عادت ها رفتاری هستند که بارها تکرار می شوند.
بسیاری از افراد تصور می کنند اسیر عادت های خود هستند. این احساس به دلیل تکرار شدن بارها و بارها آن رفتار در فرد ایجاد می شود.
زمانی که شما تصور کنید نمی توانید عادت خودت را تغییر دهید، قدرت تکرار شدن عادت را به آن رفتار می دهید.
در صورتی که این شما هستید که هر بار آگاهانه آن رفتار را تکرار می کنید.
برای تغییر هر عادتی ابتدا لازم است به این درک و باور برسیم که این من هستم که دارم یک رفتار را بارها تکرار می کنم.
باید به این درک برسید که: من علاقه دارم این عادت را تکرار کنم.
آن رفتار هیچ علاقه یا اجباری برای تکرار شدن توسط من را ندارد.
نکته جالب توجه این است که حتما از انجام آن رفتار لذت می بریم اما چگونه است که از تکرار آن احساس ناراحتی و عذاب وجدان پیدا می کنیم؟
به این مثال توجه کنید:
من در یکی از روزهای زیبای زندگی برای اولین بار در منزل یکی از بستگان چای را با ترکیب (خرما + گردو + کنجد) خوردم.
بسیار طعم آن برای من لذت بخش بود.
فردای آن روز طبق معمول زندگی خودم چای را با شکر یا هر چیز دیگری مصرف کردم اما طعم لذت بخش خوردن چای با (خرما + گردو + کنجد) را نداشت و من تصمیم گرفتم از آن خرما برای خودم تهیه کنم.
خرمای مناسب +گردوی سفید + کنجد بو داده محلی تهیه کردم و ترکیب خرما گردو کنجد را برای خودم تهیه کردم.
از آن روز هربار میل به چای خوردم داشتم از خرمای تهیه شده استفاده می کردم و از ترکیب جدیدی که تهیه کرده بودم لذت می بردم.
روزهای زیادی این رفتار را تکرار کردم و به راحتی به عادت من تبدیل شد.
بعد از مدتی وقتی خانه نبودم و می خواستم چای بخورم از اینکه خرما گردو کنجد همراه چای نبود احساس خوبی نداشتم و در واقع چای خوردن برای من لذتی نداشت.
در این شرایط مشخص است که:
من از خوردن چای لذت نمی برم بلکه از خوردم آن چیزی که با چای میخورم لذت می برم.
بعد از مدتی انجام این رفتار برای من لذتبخش نبود اما احساس می کردم توانایی انجام ندادنش را نداشتم.
چون بارها شنیده بودم که ترک عادت ها کار سخت و دشواری است.
در این مستند تبدیل شدن یک رفتار به عادت روزانه که برای شما شرح دادم:
عاملی که باعث عدم رضایت من از انجام رفتاری که روزهای اول بسیار لذتبخش بود شده بود عامل “تکرار کردن” آن رفتار بود.
در واقع تکرار رفتاری که برای من لذت بخش نبود رنج آور شده است اما به دلیل فرمول اشتباه ذهنی که ” من اسیر عادت هایم هستم” قادر به تغییر آن رفتار نیستم.
با اندکی توجه برای ما واضح می شود که هر رفتاری به تکرار تبدیل شده است عامل تکرار شدن آن خودمان بوده ایم اما فراموش کرده ایم و تصور می کنیم آن عادت از ابتدا به شکل رنج آور فعلی وارد زندگی ما شده است.
قدم اول: برای اصلاح یا ترک هر عادت پذیرفتن مسئولیت تبدیل کردن آن رفتار به عادت در خودمان است.:
تا وقتی مسئولیت آن بخش از زندگی که باعث رنج و آزار ما شده است را نپذیریم قادر به اصلاح یا تغییر آن وضعیت نخواهیم بود.
قدم دوم: به صلح رسیدن با رفتاری است که تکرار آن باعث رنجش ما شده است.
باید به مزیت های آن رفتار تکرار شونده توجه کنیم.
لذت هایی که باعث علاقمندی ما به انجام آن رفتار شده است را باید مورد توجه قرار دهیم.
در این صورت احساس خشم و ناراحتی ما نسبت به آن رفتار فروکش خواهد کرد.
با آن رفتار در صلح قرار خواهیم گرفت و به آرامش بیشتری با عادت خود می رسیم.
در این صورت اقدام کردن برای اصلاح یا تغییر آن رفتار بسار ساده تر و البته لذت بخش خواهد بود.
منتظر خواندن نظرات ارزشمند شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.24 از 89 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
به نام خدای مهربونم که راه رو نشونم میده
سلام به همه
واقعا متعجبم..اصلا انتظار همچین مطالبی نداشتم تو این جلسه..همش فکر می کردم الان باید بیاییم و از بدی هاش و اینکه ۷ یا ۲۱ یا ۴۰ روز تمرین کنیم تا بذاریمش کنار و این جور چیزها بشنوم … خلاصه که هنوزم مبهوتم .
خب چیا یاد گرفتم؟ اینکه رفتار تکرار شونده تبدیل به عادت میشه و این ماییم که تکرارش می کنیم و اون رو می بریم تو دسته عادت هامون…پس اون کار به خودی خود بد نیست .. در ذات خودش حرکت و رفتار بدی می تونه نباشه اما چون من دارم بهش عادت می کنم و تکرارش می کنم و توی ذهنم این فرمول هست که این عادت مخربه و داره من و بدنم رو از تناسب خارج می کنه، همینطور هم عمل می کنه
خب عادت ریزه خواری که من جلسه قبل گفتم میخوام کنار بذارمش برام چه لذت هایی داره:
۱- لذت خوردن! همین که هربار دلم خواد میخورم…حس قید و بند و رژیم و چارچوب ندارم..کاری رو می کنم که دوست دارم، دلم نمیخواد فکر کنم و چک کنم گرسنگی واقعیه یا نه..دلم میخواد به دل خودم بخورم.
۲- حس خوب اینکه با همین چند دونه بادوم و پسته مثلا ته دلم رو گرفتم و سیر شدم…حس اینکه چقدر خوراکم کمه و همین کوچولوها سیرم می کنه و غذای اصلی رو کمتر می خورم
۳- حس پیروزی از اینکه چیزی که دلم خواست رو خوردم..یه جور دهن کجی به خودم و رژیم و هر قانونی … به خودم ثابت می کنه کی رئیسه !!
۴- مزیتش اینه که اون موقع که دلم میخواد یه چیزی بخورم و گرسنه هم نیستم می خورمش و نگران این نیستم که توی گرسنگی اون چیز خاص رو دلم نخواد…یعنی نگرانم هم تموم بشه و نباشه که بعدا بخورم (باور کمبود) و هم اینکه نگرانم شاید توی گرسنگی واقعیم دیگه اینو که الان دلم میخواد نخوام بخورم و میلم نباشه پس حالا بخورم تا هست و میلم هم میکشه بهش..چقدر جالب واقعا..اینو همینجور که نوشتم بهش پی بردم.
۵- من از ریزه خواری حس شادی بهم دست میده..یه شادی سطحی که از دم دست ترین چیز یعنی خوردن حالم خوب میشه..تمرکزم از چیزهای منفی و بد برداشته میشه و لذت و شادی رو تجربه می کنم
سعی می کنم بازم فکر کنم و اگه به نتایج جدید رسیدم میام می نویسم..واقعا چالش جالبی بود