0

مفهوم احساس ارزشمندی (تکمیلی ۲)

اندازه متن

احساس ارزشمندی مهمترین موضوع در بهبود شرایط زندگی است که باید مورد توجه و اصلاح قرار گیرد.

انسان های زیادی هرگز متوجه اهمیت این موضوع نمی شوند و بسیاری از افرادی که متوجه اهمیت آن می شوند در اقدام برای بهبود اصلاح ارزشمندی به اشتباه‌ باعث تخریب بیشتر آن می شوند.

اهمیت احساس ارزشمندی

همه انسان ها دچار احساس خود کم بینی هستند و احساس ارزشمندی ندارند. البته که شدت آن در افراد متفاوت و بستگی به عوامل مختلف از جمله محیط زندگی و نحوه برخورد والدین و اطرافیان دارد.

شاید با افرادی مواجه شده باشید که از نظر شما خیلی خودخواه یا مغرور هستند و همه به آنها احترام می گذارند و برای حرف او ارزش قائل می شوند اما همین افراد هم در بسیاری از موارد درگیر احساس خود کم بینی و بی ارزشی هستند.

بسیاری از انسان ها به خاطر دارند که پدربزرگ، مادربزرگ یا والدین آنها افرادی بودند که همه به آنها احترام می گذاشتند حرف آنها خریدار داشته و هیچ کس جرات نه گفتن یا … به آنها نداشته است.

جالب است که بدانید مهم نیست دیگران چقدر برای برخی انسانها ارزش و احترام قائل می شوند، آن فرد در بسیاری از موارد زندگی دچار احساس بی ارزشی و خود کم بینی می باشد.

ممکن است تصور کنید فلان بازیگر یا خواننده که این همه شهرت دارد انسانی است که احساس ارزشمند بودن می کند چون همه برای اون احترام قائل هستند و آرزوی این را دارند که بتوانند با او عکس بگیرند اما همان افراد نیز در بسیاری از موارد دچار احساس خود کم بینی و بی ارزشی هستند.

رهبران دینی، رئیس جمهورها، اساتید معنوی یا عملی، دانشمندان،‌ مخترعین، فضانوردان، ورزشکاران و هر انسانی در هر جایگاه و منسبی که باشد در بسیاری از موارد زندگی دچار احساس خود کم بینی و بی ارزشی است. با در نظر گرفتن کم یا زیاد بودن آن بسته به شرایط زندگی و محیط پیرامون.

تنها گروهی از انسان ها که در بالاترین سطح از احساس ارزشمندی را دارا می باشد کودکان هستند.

بنابراین قطعا شما هم روزی بالاترین احساس ارزشمندی را داشته اید که اتفاقا آن زمان نه اطلاعی از آن داشتید نه برای شما مهم بوده است و امروز درگیر نوسان در احساس ارزشمندی هستید.

علت این تغییر وضعیت از بالاترین سطح احساس ارزشمندی به پایین ترین سطح وابسته کردن احساس ارزشمندی به توانمندی ها، مدارک، مهارت ها، دارایی ها و بسیاری موارد دیگری است که توسط جامعه به الگوی داشتن احساس ارزشمندی تبدیل شده است.

در زمان کودکی احساس ارزشمندی فقط وابسته به یک دلیل است و آن هم انسان بودن است. یعنی به همین یک دلیل که انسان هستیم و خداوند ما را خلق کرده است احساس کامل‌ بودن داریم اما هرچه بزرگتر می شویم انسان بودن به تنهایی برای داشتن احساس ارزشمندی کافی نیست.

بی نهایت موارد توسط جامعه و فرهنگ بعنوان معیار ارزشمند بودن تعیین می شود و افراد تصور می کنند که برای داشتن احساس ارزشمندی ملزم به رعایت یا دست یابی به این معیارها هستند.

در گذشته رفتن به مدرسه در سن شش سالگی اولین مرحله خارج شدن از دنیای کودکی و قدم گذاشتن به دنیای پیرامون بود اما امروزه سن ورود به دنیای پیرامون به واسطه مهدکودک و پیش دبستانی و … کاهش پیدا کرده و خیلی زودتر از قبل وارد عرصه رقابت برای کسب مهارت و تخریب احساس ارزشمندی می شوند.

ما از طریق سیستم آموزش، رفتار والدین، آموزش دینی، فرهنگ، رسانه ها و … تحت تاثیر برای رقابت کردن جهت رسیدن به احساس ارزشمندی قرار می گیریم.

به عبارت ساده تر همان احساس ارزشمندی که در دوران کودکی داشتیم را از ما می گیرند و سپس برای کسب مجدد آن باید مراحل بی شمار را پشت سر بگذاریم تا بلکه به بخش کوچکی از همان احساس ارزشمندی اولیه دست پیدا کنیم که معمولا هم چنین نخواهد شد.

حوزه آموزش شما را از نظر سطح تحصیلی تحت فشار تخریب احساس ارزشمندی قرار می دهد و هرچقدر که در کسب نمرات و مدارک تحصیلی پیشرفت کنید باز هم نسبت به سطح و مقطع بعدی احساس بی ارزشمندی و کمبود خواهید کرد.

حوزه دین به شدت شما را از طریق باید ها و نباید هایی که برای با خدا بودن باید انجام دهید تحت فشار تخریب احساس ارزشمندی قرار می دهد و هرچقدر که در رعایت و انجام آنها استمرار داشته باشید هرگز به احساس رضایت و ارزشمندی دست پیدا نخواهید کرد.

خانواده به شدت شما را تحت فشار احساس ارزشمندی قرار می دهد. در تمام مقاطع سنی بچه هایی بوده اند که شما را با آن مقایسه کرده اند و در نهایت شما بی عرضه یا نالایق خطاب شده اید.

اکنون و در این سن با کوله باری از احساس بی ارزشمندی به مرحله ای از زندگی رسیده ایم که دوست داریم شرایط متفاوتی را تجربه کنیم.

دوست داریم از کمک خداوند برای تغییر شرایط زندگی بهره مند شویم.

دوست داریم احساس آرامش و شادی در زندگی داشته باشیم.

دوست داریم به همان شرایط احساسی که در دوران کودکی سرشار از آن بودیم دست پیدا کنیم.

اما امان از احساس بی ارزشی که مانعی بزرگ در برابر تحقق خواسته ها و تغییر شرایط زندگی است.

از طرفی دوست داریم شرایط بهتری در زندگی داشته باشیم اما از طرف دیگر خود را لایق آن شرایط نمی دانیم.

همه ما لیستی از ناتوانی ها، کمبودها، گناهان و اشتباهاتی که مرتکب شده ایم در ذهن خود ذخیره کرده ایم و هربار که انرژی الهی در درون ما شور و شوق خلق شرایط دلخواه را ایجاد می کند با مرور لیست ذهنی بلافاصله خودمان را سرکوب می کنیم و احساس می کنیم که لایق زندگی و شرایط بهتر نیستیم.

همین الان اگر از شما سوال کنند چرا در این شرایط هستید؟! لیستی از دلایل منطقی و محکم ارائه می دهید که به این دلیل و آن دلیل اکنون در این شرایط هستم و از آنجا که هرگز نمی توانید دلایل خود را تغییر دهید تصور می کنید شرایط فعلی شما هرگز تغییر نخواهد کرد.

اما احساس ارزشمندی که در واقع همان نیروی پاک و بی نهایت خداوند در وجود همه انسان هاست چنان قدرت و عظمتی دارد که به محض فراخوانی و بیدار شدن در وجود هر انسان آنچنان دگرگونی را در زندگی فرد ایجاد می کند که همه آن دلایل منطقی قدرت مقابله با آن را ندارند.

فقط کافی برچسب هایی که در طی سال های زندگی توسط خودتان و دیگران به خود چسبانده اید را یکی یکی از خودتان جدا کنید. برچسب هایی که انسان بودن و خدایی بودنتان را تحت تاثیر قرار داده است.

