت خواهیم کرد و شرایط بهتر خواهد شد 

      اگر ما شرایط ناجالب رو تجربه می کنیم به خاطر مرور و تکرار زیاد افکار ویا اعمال اشتباه که به حد نصاب رسید وما اون شرایط ناجالب رو که انتظارش رو داشتیم رو چشیدیم و تنها راه این هستش که افکار مثبت و امید بخش و انتظار خیر و خوبی و بهتر شدن شرایط رو داشته باشیم ودر کل در آرامش باشیم نتایج به شکل عالی ایجاد میشه واز عذابی که خودمون با افکارمون ایجادش کرده بودیم رها خواهیم شد 

      صابرین کسانی هستن که وقتی مصیبت به آنها وارد میشود خود رو به خدا بسپارند وبا صبر کردن و حفظ آرامش برای تغییر ذهن و نگرش های خود اقدام می کنند 

      من با قدرت تغییر ذهنم تونستم شفای معده ام رو بدست بیارم 

      پس همون خدا خودش همسرم رو مشتاق می کنه خودش زودتر بلند بشه و سر کار برو 

      ۱.تنها کاری که من باید کنم ذهنم رو کنترل کنم و کار رو به خالق بسپارم 

      ۲.درباره این موضوع نه با خودم نه با همسرم ونه با پسرم و هیچ فرد دیگه ای صحبت نکنم و شرایط رو به کل فراموش کنم 

      چون مقصر اصلی این شرایط خودم هستم پس دیگه در این باره با کسی صحبت نمی کنم چون صحبت کردن نشانه علاقه من به اون شرایط هستش حتی مرور اون افکار در ذهنم هم علاقه مندی من رو نشون میده حتی غصه خوردن ،تنفر داشتن ،خشمگین شدن ،ترس ،و گریه کردن ….. نشانه علاقه من به شرایط نا جالب هستش باید دست از مرور خاطرات بد بردارم چون باعث کپی کردن اون شرایط در زندگیم میشه وباعث تکرار شرایط بد در زندگی من میشود در عوض باید خاطرات خوب زندگیم رو مرور کنم تا اون شرایط دوباره تکرار بشه 

      درباره اتفاقات خوب زندگیم صحبت کنم تا احساسم بهتر بشه واحساس خوب هم باعث اتفاقات خوب در زندگی من میشه 

      دو جور گناه داریم گناه مرئی وگناه نامرئی

      من هم همیشه مراقب گناه مرئ در زندگیم بودم ولی از گناه نا مرئ غافل بودم مراقب افکار منفی درباره خودم ودیگران نبودم وهمیشه در حال تخریب شخصیت خودم بودم وخودم رو کافی نمی دونستم واحساس بد رو تجربه می کردم وبه شرا یط دیگران حسرت می خوردم ویا کینه وخشم در دلم داشتم وشکر گزار نبودم و نگران از آینده بودم واگر همسرم دیر می کردوتلفنشو رو پاسخ نمی داد به شدت استرس تمام وجودم رو فرا می گرفت و حتی من تنها و دیر وقت به سمت مغازه می رفتم تا ببینم اتفاقی براش نیافتاده باشه خیلی پسرم رو کنترل می  کردم ولی چند سالی هستش که مراقب گناهان نامری هستم وخیلی بهبود پیدا کردم وبه کل نگرشم عوض شده ودیگه اون شرایط که باعث نگرانی من میشد وباعث استرس در من می شد به کل ناپدید شد وتوی این مدت هرگز با استرس به سمت محل کار همسرم نرفتم والان که داشتم می نوشتم متوجه تغییر در زندگیم شدم وهر زمان که زنگ بزنم همسرم پاسخ گو هستش چون از اون افکار بیمار گون من خبری نیست  واکنون هم می خوام گناه نامرئ این که من مسئول خواب و بیدار کردن دیگران هستم رو رها کنم چون اونها روتنبل وبی مسئولیت وبی خیال میدونستم ونگرش منفی به مخلوق خدا داشتم و خداوند هم باز تاب نگرش من رو دادواکنون ازخداوند طلب بخشش دارم وبهبود شرایط رو به خدا میسپارم  وخدای درونشون قدرت بیدار کردنشون داره ونیاز به من ندارن و خودشون بهتر از من می تونن مراقب خودشون باشن وبه خدا سپرده ودر آرامش هستم خدارو شکر 

      مهم ترین موضوع برای تغییر کردن تصمیم خودم هستش تا از شرایط نا جالب خارج بشم 

      و باید در این مسیر دائم مراقب ذهنم باشم چون اون بسیار قدرت مند اگه کنترل نشه وآگاهانه ذهنم رو به سمت مثبت اندیشی  تغییر ندم دوباره باعث،ناجالبی ها در زندگی من میشه 

      نگرش،دیگه این که هر کی در هر شرایط حقش همینه

      من هم توی این چند سال این نگرش رو قبول دارم اگر الان شرایطم نا جالب هستش حقم همین بوده چون با افکار که در طول زندگیم داشتم باعث شدم الان در این شرایط باشم بازم از خداوندم خیلی شاکر هستم چون خدا خیلی بهم لطف و رحمت داشته چون،با اون افکار مریضم باید شرایطم بدتر می بود ولی خداوند چقدر دوستم داشتهومراقبم بوده تا با دست خودم زندگیم رو بدتر نکنم واکنون هدایتم کرده تا با همون ذهن وافکار،این بار درجهت مثبت زندگی خوبی رقم بزنم وبا امید و یقین و ایمان و اعتماد به خدای خودم زندگی خوبی رو تجربه کنم

      خدایا شکرت 🙏🙏🙏

      استاد با تمام وجودم سپاس گذارم هستم 🙏❤🌹🌹🌹  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Reza
      1403/01/16 19:05
      مدت عضویت: 421 روز
      امتیاز کاربر: 17846 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,287 کلمه

      انسان ها در مدت زندگی خود تلاش زیادی برای تغییر شرایط زندگی شان انجام می دهند. اما بیشتر آنها نتیجه قابل توجهی کسب نمی کنند.

      این به آن دلیل نیست که آنها استعداد یا توانایی یا شانس کمتری دارند بلکه به این دلیل است که تلاش آنها برای تغییر شرایط زندگی منجر به تغییر ذهن شان نمی شود. 

      همین متن به تنهایی دارای کلی بار اطلاعاتی فراوان هست. 

      کاملا درسته که استاد نمره ۲۰ دادند و این قسمت و در رده ۲۰ قرار گرفته و شما براش استوری کردید. 

      تغییر کردن زیباست اما به کدام جهت

      همرنگ شدن یا متفاوت بودن

      در طول زندگیم تلاش های فراوانی کردم برای بهبود شرایط زندگیم ساعت های زیادی بی خوابی کشیدن و تلاش های فیزیکی و خوشحال بودن از این موضوع که چقدر موفق هستم و چه اتفاقات خوبی داره برام میوفته و واقعا هم جواب میگرفتم 

      مثل رژیم و ورزش

       واقعا لاغر میشدم و حتی سرتاپا از همه طرف تحسین میشدم که چقدر با ارداه هستم و توانستم ولی تا زمانی که از روشهای فیزیکی استفاده میکردم قابل قبول بود ولی از یه جایی به بعد الگوهایی میدیدم که خیلی راحت دارند پول میسازند مسافرت میروند از امکاناتی استفاده میکنند که من نمیتونم و یا افراد متناسبی که راحت دارند از هر مواد غذایی استفاده میکنند و مدام در حال خوردن هستند ولی روز به روز متناسبتر و پولدارتر

      و من ناراحت که چرا با اینکه این همه من بیشتر اونها دارم کار میکنم بازم کمتر به نتیجه میرسم 

      هزاران سوال پیش میومد برام؟؟؟ 

      نه اصلا سوالی که بخواهم بروم دنبال جوابی که متوجه بشوم چرا اونها میتواند و من نمیتوانم نبود 

      بلکه خود سرزنشی و درگیری فکری بهانه جویی و هر آنچه میدانید بود 

      یادم هست به جایی رسیده بودم که همه جا اعلام میکردم که من تموم تلاش خودم را کردم که فردا شرمنده وجدانم نباشم از هر راهی ( البته زور زدن هایی که بگم منم انجام دادم ولی خیلی منطقی که هر کسی هم میدید و متوجه میشد باور میکرد ) که بود رفتم ولی نشد خدا نخواست و هزاران دلیل دیگه 

      بجای اینکه دنبال راه حل باشم بهانه ها را بیشتر میکردم 

      چرااااا 

      برای اینکه فقط به دنبال این بودم که صورت مسئله را پاک کنم

       بخاطر اینکه فکر نمیکردم به غیر از اینی که فکر میکنم و بهم گفته شده راه حل دیگه ای هم هست 

      برای هر چیزی بهانه ای وجود داشت 

      اصلا باور چی هست

       نمیدانستم ذهن چیه

      من خودم مسبب زندگیم هستم

      خنده داره 

      من طبق یه سری داده و اطلاعاتی که دیده بودم و خداوندگاران پدر و مادر من را برنامه ریزی کرده بودند داشتم حرکت میکردم 

      حال چی شد که به این نتیجه این افکار این باورها و این نوشته ختم شد داشتم در مورد موضوعی برای خودم باور سازی میکردم و تازه متوجه شدم که باور سازی آگاهانه یعنی چی 

      من فقط جنبه اول از باور سازی را انجام میدادم یعنی فقط باوری که در من اثر گذاشته بود را میشناختم و فکر میکردم همین که بشناسی کافیست و دیگه حل شده ولی تازه اول راه بود و کلی آسایش ذهنی برام ایجاد می شد 

      برای بار سوم اومدم این جلسه که در همان ابتدای راه کلی اگاهی که تا این لحظه نوشتم 

      و الان بعد از پایان کردن مجدد این قسمت تصمیم گرفتم نحوه برخورد خودم و ساخت باورسازی خودم در مورد موضوعی که برام ایجاد شد را شرح بدهم و نحوه برخورد و واکنشم که هم برای خودم‌ منطقی تر شود که چگونه باید عمل کنم و از راهنمایی های تموم دوستان استفاده کنم و قویتر ادامه دهم 

      چون فکر میکنم این باور یک باور همگانی هست که برای اکثریت وجود دارد و وقتی در سطح وسیع بر روی اون فعالیت کنیم خیلی راحت و قدرتمند میتونم به نتیجه برسیم و بسیار مطمئن هستم که خیلی تاثیرگذار خواهد شد در افکار و طرز نگرشمون و زندگی هامون

      و اما باور

      چرا هر وقت از خودم و عملکردم تعریف میکنم و در ذهنم و یا اینکه در پیش همسرم و یا هر کسی تعریف میکنم این نجوای ذهنی ایجاد میشه که حالا یه اتفاقی میوفته و یا بیشتر باید حواست را جمع کنی که خراب کاری نکنی یا اینکه اون اتفاق برعکس برا من میوفته که حالم بد بشه ناراحت میشم

      خوب باورهایی که پیدا کردم که باعث این نگرش در من شده بود

      اولین دلیل اینکه بهم گفته بودن از خودت تعریف نکن میشه خودپسندی خدا قهرش میگیره یکی بشنوه ناراحت میشه 

      چشممون میزنند یه بلایی سرمون میاد یه اتفاقی برامون میوفته 

      اگه بفهمند حالمون خوبه و داریم خوب زندگی میکنیم برامون دسیسه میچینند 

      یک کاری میکنند یه اتفاقی برامون بیوفته 

      طردمون میکنند چون باهاشون دیگه تو یه سطح نیستیم 

      خودت خودتو چشم میزنی 

      خدا بدش میاد کسی از خودش تعریف کنه 

      چشم دیدن موفقیتمون را ندارند 

      ازمون میخواند سواستفاده کنند 

      ما که کاری به کار بقیه نداریم بقیه تو کارمون سرک میکشند 

      مُشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید

      خوب چرا این حرفها را من قبول کرده بودم اول بخاطر اینکه خونواده گفته بودند 

      مامان را خیلی قبول داشتم

       هر بچه ای بخاطر خونواده اش میگه جونش را میده حتی اگه ازش بخواهند با سر برو تو چاه 

      چرا

       بخاطر اینکه پدر و مادر را قبول دارند و باورهایی که در مورد خانواده وجود دارد و هر کاری باید انجام بدهند پس این میشه سرمنشا بیشتر باورهای من از خانواده که چشم و گوش بسته بخاطر اینکه بزرگتر هستند و چهار پیراهن بیشتر از من پاره کرده اند فبول کرده بودم

       که باز برای خودم غیرفعالش میکنم چون تموم این باورها را من از خانواده شنیده بودم و اگه درست بود حال و اوضاع خودشون خیلی بهتر بود 

      پس خودشون هم با این باورها زندگی کرده اندکه وجودش پر از درد و نفرت هست و…

      چشم زخم و چشم زدن هم کلا برام رد شده هست اگه تاثیر داشت اونجایی که دیگران ازم تعریف میکردند برای کار خودشون باید اشتباه میکردم و این مثال که میگویند عروس تعریفی 

      اتفاقا با تعریف کردن که آدم انرژی میگیره و شارژ میشه 

      سرحال میشه

       بیشتر تلاش میکنه میفهمه که درست انجام داده

       کسی ناراحت میشه

       چرا با تلاش نکردن یکی دیگه من باید آسیب ببینم من از خودم بزنم 

      من به خودم اهمیت ندهم خوب وقتی که من در مشکلات بودم چرا برای کسی اهمیت نداشت همه که طردم‌ کردند و محلم نزاشتند هر کسی سوی خودش بود 

      خدا ناراحت میشه 

      خوب خدا که بیشتر خوشحال میشه خدا خودش جایگاه و افتخار بهمون داده 

      پس چطور اومده زیر حرف خودش زده وقتی منو اشرف مخلوقات قرار داده یعنی کلا منو با ارزشترین قرار داده و من میتونم از خودم از عملکردم از دستاوردهام تعریف کنم و به خودم ببالم چون در آغوش خدا هستم 

      پس وقتی خدا منو تبرک داده و قدرت بخشیده چرا بخواهم برای حرف دیگران جوری رفتار کنم که به خودم افکارم و احساساتم اسیب بزنم 

      اگه قرار بود خدا زیر حرف خودش بزنه خوب چرا منو تایید کرده پس این وجه انسانی هست که نتونسته اند مثل لاغری راهکار اصلی را پیدا کنند و مثال گربه که دستش به گوشت نمیرسید میگفت پیف پیف 

      و دقیقا اون جلسه و توضیحات استاد دقیقا درست بود ( قسمت ۶و ۷ رسیدن به ارزوها از فصل چهارم) حتی کسانی هم که در مسیر هستند ولی فکر کردند روی باورهاشون کار کرده اند ولی در ظاهر ممکنه فقط کشفشون کرده باشند من الان یک مرحله بالاتر اومدم از یک مرحله هم خیلی بالاتره چون تا حالا اینقدر برای یک باور ارزش قائل نشده بودم که دلایلش را بفهمم و بنویسم پس برای خودم خیلی ارزش قایل شدم 

      و الان مرحله بعدترش به عمل هست و هر چقدر بیشتر از خودم تعریف کنم اعتماد به نفس بیشتری دریافت میکنم بیشتر برای خودم ارزش قائل میشم 

      خودم را دوست میدارم و احترام کرده ام که برای موفقیت و حال خوبم اینقدر شکوهمند ارزش قایل شدم که دارم روی این باور به این درگیر بودن در زندگیم دارم کار میکنم

       هیچ کس هیچ توانایی ندارد و من این را میدونم مگر اینکه خودم این قدرت را بهش بدهم 

      و الان میدونم که از آن خودم هست و روش های مختلف را هم دارم یاد میگرم که هر روز خودم را بالاتر ببرم و از خودم تقدیر کنم 

      خداوندا ازت ممنونم 

      و این مسیر هنوز هم ادامه دارد 

      من از تموم دوستانی که در این مسیر مرا همراهی میکنند بسیار ممنونم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار مهلا
      1403/01/15 07:53
      مدت عضویت: 239 روز
      امتیاز کاربر: 6305 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 800 کلمه

      چند سال پیش یه مشکلی با همسرم داشتم که هرچند وقتی باعث جروبحث و دعوامون میشد و طبق چیزهایی که آموزش دیده بودم  یه جورایی قبول کرده بودم که خب خدا هر کسی رو یه جوری امتحان می کنه و هر کسی باید یه مشکلی داشته باشه و گویا این هم قراره تا پایان عمر مشکل زندگی من باشه و خدا باهاش منو امتحان کنه،ومن هم هر سری ازین امتحان سرخورده بیرون میومدم،چون همسرم به هیچ عنوان کوچیکتریم حقی درین مورد به من نمی‌داد و من میخواستم به زور قانعش کنم که اشتباه میکنه، تا این که یه روز ظهر که توی خونه تنها بودم  ندای درونیم با من شروع کرد به صحبت در مورد همین مسئله و من تا اون روز آنقدر واضح صدای درون خودم رو نشنیده بودم.

      صدا بهم میگفت :«مگه نمی بینی تنهایی از پسش بر نمیای،خب کمک بگیر .خانوادت که نمیتونن کمکت کنن چون ممکنه اوضاع بدتر بشه.به هر کی بگی هم قد و اندازه خودته عقلش،مشاوره هم نتونست برات کاری بکنه،پس باید به یکی بگی که از خودت خیلی بیشتر بدونه و زورش رو هم داشته باشه »

      ،توی ذهنم گشتم و گشتم تا یکی رو پیدا کنم که از خودم و مشاور خیلی بیشتر بدونه تا توی همین گفتگوی یکی دو ساعت با ذهنم رسیدم به خدا.!

      هر چی فکر کردم دیدم اصلا من تا حالا در مورد مشکلم با خدا حرف نزدم و چون فکر میکردم امتحان الهیه خودم باید حلش کنم !

      انگار این ندای درونی فقط میخواست به من آگاهی بده گفت:« از خدا بهتر و قوی تر مگه داریم، پس همین حالا مشکلتون بذار تو دستای خدا و به هیچی کار نگیر ،»

      و جالبه سرزنشم نکرد که چرا تا حالا پیش اون نرفتم .

      واقعا اومده بود که مشکلمو حل کنه.

      اون روز تموم شد و من تصمیم گرفته بودم به ندای درونیم گوش بدم ،دیگه در اون مورد خاص با همسرم دعوام نشد چون همین که می دیدم همسرم داره کارش رو تکرار می‌کنه با گفتن اولین جمله یادم می اومد از قولی که با خودم گذاشته بودم و میگفتم باشه هر جور راحتی و دیگه حتی عصبانی هم نمی‌شدم از دست همسرم 

      سه سال از موقع تصمیمم گذشت و شوهرم بدترین تصمیمش رو در زندگی زناشویی مون گرفت و من طبق قولی که داده بودم هیچی نگفتم.

      باورتون نمیشه که تصمیمی که همسرم گرفت باعث شد کل دارایی ش رو از دست بده و مجبور بشه از زیر صفر با کلی بدهی کارش رو شروع کنه و تمام رابطه ش با خانواده هامون رو تحت الشعاع قرار داد. روزهای بدی بود خیلی بد.!

      اما همین روزهای بد باعث شد ،روزهای خوبی برای من رقم بخوره  ،،چون باعث شد جروبحث ها و دعواهای من با همسرم سر اون موضوع تکراری  که برای من مهم بود و برای اون اهمیتی نداشت تموم بشه،چون همسرم اونجا بود که دلیل گله و شکایت های منو فهمید و برای اولین بار بهم حق داد و با من همراه شد.

      والان من ازون دوران سخت بعنوان بهترین روزهای زندگیم یاد می کنم و ایمان دارم تمام اون خرابی ها برای این بود که خدا میخواست من رو به خواسته ام برسونه،همیشه به شوهرم میگم با تصمیمی که گرفتی و همه داراییت رو به پاش دادی ،درسته در ظاهر ضرر کردی اما نمیدونی من چقدر سود خوردم ازین تصمیمت!

      تغییر کردن واقعا یه چیز درونیه ،وقتی شما تصمیم بگیری تغییر کنی و زندگیت رو عوض کنی خودت رو به خدا بسپار و در راه تغییرت قدم قدم برو جلو و صبور باش،خدا به شیوه ای که خودش می‌دونه برای تو بهتره زندگیت رو تغییر میده و تو رو در مسیر درست میندازه.

      تغییر ممکنه درد داشته باشه،اما تو کوتاه نیا و تحمل کن .

      همیشه فکر میکردم با تحمل زندگی ای که نمی‌خوام و هر چند وقتی بحث با همسرم دارم صبوری میکنم،اما به قول شما استاد عزیز این صبوری نیست ،وقتی در مسیری که میخوای باشی و به تغییرات ادامه بدی بدون گله و شکایت ،این میشه صبوری.

      باید ضربالمثل« ترک عادت موجب مرض است» و «حرف مرد یکیه» رو از ادبیات فارسی بندازیم دور !

      این اعتقادات مثل آفتی هستند که باعث رکود زندگی میشه.

      ترک عادت اگه در جهت مثبت باعث پیشرفت انسان میشه .

      و انسانی که در تمام طول عمرش حرفش یکی باشه و با توجه به شرایط حاضر به تغییر افکارش و نظرش نشه افکارش بوی موندگی میگیره .

      چقدر خوب گفتید: همیشه تقصیر از من است!

      توی همون  بحثمون همیشه همه چیو مینداختم گردن همسرم به خاطر طرز فکرش و میخواستم اون رو تغییر بدم و با خودم همسو کنم، اما همین که قبول کردم من هم مقصرم به فکر تغییر ذهن خودم افتادم و راه دیگه ای رو انتخاب کردم و واقعا تغییر کردم و در نهایت هم همه چی به نفعم تموم شد.

      کافیه توی زندگی خودمون رو همه کاره بگیریم و تقصیرات رو گردن بگیریم تا بتونیم شرایط رو عوض کنیم،در غیر این صورت مدام به فکر عوض کردن دیگران هستیم و این نشدنیه!

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1403/01/15 06:35
      مدت عضویت: 323 روز
      امتیاز کاربر: 7172 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,305 کلمه

      سلام خدمت استاد عزیز و مهربونم و دوستان گرامی 

      استاد این جلسه جواب درخواست چند روز من از خدا بود. چند روز قبل از این جلسه من با یه ناخواسته ای مواجه شدم که اگر بخوام خیلیی خلاصه بگم مربوط به رفتارهای سخت گیرانه بابام و بعضی وقتا مامانم به تبع از بابام..بعد از بحثی که پیش اومد درسته من اصلااا به صورت لفظی با بابام بحث نکردم اما در ذهنم غوغا به پا شد خیلییی سعی کردم احساساتم رو کنترل کنم اما چند روزی متوجه شدم تمام تمرکزم روی این مساله اس و حسم خیلی بده هر چند من با دیگران به هیچ وجه در موردش صحبت نکردم و از این بابت میزان کنترلم کلامم خیلییی بهبود پیدا کرده کلا با دوره های شما استادعزیزم خیلی بهتر از قبل توانایی اینو پیدا کردم که در مورد مسائلم با هیچ کس صحبت نکنم اما ذهنم خیلی تمرکز میکرد رو ناخواسته هام.

      تا اینکه بخودم اومدم دیدم سرشار از حس خشم و کینه و بعضا نفرت شدم و این احساس خیلیی آزارم میداد هی قدم میزدم تو حیاط و با خدا صحبت میکردم گفتم خدایا من نمیتونم این حجم از احساسات منفی رو تحمل کنم از طرفی انگار مغزم قفل کرده و راهی برای کنترلش ندارم باورتون نمیشه چه جنگی توی ذهنم با بابام داشتم‌ بعد تو همین قدم زدن انگار روشن تر شد برام که این احساس از این ناشی میشه که من والدینمو بخصوص بابامو مقصر شرایط الانم میدونم گفتم خدایا میدونم اینم اشتباهه ولی عجیب بود ک نمیتونستم کنترلش کنم تا اینکه یه روز مونده به اینکه این جلسه بیاد رو سایت با خودم گفتم ببین سحر این اخلاق و نحوه برخورد بابام از سالهاااا پیش تا الان ادامه داره هر چند مدت به شکل بدتری خودشو نشون داده و هی تکرار شده این یعنی من تغییر نکردم ولی هیچ راهی انگار براش نداشتم هر چی تلاش کردم آروم نشدم تا اینکه شب قدر بود گفتم خدایا من تسلیمم و به هر خیری ک از تو بهم برسه فقیرم قرآن بالا سر گرفتم و دعا کردم این مساله رو خدا برام حل کنه چون گفتم من نمیتونم حلش کنم فقط کمکم کن درستش کنم و چندتا درخواست دیگه از خدا داشتم که اولیش این محدودیتهایی بود که از طرف خانواده داشتم و نحوه برخورد بدشون فقط خدا میدونه چطور همه وجودم درخواست شده بود برای حل این مساله.؛ که چندساعت بعد دیدم این جلسه اومد رو سایت یعنی وقتی جلسه اومد رو سایت من تو سایت بودم خواستم خارج بشم برم بخوابم که گفتم بذار ببینم چیه که تا چند سطر اولشو خوندم میخکوب شدم استاد گفتم خدا جوابمو داد خیلییی ذوق کردم و شوکه هم شدم خلاصه بدون وقفه خوندمش امااا وقتی داشتم میخوندم گفتم این جلسه بااا همممه جلسات فرق داره چقدددر مهمه حتی خواستم بهتون پیام بدم که جلسه ۲۱ رو یکم دیرتر بذارید رو سایت که فرصت کنم روش کار کنم که بعد اینکه یه دور خوندم گفتم باید برای ۳تا از مسائلی که شدیدا از خدا کمک خواسته بودم این‌جلسه رو بازنویسی کنم و اون‌مساله رو بعنوان مثال جلسه پیش نکات بنویسم که بعد اینکه بیدار شدم همون شب در مورد ارتباط منو بابام نوشتم ولی با همون یه دور خوندن همون نکاتی ک برداشت کرده بودمو همون لحظه انگار تونستم اجرایی کنم چون شدیدا دلم میخواست حلش کنم اولین مورد همین حس نفرت و خشم و کینه بود که با منطق هایی که نوشته بودید خیلی اجرا کردنش رو راحت تر میکرد باورتون میشه وقتی بیدار شدم خیلی حسم بهتر بود ولی دیگه آگاهانه شروع به بکار گیری نکات کردم و وقتی که نوشتم و مثال زدم خیلییی بهتر دارم درک میکنم ۴بار جلسه رو خوندم و نکات رو نوشتم و مدام دارم مرور میکنم.

      استاد فقط میتونم بگم این‌جلسه معجزه اس برام.

      استاد یادتونه تو فایلی که برای روز تولدتون گذاشتید رو سایت و درباره تولد دوباره صحبت کردید؟فرمودین گاهی یه سری نکاتی برام آشکار میشم که با خودم میگم تاااازه کارم شروع شده منم با این جلسه به همین رسیدم تااازه معنی کنترل ذهن برام به صورت شفاف آشکار شد با خودم گفتم خدااایااا من تاااازه کارم شروع شده و این مورد جالب رو هم بگم که من تا دو روز پیش هر وقت یه وقت خالی گیرم میومد موقع کارای خونه حسم بهم میگف همین فایلی که روز تولدتون اماده کرده بودید رو گوش بدم فک کنم با فاصله روزانه ۳بار گوشش دادم و هر بار لذت میبردم و وقتی این جلسه رو خوندم گفتم بابا من تازه کارم شروع شده الان معنی کنترل ذهن رو دارم‌میفهمم.انگار تا قبل از این اصلا درک درستی نداشتم هر چند خوب پیش رفتم ولی وقتی با این الگوی تکراری مواجه شدم که هر بار بشدت منو درگیر میکرد و حالم رو بد میکرد گفتم دیگه باید اینو حل کنم که با این جلسه برام نحوه حل کردنش آشکار شد استاد.

      من به این دقت نمیدونستم کنترل ذهن چجوریه. چقدر برام روشن شد که در بحث کنترل ذهن ، تاثیر کلامی که در باطن گفته میشه به اندازه ظاهره در واقع ظاهر و باطن تاثیرش یکسانه انگار من تا الان فقط سعی کرده بودم در ظاهر کنترل کنم ذهنم رو اما باطن رو اصلا نمیدونستم چطور.

      این آگاهی که نوشته بودین ظاهر و باطنمون رو باید پاک و مطهر کنیم خیلیی منو به فکر برد.

      تو این‌چند روز دارم تمرین میکنم که نکات رو آگاهانه به کار بگیرم.

      و هر بار به خودم‌میگم در عین حال که شرایط ناخواسته هست من باید تلاش خودم رو بکنم اما خداوند سریع نتایج تلاش منو بهم میده. و واقعا استاد دارم تغییراتی رو میبینم شاید به چشم دیگران نیاد اما من متوجه شدم ریشه اش کجاست. 

      حالا هر بار که بابام چیزی میگه به خودم میگم این پژواک نگرش منه این آینه نگرش و افکارم هست. و نکات جلسه رو همون لحظه مرور میکنم و این جلسه رو برای دو مورد دیگه از مسائلم نوشتم و هر روز دارم مرور میکنم.

      یادمه تو کتاب ۴میثاق که خونده بودم نوشته بود وقتی شما خودتون رو مستحق مجازات بدونید جهان شخصی رو سر راه شما قرار میده که شمارو مجازات کنه. در واقع وقتی ما یک نگرشی داشته باشیم که یک سری شرایط رو برای خودمون طبیعی میدونیم حتما افرادی در اطراف ما قرار میگیرن که نگرش مارو برای ما تایید کنن. خیلی بیشتر به اهمیت این مساله پی بردم که برای هر ناخواسته ای که در زندگیم میبینم باید به محتوای فکری خودم برگردم و شروع کنم به تفحص و جست و جو در نگرش هام. یعنی دیگه حق ندارم در هر ناخواسته ای انگشت اتهام به سمت دیگران بگیرم که بقیه مقصرن نهه باید برگردم به ذهنم که حکم جعبه سیاه هواپیمارو داره باید ببینم چی تو ذهنم ذخیره کردم که این نتیجه رو به بار آورده .

      یعنی انگار فقط خودم هستم و خودم یعنی من توی زندگیم با خودم طرفم هم در این دنیا هم در اون جهان من با خودم و افکارم طرفم. 

      خیلی بیشتر به اهمیت گوش و چشمم پی بردم.تازه انگار دارم درک‌میکنم چطوری باید تلاش ذهنی بکنم. نمیدونم چطور باید بیان کنم استاد اما تازه معنای مجازات رو متوجه شدم که مجازات همون همزمانی های ناشی از طرز فکر و نگرش های ماست که خدا میگه هیچ کسی نمیتونه جلودار این‌مجازات بشه. خب چرا؟ چون من ذهنم تغییر نکرده تا زمانی که محتوای ذهنم تغییر نکنه تجربه این همزمانی ها هم ادامه داره.

      چقدر باید تمرکزمون روی خودمون باشه. چقدر اهمیت داره که ما به درونمون برگردیم.

      من واقعا خدارو شکر میکنم که به این سرعت هدایتم کرد چون از ته دلم هدایت خدارو درخواست کردم و دوست نداشتم در اون شرایط بمونم و از شما استاد عزیزم استاد مهربونم بسیار بسیااار سپاسگذارم که به این شیوایی نوشتید از شما بینهایت ممنونم که صبر و حوصله بخرج دادید و با حال خوب با آرامش الهامات رو به رشته تحریر درآوردید و در اختیار ما گذاشتید درست همون لحظه ای که بهشون نیاز داشتم دریافتش کردم. 

      من برای وجود نازنینِ شما استاد مهربونم از خدا ممنونم.

      سایه تون مستدام باشه🙏🏻

      خیلی دوستتون دارم🙏🏻🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatmhadly85
      1403/01/14 18:16
      مدت عضویت: 1183 روز
      امتیاز کاربر: 5422 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,216 کلمه

      به نام خدایی که در این نزدیکیست ❤️❤️

      زندگی با کمک خداوند: گام بیستم : من به تغییر ذهن خودم ایمان دارم

      تمرین آموزشی ✍️

      من ایمان دارم که ذهن انسان بسیار قدرتمند و قویه درسته که من یکمی دیر متوجه وجود این گنج ارزشمند در وجودم شدم ولی خدا رو شکر که بازم لطف خداوند شامل حالم شد و به این مسیر هدایت شدم و از این موضوع بسیار مهم آگاه شدم 

      من خودم با استفاده قدرت ذهنم لاغر شدم و مقداری از اضافه وزن مو از دست دادم و این کاهش وزن تا به این لحظه بدون برگشت بوده 

      من در این مسیر یاد گرفتم که تغییر جسم و تغییر در جنبه های مختلف زندگی با تغییر ذهن اتفاق می یوفته و این واقعیت داره چون من خودم تجربه کردم و برای خودم اتفاق افتاده دختر من اصلا این مطالب و فایلها رو نمی خونه و گوش نمیده فقط من بعضی مواقع یه حرفایی میزنم اونم قبلا که تازه به این مسیر هدایت شده بودم الان دیگه من حرفی نمی‌زنم شاید به ندرت پیش بیاد که چیزی بگم 

      دخترم قبلا تپل بود ولی الان آنچنان لاغر شده که حتی فکر کنم کاهش وزنم داشته باشه و هر کس میبنش میگه چی کار کردی چه قدر لاغر شدی ولی خودم با اینکه هر روز از محتوای آموزشی استفاده میکنم هنوز به اون وزن ایده آلم نرسیدم چون ذهنیت دخترم در مورد چاقی تغییر کرده ولی من هنوز یه سری افکار چاق کننده دارم  حتی دیروز داشت در مورد یه دوستش که خیلی چاق بود صحبت میکرد که رفته باشگاه و لاغر شده فکر کنم بالای صد کیلو بود الان تقریبا ۷۰ کیلو شده و دخترم می‌گفت اون دوباره چاق میشه گفتم چرا گفت چون عقیده و باورش اینه که بعد از ازدواج چاق میشه و میگفت دوستم خودش میگه به مامانش رفته و دخترم چندین بار کلمه باور و تکرار کرد و من داشتم با خودم فکر میکردم که با تغییر ذهن من و از شنیدن حرفهای من ذهنیت دختر من هم تغییر کرده و این برام خیلی جالب بود البته اینم بگم که

      برای تغییر باورهای خودشناسی و خداشناسی ذهنم من مقاومت چندانی نداره و خیلی راحت میپذیره ولی در مورد لاغری حس میکنم که انگار فرمو لهای  ذهنم خیلی قوی هستن و تغییر اونا نیاز به تکرار و تمرین و استمرار بیشتری داره مثلاً من دارم روی این باور کار می‌کنم که لاغر شدن ربطی به تحرک زیاد داشتن و ورزش کردن نداره ولی منفی باف مرتبا میگه داشتن اندام متاسب و لاغریه ایده‌آل بدون ورزش امکان پذیر نیست

       من فکر میکنم که

      ذهن خیلی تنبله و اصلا دوست نداره که از نقطه امن خودش بیرون بیاد بخاطر همینه که تغییر عادات و رفتار کار راحتی نیست مثلاً من خودم زمانی که دانش آموز بودم خیلی کتاب می‌خوندم حتی به غیر از کتابهای درسیم کتاب های غیر درسی هم مطالعه میکردم ولی از وقتیکه ازدواج کردم اون سالهای اول ازدواجم مطالعه کردن و دوست داشتم  حتی کتاب خونه داشتم و اوقات فراغت کتاب میخوندم به مرور با  بچه دار شدن دیگه این عادت کتاب خوندن کنار گذاشته شد ودیگه احساس میکردم که مسولیتم بیشتر شده و دیگه وقت کم میاوردم و فرصتی برای کتاب خوندن نداشتم و الان دیگه خیلی کم پیش بیاد که کتابی بخونم و اتفاقا کتاب خوندن و خیلی دوست دارم ولی دیگه کم کم این علاقه در من از بین رفت ولی باز جدیدا دوست دارم که دوباره عادت خوب کتاب خوندن و در خودم زنده کنم و  هر شب به خودم میگم از فردا دیگه کتاب خوندن و شروع میکنم ولی باز اون قدر مشغول انجام کارام میشم که کلاً یادم میره و خودم می‌دونم که این ذهنمه که نمیزاره این کارو انجام بدم چون عادت کتاب خوندن در وجود من که حتی یک عادت درست و صحیح بود از بین رفته و به جایش انجام کارهای خونه و رسیدگی به بچه ها و …. جایگزین شده حالا که بعد از سالها دوباره میخوام این کار رو انجام بدم ذهنم میاد کتاب خوندن و برام انجام یه کار بیهوده و حوصله سر بر نشون میده و حتی بهم یاد آوری می‌کنه که با وجود پیشرفت علم و تکنولوژی و وجود این گوشی‌ها خوندن کتاب دیگه معنی نداره و من بارها خواستم برم یه کتاب بیارم بخونم ذهنم گفته هر کتابی که میخوای بخونی تو گوشی سرچ کن راحت بشین بخون و من با اینکه دکمه سرچ و زدم ولی باز یه موضوع لذت بخش دیگه دیدم و حواسم پرت اون موضوع شده و بازم از طریق گوشیم نتونستم کتاب بخونم 

      ان شا الله که بتونم مجوز دوباره کتاب خوندن و از ذهنم بگیرم  و من ایمان دارم که این ذهن قدرت بی نظیری داره و مطمئنم که میشه از قدرت ذهن برای انجام هر کاری استفاده کرد 

      قبلاً وقتی کار اشتباهی انجام میدادم کلا از خودم نام امید میشدم مخصوصا اگه در مورد اعمال مذهبی و دینی بود مثلاً اگه یک روز نماز نمی خوندم دیگه نگرشم این بود که اعمال دیگرم هم درست نیست و خودمو گناه کار میدونستم

      و یا در مورد لاغر شدن وقتیکه از یک روش برای لاغر شدن استفاده میکردم و اگه یک روز مشکلی پیش می یومد و نمی تونستم از اون روش استفاده کنم دیگه از خودم نام امید میشدم و اون روش و کلا رها میکردم 

      خدا رو شکر من زیاد اهل گله و شکایت نیستم ولی قبلا وقتیکه در یک جمع بودم 

      و سر صحبت از گله و شکایت در مورد مسایل مختلف باز میشد درسته که من خودم اکثر مواقع شروع کننده نبودم ولی شرکت کننده در بحثها میشدم و نمی‌دونستم که این کار درست نیست و عواقب خوبی نداره 

      ولی الان با استفاده از آگاهی های که دریافت کردم این موضوع رو به خوبی درک کردم که وارد بحث شدن در مورد مشکلات و گله و شکایت کردن نه تنها هیچ دردی و درمان نمیکنه بلکه اون مشکل و بدتر هم می‌کنه و این کار یعنی توجه و تمرکز روی اون مشکل و سعی میکنم که وقتی در جمع قرار میگیرم این عمل و انجام ندم اما بازم بعضی مواقع پیش میاد که حواسم نیست یهو میبینم که کنار عزیزی نشستم و اون شخص شروع کرده به گله و شکایت از مسایل و مشکلات و منم ناخواسته با اون شخص وارد بحث شدم قبلا که اصلا از انجام این کار ناراحت نمی‌شدم و تازه فکر میکردم که همدردی کردن با کسی که از مشکلاتش حرف میزنم کار خوب و خداپسندانه ست چون فکر میکردم که با این کار و گوش کردن به درد دل اون شخص بهش کمک کردم که کمی سبک بشه 

      ولی الان دیگه می‌دونم که موضوع از چه قرار و الان درک میکنم که چرا این قدر بهمون توصیه شده که غیبت نکنیم چون غیبت یعنی توجه و تمرکز روی مشکلات و با این کار باعث میشیم که مشکلات گسترش پیدا کنه و دیرتر از بین برن 

      الان به محض این که متوجه بشم با کسی در مورد گله و شکایت کردن در مورد مشکلات وارد بحث شدم سریع خودمو جمع و جور میکنم و دیگه ادامه نمیدم و یا اون مکان و محترمانه ترک میکنم .

      استاد اینکه هر اتفاقی میوفته مقصر من هستم پذیرش این برام یکمی سخته خیلی با خودم فکر کردم برام سخته که بپذیرم که هر اتفاقی میوفته مقصر من هستم ان شاالله که با درک بیشتر آگاهی ها بتونم این موضوع رو درک و هضم کنم هنوز که نتونستم بپذیرم ان شا الله با تکرار و تمرین و ادامه دادن موفق میشم 

      ممنون از زحمات تون 🙏🌹

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار زینب ندرلو
      1403/01/13 23:43
      مدت عضویت: 329 روز
      امتیاز کاربر: 4650 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 417 کلمه

      به نام خدای مهربان

       سلام به استاد عزیزم

       استاد آنقدر این جلسه پر بار بود که نمیدونستم از کجا شروع کنم از خدا کمک خواستم و این شد که تصمیم گرفتم از تمرینات شروع کنم 

      نگرش من درباره قدرت ذهن

       چند سال پیش که با قدرت ذهن آشنا نشده بودم اصلا نگرشی در این باره نداشتم

       اصلا حتی به این فکر نمیکردم که اونی که باید تعییر کنه منم !

      میگفتم همه یه مشکلی دارن من اینجا قربانی شدم و مورد ظلم قرار گرفتم همیشه به دیگران کمک میکردم و اونچه نصیبم میشد تحقیر بود ناسپاسی

       این شد که باورم شد که خوبی دیگه جای نداره و هر با بعد خوبی سرزنش کردن خودم شروع می‌شدکه چرا درس عبرت نمیگیری

       توی رابطه با همسرم خیلی دچار مشکل بودم

      هر روز بحثو دعوا همه اطرافیان میگفتن تو باید کوتاه بیایباید بسازی ولی این جمله بیشتر عصبیم می‌کردچرامن باید شرایطی که دوست نداشتم رو تحمل کنم 

      هنوزبا قدرت ذهن آشنا نشده بودم ولی یکبار توی اینستا یه پستی دیدم که نوشته بود دست از تغییر دادن آدما بردار اونی که باید تغییرکنه تویی اون جمله خیلی روم تاثیرگداشت

       تصمیم گرفتم من تغییرکنم اولین‌ کاریکه کردم این بودکه دیگه گیر الکی به همسرم نمیدادم هر وقت با دوستاش بیرون میرفت با داد و بیداد نمیگفتم کجا رفتی میگفتم مواطب خودت باش و زود بیا خونه 

      اولش خیلی برام سخت بود ولی قول داده بودم تغییر کنم نکات مثبت همسرم رو مدام به خودم یاد آوری می‌کردم آنقدر این کار رو تکرارکزدم که همسرم آروم آروم شروع به تغییر کرد

       از آرامش من تعجب کزده بود اگر مناسبتی میشد و من کادو نمیگرفتم حتما قهر میکردم و جالب اینه همیشه دعوا بود و منم کادو نمیگرفتم

       وقتی تصمیم به تغییر گرفتم انتطارم رو از روهمسزم برداشتم برام خیلی جالب بود که این روش خیلی خوب جواب میداد همسرم برام کادوهایی گرون قیمت میگرفت

       وقتی دیدم با این روش آرامش به زندگیم برگشته تصمیم گرفتم ادامه بدم یه جاهایی اونم خیلی کم شاید نتونستم ذهنم رو کنترل کنم ولی زود برگشتم به مسیر اصلی

       آشنایی من با قدرت ذهن برمیگرده به زمانی که تازه زایمان گرده بودم و دنبال روشی بودم که بتونم بدون رژیم لاغر شم تنها ایده خودم ورزش بود راه دیگه ای نمی‌شناختم تا از طریق دوستم با قدرت ذهن آشنا شدم

       اوایل فک میکردم باورهامو یه بار تغییر میدم دیگه همه چی اوکی همه جا می‌گفتم  من دیگه تا آخر عمر متناسب هستم دیگه رژیم تموم

       ولی یکم که پیش رفتم فهمیدم اینجوری نیست من باید تا آخر عمر رو ذهنم کار کنم درسته وقتی این موضوع رو فهمیدم یکم انرژی ام افت کرد و از اونجاییکه باورهای محدودم زیاد بود و درک خوبی از قانون نداشتم یه جاهایی خیلی ناامید میشم ولی برام خیلی لذت بخش این مسیر و نمیتونم ازش دل بکنم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 13 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار mrmr19791357@gmail.com
      1403/01/13 22:56
      مدت عضویت: 610 روز
      امتیاز کاربر: 29159 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 887 کلمه

      ب نام خداوند خالق ذهنها و افکار مثبت 

      در مورد ذهن یا افکار،معمولا انسانها همش عادت کرده اند ک هر موردی یا هر اتفاقی پیش بیاید اول ب سمت فکر منفی پیش بروند ومن دقیقا نمیدونم ک چرا چنین چیزی هست،مثلا مثالی ک بیان شده،اگر بچه ای دیر از مدرسه برگردد اگر همسر کسی دیر ب تلفن پاسخ دهد شخصی از خانواده جایی رفته مدتی طول کشیده واطلاع ندهد وازین دست موارد خیلی زیاد است،ماها عادت کردیم تو این زمینه همش ب جنبه منفی قضیه نگاه‌ کنیم‌ ،چرا هیچ وقت تو این زمینه ها جای اینکه این همه منفی نگر باشیم جنبه مثبت قضیه رو نگاه نکنیم.

      هروقت چنین اتفاقاتی پیش میاد دلمان‌ ب هزار راه می رود،نکنه بیمار شده نکنه تصادف کرده نکنه حالش بد شده باشه نکنه با کسی رفته باشه،ازین دست موارد دورو پر من ب حد وفور پیدا میشه مثلا خواهرم و مادر من اگر چنین شرایطی پیش بیاد سریع چنین افکاری رو مرور می کنند ولی من خودم از همون خیلی وقت وقتی چنین چیزی پیش میومد یا اصلا هیچ فکر بد نمی کردم یا اگر هم فکر بد می کردم بواسطه نگرانی بقیه بوده و اون هم شاید در حد چن لحظه واینکه اصلا اگه خواستم فکرم رو بد کنم سریع حواسم رو جای دیگه می بردم‌ ک ب این موضوع فکر نکنم.

      چون من همیشه فکر می کردم اگه بگم چنان اتفاق بد افتاده احتمال اینکه اون اتفاق افتاده باشه خیلی بیشتر از زمانی هست ک خودم رو ب بی خیالی بزنم ودقیقا هم همین طور میشه،مثلا اون زمان ک پدرم در مسیر تهران بوده و خواسته بوده ک ب شیراز خونه برادرم بره،مادرم مثل اینکه براش چن دفه زنگ زد ولی جواب نداده بود،

      مادرم خیلی نگران شده بود شروع کرد ب فکر منفی ک چرا جواب نداده یعنی چی شده چرا جواب نداده جامونده مریض شده باشه ولی من اصلا ب هیچ چیزفکر نمی کردم ولی این فکرای منفی مادرم کار دستش‌ داد وپدرم نرسیده ب تهران دچار بیماری و مشکل شدید شده بود.این نمونه ای از فکر منفی.

      مثلا در مورد دعا خواندن یا اعمال مذهبی یا اینکه سفر مکه رفتن.خیلیها عقیده دارند ک شبهای خاصی فقط دعا بخوانند یا اینکه سفر مذهبی بروند همه جی درست میشه اتفاقا امروز داشت برنامه آقای قراعتی پخش می شد ایشون بیان کردند که این طور نیست ک شب احیا قرآن ب سر بگذارید ولی فداش همون کارهای قبلی انجام دهید وبیان کردند ک این شبها مثل ی شعله کبریت میمونه یعنی شما تو این مراسمات شعله رو روشن می کنید ولی خودتون باید این شعله رو روشن نگه دارید.

      مثلا در مورد مکه رفتن،مادر من خیلی خیلی علاقه داشت ک ب مکه مشرف شود ولی برایش مقدور نشد ولی این وآن او را شماتت می کردند ک چرا نرفتید و مادرم خیلی‌ ناراحت می شد ولی من گفتم مگه هر کی مکه رفته مگه حاجی محسوب میشه،اونهای ک می روند ولی اخلاقشان هیچ تغییری نمیکنه چ فرقی با افرادی ک نرفته اند دارند،من ب مادرم میگم شما بدون رفتن ب مکه حاجی هستی اصلا نگران نباش،من شمارو حاجی واقعی میدونم.

      چون واقعا خیلی افراد رو دیدم ک با وجود رفتن ب این سفر معنوی ی اخلاقی ازشون سر میزنه که من اصلا اونها رو نتونستم حاجی واقعی تلقی کنم ولی در عوض بعضی افراد رو دیدم ک آن چنان لطف الهی شامل حاشون شده بود ک چطور ب چ سعه صدری از چن نفر بیمار در خانواده خودشون نگه داری می کردند ولی حتی ب زور ی کلمه شکایت من از اینها نمی شنیدم 

      ب نظر من چنین فردی با وجود نرفتن ب مکه حاجی واقعی است وچن مرتبه هم ب خودشون گفتم خانم فلانی باور کن از نظر من شما حاجی واقعی هستین شما یک فرد بهشتی هستین.

      و خوب این مباحث بیشتر مبحث عرفانی دارد واگر تمام افراد دنیا اگر ب این درجه از مثبت گرایی می رسیدند ک دیگر دنیا گلستان می شد ودیگر هیچ مشکلی وجود نداشت و مشکل کار اینجاست ک اگر کسی واقعا بخواهد ب این درجه برسد یعنی همون است ک باید همیشه تقوا و پرهیزگاری پیشه کند یعنی باید هر فردی خودش رو پاستوریزه کند خوب مسلما هم تغییر کردن ب سمت فول مثبت خیلی ب راحتی هم اتفاق نمی افتد و مطمعنا نیاز ب تصمیم و تمرین فروان دارد.

      مثلا همسر‌ برادرم دیروز داشت درباره خراب شدن ماشینش کلی داشت گله و شکایت می کرد وخیلی نگران بود و می گفت هفت تومن الان هزینه شد و تعمیر کار گفته تا هجده تومن هزینه دارد.و همسر برادرم هر چن وقت ی بار برای ماشین هزینه می کند.دیدم خیلی داره ابراز نگرانی میکنه،من سریع ب او گفتم عوضش اینکه ماشین وقتی داری داشته باشی هر طوری هم باشه خیلی خوبه عصای دسته،حداقل اینه که همیشه هر جا کار داری دم دستته اونم تایید کرد و گفت آره، خیلی، من الان ماشین خراب بود میدونی حساب کردم چقد پول اسنپ دادم منظورش این بود ک اگه ماشین خودم باشه هزینش کمتره،من اینجا خیلی خیلی خوشحال شدم ک ناخودآگاه تونستم ی فکر منفی رو ب فکر مثبت تبدیل کنم.

      من در این شبهای عزیز مته مبارک رمضان ک این مطالب رو می نویسم از پروردگار عزیزم می خواهم ب همه ماها توفیق درک بیشتر فهم بیشتر صبر بیشتر واینکه بتونیم صادقانه ب همدیگر خدمت کنیم بتونیم دردهای همدیگر را بدون بازگو کردن بفهمیم همدیگر را مورد قضاوت قرار‌ ندهیم واین توفیق را ب ما عطاکند با همدیگر وبا همنوعان خودمان عاشقانه تر رفتار کنیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 22312 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 4,579 کلمه

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      من اینو درک کردم تا زمانیکه ذهن من فرمول‌های دهنی من تغییر نکنن شرایط پیرامون من تغییر نمیکنن 

      من اینو کاملا تجربه کردم من یه زمانی خیلی حساس بودم که چرا همسرم به دخترم پول زیاد میده اما به من نمیده  این موضوع خیلی خیلی خیلی خیلی منو اذیت می‌کرد من خیلی گفتگو دهنی با خودم داشتم 

      اما تصمیم گرفتم این رفتار خودم تغییر بدم پذیرفتم که ایشون خودش زحمت میکشه پول در میاره دوست داره هر جوری که دوست داره پولشو خرج کنه حالا میخواد بده به دخترم یا بریزه دور 

      من خیلی روی خودم کار کردم تا بتونم این فرمول دهنی ام تغییر بدم و الان هم به جرائت میگم خیلی خیلی کمتر شده ولی یکمش هنوز مونده 

      تازه من یاد گرفتم که حسودی نکنم  حسرت نخورم  گله شکایت نکنم سکوت کنم  یکمش مونده ولی خداروشکر میکنم خیلی موفق بودم 

      الان دیگه برام مهم نیست انگار طوری شده که نمیبینم یعنی دارم با چشمانم میبینم بهش پول میده ولی انگار هواسم جای دیگه است اصلا ناراحت نمیشم 

      ولی کاملا می‌پذیرم خیلی سخت بود برام ولی من تونستم بر این مشکلم پیروز بشم من بالاتر از مشکلم هستم من میتونم بزرگتر از مشکلاتم باشم اونها رو به راحتی رد کنم چون یاد گرفتم بزرگ فکر کنم و به خداوند خودم ایمان داشته باشم خداوند بهترین راه حلها رو جلوی پای من قرار میده تا من بهترین تصمیمات زندگیم بگیرم خدایا شکرت 

      من هم اون زمان قبل از این آگاهی‌ها داشتم همین کارو انجام می‌دادم داشتم بیرون خودم تغییر می‌دادم در صورتی که فرمول‌های ذهنی من اصلا تغییر نکرده بودم 

      من قبلنا داشتم  مثلا روی خودم کار میکردم که واکنشی نشون ندم در همیچین موقعیتی قرار میگرفتم موفق هم میشدم چیزی نمیگفتم اما دهنم پر از گفتگوهای دهنی میشد کلی چراها میومد وسط چرا به من پول نمیده من خانم خونه هستم من تمام نیازهای خونه رو فراهم میکنم اونوقت به اون پول میده این فقط یکی از اون چراها بود 

      من خیلی سعی می‌کردم هیچی نگم ساکت باشم اما چند بار نمیگفتم یهویی انگار منفجر میشدم دهنم باز می‌شد تند تند تند حرف میزدم 

      ولی الان خداروشکر بهتر شدم تونستم این موصوع بپذیرم تونستم پذیرم من مسئولیت صد در صد زندگیم بر عهده دارم پول نیاز دارم کسی وظیفه نداره بره سرکار و بیاد پولشو با من تقسیم کنه برای همین انتطارم کمتر شده 

      دیگه الان نمیگم پول بده میگم هر وقت دوست داشته باشه خودش میده و الان میگه ای خدا چند وقت که به خانمم پول ندادم این دفعه نوبت شما خودش مبلغی رو یا نقد میده یا میریزه به کارتم 

      بخاطر اینکه مثل من اشتباه رفتار کردن خواستن قبل از اینکه ذهن خودشونو تغییر بدن شرایط پیرامونش نو تغییر بدن 

      اونا یا نمیدونستن یا نتونستن بپذیرن که خودم شرایط زندگی شونو خلق میکنن

      خودشون با افکارشون در مورد اون چیز با صحبت کردن درباره اون چیزی که دوست دارن یا ندارن با شنیدن درباره اون چیز تمام اینا در اونها باعث تغییر احساسی میشه و خداوند هم به احساس ما پاسخ میده و ما همزمانیهایی رو در زندگی تجربه می‌کنیم که نتایج افکار ما هستند در بعصی از مواقع به نفع ما هستند در بعضی  از مواقع به ضررم هستند در هر دو صورت خودمون خوش گردیم 

      حالا فکر می‌کنیم  این شغل ما که مشکل داره این مکانی که ما در اونجا هستیم مشکل داره خیلی ها عقیده دارن که این مغازه فرعی پا خور نداره باید خاک بخوری تبلیغ کنی تا آیا چرخش بچرخه یا نچرخه 

      همیشه خواستیم اول شرایط پیرامون درست کنیم مثل اون روزا که کلی زحمت رنج سختی گرسنگی ناراحتی اعصاب خورد کنی داشتیم باهاش رژیم میگرفتم فارغ از اینکه به محض اینکه مدت رژیم تمام شود ما هم کم کم به وزن قبلی باز خواهیم کشت 

      من سعی کردم موضوع  تکراری رو تغییر بدم همون موصوع پول دادن همسرم به دخترم اونم بعد از ۳۳ سال زندگی چون همسر من این عادت رو هم قبلا داشت که به دختر بزرگم پول می‌داد و بعد نوبت به دختر کوچکم شد ا ن از بس مهربان عقیده داره دختر تا خونه پدرش هست باید بهترین زندگی داشته باشه وقتی ازدواج میکنه از این روزها به خوشی یاد کنه و دوست داره پور خیلی خوبی برای فرزندانش باشه 

      من خیلی چیز گم نمیکنم نگرش من این بود اون روزا میگفتم بلا بود خورد به این مثلا شیئ که گم شد درستکه چیز زیادی گم نمیکنم ولی هر وقت گم شده سرزنش شدم دقیقه همان چیزها

       رو هم میگفتم  حالا چکار کنم گم شد دیگه منکه نمیخواستم گمش کنم 

      من اون روزا اینجوری بودم کسی به من هر حرفی می‌زد توهین می‌کرد ناراحت میشدم اصلا در اون شرایط انگار یکی به دهن من یه قفل محکم زده بود من نمیتونستم حرفی بهش بزنم  چون هزا  تا فکر میومد تو ذهنم خواهرمه مادرم من دوستش دارم نمیخوام بهش بی احترامی کنم و خلاصه چیزی نمیگفتم به محض اینکه از او جدا میشدم گفتگوهای دهنیم شروع میشد چرا اینو گفت من هیچی نگفتم کاش اینو بهش گفته بودم 

      ولی الان خداروشکر خیلی عالی عمل میکنم با آرامش با خیال راحت بدون اینکه صدام ببرم بالا بدون اینکه کوچکترین بی احترامی رو بهش کنم جوابشو میدم 

      خیلی راهکار عالی تصمیم بگیریم برای حرف دیگران گریه نکنیم حرف دیگران برای ما مهم نباشه 

      واقعا من هم همین جور هستم عقیده دارم یعنی از بسکه شنیدم در من باور ایجاد شده که هیچ اطمینان دارم 

      که عقیده دارم باید کسی برای من چای بریزه من میل کنم اگر خودم بریزم بهم مزه نمیده برای همین همش میگم اما کسی نمیری ه ولی خدایی همش همسرم میخواد بلند بشه بره بیاره میگم نه خسته هستی خودم میریزم و تصمیم گرفتم از الان دیگه به کسی نگم برای من چای بیار اگر نیاز به چای بدنت داشته باشه حتما خستگی از تنت بیرون میکنه اگر نه بهت مزه نمیده زیاد خوردی چای پس این فکرم رد شد 

      منم خیلی شنیدم که میگن اگر نیتی که داری خیر باشه انگار اون کارو برای اون شخص انجام دادی مثلا یه زمانیهایی میشه تو خیابون حاجی فیروز میاد میخونه یا بعصی انسانها در خیابان مترو  هنر نمایی میکنن من دوست دارم به اونها  هدیه بدم شاید کم باشه ولی عقیده دارم پول من برکت پولشون میشه 

      اگر بچها نگذاشت این کارو انجام میدم اگر باشن نه چون اونها عقیده دارن چراغی که به خونه رواست به مسجد حرام است 

      ودر چنین شرایطی میگن همین که نیت خیر داری دوست داشتی این کارو انجام بدی خدا ازت قبول میکنه انگار که اون کارو انجام دادی 

      من هم این عقیده رو در خودم ایجاد میکنم همه انسانها لایق محبت هستند 

      واقعا اینو قبول دارم امروز صبح یعنی دیشب  یه خوابی میدیدم فرمولش  از قبل در دهن من بود خواب بد دیدی صدقه بده وقتی به خانمه پول دادم یادم افتاد ای وای من بعنوان صدقه این پول بهش دا دم نه اینکه میخوام صفات خدا رو تجربه کنم میخوام مثل خدا رفتار کنم میخوام عمل صالح انجام بدم خیلی ناراحت شدم 

      بله منم می‌پذیرم که هر فکری در دهنم مرور میشه هر گفتگو دهنی دارم درباره هر چیزی بشنوم یا ببینم آینده منو می‌سازه 

      منم قبلا یعنی تا همین چند ماه پیش دیگران مقصر زندگی خودم می‌دانستم 

      پدرو مادرم مقصر شرایط زندگیم میدونستم میگفتم اگر به من یه جهیزیه خوب میدادن من آنقدر سرزنش و تحقیر نمی‌شدم 

      دولت مقصر شرایط زندگیم میدونستم میگفتم اگر آنقدر دلار نمی‌رفت بالا ارزش پول ما آنقدر کم نمیشد من هم الان ثروتمند بودم حالا نهایتا دستم به دهنم می‌رسید 

      دوستان افغان مقیم ایران رو مقصر میدونستم میگفتم اونا اومدن تو کشور ما تمام کارها رو صاحب میشن بچه های من شغلی ندارن 

      خلاصه همه رو مقصر شرایط بد زندگیم میدونستم اما از زمانیکه این آگاهی‌ها رو کسب کردم یواش یواش درک کردم که من خودم مقصر شرایط زندگی ام هستم 

      من از زمانیکه اون داستان سنگ خوردن به سر من شکستن اون شنیدم اینو خوب درک کردم تازه کلی چیز دیگه شنیدم که باید مسئولیت زندگیم بپذیرم کسی رو مقصر شرایط فعلی خودم نکنم  چون یاد گرفتم چطور شرایط فعلی خودم می‌سازم چطور آینده خودم پس خودم مسئول صد در صد زندگیم میدونم 

      منم خیلی شنیده بودم که ما در این دنیا هر عملی انجام بدیم و از نطر انسانی به خوب و بد تقسیم می‌کنیم اون دنیا پاسخش یا پاداش یا جزا اونو دریافت می‌کنیم 

      ولی این موصوع رو هم فکر میکنم درک کردم که هر چه خیرو خوبی رسد از آن خداوند است و هر چه بدی رسد از آن خود توست 

      پس پن پذیرفتم که نتیجه اعمال منو خداوند در همین دنیا به من نشان خواهد داد چطور با همزملنیهایی که من در اون همزمانی قرار میگیرم 

      مثلا امروز رفتم بازار ما یکشنبه بازار داریم رفتم دلم گل حسن یوسف میخواست خیلی دوستش دارم خیلی وقت بود دنبالش میگشتم ولی گرون بود نخریدم امروز رفتم بازار آقاهه گل فروش اونو در گلدان کوچک گداشته بود دو نه ای ۱۰ تومن میفروخت منم خیلی خوشحال شدم چند پولشو تهیه کردم به خودم هدیه دادم 

      من افکار مناسبی داشتم که با این آقا هم زمان شدم خداوند پاسخ درخواست منو از طریق این همزمانی به من داد خدایا شکرت امیدوارم بتونم خوب توضیح بدم 

      اینم می‌پذیرم که زمانیکه افکار منفی ما به حد نصاب برسه ما جزا اونو می‌بینیم مثل بارش باران هیچ کسی نمیتونه جلوی وقوع اونو بگیره 

      من میخوام جز گروه صابرین باشم وقتی مشکلی پیش میاد واقعا سخته در اون شرایط سخت بخوای فکر کنی نه درست میشه خدا کمک ت میکنه تو صبر داشته باشن بی تابی نکن به خدا ایمان داشته باش خدا اون کمبود برای تو پر میکنه 

      و تونستم بارها شفا الهی رو تجربه کنم دیگم نگم بهتره که در چه شرایطی بودم 

      بله قبول دارم می‌پذیرم کسی که بیمار میشه در بیماری مدت زیادی میمونه یه جورایی خودش علاقه داره شاید مستقیم نباشه شاید بخاطر جای توجه اینا هم نباشه

      برای من یکم کوچیکش فرار از مسئولیت بود من خودم بیمار بودم بعد باید با همون شرایط میرفتم بیمارستان هفته خودم میموندم طوری شد که اونجا حالم بد شد از یه پزشکی خواستم به من کمک کنه من دارم میمیرم 

      برام ترس آور بود فکر میکردم اگر دوباره برم بیمارستان دوباره سرگیجه بگیرم کسی به من حتی یه قرص هم نمیده بخورم خوب بشم برای همین اصلا تمایل نداشتم برم بیمارستان 

      بعدشم من اشتباهی که کردم این بود من فرکانسم از پدرم بالاتر بود پدرم بیمار شد من بخاطر ایشون خیلی ناراحت بودم خیلی غصه داشتم پن در اون شرایط نمیتونستم برای پدرم کاری انجام بدم اما بخوبی به بهترین شکل ممکن نمیتونستم به پدرم کمک کنم اما میتونستم بخوبی خودم بیمار کنم 

       

      و من در اون شرایط نمیتونستم درباره بیماری صحبت نکنم چون اوایلش زنگ میزدن میپرسیدن حال منو منم مجبور بودم کلی تعریف کنم رفتم دکتر چی گفت چی کار باید انجام بدم و….

      اونها هم به انسانهای دیکه میگفتن بیماری من گسترش پیدا می‌کرد 

      من شخصی هستم که  بسیار مهربان هستم و سعی زیادی میکنم که از کسی کینه بدل نگیرم من فقط از شخص مورد نظر کینه داشتم چون به من خیلی ظلم کرده بود حق خودم نمی‌دانستم من عقیده دارم ظاهر و باطن یکی در خیلی از جنبه‌ای زندگی  و انتطار نداشتم اون شخص با من چنین رفتارهایی داشته باشه 

      ولی من در طول این چهار سال بسیار سعی کردم ببخشم افرادی که به من آزار  رساندن  تونستم ولی هنوز یکمش مونده چون وقتی یادم به موضوعی میافته یا چیزی می‌شنوم جبهه میگیرم مقاومت میکنم ولی سعیم میکنم بازم ببخشمش 

      من سعی میکنم وابسته نباشم فکر اون موضوع  نکنم دربارش صحبت نکنم 

      و اما گناهان مرئی و نا مرئی 

      کاملا می‌پذیرم قبول دارم که گناهانی مثل حسودی کردن کینه تجسس در زندگی کسی و سعی میکنم دیگه بچه‌ام دیر کرد فکر بعد نکنم بچه ام بسپارم به خدا 

      من سعی میکنم مسئولیت افکارم گفتارم رفتارم رو بپذیرم و هر حرفی رو به زبان نیارم هر چیزی رو نگم هر حرفی نشنوم

      چون در این شرایط دارم به اونها توجه میکنم آینده‌ام می‌سازم 

      پس برای رها شدن از خودباید وابستگی های مربوط به اون شرایط رها کنیم  باید درباره اون شرایط صحبت نکبنم فکر نکینم درباره اش نشویم نبینیم نخونیم تا از اون شرایط رها بشیم 

      پس به این درک رسیدم که وقتی موضوعی باعث آزار منه باعث ناراحتی منه باعث گفتگو دهنی منفی در من هست نباید دربارش حرف بزنم دربارش بشنوم و دربارش فکر کنم 

      چون این مراحل باعث زیاد شدن اون شرایط نامساعد من میشه 

      و باید مسئولیت چه کلامی رو می‌شنویم چی میگیم به چی فکر می‌کنیم درباره چی صحبت میکنیم بعده بگیریم 

      من با کرار این تجربه رو داشتم  که وقتی رفتم احیا تا صبح بیدار بودم دعا و…وقتی رفتم روزه جلسه قرآن کلی اونجا بودم حالم خوب بود که نه همش نگران بودم که تمام کارهایی که به من گفتن انجام بدم نکنه یکیش فراموش کنم خدا منو نبخشه 

      بارها هم دیدم که وقتی خانمها از پای سفره از جلسه به محض اینکه تموم شد دارن غذا میخورن حالا کاشی شعله زرد اشی چیزی میخورن ها  در عین خوردن دارن حرف میزنن غیبت تهمت و….

      من هر ساله شبهای قدر دعوت بودم در مراسمات منزل بانی خیر تا صبح میموندیم یعنی وقتی میومدم خونه سحری میخوردم  یادم وقتی داشتم از حیاط اون خورد میومدم بیرون همش به این فکر بودم یعنی آیا خدا منو بخشیده گناهانی که در این سال مرتکب شدم و هیچ وقت نتونستم بفهمم که بخشیده شدم یا نه

      بله پن تغییر ذهنی نداشتم فقط تغییر شرایط بیرونی رو داشتم تجربه میکردم پس در نتیجه هیچ نتیجه‌ای رو کسب نکردم 

      بله استاد واقعا همین طور من وقتی گام اول شروع کردم کلی رفتار غذایی اشتباه داشتم به محص اینکه شروع کردم و یواش یواش میدیدم رفتارهای غذایی یکی یکی داره از بین میره و من دیگه اون عادت بد ندارم اون فکر اشتباه ندارم اون رفتار اشتباه ندارم من الان به حد نیاز بدنم غذا میخورم 

      بیشتر رفتارهای مثل انسانهای متناسب شده گاهی میشد که کار داشتم اصلا یادم میرفت چیزی بخورم گاهی که کار دارم گرسنه هم باشم هی میگم بذار این کارم تموم بشه بعد میگفتم بذار اینم انجام بدم بعد بشینم بخورم اینجوری یه وقت می‌دیدی سه یاعت گذشته من هنوز غذا نخوردم 

      من این موصوع تجربه و زندگی میکنم من از دوره گام اول کلی تغییرات غذایی داشتم و هنوزم دارم کلی رفتارهای اشتباه داشتم الان ندارم کلی افکار اشتباه داشتم الان ندارم و چون دارم ادامه میدم خدارو شکر هنوز اونها ادامه داره مثلا اصلا برای خوردن مسافرت رفتن و …قبلش هیچ فکری ندارم در طول روزم برای خوردن هیچ فکری نمیکنم فقط موقعیکه گرسنه هستم دنبال چیزی میگردم بخورم سیر بشم 

      شاید اون چیز دو تا ساندویج نون و پنیر باشه یا غذا میخورم 

      و هر وقت هم چیزی میخورم به انداره نیاز بدنم میخورم 

      استاد من اون روزا می‌خواستیم بریم بیرون کلی خوراکی با خودم می‌بردم اما الان چون خودم نمیخوردم اصلا یادم نبود یکم بردارم خوب شد دخترم برداشته بود وگرنه زشت میشد مهمونم داشتم 

      من این فرمول درک کردم که عادت‌ها  پیش فرص وجودی منو تایین میکنن پس من با تکرار کردن سعی میکنم فرمول‌های رو در دهنم ایجاد و تکرار کنم که به عادتم تبدیل بشه بعد خودبه‌خود به پیش فرض وجودی من میشه یعنی پیش فرض وجودی من وگدر وجود من هست فقط من باید فرمولها رو تکرار کنم مثلا همین نکات قدرت کلام 

      من از اول دوره تا درس ۱۹ براش قدرت کلام نوشتم بعصی از اونها رو هم نمیدونستم چطور باید قدرت کلام بنویسم  یه حسی گفت از همون دل نوشته‌ای متن استفاده کن منم همین کارو کردم درس بیستم بنویسم بعدش میخونم تا در ذهنم ثبت بشه برای دهنم تکرار بشه به گفتگو دهنی تبدیل بشه به عادت من تبدیل بشه بعدش من خود به خود طبق پیش فرض وجودی رفتار خواهم کرد 

      من واقعا به قدرت ذهنم ایمان دارم واقعا بارها تجربه کردم و حتی خیلی زیاد شنیده بودم قبلنا قبل از اینکه عضو سایت بشم 

      من قبل از اینکه  از سمینارهای استاد احمدی منش استفاده کنم قبلش شنیده بودم که فردی که تعریف می‌کرد قسم می‌خورد که بخدا واقعیت داره بهش اطمینان داشتم حرفشو پذیرفتم که میگفت یه نفر میشناخته که یه کیسه پراز پول داشته و هر چی استفاده میکرده تموم نمی‌شده من اینو باور دارم بهش ایمان دارم اطمینان دارم این فقط و فقط از قدرت ذهن برمیاد 

      و اینم پدرم تعریف می‌کرد اون زمان‌ها که مجرد بوده شهرستان زندگی میکردن بعد خونه های شهرستان ما این مدلی بود الان ساختن دیگه فرق کرده که پشت بام خونه پدرم حیاط خونه همسایه بالایی بود و همه همدیگر خوب میشناختن پدرم میگفت این فرد اصلا برنج و روغن اینا نمیخریده همیشه خونش داشته میگفت وقتی ب نمون تموم میشه فورا پر میشه و من معتقدم این موضوع  هم به قدرت ذهن ربط داره 

      میدونید استاد من اینو تجربه کردم اون زمانی که با سمینارهای استاد احمدی منش گوش میکردم و میدیدم یه شب یه کسی خواب میبینه که من آنقدر پولدار شدم که تمام وسایل خونم نو کردم خونم نو کردم ولی فرد بدی شدم خواب دیده بود که من یه کسیه بزرگ پول دارم به زور دارم وارد خونه اش میکنم من انسان فخر فروشی شدم همون جا من آرزو خودم که سالها براش زخمت کشیده بود تصویر سازی دهنی انجام داده بودم به راحتی خط زدم نه نه من نمیخوام آدم فخر فروشی باشم ولی اینم عقیده دارم که اینم قدرت ذهن 

      من نمیدونم چقدر از حرفهای این فرد راست چقدرش دروغ ولی احساس میکنم قسمت وارد کردن کیسه پول به زور واقعیت داره که من اینو قدرت ذهن گشایش الهی میدونم 

      منم درک کردم یکم که اشتباه نشانه شکست نیست 

      اشتباه کردن بخشی از وجود ماست و همه انسان‌هایی که اشتباه میکنن باعث رشد و پیشرفت خودشان می‌شوند 

      من بارها اشتباه کردم و همون اشتباهات باعث شده ازشون درس بگیرم و سعی کنم دیگه اون اشتباه تکرار نکنم 

      مثلا من سالها ی زیادی از عمرم شاید ۱۶ الی ۱۷ سال از عمرم کلا رژیم میگرفتم این رفتار اشتباهی بود که اولش بارها و بارها انواع رژیم اجرا میکردم بعدش گفتم این چه کاری من انجام میدم تصمیم گرفتم بعضی از مواد غذایی کلا حذف کنم بعضی ها کم بعضی ها آزاد 

      کره سس نوشابه اینا کلا حذف 

      نون و برنج ماکارانی و…رو گاهی بخورم 

      و خیار و گوجه و سالاد بدون سس آزاد بود 

      من اگر ابن اشتباهات انجام نمی‌دادم هیچ وقت مرحله بعدی تجربه نمیکردم و در این دوره متوجه شدم هر آنچه که از اول زندگیم تا الان تجربه کردم چه خوب و چه بد همش تجربه برنامه الهی خدا وند من  بوده که برای من در نظر داشته خدایا شکرت 

      این روش که شما در پیش گرفتید بسیار عقلانی و منطقی با عقل هم جور در میاد که یه گزینه رو برای تغییر انتخاب کردید اینجوری تمام تمرکز ما روی ا ن یک موضوع و حتما حتما نتایج فراتر از انتطار به ما خواهر داد من هم تصمیم گرفتم این کارو انجام بدم چون میدونم با گله و شکایت نکردن 

      کلی از مشکلاتم حل میشه مثلا دیگه کسی رو قضاوت نمیکنم خودم قضاوت نمیکنم تازه برای اینکه دارم سعی میکنم گله و شکایت نکنم پیش مقدمه پیش رفتار نمیدونم چه کلمه‌ای ولی قبل از اون باید بتونم تمام مسئولیت زندگی خودم بپذیرم 

      پس من با گله و شکایت نکردن کلی از رفتارهای تعییر میکنه 

      اول اینکه آرامش الهی به خودم هدیه میکنم بعد گفتگو ذهنیم خیلی کمتر میشه بعد انسانهای زیادی از من ناراحت نمیشن بعد اعتماد به نفسم بالا میره بعد مسئولیت زندگیم پذیرفتم بعد انتطارم از آدمها کمتر میشه از خداوندم بیشتر 

      بعد کلی رفتار ودیگه من هم تغییر میکنه که من الان حضور دهن ندارم پس خدایا شکرت  برای تک تک این تغییراتی که گفتم 

      بله اینم تجربه کردم بادها دیدم  وقتی دیگران دارن گله و شکایت میکنن از زمبن و زمان بد میگن 

      خوب امروز ماه رمضان بود سیزده بدر بود وفات هم بود و همه میگفتن و گشت هم دائم اونجا دور می‌زد همه میگفتن این مامورها اومدن حتما نمی‌ذارن مردم غذا درست کنن بخورم من گفتم نه بابا امروز سیزده بدر هیج سالی به غذا خوردن آدمها کاری نداشتن اما اونها نپذیرفتن 

      من دیدم این موضوع ادامه دار شد فورا ساکت شدم و خیلی چیز زیادی یادم نبود فقط گفتم خدایا من سکوت میکنم من میخوام بزرگتر از این شرایط بد زندگیم باشم من اطمینان دارم که خداوند من خیلی عظیم‌تر از مشکلات بشر خداوند من خیلی عظیم تر از مشکلات منه خدایا من میخوام بزرگتر این شرایط باشم و هیچی نگفتم یه خورده حرف زدن سریع موصوع بسته شد خ

      خیلی خوشحال شدم خیلی لذت بردم که من آرزو کردم که خدایا من دارم اینا رو مینویسم اینها رو میخونم برای بهبود افکارم و میخوام این دل نوشتها یکی یکی وارد ذهن من بشن در ذهن من ثبت و ذخیره بشن در ذهن من نشست کنن به گفتگو ذهنی من تبدیل بشن بعد  الانم اضافه میکنم که به عادت من تبدیل بشن و من پیش فرض وجودی تجربه کنم ولی قبلش میگفتم به گفتگو دهنی در من تبدیل بشن در هنگام لزوم به یاد من بیاد من عمل کنم تا بتونم رشد و پیشرفت چشمگیری تجربه کنم 

      امروز دیدم همین اتفاق افتاد وقتی اونا داشتن حرف میزدن سریه یاد من اومد من انجام دادم سکوت کردم و بعدش خودبه خودی هواسم پرت شد که فردی که از دور دست داشت باد بانک هوا می‌کرد چقدر بالا رفته بود 

      منم آگاه هستم بعضی از مواقع بعضی موقع دیگه تمام که میشه یادم میافته عه نباید من اینو میگفتم و سعی میکنم اشتباهاتم تکرار نکنم که به عادتم تبدیل بشه 

      استاد میدونید من وقتی دیر میخوابم شبها گرسنه میشم بعض وقت‌ها هم غذا نمیخوردم نیمه شب گرسنه میشدم اول نگران میشدم میترسیدم نکنه به عادتم تبدیل بشه ولی از وقتی موضوع اتوماتیک کردن خوردن یاد گرفتم دیگه ترسی ندارم این دفعه خوردم گفتم که بدن من نیاز داره به غذا من نمیتونم هیچ چیزی به زور بخورم واقعا دیگه نمیتونم من سیر بودم هر چی تعارف کردن گفتم بخدا سیرم جا ندارم پس هر چیزی که میخورم نیاز بدنم منو نیاید نگران کنه ولی باید هواسم باشه که خیلی خیالم راحت نباشه یه وقت به عادتم تبدیل بشه 

      خدایا من می‌خواهم در تمام جنبه‌ای زندگیم تغییر کنم و از تو خدای مهربانم میخوام که به من کمک کنی تا من بتونم به بهترین شکل ممکن تغییر کنم الهی آمین 

      پس من فکرهام تغییر میدم تا تغییرات عظیم در زندگیم تجربه کنم‌

      من در شرایط نامساعد مالی قرار دارم خدایا من با تغییر کردم اوکی هستم و می‌خواهم که تغییر کنم 

      من در شرایط نامساعد شغلی قرار دارم اما من میخوام خدایا تغییر کنم نمیخوام تو این شرایط نامساعد باقی بمانم. 

      من در شرایط نامساعد سلامتی قرار دارم من میخوام تغییر کنم خدایا من می‌خواهم شرایطم تغییر بدم نمیخوام تو این شرایط بمونم 

      من قبلنا خیلی دیگران عامل شرایط نامساعد زندگیم می‌دانستم  ددر برخی از موارد پدرو مادر در برخی از مواد دولت در برخی از موارد همسر خلاصه به هیچ وجه نمی‌پذیرفت که شرایط فعلی من رو هیچ کس بجز خود من نمیتونه تغییر بده 

      ولی الان خدارو شکر چند وقت احساس خودکفا بودن مسئولیت پذیری گله و شکایت نکردن دارم درک میکنم و دیگه هیچ کسی رو مقصر هیچ چیزی نمیدونم فقط خودم مقصر هستم 

      من درباره نگرش بنیادی بهش ون ایمان دارم کاملا می‌پذیرم من از وقتی داستان سنگ انسانها خوردن به سر من شکستن سر من شنیدم پذیرفتم همیشه مقصر خود من هستم 

      چرا من وقتی همسرم یه وقتایی منو سرزنش میکنه ناراحت میشم ولی توی ناراحتی نمیمونم میگم مقصر من هستم من چه افکاری داشتم که الان با همسرم همزمان شدم که او مرا سرزنش کنه پس همیشه مقصر من هستم چون ما دیگه میدونیم شرایط زندگی ما رو افکارمون احساسمون رفتارمون دارن مشخص میکنن پس من از اعماق وجودم میگ

      همیشه من مقصر هستم 

      استاد برآن خیلی سخته بود اینو بپذیرم که هر کسی در هر شرایطی هست حقشه من اولین بار اینو از دوستی شنیدم که دیگاهشو خوندم خیلی ناراحت شدم گفتم حق من نیست که الان در این شرایط بیماری باشم 

      ولی الان درک بهتری دارم این موضوع  کاملا می‌پذیرم که الان در هر شرایطی هستم در هر جنبه از زندگیم حق منه 

      چون من حتما در هر شرایطی که موفق نیستم یه عقیده باورها افکاری دارم که اشتباه هستند و دقیقا همون افکار اشتباه باعث شدن من الان در شرایط مثلا بی پولی باشم 

      من کاملا می‌پذیرم من خیلی دوست دارم ثروتمند بودن پولدار بودن تجربه کنم اما کلی افکار اشتباه هم دارم 

      اگر پول داشته باشی یه وقت دزد میزنه به پولتو همشو میبره همین یه فرمول دهنی کافی من هیچ وقت طعم ثروتمند بودن تجربه نکنم پس من حقم که اینجا هستم 

      و سمت مثبتش بگم 

      اگر من در این شرایط هستم حق منه من انسان لایقو شایسته‌ای هستم من خدای خودم باور دارم من میدونم که خدای من اون انسان بزرگتر از همه انسانها نیست که تو آسمونها ست منتطر من چه خطایی کنم فورا جزا بده یا چه کار خوبی انجام بدم فورا پاداش بده 

      خداوند من همه جا هست در همه چیز هست هر چیزی نگاه کنم تجلی خداوند هستند فرزندم که الان جلوی چشمان من خوابه همسرم که داره با صدای بسته تلوزیون میبینه مبای که من روش نشستم  تتمرین مینویسم  انگستان من که به صفحه کیبورد گوشیم میزنه و کلم‌ها رو خلق میکنه همه اینا تجلی خداوند از همه مهمتر که نفس کشیدن منه که خداوند در وجود من قرار داره 

      و من بارها شفا الهی رو تجربه کردم پس حق خودم میدونستم به خدا بارها میگفتم که خدایا حقمه که شفا الهی رو تجربه کنم و من به حقم رسیدم خدایا شکرت 

      خدایا من یکبار دیگه از تو خدای مهربانم درخواست میکنم که من میخوام به بهترین شکل ممکن که تو برای من در نظر داری تغییر کنم هم تغییر در گفتارم تغییر در کردارم تغییر در باورهای تغییر در جسمم تغییر در سلامتیم و تناسب اندامم تغییر در تمام جنبه‌ای زندگیم میخوام تجربه کنم همون تغییراتی که تو از ابتدا خلقتم به بهترین شکل ممکن برای من در نظر گرفتی و پیش فرض  وجودی مت قرار دادی من میخوام همه اونها رو همان طور که تو برای من در نظر گرفتی تجربه کنم خدایا شکرت برای تک تک تغییراتی که قرار تجربه و زندگیشون کنم

      خدایا من میخوام به من کمک کنی تا بهتر و بیشتر بتونم اگاهیهایی که دریافت میکنم عمل کنم خدایا شکرت 

      من به قدرت ذهن بینهایت بار ایمان دارم چون خداوند اونو در وجود من قرار داده تا نماینده خدا باشم در روی زمین بتونم خودم خلق کردن تجربه کنم من و خدای خودم با هم لذت ببریم و عشق کنیم ای ول آفرین تونستیم یه چیزی در زندگی خلق کنیم خدایا شکرت 

      و اولین بار تقریبا ۲۰ سال شاید ۱۷ سال پیش درک کردم ولی نمیدونستم قدرت ذهن فقط متوجه شدم فکر کردن مثبت بودن میشه پول خلق کرد والان سطح بالاتری از اون آگاهی درک کردم که با افکارم با اینکه چی میگم چی مینویسم چی میخونم چی فکر میکنم میتونم با قدرت ذهنم هر آنچه نیاز دارم برای تجربه کردن یه زندگی عالی رو خلق کنم با قدرت ذهنم 

      اولش برام سخت بود تغییر کردن که در قسمت قبل توصیح دادم پول دادن زیاد  همسرم به دخترم 

      ولی وقتی بپذیری که مسئول صد در صد زندگیت خودت هستی و پذیرفتم که همسر من یک بنده خداست اون آزاد ه هر طوری که دوست داره زندگی کنه پس بعد از اون پذیرفتنش برام خیلی راحتر شد و در بعصی از موارد تغییر کردن برام آسان چون دیگه یاد گرفتم چطور میتونم شرایط فعلی ام تغییر بدم و همین طور چطور میتونم آینده خودم بسازم 

      به نطر من  علت تداوم در یک موضوع  گیر کردن ما انسانها در اون موضوع  ییعنی اینکه ما خیلی به اون موصوع توجه می‌کنیم مثلا بیمار هستیم خیلی با ا ن موضوع توجه می‌کنیم یعنی ما به بیماری فکر زیاد می‌کنیم برای دیگران درباره بیمارمون حرف میزینیم درباره بیماریمون تو گوگل جستجو می‌کنیم کلی مطلب می‌خونیم 

      بعد بعنوان خاطره برای دیگران می‌کن تازه اگر درد هم داشته باشن خوب عملا دارن به بیماری توجه میکنن بعد توجه کردن باعث میشه گفتگو دهنی هم براشون ایجاد بشه از طرفی از همه مهمتر اینکه به خدا هم ایمان ندارن که خداوند میتونه به هر شکلی که اونها در زندگی بخوان تجربه کنن تبدیل میشه 

      به شکل سلامتی به شکل پول به شکلی لاغر شدن به هر شکلی که تو بخوای باور داشته باشی  پس در نتیجه به بیماری خیلی فکر میکنن و تمام اینها با هم باعث میشه انسانها در شرایطی که دوست ندارن تجربه کنن بیشتر بمونن اون شرایط تداوم داشته باشهد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سحر
      1403/01/12 15:57
      مدت عضویت: 254 روز
      امتیاز کاربر: 5855 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 641 کلمه

      به نام خالقی که قوانینش ثابت و غیر قابل تغییر است و سلام و عشق نثار استاد بی مثالی که عاشقانه و بی دریغ افکار و نگرشهای ما را به سمت بهترینهای خدا هدایت میکند❤️💚❤️

      تغییر شاه کلید رشد و پیشرفت در هر جنبه از زندگی است وقتی نگاه ما تغییر میکند واکنش ذهن ما هم تغییر میکند و ما برای تغییر لازم نیست خودمان را عوض کنیم فقط کافیست افکار و باورهای اشتباهمان را تغییر دهیم زیرا این باورهای ماست که سبب تغییر احساس و ایجاد عذاب یا پاداش الهی در زندگی ما میشوند و برای اینکه بتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم باید در واکنشهای رفتاریمان تغییر ایجاد کنیم به این صورت که دربارهٔ مشکلاتمان با هیچ کس حتی خودمان صحبت نکنیم و توضیح ندهیم چون وقتی دیگران به مشکل ما آگاه میشوند یا به آن فکر میکنند مشکل ما چند برابر رشد میکند و ما بیشتر از قبل گرفتارش میشویم پس باید هر فکری را که باعث رشد انرژی منفی در ما میشود را متوقف کنیم و سعی کنیم با همه چیز و همه کس از درون در صلح باشیم و این نوع صلح و پذیرش سبب تغییر شخصیت ما میشود و اینکه احساس ما تنها دارایی ماست که اگر خراب شود سبب دوری ما از خداوند میشود و وقتی از خدا دور باشیم هر چقدر هم تلاش کنیم نتیجه ای نمیگیریم چون برای رسیدن به هر چیزی لازم است که به انرژی منبع که همان خداوند است وصل باشیم و اینکه وابستگی ما به شرایط بیرون از خودمان و انتظارات ما از دیگران جلوی تغییر و پیشرفت و رهایی مان از مشکلات را میگیرد

      و اما قدرتمندترین ابزاری که خداوند در اختیار ما قرار داده برای خلق کردن هر آنچه که دوست داریم تجربه کنیم و لذت ببریم از زنده بودنمان، قدرت تفکر و قدرت کلام ماست بنابراین برای خارج شدن از شرایط نادلخواه کافیست در مورد آن حرفی نزنیم و چیزی نشنویم و بهش فکر نکنیم آنوقت به سرعت شرایط ما تغییر میکند و تغییراتی که در سطح فکر رخ میدهند ماندگاری زیادی ندارند و خیلی راحت فراموش میشوند اما تغییرات درونی دائمی هستند و شخصیت ما را میسازند و در مورد تاثیر قدرت ذهن در لاغری من در دورهٔ فوق العاده شگفت انگیز اصلاح پُرخوری و اشتها خیلی راحت و به وضوح دارم تغییرات را مشاهده میکنم و بدون سختی و بدون کوچکترین محرومیتی براحتی دارم متناسب میشوم و آموزشها و تمرینات این دوره بسیار متفاوت و سریع الجواب است و به ما کمک میکند براحتی اشتباهات رفتاری مان را اصلاح کنیم و اینکه تا من اشتباهی نداشته باشم تلاشی برای بر طرف کردن آن نمیکنم مثل اضافه وزنم که سبب شد من برای تغییر دادن آن اقدام کنم پس اشتباه کردن سبب تغییر و بوجود آمدن تجربه میشود و تجربه مهمترین دلیلی است که من بخاطرش به دنیا آمده ام و خداوند مرا به این جهان فیزیکی آورده تا خودم را کشف و تجربه کنم و من تنها از راه آزمون و خطا میتوانم خودم را محک بزنم و رشد کنم 

      من قبل از دریافت این آگاهیها و تغییرات فکری کُل خانواده ام در مدار افکار منفی بودند و همواره در حال حل کردن مشکلاتشان بودند و من به وضوح میبینم که تغییرات فکری من روی آنها هم اثر گذاشته و آنها هم مثل من دیگر تلویزیون تماشا نمیکنند و حساسیت شان روی اوضاع کشور و حوادث بد خیلی کمتر شده و این نشان میدهد که تغییر ما در جهت صحیح چقدر قدرتمند است که حتی روی دیگران هم تاثیر میگذارد و زندگی وقتی راحت و روان میشود که ما در برابر تغییرات سازنده مقاومت ذهنی نداشته باشیم و عاشقانه پذیرای این تغییرات رهایی بخش باشیم و امیدوارم تمام دوستان عزیز و همفکرم این نوع تغییر را با عشق و اشتیاق تجربه کنند💖

      سپاسگزارم استاد جان نوشته ها و آموزشهای شما بینهایت آگاهی بخش و قدرتمند هستند و تاثیر فوق العاده ای روی تغییر نگاه و باورهای ما دارند🌟

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Reza
      1403/01/12 12:22
      مدت عضویت: 421 روز
      امتیاز کاربر: 17846 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 151 کلمه

      خداوندا سپاسگذارم که هستم و هر لحظه مرا هدایت میکنی و در مسیر زیبایت مرا قرار دادی

       امروز فارغ از هر موضوعی میخواهم تشکر ویژه ای کنم از خدایم که با شما استاد عزیز آشنا شدم

       استاد این جلسه اینقدر سرشار از آگاهی های ناب و خالصی بود که میتوانست خودش یک دوره کامل باشد میتوانست برای هر فصل قسمت مجزا توضیح داده بشود

       نوشتن و درک مطالب این قسمت نیاز به جهادی اکبر دارد

       فقط میخواستم از شما تشکر کنم که اینقدر عاشقانه این مطالب را به اشتراک میزارید 

      حالا که به این قسمت رسیدم متوجه شدم تک به تک قسمت های این دوره سرشار از آگاهی هایی هست که درک آنها و عمل کردن به آنها دنیای هر کدام از ما تغییر میدهد

       تغییری که دنیا را برامون گلستان میکند 

      سپاسگذار خدایم هستم که این الهامات را در شما ایجاد کرد که با اشتراک گذاشتن این آگاهی ها زندگی ها را دگرگون میکند 

      خدا بهتون برکت بدهد

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1403/01/12 11:54
      مدت عضویت: 459 روز
      امتیاز کاربر: 50135 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      محتوای دیدگاه: 137 کلمه

      سلام دوست عزیزم فرزانه خانم‌

      من از احساس شادی رو درخودم حس کردم برای یی خانم وسیله کاربردی تر ازولباسشویی نسیت تصور شتن لباس یا دست توداین زمان واقعا سخت هست یی زمان من توداین شرایط بودم خودم این حس شادی شما رو تویی زمانی کاملا داشتم‌

       این حس راحت شدن این بخش کاره منزل بسبار شیرن هست برای به دست اودرن دوباره این وسیله راحتی کاربردی  هم خوشحال شدم اون روزی که شما نوشته بودید دارید با دست لباس میشوید من کاملا احساس خستکی کاررو داشتم براتون  دعا کردم که زودتر این وسیله برای شما درست بشه خدا رو شکر که مشکل شما تواین بخش به شکلی راحت واسون برطرف شد این نشان از باراش  نعمت هست که منتظر بودیم 

      به امیدخدا اون باراش توفراوانتریم شکل به زندگی شما وارد شه 

      خدا پشت وپنا. هتون یا حق. حق دیگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار سهیلا عظیمی ویشته
      1403/01/12 11:52
      مدت عضویت: 1706 روز
      امتیاز کاربر: 15178 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 316 کلمه

      سلام استاد عزیزم 

      من گام چهارم هستم 

      اما امروز ی صدایی درونم میگفت این گام را باز کن ببین با اجازه شما این گام باز کردم و خوندم 

      از لحظه شروع به پهنای صورتم اشک ریختم چون دبدبم بی دلیل نبود آن صدا 

      چند روزه به شدت ناراحتم از واکنش نزدیکترین افراد زندگیم از اینکه با تمام محبتهای من اینقدر بع من بی مهرن خیلی دلسوخته بودم صبح خیلی گریه کردم  از این که دستم بی نمکه چرا من که اینقدز عاشقشون هستم حتی ی زنگ به من نمیزنن چرا وقتی من بهشون زنگ میزنم حتی حاضر نیستن دو کلام بیشتر با من حرف بزنند و طوری رفتار میکنند که سریع مکالمه را قطع کنند حتی خودشون از من محروم میگنند با این که میدونند من چقدر دوستشون دارم و براشون میمیرم  خیلی ناراحت بودم از خدا خواستم ی راهی بزاره جلو پام و امروز این نوشته راه را نشونم داد که باید با تغییر ذهن ام وابستگی را رها کنم باید با تغییر ذهن ام عزت نفس ام برگردونم چون خودم مقصرم  رفتارهای من باعث دور شدن عزیزانم شده باعث شده کارهای من براشون بی ارزش بشه باعث شده فکر کنند من همیشه وظیفه دارم ولی اونها وظیفه ایی ندارند  تا من در این شرایط هستم اوضاع همینه  پس برای تغییر اوضاع باید من تغییر کنم و ذهن ام را از وابستگی و دلبستگی نجات بدم اول باید یاد بگیرم که من مهمترین فرد و دلسوز ترین فرد زندگی خودم هستم. با این که سالهاست کنار همسرم به خوبی زندگی میکنم باز هم او را دلسوز خودم نمیبینم چون اگر شرایطی بوجود بیاد که  مجبور به بده شدن باشیم  او خودش را هیچ وقت دخالت نمیده و من برای صلاح فرزندانم مجبور به افدام میشوم پس هبچ کسی تو زندگی نمیتونه از من برای من مهربونتر باشه  باید ذهن ام از وابستگی خلاص بشه تا آرامش واقعی را تجربه کنم  استاد ممنونم برای زحمتی که مبکشید اجرتون با خدا 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 16 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 22312 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته

      نشان های دریافت شده

      سطح مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 612 کلمه

      با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

      استاد میخواستم قبل از نوشتن تمرینم یه خبر خوب و خوشحال کننده مثرت بخش رو که باعث شادی بسیار زیادی در من شده رو برای شما هم بازگو کنم 

      من چند سالی بود که ماشین لباسشویی من خراب شده بود استفاده نمیشد کرد 

      پارسال عید اقدام کردم فردی اومد یه مقدار از اونو درست کرد ولی تایمر اونو خراب کرد پولشو گرفت رفت 

      در طول سال بارها خواستم اقدام کنم که لباسشویی درست کنم اما گفتن این خیلی هزینه داره خرابه و….

      ولی من ایمان و اطمینان قلبی داشتم که فقط تایمر اون خراب خلاصه اقدام نکردم تا چند روز پیش  یهو یه حسی به من گفت که برو تو گوگل سرج کن برای تعمیر ماشین لباسشویی در محمد شهر کرج 

      من با اولین تعمیرگاه که شماره تلفن گداشته بود اسکرین گرفتم و یادم رفت چند روز بعد یادم افتاد سریع تماس گرفتم و ایشون اومد نگاه کرد کلا سیستم تایمر باز کرد برد درست کنه 

      و بعد از سه روز امروز اومد نصب کرد راه اندازی کرد هزینه اشو پرداخت کردم رفت 

      استاد اینها رو گفتم که بگم خدا فرمان باش پس موجود می‌شود رو برای زندگی من صادر کرد و من اولین قطره باران نعمتهای الهی ام در زندگی دریافت کردم 

      من برای این معجزه الهی برای این تغییر الهی در زندگیم سجده شکر بجا آوردم که بتونم فقط تشکری کرده باشم از خداوند که باران رحمت الهی در زندگی من به جریان انداخته و از این پس من بیشتر منتظر سیلاب بارش نعمتهای الهی هستم من آماده دریافت تجربه کردن تمام نعمتهای الهی هستم حق منه که من هم بتونم بارش سیلاب نعمتهای الهی در زندگیم تجربه کنم و سپاسگزار خداوندم باشم 

      من چند روز بود خوشحال بودم ولی امروز بعد از ظهر که تعمیرکار زنگ زد گفت بعد از ظهر میارم نصب میکنم  بسیار خوشحال شدم وقتی راه اندازی شد بینهایت خوشحال شدم 

      که لباسشویی من بعد از حداقل ۵ سال دوباره بکار افتاد از این پس من راحتر لباس میشورم خدایا شکرت 

      خواستم خوشحالیم با شما به اشتراک بذارم و امیدوارم همه انسانها بتونن بارش نعمتهای الهی در زندگیشون تجربه کنن خیلی لذت بخش خیلی شادی آور خیلی حال خوبی رو دارم تجربه میکنم 

      و تصمیم دارم هر قطره باران نعمت دیگه در زندگیم بارید رو برای شما بازگو کنم تا نشانی باشه از قدرت خداوند تا نشانی باشه که خداوند به همه انسانها به شکل خودشون پاسخ میده تا نشانی باشه از وفاداری خداوند که خداوند به عهد خودش وفا میکنه و معجزات الهی وارد زندگی ما میکنه تا نشانه‌ای باشه برای همه انسانها که خداوند به تک تک انسانها پاسخ میده خداوند سریع الحساب خداوند خیلی زود آرزوهای ما رو برآورده میکنه 

      چون حق ماست که با قدرت ذهنمون بتونیم خلق کنیم

      من این جمله رو تجربه کردم که من خالق زندگی خودم هستم و همه مسئولیت زندگی خودم رو پذیرفتم 

      استاد میخوام بگم که هزینه تعمیر لباسشویی رو هم خودم از پس اندازم پرداخت کردم 

      چون ایمان دارم که من مسئول  صد در صد زندگی خودم هستم و اگر چیزی نیاز دارم باید خودم  هزینه اونو بپردازم و خدا رو شکر میکنم که به من کمک کرد تا بتونم خالق زندگی خودم باشم خدایا خدایا خدایا بینهایت بار از تو خدای مهربانم ممنون و سپاسگزار و قدر دانم که به منم جواب دادی من تجربه خوب عالی کسب کردم 

      خداییییییییییاااااآ من ممنون و سپاسگزارم که که به من کمک کردی تا یک بار دیگه طعم لذت بخش ماشین لباسشویی رو با بهترین شکل ممکن تجربه کنم لذت ببرم سپاسگزار خداوندم بشم من سالها بود که این طعم فراموش کرده بودم  خدایا ممنونم که دوباره این طعم خوش احساس لذت بخش و گوارا رو تجربه کردم خدایا شکرت 

      برای همه تناسب فکریها آرزو مندم که طعم خوب بارش نعمتهای الهی رو تجربه کنن الهی آمین 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 12 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریبا فروغی
      1403/01/11 15:41
      مدت عضویت: 544 روز
      امتیاز کاربر: 14910 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,147 کلمه

      باسلام خدمت شما استاد عزیز

      من به قدرت تغییر ذهن خود ایمان دارم،

      قدرت ذهن یکی از مهم ترین تصمیم های بود که من در زندگیم گرفتم که باید حتما قدرت ذهنم رو بشناسم، پس تصمیم گرفتم کتاب هایی درباره ی قدرت ذهن و نیروی خیال و کتاب های با اسمامی مختلف رو تهیه کنم و بخونم،در خوندن و درک همه ی این کتاب های خوب که من سال ها پیش از آشنا شدن با سایت انجام میدادم حس کردم خیلی تاثیر بسار زیادی در زندگی میزاره و با قدرت ذهن تا حدودی اشنا شدم،‌

      اما از زمانی که از نتایج چند ساله ی خودم از سایت و اگاهی و تجربه های دوستان و خودم و شما استاد عزیز میبینم و در نوشته ها میخونم باور کردم و به قدرت ذهنم ایمان اوردم، و من با ذهن قدرتمند خودم همه ی احساس خوب رو طی این چند سال جذب کردم با توجه به خوبی ها و فقط انجام ندادن گله و شکایت و خشم و کینه و حس بد،

      از زمانی که با سایت آشنا شدم ی‌تونم به اطمینان بگم که تاثیر قدرت ذهن من طی این سال‌ها خیلی در زندگی من تاثیر داشته  همیشه به چیزهای خوبی که فکر می‌کردم پس از مدتی برای من اتفاق می‌افتده ،

      مثلاً مادربزرگ من که او را بسیار دوست می‌دارم ولی گاهی در شرایطی قرار گرفته‌ام که برای حال بد او دلسوزی کرده باشم اما بعد  خودم گفتم که اگر او نمی‌خواهد که تغییر کند و ذهن خودش را تغییر بدهد من نیز از دستم کاری بر نمی‌آید و فقط خودم رو همه‌دار انرژی منفی او خواهم کرد،خیلی دوست دارم که به انسان‌های اطراف خودم آگاهی‌های ذهنم رو بدم و به اون‌ها کمک کنم اما احساس می‌کنم که اول از همه خود اون فرد باید به خود و تصمیم به تغییر بگیره که به نظرم تغییرات و باورها خیلی سخته ،

      من با قدرت ذهنم همیشه آرامش دارم  حال خوبی رو هر روز تجربه می‌کنم من با قدرت ذهنم سلامتی کامل رو به دست آوردم و دیگه با خوردن غذاها ناراحتی معده نمی‌گیرم من با قدرت ذهنم لبخند بیشتری می‌زنم و احساس شادی درونی واقعی می‌کنم منو قدرت ذهنم نشون نمی‌دهم به انسان‌هایی که هم عقیده من نیستند اما اگر گاهی این اشتباه رو انجام بدم آگاهانه به مسیرم برمی‌گردم مثلاً همین واکنش دادنم به شرایط مادربزرگم از سر دلسوزی بود و نمی‌دانستم که من در تغییر حال او هیچ نقشی ندارم  تنها حال خودم رو بد می‌کنم پس با آگاهی سریع تصمیم گرفتم که واکنش ندادم را انتخاب کنم،

      من چون خودم مدت‌ها پیش تصمیم به تغییر ردن گرفته بودم و می‌خواستم که انسان بهتری بشم به نظرم تغییر کردن در زندگی من یک معجزه بود و خیلی راحت در این مسیری که قرار گرفتم جذب اون شدم و کم کم تغییرات من شروع شد پس من برای تغییرات خودم سختی نکشیدم فقط اراده کردم و از خداوند خواستم که انسان بهتری بشم که افکار و نگرش بهتری درباره زندگی و خودم و قدرت ذهنم دارم و این گونه هم شد،

      مثلاً خاله عزیزم که مدت‌هاست دوست داره تغییر کنه من اونو با این سایت یک سال پیش آشنا کردم اید یک یا دو قسمت از فایل‌های خوب زندگی با طعم خدا رو گوش داده باشه اما  فکر می‌کنم که نمی‌خواد اراده کنه و واقعاً تغییر کنه پس من وظیفه خودم رو انجام دادم و سایت رو به اون معرفی کردم شروع و حرکتش با خودش است و این به اراده و خواستن قلبی اون انسان بستگی داره،

      به نظر من علت تداوم در زندگی خودم می‌تونه این باشه که فکار و باورها و نگرش‌های خوبی رو به جای نگرش‌های قبلی که داشتم قرار دادم مثلاً هر روز که بیدار می‌شدم از دیگران انتظار داشتم و امروزه هر روز که بیدار میشم برای زنده بودن و حال خوب و آرامشم پاسگزاری می‌کنم مثلاً در گذشته از این ناراحت بودم که تنها هستم اما امروزه با قدرت ذهنم ز تنهایی خودم لذت می‌برم و خودم رو دوست دارم و برای جسم و روح خودم ارزش قائل می‌شوم مثلاً از دیگران توقع زیادی داشتم و یا نگران ین بودم که دیگران درباره من چه فکری می‌کنند و این بسیار برای من آزاردهنده بود اما امروزه با قدرت ذهنم هیچ اهمیتی به نظر دیگران درباره خودم نمیدم و اون کاری رو می‌کنم که احساس خوب و رضایتمندی در اون هست،همه این‌ها شاید مادی نباشند اما تغییراتی هستند که با قدرت ذهنم تونستم به دست بیارم و برای من بسیار ارزشمند هستند،برای همین تداوم داشت شرایطی که در اون هستم یعنی دامه داشتن و تغییر کردنم و مصمم بودنم در این دوره‌ها و در این مسیر،

      از زمانی که من تصمیم گرفتم و تغییر کردم احساس می‌کنم که اطرافیان من هم بر اساس افکار و نگرش من با من در ارتباط هستند مثلاً در گذشته از روابط خودم با پدر یا مادرم ناراحت بودم و دوست داشتم با من بهتر از این‌ها رفتار کند و جملات و کلمات زیبایی به کار ببرند اما از زمانی که خودم تصمیم به تغییر گرفتم روابط من خود به خود بهتر و زیباتر شد،

      بنظر من یک فرد متناسب و لاغر که ذهن خودش روی ناخودآگاه تنظیم شده هیچ تلاش و یا سختی و یا رنجی برای لاغر بودن نمی‌کشه من به شخصه یک فرد متناسب و لاغر بوده و هستم و هیچ کار خاصی در این زمینه انجام نمی‌دم که اصلاً به چاقی فکر نمی‌کنم و می‌تونم که هرچی می‌خورم چاق نمی‌شم و این باور منه و باور دارم که با قدرت ذهن همه کارمیشه کرد حتی لاغرشد،حتی سلامت بود،

      من شاید به اشتباه خیلی واکنش ه انسان‌های دور و برم نشان می‌دهم مثلاً  روز پیش که مادربزرگم از درد و رنج و بیماری‌های خودش می‌گفت با احساس دلسوزی به اون گوش می‌کردم و واکنش نشون می‌دادم اما بعد از اشتباه خودم پشیمون شده بودم که با این همه آگاهی چرا کنش به انرژی‌های منفی می‌دهم،اما این اشتباه کردن باعث ناامیدی من نمی‌شه بلکه بیشتر مصمم می‌شم که به خودم قول بدم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و به انسان‌هایی که همه‌دار هم انرژی و یا هم عقیده با من نیستند واکنش ندهم،زیرا که دلسوزی برای آنها هیچ درمانی نیست و نه تنها حال اون رو خوب نمی‌کنه بلکه حال من رو بد می‌کنه و من را در مدار پایین‌تری قرار میده،

      پس من می‌تونم بگم که به این درک رسیدم که هرکس در آرامش مهربانی عشق و محبت انتخاب کنه که زندگی رو با افکاری خوب و با کیفیت و قدرت ذهن خودش در اختیار بگیره زندگی رو سخت نگیره و نگرش‌های بنیادین خودش رو در مسیر و جهت درستی هدایت کنه می‌تونه زندگی پر از احساس خوب و تجربه رو و لذت بردن و رسیدن به خواسته‌ها رو تجربه کنه  و لذت ببره،

      در نهایت ممنونم از این فایل بسیار خوب شما که تمام جواب‌های سوال‌هایی که توی ذهنم بود را دریافت کردم و با خوندن این فایل فهمیدم که هیچ چیز مهم‌تر از احساس و قدرت ذهن من نیست و من به تغییر قدرت ذهن خودم ایمان دارم  امروز هم می‌خوام بهترین خودم باشم،

      باتشکرازشما 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار اکبر
      1403/01/11 12:59
      مدت عضویت: 261 روز
      امتیاز کاربر: 1165 سطح ۲: کاربر متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 315 کلمه

      سلام بر همه دوستان هم مسیر 

      درواقع تمام قدرت انسان وابسته به ذهن اوست متاسفانه من بسیار دیر به این قدرت عظیم پی بردم سال ۱۴۰۰ با آشنایی با این سایت و دوره های لاغری ودوره زندگی با طعم خدا ولی بازهم سپاس از پروردگار که درمسیر این آگاهی های بینظیر قرار گرفتم و یافتم که من هرچه هستم و میخواهم باشم بستگی به ذهنم دارد البته بعدا دریافتم که قبل از آگاهی چه اتفاقات زیادی که درذهنم ایجاد میشد وبوقوع میپیوست و متاسفانه اکثرا منفی وخوب خیلی بندرت هم مثبت 

      بعد که از این قدرت آگاه شدم ویافتم که همه چیز به ذهنم بستگی دارد ومیتوانم آگاهانه آن را کنترل کنم ویاد بگیرم که چگونه از قدرتش استفاده بنفع خود بکنم 

      خوب توانستم عادت پرخوری های بیشمار ودردآورم که حتی لحظه ایی فکر نمیکردم که بشود کنارش گذاشت خیلی راجت ترک کنم  وبا قدرت ذهن به تناسب نسبی خود نه ایده آل دست یافتم    نسبی اما همواره رو پیشرفت تناسب

       نه پس رفت 

      دریچه ایی نو و شگفت انگیز به روی من بازشد 

      رابطه ایی عالی و بینظیر با خالق خود گرفتم وبواقع او را یافتم 

      لذت وبخش وعالی آرام بخش و فوق العاده خدایی نو و مهربان و دوست داشتنی 

      درک کردم همه شرایطم بخودم مربوط بوده ونه هیچ کس دیگری 

      وتصمیم گرفتم خودم با ذهن خودم همه چیز راتغییر بدهم 

      اگرچه طبیعی است که گاهی ناامید میشوم یا اشتباه میکنم اما پا پس نمیکشم وادامه میدهم وادامه میدهم وتا زنده ام دراین مسیر لذت بخش میمانم کجا بروم بهتر ازاینجا 

      همین که بلافاصله متوجه اشتباهم میشوم خدای را سپاس این یعنی خودموفقیت ودرمسیر صحیح بودن 

      خوب تغییرات موقتی طبعا نتایج موقتی در بردارد 

      پس میبایست با این قدرت لایتناهی ذهنم که سرچشمه اش به نیروی خداوند اتصال دارد خودم درونم وذهنم را تغییر بدهم تا دنیای جدید پیرامونم را تجربه کنم 

      من دراین مسیر میمانم وخودم را نجات میدهم برای همیشه 

      وبه آرامش و ارتقا خودم در همه موارد زندگی دست پیدا میکنم 

      واین دور نیست   

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فهیمه حیاتی
      1403/01/11 12:52
      مدت عضویت: 264 روز
      امتیاز کاربر: 5650 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 492 کلمه

      به نام خدای هستی بخش

      چقدر با این دید نگا کردن به مسائل درک کردن همه چیز راحت تر میشه .همیشه با کلمات قلمبه سلمبه و خشک خواستن یه چیزایی رو به ما یاد بدن و مارو به یه سری چیزا ترقیب و از یه سری چیزهای دیگه منع بکنن که اگه این کارارو انجام بدی مورد رضایت خداوند و به بهشت میرین و اگر اینکارارو انجام بدین باعث خشم خداوند میشه و به جهنم میرین و هیچ وقت ما نفهمیدیم که فلسفه انجام دادن و انجام ندادن چیه . مطمئنا در پس انجام دادن کارهای سفارش شده حس خوبی نیست و به دلیل  ترس انجام میشه و همچنین در پس انجام ندادن کارهای منع شده هم حس خوبی نیست چون انسان از حس محدودیت خوشش نمیاد و احساس اجبار بهش دست میده ولی اگر به قول استاد در پس همه انجام دادن ها و انجام ندادن ها احساس خودمون رو درنظر بگیریم اینکه هرچیزی باعث حال خوب و احساس خوش درما شد انجام بدیم و هرچیزی حال و احساس مون رو بد کرد انجام ندیم قضیه فرق میکنه خیلی راحت تر میتونیم مراقب افکار و اعمال خودمون باشیم . بقول استاد اگرنیت کمک کردن ما به دیگران بخاطر ارزشمندی همه انسان ها بخاطر مخلوق خداوند بودن باشه خیلی فرق داره با وقتی که ما برای دفع بلا و مشکلات اونو انجام بدیم .ما به هرکسی دروغ بگیم به خودمون که نمیتونیم دروغ بگیم و از افکار و نگرش های خودمون خبر داریم میدونیم که در برخورد با فرد خاصی چه حسی داریم و یا با دیدن پیشرفت کسی حسادت میکنیم یا نه اینا همه گناهان مخفی هستن که وقتی زیاد تکرار میشن باعث عکس العمل و رفتار در ما میشن پس اگر ما میخوایم تغییر کنیم به حیا گرفتن و قران خوندن نیست به زیارت خانه خدا رفتن نیست خداوند به احساس لحظه ای ما پاسخ نمیده به احساس غالب ما پاسخ میده .ما برای تغییر باید از تغییر ذهن مون شروع کنیم و وقتی تغییرات به حالت دائمی و پیش فرض ما دربیان تاثیر عمیق بر زندگی  بیرون و درون ما میزارن. ما باید مسئولیت شرایط خودمون رو برعهده بگیریم و همیشه با خودمون تکرار کنیم که هر شرایطی که هستم لیاقت من بودن در اون شرایط .توقع نداشته باشیم که همون افکار و نگرش ها پوسیده گذشته رو داشته باشیم و زندگی مون گلستان باشه بقول استاد ما به شرایط مون وابستگی دارم برای ترحم و دلسوزی دیگران اگر مریضیم اگر شرایط مالی و عاطفی خوبی نداریم شاید به ظاهر از اون شرایط بیزار باشیم ولی با تعریف کردن اون شرایط برای دیگران به نیت خریدن حس ترحم و دلسوزی شون درواقع داریم پیوند بین خودمون و اون شرایط رو محکم تر میکنیم و تا زمانی که درباره اون شرایط صحبت نکنیم ، درمورد اون شرایط نشنویم ، ودرنهایت درمورد اون شرایط فکر نکنیم شرایط ما تغییر نخواهد کرد و هیچ کس مسئول تغییر شرایط زندگی ما نیست و همیشه ما مقصر هستیم و مسئولیت زندگی مون برگردن مونه  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1403/01/11 12:11
      مدت عضویت: 459 روز
      امتیاز کاربر: 50135 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,836 کلمه

      سلام بر خالق بی همتا من مهربان مهربانها 

      سلام بر اقای رضای عطارروشن وکل دوستان هم‌ مسیر کمک ازجانب خدایی عزیم 

      وای که چه متنی قوی وپر کارامدی رو امروز شاهدهستم از هرمتن کلی عکس گرفتم کلی لذت بردم‌کلی حال دلم خوب سد راهکاربسیار  عمیق روبرای من‌امروز قرار دادید چرا ؟

      چوم من قصد یی تغییر بزرگ توبخش سلامت جسم رو برای امسال گذاشتم که بابد روش کاره کنم چقدر منتظر آمد این نوشته بودم

       تو چند روز گذشته که این ایده تغییر تو این بخش به من ازلطف خدایی عزیزم داده شده من یی دریجه دیگه رو دارم به زندگیم باز میکنم چرا چون‌نیاز  به این تغییر بزرگ رو  حس میکنم 

      حتی روزگذشه داشتم به این فکرمیکنم جه زمانی تواین بخش اخبارخوب چگونکی اون کاره به من داده میشه منتظر بودم  وکلی عکس حال خوب به من که داد

       حتی برای هرفردی که تونگاه توزندگی خودش مشکلی که من نداره اون داره راهکارهایداره تواین‌متن 

       این باورش آسون نیست ولی هست که تویی نوشته این همه راهکاربرای تغییر باشه به دوستان پشناهدمیدم  با نگاه عمیقتی تری به این دلنوشته داسته باشن  باره دلنوشته مطالعه کن من‌که بازم این نوشته انقدرخواهم خوان که بشه ملاکه ذهنم 

      خوب پیام سر آنچه که یادگرفتم بینم چقدر درک‌کردم 

      من طی این سال گذشته که با درخواست خودم  خالقم برای رهایی از مشکلات اضافه وزن رو داشتم چون شدت مشکل تو دو وبخش بسیار پیچیده شده بود  وهیچ راه علاجی رو اصلا سراغ نداشتم که بتوانم این دوتا مشکل بدون  هیچ عمل هیچ اسبیب بیشتر برطرف کنم‌ ولی بازم اون شرایط هم امکان نداشت که انجام بشه یی گره سردرگم شده بود 

      که با شرح اون شاید به یی فرددیگه این‌ مسبر  کمک من‌ برای مشکل  بابد اول عملی رو انجام‌ میدادم  اون عمل نیازه به جرات داشت من اون واصلا نداشتم‌کلیی ترس داشتم  چون وزن زیادی بسیار  زیاد بود امکان راه رفتم با این وزن وعمل نبود تازه عمل اگه برای عمل انجام‌ میشد نیزه به راه رفتن راستی خوب مشکلم دوم اجازه عمل اول روهم نمی‌داد

       دردنتیجه من وموند با دوتا معملی که هیج وشرلیط برای من نبودکه انجام  بدم 

      برای این دوعمل اول نیازبه حرکتوبودبرای معده که اون گاز تخیلع بسه که موقع عمل وارد بدن میسه خوب اپکان راه رفتم برایمن‌نبود ابن عمل رونمیشد انجام بدن برای عمل پان‌که مفصل عوً بسه نیاز به وزن کم‌بود که بسه روی مفصل ل کرده راه برم‌من‌که چلق بودن پس این‌امکان‌نداست بتوانم انجام‌بدون‌واین توووتا عمل اثلا اگان‌موفقت نبوداگه بود نه به شکل خوبش 

       خودم  زندگیم رو تو خطر بسیار  زیاده حس میکردم‌  کلی حالم خراب بود نا امید بودم استرس داشتم اون زمان تسلبم واقعی شدم این‌تسلیم ازسر ناتوانی خودم وبخش منیت ارده شخصی بود که دیگه هیچ‌کاره برای من نمیتواستن انجام بده متوجه شدم  این دوبخش که در وجود هست

      اولین‌ ایده و گزینه که اون ازخدای خودم‌ به من داه شد اول نجات ازجاقی بود که با برطرف کردن اون این‌ مشکل اول رو حل کنم

       وفتی هدایت شدم به این سمت و وارد سایت شدم این دریافت اولیه رو شاهد شد کلی تغییر بزرگی رو تو این بخش هم‌،حس هم لمس و هم قرار دادم  کمک حدایی عزیرم تو بخش لاغری با زمانی که من  با ازحمایت که برام انجام دادم  گذاشتم‌نتیجه اون دریافت دارم‌ میکنم اشتباه هم داشتم‌

      همین شب گذشته مهمان داشتم جندین فرد که مهمان من. بودن  کاملا متناسب منزل ما بودن من باید کل هواسم‌ میدا م‌که این افراد به جه شکل به موادغذایی نگاه دارن ولی جوان خواهرهمراهشون بوداز مشکلات بیماری هی صحبت کرد 

       که ا با تحلیل آموزم متوجه شدم اون کل توجه رفته تو این بخش که من درمی برطرف کردنش هستم نتواستن اون هواسم رو که بایدتوبخش لاغری الکویی خوبی روداشتم‌ توجه کنم‌ نکردم ولی موقع. غذا خوردن هم به اندازه همیشه که فقط سیروبسم خوردم

       با یی صحبت دخترخواهرمتوجه شدم من هم  بخش اون آرام خوردن تورمانی که اطراف شلوِغ هست هواسم نیست انجام نمیدیم‌ این باید روش کاره کنم همین که متوجه شدم توبعضی ازهمون بخش که وتونگاه دارم به شکل درست انجام میدم بازم یی زمان اشکال دارم خودش نشاته درستی هست

       تا زمانی گه اصلا هیچ متوجه نشم‌ یا اصلا به درک اون اشکال پی نبرم 

      پس من هنوزن تو ودبخش هم با این‌که کلی مرو دارم کلی دقت دارم که به شکل عالی انجام بدم زمانی هم بوده وهست خواهد بودکه اون به شکل کامل نیست 

      ولی این دلیل نمیشه که ناامید بشم‌حالم خراب بشه فکر مشکل داره مرو کنم با یی باره یا چندباره اشتباه من بعه  عفب برکشت نخواهم‌کردم‌ اگرتعداد. اون وتکرا. اون به زمان طولانی برکشت کنه خوب من حتما به مسبر فبلی بر می گردم‌چون زمان بودن و بخش لاغری داره به شکل خوب به پیش میره

       من توبخش سلامتی امروز به یی دانش خوب پی. بردم پی بردم‌که واون چرا این‌ مشکل برای من ایجادشده وبه چه شکل اون برای خودم ودرست کردن‌ وچرا اصلا در حسم ایحاد شده 

       و چه‌کارهای که اگه اونها رو درست انجام بدم و این‌ مشکلم‌هم توبخش برطرف کردن قرا میگیره و این‌ جقدر  دردمن توانی عالی رو ایجادمیکنه که همه وهمه بخاطر شناخت که از خالقم تواین زمان کم‌ به ددست آورم 

      تو این بخش که دارم کاره میکنم همه از شناخت خودش تو بخش خدا.هرکز دیرنمکید هست که اون بخش بازم از راهنمپایی خدایی خودم به من رسید من مسبیر رو جیده شده تو کمک خدا میدنم وبرای  بسیار به ارزش وعظیمی هست 

       که نه نیازبه گریه دارم ونه نیاز به التماس ونیازی به توجه به  هیچ چی به دیگه فقط اون باید درنظر داشته باسم‌توهردقیقه توهر ثانیه  که چقد با شکوه به بنده که اشتباه کرده

       باره با اشک گریه ازخودش خواسته که کمکش کنه اصلا تواون زمان هیچ جوابی نداده اگه د. داده  به شکل کم بود

       ولی حالا همون بنده اون اشگ آه کریه ناله کله شکایت وهمه کاری که وتوبخش منفی بوده رو قطع کرده سعی در قطع توجه نکردم داره طی میکنم آرام ارارم بهش کمک رو هم بزرکتر میکنه ازیی مشکلی که داره براش برطرف میکنه به یی مشکلی دیگه راهنمایی میگنه که بیا بنده من حالا کهد تو این مسیر درست ترین کاره رو توهمین زمان کم‌ انجام داده این پادا ش بیا دریافت کن 

      سلامتی که اون بازم‌  خودم  تو.توجهر تو گفتنهای بی اندازه با تکرار. فراوان توشکل هاهی زیاد  با دیدن وبا شنیدن با گفتن با مرو کردن اون به میران زیا اول بدن که با چه کارهایی میشه اون مشکل رو برطرف کنی هوب جال‌ا یاد گرفتی آیا اهل عمل هستی این‌گوی این میدان بهتر شد حرکت کن به شکلی عمل تومسبر ناسلامتی نباش

       تواون نباش که دوست نداری ولی هستی تواون باش که دوست دارای ولی بلد نیستی  که باشی این راهکار دیگه ازومن چی میخوای که بهت ندادم چشمتو  باز کن بین تماشا کن که چه کمک رو بهت دارم هدیه میکنم  نیاز به بیرون ازخودت نداری به خودت به دوم تو به عمق نگاه به شنوایی به مرور و هر انجه تورو دچارمشکل کرده همه وهمه رو با یی نوشته بهت نشون دادم وبینم چه کار می کنی 

      من‌دریافت تواین بخش ولاغری وسلامتی اول من‌باید کل هواسن رودبزارم‌ تو چند بخش 

      ۱ اون‌صحبت نکنم‌ چه توبخش لاغری وچه توبخش سلامتی  اگه دارم  توبخش مثبت باشه نه و توربخش منفی 

      ۲ هیچ وحرفی رو نشنوم چه درباره لاغری وچه وتوبخش سلامتی 

      ۳ هیج جیزی تینم‌ چه تو بخش لاغری وجه توبخش سلامتی این‌ نگاه وهمون اینساو اخبار نگاهم به اطرف توجه به دیگران که‌توابن دوبخش هستند

      ۴ هیچ عملی رو انجام‌ ندم که توبخش چاقی باشه وچه توبخش سلا متی یعتی کارهایی روانجام ندم‌که توبخش لاغری نباشه  وچه توبخش سلامتی نباشه 

      ۵ ومهم ترین  که شاید خودم هپمواز اهمیت اون اگاهی کاملتری آموز کسب کردم‌ همین‌مرو کردن وتکرار اون تو هر شکل تو ذهنم‌ خودم هست که کاره که شاید باره تو بخش سلامتی هی تکرار و عکس کرفته بهش میدادم هی مدلهای دیگه توبخش چاقی داشتن اون موفق کردم بهش به شکل خیلی  بهتر اصلا توجه نداشتم حتی در بیرون که قرار دارم با اولین‌ نگاه هراون فرد کمی اضافه وزن.  داشته باشه  سریع چشم رو ازاون فرد دور گرده به افرا متناسب نگاه دارم

       خوب تواین بخش چون تعداد که در اطراف  مشکل سلامتی دادن زیاد هست کاره برای من هم‌کمی سخت هست ولی با نیروی الله که خدایی عزیزم داره اون کمک شامل حالم شده راهکار به من داد

       پس  من حتما. با راهکارخدابی خودم که برام فرستاد  شد تواین مسبر هم به رشد پشرفت خواهم رسید اون یقین دارن ا رخودم  هست که دارم کم کم‌ به  تناسب میرسم تواین مسیر امروزا نیاین واقعا درمن وایجاد  شد چرا چون دارم همه توجه خودم رومیزارم که کهد چه شکل این سلامتی روبه جسم برکشتن بدم

       که هیچ نیازه به بیرون ازخودم نداشته باشم من دریافت هر مشکلی که وتوجسم هست اگه دقت کنم همه وه تو ذهنم‌ جای خوش کرده و  هر زمان که تواستن اون از ذهنم خارج که نمیشه کرد 

        اون توجه رووتوهربخس کم‌ وکم کنم کم‌ رنکش کنم نتیجه میشه درست شدن همون مشکل تو هربخش که من دارم تو بخش رابطه که واقعا دارم خودم تعجب می‌کنم بر خورد  همسرم با دیگران وخودم وهم زمانی گه در. زندگی من ایجادمیشه 

      همنون ادم هست هیچ تغیبرعجیب قربی نداشته ولی به شکلی که آرام ارام داره  به شک ل خیلی بهتری بیشتری رابط داره اصلاح میشه دارم بهش میرسم 

      من برای این هدایت وحمایتی  که خدای عزیزم برام انجام داده باید سجده شکر به جا بیاره  خدای من هیج نیازه به ابن‌ سجده من نداره ولی دل خودم با این عمل حالش خوب هست که ازقادرمطلق جهان دارم سپاکزاریی میکنم 

      نه شب قد نیازدارم هیج شب قدری که این همه اشگ گریه ناله داستن قرآن بر سر گذاستنم شک ریختم که خدای من به من‌کمک‌کننده این همه دست آورد نداشت اگه داشت تو زمان کوتاه بود 

      چون من به زندگی که داشتم برکشت کردم اگه همون زمان من‌ تغیبرمی گردم شاید بهترنها و بیشترنها رو به من هم داده میشدم ولی من‌ متاسفانه  همه تو چند روز فراموش کرده به زندگی فبلی  کل کارایی که انجام‌ میدادم برکشت و هیچ‌ چیزی بزرگی از این همه ودعا نیاش  دست‌گیرم نشد 

      ولی همین سال گذشته من وتو بخش مثب ذهنم‌ بودم درک بهتری ازخدایی خودم به دست اوردم  کلی بارش نعمت‌  تو زندگی وادر شد ود امروز که همه و ایام قدر هست قدر خدای  رو دونستم‌کمکش رو به چشم‌گوش صحبت ومرو وعمل دیدم‌

      تازه قدردانی خدای خودم‌ هستم رپکه خدای من فقط برای شب قدرنیست فقط برای یی زمان کوتاه نیست برای هرلحظه هست برای هرثانیه هست

       کمکش همیشه هست به زمان کم نیست پس من باید به این شناخت برسم که بسیار   خوشحال هستم وازته فبلم احساس رضایت دارم‌ که خدای خودم رو پیدا کردم واقعا پیداد کردم‌ 

      حتی باره بخش منفی. هی مخالفت شدید داشت که من‌ منصرف کنه ولی من با استمرار گوش ندادن به حرفاهی اون. بخش که بازم‌ این ازوکمک خدای خودم دارم هم هستم دارم ادامه میدم‌روهم خدای خودم رو حس میکنم چون قصد تغییر تو بخش ذهنم رو دارم‌با 

      این‌تغییرمن‌دیگهداونوفرد فبل نخواهم‌بود وشیطان میکنه که با تغیبردتواین بخش  چه دست آوردی رو دریافت‌ میکنم سعی درمصرف  برایپ وتغییرهست‌ولی چون این باره ازخالقم‌کمک به من‌می رسه ه به امید خدای عزیزم  حتماوتوکل این‌ مسیر موفق این‌ میدان بی هیج. شکی من‌ هستم‌. و افردی که دارن به این شیوه و تو این مسیر  عمل میکنم‌ به من‌ که ثابت شد انشاالله که به آنها هم‌ ثابت بشه 

      خدا پشت و پنا هتون یا حق. حق نگه دارتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم