به نام خدای مهربان
احتمالا در زندگی تا حالا گم شده اید، چه در کودکی و چه در بزرگسالی
نتیجه گم شدن، ترس از ناآشنا بودن، احساس ناامنی کردن و همچنین اتلاف وقت است
وقتی برای رسیدن به مقصد خود عجله داشته باشیم احتمال اشتباه کردن و گم کردن مسیر اصلی بیشتر می شود
همه ما تجربیات مختلفی از گم شدن در شرایط مختلف را داریم و احساس حاصل از گم شدن را به خوبی میدانیم.
در مسیر رسیدن به رویای لاغری احتمال گم کردن مسیر اصلی بسیار زیاد است، چون در این مسیر راه های انحرافی بسیاری وجود دارد.
راه هایی که شما را به سمت استفاده از رژیم های مختلف، ورزش های گوناگون و حتی عمل های مختلف برای لاغری هدایت میکند
و از آنجایی که مسیر رسیدن به لاغری با مسیرهای انحرافی کوتاه تر می باشد احتمال وسوسه شدن و وارد مسیر فرعی شدن بسییار زیاد است و باید مراقب مسیر لاغری خود باشید.
مسیر اصلی شاید طولانی تر باشد اما امن و آرام است و هیچگونه عوارضی ندارد و ضمنا تناسب اندامی ایده آل و پایدار را برای شما فراهم می آورد اما مسیرهای فرعی خطرات شناخته نشده ای دارد و همچنین نتیجه ای که حاصل میشود پایدار نخواهد بود.
بسیار مهم است که در مسیر لاغری با ذهن همواره در مسیر اصلی قدم بردارید و به همین دلیل لازم دیدم درباره این موضوع بسیار مهم با شما دوستان خوبم صحبت کنم.
پیشنهاد میکنم فایل ویدویی مسیر لاغری خود را گم نکنید را ببینید و با هوشیاری بیشتری در مسیر لاغری با ذهن قدم بردارید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.25 از 16 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام
دیروز با مادرم داشتم عصرونه میخوردم بعدش گفتم الان باید لاغری با ذهن رو گوش بدم . اونم گفتش لاغری با ذهنی که هی میگی چی جوری لاغر میکنه منم از باورهای گذشتمون که همینطوری بدون استدلال پذیرفتیم گفتم و براش چند تا مثال زدم .
مادرم خودش متوسط اندام هست و تمام توجهش به بدنشه که مبادا چاق بشه و به خاطر کبد چربش دکتر یک سری غذاها رو براش منع کرده به خاطر همین متناسبه .
وخیلی مشتاقه که من چی کار میکنم و آموخته ها رو دوست داره بهش منتقل کنم .
بعدش گفت خیلی لاغرشدی بس دیگه ادامه نده . زیرچشمات کمی سیاه شده .
گفتم مامان جان لاغری با ذهن زیرچشمها سیاه نمیشه . واین به خاطر کم خابی چون من ساعت ۶ هر روز بیدارمیشم تا آماده شم برم محل کار . وعصرها هم اهل خواب نیستم .
و برام جالب بود که بااطمینان این رو گفتم و هرگز لاغری رو دلیل اون ندونستم .
آخه استاد که نزدیک ۵۰ کیلو وزن کم کرده پس میبایستی زیر چشمهاش کاملا کبود میشد درحالیکه اینطوری نیست .
خوب اگه من باحرف مادرم لیز میخوردم یک مانع میشد برای ادامه کاهش وزن . و استپ میخوردم .
تازه بدن من خودش هوشیاره میدونه کجا دیگه لازم نیست کاهش وزن رو ادامه بده . من بهش ایمان دارم .
امروز که عصرونه خواستم بخورم در یخچال رو باز کردم بین اینهمه موادغذایی دلم خامه و مربا خواست . بدون ترس برای خودم ریختم و خوردم .
ولی اگه قبلنا بود محال بود بخورم واگه میخوردم همراه با ترس وسرزنش بود .
منحرف شدن از مسیر برای هرقسمت از مسیرلاغری میتونه برامون پیش بیاد چه اول راه . چه وسط . وچه نزدیک خط پایان . مثل من که مادرم میخاست منو از ادامه راه منصرف کنه ولی من از درست بودن مسیر مطمن بودم و ادامه میدم .
خدایا شکرت
تشکر از استاد عزیز بابت آموزشهای فوق العاده.