کنترل ذهن در شرایط بحرانی | چگونه آرامش خود را حفظ کنیم؟

من فرزانه ابوالحسنی هستم هدفم بهتر زندگی کردن و خلق 

با عرض سلام خدمت شما استاد عزیزم و دوستان گرامیم 

میخواستم ازتون تشکر کنم استاد عالیقدر واقعا چنین دل نوشته ای چنین فایلی که هنوز گوشش ندادم ولی میدونم سرشار از آگاهی ناب در چنین شرایطی  میتونه مشکل بزرگ انسانها رو حل کنه 

منکه در این مسير الهی گام برمیدارم درگیر این مشکل شدم وای بحال افرادی که در این مسير نیستن 

استاد دیروز تولد دخترم بود خیلی حالم گرفته شد که من حالم بد شد مجبور شدم برم روی تختم استراحت کنم 

من چند روز پیش یک لحظه رفتم یوتیوپ یادم نمیاد دنبال چی میگشتم چند بار یک کلیپی اومد نوشته روی اون کلیپ درباره سکته بود گذشت 

تا دیشب ما بودیم دخترم و دامادم مثلا اومدیم یه شام دور هم بخوریم شادیمون با هم شریک باشیم 

ساعت ۳ بعداز ظهر بود که همسرم همیشه خبر دنبال میکنه من خبرهای بشدت بدی رو شنیدم الان آتش بس اعلام شده اگر دو طرف برای هم خط و نشون می‌کشیدن که بعد از آتش بس چی میشه چکار میکنم چکار نمیکنم 

من بینهایت ترسیدم نگران شدم حال من شروع به بد شدن کرد بعد همسرم اون حرفا رو به دخترم گفت ترس من نگرانی من بیشتر شد حالم بشدت بد شد 

رگ کردنم ورم کرد درد گرفت چشمانم درد گرفت تو مغزم بدنم حس بد عجیبی داشتم و…زیاد نگم مثلا میخواستم گزارشگر خوبی باشم 

خلاصه حالم بد شد طوریکه مجبور شدم برم اتاقم اونجا اول حرفا میومد تو ذهنم مرور میشد حال من بدتر میشد 

یهو گفتم اینجوری باشه میمیرم همون لحظه خداوند به من الهام کرد یه تصویری در صفحه تلوزیون دیدم طریقه نفس کشیدن برای مدیتیشن رو میگفت منم شروع کردم به نفس کشیدن 

گاهی اشتباه میکردم گاهی نفس کم میکردم ولی ادامه دادم گفتم اشکالی نداره خلاصه دوساعت تمام مشغول این کار بودم تا حالم بشدت خوب شد 

تمام اون حس بد درد ها استرس ناراحتی ها نگرانی ها از بدنم رفت 

من در نفس کشیدنم اون روزا خدا خیرش بده نمیدونم کی به من یاد داد در دوره پیاده روی گوش دادم خلاصه نمیدونم ولی اجرا کردم 

هر وقت دم میگرفتم میگفتم سلامتی وارد تک تک اتم‌های بدنم میکنم و هر وقت بازم داشتم میگفتم بیماری از تک تک اتم‌های بدنم بیرون ميندازم 

و این تمرین ادامه داشت و گزینه ها تغییر میکردم تندرستی با بیماری آرامش با استرس آرامش با نگرانی آرامش با تنش و هنگام دم و بازدم ازشون استفاده میکردم 

خدایی بینهایت عالی بود بینظیر بود محشر بود فوق العاده بود منو از مرگ منو از نگرانی و …رها کرد حالم خیلی خوب شد ملکول‌های بدنم زنده شدن آرامش در تک تک اعضای بدنم در تک تک اتم‌های بدنم احساس کردم 

حالم خوب شد بلند شدم دارو هام خوردم خوابیدم خیالم راحت شد با آرامش کامل بیدار شدم 

ظهر که از خواب بیدار شدم افکار دیشب داشت در ذهنم مرور میشد گفتم نه اینا افکاری نیستن که من میخوام دنبال کنم اسناد این ادا نیست این الگو ذهنی برای من 

بعد گفتم این حرفا همش دروغ همه اش شایعه است اون آقاهه داره خارجی صحبت میکنه منکه متوجه نمیشم چی میگه شاید دروغ ترجمه کردن زیر نویس کردن 

و منکه نمیدونم کشور من چه تصمیمی داره اینا دروغ میکن نسبت به کشور من کس دیگه حرف میزنه رهبر منکه این حرفا رو نزده پس دروغ 

و همه رو رد کردم آرام شدم من وقتی از خواب بیدار شدم خداوند منو هدایت کرد به طرف گوشی گوشی برداشتم سایت باز کردم این فایل اومد من دل نوشته شما رو خوندم تمرین نوشتم حالا میخوام فایل دانلود کنم گوشش کنم تا آرام سراسر بدن منو فرا بگیره حس بد از جسم من کلا برای همیشه بیرون بره الهی آمین و خدارو شکر 

میدونید استاد من فقط میتونم به سایت بیام از این آگاهی‌ها بهرمند بشم حال دل خودم خوب کنم جایی دیگه ای ندارم  و الان هم اصلا البته منکه قبلا هم نمیتونستم از اطرافیانم کمک بگیرم برای حال خوبم 

نا گفته نماند بی انصافی هم نباشه همسر من همیشه به فکر آرامش من هست به طریق خودش مثلا میگه چون خودش این تجربه رو داشته میگه 

دوتا موز بخور بعدش یک به یک سیصد بخورانقدر بهت انرژی می‌شده حالتو خوب میکنه 

یا دیشب کلی اصرار داشت که دو تا قرص کلیدنیوم سی با فاموتیدین بخور ببین اگر حالت خوب نشد و انصافا دختر کوچیکم خیلی هوای منو داره نگران میشه برام 

من استاد اصلا تلوزیون نمیبینم دنبال هم نمیکنم شبکه‌ای مجازی مگر اینکه تحقیق داشته باشم مثلا به دنبال بافت جیب کج باشم برم یوتیوپ یا تلوزیون یه فیلمی رو نشون بده مثل فیلم کلبه من ببینم یا همسرم ببینه این دفعه بکم کنجکاو شدم گوش دادم حالم بد کرد 

واقعا بی‌فایده است من یه شهروند عادی کشور هستم کاری نمیتونم انجام بدم این شرایط خاتمه پیدا کنه پس فکر کردن به اون شرایط فقط باعث میشه من از مسیر الهی خودم خارج بشم و اینم سخته وقتی درگیر شدی بتونی خارج بشی 

نیاز به کلی تمرکز داره مثل منکه تمرین نفس کشیدن انجام دادم دوساعت خیلی زیاد پس ببینین من چقدر حالم بد بوده ولی خدارو شکر خدارو شکر من کنترل داشتم روی اون موضوع تونستم با موفقیت ۹۷ درصدی خودم از اون شرایط رها کنم 

استاد نمیدونید حالا من هیچ وقت اخبار گوش نمی‌دادم یا بیانیه ها رو این دفعه نمیدونم چرا توجه کردم 

چنان برای عم خط و نشون می‌کشیدن در ذهن من مرور میشد آره دیگه شما ها امکانات سلامت بودن دارید منه بدبخت بیچاره هستم که ترس از خراب شدن خونه زیر آوار موندن درذهن مرور شد حالم بد شد گفتم ما مردم بیگناه چه گناهی داریم مثل قبل صلح باشید جنگ چیه 

من بازم روی مسائل زندگی خیلی توجه نمیکنم دیگه برام مهم نیست که فلانی حرف زده باشه ولش کن 

ولی وقتی اطرافیانم باشن برام خیلی مهم ناراحت هم میشم انتظار ندارم ازشون با من اینجوری رفتار کنن چون من هیچ وقت هیچ وقت بهشون کوچکترین بی احترامی نکردم حتی زمانیکه اونها هر چی دلشون خواسته به من و خانواده ام گفتم ولی خدارو شکر و ممنونم استاد که یاد گرفتم گیر نکنم به مسائل زندگی 

ولی مسئله جنگ دست من نیست تحلیل کردن که خودم کنترل کنم یکم طول میکشه

بله استاد من واقعا در این مدت حالم بد نشده توجه نکردم به مسائل صدایی اومده ترسیدم ولی با خیال راحت خوابیدم گفتم اگر قرار باشه من بمیرم که هزاران دکتر بهترینها بالای سر من باشن من بازم میمیرم تونستم خودم آرام کنم 

ولی این خط و نشون کشیده تهدید کردن بعد از آتش بس حالم بد کرد 

بله اینم تجربه کردم گفتم دیشب تولد دخترم بود ولی من آنقدر حالم بد بود که از دخترم و دامادم عذر خواهی کردم رفتم تو اتاق اصلا یادم رفت تولد دخترم بوده اون لحظه هیچ فکری در ذهنم مرور نمیشد بجز اینکه چکار کنم خوب بشم 

هر قرصی به ذهنم میومد میخوردم دو تا شل کننده عضلات خوردم قرص سرگیجه ام خوردم یکم شیره توت خوردم فشارم بیاد بالا در صورتی که اصلا نمیتونستم چیزی بخورم و صبح از دخترم عذر خواهی کردم 

استاد الان که من در این موقعیت قرار گرفتم خدا رو شکر میبینم استرس ندارم نگران نمیشم خیلی حالم خوب گاهی که اون حمله دست میده من حالم بد و خدارو شکر اونم داشت تموم میشد مدتش به نیم ساعت رسیده بود 

این دفعه خیلی ترسیدم که زمانش طول کشید یکم ولی خدارو شکر الان حالم خیلی خوبه 

این تغییرات من مدیون شما استاد عالیقدر و بزرگوارم هستم بینهایت به توان تیلیارد سپاسگزارم 

استاد اگر قبلا خودم بودم حتما دیشب بهشتی میدم من قبلنا خیلی استرس داشتم بخاطر بیماری هم بیشتر شده بود ولی خدارو شکر با اگاهیهایی که درک کردم میتونم از مسائل زندگی خارج بشم 

یکم اگر مثلا کسی رفتاری کنه هم ناراحت میشم ولی سعی میکنم گیر نکنم ازش عبور کنم این دیگه برام خیلی سنگین بود بر من اولش پیروز شد تونست منو بیمار کنه ولی من با قدرت ذهنم با توکل به خداوند درونم تونستم اونو از جسمم خارج کنم 

قبلنا که مغلوب اون حرف میشدم کلی درگیرش میشدم کلی بهش فکر میکردم کلی دربارش با خودم حرف میزدم به همسرم میگفتم به بچه هام میگفتم 

ولی الان دیگه حتی با خودمم خیای حرف نمیزنم ولش میکنم من روی اون کنترلی ندارم مثل آبی میمونه که ریخته نمیشه جمعش کرد سعی میکنم بهش فکر نکنم اعصابم خورد بشه ناراحت بشم 

یعنی استاد اگر از این آموزش‌ها استفاده نمیکردم که چند سال پیش دکتر جوابم کرد مرده بودم 

من حتی زنده بودنم مدیون شما هستم با آگاهی‌های ناب تون بینهایت سپاسگزارم 

من اسناد وقتی جنگ شروع شد این همه صدا میومد من اونها رو آرام میکردم من میگفتم خدا هست تازه هم که گفتن به مردم ایران کاری ندارن 

یا برای مسائل زندگی هم همین طور بوده من اونها رو آرام میکردم امید بهشون می‌دادم حالمونو خوب میکردم 

و من کلی زمین تا آسون با اطرافیانم تفاوت دارم مسائلی که برای اونها هست اذیت میشن برای من پیش پا افتاده است مهم نیست 

مثلا گرما یا خراب بودن کولر من یه چای میخورم دمای داخلی بدنم با دمای بیرونی بدنم تنظیم کنم هم دما کنم تا گرما اذیتم نکنه اما من نا همش میگن گرم کولر نداریم و کلی گله و شکایت میکنن چای هم نمیخورن 

من همین طور بودم به خودم آرامش دادم استرس ندادم نگران نشدم به خدا توکل کردم در صورتیکه دیگران همش غر میزدن 

منم آسیب کمتری دیدم نسبت به اطرافیانم