اطلاع از دلیل چاق شدن مهمترین اقدام برای رهایی از چاقی و لاغر شدن است.
حتما با من هم عقیده هستید که برای برطرف کردن هر مشکلی ابتدا باید دلیل آن مشکل را پیدا کنیم.
اهمیت اطلاع از دلیل چاق شدن
وقتی دلیل بروز مشکل را بدانیم اقدام کردن برای برطرف کردن آن بسیار ساده تر از زمانی است که دلیل مشکل را ندانیم و بخواهیم از طریق آزمون و خطا برای رفع مشکل اقدام کنیم.
این اصل درباره چاقی نیز صادق است.
هر فردی که اضافه وزن دارد در مدت چاقی خود بارها برای لاغری اقدام کرده است و از روش های مختلف لاغری برای رهایی از چاقی استفاده کرده است اما نتیجه مطلوب و دائمی کسب نکرده است چون تا وقتی دلیل چاق شدن خود را ندانید مسیری که برای لاغر شدن انتخاب می کنید قطعا اشتباه خواهد بود.
روش های ارائه شده برای لاغری بدون توجه به دلیل چاق شدن، از طریق تغییر دادن عوامل بیرونی مثل تغییر در میزان غذای مصرفی، افزایش فعالیت بدنی و بالابردن سوخت و ساز بدن، تغییر در نحوه جویدن غذا و دیگر تغییراتی که هر کدام حکم آزمون و خطا کردن برای برطرف کردن چاقی است.
دلیل ناکارآمد بودن روش های لاغری
علت ناکارآمد بودم روش های لاغری اطلاع نداشن آنها ار دلیل چاق شدن فرد است.
همچنین ممکن است دلیل چاق شدن فرد را نوعی بیماری مانند پرکاری یا کم کاری تیروئید، مصرف داری خاص یا هر عامل دیگری معرفی کند اما از آنجایی که در نهایت راهکارهای اراه شده توسط آنان منجر به کسب نتیجه دائمی نمیشود.
با اطمینان میتوان گفت آنها در تشخص دلیل چاق شدن موفق نبودهاند و به همین علت روشی که ارائه دادهاند تاثیری بر رفع مشکل اصلی چاقی نداشته است.
مهمترین دلیل چاق شدن چیست؟
مهمترین دلیل چاق شدن هر فردی که اضافه وزن دارد باور کردن چاقی است.
به جملات زیر توجه کنید، کدام جمله را درباره خود صحیح می دانید؟
- چاقی در خانواده من ارثی است و به همین دلیل من چاق هستم.
- چاقی من بخاطر کم تجرکی است.
- من پرخوری عصبی دارم به همین دلیل چاق هستم.
- سوخت و ساز بدن من پایین است و به همین علت چاق هستم.
- من بخاطر بارداری چاق شدم.
- کار من استرس زیادی به من وارد می کند و به همین دلیل چاق شدم.
ده ها جمله مشابه این جملات می توان نوشت که هر فردی چاقی آنها را دلیل چاق شدن خود می داند.
اگر حتی یک جمله از عبارت های بالا در مورد شما صدق می کند شما باور کرده اید که طبیعی است چاق شوید و چاق بمانید.
همین باور به تنهایی قادر است برای همیشه شما را در حالت چاق نگه دارد و تمام تلاش شما برای لاغر شدن از هر روش را خنثی کند.
وقتی شما به هر دلیل باور کنید که طبیعی است چاق شوید انتظار چاق شدن در شما شکل میگیرد.
از تکرار انتظار چاق شدن تصاویر چاقی از خودتان در ذهنتان شکل میگیرد که نشانه ایجاد این تصاویر احساس ترس از چاق شدن یا چاق تر شدن است.
تصاویر چاقی در صورت ثابت ماندن باعث ایجاد فرمول های چاق کننده در مغز می شود و فرمول های چاق کننده به فرمان های مغزی برای تغییر واکنش های فرد در مواجه شدن با مواد غذایی تبدیل می شود.
همچنین این فرمول ها به فرمانهای مغزی برای ذخیره چربی و افزایش سایز و وزن فرد تبدیل می شود. و از آنجایی که جسم ما تحت فرمانروانی مغز است به سادگی تغییر وضعیت داده و از حالت متناسب به حالت چاق تغییر وضعیت می دهد.
تاثیر باور کردن چاقی
موضوع بسیار مهمی که در جلسه امروز مطرح شده، باور کردن چاقی است
باور کردن چاقی، مهم ترین دلیل چاق شدن افراد است،
به اندازه ای که شما باورکرده کرده باشید فرد چاقی هستید شما در معرض چاقی بیشتر قرار میگیرید.
استفاده از روش های مختلف برای لاغر شدن و نتیجه مطلوب کسب نکردن سبب می شود که باور شما نسبت به چاق بودن و گرفتار چاقی ماندن پر رنگ تر شود و همین موضوع کافی است تا وزن شما به مرور بیشتر شود.
بنابراین اگر می خواهید لاغر شوید و از آن مهمتر برای همیشه لاغر بمانید باید از طریق کنترل ذهن و یادگیری لاغری با ذهن اقدام کنید تا از طریق شناسایی دلیل چاق شدن و اصلاح آنها به شکل عالی در مسیر تناسب اندام قرار بگیرید و نحوه اصلاح این باور تاثیرگذار و مخرب را بیاموزید.
با استفاده از محتوای این قسمت شما به این اطمینان خواهید رسید که دلیل چاقی شما ناشی از فرمولهای ذهنی شماست و درک این مساله به شما ثابت خواهد کرد که قدرت ذهن در اضافه وزن تا چه میزان اهمیت دارد و از طرفی به این باور می رسید که می شود از قدرت ذهن برای لاغر شدن هم استفاده کرد.
توانایی قدرت ذهن
ذهن خود را مانند یک وسیله کارآمد در نظر بگیرید که می توانید با آن هر کاری انجام دهید.
تا به امروز از ذهن خود برای چاق شدن استفاده کرده اید اما می توانید از ذهن خود برای لاغر شدن نیز استفاده کنید.
آگاهی از این موضوع که شما به چه شکلی چاق شدن را یاد گرفته اید و همواره برای چاق تر شدن تلاش کرده اید به شما کمک می کند تا به این اطمینان دست پیدا کنید که شما می توانید لاغر شوید و دلیل چاق شدن شما ارث و سوخت و ساز و … نیست.
چرا که وقتی ما توانسته ایم چاق شدن را یاد بگیریم و در طی چند سال به این میزان اضافه وزن پیدا کنیم، پس می توانیم لاغر شدن را یاد گرفته و با استمرار در عمل به یادگیری خود به تناسب اندام رویایی خود دست پیدا کنیم.
توجه کردن به تفاوت عملکرد ذهن افراد متناسب و افراد چاق به ما این آگاهی را می دهد که می شود با تغییر محتوای ذهنی خود مانند یک فرد متناسب رفتار کنیم و در شرایط جسمی متناسب قرار بگیریم.
امیدوارم که از فایل آموزشی امروز با دقت استفاده کنید و با آگاهی از دلیل چاق شدن خود، باور شما برای لاغر شدن بیشتر شود و در مسیر لاغری با ذهن ادامه دهید.
✍️ تمرین آموزشی 📖
با بررسی کردن دلیل چاق شدن و تشخیص جایگاه خود در دنیای چاق ها سبب می شود که راهکارهای موثر مختص خودمان را برای لاغر شدن به کار بگیریم و نتیجه این فرایند فوق العاده خواهد بود.
مرحله اول:
ابتدا لازم است بدانید شما در کدوم گروه از افراد چاق هستید:
۱. افراد چاق نا آگاه
این دسته از گروه چاق ها شامل افرادی می شود که از کودکی روند چاق شدن آنها شروع شده است و در تمام تمام تصاویر ذهنی و خاطراتی که از خودشان به خاطر دارند چاق هستند.
این گروه فرمول های ذهنی لاغر را در وجود خود دارند اما به دلیل اینکه هرگز از این فرمول های ذهنی استفاده نکرده اند بنابراین خاطره یا عملکردی از خودشان بعنوان فرد لاغر ندارند.
۲. افراد چاق آگاه
این دسته از گروه چاق ها شامل افرادی می شود که در سال های اول زندگی در شرایط جسمی متناسب بوده اند. هم از نظر ذهنی و هم از نظر رفتاری خاطرات و عملکرد های مختلفی از دوران لاغری به یاد دارند.
این افراد در برهه ای از زندگی به دلایل مختلف تمایل به چاق شدن پیدا می کنند. آنها تصور می کنند که وضعیت جسمی آنها بعنوان فردی که لاغر است باعث بروز مشکلات زیادی در زندگی شان شده است و دوست دارند چاق شوند.
۳. افراد منتظر
این دسته از گروه چاق ها شامل افرادی است که در مقطعی از زندگی به دلایل مختلف انتظار چاقی در آنها ایجاد می شود.
این گروه از افراد چاق تا روز قبل از آن اتفاق یا رخ داد هیچگونه فرمول چاقی در ذهنشان نیست اما به یک باره به دلیل شنیدن یا باور کردن صحبت های دیگران مانند پزشک، رسانه یا فردی که از نظر شخص چاق معتبر باشد دچار انتظار چاقی می شود.
انتظار چاقی به مرور باعث ایجاد تصاویر ذهنی چاق و شکل گیری فرمول های چاقی و تغییر رفتار فرد و چاقی می شود.
بنابراین لازم است ابتدا طریق چاق شدن خودتان را بر اساس دسته بندی انجام شده مشخص کنید و درباره طریق چاق شدن خود شرح دهید.
برای درک بهتر علت چاقی سعی کنید افرادی را پیدا کنید که در دسته دیگر افراد چاق قرار می گیرند و شرایط فعلی خود را با او مقایسه کنید. هدف از انجام این تمرین رسیدن به این اطمینان است که اگر حتی طریق چاق شدن افراد با یکدیگر متفاوت باشد نتیجه نهایی از نظر شکل گیری فرمول های ذهنی و واکنش های رفتاری کاملا با هم شبیه است.
بنابراین تنها طریق لاغر شدن برای همه دسته بندی افراد چاق مسیر لاغری با ذهن است تا از این طریق ابتدا فرمول های چاق ذهنی خود را شناساسی و سپس با جایگزین کردن فرمول های لاغر کننده مناسب تصاویر چاق ذهن خود را به تصاویر ذهنی متناسب تبدیل کرده و سپس به شکل خودبخود لاغر شوند و تا ابد لاغر بمانند.
مرحله دوم:
نگرش و درک خود از سیر بودن را بنویسید.
آیا شما بعد از وعده های غذایی سیر می شوید یا حالت خفگی پیدا می کنید؟
به نظر شما نشانه های سیر بودن چیست؟
همچنین نشانه های خفگی و پرخوری را شرح دهید؟
اکنون مشخص کنید شما در چه وضعیتی هستید؟ آیا همیشه سیر می شوید یا به حالت خفگی می رسید؟
- شرح حالت خود درباره سیر بودن یا احساس خفگی داشتن را بنویسید.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
توصیه اکید: بعد از دیدن فایل آموزشی قسمت پنجم، ویدیوی توضیحات تکمیلی این بخش را استفاده کنید
امتیاز 3.93 از 193 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدا
قدم پنجم – مرحله ی اول ( چاق ناآگاه )
من از اول عنوان چاقیم را میدانستم و درک میکردم . من از کودکی چاق بودم . چون این تصویر به من داده شده بود ، به خاطر ترس مادرم از چاق شدن من و محدود بودن من در خوردن مواد غذایی و رفتار متفاوتی که در برخورد با من میشد ، این باور را در من به وجود آورد که من چاق هستم . رفته رفته که بزرگتر شدم ، این چاقی هم با من بزرگ شد .
یادم میاد که مادر بزرگم برای تشویق نوه هاش ، میگفت هرکسی غذایش را تا ته بخورد ، فرشته برای او جایزه می آورد و همیشه برای من جای سوال بود ، چرا فرشته برای من هم جایزه می آورد ؟ من که چاق هستم . و این دو تضاد رو درک نمیکرد م .چون چاقی = دوست داشته نشدن بود و اتقافا عیب بود ونباید برای من هم جایزه می آورد و این رفتار متفاوت از رفتار مادرم بود .بماند که در کودکی من مادرم را تاحد خدا بزرگ میدانستم و راضی کردن او ، سختترین کار دنیا بود . چون هرکاری میکردم ، همیشه علتی بود که دعوا شوم ، حتی اگر خواسته ی او و خوشحال شدن او بود ، بازهم مشکلی بود که دعوا شوم . یادش بخیر ، در مورد فرشته ها چقدر زود باور میکردیم و چه حس خوشایندی بود که فرشته ها یواشکی در اپن آشپزخانه ی مادربزرگمون برای ما جایزه میگذارند .
من تنها نوه ی چاق بودم و چاقی را پذیرفته بودم و بخشی از من بود . برادرم برعکس من لاغر بود . یک تفاوتی هم که باهم داشتیم ، او همه چیز را نمیخورد و انتخاباتش از خوردن محدودتر از من بودولی من همه چیز دوست داشتم . من زیاد خوردنم را عامل اصلی چاقی میدانستم ، چون جمله ی اینقدر نخور را میشنیدم . من مثل دخترهای همسن و سالم لباس نمیپوشیدم ، چون چاق بودم و به من نمی آمد و همیشه ته دلم از این بابت حس بدی داشتم و باعث شد حس دوست داشتنی بودن نگیرم و نمیدونستم چرا این عیب در من است ولی مهری بود در جواب حس بی مهری هایی که از سمت خانواده میگرفتم . گرچه اونها ذهن مشغولی زیادی داشتند وچون من اولین نوه و اولین بچه بودم ، رفتارها بامن متفاوتتر بوده و بزرگتر که میشدم ، میفهمیدن ، این رفتار اشتباه بوده ، پس برای بچه ی دوم نمیکنیم . من این تفاوت ها رو میدیدم ولی خب زمانی نبود که بتوانم درک کنم . چاقی در من متولد شد چون باور داشتم که چاقی در من طبیعیه و مهری میشد برای دلیل اینکه چرا با من بدرفتاری میشه یا چرا هیچوقت کافی نیستم یا چرا اینقدر انتقاد میشم . چاقی برای من بار احساسی منفی داره . چون بخشی از اون سپر فقدانم بود . وسیله ای بود برای تایید این بی احترامی ها و پذیرش از سمت خودم . پس من دلیل کافی برای کاهش وزن داشتم . من عامل اصلیم را زیاد خوردن میدیدم و جلوی شیر آب را گرفتم تا متناسب شوم و خیلی از اون احساس هایی که بوی فقدان می آمد ، انگار از من خارج میشد و من احساس بهتری از خودم داشتم . بماند که همان احساس بی ارزشی به قوت خودش در درونم مانده بود و من بعد از برطرف کردن هر مشکلی تازه میفهمیدم که همچنان خیلی از رفتار و عملکردهای مرا در دستش گرفته و تازه فهمیدم هریخشی از زندگیم را در بیرون بهبود میدم ، این بخش همچنان با من در حال زندگی کردن است . چون من هم دکتر شدم و هم لاغر، ولی همچنان اون احساس ناکافی بودن ، درمن بود . بماند که همین حس یا همین آزمون و خطا ، چون مثل اکثر مردم فکر میکردم و شروع به فتح قله های اورست میشدم ، هیچوقت بخشهای درونی مرا پر نکرد . درسته ، خیلی از مهارتهام و خیلی از بخشهای وجودم با حرکت درمسیر ،انگار از ته اعماق به سطح امده و چون روشن میشد ، تاریکی محو و شروع به رشد کردن میکرد ، ولی ریشه همچنان مثل یک درخته 100 ساله که از خودش دوره به قوت خودش باقیه . یکی از اون برگهای فقدان این درخت ، چاقی من بود . من لاغر شدم و داستان من اینجا ختم نشد . فهمیدم که دوباره چاق میشوم وچون لذت لاغری را حس کردم ، دوباره برگشتن به اون محدودیت برای من زجر آور بود و کشمکش های ذهنم شروع شد ! من زندگی و اسودگی خیال نداشتم و اون زمان ، کم بودن اراده م را علت اصلی میدانستم ولی من کم اراده نبودم ، فقط از جنگیدن خسته میشدم . چون به هرحال راهی پیدا میکرد برای افزایش وزن که بعضی وقتها خودم هم نمی فهمیدم واینجا بود که اعتمادم در نگه داشتن وزنم کم و کمتر میشد . هرروشی را رفتم ، وزن من باز برمیگشت . این کشمکش برای من خیلی سخته و تحت هیچ عنوانی دلم نمیخواد کوله باری از چربی را در اطراف بدنم با خودم بگردم و دوباره لباس های محدود و سن و سال و حال و هوای الان من هم مثل دوران کودکی بویی از احساس بد بدهد . چون چه بخواهم یا نخواهم زمان در گذره و همانطور که گذشته هرگز درست نمیشه ، زیستن در زمان حال که بوی گذشته را میدهد برای من دردناک تر است . واسه همین جلوی شیر آب را بارها و بارها گرفته ام . پس دلیل کافی برای لاغریم دارم . ولی آره ! من چاقی خودم را طبیعی میدانستم و زندگی کردن در آن وضعیت برای همیشه را بعد از سن 17 سالگی ، هرگز نپذیرفتم وهمچنان درحال کشمکش هستم و بارها وزنم در نقطه ی حس خوب من کم شده و بعد از حل نتیجه آن، تا ذهنم از کنترل خوردن فاصله میگرفت ، اضافه وزن دوباره به من سلام میکرد .
شاید من چاقم ، من زیاد می خورم و من کنترلی درخوردنم ندارم ، برای من باور عمیق باشد ولی من زمانی هم که لاغر بودم ، به خاطر تجربه هام اماده ی برگشت دوباره ش را داشتم ، چون ذهنم با من درحال جنگ بود و او برنده میشد وهمیشه میگفتم چرا ذهن و بدنم با من دشمن هستند ؟! و خب افراد زیادی هم بودند که مثل من در جنگ با کاهش وزن بودند و بعضی ها موفق شدند اون کاهش وزن را نگه دارند ولی من متاسفانه همه ش برمیگشتم . شاید اونها هم برمیگشتند ، ذره بین تو زندگیشون نبودم که ! شاید هم اونها هم مثل من خوددرگیری داشتند و من نمیدانستم .
قدم پنجم – مرحله ی دوم ( احساس سیری و خفگی )
دقیقا ! چون الان هم تجربه ش را دارم . زیاد هوس میکنه . زیاد دوست داره بخوره وزمانی دست از غذا میکشه که احساس کنه سنگینه یا خیلی از معده بالا اومده و وقتی اون حالت رفع شد ، سیگنال خوردن داده میشه . پس من خیلی شاهکار کردم که نذاشتم این فرمولها من رو تبدیل به بشکه کنند. الان به نقطه ای از تسلیم رسیدم . با خودم که صحبت میکنم ، میگم نگار ، هرکاری کردم برای تجربه ی حال بهترت بود ولی وقتی نزاع زیاد بشه ، به هرحال یه قسمت وجود آدم تسلیم میشه و واقعا به دنبال راه حلی هستم ، نه به دنبال راه اسون یا سختش ، بلکه راهی که این کشمکش ذهنی را تا آخر عمر ازبین ببره . چون من هیچوقت چاقی را بخشی از خودم نمیپذیرم و زندگی در جسم چاق برای من سختتر از کشمکش های ذهنی است . پس به خودم امیدواری میدم و باتوجه به تمرین قدم قبلی و بیشتر شدن آگاهی الانم درمورد فاصله ی نقطه ی خفگیم تا سیریم ، میخوام زمانی که حس کردم سیرم ، سعی میکنم کلمه ی میل ندارم را بگم و عمل کنم . میدونم قطعا مقاومت میکنه و تا الان هم کرده ،چه بسا با تجربه ی آن بیشتر مفهوم این ریشه و علت چاقی آن را درک کنم . شاید فرمولهای زمان نوزادیم رو به یاد بیارم ، به هرحال باور دارم که همه ی ما از پیدایش متناسب بودیم . امیدوارم که این فرمول ها و این اختلال که کشمکش با خودم را بالا میبره برای همیشه تموم شه . من دنبال آرامش و صلح با خودمم ، به خاطر همین هم هست سعی کردم بشناسمش ، چون خیلی از کارهاش برای من نامفهوم بود . چون من هرکاری را برای رشد و پیشرفتش میکردم. چه بسا از روش درست نبوده.امیدوارم اینبار با زبان خودش بتونم این مشکل را ریشه ای حل کنم .
شرح حال من : کاملا فاصله ی از نقطه ی خفگی تا سیریه و من به خودم ایمان دارم که من پتانسیل زیادی درخوردن زیاد دارم و زمانی دست از خوردن میکشم که حالت تهوع راحس کنم یا غذا از معده م بالاتر میرود و یکم که بگذرد بازهم میگوید بخور ! بخور! نمیدانم چون به خوردنم توجه میکنم ، میبینیمش یا بوده و من با رژیم صدای این انرژی را خفه میکردم . الان که در محدودیت نیستم ، صدایش را میشنوم . به شدت سیر است ولی دوست دارد بخورد ، هرچی که باشد . مثل چایی ، قهوه اون هم در حالت خفگی ! پس باوری درمن فعال است یا به رسم قدیم اونقدر عادت کرده که غیر ازاین عمل کند برایش به نظر غیرطبیعی می آید . باز هم خداروشکر که یک تفاوت دیگرم را هم با افراد متناسب فهمیدم . من سیر بودن را تجربه کرده ام ، یک تکنیکی به نام خوردن درزمان حال بود و در حد دوقاشق هم درواقع سیر بودم ولی لذت خوردن برای من شیرین تر بود . من گرسنگی هم تجربه کردم ؛ مثلا فستینگ که اولین لقمه ای که بعد از fast در دهنم میذارم اینقدر درمن لذت بخش و تاثیر گذار هست که در زمان خوردن آن چیز در حالت سیری ، اون حس را به من نمیدهد ، فقط احساس سنگینی میکنم و شاید کمی هم خواب آلودم میکند. یادم میآید زمانی که کنکور داشتم ، خودم میفهمیدم که زمانی که شکمم پر نیست حس و حال و انرژی بهتری دارم . یک رژیمی آخرها قبل از اینکه اینجا بیایم گرفتم که اینبار گرسنگی را تجربه نمیکردم ، ولی سرعت کاهش وزنم به شدت پایین تر بود و در سه هقته 1 کیلو یا 1 کیلو و200 گرم کم میشدم . بعد یه هفته اینقدر حال بدنم خوب شده بود که خودم حس میکردم ، در بدنم تغییراتی کرده ، من سیری را تجربه میکردم . من سنگینی را تجربه نمیکردم ، یا خواب آلودگی یا احساس سنگینی در من رفع شده بود و در مسیر به تعادل رسیده بودم ولی خب زندگی در دنیای بیرون ، من باید از غذاهایی پیروی میکردم که متفاوت از غذای خانوادم یا بیرون بود و مرا در محدودیت میگذاشت ولی برای اولین بار حال بدنم نسبت به رژیم هایی که گرفته بودم بهتر بود. شاید هم اینها را باید تجربه میکردم که اصول صحیج خوردن را در زندگی روزمره که همه هر مواد غذایی که ارزش غذایی چندانی نداره را به بدن خود تزریق میکنند را حس و تجربه کنم . من کاری به اختلال پرخوری ندارم ، اون بحثش جداست ولی به نظر من ، خوردن مواد غذایی کم ارزش مثل کشیدن همون سیگاره چون در دراز مدت اثراتش رو میبینیم و حتی بهش عادت میکنیم . ولی کسی مثل من که اختلال پرخوری دارد ، باخوردن همان غذاهای سالم هم چون اختلال پرخوری دارد ، چه بسا به نتیجه ی ثابتم که چاقیست برسد . چون خیلی از گیاه خوارهایی که دیدم و زیاد کاهو و سبزیجات میخوردن ، اکثرا چاق بودن ! یا شانسی اون افراد گیاه خواری که من باهاشون آشنا بودم ، چاق بودند. پس دستور غذایی سالم هم که پر فیبر و اصولی تر از غذاهای امروزی هست هم ، انهارا متناسب نکرده بود .