هنگامی که برچسب های بی ارزشی و نالایقی و ناکافی بودن را از خودتان جدا کنید آن وقت است که خداوند را در وجود خود، در زندگی خود و حامی و هدایت کننده خود خواهید یافت.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.39 from 41 votes

https://tanasobefekri.net/?p=42870
برچسب ها:
33 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار mrmr19791357@gmail.com
      1402/12/19 00:23
      مدت عضویت: 621 روز
      امتیاز کاربر: 29309 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,026 کلمه

      ب  نام خداوند بخشنده مهربان 

      در مورد احساس ارزشمندی،برایم خیلی جالب بود ک استاد دست رو نکته های خیلی جالب وحساس گذاشتند ک خیلی‌ها شاید ب این موضوعات اصلا فکر نکنند انگار چیزهای ک در ذهن ما هست دقیقا باذهن استاد هم‌ خوانی دارد یعنی اون چیزهای ک در ذهن ما بعضی اوقات می گذره استاد بیان می کنند.واین خیلی شگفت انگیز است.

      در مورد ارزشمندی یا حس ارزشمندی ب نظرم درجات مختلفی وجود دارد،خوب بعضی‌ها خیلی خیلی احساس ارزشمندی دارند وخیلی از افراد هم ندارند،ی عده ای مثلا تحصیلات دارند ی درآمدی دارند ی سرمایه ای دارند حالا ب هر نحوی کارهای از دستشون بر می آید اینها پیش خودشان خیلی احساس ارزشمندی می‌ کنند ب نحوی ک همش می خواهند داشته هایشان را ب رخ دیگران بکشند یا می خواهند ب دیگران بفهمانند ک من از شما با ارزش ترم وشما بی ارزش می‌باشید وب نظرم اینها ب ی جور غرور و خود شیفتگی رسیدند وب نظرم علت بعضی از بی ارزش دانستنهای افراد ک خودشان را بی ارزش می دانند وهمش تلاش می کنند ک ب هر طریقی شده ارزش خودشان را ب دیگران اثبات کنند،همین افراد مغرور و خودشیفته هستند، 

      چون همون قدر ک اون افراد تلاش برای اثبات خودشان دارن،این افراد خیلی از خود راضی هم همش تلاش دارند اثبات کنند ک من فرد مهمی هستم وهمه کارهای من درست است ومن ارزشمند هستم وشما بی ارزش هستید یعنی ی جورایی ی عده از یک طرف بوم میفتند وعده دیگر از آن طرف بوم میفتند.

      ی عده ای هم با وجود همه داشته ها همه امکانت وخیلی سمت‌ها وخیلی داراییها باز هم در درون خودشان احساس بی ارزشی می کنند،این افراد در زندگی ب ی جایی می رسند ک ب احساس پوچی می رسند احساس می کنند زندگی‌شان پوچ و بی ارزش است،و ب نظرم این افراد چون از خداوند فاصله گرفتند،با وجود اینکه در بهترین و عالی ترین شرایط زندگی قراردارند باز هم احساس خوبی ندارند و همش احساس می کنند ی چیزی در زندگی آنها خالی است وبله آنها خداوند را در زندگی خودشان کم دارند،چون خداوند را ندارند احساس شادی ندارند ولی در مقابل ی عده‌ای هم هستند ک شاید در سطح خیلی خیلی بالای زندگی نباشند ولی ب شدت احساس ارزشمندی دارند این افراد اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارند ایمان و اعتقاد قوی دارند،این افراد ازدرون کامل احساس خوبی دارند این افراد خیلی کم تحت تاثیر دیگران و عوامل بیرونی و محیطی قرار می گیرند.

      در مورد اینکه ماها احساس ارزشمندیمان بیشتر تحت تاثیر دیگران است،خوب ما افرادی نیستیم  مثلا ب تنهای زندگی  کنیم یا اینکه در غار زندگی کنیم،ماها در یک اجتماع زندگی می کنیم و خوب معمولا افرادی ک در یک اجتماعی باهم زندگی می‌ کنند و باهم تعامل دارند، همواره دلشان می خواهد از طرق مختلف با هم رقابت کنند همش، دلشان می خواهد حس بهتر بودنشان را ب دیگران اثبات کنند و ب نظرم تا حدی این موضوع در زندگی اجتماعی عادی است.

      ولی بعضی افراد در این مورد دیگر ب حد افراط می رسندو اینقدر خود را ب زحمت و عذاب می کشانند تا ب دیگران ثابت کنند فرد  مهمی هستند.واینها باعث می شود احساس بدی را تجربه کنند.

      خوب استاد فرمودند:خوب مثلا در مورد خانواده یا عزیزانمان،خوب مثلا چ اشکالی داره ک رنگ مورد علاقه آنها یا غذای مورد علاقه آنها رو ماهم بپسندیم یعنی اینکه بحدی باشه ک خودمان حال یا احساس خوبی داشته باشیم ب حدی باشه ک خودمان آسیب نبینیم،چ اشکالی دارد،ولی ن ب این حد ک خودمان را در مضیقه قرار دهیم،خوب یکی از آشنایان من مقداری چاق بوده واینکه احساس می کرد شوهرش از این شرایط او راضی نیست وهمین ک همسر این خانم هیچ وقت راضی ب اینکه این خانم برود عمل جراحی انجام دهد نبودو اینکه این خانم یواشکی بدون اطلاع همسر رفت و عمل جراحی انجام داده وهم خیلی هم لاغر شده ولی با این حال همسر این خانم ب شدت ازش ناراضی هست والان بهش میگه چرا این کار را کردی چرا اینقدر خودت را ناقص و مسخره کردی،و حالا این خانم هم عمل بینی انجام داده وهم خیلی کارهای زیبایی انجام داده یعنی اینقدر احساس بی ارزشی می کند ک ب هر قیمتی ب هر کاری دست می زند ک مثلا در نظر شوهرش فرد بی ارزشی نباشد یعنی ب هر قیمتی می خواهد خودش را اثبات کند،برایم خیلی جالب شد با وجود این همه تلاش این خانم،همسر این خانم دقیقا نظر برعکس دارد،خوب این چ معنای را می رساند،این نشان می دهد ک این خانم خودش حس بدی نسبت ب خودش دارد واز درون راضی نیست،با اینکه این همه کارهای زیبایی بر روی خودش انجام داده ولی ب حس درونی شادی نرسیده.واین موضوع شامل زندگی خیلی از ماها می شود.

      من در مورد خودم،تا ب حال ک کمتر،ولی تقریبا همین روزها اتفاقا ی جورایی احساس کردم خیلی ارزشم کم شده وهم اینکه بله در نظر خانواده ام،احساس می کنم من رو فرد بی ارزشی می دونن واین موضوع ب شدت من رو آزار میده وهم اینکه من نیاز دارم ب اونها بفهمانم ک من فرد بی ارزشی نیستم.

      م ی موقع فکر می کنم چون بخاطر اینکه هم فرد سالمی نیستم چون کار ندارم چون درآمد ندارم چون مثل دیگران خیلی پرتحرک نیستم چون نمتونم خواست های دیگران را برطرف کنم و از نظر خودم چون من نتونستم ی تحصیلاتی داشته باشم یا اینکه نتونستم یک مادر باشم و اینکه مسولیت ی افرادی رو ب عهده بگیرم اینها در ذهن من مرور میشه ک من فرد بی ارزشی هستم.

      ولی الان ب خودم تاکید می کنم بارها وبارها ب خودم تاکید می کنم اگه من کار ندارم اگه درآمد ندارم اگه من تحصیلات ندارم اگه من نتونستم در جایگاه یک مادر قرار بگیرم و خیلی خیلی مسائل دیگر،ولی من ب هیچ عنوان ب هیچ عنوان فرد بی ارزشی نبودم ونیستم و نخواهم بود من اگه هیچی هم نداشته باشم در هیچ جایگاهی هم نباشم ولی من بنده خوب خدا و آفریده خداوند هستم من خیلی خیل با ارزش هستم.افریده خداوند هیچ وقت بی ارزش نیست،من فقط،فقط ب این دلیل ک بنده خوب خدا هستم پس فرد با ارزشی می باشم.من بعد دیدن این ویدئو وخوندن این مطالب دارم ب خودم یاد آوری می کنم ک دیگه نیاز ندارم ک ب زور خودم رو ب کسی اثبات کنم..

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم