برنامه الهی تقدیر یا سرنوشت نیست که خداوند از قبل برای من مشخص کرده باشد و مرا مجبور به حرکت در مسیر رسیدن به آن کند.
بلکه نقشه ای است که خداوند برای تحقق خواسته های من ترسیم کرده است و من فقط کافی است به برنامه الهی خود برای تحقق رویاهایم ایمان داشته باشم.
بی هدف زندگی نکنید
سال های زیادی از عمرم را باری به هر جهت سپری می کردم. هر مساله ای در زندگی ام رخ می داد برای برطرف کردن آن تلاش می کردم و باز مساله دیگر فرا می رسید و من همواره در حال حل و فصل مسائل و مشکلاتم بودم.
بسیاری از انسانها در حال حاظر به همین شیوه زندگی می کنند. هیچ طرح و برنامه ای برای زندگی خود ندارند و هر روز روند زندگی تکراری را در پیش می گیرند و هر مساله ای در این مسیر رخ دهد از آن به عنوان یک مشکل، مصیبت، بدبختی یا هر عنوان دیگری یاد می کنند.
نسبت به آن مساله و کل زندگی گله و شکایت دارند و هیچ امیدی به بهبود شرایط یا انگیزه ای برای تغییر شرایط خود ندارند.
اگر بدون داشتن هدف و برنامه مشخص زندگی کنید جهان هستی بهم ریختگی های زیادی وارد زندگی تان خواهد کرد تا مشغول مرتب کردن آنها شوید.
در واقع جهان هستی و خداوند اجازه نمی دهد هیچ موجودی در جهان بی اثر و بی فایده باشد. بنابراین حتی اگر به نظر خودتان کار مفیدی انجام نمی دهید یا زندگی شما باری به هر جهت سپری می شود اما از نظر قوانین جهان هستی شما در پروسه زندگی نقش دارید.
نقش شما ممکن است باعث بهبود شرایط یا کمک به دیگران شود ولی برای خودتان تاثیر مثبت و روحیه بخشی نداشته باشد چون شما با برنامه زندگی نمی کنید.
از خداوند برنامه الهی خود را طلب کنید
برای لذت بردن از زندگی و تجربه لذت ها و نعمت های بیشمار خداوند باید بر اساس برنامه الهی خود زندگی کنید.
بدین شکل که برای خود هدف یا آرزو تعیین کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.
مهم نیست که برنامه ریزی شما برای رسیدن به هدف چقدر صحیح یا غلط باشد بلکه فقط مهم است که برای زندگی کردن هدف داشته باشید و در جهت تحقق خواسته خود قدم بردارید.
وقتی شروع به اقدام کردن برای تحقق خواسته خود می کنید خداوند برنامه الهی یا نقشه راهی که شما را به هدف خود می رساند طرح ریزی کرده و قدم به قدم آن را به شما الهام می کند.
این امر نه تنها موضوع عجیب و باورنکردنی نیست بلکه همه شما در زندگی بارها به شکل ناخودآگاه این مساله را تجربه کرده اید که وقتی برای تحقق خواسته ای تلاش کرده اید ایده ها و اتفاقاتی در مسیر زندگی شما رخ داده است که باعث آسان شدن برآورده شدن خواسته شما شده است.
این همان طرح و برنامه الهی است که وقتی فردی رویا یا خواسته ای داشته باشد و برای تحقق آن حرکت کند به مرور خداوند حرکت فرد را در مسیر و نقشه راهی که خود برای او ترسیم کرده است متمایل می کند و فرد اتفاقات عالی را در مسیر رسیدن به خواسته خود تجربه می کند که عقیده دارد فقط کار خدا بوده است و در زندگی او معجزه رخ داده است.
برای شرح عملی چگونگی طلب کردن برنامه الهی از خداوند و نحوه اجرای آن درباره عرضه یکی از خواسته های خودم به خداوند و چگونگی شکل گیری و اجرای برنامه الهی برای تحقق آرزویم را شرح می دهم.

آرزوی کسب و کار اینترنتی
زمانی که درک کردم می توانم هر خواسته ای از خداوند داشته باشم این علاقه در من شکل گرفت که کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا بتوانم در هر زمان و مکانی که دوست داشتم زندگی کنم و همزمان کسب و کار خودم را مدیریت کنم.
در آن زمان من صاحب مغازه ابزار و یراق بودم و هیچ ایده ای برای داشتن کسب و کار اینترنتی نداشتم و اصلا هیچ اطلاع و آگاهی از موضوع اینترنت و سایت و … نداشتم.
در قدم اول: من خواسته خود را به خداوند عرضه کردم:
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم.
برای قدم دوم: دلایل و منطق خواسته خود را به صورت انشایی شرح دادم.
لازم به ذکر است انجام این مرحله به منظور تفهیم دلیل درخواست به خداوند نیست چون هر خواسته ای برای خداوند مقدس و لازم الاجرا است بلکه برای واضح تر شدن دلیل علاقه به کسب و کار اینترنتی درباره دلیل علاقمندی ام به کسب و کار اینترنتی تمرین نوشتاری انجام دادم.

درخواست برنامه الهی تحقق آرزو
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا آزادی زمانی و مکانی را تجربه کنم و بتوانم بدون وابسته بودن به مکان خاص زندگی کنم و آزادی الهی را تجربه کنم.
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم تا درآمد و ثروت بیشتری وارد زندگی ام شود چون گسترش کسب و کار اینترنتی بسیار بیشتر از داشتن یک مغازه در یک خیابان از یک شهر می باشد.
من دوست دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم چون هم به کار کردن با کامپیوتر علاقه دارم و هم از اینکه در کسب و کار ابزار و یراق مجبور بودم برای هر فروش با مشتری به صورت رو در رو صحبت و ارتباط داشته باشم خسته شده بودم و دوست داشتم شرایطی را تجربه کنم که به صورت مستقیم با مشتری برخورد نداشته باشم.
لازم به یادآوری است که در آن روزها هیچ ایده ای برای اینکه چگونه باید کسب و کار اینترنتی داشته باشم را نداشتم.
چند روز به صورت پراکنده زمان می گذاشتم و نوشته های خودم درباره دلایل علاقمندی ام به داشتن کسب و کار اینترتی را می خواندم و آن را تکمیل و تکمیل تر می کردم.
بعد از آن نوبت به اقدام کردن بود و باید یک حرکت یا اقدامی برای تحقق خواسته خود انجام می دادم.
توجه داشته باشید این مراحل برای ثابت کردن به خودم و خداوند بود که من آرزو دارم کسب و کار اینترنتی داشته باشم و حاظرم برای تحقق آزوی خود حرکت کرده و قدم بردارم.
با خودم فکر کردم که برای قدم برداشتن به سمت تحقق آرزوی خودم چه اقدامی می توانم انجام دهم؟!
هیچ ایده یا راهکاری به نظرم نمی رسید.!
اینجاست که خداوند برنامه الهی خود را به شکل ایده و الهام به انسان عرضه می کند و در واقع او را در مسیر رسیدن به خواسته اش هدایت می کند.

شروع برنامه الهی برای تحقق آرزو
در ذهنم این ایده شکل گرفت که کالاهایی که در مغازه دارم را به شکل اینترنتی بفروشم و کسب و کار خودم را علاوه بر حضوری به شکل غیرحضوری گسترش دهم.
لازم به ذکر است که این ایده من در سال ۱۳۹۳ بود که هنوز جهان درگیر بیماری فراگیر و غیرحضوری شدن بسیاری از کسب و کارها نشده بود.
به نظرم ایده خوبی بود و من تصمیم گرفتم تا کالاهایی که در مغازه دارم را در یک سایت به شکل اینترنتی بفروشم.
ایده به نظر خوبی بود اما هیچ اطلاع یا آگاهی درباره چگونه انجام دادن این کار نداشتم.
اولین اقدام خداوند
در آن زمان مغازه کناری من خدمات کامپیوتری بود که ملزومات مصرفی کامپیوتر مثل موس و کیبورد و … می فروخت و صاحب اون فروشگاه کارمند دانشگاه بود و فقط بعد از ظهرها خیلی دست و پا شکسته مغازه را باز می کرد.
یک روز عصر که برای باز کردن مغازه اومده بود، از جلوی مغازه من رد شد. ناخودآگاه و بدون برنامه قبلی بعد از سلام کردن او را صدا زدم و درباره اینکه می خوام سایت فروش ابزار و یراق تاسیس کنم به او گفتم.
گفت ایده خیلی خوبیه و اتفاقا تا حالا برای چند نفر سایت راه اندازی کرده است.
من از شنیدن این حرف تعجب کردم چون اصلا فکرش را نمی کردم این فرد قادر به انجام این کار باشه و با اینکه چند سال بود این فرد را می شناختم ولی هیچ وقت درباره این موضوع حرفی از این فرد نشنیده بودم.
اینجا بود که باور کردم خداوند به محض اینکه من برای تحقق آرزوی خودم اقدام کنم برنامه الهی خودش را اجرا کرده و کارها را برای من آسان می کند.
فردای آن روز این فرد تمام کارهای لازم برای داشتن سایت را برای من انجام داد و یک آدرس اینترنتی به من داد و گفت آقای عطار سایت شما آماده شده و می تونید محصولات را بهش اضافه کنی.
من شوکه شده بودم که چطور به این سرعت ایده داشتن سایت اینترنتی برای من به واقعیت تبدیل شد.
آدرس سایت را در مروگر گوگل وارد کردم و دیدم یک سایت باز شد به اسم ابزار و یراق عطار.
از دیدن این صحنه لذت بردم و خدا را شکر کردم که چقدر زود همه کارها را برای من انجام داد و من صاحب سایت اینترنتی شدم.

استمرار برای بهبود تحقق آرزو
چالش بعدی این بود که سایت باز می شد ولی اطلاعاتی که من دوست داشتم یا نیاز داشتم در سایت نبود و همه تصاویر و نوشته ها به صورت پیش فرض قرار داده شده بود که باید با مطالب مورد نظر من جایگزین می شد.
شروع کردم به تحقیق در اینترنت که چطور باید اطلاعات را وارد سایت کنم.
ساعت ها وقت صرف کردم و جلسات آموزشی را انجام دادم و در حد خیلی جزئی تونستم مطالب در سایت وارد کنم.
با اینکه از انجام همان چند حرکت ساده بسیار خوشحال بودم اما کافی نبود و چیزهای خیلی زیادی بود که باید هنوز یاد می گرفتم و چون به صورت اصولی و گام به گام مطالب آموزشی وجود نداشت و من هم پراکنده در هر سایت یه چیزهایی می خوندم نمی تونستم بیشتر از این با تحقیق و پیگیری کار کردن با سایت را یاد بگیرم.
چند روز به همین شکل گذشت و من در تلاش برای یادگیری بودم. و به این فکر می کردم که کاش یه جایی بود که می تونستم برم کلاس حضوری اما کار مغازه این فرصت را بهم نمی داد و از طرفی می دونستم که در کلاسهای آموزشی خیلی مسائل حاشیه ای گفته می شه که مورد نیاز من نیست.
من دوست داشتم که شرایطی فراهم می شد تا فقط چیزی که نیاز من برای کار کردن با سایت هست را یکی بهم یاد می داد.

دومین اقدام خداوند
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: یک روز بعد از ظهر برادر من برای دیدم به مغازه آمد.
در لابلای صحبت های روزمره درباره تاسیس کردن سایت اینترنتی با برادرم صحبت کردم و سایت را بهش نشون دادم و گفتم که خیلی کار داره و تازه شروع کردن به یادگیری ولی خیلی سردرگم هستم که باید چطور مراحل یادگیری را دنبال کنم.
برادر من کارمند آب و فاضلاب روستایی بود و فردای اون روز در محل کار کامپیوتری که باهاش کار می کرده با مشکل مواجه می شه و فردی که مسئول پشتیبانی فنی کامپیوترهای اداره بوده برای تعمییر به اتاق کار برادرم می ره و مشغول رفع مشکل میشه.
در حین انجام کار و صحبت کردن، برادرم درباره اقدام من جهت تاسیس سایت و علاقه ام به یادگیری کسب و کار اینترنتی به برای این فرد صحبت می کنه و اون فرد خیلی تعجب می کنه که یه نفر در شهر دزفول داره سایت فروش ابزار و یراق تاسیس می کنه.
به برادرم میگه که من چند سال در یک شرکت بزرگ در شهر قم پشتیبانی سایت اینترنتی را انجام دادم و به انجام این کار کاملا مسلط هستم و اگه برادرت دوست داره می تونم بهش کمک کنم که بتونه با سایتش کار کنه.
برادرم با من تماس گرفت و موضوع را مطرح کرد و من خیلی خوشحال شدم و بلافاصله گفتم حتما می خوام یاد بگیرم و اتفاقا خیلی هم مشتاق هستم و شماره اون فرد را به من داد.
با اون فرد تماس گرفتم و داستان را براش تعریف کردم و اون فرد گفت که چند جلسه به شکل حضوری میاد مغازه من و کار کردن به سایت را به من آموزش می ده.

یعنی من با شنیدن این خبر تو ابرها بودم و خدا را شکر می کردم که چقدر ساده و بدون اینکه من کاری انجام بدم چیزی که نیاز من برای تحقق آرزوم هست را به سمت من می فرسته.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: در اولین جلسه آموزشی متوجه شدم که این فرد پشتیبان یکی از معتبرترین سایت های نرم افزایی بوده که خودم همیشه از این سایت برنامه ها را دانلود می کردم یعنی کاملا حرفه ای و مسلط به این کار بود.
ظهرها که باید می رفتم خونه، نمی رفتم و درب مغازه را می بستم و این فرد هر روز حدود ۲ ساعت درباره چگونه کار کردن با سایت به من آموزش می داد.
و من با اشتیاق تمرینات را انجام می دادم و چند روز به همین شکل گذشت و من یواش یواش کار کردن با سایت و اینکه چطور عکس و مطالب و منوها و قیمت ها و هرچی لازم بود را در سایت ایجاد کنم را یاد گرفتم.
بعد از چند روز برگزاری کلاس خصوصی آموزشی هرچقدر از این فرد درخواست کردم که هزینه برگزاری این کلاس ها را اعلام کنه تا پرداخت کنم قبول نکرد و گفت کار من چیزه دیگه است ولی چون برادرت گفت که علاقه به سایت داری و دیدم سایت را هم تاسیس کردی دوست داشتم به همشهری خودم کمک کنم.
این کار خداست که وقتی برنامه های الهی برای تحقق آرزوها را اجرا می کنه نتیجه اون بسیار فراتر از انتظار فرد خواهد بود.
دقت کنید من چند روز بعد از اینکه خواسته داشتن کسب و کار اینترنتی را به خداوند عرضه کردم و بعد از اینکه اشتیاق خودم را نشون دادم و اولین قدم که فکر کردن به این بود که چه کاری می تونم برای تحقق خواستم انجام بدم درهای رحکت خداوند باز شد.
توسط دستان خداوند که هر کدام به شکل خاص وارد زندگی من شدند من هم صاحب یک سایت شدم و هم نحوه کار کردن با سایت را یاد گرفتم به شکل کاملا رایگان و به راحت ترین شکل ممکن که حتی لازم نبود به کلاس آموزشی برم و در مغازه خودم توسط یک فرد کاملا حرفه ای آموزش دیدم.
بیش از شش ماه تمام وقت آزادم در طول روز را صرف وارد کردن اطلاعات و تهیه عکس ها و کامل کردن سایت ابزار و یراق عطار کردم و تقریبا سایت آمده شده بود و ظاهر و عملکرد قابل قبولی داشت.

سومین اقدام خداوند
در این مرحله از مسیر تغییر کردن بود که ایده لاغر شدن با قدرت ذهن در من شکل گرفت و مصمم شدم که این موضوع را اجرا کنم و با قدرت ذهنم لاغر بشم.
باز هم در اون لحظه هیچ ایده و اطلاعی درباره چگونگی انجام این کار نداشتم اما دیگه طریقه هدایت شدن و باز شدن درهای رحمت خداوند برای تحقق آرزوها را تجربه کرده بودم و به همان شکل که برای تحقق آرزوی سایت اینترنتی اقدام کرده بودم برای تحقق رویای لاغری با ذهن نیز عمل کردم.
روزها درباره خواسته خودم می نوشتم.
اینکه چرا می خواهم لاغر شوم.
چرا می خواهم با استفاده از قدرت ذهنم لاغر بشم.
حتی درباره این موضوع می نوشتم که از خدا انتظار دارم که همانطور که خیلی ساده و راحت همه کارها برای تحقق رویای سایت را انجام داد برای تحقق رویای لاغری هم من را کمک کند و البته ایمان داشتم که اینگونه خواهد بود.
بعد از تعیین خواسته لاغری با ذهن به این فکر کردم که خوب، برای اولین قدم من چه کاری می توانم انجام دهم؟
اولین ایده این بود که از این به بعد هر کتابی در زمینه قانون جذب می خوانم یا هر فیلم و مطلب آموزشی که تماشا می کنم تمرینات آن را به تمرینات مربوط به لاغری تغییر داده و آنها را انجام دهم.
به عنوان مثال وقتی در کتاب یا فیلم آموزشی درباره اینکه اگر می خواهید ثروتمند شوید باید احساس ثروتمند شدن داشته باشید یا سعی کنید درباره اینکه اگر ثروتمند شوید چگونه خواهید بود فکر کنید و درباره آن بنویسید تا باور ثروتمند شدن در ذهن ناخودآگاه شما ایجاد شود، من این تمرین را برای لاغری انجام می دادم.
درباره مزایای لاغر شدن می نوشتم و اینکه چه احساسی خواهم داشت و چه تغییر و دگرگونی در زندگی من ایجاد خواهد شد می نوشتم.
اینکه اگر لاغر بشم از خریدن و پوشیدن لباس های رنگ شاد چه احساسی خواهم داشت می نوشتم.
اگر لاغر بشم چه تغییری در اعتماد به نفس و احساس شادی و رضایت من از زندگی ایجاد خواهد شد.
به شکل های مختلفی درباره مزایای لاغری می نوشتم و هرچه بیشتر می نوشتم اشتیاق و انگیزه من برای لاغر شدن بیشتر میشد.

ماه ها به همین شکل گذشت و در کنار کار کردن روی سایت ابزار و یراق تمرینات لاغری با ذهن را انجام می دادم و ایده های مختلف برای انجام تمرینات ذهنی برای لاغر شدن را اجرا می کردم.
در این مدت هم به شکل های معجزه وار که البته می دانستم همه آنها برنامه های الهی است که در جهت برآورده کردن آرزوی لاغری من می باشند به کتابها و مطالبی هدایت می شدم که ایده های کارآمدتری برای لاغری با ذهن بود و به شکل قدم به قدم تمرینات موثرتری برای تنظیم ذهن ناخودآگاه برای لاغر شدن انجام می دادم که شرح کامل این تمرینات در دوره ورود به سرزمین لاغرها به طور مفصل توضیح داده شده است.
بعد از حدود ۱۵ ماه نشانه های لاغری در جسم من از طریق دیگران مشاهده شد. کم کم افرادی که بعد از مدتی من را می دیدند می گفتند که رضا چیکار کردی لاغر شدی؟! بعضی ها می گفتند احساس می کنم نسبت به قبل لاغر شدی! و این شروع نشانه های تحقق آرزوی لاغری من بود.
با اشتیاق و انگیزه بیشتری به مسیر خودم ادامه دادم و در مدت کوتاهی نتایج جسمی من واضح و واضح تر شد به طوری که هرکس مرا می دید از لاغر شدن من تعجب می کرد و بلافاصله درباره روشی که برای لاغری استفاده کرده بودم از من سوال می کردند.
به همه می گفتم که با روش لاغری با ذهن لاغر شده ام اما هیچکس باور نمی کرد چون اصلا نمی دانستند این چه روشی است و چطور می شود با ذهن لاغر شدن. جالب اینکه خودم هم نمی دانستم که چطور باید این موضوع را شرح بدم چون برای بار اول بود که بدون رژیم و ورزش لاغر شده بودم و خودم هم نمی دانستم روند لاغری من چگونه بوده است که آن را برای دیگران توضیح بدم.
بعد از چند وقت یکی دو نفر از اطرفیان من که اضافه وزن داشتند علاقمند به اطلاع از روش لاغری با ذهن شدند و از من درباه چگونه لاغر شدن با ذهن سوال می کردند.

چهارمین اقدام خداوند
خیلی برای آنها توضیح می دادم ولی متوجه نمی شدند تا اینکه این ایده در ذهن من شکل گرفت که به جای توضیح دادن نوشته ها و تمریناتی که انجام داده ای را به آنها هم بگویم تا انجام دهند و به این شکل خودبخود لاغری با ذهن را یاد خواهند گرفت.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: گروهی در تلگرام تشکیل دادم و من به همراه دو نفر از علاقمندان به لاغری با ذهن عضو این گروه شدیم.
هر روز درباره تمریناتی که انجام داده بودم و کلا لاغری با ذهن مطالبی را به شکل نوشتاری در گروه منتشر می کردم.
یکی از دوستان من که اتفاقا کاملا متناسب بود جهت کنجکاری از من خواست که او را عضو گروه کنم تا ببیند من دارم چه کاری انجام می دم.
این فرد را عضو گروه کردم.
اتفاقا برادر این فرد هم مرا می شناخت و در یک مکالمه تلفنی وقتی دوست من درباره لاغر شدنم و اینکه ادعا می کنم با ذهنم لاغر شده ام صحبت کرده بود او نیز کنجکاو شده بود و توسط برادرش عضو گروه لاغری با ذهن شد و گروه ما پنج نفره شد.
چند روز به همین شکل گذشت تا اینکه برادر دوستم که تهران زندگی می کرد و اصلا با من در ارتباط نبود درباره موضوع لاغری با ذهن با همسرش که اتفاقا اضافه وزن دارد و سالهاست برای لاغر شدن تلاش می کند صحبت می کند و به او پیشنهاد می دهد که عضو گروه بشه و نوشته های من را مطالعه کند، شاید بتونه سر در بیاره که من چی می گم.
البته به همسرش گفته بود که این فرد را می شناسم و خودش چاق بوده و الان لاغر شده و همین تایید برادر دوستم باعث میشه تا همسرش کنجکاو بشه که لاغری با ذهن چیه و عضو گروه شد.
آن خانم چندتا از نوشته های من در گروه چند نفره را می خواند و احساس خوبی پیدا می کنه و براش جالب و جدید می یاد.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: از سر شوق که انگار راه جدیدی برای لاغری پیدا کرده لینک گروه چند نفره ما را در یک گروه خانوادگی که تعداد اعضای زیادی داره قرار میده و میگه که این گروه درباره لاغری هست و صاحب این گروه را می شناسه که خودش چاق بوده و از این روش لاغر شده و حالا داره به بقیه آموزش میده.
در طی چند ساعت گروه چند نفره ای که برای توضیح لاغری با ذهن تاسیس کرده بودم به بالای صد نفر عضو رسید. صد نفری که همه مشتاق یادگیری لاغری با ذهن بودند و این سرآغاز تحول در زندگی من و برآورده شدن آرزوی داشتن کسب و کار اینترنتی من بود.

واضح تر شدن برنامه الهی من
بعد از مدت کوتاهی به این نتیجه رسیدم که سایت ابزار و یراق اون چیزی نیست که من دوست دارم داشته باشم بلکه دوست دارم کسب و کار اینترنتی من در جهت علاقه اصلی من که لاغری است باشه و به همین دلیل سایتی که چندین ماه شبانه روز براش زحمت کشیده بودم را پاک کردم و مشغول آموزش لاغری با ذهن در تلگرام شدم.
در پیروی از برنامه الهی من جهان به این شکل رقم خورد که: چند سال به همین شکل سپری شد و به لطف خدا اعضای اون گروه چند نفره به حدود دو هزار نفر رسید و در طی این چند سال افراد زیادی نتایج شگفت انگیزی کسب کردند و روز به روز اشتیاق و انگیزه من برای ادامه دادن و گسترش لاغری با ذهن بیشتر شد تا روزی که این ایده در ذهن من شکل گرفت که سایت آموزشی لاغری با ذهن را تاسیس کنم.
اما این بار دیگر شرایط تاسیس سایت تناسب فکری با سایت ابزار و یراق کاملا متفاوت بود چون من از سالها قبل کار کردن با سایت را یاد گرفته بودم و همه تمرینات و آزمون و خطاها را قبلا روی سایت ابزار و یراق انجام داده بودم.
همین امر سبب شد که سایت تناسب فکری در مدت خیلی کمتر و به شکل خیلی بهتری شروع به کار کرد و در همان سالی که تلگرام در ایران فیلتر شد من از چند ماه قبل سایت تناسب فکری را تاسیس و آماده کرده بودم و فیلتر شدن تلگرام هیچ خللی در روند رشد لاغری با ذهن ایجاد نکرد.
من بر اساس برنامه الهی خودم حرکت کرده بودم و هرآنچه برای تحقق آرزوی داشتن کسب و کار اینترنتی نیاز داشتم در زمان مناسب به بهترین شکل در مسیر زندگی من قرار می گرفت و من فقط از این فرصت ها استفاده می کردم.
قدم به قدم حرکت کردم. ابتدا ایده تاسیس سایت ابزار و یراق را اجرا کردم. حدود یک سال بعد ایده لاغری با ذهن به من الهام شد و حدود ۲ سال بعد سایت مشغول آموزش لاغری با ذهن در تلگرام شدم و تقریبا دو سال بعد از آن سایت تناسب فکری که رویای اصلی من بود ولی در ابتدا به شکل سایت ابزار و یراق شکل گرفته بود به واقعیت همیشگی من تبدیل شد.

لزوم داشتن آرزو در زندگی
برای لذت بردن از زندگی باید هدف یا آرزو داشته باشید. آرزویی که مشتاق برآورده شدن آن باشید.
آرزویی که واقعا با برآورده شدنش تحول و دگرگونی در زندگی شما ایجاد شود.
اگر آرزوی شما دارای این شرایط و ویژگی ها باشد از فکر کردن به آن لذت می برید و هرگز خسته نمی شوید.
از اینکه برای تحقق آرزوی خود قدم بردارید احساس شادی و رضایت خاطر دارید.
قدم برداشتن می تواند مطالعه کردن درباره آن آرزو باشد. قدم برداشتن می تواند صحبت کردن درباره آرزوی خود با فرد مناسب و یا حتی نوشتن درباره آن برای خداوند باشد.
باید از طریق نوشتن و صحبت کردن بر آرزوی خود متمرکز شوید تا ارزش این آرزو و خواسته بیشتر و بیشتر شود و پیام شما مورد تایید خداوند قرار گرفته و برنامه الهی برای تحقق آرزوی شما طرح و به شما عرضه شود.
در اجرای مراحل بعدی دیگر شما تنها نیستید. بلکه خداوند را به عنوان مدیر برنامه الهی خود همراهتان دارید و در بهترین زمان بهترین تصمیم و ایده ها را به سمت شما جاری می کند.
شما فقط کافی است به ایده های الهامی خود عمل کنید. این ایده ها بسیار ساده هستند و با شرایط فعلی تان می توانید آنها را انجام دهید.
فقط لازم است به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید و تصور نکنید چرا چند روز گذشت ولی اتفاق خاصی رخ نداد.
اینگونه فکر نکنید که آرزوی من خیلی بزرگ است و این حرکت ها یا اقدامات کوچک چه فایده ای دارد؟
خواسته یا آرزوی من نیاز به چقدر پول و سرمایه دارد و من هیچ پولی ندارم و چگونه قرار است این پول به من داده شود؟!
هرگونه فکر کردن به چطور و چگونه اجرا شدن برنامه الهی برآورده شدن خواسته و آرزویتان باعث ایجاد اختلال در روند اجرای برنامه الهی تان می شود.
بنابراین بدون مقاومت هر اقدامی که فکر می کند در مسیر تحقق آرزویتان است را با اطمینان و اشتیاق انجام دهید هرچند که به نظر خیلی کوچک و بی تاثیر باشد.
برنامه الهی با برنامه های دنیایی بسیار متفاوت هستند و نتایج آنها نیز فراتر از انتظار زمینیان است.
به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید و حرکت خود را آغاز کنید.
تمرین:
۱- با توجه به آگاهی های این جلسه درک و برداشت خود برای ادامه زندگی را شرح دهید.
۲- تاکنون در زندگی چه اهدافی را تعیین و به آن رسیده اید؟ بزرگ یا کوچک بودن ندارد، هر هدفی که تعیین کرده و به آن رسیده اید را شرح دهید.
۳- روزهایی که مشغول رسیدگی به اهداف خود بوده اید با چه حال و احساسی زندگی می کردید، درباره ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن در اون دوران شرح دهید.
۴- لیست آرزوهای خود در فایل مقدمه را مرور کنید و سعی کنید از نظر خداوند مسیر رسیدن به خواسته های خود را به شکل ساده ترسیم کنید. به این معنی که اگر شما خدا بودید چگونه به ساده ترین شکل ممکن این خواسته ها را برای بنده خود برآورده می کردید.
منتظر کامنتهای شما هستیم! 💬👇
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.42 از 84 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!


نشان های دریافت شده
بنام خداوندمهربان و پروردگارعالمیان
سلام به استادگرامی ومهربانم وهمراهان وهم مسیرهای گرامی آموزش لاغری باذهن
من به برنامه الهی ام ایمان دارم (قدم ۳)
برنامه الهی تقدیر یا سرنوشت نیست که خداوند از قبل برای کسی مشخص کرده باشد و مجبور کند که بخاطر رسیدن به اون حرکت کند
فقط یک نقشه الهی است که خداوند برای تحقق خواسته هایمان ترسیم کرده و ما فقط کافیه که به برنامه های الهی خودمان برای محقق شدن خواسته وآرزوهایمان ایمان داشته باشیم.
خیلی از آدمها هیچ طرح و برنامه ای برای زندگی خودشان ندارند و هر روز یک زندگی تکراری را در پیش می گیرند و هر چیزی که در مسیر برایشان رخ می دهد آن را یک مشکل. مصیبت. بدبختی. یا هر چیز دیگری یاد می کنیم و همیشه در حال گله و شکایت کردن در مورد مسئله ای که در زندگیمان پیش میاد هستیم و اصلآ امید و بهتر شدن شرایط و هیچ شوق و انگیزه ای برای تغییر شرایط خودمان را نداريم
ما اگر در زندگیمان برنامه یا هدفی مشخص نداشته باشیم این جهان هستی و کائنات بهم ریختگی های فراوانی به زندگیمان وارد می کنند که ما همیشه در حال مرتب کردن آنها باشیم.
وجود هیچ موجودی در جهان بی منطق و بیهوده نمی باشد چون خداوند و جهان هستی این اجازه را به موجودات خودش نمی دهد.
ما هر کاری انجام دهیم شاید در نظر خودمان کاری مفید انجام ندهيم اما در این جهان هستی در پروسه زندگیمان نقش داریم
از خداوند برنامه الهی خود را طلب کنید
ما برای اینکه با برنامه الهی خودمان زندگی کنیم از زندگی خودمان لذت ببریم و برای اینکه نعمتهای بیشتر خداوند را تجربه کنیم از آنها لذت ببریم و باید بر پایه برنامه الهی خودمان زندگی کنیم.
ما همیشه باید برای خودمان هدف و خواسته یا آرزویی را معین کنیم و برای به تحقق رسیدن اون تلاش وکوشش کنیم.
آرزوی تمام انسانها شناخت بهتر وبیشتر از خداوند متعال است و من همیشه دوست داشتم که خداوند را بیشتر بشناسم و حالا خالقم مرا دعوت کرده وبه این مسیر زیباهدایت شدم تا پروردگارعالمیان را بهتر بشناسم و بخاطر اینکه آرزویمان شناخت بهتر خداوند بود به این مسیر زیباهدایت شدیم.
از کودکی به من گفته بودند که سرنوشت و تقدیر را خداوند از قبل برایمان تعیین کرده و همیشه پیشانی خودشان را نشان می دادند که خداوند در پیشانی هر کسی سرنوشتش را نوشته است و هیچ کس قادر به تغییر این سرنوشت نمی باشد.
من همیشه فکرمیکردم که خداوند بین بندگانش خیلی فرق گذاشته است فقط موقع مرگ فرق نذاشته اون هم در پوششمان بود فقط با کفن ۲متری همه را زیر خاک دفن می کنند ولی باز رویش هم فرق می کرد یکی سنگ قبرش زیبا و جلوی خاصی دارد ولی یکی حتی سنگ قبر هم نداره.
من همیشه فکرمیکردم که چرا بعضی ها هستندکه همیشه در ناز و نعمت و با فراوانی زندگی می کنند. بهترین خانه. بهترین ماشین. بهترین وسایل لوکس و شیک. سفر های آنچنانی و….وخیلی ها هستندکه در فقر و فلاکت و تنگ دستی دست وپا می زنند و هیچوقت روی خوش زندگی را نمی بینند
همیشه گفته بودند که اگه خداوند کسی را فراموش کند به اون ثروت زیادی می دهد چون می گفتند که خداوند همیشه در حال امتحان گرفتن هستش و همیشه گفته بودند که اگه زیاد داشته باشیم از خداوند دور می شویم
من خودم تو خانواده ثروتمندی بزرگ شدم و امروز می فهمم که هر چقدر داشته باشی دستت بازتر هستش وقتی پدرم از دنیا رفت خدا رفتگان شما را هم بیامرزد خیلی از خانواده ها میگفتندکه همیشه به اونها کمک می کرده پس نتیجه می گیریم که ثروت زیاد انسان را به خداوند نزدیکتر می کند
برنامه الهی این معنی را ندارد که تقدیری را که خداوند برایمان رقم بزنه تا ما برنامه ریزی بکنیم و در مسیرش حرکت کنیم فقط مانباید بدون هدف زندگی کنیم ما باید همیشه یک هدف مشخص داشته باشیم و برای رسیدن به اون از خداوند کمک بخواهیم و تلاش وکوشش کنیم که به اون هدفمان برسیم
من وقتی به این مسیر زیباهدایت شدم آرزویم لاغر شدن بود و هر روز چندین ساعت فایلهای آموزشی را گوش می کردم. مطالب آموزنده رامطالعه می کردم. دیدگاه دوستان را میخواندم. وامروز متوجه شدم که من از زمانی که اینجا هستم هیچ خبری از مشکلاتی که قبلا داشتم را ندارم خیلی از مشکلاتم بدون اینکه من کاری انجام دهم از زندگیام کم کم حذف شدند چون من هدفی بالاتر را انتخاب کرده ام و این از لطف و رحمت بیشمار خداوند مهربان است که شامل حال تک تک ما شده است
ما هممون وقتی وارد این سایت هدايت شدیم برای لاغرشدنمان بود و مانند تشنه ای که آب گوارا دیده باشه در این آب گوارا غوطه خوردیم ولی هر روز که میگذرد با طعمهای لذتبخشتری روبرو می شویم ولذت مزه هایی که زیر زبانمان می ماند هر روزمان را سپری می کنیم و برنامه ریزی الهی برایمان آشکار تر می شود و ما می توانیم از نعمتهای خداوند استفاده کرده و لذت فراوانی ببریم
خداوند بهشتی را که برایمان وعده داده است در این سرزمین زیبا پیداکنیم و تمام روزهای سخت و دشواری که قبلا داشتیم هر روز کم رنگتر و بی معنی تر می شود
من از جوانی به آرایشگری خیلی علاقه داشتم اما اصلآ خانواده ام بهم اجازه ندادند که یاد بگیرم چون اون رو یک شغل بدی می دانستند و بعد از ازدواجم هم همسرم بهم اجازه نمی داد که به آرایشگاه بروم فقط سالی دو سه مرتبه می توانستم برای اصلاح صورتم به آرایشگاه بروم اما در سن نزدیک به ۴۲سالگیم اینقدر گفتم تا قبول کرد تا آرایشگری را ياد بگیرم و اون موقع دخترم اینقدر بزرگ شده بود که بتونه کمک بکنه
یادم است که اون موقع خیلی چاق بودم و به دکتر تغذیه مراجعه کرده بودم وکمی لاغر شده بودم ولی زیاد به چشم نمی اومد و وقتی به سالن زیبایی رفتم به استاد گفتم که از ماه بعد مشغول به کار می شوم چون مشکل هزینه داشتم و باید جور می کردم
استادم خودش می گفت وقتی دیدمت توی قلبم گفتم که اول برو خودت رو لاغر کن بعد بیا کار کن یعنی استاد بقول شما بزرگترین مشکل ما چاقیمان بود که همیشه مانع تمام کارهایمان می شد ولی وقتی ماه بعد که مراجعه کرده بودم خیلی لاغرتر شده بودم چون هر ماه ۱۰الی۷ کیلو لاغرتر می شودم و خلاصه مشغول به کار شدم و چون علاقه شدیدی به آرایشگری داشتم در مدت زمان کوتاهی کاملآ مسلط شدم چون می خواستم دستم به جیب خودم بره و واقعا هم برام خیلی خوب شده بود ولی وقتی خواستم خودم آرایشگاه باز کنم اصلآ همسرم توجهی نکرد و من هم نتوانستم ادامه دهم.
وامروز می فهمم که من اون موقع اصلآ به کمک خدا حساب باز نکرده بودم من به کمک همسرم واطرافیانم حساب باز کرده بودم و اون موقع هم شکست خوردم و امروز از خدای خودم شرمنده هستم که اون موقع به کمکهای خداوند نتوانستم حساب باز کنم چون اونطوری بارمان آورده بودند خدایا شرمنده ات هستم خدایا مرا ببخش
اون موقع می گفتند که نباید از خدا چیزهای زیادی بخواهیم می گفتن مگه خدا بیکار به همه چیزی بده باید اینگونه باشی ال باشی بل باشی باید لیاقت داشته باشی و من هیچگاه خودم را لایق ندانستم که از خدا چیزی طلب کنم و همیشه اعتماد به نفس پایینی داشتم
اما امروز که این مطالب را خواندم و این نوشته را می نویسم سرشار از انرژی الهی هستم و اعتماد به نفس بالا و فوقالعاده ای دارم و شاد و خوشحال هستم و در همه حال حس لیاقت و شجاعت دارم و با استمرار به راهم ادامه میدهم وبا انگیزه ای که دارم و با شوقواشتیاق فراوان وبا عشق به تمام آرزوهایم می رسم چون دارم به شناخت بهتر و آگاهیهای زیادی در مورد خداوند پیدا می کنم و هم راهم ومسیرم روشنتر شده وتحقق و آرزوهایم برآورده می شود.
من از خدای خودم کمک خواستم و هدایت شدم به این مسیر زیبا درکم هر روز زیادتر می شود و قدم به قدم جلو رفته و هیچ ترس و عجله ای ندارم و با ایمان و اعتمادوباورهای عالی در آسمانها به پرواز در میایم و اصلآ سرنوشت و تقدیر از قبل تعیین وتایید نشده چون هر کسی می تواند سرنوشت خودش را از سر بنویسد
باید سرنوشت را از سر نوشت
ما برای رسیدن به آرزو ورویاهایمان تنها خودمان باید هدفمان را تعیین کنیم و خدا همیشه کمکمان خواهد کرد
تا کنون در زندگی چه اهدافی را تعیین کردید و به آن رسیده اید؟بزرگ یا کوچک بودن ندارد هر هدفی را که تعیین کرده اید و به آن رسیده اید را شرح دهید.
هدفی که من در زندگی داشتم لاغری و تناسب اندامم بود که نزدیک ۵۰چند سال تلاش بیهوده من بود که زحمت کشیده بودم و عشق فراوانی به لاغری داشتم و از خودم و چاقی که داشتم نفرت می کردم و از خودم متنفر بودم.
واز خدا شاکی بودم که چرا من رو چاق آفریده و همیشه در حال شکست خوردن بودم چون هیچگاه به کمک خدا ایمان نداشتم و در مسیرهای اشتباه قدم گذاشته بودم و همه عمرم با رژيم گرفتن وورزش کردن تلف شد و همیشه عجله داشتم و راه خودم را گم کرده بودم و همیشه جسمم روتحت فشارومحدودیت قرار می دادم و ذهنم را شکنجه می کردم و آزار دهنده روحم بودم
خدا همیشه وقتی که ما به هر چیزی که زیاد توجه کنیم اون را در زندگیمان گسترش میدهد و من چون به چاقی زیاد توجه می کردم خدا اون رو گسترش می داد و خیلی زیاد اون رو دریافت می کردم
من وقتی از خدا کمک خواستم اون هم از صمیم قلبم، خدا هم به ندای قلبم گوش کرد و من رو به این مسیر زیبا و شگفتانگیز هدایتم کرد.
روزهایی که مشغول رسیدگی به اهداف خود بوده اید با چه حال واحساسی زندگی می کردید. در باره ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن در اون دوران را شرح دهید
من هر روز برای رسیدن به هدفی که داشتم پراز شوق و اشتیاق می شدم اما خیلی مواقع استرس واضطراب داشتم و همیشه در حال رژيم گرفتن بودم نتیجه ای که حاصل می کردم خیلی کم بود چون مسیر و راهم اشتباه بودند و اون وزنی که کم می کردم رضایت نداشتم و همیشه می دانستم که دوباره باز خواهد گشت
ولی هردفعه که تصمیم قطعی می گرفتم خودم را سر و حال احساس می کردم و شوق و ذوق داشتم و استرسم کم می شد و امیدوار می شدم ولی چون نمی توانستم ادامه دهم باز مشکلات بر می گشتند
من خودم خیلی به همه کمک می کردم و پای دردلهایشان می نشستم و بهشان دلداری می دادم
ولی وقتی به خودم می رسیدم خودم را شکست خورده می دیدم به خیلی ها امید می دادم اما خودم امیدم را از دست داده بودم و من کاملا در اشتباه بودم
من زمانهایی که با هدف جلو می رفتم حس وحال خوبی داشتم و اشتیاق فراوانی داشتم
و امروز می فهمم که که من واقعا آدم قوی وقدرتمندی بودم و تا به امروز توانستم دوام بیاورم و این قدرت و لیاقت را خدا در من دیده ومن را به این مسیر زیبا و شگفتانگیز هدایتم کرد
چون من به معجزات الهی ایمان دارم
من به کمک خدا ایمان دارم
من به برنامه ریزی الهی ایمان دارم
من به هر چیزی که بخواهم راحت واسون به اون خواسته می رسم
من اشرف مخلوقات خدا هستم و جانشین خدا روی زمینم
من خیلی معجزه در این سایت دیدم و خواهم دید
چون استاد عزیزمان و خیلی از دوستان گرامی به راحتی و آسانی به هدفشان رسیدند من هم خواهم رسید
من قبلا راه و مسیرم اشتباه بود
اما در این مسیر با عشق و علاقه و شوق و اشتیاق به هر چیزی که آرزو بکنم می رسم مثل آب خوردن.
حالا می خواهم از معجزه خدا بنویسم
من این دیدگاه رو هفته پیش نوشته بودم و فرصت نکردم که در سایت بنویسم
چون اطلاع دادند که مادر شوهرم را در بیمارستان بستری کردند و من با همسرم رفتیم بیمارستان مادر شوهرم سنش بالا هستش ۹۰سال از خدا عمرگرفته وقتی سی تی اسکن گرفتن گفتند که خون ریزی مغزی کرده وبعد هوشیاری اش را هم از دست داد ویک روز در همان حال مونده بود دکترها جواب کرده بودند و گفتند که اگر خوب بشه معجزه شده و واقعا معجزه رخ داد وروز بعدش مادر شوهرم به هوش آمد هیچ کس نمی تونست باور کنه
وامروز من به معجزه الهی ایمان و اعتقاد دارم
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و همه دوستان بی نظیرم در این مسیر زیبا🌿
اول باید خواسته داشت و روی اون تمرکز کرد تا اول برای خودم واضح بشه بعد جهان هستی و بعد الهامات میان ،تو قدم اول روبرای خواستت برمیداری و قدم بعدی رو خداوند بهت میگه وتو قدم دوم رو برمیداری بعد قدم سوم گفته میشه و این روند ادامه داره …..من باهاش آشنا بودم یجورایی اما مشکلم قدم اوله ،چرا نمیتونم قدم اول رو بردارم ،گاهی الهاماتی رو دریافت میکنم که بهم ذوق شوق میده اما تا میام انجامش بدم میگم من شاید اشتباه برداشت کردم شاید این اصلا الهام نبوده و قفل میشم درحدی این اتفاق می افته که احساس میکنم هیچ کاری نمیتونم انجام بدم احساس میکنم اعتمادبنفسم نابود شده ،حس این لحظم اصلا جالب نیست احساس گیجی و سردرگمی خیلی اذیتم میکنه .
چند لحظه پیش برای خدا دقیقا اینو نوشتم :خدایا ازت سوال دارم :چیکار کنم ازکجا شروع کنم تا به هدف اصلیم برسم چه قدمهایی رو بردارم که بهم کمک میکنه ، اولا به احساس شادی برسم احساس حرکت احساس اینکه درجا نمیزنم یه حرکتی میکنم هرچندکوچیک ،خدایا در دلم شجاعت و جسارت ایجاد کن مثل استاد عطار روشن و همه آدمهایی که به خواستشون رسیدن که درنهایت این قدمها بهم استقلال بده توی همه جنبه های زندگیم .
اینکه قبلا چه هدفی تعیین کردم و بهش رسیدم ،من همیشه آدم فعالی بودم همیشه مشغول به کار بودم واقعا شادوبیخیال و آروم بودم همیشه کار خودش برام جور میشد از طریق اطرافیان. یه بار بعد یکی دو ماه بیکار بودنم پدرم بهم گفت اگه دوس داری توی تولیدی مانتو کارکنی من دوستی دارم که تولیدی داره و شاگردهایی هم داره که بهشون کاریاد داده ،منم بدون چون و چرا رفتم اونجا یک ماه شاگردی کردم وخیلی مناسب میتونستم مانتو بدوزم که بعدشروع به کارکردم وحقوق میگرفتم اما خیلی کم بود .
بعدمدتی مهاجرت کردیم به شهر دیگه ای که توی اون شهر کلی تولیدی مانتو و کاپشن بود با حقوق خیلی خوب و چون که من کارو بلد بودم خیلی راحت وارد کارشدم با اعتمادبنفس بالا و درآمدم خیلی بیشترشد.
یا توی این کشور به طور هدایتی و از طریق آدمای دیگه کارتوی رستوران وهتل رو یادگرفتم معاشرت با مشتری ها اینکه چطوربا آدما رفتارکنم اون زمان من واقعا احساس عالی داشتم اینکه دارم یه چیزجدید یادمیگیرم اینکه احساس میکردم چقدرداره توی اعتمادبنفسم تاثیر میزاره وقتی با آدمای مختلف با نژاد متفاوت آشنا و دوست میشدم چقدر فرهنگ آدمهای مختلف برام جالب و بعضا عجیب میومد اما حس خوبی داشتم به خودم میگم ببین تو چقدر چیزهای مختلفی تجربه کردی و اینم بخاطر اینکه همش در حال حرکت بودی پس چرا فکرمیکنی الان نمیشه چرا بی تحرک شدی چرا اجازه میدی نجواها تورو کنترل کنن .
اگه من خدا بودم ومیخواستم به یه مسیر ساده بندمو هدایت کنم ،باز هم مثل قبل از طریق دستهای دیگم که آدما هستن راه رو به بندم نشون میدادم و انگار که دستشو گرفتم و میگم ببین مسیر اینجاست از اینجا باید بری آدمهایی رو میفرستادم تا با اطمینان بگن این کار انجام بده مثلا یکی رو میفرستادم تا بگه اینجوری میتونی کار اینترنتی تو شروع کنی و قدم به قدم به بندم نشون میدادم تا با اطمینان حرکت کنه ومسیررو براش واضح میکردم بهش میگفتم اگه میخوای محصولی بفروشی از این محصول بفروش که تقاضای زیادی داره از اینجا جنساتو تهیه کن از این طریق بفروش تا برات لذت بخش وراحت باشه یا خونه جدیدمیخوای یکی رو میفرستم یا یه راهی به فکربندم مینداختم که از این طریق راحت میتونی خونه جدیدتو راحت و در زمان کوتاهی پیدا کنی جوری که مورد علاقه بندم باشه چون من خدام ومیدونم که بندم چه خونه ای دوس داره و سلیقشو میدونم .
برای مهاجرت آسونترین مسیر رو نشون میدادم که شرایط خاصی نخواد به راحتی مهاجرت به جای عالی و طبق خواسته بندم انجام بشه وهمه چیز رو از قبل براش مهیا میکردم که فقط بندم لذت ببره و فقط دستای منو ببینه ومطمئن باشه که همه اینا کارمنه و سپاسگزارتر باشه تا نعمتهای بیشتری بهش بدم .
چقدر لذتبخش بود نوشتن اینا چقدر احساس بهتری دارم چقدر حالم خوب شد انگار که واقعا میتونه همه چیز اینقدر راحت و آسون باشه از دید خداوند ،اما ما بنده ها همه چیزرو سختو پیچیده میکنیم و باعث میشه حرکت نکنیم و درجا بزنیم .
سپاسگزار شما استاد عزیزهستم که باعث میشین که ما فکرکنیم تا از دید خداوند به موضاعات نگاه کنیم .
با سلام و احترام
بنده بارها و بارها اثر برنامه های الهی را در زندگی ام ملاحظه کرده ام. برنامه های الهی از دو طریق قلب و نشانه ها به من الهام شده . دریافت ایده ها از طریق قلب است و نشانه ها از طریق رفتار و گفتار اطرافیان و خانواده و حتی افراد غریبه ها به من داده شده. تمامی این موارد نیز در یک بستر شکل می گیرد، به نام “احساس” . اینجاست که توجه به احساس مانند قطب نمایی است که به من نشان داده در مسیر درست (در جهت خواسته ها و اهداف) هستم یا در مسیر نادرست (خلاف جهت اهداف و خواسته ها). هنگامی که احساس امید، نشاط، معنویت، توکل و شادمانی دارم، در مسیر خواسته ها در حال حرکتم و هر چه شدت این احساسم قویتر باشد (به گونه ای که اشکهایم جاری شود) سریعتر و سریعتر به سمت خواسته ها در حرکت خواهم بود و هنگامی که احساس غم، استرس، اضطراب، ترس، ناامیدی به سمت من هجوم آورد و من نتوانم ذهنم را کنترل کنم، به تدریج ( و تاکید می کنم به تدریج) به سمت ناخواسته ها حرکت می کنم. و اینجاست که نقش توانایی کنترل ذهن خودش را به خوبی نشان می دهد.
نشان های دریافت شده
به نام خدای مهربان
وقت بخیر عزیزان
من به برنامه الهی ایمان دارم .برنامه الهی تقدیر یا سرنوشت نیست که خداوند از قبل برای ما مشخص کرده باشد و مرا مجبور به حرکت در مسیر رسیدن به آن کند .بلکه نقشه ای است که خداوند برای تحقق خواسته های من ترسیم کردن و من فقط کافی است به برنامه الهی خود برای تحقق رویاهایم ایمان داشته باشم .
بی هدف زندگی نکنید
چند وقته که من فکر کنم بی هدفم خیلی که دخترم بهم می گه مامی یه کاری بکن نمی دونم چیکار کنم سر گردونم خیلی فقط دلم به این فایلها و سایت خوشه .
ولی همش سعی می کنم تو خونه هستم کارهام و با عشق انجام بدم حد اقل .
اگر بدون داشتن هدف و برنامه مشخصی زندگی کنید جهان هستی بهم ریختگی های زیادی وارد زندگیتان خواهد کرد تا مشغول مرتب کردن آنها شوید فکر کنم واقعا همینه .
حالا من جدیدا کاری که خیلی لذت میبرم کوه رفتنه خودم به تنهایی تا حالا دو بار رفتم خیلی خوب بوده دیروز تا دیدم هوا خوبه رفتم .
در واقع جهان هستی و خداوند اجازه نمی دهند هیچ موجودی در جهان بی اثر و فایده باشد .شما در پروسه زندگی نقش دارید .
نمی دونم منم الان واقعا نمی دونم رسالتم چیه یه وقتها فکر می کنم خوب مهربون با همه رفتار می کنم .غذا می پزم به در و همسایه می دم .با مادر بزرگم هر روز صحبت می کنم تلفنی اون منو نمی شناسه و از این جور کارها . دوست دارم ولی خیلی هم دوست دارم که شغلی داشته باشم یه شغل شاد مثل ارایشگاه کار کردن .
برای لذت بردن از زندگی و تجربه لذت ها و نعمت های بی شمار خداوند باید بر اساس برنامه الهی خود زندگی کنید .بدین شکل که برای خود هدف یا ارزو تعیین کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید .
وقتی شروع به اقدام کردن برای تحقق خواسته خود می کنید خداوند برنامه الهی یا نقشه راهی که شما را به هدف خود می رساند طرح ریزی کرده و قدم به قدم آن را به شما الهام می کند .و این همان طرح و برنامه الهی است .که وقتی فردی رویا یا خواسته ای داشته باشد برای تحقق آن حرکت کند به مرور خداوند حرکت فرد را در مسیر و نقشه راهی که خود برای او ترسیم کردن متمایل می کند و فرد اتفاقات عالی را در مسیر رسیدن به خواسته خود تجربه می کند که عقیده دارد فقط کار خدا بوده و در زندگی او معجزه رخ داده .
حالا داستان من هم همین بود چند سالی بود که از مربیم شنیده بودم روش ذهنی و برای لاغر شدن ولی نمی دونستم چه جوری . فقط این فکرش بود هی می زدم هی می زدم توی کامپیوتر اینجا اونجا تا این فایلهای رایگان و توی یوتوپ دیدم و بعد همین را کار کردم چون ایران بود می خواستم دوره رو بخرم نمی دونستم چه جوری چون نمی خواستم به کسی بگم و بعد برادرم توی ذهنم اومد و گفتم بهش و برام خرید . واقعا برنامه الهی بود
یه مثال دیگه هم کار پیدا کردنم توی داروخونه قبلش باید دوره می دیدم دوره ها خیلی گرون بود و من همچنان مشتاق بودم بعد از چند سال یه کلاسی و پیدا کردم که قیمتش خیلی متناسب بود و بعد کار عملی هم داشت توی داروخانه و بعد داستان استخدامم همه جزو برنامه های الهی بود .
الان هم دوست دارم کار ارایشگری بکنم خیلی فکرشو می کنم با دوستم هم حرف زدم ولی بعضی ها اصلا همش منفی می گن ولی با سلمونی خودم که صحبت کرد راهنماییم کرد که کجا کلاس رفته و نگاه کردم دیگه دیدم گرونه .ولی خیلی دلم می خواد باید بیشتر تحقیق کنم که راهش بیاد جلوم ایشالله . حالا در جزوه دلیل خواسته خودم رو نوشتم .ولی نمی دونم چه جوری اول باید کلاسشو پیدا کنم .اینجاست که خداوند برنامه الهی خود را به شکل ایده و الهام به انسان عرضه می کند و ور واقع او را در مسیر رسیدن به خواسته اش هدایت می کند .
به محض اینکه من برای تحقق آرزوی خود اقدام کنم برنامه الهی خودش را اجرا کرده و کارها را برای من آسان می کند .
من به برنامه الهی ایمان دارم .
من هم از خدا انتظار دارم همونطور که برنامه متناسب شدن را سر راهم قرار داد و بقیه چیزها این برنامه برنامه ارایشگری هم من را کمک کند و البته ایمان داشتم که اینگونه خواهد بود .
برای لذت بردن از زندگی باید هدف یا ارزو داشته باشید .آرزویی که مشتاق برآورده شدن آن باشید .آرزویی که واقعا برآورده شدنش تحول و دگرگونی در زندگی شما ایجاد می کنه .اگر آرزوی شما دارای این شرایط و ویژگی باشد از فکر کردن به آن لذت می برید و هرگز خسته نمی شید .از اینکه برای تحقق آرزوی خود قدم بردارید احساس شادی و رضایت خاطر دارید .
مثال قدم برداشتن می تونن مطالعه کردن درباره آن ارزو باش. یا صحبت کردن با فرد مناسب و یا حتی نوشتن درباره آن برای خدا ..باید از طریق نوشتن و صحبت کردن بر آرزوی خود متمرکز شوید تا ارزش این ارزو بیشتر و بیشتر شود .و پیام شما مورد تایید خداوند قرار گرفته و برنامه الهی برای تحقق و آرزوی شما مطرح و به شما عرضه شود .
در اجرای مراحل بعدی شما دیگر تنها نیستید بلکه خداوند را به عنوان مدیر برنامه الهی خود همراهتان دارید و در بهترین زمان بهترین تصمیم و ایده ها را به سمت شما جاری می کند .
شما فقط کافی است به ایده های خود عمل کنید .این ایده ها بسیار ساده هستند و با شرایط فعلیتان می توانید آنها را انجام دهید .فقط لازم است به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید .هر گونه فکر کردن به چطور و چگونه اجرا شدن برنامه الهی برآورده شدن خواسته و آرزویتان باعث ایجاد اختلال در روند اجرای برنامه الهیتان می شود .
بنابراین بدون مقاومت هر اقدامی که فکر می کنید در مسیر تحقق آرزویتان است را با اطمینان و اشتیاق انجام دهی. هر چند به نظر خیلی کوچیک و بی تاثیر باشد .
برنامه الهی با برنامه های دنیایی بسیار متفاوت هستند و نتایج آنها نیز فراتر از انتظار زمینیآن است .به برنامه الهی خود ایمان داشته باشید و حرکت خود را آغاز کنید .
نشان های دریافت شده
سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز
برنامه الهی نقشه ای هست که خداوند برای تحقق خواسته های ما ترسیم کرده و فقط کافیه که به برنامه الهی خود برای تجربه خواسته هامون ایمان داشته باشیم
من هم سالها بی هدف زندگی کردم هرچه پیش آید خوش اید و جهان هم برام مسائل رو میآورد یه روز مریضی بچه ،یه روز بی پولی،یه روز حرف خانواده شوهر،یه روز خرابی وسایل ،یه روز ناراحتی شوهر ،یه روز مرگ کسی،یه روز …
و من همیشه مشغول بودم ولی نه با مسایل مورد علاقه ام بلکه با مسائلی که دنیا وارد زندگیم میکرد و بعد هم ناله و شکایت و ناراحتی و توجه به منفی ها …
بله من تاثیر گذار بودم برای دیگران ،بچها، همسرم، خانواده هامون،،…ولی نه برای خودم و همین موضوع حس نارضایتی و پوچی به من میداد و میگفتم من تونستم همه رو از خودم راضی کنم ولی خودم رو نه !
از وقتی با موضوعات ذهنی آشنا شدم و بسیار علاقه مند شدم دیگه میدونستم که وقتی کتاب میخوم و یا فایلی رو میبینم و گوش میدم برای خودمه و این حس خوبی بهم میداد یادمه وقتی سال ۹۹ دوره ورود به سرزمین لاغری رو شروع کردم دخترم کلاس اول رفت و داستان مجازی شد مدرسه که صبح تا ظهر در کنار دخترم و همراهش بودم و وقتی کلاس تموم میشد میومدم تو اتاق درو میبستم و میومدم تو سرزمین لاغری و به بچها میگفتم حالا نوبت خودمه دیگه یکی دو ساعت باید کارای خودم رو انجام بدم و فایلها رو انجام میدادم و تمرینات رو مینوشتم و این شاید اولین هدف آگاهانه من بود که با علاقه و لذت دنبالش میکردم و حس هدفمندی داشتم که اونم خداوند منو به سمتش هدایت کرده بود و شروع طرح الهی من برای تغییر کردن بود که این فقط و فقط کار خداوند بود ،معجزه ی خداوندبود
*من به برنامه الهی ام ایمان دارم*
من چند روز پیش که استاد اعلام کردند که دوره ای جدید داره میاد خیلی مشتاق شدم و مقدمه رو گوش دادم و خوندم و از اونجایی که بهای این دوره نوشتن دیدگاه بود گفتم باید وقت کنم و دیدگاه بنویسم بعد ادامه بدم بنابراین چند روز وقفه ای ایجاد شد یه روز که سایت رو باز کردم قسمت سوم اومده بود و من اصلا قصد دیدن نداشتم ولی دستم خورد و صفحه نمایش داده شد با خودم گفتم من که قسمتهای قبل رو نخوندم و دیدگاه ننوشتم پس میام بیرون از صفحه وقتی از صفحه بیرون اومدم تو ذهنم مرور شد فکر میکنی چرا دستت خورد و صفحه باز شد ؟یه زنگی خورد تو ذهنم :هدایت خدا بود و دوباره صفحه رو باز کردم و شروع کردم به خوندن چند خط که خوندن افکار شروع شد ؛ول کن برو سراغ دوره های آموزشی که داری اونا رو گوش کن و من دوباره اومدم بیرون ولی اون فکر اول که هدایت خداونده دست از سرم برنداشت و خیلی قویتر از فکرهای بعدی بود دوباره صفحه باز کردم و با این دید که هدایت خداست شروع کردم به خوندن وقتی برنامه الهی که خداوند برای استاد طراحی کرده بود رو میخوندم تو ذهنم مرور شد پیج کاری تو اینستا ،گفتم من که بلد نیستم مدتهاست اینستا ندارم و نمیدونم چطوریه ،حالا بازم تو ذهنم مرور شد که میدم خواهرزاده ام که تو این کارا وارد برام انجام بده و دقیقا
روز قبل خواهرم به من گفت بیا چند روز تعطیله بریم خونه خواهر بزرگم و تو ذهن من یادآوری شد که به به همه چیز داره توسط مسیری که خداوند برام طراحی کرده درست میشه و تازه وقتی به کمی عقب تر برگشتم دیدم چه اتفاقاتی رخ داده که همه جز طرح الهی بوده که خداوند منو به سمتش هدایت کرده تا من تغییر کنم و بتونم هدفهای رو خلق و تجربه کنم
و چند ساعت بعد از خوندن این صفحه عالی و پر از آگاهی ما رفتیم تهران و خواهرزاده ام هم خونه بود و طی یه فرصت یک پیج کاری درست کردیم که کار راحتی بود ،دقیقا خداوند انگار منو داشت در مسیری پر از کشش و حال خوب هدایت میکرد و خواهرم هم به من گفت که عکس هایی رو از کارت بگیر تا برات یه کلیپ درست کنم و بزاریم تو پیج و همه چیز عالی پیش میره چون من دارم طبق نقشه الهیم که بهش ایمان دارم حرکت میکنم
با برآورده شدن آرزوم که پیشرفت در کاری هست که دوست دارم و دارم مشتاقانه انجامش میدم زندگیم دگرگون خواهد شد من وقتی به کارم فکر و میکنم و انجامش میدم دیگه به خوردن و یا مسائل زندگیم یا هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکنم و حس رضایت دارم
من توی کارم که تازه شروع کردم الهامات رو دریافت میکنم که ساده انجام میشن و وقتی انجامشون میدم از نتیجه خوشحال و راضی میشم
در مورد هدف لاغریم :
من دوست داشتم از یه راهی لاغر بشم که نه رژیم داشته باشه نه ورزش ،چون دیگه خسته شده بودم از روشهایی که فایده ای نداشت جز سختی
و خداوند منو هدایت کرد به سایت تناسب فکری و با اشتیاق تمرینات رو انجام میدادم وعمل میکردم و الان از سایز حدود۵۴رسیدم به ۴۴ و بازم در مسیری که خداوند هدایتم کرده دارم پیش میرم
من در مورد هدفهام فکر کردم ولی خوب راههایی تو مغزم مرور میشد که ریشه اش از اطلاعات مغزی خودم بود
من این تمرین رو انجام دادم
در مورد داشتن درآمد :خداوند منو با آدمهایی همزمان میکنه که عاشق کارهای هنری من هستند و سفارش میدن و پول خوبی به من میدن و از طریق یکی از همین افراد به مزونی معرفی میشم که از کارهام خیلی خوششون میاد و از من درخواست همکاری میکنن و پول خوبی به من میدن
در مورد خرید خونه و فروش زمین:کسی پیدا میشه که خودش خونه سازی میکنه و بسیار آدم خوبیه و میاد تهاتر انجام میده و خیلی راحت هم زمینها رو میفروشم هم یه خونه زیبا میخرم
در مورد قولنامه های نیازه:یه مساله ای برای شریک پیش میاد که خودش با احترام قولنامه ها رو که به اسممون هست رو میاره و در اختیار من قرار میده
در مورد سلامتی و لاغری هم که وقتی در این مسیر ذهنی با اشتیاق حرکت میکنم و ادامه میدم موانع رو پیدا میکنم و اونا رو بی اعتبار میکنم به لطف خداوند که منو در شرایطی قرار میده که من بهتر عمل میکنم
استاد گرامی سپاسگزارم
خدای مهربانم سپاسگزارم
نشان های دریافت شده
خیلی زیبا نوشته بودید 😍
چه جالب دقیقا همین اتفاق چند باری برای من افتاده که اشتباهی دستم خورده و مطالبی از استاد باز شد که به خودم اومدم و دیدم کل مطلب رو خوندم و اون روز چقدر به اوت مطلب نیاز داشتم
نشان های دریافت شده
سلام دوست عزیزم ممنون که وقت گذاشتین دیدگاه منو خوندین
درسته خداوند همیشه در حال هدایت کردن ماست و اینبار در این سایت و این دوره و از طریق مطالب فوق العاده استاد عزیز
فقط کافیه که ما آگاهانه هدایت های خداوند رو دنبال کنیم و طبق طرحی که خداوند برامون برنامه ریزی کرده پیش بریم تا همیشه احساس رضایت و لذت رو تجربه کنیم
براتون آرزوی موفقیت و شادی و آرامش و تجربه خواسته هاتون رو دارم
نشان های دریافت شده
سه شنبه سیزدهم فوریه بیست بیست و چهار:
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه من را بسمت خواسته هایم هدایت میکند
سلام با دوستان و همراهان مسیر رشد و پیشرفت
برای این جلسه به خودم سخت گرفتم خیلی از صحبتهای استاد برایم سنگین بود و نمیتوانستم انرا هضم کنم
مهمترین نکته برای من این بود که من متوجه شدم در دسته افرادی قرار دادرم که هدف ندارند.
یعنی چی؟
اون عده ای از مردم که صبح را به شب می دوزند و فقط تلاش میکنند تا زنده بمانند انسانهایی هستند که هیچ هدفی ندارند و اصلا قصد رشد و پیشرفت ندارند و همیشه دنبال این هستند که یک پول درستی از آسمان بیفتد و آنها بردارند و بروند یک جزیره ای بخورند و بخوابند.این دسته افراد مثل برگی در باد هستند که هر طرف باد وزید اونها هم حرکت میکنند و میروند و چون هدفی ندارند سیستم جهان هم از آنها استفاده میکند تا مشکلات بقیه را حل کنند.
من اذعان میکنم که هدف داشتم ولی هیچ اقدام جدی و اساسی و مداومی برای رسیدن به هدفم برنمیداشتم و درسته که در مدت بسیار کوتاهی خانه خریدم ماشین جدید دیگری خریدم و کار در شرکت بسیار بهتری را آغاز کردم ( تمام اینها خواسته هایی بود که خیلی وقت بود داشتم) ولی میدیدم که کم کم یکسری مشکلات دیگران را دارند بمن ارجاع میدهند که حل کنم و با خودم خلوت کردم و دیدم که من هم مثل دسته انسانهای اول هستم که برای رسیدن به اهدافم به الهاماتم عمل نمیکنم.
این چند روز استارت یکسری از اقدامات را انجام دادم
اصلا دلیل اینکه شرکت قبلی را عوض کردم و جای جدیدی رفتم با تقریبا همان حقوق ولی محیط کاری بهتر فقط بخاطر این بود خودم را به چالش بندازم. چون شرکت قبلی یکجورایی ناحیه امن من شده بود و خودم کارهایم را انجام میدادم و جلو میبردم ولی در شرکت جدید مسوولیت یک نفر (فارغ التحصیل تازه از دانشگاه) را برعهده دارم و اتفاقا همون هفته اول (چند روز قبل) هم باهاش به مشکل خوردم!
و نجوای دهنی می آمد که اگر شرکت قبلی بودی چنین اتفاقی نمی افتاد حالا باید این بی احترامی را تحمل کنی ولی من جواب دادم که من به پلن خداوند ایمان دارم و خودم میخواهم رشد کنم و خودم را به چالش میکشم و میروم توی دل کار و قراره من تمرین کنم و یاد بگیرم که بعدها که برای خودم مشغول بکار شدم بهتر بتوانم با دیگران ارتباط برقرار کنم.
توی اهداف جلسه اول نوشته بودم که مبلغی را خودم بسازم نه از فروش خانه هایم! اتفاقا چند روز قبل یک مشتری برای خانه ام اومده بود و قرارداد نوشته شد و قرار شد که واریزی داشته باشد و نجوای ذهنی میگفت که دیدی تو عرضه پول ساختن نداری و فقط از طریق فروش خانه هایت در ایران میتوانی پول بسازی و بمن خیلی فشار وارد شده بود
بعد از این خواندن این جلسه با خودم خلوت کردم و گفتم مهرداد تو تاحالا چقدر با پول رفیق بودی؟ چقدر پول ساخته ای که الان میخواهی این مبلغ را خودت بسازی!
دیدم من دوسال قبل می توانستم ماهی صد دلار پس انداز کنم و پارسال هم بیشتر اوقات از پس اندازم خرج میکردم و بعد به خودم گفتم اصلا نمیخواهم بگویم که این پول چجوری و از چه طریقی وارد زندگیم میشود.بگذار کم کم پول وارد زندگیم بشود به اونجا هم میرسم که خودم پول بسازم
اتفاقا اون روزی که قرار بود بخش اول پول را خریدار واریز بکند خودم بهش گفتم سه روز صبر بکن بعدا واریز بکن و بعد در روز مقرر ایشان منصرف شد و گفت که توی این فاصله رفته اداره ثبت و متوجه شده که یک ارگان دولتی روی زمین مجتمع من که در اونجا واحد دارم دست گذاشته و گفته اینجا برای من هست و نمیتونی اونجا را بفروشی یا بخری!
همون لحظه من فقط گفتم به پلن خداون ایمان دارم و قطعا اتفاقات عالی منتظر من هست و حتی از این قضیه که اون ارگان دولتی این نامه را روی سند من گذاشته به هیچ وجه ناراحت نشدم و نجوای ذهنی میگفت اگر تو سه روز عقب نمی انداختی الان نصف بیشتر پول را گرفته بودی و طرف نمی توانست منصرف بشود ولی فقط در جوابش گفتم من به پلن خداوند ایمان دارم و حتی پیامهای بنگاه در این مورد را گوش هم ندادم.
ضمنا برای خودم دلایلم را برای رسیدن به اهدافم نوشتم
دلایلم را نوشتم که چرا میخواهم براحتی هر وسیله ای که میخواهم را بخرم و از این حالت چه احساسی بهم دست میدهدحتی یادم هست که کلی ارزو و خواسته ام را در تمرین نوار زمان نوشتم و به اونها رسیدم از جمله دوچرخه سواری و وزیدن نسیم ملایم به موهایمراه رفتن در کنار دریا و برخورد موجها به پاهایم و اینکه با به پوست بدنم میخورد و لذت میبرم و نسیم ملایمی هم موهایم را نوازش میکند
پارسال رفتم ونکوور و این احساس را تجربه کردم ولی آب اقیانوس سرد بود و امسال رفتم کالیفرنیا و ساحل های بسیار زیبایی را دیدم و تجربه کردم و دوست داشتم که بتوانم توی آب شنا کنم ولی آب کمی سرد بود و سه ماه بعدش هم رفتم هاوایی که اونجا در تمان طول سال دما بیست و چهار الی بیست و شش درجه سانتیگراد بود و هر زمان از شبانه روز میتوانستم در اقیانوس شنا کنم و بسیار لذت بردم
من توی تمرین نوار زمان اینها را نوشته بودم که وقتی لاغر شدم اینکارها را انجام میدهم و بارها و بارها خوانده بودم و انرا احساس کرده بودم و کاملا در مدت کمتر از یکسال تمام این موارد را تجربه کردمو اینها را در حالی تجربه کردم که نسبت به قبل بسیار متناسبتر شده ام
دقیقا روزهایی که به هدفم لاغری فکر میکردم و احساس نمیکردم که میتوانم حتما حتما انرا بدست بیارم و به خودم میگفتم چجوری ممکنه که من لاغر بشوم ولی وقتی به رفتن کنار اقیانوس در حالیکه متناسب هستم فکر میکردم میتوانستم انرا براحتی احساس کنم و این اتفاق رخ داد
یاد گرفتم که هدف داشته باشم و برای رسیدن به آن تلاش کنم چون احساس زنده بودن بهم میدهد یک انگیزه بهم میدهد که برای انجام یک کاری صبح با انرژی از رخت خواب بلند بشوم
من برای انتخاب شرکتهای تامین کننده انرژی به دیگران آموزش رایگان میدهم، وقتی خانه خریدیم بهترین قیمت ممکن را از یک شرکت گرفتم و باهاش قرارداد بستم و تاریخ شروع قرارداد را هم توی نامه برایش نوشتم و دیدم که ماه اول مبلغی را از حسابم کسر کرد ولی ماه دوم هیچ مبلغی کسر نشد و بعد از دوماه و نیم دیدم نامه ای از شرکت دیگر آمده است که قبض گاز شما این مبلغ میشود و باید تا این تاریخ پرداخت کنی و من شگفت زده شدم چون میگفتم حتما چیزی اشتباه شده است و پیگیری کردم و متوجه شدم که بخاطر اشتباه تایپی در نامه ام شرکت اولی اینطور برداشت کرده که من مبخواهم قراردادم را کنسل کنم و جریمه کنسلی قرارداد را از من گرفته است و چون طبق قانون اگر خانه ای با شرکتی قرارداد نداشته باشد قبض گاز آن توسط یک شرکت دولتی با قیمت مصوب خودشان ارایه میشود (بسیار بالاتر از بقیه شرکتها) بنابراین قبض گاز من بطور اتوماتیک توسط اونها صادر شد و خیلی پیگیری کردم ولی در انتها مجبور شدم هم کنسلی را پرداخت کنم و هم اون هزینه بالاتر را پرداخت کنم.
نجواهای ذهنی بیچاره ام میکرد و احساسم اصلا خوب نبود چون میگفتم من خودم این موارد را به بقیه آموزش میدهم چرا باید خودم چنین اشتباهی بگنم ولی در آخر خودم مسوولیت کارم را برعهده گرفتم و گفتم این تجربه ای برای من شد که دفعات بعدی نامه که مینویسم دقت کنم و هم اینکه روی تقویت زبانم هم کار کنم و باید به پلن خداوند اطمینان داشته باشم
برای لذت بردن از زندگی باید ارزو یا هدف داشته باشی، آرزویی که مشتاق برآورده شدنش باشیم و از فکر کردن به آن لذت میبریم و هرگز خسته نمیشویم و از اینکه برای تحقق آرزوی خودم قدم بردارم احساس شادی و رضایت خاطر داریم
دقیقا من برای لاغر شدن اینگونه رفتار میکردم و منتظر فایلهای بعدی بودم و اصلا نمیدانم که چجو ری لاغر شدم
قدم برداشتن برای تحقق ارزو یعنی چه؟
یعنی مطالعه کردن درباره آن ارزو
یعنی صحبت کردن درباره آن ارزو با خودت و یا افراد مناسب (مثل بچه های این سایت الهی)
یعنی نوشتن درباره آن ارزو برای خداوند
من صبحها که میروم سر کار توی ماشین فایلهای رایگان را گوش میدهم و بعضی اوقات خودم شروع میکنم با خودم صحبت کردن که اگر به فلان خواسته ام برسم فلان کار را میکنم و چنین احساسی را دارم خیلی اینکار بهم احساس خوبی میدهد
من برای مهاجرت و حتی قبولی در دانشگاه هم تقریبا از همین شیوه استفاده کردم و با احساس خوب قدم برمیداشتمیادم هست که برای کنکور تا روز بیست ساعت درس میخواندم و باز هم عطش داشتم که بیشتر مطالعه کنم
برای لاغری هم ساعتهای مینوشتم و مثال پیدا میکردم و توی خاطرات خودم و یا زندگی اطرافیانم نمونه و الگو برای حرفهای استاد پیدا میکردم
تمرین شماره چهار باز هم برایم واضح نبود و با اینکه اکثر کامنتهای دوستانم را خواندم ولی باز احساس میکنم که کاملا موضوع را درک نکرده امقطعا در فایلهای بعدی این موضوع برایم حل بشود
برای خودم اینجوری نوشتم که از جایی که فکرش را نمیکنم فردی را میبینم و متوجه میشوم که دنبال فلان تخصص میگردد که من یکی را با اون مشخصات میشناسم و این دو نفر را بهم معرفی میکنم و براحتی ثروت میسازم
کامنتهای دوستانم را خواندم سرکار خانم مریم نوشته بود که خداوند کار نمیکند شاهکار میکند دقیقا این موضوع را بعد از خرید خانه کاملا لمس کردم
ایشان در ادامه مطالب زیر را فرمودند که کسی که هدف ندارد مثل یک کارمند دون پایه هست که هر ماه فقط بدنبال حقوقی هست که صاحب شرکت بهش میدهد و اگر پاداشی بدهند خوشحال میشود و اگر ازش کار اضافه بخواهند بدون چشم داشتی اضافه کاری میکند و همیشه دنبال راضی نگه داشتن مدیرانش هست تا اینکه او را اخراج نکنند و حقوقش را بهش بدهند و با آن حقوق هم نمیتواند تمام نیازهای مالی اش را برآورده بکند
دقیقا یادم افتاد که توی شرکت های قبلی که بودم دقیقا چنین رفتاری را داشتم و برای رضایت مدیرم همه کاری انجام میدادم و آخر هرماه هم به سختی میتوانستم هزینه های جاری زندگیم را بدهم و هیچ پس اندازی نمبتوانستم انجام بدهم
ایشان دوباره گفتند که فردی که هدف دارد مثل یک مدیرعامل با اعتماد بتفس یک شرکت مقتدر هست که خودش برای کار و زندگی اش تصمیم میگیرد و هر سال موفقیتهای بیشماری دارد و زندگی رو به بالایی دارد و اجازه نمیدهد که هیچ کسی توی زندگی اش دخالت کند و بله قربان گوی کسی نیست…
دقیقا من ادمهای موفق بسیار زیادی را دیدم که اصلا نمیتوانستند یک گوشه بنشینند و باید دایما تلاش میکردند و از همه مهمتر اینکه هیچ عامل بیرونی مثل تصمیمات حکومتی و گرانی دلار و … هیچ خللی در تصمیمات و اهداف شان نداشت و روی هیچ کسی حساب نمیکردند و فقط روی خودشان و توانایی هایشان حساب میکردند و شخصیت توحیدی داشتندو من هم میخواهم چنین شخصیتی از خودم بسازم
منتظر خبرهای عالی من باشید
شاد و رو به رشد باشید
نشان های دریافت شده
بنام خداوند بخشنده ومهربان 🌷
من به برنامه الهی ام ایمان دارم
من به وفاداری خداوند ایمان دارم
من به معجزات خداوند ایمان دارم
برنامه خداوند سرنوشت ما نیست که از قبل نوشته شده باشد وما موظف به اجرای اون باشیم
برنامه الهی الگو وراهی هست که توسط خداوند ترسیم شده تا مارو به خواسته ها آرزوهامون برسونه
هر انسانی باید در زندگی خودش برنامه وهدف داشته باشه نباید باری به هر جهت زندگی کنیم وبدون برنامه باشیم طبق قانون جهان هستی همه موجودات عالم برای پیش بردن هدف خلقت باید دارای برنامه باشن اگه ما در زندگیمون بی هدف باشیم جهان هستی اونقد زندگی مارو شلوغ می کنه وکار سرمون می ریزه تا بلاخره ماهم مشغول کاری بشیم شاید این کارهای به ظاهر پیش پا افتاده برای زندگی خودمون چیزی نباشه تاثیری نگذاره ولی در زندگی اطرافیانمون تاثیر می گذاره برای همین باید در زندگیم هدف تایین کنیم وبرای رسیدن به اون هدف تلاش کنیم با شور وشوق وانگیزه
وقتی ما آرزویی داریم واون رو از خدا طلب می کنیم خداوند برای اینکه ما رو به خواسته ای که ازش داشتیم برسونه برنامه الهی ما رو ترسیم می کنه در این راه وقتی شور وشوق اشتیاق مارو ببینه جهت پیش بردن برنامه الهی ابهاماتی به ما القا می کنه ایده هایی در اون جهت به ذهنمون میاد با کسی یا کسانی آشنام ن می کنه کدهایی به دستمون می ده دیگه تنهامون نمی زاره ما از اون به بعد دیگه دستمون تو دست خداوند فقط باید ببینیم ودرک کنیم به موقع از الهامات استفاده کنیم وهر ایده ای در جهت پیش بردن خواسته مون بهمون رسیده استفاده کنیم واونو از طرف خداوند بدونیم
من حقیقتا در طول زندگیم آدم هدف مندی نیستم. برنامه ای ندارم شاید خیلی از کلافگی ها وبهم ریختگی های ذهنیم به همین خاطره زود از هدفم خسته می شم وتا میام برنامه ای تایین کنم برای خودم کسالت تنبلی نمی گذاره اما شده یه کارهایی بهم محول شده که باعث پیش بردن هدف دوستانم یا اقوام شدم مثلا چند روز پیش که خیلی هم حوصله ام سر رفته بود وخونه بودم دوستم ازم خواست باهاش به مدرسه برم دخترش که یک سال داره رو براش نگه دارم تا به دانش آموزان برسه چون اون روز پرستار بچه اش نیامده بود وجز به من به کسی برای این کار اعتماد نداشت یا خیلی موتزد دیگه بوده که بهم گفتن یهو تو افتادی تو ذهنمون و گفتیم این درخواست رو ازت داشته باشیم
من اگر جای خداوند بودم وبنده ام ازم می خواست بهش کمک کنم لاغر بشه خیلی راحت وبدون هیچ تلاشی بهش الهام می کزدم هر روز قبل هر کاری به سایت تناسب فکری بره از مطالب اونجا استفادهکنه تمرکزش رو از روی جسمش برداره وخودش رو دوست داشته باشه وترسش رو از مواد غذایی بگذاره کنار وبا آرامش از همه نعمت های خداوند استفاده کنه اما به اندازه منم نشاط وسلامتی وتن درستی ولاغری که از قبل حق خودش بود وپیش فزض جسمش بوده رو بهش می دم وروز به روز بیشتر وبیشتر احساس سبکی سرزندگی خواهد کزد واقعا خیلی خیلی سخته خودت رو جای خدا بگذاری عقل ناقص من کجا وخداوند کجا
من هدفم لاغر شدن با ذهن برای قدم اول راجب لاغری مطلب می خونم توی سایت دوره ام رو شروع می کنم تمریتانتش رو انجام می دم وخداوند برنامه الهی ام رو ترسیم می کنه دیگه بعدش تنهام نمی گذاره ایده ها والهاماتش رو برام نمایان می کنه بهم انگیزه می ده آدمای خوب رو سر راهم قرار می ده
من به برنامه الهی ایمان دارم وتمام تلاشم رو می کنم از این به بعد برای زندگیم برنامه داشته باشیم وبراش تلاش کنم ودر مدتی که برای اون هدف تلاش می کنم شوق و وق داشته باشم صبور باشم و وقتی به هدفم رسیدم سپاسگزار خداوند باشم وهر رو ایمانم رو قوی تر کنم
نشان های دریافت شده
تاکنون در زندگی چه اهدافی را تعیین و به آن رسیده اید؟ بزرگ یا کوچک بودن ندارد، هر هدفی که تعیین کرده و به آن رسیده اید را شرح دهید.
سالهای زیادی شاگرد بودم و در شغلی که بودم عاشقانه فعالیت داشتم تا به جایی رسید که بر سر یک اختلاف با صاحب کارم از اون کار اومدم بیرون و تصمیم گرفتم که کسب و کار خودم را راه اندازی کنم
هیچی نداشتم الا اعتماد به خودم و تکیه به مهارتی که داشتم و در اون خبره بودم
در اون زمان نه از قانون جذب اطلاعی داشتم و نه میدانستم چیست ولی الان که نگاهی به اون دوران و اتفاقاتی که برایم رقم خورده و کارهایی که انجام شده به انجام دادم به قوانین خداوند پی میبرم که اونقدر درگیر ورودی های زدونقیض نشده بودم که روم تاثیر بذاره فقط به خواسته ام توجه میکردم و حرکت میکردم و خداوند قدم به قدم مرا هدایت کرد.
اولین قدمم این بود که درباره راه اندازی کارم با خانواده صحبت کردم و جذابیت داستان این بود خانواده ای که آب هم میخواستی بخوری بهت میگفتند
چطوریاز کجا
خیلی راحت قبول کردند و من فکر میکردم بخاطر مهارتم در اون کار بود مرا همراهی کردند ولی فقط کار خدا بود
سال ۸۹ بود تصمیم گرفتم که برای خودم باشم و اولین قدم را برداشتم
خودم صفر مطلق بودم
به دنبال کارهایی که باید انجام میدادم اقدام کردم و اولین قدم برای جواز کسب بود که جواز کسب ویدئو کلوپ به مجرد نمیداند ولی انجام شد و جواز کسب برام صادر شددومین قدم مغازه بود روزی مغازه یکی از دوستان صمیمی ام بودم و صحبتش شد که دنبال کارهای مغازه هستم و میخوام برم دنبال جایی بگردم برای رهن مغازه که دقیقا همزمان شد با ورود یکی دیگر از دوستان صمیمی دوستم که اولین برخورد من با اون شخص بود که حرف از فعالیت من شد که مغازه میخواهم و خیلی راحت و معجزه آسا این شخص اعلام کرد که یکی از مغازه های پدرش در بهترین جای شهر خالی هست و گفت بزار برات صحبت کنم برات اوکی میکنم و در عرض چند روز خبرم کرد و گفت همه چیز اوکی شده و بیا برای بازدید مغازه و قرار داد خوب رفتم برای مغازه و خدا رو شکر کردم سبک مغازه به صورت قدیمی بود و توی دلم گفتم ای کاش میشد سکوریت میشد فقط همین خواستهو باز هم یکی دیگر از معجزات خدا من با برادرم صحبت کردم و قرار شد ۱۵میلیون سرمایه از اون و مبلغی که میتونه جور کنهموقع قرارداد صاحب مغازه ازم پرسید چقدر داری و من طبق موجودی ام گفتم ۱۵ میلیون و خیلی راحت قرارداد را بستیم و مغازه برای من شد ولی باز هم معجزات خداوند ادامه داشت صاحب مغازه قرارداد را برای یکماه دیرتر نوشت و بهم گفت میخوام برات سکوریت کنم و کف سرامیک و بخاطر همین قرارداد یکماه دیرتر و تو هم کارهات را انجام بده من بودم مغازه ای خالی و شروع برای خرید جنس و طبق معجزه ای دیگر در عرض ۲ هفته برام وام ۵ میلیونی جور شد که توانستم یک سری اجناس که نقدی بودند تهیه کنم و طبق اعتباری که از سالها شاگردی کسب کرده بودم نزدیک به ۵ میلیون دیگر جنس دیگر تهیه کردم و همه خیلی راحت قبول کردندحتی ویترین و دکور مغازه هم خود برادرم برام سفارش داد و آماده کرد هر قدمی که برام مشخص میشد از قبلش همه امادگی همکاری باهام را داشتند فقط بهم میگفتند من چی میخواهم چطوری راحت هستم و طبق خواسته من عمل میکردند
واقعا خدا همیشه شاهکار میکنه این ما هستیم که با،باورهامون خودمون یا بهتره بگم خدا را برای خودمون محدود میکنیمخدایی که همیشه هست من ازش دور میشدم
الان دارم میبینم هر جایی که قبول کردم که انجام میشه اینقدر نرم و راحت و در کمال ناباوری از نظر دیگران برای من انجام شده که شگفتاهمین مغازه برای تمام کاسب های اون اطراف محال ممکن بود که اجاره داده شود چون همه دنبال این بودند که من کی هستم که این مغازه را این شخص که هیچ احتیاجی به پولش نداره به من رهن داده و این هم تعمیرات با هزینه خودش و شیک کردن مغازه برای من اون موقع میگفتم شانس ولی الان میگویم خدایم
روزهایی که مشغول رسیدگی به اهداف خود بوده اید با چه حال و احساسی زندگی می کردید، درباره ذوق و شوق و انگیزه زندگی کردن در اون دوران شرح دهید.
این شوق و انگیزه اینقدر زیاد بود که هیچ چیزی برایم مهم نبود فقط و فقط هدفم مهم بود و شبانه روز به هدفم فکر میکردم که چیکار کنم یک قدم بهتر باشم نتیجه را میدانستم فقط هر روز هر لحظه برای بهتر شدن قدم بر میداشتمیادم هست روزی که برای جابجایی مغازه اقدام کردم تا تا ۴ صبح داشتم کار میکردم که برای صبح اماده شروع مجدد باشم کلی اقدامات انجام دادم و تمام و رفتم خونه موقعی که رسیدم خونه یادم افتاد یک پوستر روی درب مغازه نزده ام .این شور و اشتیاق اینقدر زیاد بود ساعت ۷ صبح بیدار شدم پر از انرژی تا قبل از هر اقدامی و اینکه هر کسی مغازه اش را باز کنه من اون پوستر را چسبانده باشم و واقعا برام لذت بخش بوددر نگاه بقیه شاید پر از سختی و خستگی میبود ولی معنی ای از خستگی نمیدانستم و با هر قدم انرژی میگرفتم و سرحال تر میشدم اینقدر های بودنم نمایان بود که دوستان به شوخی بهم میگفتند پارکت کجاست بگو ما هم بریم 🤣🤣🤣و خدایی که به شدت کافی است
۱۴۰۲.۱۱.۲۳
به نام خدا
سلام استاد عزیزم و همه همراهانم در این دوره
شبی که این قسمت رو خوندم جایی که بود که واقعا بهش احتیاج داشتم. من یک خواسته ای داشتم و شدیدا میخواستمش و نمیدونستم و بهتره بگم دیگه هیچ ایده ای براش نداشتم! خلاصه! عاقا من گفتم خدایا باید چیکار کنم دقیقا؟؟ و اون قسمت از متن قسمت قبل در ذهنم مرور شد”و کی وفادار تر از خداست به عهدش؟ “و گفتم آها! باید از خودت بخوام! و بازم حرفای شما مرور شد: من برای خواسته ام، هیچ ایده ای نداشتم…
و اونجا بود که من گفتم خدایا منم این رو خیلیییی میخوام و هیچ ایده ای براش ندارم! برعکس هرکاری میکنم برام شبیه یه تقلاست که حس و حالمو بد میکنه.
میخوام برام رخ بده، تو بهترین شرایط!
و اومدم توی جام که بخوابم. و گفتم قسمت بعدیم بخونم و بعد بخوابم،و تو این قسمت شما گفتید برای اون خواسته ات، هیچ ایده ایم نداری مهم نیست! خدا طرح میده. تو فقط بخواه. اون طراحه. و اونقدر خوشحال شدن از هدایتم🥹
همین ۳ قسمت روی من خیلی تاثیر داشت. الان میخوام درخواست بکنم میگم من اجازه دارم هرچی بخوام بخوام و خدا درخواست های ما رو قضاوت نمیکنه و هممممه درخواست ها به یک اندازه پیش خدا عزیزن.خودش گفته هررررجی میخوای بخواه و گفته کیه که وفادار تر از من باشه به قولاش؟ و منم که قول اجابت شدن دادم بتون!و این جلسه هم فهمیدم که تازه مسیر رسیدن به خواسته ام رو خدا برای من شفاف میکنه. یعنی من میگم خداجون فلان؛ اونم میگه باشه؛ طرح رسیدن بش هم خودم برات میریزم و طرحاش همیشه فوق جذابن بچه ها! باور کنید فوق جذابن! ❤
من الان راحت تر درخواست میکنم
من الان هرجی میخوام رو بش میگم
من الان میخوام بی پروا ازش فقط بخوام
بخوام که از این خونه برم و یه جای خیلی بهتر زندگی کنم
میخوام که کلی مول داشته باشم از خودم، میخوام کارم رو خیلی دوست داشته باشم، صاحب اون کار من باشم و توشآزادی مالی و زمانی و مکانی فوق العاده ای داشته باشم.
میخوام تو یه رابطه عاشقانه پر اط عشق و دو طرفه و مودت قرار بگیرم
میخوام انقدر رشد بکنم که فقط روی خودش حساب کنم. رو خودش و خودم.
میخوام ماشین خودم رو برونم، یه ماشین از اون ماشین درازا یا شاسی بلند که روش یه سیستم فوق العاده نصبه.
میخوام راحت خرج کنم و بهترین و شیکترین لباس ها رو بپوشم و گرونترین و بهترین آرایشگاه ها رو بدون توجه به قیمتشون برم. لباسا رو، اصلا به برچشب قیمتشون نگاه نکنم.
میخوام آزاد باشم
هر ساعتی هرجا میخوام برم و هرساعتی دلم خواست برگردم.
میخوام تو خونه ام شیک ترین و بهترین مارک های وسایل رو داشته باشم
میخوام یه جایی زندگی کنم که راحت موهامو آزادانه باز بزارم و پیراهنای رنگی رنگی بپوشم با صندلای تابستونه زیبا
میخوام هرچی دلم بخواد بپوشم و از خونه بزنم بیرون
میخوام تمام کافه ها و رستوران های شهر رو امتحان کنم
میخوام موتور سنگین سوار بشم و دور دور کنم با اونی که عاشقمه، عاشقشم، بریم دور دور!
حتی نوشتن اینا منو به ذوق میاره…
۲)گرفتن کمربند تکوتندو تا رنگ قرمز، لاغر شدنم، طلا خریدنم، گذاشتن یه سری پول تو کیفم و دست نزدنشون، خرید گوشی، خرید ایرپاد.
۳)چه نکته خوبی استاد؛ من این اهداف رو دوست داشتم، بعضی هاشون رو بیشتر! بعضی ها که علاقه ام خیلی کم بود خیلس طولشون دادم چون دوست نداشتم انجام بدم. ولی برا اونا که علاقه داشتم، پس اندازه با لذت بوده، هربار ک میدیم پولام چقدر جمع شدن لذت میبردم و ذوق میکردم، من براشون ذوق داشتم، کارایی که در نشیرشون انجام میدادم رو دوست داشتم برام سخت نبود چون دوسشون داشتم.من باید اهدافم رو دوست داشته باشم،باید دوست داشتنی شون کنم…
۴)ایده من چیه؟
برای ازدواجم: یه آقایی که هم من میخوامش و هم اون، ازم درخواست ازدواج بکنه، جلوی پام زانو بزنه و بگه میخوام بقیه زندگیم رو کنار تو باشم. حالا اون آقا رو ممکنه من بشناسم یا اینکه آشنا بشیم و هم من خوشم بیاد و هم اون. مهم اون حسه ست، اون عشق دو طرفه هه، این که هم فکرم باشه.
برای کارم، با یکی تو کافه ای جایی مواجه بشم، سر حرف باز بشه و بگه بیا خودم یادت میدم و بالا سر کارم باش تا خودت یاد بگیری و کار خودتو راه بندازی.
برای ماشینم، برای خونه ام، همون صاحب کاره بگه من الان باید برم خارج، تو بهتره نزدیک محل کار باشی، که تو محله کیانپارس هست(من عاشق این محله ام) و یکی از آپارتمان های مبله اش با وسایل نووووو و کامل و یکی از ماشین هاش(از اون درازا)رو به نام من میکنه و میگه این بخشی از حقوقت، چون اون کاردرآمد فوق العاده ای داره
حتی نوشتن اینا لدت بخشه🎆
با سلام و درود فراوان
از استاد عزیزم تشکر میکنم که این موسیقی بسیاررررر دلانگیز و آرام بخش و متناسب با نوشته ها امتخاب کردید واقعا لذت میبرم و آرامش عجیبی بهم میده .
من به برنامه الهی ایمان دارم.
جمله ای که تا به حال اصلا نشنیده ام و اواین بار هست که با چنین جمله ای برخورد میکنم
چه جمله زیبا و قابل تامل و شگفت انگیز
برنامه الهی ، نقشه ای است که خدای مهربان من رو برای رسیدن به خواسته هام در اختیار من قرار میدهد
دو سه روزی هست که روی گام سوم استپ کردم هم تمرینش برام سخت و هم فکر کردن در مکرد مطالبش چند بار خواستم برم گام ۴ بدون اینکه تمرین بنوبسم دوباره یادم اومد هزینه این دوره انجام تمریناتش بوده .امروز دوباره شروع کردم به خواندن مطالب که رو خط های لول ( بی هدف زندگی نکنید) حدود یک ساعت فکر کردم با خودم در ذهنم مرور کردم زینب تو همین الان در زندگیت هدف داری ؟ آیا در این سالها با هدف زندگی کردی یا به قول استاد باری به هر جهت بوده ؟؟؟؟
آیا الان که در سایت هستی و هر روز داری به سایت سر میزنی واقعا برای تغییر زندگی است یا میخوای مانند اینستا گردی تو هم سایت گردی کنی ؟ ؟
آیا اگه هدف داری و تصمیم گرفتی همسو باقدرت اراده خداوند و ویژگیهاش تغییر جهت بدی و زندگی ات رو بر اساس آگاهی های جدید بسازی سعی ک تلاش کردی ؟ با هدف دادی ادامه میدی یا نه؟ این ادامه دادن برای تغییر کردن هستش یا اینکه چون شاگرد خوبی بودی و همیشه گوش به فرمان معلم و استاد الان هم فقط چوناستاد گفته ادامه بده دادی انجاممیدی؟؟؟!!! تو تصمیم گرفتی تغییرات ایجاد کنی در همه زمینه ها آیا به طور اساسی تلاش کردی ؟
مدت زیادی هست که دارم میگم پراکندگی ذهنی دارم و شرایط نمیزاره تمرکز کنم باید تلاش کنم ووووو اما الان میگم من برنامه و هدف نداشتم که این همه در زندگی ام بهم ریختگی به وجود اومده و اجازه نمیده به آرامش و ثبات برسم . دقیقا یک مشکل رو حل میکنیم مشکل بعدی و همینجکر پشت سر هم از بهمن ماه ۱۴۰۱ تا بهمن ماه ۱۴۰۲ رو که مرور میکنم میبینم واقعا زندگی ام باری به هر جهت بوده و اصلا بلد نبودم طبق مثلا هدف و تصمیم پیش برم .!!! تا چه حد عمل کردم ؟ به چه نیتی به آمورش ها عمل کردم ؟ آیا اون اندازه ای که عمل کردم طبق عادت تمرینهای دوران مدرسه بوده یا بر اساس هدفی که تعیین کردی بوده ؟؟؟
ذهن ناخودآگاهم به من میگه بر اساس تمرین ها و عادت های قبلی بوده !!!!!!
چون در حال حاضر که دارم مینوبسم هم زندگی بر اساس هدف و برنامه رو درک نمیکنم !!! همیشه از خودم سوال میکردم چرا ذوق و شوق اولیه رو ندارم من که دارم ادامه میدام با میل خودم هم هر روز وارد سایت مبشم اما چرا اون اشتیاق حاصل نمیشه چرا هر روز اینجا هستم اما حال درونم خوب نبست روزها دارن سپری میشن و تو هنوز یکنواخت و با قیافه همیشگی هستی ( گرفته و ناراحت ) اصلا در صورتم شادابی مشخص نیست و این رر حالیست که بیشتر اوقات به هیچی فکر نمیکنم و دهنمدآروم هست من خودم میدونم تغییرات زیادی داشتم اما به نظرم همون نداشتن هدف و برنامه در زندگی ام باعث شده که به شکل ادامه پیدا کنه .
هیچ وقت به این شکل از خداوند برنامه نخواسته بودم خداوند به من شغلی رو هدیه داد و من سالها منتظر بودم خونه بخرم بعد خوشحال بشم ماشین بخرم بعد شادی کنم و هزاران درخواست دیگه که حقوق اصلا کفاف نمیداد و با این باور که من با این حقوق و وام و قسط به هیچی نمیرسم و دقیقا هم همینطور شد نرسیدم عای رغم زحمتهای زیادی که کشیدم نتیجه ای نمیداد و روز به روز ناراحت تر و ناآرام تر !!!!
از خدا خواستم من رو آرامش بده و به خودش نزدیک کنه شاد کنه نیرویی بده که همیشه سپاسگزار باشم و ارش نترسم از او خواستم که از ته دل از او تشکر کنم و نه از ترسش او من رو هدایت کرد راهنمایی کرد اما من باز با بهم ریختگی و برنامه نداشتن دارم همون مسیر رو ادامه میدم !!!
اصلا من نمیدونستمم برنامه الهی چی هست و تمام برنامه ها بر اساس دنیایی بوده و فکر کردن به اون ها غیر قابل اجرا به ظاهر توکل کردم اما باطن انتظار دنیایی رو داشتم .
وای چه آگاهی چه مطلب شگفت انگیزی !!!
خدایا شکرت
در مورد تمرین ۴ من نمیتونم تصور کنم کهوچطور مبشه آرزوی بنده ام رو تحقق بخشم .