0

چرا به آرزوهام نمی رسم

چرا به آرزوهام نمی رسم
اندازه متن

در زندگی آرزوهای زیادی داشتم که هرچه تلاش می کردم نشانه یا امیدی برای تحقق آنها مشاهده نمی کردم در حالی که انسان های زیادی را می دیدم که سالهاست صاحب آرزوهای من هستند.

اینکه چرا به آرزوهام نمی رسم خیلی ذهن مرا مشغول کرده بود.

آرزوهای من چیست

در دوران نوجوانی تصور می کردم آرزو کردن همان دعاهایی هستند که برای سلامتی پدر و مادرم در روضه و مراسمات از خداوند طلب می کنم یا اینکه از خدا می خواستم مرا به بهشت ببرد و از این خواسته هایی که همه از سر ترس و وحشت از خدا و زندگی بود.

وقتی بزرگتر شدم و با مشکل چاقی مواجه شدم تقریبا مهمترین آرزو و دعای من لاغر شدن بود. دعایی که نه تنها مستجاب نمی شد بلکه هر سال چاق تر هم می شدم.

رفتن سر کار دولتی، ازدواج کردن، پول دار شدن، برنده شدن در قرعه کشی و …. انواع آرزوهای من در دوران بزرگسالی بود.

هرچه بزرگتر می شدم آروزهای جدیدی به لیست آرزوهای قبلی من اضافه می شد در حالی که بسیاری از آرزوهای قبلی برآورده نشده بودند.

البته این نگرش در ذهن من بود که آرزوها قرار نیست برآورده شوند و فقط آرزو هستند و این نگرش به خاطر شنیده های من از اطرافیان بود. هزاران بار شنیده بودم که آرزو بر جوانان عیب نیست و تصور می کردم که این ضرب المثل به این معنی است که وقتی جوان هستی از سر نادانی و کم تجربه بودن آرزو می کنی و نمی دانی که آرزوها برآورده نخواهند شد.

سال های زیادی از عمرم با این نگرش سپری شد و باور کرده بودم که قرار نیست خواسته های من برآورده شوند و آرزوها فقط در حد حرف و رویاهای دست نیافتنی باقی می مانند.

به لطف خدا در سن سی و چهار سالگی با موضوع قانون جذب و فیلم معروف راز آشنا شدم و برای اولین بار در زندگیم با این موضوع مواجه شدم که آرزوهای ما به واقعیت تبدیل می شوند.

گرچه آن زمان شنیدن این صحبت ها برای من عجیب و دور از واقعیت بود اما به امید اینکه شاید آرزوی لاغر شدن من برآورده شود تصمیم گرفتم این صحبت ها را باور کرده و به آنها اهمیت دهم.

موانع رسیدن به آرزوها

چرا به آرزوهام نمی رسم

بعد از اینکه تصمیم گرفتم گفته های فیلم راز و کتاب های متنوعی که در حوزه موفقیت می خواندم را باور کنم این موضوع که اگر رسیدن به آرزوها امکان پذیر است پس چرا من به آرزوهام نمی رسم.

کشف دلیل اینکه چرا خیلی از انسانها و همچنین من به آرزوهام نمی رسم برای من خیلی مهمتر از رسیدن به آرزوهای چندساله ام شده بود چرا که می دانستم اگر دلیل اینکه چرا من به آرزوم نمی رسم را پیدا کنم نه تنها به آرزوهای انباشته شده از سال ها قبل خود می رسم بلکه به هرآنچه در آینده آرزو کنم خواهم رسید.

سال ها روی این موضوع تحقیق کردم و تمرینات ذهنی متعدد انجام دادم و برخی دلایل برای اینکه چرا من به آرزوهام نمی رسم را پیدا کردم اما این دلایل جنبه شخصی داشت و نمی تونست بعنوان اصل و اساس نرسیدن به خواسته ها برای همه انسان ها مورد توجه قرار بگیرد.

هرچه بیشتر دلایل شخصی برای اینکه چرا من به آرزوهام نمی رسم را پیدا کردم اصل و اساس نرسیدن به آرزوها برای من واضح تر شد و آن وجود موانع ذهنی برای رسیدن به آرزوها بود.

موانع ذهنی

موانع ذهنی نرسیدن به آرزوها

در دنیای واقعی موانع به شکل فیزیکی وجود دارند. به عنوان مثال سد می تواند مانع عبور آب شود، شیشه مانع عبور هوا می شود اما نور را از خود عبور می دهد.

دیوار مانع عبور هوا، نور و جدا کننده محیط می باشد.

هر مانعی در دنیای مادی به شکل خاص خود باعث ایجاد تغییر در محیط پیرامون خود می شود اما موانع ذهنی در عین حالی که دیده نمی شوند اما به طریق مختلف مانع حرکت انسان و رسیدن به آرزوها می شوند.

موانع ذهنی بر خلاف موانع دنیای مادی شکل یکسان ندارند به این معنی که دیوار در همه جای دنیا به شکل دیوار و شرایط فیزیکی و تعریف مشابه دارد اما موانع ذهنی برای هر فرد تعریف و تاثیر خاص خودش را دارد.

برای درک بهتر این موضوع اگر امکان یا شرایط رسیدن به یک خواسته را از افراد مختلف سوال کنیم پاسخ های متفاوتی دریافت می کنید. به این شکل که هر فردی بنا به نگرش و دلایل منطقی که در ذهنش دارد درباره رسیدن یا نرسیدن به آن آرزو توضیح می دهد.

در مثال مشابه می توان به موضوع لاغر شدن اشاره کرد که اگر از افراد متناسب درباره لاغر شدن سوال کنید هیچ مانعی در ذهن خود برای متناسب بودن ندارند اما افراد چاق دلایل مختلف برای چاق بودن و لاغر نشدن دارند.

سال های زیادی از عمرم با چاقی گذشت و در تمام این سالها مهمترین آرزوی من لاغر شدن بود و علیرغم تلاش فراوان برای تحقق رویای لاغری هرگز لاغر نشدم و همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا من به آرزوم نمی رسم.

تفاوت نگرش افراد درباره رسیدن به یک خواسته یا نرسیدن به آن فقط به دلیل تفاوت در نگرش و آگاهی ذهن افراد درباره آن خواسته یا آرزوست.

بنابراین چه در مورد لاغر شدن و چه رسیدن به هر خواسته ای در زندگی باید به این نکته توجه کرد که چه آگاهی و نگرشی درباره رسیدن به آن خواسته در ذهن خود دارید و زمانی که به ان خواسته فکر می کنید به تحقق آن خواسته و احساس خوب مواجه شدن با آن فکر می کنید یا به موانع و چگونگی رسیدن به آن خواسته فکر می کنید.

افکاری که در لحظه فکر کردن به هر خواسته ای در ذهن شما مرور می شود نمایانگر موانع رسیدن به خواسته ها یا انتظار رسیدن به آن است. شناسایی افکاری که در ذهن خود مرور می کنید منشاء شکل گیری این سوال است که چرا به آرزوهام نمی رسم.

بنابراین اگر می خواهید برای ابهام ذهنی چرا به آرزوهام نمی رسم پاسخ مناسب پیدا کنید و هر خواسته ای که دارید را در زندگی خود محقق کنید، قدم اول و مهمترین قدم این است که: ابتدا محتوایی ذهن خود را بررسی کنید و ببینید که آیا آنچه در ذهن خود درباره رسیدن به آن خواسته مرور می کنید در جهت رسیدن و ایجاد انتظار برای تحقق آن خواسته است یا در جهت ایجاد موانع نامرعی اما به شدت تاثیر گذار در مسیر رسیدن به خواسته ها که در نهایت منجر به نرسیدن به خواسته ها می شود است.

چطور و چگونه

مهمترین مانع ذهنی

همانطور که گفته شد موانع ذهنی برای افراد مختلف متفاوت است و نمی توان لیستی از موانع ذهنی نرسیدن به آرزوها تعیین کرد که اگر آنها را برطرف کنیم به خواسته های خود می رسیم چون هر فرد با توجه به آنچه از گذشته در ذهن خود ذخیره کرده است درباره رسیدن یا نرسیدن به آرزوهای خود در ذهنم افکار متنوعی را مرور می کند که شناسایی این افکار فقط توسط خود فرد میسر و قابل انجام خواهد بود.

اما به دلیل شباهت محیط زندگی انسان ها و تشابه آگاهی های وارد شده به ذهن در جنبه های مختلف زندگی می توان برخی از موانع ذهنی مشترک در ذهن افراد را شناسایی کرد که اصلاح آنها تاثیر به سزایی در تغییر روند تحقق خواسته ها ایجاد خواهد کرد.

یکی از مهمترین موانع ذهنی مشترک در انسانها (مانع ذهنی چطور و چگونه) است.

همه افراد به محض مواجه شدن با خواسته ها در ذهن خود با اولین مانع در ذهن خود برخورد می کنند که آن فکر کردن به چطور و چگونگی تحقق خواسته هاست.

زمانی که شما به چطور و چگونه تحقق هر خواسته ای فکر کنید در حقیقت در حال بلندتر کردن مانع ذهنی چطور و چگونه هستید که مانند دیواری میان شما و خواسته تان قرار می گیرد و در این شرایط هرچقدر که برای تحقق خواسته های خود تلاش کنید همیشه این مانع بین شما و تحقق خواسته تان وجود خواهد داشت و مانع تحقق خواسته های شما می شود.

تفاوتی ندارد خواسته شما در زندگی چیست. آرزوی لاغر شدن داشته باشید یا آرزوی ثروتمند شدن هیچ تفاوتی ندارد مهم این است که چه افکار و نگرشی درباره رسیدن لاغری یا ثروتمند شدن دارید.

اگر همواره درباره چطور و چگونه لاغر شدن یا ثروتمند شدن فکر می کنید به جای تمرکز بر رسیدن و تقویت خلاقیت خود برای اجرای ایده های همسو با تحقق خواسته ها بر دلایل و عوامل ذهنی که به شما اثبات می کند لاغر یا ثروتمند نخواهید شد متمرکز شده اید.

رهایی از فکر کردن به چطور و چگونگه رسیدن به خواسته ها و آرزو ها مهمترین قدم برای تغییر روند تحقق رویاهایتان در زندگی می باشد.

راه حل رسیدن به خواسته ها

بهترین کاری که برای تغییر روند رسیدن به هر خواسته ای می توان انجام داد توقف فکر کردن به چطور و چگونه رسیدن به آن خواسته است.

در حالت عادی نمی توان به سادگی از شر این افکار خود را خلاص کرد چون ذهن را نمی توان خاموش کرد ولی می توان با انتخاب افکار مناسب همسو با تحقق خواسته ها به شکل موثر جلوی مرور شدن افکار مرتبط با چطور و چگونه رسیدن به خواسته ها را متوقف کرد.

داشتن برنامه منظم برای توجه کردن و دنبال کردن آگاهی های مناسب که به شما امید و انگیزه تحقق و رسیدن به آرزوهایتان را می دهد یکی از ساده ترین اقدامات برای تغییر روند تحقق آرزوهاست.

اگر رویای شما لاغر شدن است استفاده از محتوای آموزشی سایت تناسب فکری به شکل منظم و روزانه، انجام تمرینات و موضوعات مطرح شده در هر فایل آموزشی، خواندن دیدگاه های دیگران برای اینکه ذهن خود را در فضای تحقق آن خواسته قرار دهید از موثرترین اقدامات برای تغییر روند تحقق آرزوی لاغری می باشد.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.40 از 65 رای

https://tanasobefekri.net/?p=41278
برچسب ها:
30 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار عطا
      1402/07/19 14:17
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 423 کلمه

      سلام و درود ممنون بابت این فایل سرشار از آرامش 

      من به آرزوهام نمیرسیدم چون از نیروی درونی خودم به جای تایید کردن خودم برای سرزنش استفاده می کردم ‌ 

      از وقتی که وارد این مسیر شدم فهمیدم خودم صاحب دنیای خودم هستم و هیچ کس هیچ قدرتی بر من نداره 

      و این اجازه رو خودم به اونها داده بودم . 

      من الان به هر چیزی که میخواستم رسیدم و میتونم بگم دیگه آرزویی برام نمونده 

      چون خودم رو پیدا کردم که هر آرزویی کنم سریع خودم و ذهنم و جسمم رو باهاش همسو می کنم و انرژی روحم رو در خودم جاری می کنم 

      و در نتیجه خیلی راحت به اون آرزو میرسم .

      چون خودم میخوام . 

      چون خودم رو شناختم .

      چون قابلیتهای ذاتی خودم رو شناختم .

      چون خودم رو اسیر حرف دیگران نکردم .

      چون نیروی عشق رو در خودم پرورش دادم . 

      چون اعتماد به نفسم رو قوی کردم .

      چون عزت نفسمو بالا بردم .

      من خودم رو و ذهنم رو و جسمم رو به خدا اتصال دادم و با نیروی الهی وجودم هر آنچه خواستم رو برای خودم خلق کردم .

      بزرگترین مانع مسیر خودم بودم . نه هیچ عامل دیگه ای .چون هیچ کس جز خودم قدرتی بر من نداره . 

      من خودم مسئول تمام انتخابهام هستم و اگه هر جوری زندگی کردم همش انتخاب خودم بوده . 

      ولی امروز که حدودا ۹ ماه از  روز تولد دوباره من می گذره من به وزن ایده آلم  رسیدم . 

      و خیلی پر شور و نشاط به فعالیتهای اجتماعی و فردیم میپردازم . 

      من پر از عشق و شور جوانی هستم و خیلی راحت اونجور که انتخاب خودمه خواسته هام رو خلق می کنم . 

      خدارو شکر می کنم که منو هدایت کرد تا من در این راه خودم و قابلیتهام رو بشناسم . 

      ممنون از شما بابت مطالب خوبتون .

      مرتی به خاطر مشغولیتهای گوارای زندگی در حال سیر و سفر بودم و  فرصت نوشتن نداشتم . 

      اما خب به لطف خدا اردوهای تابستانی ما به خوبی تموم شد و من با انگیزه و اشتیاق بیشتری برگشتم .

      لاغر شدن خیلی راحته . من  بیشترین ویژگی که از افراد لاغر گرفتم و فهمیدم تنها راه موفقیت همینه این بود که دیدم اونا خودشون رو خیلی باور دارن و و کار خودشون رو می کنند و تحت تاثیر هیچ گسی قرار نمیگیرند . دقیقا این ویژگی باعث شد من راه زندگیم رو پیدا کنم . 

      و فهمیدم عطا  فقط کافیه اونجوری که دلت میخواد و انتخابته لاغر شدنتو انتخاب کنی تا برای همیشه لاغر بمونی . 

      من خدارو شکر لاغر شدم و حالا فقط تمرینم اینه که لاغر بمونم و مطمئنم تا زمانیکه خودم بخوام زندگی در لاغری رو ادامه میدم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/08/01 23:59
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 360 کلمه

      سلام و درود . شما نباید گرسنگی ذهن رو کنترل کنید . چون هنوز سیر نشدید ؛ چشم دلتون میدوه دنبال غذا . اگه سیر شده بودید دیگه حتی فکر غذا هم تو فکرتون نمیومد . 

      گرسنگی ذهنی رو خودمون ایحاد کردیم چطور با حس محدودیت و ترس  و سرزنش 

      تا ذهنتون رو سیر نکنید این حالت برطرف نمیشه . 

      ذهنتون رو سیر کنید . وقتی سیر بشید  بعدش خودتون واکنشهاتون رو  خواهید دید .

      وقتی در ذهنتون حس  محدودیت وجود داشته باشه ؛  در نتیجه اجازه سیر شدن به خودتون نمیدید .  برای همین چشمتون باز دنبال غذاست . همش ولع دارید .

      گرسنه اید . باور کنید سیر نکردید خودتون رو . فکر می کنید جسمتون سیر شده ولی نشده باور کنید اگه سیر شده باشه دیگه توی فکرتونم نمیاد . چون نمیتونید دیگه بخورید .

      باور کنید اسمش زیاده روی نیست . اسمش نقطه ی سیریه . 

      البته  به روش استاد نیستا . چون من از روش استاد برای پیدا کردن نقطه سیری استفاده نکردم .

      شاید استاد این روش رو تایید نکنند . 

      این چیزیه که من  برداشت کردم . 

      در حقیقت چیزی که شما تصور می کنید زیاده رویه ،  زیاده روی و پرخوری نیست .  نیاز بدنتونه که شما برطرفش نمی کنید هی بیشتر و بیشتر میشه تا شما بالاخره برید و برطرفش کنید . 

      وقتی  این نیازتون رو بپذیرید و همیشه سیرش کنید ؛  باور کنید اونقدر از درون پر میشید که خودتون شاهد خواهید بود واکنشتون چه خواهد بود .

      فکر غذا از ذهن میره . اصلا شاید باورتون نشه 

      خودتون خواهید دید . شاید اولهاش نشه . حتی شاید  بیشترم بشه چون میترسه موقتی باشه .  ولی شما که ادامه بدید ذهنتونم مثل جسمتون  به سیری میرسه . به آرامش میرسه . 

      البته ذهن به خود اون غذا نیاز نداره به حس اون غذا نیاز داره . 

      اگه در کل با احساسات مثبت زندگی کنید گرسنگی ذهنی کمتر پیش میاد . 

      تایید کردن خودتون در هر شرایطی فوق العاده عالی جواب میده  .

      اما در مورد غذای فیزیکی  هم که گفتم میتونید چند وقت امتحانش کنید ببینید چه تاثیری داره . 

      روی من که خوب جواب داد . ذهنم خیلی خوب از غذا سیر میشه . 

      فکر غذا دائم تو سرم دور نمیزنه . خیالم راحته به آرامش رسیدم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/30 20:42
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 629 کلمه

      سلام و درود 

      نکته بعدی  اینه که شما با عادتهای قبلی خودتون جنگ می کنید وقتی به خودتون میایین و احساس پرخوری کردید از همونجا شروع کنید . آگاهانه خوردن یا نخوردن رو از همونجا شروع کنید انرژی الهی دادن به خودتون رو از همونجا شروع کنید گذشته گذشته . اگه حالمون رو درگیر گذشته کنیم از حالمون هم نمیتونیم انرژی الهی استخراج کنیم . 

      پس هر وقت یهو به خودتون میایین ونزارید حس های منفی بهتون غالب بشن از همونجا دوباره بلند بشید مثل بچه ای که بارها زمین میخوره اما در اون زمین موندنه نمی مونه دوباره بلند میشه و به بازی و شادیش ادامه میده .

      جایی که شما یهو به خودتون میایین و میبینید خدا با غذاتون نبوده از همونجا شروع کنید حتی اگه خیلی خورده باشید توجه به هضم غذا کنید . از خدا قدر دانی کنید  تا احساس رضایته خودشو نشون بده . 

      فراموشی رو ببخشید .

      فعل خودتون رو با بخشش همراه کنید . 

      فراموشی از خدا رو با فراموشی شیطان جایگزین کنید .

      نه با عذاب وجدان .

      بخشش باعث میشه ما  ححس های شیطانی رو فراموش کنیم و دوباره به خدا برگردیم . خدا یعنی آرامش عشق لذت رضایت سپاسگزاری .

      در این لحظه فعل درست بخششه . 

      خودتون رو ببخشید و گناهتون رو فراموش کنید . 

      این فرمول رو جایگزین کنید . 

      دومین فرمول قضاوت نکردن رفتاره . در اون لحظه شما فکرتون جای دیگه بود و از غذا انرژی الهی نگرفت در حقیقت هنوز غذایی نخورده پس با انرژی الهی ذهنتون رو سیر کنید تا به آرامش برسید . 

      پس به جای قضاوت ناعادلانه رفتار به ذهنتون انرژی برسونید  تا از همون نقطه دوباره برگرده سمت مسیر . 

      احساس گناه رو فراموش کنید . سرزنش رو فراموش کنید . 

      به جای احساس گناه به خدا توجه کنید تا ذهنتون از خدا تغذیه بشه تا احساس گناهتون بره . 

      به جای سرزنش خودتون رو تایید کنید و بگید من هر کاری هم انجام بدم خدا  براون غلبه می کنه . 

      به هضم غذا توجه کنید . 

      به کار خدا توجه کنید . 

      دوباره بلند بشید و حرکت کنید . 

      با زمین خوردنه که راه رفتن رو یاد میگیرید . 

      پس بهش به چشم درس نگاه کنید و ازش درسشو بیرون بکشید .

      در همه ی تضادها برای ما آگاهی نهفته است . پس این فراموشی به نفع شما عمل می کنه و شما رو سرشار از آگاهی می کنه . 

      با بدنتون رفتارتون افکارتون احساستون همه در صلح باشید . دوسش داشته باشید ‌ شما لایق احساسات متعالی هستید حیفه با احساس گناه خودتون رو از خدا دور کنید چون اینکار باز دلتنگتون می کنه . زود به سمت خدا برگردید و وجودتون رو لبریز از خدا کنید . 

      در مورد توجه به حرف و سخن دیگران اینکه تا میتونید برای خودتون زندگی کنید . کنترل ورودی . با افرادی که انرژیتون رو منفی می کنند نشست و برخاست نکنید . هیچ اتفاقی نمیفته . غیر مستقیم ازشون جدا بشید . البته جهان خودش این کارو می کنه . 

      با افرادی هم که نمیشه کنترل ورودی کرد و نمیشه رابطه تون رو باهاشون قطع کنید از وجه خوبی بهشون نگاه کنید تا میتونید خوبیهاشون رو ببینید اخلاق خوبشون رو کارهای خوبشون رو . هی بدیهاشون رو مرور نکنید که ذهنتون منفی بشه . 

      باور کنید ما میتونیم این کارو کنیم و هر لحظه شادی رو برای خودمون خلق کنیم ‌ 

      و بازم میگم از زمین خوردن خجالت نکشید زمین خوردن بخشی از پروسه ی آموزشه که ما کلی از آموزشهامون در اون زمانها اتفاق میفته .

      فکر میکنم به تمام سوالهاتون پاسخ دادم . 

      اینا در حد خودم بود وگرنه که قطعا وجود بالای شما بیش از این لایق و سزاواره و قطعا ذهن شما با نیروی الهیتون اندیشه های ناب تری بهتون هدیه میده . چون خدای وجود شما بهتر شمارو میشناسه و میدونه چطور به آرامش برسوندتون ‌ 

      در هر حال فقط به عنوان برادر کوچکتر جسارت کردم و درس پس دادم خدمت شما اساتید محترم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/30 20:20
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 1,463 کلمه

      سلام مجدد ‌ 

      اما پاسخ به سوالی که در مورد خوردن بود و فرمودید چطور بر ترسم غلبه کردم و اینکه هنوز قدرت چاقی به غذا میدید .

       من  نگرشم رو در این بابت تغییر دادم و واقعیت رو با نگاه درونم دیدم  . ذخیره ی انرژی قسمت مختصری از پروسه ی خوردن غذاست نه پایانش .

      هدف ما از خوردن کسب انرژیه . 

      ما میخوریم که انرژی حیات داشته باشیم ‌

      میخوریم که زنده و سالم و پویا باشیم .

      میخوریم که بتونیم فکر کنیم حرف بزنیم و خلاصه چرخ جسم رو بچرخونیم . 

      پس هدفتون رو از خوردن تغییر بدیم . 

      شما شاید زمانی هدف خوردنتون این بود که بخورید تا چاق بشید و هدفتون از چاقی بزرگتر شدن بود تا قویتر بشید . 

      اما مسلما الان دیگه اون هدف رو ندارید .

      پس  اولین تغییر نگرش اینه که هدفمون از خوردن غذا رو تغییر  بدیم .

      من غذا میخورم تا در بدنم تبدیل به انرژی نور و عشق و امید و سلامتی و زندگی بشه . 

      به قول یگی از اساتید و دوستان عزیز در سایت تناسب فکری فرمودند ما مثل چرخ خیاطی هستیم درسته نیروی حیات ما از برق هست یعنی همون روح و جانمون اما اگه مثلا این چرخ خیاطی نخ خوب بهش وصل نکنیم یا سوزن خوب قطعا درست کار نخواهد کرد . غذا خوردنم دقیقا همینه قسمتی از پروسه زندگی ماست که در مجموع همه ی فعالیتهای اندامهای ما دست به دست هم میدن تا ما بتونیم لباس زیبایی رو خلق کنیم درست مثل چرخ خیاطی . 

      خب خوردن هم یکی از این  اجزای این روند هست . 

      پس به خود فعل خورد نگاه شریفی داشته باشید .

      با نگاه نفرت بهش نگاه نکنید بهش برچسب پرخوری نزنید . بهش نیروی عشق و سپاسگزاری و ارامش بدید تا خروجی اون هم از جنس همین انرژی ها باشه .

      غذا هیچ قدرتی بر ما نداره . او فقط نعمتی از نعمات خداونده . به فرمایش استاد رفتار خودمون رو با غذا تغییر بدیم . یعنی چه رفتاری ؟ یعنی محترم باشیم . با احترام بهش نگاه کنیم وقتی غذا میخوریم فکر کنیم مایده اسمانیست درست مثل حضرت مریم و حواریون عیسی ع که از مائده های آسمانی بهره میگرفتند . ما موقع خوردن در حضور خداوند هستیم . سفره حرمت داره . 

      بی حرمتش نکنیم قبلش دعای قبل از سفره بخونیم بعدش دعای بهد از سفره بخونیم که موقع خوردن شیطان همراهمون نشه . 

      بسم الله گفتن قبل از غذا دقیقا برای همینه ما در آستان خداوند غذا بخوریم و شیطان از ما موقع این فعل دور بشه و فرشته جایگزینش بشه . یعنی شیطان رو به فرشته تبدیل کنیم موقع فعل خوردن . 

      شیطان یعنی چی ؟ یعنی فرکانس پایین یعنی حسهای منفی مثل عجله . بی حرمتی به غذا . با حالتی وحشیانه خوردن . حس محدودیت و ولع . حس بدبینی نسبت به غذا . ترس و اندوه و حسرت غذا رو کشیدن . اینا یعنی ما موقع خوردن داریم انرژی شیطان وارد بدنمون می کنیم و نتیجه اش میشه عذاب وجدان و احساس گناه یعنی  شیطانی که از طریق خوردن وارد خودمون کردیم به این شکل در ما به ظهور میرسه و تا ساعتها مارو آزارمون میده و  مارو ترغیب می کنه تا دوباره با همین حس منفی غذا بخوریم .

      خب ما آگاهانه باید این حس ها رو تغییر بدیم .

      روزی ما مائده ی الهیست و از خداوند به ما رسیده . پس خدا رو همراهش کنیم . قبل از غذا  اول نام خدا رو بیاریم تا فرکانسمون بالا بره با حس آزادی و امنیت شروع کنیم  بگیم این غذا روزی تو شده تا تو اون رو تبدیل به زندگی و سلامتی کنی . پس با خدا همراهش کن تا در بدنت تبدیل به حس زیبای تناسب و شادی و سلامتی و … بشه . 

      بدون حس محدودیت بخوریم . حس محدودیت اینه که هر لقمه ای که داریم میخوریم رو زهر مار خودمون نکنیم . به هر لقمه عشق بدیم نوش جان کنیم . میلش کنیم . تناول کنیم . با آرامش و آزادی و رهایی تا احساس سیری کنیم . 

      در بین غذا قدردان خداوند باشیم که این غذای خوشمزه رو روزیمون کرد . بزرگترین قدردانی لذت بردن از نعمته . از غذایی که خداوند روزیمون کرده لذت ببریم و کیف کنیم و حسش کنیم . یتونیم حالا اگه کسی هم نیست چشمامون رو ببندیم و غذا رو با حس درونیمون نوش جان کنیم . 

      وقتی اینجوری بخوریم ذهن مشغول لذت بردن میشه و نیاز معنویش رو از غذا میگیره . کم کم احساس سیری بر ما حاکم میشه .خودتون حس می کنید . همون ذهنی که میگه بخور بخور سیر میشه .

      چرا ما وقتی با شیطان همراه می کنیم خوردنمون رو دائما حس ولع و پرخوری داریم چون ذهن رو سیر نکردیم . ذهن از خوردن حس خدا میخواد حس آرامش حس امنیت حس رهایی حس لذت حس سیر شدن حس شادی و … 

      باور کنید شما با این حس خوب غذا خوردنتون رو همراه کنید و  پروسه خوردن رو به یک امر مقدس تبدیل کنید خودتون خواهید دید همون ذهنی که میکوبه برای خوردن سیر میشه . 

      شما از غذا سیر میشید . شما دیگه گرسنه غذا نیستید . ذهن خاموش میشه چون از خدا پر شده . چون از انرژی پر شده . 

      بله خوردن یک فرایند بسیار مقدسه و ما این فرایند مقدس رو تبدیل کردیم به جهنم و حس های دوری از خداوند توقع داریم بدنمون انرژی بگیره ؟ 

      وقتی بدن به انرژی غذا نرسه اجازه عبور نمیده هس ذخیره می کنه برای روز مبادا تا بتونه خدا رو از این انرژی های حبس شده پیدا کنه . 

      بدن میره در فاز دخیره انرژی چون ما بهش انرژی الهی ندادیم . 

      ما غذا رو تبدیل به چاقی کردیم . 

      پس خودمونم میتونیم غذا رو تبدیل به تناسب کنیم با تغییر برخورد با مواد غذایی .

      وقتی غذا با نور الهی خورده بشه و بعدش هم سپاسگزاری بشه حالا اون غذا حاوی انرژی و فرکانس بالاست در شما تبدیل میشه به شادی به حس رضایت و سپاسگذاری . 

      یعنی هم خوردن و هم نخوردن در شما با انرژی الهی همراه میشه . 

      مدتی لازمه آگاهانه انجام بشه اما بعد به این شیوه عادت می کنیم . 

      ما مسئول چاق کردن و یا لاغر کردن خودمون هستیم . پس اینجوری خیلی راحت میتونیم انرژیهای تناسب اندام و سلامتی  رو در خودمون زنده کنیم . 

      غذایی که میخوریم در بدن ما تبدیل به تناسب اندام و سلامتی میشه . 

      نکته دیگه اینکه به حجم غذا توجهی نکنید به هضم غذا توجه کنید .

      ما بدن بسیار قوی داریم درست مثل چرخ گوشت . هر انچه واردش بشه چه یک لقمه چه هزار لقمه همه رو تجزیه می کنه همه رو چرخ می کنه .  دائما در حال تجزیه غذاهاست مقدار نیازش رو بر میداره و مقدار غیر نیاز رو دور میریزه ‌ 

      دستگاه گوارش بسیار دستگاه حیاتی در بدن ماست .

      بعد از صرف غذا از مری معده روده ها گردش خون و دستگاه چربی سوزی بدن تشکر کنیم که همه باهم غذا رو به انرژی تبدیل می کنند تا چرخ بدن بچرخه . 

      ذخیره چربی قبل از چربی سوزی هست . غذاها به ملکولهای کوچک تجزیه شده وارد سلولهای چربی میشن و در صف تبدیل انرژی قرار میگیرند . 

      سلولها برای چربی سوزی وارد دستگاه چربی سوزی میشن . سلولهای چربی محل چربی سوزی در بدن ماست نه محل ذخیره انرژی . ما وقتی با بدنمون در صلح باشیم او نیازی به ذخیره نداره و به راحتی هم ملکولها رو میسوزونه و به سه عنصر اب دی اکسید کربن و اکسیژن تبدیل میکنه . اکسیژن و نصف اب به مصرف اندامها میرسه و آب و دی اکسید کربن از خروجیها دفع میشن . دیدید وقتی یه کارخونه داره کار می کنه دود از بالا سرش خارج میشه  تنفس ما دقیقا نشانه ی کار کردن دستگاههای بدنه که از هزاران کارخونه تشکیل شده  و سوخت چربی از طریق دفع دی اکسید کربن به ما نشون میده چربی سوزی هر لحظه در حال انجامه . البته چون ما نیاز به انرزی داریم سوخت بدن از طریق دم نیز انجام میشه اکسیژن وارد میشه ودی اکشید کربن خارج میشه .

      دی اکسید کربن حاصل سوخت چربیها و مواد زائدیست که از طریق چربی سوزی و گردش خون دفع میشن . 

      میبینید وقتی به این پروسه فکر کنید آیا جایی برای اندیشیدن به چاقی می مونه .

      چاقی یعنی حدود بودن ذهن . وقتی با اندیشه ها ذهن رو آزاد کنیم ذهن به اساس خلقت پی میبره و بازم به این باور میرسه 

      هر عذایی بخورم در بدن من تبدیل به انرژی و تناسب اندام و سلامتی و سایر احساسات مثبت میشه و مواد زائد به راحتی از بدن من دفع میشن . 

      خب من این نگرش رو انتخای کردم و بهش توجه می کنم . چیزی که بهش دائما فکر کنیم تبدیل به عملکرد میشه . پس من مدارم میشه تفکر در تناسب اندام و عمل به تناسب اندام در نتیجه جسمم هم میشه متناسب . 

      حالا اگه این روند رو تکرار کنیم عادات ما به مرور تغییر می کنه . 

      جن گاهی همه ی این روند رو بارها مینوشتم تا در ذهنم ثبت بشه اینجوری ببینم ‌ 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/30 10:40
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 825 کلمه

      سلام مجدد در پاسخ به سوال دیگه که فرمودید چطور انقدر رابطتون با خدا خوب شد .

      از وقتی وارد این مسیر شدم و تغییر جهت دادم .

      تغییر مسیر ذهن از چاقی به لاغری .

      از نومیدی به امید .

      از نفرت به عشق 

      از خشم به مهربانی 

      از وقتی کنترل ورودی کردم  

      از وقتی کنترل ذهن رو یاد گرفتم 

      از وقتی به ذهن چاقم دیگه اهمیت ندادم و سکوتش دادم .

      از وقتی فقط در مورد خوبیها صحبت کردم .

      از وقتی تجربه هام رو تغییر دادم . 

      از وقتی به قدرت خودم پی بردم .

      همه اینا از ورودم به این سایت شروع شد . 

      نه از اول اینطور نبودم .  پارسال این موقع در اوج شکست و حال بد بودم . یکم شاید یاداوریش برام سخت باشه ولی وقتی از زاویه مثبت بهش نگاه کنم اگه اون یختی کشیدنا نبود من وارد این راه نمیشدم . 

      اگه سختی چاقی و درد چاقی نبود خب من هیچ وقت به  تغییر فکر نمی کردم . 

      اگه سختب رژیم و ورزش و عمل نبود خب هیچ وقت وارد راه معرفت لاغری نمیشدم .

      پس اونا برام نعمت بود .

      دردشون برام نعمت بود که من به اینجا هدایت بشم .

      اگه درد نمیکشیدم خب هیچ وقت سراغ اصلاح نمیرفتم مثل درد دندون . خداییش اگه درد دندون نباشه شما به دندانپزشکی میرید . نه اما وقتی درد میگیره شما اقدام می کنید . 

      اینجا هم همینه درد چاقی منو به این سایت هدایت کرد و برای همیشه قدردانش هستم  . 

      من هیچ وقت آگاهانه درد رو انتخاب نمی کنم چون با لذت آشنا شدم . 

      وقتی لذت و آرامش هست چرا غم رو انتخاب کنم .

      اما گاهی پیش میاد بعضی چیزها باز هم به خاطر فرکانسهای خودم بهم وارد میشه پس اولین کاری که می کنم اینه که بگم این اتفاق خیره پر از معرفته و اجازه نمیدم ذهنم تحلیل منفی کنه . تا جاییکه در توانم باشه تحلیل مثبت می کنم . 

      نگران بودن  در مورد آینده بچه ها  اینم کنترل ذهن میخواد . مالک اصلی بچه ها خداست . خدایی که داره اونا رو به تکامل میرسونه . بچه ها مال شما نیستن . شما فقط وسیله ی به دنیا اومدنشون بودید . تو رو خدا مادر بازی در نیارید این مادر بازی بچه ها رو خیلی اذیت می کنه . اونا خدا دارن . قطعا خدایی که شما رو هدایت کرده اونا رو هم هدایت می کنه . بارها این جملات رو به مامانم میگم میگم مامان من خدا دارم انقدر نگران من نباش بزار به حال خودم باشم . 

      انقدر خدای منو با نگرانیت از من جدا نکن بزار به خدام متصل باشم . توکل کن به همون خدایی که منو آفریده . 

      ایمانتون رو به خدا زیاد کنید . توکل در وجودتون کمرنگه که نگرانی خودشو نشون میده .

      اینا همه کنترل ذهن میخواد .

      البته الان مامان من خیلیییییی خوب شده . خودشم قسمتهای خدایی سایت رو گوش میده . 

      اون فایلهایی که در سایته و  مربوط به خداست رو بیشتر گوش بدید . خیلی آرومتون می کنه . 

      در مورد پیری هم باورهای غلط دارید . 

      اونارو هم اصلاح کنید . 

      چرا برای خودتون پیری مینویسید .

      چون دیگران برای خودشون پیری نوشتند شما هم مینویسید .

      دقیقا عدد سن و سال هم مثل عدد چاقیه . 

      الان مامان من فقط ۹ سال از زنعموم بزرگتره . 

      ولی نگاه که میکنی انگار زنعمو جای دخترشه . 

      فکر کنم زنعموم همسن و سال شما باشه ولی خیلی باورهای عمیقی در مورد سن و سال داره . گاهی برام میگه ولی من چون فعلا بهش نیازی ندارم خیلی در این مورد باهاشون صحبت نکردم .

      کاش خودشون بیان در این مورد باهاتون صحیت کنند در این مورد باهاشون صحبت می کنم بهتون اطلاع میدم . 

      سوال بعدیتون در مورد رابطه با خدا و حسادت .

      خب حسادت یعنی شما خودتون رو دارید زیر پا میزارید و قدرتتون رو میدید دست من . 

      انرژیتون رو برای خودتون نگه دارید .

      انرژی شما از طریق حسادت داره به من انتقال پیدا می کنه برای همین دارید منو قوی می کنید . 

      غبطه خوردن حسرت خوردن سطح انرژی شما رو پایین میاره البته میدونم از عشقیه که به خداوند دارید . 

      اما  خدا رو در نظرتون بزرگ کنید تنها فرق بین من و شما اینه شما انرژی الهیتون رو دارید به افکار انرژی خوار میدید . من دارم سعیم و می کنم که به افکار انرژی بخش انرژی بدم . 

      همین یعنی فقط  جهت  هدایت انرژیمون با هم فرق داره که اونم کاملا سلیقه شخصیه . 

      و بهتون پیشنهاد می کنم همون جور که کلی از افکارتون رو  از طریق استاد تغییر دادید این باقیمونده ی افکار رو هم تغییر بدید .

      اون وقت خودتون شاهد خواهید بود صبحها با چه انرژی فوق العاده ای از خواب بیدار میشید . 

      اصلا کم شدن انرژی نداریم انرژی هر لحظه در حال بیشتر شدنه ازش استفاده کنید . خدای من و شما فرقی نداره . به خودتون عزت بدید . خودتون رو بزرگ کنید . فکر نکنید چیزی کمه . هیچی کم نیست فقط انتخابهامون متفاوته . خدای شما خدای منم هست . مهم اینه که هممون در این مسیریم و داریم مرحله مرحله تکاملمون رو طی می کنیم ‌ . 

      سوالات بعدی رو هم در متن بعدی پاسخ میدم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/30 10:12
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 1,008 کلمه

      سلام خانوم منیره .

      اول اینکه ازتون قدردانی می کنم که بنده رو مورد لطف و عنایت خودتون قرار میدید . 

      اولین چیزی که زن عموم وقتی وارد این سایت شدم بهم گفت این بود که گفتن سوال نپرس به سوالات پاسخ داده میشه .

      برای همین من ذهنمو  در گیر سوالات نمیکردم .

      اما الان که به مقدار معرفتی در این راه رسیدم فهمیدم منظورشون از اینکه سوال نپرس این بود که سوالاتی نپرس که پاسخش در ذهن چاق باشه . یعنی خود سوال پرسیدنه بد نیست اینکه چه سوالی بپرسیم و چطور بپرسیم مهمه  . چون به همه ی سوالات پاسخ داده میشه . 

      اما سوالات رو طوری بپرسیم که توسط ذهن لاغرمون پاسخ داده بشه .

      گرچه من انقدر لاغری رو برای خودم منطقی کردم که از ترک دیوار هم برای خودم حس لاغری میسازم . 

      یعنی یکی بپرسه ترک دیوار چه ربطی به لاغری داره میگم ربطش به اینه که وقتی  چاقی در ذهنت ترک بخوره لاغری مثل  پرتو خورشید از پشتش بهت رو می کنه . برای لاغر شدن باید دیوار چاقی رو در درونت بشکافی تا نور لاغری رو مشاهده کنی .

      این یعنی معرفت و منطق لاغری .

      کاملا هم قابل پذیرشه .

      شما باید ذهن خودتون رو برای  پاسخ دادن فعال کنید . 

      همه ی سوالایی که گفتین پاسخش در ذهن شما هست . اما  منطق چاقیتون قویتره و اجازه نمیده صدای لاغری به وضوح در ذهنتون شنیده بشه .

      یه مثال اون اوایل به استاد گفتم گفتم وقتی سگ چاقی در گوشم واق واق می کنه چطور  صدای گربه لاغری رو بشنوم و گفتن  لاغری شیره وقتی صدای شیر لاغری بلند بشه هیچ سگی جرات نمی کنه برای شیر قد علم کنه . 

      شما شیر لاغری رو در وجودتون بیدار کنید خواهید دید خودش چطور از پس نجواهای ذهن چاق برمیاد . 

      فریده خانوم تا میتونید از وقایع تحلیل خیر کنید . هیچ اتفاقی در این دنیا بد نیست .

      فقر بد نیست چون انسان رو به معرفت ثروت میرسونه . 

      چاقی بد نیست چون انسان رو به معرفت لاغری میرسونه 

      مرگ بد نیست چون انسان رو به معرفت زندگی میرسونه .

      انسان توسط این تضادها با آگاهی میرسه .

      اگه این تضادها نباشند شاید لذت آگاهی اونقدر حس نشه . 

      فلسفه آفرینش انسان  پیدا کردن آگاهی در همین تضادها بوده . وگرنه که فرشته ها بدون هیچ تضادی داشتن مدح خدا رو میکردن دلیلی برای آفرینش انسان نبود . اما خداوند به فرشته ها گفت من چیزی میدانم که شما نمیدانید .

      و اون حس لذت آگاهی بود . فرشته اونقدر در آگاهی غرقه که لذت رو درک نمی کنه اما انسان قادره به خاطر ویژگی تضاد به لذت آگاهی برسه . 

      این دو تضادی که در زندگی شما وجود داره به نفع شماست .نخواین تغییرش بدید . 

      شما رو به آگاهی میرسونه  .

      مرگ عزیزان دردناکترین تضاد در زندگی ماست و البته پر معرفتترین اونها .  معرفتش اینه که انسان نمیمیره ‌ فقط داره مراحل تکاملش رو طی می کنه . زمانی در این دنیا باید باشه که مراحل تکاملش رو طی کنه و زمانی از این زندگی میره . 

      من در این مورد خیلی تحقیق کردم . آخرین چیزی که بهش رسیدم اینه که معاد یکبار اتفاق نمیفته . ارواح برای طی کردن مراحل تکامل که اتفاقا پایان ناپذیره دائما از شکلی به شکل دیگه در میان و دائما به شکلهای گوناگون  دوباره وارد زمین میشن . 

      مثل ابر و باران و رودخانه و دریا و مه  و دوباره ابر . 

      این چرخه همواره ادامه داره . پدر شما تموم نشدن فقط نوع دیگری از زندگی رو انتخاب کردن . 

      شما با جسم و ذهنتون نمیتونید با ایشون ارتباط برقرار کنید اما با روحتون میتونید .

      کافیه چشماتون رو ببندین و حسش کنید وقتی عمیقتر بشید پدرتون لب به سخن میاد و شما رو از معارف مرگ آگاه می کنه . یعنی اگه ارتباطتون عمیق باشه شما با ذهنتون میتونید با ایشون گفتگو کنید و اگه ارتباطتون خیلیییی عمیقتر بشه حتی با جسمتون هم قادرید ایشون رو ببینید . 

      چون قدرت باورتون رو بالا میبرید .

      البته ما انسانها به خاطر ترسی که از این کار داریم و افکار منفی  این کارو انجام نمیدیم ترجیح میدیم در حسرت روزهای گذشته بمونیم و رنج بکشیم ولی وارد حوزه ی روحانی وجودمون نشیم .

      البته من خودم از طریق جسمی نتونستم ارتباط بگیرم اما از طریق دهن و روحم کاملا میتونم اموات رو درک کنم و با هرکدوم که بخوام صحبت کنم و صداشون رو در ذهنم بشنوم و به معرفت زندگی پی ببرم و نشانه اش هم آرامشیه که دارم و اینکه دیگه مرگ رو پایان زندگی نمیدونم فقط مرحله ای از تکامل میدونم . 

      فریده خانوم من مرگ رو با منطق خودم پذیرفتم این منطق شاید از نظر شما پذیرفته شده نباشه و اینکه شاید بعدها خودم هم باز منطق بهتری پیدا کنم . اما فعلا در این مرتبه هستم و بهم حس آرامش میده و موضوع مرگ رو که انتخاب خود انسانهاست و انسانها بنا به آمادگی خودشون اون رو از خداوند درخواست می کنند و خداوند فقط اونها رو اجابت می کنه . خداوند  فقط داره مارو اجابت می کنه پس اگه پدرتون رفتن این انتخاب خودشون بوده چون حق دارن برای زندگیشون تصمیم بگیرن و شما فقط باید به انتخاب ایشون احترام بزارید و از طریق ذهنتون براشون ارتعاش مثبت بفرستید وقتی شما از مرگ ایشون ناراحتید ایشون این ناراحتی رو دریافت می کنند شما رو دوست دارند . ایشون به راحتی و آرامش رسیدن و دلشون نمیخواد شما ناراحت باشید .  خوشحال باشید و بپذیرید این اتفاق رو تا ایشون در هر زندگی که انتخاب کردن حس خوب از شما بگیرن و شادتر بشن . ایشون از شما دور نیست کاملا فرکانستون رو دریافت می کنه . چون ارواحی که با هم زندگی کردن رو انتخاب کردند قدرت تلپاتی با هم دارند  چون در یک مدار هستن . شاید شما در ارتعاش پدرتون نباشید اما او زمانی در ارتعاش شما بوده و کاملا حس شما رو دریافت می کنه . پس با ناراحتیتون در حرکت ایشون خللی ایجاد نکنید . اجازه بدید ایشون لذت رهایی رو بهتر حس کنند قطعا شما هم سبکبالتر میشید .  چون با اینکار در مدار ایشون قرار میگیرید و ارامش ایشون به شما هم میرسه . 

      چون متنم طولانی میشه  پاسخ سوالات بعدیتون رو در متن دیگه ای می نویسم . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/30 19:38
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 139 کلمه

      سلام  و درود برشمای بزرگوار .

      به به . چقدر عالی نوشتید . متن شما هم پر از آگاهی بود . خیلی لذت بردم از نوشته سرشار از آرامشتون. ممنونم ازتون ‌ 

      خدارو شکر میکنم که  با شما دوستان عزیز هم مسیرم کرد تا در کنار شما اساتید بزرگوار کسب فیض کنم ‌ 

      معتقدم همین که در جمع شما حضور دارم و میتونیم انقدر راحت و محترمانه و آزادانه با هم صحبت کنیم و از عقاید هم بگیم و  از وجود شما عزیزان بهره ببرم  در جایگاه بلند و رفیع هستم .

      خدارو شاکرم که با هدایتم به این سایت منو به اون جایگاه رفیع رسانده و چه جایی بالاتر از حضور در کنار خداوند . 

      قطعا که شما عزیزان همه دستان خداوند هستید و حضور در کنار شما عزیزان برای من والاترین افتخار است . 

      در پرتو آگاهی های حق پرنور باشید .  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/28 21:39
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 779 کلمه

      سلام . ممنون از شما و ابراز لطف شما .

      بله . من از ذهنم مراقبت می کنم وقتی میبینم یه چیزی حالمو بد می کنه میبینم در اون قسمت خدا رو کم گذاشتم . 

      کم باورش کردم . ایمانم و زیاد می کنم  .

      همیشه در مواقع ناراحتی همین کار و می کنم .

      فقط می گم خدایا ایمان دارم ایمان دارم به تو ایمان دارم و میدونم در این مورد که حالم بد میشه جایگاهم غلطه . 

      کنترل ورودی خب خیلی خوبه ولی کنترل ذهن بهتره چون دیگه هیچ عاملی نمیتونه شما رو ناراحت کنه . 

      هر چیزی که ناراحتم می کنه رو نعمت خدا می دونم اومده بهم ایمان بده . 

      با مثال خدمتتون عرض می کنم . 

      مثلا اگه دوستی یه چیزی داره که من ندارم قاعدتا اولین واکنشی که همه ی ما نشون میدیم حسادته . 

      حسادت یعنی کم بودن ایمان به خدا در اون زمینه .

      کمبود اعتماد نفس .

      کمبود احساس توانایی .

      من در اون ناحیه حس کمبود دارم که اون نعمت رو ندارم .

      و خدا اومده این مورد رو از بیرون بهم نشون بده که منو بزرگ کنه . که جایگاهم رو تغییر بده . 

      که  انقدر ایمانم رو به خدای وجودم زیاد کنم که در اون زمینه به سپاسگزاری برسم . 

      هم سپاسگزاری از اون شخص که انقدر ایمانش قوی بوده که به فلان خواسته رسیده . 

      هم سپاسگزاری بابت اینکه در محل دید من قرار گرفته تا منم تغییر زاویه  دیدگاه بدم که اگه دلم اون نعمت رو میخواد قطعا با تغییر زاویه دید و ایمان به خدا و بزرگ کردن خدا در  جذب اون نعمت خیلی راحت منم میتونم به اون نعمت برسم . 

      هم سپاسگزاری از خدا که  داره ایمانم رو قوی می کنه . 

      برای جذب هر نعمتی فقط تغییر فرکانس لازمه . 

      فرکانس از نظر من یعنی مجموعه حس و حال و هوایی که من در اون قرار دارم و اونم تنها از طریق تغییر سبک تفکر حاصل میشه . 

      خدا برای چی میگه منو بپرستید و از شیطان دوری کنید .

      چون ارتعاش خدا ارتعاش نعمته .   ارتعاش بی نیازیه . 

      ارتعاش پر بودنه . 

      ارتعاش خالی بودن نیست . 

      ارتعاش شیطان ارتعاش خلاء و نیستی هست . 

      وقتی از شیطان تبعیت می کنیم همش حسادت و حال بد و حسرت و نومیدی  و احساس شکست داریم . اما در همین شرایط وقتی همدم و هم نفست خدا باشه احساس بی نیازی داری احساس شکرگزاری حس امید حس ایمان حس قدرت حس پیروزی . 

      شما دقیقا درست میفرمایید . چیزی که مهمه تغییر ذهنیت منه . 

      پیروزی به این نیست که من جسمم لاغر شده . پیروزی به اینه که من حال و هوای ذهنم تغییر کرده .

      داستان آستین نو بخور پلو رو  شنیدید ؟ 

      مردم نگاهشون همه به ظاهره . نعمت رو در نتیجه میبینند  نه در خدایی که همراهشونه .نه در فرکانسی که همراهشونه و شما چقدر دید والایی دارید که در تغییر نتیجه  تغییر فرکانسمو دیدید . 

      حالا آستین نو بخور پلو رو هم شرح مختصری بدم .

      یه روز یه نفر با لباسهای معمولی میره مهمونی هیچ کسی به حرفش اهمیت نمیده اصلا تحویلش نمیگیرند بعد میره فاخرترین لباسشو میپوشه و میاد حالا همه تحویلش میگیرند و صدر مجلس مینشونندش  و بهش غذاهای خوب میدن اون شخص شروع می کنه غذاها رو میریزه توی آستینش . همه تعجب می کنند میگه این همه عزت و احترام به خاطر این لباسه نه خود من . 

      من همونم که اون وقت با یه لباس معمولی اومدم و هیچ کدوم محلم ندادین اما الان با یه لباس فاخر اومدم و این همه دارم مورد عزت و احترام واقع میشم . 

      پس شما به لباس من دارید عزت میدید نه به خود من . 

      بله من نسبت به قبل خیلی ذهنم تغییر کرده .

      دیدگاهم تغییر کرده 

      مدارم تغییر کرده پس قطعا نتایج هم تغییر می کنه .

      اون زمان انسان ناامیدی بودم و هم نشین من اغلب اوقات شیطان بودم ولی با شیطانم به صلح رسیدم فهمیدم اونم نعمتی از نعمتهای خداست که اومده منو به مسیر ایمان هدایت کنه بازم وقتی عمیقتر شدم دیدم خود خداست . منتها در فرکانس پایین انرژی الهی به شکل شیطان میشه . در فرکانسهای بالاتر انرژی الهی به شکل فرشته میشه . 

      وگرنه همش همون انرژیه . بنا به انتخاب ما و زاویه نگاه ما و فرکانس ما جنس خدای ما تغییر می کنه . 

      اما چیزی که روشنه همه جا به نفع من عمل می کنه . 

      وقتی خوشحالم خوشحالیم رو بیشتر می کنه وقتی ناراحتم ناراحتیم رو اما راه سومی هم هست و اونم کاملا به انتخاب من بستگی داره وقتی ناراحتم  میخواد ایمانمو در اون نقطه قوی کنه . 

      و من قوی میشم و تغییر فرکانس میدم .

      کسی که بتونه شیطان خودش رو تبدیل به خدا کنه این شخص از نظر من موفقترین انسانه . 

      و البته اینم هدایت همون خدای نازنینمونه که همیشه داره بهمون آگاهی میده . 

      ببخشید متنم طولانی شد .

      در پرتو توجهات الهی شاد و برقرار باشید . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/25 19:17
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      محتوای دیدگاه: 24 کلمه

      سلام و درود . 

      مطمئنم شما هم با درک و درایت بالایی که دارید قطعا میتونید تناسب اندامتون رو خلق کنید .

      در پناه خدا . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/24 11:42
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 134 کلمه

      سلام . ممنونم از تبریکات شما . 

      باعث افتخارمه که استادم بهم تبریک می گن . 

      ممنونم از شما که کنترل ذهن رو یادمون دادید .

      دقیقا درست میفرمایید من نجواهای ذهنی خیلی داشتم هنوزم هستن .

       اما من از شما یاد گرفتم که در این مسیر فقط یه کار کنم.

      کنترل ذهن یا به عبارت قشنگتر مدیریت ذهن .

      شما بهمون رانندگی با ذهن رو یاد دادید . 

      و من  در هر شرایطی تمرکزم روی همین یه تمرین بود . 

      جاهایی که میدیدم کنترل ذهن برام سخته کنترل ورودی میکردم که ذهنم از توجه کردن به منفی ها خارج بشه . 

        از ذهنم در جهت خلق لاغریم کمک گرفتم . 

      توجهم رو از روی موانع برداشتم و فقط به لذتهای مسیر توجه کردم و هر روزم رو اینطور حرکت کردم .

      از شما ممنونم که کار با ذهن رو بهم یاد دادین . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/23 16:38
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 263 کلمه

      سلام و درود .

      من خوردنم هیچ تغییری نکرده .

      در هر مداری که هستم متناسب با اون مداره .

      نپرسید خوردنتون چه تغییری کرده ؟ 

      این سوال ذهن چاقه . 

      بپرسید مدارتون چه تغییری کرده . 

      تفکرتون چه تغییری کرده .

      چاقی و لاغری ربطی به خوردن و نخوردن نداره .

      مثل این می مونه شما بگید حالا که لاغر شدید دم و بازدمتون چه تغییری کرده . 

      خب من اون زمانم نفس میکشیدم الانم نفس میکشم . 

      فرقی نکرده البته فرقش اینه که راحتتر شدم رهاتر شدم . 

      خوردن و نخوردنم هم دقیقا همینه .

      راحتتر شدم . رهاتر شدم .

      اصلا دیگه ذهنم و درگیر نمی کنه . 

      مگه  اینکه تفکرات قبلیمو دوباره تکرار کنم .

      سوالاتتون رو تغییر بدیم  . سوالات لاغر کننده بپرسیم تا ذهن لاغرمون خوب بهمون پاسخ بده . 

      من این دیدگاه رو میپسندم . 

      چون این نگرشها انتخاب من بوده . 

      اما  این عبارتتون که هرکسی با شخص دیگه متفاوته کاملا میپذیرم  و از نظرم کاملا درسته .

      شما هم قطعا نه به شیوه ی من و هیچ کسی دیگه بلکه به شیوه ی خودتون  لاغر میشید .

      چون ما انسانها منحصر بفرد هستیم  و هیچ یک بر دیگری برتری نداریم .

      فقط جلوه های مختلف خداوند هستیم که هر کدام در جایگاه خودمون زیبا و برازنده  و نیکو هستیم .

      راستی در مورد متن قبلم هم عذرخواهی می کنم  که انقدر طولانی شد درخواست خودتون رو اجابت کردم وگرنه جسارت نمیکردم این همه براتون بنویسم . اگه براتون سنگین بود عذرخواهی می کنم . این سخنان فقط درسهایی بود که به عنوان برادر کوچکتر در این سایت یاد گرفتم و درس پس دادم خدمت شما اساتید بزرگوار . 

      براتون بهترینهارو آرزو دارم . در پناه خدا  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/23 08:22
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 2,549 کلمه

      سلام و درود .

      ممنونم از ابراز لطف شما .

      باور اشتباهی که در سر همه ی ما از کوچیکی انتقال دادند و ما پذیرفیم و زور و اجباری در کار نبوده ، باور  پرخوریه  . 

      تا زمانیکه این باور رو داریم تمام رفتارهای خودمون رو پرخوری تلقی می کنیم . 

      شما از افراد متناسب برید سوال بپرسید هیچ کدومشون پرخوری رو برای خودشون باور ندارند . 

      می گن ما اندازه ی نیازمون خوردیم . 

      این به این دلیل نیست چون پرخوری نمی کنند باور اندازه خوری دارند نه دقیقا بر عکسه . 

      چون باور دارن هر چی میخورن رفع نیاز بدنشونه پرخوری نمی کنند .

      اونا منطق پرخوری رو در سرشون ندارن . 

      نکته ای که در انسانهای دارای ذهن چاق هست همین سرزنش و خود خوری و خود سرکوبی بعد از خوردن مواد غذایی هست . 

      باور پرخوری رو در وجودتون ریشه کن کنید خواهید دید واکنشهای بدن شما چقدر تغییر می کنه .  

      بدن شما از طریق میل شما داره با شما صحبت می کنه . 

      میل شما زبان بدن شماست .

      هر آنچه رو که در دهانتون میزارید بر اساس درخواستی از درون شما صورت گرفته .

      حتی زمانهایی که جسمتون سیره اما باز هم میخورید در حال برطرف کردن نیاز بدن هستید . 

      یعنی در این زمان هم شما هر آنچه بخورید بنا به نیاز بدنتون هست .

      اما نیاز بدن چطور شکل گرفته ؟

      نیاز بدن یه سریش طبیعیه از اول خلقت با ما بوده .

       اما یه سریش مربوط به ورودیهای ذهن ماست که انرژی ذهن ما رو تخلیه می کنند و این نیاز  در اثر خرج انرژی در مسیر افکار انرژی خوار شکل میگیره . 

      ما دو دسته فکر داریم .

      ۱- افکار انرژی خوار . 

      ۲- افکار انرژی بخش .

      افکار انرژی خوار افکاری هستند که وقتی اون افکار رو در سر مرور می کنیم و اون افکار در سرمون دور میزنه یعنی ما در مدارش هستیم و ناراحت میشیم . نومید میشیم . حالمون بد میشه . عصبی میشیم و سایر احساسات منفی که همگی نشان از گردش ما در مدار افکار انرژی خوار هست . 

      و البته باز اینجا ۲ حالت پیش میاد . 

       در افراد بخشی از  افکار انرژی خوار و انرژی بخش با هم متفاوته و بخشی  از افکار مشابهه . 

      مثلا ما الان هممون افکار چاقی داریم . 

      اما بخشی  از این افکار بین هممون مشترکه ولی بخشی دیگه  با هم متفاوته . 

      حالا ما بیشتر در مورد اشتراکات صحبت می کنیم . 

       در مجموع هر کسی  با توجه به ویژگیهای شخصیتی  جنس افکارش مختص خودش و انتخاب می کنه 

      و من فقط دارم نظر خودم رو در این نوشته مینویسم . 

      خب بریم سر مبحث قبلی . 

      داشتیم می گفتیم نیاز بدن چطور شکل گرفته ؟

      خب یه سری از نیازها که طبیعیه و از اول خلقت در ما بوده و هست . 

      اما یک سری از نیازها توسط مدارهای ذهنی صورت گرفته . 

      که گفتیم  بستگی داره شما هر لحظه چه افکاری رو در سرتون مرور می کنید . 

      آیا این افکار در حال مصرف انرژی از شما هستند و بدنتون رو نیازمند کردند طوری که بدن به شدت رفته در حالت ذخیره ی انرژی 

      یا 

      این افکار و مدارشون در حالت انرژی رساندن به شما هستند و این انرژی انقدر بالا رفته که به بدنتون هم این انرژی رسیده طوری که بدن رو در فاز آزاد سازی و رها سازی چربیها برده . 

      ببینید شاید از نظر شما این فقط یک تئوری باشه .

      ولی از نظر من این حرفایی که دارم میزنم کاملا عملیه . 

      واقعا در همه اطرافیانم دارم این موضوع رو میبینم . 

      ما 

       با  کمبود عزت نفس . 

      با خود خوری 

      با سرزنش 

      با نخور نخورهای دهنی 

      با گفتن عبارات دائمی 

      چه خبرته چرا انقدر میخوری 

      چرا غذا رو ول نمی کنی .

      بسه 

      عذاب وجدان 

      چاکراهای دریافت انرژی درونی رو سد کنیم . 

      برای همین دائما میل به مصرف مواد غذایی از بیرون پیدا می کنیم که اینم حقمونه چون اگه نخوریم میمیریم . 

      چون به واسطه ی افکارمون از کانون انرژی دور افتادیم .

      مثلا فرض کنید انرژی درونی مثل خورشیده .

      سیاره هایی که مدارشون به خورشید نزدیکتره گرمتر هستند .

      اما سیاره هایی که مدارشون از خورشید دورتره سردتر هستند .

      دقیقا مدار افکار ما هم همینه .

      ما باید افکاری رو انتخاب کنیم که به خورشید وجودمون که همون روحمون هست نزدیکتر باشه . 

      تا از انرژی روحانیمون بیشتر برخوردار بشیم .

      تا چاکراهامون باز بشن برای دریافت انرژی های پاک الهی . 

      شما وقتی افکار انرژی بخش رو انتخاب کنید نیازتون از درون پر میشه . 

      وقتی نیازتون از درون پر بشه باز هم  غذا رو مصرف می کنید و باز هم هر غذایی بخورید دارید اندازه ی نیازتون مصرف می کنید . 

      اما سلولها نیازشون از درون پر شده . 

      از عزت نفس پر شده .

      از شادی 

      از عشق . 

      حالا این مدار چطور تغییر می کنه ؟ 

      چطور ما مدار افکار انرژی بخش رو انتخاب کنیم ؟ 

      اول باید خودمون رو بشناسیم .

      ببینیم من از چه افکاری لذت میبرم . 

      ببینید این علاقه یه سریهاش ممکنه در افراد مشابه باشه یه سریش متفاوت . 

      حالا از مشترکاتش میگم .

      مثلا همه ی ما غذا رو دوست داریم ‌ 

      همه ما خوردن رو دوست داریم .

      همه ما دوست داریم رفتارهامون مورد تایید باشه

      همه ما عشق رو دوست داریم 

      همه ما ثروت رو دوست داریم .

      همه ما آرامش رو دوست داریم 

      هیچ کدوم از ما عذاب وجدان و فحش و تحقیر رو دوست نداره . 

      هیچ کدوم از ما قضاوت نا عادلانه رو دوست نداره . 

      همه ی ما برای کارهامون دلیل داریم .

      حتی کسی که یه قتلی مرتکب میشه اون لحظه در مداری بوده که سبب شده اون قتل رخ بده . 

      وگرنه هیچ کسی قتل و آدم کشی رو دوست نداره .

      خب اینها همه به دلیل مداری هست که ما در اون هستیم . نباید هیچ کسی رو قضاوت کنیم .

      نباید هیچ رفتاری رو قضاوت کنیم . 

      چون هر کسی بنا به اختیار خودش داره انتخاب می کنه در کدوم مدار باشه . 

      ما فقط می تونیم هدایت الهی رو تقاضا کنیم که در مدار خیر قرار بگیریم و شکر کنیم که در مدار خیر قرار گرفتیم . 

      کسی که میخواد توبه کنه و تغییر مدار بده  هیچ وقت نمیتونه از مدار قبلی خارج بشه مگر اینکه اول بپذیره اون مدار انتخاب خودش بوده . خودش رو در معرض جذب افکار انرژی خوار قرار داده . 

      برای همین در راه ما کنترل ورودی خیلی مهمه . 

      برای همین استاد می گن عمل درست انجام بدید . چون با عمل درست ما به ذهنمون ورودی مثبت میدیم . 

      اما وقتی میای در مرحله عمل میبینی اعمال و عادات تو ۲ دسته هستند یه سری عادات چاقی یه سری عادات لاغری که داریم میسازیم . 

      خب ما نباید عادات چاقی رو سرکوب کنیم چون اونا هم همه انتخاب ما بودند که حالا در ما به صورت عادت در اومدن . 

      وقتی به خودت برچسب پرخوری میزنی این یه عادت چاقیه که واکنش بدن به این فرمول میشه پرخوری بیشتر ‌

      پس این فکر انتخاب شماست .

      مثلا 

      من چاق هستم .

      من انسان پرخوری هستم . 

      پرخوریهای من چاقم می کنه .

      مواد غذایی منو به تحریک به خوردن می کنند . 

      این افکار دائما در سر مرور میشن ‌ 

      افکار مکمل خودشون رو جذب می کنند. افکار تولید حس می کنند . 

      چرا من میخورم 

      چرا نمیتونم جلوی خودمو بگیرم .

      چرا لاغر نمیشم .

      این افکار حس سرزنش تولید می کنند . 

      حس سرزنش به شدت عزت نفس ما رو میخوره 

      و حس نفرت ایجاد می کنه 

      و ما روز به روز از خودمون دورتر و دورتر میشیم .

      گرچه خورشید وجودمون یا همون انرژی حیات با ما هست اما ما به خاطر افکاری که انتخاب کردیم خودمون رو در مداری انداختیم که انرژی کمی ازش دریافت می کنیم .

      برای همین بیمار میشیم چاق میشیم  فقیر میشیم فرسوده میشیم و نهایتا این دریافت انرژی انقدر پایین میاد که ما میمیریم . 

      فقط و فقط علتش انتخاب افکار ماست . 

      حالا فکر کنید این افکار فقط چند نمونه از افکار چاقی هستند ما کلی افکار انرژی خوار دیگه داریم که روزانه و شبانه در سرمون دور میزنه افکاری مربوط به فقر و بی پولی و بیماری و برداشتهای منفی از کلام انسانها و بدبینی ها و … 

      حالا ما به اینا کاری نداریم گرچه مثل سیم کشی برق ساختمون همه به هم متصل هستند  و واقعا این شاخه ها انقدر زیادن که وقتی وارد هر مبحثی میشی میبینی کلی آگاهی میشه از اونها دریافت کرد . 

      خب میریم دوباره سر مبحث خودمون .

      چند تا فکر چاقی که شما فرمودید با پرخوری هم حال خودم بد کردم هم احساس میکنم چاق شدم واقعا اینجور مواقع نمیدونم چی کار کنم ؟ 

      خب اینجور مواقع شما باید کنترل ذهن کنید . ما ۲ تا کار داریم در این مسیر .

      ۱- کنترل ورودی 

      ۲- کنترل ذهن 

      وقتایی که کنترل ورودی میخورید و از رفتارتون راضی هستید که  هیچ 

      اما زمانهایی که  از رفتار خودتون حس پرخوری می گیرید این برمیگرده به فرمول ذهنی شما . 

      در ذهن شما این مقدار مصرف پرخوری معنا گرفته . 

      علتشم اینه که دارید مقایسه می کنید . 

      خودتون رو با زمانهایی که رفتار متعادل تری داشتید . یا با افرادی که متعادل غذا میخورن  لاغرن یا حتی زیاد میخورن اما لاغرن و شما حسرت اونها رو میخورید .

      در حالیکه شما با تغییر نگرش خودتون میتونید مفهوم پرخوری رو برای خودتون تغییر بدید . 

      به جای  توجه به حجم غذا به هضم غذا توجه کنید .

      هر غذایی وارد بدن شما بشه چه یک لقمه چه هزار لقمه وارد دستگاه گوارش میشه .

      فقط به قدر نیاز گرفته میشه و مابقی دفع میشه . 

      بدن اضافه نمیگیره مگر اینکه در فرکانس تهدید و محرومیت و جنگ باشه که اونم به نفع بدنه . داره لطف می کنه که ما انرژی کم نیاریم نمیریم . برای بقای ما این کارو می کنه 

      و تنها راه تبدیل این مدار تغییر نگرش ماست . 

      به بدن بدبین نباشیم .

      چربیهای بدن رو چاقی تصور نکنیم همونا هم نیازن که اگر نیاز نبودن بدن ذخیره نمی کرد .

      علت نیازمند شدن بدن چیه .

      نرسیدن انرژی به بدن .

      چرا ؟ 

      چون ما در مدار افکار انرژی خوار هستیم . 

      حالا چیکار کنیم ؟ 

      تغییر مدار بدید .

      چطور ؟ 

      با تغییر زاویه نگاهت .

      با صلح و پذیرش خودت .

      با تغییر افکارت .

      بیشتر توضیح بده .

      افکار انرژی بخش انتخاب کن و منطق فکرت رو تغییر بده .

      چیزایی که برای خودت منطقی کردی چاقی رو برات به وجود آوردن . 

      منطق ذهنت رو تغییر بده . منطق لاغری رو برای خودت انتخاب کن .

      منطق ذهنی چیه ؟ 

      منطق از نطق میاد یعنی  گفتگو . منطق ذهنی یعنی گفتگوهای ذهنی .  

      گفتگوهایی که در شبانه روز با خودت داری تغییر بده .

      نگو پرخوری کردم . بگو ریشه اش چی بوده که نیازبه خوردن پیدا کردم . 

      اگه ریشه اش عادته باز عادت خودش ریشه داره . 

      مثلا عادت من این بود هر وقت کسی بهم حرفی میزد و من حس تحقیر میکردم با غذا خودمو آروم میکردم . 

      نیاز من غذا نبود . من کنترل ذهن رو بلد نبودم . من با حرفای یه شخص دیگه به هم میریختم و عزت نفسمو میخوردم . خودمو مینداختم در دایره افکار انرژی خوار . چرا فلانی اینو گفت ؟ چرا جوابشو ندادم چرا این حرف و زدم . چرا نزدم تو گوشش . چرا زدمش و هزاران فکر دیگه . اینا افکار انرژی خوارن . افکار منفی انرژیشون پایینه . و وقتی در مدارشون قرار میدیم خودمون رو کاملا سرمایه درونی مارو میخورن . گرچه ما به خدا وصلیم ولی وقتی بلد نباشیم از خدا تغذیه کنیم محتاج و نیازمند انرژیهای بیرونی میشیم . خب حالا یه سری دیگه از افکار انرژی خوار میان . خب داری میخوری چاق میشی . انقدر نخور داری پرخوری می کنی . کمتر بخور . نخور . نخور . چه خبرته  و بعدشم که افکار انرژی خوار عذاب وجدان . 

      خب حتما و حتما لازمه ما اینجا کنترل ذهن کنیم . 

      اگه قبل از خوردن این کارو انجام بدیم عالیه ولی اون زمان انرژی نداریم . شدیدا بدن وارد فاز نیاز شده . غذا رو با خیال راحت بخور . به قول استاد با خرسهای چاقی موقع بیدار شدن نجنگ موقع خواب اونها رو تغییر بده . 

      پس با خیال راحت بخور . حتی از ظر من حمله کن به مواد غذایی  و خودتو سیر کن . انقدر بخور که نتونی دیگه بخوری . 

      خب حالا اینجا نوبت عذاب وجدان میرسه . خودتم عذاب بده . اشکالی نداره . اینا همچنان حمله های خرس چاقن . فعلا وقت عمل نیست . فقط باید نظاره گر باشی با خودت نجنگی . 

      خب عذابها تا یه حدی انرژی که به خودت رسوندی رو میخورن و غذاتو هضم می کنند یکم از اون سنگینی خارج میشی حالا میتونی بری سراغ فرمولهای ذهنی . 

      چه درسی در این اتفاق بود ؟ 

      میتونی برای خودت بنویسی . 

      چرا این رفتارها رو انجام دادم . 

      چطور میتونم هدایتش کنم؟ 

      خدا به کمکت میاد و افکار انرژی بخش بهت الهام میشه .

      گرچه موقع حمله خرسهای چاقی هم خدا هست اما ذهن انقدر توجه به خرسا داره که خدا رو نمیبینه . 

      اما وقتی خرسا آروم شدن خدا رو دویاره میبینی .

      حالا شروع می کنی از اول قضیه رو با خدا و افکار مثبت تحلیل می کنی . 

      جنس اندیشه ها و گفتگوهای الهی یا همون منطق خدایی با جنس منطق خرسی تفاوت داره . 

      منطق الهی می گه خودتو ببخش 

      من کنارتم .

      من همه آسیبهایی که خرسه بهت وارد کرده رو جبران می کنم .

      من هضمش می کنم . نگران نباش .

      کدوم غذایی تا حالا اومده تو بدنت و من هضمش نکردم . 

      برات تبدیل به انرژیش می کنم . 

      برات تبدیل به نور می کنم 

      برات تبدیل به عشق میکنم . 

      برات تبدیل به شادی می کنم . 

      نیازتو پر می کنم .

      با انرژیش چربیهای زایدتو میسوزونم . 

      با انرژیش اندامهای بدنتو سالم میکنم . 

      اون غذا نیازت بود .

      تو کار بدی نکردی . 

      من تاییدت می کنم .

      غذاهات و هضم میکنم .

      اضافه هاشو دفع می کنم .

      نفستو ببین .

      چربیهات و دارم میسوزونم .

      دی اکسید کربن حاصل سوخت چربیهاست . 

      من دارم لاغرت می کنم .

      این همه کار و توی بدنت ببین .

      تمامشو برات تبدیل به سلامتی می کنم .

      خودتو محدود نکن .

      تو کار بدی نکردی .

      تو هر چقدر که خواستی میتونی بخوری من همه رو برات تجزیه می کنم .

      به غذا قدرت نده 

      قدرت منم .

      همه رو برات آبش می کنم .

      خب این از غذا .

      حالا بریم ببینیم کی اذیتت کرده .

      هیچ کسی هیچ قدرتی بر تو نداره .

      خودتو مقایسه نکن .

      تو هدف خودتو داری .

      تو رسالت خودتو داری .

      اونا هم رسالت خودشون رو دارن .

      تو به رسالت خودت عمل کن .

      به اونا کاری نداشته باش . راه خودتو برو .

      من تو رو برای هدفی آفریدم که مختص توست .

      پس در جهت روح و دلت باش و کار دلتو کن . 

      من پشتیبانتم .در هر شرایطی باهاتم . از انرزیم بهره ببر . 

      بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را .

      این بر من نوشته شده . سرنوشتی که برای خودم رقم زدم کمک به شماست . پس از گنجینه ی من استفاده کن . یاد بگیر از من و قدرتم که در خدمت توست در جهت آنچه دلت میخواد استفاده کنی . 

      و ….

      حالا این مدار رو ببینید .

      همه پر از افکار انرژی بخش . 

      خب حالا با این همه انرژی بدن تو تمام نیازهاش پر میشه . نیاز تو به مصرف مواد غذایی پر میشه 

      وقتی به این انرژی متصل میشی دیگه خودتو قضاوت نمی کنی و میپذیری . با وجود خودت به صلح میرسی .

      دیگه بد و خوب نمی کنی .انقدر غرق خدا میشی که منطقت میشه منطق خدایی .

      دیگه به خودت برچسب چاقی نمیزنی . دیگه به خودت یرچسب پرخوری نمیزنی . دیگه رفتارتو قضاوت نمیکنی فقط مدار گفتگوهای ذهنتو تغییر میدی . بعد خودت شاهد خواهی بود چقدر بی نیاز میشی . چقدر رها میشی . چقدر آرام میشی . 

      چون منطق ذهنت رو تغییر دادی . 

      به همین راحتی شما تغییر می کنی و امتداد در این مسیر فرکانس جسمتو میاره در بی نیازی و پر شدن از انرژی . همیشه شارژی  و دیگه بدنت از فاز ذخیره میاد بیرون . چون شما با خودت آشتی کردی و در صلح و آشتی نیازی به مهمات و وسایل جنگی برای ذخیره نداری . بدنت همه رو رها می کنه و تو رو روز به روز متناسب تر میشی . چون مدار ذهنت تغییر کرده . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 15 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عطا
      1402/07/21 13:43
      مدت عضویت: 501 روز
      امتیاز کاربر: 11065 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 496 کلمه

      سلام بانو .

      ممنونم .

      من قبلا بالای ۱۰۰ بودم دیگه اصلا وزن نمیکردم از ترسم میگفتم ۱۰۰ هستم . 

      الان فکر کنم ۸۰ شده باشم . 

      البته یه بار که ۸۵ شده بودم بازم به اصرار دوستام وزن کردم ولی دیگه وزن نکردم . 

      فکر کنم الان ۸۰ باشم شایدم کمتر چون از اون وقتم حس سبکی بیشتری دارم . 

      سایز لباسهام اون زمان ۳x بود الان x شده 

       عکس سمت چپ اردوی پارسال بود عکس سمت راست اردوی امسال . 

      من کاملا سبکتر شدم .

      دیگه شکم ندارم .

      پاهام باریکتر شده .

      سرحال تر شدم .

      یادمه پارسال دو تا قدم که میخواستم راه برم همش میخواستم بشینم و استراحت کنم ولی امسال خیلی فرز بودم . 

      البته این عکسها رو دوستام گرفتن وگرنه برای خودم زیاد مهم نبود . زیاد اهل عکس گرفتن نیستم . چون من به اصل تناسب در درونم رسیدم و اونم حال خوبمه . فرز شدنمه . 

      اما وقتی بچه ها ازم عکس گرفتن دیدم تغییرات خوبه مشخصه . چون میشه راحت متناسب شد وقتی به قدرت درون خودمون ایمان بیاریم . 

      نه من دوره شرکت نکردم اما محتواهای رایگان رو کاملا اجرا میکردم ‌ 

      و هنوزم اجرا می کنم .

      نیازی به دوره نداشتم .

      ذهن خودم دوره هست . مرتب کلام الهی در سرم دور میزنه . 

      این منم که هر لحظه انتخاب می کنم که مدار الهی و حال خوبم رو انتخاب کنم یا مدار شیطان و حال بد رو . 

      من خودم رو با خواست دلم همسو کردم و هر لحظه دارم این همسویی با روح رو امتداد و استمرار میدم . 

      عادت کردم . خدای وجودمو پیدا کردم . از کلام استاد بزرگوار هم در حد نیازم استفاده می کنم . 

      اما خودمو وابسته نکردم . من انسانی جدا هستم  که هر لحظه راه خودمو میرم . 

      از بیانات استاد درس میگیرم اما خودم راه خودمو انتخاب می کنم 

      پس اصلا متناسب شدن ربطی به شرکت در دوره نداره . 

      شاید به ضرر استاد صحبت کنم ولی استاد کسی رو مجبور به خرید دوره نمی کنند . 

      و تا اونجایی که میدونم و شناختمشون همه رو هم در  سایت پذیرا هستن  که همیشه هم قدردانشون هستم  .

      البته از نظر هزینه هم مشکلی ندارم . خدارو شکر کار خوبی دارم و درامدم هم خوبه . فقط شرکت در دوره انتخابم نبود . 

      چند ماه پیش قصدم شرکت کردن در دوره بود اما به واسطه راهنمایی یکی از بانوان در سایت ترجیح دادم مسیرم رو تغییر بدم . البته اون زمان ناراحت شدم و حتی بهشون گفتم دیگه پاسخی برای من ننویسن ولی الان که فکرشو می کنم برام خیر بود .

      من راه استقلال رو انتخاب کردم و به درون خودم مراجعه کردم و خودمو وابسته به کلام استاد نکردم . 

      تناسب در وجود همه ی ما هست و همه ی ما باید راه تناسب خودمون رو پیدا کنیم . در عین اینکه در کنار هم هستیم و به هم احترام میزاریم اما ارزش خودمون رو هم وابسته به حضور یا عدم حضور دیگران نکنیم . 

      ما در کنار هم زندگی می کنیم از مصاحبت هم لذت میبریم اما هرکسی راه خودشو داره و لازمه هدف خودشو خودش خلق کنه . 

      در پناه خدا . 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم