0

یلدای لاغری شما مبارک

یلدا
اندازه متن

رفتارهای روزانه ما بر اساس آنچه در ذهن ما می گذرد، صورت می گیرد.

شاید مرور افکار در ذهن به دلیل سرعت بالای آن فابل لمس یا توجه نباشد اما با کمی فکر کردن به کارهایی که در زندگی روزمره انجام می دهید حتما به این یقین خواهید رسید که هر عملی از شما سر می زند قبل از آن فکر یا دستور العمل آن در ذهن و بعد در مغز شما ساخته شده است.

فضای ذهن

من عقیده دارم ذهن، یک فضای خالی است که به دو طرق می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

  1. ورود اطلاعات جدید از طریق دیدن، شنیدن، بوئیدن و …
  2. مرور خاطرات گذشته

درمورد ورود اطلاعات توضیح نمی دهم چون کاملا واضح است. اما مرور خاطرات نیاز به توضیح دارد.

زمانی که شما آگاهانه اطلاعت وارد ذهن خود نکنید، به طور خودکار ذهن شما از اطلاعات قبلی که در مغز ذخیره شده است و خاطرات شما هستند برای پر کردن فضای خود استفاده می کند.

مرور خاطرات گذشته

مرور خاطرات گذشته شامل مجموعه افکاری است که در رابطه با آنچه در گذشته رخ داده است در ذهن ما مرور می شود.

به این مثال توجه کنید:

تصور کنید در خانه هستید و احساس تشنگی می کنید. چه اتفاقی می افتد؟

به طور خودبخود به سمت محل خوردن آب حرکت می کنید و با لیوان یا هر وسیله ای که عادت دارید آب می نوشید. ممکن است عادت کرده باشید فردی را خطاب قرار دهید تا برای شما آب بیاورد.

به هر شکلی که شما رفع تشنگی کنید همه برگرفته از خاطرات شما صورت می گیرد.

اکنون تصور کنید در خیابان هستید و احساس تشنگی می کنید. چه اتفاقی می افتد؟

شما در خانه نیستید که ذهن شما به طور اتوماتیک از اطلاعات ذخیره شده در مغز شما برای خوردن آب استفاده کند و شما باید اطلاعات جدید درباره نحوه رفع تشنگی را به ذهن خود از طریق دنبال محل خرید آب یا نوشیدن آب و … وارد کنید.

در کسری از ثانیه اطلاعات پردازش شده و تبدیل به عمل برای برطرف کردن احساس تشنگی می شود.

در این حالت شما آگاهانه اطلاعات جدید را وارد ذهن خود کردید و در نتیجه به روشی متفاوت از زمانی که در خانه هستید برای رفع تشنگی اقدام کردید.

در مورد برخورد ما با مواد غذایی نیز دقیقا به همین شکل صورت می گیرد.

واکنش مغز چاق

ذهن چاق، اطلاعات مورد نیاز را از آنچه در مغز ذخیره شد است دریافت می کند و یک فرمول در مغز ذخیره می کند و مغز فقط فرمول را تبدیل به عمل می کند. از طریق شما.

اطلاعات ذخیره شده در مغز تکراری هستید اما ذهن هرگز تکراری عمل نمی کند یعنی به این صورت نیست که اگر صد بار برای رفع تشنگی اقدام کردید دیگر ذهن در این پروسه اعمال نقش نکند، بلکه هر صدبار اطلاعات از مغز وارد ذهن شده و پس از پرداش به صورت دستورهای قابل اجرا در مغز ذخیره شده و سپس به عمل برای رفع تشنگی منجر می شود.

به این دلیل است که هربار از رژیم غذایی یا ورزش کردن برای لاغری اقدام کردیم تا زمانی که آن روش ها را ادامه می دادیم نتیجه می گرفتیم ولی به محض خارج از شدن از رژیم یا رها کردن برنامه ورزشی دوباره چاق می شدیم چون ذهن شما هر بار که شما تصمیم به انجام کاری داشته باشی اطلاعات را از مغز گرفته و پردازش می کند.

برنامه رژیمی اطلاعات ذخیره شده در مغز شما نیست بلکه برنامه ای است که به شما برای لاغری داده شده است و چون به صورت برنامه همیشگی در مغز شما ذخیره نمی شود به محض خارج شدن از برنامه رژیمی رفتارها و عادت های قبلی دوباره تکرار شده و شخص به اضافه وزن قبلی برمی گردد.

بنابراین در لاغری با ذهن با علم بر اینکه ذهن ما می تواند به صورت آگاهانه برنامه ریزی شود سعی می کنیم با دادن اطلاعات جدید به ذهن خود برنامه های جدید در مغز ایجاد کرده و در نتیجه رفتار ما تغییر می کند.

با تکرار و استمرار این فرایند رفتارهای جدید در مغز ذخیره شده و به اطلاعات خاطره ای تبدیل می شوند. از آن پس ذهن به صورت خودکار از آن اطلاعات برای پر کردن فضای خالی هر روزه جهت ایجاد دستورالعمل های اجرای در مغز استفاده می کند.

واکنش های ما در ایام مختلف سال بخاطر اطلاعاتی است که به صورت خاطره در مغز ما ذخیره شده است.

خاطرات شب یلدا

اگر اکنون درباره شب یلدا از شما سوال شود، قطعا اطلاعاتی درباره این رسم دیرینه ایرانیان ارائه خواهید داد که اتفاقا بخش زیادی از آن درباره خوردنی ها می باشد.

بنابراین در روزهایی که نزدیک به ایام خاصی در سال می شویم مانند شب یلدا، شب عید و … به دو صورت آگاهانه و ناآگاهانه اطلاعات وارد ذهن خود می کنیم.

هم از اطرافیان به صورت دیداری از طریق دیدن کلیپ های مربوط به تهیه و تزئین خوراکی های شب یلدا و هم از طریق مرور خاطرات خود درباره شب یلدا حجم زیادی از آگاهی را وارد ذهن خود کرده و فرمول های جدید برای عملکردن در شب یلدا را در مغز خود ایجاد می کنیم.

دلیل اینکه همه افراد چاق از عملکرد خود در شب یلدا ناراضی هستند و احساس عذاب وجدان چاق تر شدن دارند این است که همه آنها از چند روز قبل از شب یلدا اطلاعات زیادی را به صورت آگاهانه و خودبخودی از مرور خاطرات وارد ذهن خود می کنند و نتیجه این عمل، عدم رفتار مناسب در شب یلدا و ایجاد احساس عذاب وجدان چاق تر شدن می شود.

در این ویدیوی آموزشی به طور مفصل درباره این موضوع توضیح داده شده و تمرین عملی برای برنامه ریزی ذهن خود برای داشتن شخصیت و رفتار متناسب در شب یلدا اراده شده است که با اجرای آن به طور واضح ارتباط بین مرور افکار در ذهن و تبدیل شدن آنها به عمل در زندگی روزمره را تجربه خواهید کرد.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.36 از 24 رای

https://tanasobefekri.net/?p=32317
27 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/09/27 20:41
      مدت عضویت: 1855 روز
      امتیاز کاربر: 34386 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 3,027 کلمه

      سلام  و درود بر استاد ارجمند و گرامی و دو ستان  هم مسیرم 

      من رویای تغییر کردن دارم و با حال خوب دارم لاغری رو یاد میگیرم .

      در گذشته و هچنان الان تمام اطرافیان ما و خود ما میخواستیم با کم کردم حجم غذا و محدودیت در خوردن و ورزش کردن خودمون رو لاغر کنیم  و برای ما بسیار  راه درست و  منطقی بود  و  اما برای منم  در گذشته تنها راه لاعری   همین بود چون هر بار این راه (ورزش و رژیم ) امتحان میکردم خیلی راحت وزن کم میکردم حتی بدون رفتن پیش کارشناس تعدیه همینکه  خودم خوردنم رو کم میکردم و شبها شام نمیخورم و کمی از اضافه خوریهام کم میکردم و یه ورزش  سبک هم در باشگاه  کنار اون رژیم  انجام میدادم سریع متناسب میشدم و همه من رو تحسین و تشویق میکردن که چقدر تو اراده داری و خوب لاغر میشی  ولی از وقتی وارد این دوره ها  شدم  اصلا همه چیز برای من  فر ق  کرد چون در اینجا  خبری از هیچ چیزی که من میشناختم   و لازم بود برای لاغری نبود نه قرصی نه دمنوشی نه رژیمی و ….خیلی برام جالب بود و من مجذوب و شیفته ی این راه شدم و  اون زمان هر وقت فایلی از استاد گوش میدادم حالم دگرگون میشد با اینکه داخل سایت نبودم و نمیدونستم که اصلا استاد سایتی داره من فقط پیج استاد رو داشتم و هر از گاهی یه فایل کوتاه اونجا میزاشت و من کلی  از اون حرفها لذت میبردم و هر وقت به اطرافیانم میگفتم همچین راهی هست همه مسخره میکردن و میخندیدن و میگفتن ای بابا کی تا حالا با فکر کردن تونسته لاغر بشه که تو بخوای بشی ول کن ولی من شوق عجیبی داشتم برای شنیدن این حرفها و بعضی اوقات اینقدر تحت تاثیر قرار میگرفتم که چندین دقیقه برای اطرافیانم تو ضیح میدادم و میگفتم نه ببین این راه خیلی اصولیه اخه …. و خلاصه میخواستم توضیح بدم و  یا اینکه هر کدوم از اطرافیانم که مثل خودم درگیر رژیم و چاقی بود سریع دلم میسوخت و  آدرس پیج استاد و یا سایت رو که بعدا اشنا شدم میدادم ولی اونها  خوششون نمیومد و میگفتن ایشون که اصلا حرفی نمیزنه چیزی نمیگه چی رو گوش کنم و همش میگفتم خدایا یعنی این همه حرف رو متوجه نمیشن و بعدا متوجه شدم نباید به هیچ کس اصرار کنم و حرفی بزنم چون  ممکنه هر فردی  در مدار شنیدن این آگاهی ها نباشه و خلاصه دیگه تمام انرژیم رو گذاشتم برای کار کردن روی خودم  و اتفاقا خیلی از همون افراد بارها میگن فلانی خوب لاغر شدی چیکار میکنی و من دیگه هیچ حرفی نمیزنم فقط لبخند میزنم .

      من مدت دوسال و اندی هست که در سایت هستم و  باور دارم این راه تنها راه لاغری با ذهن هست و به دنبال هیچ راه دیگه ای  نیستم و اصلا بهشون فکر نمیکنم و من تصمیم قلطع دارم که با قدرت ذهنم به اندام دلخواهم برسم و تا رسیدن به هدفم  زمین نمینشینم و با استمرار ادامه میدم و بعد از اون هم ادامه خواهم داد چون عاشق لاغری هستم .

       همین جا جا داره بگم  من در یلدای پارسال و سال قبلش هم چون در این مسیر بودم یادم میاد از خودم راضی بودم خصوصا پارسال رو بیشتر یادم میاد که خوب رفتار کردم ولی امسال باید از دوسال قبل هم بهتر و عالیتر و با مهارت بیشتری  رفتار  کنم و دقیقا (به قول استاد) به خودم میگم این جور مواقع بهترین زمان هست که من خودم رو محک بزنم ببینم چقدر میتونم به آموزشها عمل کنم چقدر عالی رفتار میکنم چقدر سطح افکار و رفتار من تغییر کرده نه اینکه مثل گذشته ی خودم که در مسیر نبودم همش،بترسم و بگم نه فلانی تو رو خدا سفره نچین نه تو رو خدا مفصلش نکنین شام نخورین یا دسر یا شام بخورین و همش بخوام نگران باشم  نه خیر قبلا ضعف داشتم قبلا ناتوان بودم در مقابل غداها قبلا  بدون اینکه فکر کنم فقط میخوردم و بعدش عذاب وجدان داشتم و ….. اما حالا که در این راهم هنر من  که هنرجوی عالی دوره ی لاغری با قدرت ذهن هستم  این هست که در مقابل یه سفره ی رنگین پر از مواد غدایی قرار بگیرم ولی عالی و با تسلط روی خودم و مواد خوراکی  عمل کنم و فقط به اندازه نیازم از هر چیزی که دلم خواست  بخورم بدون نگرانی و ترس بخورم و هر وقت سیر شدم دیگه به خوردن ادامه ندم و اون زیاده روی در خوردن  رو کاری زشت و منفور و ناپسند و غیر انسانی بدونم .

      کلا ما انسانها برای انجام هر کاری اول اون رو در ذهنمون مرور میکنیم و بعد انجامش میدیم .حالا ممکنه اینقدر این فاصله کم باشه که من نتونم این قضیه رو بفهم ولی همین طور هست .

      من یادم هست   در گذشته  قبل از  خیلی از ایام های خاص  سال مثل نوروز و یا محرم و یا رمضان من با خودم کلی افکار منفی  رو  مرور میکردم که وای الان عید و یا رمضان و …. میشه و من دوباره چاق تر  میشم  و باید کلی زجر بکشم تا یکم از اونها رو کم کنم و اینقدر میترسیدم و نگران بودم و این حرفها رو با خودم و بقیه میزدم که واقعا چاقی رو هم تجربه میکردم حتی در نزدیکی سفر و یا در نزدیکی مهمانی و یا رستوران رفتن و …. هم اگر بود باز همین افکار رو داشتم که وای الان اگر از سفر برگردم کلی چاقتر میشم و یا برم فلان رستوران و در شب از اون جا شام بخورم کلی چاقتر میشم و همیشه ترس و نگرانی داشتم و بازم همیشه چاقی بیشتر رو تجربه میکردم ولی از وقتی در این مسیرم یاد گرفتم از این افکار نداشته باشم و آرامش داشته باشم و تازه با نشون دادن نمونه و الگو به ذهنم  که اینقدر نجوای منفی در اینجور مواقع داره اون رو ساکت کنم و بگم همانطور که دخترم و یا خواهرم و یا فلانی که متناسب هست و با من در اون جمع و یا اون لحظه بود و از این غذاها خورد و چاق تر  نشد و تازه لاغر تر هم شده پس منم نباید چاقتر بشم اخه چرا چاق بشم ؟؟ مگر ما چه فرقی داریم ؟؟؟؟و مطعنم در اون زمانها هم یکی از علتهای چاقی من مرور همون افکار چاقی و ترس و نگرانی های من بود که باعث چاقی من میشدن ولی متناسبهای اطرافم رو میبینم که با من همون خوراکی رو میخورن ولی اصلا نگران چاقی و خوردن خودشون و  .. نیستن نهایتا اگر زیاده روی کن ربطش میدن به اینکه انگار زیاد خوردم حالم بد شده و سنگین شدم نه اینکه بگن وای زیاد خوردم الان سه کیلو چاق میشم نه معمولا اگر در اونها پرخوری باشه که از نظر خودشون نه ما زیادتر خورده باشن ربطش میدن به مشکلات جسمی که وای معدم اذیت شد و یا اینکه …خلاصه همین یک شب یلدا هم برای من عین همون موقعیتهای خاص سال میمونه مثل عید نوروز و رمضان و محرم و …. هست  چون در دوره ی  سیزده  گام هستم و کلی از   بودن در این موقعیتها رو آموزش دیدم  یاد گرفتم تا حدودی چیکار کنم و تفاوت منی که در این مسیر هستم با کسی که نیست یا خود گذشته ی من این هست که نگران نباشم و به خوردنها فکر نکنم و انصافا من از وقتی که متوجه شدم امسال هم یه دورهمی برای شب یلدا با عده ای از عزیزانم دارم تو فکرم  این بودم که چه  لباسی بپوشم یا  چه کار باحالی کنیم که بیشتر بهمون خوش بگذره مثل بازی پانتومیم و یا فال حافظ گرفتن  و  ….. و خلاصه اصلا به فکر مواد خوراکی اون شب نیستم که براشون  نقشه بکشم و … اتفاقا یک بار حرف دراومد و  اون افراد عزیز که تپلی هم هستن  گفتن نه حتما باید هم انواع دسرها باشه هم شام مفصل  باشه و من حتی چند باری بهشون گفتم اخه چطور این همه چیز با هم میخوایین بخورین میترکین ولی اونها  جون تپلن و همه تفریحها و شادیها و دورهمی ها رو در خوردن میبینن من رو درک نمیکنن و تازه میگن مراسم رو خراب نکن بزار همه چیز زیاد باشه و منم به خودم گفتم واقعا من چی بگم که اینها متوجه بشن بزار راه خودشون رو برن و منم خوب میدونم  باید درراین شب به تمام اموزشها عمل کنم وگرنه کسی هستم که فقط میام اینجا حرف مفت میزنم .

      اتفاقا این عزیزان من که قراره شب یلدا با اونها باشم از چند روز پیش به من گفتن باید بیایی با هم لیست غدایی و خوراکی های لازم رو  بنویسم و بعد هم بیایی با ما از فلان جا این خوراکی ها رو  تهیبه شون کنیم و انصافا من در دلم میخندیدم و حتی به زبون هم آوردم که نمیشه همش به فکر خوردنی نباشین بابا بگین میخواهین چه سرگرمی درست کنیم یا چه لباسی بپوشیم یا چه تزیینی در سفره باشه و من چند  پیشنهاد دادم یکیش خریدن شمع بود یکی دیگه اش خریدن  گل خشک  قرمز رنگ بود و یکی دیگه اش  روی میزی مخملی سنتی قرمز رنگ  بود و …. و هیچ کدوم در رابطه با خوردن نبود و بعد هم بهش،گفتم فلانی رو بگیم فال حافظ برامون  بگیره و …. خلاصه اینکه میخوام بگم بدون هیچ ادا و فیلم و اجباری و محدودیتی و .. خط فکری من تغییر کرده و من در شادیها  و جشنها فقط به دنبال خوردن مواد خوراکی نیستم و فقط  از خوردن  در  اون مراسمات   لذت نمیبرم و به دنبال  تجربه ی خیلی چیزهای دیگه هستم که از تجربه ای اونها هم لذت ببرم مثل  لباس خوشگل پوشیدن بودن با عزیزانم و یا   اینکه بهترین عکسها رو در بهترین لحظ ها بگیرم و  یا اینکه با آهنگ شادی بتونم خودم و بقیه رو وادار به رقصیدن و شادی کنم و یا با عزیزانم کلی حرف بزنم و لدت ببرم و ..‌.  در ضمن اگر در موقعیت خوردن هم قرار گرفتم دوست دارم خیلی عالی با لذت مقدارش رو انتخاب کنم و  بخورم  طوری که بعد از خوردنم فشار شکمی رو حس نکنم و به دنبال حساب و کتاب در خوردنم نباشم در واقع میخوام  مثل متناسبهای اطرافم رفتار کنم .

      من مطعنم از شبهای یلدای سال پیش خیلی متفاوت تر و بهتر رفتار  خواهم کرد  پس دوباره به خودم میگم که  من هدفم از این شب بودن در کنار عزیزانم و صحبت کردن با اونها خواهد بود نه مزه کردن طعم های مختلف پس من بازم خودم رو بار دیگر در این شب محک میزنم که ببینم چقدر تغییر کردم  پس من هیچ ترسی از این ایام سال ندارم هیچ ترسی از خوراکی های این شب ندارم من یک فرد عاقل و بالغ  هستم که میخوام در حد بسیار بالایی و با کیفیتی با خودم برخورد کنم چون من مسول چاقی خودم هستم من با انتخابهام جسم خودم رو رقم میزنم چون من با همین افکارم جسم خودم رو خلق میکنم چون من با این آموزشها  اشنا هستم و میدونم جریان چاقی و لاغری چیه و تفاوت افراد چاق و لاغر در همین طرز برخوردها با مواد خوراکی و افکار اونها هست نه در انزیمی و یا غده ای و یا  چیز دیگه در بدنشون نه خیر همه ی ما ادمها مثل هم هستیم و از یک سیستم عصبی و جسمی برخورداریم و هیچ فرقی با هم نداریم مگر در باورهامون که منجر به رفتارهامون  میشن که با هم تفاوت داریم  و  همین دو باعث میشن که جسم های متفاوت و حتی زندگیهای متفاوتی داشته باشیم  .

      چقدر این جمله که میگن  شب یلدا طولانی ترین شب سال هست   میتونه برای افراد چاق خطرناک باشه و اونها رو تحریک به خوردن بیشتر کنه چون ذهن چاق  با شنیدن این حرف  میترسه که وای شب طولانی هست پس باید به دنبال تهییه کردن بیشتر مواد خوراکی باشم که مبادا شب کم بیارم و گشنه بمونم و چیزی نباشه  همین خود من در گذشته کلی از این فرمولها داشتم که نکنه برم بیرون و شام نباشه من گرسنه بمونم برای همین هر شب باید سر ساعت شام میخوردم و اگر جایی هم میرفتم شام بود اونجا هم میخوردم و یا اگر سفری در پیش داشتم از شب قبل باید کلی خوراکی میخریدم که مبادا تو جاده گشنه بشم و چیزی برای خوردن نباشه همیشه ترس از گرسنه ماندن و نبودن و قطحی عدا داشتم خیلی وقتها غذا میخوردم چون میترسیدم اگر نخورم دیگه گیرم نیاد و یا نباشه و یا دیگه این موقعیت برام تکرار نشه در حالی که فقط با این افکار چاقی بیشتر رو تجربه میکردم و تمام اون موقعیتها بارها و بارها برای من تکرار میشدن ولی در ذهن من تمام اونها مصادف با خوردن بیشتر بود چون ذهنم پر از فرمولهای چاقی بود ولی به لطف خدا دو سالی هست کلی تغییر کردم دیگه برای مسافرتهام سبدی پر از آذوقه تهییه نمیکنم هر شب به اجبار سر ساعت شام نمیخورم هر وقت گرسته بودم با لذت میخورم .

      اتفاقا  جا داره منم بگم  در این دو سال که در  این سایتم و ِرق درراین اگاهی ها شدم کلی از گذشته ی خودم فاصله دارم و خیلی از رفتارهام تغییر کرده و کلی هم در بالا براتون مثال زدم و من بارها پیش اومده درراین دو سال برای کاری راهی  اهواز شدم و در یک روز  رفتم  و برگشتم خیلی عادی بدون اینکه بگم راهی هست و باید با خودم چیزی ببرم واز این حرفها  … اما یک روز یکی از نزدیکان من که اتفاقا چاق هست  ایشون هم مجبور   بود که برای کاری در یک روز   به اتفاق همسر و فرزندشون تا اهواز   برت و بگردن  و در عرض یک هفته باید دوبار میرفتن و من در این مدت رفت و برگشت هر دو بار که ایشون  میرفتن زنگ میزدم ببینم رسیدن یا نه میدیدم که  ایشون میگفتن از خونه کلی ساندویچ تهییه کردن چایی و شیرینی بردن و کلی پفک و چیبس و .. خریدن و گفت حین  بودن در جاده  هم میخوریم هم لذت میبریم و من گفتم وا برای یه ساعت  و  خورده ای که نیاز نیست چه کاری کردن و خیلی تعجب کردم و دفعه ی بعد که زنگ زدم به فاصه یک هفته بعد گفتن این دفعه از خونه  ساندویچ و چیزی نخریدیم و میخواییم بریم فلان رستوران در اهواز اول شام بخوریم و بعد راه بزاریم و ولی هم هله هوله خریدم که در راه بعد شام بخوریم و من واقعا متوجه میشدم جریان چیه همون فرمول جاده =خوردن  در ذهن چاق ایشون هست در گذشته ی خود من هم بوده و اصلا چیز عجیبی نیست برای همین دقیقا حرف و مثال دوست شما   رو استاد  درک کردم و میدونم کار همون فرمولهای ذهنی چاق هست .

      ذهن ما بر اساس خاطرات ما  کار میکنه  در واقع  ذهن ما از اول خلقت سفید و  خالی هست و چیزی در اون وجود نداره اما ما به دو طریق اون رو  به مرور  پر میکنیم یکی از طریق ورودیهایی که بهش،میدیم  دوم  از طریق چیزی که قبلا براش اتفاق افتاده و من مرورش میکنم یعنی همون خاطرات ما میشن پس اگر قبلا که در مسیر نبودم فکر میکردم هر مهمانی هر دور همی هر جشنی و شادی و عروسی و عید و … مساوی هست با خوردن  الان دیگه نباید اینطور فکر کنم و نمیخوام اینطور فکر کنم و باید خودم رو اصلاح کنم بابا هزار بار  باید به خودم  بگم خوردن و این مواد خوراکی برای تامین انرژی جسم من هستن پس هر وقت گرسنه بودم باید بخورم نه وقتی شادم و یا خوشحالم و یا غمگینم و یا ناراحتم و یا حوصله ام سر رفته و یا سرم درد میکنه و یا معدم درد میکنه و …. من نباید بخورم اخه این چه کاریه که با خودم میکنم چرا وقتی شادم و جشنی هست بیشتر شادی نمیکنم بیشتر خوشحالی نمیکنم بیشتر از بودن در کنار عزیزانم لدت نمیبرم بیشتر عکس نمیگیرم و …..

      تمام این خاطرات که  از شب یلدا در ذهن من هست در  ذهن یک فرد خارجی نیست و وجود نداره بنابراین رفتارهای من در این شب با اون فرد فرق داره چون مدام اون خوردنها رو نرور میکنم   و برای اونها نقشه میکشم که  اخ جون یه شبه دیگه اومد با کلی خوردنی و ….

      پس شب یلدا = خوردن کلی خوراکی نیست 

      شب یلدا =ترس از خوردن مواد خوراکی نیست 

      شب یلدا =چاقی و اصافه وزن نیست 

      شب یلدا =سنگینی و عذاب وجدان از اون همه خوردن نیست .

      شب یلدا =حساب و کتاب در خوردن و نگرانی از چاقی بیشتر نیست .

      شب یلدا = خیلی طولانی تر از هر شب دیگه نیست فقط یه دقیقه بیشتر هست گول نخور که بیشتر بخوری 

      شب یلدا = کنترل افکار هست.

       فروغ این افکار بالا  رو مرور نکن  تا  در کسب اندام ایده ال خودت موفق بشی و در این شب از شبهای سال قبل بازم متفاوت تر میشی و تمایل تو به خوردن بازم کمتر میشه و عالیتر رفتار میکنی .

      من چاق نیستم  پس خوردن نباید برام خیلی اهمیت  داشته باشه و نباید  به فکر کم نیومدن مواد خوراکی در این جور مواقع باشم من با یک شخصیت متناسب که تو ضیح دادم میخوام درراین مهمانی شرکت کنم پس فقط به دنبال خوردن و کم نیو مدن  مواد خوراکی نیستم به دنبال خیلی لذت های دیگه هستم  اتفاقا یه هفته پیش که تولد پسرم بود و فقط در حد ۱۰ نفر مهمان داشتم و هر چیزی همسرم میخواست بخره و  یا با ایشون بودم که بخره میگفتم همین یکیش بسه  همین مقدارش بسه و همسرم تعجب میکرد که نه زشته الا ن کم میای ولی من میگفتم یعنی کی  این همه رو میخوره زیاده تازه شام هم باید بخورن مطمعنم جا ندارن و خلاصه چقدر خریدهای من هم  تغییر کردن و حالا که در پایان این فایل از شخصیت متناسب با این ویزگی ها  استاد  حرف زدن یاد خودم افتادم و بار دیگه میگم من از درون تغییر کردم و به زودی بیرون من با درون من هماهنگ میشه در حالی که در گدشته اینطور نبودم ها اینطور فکر نمیکردم و رفتار نمیکردم اینم از تغییرات جدید من هست  به  که خاطر بودنم در  این سایت  برای من اتفاق افتاده و خودم همون لحظه متوحه اونها  نمیشم بعدا که میبنم بچه ها ی  دیگه و یا استاد  هم میگن همچین تغییراتی هست متوجه میشم چه جالب در منم  از این رفتارهای جدید وحود داره و خوشحال میشم برای بودنم در مسیر درست 

      من خودم مسول جسم خودم هستم و شب یلدای لاغری رو برای خودم ارزو دارم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 24 از 5 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فروغ ریاحی
      1400/10/02 01:13
      مدت عضویت: 1855 روز
      امتیاز کاربر: 34386 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,156 کلمه

      سلام و درود بر استاد گرامی 

      من امروز از صبح به شوق نوشتن در سایت داشتم کارهام رو انجام میدادم که بیام و از نتایج شب یلدام بگم و خلاصه نمیدونستم کجا  این حرفهام رو بنویسم تا دوباره گفتم بهترین جا برای نوشتن  همین جا هست ولی با وحود این تصمیمی که داشتم و با وجود زمان بیکاری  کمی که دارم اول  با اشتیاق یه گام مثل همیشه  در جهت تناسبم برداشتم و به تعهدم پایبند بودم و بعد وارد این صفحه شدم .

      اگر بخوام از نتایجم  بگم همین چیزی که میخوام الان تعریف کتم خودش کلی حرف داره و نشان از باور و ایمان من به متناسب شدنم  در این راه داره .

      من چون در سالهای مختلف رژیمهای مختلف داشتم و در وزنهای مختلفی قرارراشتم و یه مدت بعد هم دوباره سریع  چاق میشدم و باید دوباره سعی و تلاش برای لاغری مجدد میکردم و انصافا دوباره هم متناسب میشدم  برای همین  من در زمانهای مختلف لباسها با سایزها ی مختلفی  هماهنگ به سایز اون زمانم دارم و  اما یه کت و شلوار سفید و مشکی داشتم که در دوران تناسبم در سال ۹۰ تقریبا دوخته بودم که  هم زمان با عروسی خواهرمم بود و در یکی از مراسمات  من یک بار پوشیدم و دیگه خیلی نپوشیدم و چون یکم   بعد از عروسی خواهرم بارداری دومم شروع شد که  من چاقی بسیار وحشتناکی رو تجربه کردم و دیگه نشد بپوشم و خلاصه بماند که چی شد تا دوباره متناسب شدم  فقط میخوام بگم دیشب تصمیم گرفتم شلوار  مشکی همون کت و شلوار رو به تنهایی با یه شومیز قرمز رنگ بپوشم برای مهمونی شب یلدا که دیدم پام رفت و دکمه ش هم  بسته شد اما زیپش بسته نمیشد یعنی به زور  زیاد که میبستم بسته میشد   اما سریع دوباره باز میشد و پایین میومد و قابل استفاده نبود  و تازه  از رانها  هم برام  حسابی تنگ بود که نشست و برخاست داخلش بسیار سخت و آزار دهنده بود چون اصلا پارچه اش هم کشی نبود نمیشد استفاده اش کنم و  حقیقتش یکم اولش تو ذوقم خورد  و احساس چاقی  کردم چون من  همیشه خیلی خودم رو متناسب میبینم شاید در ایینه برم   و به چاقی اندام هام نگاه کنم (که جدیدا  سعی میکنم خیلی به اندامم تو جه نکنم) و یا در مقابل فرد خیلی لاغری باشم که احساس کنم نه  انگار من پر تر هستم و گرنه همیشه از درون احساس تناسب و لاغری میکنم و خودم رو در وزن دلخواهم تصور میکنم  و میبینم برای همین خیلی سریع خودم رو جمع و جور کردم و گفتم نه ناراحتی نداره حتما در اون دوران متناسب تر بودم و الانم خیلی سایزم کم شده که دکمه اش به راحتی  بسته شد اتفاقا  به خودم گفتم ببین همین پایین تنه رو که خیلی تو روش حساسی و همیشه در ایینه  میخواهی نگاهش کنی که ببینی لاعر تر شدی یا نه این جا  معلوم  شد زیاد تغییر نکرده  پس باید به اندام های چاقم توجه نکنم و  رها کنم و بگم  بدن خودش خوب بلده چیکار کنه پس   بهش اعتماد کن و اصلا ناراحت که نشدم هیچ خدا شاهده برای یه لحظه گفتم حالا که اینطور شد همین شلوار رو برمیدارم و به انگیزه ی پوشیدن دوباره ی همین شلوار  تلاش عالی  در این مسیر میکنم (چون همسرم گفت خب اگه اندازت نیست بده به دخترم که بپوشه و همون لحظه   در دلم گفتم نه خیر  میخوامش که بیشتر تلاش کنم )  و با یک دید  مثبت به این تضاد  نگاه کردم  و به خودم گفتم به این مشکل برخوردم که متوحه بشم  هنوزم دلم تناسب بیشتر میخواد هنوزم دلم لاعری بیشتر میخواد و خوشحالم که  این مشکل امشب یک انگیزه برای پیشرفت بهترم خواهد  شد و با حال خوب و با یه  لباس دیگه رفتم به جشن یلدا و شادی کردم بدون هیچ ناراحتی و  و ناامید شدنی و یا دلسرد شدنی از ادامه ی راه و به خودم گفتم هیچ چیز نمیتونه من رو از این مسیر دور کنه .

      اول اینکه باید بگم من در جشن دیشب  ،شب یلدا میزبان نبودم که بخوام  طبق آموزشها یی که دیدم  خرید  سفره رو انجام بدم  یعنی فقط  به دنبال تنوع مواد خوراکی روی سفره نباشم   و  اما هر  چقدر به عزیزانی که با اونها برنامه داشتم حرف میزدم که بابا کمتر خرید کنید  بیشتر شادی کنید آخه نمیتونید  این همه رو بخورید اذیت میشید  اونها اصلا این حرفهای من رو دوست نداشتن و دلشون یک سفره ی رنگا و رنگ  از مواد خوراکی میخواست بنابراین گفتم خب اصلا مهم نیست من خودم باید بلد باشم چطور رفتار کنم .خلاصه ما هم دیشب جشن یلدای زیبا و شاد با کلی خوراکیهای متنوع و شام  عالی داشتیم اما من بیشتر به دنبال دیزاین خودم بودم و  گرفتن عکس های یاد گاری  با عزیزانم و بعد هم شادی کردن و حرف زدن در کنار اونها و اینقدر زیبا عمل میکردم که خودم باورم نمیشد نه که بخوام  ها اصلا هوس نمیکردم و با یه ساندویچ که کامل  سیر شده بودم وهر چقدر دیگه دسر میاوردن من جا نداشتم که بخورم در حد یک یا دو قاشق ژله و کمی پاستیل خوردم و دیگه هیچ خوراکی نخوردم حتی چیبس و پفک هم بود اما خیلی راحت سه تا  حلقه پفک و سه تا  ورق چیبس خوردم و گفتم نه اصلا میل ندارم    چون  احساس سیری میکردم و دلم نخواست به هیچ چیز دیگه لب بزنم  ناگفته نماند به متناسبها و چاقهای  حمع نگاه میکردم خصوصا دختر خودم که با خیال راحت یکی و نصفی ساندویچ خورد و دیگه هر چی برلش میاوردن میگفت حا ندارم و نمیخوام تا اخرای شب که کیک رو بریدن یه برش کوچیک خورد همین و یه  متناسب دیگه  هم در جمع بود که خیلی از  مواد خوراکی ایراد میگرفت که من این رو دوست ندارم و اون رو دوست ندارم و …. برای همین لب به  هر چیز ی نمیزدو خیلی کم خورد یکم چیبس خورد و یکم ژله همین  اما چاقهای جمع هر چی میدیدن میخوردن تازه یکیشون میگفت تو فکر نباشین  بخورین از فردا دوباره رژیم بگیرین عیب نداره و من در دلم کلی به ایشون خندیدم که این  فردا یک فردای  معروف  و اشنا همه ی چاقها هست که هنوز نیومده 

      خلاصه من با یه سبکیه بسیار عالی در حالی که احساس سیری هم داشتم خوابیدم و میدونم که چقدر عالی بودم .و همش به خاطر بودن در این مسیر و فایلهای اگاهی دهنده ی این سایت هست .

      نا گفته نماند امشب هم برای بچه هام مرغ سوخاری خریدم  و  برای خودم قارچ سوخاری خریدم که برای شام  بخورم  ولی خودم فقط و فقط چند دونه قارج سوخاری خوردم و سیر شدم و لب به هیچ چیز دیگه نزدم و ما بقی قارچها رو به همسر دادم که بخوره و بسیار لذت میبرم که اینقدر سریع سیر میشم و دیگه به خوردن ادامه نمیدم در حالی که  هیچ محدودیتی هم در کار نیست ولی من نمیخوام که  دیگه بخورم  من عاشق همین رفتارهای جدید خودم هستم و میدونم چه بخوام چه نخوام به زودی متناسب میشم .

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم