0

علت ترغیب شدن به پرخوری!

علت پرخوری کردن
اندازه متن

همه افراد چاق عقیده دارند چاقی آنها به علت پرخوری کردن است. بنابراین به دنبال روشی هستند که بتوانند جلوی پرخوری کردن خود را بگیرند اما موفق نمی شوند.

پرخوری کردن

پرخوری، به معنای مصرف مقدار زیادی غذا در یک وعده یا در طول روز، یک مشکل رایج است که بسیاری از افراد با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. این مسئله نه تنها بر سلامت جسمی بلکه بر سلامت روان نیز تأثیر می‌گذارد.

سی و پنج سال از زندگی ما با چاقی گذشت و در تمام سال هایی که برای لاغر شدن تلاش می کردم عقیده داشتم اگر راهی پیدا شود که من بتوانم علت پرخوری کردن خودم را کشف کنم و آن را برطرف کنم حتما لاغر می شوم.

علت پرخوری کردن

با اینکه به دلیل تذکرهای پی در پی خانواده همیشه تلاش می کردم پرخوری نکنم اما هر روز پرخوری می کردم و اتفاقا بعد از هر بار پرخوری کردن خودم را دلداری می دادم که از فردا یا شنبه رژیم می گیرم و جبران این پرخوری ها خواهد شد.

اما هر روز یه بهانه جدید برای پرخوری کردن داشتم و به این نتیجه رسیدم که علت پرخوری کردن های من تنوع مواد غذایی، مهمانی رفتن ها و خوراکی های جدیدی است که به دلایل مختلف وارد خانه ما می شود.

سال های زیادی از زندگی ام همیشه احساس سیری تا مرز خفگی داشتم و اگر از این حالا خارج می شدم تصور احساس گرسنگی می کردم و دوباره خوراکی می خوردم.

صبحانه های مفصل می خوردم، بخاطر حضور در مغازه و فراهم کردن بساط چای هر روز چندین لیوان چای به همراه شکلات، کیک یا کلوچه می خورم.

ناهار و شام هم که سرجای خودش به شکل مفصل پابرجا بود.

در این میان از هر خوارکی که بهم پیشنهاد می شد یا در مسیر حرکت من قرار می گرفت هم می خوردم.

اگر شب نشینی می رفتیم یا کسی به خانه ما می آمد خوردن های من در آن روز بیشتر می شد.

به همین دلیل همیشه احساس سیری تا مرز خفگی داشتم و علت پرخوری کردن خودم را نداشتن اراده می دانستم.

البته این نگرش بخاطر اینکه دیگران هزاران بار به من گفته بودند تو اراده رژیم گرفتن نداری ایجاد شده بود.

البته بارها برای رژیم گرفتن اقدام کرده بودم اما هر بار بعد از چند روز اجرای برنامه رژیمی خسته می شدم و رژیم را رها می کردم.

ار نکات جالب توجه در ذهن اکثر افراد چاق این است که رژیم گرفتن را به دلایل مختلفی رها می کنند.

به طور کلی اگر افراد چاق در شرایطی قرار بگیرند که آن موقعیت رنجی بیشتر از رنج رژیم گرفتن برای آنها به همراه داشته باشد، رژیم گرفتن را رها می کنند.

همینطور اگر در موقعیتی قرار بگیرند که احساس شادی زیادی در آنها ایجاد کند به طوری که رژیم گرفتن را مانع تجربه شادی در آن موقعیت ببینند باز هم رژیم گرفتن را رها می کنند.

شاید به نظر خنده دار باشد اما اگر فرد چاقی در حال رژیم گرفتن باشد و خبر درگیری یک کشور با کشور دیگر را بشنود یا اتفاقی ناگوار در جهان رخ دهد که باعث تاثر و ناراحتی شدید او شود به این نتیجه می رسد که زندگی چه ارزشی داره که این جنگ و خونریزی ها انجام می شود و اولین تصمیمی که می گیرد رژیم گرفتن را رها می کند.

چون متقاعد می شود که زندگی کردن ارزش چندانی ندارد پس چرا باید رنج رژیم گرفتن را تحمل کنم.

در مثالی دیگر اگر فردی که در حال رژیم گرفتن است وارد مراسمی شود که موجب افزایش سطح شادی درونی او گردد و در آن مهمانی خوراکی های متنوع سرو شده باشد به این نتیجه می رسد که دنیا چه ارزشی داره که انقدر به خودم سختی بدم، دنیا دو روزه بذار خوش بگذرونیم و همون لحظه رژیم گرفتن را رها می کند و شدید از حالت قبل از رژیم شروع به خوردن می کند.

علت پرخوری کردن

علت پرخوری کردن

افرادی که اضافه وزن دارند عقیده دارند عوامل زیادی در زندگی روزمره باعث ترغیب آنها به پرخوری کردن می شود. عواملی که بر احساس و میزان ناراحتی و شادی آنها تاثیرگذار است بر میزان غذایی که مصرف می کنند تاثیرگذار است.

این نگرش شاید در سطح جهانی و از نظر تحقیقات علمی پذیرفته شده باشد اما در تناسب فکری این موضوع به هیچ عنوان پذیرفته نیست.

من هم سالها تصور میکردم که محیط اطراف و شرایط زندگی علت پرخوری کردن من هستند اما بعد از قرار گرفتن در مسیر لاغری با ذهن به این درک رسیدم که اگر شرایط محیطی علت پرخوری کردن هستند باید برای همه افراد جهان این شرایط یکسان باشد.

اما آنچه واقعیت دارد این است که بسیار از انسانها در همین شرایطی که افراد چاق آن را علت پرخوری کردن خود می دانند زندگی می کنند اما دچار پرخوری نمی شوند.

پس بدون اینکه بخواهید برای مدت طولانی تحقیق کنید یا مدرک تحصیلی بالایی جهت بررسی این موضوع فراگیر کسب کنید با مشاهده‌ افراد متناسب پیرامون خود می توانید به این نتیجه منطقی برسید که آنچه تاکنون علت پرخوری کردن خود نمی دانستید واقعا مقصر اصلی پرخوری کردن نیست بلکه این نگرش و افکار ذهن افراد است که شرایط محیطی گوناگون را تبدیل به فرمان ها و ترغیب برای خوردن می کند.

علت پرخوری کردن

محرک های محیطی پرخوری کردن

بسیاری از افراد چاق عقیده دارند شرایط زندگی و محرک های بیرونی علت پرخوری کردن آنها می باشد درصورتی که در کنار همه این افراد می توان افراد متناسبی را مشاهده‌ کرد که شرایط جسمی کاملا متفاوتی دارند.

  • در ذهن افراد چاق استرس و اضطراب یکی از شایع‌ترین دلایل پرخوری کردن است.

افراد چاق در هنگام مواجه شدن با استرس و اضطراب تمایل بیشتری به خوردن غذا دارند و از غذا بعنوان یک مکانیزم مفابله با استرس استفاده می کنند.

درصورتی که افراد متناسب زیادی هستند که مانند افراد چاق دچار استرس و اضطراب می شوند اما هرگز ترغیب به پرخوری کردن نمی شوند. بنابراین نمی توان استرس و اضطراب را علت پرخوری کردن افراد چاق دانست. بلکه این افراد چاق هستند که به بهانه استرس و اضطراب پرخوری می کنند و برای اینکه مسئولیت رفتار خود را به عهده نگیرند اضطراب را علت پرخوری کردن معرفی می کنند.

چاقی ذهن
  • برخی دیگر از افراد چاق افسردگی را علت پرخوری کردن خود می دانند.

غذا خوردن در ذهن افراد چاق بعنوان یک راه حل تقریبا سریع و به ظاهر بی خطر در مقایسه با داروهای ضدافسردگی شناخته می شود و عقیده دارند با غذا خوردن به احساس آرامش می رسند.

این درصورتی که بسیاری از افراد متناسب هم دچار افسردگی هستند اما هرگز از غذا خوردن بعنوان یک راهکار دفاعی و خلاصی از وضعیت خود استفاده نمی کنند.

لازم به ذکر است بهانه افسردگی برای پرخوری کردن به قدری شایع شده است که بسیاری از افراد چاق خود را فردی افسرده می دانند درصورتی که آنها فکر میکنند که افسردگی دارند یا با پیدا کردن برخی از نشانه های افراد افسرده در خود به این نتیجه رسیده اند که افسردگی دارند درحالی که واقعا اینگونه نیست.

بسیاری از افراد جامعه شامل افراد متناسب و چاق به اشتباه‌ تصور می کنند که افسردگی دارند. در صورتی که آنها به دلیل عادت کردن به تکرار مجموعه از افکاری که احساس ناامیدی ایجاد می کنند خود را در این شرایط قرار داده اند.

  • برخی از افراد چاق خستگی از فعالیت و کارهای روزمره را علت پرخوری کردن خود می دانند.

یکی از شایعترین عادت در افراد چاق خوردن غذا بعد از انجام فعالیت فیزیکی است. این عادت از دوران نوجوانی در من شکل گرفت و هنوز هم ریشه های آن را در افکار و نگرش خود در واکنش به مواد غذایی مشاهده‌ می کنم.

افراد چاق بعد از انجام هرگونه فعالیت فیزیکی ترغیب به خوردن مواد غذایی می شوند. دلیل این واکنش واقعا خستگی جسمی از انجام فعالیت بدنی نیست چون بسیاری از افراد متناسب اتفاقا وقتی کار فیزیکی انجام می دهند اشتهای کمتری برای خوردن مواد غذایی دارند.

در سالهایی که چاق بودم زمانی که یک فرد متناسب می گفت خیلی خسته هستم و نمی توانم غذا بخورم من تعجب می کردم که چرا نمی تواند غذا بخورد؟! اتفاقا بعد از کار کردن و خسته شدن خوردن غذا خیلی لذت بخش است.

زمانی که در مسیر لاغری با ذهن قرار گرفتم درک کردن که خوردن در ذهن افراد چاق به خاطر انجام کار فیزیکی تعریف نشده است به همین دلیل است که آنها وقتی خسته باشند تمایلی به خوردن غذا ندارند بلکه دوست دارند بیشتر استراحت کنند.

درصورتی که همیشه اولین انتخاب من بعد از اتمام هر کاری خوردن می باشد.

  • برخی از افراد چاق اختلال هورمونی را علت پرخوری کردن خود می دانند.

اختلال تیروئید یا سندرم تخمدان و … را علت پرخوری کردن خود می دانند درحالی که بسیاری از افراد متناسب هم مبتلا به این اختلال هورمونی هستند اما ترغیب به پرخوری کردن نمی شوند و اضافه وزن ندارند.

منطقی است که اگر اختلال هورمونی علت پرخوری کردن بود باید همه افرادی که به این عارضه مبتلا هستند افراد پرخوری باشند اما به وضوح مشخص است که اینگونه نیست.

  • عده زیادی از افراد چاق مصرف دارو را علت پرخوری کردن خود می دانند.

آنها عقیده دارند مصرف داروهای ضد افسردگی یا کنترل تیروئید و برخی از دارهایی مشابه باعث ترغیب آنها به پرخوری کردن می شود درصورتی که بسیاری از افراد متناسب هم به دلایل مختلف داروهای گوناگون مصرف می کنند اما همچنان متناسب هستند.

پس این نگرش که مصرف دارو علت پرخوری کردن است به کلی باطل و غیرصحیح می باشد.

  • برخی از افراد چاق کم خوابی را علت پرخوری کردن می دانند.

این یکی از شایعترین علت پرخوری کردن در بین افراد چاق هست. افرادی که به دلایلی مانند درس خواندن، سر کار بودن، مشغله فکری داشتن و … شب ها دیر می خوابند یا مجبور هستند شب ها بیدار باشند، این شرایط را علت پرخوری کردن خود معرفی می کنند.

این درحالی است که بسیاری از افراد متناسب هم در شرایط مشابه زندگی می کنند اما ترغیب به پرخوری کردن نمی شوند.

این تفاوت بین واکنش افراد چاق و متناسب به کم خوابی واضح می کند که کم خوابی علت پرخوری کردن نمی تواند باشد بلکه نگرش افراد چاق درباره کم خوابی است که آنها را ترغیب به خوردن بیش از حد می کند.

این در شرایطی است که بسیاری از افراد چاق علاوه بر نگرش قبلی این باور و عقیده را دارند که خوابیدن هم باعث چاقی بیشتر می شود.

بنابراین در ذهن افراد چاق می تواند این دو نگرش با یکدیگر در تعامل قرار گیریند باعث تقویت یکدیگر شوند.

فرد به دلیل کم خوابی ترغیب به خوردن می شود و سپس هنگام خواب این تصور را دارد که خواب باعث چاقی می شود.

  • عده زیادی از افراد چاق در دسترس بودن مواد غذایی را علت پرخوری کردن می دانند.

این یکی از نگرش های قوی من درباره علت پرخوری کردنم بود. من عقیده داشتم به دلیل اینکه همیشه مادرم کلوچه درست می کرد من ترغیب به زیاد خوردن می شودم.

بعد از ازدواج هم این عقیده را داشتم که خوشمزه بودن غذاهایی که همسرم درست می کرد علت پرخوری من می باشد.

این در حالی است که بسیاری از افراد متناسب در شرایط مشابه من زندگی می کنند اما ترغیب به پرخوری کردن نمی شوند. این به دلیل اختلاف در تنوع یا مقدار مواد غذایی نیست بلکه به دلیل تفاوت در نگرش افراد متناسب و چاق به مواد غذایی و ترغیب شدن به پرخوری کردن است.

تمرین

با توجه به توضیحات فایل تصویری شرح دهید که:

۱- واکنش شما نسبت به پرخوری کردن چگونه بوده است.

۲- زمانی که تصمیم می گرفتید رژیم بگیرید ترغیب به پرخوری کردن می شدید؟!

۳- رژیم گرفتن باعث حسرت و ناراحتی شما درباره نخوردن مواد غذایی دلخواه می شده است؟

۴- در مدتی که رژیم می گرفتید چه مسائلی منجر به رها کردن برنامه رژیمی می شده است؟

۵- به نظر شما ارتباط اراده با رژیم گرفتن چیست؟‌ آیا فردی که نمی تواند رژیم خود را ادامه دهد انسان بی اراده ای است؟

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.15 از 52 رای

https://tanasobefekri.net/?p=44844
42 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار عطا
      1403/05/21 14:49
      مدت عضویت: 604 روز
      امتیاز کاربر: 12095 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 894 کلمه

      سلام . 

      بله خوردنهای من همه دلیل داشت . دلایل خوردنمو خودم ساخته بودم . خوردن چه زیاد چه کم برای من لذته . همین الانم همینطور هستم اما متقاعد شدم خوردن زیاد فکر منو نااروم می کنه چون همیشه میگن نخور که چاق نشی  و فکر ناآروم روی جسمم اثر منفی میزاره . بنابراین به خاطر آرامش روانم تصمیم گرفتم اونقدری نخورم که فکرم خراب بشه . 

      دلایل خوردن من خیلی زیاد بود 

      معده ام ترش میکرد میخوردم 

      عصبی میشدم برای آرامشم میخوردم 

      نخوردن در ذهنم  رنج و سختی بود  میخوردم 

      از نخوردن میترسیدم میخوردم 

      نگرشم نسبت به نخوردن اشتباه بود . 

      نخوردن رو دلیل لاغری خودم میدونستم و چون هیچ وقت باور خوبی نسبت به نخوردن نداشتم  از نخوردن فرار میکردم و به محض اینکه میدیدم حس نخوردن در من شکل میگرفت میخوردم که از اون رنج فاصله بگیرم ‌ 

      دلیل دیگه خوردنم استرس بود من استرس میگرفتم میخوردم . دلیل دیگم بیشتر شادی کردن بود .

      من همه ی زندگیم در غذا تعریف شده بود و غذا رو مسبب چاقی خودم می دونستم . علاقه به خوردن رو سبب چاقی خودم می دونستم . اینکه خوردن به هر اندازه منو لاغر می کنه  چون سوخت و ساز بدن منو بالا میبره و فعالیت به بدنم میده و یکی از دلایل لاغریه رو واقعا بهش رسیدم اما از اونجایی که  همه جا نگرش اشتباه چاقی در مورد خوردن و زیاد خوردن وجود داره باور من خیلی ضعیفه و در نتیجه قدرتش کم زور میشه . کسی رو پشتیبان باورم ندارم بنابراین ازش استفاده نکردم . 

      در حالیکه باور دارم همه ی دلایلی که شما و خودم و بقیه ی دوستان میاره و باعث خوردن بیشتر میشه اتفاقا باعث لاغری بیشتره .

      چون مثلا یه فرد لاغر که در مقابل دلایل مختلف نمیخوره کاری انجام نمیده در نتیجه همیشه یک روند معمولی داره 

      اما کسی که میخوره علت چاق شدنش انرژی فراوانیه که روی  هضم مواد غذایی میزاره . 

      علت اینکه غذا مارو چاق می کنه انرژی غذا نیست بلکه اون احساس فعالیت بیش از حدیه که ما به بدنمون تحمیل می کنیم .

      خوردن زیاد برای بدن رنج هست . از بدن خیلی کار کشیده میشه کلی انرژی میزاره برای غذا و احساس می کنه انرژیش داره میره و شروع می کنه به ذخیره انرژی  .

      در هر حالتی ذهن ما تفسیرچاقی می کنه . ما به شدت در چاق کردن خودمون مهارت داریم . 

      از همه چی برایخودمون دلیل چاقی میتراشیم .

      وقتی بخوریم از خوردن دلیل چاقی میسازیم وقتی نمیخوریم از نخوردن دلیل چاقی میسازیم 

      ما چاق کردن خودمون رو در هر حالتی ساختیم 

      و در چاقی بسیار موفق بودیم .

      ولی من به شخصه دیگه خسته شده بودم . خسته شده بودم از ملامت خسته شده بودم از پذیرش چاقی . خسته بودم که انقدر خوردن و نخوردنم رو پیگیری می کنم . 

      وقتی کمتر میخورم خیالم راحتتره چون دیه کسی از درون منو ملامت نمی کنه . وسواسم ندارم که بگم اون یکم که خوردم چاقم می کنه . 

      من همین که  فکرم از چاقی رها شده برام کافیه .

      بار چاقی خیلی برام رنج بود .

      پاهام درد گرفته بود سر دسشویی اذیت میشدم ببخشید دیگه دستم به خودم نمیرسید که خودمو بشورم . به زور این کار و میکردم . چقدر نفس نفس میزدم وقتی میخواستم دو تا قدم راه برم . 

      نخوردن رو برای خودم تبدیل به لذت کردم . تا نشانه ی جسمی  قار و قور شکم رو نمیشنیدم نمیخوردم . حتی به نشانه های دیگه جسمی هم توجه نمیکردم چون مثلا سر درد کار ذهنم بود . میفهمیدم داره گولم میزنه تا برم یه چی بخورم . فکرم رو که آزاد میکردم سر دردم خوب میشد . 

      نخوردن رو برای خودم لذت بخش تر کردم . هرچقدر از رنج نخوردن فاصله میگرفتم و لذت نخوردن رو در خودم ایجاد میکردم تمایل به نخوردن در زمانهای مختلف در من بیشتر میشد .

      دلیلی نداره وقتی غذا اضافه میاد من بخورم از نخوردنش لذت میبردم 

      دلیلی نداره وقتی استرس میگیرم بخورم از نخوردنش برای خودم ارامش درست میکردم  

      دلیلی نداره وقتی شادم بخورم از نخوردنش برای خودم لذت درست میکردم شاد میشدم که نمیخورم .

      دلایل نخوردنم رو زیاد و زیادترش کردم تا نخوردن برای من یه کار وحشتناک و تحمیلی نباشه بلکه یه کار انتخابی و لذت بخش باشه .

      گرچه انتخاب اصلی این راه اینه که شما به این کار رو آوردید . 

      چون شما برای من خیلی ارزش دارید و ترجیح میدم راه استادم رو پی گیری کنم نه راه خودم رو .

      شاید گاهی اشکم در میومد از رنج نخوردن  نه اینکه گرسنم باشه نه سیر بودم اما ذهنم از رنج نخوردن میسوخت اما اون رنج برام از رنج پرخوری و خلاف استادم حرکت کردن کمتر بود . 

      من برای خودم نخوردن رو لذت بخش کردم دلایل خوردنم رو کم و کمتر کردم یهو این کار و نکردم کم کم لذتبخش کردم و الان شاید حتی یه وعده هم در روز نمیخورم . یا کم میخورم . 

      به هر حال من الان دیگه به نخوردن و کم خوردن عادت کردم و برام شدیدا دلچسسبه چون خیلی مزایا در قبالش  پیدا کردم .

      ذهنم از رنج چاقی فاصله گرفت 

      دیگه اسیر غذا نیستم 

      دیگه رنج پرخوری ندارم 

      دیگه خوردن رو به خودم تحمیل نمی کنم 

      دیگه معده ام از پرخوری نمیسوزه 

      دیگه پاهام از سنگینی درد نمی کنه 

      دیگه راحت از جام بلند میشم 

      فرز شدم 

      ورزش برام راحت شدهتفریح و لذت بردن از طبیعت برام راحت شده 

      شنا برام راحت شده 

      خیلییییییی مزایا به دست آوردم که زندگیم تغییر کرده 

      و میگم ارزششو داشت کهرنج نخوردن رو برای خودم تبدیل به لذت نخوردن کردم 

      حتی اگه ته ذهنم هنوز باورهای اشتباه هست ولی فعلا هم ذهنم ارومه هم جسمم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 40 از 8 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1403/05/26 19:46
      مدت عضویت: 604 روز
      امتیاز کاربر: 12095 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 35 کلمه

      سلام .

      ممنونم از کامنت پر از مهر شما تک تک عباراتتون رو قبول دارم . ممنونم که نظر والاتون رو با منم به اشتراک گذاشتید . نوشتتون سرشار از حس خوب بود . سپاسگزارم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1403/05/25 23:15
      مدت عضویت: 604 روز
      امتیاز کاربر: 12095 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 343 کلمه

      سلام . 

      بله من دقیقا دارم روی الگوی نخوردن و کم خوردن در ذهن چاقم  کار می کنم . 

      بله نخوردن کم خوردن اندازه نیاز خوردن زیاد خوردن اصلا گیر دادن به خوردن و توجه به خوردن یا نخوردن  اینا همه باورهای ذهن چاقمونه . 

      خب من دارم اتفاقا  روی همین باورها کار می کنم .

      دارم میرم توی دل باورهای چاقی تا  باهاشون روبرو بشم و به خودم بگم ببین سالها  از گرسنگی ترسیدی از غذاها ترسیدی از خوردنها و نخوردنها ترسیدی 

      ببین همه ی اینا دست خودته . 

      فکر نکن اونا بر تو حاکم هستن . 

      این تویی که اونا رو خلق می کنی 

      من خالق عادتهام هستم 

      پس  

      قدرت منم 

      خب وقتی خلق عادت دست منه پس به راحتی میتونم تغییرش بدم .

      مسلما وقتی میخوای یه ماشین رو نگه داری و بعد تغییر مسی بدی 

      اول کم کم سرعت رو کم می کنی بعد ایست می کنی بعد تغییر جهت میدی بعد یواش یواش از سرعت کم به سرعت زیاد میرسی 

      برای تغییر عادت هم  دقیقا همینطوره .

      اول یواش یواش سرعت عادات چاقی رو کم می کنیم .

      یواش یواش تکرارش رو کمتر و کمتر می کنیم .

      یواش یواش ایست می کنیم 

      و بعد تغییر جهت میدیم 

      و یواش یواش  سرعت رو از کم به سمت زیاد میبریم . 

      من دقیقا همینطور عمل کردم .

      بعد دیگه عادتها خود به خود بر ما جاری میشن .

      به خودت میای میبینی مهمونی رفتی همه دارن مثل قبل تو حمله می کنند و غذاشون رو تا ته میخورن اما تو مثل اونا نیستی .

      عه چرا دیگه من مثل اونا نیستم . 

      چون من یواش یواش تغییر جهت دادم . 

      پس تغییر  و کار روی ذهن و ساخت عادتهای جدید لذتبخش رو همین جاها یهو مشاهده می کنی .

      یا میبینی وقتی از قبل برای ذهنت برنامه میزاری ذهن اون موقعش حتی اگه خودت حواست نباشه اون حواسش هست و بهش عمل می کنه .

      عادتها به راحتی تغییر می کنند . 

      فقط باید مشتاق بود و استمرار داد تا به امید خدا روز به روز بیشتر موفق بود . 

      چون من فعلا در شرایط این روزهام هدفم تغییر عادته و میبینم خیلی خوب و با احساس عالی هم دارم عمل می کنم . خدارو شکر ‌ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1403/05/25 16:08
      مدت عضویت: 604 روز
      امتیاز کاربر: 12095 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 1,354 کلمه

      سلام ممنون از پاسختون . خدارو شکر که سوء تفاهم بر طرف ش . 

       بله ما همه در مسیر آموختن هستیم . شکست نفسی نفرمایید بانو . من شاگرد همه عزیزان شرکت کننده هستم  و از همه می آموزم . 

      چیزی که فعلا در مدارش هستم تغییر عادت هست . 

      برای من همیشه نخوردن یا کم خوردن  رنج بود . 

      در دهن چاقم که خودم ساخته بودمش  همیشه همینطور بوده چون نخوردن یا کم خوردن  رو همیشه با زجر کشیدن تحمل میکردم و تصویر بدی از این فعل در ذهن من نقش بسته بود .

       قبلا تصویر خوردن و زیاد خوردن هم در ذهن من اشتباه بود . یعنی قدرت  چاقی رو دست اینا میدادم .

      در حالیکه قدرت چاقی من بودم

       نه خوردن لقمه های اضافه .

      من خیلی تحقیق کردم تا فهمیدم چاقی و لاغری هیچ ربطی به خوردن و زیاد خوردن نداره . 

      اصلا ربطی به غذا نداره . 

      ربطی به ورزش نکردن یا کم فعالیت بودن نداره .

      بدن همواره در حال تعادله . یعنی تمام واکنشهای بدن همواره در مسیر تناسبه . هر چیزی رو زیاد کنی اون طرف قضیه رو بدن کم می کنه تا تناسب برقرار بشه و هرچیزی رو کم کنیم اون طرف قضیه رو زیاد می کنه تا بازم تساوی برقرار بشه .

      تناسب قانون آفرینشه  .

      حتی خود چاقی در مسیر تناسبه . 

      چون ما سالها تصویر (باید لاغر شدن ) رو به ذهن دادیم ذهن برای رسوندن ما به تعادل تصویر چاق شدن رو فعال کرد تا تناسب ما برقرار بشه .

      برای اینکه این عادت ذهنی از بین بره ما باید عادت دیگری بسازیم و اونم رها کردن لاغر شدنه . 

      نخوایم لاغر بشیم .

      از طرفی چون باز ما در چاق کردن  خودمون خیلی مهارت دادیم حتی در رها کردن باز اشتباه به ذهنمون برنامه میدیم  و  این حس رو به ذهن میدیم که رها کردن یعنی چاق شدن . 

      یعنی  در هر دو صورت ما داریم چاق شدن رو به ذهن برنامه میدیم . 

      میدونید انقدر در دهنم جمله میاد برای نوشتن که بتونم همه آنچه در ذهنمه بنویسم ولی کلمات دیگری بر دستانم جاری میشه تا بتونم بهتر حق مطلب رو ادا کنم . 

      ما واقعا در چاقی به مهارت رسیدیم . 

      این موضوع رو من پذیرفتم . همه چی رو تبدیل به چاقی می کنم . 

       هر الگویی میسازم ویروس چاقیم روش اثر میزاره و  من تا حالا هزاران الگو برای خودم ساختم تا چاقی روش اثر نذاره 

       اما بعد از مدتی میدیدم باز ویروس چاقی روی اون برنامه اثر گذاشته و الگوی من ویروسی شده و داره حس چاقی بهم میده  و بعد باز الگوی دیگری رو کشف کردم . 

      برای همین من مدتیه  میخوام روی عادات خودم کار کنم . 

      عادات ما دو دسته هستن 

      عادات ذهنی و عادات رفتاری که از عادات ذهنی تولید میشه . 

      چاقی عادت من شده که البته خودم به ذهنم برنامه دادم . 

      عادت رفتاری من  در اثر تکرار رفتار چاقی که دستور ذهنمه  به وجود میاد و اونم یه الگوست . 

      رفتار چاقی رفتاری هست که بهم  حس چاقی میده  .

      چاقی یعنی انتظار چاق شدن از هر چیزی که به ذهن میرسه ‌ 

      و تناسب یعنی انتظار منتاسب بودن در هر چیزی که به ذهن میرسه 

      پس بنابراین برای لاغر کردن لازمه من  انتظار خودم رو تغییر بدم . افکار و رفتاری رو  انجام بدم که بهم حس لاغری میده ‌ .

      من قبلا  روی الگوهایی که شما در متنتون فرمودید عمل کردم و  اونا رو اصلاح کردم .  بنابراین روش شما رو کاملا میپذیرم . 

      اما دوست دارم روی الگوهای بیشتری کار کنم  تا بتونم احساس خوب رو در بیشتر روز با خودم همراه  داشته باشم . 

      ما در بعضی الگوها اجازه ی جریان پیدا کردن احساس خوب نمیدیم . 

      خیلی چیزا رو برابر با حال بد کردیم و حال بد خلاف مسیر آفرینشه . 

      در حال بد قدرت خودمون رو پایین میاریم و اجازه خلق به خودمون نمیدیم .

      گرچه اگر حتی از منظر خوب به احساس بد نگاه کنیم اون رو مانع حال خوب نمیبینیم بلکع ی تکمیل کننده اون میدونیم . چرا که اگه تضادها نبودن قطعا خواسته ای در ذهن ما شکل نمیگرفت که در جریان خلق قرار بگیره . 

      ما قدرت خلق کردن داریم و وقتی حالمون خوب باشه نشون میده این قدرت رو در دست گرفتیم و ندادیم به عوامل بیرونی . 

      برای همین من تصمیم گرفتم روی الگوهایی که عادتم شده یود که  حس منو منفی می کردند کار کنم  . 

       فعلا در مرحله ی تبدیل نخوردن و کم خوردن به احساس خوب هستم . 

      چون یکی از عادتهای ذهن چاق رنج در  نخوردن و کم خوردن هست و باز یکی دیگه از عادتهای ذهن چاقم  اینه که فکر می کنم کم خوردن و نخوردن  ابزار لاغریه و از اونجایی که برام رنج بود  پس هیچ وقت انجامش نمیدادم پس چون نمیتونستم خوردن خودم رو  آگاهانه کنم پس محکوم میکردن خودم رو  به چاقی . 

      حالا در این وسط احساسات منفی بیشماری در طول روز همراه من بود .

      این الگوها همه الگوهای چاقیه که خودم ایجادش کرده بودم و سالها ازش استفاده می کردم 

      و عادتن کرده بودم . 

      اما فکر کردم دیدم من وقتی  غولی که در ذهنم از نخوردن ساخته بودم که برابر با رنج فراوان بیماری ضعف حال بد و …. این غول رو بشکنم بنابراین نخوردن دیگه برای من رنج نیست و اتفاقا خیلی لذتبخشه و میتونم از این  سد عبور کنم . 

      الگویی که وقتی گرسنگیت رفع شد نخوری . 

      البته  نخوردن موقع گرسنگی رنجه و من تا گرسنگیم رفع بشه میخورم . گرچه حتی خود گرسنگی نباید رنج یاشه . چون گاهس حتی گرسنگی کشیدن برای بدن لازمه مثل زمان روزه داری . 

      اما فعلا در مرحله ای هستم که  وقتی گرسنگیم رفع شد نخوردن دیگه برام شیرینتره و تا زمانیکه دوباره گرسنه نشدم در مواجهه با خوردنیها ،  نخوردن رو با جون و دل انتخاب می کنم . 

      چون میبینم از نخوردن چقدر سبکترم .

      چقدر حس قدرت می کنم .

      چقدر حس راحتی می کنم .

      معده ام نمیسوزه .

      از خودم متنفر نیستم .

      من با نخوردن بعد از رفع گرسنگی خیلی حالم خوبه 

      و  این حال خوب در مسیر تناسبه . 

      عذاب وجدان ندارم . نومید نیستم . روزم از خوردن لقمه های اضافه سیاه نیست . صبح که از خواب بیدار میشم از پرخوریهای که شب گذشته انجام دادم رنج نمیکشم یعنی وقتی چشمامو باز می کنم و یادم میفته دیشب چقدر سبک خوابیدم صبح اون حس سبکی باهام هست .

      .

      من وقتی در مواقعی که از نخوردن لذت میبرم ذهنم آرومه . اخه فشار  خوردن در مواقع غیر نیاز روی ذهن تاثیر  خیلی بدی داره . 

      من لایق این همه حس منفی نیستم ‌

      عزت نفسم رو خودم از درون خورد می کنم .

      بخشش خودم برام سخت میشه .

      و ارتعاشم کلا منفی میشه . 

      خب من انسانم و لایق بهترین احساسات .

      چرا به خاطر لذت کوتاه ، لذت ساعتهای خودم رو از بین ببرم .

      تازه شما خودتون بهتر از من آگاهید وقتی انسان کنترلی روی خوردنش نداره اصلا از اون غذاها حتی در موقع خوردنش لذتی نمیبره و اتفاقا لذت خوردن دقیقا فقط موقع گرسنگیه و اونم در حد چند لقمه که گرسنگیش رفع بشه . مابقیش فقط حس بده

       گفتگوهای ذهن منفی میشه . نخور نخورهای ذهنی شروع میشه . افکار چاقی شروع میشه . 

      خب من لایق این احساسات منفی نیستم .

      در حد رفع گرسنگی میخورم و مابقیش از نخوردن لذت میبرم .

      اینجوری حالم خوبه .

      ضمن اینکه روش شمارو هم تایید می کنم و قبلا امتحانش کردم اما ترس از نخوردن و ترس از پرخوری  و خراب شدن ذهن و تولید حسهای منفی بازم در من بود و من باید این دوتا الگو رو هم درست میکردم . 

      من الگوی ترس از پرخوری رو تا حدی اصلاح کرده بودم ولی از اونجایی که میدیدم خود استاد از این فرمول استفاده نمی کنند کلا کنارش گذاشتم . 

      پس باید روی الگوی نخوردن کار میکردم تا نخوردن در زمانهای غیر نیاز جسمی رو برای خودم لذتبخش کنم تا عادت کم خوردن رو در خودم ایجاد کنم .

      برای اینکه در ذهن چاقم این الگو برابر لاغری بود و من وقتی این رنج رو شکستم دیگه چیزی نبود که منو از لاغر شدن بترسونه .

      چون من عاشق نخوردن در زمان غیر نیاز شدم دوست داشتم بیشترش کنم  تا حسم بهتر و بهتر بشه تا هر چه سنگینی در ذهنم به خاطر این الگو شکل گرفته  تبدیل به سبک شدن بشه و ترسم از نخوردن بریزه ‌ .

      پس دوست داشتم روی عادات خودم کار کنم .

      برای شما هم آرزوی سلامتی تناسب و لذت بیشتری در این مسیر بهشتی دارم . 

      در پناه خدا .

      موفق باشید .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1403/05/23 20:53
      مدت عضویت: 604 روز
      امتیاز کاربر: 12095 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 711 کلمه

      سلام چه کسی گفته ما باید روزی سه وعده بخوریم . 

      این عادتیه که اشتباه در سر ما کردن .

      چرا فکر می کنید یه وعده غذا در روز کمه ؟ 

      اصلا این معیارها رو کی برای ما گذاشته . 

      من کاهش وزن خوبی داشتم .کاهش وزنمم نگه داشتم غذامم  به دلخواهم کم کردم نه به زور .

      شما در ذهن خودتون فکر می کنید من دارم  به خودم فشار میارم چون این حد خوردن برای شما فشاره و رهاش می کنید . 

      من مدت زمان زیادیه که این حالت هستم و ازشم راضی هستم . 

      من خوردنهای نادلخواه که حسمو بد میکرد رو به دلخواه خودم حذف کردم .

      کسی شمشیر نزاشته بود پشت سرم که به زور بگه کم بخور . 

      من الان از خوردنم راضی هستم و فکر  می کنم این حس رضایته به من آرامش میده .

      ولی کسی رو مجبور نمی کنم که مثل من عمل کنه .

      من دوست دارم و از این کار لذت میبرم .

      از نخوردنهام لذت میبرم .

      وقتی میبنم غذا اصافه میاد و ذهن چاقم فرمان میده که بخور حیفه و من می گم نمیخورم و غذا رو برای پرنده ها میریزم لذت میبرم .

      از اینکه غذاهای اضافه رو وارد معده ام نمی کنم لذت میبرم .

      بله ذهن چاق با من هست .با شما هم هست با همه هست . 

      ولی من همین که دارم  برخلاف عادتهای دهن چاقم که بعدشم همین ذهنه که بهم عذاب وجدان میده عمل می کنم لذت میبرم .

      خب گرسنمم باشه میخورم . ولی وابستگیم به غذا کم شده .

      از این که دیگه اسیر غذا نیستم لذت میبرم .

      از این که میتونم از غذاها بگذرم لذت میبدم .

      چقدر به وسیله فرمول 

      فلان غذا خوشمزست  غذای اضافه وارد معده ام کردم  و شاید موقتا لذت خوشمزه بودن رو بردم اما همین ذهن چاقی که غذاها رو خوشمزه تر  برام جلوه میداد بعد از خوردن چقدر توی سر من میزد که چرا خوردی و روان منو میریخت . 

      بله من با نخوردن گفتگوهای بعد از خوردن ذهن چاقم رو خاموش کردم .

      بهشم گفتم این غذاها رو تو خوشمزه می کنی  و منو وادار به بیشتر خوردن می کنی .

      من نسبت به قبل عملکردم تغییر کرده .

      خیلی از فرمولهای خوردن رو حذف کردم .

      بله ذهن چاقم اوایل رنج میکشید چون میخواستم از منطقه امن خارجش کنم . 

      اما الان باهام همراه شده .

      وسوسه خیلی کمتر از قبل شده . چون میدونه من نخوردن رو انتخاب می کنم . 

      شاید حرفای من برای شما خیلی تیز باشه و حس مادرانه تون دلتون برای من بسوزه و فکر کنید دارم به خودم ظلم می کنم . 

      اما اینطور نیست این باور غلط مادرانه است .

      لطفا حس منفی از حرفام نگیرید من الان دارم از نخوردن لقمه های اضافه لذت میبرم .

      خیالتون راحت باشه گرسنم باشه میخورم یه وعده در روزم کم نیست . بعضی ها هستند حتی شاید دو سه روز یکبار غذا بخورن و اصلا هم بهشون فشار نمیاد . 

      اینا همه عادته . انتخاب خود افراده . تحمیلی نیست . 

      من فرمولهای خوردن هم ساختم . قبلا ساختم . از نظر من همه غذاها متناسب  کننده هستند چون باعث افزایش کار کرد بدن میشن . 

      چون بدن بیشتر کار می کنه تا بتونه اون غذا رو هضم کنه . ولی خب باز تعادل حفظه گ بیشتر بخوری بیشتر گوارشمون  کار می کنه کمتر بخوری کمتر گوارش کار می کنه . 

      در عین حال با تمام این وضعیت خوردن و نخوردن هیچ ربطی به چاقی و لاغری نداره و در اصل بحث ما از هر دو جهت غلطه . 

      چون چاقی فقط تصوره  . تصور چاقی به غذاها دادیم . همه اینا کلا باید حذف بشه .

      اصلا چاقی وجود خارجی نداره . 

      ما به عناوین مختلف خلقش کردیم . 

      سالها پرورشش دادیم .

      بله من ذهنم چاقه شما هم ذهنت چاقه . هممون فرمولای چاقی داریم ولی داریم در کنار هم کار می کنیم تا با وجود همین فرمولای چاق ازش کمتر استفاده کنیم تا بدنمون در وضعیت نرمال باشه . 

      حالا دیگه درصد استفاده نکردن هرکسی فرق داره . 

      و به نظر من بازم انتخاب انسانهاست که علاقه دارن خودشون رو به چی عادت بدن . نباید کسی رو قضاوت کرد و برچسب زد . 

      به نظرم بهتره هر کسی سرش به کار خودش باشه تا خودش بتونه بهترین نتیجه رو بگیره . 

      جالبه من چه زمانی که داشتم الگوهای خوردن برای ذهنم میساختم بعضیها اومدن قضاوت کردن و چه حالا که فرمولای نخوردن ساختم .

      واقعا چرا ما آدما به خودمون اجازه میدیم همدیگه رو قضاوت کنیم ؟ 😁😁😁

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1403/05/22 22:17
      مدت عضویت: 604 روز
      امتیاز کاربر: 12095 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 117 کلمه

      سلام و درود 

      نه اتفاقا بر عکس . نخوردن رو لذتبخش کردم . 

      من خوردن رو فقط در مواقع گرسنگی قرار دادم .

      خوردن به هر دلیلی جز گرسنگی جسمی که آن هم نشانه اش فقط  قار و قور  معده هست رو سعی کردم کنار بزارم و نخوردن در مواقع غیر از گرسنگی   رو برای خودم لذتبخش کردم .

      از نخوردنش لذت بردم . البته مدتی طول کشید تا این الگوها رو در خودم تثبیت کردم . 

      چون قبلش وابستگی شدیدی به خوردن داشتم و اصلا دلم نمیخواست خوردن ها به دلایل  مختلف رو  کنار بزارم .

      ولی به مرور زمان خودم رو متقاعد کردم که خوردن غذا فقط موقع گرسنگی لذت داره . وقتی گرسنگی برطرف میشه خوردن رنج میشه . 

       . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم