0

گام ۶۷: لاغر شدن مشابه چاق شدن است

لاغر شدن مشابه چاق شدن
اندازه متن

لاغر شدن مشابه چاق شدن است. فقط باید به شکل متفاوتی انجام شود.
سال ۱۳۹۳ که با موضوع قدرت ذهن آشنا شدم، مهمترین خواسته من تغییر کردن زندگیم در جنبه مالی بود و اصلا به فکر لاغر شدن نبودم چون سالها برای لاغری تلاش کرده بودم و مطمئن بودم که لاغربشو نیستم. لاغر شوم نداشتم، اصلا نمیداتستم که با قدرت ذهن می شود لاغر شد.

چگونه لاغر شدم!

در سی و پنج سال چاقی بارها برای لاغر شدن از طریق مختلف اقدام کرده بودم اما نتیجه نگرفتن از همه آن تلاش ها سبب شده بود که باور کنم من لاغر بشو نیستم. البته حرف و حدیث های اطرافیان درباره ارثی بودن چاقی من و کم تحرک بودن و ده ها دلیل دیگر مزید بر علت شد که قید لاغر شدن را بزنم و به چاق بودن بسنده کنم.

لاغری با ذهن رضا عطارروشن

بعد از پذیرش چاقی بعنوان سرنوشت خواسته من از لاغر شدن به چاق تر نشدن تغییر کرد. اتفاقا نصیحت های خانواده هم به سمت چاق تر نشدن تغییر پیدا کرد و بر خلاف گذشته که چقدر تاکید می کردند یه کم لاغر بشو به مرور توصیه های آنها به مراقب با چاق تر نشی تغییر پیدا کرد.

احساس ناتوانی در لاغر شدن و پذیرش اینکه چاق تر نشم خوبه سبب شد که به کلی قید لاغر شدن را بزنم و به فکر دوباره تلاش کردن برای لاغر شدن نباشم.

به همین دلیل مهمترین خواسته من بعد از آشنایی با قدرت ذهن تغییر شرایط زندگی در جنبه های دیگر بود، مثل جنبه مالی و روایط و تغییر وضعیت کسب و کارم.

علاقه ای که به این موضوع داشتم سبب شد که هرچه زمان آزاد در طول روز داشتم را صرف دنبال کردن موضوعات مربوط به قدرت ذهن و تغییر نگرش درباره زندگی می کردم، نتیجه این تلاش و پیگیری بعد از چند ماه هدایت من به سمت تجربه لاغری با قدرت ذهن بود، موضوعی که به هیچ عنوان در رویای من هم نبود.

لطف خداوند در هدایت بندگانش شامل حال من شد و رسیدن به تناسب اندام با قدرت ذهن برای من جذاب شد و هدف اصلی من از تغییر کردن و استفاده از قدرت ذهن لاغری شد و به لطف خدا در طی چند سال نه تنها با قدرت ذهن به تناسب اندام رسیدم بلکه به هرآنچه که تصور می کردم و نمی کردم نیز دست پیدا کردم.

در این مسیر چند ساله گام به گام قدرت ذهن برای من واضح تر شد و علاقه من برای درک بیشتر و استفاده بهتر از این توانایی خدادادی در زندگی خودم بیشتر شد تا جایی که به مسیر آموزش دوستان و علاقمندان به موضوع ذهن و تغییر زندگی هدایت شدم.

در تمام این سالها و پس از تجربه تغییرات زیاد در زندگیم به این نتیجه رسیدم که هر تغییری به هر اندازه که در ذهن ما بزرگ یا دست نیافتنی باشد فقط برای رخ دادن نیاز به ایجاد افکار و نگرش جدید دارد که ما را به سمت خواسته خود هدایت کند، مانند جاده آسفالتی که در نهایت ما را به مقصد خود می رساند.

فقط کافی است افکار جدیدی در ذهن خود ایجاد کنیم که نتیجه آن دستیابی به خواسته خود باشد و در پررنگ کردن آن افکار استمرار داشته باشیم

به عبارتی آهسته و پیوسته این مسیر را طی کنیم، و در اینصورت چه بخواهیم و چه نخواهیم به مقصد خود می رسیم.

لاغر شدن مشابه چاق شدن است

لاغر شدن همان چاق شدن است و مانند هر موضوع دیگری در زندگی فقط نیاز به ایجاد افکاری جدید دارد، افکاری که مقصد آنها لاغری است. افکاری که در دل افکار چاق کننده ایجاد می شوند، در اوج شرایط سختی که به واسطه چاقی بر ما تحمیل شده است باید ایجاد شوند، استمرار در نگهداری از این افکار لاغر کننده سبب میشود به مرور مسیر حرکت جسم ما از چاقی به سمت لاغری تغییر پیدا کند و پس از مدتی ما در شرایط جسمی کاملا متفاوتی باشیم.

سخت ترین مرحله این تغییر شجاعت روبرو شدن با شرایط جدید است، چون سیستم ذهنی ما به شکلی است که به روند تکراری خود به شدت عادت میکند و هیچ تمایلی برای تغییر وضعیت نرمال خود ندارد، حال ممکن است وضعیت نرمال از نظر ذهن ما وضعیت بحرانی در زندگی ما ایجاد کرده باشد، اما برای ذهن نتیجه آن وضعیت نرمال خود در زندگی ما اهمیتی ندارد.

 ذهن فقط میخواهد در شرایطی که به آن عادت کرده است باقی بماند و این موضوع را شما به سادگی در جنبه های مختلف زندگی خود بارها تجربه کرده اید.

تغییر شرایط ذهن گرچه کاری سخت و طاقت فرساست اما از آنجا که بی نهایت طریق برای ذهن ما می تواند ایجاد شود امکان عادت دادن ذهن با شرایطی که میخواهیم تجربه کنیم امکانپذیر است.

لاغری آسان با قدرت ذهن

نتیجه استفاده از آموزش های لاغری با ذهن

” هر کاری در اول شاید سخت باشه اما در اصل سخت نیست چون ما عادت نکردیم و هنوز ذهن اون تغییر رو نپدیرفته براش سخت هست.

مثلا صبح زود بیدار شدن شاید سخت باشه ولی بعد از مدتی که صبح زود پا شدیم دیگه برای ما عادی میشه و خیلی راحت بیدار میشیم.

پس در مورد چاقی و لاغری هم سیستم همین طور هست.

خیلی از اضافه وزنها در ما به خاطر عادتها مونده و داره پیشرفت میکنه.

مثلا فردی که الان ۵۰ کیلو اصافه وزن داره ده سال پیش که اینقدر نبوده یه سری عادتها هستن که چاقی رو پیشرفت میدن و ما باید این عادتها رو تعییر بدیم تا جسم ما تعییر کنه.

برای تعییر این عادتها در جسم همین طور اولش سخت هست ولی اگر ادامه بدی و سعی کنی و استمرار داشته باشی و تعهد داشته باشی بعد از یه مدت همه ی عادتها برات تغییر میکنه و دیگه انحام کارهای گدشته برات سخت میشه.

مثلا پرخوری های گذشته برات سخت میشن و دیگه فرمولهای ذهنی ما تغییر می کنند و این به مرور ایحاد میشه و فقط با تمرین و تکرار ایحاد میشه.

پس یه کاری اولش که میخوای تغییرش بدی سخته و یواش یواش عادی میشه و دیگه مهم نیست داره انجام میشه پس برای لاغری هم اشتیاق و استمرار داشته باش همینکه فرمولهای ذهنی تو تغییر کنه با فایل گوش دادن و نوشتن اینجور خیلی راحت روند زندگیت تغییر میکنه.

پس لاغری هم مثل هر کار دیگه انجام پذیر هست.

مثلا زمانی که خونه جدید خریدیم تا مدتها من میخواستم به سمت خونه ی قبلی برم و یا اینکه تغییر یه وسیله ی خانه تا مدتها باید بری سراغ جای قبلیش معلومه که ذهن عادت پذیر هست و بعضی عادتها ریشه ای هستن و زمان میبره تا تغییرش بدی و اینها چون بارها تکرار شدن ما باید بیشتر استمرار داشته باشیم تا عوض بشن.

پس در موضوع تغییرات شرایط خیلی مثالها هست بنابراین چاقی به لاغری یه سری تغییر رفتارها هست که زمان میبره تا ما اونها رو بپدیریم و شاید اوایل بگی لاغر شدن برام سخت هست.

چطور من که سالها تلاش کردم ولی لاغر نشدم اما از نطر یه متناسب این حرف مسخره هست و چی در این دو فرد متفاوت هست فرمولهای ذهنی این دو متفاوت هست و در ذهن چاقها این یه موضوع نشدنی هست .

تغییر کردن

لاغر شدن هم یک تغییر است

فکر کنید چه چیزهایی در زندگی شما تعییر کرده و الان شما به اون سبک عادت کردید به یاد خودت بیار و مثال بزن و بگو حالا لاغری هم یه تغییر هست از چاقی به لاغری و بگو این لاغری که چیزی نیست و در ذهن خودت کوچیکش کن که به اون برسی پس تا میتونی خواسته ات رو کوچیک کن تا وارد زندگیت بشه و هر چیزی که در ذهن تو بزرگ باشه به اون نمیرسی ولی اگر گفتی این تغییر که چیزی نیست من به اون میرسیم ذهن راحتتر میپدیره و به اون میرسی.

ذهن براش سخته تعییر کردن و ما هم ناآگاهانه با فکر کردن به مشکلات اون تعییر کردن اون تغییر رو برای خودمون سختتر میکنیم.

مثالهای از تغییرات من در زندگیم:

زمانی که در خونه رو ریموتی کرده بودیم تا مدتها میخواستم به سبک قدیم برم در رو باز کنم ولی یادم میومد و نمیرفتم و یا بعصی از چراعهای خونه مثلا راهرو و یا سرویس بهداشتی چشمی بودن و من تا وارد راهرو میشدم دنبال کلید بودم که بزنم و لامپ روشن بشه ولی یادم میومد و دیگه راحت میرفتم بالا.

یا من با شرایط فعلی جامعه که کرونا هست خیلی تغییرات در زندگیم داشتم و اوایل سخت بود اما حالا دیگه عادی شده همون ماسک زدن که اوایل سخت بود و یا الکل زدن و یا دست ندادن با هیچ فردی بر خلاف گدشته تا مدتها من وقتی کسی رو میدیدیم دستم رو نا خودگاه دراز میکردم که سلام کنم و دست بدم و بعد یادم میومد که چه کار زشتی حساب میشه و دوباره جمعش میکردم.

یا اوایل که درس دادن انلاین به پسرم بر عهده ی خودم بود خیلی وقت من رو فشرده کرده و ا و غات بیکاریم و ساعاتی رو که برای خودم بودم خیلی کمتر شده بود و اون اوایل همش میگفتم چقدر سخته خودم درس بدم اما کم کم برام عادی شده و پذیرفتم و زندگیم رو طوری دیگه برنا مه ریزی کردم که هم پسرم رو درس بدم و هم فایل گوش کنم و در مسیر باشم .

پس لاغری جسم هم یه تغییر کردن هست که بسیار آسان و راحت هست فقط باید ادامه بدم تا برام عادی بشه و فرمولهای ذهنی من تغییر کنه مثل این همه آدم متناسب در اطرافم با رفتارهای متناسب که دارن بدون سختی و زجر زندگی میکنن منم به لاغری راحت و ساده میرسم”

نوشته خانم فروغ عزیز در بخش نظرات این فایل آموزشی

توضیحات این فایل آموزشی لاغر شدن همان چاق شدن است به شما کمک می کند تا چگونگی شناسایی عادتهای ذهن خود را بهتر درک کنید و همچنین راهکار چگونه تغییر دادن آنها را بیاموزید.

✍️ تمرین آموزشی 📖

برای انجام عالی تمرین لاغر شدن مشابه چاق شدن است توصیه می شود ابتدا توضیحات نوشتاری را مطالعه کنید، سپس ویدیوی آموزشی را تماشا کنید و بعد از آن به سوالات مطرح شده در بخش نظرات به شکل انشایی پاسخ دهید.

  • روند چاقی خود را شرح دهید، چگونه قدم به قدم چاق شدید؟
  • آیا برای چاق تر شدن رفتار جدیدی یا تغییر خاصی در روند زندگی خود ایجاد می کردید؟
  • به نظر شما چرا با اینکه روند زندگی تقریبا یکنواختی داریم ولی از نظر جسمی چاق تر و چاق تر می شدیم؟
  • نظر خود را درباره تاثیر ذهن در روند چاقی خود را شرح دهید.
  • چرا برای چاق تر شدن نیاز به تغییر نداشتیم اما تصور می کنیم برای لاغر شدن باید همواره شرایط زندگی را سخت تر کنیم؟ شرح دهید.
  • در روشهایی که برای لاغری استفاده کردید چه تغییری برای لاغر شدن در زندگی شما ایجاد می شد؟
  • چرا استفاده از روش های لاغری با اینکه زندگی شما را تغییر می داد باعث لاغری تان نشده است؟
  • لاغری با ذهن چگونه به شما کمک می کند تا بدون اینکه شرایط زندگی خود را سخت کنید لاغر شوید.
  • از محتوای ویدیوی آموزشی برای خود تمرین ایجاد کرده و در بخش نظرات تمرینی که باید انجام دهید را بنویسید.

منتظر خواندن نوشته های شما هستم

همراه همشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

امتیاز 4.77 از 35 رای

https://tanasobefekri.net/?p=18149
100 نظر توسط کاربران ثبت شده است.
اندازه متن بخش نوشتن دیدگاه:

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار faridehhasani5455
      1400/02/26 16:06
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 1,133 کلمه

      گام ۶۷،،،لاغر شدن همان چاق شدن است ،،،سلام استاد و دوستان همراهم ،،، خدارو شکر میکنم که با قدرت ذهن ،آشنا شدم و به این مسیر هدایت شدم که حتی بتونم با تغییر ذهنیاتم ،لاغر هم بشم ،،هنوز برای خیلی ها ،درک این موضوع آسون نیست ،حتی اساتید ذهنی هم ،به این موضوع فکر نکردن و باورش ندارن و تو بیشتر صحبتاشون میگن باید رژیم و ورزش داشته باشید برای لاغر شدن ،، یادمه از همون موقع ها که وارد مقوله ذهن شدم و متوجه شدم علاقه زیادی به این موضوعات دارم ،مدام به این فکر میکردم که اگر همه چیز ذهن و باورهای ما هستند ،چرا من نتونم با ذهنم لاغر بشم،،تقریبا ۸ سال  پیش توی گوگل سرچ کردم ،لاغری با ذهن و هدایت شدم به شخصی که ،گروه تلگرامی داشت و فایلهای هیپنوتراپی میفروخت و راه آرام خوردن را آموزش میداد که بعدها متوجه شدم اون فایلهای هیپنوتراپی مال شخص دیگه ای بوده که کپی کرده بود و میفروخت ،منکه با اون فایلها لاغر نشدم ،، بعد از اون با شخصی آشنا شدم که ان ال پیست بود و ادعا میکرد میتونه من و دوستمو لاغر کنه ،۲ ماه هر هفته باهاش قرار میذاشتیم و باهامون مشاوره میداد،۴ میلیون هم پرداخت کردیم ولی لاغر نشدیم ،هر چند تو اون رفت و آمدها ،پیشنهاد آموزش یه ارز دیجیتالو به ما داد که ما هم خیلی ازش سر در نیوردیم و ایشون اصرار کرد که از اون ارز ۴ میلیون بخریم بذاریم بمونه و ما خیلی بی میل اون ارز خریدیم و دیگه اون شخصو ندیدیم و ۱ ماه پیش متوجه شدیم همون ارز قیمتش رشد کرده و به ۳۰ هزار دلار رسیده 😊 بلخره یه هدایتی بوده برای ما ،،، حدودا چند روز قبل از اینکه با اینجا آشنا بشم ،کتابیو از دکتر جودیسپانزا خونده بودم که تمام این قوانین جهان هستی رو که اساتید موفقیت تدریس میکنن رو ،علمیشو در اون کتاب توضیح داده بود که چطور مغز فرکانس تولید میکنه ،کار نورون ها چجوریه وووو  و من با خودم فکر کردم  که اگر اینها علمیه که من باید بتونم به کمک ذهنم لاغر هم بشم و یه انرژی مضاعفی در من تولید شده بود که نمیتونستم بی خیال باشم و ادامه ماجرای آشنایی م با این سایتو  که زیاد نوشتم ،یعنی وقتی من بیدار و آگاه شدم ،هدایت ها شروع شد  ،،آخه من دیده بودم که وقتی شروع کردم به تغییر محتویات ذهنیم ،اولین اتفاقی که برای من افتاد ،بیرون اومدن من از باتلاق مشکلاتم بود ،با خروج من از اون مشکلات ،درهای برکت و خیر و پول و رفاه   در زندگیم باز شد ، ،، اعتماد بنفس منو زیاد کرد که بتونم و بخوام که متناسب هم بشم ،و الان در حال تجربه کردن هدف تناسب اندامم هستم ،،،چقدر سپاسگذار خداوند هستم که لاغری با قدرت ذهنو در رویای استاد قرار دادن و هدایتشون کردن برای اول نتایج خودشون و بعد کمک کردن به میلیون ها ،انسان ،ناراحت از عوارض چاقی که سالها درگیر رژیم و ورزش بودن و با آموزش و بودن در این مسیر راه سلامتی و تناسب و خوشبختی بیشتر براشون باز شده ،،،منم یادمه اون زمان ها ،برای لاغر شدن کنار پاهام و پهلوهام ،هر روز پهلو و پاهامو به دیوار میزدم 😁یا با وردنه به پاهام میکشیدم که سلولیت هاش از بین بره ، خودمو پلاستیک پیچ میکردم ،کولرو خاموش میکردم میرفتم با سرعت روی تردمیل که خیس عرق بشم و اثر کنه ، ژل هایی به بدن میزدیم و ساعتها ماساژ میدادم ،شکم بندی میبستیم که ضربه ریز به شکم میزد ،مرتب خودمو تو آینه چک میکردم و بعدش هم سرزنش ها شروع میشد ،،،و هیچ کدوم از اون کارها ،حال منو خوب نمیکرد بجز ترس و نگرانی بیشتر ،از همون نگرانیها باید میفهمیدیم که راهمون اشتباهه ،،فعلا ما در حال تمیز کردن زمین وجودمون هستیم که بتونیم بذرهایی بکاریم ،هر چند اون بذرهای کوچیک هم تا الان نتایج و محصول دادند ولی برای میوه های شیرین و پر آب تر باید در کنار زمین و بذر ها ،باشیم ،مراقبشون باشیم تا بزرگ و قوی بشن و بتونن روی پای خودشون رشد کنن ،،پس مهم ترین ماموریت ما ،شناسایی موانع چاقی ،نقض و رفعشون بصورت منطقی ،دسترسی به ذات الهی و تمیز خودمون و رشد و ترمیمش ،تکرار و استمرار باعث میشه ،اون افکار جدید به زندگی جدید ما وارد بشه و بشه جزئی از وجود ما ،، ، تغییر برای ذهن مثل شخصیه که به یک کشور دیگه مهاجرت میکنه ،فرهنگشون مثل هم نیست ،آداب معاشرتشون متفاوته ،مهم ترین چالششون ،ارتباط گرفتن با زبان اون کشوره ،فرهنگ غذایشون ،قوانین رانندگیشون، قوانین شهر و کشورشون و اداره هاشون ووووو  و اون شخص تا بیاد به مدل زندگی جدیدش عادت کنه یه مدتی زمان میبره که کار راحتی هم نمیتونه باشه و بعد از مدتی تازه جا میفتن و راحتر زندگی میکنن ،،،مثلا ۲ سال پیش که به بالی سفر کرده بودم یا سنگاپور و رفت و آمد ماشین های اونجا دقیقا برعکس ماست ،چندین بار نزدیک بود با ماشین هاشون‌ تصادف کنم ،ذهن من طبق عادت قدیمش میرفت وارد خیابون میشد و اونجا قوانینشون فرق میکرد و بعد از چند روز آگاهانه وارد خیابون هاشون میشدم ،، قبلا برام بسیار سخت بود صبح زود بیدار بشم ،چونکه شبها دیر میخوابیدم و شاید از زمانیکه وارد دوره های ذهنی شدم یا دوره لاغری با ذهن ،خودبخود صبح زود بیدار میشم و دیگه نمیتونم بخوابم ،،،تو تمام طول زندگی برای رفتن به جایگاه بهتر ،مجبور شدم ،تغییراتی در خودم داشته باشم یا اینکه جهان مجبورم کرده تغییر کنم ،مثلا قبلا خیلی درگیر تنظیمات گوشیم بودم و تقریبا ۳ ساله که در کنار دوستم هستم و ایشون بسیار متبحر هستند در تکنولوژی ،هم بهم یاد میده هم خودش گاهی کمکم میکنه ،الان گوشیم به مشکلی بخوره هم سئوال میپرسم هم گاهی خودم یکمی بهش ور میرم درست میشه ،یا کارآیی خیلی از دیوایس هارو  حداقل برای خودم یاد  گرفتم ،،یادمه روزای اول خیلی کلنجار میرفتم که یاد نگیرم ، من سالها بود کار با کامپیوتر نمیکردم و حال یادگیری هم نداشتم ،ولی ۶ ماهه سرفیسی خریدم که بلخره باهاش یه کامنتی میخونم ، سریال های مخصوص تقویت ذهن خودمو میبینم ،نمیگم خبره شدم ولی میتونم برای کار خودم ازش استفاده کنم ،،وقتی میخواستم کارایی یه اپ تدوینو یاد بگیرم مقاومت داشتم ولی الان ۸۰ درصد میتونم باهاش ،فیلم های خودمو ،توی گوشیم ادیت کنم ،،وقتی میخواستم تنیس یاد بگیرم مقاومت داشتم ،،الان که دوباره مجدد دارم فایلهای زبان انگلیسی مو هر روز یک درس گوش میکنم و مرور میکنم مقاومت دارم ولی من ادامه میدم ،میدونم ذهنم تغییرو دوست نداره ،،و این تغییرات دائمیه وباید مدام در حال آپدیت خودمون و کیفیت زندگیمون باشیم تا بتونیم آگاهانه حرکت کنیم بسمت وسعت بیشتر ،،باید بتونیم رسیدن به لاغر شدن یا هر خواسته مونو ،کوچیک کنیم ،،تا بتونیم بهش راحتر برسیم،،،خدارو شکر که در حال آموزش و تغییر هستم و به زودی به تناسب کامل هم خواهم رسید 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/11/06 20:05
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 2,285 کلمه

      جلسه ۷۳ تکرار 

      لاغر شدن همان چاق شدن است 

      سلام و درود به دوستان همراهم و استاد عطارروشن ،خدارو شکر میکنم برای آموزش و یادگیری یک آگاهی دیگه ،دیروز داشتم روی یک دوره ی فشرده چند ساعته کار میکردم و نتونستم کامنتی بنویسم فقط فایلو گوش کردم و امروز از صبح هم خرید و بازار بودم و الان که عصره اومدم منزل ،قبل از اینکه به دوره های دیگم بپردازم ترجیح دادم‌ اول بیام تو سایت و بنویسم ،خدارو سپاسگذارم 

      امروز صبح رفته بودم دفتری که دخترم مدیر فروششه ،یک تولیدی ،واردات و صادر کننده لباس های ایرانی _ترک و بزرگ در بازار تهرانه ،میخواستم لباس هاشونو ببینم ،از اونجایی که دخترم همه کاره اون شرکته ،براحتی میتونه از لباس های شرکتشون برای من هر لباسی بخوام بیاره ،بدلیل اینکه اونها تک فروشی ندارن و امروز رفتم اونجا که لباسی میخواستم بخرم پرو کنم 

      امروز که سوپروایزر دخترم منو دید ،گفت خانم حسنی شما چقدر لاغرتر از ۳ سال پیش شدید که اولین بار برای مصاحبه دخترتون اومدید با من صحبت کردید ، بهش گفتم آره خدارو شکر 

      گفت معلومه که دارید حسابی کم خوری میکنید یا شامو که حذف کردید و سالاد و از اینجور رژیم ها دارید ، اتفاقا خود  ایشون بسیار لاغر و کمبود وزن دارن ،بهش گفتم من اصلا رژیم ندارم ،ورزش ندارم ،تعجب کرد ،گفت پس چجوری لاغر شدید ؟ گفتم لاغری با ذهن 

      گفت یعنی چی ؟ مگه میشه ؟ گفتم بله ،اتفاقا من انقدر که تو این ۲ سال نهار شام صبحانه،  رستوران  رفتم یا مسافرت بودم که تمام عمرم نرفتم، ولی لاغر شدم 

      گفت برعکس شما دخترتون هر روز داره چاقتر از دیروزش میشه ،ای کاش روش شمارو در پیش میگرفت ،(اتفاقا دخترم هم در دوره هست ) 

      و گفت ما هر روز به دخترتون هشدار میدیم‌ که داره چقدر چاق میشه ،منم در جواب گفتم شما خیلی کار اشتباهی میکنید و دارید اضطراب و ترس رو تو وجود دخترم افزایش میدید ،از این به بعد کسی به شهره نگه چاق تر شدی و از اینجور حرفا 

      بنده خدا گفت باشه دیگه نمیگیم و متوجه شدم دخترم داره از طرف محل کارش بسیار تزریقات افکار چاق کننده ترسناک میشه و امشب که دخترم از سر کارش برگرده بهش میگم که قاطعانه به تمام همکاراش و همینطور سوپروایزرش اعلام کنه که در مورد چاقتر شدنش بهش یاداوری نکنن 

      تغییر کردن و تغییر دادن یک عادت یکی از کارهای سخته برای مغز ما که از قبل تمام اطلاعاتو در خودش سیو کرده ،دورش حصاری کشیده و هر زمان به چیزی نیاز داره از همون اطلاعات گذشته استفاده میکنه ،این وظیفه مغز خزنده ماست که برای حفظ بقای ما یا فرار میکنه یا میجنگه 

      و ما یک مغز جدید که در جلوی سرمون هست هم داریم که محل قرار دادن اطلاعات جدیده ،از اونجایی که مغز تنبله و دوست نداره انرژی زیادی برای اطلاعات جدید خرج نکنه همیشه در تلاشه که مارو منصرف کنه و مدام به ما میگه که تغییر نکن و چیزیو تغییر نده 

      صبح زود بیدار شدن موردی بود که هیچ وقت دوسش نداشتم و ندارم ،قبلنا که ساعت ۱۰ صبح تا ۱۱ بیدار میشدم چونکه شبها تا ۳ یا بیشتر بیدار بودم و دیر میخوابیدم ولی چند سالی میشه که خودبخود بین ساعت ۷ تا ۸ و نیم میپرم از خواب و به کارهام میرسم 

      همیشه از ساعت کوک کردن متنفر بودم الان هم همینطور و یه وقتاییکه کار اداری دارم یا مسافرتی میخوام برم که مجبورم صبحا زودتر بیدار بشم بدم میاد ،دوست دارم خودم از خواب بیدار بشم 

      ولی میدونم که هر رفتاری که زیاد تکرار بشه میشه جزئی از زندگی روتین ما و مسیرهای عصبیش در مغزمون ساخته میشه که ساختنش به تمرین و تکرار نیاز داره 

      یکی از موردهاییکه بهش برخورد میکنم و برام جالبه اینه که من خیلی از ماشین خودم بجز کلاس رقص رفتنم استفاده نمیکنم و هر جایی بخواییم بریم با ماشین دوستم میریم و من بیشتر به ماشین دوستم‌ عادت دارم تا ماشین خودم 

      مثلا وقتی میخوام سایه بون ماشین خودمو بکشم کنار شیشه که جلوی آفتابو بگیرم ،جوری سایبون ماشینمو میکشم که انگار سایبون ماشین دوستمو میخوام بکشم کنار یا دیگه توی صندلی ماشین خودم احساس راحتی نمیکنم و متوجه میشم این صندلی براحتی اون صندلی نیست و هر اکتی توی ماشینم انجام میدم همون اکت هاییکه در ماشین دوستم انجام میدم 

      و این بخاطر زیاد استفاده کردن از اون ماشینه که وقتی سوار ماشین خودم میشم برام غریبه است ،یا امروز یه وسیله شخصیو برای خودم متفاوتر از قبل خریدم و وقتی میخواستم‌ استفاده ش کنم ،انگار دوست داشتم از همون وسیله قبلیه استفاده کنم و مقاومت داشتم 

      یا چند وقتیه که دارم مسواک زدنمو با دست چپم انجام میدم که یکمی تغییرات در ساختار عصبی مغزم ایجاد کنم یا صورتمو با دست چپم میشورم البته زمان هاییکه یادم میاد انجام میدم ولی الان دارم در مسواک زدن با دست چپ هم توانا میشم

      همین استفاده کردن از وی پی ان که جدیدا مجبورم برای هر بار استفاده کردن سایت روشن کنم برام سخت بود ،یعنی اوایل طبق عادت قدیمم‌ براحتی و سرعت وارد سایت میشدم ولی یدفعه یادم میومد که باید وی پی ان روشن کنم و الان دیگه به یاد میارم که باید چکار کنم 

      یا همراه داشتن‌الکل و ماسک برام عادت شده ،اوایل یادم میرفت و جزء وسایل ضروریم نبود ولی الان قبل از بیرون رفتن مطمئن میشم‌ که الکل همراهم باشم ،حتی تو ماشین هم الکل و ماسک اضافه گذاشتم 

      یا زمان هایی که جای یک وسیله ایو در خونه تغییر دادم ولی به سبک گذشته به دنبالش در جای قبلیش میگردم 

      مثلا چند روزی میشه مسواکمو از کابین توی حمام بردم توی کمد اتاقم گذاشتم و هر بار که میرم مسواک برنم اول در کابینه حمامو باز میکنم و به یاد میارم که ااا مسواکم اینجا نیست 

      و بینهایت مثال دارم از تغییر یک عادتی که دوست نداشتم یعنی مغزم دوست نداشته واسش انرژی بذاره ولی من انجامش دادم و مغزمو به چالش کشیدم برای همین مغز اموزش جدیدو دوست نداره و باید براش لذت بخشش کنی تا تن بده

      مغزی که انقدر به دنبال رفتارهای عادتی قدیمیشه مسلما به دنبال افکار قدیمیش هم هست ،برای همین باید آگاهانه مراقب افکار باشیم ،افکاری که روی منفی ها و اخبار ناخوب تنظیم شده باشه که دیگه بدتر 

      و جالبه ذهن من انقدر روی پیش بینی های ناخوب تنظیم شده که الان که میخوام آگاهانه دنبال نکنم اون مسیرهای مغزی منفیو ،میبینم اوه تمام وجودم از درون پر از توجهات منفیه و چطور این ذهنم تونسته منو سالها گول بزنه

      تمام عمرم که ناآگاهانه مراقب ورودی ها و خروجی های ذهنم نبودم و جالبه چندین ساله که در مسیرهای آموزش ذهنی هستم یجور زیرپوستی در من داشته منفی عمل میکرده ،یعنی من داشتم تمرین میکردم که منفی صحبت نکنم ،اخبار نگاه نکنم ،با افراد منفی نباشم وووووو

      ولی متوجه شدم تمام اون توجهات منفیم رفتن درونم و از اونجا دارن بهم حمله میکنن ،جایی که کسی نمیبینه و در ظاهر هم من یک فرد مثبت نگره در حال آموزش هستم و اینهارو جدیدا متوجه شدم 

      و دارم هر لحظه مچ خودمو میگیرم ،انقدر که این مدت حال درونیم متلاطم  بود و تعجب میکردم که اگر من در حال آموزش هستم چرا حالم بده ؟ و جدیدا متوجه شدم که من شدیدا به منفی ها توجه داشتم اونم درونی و بی سر وصدا 

      و یکمی که افکارمو رصد کردم متوجه شدم ذهنم داره ثانیه به ثانیه خاطرات ناراحت کننده گذشته رو به یادم میاره یا اتفاقات بد و ترسناک بعدی رو پیش بینی میکنه و خیلی محکم بمن تحکمی دستور میداد که باید به پیش بینی های منفی من توجه کنی و مراقبشون باشی که مبادا کنترلشون از دستت در بیاد 

      و من هر بار از پیش بینی هاش یا یادآوری خاطرات گذشتم یا آینده  ،حالم بشدت بد میشد ،ولی خدارو شکر چند وقتیه مراقبش هستم و هر چی میگه به حرفاش گوش نمیکنم و به خودم میگم فریده به افکار قدیمت و ترس هات توجه کنی یعنی داری مسیرهای ناخوب قدیمی مغزتو مجدد فعال میکنی 

      حداقل مسیرهای مثبت جدید مغزی  بساز و هر بار که دل ذهنم میخواد بره تو جاده خاکی سابقش ،سریع دستشو میکشم میارمش بیرون ،جالبه که احساساتم هم انگار منتظرن که ذهنم حرف های بد بزنه که اونها هم پر از حال بد بشن 

      و جالبتر از اون اینه ، الان که دارم جلوی ترس های منفی ذهنمو میگیرم و شنونده صحبت هاش نمیشم ،احساساتم هم کمتر منفی میشن ،میدونم حس و افکار بهم ربط دارن ولی خودم این تمرینو کاملا با پوست و گوشت و استخونام حس میکنم 

      و این آخریا واکنش های بدنم هم بیشتر شده بود ،یعنی اگر قبلا وقتی حس و حالم بد میشد دستام و بدنم شروع به درد گرفتن میکرد و این اتفاق شاید سالی ۲ یا ۳ بار برام پیش میومد ولی این چند ماه که در فشارهای عصبی بیشتری بودم ،درد های دست و بدنم داشت به هر روز میکشید 

      و خیلی برام هم دردناک هم ترسناک شده بود که آخه چرا جسم من داره این واکنش هارو نشون میده و خدارو شکر باز هم برای دومین بار به کتاب ماوراء طبیعه شدن دکتر جو دیسپانزا هدایت شدم ،با اینکه قبلا هم خونده بودمش ،ولی اینبار جواب تمام سئوالاتم برام واضحتر روشن شد 

      و خدارو شکر از اون به بعد با هر مطلبی یا آموزشی که برخورد میکردم رگه هایی از جوابمو در اونها پیدا میکردم ،هر چند تمام آموزش ها طبق همون اصوله یکسانه ،ولی من درکم الان جور دیگه ای شده 

      خلاصه الان دارم روی تغییرات افکارم تمرین میکنم و تا اونجاییکه هوشیار و آگاه باشم تلاش میکنم از تله ذهنم با اون حجم اطلاعات منفی ویران کننده بیام بیرون و این روزا انقدر مانع از مغزم شناسایی کردم که خودم هم متوجه میشم من اون فریده حتی ۱۰ روزه پیش هم نیستم و کاملا متوجه میشم انقلاب عظیمی در درونم داره شکل میگیره که نتایجش به زودی در زندگیم مشخص میشه 

      فعلا که تونستم قسمتی از افکارمو کنترل کنم ،امروز داشتم به دوستم میگفتم ،انگار تازه دارم متوجه میشم که کنترل ذهن چی بوده و تو این چند سال داشتم نقش بازی میکردم ،هر چند حتما باید برای رسیدن به این  تجربیات  اون بازی ها طی میشد 

      میدونم که احساسات مهمترین راه ارتباطی با جهان هستیه ،در مورد افکار لاغری و چاقی  هم همینطور ،قبلا مدام مسیرهای چاقیو فالو میکردم ،الان مسیرهای لاغریو توجه میکنم ، هر چقدر از افکار چاق کننده ی قدیمم استفاده نکنم بیشتر از مسیرهای لاغری پیروی میکنم 

      ما به هر چیزی که نداریم مدام فکر میکنیم ،مگه ما هر روز به دستان ،پاها و اعضای بدنمون فکر میکنیم ؟ یا مدام میگیم ببین من دست دارما من پا دارما ،اینا  هستن و باید باشن ،برای افراد چاق ،لاغری وجود نداشته که مدام بهش فکر میکنن تازه اونم به نداشتنش فکر میکنن و غصه و حسرت میخوره 

      بهتره رسیدن به هر خواسته ای در مغزمون کوچیک بشه ،همونجوری که چاق شدیم پس میتونیم لاغر هم بشیم ،همونطور که در مسیرهای کمبود قرار گرفتیم میتونیم برعکس ،در مسیرهای فراوانی هم قرار بگیریم ،دقیقا از همون جاده ها باید حرکت کرد ،خیلی دوست دارم این مطلبو درک کنم ،انقدر قوی درک کنم که تبدیل به نتیجه بشه نه اینکه فقط قشنگ بنویسم یا توضیحش بدم 

      اموزش ها میگه ما ۲ بار به خواستمون میرسیم ،یک بار اول در ذهنمون ،بار دوم در دنیای مادی ، یه مثال ساده و ملموس بزنم ،این هفته که داشتم میرفتم کلاس رقص ،ماشینمو که پارک کردم در حین رفتن به کلاس ،طبق معمول که از جلوی مغازه ها و رستوران ها رد میشدم ،یه آن تو دلم  گفتم یه روز با یکی از پارتنرهای رقصم بیام این رستوران( رستوران مورد علاقم بود که کیفیت غذاهاش عالیه)

      البته خودم زیاد اون رستوران میرم ولی یکبار میخواستیم با پارتنر رقصم بریم که غذا تموم کرده بود و این شاید گوشه ذهنم بوده و اون روز صبح که یکدفعه مرور شد باعث شد که دلم بخواد مجدد برم اون رستوران

      اون روز بعد از اینکه کلاسمون تموم شد ،مربی م گفت بچه ها هفته دیگه میتونیم بریم  نهار بیرون بعد از کلاس یا غذا بگیریم  توی سالن دور هم باشیم ،انگار یه نفر از دهن من گفت خب بریم این رستوران سر خیابون و اتفاقا  همه موافقت کردن و قراره این هفته همگی بریم اونجا ،به همین راحتی 

      خیلی از موارد بوده که مثل این اتفاق برام رخ داده و من براش هیچ کاری نکردم و خودبخودی ایجاد شده ،فقط فکرش از سرم گذشته و بوجود اومده

      حالا هر چی خواسته های ما بنظرمون بزرگتر میشه راه دستیابیش هم دورتر میشه ،یعنی خودمون برای مغزمون دست یافتنی یا دست نیافتنیش کردیم و از اونجاییکه هر آنچه که ما پذیرفته باشیم برامون پیش میاد و لاغری برای افراد چاق سخت و دور از دسترسه ،لاغری به سختی براشون انجام میشه 

      حالا همین  ***باور کردن***  لاغری  مستلزمه اینه که کد های چاقی قبلی در مغزمون شناسایی و غیر فعال بشن چونکه همزمان ۲ تا کد نمیشه که فعال باشه 

      مثلا کد قبلی من این بوده که ( لاغر شدن سخت ترین کار دنیاست یا خوردن باعث چاقی منه یا من ارثی چاقم وووو) حالا میخوام بگم لاغر شدن آسانترین کار دنیاست ،یه عالمه   کد مخرب قبلی مدام داره انرژی لاغر شدن سخت است را ارتعاش میکنه و جایی برای باور جدید نیست ،یعنی نمیشه که انرژی ، یک ساعت بگه لاغر شدن آسانترین کار دنیاست ،یک ساعت ، بگه نه پشیمون شدم لاغر شدن سخت ترین کار دنیاست 

      کد نویسی همینه اول کد قبلی پاک میشه تا کد جدید جایگزین بشه ،اول من باید کد  * من ارثی چاق هستم *  را بزنم بشکونم تا بتونم کد *من هم میتوانم بصورت کاملا طبیعی لاغر باشم‌ *را جایگزین کنم 

      اول باید بپذیرم که خوردن چاق کننده نیست بعد قبول کنم که منم برای داشتن انرژی و ادامه بقا به خوردن غذاها نیاز دارم ،،، میبینیم چقدر الگوریتم ساده است ،اگر درکش کنیم ساده است ،منتها ما فکر میکنیم نمیتونیم از راهی که چاق شدیم ،لاغر هم بشیم ،علمی نیست 

      خدایا شکرت برای تلنگری که هر روز به اطلاعات درونیم میزنی که برای رشد و گسترشم عالی و به جاست ،من به خدا و جهانش اعتماد دارم و میدونم به راحترین مسیرها منو به هدفام میرسونه  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 25 از 5 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1401/04/15 23:26
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 21 کلمه

      ممنون از نگاه زیبای شما خانم زهرای عزیز

      برای شما هم آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم در مسیر خواسته هاتون قدم بردارید

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1401/04/08 21:58
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 252 کلمه

      سلام خانم زهرای عزیز

      خدارو شکر کامنتم براتون مفید بوده 

      من از ۱۰ سالگی متوجه شدم عاشق کتاب خوندن هستم  و تا حدودی کتاب میخوندم ، اولین کتابی که خوندم در حوزه روانشناسی ۲۱ سال پیش بود بعد از مدتی رها کردم و مجدد از ۸ سال پیش وارد مسیرهای آموزشی شدم در حوزه های مختلف آموزش دیدم ،مثل ان ال پی ،شخصیت شناسی ،روان تحلیلی ،انرژی درمانی ،حوزه توسعه فردی ،فن بیان ، Eft ووو

      و هنوز هم در آموزش دیدن وآموزش دادن هستم و این راه ادامه داره 

      تصمیم دارم روانشناسیو به شکل آکادمیک ادامه بدم چونکه تمام وقت در حال تحقیق و انجامش هستم و علاقمندم به این مسیر 

      با  اساتید زیادی کار کردم و هنوزم در مسیرشون هستم 

      به نظر من با هر کدوم‌ از آموزش ها فسمتی از باورهای مخرب من شکسته شد ،قسمتی از درونم ترمیم شد ،نمیتونم بگم کدوم استاد بهتر بوده چونکه من همزمان همین الان شاید با  ۱۰ تا استاد کار میکنم ،سمینار میرم و دوره میگذرونم 

      اسم اساتیدمو نمینویسم چونکه این اجازه رو از استاد عطارروشن ندارم 

      بنظر من آدم ها به اندازه تفکرانشون هدایت میشن ،مثلا من سالهاست داشتم به درامد زایی به دلار فکر میکردم ،همین چند روز پیش یکی از اساتیدم یه دوره آموزشی گذاشت که بتونم با علاقه ای که دارم ،به دلار هم پول بسازم 

      من خواستم ،سطح مغزیم گسترش پیدا کرد رفتم تو مسیر اون استاد فرکانس بالا که اتفاقا به مسیر خواسته های من نزدیک بود

      در هر صورت اگر استاد عطارروشن اجازه بدن من اسم همه اساتیدمو میتونم بهتون بگم

      موفق باشی دوست عزیز 🌷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1401/01/21 00:32
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      همیاری
      محتوای دیدگاه: 177 کلمه

      سلام خانم ملکه عشق عزیز

      خوشحالم که دارم براتون مینویسم و خدارو شکر میکنم دوستان عزیزی در کنارم هستند که دوست دارند تاثیرگذار و توانمندتر باشن خدایا شکرت

      اینکه ما به نداشته هامون بیشتر تمرکز داریم تا داشته هامون نقطه ضعف ماست ،وظیفه ذهن حفظ بقای ماست و ایشون تصور میکنن که ما هنوز همون انسان های اولیه ایی هستیم که نیازه برای مراقبت از خودمون مدام توجه کنیم بر کمبودها 

      انسان های اولیه باید همیشه مراقب میبودند تا زنده بمونن و ذهن عزیز ما تصور میکنه برای مراقبت از ما نیازه که مدام به ما بگه اوضاع خوب نیست تا ما برای بقاء خودمون بیشتر مراقب باشیم، پس مدام نظر مارو میبره بسمت نداشته هامون

      قانون توجه میگه به هر چیزی که توجه کنی اونو به رندگیت دعوتش میکنی  هر چند که ما از قانون توجه بیشتر در خلق ناخواسته ها استفاده کردیم

      برای ذهن ما داشتن یه خونه خاص نشدنیه چونکه موانع زیادی هست که نمیذاره حتی ما به خواسته های به قول خودمون بزرگ ،فکر کنیم که اینم دلایل خودشو داره 

      بهتون تبریک میگم برای بودنتون در مسیر ارتقاءو رشد🌷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی مشاهده امتیاز دهندگان
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فریده حسنی
      1400/09/19 01:13
      مدت عضویت: 1821 روز
      امتیاز کاربر: 23548 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      محتوای دیدگاه: 46 کلمه

      سلام دوست عزیز

      خدارو شکر که کامنتم براتون مفید بوده

      منظورم از سریال تقویت ذهن ،سریال های مستنده مثل سریال زندگی در بهشت از سایت استاد عباسمنش ،که باعث میشه خیلی از کدهای مخرب در ذهنم خنثی بشه و باور به فراوانی تقویت بشه 

      در مسیر تغییر موفق باشید🌷

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم