عادت ها رفتاری هستند که بارها تکرار می شوند.
بسیاری از افراد تصور می کنند اسیر عادت های خود هستند. این احساس به دلیل تکرار شدن بارها و بارها آن رفتار در فرد ایجاد می شود.
زمانی که شما تصور کنید نمی توانید عادت خودت را تغییر دهید، قدرت تکرار شدن عادت را به آن رفتار می دهید.
در صورتی که این شما هستید که هر بار آگاهانه آن رفتار را تکرار می کنید.
برای تغییر هر عادتی ابتدا لازم است به این درک و باور برسیم که این من هستم که دارم یک رفتار را بارها تکرار می کنم.
باید به این درک برسید که: من علاقه دارم این عادت را تکرار کنم.
آن رفتار هیچ علاقه یا اجباری برای تکرار شدن توسط من را ندارد.
نکته جالب توجه این است که حتما از انجام آن رفتار لذت می بریم اما چگونه است که از تکرار آن احساس ناراحتی و عذاب وجدان پیدا می کنیم؟
به این مثال توجه کنید:
من در یکی از روزهای زیبای زندگی برای اولین بار در منزل یکی از بستگان چای را با ترکیب (خرما + گردو + کنجد) خوردم.
بسیار طعم آن برای من لذت بخش بود.
فردای آن روز طبق معمول زندگی خودم چای را با شکر یا هر چیز دیگری مصرف کردم اما طعم لذت بخش خوردن چای با (خرما + گردو + کنجد) را نداشت و من تصمیم گرفتم از آن خرما برای خودم تهیه کنم.
خرمای مناسب +گردوی سفید + کنجد بو داده محلی تهیه کردم و ترکیب خرما گردو کنجد را برای خودم تهیه کردم.
از آن روز هربار میل به چای خوردم داشتم از خرمای تهیه شده استفاده می کردم و از ترکیب جدیدی که تهیه کرده بودم لذت می بردم.
روزهای زیادی این رفتار را تکرار کردم و به راحتی به عادت من تبدیل شد.
بعد از مدتی وقتی خانه نبودم و می خواستم چای بخورم از اینکه خرما گردو کنجد همراه چای نبود احساس خوبی نداشتم و در واقع چای خوردن برای من لذتی نداشت.
در این شرایط مشخص است که:
من از خوردن چای لذت نمی برم بلکه از خوردم آن چیزی که با چای میخورم لذت می برم.
بعد از مدتی انجام این رفتار برای من لذتبخش نبود اما احساس می کردم توانایی انجام ندادنش را نداشتم.
چون بارها شنیده بودم که ترک عادت ها کار سخت و دشواری است.
در این مستند تبدیل شدن یک رفتار به عادت روزانه که برای شما شرح دادم:
عاملی که باعث عدم رضایت من از انجام رفتاری که روزهای اول بسیار لذتبخش بود شده بود عامل “تکرار کردن” آن رفتار بود.
در واقع تکرار رفتاری که برای من لذت بخش نبود رنج آور شده است اما به دلیل فرمول اشتباه ذهنی که ” من اسیر عادت هایم هستم” قادر به تغییر آن رفتار نیستم.
با اندکی توجه برای ما واضح می شود که هر رفتاری به تکرار تبدیل شده است عامل تکرار شدن آن خودمان بوده ایم اما فراموش کرده ایم و تصور می کنیم آن عادت از ابتدا به شکل رنج آور فعلی وارد زندگی ما شده است.
قدم اول: برای اصلاح یا ترک هر عادت پذیرفتن مسئولیت تبدیل کردن آن رفتار به عادت در خودمان است.:
تا وقتی مسئولیت آن بخش از زندگی که باعث رنج و آزار ما شده است را نپذیریم قادر به اصلاح یا تغییر آن وضعیت نخواهیم بود.
قدم دوم: به صلح رسیدن با رفتاری است که تکرار آن باعث رنجش ما شده است.
باید به مزیت های آن رفتار تکرار شونده توجه کنیم.
لذت هایی که باعث علاقمندی ما به انجام آن رفتار شده است را باید مورد توجه قرار دهیم.
در این صورت احساس خشم و ناراحتی ما نسبت به آن رفتار فروکش خواهد کرد.
با آن رفتار در صلح قرار خواهیم گرفت و به آرامش بیشتری با عادت خود می رسیم.
در این صورت اقدام کردن برای اصلاح یا تغییر آن رفتار بسار ساده تر و البته لذت بخش خواهد بود.
منتظر خواندن نظرات ارزشمند شما هستم
همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.18 از 82 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
سلام من همیشه عادت کردم باچایی حتما شیرینی بیسکویت یاهرچیزشیرینی بخورم ومن دوست دارم بطورروستانه این عادت روترک کنم چون ازشیرینی خوردن لذت میبردم یاازخوردن شوری وترشی همچنین یا ریزه خواری کردن ویاپرخوری برام لذت بخش بودولی عذاب بعدخوردن خیلی سخت بود انشالله این عادت ها ازم دوربشه
سلام همون طور که در گام قبلی گفتم من میخوام وقتی غذا میخورم از موبایل استفاده نکنم ولی خوب وقتی فکر میکنم میبینم بله درسته وقتی سرم به موبایل گرمه نقطه سیری متوجه نمیشم و بیشتر میخورم ولی از طرفی هم از غذا خوردن بیشتر لذت میبرم و سرگرم میشم و در این بین اطلاعاتی رو هم کسب میکنم به نظر من فیلم دیدم هنگام خوراکی خوردن یکی از لدت بخش ترین کارهاس که روحیه منو خیلی خوب میکنه
من مسئولیت عادت بد خودم رو به عهده میگیرم و میدونم که من خودم این عادت رو با تکرار به وجود آوردم و خودم هم باید اون رو از بین ببرم
من سر سفره پرخوری میکنم چون با خودم میگم چه لذتی بالاتر از خوردن هست .
من با چاقی لذت چشیدن خیلی از کارها رو از خودم گرفته بودم پس باید خوردن جایگزین تمام آن لذتهای نچشیده باشه.
گاهی اضافی غذا رو برای خودم ناچیز میدونستم و میگفتم خیلی کمه دیگه ارزش گذاشتن توی یخچال رو نداره.
گاهی هم که استرس داشتم سعی میکردم خودم رو با خوردن بیشتر آروم کنم
من تتد غذا میخورم و تا بقیه غذاشون رو تموم کنن من هم بیکار نمیشینم و خودم رو با خوردن و ناخنک زدن سرگرم میکردم.
یکی دیگه از دلایل من دیدن ته دیگ خشک و چرب بود که اگر میموند دیگه اون تردی خودش رو از دست میداد و نرم میشد و باید خورده میشد
خلاصه هر بار من به بهانه ای پرخوری کردم که امیدوارم بتونم دیگه بهانه ای دست ذهن منفی بافم ندم
سلام استاد .من عادتی که بعداز ازردواج وبخصوص در سالهای اخیر داشتم اینکه حتما باید با چای یه چیز شیرین بخورم حالا شکلات وکاکائو تلخ باشه که چه بهتر .و وقتی که مشغول کارهستم وخسته میشم دوست دارم بشینم و یه چیزی بخورم .و اینکه بعداز خواب بعد ظهر حتما باید چیزی بخورم .و عادتهایی که کشفشون کنم هنوز ادامه داره……..
با سلامی به زیبایی تناسب اندام به استاد عزیز و همسفران خوبم…
در جلسه قبل من خواستم که عادت خوردن چیزهای شیرین رو در میان وعده هام، ترک کنم….
البته که این عادت رو خودم بوجود آووردم .
ولی برعکس قبلا که خیلی متنفر بودم ازش،ولی الان باهاش کاملا در صلحم
…البته به لطف آموزشهای استاد….دیگه خیلی باعث آزارم نمیشه…..ولی میدونم که باید کنترلش کنم …
و اما دلایل لذت بخش بودنش
اول اینکه خیلی زود باعث رفع گرسنگی میشه اولینگزینه خوردن من هست.
دوم مزه این جور خوراکیهاست که واقعا برام لذت بخشه.
سوم اینکه بیشتر در دسترس من هست.
و چهارم اینکه راحت تهیه میشه…
پنجم اینکه توی مهمونی ها هم به عنوان پذیرایی اکثرا سرو میشه…
ششم اینکه شاید رنگ و لعابش از خوراکیهای
دیگه بیشتر باشه..
و هفتم اینکه ارزون تر میشه تهیه اش کرد.
اینها دلایل من بود .
شاید دلیل دیگه هم داشته باشه ولی هنوز نمیدونم….
در پناه خدا باشید.
با عرض سلام خدمت استاد عزیز
عادتی که من دوست دارم از آن رها شوم ریزه خواری است و حالا که فکر میکنم میبینم با این ریزه خواری ها چقدر لذت برده ام اول لذت این که میتونم تمام چیزهایی را که دوست دارم را مزه کنم و از خوردن آن لذت ببرم و دوم این که توانستم طمع های خوب آن را حس کنم سوم اینکه موقعه خوردن از آن ترس نداشتم چهارم آ ن لحظه احساس چاقی برایم اصلا مهم نبود و خوردن مهم بود و این که من با این عادتی که دوست دارم از بین برود چقدر لذت برده ام و چقدر از وقت خودم را در این را هسپری کرده ام و من دوست دارم این عادت را از بین نبرم بلکه با آن با تمرین هایی که انجام میدهم آن عادت را با نظم دادن در ذهن خودم آن را درست کنم که بعد از انجام دادن آن زیاد احساس ناامیدی و سرزنش نداشته باشم و موقعه انجام دادن آن لذت کامل از خوردن را داشته باشم چون هیچ چیز برای افراد چاق لذت بخش تر از خوردن چیزهایی نیست که برای آنها منع شده است و از خوردن آن لذت ببرند و از آن ترس نداشته باشند و من وقتی این فیل ها را گوش داده ام فهمیدم که قبلا چقدر برای این عادتی که داشتم بیهوده خودم را سرزنش میکردم و من میتوانستم با ذهنم چیزهای خوب عادتم را هم درک کنم و از آنها لذت ببرم تا با لذت بردن آنها بتوانم عادت بد خودم را در ذهنم به عادت خوب تبدیل کنم
به نام خداوند جان خرد سلام استاد گرامی و دوستان سایت تناسب فکری ترک عادت های که آنها ودوست ندارم بایدبا آن عادتها دوست بشیم ورابطه صمیمی داشته باشیم اگر اون رفتارها دوست بشیم از اونا تنفر نداشتم اونا دوستمون میشوند1_از خوردن غذای اضافه بابت شادی در وجودم میشه واز آن لذت میبرم2_تند تند غذا خوردن برام لذت بخشه 3_وقتی به مهمانی میرم هر چه سر سفره هست دوست دارم بخورم وحس خوب لذت بخشیه4_وقتی غذای مورد علاقم میبینم دوست دارم زیاد بخورم واز خوردن اون لذت میبرم حس خوبی دارم 5_وقتی شیرینی میبینم دوست دارم زیادبخورم واز خوردن آن لذت میبرم. خدایا شکرت که به این مسیر هدایت شدم ممنونم استاد گرامی.
به نام خداوند آسمان آبی
امشب عادت پرخوی کردن تکرار کردم و همچنین عادت خوردن یک چیز شیرین به همراه چای به حد زیادی ناراحت شدم و عذاب وجدان بدی گرفتم و آن فکر نکنه چاق شم در حال گسترش در ذهنم بود که ناگهان ذهنم گفت برو تناسب فکری و ناگهان اومدم اینجا و گوش دادم و از آن فکر چاقی کمی دور شدم .
اگر بخوام آن لحظه پرخوری کردن بگم بی توصیفه هیچ کاری مرا به اندازه غذا خوردن خوشحال نمیکند مخصوصا خوردن شیرینی و تنقلات مثل ناهار که داشتم میخوردم و به ته دیگ رسیدم که خشکی و چربی خاصی داشت که لذت شادی میکردم و از خوردن آن غذا به همراه ماست احساس میکردم درحال پروازم یا عصرانه که چندین نقل گشنیزی خوردم آن حس شیرینی بسیار مرا خوشحال میکرد و آن گشنیز در دهانم پخش میشد هیچ احساسی مثل آن را تا بحال نداشتم یا شام که املت به همراه سالاد و سس فراوان خوردم سالادی عجیب اما طعمی خاص و آشنا داشت که فقط خیار و پیاز داشت به همراه سس مخصوص خود ترکیبی که پیشنهاد میدم همه امتحان کنند خیلی خاص بود برام یا بعد شام که چای و نقل هل دار خوردم نه یک نقل بلکه چندین نقل به هرتعداد که خودم خواستم بطور متوالی خوردم طعم خیلی خوبی داشت شاید بعدش پشیمان شدم اما الان میگم چقدر خوشمزه بودنچیپس و پفک طعمی نمکی و شور که هرچقدر بخورم هنوزم کم است یا بستنی شیرینیه سرد که همه طعم هایش خاص است یا غذاهایی که مادرم میپزد همه فوق العاده خوشمزه هستند من زنده هستم و در این مدت کوتاه عمرم میخوام از این غذا های خوشمزه لذت ببرم و احساس پشیمانی نداشته باشم.
هر خوراکی که بخوام میتونم بخورم به هرمقدار که بخوام همیشه همراهم باشن در انجام هرکاری درحال خوردن آن باشم من با آنها احساس شادی میکنم و آن لحظه هیچ چیز بالاتر و ارزشمند تر از آن نیست به قول معروف خدا رو هم بنده نیستم ، استاد شما و اعضای اینجا تنها کسانی هستید که میفهمیدید چی میگم .
نوشتن درمورد مزایای عادت چقدر برام سخته انگارک قلبم ب در میاد ازش واسه همین این چالش برام سخته اما من میخوام باشم ببینم چی ب چیه وقتیا ین همه ادم از این چالش نتیجه گرفتن منم میتونم
من رفتاری رومیخوام تغییر بدم ک خیلی چیزهای دپگه شامل چندین زیر مجموعه هس
من خوردن با دیگران زمانیک گرسنه نیستم میخواستم تغییر بدم ک زیر مجموعه اینک من نمیخوام موقعی ک گرسنه نیستم بخورم والان دیدم ولی من زمانی ک گرسنه نیستم برای دیگران غذا اماده میکنم سرو میکنم هوس میکنم ک بخورم یا زمانیک بر ای دخترم لقمه میگیرم دلم میخواد خودمم هم بخورم من میخوام این رفتار رو تغییر بدم
مزایای این رفتار
همراهی با دیگران هس
واینک هر چیزی ک دوس دارم همون موقعم بخورم
و یبار غذا خورده میشه
یبار جمع میشه
ومن کلی کارم راحتتره و لازم نیس هی گرم کنم
این رفتار برام لذت بخشه
چن تاخیری درخوردنم نمیافته
ومن درتموم زمانها میخورم
من چن روز قبل با دخترم رفتیم ی فروشگاه تازه باز کرده بود ومن چن وقتی هس ک تمایلم ب خوردن همه تنقلات تغییر کرده بود رفتیم اینجا ومن خرید کردم از تنقلات زیاد
حالا چی شد ک خریدم ب خاطر بسته بندی اونها همه تازه بودند برام و من دلم میخواست امتحان کنم و ازشون خرید کردم و بعد ی ترس افتاد ب جونم ک چی شد تو چرا تنقلات خریدی
و من گفتم خرید من ب معنای خوردن اونها نیس واینک من ازادم در این دنیا هر انچا ک میلم میشه دوست دارم بخورم مهم نیس چ برچسبی روش بزنند تنقلات فست فود گیاه من ازادم
بعد هی انگارک ذهن من منو ب عذاب وجدان مینداخت انگار اونها باید استفاده بشه نمونه تو کمد بعد فرداش رفتم سبزیجات خریدم ومن چندین نوع سبزیجات داشتم تو خونه وهی ذهنم میگف خراب میشند چرا خریدی هی بمن میگفت اونو درست کنم اون بشور دیگه واقعا خودم خسته شدم درحالی من خیلی خرید سبزیجات رو میوه اینها رو دوس دارم وهمیشه با ندازه نیاز خرید میکنم تا خراب نشه
ولی من در خوردم این باور رو پیدا کردم ک ذهن من میگه همش باید همین امروز خیلی زود مصرف بشه تموم بشه
بعد بمونه خراب میشه واین
برمیگرده ب رفتار خانواده من پدر من همیسه میوه میگرفت واونو میشست وهمه رو میاورد پای تلوزیون میخورد یعنی نمیخوردی تموم بود
من فک میکنم من بخاطر همین انقدر دعوت بخوردن میشم چن ی ترسی در وجودم هس ک برات نمیمونه و اینک کلاانگار اینجوری یاد گرفتم ک تموم شه و نمونه
فریبا الان تو توخونه خودت هستی وهر چی بخوای هس وبرای خودت میتونی برداری
واصلا جهان جهان فراوانیه همه جا همه چی در دسترسه وتو هر وقت دلت خواست میتونی بری بخری
واینک هرچیزیک درست میشه خرید میشه دلیل نمیشه تو حتما باید ازش میل کنی گاهی من از خرید اون از رنگ اون از سرو اون لذت میبرم هیچ اشکالی نداره ک تو چیزی رو میل نداشته باشی ونخوری
یا دوسداری میتونی برا خودت بر داری و بعدا بخوری هیچ اشکالی نداره ک دیگران رو همراهی نکنی
مهم این دیگران نیستند
همین دیگران اولین ادمهایی خواهند بود ک تو رو بخاطر چاقیت مسخره میکنند
تو عذاب مکشی تو نمیتونی راحت باشی کارهای شخصیتو بکنی لباسی ک دوس داری رو بخری
وقتی تو نتونی زیاد راه بری تو درد میکشی ن این دیگران
هیچ مشکلی نیس ک تو نخوری هیچ اتفاقی نمیاقته
بدن من ک انبار نیس هر چی اومد رو بدم بهش فقط بخاطر اینک باید بخورم چن همه میخورند شاید این همه بخواند خودشونو خفه کنند با غذا تو هم چنین کاری میکنی
شاید با رد شدن از کنار او ن خوراکی اون غذا لذت بیشتری ببری
از سبکیت از قدرت انتخابت از اینک تو قدرت داری ن غذا
اون خوراکی تو رو زور نمیکنه بخوریش این تویی ک این کار رو میکنی من از خرید اونها لذت بردم چ بخورم چ نخورم چ استفاده کنم چ نکنم خراب شد میره بیرون
هیچ فرقی نداره من بخورمش میره ب چرخه طبیعت من نخورمش هم
کدوم راحتتره
هیچ اشکالی نداره تو چیزی رو درست میکنی میپزی رو نخوری هیچ اشکالی نداره میبینی خیلی شده مامان تو میپزه و نمیخوره مرده
ن
ب جسمش این احترام رو گذاشته بخودش ب احساس راحتی ب احساس سبکی
واین تصمیم من هس ودیگران نباید تقاص انتخاب های منو رو بدند تو دوس نداری اونها دوست دارند تو نمیخوری اونها انتخاب
میکنند همانطور ک تو ازادی اونهام ازادند تو در نقش مادر همسر و اشپز خانواده هستی نقشتو با خودت قاطی نکن
بدون زمانی ک غذا میپزی تو کارتو داری میکنی اینجوری تصور کن اون لحظه تو رفتی سرکار زمانیک داری عذا سرو میکنی انگارک رفتی سرکار کاری رو میکنی ک جز مسئولیتهای تو هستش
لازم نیس خودت هم بشینی بخوری
تو اگه الان رستوران داشتی برا هرکی غذا سرو میکردی میشستی میخوردی باهاش
تو پرستار بودی برا طرف مقابلت اون بچه غذا سرو میکردی یا بهش غذا میدادی میشستی باهاش میخوردی ن ب هیج وجه در شان خودت نمیدیدی ک دستت ب ی کس دیگه خورده ب دهانش دستش بعدش با همون دستها بشینی خوری
تو اشپز بودی تو ی جایی میشستی هر انچه میپختی رو میخوردی میگفتی چن پختم باید بخورم ن ب هیچ وجه در شان خودت نمیدی
الانم نقشتو با نیازهات قاطی نکن
هیچ وقت لازم نیس چیزیک درست میکنی بخوری چ اشکا لی نداره من از پختش از خلق اون لذت بردم من کارمو کردم
اینجا میای میگی اخه بعضی چیزها رو من عاشقشم
اینجا تو میتونی سهم خودت رو برداری و موقعی ک نیازته میل کنی مشکلی نیس کسی از تو نمیگیره تو مدیر این خونه هستی
شغلهاتو با خودت قاطی نکن بدون اون لحظه قارسونی اشپزی پرستاری مسئول خرید اون خونه ای
هیچ مشکلی نیس
تو هرچی بخوری میتونی ازادی
از دیروز ک وارد این چالش شدم یعنی ی لحظه دهنم ارومم نزاشته شاید این حرفها بر ای چالش ربط نداشت ولی واقعا نیاز ب نوشتن داشتم وخواستم اینجا بنویسم
این تصمیم من این انتخاب تغییر عادت من ب این معنی نیس ک فریبا تو محرومی تو ممنوعیتی داری یا حق نداری ک میل کنی
ن عزیزم
فقط ما انتخاب میکنیم ی جور دیگه هم تجربه کنیم تو هیچ ممنوعیت ومحدودیتی نداری تو میتونی هرچی ک دوس داری رو میل کنی من هیچ وقت رژیم نمیگیرم نترس
من چن دخترمو مدرسه میبردم و این اجبار بود باعث میشد از طبیعت خیلی استفاده کنم ولذت ببرم الان درونم ازم این رو میخواد ولی هی ذهنم میگه این پیاده روی توداری پیاده روی میکنی ک لاغری بشی
اره اینجوری میشی اونجوری میشی
وترس نمیزاره ک من کاریک دوس دارم رو انجام بدم تا لدت ببرم واینهادر درون من خفه میشه
فریبا جان پیاده روی ب هیچ وجه لاغر کننده نیس این همه پیاده روی میکردی رژیم میگرفتی نتیجت بند همون موقع بود تا ول میکردی همون آشو کاسه بود اصلا کدوم فرد متناسبی برای لاغر شدن ورزش کرده پیاده روی کرده پریسا پیاده روی میکنه اعظم پیاده روی میکنه ن خب عزیز دل توهم لازم نیس این کار رو بکنی و من برای لذت از مناظر میخوام چن قدمی بزنم تا لدت ببرم تا هوارو حس کنم لمس کنم رنگ درختها منو ب وجد میاره
میدونم تا حالا خیلی نمونه دیدم ک گفتم پیاده روی کرده لاغر شده محاله فریبا اونها محرومیت وممنوعیتی دارند ک این اتفاق افتاده تو برای چاق شدن ورزش کردی پیاده روی کردی ن با ذهنت این اتفاق رو برای خودت رقم زدی حالام با ذهنت لاغری رو برای خودت رقم بزن دیگران افکارشون رو ول کن خودتو بچسب استاد بدون هیچ ورزشی متناسب شده مهم نیس ک دیگران چی انتخاب میکنند برای لاغرشدن مهم تویی نگرش تو
چن روز قبل تو پیک نیک ما بازی کردیم والیبال اینها یعنی من جوری بدنم درد میکنه ک حد نداره ومن واقعا دلم خوایپیت انقدر خشک نباشه بدن ولی ترس از این حرفها نمیزاشت شروع کنم ولی تصمیم گرفتم برای انعطاف بدن نازنینم برای اینک بتونم کوه برم لذت هاییک خودمو ازش محروم کردم ب خاطر ترس رو رها کنم
من میخولم بر ای لدت برای نرم شدن بدنم
مگه من چ سنی دارم ک انقدر بدنم خشک با ی بازی کوچک اون همه درد رو تجربه کردم خود این مسیله رسالت ورزش پیاده روی رو نشون میده
اصلا ورزش وپیاده روی برای ی چزی دیگس برای ما یجور دیگه معنی شده
وباعث شدا ما انتظاری داشته باشیم از ورزش پیاده روی ک واقعی نیس
الان دختر من بدنش نرمه نرمه بدون هیچ ورزشی چیکار میکنه بازی میکنه دوچرخه سواری توپ اینها بدون انتظار لاغری داره لذت میبره درحالیک ما ب هرکدوم اینها برچسب ورزش زدیم واین شده انتظار بیخود ما
من تو خونم تردمیل دارم اما بخاطر ترس از این انتظار نمیرم سمتش
درحالیک هدف از انجام تغییر پیدا کنه لذت رو خواهی داشت بدون انتظار هدف من از انجام اونها لذت بازی وقت گذاشته برا خودم همین
و اینک هرموقع دلت خواست وقتشو داشتی بدون اجبار
با سلام.
استاد ممنون ک راه درست طی کردن مسیر متناسب شدن رو بدون منتی آموزش میدید،امیدوارم خداوند بهترینا رو نصیب دلتون کنه.
من میپذیریم ک با قبول کردن ی سری گفته ها و تکرار و تکرار اونها عادتهایی رو در خودم ایجاد کردم ک باعث اضافه وزنم بشه.ب نظر خودم عمده ترین عادتم اینه ک ریزه خواری دارم و فک میکنم ک مهم نیست و خوردن ی لقمه یا دو لقمه توی فاصلهی زمانی دو ساعت ی بار ی رفتار نرمال و عادیه،من وقتی غذامو ک ب اندازه ی نیازم میخورم،سرسفره میشینم تا همسرم غذاشو تموم میکنه و شروع ب ناخنک زدن میکنم،ی دونه زیتون ک طعم و بوی محشری داره،ی قاشق ماست یا ی ته لیوان نوشابه،حالا ک غذا زیاد نخوردم ی ذره سالاد چاقی نمیکنه،حس خوب و خوشایندی بهم میده ک ی کم با اینا خودمو سرگرم کنم،لذت خوردن ی دونه گوشت توی خورش یا خوردن ی تیکه ته دیگ ک نگم براتون،خیلی برام حس خوب اسراف نکردن،حس خوبه مدیریت کردن غذاهای اضافه،حس خوبه غذاهای لذیذ ک ممکنه فردا دیگه نباشه حس خوب بوی مسحور کننده ی غذا ها مخصوصا اگه سرخ شده باشن،حس خوب خوردن سیب زمینی سرخ شده ک برشته ودر عین حال وسطش نرمه،اینا باعث میشن ک تکرار و تکرا بشن و ریزه خواری منم ادامه داشته باشه.خدایا ازت میخوام ک این رو کم کنم
با سلام
امروز طبق معمول اصلا هوس چایی خوردن نداشتم اما سر شب مادرم اومدن خونمون و بخاطر ایشون چایی درست کردم .
البته مادرم هم چایی نمیخواستند و نخوردند اما طبق رسم پذیرایی از مهمون با چایی من چایی دم کردم.
خلاصه که مادرم چایی نخورده رفتن و بجاش من دوتا چایی خوردم!
یکی با نبات و یکی با قند
اما خوب بود باعث شد بفهمم که اگه آب جوش و چایی نباشه من هیچ میلی به خوردن چایی پیدا نمیکنم.
الآنم چند روز بوده که سماور خاموش بوده تا همین امشب .
پنج لذت خوردن قند اونم بزرگ!
۱)قند کوچیک رو توی دهنم که میذارم انگار که هیچی نیست اما قند بزرگ نوید به دهان شیرینی بزرگ رو میده و حس کردن حجمی که داره باعث رضایت خاطرم میشه.
۲)با خوردن قند بزرگ مجبور نیستم مدام دستم تو قندون ببرم بخاطر زود تموم شدن قند کوچیک.
۳)همین که دیرتر تموم میشه از قند کوچیک خودش یه دلیل قانع کننده ست.
۴) با اضافه شدن چایی داغ به دهانم ،بخاطر بزرگ بودن قند ، کل دهانم شیرین میشه اما با قند کوچیک نه!
۵)چون عادت دارم چایی رو داغ داغ بخورم ،اگه قند کوچیک باشه همون اول که چایی رو به دهان ببرم قند باز میشه و تموم میشه اما وقتی قند بزرگ باشه فرصت بیشتری میخواد تا تموم شدن.
بنام خدای مهربون
سلام خدمت استاد گرامی وتمام دوستان گلم
عادت در واقع تکرار رفتاری به مدت طولانی هست
من مسولیت عادتهای خودم را به عهده میگیرم چون خودم با تکرار ولذت بردن از آن باعث شدهام که به عادت تبدیلش کنم وگرنه اون رفتار به خودی خود بد نیست بلکه روز اول به لذت همراه بوده که من قبولش کردم تکرارش کنم وبا گذت زمان لذتش برام کمرنگ شده وامروز خواهان تغییرش هستم ومن باید مثل روز اول که دوسش داشتم باهاش به صلح برسم تا بتونم اونو از خودم دور کنم وگرنه تا زمانی که از این رفتارم ناراحتم وحس بدی نسبت بهش دارم اون هم منو رها نمیکند خدایا بابت این آگاهی ازت سپاسگزارم
لذت های من از خوردن دوباره صبحانه با بچه هام
من با این کار فکر میکردم که دخترم که اشتها کمتری داره با نگاه کردن به من اون هم میتونه بیشتر بخوره وتشویق بشه ،خودم هم چون دوساعت پیش صبحانه خورده بودم الان دوباره احساس گرسنگی میکردم وچقد برام لذت بخش بود خوردن دوباره واینکه فکر میکردم انرژی بیشتری میگیرم وبعد با انرژی میرم سراِغ کارام ،چون بچه ها زیاد نمیخوردن باقی ماندشون را میگفتم اندازهای نیست به داخل ظرف برگردونم ودست زده شده واز طرفی اصرافه که داخل آشغال بریزم وبابت این پول دادیم،از طرفی فکر میکردم مناگه الان بخورم باعث میشه که ظهر کمتر ودیرتر غذا بخورم ولی متاسفانه ظهر غذا آماده میشد باز میخوردم ونمیتونستم جلو خودمو بگیرم،
از خوردنش لذتمیبردم چون فکر میکردم که چربی نداره که چاقم کنه وفقط در حد چند لقمه هست ،احساس صمیمیت با بچه هام برام داشت واینکه خیالم راحت میشد که بچه هام اندازه کافی خوردن چون من همیشه باید ببینم بچه هام غذاشونو کامل خوردن که تا وعده بعدی گرسنه نمونن ومن مدیونشون بشم ،با دیدن لقمه بچه ها منم دلم میخواست ومیخوردم واز خوردن لذت میبردم
ممنونم استاد بابت این فایلای بینظیرتون
خدایا شکررررت
سلامت ومتناسب باشید
با سلام
تعریف کردن از عادتایی که دوستشون ندارم واقعا برام سخته اما شدنیه
عادتی که من میخوام عوض کنم ریزه خواری سر سفره بعد از سیر شدن هست و تمیز کردن و گاها لیس زدن با انگشت ته تمام طرفا
۱) این عادت یه خوبی که داره اینه که جمع کردن سفره با تاخیر انجام میشه و میشه بعد از یه عالمه کار روزانه که خسته ت کرده سر سفره یه استراحتی بکنی و بعد مشغول جمع کردن سفره بشی.
۲) ظرفا قبل از شسته شدن همه خالی هستن و نیازی نیست اضافی ماست و ترشی و اینجور چیزا بره تو ظرف اصلی چون معمولا توسط من خورده میشه!
۳) لعابی که ته ظرف خورش می مونه ،خیلی خوشمزه ست و حتی از خود خورش خوشمزه تره و خوردنش برای من خیلی لذت بخشه!
۴) چند تا برنج و ته خورش دیگه دور ریخته نمیشه و موقع شستن به آب نمیره و این طوری از اسراف جلوگیری میشه!
۵) با این کارم توی خانواده مشهور شدم و معمولا وقتی هم نیستم سر سفره یادم می کنم😂
استاد همین پنج تا دلیل رو هم به زور پیدا کردم ،امیوارم ذهنم ازم قبولشون کنه و با من در زمینه تغییر همکاری کنه.
به نام خداوند مهربان همیشه حاضر و همیشه خواهان پیشرفت ما،
و درود رحمت برکت ثروت شادی سلامتی آگاهی آرامش هر لحظه جاری به زندگی شما استاد بزرگوار و ارجمند،
استاد در رابطه با عادتهایی که دارم مینویسم تا متوجه بیشتر بشم و شناسایی کنم این عادتها را:
الف)مدام باید نوشیدنی شیر قهوه در طی روز بنوشم، حالا خداروشکر نه با قند و شیرینی ترکش کردم اما نهایتا با شکلات تلخ، پنج حس خوبی که بهم میده یا فایده اش هر چ ند به پنج تا نمیرسه فکرم نکنم آنچنان ضروری و با فایده باش:
۱یک حس خوب سرگرمیمدلوم یک کاری انگار انجام دادم
۲دوم حس آرامش انگار تیک عصبیم آروم میشه فکرم منحرف میشه و
۳سوم برای سیر شدنش و بهتر از اینکه چای با قند بخورم ،قهوه برای مثلا برای بالا بردن سوخت ساز بیشتر
۴چهارم خیلی بوی قهوه رو دوست دارم لذت میبرم.
ب)فکر یک خوراکی تا قبلا میومد تو ذهنم باید حتما تهیه میکردمش و میخوردم و به مقدار خیلی زیاد اما الان به لطف آموزشهای شما دیگه حریص نیستم و قبل سیر شدن دست میکشم و بدون ترس و فکری با اعتماد به قدرت و همکاری ذهن خوبم و حال و حس خوبم و با شجاعت به مقدار کافی میخورم،
۱ اول در رابطه با فایده اش بگم :
خوب اون خوراکی انگار از لحاظ روانی آرومم میکرد فقط ولی واقعا فکرشو میکنم چرا بد پیله بودم خوب شاید از نظر سلامتی اون غذا خیلی بد بوده باش,
(وای خدایا بازم معجزه چقدر قشنگ آموزش این فایل داره بهم کمک میکنه یکسری عادتهام چرا مسخره و بدون دلیل بودن ؟؟؟!!!خدایا شکرت استاد خیلی ممنونم،)
ج)فکر میکردم باید حتما سه وعده زیاد اونم تا آخر غذامو بخورم،
فایده ای نداشت فقط فکر میکردم الان قوی شدم لازم بدن من بوده در صورتیکه واقعا چرا و لازم نداشته بدنم،
د)خوردن زیاد شیرینی بعد از غذا
که شاید برای هضم مفیده،که نیست ربطی نداشت اصلا
ه)ساعتهای خوردنم بهم نزدیک بودن انگار سیری ناپذیر بودم،حتما باید اون مواد غذایی رو من تموم میکردم فراموشم نمیکردم چرا واقعا ؟لذت چی بود؟ بعدش همه اش عذاب وجدان بود،
ر) قاطی پاطی تو یک وعده باید غذاها را میخوردم انگار تموم میشد همینطوری رو هم رو هم میخوردم این چه عادتی بود اخه فایده اش هر چی دارم فکر میکنم بدتر خجالت میاد تو ذهنم تا فایده و لذتش،
ذ)بیرون میرفتیم با همسرم یا تفریح یا مسافرت یا در یکمهمانی بودم ب ابد میخورم برای فقط یک حس سرگرمی کاری انجام دادم مشغول بودن مداوم نمیدونم چرا ؟و یا تا برمیگشتم خونه گرسنه هم نبودم فکر میکردم باید بخورم لذت چی بگم؟
نعذاب وجدان بود ب یشتر و گیر مغزیم بود بدون هیچ دلیلی،
خخدا منو ببخش بخاطره اینهمه فکر بی اساس و درگیری های ذهنم با اینهمه عادت بدون دلیل الان فکر میکنم لذتش چی بود نمیدونم نمیتونم حتی پنج مورد لذت براشون بیارم و اینهمه فرمول و تکرار و باور بدون دلیل و اموزش اشنباه اطرافیانم به ذهن خودم دادم چرا واقعا؟؟؟
خدایا شکرت
خدایا شکرت استاد بینظیر ی را شناختم تا آگاه بشم استاد واقعا عالی هستید زبانم بند اومده از این همه آموزش عملی که دارید قانونمند بهمون میگید ممنونم واقعا خدا خیرتون بده
سلام🌹
عادتی که میخوام تغییرش بدم: اینکه بعد از سیر شدن، همچنان به غذا خوردن ادامه میدم تا جایی که دیگه جا نداشته باشم.
تعهد نامه:
من متعهد میشم که این عادت که بعد از سیری ، باز به خوردن ادامه میدم رو تغییر بدم.
قدم اول:
من قبول دارم که خودم باعث به وجود اومدن این عادت شدم.
خودم مسئول ادامه دادن به خوردن غذا بعد از سیری هستم.
در ابتدا که نبودم. ولی وقتی یه بار این کارو کردم و لذت ش رفت زیر زبونم ، دیگه اونقدر تکرار کردم و کردم که چندین ساله داره طول میکشه و همچنان لذت ش باهامه، فقط با این تفاوت که این لذت فقط در حین انجامشه و بعد از تمام شدنش ، چنان غم وجودم رو میگیره که قابل وصف نیست.
من خودم باعثِ هر بار چشیدن این حسِ پر از غم هستم، نه اون غذای بیچاره، یا معده ی من، یا دیگری، یا شرایط ، یا….
قدم دوم: لذت های عادتم
۱.من با خوردن اضافه ی غذا یه حس شادی بخش توی وجودم پخش میشه که خیلی دوسش دارم.😋
۲.هیجانم برای پهن کردن سفره چند برابر میشه.🤗
۳.به مهمانی رفتن علاقه ی بیشتری پیدا کردم چون میتونم از هر مدل غذایی که سر سفره ست تا مرز خفگی بخورم و این خیلی کیف میده.😛
۴.دیگه غذایی باقی نمیمونه که بخوام بریزمش و حس خیلی بد اسراف کردن رو تجربه کنم.🥰
۵.می تونم تا لحظه ای که دارم فیلم مورد علاقه م رو سر سفره نگاه میکنم در حال خوردن باشم و اون فیلم بیشتر بهم بچسبه.👻
۶.اینکه رفتیم رستوران و بابت اون غذا پول زیادی پرداخت کردیم من میتونم با خوردن اضافه ش جبران اون پول رو کنم و چیزی حروم نشه. 😎
۷.اینکه آزادم هر چقدر میخوام بخورم ( منی که رژیم های مختلفی گرفتم و محدودیت های زیادی رو تجربه کردم) حسش فوق العاده ست😊.
۸.اینکه از غذای مورد علاقه م بیشتر وارد بدن م میکنم خیلی کیف داره. 🤗
۹.اینکه دیگه صاحب خونه رو با کم خوردنم ناراحت نمیکنم خیلی عالیه. 🤨
۱۰.اینکه مدام نیاز نیست که با غذا بازی کنم که صاحب خونه اعتراض کنه و من نیاز باشه که توضیح بدم که حدم همین قدر بوده و دیگه نمیتونم و اونم اصرار که فقط یه کفگیر دیگه، خیلی خوبه.🙄
۱۱.اینکه اینهمه مدت پای گاز و توی آشپزخونه بودم برای آماده کردنش و الان میتونم هر چقدر که دلم میخواد، لذتش رو ببرم بینظیره.😋
۱۲.اینکه وقتی مهمانی دعوتم دیگه نگران این نیستم که چه من زیاد بخورم و چه کم بخورم به هر حال این سفره ای که پهن شده به اسم منه ، پس چه بهتر که تا جون در بدن دارم بخورم، خیلی حس لذت بخشیه.😋
۱۳.اینکه وقتی غذا زیاده این حس هیجان رو دارم که وای کلی میتونم بخورم ، خیلی حال نابیه😍
۱۴.اینکه تا غذایی رو هوس می کنم می تونم درستش کنم و تا خرتناق بخورم خیلی دلچسبه😋
۱۵.اینکه وقتی تنهام حتی سیر هم که باشم میتونم از تنهایی م سو استفاده کنم و یه عالمه خوراکی رو به هر شکلی و به هر آدابی میتونم بخورم خیلی حال میده😁
۱۶.اینکه نیاز نیست دو سه لقمه که خوردم و سیر شدم با اونهمه غذایی که سر سفره ست، کنار بکشم خداروشکر🤲🏻
۱۷.اینکه با علاقه ی شدیدم به تخمه نیاز نیست که یه کم که خوردم و هوسم فروکش کرد کنار بکشم و میتونم تا دونه ی آخرش رو بخورم خیلی هوس برانگیزه🤑
۱۸.اینکه فکری رو که از صبح که از خواب پا میشم تا شب که میخوام بخوابم هی داره به انواع خوراکی فکر میکنه رو به خواسته ش به صورت اساسی میرسونم خیلی خوشحالم 😅
۱۹.اینکه پیک نیک رفتن خیلی کیف میده چون میتونم هر کی هر چی آورده و بخورم و این حس قشنگی که خوردن بهم میده رو حتی بیرون هم تجربه ش کنم🤤
۲۰.اینکه هر چی از لذت های این عادت می نویسم باز یه مورد دیگه میاد توی ذهنم و میگه منو بگو، منو بگو خیلی باحاله 🤩
لذت های خوشگلم! بریم ادامه تون رو توی دفتر بنویسم و دیگه استاد و بچه ها رو خسته نکنیم 🚶♀️
خخ استاد گفتم به بهانه ی ذهنم که گوشیو بردار مامان اسنپ میخواد زنگ بزنه متوجه نمیشی گوش ندادممم
خب…
الان دیدم خودش اومده اصلا زنگم نزده بود خخخ
من پیروز شدممم از زمانم با خیال راحت استفاده کردم
به نام خدا
سایت ایجاد کردم اما از رسیدن بهش و محتواگذاری و غیره شونه خالی می کنم.
1- چون میدونم باید براش زمان زیادی بذارم انگار با انجام ندادنش ازون فشاره خلاص میشم.
کمال گرایی ازین راه هم زده بیرون دیگه…اینجوری که میگم یا باید کلی زمان درطول روز بذاری یا فایده نداره…اووه اگه مثلا 2 ساعتم زمان بذاری در روز خیلی طول میکشه به سودرسانی برسه…ولی قضیه ی لاکپشت و خرگوشه دیگه…اگه از موقعی که سایتو ایجاد کردم روزی یه ساعتم وقت میذاشتم الان کلی جلو بودم.
به نام خدا
سلام استاد. منم یه مدته یه جورایی درک کردم حرص خوردن از فلان رفتارم باعث میشه تکرارش کنم. عین اهنربا جذبم می کنه انجام بدم اما اصلا نمی تونستم حدس بزنم خوبی هاشو گفتن و مثبت شدن نسبت به عادته یکی از راه های از بین بردنش باشه! بامزه ست پیش می رم ببینم چی میشه.
اینستا و یوتیوب رفتن:
1- اینستا برام لذت بخشه ویدیو های خنده دار گربه ها رو می بینم. الان شرایط نگهداری گربه ندارم وگرنه بهترین راه تهیه ی یه گربه است تا اینقدر دیدن ویدیو هاشون کم بشه!
یوتیوب خب بیوگرافی و حواشی یک نفر رو دنبال می کنم. اینکار خیلی درس برام داشت و وجود قوانین بهم ثابت شد. اما به نظرم دیگه نکته هاشو فهمیدم و تموم شده بحثش.
تعهد روزانه نداشتن برای هرکاری
1- باعث میشه اینقدر به کار نچسبم. اخه یه مدته درونی به این نتیجه رسیدم لذت های دیگه مثل مسافرت رفتن و قدم زدن بیرونو از خودم گرفتم و نباید زندگیم همش کار باشه.
البته این خودش یه خواسته برام بوجود اورد که کاری کنم درامد غیرفعال داشته باشم تا ازاد شم. خدایی از خواسته ای که برام بوحود اورده راضی ام.
البته تمرین روزانه کردن برای مثلا لاغری و این چیزا شدیدا لازمه اما مثلا برای کار باعث شده خواسته در درامد غیرفعال به ذهنم برسه.
2- باعث می شه بیشتر استراحت کنم.
3- اینجوری حجم کارام کمتر میشه با فاصله و خیال راحت تر انجامش می دم.
4- وقت دارم با دوستام صحبت کنم چون بخاطر کارام با کسی نمی تونم صحبت کنم وقت ندارم.
برای پنجمیش چیزی به ذهنم نمی رسه استاد.
بخاطر کارم بیرون نرفتن برام سخت شده چون عادت کردم.
1- نیاز نیست اماده شم خخخ(تو ذهنم اماده شدن سخته و زمانبر اما اینطور نیست!)
2- از بیهوده قدم زدن بدم می یاد از تنها کافه نشستن بدم میاد.(البته میدونم این بده و می تونم از دیدن ادما از دیدن فضای خوشگل کافه و فروشگاه ها لذت ببرم و لذت فقط هم کلام شدن با ادم ها نیست)
3- میشینم و استراحت می کنم.(مطمئم از کم برون رفتنه چون یه مدت پیش که زیاد بیرون می رفتم باز از خونه نشستن خوشم نمیومد.)
استاد در اخر بگم منم اهرم رنج و لذت رو شنیدم و انجامش دادم. یه مدت پیش هم انجامش می دادم اما در ادامه فهمیدم روش درست اجراش چیه و قبلا اشتباه انجامش می دادم(تکامل)
خب همه مون می دونیم خودمم دیدم وقتی یه فشاری رومون میاد مثلا اجاره خونه یا یه تعهد زمانی، چجور بااراده میشیم و حلش میکنیم. سر همین فکر می کردم باید روی قسمت رنج یعنی عواقب فلان رفتار باید بیشتر تمرکز کنم تا بترسم انجامش ندم.
یکم اینجور پیش رفتم دیدم نه بابا رفتارام هنوز سرجاشه…گفتم بذا کمتر روی معایب تمرکز کنم و سودمندی ها رو بیشتر بخونم. اوضاع بهتر شد اما بازم خوب نبود.
تا اینکه فایل قبلی چالش تغییر عادت رو گوش دادم. اگه الان بخوام مرور کنم چیا گفته بودین یادم نمیاد ها اما نمی دونم این فکر چطور به ذهنم رسید که هر موقع خواستی فلان عادت اشتباه را انجام بدی یه ثانیه مکث کن بگو الان می تونم مثلا برم اینستا بچرخم و می تونم بشینم پروژه مو پیش ببرم.
یعنی دو گزینه مشخص کن. بعد از خودت بپرس از نتیجه ی کدوم لذت میبری؟ یا کدوم نتیجه ی بهتری برات داره؟
خب کار…
بعد با خودم می گفتم اینم تکامله ها…اینکه عملگرا بشی مورد خوبه رو انتخاب کنی کم کم بهتر میشه تا جایی که ناخوداگاه میشه…
خب خداروشکر این شیوه خیلی خوب بود.
مهم ترین تاثیری که داشت این بود اون دودلی ها و کشمکشای ذهنی که ای فلان کارو کنم یا نکنم خیلی کمرنگ تر شد. چون عادت های اشتباه جدا از نتیجه ای که دارن خیلی ذهنی ادمو اذیت می کنن. باعث میشن همش درگیری داشته باشی یا بعد انجامش هی سرزنش کنی.
یه چیز دیگه اینکه باخودم گفتم خب نگاه گوشیو میذاری دم دستت خب یکمم به خودت حق بده وقتی این عادتو داری خب ناخواداگاه دستت میره سمتش…پس گوشیو بردار یه جای دیگه بذار.
گفتم اوکی من طبقه اولم گوشی رو طبقه بالا میذارم.
کلی ذهنم کشمکش داشت ها…یعنی هربار یه بهانه ای میاورد. مثلا میگفت وای فای نمی رسه…
ای اگه همکارت پیام بده باید جواب بدی…
ای باید فایلای ورد رو باید بفرستی به گوشی از گوشی بفرستی تلگرام. باید تعهدم داشته باشی سریع تحویل بدی پس دم دستت باشه! یعنی یه بهانه هایی ها…
ای نمیدونم الان مامانو با اسنپ فرستادی برای برگشت اگه زنگ بزنه متوجه نمیشی خخخ…با خودم گفتم تو خیابون که نمی مونه..کارشم به این سرعت تموم نمیشه تا یه ساعت دیگه که برنمیگرده بذا تمرینمو پیش ببرم یه ساعت دیگه میرم چک می کنم.
خلاصه دیروز عملیش کردم گفتم میرم میذارم دو دقیقه طول میکشه ببینم وای فای نرسید اوکی نمیذارم. رفتم دیدم بعله مشکلی برای اینترنت پیش نیومد.
خیلی اعصابم راحت بود استاد اصلا انگار یه بار سنگینی از رو روانم برداشته شد.
امروز هم عملیش کردم. اصلا استاد وسوسه نشدم بذار برم بالا گوشی رو چک کنم ها!
یعنی خب فهمیدم همین که خودمو در معرض گوشی قرار ندم کلی کمک میکنه چطور انتظار داشتم کنار دستم باشه و دست نزنم! میدونم میشه کنار دستم باشه و دست نزنم اما من الان ادمی ام که عادت دارم!
خلاصه از صبح دارم با ارامش کارامو انجام میدم اخیشش…
واقعا ممنونم از خدا…
ممنون از شما….
الانم میدونی استاد تو ذهنم بعد انجام تمرین چی فکر می کنم؟ میگم عادتایی که داشتی برات خوب بود اما نتیجه ی عادته شیرین تره یا کار کردن و تعهد داشتن؟
خخخ…
سلام استاد صبح شما بخیر و شادی
خدا را شاکرم که درتاریخ 1402/08/15 این فایل را گوش دادم تا بتوانم عادتی که درمن تکرار شده و الان آزاردهنده شده را ترک کنم
استاد من پرخوری را یک عادت تکرار شونده درخودم میبینم وخیلی هم سعی میکنم که درموقع خوردن پرخوری نکنم ولی نمیدانم چرا چند وقتی است که فکر میکنم پرخوری میکنم و احساس من هم خوب نیست و بعد از غذا خوردن دوباره به خودم میگم بازم زیاد خوردی و خدا را شکر در فایل در چاقی بسی لاغری است توضیح دادید که فقط ادامه بدهیم و به چاقی و اضافه وزن توجه نکنیم و من فقط ادامه میدهم چون این عادت توسط خود من تکرار شده چون درابتدا برای من لذت داشته و الان براثر تکرار آزاردهنده شده و چون انسان تنوع طلب است دوست دارد که عادتی که آزاردهنده است را ترک کند و یک عادتی که دوست دارد جایگزین شود
اولین قدم با با عادت آزاردهنده این است که با آن به صلح برسیم به قول استاد عادتی که دوست نداریم دقیقا به ما می چسبد و علاوه بر آن که تمام نمیشود تکرار آن هم برای ما آزار دهنده میشود و من خصوصیت پرخوری که ار آن لذت بردم را میگویم
1- من از پرخوری لذت میبردم
2- از هرنوع غذا میتوانستم بخورم
3- از انواع طعمها میتوانستم استفاده کنم
4- وقتی به حالت کاملا سیری میرسیدم فکر میکردم الان من درخوردن خوب پیروز شدم
5- نجواهای ذهنی که بیا بخور .چرا کم میخوری تمام میشد
6- یک نوع لذت خاصی داشتم که توانستم از این غذاها زیاد بخورم
7- بعد از انجام پرخوری احساس قدرت درخودم ایجاد میشد که من توانستم بیشتر از همه بخورم
8- احساس غرور و تکبر برای زیاد خوردن
9- احساس برتری بر دیگران که آنها نمیتوانند زیاد بخورند ولی من بعد از سیر شدن هم هنوز میتوانم بخورم
10-یک تکلیف برای بدن ایجاد کرده بودم که بله چون چاق هستی باید انرژی بیشتری دریافت کنی و پرخوری برای من یک امر عادی بود
11- تا جایی که برای من لذت داشت میخوردم ووقتی یک حالت خفگی و آزاردهنده به من دست میداد دست میکشیدم
12- در جمع دوستان چاق پرخوری را یک مزیت برای خودم میدانستم و گاهی تشویق هم میشدم
13- من پرخوری را یک پاداش برای بدنم میدانستم
14 حس بیخیالی برای چاق شدن بیشتر حالا هرچه میخواد بشه بشه حالا تو خیلی گرسنه ای پس زیاد بخو.ر
15 لذت تند تند خوردن و بیشتر خوردن
16 لذت زودتر از همه دست از غذا کشیدن چون افراد لاغر اول از همه مینشینند و دیرتر بلند میشوند
الان اگر خواسته باشم برای ترک این عادت بگم و با انها به صلح برسم
1 بعد از پرخوری دچار عذاب وجدان میشوم و احساسم بده
2 بهتر از یک نوع مواد غذایی انتخاب کنم تا پرخوری نکنم
3 بهتر است اول از طعم هرغذا لذت ببریم تا تنوع آن چون روی هم چیز خوردن عوارض دارد
4 وقتی به حالت سیری رسیدم دست بکشم تا احساس ناراحتی و سرزنش نداشته باشم
5 وقتی به اندازه بخورم نجواها هم خاموش میشود
6 لذت اینکه از هرغذا خوردم بعد از پرخوری به سرزنش تبدیل میشود
7 آیا زیاد خوردن و چاق شدن هم قدرت دارد قدرت در خلق کارهای هنری داشته باش
8 احساس غروز برای انجام ندادن پرخوری داشته باش
9 احساس برتری بردیگر افراد چاق که من توانستم رفتار غذایی درستی داشته باشم و مثل افراد متناسب غذا خوردم
10 یک تکلیف که بله چون تودرحال آموزش هستی پس باید پرخوری نکنی و درست غذا بخوری
11 چقدر خوبه که احساس خفگی بعد از خوردن غذا را نداری ودرد شکم و سرزنش هم بعد از پرخوری به سراغت نمیاید
12 درجمع دوستان برای به اندازه خوردن و درست خوردن تشویق بشوم
13 من درست خوردن را یک هدیه برای بدنم درنظر بگیرم و آن را تکرار کنم
14 اصلا من بیخیال نیستم چون خودم مسئول چاق و لاغر بودن بدنم هستم پس باید مواظب پرخوری خودم باشم
15 لذت تند تند خوردن زود گذر و یکی از عوامل چاقی است پس رفتار خودم را به آرام آرام خوردن تغییر دهم تا مثل یک فرد متناسب عمل کنم
16 لذت زودتر خوردن را به به موقع خوردن و به اندازه خوردن تغییر بدهم و مثل افراد متناسب عمل کنم
استاد خیلی از شما ممنونم که با این تمرینات ذهن ما را به چالش میکشید که اولین قدم ما با این رفتارها به صلح برسیم بازم ممنون
به نام خدای هستی بخش
عادتی که برای تغییر کردن انتخاب کردم : خوردن تنقلات موقع تماشای تلویزیون
لیست لذت هایی که که از تکرار این عات می بردم
1- باعث لذت بردن بیشتر از فیلم دیدن میشه برام
2- این یک کار باعث لذت بردن بیشتر کنار همسرم میشه
3- این رفتار رو یک تفریح بیشتر شبانه میبینم که خستگی های طول روز رو میشوره میبره
4- من چون شب رو دوس دارم خوردن تنقلات در شب باعث حال خوب بیشتر من میشه
5- من خوردن تنقلات در شب رو یک جایزه و پاداش برای خودم میدونم
حس من به عادتهای غذایی که باعث عذاب وجدان میشد به این صورت بود که انگار کسی دیگه اون ها رو به من تحمیل می کرد اما این عادتها رو من خودم روز تکرار میکردم و هیچ کسی اون ها رو به من تحمیل نکرده است
این عادتهایی که هربار اون رو انجام میدم و بعدش رنج و عذاب وجدان دارم روزی برام لذت بخش بوده که همش دوست داشتم انجام بدم و اگر می خواهم اونها رو ترک کنم قدم اول در صلح بودن با آنها هست
1-عادت تند خوردن زمانی که وقت کافی برای انجام کارهایم نداشتم باعث میشد تا زود تر به کارم برسم
2-قبل از اینکه سیر شوم غذای بیشتری میخوردم
3-می توانم از همه غذاهای سر سفره بخورم
4- در مهمانی ها اکثر اوقات میزبان فکر میکرد که من چیزی نخوردم همش بهم تعارف میکنن و من اگه غذا باب میل بود بدون خجالت بیشتر میخوردم
5-نیازی به جویدن غذا نبود و دهانم خسته نمیشد
به نام خدای مهربان.
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی سایت.
چالش تغییر عادت،مزایای عادت مورد نظر.
عادتها رفتاری هستن که بارها تکرار میشن،خیلی از افراد فکر میکنن اسیر عادتهای خودشون هستن،و این احساس به خاطر تکرار شدن بارها و بارها اون رفتار در فرد ایجاد شده،اگه توی فکرم این باشه که نمیتونم عادتم رو تغییر بدم،قدرت تکرار شدن عادت رو به اون رفتار میدم،در صورتی که این منم که هر بار آگاهانه اون رفتار رو تکرار میکنم،برای تغییر هر عادتی ابتدا لازمه به این درک و باور برسم که این منم که دارم یک رفتار رو بارها تکرار میکنم،باید به این درک برسم که من هستم که علاقه دارم این عادت رو تکرار کنم،اون رفتار هیچ علاقه یا اجباری برای تکرار شدن توسط من نداره.
هر رفتاری که به تکرار تبدیل شده عامل تکرار شدن اون خودم بودم، اما فراموش کردم و فکر میکنم اون عادت از اول به شکل رنج آور فعلی وارد زندگیم شده،پس قدم اول برای اصلاح یا ترک هر عادت پذیرفتن مسئولیتِ تبدیل کردن اون رفتار به عادت در خودمه،تا وقتی که مسئولیت اون بخش از زندگی که باعث رنج و آزارم شده رو نپذیرم، قادر به اصلاح یا تغییر اون وضعیت نخواهم بود.
قدم دوم به صلح رسیدن با رفتاریه که تکرارش باعث رنجم شده،باید به مزیتهای اون رفتار تکرار شونده توجه کنم،لذتهایی که باعث علاقه من به انجام اون رفتار شده رو باید مورد توجه قرار بدم،در این صورت احساس خشم و ناراحتی من نسبت به اون رفتار فروکش میکنه، با اون رفتار در صلح قرار میگیرم و به آرامش بیشتری با عادت خودم میرسم، در این صورت اقدام کردن برای اصلاح یا تغییر اون رفتار بسیار سادهتر و لذت بخشتر میشه برام.
عادتهای متنوعی رو میشه در افراد دید که همه منشا تکراری داره،نکتهای که باید حتماً دقت کنم اینه که این عادتها رو من دارم انجام میدم، اینجوری فکر نکنم که اونا بر من مسلطن، قدم اول اینه که بدونم عادتی که داره هر روز تکرار میشه و منو اذیت میکنه در واقع من دارم هر روز اونو انجام میدم، اون عادت به زور بر من تحمیل نشده،
مثلاً اگه عادتم اینه که خیلی غذامیخورم، یا فلان غذا رو خیلی میخورم، اصلاً به این شکل نیست که اون غذاهه اصرار داره که وارد دهانم بشه،این منم که دارم زیادهروی میکنم و نمیتونم رفتار درستی داشته باشم.
پس بدونم که اصلاً مهم نیست و الان میخوام با این آموزشهای ذهنی رفتارم رو درست کنم،قسمت دوم اینه که یک رفتار وقتی که خیلی تکرار بشه ممکنه برام آزاردهنده باشه،مثلاً اگه یه فیلم فوق العاده رو بارها ببینم اون جذابیتش از بین میره و شاید تازه اذیت کننده هم باشه،بنابراین مهم نیست که مثلاً اون فیلم، اون صحنه زیبا، اون موسیقی قشنگ، اون رفتار لذت بخش، چقدر خوب و دلنشین و زیباست، وقتی خیلی تکرار بشه برام اذیت کننده است،یه جورایی انگار حوصلم سر میره، چون درونم تنوع رو دوست داره،درونم تنوع و تجربه کردن جدید رو دوست داره،بنابراین این رفتاری که باعث آزار و اذیتم میشه خودش یک رفتار بد نیست،بلکه به خاطر اینه که بارها و بارها و شاید سالهاست که دارم از اون رفتار استفاده میکنم و هی دارم اون رفتارو تکرار میکنم و الان من زده شدم از اون رفتار، وگرنه اون رفتار،رفتار بدی نیست،پس برای این قسمت خیلی مهمه که اول مشخص کنم که این رفتاری که من الان مشخص کردم که من از اون ناراحتم و دوست دارم تغییر کنم چه مزیتهایی داره،چه لذتهایی برام داشته،مطمئناً اون رفتار برام خیلی لذت بخش بوده ،حالا چون من به اشتباه دارم سالهای سال اون رفتار رو تکرار میکنم،خودم دیگه اذیتم و فکر میکنم اون رفتاره رفتار صحیحی نیست،ولی در واقعیت اینجوری نیست.
زمانی که من شروع کردم اون رفتار رو انجام دادن، خیلی هم برام لذت بخش بوده،پس قانون اول برای تغییر دادن هر عادتی اینه که یه رابطه صمیمی با اون به وجود بیارم.
باید بدونم که از هر چیزی بترسم سرم میاد،از هرچی بدم بیاد دنبالم میدوئه،وقتی که از یک رفتاری خوشم نیاد و از اون تنفر داشته باشم اون رفتار میچسبه بهم،من نمیتونم اونو تغییر بدم،پس گام اول اینه که یک رابطه دوستانه با این رفتار باید داشته باشم،باید برای خودم در ذهنم مشخص کنم که چه لذتهایی از این رفتار تا حالا بردم، چقدر بهم لذت میده، چقدر حالم رو خوب کرده، چقدر منو شاد کرده تکرار اون رفتار،و این فوق العاده مهمه،شاید به نظر سخت بیاد،و ممکنه بگم که من از این رفتار خوشم نمیاد چطور میتونم بگم این رفتار خوبه، اما این یک فن و فوت فوق العاده است برای اینکه رابطه دوستانه با این رفتار برقرار کنم.
پس گام اول بسیار مهمه که مشخص کنم از تکرار کردن، از انجام این عمل چه لذتهایی بردم،در ابتدا رابطه دوستانهای با رفتارم برقرار کنم و برای ذهنم منطقی کنم که من این رفتار رو دوست دارم، ازش لذت میبرم، چیزی نیست که منو اذیت کنه، من از چیزی تنفر ندارم، بلکه رفتار بسیار دوست داشتنی هست.
سلام خب، بزارید بگم
اول: اون لحظه از خوردن اون تنقلات لذت میبرم
دوم: ذهنم اروم میشه که بلاخره اون چیزی که میخواستی رو خوردی
سوم: اینکه یه وقتایی خودم رو جای تستر های غذا میزارم و این برام یه جور فان و تفریحه
چهارم: احساس سیری کامل میکنم
پنجم:دم دسته و راحت بهش دسترسی دارم و این برام لذت بخشه
با سپاس🌹🙏🏼
سلام به استاد عزیز و دوستان متناسبم
رفتار منتخب من برای ترک کردنشون…یکی پرخوری عصبی و دیگه خوردن موقع سیری ودرک نکردن گرسنگی واقعی و مورد شخصی دیگه همون کندن جوش ولک شدن بدنم ….
خدایا حالا که درست نگاه میکنم من همیشه از اینا متنفر بودم.از کندن جوش و حتی هر جای زخمی روی بدنم اول لذت میبردم ولی وقتی تکرار میشد و جای طفلی لک میشد از خودم و رفتار ناشایستم بدم میومد.وقتی سیرم و دلکی میکنم و ریزه خواری میکنم و میان وعده ها میخورم و دیگه باعث میشه موقعی که وعده اصلی آماده شده مثلا ناهار سیر باشم و بذای همراهی بقیه بخورم. البته بگما من مدت زیادی در دوره هستم و خیلی خیلی این عادتم کم شده ولی میخوام صفر بشه. دیگه میخوام ریزه خواری نکنم.یه مدته که واقعا صبح ها از خواب بیدار میشم دلم ضعف میره .بخدا من همیشه صبح ها سیر بیدار میشدم.احساسی نداشتم ولی الان ضعف میکنم. چون سر شام درست رفتار کردم وخیلی خوشحالم.حتی میان وعده خوری و ریزه خواری هام خیلی کم شده ولی گاهی یه ریزه فرمول های قبلی رو میشن و تکرار میشه.میخوام اصلا نباشه.میخوام شبیه انیان برخورد کنم. حس اشرف مخلوقات داشتن رو تجربه کنم اگه منم فقط از روی غریزه عمل کنم و هیچ کنترلی روی رفتارم نداشته باشم پس ببخشید با حیوونا چه فرقی دارم. بخدا چند وقته دارم این احساس رو با لذت درک میکنم. این منم که قدرت دست منه.غذاها کششی ندارن.قدرتی ندارن.یعنی چی که غذا از تو یخچال صداتکنه و تو بری بخوریش. بخدا اصلا من صداهاسونو واضح میشندیدم قبلا.دیوونه میشدم اگه نمیرفتم و نمیخوردم. دیگه تمرکزی واسه کار دیگه نداشتم.حتی اون اوایل موقع فایل گوش دادن اینجوری میشدم.الان خیلی خیلی کنترل دارم.مرحبا به استاد گلم با خلق روش جدیدش. توبینظیری. اینو میدونستی. من ایمان دارم باور قلبی دارم با روش لاغری با ذهن برای همیشه متناسب میشم و بزودی این اتفاق میفته. من عاشق این مسیرم. هیچوقتم شماها رو ترک نمیکنم.
1- مزایای ریزه خواری…
خوب هر وقت دلم میخواست میخورم
خوردنم زمان و مکان خاصی نداشت
خس آزادی داشتم.محدودیت نداشتم
حس رژیم نداشتن
حس خجالت نکشیدن از تعارف دیگران
از همه چیز میخوردم
2- مزایای پرخوری عصبی….
فروکش کردن استرس و عصبانیت و خستگی مپقتی با غذا خوردن
حس آرامش همون لحظه
جداشدن از مکان وزمان
حس بیخیالی..حالا هر چی میخواد بشه بشه
3- مزایای درک نکردن حس گشنگی و موقع سیری خوردن……
اینکه همیشه میخوردم
همین که محدودیتی نداری
بخدا یادم نمیاد ازکی شروع شدن. برای چه لذتی شروع شدن فقط شروع شدن.ایشالا قراره اینحا دیگه نباشن و صفر صفر بشن و من هر لحظه بیشتر به یمت متناسب شدن حرکت کنم
ایتاد بازم ازتون ممنونم
سلام و درود به تمام همراهانم
عادت ناراحت کننده ی من :
من دوست دارم وقتی غذا برای اعضای خانوادم میکشم ( چون ما هر چهار نفرمون در تایم متفاوت از هم غذا میخوریم و من معمولا برای اونها این کار رو میکنم )و جلوی اونها میزارم خودم دست نزنم حالا شاید یه روزی باشه که من برای اونها نکشم و خیلی راحت این عادت هم نیست اما اگر به هر دلیلی مجبور به انجام این کار بشم خودم هم به غذاها ناخنک میرنم و چقدر از انجام این عادت ناراحت هستم .و یا موقع جمع کردن ظرفهای اونها بازم شاید این کار رو بکنم و یا هنگام انتقال غذای باقیمانده ی اون روز داخل ظرفهای کوچک هستم که داخل یخچال بزارم بازم این کار رو میکنم که دپستش ندارم .
این عادتها رو من دارم انجام میدم و گرنه اونها بر ما مسلط نیستند بعنی قدم اول پذیرش مسو لیت از انجام این رفتار هست یعنی من دارم هر روز اون رو کار رو تکرار میکنم و گرنه اون غذا که به زور وارد بدن من نمیشه من خودم اون رو برمیدارم و داخل دهنم میزارم حالا مهم نیست مطمعنم به زودی این عادت در وجود من از بین میره .پس همه چیز خودم هستم حتی رفتارها و عادتهای من ،خودم هستند اگر خوب یا بد هستند باید مسولیت اونها رو قبول کنم و بگم خودم به وجودش اوردم خودم هم از بین میبرمش و تقصیر رو گردن اطرافیان نندازم که تو باعث انجام این رفتار شدی .
هر رفتاری خیلی تکرار بشه برای من ازار دهنده میشه حتی اگر اون رفتار عالی باشه مثلا اگر من از یه تفریح لذت میبرم اما اگر هر روز بیش از حد نیاز تکرار بشه من اذیت میشیم مثلا یه موسیقی رو اگر دوست دارم اما اگر زیاد تکرار بشه من اذیت میشم چون درون ما تنوع رو دوست داره پس اگر من یه رفتاری دارم که اون رو دوست ندارم خود اون رفتار بد نیست بلکه تکرار اون رفتار هست که اذیت کننده هست .
میخوام مشخص کنم از این رفتارم چه لذتهایی بردم که الان که دارم تکرارش میکنم دیگه اون تکرار من رو اذیت میکنه .
من هر وقت برای پسرم غذا میکشم یه ذره هم خودم داخل دهنم میزارم چون حس خوب ازادی میده .که هروقت بخوام میتونم غذا بخورم
حتی اگر غذا از بقیه داخل ظرفشون بمونه و من بخوام اونها رو جمع کنم یه ذره میخورم حس خوب اینکه غذا اسراف نشده و یا اینکه یه ذره که چیزی نیست بخورم دیگه تموم بشه و چیزی داخل ظرف نمونه .رو دارم
موقع کشیدن غذا برای همسرم در حالی که خودم غذام رو خوردم اما یه ذره میخورم چون با انجام این کار حس خوب همراه ایشون. بودن و تنها نزاشتن ایشون موقع غذا خوردن هست .که سالها این کار رو احترام میدونستم
موقع کشیدن غذا و یا جمع کردن غذا در حالی که ببینم بقیه کم خوردند سریع یه ذره میخورم و میخوام به این حس خوب برسم که به خودم بگم غذاهای من خیلی خوشمزه هستند و اگر بقیه نخوردند ربطی به مزه ی غذای من نداره اونها دوست نداشتن اما من از اونها دوست دارم
من موقع گذاشتن اضافه ی غذاها داخل یخچال ته قابلمه یا قاشق رو داخل دهنم میزارم که هم اینکه مزه ی غذا رو دوباره بفهمم و هم اینکه ظرف تمیز بشه و چیزی بهش نچسبه و اینم مزیتش این هست که واقعا ظروف تمیز میشن برای شستن .
من با انجام این کار به این مزیت میرسم که ببین من ادم بهانه گیزی نیستم و من هر غذایی رو حتی در چند وعده میخورم و ایراد نمیگرم .چون بقیه اینطور نیستن و هرگز دو عده غذایی رو مثل هم نمیخورن مگر خیلی زیاد به اون غذا علاقه داشته باشن
من با انجام این کار به این حس خوب ارامش میرسم که همیشه در خانه ی ما غذا هست .
من با انجام این کار به این حس خوب میرسم که
قانون اول برای تغییر کردن هر عادت این هست با اون عادت یک رابطه ی صمیمی داشته باشم من اگر از اون رفتار تنفر داشته باشم اون رفتار من به من میچسبه پس من باید لذتهای بیشتر از این رفتار. رو داشته باشم من میخوام رابطه ی دوستانه ای با این رفتارم داشته باشم و من از این رفتارم تنفر ندارم و کاملا با اون دوست هستم .
پس خود ارزشمندم هر وقت موقع کشیدن و یا جمع کردن غذا و گذاشتن اونها داخل یخچال و یا برداشتن اونها از روی گاز خواستی ناخنک بزنی ناراحت نباش این رفتارت رو دوست داشته باش عزیزم چون این کار به تو خیلی از حس های خوب رو میده مثل آزادی ،مثل دست پخت خوب داشتن مثل احترام به همسر مثل اسراف نشدن و مثل همیشه غذا دم دستت هست و زیاد هست و حس ارامش و …. پس با این رفتارم در صلحم و هر وقت خواستم انجامش بدم نظاره گر باشم خودم دارم اون غذا رو برمیدارم و داخل دهانم میزارم تا به یکی ازاین حس ها برسم .و هیچ کس کن رو مجبور نکرده .
من دیروز با شروع این چالش چند مورد بود که انجام ندادم و راضی هستم .
سلام ب فرمانروای جهان و جهانیان ،خداوندزمین آسمان.
سلام ب استاد عزیز ، و دوستان گرامی
ترک عادت هایی که آنها مرا دوست ندارند ،این منم آنها رو طلب میکنم و زمانی لذت میبردم ،اما اکنون با عشق ب آنها نگاه میکنم.
1_لذت تندتند خوردن،چون بیشتر می خورم
2_زحمت جوییدن ب خودم نمیدم
3_احساس سیری بیشتر میکنم
4_زودتر از همه تمام میکنم و شروع ب شستن ظرفها …..پس کارم زودتر تمام میشه
5_زودتر ب خواسته ام (خوردن)میرسم
لذت خوردن نوشیدنی داغ
1_تشنگی م زودتر رفع میشه و ب خواسته ام میرسم
2_از فوت کردنش لذت میبرم
3_ب من آرامش میده که تمومش کردم
4_از اینکه زود خوردم و جمعش کردم لذت میبرم
5_بیشتر از دمنوش میخورم ،حس این که برام خوب .پس با عجله میخورم.
این عادتها را با عشق نگاه میکنم تا با هم ب صلح و آرامش برسیم
از استاد عزیز بسیااار سپاسگزارم.
ب امید تغییرات.
سلام خدمت استاد بزرگوار اول اینکه واقعا خدارو شاکرم که به سایت شما هدایت شدم.من تو گام ۵ بودم که اونجا اشاره به چالش ترک عادت کردین و اومدم اینجا که این بخش رو هم شروع کنم .عادت بدمن که با تکرار زیاد برام رنج اور شده بعد سیری دوباره میخوردم یا اضافه غذای پسرم رو میخوردم که حیفه اسراف نشه و یکی هم ته دیگ خوردن که اینارو اصلاح کنم ۸۰ درصد مسیرو رفتم و خداروشکر با تمرین اینچند روز عالی اوندم جلو.قبلا عادت تند خوردن داشتم بدون جویدن قورت میدادم ولی خداروشکر از وقتی با سایت شما اشنا شدم اونو با تمرین خیییلی درست کردم اوایل تمرین باید با تمرکز انجام میدادم ولی خداروشکر الان شده عادتن ۳۵ بار هر لقمه رو جویدن ولی عادت بعد سیری هنوز میخورم دارم و اینو میخوام با چالش حذف کنم ویاحیفه گناه داره الان چند روزه اونجا که احساس سیری دارم دست میکشم وهمون لحظها میشم و به ذهنم که میخواد گولم بزنه میگم که من بدنم ارزشمنده و سطل اشغال اضافی ها نیست و میزارم کنار.امروز برای اولین بار ته دیگ رو خیلی کوچولو برداشتم و مزه مزه خوردم.اخه من عادت داشتم اول همه ته دیگ رو میخوردم جالبه موقع خوردن هم عذاب وجدان داشتم ولی لذت میبردم وبرنج نمیخوردم که از شدت عذاب وجدانم کم بشه ولی چشم هنوز به برنج میموند.ولی امرز خیلی اگاهانه غذا کشیدم وکچولوته دیگ برداشتم والش نخوردم گذاشتم اخر سر بخورم که لذتش کم باشه برام.خلاصه اینکه من میتونم لاغر بشم مطمنم باتمرین فرمولای لاغری .امروز همش ورد زبونم بود که من بدنم رو دوست دارم و با لذت وعشق ولی به اندازه نیازش براش غذا میرسونم و بیشتر ازنیازش یعنی بی احترامی به بدنم.از مزایای عادتهای بدم بخوام بگم اینکه من واقعا از خوردن ته دیگ این مدت لذت بردم لحظه خوردندته دیگ به هیچی فکر نمیکنم و صداش لذت میبردم و یا مانده غذای پسرم رو که میخوردم خوشحال بودم که اسراف نشده و زحمت کشیده بودم برا درست کردنش.ویا عد سر که میخردم دو سه لقمه اضافی مزایاش برام این بود که دیر گرسنه میشدم و چشم دنبال غذا نمی موند
ولی در کل مزایا زیاد نداره برام یعنی تکرار شده برام اصلا جالب نیستن و دوست دارم زود ترک کنم این عادات رو
بازم ممنونم استاد بزرگوار.ممنون که هستین.از خوندن دیدگاه بچه ها واقعالذت میبرم مخصوصا دیدگاههای دوستی بنام عطا خیلی برام انگیزه داره
سلام ظهر سما بخیر
امروز با گفتن این عادتها وروش ترک عادت به جایی یی گام بهنظر خودم چند گام برمیدارم
یگی ازلذتهای غداخوردن در اشپزخون کسی متوجه نمیشه
د ومی من زود ظرف غذام میشتم
سومی ته دیگه به نظرم خیلی خوشمزه هستش وصدای خرد شدنستو دهان لذت بخشه
چهارمی تنوع ته دیگ ازنون برنج سیب زمینی کاهو ته چین
وبرشدادنش حس خوبی داره
پنجمی ماهی تو خونه پدریم زیاد ازماهی استفاده میشد ولی بر عکیس همسرم خیلی ماهیدوست نداره دبربه دیرخرید
ماهی تازه میگیره.
خالا میرسیم به ترک این عادتها
خوردن همون غذا با احترام به خودوقراردادن اون غدا رو تویی سینی وداخل پذیرای میل کنم از روش چشمی استفاده کنم همطور که با دیدن غذا به خوردن غدا میرسیدبم حالا در ظرف کوچک وتغییر مکان وبا دیدن کمتر میل کنم
دومی خوب بعداز خوردن ببرم هم حرکتم بیستر میشه وچندقدم بیشترراه میرم علت ابن مسئله دروپاهیتش
سومی میتونم رمان خوردن ته دیگه تودهانم بیشترکنم واز حس چشیدن استفاده کنم ته دیگ بخورم ازکمش لذت زیاد ببرم
برای چهارمی نگه داشتن ته دیگ دردست ونگاه کردن به اون تا چشمم سیربشه وبالمس کردن حس سیری میگیرم مثل زمانی که بالمس کردن حس بیشتر خوردن میگرفتم حالابر تومسیر برگشت عمل میکنم
پنچمی اول به خودم بگم من بنده خدا هستم بنده شکم نمیشم تاحالا هم اشتباه رفتار کردم اول حسابی بویی ماهی میگشم تا بابو کرد ن از روش زود سیر شدن استفاده میکنم
مثل زمانیکه با شنیدن بوی غذا دلمون دوباره مخوایست بخوریم وحالا در مسبربرگشت رفتار کرده در حجم کم می خورم ۴تا۵ ساعت زمان میدم اگه دباره گرسنه بشم دوباره می خورم اگهنه که نمیخورم
سعی کنم حتماموفق میشم
سلام وظهر شما بخیر امرز ۲۵ بهمن ۱۴۰۱
اولا امروزبا طرح این سوال کلی خندید میگد چرابخاطرمخفی کارهای من باانجام دادم ازدیددیگران مخفی کردم شاید وحتما فهمیدن به روم نیاورون حال باکمال میل دارم لو میدم .خندم بخاطر این موضوع
۱_ کسی نمیفهمه
۲_نزدیک ظرفشویی هستم راحتر ظرف غدام میشورم
۳_اندازه غدامو کسی نمبینه
۴_جون داخل اشپزخونه گلدون گل دارم
اشبز خونه گلدون گل دارم .
سلام ۲۳ بهمن ۱۴۰۱
فواید قند خوردن
۱ چایی با قند خیلی خوشمزه تره
۲ استرسمو کم میکنه
۳ مغزم با قند بهتر کار میکنه و انرژی برای کار های فکری بیشتر دارم
۴ مزه دهنم بعد چای هم شیرین میمونه
۵ یه جور لذت ذهنی روحی میده بهم مثل معتادی که مواد میزنه خیلی حال میده
سلام و درود . من دوباره این گام رو امروزم انجام میدم .
باید به این درک برسید که: من علاقه دارم این عادت را تکرار کنم.
آن رفتار هیچ علاقه یا اجباری برای تکرار شدن توسط من را ندارد.
این دو فرمول دو فرمول لاغریه که توجه به این دو فرمول صدای شیر درونم رو قویتر می کنه .
از امروز نکاتی در مورد ورزش فهمیدم .
من عادت پرخوریمو در حال درست کردنش هستم . اما عادت کم تحرکیمو که اومدم درست کنم تمرکزم از روی پرخوری رفت و احساس می کنم دو هدف رو که با هم انتخاب کردم برام سنگینه روی هردوش با هم کار کنم .
یه دلیل دیگه هم داره . اینکه من پرخوری و کم تحرکی رو دو رفتار چاق کننده می دونم .
خب آیا این فرمول ریشه در باورهای اشتباه نداره که برای لاغر شدن باید کم خورد و بیشتر فعالیت کرد .
یعنی اصلا علت برطرف کردن این دورفتار ریشه در باور چاقی داره .
البته من الان باورم نسبت به پرخوری خیلی اصلاح شده .
باور کردم پرخوری رو میخوام ترک کنم چون بهم فشار میاره . چون اذیتم می کنه . چون حسمو بد می کنه سنگینم میکنه و کم تحرکی رو میخوام ترک کنم چون زیاده از حدش اونم سنگینم میکنه دلم میخواد همش بشینم و بخوابم .
ولی نمیدونم چرا وقتی این دوتا رو میخوام با هم انجام بدم قاطی میکنم . وقتی رو کم تحرکی تمرکز میکنم تمرکزم روی پرخوری از بین میره .
به نظرم اگه بخوام این دو رو با هم ادغام کنم اینطور میشه عمل کرد که من تمرکزم رو مثل این یه ماه که خیلی راضی بودم بزارم روی همون تمرین من اینو نخوردم .
حالا یکی از راههایی که بهش اضافه میکنم و تغییر کوچیک میدم اینه که نیم ساعت پیاده روی بهش اضافه کنم . یعنی ورزش رو نزارم هدف اصلی . بلکه بزارم جزء رفتارهای فرعی که دوست دارم به راه اصلی (نخوردن موقع سیری و خوردن موقع گرسنگی ) اضافه کنم . اینطوری موفق تر عمل میکنم و احساسم به این رفتار بهتره . از طرفی دیگه این رفتاری که دارم بهش عادت می کنم هنوز نسبت به تکرار رفتار پرخوری ضعیفتره . نیاز به مراقبت داره . من هنوز در مسبر لاغری و علی الخصوص همین تک رفتار خیلی ماهر نشدم . پس فقط تمرکزم رو روی همین رفتار میزارم و حالا اگه پیاده روی هم خواستم انجام بدم در راستای همین هدف انجام میدم نه یه رفتار دیگه که بخوام توجهم رو معطوفش کنم .
خب حالا میریم ببینیم امروز چی میشه .
تمرین امروز : اول اینکه من دوباره عادتم رو تغییر میدم به همون ترک پرخوری و هدف اصلیم اینه و روی همین کار می کنم و هر کار دلخواهی هم که بخوام انجام بدم راههایی هست که به این عادتم میخوام اضافه کنم .
خب حالا مزایای پرخوری رو مینویسم :
پرخوری کردن به من حال میده .
من هر کاری بخوام انجام میدم .
هر چی دلم میخوام میخورم .
ولی من در پرخوری به صدای بدنم توجه نمی کنم . به صدای شیر درونم توجه نمیکنم . فقط دارم به صدای سگ درونم توجه می کنم . احساس لیاقتم میره . من در پرخوری احساس شرم می کنم . احساس خجالت می کنم .
منی که الان یه دور تغییر عادت پرخوری رو انجام دادم و قدرت انتخاب رفتار متناسب کننده غذایی رو در خودم دیدم الان که میخوام از مزایای پرخوری بنویسم بیشتر مزایای عادت جدید توی ذهنم میاد .
من وقتی سیرم و نمیخورم حسم عالیه . بسیار از این رفتار راضی ام . احساس انسان بودن بهم دست میده . احساس افتخار و لیاقت می کنم .
ولی وقتی فکر می کنم میبینم پرخوری هیچ وقت این احساسات عالی رو در من ایجاد نکرد .
پرخوری فقط شهوت خوردن رو در من ایجاد کرد .
من فقط میخواستم بخورم و بخورم و بخورم . اراده ی انسانی منو زیر سوال برد . شاید این دیدگاه غلطه . خودم بودم که اون رفتار رو انتخاب کردم و بهش قدرت دادم . بله خودم بودم و از یه جایی به بعد اون تبدیل میشد به یک بهمن که تمام عملکرد من و اراده منو زیر سوال میبرد .
ولی باید بتونم این دیدگاه رو بهش نداشته باشم . چون با این دیدگاه بهش قدرت میدم . بزرگش می کنم . اون بهمن نیست اون فقط یه سنگریزه ی کوچیکه که من تکرارش کردم .
خودم بهش علاقه داشتم . خودم بهش بها دادم . خودم بهش انرژی دادم . خودم خلقش کردم . اون هیچ قدرتی نداره . اون هیچ اراده ای نداره .
پس خیلی مهمه دیدگاه من به پرخوری از نگاه نفرت نباشه .
چون قدرت پرخوری منم . نفرت از پرخوری نفرت از خوده . من با نفرت از خودم از خودم دور میشم و قدرتم رو به عوامل بیرونی میدم و برای خودم حق انتخابی قائل نمیشم که بعد من با این قدرت حالا رفتار متناسب کننده رو انتخاب کنم .
من با صلح با عادتم قدرت رو ازش میگیرم . چون اون رو خودم انتخابش کردم . هیچ تحمیلی بر من نبوده . تک تک پرخوریهای من توسط خودم انجام میشده و تنها علتش لذت بردن بیشتر بوده . من به وسیله ی پرخوری لذت بیشتری فقط در همون لحظه میبردم . برای همین انتخابش میکردم . من پرخوری رو انتخاب میکردم تا تفریحم بیشتر بشه .
انتخابش میکردم تا غمهامو فراموش کنم . انتخابش میکردم تا رنج چاقی رو حداقل برای لحظاتی فراموش کنم .
ولی من دیگه این رفتار و نمیخوام . چون دیگه باهاش حال نمیکنم چون رفتار دیگه ای رو این مدت انتخاب کردم که خیلی بهم بیشتر حال داد . اگه پرخوری فقط برای لحظاتی حال منو خوب میکرد اما لذتش تموم میشد و من برای حفظ اون لذت هی اون عمل رو تکرار می کردم . در حالیکه جسم من دیگه طاقت پرخوریهای منو نداشت . چقدر معده رو گشاد کنه . چقدر سنگینم کنه و اینارو تو خودش جابده . چقدر گلاب به روتون دسشویی کنه تا اینارو دفع کنه .
ولی در رفتار نخوردن موقع سیری و خوردن موقع گرسنگی و انتخاب خوردن و نخوردن بر اساس زبان بدن حال منو خوب کرده . اون فشار رو از بدنم برداشته . تحمیلها رو از بدنم برداشته . اجازه میده من طعم واقعی غذا رو حس کنم .
چون به گرسنگی واقعی میرسم . رفتار انسانی ازم سر میزنه . اعتماد به نفس پیدا می کنم . خودم انتخاب می کنم . قدرت رو به خودم میدم . به خودم حق انتخاب میدم .
من خودم با توجه به تمام مزیتهای دو رفتار خب واقعا به این نتیجه رسیدم رفتار جدید برام دلپذیرتره و مهمتر از همه شادیش همیشگیه . لذت پرخوری هر لحظه کم و کمتر میشه . هر چی بیشتر پرخوری می کنی کمتر لذت میبری چون طرفیت نداری . اصلا مزه غذا رو دیگه نمیفهمی . هی دنبال اون لذت اولیه هستی ولی حسش نمی کنی . رنج میکشی . آقا چاره اش اینه نخور . بزار گرسنه بشی . بزار بدنت طلب کنه . هی بهش نچپون غذاها رو . اونقدر سبرش کردی که بیزار شده . سیری بیش از حد به نفرت میرسه همونجوری که گرسنگی بیشاز حد هم به عصبانیت میرسه .
من در رفتار جدید هم از سیریم لذت بردم هم از گرسنگیم یعنی هردو رو پیدا کردم و حسشون کردم . حالا فقط دلم میخواد با تمرین دوباره و دوباره این عادتم رو قوی و قویتر کنم . هر چی بیشتر مینویسم و تمرین می کنم مزایای پرخوری برام کمرنگ میشه و بر عکس مزایای رفتار جدیدم داره پررنگ تر میشه . تمایلم به انجامش بیشتر میشه . حالم بهتر میشه . من فقط روی این رفتار عملی تمرکز می کنم و حرکت کردن بر اساس نیاز رو به عنوان راههایی به این عادت اصلی اضافه میکنم .
الانم حالم خیلی خوبه چون توجهم از چاقی برداشته شده و با نوشتن و تمرین کردن صدای شیر وجودم بلندتر و بلندتر میشه .
من در این مسیر استمرار می ورزم چون خیلی باهاش حال می کنم .
استاد بابت وجودتون و حضورتون سپاسگزارم .
سلام تمرین امروز من اینو نخوردم .
من دوتا کیوی نخوردم .
من پرتغال نخوردم .
من سوهان نخوردم .
من عدس پلو نخوردم .
من کالباس نخوردم .
من تخمه نخوردم .
من شیرینی خامه ای نخوردم .
پفک نخوردم .
ارده شیره نخوردم .
شربت عسل نخوردم .
الویه نخوردم .
البته این که میگه نخوردم نه این که هیچی نخورم . مثلا شربت عسل یک لیوان بود نصفشو نخوردم . کالباس ۱۵ تکه بود ۵ تا خوردم . اینکه میگم نخوردم یعنی چند تاشو اضافه گذاشتم مثلا پفک یه بسته کوچولو نصفشو خوردم همشو نخوردم .
اینجوری منظورمه .
خب راههایی که امروز اضافه کردم ۳۵ دقیقه تردمیل و یک ربع ویبره بود .
کارهایی که امروز صبح گفتم رو هم انجام دادم .
اینا فقط در حد یه گزارش به عنوان پاورقی بود شبتون بخیر .
سلام و درود . خیلی خوشحالم که با حالی عالی مجددا امروز اومدم و دارم فایل گوش میدم . البته حال روحیم از وقتی که وارد سایت شدم عالیه اما این دو سه روز حال جسمیم یکم خوب نبود ولی الان جسمم عالی عالی شده و با احساس خوب چند جانبه اومدم تا تمریناتم رو انجام بدم .
مزایای کم تحرکی برای من این بود که من از خوابیدن لذت میبرم . از دراز کشیدن لذت میبرم . مخصوصا در هوای سرد زیر پتو بودن بیشتر لذت بخشه برام . ولی از یه جایی به بعد این رفتار برام تکراری میشه دیگه بهم حال نمیده به محض اینکه بلند میشم برای تغییرش بازهم با هوای سرد روبرو میشم یا با سخت بودن شرایط فعالیت که در ذهنم اینطور ساختم :
سرد بودن باعث رنجم میشه .
کار کردن سخته .
احساس این دو رو موقع انجام فعالیت دارم .
یعنی از تکرار نشستن و خوابیدن خسته شدم ولی چون شرایط جدید هم برام جذابیتی نداره رغبتی برای انجامش در خودم ایجاد نمی کنم و در نتیجه به تکرار رفتار نادلخواه ادامه میدم .
از طرفی نمیخوام رفتار مورد نظر رو به خودم تحمیل کنم . دوست دارم با عشق انجام بدم پس حتما باید دیدگاهم رو نسبت بهش تغییر بدم تا بتونم عشق نسبت به رفتار جدید رو در خودم خلق کنم .
پس از امروز میخوام یکم تغییر در رفتار کم تحرکیم ایجاد کنم .
امروز یه کار خوب انجام دادم با این که برام سخت بود ولی تردمیل رو از خونه آوردم توی مغازه . چون اینجا دیگه مادرم نیست بگه خسته شدی مریضی تمرکزمو به هم بزنه . حالا بگذریم از اینکه واسه آوردنش یکم غر زد ولی چیزی نگفتم . گفتم دوستام میان مغازه . واسه اونا میخوام .
خب این یه قدمی بود که امروز در جهت چالشم انجام دادم . یکم وقت گیر بود ولی به عشق چالش انجامش دادم .
من خوابم رو انجام میدم . نشستنم رو هم انجام میدم . کارهای شخصیمم خودم انجام میدم .
ولی امروزم میخوام یکم با تردمیل پیاده روی کنم و فایلم رو روی تردمیل گوش بدم تا فکر بد نسبت به پیاده روی در خودم ایجاد نکنم .
چند کار دیگه هم سرکار که هستم میخوام انجام بدم . زیاد نیست . کوچیکه . کمدم رو مرتب کنم . وسایل رو مرتب در قفسه ها قرار بدم . کارهای تعمیرات رو در قفسه ی جدا بزارم . ویترین رو مرتب کنم . شیشه ها رو دستمال بزنم . زیر صندلیها رو مرتب کنم . دوست دارم یه سری تغییرات کوچیک بدم . فقط نشینم منتظر مشتری باشم . یا رفقا بیان با هم بشینیم و بخندیم .
تمرین من اینو نخوردم رو هم انجام دادم . البته این دوسه روزه به خاطر مریضیم که خونه بودم یکم لیز خوردم . البته زیاد نه . قابل کنترل بود ولی خب چون نمیخواستم با مامانم زیاد بحث کنم به حرفاش گوش میدادم . حداقلش اینو فهمیدم که فرمول چاقی (موقع مریضی بخور تا زودتر خوب شی )یا (نخوری مریض میشی ) رو دارم و باید روش کار کنم .
امروز شکر خدا بهترم و ۳ روز مریضیم هم گذشته و اومدم سرکار و از امروز دوباره پر قدرت به مسیر لاغریم برگشتم البته میگم خیلی خارج نشدم و بازم متعادل رفتار میکردم تا گرسنه نمیشدم نمیخوردم ولی اون جور که دل متناسبم میخواست رفتارم متناسب نبود . اما توبه می کنم و برمیگردم . چون انتخاب خودم بوده . برای همین خودم رو ملامت نمیکنم و دوباره مسیر لاغری من رو با انرژی عالییی که دارم ادامه میدم .
خب امروز این چند تا کارو برای خودم که نوشتم انجام میدم . در کنارش به اندازه ی نیازم میخوابم . به اندازه ی نیازم هم که حالم خوب باشه میشینم .
من امروز املت صبحانه نخوردم .
عسل یک قاشق پر نخوردم .
دم نوش نصف لیوان نخوردم .
حالا شب هم بقیه تمرین من این رو نخوردم و من اینجا ننشستم و کارهای امروزم رو مینویسم . برم سراغ فایل گوش دادن روی تردمیل با احساسی خوب . پیاده روی نمیکنم که لاغر بشم . پیاده روی میکنم برای اینکه من یه فرد متناسبم و فرد متناسبی که رفتار درستی داره انسان فعالیه . یعنی شخصیت متناسب من فعالیت رو دوست داره و فعالیت براش آسونه و این منم که انتخاب می کنم من چاق و تنبل و پرخور رو در خودم جاری کنم یا من متناسب اندازه خور فعال رو در خودم جاری کنم .
من چون متناسبم اندازه نیازم میخورم .
چون متناسبم فعالیتهای دلخواهم رو به راحتی انجام میدم .
هیچ تحمیلی هم به خودم نمی کنم .
هر وقتم که بدنم نیاز داشت مینشینم و میخوابم و با اونها هم در صلح هستم . چون اگه اندازه ی نیازم باشه حسم بد نمیشه . ولی وقتی زیاده روی میشه حسم و بد می کنه .
اصلا زیاده روی در هر چیزی حس انسان رو بد می کنه و انسان خوبه که در زندگی در همه ی رفتارهاش متعادل باشه تا احساس خوبش همیشه باشه .
چون من لایق احساس خوب هستم .
چون من متناسبم و زندگی به روش متناسبینِ درست رفتاری که احساسی عالی و فکری عالی و نگرشی صحیح به زندگی دارن شایسته ی وجود منه .
استاد بابت این تمرینات عالی ازتون سپاسگزارم .
سلام استاد امروز تمرین شنبه هفته هفتم انجام دادم و جزوم مطالعه کردم اون تمرین سال ۹۸ نوشته بودم
گفته بود که غذاهای مورو علاقتون بنویسید و من دو تا ستون پر کرده بودم خیلی تعجب کردم با خودم گفتم واقعا من نوشتم من اصلا این غذاها رو خیلی دوست ندارم و میرزا قاسمی و کشک بادمجان اصلا دوست ندارم چرا اینجا نوشتم و متوجه شدم که چه قدر تغییر کردم و خیلی شگفت زده شدم
و در مورد کانالهای عصبی هم متوجه شدم که خیلی از پیامها دیگه به من دستور به خوردن نمیده مثل بوی غذای همسایه ها
یک مورد پرخوری باعث شده بود که خیلی لذت ببرم
سلام روزتون پر از شادی
من میخوام از مزایای عادتی که دارم که پر خوری هست براتون بنویسم
اول از همه اینکه پر خوری به من حس ارامش میده و خوب که توجه میکنم وقتی احساس تنهایی و بی پناهی میکنم پر خوری خیلی خوب من رو اروم میکنه . بعد پر خوری چای حسابی میچسبه
وقتی پر خوری میکنی خواب بعدش سنگین هسرش و همین حس خوبی داره
وقتی پر خور هستی اضافه ی همه غذاهارو میخوری و یه جوری اسراف نمیشه
وقت پر خوری میهمانی ها انگار دلچسبتر میشه
با پر خوری و صحبت در مورد اون در جمع خانوادگی و دوستان انگار حرفی برای شوخی پیشتر هست من همیشه وقتی با خواهرم و بچه هاش دور هم جمع هستیم شروع به این حرفها میکنیم و یه جوری با پر خوری بساط شوخی هم جور هست
با پرخوری انرژی پیشتری برای انجام کارها دارم
سلام و درود . میدونم که این فایل در مورد مزایای پرخوری هست .
و تا این صلح با عادت مورد نظر رو نداشته باشیم نمیتونیم ترکش کنیم .
ولی پرخوری منو سنگین می کنه من از سنگین شدنش خوشم نمیاد .
پرخوری ذائقه ی منو میبنده نمیزاره مزه غذا رو حس کنم و من از این حس خوشم نمیاد .
پرخوری باعث میشه از غذا بدم بیاد . از خودم بدم بیاد . از غذا بترسم و من از این حسها خوشم نمیاد .
ولی وقتی اندازه ی نیازم میخورم ( یعنی تا موقع گرسنگی چیزی نمیخورم و موقعی هم که سیر شدم یعنی مزه غذا از دهنم افتاد ) این رفتار خیلی به من حال میده . راحتم . آرامش دارم . سیر شدم ولی بیزار نشدم . نیازم رفع شده ولی متنفر نشدم .
پرخوری انسان رو در احساسات بد نگه میداره . هرچقدرم که خودمون رو بزنیم به اون راه که مزایای این عادت رو بنویسیم این برای اولش بود که ما هنوز طعم تلخ پرخوری رو نچشیده بودیم . به حس انزجارش نرسیده بودیم . یعنی ما اولش با حس بد پرخوری نکردیم . چون نمیدونستیم بعدش چقدر سنگین میشیم . دور از جون شما چقدر خرفت میشیم . نمیتونیم نفس بکشیم . اما یه بار امتحان کردیم دوبار امتحان کردیم درد جسمی و روحیشو چشیدیم اما اینکه چرا باز ادامه دادیم بر میگرده به فرمول امروز که ما ترک عادت پرخوری رو کاری سخت میدونیم و از طرفی باور کردیم که عاملی غیر از خودمون مسبب این فعل هست .
ممنون که با یاد اوری مزایای پرخوری منو هم بیشتر با این رفتار صلح دادید .
سلام شبتون بخیر . من مجددا این روش رو امتحان کردم . بازم جواب داد . بدون اینکه برای خودم حدی بزارم شروع کردم به خوردن غذا . اتفاقا دلم نون هم میخواست با نون خوردم . اتفاقا با لذت هم خوردم و به جای توجه به ذهنم به زبان بدنم توجه کردم . غذا رو خوردم و بعد از مدتی تغییر ذائقه رو متوجه شدم . دیگه لذت اولیه نبردم . غذا از مزه افتاد . فهمیدم دقیقا وقت ترک غذاست . غذا در بشقابم اضافه اومد گذاشتمش کنار . دلم ته دیگ خواست یه گوشه کندم که بخورم دیدم نه اصلا مزه اش رو متوجه نمیشم . گفتم ببین این نقطه ی سیریه . دیگه لذتی نیست . لذت تموم شده چون سیر شدی . تو تا زمانیکه گرسنه بودی لذت میبردی . الان سیر شدی و من خیلی قشنگ و راحت غذا رو کنار گذاشتم نه به زور نه با سرزنش . نه با توهین و تحقیر . تنها به این علت که دیگه طعم غذا رو حس نکردم . دیگه خوردن برای جسمم لذتبخش نبود و من پیغام بدنم رو از طریق زبانم متوجه شدم . حس ذائقه من به من گفت دیگه لذتی نیست و بدن تو سیر شده .به من اعلام کرد . وقتی این پیغام رو ازش گرفتم با خودم گفتم اینجا پایان لذته ادامه بدی تبدیل میشه به رنج و جالب اینجاست من دیگه به راحتی ادامه ندادم . من غذای اضافه رو نخوردم . ته دیگ نخوردم . حتی آب رو فقط نصف لیوان خوردم . من خوردن اضافه ی غذا رو ترک کردم . به همین راحتی . به همین خوشمزگی .
امروز بهترین روز و شب زندگی من بود . من از غذایی که خوردم لذت بردم . زبان بدنمو شناختم . خودمو رنج ندادم . جایی که لذت و طعم غذا توسط جسمم تموم شد به راحتی غذا رو کنار گذاشتم . حتی خواستم کمی ته دیگ بخورم ولی دیدم ذائقه ام گفت نه . و من نخوردم . آقای عطار روشن من ته دیگ نخوردم . من اضافه نون و برنج و کباب رو نخوردم . من اینارو نخوردم . من اینارو به راحتی نخوردم . آقای عطار روشن من موفق شدم که مقدار اضافه ی غذا رو به راحتی نخورم . برام موفقیت خیلی بزرگیه . من راهش رو پیدا کردم . من راه لاغر شدن رو پیدا کردم . خدا بهتون عمر با عزت بده . عجب فرمولی بهمون یاد دادید . فرمولی که رژیم نیست . امروز فهمیدم تفاوت بین رژیم و لاغری با ذهن چیه . در رژیم یا هر روشی مثل اون ما به زور جلوی خودمون رو می گیریم ولی در لاغری با ذهن ما زبان بدن رو پیدا می کنیم . به بدن آگاهی میرسیم . دیگه از غذا نمیترسم . دیگه برای خودم حد نمیزارم . چون بدنم لاغر شدن رو میدونه . نیازش رو میشناسه . اون میدونه . من با خیال راحت میخورم و از یه جایی به بعد بدنم میگه نه . دیگه نمیخوام . وای خدا انگار که دارم تو آسمونا راه میرم از شادی . من الان که دارم میخوابم پر از شادی ام .
هم سیرم . هم لذت بردم . هم به اندازه نیاز جسمم خوردم . هم آرامش دارم . هم سرزنش ندارم . من حالم خیلی خوبه . فردا که از خواب بیدار میشم به یاد لذت امشب با آرامش از خواب بیدار میشم . واقعا دارم با لذت لاغر شدن رو می چشم .
شبتون بخیر استاد .
دوست عزیز سلام
از دیدگاه عالی شما استفاده کردم ..
یک بار دیگه قسمتی از متنی که نوشتی رو می خونیم :
من راهش رو پیدا کردم . من راه لاغر شدن رو پیدا کردم . خدا بهتون عمر با عزت بده . عجب فرمولی بهمون یاد دادید . فرمولی که رژیم نیست . امروز فهمیدم تفاوت بین رژیم و لاغری با ذهن چیه . در رژیم یا هر روشی مثل اون ما به زور جلوی خودمون رو می گیریم ولی در لاغری با ذهن ما زبان بدن رو پیدا می کنیم . به بدن آگاهی میرسیم . دیگه از غذا نمیترسم . دیگه برای خودم حد نمیزارم . چون بدنم لاغر شدن رو میدونه . نیازش رو میشناسه . اون میدونه . من با خیال راحت میخورم و از یه جایی به بعد بدنم میگه نه . دیگه نمیخوام . وای خدا انگار که دارم تو آسمونا راه میرم از شادی . من الان که دارم میخوابم پر از شادی ام .
هم سیرم . هم لذت بردم . هم به اندازه نیاز جسمم خوردم . هم آرامش دارم . هم سرزنش ندارم . من حالم خیلی خوبه . فردا که از خواب بیدار میشم به یاد لذت امشب با آرامش از خواب بیدار میشم . واقعا دارم با لذت لاغر شدن رو می چشم .
به شما دوست عزیز بابت این احساس خوب و شاد تبریک میگم …
سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما بانوی گرانقدر . روزتون با تاخیر یک روز مبارک .
ممنون از اینکه این قسمت نوشته ام رو تکرار کردید . خیلی حالم رو خوب کرد . خوشبختانه من امروزم تونستم عالی عمل کنم و همین حس خوب رو امشبم دارم . واقعا از آقای عطار روشن ممنونم که این راه رو بهمون نشون دادن تا ما هم بتونیم از زندگیمون لذت ببریم . راستش من هنوز لاغر نشده ولی اونقدر حس عالی آرامش دارم که واقعا این حس رو با چیزی عوض نمی کنم .
سلام دوست عزیز ،
تبریک بخاطر این آرامش و این حس طلایی که دارید تجربه می کنید …. این احساسات ناب طلایی با هیچی توو دنیا عوض بشو نیست … عالیه واقعا ،
از تبریک روز بانوان ومادران زحمتکش و سرافرار ایرانی از سوی شما خیلی خیلی متشکر و ممنونم ….
براتون آرزوی بهترینهارو دارم …در پناه خداوند باشید
ممنون . موفق باشید .
تمرینی که در فایل گفته شد . اول بگم که چقدر انرژی گرفتم از صداتون و هیجانی که در گفته هاتون بود . منم امروز خیلی شادم و به همین اندازه انرژی دارم به خاطر درکی که از نوشته ی امروز داشتم و مهمتر از اون اینکه تونستم اون رو به عمل در بیارم .
۵ مزیت عادتی که میخوام ترکش کنم :
خب گفتیم عادت تشکیل شده از رفتار + تکرار
رفتار : خوردن
تکرار : تکرار خوردن = پر + خوردن = پرخوری
من از رفتار لذت بردم ولی تکرار اون برام رنج آور بود .
من مزیت عادت رو مینویسم که پرخوری هست .
من خوردن رو نمیخوام ترک کنم چون خوردن نیاز بدنمه ولی پرخوری رو میخوام ترک کنم چون نه تنها نیاز بدنم نیست بلکه همیشه و همیشه باعث رنجم شده .
۵ مزیت پرخوری
راستشو بخواین هرچی فکر کردم نتونستم مزیتهای پرخوری رو به یاد بیارم . من فقط ازش رنج بردم . تا دیروز ازش عصبانی بودم . رفتم نوشته ی دوستان رو خوندم و برام یاداوری شد . بعد اومدم دوباره از خاطرات خودم بنویسم که مزیتهای پرخوری رو برام یاداوری کنه .
پرخوری برام آرامشبخش بود . وقتی پر خوری می کردم غم چاقی رو برای لحظاتی از یاد میبردم . وقتی پرخوری می کردم مامانم و شاد می کردم خیالش راحت میشد که پسرم سیر شده و ضعف نمیگیردش . وقتی پرخوری می کردم خیلی دیر گرسنه میشدم و مدام دنبال غذا نبودم گرچه من اصلا نمیدونستم گرسنه بودن یعنی چی من فقط از ولع خبر داشتم . پرخوری منو از گرسنگی نجات داد ولی ولع رو برام به وجود آورد . من ظاهرا از گرسنگی جسم رنج نمیبردم ولی همیشه از گرسنگی بی پایان و سیری ناپذیر ذهن در رنج بودم . گرسنگی جسم با مقداری غذا خوردن تموم میشه ولی گرسنگی ذهن ولعی سیری ناپذیره . آخ حواسم نبود باید مزایاشو بنویسم . پرخوری باعث میشد غذا هیچ وقت اضافه نیاد . یخچال ما همیشه پاک پاک بود هیچ وقت یه ذره غذا نمی موند . غذاها اسراف نمیشد . خیلی خوش میگذشت دست جمعی پرخوری کردن خیلی حال میداد . ساندویچ دوبل پیتزا سیب زمینی سرخ کرده یه بار با دوستام رفتیم نفری یه دونه پیتزاخانواده گرفتیم تاتهش خوردیم آخرش داشتیم بالا می آوردیم ولی کلی لذت بردیم یادش بخیر اون زمان پیتزا خانواده فقط ۵۷ هزار تومن بود حدودا ۱۹ سالم بود . یعنی تمام خوشگذرونی هامون با پرخوری همراه بود . تفریحاتمون . مسافرتامون . می کوبیدیم . در حد مرگ میخوردیم و میخندیدیم . پرخوری از وقتی برام رنج شد که احساس چاقی کردم وگرنه تا قبلش ما فقط با دوستام لذت میبردیم . اون زمان ۸۰ کیلو بودم و تا این حد چاق نشده بودم . مزیت دیگه پرخوری حروم نشدن پولامون بود ما تا ته پولامون رو میخوردیم . نمیزاشتیم پولمون هدر بره . مزیت دیگه تو عروسی بود . عروسی یعنی فقط غذا . البته تو عروسی زیاد بهم خوش نمیگذشت مردم نگاه میکردن خیلی نمیتونستیم اونجور که دلمون میخواست بخوریم . مزیت دیگه سبکبار بودن بود مثلا میخواستیم بریم جایی مثل کوه برای اینکه بارمون سنگین نشه سیر و پر میخوردیم برای بالا رفتن از کوه یا اگه خوراکی اینا میخریدیم یا پیکنیک و اردو میرفتیم برای اینکه بارمون سبک بشه موقع برگشت هرچی غذا بود میخوردیم . یا وقتمون صرفه جویی میشد نیاز نبود کلی وقت برای غذا صرف کنیم . ما هرچی دم دستمون بود میخوردیم و نیازی نبود که برای هر غذایی وقت زیادی صرف کنیم . یعنی یه غذای خاص رو نمیخوردیم که نیاز باشه وقت بزاریم دنبالش بگردیم یا درست کنیم یا سفارش بدیم . پرخوری باعث شده بود ما همه غذاها رو دوست داشته باشیم و بد غذا نباشیم که نیاز باشه برای غذای مورد علاقمون وقت زیادی هدر بدیم . پرخوری باعث خواب راحتتر میشد . من واقعا خوب میخوابم . پرخوری بعضی ها رو اذیت میکنه نمیزاره بخوابن ولی هیچ وقت خواب منو نگرفت تازه اونقدر سنگین میشدم که ببخشید مثل خرس خوابم میبرد . ببخشید عذر میخوام پرخوری باعث میشد شکمم روزی دو سه بار کار کنه و هیچ سمی داخل بدنم نمونه . باز دارم احساس حقارت می کنم . من انسان شایسته ای هستم نمیخوام دیگه این رفتارها رو انجام بدم . این رفتارها رفتارهای از حیوان بدتره . من میخوام مثل انسان رفتار کنم . پس همینجا این تمرین رو تموم می کنم .
سلام ▪︎
خیلی خوب مزایای عادتت به پرخوری رو تعریف کردی آفرین ….
درسته پرخوری در شان انسانی ما نیست چون ببخشید در حیات وحش هیچ حیوان پرخور نداریم که اونقدر بخوره که نتونه احتیاجات عادی خودشو برطرف کنه و همه اش بخوابه یا چاق شده باشه نتونه راه بره یا بدوه یا شکار کنه …. سمبل حیوانات از نظر بزرگی جثه ، خرسها هستن ، اما همین حیوان وقتی سیر میشه دیگه نمی خوره …
انسان موجود پیچیده ایه هم می تونه با اخلاق و رفتارش از مقام فرشتگان هم بالاتر بره هممی تونه دور از جون شما از حیوانات هم پست تر بشه … قدر مسلم اینکه ما همه بخاطر روح خدایی درونمون نمی خوایم مثل حیوانات رفتار کنیم .ما می خوایم انسان به تمام معنا باشیم همون موجودی که وقتی آفریده شد خالقش به خودش فتبارک الله گفت …
ما در مسیری الهی قدم گذاشتیم که ادامه اش به بهشت دنیا و آخرت ختم میشه …پس با تمام توان برای تحقق رویای خودمون در این مسیر ثابت قدممی مونیم …
از شما بابت دیدگاه عالیتون سپاسگزارم
سلام استاد عطار روشن من امروز خیلی عالی عمل کردم . با نکاتی که از فایلهای امروز یاد گرفتم خیلی خوب تونستم نقطه سیریم و تشخیص بدم و برای اولین بار نه از غذا ترسیدم نه از زیاده روی ترسیدم و نه زیاده روی کردم . برای خودم یه مقدار غذا کشیدم و توجه کردم تا بتونم طعم غذا رو تشخیص بدم . چند لقمه خوردم دیدم غذا مزه خودشو از دست داد و ذهن چاق من داره فعال میشه برای اینکه به غذا طعم بده . الان دارم میفهمم حتی ذهن چاق من هم در این مسیر میتونه هدایتگر من باشه . انگار از همین حالا اون سگ اومده و در خدمت شیر کوچولوی من قرار گرفته . البته الان خیلی زوده بخوام این حرفارو بزنم . ولی احساس می کنم شیر کوچولوم داره قدرت میگیره و سگه اینو فهمیده . البته شما میگید همش خودمم . و این باور عالی دیگه که از درس امروز یاد گرفتم . اونا قدرتی ندارن . چقدر قشنگ تونستم تشخیص بدم که نیاز جسمم تموم شده و نکته جالبشم این بود دیگه تکرارش نکردم . چون امروز فهمیدم تکرارش دیگه لذت نداره و فقط برام رنج میاره این فرمول بهترین فرمولی بود که تا حالا یاد گرفتم . پس همونجا به راحتی خوردن رو کنار گذاشتم . واقعا اولین باره .
من فهمیدم همینجا بدنم به من گفت نیازش تموم شده . زبان بدنم و حس کردم . چون دیگه غذا طعم اولیه رو نداشت و برام حالت تکرار پیدا کرد . انقدرم الان حالم خوبه که نگو . هم سیر شدم هم حالم خوبه هم به اندازه نیازم مصرف کردم . هم صدای ذهنمو تونستم تشخیص بدم که کی شروع می کنه به حرف زدن و دقیقا همون وقت نیاز بدن من تموم شد . آقای عطار روشن واقعا امروز از خودم راضی بودم . همه اینا به کنار جالبترش اینه من بدون اعمال زور این کارو انجام دادم . یعنی جلوی خودمو نگرفتم که زیاده روی نکنم بلکه کاملا حساب شده و دقیق فقط تونستم خوب تشخیص بدم . یه نکته جالب دیگه هم اینه کلی فرمول چاقی تو حرفای اطرافیان پیدا کردم که قبلا اصلا تشخیص نمیدادم . ولی دیدم چقدر اطرافیانم در صحبتهاشون از فرمول چاقی استفاده می کنند . یه خبر دیگه هم اینکه امروز من با سه تا جعبه شیرینی مواجه شدم . درست روبرو حتی بردم به آشپزخانه و کاملا تحت اختیارم بود و من دقیقا از فرمولا استفاده کردم چه برخورد مناسبی از خودم نشون دادم . چه لذتی داشت این برخورد من . من به راحتی شیرینی نخوردم . نه به زور نه به خاطر خجالت . کاملا به دلخواه . و به کسی که شیرینی تعارف میکرد گفتم نه میل ندارم . من به شیرینی به راحتی نه گفتم . خیلی موفقیت بزرگیه برای من . نمیدونید چقدر خوشحالم . آخه بدون زور و اجبار بود . من فرمولای امروز رو عالی به اجرا درآوردم . در حالیکه اقوام من چند تا میخوردن من خیلی راحت برخورد مناسب داشتم . این نتایج عالی رو من از تمرینای امروز گرفتم . امروز فهمیدم چطور باید فرمولهای لاغری رو به عمل تبدیل کنم که بدون سختی و زور باشه و مثل رژیم نباشه . بازم تمرین میکنم و نتایج عالیم رو هم بهتون اطلاع میدم .
سلام و درود
از خوندن نوشته شما لذت بردم
خوشحالم احساس بهتری داری😊
و چقدر خوبه که از عملکرد خودت راضی هستی
دقیقا در مسیر صحیح لاغری با ذهن داری حرکت می کنی
تبریک میگم
ممنونم استاد به خاطر همه چیز .
به خاطر آموزشهاتون .
به خاطر مدالهاتون .
به خاطر همراهیتون .
به خاطر راهنمایی هاتون .
به خاطر اینکه نوشته ها رو میخونید و جاییکه لازم باشه پاسخ میدین .
بله من حالم خیلی بهتره .
من خوب تمرین کردم . حالم موقع تمرینها عالیه ولی عالیتر از اون وقتیه که من از آموزشها استفاده می کنم . حال عالیم رو مدیون شمام . من همراهتون ادامه میدم تا کم کم تمام عادتهای بدم رو ترک کنم و بتونم زندگی بهتری برای خودم بسازم .
چقدر این متن خوب بود . من کاملا چند تا فرمولم رو که پرخوری رو برام غیر قابل تغییر کرده بود ، پیدا کردم .
من در این متن فهمیدم که عادت چیه . عادت یعنی رفتاری که تکرارش کردیم .
چیز دیگه ای که فهمیدم این بود که من از رفتار خوردن لذت بردم ولی وقتی بارها تکرارش کردم رنج کشیدم .
یعنی علت رنج من از پرخوری تکرار بارها رفتار خوردنه که واقعا منو از خودم بیزار می کنه . مثلا اولش که شروع میکنم به خوردن حالم خیلی خوبه ولی تکرار زیاد خوردن در همون لحظه حال منو بد می کنه و من این فرمول عالی رو در این متن فهمیدم .
باز هم چیز دیگه ای که فهمیدم اینه که جمله (من اسیر عادت هایم هستم) یه باوره یه فرموله نمیزاره راه لاغر شدن رو بریم . بهتره به جای این بگیم من اگه تا حالا اسیر باورهام بودم چون تا حالا راه تغییر عادت رو بلد نبودم . همیشه میخواستم به زور عادت بیرونی رو تغییر بدم . در حالیکه ترک عادت یعنی ترک فرمولهای چاقی از ذهن و وقتی در ذهن دیگه تکرار نشه فرمانهای مغزی برای انجامش صادر نمیشه و وقتی فرمان مغزی صادر نشه من واکنش پرخوری دیگه ندارم . پس من اول باید بپذیرم عادت بیرونی رو خودم از درون به وجود آوردم و حالا که دارم یاد میگیرم چطور ترکش کنم مطمئنا دیگه اسیر عادتهام نیستم بلکه به راحتی میتونم ترکش کنم چون راهش رو یاد گرفتم .
پس اینم سومین فرمولیه که تغییر می کنه در ذهنم .
پس اول اینکه عادت یه چیز ترسناکی نیست . فقط تکرار یک رفتاره . رفتاری مثل همون که گفتید خرما و گردو وکنجد اولش برامون لذت داشت ولی تکرار بارها انجام دادنش رنجمون داد .
وای خدا یعنی من تازه فهمیدم چی رنجم میداده یعنی محتوای چیزی که رنجم میداد تازه برام روشن شده . برام باز شده . خب ترک این راحته . تو بخور ولی از یه جایی به بعد دیگه تکرارش نکن چون تبدیل به رنج میشه . میدونید مثل یه مساله فیزیک یا یه قطعه ی الکترونیکیه . انگار که تمام خازنها هرکدوم داره جای خودش قرار میگیره . من کاملا درک می کنم . پس پرخوری خیلی راحت ترک میشه . خوردن رو انجام میدم . از یه جایی به بعد دیگه لذت نمیبرم و ذهن من شروع می کنه به فلسفه بافی و یا همون تحلیلهای چاقی که در فایل صدگام امروز یاد گرفتم . دقیقا از یه جایی از خوردن ذهنم شروع می کنه به حرف زدن . عجب خوشمزست . به به . چقد پولشو دادم . با نگاهم با میلم خودمو ترغیب میکنم به ادامه خوردن .حالا میفهمم چرا گفتید خودت اون سگ رو به وجود آوردی . اما این سگ رو قبل از من مادرم بهم یاد داد . وقتی کوچیک بودم هر وقت که سیر میشدم مامانم می گفت به به ببین چه خوشمزست . پسرم بخوره بخوره بزرگ بشه قوی بشه و من زبان چاقی رو از مادرم یاد گرفتم . از یه جایی به بعد توی ذهنم این حرفا مرور میشه و چه بسا خیلی وقتها از همون اول تکرار میشه . عجب پیتزای خوشمزه ای . تمام مزه اش به اینه که حمله کنی و لقمه های بزرگ بگیری و من بزرگ خوردن لقمه ها و بلعیدن لقمه ها شد عادتم . و تکرارش کردم و حالم از خودم به هم میخورد . اما باور اینکه من اسیرشم نمیزاشت ترکش کنم . من بلد نبودم ولی دارم یاد میگیرم . خیلی خوشحالم . دیگه از مواد غذایی نمیترسم . دیگه از پر خوری نمیترسم . چون الان فهمیدم چجوریه .
من غذامو میخورم . میتونم حتی برای اینکه بهتر درکش کنم اولش تمرین کنم . تا جاییکه احساسم خوبه میخورم ولی از یه جا به بعد میفهمم تکراری میشه میفهمم دیگه لذت نمیبرم و باز ادامه که بدم میفهمم دارم رنج می کشم و همش با خودم می گم خب این لقمه رو بخورم که دیگه تموم بشه خیالم راحت بشه . هی از این حرفا میزنم تا ته بشقابمو بخورم یه پرسم تموم بشه دیگه تمومه . اینها هم گفته های مادرمه آفرین پسر خوبم که تا ته بشقابشو خورد و برای من تا آخر بشقاب غذا خوردن شد یه فرمول ذهنی که وقتی تا ته بشقاب بخورم کار پسندیده ای انجام دادم . ولی الان با این آموزش عالی امروز دارم به خودم یاد میدم کار پسندیده کاریه که من بتونم تا جایی بخورم که طعم غذا رو حس کنم . چون از جایی به بعد من دیگه طعم غذا رو حس نمیکنم و فقط بر اساس فرمولهای ذهنی چاقی که تبدیل میشن به فرمانهای مغزی و اونا هم تبدیل میشن به واکنش میخورم . وای خدا چقدر راحت شده ترک عادت . چون فهمیدم چیه . درکش کردم . آقای عطار روشن من لاغر میشم . باور کنید من لاغر میشم . لاغری رو درک کردم . فهمیدمش . چقدر حالم خوبه . من تا جایی غذا رو میخورم که طعمشو حس کنم . ما بقی اون فقط تکراره که این تکرار باعث رنج من و باعث دور شدن تمام احساسات لاغری میشه . اون غذا رو زهر مارم می کنه . در حقیقت لاغر شدن یعنی رها شدن از چنگ رنجها . لاغر شدن یعنی تو طعم غذا رو احساس کنی . لاغر شدن یعنی خودتو از رنج عادتها نجات بدی . وای خدا انگار دارم از شادی پرواز می کنم . من میتونم عادتم و درک کنم چون به ماهیتش پی بردم . انگار که پیچیده ترین مسائل ریاضی فیزیک رو حل کردم . چقدر ساده گفتید استاد . چقدر ساده بود . چقدر راحت بود . لاغر شدن به همین راحتیه . آره به همین راحتیه . باور کن عطا به همین راحتی تو لاغر میشی .
از دیدگاههای شما کلی انرژی میگیرم مطمنم من هم لاغر میشم.زبان بدن برام جالب بود منم تمرین کردم امروز عالی بود برام
سلام و درود .
ممنونم از شما و نظر لطف شما .
منم همچنان در حال امتحان کردن لاغری هستم .
امروز به باور یگانگی در راه خلق لاغریمون رسیدم .
میدونید ما باید هر چیزی که بهمون حس چاقی میده رو تغییر بدیم .
حالا یا رفتارشو از بیرون یا فکر و احساسشو از درون .
من امروز در این فکرم که نگاه چاقی به جسمم رو تبدیل به لاغری کنم .
حتی از همین چربیها قدر دانی کنم . این چربیها حاصل ارتعاشات درونی خودم هستن که هنوز نگاه چاقی بهشون دارم .
باید بتونم از همین بدن چاق حس لاغری بگیرم .
چاقی جسمی فقط یه آیینه است .
آیینه توجهات و تفکرات من .
نگاه به جسم فعلی به من حس چاقی میده و این نگرش خب دوباره چاق شدن رو برام خلق می کنه .
من تا جاییکه میتونم باید حسمو به بدن فعلیم خوب کنم .
حتی از چربیهای شکمم متنفر نباشم
تنفر ارتعاشش منفیه .
تنفر یعنی عدم پذیرش عشق .
حسرت یعنی عدم پذیرش لذت.
نومیدی یعنی عدم پذیرش امید .
ترس یعنی عدم پذیرش ایمان .
جنگ یعنی عدم پذیرش صلح
این ارتعاشات نشون میده ظرف من جایی برای عشق و لذت و امید و ایمان و صلح نداره . در حالیکه این ارتعاشات لاغریه منو خلق می کنه .
پس من به جای نفرت از بدن فعلیم باید عاشقش باشم عاشق همین چربیهای لایه لایه .
عشق اینا رو تبدیل به انرژی می کنه .
ما یه باور داریم فکر می کنیم چربیها دوست دارن در بدن بمونند در حالیکه چربیها عاشق تبدیل شدن به انرژی هستن . او عاشق پروازن . عاشق رفتن هستن ولی ما به اونها حس رفتن ندادیم . همش حس نگهداشتنشون رو داشتیم .
چرا اینها هستند ؟
چرا نمیرن ؟
چرا لاغر نمیشم .
ما با این گفته ها اونها رو نگه داشتیم . در حالیکه اونها عاشق رفتن هستند .
چربیها کارشون اینه تجزیه بشن و تبدیل به انرژی بشن .
لذت بردن از همین اندام فعلیم باعث میشه من بهشون حس رهایی بدم و اونا رو به آرزوشون برسونم .
اونا آرزوی رها شدن از بند اسارت من و دارن .
کدوم موجودی رو دیدین از اسارت خوشش بیاد .
همه دوست دارن آزاد باشن .
پس من با عشق ورزی به چربیهام ارتعاشم رو تعییر میدم
وقتی وجودم آماده ی پذیرش حس های مثبت بشه آماده پذیرش لاغری جسمی بشه .
احساسات مثبت در من نیروی پذیرش خلق می کنند .
یاد حضرت ایوب افتادم . حضرت ایوب ۷ سال داشت پاکسازی میشد از ارتعاشات منفی .
همه فرزندانشو از دست داد . بدنش بیمار شد . طوری شده بود که بدنش کرم گذاشته بود و مردم از شهر بیرونش کرده بودن .ولی حضرت ایوب هیچ وقت ناشکری نکرد . اون باور داشت بیماری یعنی پاکسازی وجودش .او قدر دان بیماری بود .
یه روز کرم از محل زخم افتاد روی زمین .
حضرت ایوب فکر می کنید چیکار کرد ؟ دوباره گرفت و گذاشت سرجاش . گفت تو ماموریت داری . نمیخوام از بین ببرمت . و او بیماری رو پذیرفت و وقتی تمام بدنش پاکسازی شد و حتی شیطان تهمت ناروا به خانومش زد . این دیگه نهایت پاکسازیش بود و او با تمام وجودش به خداوند توبه کرد و وقتی خانومش برگشت دیگه ارتعاش حضرت ایوب کاملا پاکسازی شده بود .
اونها در آب لطف الهی خودشون رو شستشو دادند .
هردو جوان و زیبا شدند .
بیماری کلا از بدن حضرت ایوب رفت . طوری که خانومش وقتی اومد پیشش نشناختش .
فیلمشو از اینترنت دانلود کرده بودم دیدم واقعا زیباست و سرشار از درس و پند برای ما .
خداوند همه بچه هاش رو بهش برگردوند و دوباره مردم شهر بهش ایمان آوردن و شیطان از سر راهش رفت و او در مقام ایمان و امنیت زندگی لذتبخشی رو آغاز کرد .
اینو میخوام بگم فعلا در این فکرم که حتی از چاقی های بدنمم تشکر کنم . انقدر نخوام اونها رو حذف کنم . جنگ با چربیها ارتعاش صلح نداره . من با ارتعاش صلح میتونم لاغری رو در بدنم ببینم .
وقتی با چربیها صلح کنم اونا هم با من صلح می کنند و دیگه علیه من نیستند . ارتعاششون پایین نیست که ذخیره بشن . اونا ارتعاش صلح و عشق و سپاسگزاری منو دریافت می کنند و خودشونم دارای ارتعاش عشق و صلح و سپاسگزاری میشن و سبک میشن . آزاد میشن .
نیروی نفرت و جنگ و کینه و … در اونها هم همین حس رو ایجاد می کنه و اونا هم به من همین حس رو میدن .
امروز فهمیدم اگه میخوام از همه چی عشق و یکرنگی و دوستی و قدردانی و لذت دریافت کنم خودم باید در این ارتعاشات قرار بگیرم .
لاغر شدن جسم یعنی سلامتی و سلامتی یعنی پذیرش همه ی این احساسات مثبت .
بازم از حسن نگاه شما سپاسگزارم .
نوشته هام هر زمان رنگ و بویی تازه میگیرن .
و حسم اینه هر لحظه در آفرینش جدیدی از لاغری هستم .
ممنون که بهم انگیزه میدین تا بیشتر بنویسم .
واقعا دوست عزیز از تک تک گفته هاتون لذت میبرم دست به قلم و توصیفتون عالیه.خداروشکر تو این مسیر همسفرایی مثل شما دارم که دارم ازتون یاد میگیرم دیدگاهاتون رو چندین بار میخونم نوشته هاتون عالی هستن روح والا
سلام ممنون از نظر لطف شما
سلام به استاد جان و دوستان عزیز
لذت های عادت من (توجه نکردن به اندازه غذام )
لذت اول کامل سیر میشم
لذت دوم غذامو تا آخرش میخوردم تا اضافه نمونه
لذت سوم غذا میچسبید بهم هی میخوردم
لذت چهارم به هیچ چیزی جز غذا فکر نمیکردم یعنی به استرس هام و مشکلات فکر نمیکردم
لذت پنجم حواسم جای دیگه هست موقع غذا یا تلویزیون میبینم یا گوشی نگاه میکنم وقتی موقع غذا تلویزیون میبینم خوشم میاد و تمایل پیدا میکنم به خوردن زیاد
سلام زمانی این فایل دیدم گفتم همیشه باعادت هام درجنگ بود خوب بذار فوایدش ببینم من یه ادم پرخور به شدت دم به دقیقه میخورم وهمیشه خودم بابت این موضوع سرزنش میکردم ولی الان با یه دید دیه دیدم
پرخوریم برام کلی فایده شده
یکیش زمان های که ناراحت غمگین بودم موضوعی بوده که من از ناراحتی غم هام دور کنه ولذت بخش بوده برام مخصوصا غذاهای شور وشیرین من به کل دور میکرده از محیط در عالمی دیگر سیر میکردم
یا پرخوری باعث شده بود که از همه نوع غذاییم امتحان کنم بخورم تمام مزه ها را بچشم
یکی دیه فوایدش این بوده که هرجا میرفتم هر غذایی بود من دوست داشتم وزیاد برای اماده کردن غذا اذیت نمیشدم چون همه چی میخوردم زمان صرف پخت پز نمیشد
یکی دیه فوایدش این بود آشپزیم بخاطر پرخوریم ودوست داشتن غذا عالی شده بود وهمه از غذا تعریف میکردن ومورد تمجید تعریف بودم وهمیشه تنوع عذایی بالایی داشتم غذا متنوع ای را درست میکردم وتکراری نبود غذا هام
یکی دیه فوایدم چون علاقه زیادی به شیرینی جات دارم کیک های عالی درست میکنم ولذت میبرم
خداروشکر میکنم که لذت های زیادی برای پرخوریم بردم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
به نام خدای مهربان
سلام به استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم
من چند تا مزیت عادت پرخوریمو که درحال حاضر دوستش ندارمو مینویسم
اولین مزیت پرخوری من این بود که من خیالم از بابت اصراف ودور ریختن مواد غذایی رها میکرد وبهم احساس بنده خوب بودن میداد
دومین مزیت پرخوریم این بود که از آنجابی که خانواده وفامیل من درهنگام جمع شدن دور هم پرخوری میکردن موقعیت شادی وخوشگذرونی با افراد وبهم میداد ومن کلی خاطره خوب ومهربانی ازاطرافینم گرفتم
مزیت سوم پرخوری من این بود که احساسات بد رو از من دور میکرد ومنو به خلسه فکر نکردن میبرد ودرزمان های سختی وتنش وخستگی زیاد منو از روانی شدن وتحمل فشار عصبی زیاد دور میکرد
مزیت چهارم پرخوری این بود که لذت جویی میکردم باهاش درحالیکه لذت های دیگرو برای خودم حرام میدونستم وهمین امر باعث شد که دوست پسر نداشته باشم واز خیلی خطا ها وآسیب های دوران بلوغ درامان بمانم والان از زندگی متاهلیم لذت بیشتری ببرم
مزیت پنجم پرخوریم این بود که باهمه میخوردمو محرم اسرار همه بودم وخیلی از مشکلات حاد پدرومادرو اطرافیانمو حل کردم وتشویقشون به مهربونی وباهم بودن کردم
واقعیت اینکه من مدیونم به پرخوری وگرنه الان روانی
با کلی آسیب واختلالات جسمی وروحی بودم که خانواده ای از هم پاشیده وشخصیت بسیار داغونی داشتم
وخداروشکر میکنم که اون زمان پرخوری نجاتم داده وکمکم کرده
والبته من الان به دلیل تکرار روزانه پرخوری ازش زده شدم وچاقیم
که منو آزار میده وگرنه خود رفتار پرخوری مزیت هایی برام داشته واز اول بد نبوده
درضمن من خودم هر رفتاری رو باتصمیم خودم تکرار میکنم وانجامش میدم وهربا رانجام دادنش هیچ ربطی به ناتوانی من نداره من هر روز تصمیم میگیرم چی کار کنم وچی کار نکنم
پس باوری که مجبورم انجامش بدم غلطواشتباه وفقط وقتی فکر نمیکنم روتین ذهنم منو به سمت برنامه روزمره ام پیش میبره مثل مسیرهایی که هزار بار رفتم اگه تصمیم نگیرم کجا برم ناخودآگاه میرم به مسیر قبلیم
مثلا اوایل ازدواجم همش سراز مسیر خونه پدرم درمیاوردم تا اینکه به خودم گفتم حواستو جمع کن دیگه مسیر تو اون طرف نیست وزندگی تو درمسیر دیگریست
واین شد که الان مسیر خونه خودم رفته تو برنامه روزمره ام واصلا بد وخوب نیست فقط رو تنظیم اتوماتیکه واگه بخوام جای دیگه برم نیاز به عذاب وسختی نیست فقط باید کمی دقت کنم تا مسیر مورد نظرمو برم
اینم دقیقا همینه بدوخوب نیست فقط مسیر من عوض شده به سمت تناسب اندام وفقط یکم دقت منو میبره به سمت مسیر درست جدیدم وچند بار که برم روتینم بشه میره رو حالت اتوماتیکم
سلام خدمت استاد گرامی
من خودم این عادت تند تند غذا خوردن رو ایجاد کردم .چون تا ۱۸ سالگی متناسب بودم و خودم خواستم که تپل شم ولی کم نمیتونستم به جایی میرسم که فکر کنم نتونم کاری برای چاقیم کنم وقتی که متناسب بودم خیلی اروم غذا میخوردم و کار میکردم خیلی با ارامش ولی همین که فرمول های لاغریم با چاقی جابه جا شد همه چیم سریع شد و تند شد اولاش واقعا لذت داشت که میتونم کلی کار رو توی تایمکمی انجام بدم و یا توی تایم کمی سریع کلی غذا بخورم ولی الان نه نمیخام که اینجوری باشه و مسنولیتش رو میپذیدم و باهاش در صلحم و رابطه دوستانه باهاش دارم
⚫وقتی سریع غذا میخوردم هر چیزی که سر سفره بود رو میتونستم بخورم و هنوزم احساس کنم گرسنمه همیشه ولع داشتم برای خوردن واقعا لذت داره که از همه چیز تو سفره بخوری و بچشی
⚫وقتایی که حوصلم سر میرفت میرفتم سر یخچال هر چی بود و به مقدار زیاد تند تند شروع به خوردن میکردم
⚫وقتایی که زمان کم بود و میخاستیم بریم جایی نگران گرسنگیم نبودم چون سرعت عملم زیاد بود و تند تند میخوردم و سیر میشدم و مطمن بودم که گرسنه نمیمونم
⚫تو کارهامم سرعت عمل داشتم سریع کارهامو انجام میدادم و بعدش دیگه زمان زیادی داشتم برای استراحت که واقعا باعث خوشحالیم بود
⚫وقتایی که مهمانی میرفتم و غذایی گذاشته بودن که من دوست داشتم میدونستم که واقعا سفره بیافته لذت میبرم چون تند تند میخوردم و زیادو مطمن بودم که از همشون میخوردم و هنوز جا داشته باشم برای خوردن
⚫یا تنقلات و شیرینی و کیک خودم درست میکردم یا میخریدم با خودم میگفتم فقط چایی بزارم تند تند چند تاشو بخورم و واقعا هم از خوردشون لذت میبردم
البته الان به لطف خدا و استاد گرامی وعزیز ۱ ماه میشه که دارم تغییر میدم این عادت رو و اروم اروم کار میکنم با ارامش غذا میخورم و فرمان سیری رو میفهمم واز خوردن دست میکشم و کارهامم با ارامش انجام میدم و میخام ملکه ی ذهنم بشه که من میتونم باآرامش غذا بخورم و کارهام رو انجام بدم
در پناه خدا باشید استاد ممنون بابت لطف بی انتهای شما🌺🌺
استاد عزیز این صحبت شما که مزایای عادت آزاردهنده بنویسید جالب بود برای خودم وقتی که خسته ام عصبی ام سردرگم و باید تو موقعیت جدید و ناشناخته قرار میگیرم تمایل به خوردن و ریزه خواری پیدا میکنم یکی از مزایاش این که از عصبی شدن و بداخلاقی با دیگران بخصوص همسرم و دخترم جلوگیری میکنه و آروم ام میکنه و واقعا یه وقتایی آب روی آتش بوده پس با عشق مسئولیت کارم میپذیرم و با اون در صلح هستم
سلام✋️ خدمت استاد عزیز و خانواده عزیز تناسب فکری
برای تمرین بخش عادت های چاقی هم باید بگم که من دقیقا یکی از عادت ها همین بود که
💞 خرما رو به تعداد زیاد با چای میخورم نه چایی را با خرما🤦♀️😂 اونم به این دلیل که چایی رو داغ داغ می نوشیدم بهم لذت می داد و همین باعث می شود تعداد بیشتری خرما یا شکلات کنار چای استفاده کنم
💞💞 دومین عادت من این بود که میگفتم صبحانه وعده کامل ایه و باید کامل خورده بشه طبق باور غلطی که قبلاً داشتم اگه توی وعده صبحانه سیر میشدم باز ادامه می دادم چون تفکر همینجوری بود که میشه کامل خورد وعده صبحانه رو
💞💞💞سومین عادتی که من توی خودم پیدا کردم این بود که وقتی از بیرون میومدم خونه و تشنه بودم حتما موقع اومدن خونه نوشیدنی مورد علاقه که مثلاً دلستر قهوه بود میخریدم و تشنگی مو به جای آب با اون برطرف می کردم در صورتی که باید آب میخورم و این کار به من لذت میداد
💞💞💞💞چهارمین عادتی که فکر می کنم ازش لذت میبردم و انجام میدادم نوشیدن قهوه صبحگاهی بود که سعی میکردم با شیر بیشتری بخورم به خاطر اینکه فوم شیر و دوست داشتم ولی به جای اینکه به اندازه بریزم بیشتر میریختم گاهی حتی خامه اضافه می کردم چون طعم قهوه رو دوست دارم و با لذت با تعداد زیادی شکلات میخوردم
💞💞💞💞💞 پنجمین عادت غذایی که داداش لذت می بردم اگه همسرم غذا درست می کرد و چون ایشون پیتزا خیلی خوشمزه درست میکنه من حتی اگه سیر نشده بودم باز می خوردم و حتی این رو به زبان می آوردم که با اینکه سیر شدم دلم میخواد باز بخورم چون یکبار آشپزی کردی🤦♀
درسته از تمام رفتارهای غذایی که داشتم لذت میبردم ولی بار سنگین اضافه وزن بعدش تمام لذتش رو زهرمار میکرد
تمام این عادت های غلط رو تو خودم داشتم و بعد از ۲۶ روز که هم مسیر خانواده بزرگ تناسب فکری شدم تقریباً ۸۰ درصدش رو کنار گذاشتم یعنی الان اصلاً به عشق خرما چایی نمیخورم و اصلا نوشیدنیم رو داغ نمیخورم حتی اگه همسرم غذا درست میکنه زیاد نمی خورم و یا اگه از بیرون میرسم نوشیدنی گازدار مصرف نمیکنم .
یک مورد دیگه بود که خیلی دلم میخواست مطرح کنم و اون هم اینه که من یک زن داداش دارم که فکر می کنم مصداق خوبیه برای اینکه یاد بگیریم غذا دشمن ما نیست بلکه عادت هایی که ما داریم و لذتی که ما از خوردن میبریم ما را به این سمت آورده ایشون سایزش از زمان مجردی که با من دوست بود تا الان که دو تا بچه داره هیچ تغییر نکرده و شاید باور نکنید وقتی به رفتارهای غذایش نگاه می کنم همیشه برای من جالب بود که وعده اصلی غذایی رو دوست داشت و با لذت تمام می خورد اما از فاصله وعده غذایی اصلی تا وعده غذایی بعدی هرگز چیزی نمی خورد چون میلی نداشت و تمام مدت از هر چیزی که می خورد لذت می برد و هیچ هیچ وقت هم چاق نشد
در پناه خدا باشید استاد ممنونم از لطف بی انتهای شما
سلام و درود ▪︎
امروز جلسه دوم چالش من اینو نخوردم ▪︎
دیروز نوشتم می خوام مثل متناسبها که عصرانه نمی خورن من هم این عادت رو کنار بگذارم و حدااقلش برای وعده عصر مثل وعده های ناهار و شام رفتار نکنم مثلا اصلا نون با مخلفاتی که چاشنیش می کنم نخورم و به خوردن مقداری میوه و چای با کمترین میزان مواد شیرین کننده اکتفا کنم .
برنامه امروز اینه برای قدم اول نکات لذت بخش این عادت رو بیان کنم چون تا انجام یک رفتار برامون لذت نداشته باشه و همراه با نکات مثبت نباشه هیچوقت بهش عادت نمی کنیم …
من معمولا هر روز ساعت ۲ ناهار می خورم چهار ساعت بعد عصرونه می خورم که معمولا علاوه بر مقداری میوه و چای مقداری هم نون و پنیر باز به همراه خوراکیهایی مثل گوجه یا سبزی یا هر دو یا همراه میوه های خاص فصل تابستون مثل هندونه یا گرمک یا طالبی یا ملون مصرف می کنم …..این رفتار غذایی از این جهت برام لذت بخشه که رفع گرسنگی می کنه برام ..من واقعا ۴ ساعت بعد از ناهار گرسنه ام میشه و نمی تونم تا وعده شام که معمولا ۸ شب هست بدون خوردن میانوعده عصر صبر کنم اذیت میشم از طرفی چون معده ام اسیدش زیاده و بیماری ریفلاکس و سوزش سر دل دارم و معده ام نفخ می کنه این حالت بر شدت گرسنگی به وقت عصر ، دامن می زنه ،،،اگر نون نخورم انگار معده ام می خواد سوراخ بشه ….پس عصرونه خوردن یه جورایی برام از حالت تفریح و لذت از خوردن خارج شده و حالت تسکین و درمان نفخ و سوزش سر دل داره … و از طرفی این عادت بیست ساله منه و ترکش برام سخته ……
من به خوردن نون تازه داغ خیلی علاقه دارم وقتی بوی نون تازه توی فضای خونه ام می پیچه از خودبیخود میشم و نوید یه لذت فوق العاده از خوردن بهم می ده ..و چون منزل ما به نانوایی خیلی نزدیکه وعده عصر بهانه ای هست که من برای رفع گرسنگی و اون حالت سوزش و درد ناشی از نفخ و ورم سر دل برای خوردن عصرانه حال شاد و خوشحالی رو سپری کنم …
خوردن عصرانه به همراه نان تازه به من آرامش میده .لذت از حس سیری و تسکین درد معده امو میده …..
از خوردن عصرونه تقریبا مفصل فکرم تا سه ساعت بعد ،،،از خوردن آزاد میشه انرژی می گیرم برای انجام کار ،، و با آرامش دو ساعت بعد برای وعده شام آشپزی می کنم ، و به غذای در حال پخت ناخنک نمی زنم ،،
و بتازگی دلم می خواد بعد از خوردن عصرانه و انرژی که بهم میده با فایلهای پیاده روی برم پارک محلمون که رفت و برگشتش نیم ساعته ، نیم ساعت ،یکساعتم توی پارک قدم بزنم ،،،حالا اگه بخوام بدون خوردن عصرونه اقدام به اینکار کنم دلضعفه اذیتم می کنه نمی ذاره که از ساعت خوش ، لذت کافی ببرم …
استاد با این چالش می خوان ما عادتهایی رو ترک کنیم که اوایلش برامون لذت بخش بوده ولی چون زیاد تکرار شده دیگه لذت نداره و باعث ناراحتی هم شده …
ولی عادت عصرونه خوردن چهار ساعت بعد از ناهار هیچوقت باعث اذیت و ناراحتی من نبوده هنوزم نیست ولی از اینکه بتونم وعده های غذاییمو به سه وعده کاهش بدم برام مهم شده می خوام انرژی کمتری به بدنم بدم تا سیستم زباله سوزیم به کار بیفته و یک رفتار لاغر کننده در پیش گرفته باشم …
حالا نمی دونم اصلا عصرونه خوردن عادت بدیه یا نه باید به همین شیوه ادامه بدم و خودمو اذیت نکنم فوقش یه تغییراتی از نظر مقدار مصرف نون ومخلفاتش ایجاد کنم
استاد اگر راهنمایی بفرمایید ممنونمیشم …
سلام و درود
این دوره برای تغییر عادت هایی است که از تکرار أن رنج می بریم نه عادت هایی که مشکلی باهاش نداریم
سلام استاد ، عادت عصرونه خوردن اذیتم نمی کنه کلی هم لذت بخشه اما خودم فکر می کنم اگر حذف یا مختصر بشه می تونه یک رفتار لاغر کننده باشه ……. برادر متناسبم اصلا عادت به خوردن عصرانه نداره می خوام مث اون رفتار کنم …مگه شما نفرمودید که متناسبها الگوی ما هستن ؟
سلام و درود
برای تغییر عادت اقدام کنید نتیجه رضایت بخش خواهد بود
سلام ، مرسی استاد جان ، تکلیف دستم اومد ، ادامه می دم
سلام استاد عزیز وقتتون بخیر، الان یک هفته هست دوره چالش تغییر عادت را شروع کرده ام اما هنوز نمیدانم چه چیزی را باید در خودم تغییر بدهم چون عادت تکرار شونده ای که واقعا آزارم بدهد در خودم پیدا نمی کنم یا شاید در نظر خودم چیز بدی نیست و نیاز دارم کسی از بیرون به من کمک کند، شما گفتین در این دوره نباید حسرت خوردن به دلمان بماند و من مثلا نوشابه گازدار را در مواقع خاص با غذاهای خاص مصرف می کنم، یا بعضی روزها بعد از غذا به فاصله زمانی شیرینی یا یک چیز شیرین میخورم و همان موقع ها ممکن است کمی خودم را سرزنش کنم که نباید میخوردی ولی آیا به این شکل خوردن، عادت غذایی محسوب میشود و باید برای همیشه خوردن آن را ترک کنم؟ اگر چند بار در هفته تکرار شود حتما عادت هست؟ مثل کشیدن سیگار که فرمودین با حتی 10 بار مصرف هم طرف سیگاری نمیشود. واقعا با خودم درگیرم در مورد اینکه در تصور خودم مصرف بیش از حد ندارم و خیلی از خاطرات شما از چاقی و علاقه تان به غذا در من وجود ندارد و مشکل خودم را علاقه به شیرینی میدانم ولی اگر مشکلم غذا نیست و مصرفم درست است،چرا فقط با رژیم گرفتن و کم کردن غذایم لاغر میشدم؟؟ سوال دیگری که دارم این است که با توجه به شرایط جامعه و مشکلاتی که هست و خبرهایی که ما را احاطه کرده هنوز هم باید بی تفاوت باشیم و اخبار را پیگیری نکنیم در حالیکه حتی نیاز به پیگیری ندارد و همه در هر مکانی درموردش حرف میزنند؟ حتی در شرایطی که سایت آموزشی هم فیلتر میشود؟ دلم میخواد بدانم شما با این موضوع چطور برخورد کرده اید؟ سپاس فراوان از زحمات شما🙏
سلام و درود
وقت شما وقت عالی بخیر
در مورد سوال اول نیاز نیست حتما به دنبال عادت های مخرب در خودت باشی همین که از رفتارت احساس رضایت داری کافیه
اینکه چرا اگه از رفتارت راضی هستی پس لاغر نمیشی مگر اینکه رژیم بگیری به این دلیله که وقتی رژیم میگیری انتظار لاغری در خودت ایجاد میکنی اما وقتی رژیم نیستی انتظار لاغری نداری و چه بسا انتظار چاقی هم داشته باشی.
در مورد سوال دوم با شما موافقم که برخی موضوعات به شکل گسترده تری مورد صحبت و گفتگو قرار می گیره ولی در نهایت قانون جهان هستی همیشه یکسان عمل می کنه
دنبال کردن هر موضوعی که احساس بد ایجاد میکنه هرگز موجب رضایت خاطر شما نخواهد شد حتی اگر کل مردم دنبا درباره آن صحبت یا اظهار نظر کنند.
من سعی می کنم مسائل رو حل کنم و کمتر شکایت کنم
سایت منم باز نمی شد به شکل موقت سرورها رو به ایران منتقل کردیم که باز بشه
این حل مساله است
اینکه انسان های زیادی با حکومت مشکل دارند دلیل نمیشه که من هم مثل اونها فکر و عمل کنم.
اگه باور کنیم که هیچ فرد یا عامل بیرونی در زندگی ما تاثیر نداره نسبت به پیرامون خود نگاه متفاوتی خواهیم داشت.
مشکل نداشتن من با حکومت به معنای موافق بودن با نگرش و عملکرد انها نیست بلکه به این معنی است که در چند سال اخیر سعی کرده ام دنیای شخصی با افکار و نگرش مورد علاقم رو برای خودم بسازم و از زندگی در آن لذت ببرم فارغ از اینکه دیگران به چه شکل به دنیای پیرامون خود واکنش نشان می دهند
شاد و موفق باشید
سلام به استاد عزیز و دوستان با اراده ام
من سه عامل رو بعد دو سال با شما بودن و گوش دادن و تمرین عامل اصلی چاقی خودم میدونمولی نه به این معنا که اونا از بیرون هستن.اونا عادت های نادرست منن که بخودی خود نمیتونستم جلوشونو بگیرم ولی بهم ثابت شده با این چالش میتونم موفق بشم و افکارشو اول از ذهنم و بعد رفتارشو از جسمم بردارم و ریشه عادت نادرست رو بکنم.استاد ریزه خواری من شامل پرخوری های احساسی و عصبی من هم هست و ترس از غذا خوردن نا محسوس در وجودم عامل چاقی من هستن و نمیذارن تلاش هام به نتیجه بشینن.استاد میدونم هر عادتی اولش لذتی داشته.خیلیم لذت بخش بوده وگرنه ما انجامش نمیدادیم .مثلا اینکه قبل ناهار ناخونک بزنی. از آبخورشت تا مرغ های سرخکردنی. هر چی خیلی کیف میده .اینکه در یخچالو باز کنی و یه سیب برداری. نیم ساعت بعد یه تیکه کشک .وووووووو فکرشو بکن. بدون محدودیت. بدون فکر به رژیم و کالری شو و اینکه تو سیری یا نه برای لذت وتفریح میخوری. استاد در بار دوم مرور دوره تازه فهمیدم اینا یعنی چی. شما با گفتن این جمله در میثاق نامه که من از امروز خوردن رو لذت و تفریح نمیدانم و فقط بذای رفع نیاز جسمی خود غذا میخورم داشتین روی پرخوری های احساسی ما کار میکردین. واقعا فوق العاده هستین.من اینجا توصیه ای دارم برای هر کسی که داره متن رومیخونه حتمایکی دوبار دوره رو مجدد شروع کنین تازه چیزایی میفهمین که انگار قبلا گوش ندادین. همه اون کارا برام لذت بخش بود .یادآور لحظاتی که چند خواهره چاق دور سفره پدر نشسته بوذیم وچجوری میخوردیم. مدت هاست دیگه اونجوری نخوردم.لذت غذاهای بچگی. و دقیقا با همون غذاهایی پرخوری میکنم که ریشه در لحظات شاد گذشته من دارن.وگرنه این همه میوه و خوردنی تو یخچاله من فقط بعضیاشو زیاد میخورم.هر دم میخورم. بی اراده ….
ولی بلافاصله بعد خوردن پشیمون میشم. میگم مگه تو تو دوره نیستی. چرا یادت میره. ریزه خواری تعطیله. الان ناهار آماده میشه خوب
خیلی بهتر شدم. میخوام ادامه بدم .خوب یادمه قبل اینکه براثر اتفاقی دوره رو مدتی رها کنم رفتارم به صفر رسیده بود و نشانه ها بروز کرده بودن……
در مورد ترس از غذاها چیکار کنم استاد….بخدا زیاد میگم غذاها همه نورن و عشق.نعمت خدان. گاهی خوردن در همه حال رو بد و نا بجا میدونم و میترسم. البته میدونم خوردن موقع گشنگی که خوب وعالیه. ادم که نمیتونه غذا نخوره. پس باید غذاخوردن درستم و بیشترش کنم.غذا خوردن صحیح رو. وقتی ریزه خواریم بیشتر باشه خوب معلومه افکار پریشان و ترس از غذام اون لحظه بیشتره. رو مواقع درستم تاثیر میذاره.چقد خوبه با کنکاش تو لایه های ذهن میشه جواب ها روپیدا کرد. بخدا نمیدونستم چرا ترس از غذا دارم. چون هنوز موارد نادرست غذاخوردنم بیشتر از درست غذاخوردنمه و چون
سلام و درود
هیچی نگو
به شکلی بخور که از خودت راضی باشی
حتی کاری به احساس قبل و بعد خوردن نداشته باش
احساس خوردن واقعی نیست
اما رضایت همیشه واقعیه
از رفتار خودت راضی باشی کافیه
سلام و درود جناب عطار روشن
استاد یعنی چی احساس خوردن واقعی نیست اما رضایت همیشه واقعیه ….
احساس تحت تاثیر موضوعات مختلف می تونه قرار بگیره
مثلا احساس چاقی کنی درحالی که واقعا پرخوری نکرده باشی
یا اینکه از خوردن غذای خاص احساس چاقی کنی درحالی که به اندازه خورده باشی
احساس می تونه بر اساس واقعیت شکل نگیره ولی عملکرد همیشه واقعیه
یعنی وقتی خودت مطمئن باشی عملکردت صحیح باشه خیالت راحته حالا هر احساسی داشته باشی
مثلا من دیشب درحالی که گرسنم نبود و هیچ نیازی به خوردن نداشتم فقط به این دلیل که دخترم برنج و قرمه سبری می خورد هوس کردم و چند قاشق خوردم
احساس پرخوری یا چاق شدن و … نداشتم اما واقعیت اینه که مطمئن بودم نیاز به خوردن ندارم و فقط بخاطر هوس کردن خوردم
اینجا حتی احساس پرخوری یا عذاب وجدان در من ایجاد نشده ولی عملکردم واضحه که نیاز نداشتم بخورم
سلام استاد ،
پاسختون عالی و قابل درک بود ، استفاده کردم ،،،،، تشکر
باعرض سلام وادب، من یکی از لذتهایی ک از عادت بد زیاد خوردن با اینکه کاملا سیر بودم میبردم این بود ک از حس سنگینی بعدش خوشم میومد بخصوص وفتی ناراحت ونگران بودم، چون احساس خواب الودگی میکردم وزود خوابم میبرد وکمی از استرس دور میشدم، دوم اینکه همون زمان فکرم از مشکل اضافه وزن دور میشد وحس رهایی داشتم، وفتی مهمون بودم یا مهمان داشتم برای رضایت طرف مقابل بیشتر میخوردم تا حس خوب بودن وارز ش مند بودن رو بهش بدم، دیگه یادم نمیاد
سلام خدمت استاد ارجمند و دوستان پر انگیزه ام
من از وقتی که برای چندمین بار وارد این چالش شدم و کامنت دوستان رو خواندم متوجه شدم چقدر تغییر کردم چقدر عادتهای گذشته رو یا اصلا ندارم یا کمرنگ دارم مثلا من خیلی وقته علاوه بر اینکه با چایی شیرینی نمیخورم بلکه خود چایی رو هم دیگه نمیخورم وبهش علاقه ندارم و یا خیلی وقته به جای اینکه بعد از خوردن صبحانه یه تیکه شیرینی بخورم. دیگه از همون اول شیرینی دلخواهم رو به اندازه نیازم برمیدارم و با شیر در صبح میخورم و دیگه ولع به شیرینی خوردن ندارم و یا اینکه خیلی وقته به جای اینکه قبل از اومدن همسرم از سر کار و ناهار خوردن با همسرم با ته دیگ و غذاها و خورشتها ته بندی نمیکنم و به جاش هر وقت گرسنه بودم در هر زمانی خودم غذا میکشم وبه تنهایی میخورم و اینطور ریزه خواری کمتری دارم ویا اینکه خیلی وقته خواب بعد از ظهری ندارم که بعدش گرسنه بشم و بخوام برم سراغ قابلمه ها و کلی سر پایی غذا بخورم چون وقتم برنامه ریزی شده هست و فقط شبها میخوابم و یا خیلی وقته که چون به پسرم خودم غذا نمیدم و ایشون در خوردن کاملا مستقل هستن منم با هر بار غذا دادن به اون خودم کلی غذا نمیخورم و ریزه خواری نمیکنم و……خلاصه کلی تغییرات دیگه که اگر بخوام بشمرم واقعا زیاد هستن پس با قدرت میگم من تغییر کردم و فوق العاده تر شدم و کلی از عادتهای اشتباهم رو دیگه الان که در دوره هستم ندارم فقط دوست دارم در یک مورد بهتر رفتار کنم اونم این هست که وقتی غذایی از نظر من خوشمزه بود و یا از اون خوشم اومد بیشتر ازنیازم نخورم و مطمعنم این کار من و این رفتار نادرست من با بودن در این دوره بهتر میشه .
و اما من با وجود اینکه میدونم بعد از انجام این کارپرخوری اذیت میشم ولی هر بار در این شرایط قرار میگیرم ممکنه تکرارش کنم و تکرارش من رو ناراحت کرده ومیخوام تغییر کنم و اما باید من بتونم مزیتهای این کارم رو بنویسم تا بدونم اون کار در همون لحظه برای من یه لذت های داره که من انجامش میدم پس من نباید ازاین کارم متنفرم باشم چون تنفر باعث میشه این کار به من بچسبه و بر عکس باید من با اون در صلح باشم پس الان میگم من چه لذتهایی با این کار بردم و با این رفتارم دوست میشم و از اون تنفر ندارم .:
۱) من وقتی غذایی رو دوست داشته باشم مثل فست فود ها و ساندویچ ها زیادتر از نیازم میخورم چون این کار لذت محدود نبودن و رژیم نداشتن رو به من میده .
۲)من وقتی چیبس و پفک بخرم و یا جایی ببینم زیادتر از نیازم میخورم چون این کار لذت این رو به من میده که من دارم بیخیال همه چیز و تذکرها که میدن و باید و نباید ها اون طور که دلم میخواد غذا میخورم و لذت میبرم و بازم حس آزادی و رهایی از تمام چارچوبها رو دارم .
۳)من وقتی غذایی رو دوست داشته باشم و یا خوشمزه باشه بیشتر میخورم و با این کار به این لذت میرسم که من تا قبل از اینکه غذا تموم بشه و من دیگه طعمش رو نفهمم من اون جور که خواستم خوردم .
۴)من وقتی غذایی رو دوست داشته باشم و یا خوشمزه باشه بیشتر میخورم و با این کار به این لذت میرسم که انگار دارم یه کار لذت بخش انجام میدم و از زندگی بیشتر لذت میبرم و بهتر استفاده میکنم .
۵)من وقتی غذایی و یا فست فودی و یا هله هوله ای مثل پفک و چیبس رو بیشتر از نیازم میخورم با این کار به این لذت میرسم که دارم انتقام حوصله سر رفتن و بی تنوعی در زندگی و کسل بودن و یا چون پولش رو دادم و یا چون اومدم تفریح و …. رو میگیرم .
۶) اصلا در بعضی مواقع خاص مثل مهمانی و رستوران و یا جشن تولد و یا در مواجه شدن با یک سفره ی رنگین و یا مواحه شدن با یک غذای خوشمزه و … یکم بیشتر از نیازم خوردن برای من در همون لحظه ی خوردن لذت بخش بوده و شایدم الان هنوز باشه و فکر میکنم در هر شرایط خاص مثل مهمانی و جشن و … و یا در مواقع روبه رو شدن با مواد غذایی دلخواهم در هر وعده غذایی و با بیشتر خوردن. من بیشتر از زندگی خودم لذت میبرم و حس سر خوشی و شادی در من به وجود میاد ولی به محض آگاه شدن به کارم و زنگ هشدار. به صدا در آمدن با فشار شکمی و سنگینی و … سریع پیشمون میشم که چرا این کار رو کردم و اما جدیدا با بودن در دوره ها خیلی این رفتارم کمتر شده چون تمام حواسم به نیاز جسمم هست ولی بازم باید مهارتم بیشتر بشه و خطاهام کمتر و کمتر بشه.
من یه شگفتی ساز موفق هستم که به زودی رفتارهام با هدفم همسو و مطابق میشن
سلاام
من خیلی با خودم فکر کردم به اینکه گفتید ما اسیر عادتامون نیستیم . من دقیقا همین حسو داشتم با اینکه اینو بار ها شنیده بودم ولی اصلا توی ذهنم نبود که من خودم دارم با اختیار و اراده خودم بیش از حدم غذا میخورم . خیلی به ریشش فکر کردم همش به خودم گفتم منکه داشتم خوب پیش میرفتم چیشد که یهو وسط مسیر لاغری، پرخوری اومد جز عادتای بدیهیم و همش تو ذهنم تکرار میشد که : تو پرخوری عصبی داری ، تو بیماری داری و همینطوری نمیشه درمانش کرد باید یه کاری از بیرون برای خودت بکنی ولی همش این میومد توی ذهنم که استاد میگفتن اصلا چیزی به اسم پرخوری عصبی وجود نداره و هر چیزی که هست مربوط به ذهنه و مثالایی میومد توی ذهنم که کلی آدم فقط با دیدن چند جلسه فایل رایگان توی سایت علایقشون تغییر کرده بود و خیلیایی که فکر میکردن پرخوری عصبی دارن بعد از یه مدت که در معرض این آگاهی ها قرار میگرفتن میدیدن دیگه ولعی برای خوردن ندارن . من خیلی با خودم فکر کردم و دیدم اگه واقعا پرخوری عصبی یه بیماری بود که نباید با چند تا حرف جدید شنیدن و نوشتن یه سری اطلاعات رو کاغذ و یا حالا سایت این بیماری حل میشد! مگه وقتی یه نفر دستش شکسته با فایل گوش دادن و نوشتن درباره ی چیزای جدیدی که یاد گرفته ، استخون دستش جوش میخوره؟! پس این بیماری ای که توی ذهنم واسه خودم ساخته بودم و اسمشم گذاشته بودم پرخوری عصبی واقعیت بیرونی نداشت و تنها چیزی که بود توی ذهنم بود . دست شکسته واقعیت عینیه و با فایل گوش دادن درست نمیشه ولی پرخوری عصبی چیزیه که خیلی ها با گوش دادن این فایلا تونستن بر طرفش کنن تازه نه اینکه پرخوری رو بر طرف کنن و به قصد اون کاری انجام داده باشن بلکه در امتداد مسیری که داشتن یه روزی چه از گفته ی دیگران چه خودشون ، متوجه شدن که دیگه علاقه ای به بیشتر خوردن ندارن و این کامل حل شده .
اگه پرخوری یه چیز ذهنی نبود امکان نداشت با انجام تمرینات مربوط به ذهن و باورساختن حل بشه .
خلاصه اول برای خودم حلش کردم که پرخوری عصبی بیماری ای نیست که با قرص و دارو و روانپزشک حل بشه هر چند میشه گفت پرخوری عصبی اصلا بیماری نیست مثل اینکه به یه نفر بگی چون هر روز نماز میخونی بیماری! برای یه نفر نماز خوندن جز عادتاش شده برای یه نفر پرخوری و هر دو شخص دارن یه کاری رو هر روز تکرار میکنن و شاید فکر کنن دست خودشون نیست .
دوم اینکه ریشه یابیش کردم ؛ من از اولای مهر امسال به خاطر تصمیمی که توی زندگیم برای خودم گرفتم خیلی نگران بودم اینکه اصلا ارزششو داره؟ اینکه اگه نتیجه نده چی؟ و هزار تا فکر دیگه همشون هجوم اوردن به مغزم و من یادم نمیاد خود آگاه بوده باشه اما شروع کردم عادتای خیلی وقت پیشم که فکر میکردم آرامش بخشن رو انجام میدادم و تازه چند روز بود که از تصمیمم میگذشت که من کرونا گرفتم گرچه میدونم این بیماری ای بود که به خاطر از تعادل خارج شدن ذهنم به سمت خودم کشیدمش و با اراده ی خودم بیمار شدم چراکه در ذهن الهی و در دنیایی که با ارده ی خدا پیش میره بیماری وجود نداره و من چون میخواستم با ارده ی خودم زندگیمو اداره کنم نگران شده بودم و ناراحت بودم خیلی ناراحت بودم ، احساس تنهایی و دور افتادن میکردم بیمار شدم و همون زمانا بود که یادم میاد کم کم شروع کردم به بیشتر خوردن یادمه یه بسته خرمای چند کیلویی رو توی یکی دو هفته تموم کردم هر بار میرفتم سر ظرفش 15-20 تا خرما برمیداشتم میخوردم و چون مریض بودم به خودم میگفتم اشکال نداره بخور تقویت میشی و این کار کم کم شد جز عادتام پس اگه بخوام لذتایی که این کار برام داشت رو بگم یکیش این بود که در مراحل اول هم از خوردنش احساس رضایت داشتم و هم بعد از اون. انگار توی ذهنم این بود حالا که به خاطر تصمیم جدیدت قراره کلی سختی بکشی پس باید یه جور دیگه لذت منو تامین کنی و برای ذهن قدمیه من خوردن و پرخوری یکی ازون لذتای خیلی ناب بود اون قسمت ذهنم که مسئول لذت بردنه منه و پرخوری باهم رفیقای قدیمی بودن که بعد از چند ماه تازه همو پیدا کرده بودن و چون من کنترلو داده بودم به اون بخش ذهنم، اونم همش دلش میخواست با اون رفیق قدیمیش وقت بگذرونه و همیشه جلوی چشمش باشه. پس وقتی اون قسمت ذهنم میگفت تو الان شادی منم شاد بودم و چند دقیقه به چیزای بیرون از محدوده لذت بخش خودم فکر نمیکردم و دقیقا از لحظم لذت میبردم. بعدا این رفتار برام عذاب آور شد چون دیدم واکنش اطرافیانم بهم تغییر کرده و مثلا مامانم با تعجب بهم نگاه میکرد و میگفت این هسته خرماهای توعه؟ منم با خجالت میگفتم آره ولی یکمم ذوق میکردم که توانایی دارم این همه خرما رو توی یه روز بخورم . البته مامانمم رضایت داشت چون من چندین ماه بود که به درست رفتار کردن عادت کرده بودم و اصلا یادم نمیومد پرخوری چی هست و همیشه مامانم حرص میخورد که تو هیچی نمیخوری و ببین چقد ضعیف شدی و بعد میدید که من بعد مدت ها که این رفتارو نداشتم کلی چیز خوردم خب معلومه که تو خانواده ای که خوردن=همه چیزه و هر کی بیشتر میخوره قوی تر و بهتره مامان و بابام هم از دیدن من توی اون وضعیت خوشحال میشدن . خلاصه گذشت و من به این رفتار خودم رسیدگی نکردم و سرم مشغول به چیزای غیر از آموزش های لاغری با ذهنم شد و الان که اینجام از این رفتار خودم ناراحتم وگرنه قبلش این رفتار به شدت برام لذت بخش بود الانم لذت بخشه ولی فقط در حین انجامش و حالا میخوام بگم پرخوری کردن و بیشتر از نیاز بدنم خوردن چه لذتای دیگه ای برام داره؛
یکی دیگش به جز اینی که توضیحشو دادم و گفتم باعث آرامشم میشد اینه که میتونستم فرار کنم و بشینم با اون دوتا رفیق قدیمی کلی خوش بگذرونم بدون اینکه توی اون لحظه ها به فکر هزاران مسئولیتی باشم که روی دوشمه.
پرخوری برام مثه زنگ تفریحه چطور بچه ها توی مدرسه کل زمان کلاسو به عشقه زنگ تفریحا سر میکنن؟ منم دقیقا همین طورم و تمام زمانی که دارم کارامو انجام میدم به عشق اینه که یکم از اون حجم غذا و خوراکی هایی که توی زنگ تفریح قبلی در حد ترکیدن خوردم کم بشه و من کوچک ترین دستوری مبنی بر اینکه الان وقته خوردنه دریافت کنم و سریع از سر کارام پاشم و برم چیز بخورم. هر چی بیشتر پرخوری کنم بیشتر زنگ تفریح دارم و این یعنی زمانای بیشتری هست که من خوشحالم. پس پرخوری برای من تداعی کننده ی خوشحالیه و احساس میکنم دارم کاری رو انجام میدم که احساس خوبی بهم میده.
یکی دیگه از لذتاش اینه که من وقتی دارم چیز میخورم دقیقا توی لحظم همیشه دلم میخواست طبق چیزی که بقیه میگن توی لحظه زندگی کنم ولی همیشه یه گوشه ی ذهنم یا حسرت گذشتست یا نگرانی های آینده اما وقتی دارم میخورم به هیچ کدوم اینا فکر نمیکنم حتی وقتایی که به خودم میگم نخور بعدا پشیمون میشی سریع این حرفا از ذهنم میره کنار و برمیگردم سر لذتی که داشتم میبردم پس پرخوری باعث میشه از اون لحظه ای که توشم لذت ببرم و توی لحظه زندگی کنم.
یکی دیگه از خوبیاش رضایت بقیست مخصوصا مامان بزرگم. مامان بزرگ من عاشق دیدن بقیه در حالت خوردنه همیشه دلش میخواد بقیه و خودش در حال خوردن باشن و مدام به همه اعضای خانواده خوراکی تعارف میکنه و من وقتی پرخوری میکنم صدای مامانجونمو میشنوم که بهم میگه بخور خوبه . بابا تو که چیزی نخوردی . من عاشق چیز خوردن صباعم که همه چیزو با اشتها میخوره . یا وقتی به بچه های دیگه میگه از چیز خوردن صبا یاد بگیرید البته اینا بیشتر مربوط به بچگیمن ولی الانم کمو بیش همینطوره و همین به من یاد آوری میکنه که من با این کارم رضایت یه نفرو جلب کردم پس من پذیرفته شده و دوست داشتنیم برای اون شخص و این احساس برای آدم یاد آور چیز خوبیه اینکه بدونی توی این دنیا یه نفر هست که پشتته و هواتو داره و هر کار بکنی بازم ازت رضیه حسیه که همه دنبالشن و من وقت پرخوریم این احساسو دارم.
یکی دیگه از خوبیاشم اینه که وقتی پرخوری میکنم زود به زود گرسنم نمیشه و مجبور نیستم از جام پاشم برم چیز میز بردارم بخورم.
یکی دیگه از چیزایی که پرخوری رو برام جذاب میکنه احساس ثروتمند بودن و دارا بودنه من اگه آدم فقیری بودم که نمیتونستم این همه غذا درست کنم و بخرم و بخورم پس وقتی پرخوری میکنم به من نشون میده که من آدمیم که میتونه بیشتر از حد عادی خرج کنه و به خودش برسه همیشه وقتی بچه بودم توی کارتونا یه پادشاه چاقو نشون میداد که یه تیکه رون مرغ سوخاری توی دستشه و گازش میزنه و میخورتش. وقتی پرخوری میکنم احساس میکنم همون پادشاهم که تونسته این همه غذا بخوره .
فعلا همینا به ذهنم میاد و بی صبرانه منتظر فردا بشه تا جلسه ی بعدی رو ببینم
ازتون ممنونم استاد عزیز
خدایا شکرت
سلام استاد عزیز
خسته نباشید
عادتی که داشتم خوردن شیرینیجات حداقل ۲بار در هفته با چای عصر بود.
الان اگه بخوام در مورد لذتهاش بگم،
نمیدونم چرا هیچ خوردنی به این اندازه خوشحالم نمیکنه
حتی اگه همسرم بگه بزاریم شب باهاش چای بخوریم میگم نهههههههه آخه دوست دارم حتما عصر باشه،
شده لذتبخش ترین قسمت زندگیم😳😞😒
۱)احساس میکنم نزدیکهای غروب یکم دلم میگیره و این رفعش میکنه
۲) کنار همسرم و دخترم میشینم و لبخند اونارو میبینم که احساس خوبی دارند با خوردن این شیرینیها
۳)از اینکه با انگشتام دارم خامه رو میخورم اون لمس کردن خامه و لیس زدن انگشتام نمیدونم چرا اینقدر برام لذتبخشه و هر بار که چای رو قورت میدم از اول شروع میشه لذتش چون میشوره میبره:)
[توروخدا کمکم کن استاد چرا من اونقدر دوست دارم با انگشت خامه یا مثلا ترکیب عسل و ارده بخورم آیا این رو باید ترک کنم ؟
با انگشت خوردن؟]
۴)همسرم میگه اون لحظه چهرت ازش شادی میباره،
اما اون میگه اون عادت رو اصلا نداره و براش مهم نیست، همیشخ بخاطر من ازش استقبال کرده.
۵)اکثرا من احساس سرما میکنم و پاهام گاهی اگه سردم باشه درد داره،
این حرکت خیلی گرمم میکنه،
شاید براتون خنده دار باشه 🙂
۶)کلا از همون لحظه که میرم این شیرینی رو بخرم مثلا ۶عدد،هیجان دارم و احساس خوبی دارم،
آخه فقط یه جا هستش تو شهر ما همون روز درستش میکنه و تا شب تموم میشه خیلی تازه و باکیفیت و تمیزه 🙂
الان دیگه گفتم با این حرفام که از این عادت متنفر نیستم و دوستش دارم
ولی به خاطر ضررهایی که من با این رفتار اشتباه به خودم ،دخترم و همسرم میزنم باید ترکش کنم.
ازتون ممنونم استاد برام پاسخ بنویسید
بازم سپاس فراوان
سلام بخاطر اینکه بجای احساس گرسنگی ساعت برام مهم بود همیشه تو خونه امون غذا وضیعت مرتبی واماده ای داشت
در ساعات دیگر روز هم که زمان غذا خوردنم نبود کمتر اذیت میشدم از چیزی نخوردن
این نظم وترتیب در امور دیگه هم مثل خوابیدن به موقع وبیدار شدن به موقع اثر گذاشته بود
چون موقع ناهار حتی اگه گرسنه نباشم سر ساعت مشخص حتما غذا میخورم وسالهاست شام نمیخورم واین کار مثل یک دیسپلین محکم برام اجرا شده و زیاد هم سخت نبوده با توجه به انگارهای زیاد چاقی که دارم ولی اضافه وزن زیادی ندارم
شاید چون قبل از احساس گرسنگی شروع به خوردن میکنم ولع کمتری دارم
از شما ممنونم وارزوی موفقیت همه دوستان رو دارم
سلام استاد خوبین ؟
ببخشید استاد برای هر دیدگاه که علامت مثبت منفی برای بزرگ کردن وکوچک کردن فونت گذاشتین میشه با یک بار تنظیم همه ی دیدگاه ها تنظیم بشن به فونت دلخواه ؟کمی سخته هر بار که یک دیدگاه رو می خونی هر دفعه فونت رو باید تغییر بدیم
سلام و درود
به واحد فنی ارجاع شد
سلام
۱ وقتی که من پرخوری میکنم وادامه میدم خوردنمو بعد سیری احساس خوب ثروت مند بودن واحساس اینکه همه چی توی خونمون داریم ونعمتمون فراوان رو بهم میده واین به من احساس آرامش میده
۲از فواید دیگر این رفتار اینکه زمان بیشتری رو درکنار همسرم سپری میکنم وهمینطور درکنار دیگر عزیزانم واحساس خوبی بهم میده
۳ وقتایی که تلویزیون میبینم وهمزمان هم پرخوری میکنم به من احساس لذت ورضایت بیشتری از دیدن برنامه تلویزیونی میده ومنو خوشحال تر میکنه
۴ از سر رفتن حوصله من واحساس ناراحتی من جلوگیری میکنه
۵ پرخوری من به من هدف میده وقتی پرخوری میکنم احساس عذاب وجدان میگیرم وتصمیم میگیرم کاری برای خودم انجام بدم ومنو مشغول وهدفمند میکنه واز پوچی منو نجات میده وبی هدفی
۶بیشتر خوردن ومتنوع خوردن من بعد سیری یه جورایی حس تنوع طلبی که درامور دیگه نمیتونم داشته باشمون رو اقناع میکنه ومنو خوشحال وراضی میکنه تا حدی واز فکر وخیال به نداشته هام منو رها میکنه موقتا
۷ پر خوری من باعث میشه که همسرم هم با اشتها تر غذا بخوره وبیشتر لذت ببره حتی زمان بیشتری روصرف تعریف وتمجید از غذایی که پختم کنه واین حس قشنگ قدردانی منو خوشحال میکنه
۸پرخوری وخوردن چیزای مختلف بعد از سیری به من یادآوری میکنه که بقیه به فکر من هستن وازم مواظبت میکنن وهوامو دارن مثلا وقتی خونه مادرم هستم بعد غذا میوه وشیرینی وتنقلات میاره ومحبتشو با این کار بهم نشون میده محبتی که منو خوشحال میکنه وحس بیکس نبودن وخانواده داشتنو بهم یادآوری میکنه
ووقتی خودم توی خونه خودم پرخوری میکنه همون احساس برام تداعی میشه
حالا که خوب دقت میکنم میبینم اونقدرا هم از پرخوری کردن متنفر نیستم ودرواقع باهاش دوستم که هوای منو داره تا از مشکلات حاد روانی درمن جلوگیری بشه واحساس خوبی بهم میده تا بهتر زندگی کنم
وهمینطور نیتش خیره درواقع هدفش مواظبت ومحافظت از من
اما دراصل این رفتار من انتخاب کردم تا سپردفاعی من دربرابر مشکلات وناملایمات زندگی باشه
واین رفتار هیچ اختیار واجبار وقدرتی نداره برای من
من خودم ذهنمو برنامه ریزی کردم تا اینجوری مواظب من باشه وبهم مهر بده
با سلام خدمت استادم جناب عطار روشن و دوستان همراه صحبت از عادت هاست ، کدوم عادت ؟؟ عادت پر خوری ، عادت تند غذا خوردن ، عادت خوردن تنقلات ، عادت ، خوردن چای با قند خرما بیسکویت ، کیک
این ها برای من همه به جز پرخوری لذت بخشن
زمانی احساس بدی بهشون پیدا می کنم که در خوردنشون افراط می کنم ، تنها بعد از پر خوری احساس بدی دارم ، چون همیشه این رفتار بعد از خشم ، ترس ، استرس ، در من آشکار میشه ، من برای فروکش کردن خشم ، به پر خوری رو میکنم ، وقتی استرس دارم این رفتار در من تکرار میشه ، بعد از ترسیدن پرخوری سراغم میاد ، برای همین همیشه از پرخوری نفرت دارم ولی چرا اینکار و انجام می دم ، سوال اینجاست اگر این رفتار در من احساس تنفر ایجاد می کنه چرا انجامش میدم ، تا به حال بهش فکر نکرده بودم ولی با گوش دادن به این فایل ساعت ها به این موضوع فکر کردم ، پس چرا انجامش میدم ، بعد از ساعت ها جواب و پیدا کردم ، چون تنفری که بعد از پرخوری در من ایجاد می کنه کمک میکنه که حواسم از موضوعی که در من خشم ، ترس ، و استرس ایجاد کرده ، پرت بشه ، و من همیشه برای فرار به پر خوری رو میارم ، پس این پرت شدن حواس برای من لذت بخشه و من دنبال همون لذته هستم ، ولی حالا سوال چرا رفتاری که حس لذت میده ، چرا بعد از تگرارش احساس تنفر دارم ، جواب چون من فهمیدم پر خوری برای من بهترین راه فرار از حقیقته ، کدوم حقیقت ؟؟، حقیقت خشم ، ترس ، استرس ، این ها واقعیت های زندگی هستن ولی من ازشون فرار می کنم و برای فرار از اینها راحت ترین راه و انتخاب میکنم ، خوردن همیشه در دسترسه هر جا باشی در هر شرایطی باشی ، خوراکی ها همیشه در دسترس هستند این ها خشم و استرس و ترس ودر من کم می کنند ، کار مسکن و مرعین و انجام میدن ، من و نسبت به مشکلی که دارم بی حس می کنند ، ولی همیشه بعد از مصرفشون حس بدی به من میدن
شاید روزی برسه بتونم با این عادت به صلح برسم ممنونم استادم به خاطر کشف این راه و این کار خوبتون
با سلام و سپاس خدمت استاد عزیزم و همراهان خوبم عادت هایی که دوست دارم که ترک بشن: 1_ اضافه خواری 2_ تند خوردن غذا
این عادتها واقعا برام لذت بخش بودن و هستن یا اصن گاهی اوقات واقعا دلم میخواد زود سیر نشم تا بتونم بیشتر بخورم در عین اینکه لذت بخش هستن مثل دو روی سکه اند و آزار دهنده هم هستند، خصوصا زمانیکه جلوی آینه میریم و طبقه هایی از چربی رو مشاهده میکنیم یا لباس دلخواهمونو نمیتونیم بخریم یا اگه ام خریدیم راضی نمیشیم که به خودمون بگیم این لباس بهمون میاد.. خلاصه برای اینکه بخوایم عادتامونو تغییر بدیم (عادتهایی که دوست نداریم) به عادتهایی که میخوایم، باید ببینیم و کندوکاو کنیم که چرا ما اونارو تکرار میکنیم؟، و پس از بررسی متوجه میشیم حتما تکرارشون لذتهایی در پی داشته انقد که خواستیم تکرار کنیم در غیر این صورت عادتهای زیاد مطلوبی هستند که خیلی از انسانها اونهارو نه تنها تکرار نمیکنن حتی به مرحله یک هفته انجام و تکرار نمیرسونن مثل سالم خواری، کتاب خواندن مستمر، ورزش مستمر و مفید و…. لذتی که بعضی از کارها دارند به قدریه که مغز تمایلی به تغییر اون نداره و حتی با گذر زمان یادآوری میشه… مثلا من میخوام به اندازه غذا بخورم و یه مدتی مثلا یکماه خوب و درست رفتار میکنم اما همچنان نجواهای منفی ذهن دارن میگن بخور بیشتر بخور حالا چی میشه مگه و… لذتی که اون عادت میده بسته به تکرارش قدرت هم همراش هست ( مراجعه کنید به کتاب قدرت عادت چارلز داییگ) . لذت و سرخوشی که اضافه خواری بهم میده واقعا خیلیه
1_ حس گرسنگیمو برطرف میکنه
2_ از اینکه احساس سیری کامل بعد از اضافه خواری میکنم واقعا لذت بخش
3_ یه حس اطمینان چند ساعته به من میده که برای چند ساعت لازم نیست که من چیزی بخورم
4_ احساس شادی و رضایت میده مثلا دارم یه فیلم نگاه میکنم و با خوردن احساس لذت بیشتری دارم
5_ وقتی یه جاهایی استرسی میشم، یه جاهایی حرف اشتباهی میزنم یا کار اشتباهی انجام میدم مثل مسکن عمل میکنه انگار با خوردن، درد ناشی از کار اشتباه به حداقل میرسه
6_ فکرم راحت و برای چند ساعتی به چی بخورم چی نخورم، کی بخورم فکر نمیکنم
7_ یک حس اطمینان میده که تو غذاتو خوردی و فعلا نیاز نداری پس کاراتو میتونی بهتر انجام بدی
8_ یک حالتی از آرامش ذهنی رو بهم میده که وصفش یه مقدار سخته و فقط میتونم بگم بعد از خوردن حالم خوب میشه
تند غذا خوردن هم یسری لذتهایی برای من داره:
1_ زودتر به خواستم (غذا) میرسم
2_ با تند غذا خوردن درد ناشی از گرسنگی ( که اغلب درد روانی) کمتر میشه و زودتر رفع میشه
3_ شاید هم تو ذهن من اینجوریه که میشه بیشتر غذا خورد
4_ یادمه بچه که بودم آروم غذا میخوردم و همه به من میگفتن که هنوز غذاتو نخوردی، زشته همه منتظر تو هستن و من از این بابت ناراحت میشدم و وقتی بزرگتر شدم و کم کم به مرحله اضافه وزن رسیدم تند تند غذامو میخوردم که بقیه نگن که چقد غذا میخوره
5_ یجورایی انگار مغز گول میخوره و من میتونم غذای بیشتری بخورم.
امیدوارم در این مسیر زیبا به لطف پروردگارم و توضیحات مفید استاد همه ی ما بتونیم به خواستمون که موفق شدن در ترک یا تغییر عادت هستش برسیم.
با سلام خدمت اسناد عزیز و سایر دوستان. ممنونم استاد از این فایل زیبا . این ماییم که اصرار به انجام آن رفتار داریم داریم نه اون عادتی که منجر به تکرار ان رفتار شده است. من از چاقی لذت بردم چون هر کس من رو می دید می گفت چه صورت تپل وقشنگ و زیبایی داری و ذوق زدم که چقدر خوبه که چاق هستم .عادت اینکه زیاد ناهار می خوردم تا حد خفگی مزیتی گه برای من داشت خیلی از خوردنش لذت می بردم و بعدش راحت میخوبیدم . چای خورن عصر با خرما و یا کیک و کلوچه عادت هر روز من شده بودو من از خوردن کیک و کلوچه لذت می بردم .ساعت ها تو گوشی دور میزدم تا کارهام رو انجام ندم مثل غذا درست کردن و کار بانکی و اداری و..
…هر شب بعد از خوردن شام حتما باید تنقلات مثل تخمه و پفک و…. مصرف میکردم و از خوردن آن ها واقعا لذت می بردم. باقیمانده غذای بچه ها رو باید می خوردم با این توجیه که اگه دور ریخته بشه گناه می کنیم و بسیار خوشحال بودم که با این کار گناه نمی کنم.همین موضوع در مورد ته دیگ هم بود.از اینکه بعداز ظهر حتما باید دو ساعت بخوابم.از خوابیدن زیاد بعدازظهر لذت می بردم. اینکه اصلا تا سوپری هم نمی رفتم و صبر می کردم حتما حتما همسرم بیاد که بره خریدکنه و من از این بهانه برای بیرون نرفتن لذت می بردم
با سلام به استاد عزیز و سایر دوستان همراه. من از ناهار خوردن زیاد تا حد خفگی ِخیلی بدم میاد و اگه هر روز نه اکثر اوقا ت پرخوری میکنم که با این فایل زیبا آموختم چطکر آن را اصلاح کنم ارتباطم را با ناهار زیاد صمیمی کرده و با او دوست می شوم . دوم اینکه هر روز عصر چه گرسنه باشم چه نباشم باید تا حد سیری خرما یا کیک یا شکلات با چای بخورم سوم اینکه تنقلات بخصوص به پفک علاقه زیادی دارم که این عادت نیز باید ترک شود و چهارم اینکه کارهایم را مثل بانک و آرایشگه و.. خیلییی به تعویق میندازم که باید این رفتار هم اصلاح بشه چون از شون متنفر هستم و با اون کارها رابطه دوستانه برقرارکنم نمیدونم در این زمینه برداشتم درست بوده یا نه در خصوص تر ک عادت خوردن و آداب غذایی کاملا قابل درک هست اما آیا این مطلب رو میتونم به کارهای روزمره ربط بدم ؟ و اینکه هر وقت نان تازه باشد هر نوع نانی که باشد لواش و یا تافتون یت سنگک بربری و… تا حد خفگی میخورم و از این کار نیز در عذاب هستم.
سلام براستادعزیز ودوستان همراه
فکرکنم چهارماهه پیش بود که من باراولی که داشتم این فایل رو گوش میدادم وتمرینشو انجام دادم .
رفتاری که دوست نداشتم این بود که با یک استکان چای کلی ساقه طلایی میخوردم طوری که من ماهی ۱۵ تا و سالی ۱۷۹ تا بسته ساقه طلایی میخوردم و این رفتار رو نمیتونستم ترک کنم .
اثلا بدون اون چایی برام مزه نداشت .
تا اینکه به این قسمت آموزش رسیدم و تمریناتشو انجام دادم.
یادم میاد موقع خوردن صبحونه بودم یک دونه ساقه طلایی رو گرفتم ومیخاستم با چای بخورم قبل از خوردن عمیقا نگاش کردم با محبت باعشق که اینهمه سال تو به هم انرژی دادی وطعم خوردن چای رو برام لذت بخش کردی و من همش ازت بدم میومد ازش معذرت خواهی کردم بغض گلویم رو گرفت و بیسکویت را بردم پیش نایلکسی که پر بود داخلش بسته های ساقه طلایی. و بهش گفتم نگاه کن من اینهمه ازت دارم وهست پس فراوونیه اگه تموم شد قول میدم بازم بخرم .
وکلی ازش تشکر کردم .
اون روز حس عجیبی داشتم وهمون یک دونه رو خوردم و دهنم بسته شد . وهرسری چشم به بسته های ساقه طلایی میافتاد لبخند میردم و به خودم میگفتم اینهمه دارم و کمبود نیست .
به طرز عجیبی روزهای بعد دیدم مصرفم هر روز کمترمیشد و من هر روز موقع خوردن ساقه طلایی خوب نگاش میکردم ولبخند میزدم . حس خوبی بهش پیدا کردم .
کم کم دیدم اصلا میلی به خوردنش ندارم . چندتاش مونده بود که نخوردم و سری جدید رفتم کلوچه خریدم وطعم بیسکویت در دهنم کلا تغییر کرد.
چون از بس شنیده بودم ساقه طلایی بیسکویت رژیمی هست واین باور باعث شده بود میلم به خوردنش زیاد بشه و یک عادت غیرقابل ترک بشه تو ذهنم .
منی که سال ۱۷۰ یا۱۸۰ بسته ۱۰ تایی شو میخوردم نه تنها لاغرنشدم بلکه قندم رفته بود بالا.
اون سری که آزمایش گرفتم هم قند وهم چربی به شدت اومد پایین . بدون اینکه حتی یک دونه قرص بخورم .
الان میخام عادت کیک خوردن روزانه ام که با چایی هست رو تغییر بدم . چون چای رو به خاطر کیکش دوست دارم نه هیچی .
الان میخام چای بخورم باعشقم کیک .
که مزه خوبی به خوردن میده
انرژی بالایی داره
سبک وراحته واحتیاج به نون نداره
سریع میخورمش
روش پلاستیک داره بهداشتیه.
سیرم میکنه تا ناهار.
باخوردنش احتیاج به قند ندارم
من وکیک خوشمزه ام
خب من عادت پرخوری را انتخاب کرده بودم اما الان که دقت میکنم اینکه غذای موردعلاقمو بیشتر میخور برام لذت بخشه و از اینکه طعم غذا رو بیشتر احساس میکنم هم لذت میبرم و از اینکه تا چندساعت بعد پرخوری کردن سیر هستم و معدم پره و احتیاج نیست هی برم سر یخچال لذت میبرم از اینکه گرسنه نمیشم هم لذت میبرم پرخوری باعث میشه من هیچ موقع احساس گرسنگی نکنم و از این اتفاق لذت میبرم
و یکی از مزایاش اینه که غذامو تا ته میخورم و باقی مانده نمیمونه و اینکه بعد از اینکه غذا تموم شد حسرت اینکه از غذا کم خوردم رو ندارم چون یبار یه غذای خیلی خوشمزه تو مهمونی بود و من ازش خیلی کم خوردم و بعدش غذا تموم شد احتمالا از اونجا تصمیم گرفتم بیشتر بخورم که بعدا حسرت نداشته باشم و احساس خفگی کردن هم برای من لذت بخشه اینکه تا حد خفگی چیزبخورم و کلا جویدن و خوردن همبرام لذت بخشه و برای من خوابیدن بعد ناهار با شکم پر خیلی لذت بخش عه و احساس میکنم اگه بیشتر بخورم انرژی بیشتری همخواهم داشت و این برام لذت بخشه
من از زیاد خوردن لذت میبرم چون باعث میشه حواسم از مشکلات اطرافم پرت شه
اینکه از غذام هیچی باقی مانده نمونه هم برام واقعا لذت بخشه یادمه یبار توی بچگی داشتمخاله شادونه میدیدم و اکن گفت که همیشه باید یجوری غذاتونو بخورین که یدونه برنج هم نمونه و من از اینکه به حرفش گوش دادن و هیچی غذا تو بشقابم نمیمونه لذت میبرم
سلام
گام دوم لذت های من از این رفتار های که انجام دادم
اول واقعا خوردن برای من لذت داره
دوم خوردن غذا زیاد سیر میشم تا وعده بعدی و ریزه خواری ندارم
سوم ازتون تند خوردن لذت میبرم و اینجوری طعم غذا متوجه میشم
چایی فقط با قند و ۵شش تا خرما میچسبد
غذا نونی و ابکی که با نون میخوری واقعا خوشمزه یه
من فقط از غذا خوردن لذت میبرم
با سلام خدمت استاد عزیز و همراهان گرامی
چالش من اینو نخوردم
مزیت های عادت من که خوردن ناهار زیاد بود
نکته اول من خودم زیاد می خوردم من خودم همین جا و همین امروز مسئولیت خودم رو قبول می کنم هیچ کس به زور به من ناهار نداده هیچ غذایی خودش وارد دهان من نشده این خود من بودم که نهار خیلی می خوردم
نکته دوم به صلح رسیدن با رفتار و عادت از طریق ذکر مزیت های اون
مزیت خوردن نهار زیاد
۱. سیر شدن بود من تا شب دیگه گشنه ام نمیشد و دیگه سر یخچال نمیرفتم غذا بخورم باز عذاب وجدان بگیرن
۲. انرژی تا شب داشتم که کارهامو بکنم فعالیت داشته باشم چون هر بار که رژیم می گرفتم اصلا در نهار سیر نمیشدم و تاشب خسته و گشنه بودم.
۳. خواب بعد نهار می چسبید خسته از مدرسه میام نهار رو کامل می خورم و بعد خواب واقعا می چسبه
۴. در کنار خانواده همه با هم دور سفره غذا خوردن می چسبید و من هم خیلی می خوردم
۵. نهار ما نونی هست و هر موقع نون تازه بود بیشتر میخورم چون نون تازه مزه اش رو بیشتر دوست دارم
۶. چون قبلا فکر میکردم نون به اندازه برنج چاق نمی کنه پس عیب نداره بیشتر بخورم چاق نمیشم و خودم رو با نون سیر می کردم
من وقتی غذا میخورم خیییلی خوشحال میشوم
وقتی صبحانه میخورم دوباره بعد از خوردن صبحانه دوست دارم چیزی بخورم و این کار حس شادی بهم میده
وقتی بعد از ناهار دوباره شیرنی و غذایی میخورم حس شادابی بهم دست میده و دوباره این روند ادامه داره تا بعد از شام و من قبل از غذا حس شادی و انرژی زیادی دارم و بوی غذا منو سرحال میکنه احساس میکنم زندگی زیبا میشه وقتی غذای خاصی درست میکنم لحظه شماری میکنم که غذا بپزه و حتی من بعضی موقع عا انقد لذت میبرم از خوردن که غذایی که هنوز جا نیوفتاده رو هم میخورم خلاصه تا به سفره برسه غذا من سیر میشم ولی تا غذا رو میزارم رو سفره دوباره شروع به خوردن میکنم و خیلی حس خوبی بهم دس میده و شاد میشم
به نام خدا
مزایای عادت خوردن کیک و شیرینی همراه با قهوه یا تنها برای من طعم خوشمزه ی این مواد، احساس لذت از خوردنشون، احساس شکستن محدودیت خوردنشون، داشتن و انجام کاری لذتبخش برای ادامه ی روز، هیجان خوردن خوراکی های خوشمزه، رفع احساس گرسنگی، رفع فشار ذهنی که همش میگه بخور بخورش، باید بخوریش🤣🤣 احساس گرما و ارامش، رفع خستگی و دادن انرژی، رفع احساس نیاز به خوردن یک چیز شیرین، لذت بردن از خوردن این خوراکی ها از طعمشون از بافتشون از بوی خوبشون، بیشتر خوردن این خوراکی ها در ذهن من برابر با لذت و آرامش و طعم فوالعادشون است.
بنام رب فرمانروایی جهانیان
سلام به استاد و دوستان زیبانگرشم
عادتهام چه جوری شکل گرفتند
من عادت ترس و عذاب وجدان بعد غذاخوردن رو میخواستم ترک کنم خب این عادت چطور در من ایجاد شد
از بچگی همش شنیده بودم و یا تو همه رژیمها ذکر شده که باید کم غذا بخوریم غذا باعث چاقی میشه زیاد نخور ک چاق میشی خب این حرفا ازبس شنیدم و تکرار شدن برام تبدیل به باور شدن
اما من که غذاهای که دوست داشتم و از خوردنشون لذت میبردم رو بعضا بیشتر میخوردم بااینکه اون خوراکی یا غذا در اون لحظه خوردن خیلی برام لذت بخش بود اما ترس چاق شدن و عذاب وجدان بعدش باعث میشد خودمو سرزنش کنم و استرس چاقی درمن باشه درسته همون لحظه لذت میبردم اما بعدش حس منفی داشتم و چون این ذهن ما میره دنبال لذتهای آنی همش اون لذت آنی درمن ایجاد میشد و باعث میشد برم سمتش و این لذتهای آنی باعث میشد تکرارش کنم
که این تکرارهای لذت آنی از غذاها باعث عادت در من شد مثلا من ساندویچ خیلی دوست دارم یا غذاهای سرخ کردنی دوست دارم اما همش اون حس منفی چاق شدن هم کنارش داشتم و اینکه هرروز بیشتر داشتم چاق میشدم خیلی فشارروحی برام داشت
الان اگه بگم از مزایاهای اون عادتهای ترس و عذاب وجدان
الان که دارم مینویسم متوجه شدم که من قبلا خیلی زیاد میخوردم اون غذاهای موردعلاقهمو اما این ترس باعث شد تو عین خوردن مواظب اندامم باشم یا الان خوردنم کمتر شده
یا اینکه دیگه بخاطر ترسه مواظبم دارم چی وارد معده ام میکنم مثلا قبلا عصرونه کیک شکلاتی با چای میخوردم الان چای با قند میخورم
یا اینکه من قبلا وقتی میخوردم سنگین میشدم و بعد غذا خوابم میومد اما این عادت ترس باعث میشد سریع بعده غذا نخوابم ازترس چاق شدن
اگه دقت کنم اون عذاب وجدان برام یه هشداردهنده بود که با غذاخوردن زیاد دارم به معده ام فشارمیارم
یا هشدار دهنده هست که وقتی بعد غذا میخوابم بعدش کسل میشم و مواظب باشم
و اگه جنبه مثبتشم نگاه کنم این عادتها برام مضر نیستن بلکه این نگرش من بوده که اونا رو مضر میدیده
وقتی غذا درحده نیاز میخورم معده ام اذیت نمیشه و حس سبکی دارم که باعث میشه بعده غذا نخوابم
هرچند هنوز تو ذهنم فرمولهای اشتباهی هست یکیش که الان بیحالم باید حتما یه چیزی بخورم که سرحال بشم
و یه چیزی که متوجه شدم من بیحال بودم باخودم گفتم برم بجای اینکه کیک یا یه چیز شیرین بخورم بجاش آب بخورم وقتی آب خنک خوردم کلا بدنم انگار شاداب وسرحال شد پس میتونم کنار حذف کردن عادتهای بد که هرچند با نگاه خودمون فک میکنیم بد هستن بلکه همه چیز توش خیر هس میتونم هم به مزیدهای عادتهامون توجه کنیم و باهاشون دوست بشیم هم میتونیم جایگزین کنیم با عادتهای مثبت تر
مثه اینکه وقتی حس میکنی گرسنه یا خسته هستی اولش بریم آب گوارا بخوریم خودمون حس میکنم که اون حس خسته چقدر سریع از بین میره
یا وقتی بعده غذا خوردن سریع خوابم میاد بیام بجای خوابید یه آب بصورتم بزنم و آهنگ شاد بزارم تا سرحال بشم اگه فقط بخواهیم عادت های کوچیک و مثبت تو زندگیمون تکرار کنیم و نگرش مونا به همه چی مثبت کنیم بنظرم زندگی برامون گلستان میشه خدایاشکرت به این افکار مثبت هدایتم میکنی
درپناه الله مهربانم
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز
پنج مورد از لذتهای عادت غذا خوردنم
۱ تند تند غذا خوردن خیلی دوست دارم
۲ اگه آروم بخورم غذا بهم نمی چسبه
۳ کسی که آروم غذا میخوره حوصله ام سر میره
۴ با آروم خوردن متوجه طعم غذا نميشم
۵ با آروم غذا خوردن سیر نميشم
۶ تند تند غذا بخورم زود با کارم برسم .
۷ شاغلم وقت ندارم زیاد بشینم پای سفره
برا همین تند تند غذا خوردن را دوست دارم .
باسلام به همه دوستان و استاد عزیز
پنج مورد از لذتهای این رفتار که من عادت دارم هر چی جلوی چشمم باشه بخورم مثلا اگر بستی باز کنم برای پسرم یه گاز هم بزنم چون مثلا رژیمم نمی خوام تمام بستنی رو بخورم حالا پنج لذت بخوام تعریف کنم
1 شاید فرار از ترسهام به خوردن پناه بردم
۲ فکر و خیالم رو پرت کنم به خوردن پناه آوردم
۳ ناراحتی و استرس رو پنهان کنم به خوردن پناه آوردم
۴ یکم آروم تر شدم حتی تصمیم به رژیم داشته باشم بیشتر فکرم به غذا میره و بیشت خوردم
۵ در هر صورت از خوردن حس شادمانی و بی خیالی بهم داده
من رفتار اینک دخالت کنم نظر بدم در مورد دیگران وخودمو درگیر ا ونها کنم میخواستم تغییر بدم
این رفتار مزیتی ک داشت این بود ک تو با طرف مقابل حرف میزدی صمیمیت میره بالا اطلاعاتم در مورد اون شخص میره بالا
برتری خودم میره بالا ک مثلا اون فلان کار و کرد کارش این ایراد ها رو داشت یا کارش خوب بود بدین جهت
انگار ک استعداد خودمو بالاتر میدم حس غرور میداد
حرصم از طرف خال میکردم اروم میشدم
اون طرفو اینو کار بلد نیس جلوه میدادم
درمورد اینک من میخوام باور لاغری اسانترین کار دنیاست بیشتر بگم تا باورهایش در من بیشتر بشه
خوب من چاقی اسون میدونستم و همیشه میگفتم ک چاقی اسونه لاغری سخته
مزیتی ک این باور و فرمول داشت اینک خودمو تبرئه میکردم این حرف ارامش میداد ب من ارومم میکرد
انگار خودمو مقصر نمیدونسم
از عذاب وجدانم کم میکرد و من از این حرف لذت میبرم چن این حرف برام حکم برگ برنده بود ک خودمو باهاش خالی میکردم
انگار در مقابل بقیه مظلوم نمایی میکردم
قدرت ب چاقی میدادم ن خودم و دیگرانم میگفتم اره ما میبینم تو نمیخوری وفلان
ومن احساس میکردم ک درکم میکنن
سلام🙂
نکته مهمی که من یاد گرفتم باز هم اهمیت مسئولیت پذیری هست که اگه من رفتاری رو انجام میدم که تکرار شده و تبدیل به عادت من شده و من خوشم نمیاد ازش و مایه عذابم شده باز هم این خود من هستم که آگاهانه دارم اون رو انجام میدم و اون رفتار عادتی من اصراری نداره با من همراه بشه…اتفاقا چون ازش بدم میاد بیشتر هم همراهم میشه …
اولین قدم برای اینکه این عادت خیلی راحت و بدون جبر از من جدا بشه اینه که من بپذیرم که این عادت رو خودم بوجود آوردم و خودم هم هستم که اونو تکرارش میکنم و وقتی به گذشته ام برگردم میبینم که اولین بارهایی که اونو انجام دادم خیلی هم ازش لذت میبردم و چون لذت بردم تکرار کردم ….واونقدر تکرار کردم که حالا دیگه ازش بدم میاد و فکر میکنم این رفتار از اول هم برم عذاب آور بوده در صورتیکه اینطور نیست و کاملا برعکسه اولین دفعات به خاطر لذت بردن بوده که انجام دادن و تجربه لذت بخش اون باعث شده باز هم انجام بدم ….ما تا از چیزی لذت نبریم تکرارش نمیکنیم ….اون احساس لذت هست که برامون خوشاینده و دوس داریم باز هم تجربه اش کنیم پس انجامش میدیم تا دوباره همون لذت رو تجربه کنیم
توجه من به نافرمیها از اول به صورت توجه من به اجزای بدنم بوده حالا چه در آینه چه در لباس…و اینطور بوده که من از دیدن خودم و اندامم در آینه و درلباسها لذت بردم از اندام زنانه خودم لذت بردم و این لذت باعث شده بارها در طول روز خودم رو جلوی آینه چک کنم از روبه رو از پهلوی راست از پهلوی چپ خلاصه از زوایای مختلف….یا لباسی که پوشیدم که دوسش داشتم و اون لباس در تن من خیلی زیباتر شده و جلوه بیشتری پیدا کرده اصطلاحی که فروشنده ها به کار میبرن که فلان لباس تن خورش خیلی قشنگه از همین جا میاد لباسها وقتی به تن میرن جلوه پیدا میکنن وخودشون به تنهایی آنچنان جلوه ای ندارن روی تن و اندام که میرن ارزش پیدا میکنن و برشها و دوختهای ظریفشون جلوه نمایی میکنه…و اینجاست که لباسی که میپوشیدم در آینه زیبا تر خودش رو نشون داده
به نظرم اینکه در نظر دیگران هم زیبا و جذاب و دوست داشتنی باشیم در اینهمه توجه و دقت به پوششمون بی تاثیر نبوده چون همه ما به خاطر اینکه در اجتماع مورد تایید و پذیرش باشیم ناخودآگاه دوس داریم در نظر دیگران هم بیشتر به چشم بیایم و یه جورایی مورد توجه باشیم البته که مثل هر رفتار دیگه ای افراطش معقول نیست ولی در هر حال مورد توجه و تایید و مخصوصا تحسین دیگران بودن برامون مهمه و سعی میکنیم که در ظاهر خوب و مقبول باشیم.
همه این دلایل در ابتدا باعث توجه من به اندامم در اینه و درلباسها شدن و برام هم لذت بخش بودن
به مرور با تذکر بقیه به اینکه فلانی داری چاق میشی یا شکمت زده بیرونا….یا انگاری لباسهات برات تنگ شدن و….این حرفا توجه من به جای توجه به زیباییهام رفته روی توجه به نافرمیهام مثلا شکمم چقدر توی آفسایده اونم از زوایای مختلف ….یا توی لباسها با طرحها و رنگهای مختلف چقدر چاقتر یا جمع و جورتر میشم و به مرور با توجه به اینها جلوی آینه هم که رفتم چه توی خونه چه توی اتاق پرو مغازه ها چه جلوی مغازه ها و خانه هایی که شیشه رفلکس دارن همش توجه ام به این بوده که توی لباسهای مختلف با رنگ و طرح و مدلها ی مختلف چطور به نظر میرسم آیا جایی از بدنم بیرون زدگی داره ؟؟؟؟آیا در فلان لباس چاقترم؟؟؟؟ آیا فلان طرح جمع و جورتر شدم یا چاقتر؟؟؟؟؟ و همینها باعث شده که حتی برم سراغ لباسهای با رنگهای تیره و طرحهای راه راه و جنس پارچه های لخت یا کلا برم سراغ خیاطی به جای خرید راحت از مغازه…
خوب با این اوصاف متوجه شدم که توجه به نافرمیها که عادت من شده یه سری مزایا برام داشته مثل اینکه توی انتخاب لباس مدل طرح رنگ وجنس پارچه دقت منو بالابرده و اتفاقا علایق و سلیقه ام رو در هر مورد پیدا کردم…
دوم اینکه توجه به نافرمیها باعث شده یه جورایی مواظب باشم که چاقتر نشم که بیرون زدگیها بیشتر نشن…پس یه جورایی برای حفاظت از خودمن بوده
سوم اینکه وقتی رفتم سمت خیاطی هم انواع مختلف طرحها و مدلها رو توی اینترنت سرچ میکردم و طرح مورد علاقه ام رو سفارش میدادم به خیاط و هم سر دکمه و بقیه اکسسوریها سلیقه و جنس مورد علاقه خودم رو پیدا میکردم
چهارم اینکه به مرور زمان کمدم پر شده از طرحها و رنگها و جنسهای مورد تایید خودم که از پوشیدنشون احساس خیلی خوبی داشتم
پنجم اینکه خیاطم همیشه به من میگفت که اندام شما خیلی برای خیاطی عالیه و وقتی لباسی به تن شما میدوزیم خیلی زیبا میشه چون تن خورش خیلی عالی میشه و همین حرف خیلی احساس خوبی به من میداد…🙂
خب من خیلی فک کردم که این عادت نجویده و سریع غذا خوردنم چه مزایایی برام داشته و اولش چیزی به ذهنم نرسید ولی بعد فهمیدم من عاشق غذام و گرسنگی رو دوست ندارم، وقتایی که گرسنمه این سریع و نجویده غذا خوردن باعث میشه که من سریعتر سیر بشم و از نظر روانی آروم میشم
همچنین باعث میشه غذامم زود تموم بشه و از طرفی چون غذامو نمیجوم درست، باعث میشه حجم بیشتری غذا بخورم و لذت ببرم از غذا خوردنم
پس این عادت باعث آرامش ذهنیم و لذت بردنم میشده
خب گفته بودم که زمانی ک خیلی خوشحال میشم پرخوری میکنم …خوبیاش اینه ک 1مثل یه هدیه میمونه ک به خودم میدادم ک لذت بیشتری ببرم دیگه خب 2 منو بیشتر خوشحال میکرد تو اون لحظه 3حس خوبی از خوردن داشتم 4 باعث میشد من پر انرژی تر بشم و 5 به اطرافیانمم انرژی بیشتر بدم چیز دیگه اینکه من زمانی ک حوصلم سر میره میرم سمت خوراکیا …خب اینم به من احساس خوبی میده بهرحال و باعث میشه از بیحوصلگی در بیام ..
من در قسمت قبل گفتم که عادت دارم وقتی سفره پهن میشه حتی اگه گرسنه نباشم هم میشینم و تا آخرین لقمه غذام رو میخورم. خب چرا؟۱.لذت میبرم از خوردن ۲. بدم میاد کسی غذا توی بشقابش بمونه و اصراف کنه ۳. چون اون غذا رو دوست دارم .۴. گاهی اوقات میخوام که حوصله ام سر نره میخورم.۵.چون فراهان خوشمزه هستند و بهم مزه میده😁
کیک که باشه هم زیاد میخورم موقع عصرونه یا با چای خب چرا؟ ۱.شیرینی دوست دارم ۲. کلا از کیک خوردن کیف میکنم و عاشق کیک هستم ۳. باز هم از سر بیحوصله گی و عادت رفتن سروقت یخچال ۴. بافت کیک و مزه کیک خوشمزه است وانگار انرژی بهم میده ۵. به جای عصرونه کوچولو میگم خب اینو بخورم بهتره و خوشمزه تر
عادتی که من در جلیه اوا نوشتم کم کردن تعداد قند و چای هست
مزایا :۱_ کمک فراراون به هضم غذا مخصوصا وقتی پرخوری میکنم
۲_رفع خستگی که البته احتمالا توهم هست ولی تو محل کار برای رفع خستگی چای میخوریم
۳_رفع استرس و تنش وقتینمیتونم با مسعله ای مواجه شم چند تا چای پشت سر هم میخورم
۴_ برایرفع بی حوصلگی و کسالت مخصوصا اول صبح اگه چای نخورم اصلا روز شروع نمیشه
۵_ از سر وظیفه در پایان شب برای جمع بندیبا تشکر
سلام دوستان هم مسیر ،
سلام استاد بی نظیر ،
تمرین قسمت دوم از چالش من اینو نخوردم به منظور ترک عادت خوردن نان با برنج و ماکارانی
امروز ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
______________________
در حال حاضر تکرار رفتاری که برای من لذت بخشه رنج آور شده اما به دلیل فرمول اشتباه ذهنی که ” من اسیر عادت هایم هستم” قادر به تغییر این رفتارتا به حال نبودم .
خوردن نانبا برنج همیشه براملذت بخش بوده اما چیزی که رنج آور شده اینه که به این اطمینان رسیدم که این عادت چاق کننده اس و چاقی مدتهاست که برام رنج آوره . پس باید این عادت لذت بخش ترک بشه .
.با اندکی توجه برایم واضح میشه که عامل تکرار شدن هر رفتار تکراری ، خودمان بودیم اما فراموش کردیم و تصور می کنیم آن عادت از ابتدا به شکل رنج آور فعلی وارد زندگی ما شده.
قدم اول: برای اصلاح یا ترک هر عادت ،پذیرفتن مسئولیت تبدیل کردن آن رفتار به عادت در خودمان است.تا وقتی مسئولیت آن بخش از زندگی که باعث رنج و آزار ما شده است را نپذیریم قادر به اصلاح یا تغییر آن وضعیت نخواهیم بود.
ومن در حال حاضر مسیولیت این عادت را می پذیرم .پس در نتیجه می تونم تغییرش بدم .
قدم دوم: به صلح رسیدن با رفتاری است که تکرار آن باعث رنجش ما شده است.باید به مزیت های آن رفتار تکرار شونده توجه کنیم.لذت هایی که باعث علاقمندی ما به انجام آن رفتار شده است را باید مورد توجه قرار دهیم.در این صورت احساس خشم و ناراحتی ما نسبت به آن رفتار فروکش خواهد کرد.با آن رفتار در صلح قرار خواهیم گرفت و به آرامش بیشتری با عادت خود می رسیم.در این صورت اقدام کردن برای اصلاح یا تغییر آن رفتار بسیار ساده تر و البته لذت بخش خواهد بود.
از خودم پرسیدم چرا خوردن نون با برنج و ماکارانی براملذت بخشه ؟ به اینجوابها رسیدم : اولا مزه نون رو خیلی دوست دارم خصوصا بعضی از نانهای خاص که علی الخصوص تازه باشن . دوم اینکهمصرف نون با هر غذایی باعث میشه زودتر به حس لذت بخش سیری برسم . سوماینکه با خوردن مقدار کمتری از برنج یا ماکارانی ،احساس سیری می کنم ،و این به درد وقتایی خورده که مقدار برنج یا ماکارانی کافی نبوده و با خوردن نون جبران کردم . چهارم اینکه وقتی غذایی رو با نونمی خورم و سیر میشم ساعات بیشتری در حال سیری خواهم بود و احساس آرامش خوبی دارم . خصوصا اگر ماکارانی رو بخوام بدوننان مصرف کنم انگار که خیلی زود دوباره حس گرسنگی می آد سراغم و مجبور میشم دوباره برم از این ماده غذایی مصرف کنم . اما چیزی که مشگل ساز شده اینه نمی تونم مصرف نون و برنجمو کمتر کنم .و جوری می خورم که با فشار مختصر در شکمم ، متوجه سیری میشم . قبلا به حس فشار مختصر اهمیتی نمی دادمو به خوردن ادامه می دادم تا احساس فشار به درد تبدیل میشد ولی در حال حاضر با حس فشار مختصر، دیگهنمی خورم .این مقدار تغییر در رفتار غذایبم جای خوشحالی داره . وطبق آگاهی های اخیر سیری با احساس فشار در شکم کم یا زیاد علامت زیادی خوردنه . و من می بایست از این غذای لذت بخش به اندازه ای میل کنم که هیچگونه فشاری در شکمم احساس نکنم در عینحال با احساس خوب سیری از سر میز غذا بلند شم و برم کنار . منباید به جایی برسم که مثل لاغرها بتونم براحتی برنج یا ماکارانی رو بدوننان مصرف کنم و زود هم احساس سیری رو تجربه کنم .و دچار سنگینی سر دل نشم .
دومینمسیله که به دنبال خوردننان با برنج یا ماکارانی بوجود می آد سنگین شدنمعده امه درسته که با خوردن نان با هر غذایی احساس سیری خوبی می کنم اما از طرفی معده ام سنگین میشه و طلب چای می کنه .و خوردنچای که معمولا سر سیری با یه چیز پر انرژی مثل قند یا شکرپنیر یا شیرینی های دیگه خورده میشه خود عامل چاقی بیشتره .
قصد دارم بعد از پایان انجام اینچالش و ترک مصرف نون با برنج ،بیام سراغ ترک خوردنچای بلافاصله بعد از وعده های غذایی چون می تونه عاملی باشه برای ورود انرژی های اضافی به بدن و در نتیجه چاقتر شدن .
تا تمرین جلسه سوم اینچالش شمارا به خدا می سپارم
با عرض سلام. من چه قدر از شنیدن این جلسه شوک شدم. انتظار شنیدن همچین چیزی رو نداشتم ولی واقعا جالب بود. خوب. مهم ترین عادت رو مخ من خوردن عصرونه نسبتا سنگینه اونم وقتی که گرسنه نیستم. و بعدش عذاب وجدان تا حد مرگ و ریزه خوری در حد مرگ تا آخر شب! این عادت ها خیلی وقته که که در من نبودن یا حدااقل من فکر میکردم نیستن ولی الان دو هفته است که شدیداً بیرون ریخته و استرس زیادی داشتم که نکنه وزن های کم شده برگرده تا اینکه امروز به این دوره هدایت شدم. دوره جالب من اینو نخوردم. باورم نمیشه اینهمه مدت این دوره اینجا بوده و من گوش نکردمش!
من با خواندن کامنت های دوستان خاطرات زیادی تو ذهنم مرور شد و یاد یه چیزی افتادم. این عادت رو من از دوران مدرسه دارم. من بچه خیلی خیلی درس خونی بودم و همیشه جزو سه نفر اول مدرسه بودم.ولی در عین حال بچه ی خوشحالی نبودم و بنا به سخت گیری های خانواده و مدرسه استرس زیادی رو متحمل میشدم و خیلی تنها بودم. اونوقت ها وقتی میومدم خونه استراحت میکردم و بعد از خوردن یه عصرونه ی خیلی پر و پیمان شروع میکردم به درس خواندن تا شب و…. این عادت رو در دانشگاه هم داشتم. یه جورایی جایزه محسوب میشد برام، برای خوندن درسهایی که ازشون متنفر بودم. به شوق خوراکی ها درسها رو هم میخوندم. سالهای بسیار سختی بود و رشته داروسازی هم رشته بسیار سنگینیه. از این جهت من از این عصرونه سنگین برای این موارد استفاده میکردم:
۱. من وقتی میومدم خونه از دانشکده هوا تاریک بود و معمولا پاییز و زمستون بود و منم خیلی خسته میشدم. در نتیجه خوردن یه عصرونه ی خیلی شیرین با کلی بیسکوییت و …. کلی حالمو بهتر میکرد و به جای خوابیدن بد موقع بعدش یا درس میخواندم یا فیلم میدیدم و از شیرینی لذت میبردم.
۲. خوردن شیرینی و میوه باعث میشد حس کنم دوباره انرژی گرفتم و خون به مغزم رسیده و دوباره کمبود استراحت رو جبران میکردم.
۳. من از بچگی خیلی محیط تحت کنترلی داشتم. یه جورایی انگار به خودم میگفتم من هیچ وقت در هیچ زمینه ای آزاد نبودم. ولی هر چی که بخوام میخورم. رییس کیه؟! اصلا هر چه قدر که بخوام پولامو برای خوراکی های بی ارزش خرج میکنم! هر خوراکی جدیدی که بخوام امتحان میکنم!؟ کیه که جلوم وایسه؟! واسه همین پرخوری های وحشتناکی که به معده درد ختم میشد، در حین حس بعدش حس آزادی فراوانی داشت. الان که فکرشو میکنم میبینم یه بخشی از تفکر صفر و صدم در برابر غذا به همین بخش مربوط میشه. حتی وقتی رژیم سخت بودم رژیممو یا خوردن یه عصرونه یا صبحانه سنگین میشکستم و تا آخر شب میخوردم و اینکار حس آزادی از هر چهارچوب و قاعده بهم میداد.
۴. من عمیقأ سال دوم و سوم دانشکده افسرده بودم. ولی خوردن شیرینی و میوه و تنقلات و ولو شدن جلوی لبتاب و ساعتها فیلم دیدن باعث میشد مشکلات و نگرانی ها و استرس رو برای چند ساعت هم که شده دور بریزم و مغزم رو خنک میکردم. و حتی فیلمهای خیلی کسل کننده رو با خوراکی های خوشمزه تا آخر میدیدم.
۵. من حس تنهایی و کمبود تفریح رو تو دانشکده با توجه به سنگینی شرایط با خوردن جبران میکردم و یه جورایی خودمو با خوردن شارژ میکردم و از شیرینی و…. لذت میبردم و به این بهانه برای درسا و فعالیت های روزمره دوام میاوردم. در واقع غذا و شیرینی و پرخوری موتور خاموش منو روشن میکرد که هر چه قدرم افسرده یا تنها ادامه بدم تا فارغ التحصیل بشم و شدم.
۶. چون خیلی وقتا نمیرسیدم غذا درست کنم کلی شیرینی و میوه و….میخوردم. هم خون به مغزم میرسید هم مجبور نبودم غذا درست کنم اونم وقتی که خستم. فقط قهوه درست میکردم و تنقلات میوردم و جلوی تلویزیون ولو میشدم! خوشمزه وراحت.
۷. من از خوردن اینهمه میوه و شیرینی برای عصرانه لذت میبردم چون طعم شیرینی رو خیلی دوست داشتم و غذاهای شیرین یه نظرم خیلی خوشمزه هستن و کلی ازشون لذت بردم.
دفعه اوله که بهش اینطور نگاه کردم! باور نمیشه که این رفتار ها مزایا هم داشته! و انجامش لذت بخش بوده.
مزایای عادت مورد نظر (قسمت دوم-۱)
سلام استاد گرامی سلام دوستان متعهد
عادتی که من قرار بود کنار بزارم این که وقتی حجمی غذا رو در بشقابم میکشم فقط نگاهم به اون باشه و دوباره سمت دیس یا قابلمه نروم
وقتی لوبیا پلو میخوردم خیلی برام لذت بخش بود که دوباره از قابلمه ته دیگ و گوشت یا از قسمتهای چرب بخورم و خیلی لذت میبردم
و وقتی صبحانه میخوردم دوباره لقمه های کوچک بردن به من لذت میداد
از اینکه بعد سیر شدن ته غذای بچه هام با سالاد قاطی کنم و بخورم و فکر میکردم جلوی اسراف شدنش گرفتم و خیلی لذت بخش بود
خیلی لذت داشت وقتی ابگوشت داشتیم و من غذام خوردم دوباره لقمه های کوچک گوشت کوبیده بخورم و ترشی
بسیار لذت بخش بود که بعد صرف غذا چند قاشق از دیس بخورم
فایل “مزایای عادت مورد نظر (قسمت دوم-1):”
لذتهایی که تکرار رفتار “خوردن چای با کیک و یا خرما و یا بیسکویت و یا دونات donut و یا شیرینی ” من تا حالا داشته است را من به صورت جواب و سوال از خواننده(که شخص خودم است) نوشته ام.
البته خودم سوال میکنم و خودم هم جواب میدهم ، ولی فکر میکنم برای شما عزيزان هم مسیر، طرح سوال و جواب جذاب تر باشد.
از وقتی 5 ساله بودم مادرم من رابرای خریدهمراه خودش میبرد.مادرم یک زنبیل قرمز رنگ بزرگ پلاستیکی داشت که دوست داشت من همراهش برم تا وقتی زنبیل سنگین شد ،من سمت دیگر زنبیل را بگیرم و کمکش کنم.
پدر من هيچ وقت ماشین نداشت ،البته هنوز هم ندارد چون از رانندگي میترسد ، بنابراین همه خرید خونه را مادرم با پای پیاده و یک عدد زنبیل انجام میداد.
من چون فقط 5 سال داشتم ، خسته میشدم و هروقت مادرم من را خسته میدید به من میگفت” اگر این دفعه کمکم کنی برایت یک عدد شیرینی رولت خامه ای میخرم. “بعد هم برام می خرید.
یک شیرینی مخصوص خودم که در راه برگشت تا خانه میخوردمش.
چرا طعم این شیرینی برایم لذت بخش بود؟چرا هنوزم توی شیرینیهای تر ،شیرینی رولت خامه ای را دوست دارم؟ چرا هر وقت به ایران سفر میکنم ،دوست دارم از قنادی یا شیرینی فروشی، یک عدد شیرینی رولت خامه ای بخرم، هر چند صاحب مغازه ممکن است برای خرید ان یک عدد بهم لبخند بزند؟
چون در سن 5 سالگی فشاروزن زیاد اوردن یک زنبیل سنگين با پیاده روی حدود 45 دقیقه تا 1 ساعته مرا از پادر میاورده و این شیرینی از محبت مادرم فقط مخصوص من خریداری میشده ،پس طعمش برای من لذت بخش بوده است و در ذهنم نقش بسته است.
چرا من الان اتصميم گرفتم که برای تمرین اول ،موقع خوردن چای ، فقط یک برش از کیک و یایک عدد خرما و یا یک عدد بیسکویت و یایک برش donut یا یک عدد شیرینی بخورم ؟
جواب خیلی مشخص است چون مادرم با خرید تقریبا هفته ای 3 تا 4 بار این رفتار، شیرینی خریدن را برای من تکرار کرده است تا جاییکه ان به راحتی درمن به عادت تبدیل شد.
من از خوردن خود شیرینی خامه ای به تنهایی لذت نمیبردم ،بلکه از اینکه محبت مادرم مختص به من داده میشد و من از خستگی هلاک میشدم لذت میبردم.
چرا فقط محبت مادر من در این خرید شیرینی خلاصه میشد ؟
چون خواهر من یکسال از من کوچکتر بود و به محض رسيدن ما به خانه دوباره همه توجه های مادرم صرف خواهرم میشد و من اینقدر با او مقایسه میشدم و اینقدر از شنیدن جمله “تو بزرگتری ، تو ببخش” به ستوه میامدم که ديگر حتی از خودم متنفر میشدم.
چرا هنوز سالها بعد که من بزرگتر شدم ، هنوزتا مدتها ،دسر مورد علاقه من کیک بود؟
باز هم دلیلش واضح است. ذهن ناخوداگاه ما با احساس کار میکند و همانگونه که داستان مرا شنیدید، مادرم با خرید شیرینی به من عشقش را نشان میداده است ، پس چون در من احساس محبت و هیجان عشق مادر ایجاد میشده ، همیشه خوردن شیرینی یا بعدها کیک بهم حس خوبی میداده است.
ایا تکرار این رفتار از طرف مادرم باعث عادت رنج اور در من شده است ؟
جواب باز هم مثبت است.من دقيقا یادم است که گاهی حتی از خرید شیرینی سر بازمیزدم تا مادرم مرا با تاکسی خانه ببرد. فکر میکنم شاید یکی 2 بار موفق شدم که نظرش را عوض کنم ولی بیشتر همواره داستان خرید و یک شیرینی تکرار میشد.
چرا ؟
چون مادرم خانه دار بود و اعتقاد داشت که باید پول را بیخودی خرج نکرد و عاشق پس انداز بود. او همیشه دوست داشت که برای روز مبادا پول کنار بگذارد و همیشه پول جایی داشته باشد.
الان با انکه پدرم بازنشستگي میگیرد و فقط 2 نفردر خانه هستند ، هنوزم خواهرم گاهی که بهشون سر میزند میگوید ،که پدر و مادرمون یا در تاریکی نشسته اند وبیشتر لامپها را خاموش کردند ، ویا کولر خاموش است وخودشان را باز میزنندویا هر 2.
دوستان ذهن ما قویترین عضو بدن ماست ، من در حدود یکسال تمرینهای دوره ورود به سرزمين لاغرها و پاکسازی ،ازسایز Large به سایز Small رسيده ام چون تمرینهای ذهنی را مو به مو انجام داده ام و حتی یکروز را جا نداخته ام.
امروز هم وقتی برای خودم سر کار چای ریختم و با یک عددبیسکویت خوردم ، یک نگاهی به خرما کردم و گفتم من چالش دارم ، پس فقط یکی از شماها را میخورم.
شاید برای خودم خنده دار بود ولی واقعاً با یک عدد بیسکویت ساقه طلایی همان احساس سیری کردم که با 4 تا 5عدد ان همیشه میخوردم.
اینقدر این تمرینها اسان، ولی عالی و تاثیر گذار است که اگر من سالها از موثر بودنش بنویسم ، بازهم کم گفته ام.
بسیار سپاسگزارم استاد بزرگوار.خدا قوت. دست حق پشت و پناهتان.
قبل از توضیح هر مطلبی میخوام برای خودم روشن کنم عادت یعنی چی ؟ و اصلا چگونه در من ایجاد شده ؟ عادت یسری رفتار ه و به علت اینکه من واقعا دوسشون داشتم تکرارشون کردم و در من تبدیل شد به عادت پس اصلا چیز بزرگ و غول بی شاخ و دمی نیست و قطعا وقتی من خودم ساختمش راحتم میتونم تغییرش بدم یا کلا بزارمش کنار اما نکته ی مهم اینه که من واقعا از این رفتار لذت میبرم که تکرارش کردمو تبدیلش کردم به عادت یعنی از اول واسم ترسناک و عذاب آور نبوده خب با این تفاسیر میخوام یه رابطه ی دوستانه با عادتایی که فکر میکنم منو چاق کردن بر قرار کنم
حالا میریم سراغ این عادتها
از دیروز که فایل و گوش دادم دارم بدنبال یک عادت میگردم که از نظر خودم باعث چاقیم شده باشه اما من هیچ وقت عادت بدی مثل پر خوری یا بد خوری نداشتم ولی با خودم میگم پس چرا لاغر نیستم
چون چاقی من هیچ ربطی به عادتهای بد غذاییم نداشت البته در قسمت اول گفتم من یه عادت داشتم که اگر برای تک تک خانواده ام غذای جداگانه ای میپختم از هر سه نوع غذا خودم میخوردم ولی به مقدار کم و اصلا چیزی نبود که من بخوام بعدش عذاب وجدان بگیرم
پس از اینجا نتیجه میگیرم عادته بده من همون عذاب وجدان بعد از غذا بوده
یا مثلا میگم چون عادت کردم هر سه وعده غذامو بخورم چاق شدم که باز هم چون مقدار غذای من همیشه در حد نیازم هست و اصلا نمیتونم بیشتر بخورم پس اینم عادت بدی به حساب نمیاد فقط ترسی که از خوردن ۳ وعده غذا دارم منو چاق میکنه
یعنی رفتار و عادات من تماما بستگی به یکسری فرمولای غلط موجود در ذهن که از آثار رژیم در ذهنم به جا مونده هست چون اون
محدودیتهایی که در رژیم داشتم باعث این ترسیدن ها و عذاب وجدانها شد .
پس دو فرمول اشتباه من ترس از خوردن قبل از غذا و عذاب وجدان بعد از غذا ست
خب بعد از اینکه این دو فرمول و شناختم حالا میام سراغ رفتارایی که این دو فرمول و در ذهنم پررنگتر و قوی میکنه و جلوی لاغری منو میگیره
عادت اول ، خوردن چند نوع غذا ،
خب من از خوردن غذاهایی که می پزم کاملا لذت میبرم از اینکه میتوانم در آنه واحد سه نوع غذا اماده کنم که همه ی اعضای خانواده ام بخورند و لذت ببرند ، از اینکه برکت و فراوانی خداوند را میبینم واقعا شکر گزاری میکنم و این کاملا حس خوبی به من میده
خب حالا چه ایرادی داره من از هر سه نوع غذا تست کنم . چون خودم میدونم که نیازم چقدره و جوری تنظیم میکنم که نمیتونم بیشتر ازحدم بخورم و کاملا نا خوداگاه ذهنم میدونه اشتهام چقدره و با اینکه سه نوع غذا رو میخورم ولی اگر روی هم گذاشته بشند کاملا اندازه ی نیازم هست
پس اصلا نباید عذاب وجدان بگیرم ، چون من هرگز زیاده خواری نمیکنم . تازه فوقش اگرم زیاد خوردم ، دستگاه گوارش و دفع کارشو به خوبی انجام میده پس من با این عادت کاملا اشتی میکنم چون لذت میبرم پس عذاب وجدان کاملا بی معناست
مورد دوم ، ترس از خوردن هر سه وعده ی غذایی در روز بود خب خیلی روزها شده من صبحانه. نمیتونم بخورم ، چون اخر شبها میوه میخورم صبح ها اشتها ندارم اما حالا یکروز بیام و بخورم چرا ترس مگه اشکالی داره ، من که کاملا نیازمو میدونم خب اون روز دوست دارم میخوام سه وعده غذامو بخورم ، فک نکنم موردی باشه یه زمانی وقتی هنوز باورای غلط تو ذهنم تشکیل نشده بود
حدودای سن ۴ تا ۱۱ سالگیم بخاطر اینکه پدرم به هر سه وعده غذا خیلی اهمیت میدادمن *بی واهمه* میخوردم و خیلی هم لاغر بودم و از یه زمانی این ترسا شروع شد که زیاد بخوری چاق میشی❌ و ترس از خوردن وعده ها در من شروع شد خب طبق این مسیله خوردن هر سه وعده به اندازه ی نیازم هم اصلا ترسی نداره
وای که چه حس خوبی پیدا کردم وقتی با این دو عادت به صلح رسیدم ، وقتی فکرشو میکنم در هنگام انجام این رفتارا اصلا رنجی وجود نداره و فقط لذت بوده و حال خوب
درسته قبلش میترسیدم ولی اگه ادم از چیزی یا کاری بترسه طبیعی که انجامش نمیده خب وقتی من این رفتار و انجام میدم تازه خیلی هم خوشحالم پس حتما یه ترس ساختگی تو ذهنمه دیگه
که باید با این ترسه کنار بیام نه رفتاره این ترس ساخته ی همان رژیمهای بیخوده
باید مدام به خودم بگم تو الان چند وقتی میشه وارد مسیر ذهنی واسه لاغری شدی و میدونی تو این مسیر همه چیز با عشق و لذت و احساس خوبه که بدست میاد
پس بیا و با این ترسای بیخودی کنار بیا و سعی کن باهاشون به صلح برسی همینطور با عذاب وجدان های بعد از خوردن. اونم دقیقا همینه اینا فقط ساخته ی یسری افکار پوچن پس وقتی باهاشون کنار بیای و نخوای باهاشون بجنگی خودشون آرووم آرووم کنار میرن
این فرمولا و به دنبالش این عادات فقط ساخته ی ذهن خودم بود و هرگز بر من تحمیل نشده و نیست پس اگه باهاشون به آشتی برسم قطعا از بین خواهند رفت
به نام خداوند مهربان وبخشنده ام
سلام و درود
رفتار و عادتی که من انتخاب کردم که فکر میکنم در چاق شدن من اثر گذار است و دوست دارم ترکش کنم الکی خواری ریزه خواری و پرخوری است یعنی به نیاز بدنم توجه نمیکنم و مدام ریزه خواری میکنم
۱,چندین سال قبل قبل ازینکه اضافه وزن داشته باشم بلافاصله بعد از ازدواج با همسرم مشکلات خیلی خیلی زیادی داشتیم و یکیش ورشکستگی و بیکاری و بی پولیش بود .من کار میکردم ولی برا خودم خرج نمیکردم مشکلاتمون بیشتر و بیشتر میشد تا اینکه رفت سر کار و کارش بیرون از شهر بود .وقتایی که بحث میکردیم و اون نبود من برای اینکه اعتماد به نفس از دست رفته مو جبران کنم با غذا به خودم میرسیدم برا خودم کباب درست میکردم .تنقلات دوست داشتنی مو میخریدم میخوردم و…و واقعا اینکار برام حس خوبی داشت و ارومم میکرد
اعتماد به نفسم زیاد میشد وقتی به این فکر میکردم که کی بهتر از خودمه که بخوام براش بهترینا رو بیارم بخوره
تخمه میخریدم فیلم میدیدم و میخوردم و واقعا حس خوبی داشت خیلی فوق العاده بود حسش
وقتایی که طولانی مدت همسرم نبود و تنها بودم و حوصله م سر میرفت بادوستم مینشستیم تا صبح فیلم میدیدیم و کلی پذیرایی میکردیم از خودمون
واقعا یاد اونا برام شیرینه و انقدر دوسشون دارم که فکر میکنم کاش این عادت باعث چاقی نمیشد و عذاب وجدان نداشت برام تا بتونم کلی ازش لذت ببرم.
یه سوال :استاد هربار با یه عادت این راه رو میشه پیش برد؟یا اینکه چندین عادت باهم هم میشه انجام داد؟
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد گرامی
عادتها رو ما داریم انجام میدیم .
اون عادت به زور بر ما تحمیل نشده .
درون ما تنوع رو دوست داره .
ما از رفتار زده شدیم به خاطر تکرار اون .
این رفتار چه مزیتها و چه لذتهایی برامون داشته ؟
قانون اول برای تغییر دادن هر عادتی اینه که یه رابطه ی صمیمی با اون عادت برقرار کنیم .
گام اول : یک رابطه ی دوستانه با رفتار داشته باشیم .
تکرار اون رفتار چقدر شما رو شاد کرده و چقدر براتون لذت بخش بوده .
حداقل ۵ مورد از تکرار این عمل چه لذتهایی بردید .
در گام قبل من رفتاری که میخوام ترک کنم عذاب وجدان بود . من از عذاب دادن خودم چه لذتی بردم ؟
من وقتی از زاویه ی ذهن چاق به رفتارم نگاه میکردم رفتار برام رنج آور بود . حتی با اینکه ازش لذت میبردم اما به قول شما با وجود اینکه از رفتار لذت میبردیم اما بعدش برامون رنج اور بود .
خب من میخوام عادت به رنج کشیدن رو از خودم پاک کنم .
پس ابتدا باید با این رفتار به صلح برسم .
رنج کشیدن برای من چه مزایایی دارد ؟
من با رنج کشیدن در حقیقت به خودم آرامش میدادم .
رنج از رفتار نامناسب خودش یه رفتار نامناسب بود اما من با عذاب وجدان تاثیر رفتار نامناسب قبلی رو برای خودم کم می کردم .
پس در حقیقت دیدگاه من نسبت به رفتار قبلی که همون خوردن بود برای من تکراری و ناخوشایند شده بود .
امروز یه باور عالی در متن شما پیدا کردم
در واقع تکرار رفتاری که برای من لذت بخش نبود رنج آور شده است اما به دلیل فرمول اشتباه ذهنی که ” من اسیر عادت هایم هستم” قادر به تغییر آن رفتار نیستم.
علت اینکه خوردن ها در اغلب مواقع برای ما رنج آور شده بود به خاطر ترس ما از چاقتر شدن و به خاطر اینکه دیگر نمیتوانیم آنها را تغییر دهیم بود .
من اسیر عادتهایم هستم باوری هست که در اغلب ما وجود دارد در حالیکه ما خود سازنده ی عادت هستیم .
و لذت بردن از عادت سبب تکرار اون عادت شده .
در هر بار ما موقع انجامش لذت میبردیم حالا بعدش با رنج کشیدن میخواستیم به خودمون اینو بگیم که این رفتار رو دوست نداریم انجامش نده .
ولی باز موقع خوردن چون میخواستیم لذت این رفتار رو بچشیم باز بیشتر میخوردیم اما با خوردن بیشتر و لذت بردن بیشتر رنج ما بعد از رفتار بیشتر میشد .
پس من برای برطرف کردن عادت رنج کشیدن ابتدا باید با عادت خوردنم به صلح برسم .
یک انسان متناسب با خوردنهای خودش در صلح است و هیچ گاه رنج نمی کشد .
من خیلی وقتها پرخوری نمیکنم بلکه احساس پرخوری می کنم . احساس پرخوری داشتن هم یک عادت غلط و در مسیر چاقیست .
اما من فقط قرار است یک رفتار را تغییر دهم ان هم عذاب وجدان بعد از خوردن هست . پس باید مزیتهای این رفتار را بنویسم .
۱- دلیل اول را در بالا نوشتم . عذاب وجدان به من ارامش میداد تا تاثیر پرخوری در همان لحظه بر من کمتر شود .
۲- عذاب وجدان سبب میشد حداقل تا زمانیکه من این حس رنج را داشتم به خودم اجازه ی خوردن بیشتر نمیدادم .
۳- عذاب وجدان سبب میشد من کمی نسبت به رفتارهایم فکر کنم و اینکه کاری کنم تا این رفتارها را ترک کنم گرچه هیچ وقت موفق نمیشدم چون راه آن را نمیدانستم اما همان درخواست دادنها برای تغییر ، سبب شد که من الان اینجا باشم و به این فایلهای عالی هدایت شوم و راه تغییر عادت را به شیوه ی صحیح جذب کنم .
۴- عذاب وجدان سبب میشد من کمی فشار ناشی از رفتار نادلخواه را روی خودم کم کنم و کمی از سنگینی بار اضافه وزن را بر وجودم جبران کنم . کمی به خودم بیایم و برای آن لحظاتی که این حس با من بود احساس اراده ی بیشتری می کردم و حسم به خودم بهتر میشد . در حقیقت من با عذاب وجدان هم به احساس لذت میرسیدم .
۵- عذاب وجدان در من سبب میشد که برای زمانهایی که این احساس را داشتم از مسیر چاقی تغییر جهت میدادم . توجهم را از روی خوردن بر میداشتم و به کارهای دیگر در زندگی می پرداختم و حداقل تا زمانیکه این حس با من بود احساس ولع سمت من نمی آمد . گرچه به خاطر صلح نبودن با حس عذاب وجدان باز هم رنج می کشیدم اما الان که فکر می کنم میبینم این حس تا هنگامی که با من بود برای من رنج نداشت وقتی من با این حس کمی حالم بهتر میشد دوباره افکار چاق کننده سراغم می آمدند و پروسه تکرار میشد. در حقیقت من با عذاب وجدان میخواستم این احساسات چاق کننده را پاکسازی کنم .
خدای من عذاب وجدانی که من همیشه با آن مشکل داشتم و نگاهم به آن بد بود چقدر مزیت برای من داش .
آرامش ، تغییر رفتار ، تغییر فکر و درخواست راه صحیح تغییر عادت و هدایت شدن به اینجا ، احساس لذت ، احساس خوب به خود ، پاکسازی و اگر باز هم بشمرم قطعا مزیتهای دیگر این رفتار را هم پیدا می کنم .
چقدر این تمرین عالی بود و حس مرا نسبت به عادت عذاب وجدان خوب کرد .
خب حالا من میخوام یه رابطه ی صمیمی با این عادتم برقرار کنم .
من دست دوستی به سمت این عادتم دراز می کنم . سلام رفیق حالت چطوره ؟ ممنون که باهام این همه مدت همراه بودی و منو هدایت کردی به این فایلها .
ممنون که این همه مدت برای من کار کردی . ببخش من و که همیشه از تو بدم می آمد و به مزایای تو برای خودم پی نبرده بودم .
من حقیقت تو را یافتم و فهمیدم اول اینکه تو را خودم ایجاد کردم و دوم اینکه تو برای رنج من نیامده بودی بلکه برای خدمت کردن به من آمده بودی . برای اینکه به من احساس بهتر و عزت نفس بیشتر بدهی برای اینکه مرا پاکسازی کنی .
من اکنون حقانیت تو را یافتم و متوجه شدم تو بسیار خوب هستی و دوست صمیمی من هستی . دوستی که خیلی جاها به من کمک کرد تا من احساسم به خودم بهتر شود . ازت ممنونم . دوستت دارم .
این تمرین خیلی تمرین خوبی بود . از لطف شما ممنونم .
سلام
من عادت اینک میوه زیاد میخورم حتما ک از خواب بیدار میشم باید میوه بخورم از میوه سیر نمیشم از اولم پرخوری تو میوه داشتم متعهد شدم این عادت تعییر بدم
من هر وقت میوه میخورم پراز لذت میشم اصلا انگار بمب لذت تو دهن من وا میشه وای من از میوه خوردن شاد میشم پراز عشق میشم از قیافه هاشون سیر نمیشم میوهز میبینم پر از خوشحالی حس خوب میشم وقتی میخورم انگار مغزم اروم میشه انگار کل سلولهایربدنم انرژی میگیزن من با مبوه ب اوج لذت و طعم میرسم
با سلام
خودم بعد این کامنت حس عجیبی دارم .
حالا میفهمم چرا استاد میگفت مسولیت کل زندگیتون رو بپذیرید تا ما این مسولیت رو نپذیریم چطور میتونیم در قبال بدنمون احساس ببخشش کنیم وچطور میتونیم مشکلاتی رو که خودمون در زندگی دعوتش کردیم و ازش متنفر بودیم عشق بورزیم .
من همش در زندگی یه جورایی خودمو بدهکار چیزی میدونستم من بدهکار مشکلاتی هستم که مرتب بهشون بد وبیراه میگفتم من خودم اونا رو توزندگیم دعوت کردم و اونها قبل اینکه بیان با یه حس ترسی که استاد توضیح دادن اجازه ورود گرفتند به زندگیم چون من به اون احساس ترس توجهی نکردم و ادامه دادم و کلی هدیه قبل اومدنشون برام فرستادن ومن هم همشو قبول کردم و بعدش مشکلات اومدن .
بعدشم بد وبیراه دادم به مشکلاتم . ومتنفرشدم ازشون .
اونها تقصیری نداشتن . اونها بی گناهند من با توجهاتم اونا رو به زندگیم دعوت کردم . من از همینجا از همشون معذرت میخام وامیدوارم منو ببخشند .به خصوص از چاقی عزیزم که منو بیدار کرد .
استاد بابت این چالش و همه مطالب آموزشی ازتون سپاسگزارم .
با سلام
چالش عشق ورزیدن به عادتهای چاقی
چقدر ما آدمها فراموش کاریم چاقی عزیزم منو ببخش تو رو به مهمانی درونم دعوت کردم و تو قبل از اینکه به خونم بیای کلی هدیه های مختلف برام فرستادی با پست ذهنی و بعد اومدی به خونه جسمم .
کدوم مهمون رو دیدی که اینجوری به خونت بیاد و منم سرآخر به جای تشکر ازت متنفرشده بودم .😪
اینکه خوردن یه استکان چای با کلی قند رو برام لذت بخش کردی چون میدونستی من فشارم همش استاندارده و با یه کم خستگی یا بیماری فشارم میاد پایین . و ازم یه جورایی مراقبت میگردی.
این توبودی که منو وادار میکردی تند تند غذا بخورم تا معدم منو اذیت نکنه و زود سیربشه مثل یه نوزاد چند روزه که تند تند شیر میخاد.
چاقی عزیزم این تو بودی که وقتی مهمانی میرفتم و کلی بهم خوش میگذشت کلی غذا میخوردم بدون دغدغه و استرس و مهمونیه بهم خوش میگذشت .
عزیزم این تو بودی که میدونستی من آش ترش دوست دارم مثل کودکی که یه اسباب بازی رو دوست داره واز پدرش میخاد .دیرتر بهم حس سیری دادی و به معدم گفتی بزار یه ذره بیشتر بخور و لذتش رو ببره مگه ما چند روز تواین دنیا مهمونیم که اینقدر زندگی رو سخت بگیریم .
چاقی دلبندم تو خیلی خوبی مثل یه مادر ازم مراقبت کردی من یادم نمیره وقتی پریود بودم زود به زود بهم زنگ میزدی ومنوصدا میکردی که برو یه چیزی بخور ضعف میکنی مریض میشی و توهم که فشارت نرماله با یکم گرسنگی سر درد میگیری .
مگه میشه یادم بره که من همش بهت میگفتم عاشق صورت تپلم و اطرافیانم همش ازم ایراد میگیرن که صورتت زیبا نیست تو هر موقع که من یادم میرفت چیزی بخورم و درحال بیکاری بودم منو میبردی سریخچال و کلی غذا بهم تعارف میکردی.
نه اون روزها هیچ وقت یادم نمیره . دیگه نه تنها ازت متنفر نیستم بلکه عاشق تو وهدیه های زیبایت هستم وممنونم که دعوت منو قبول کردی و به خونم اومدی واونم با کلی هدیه های زیبا .
دیگه حتی به کسی اجازه نمیدم بهت چپ نگات میکنه ومن عاشقتم و بهت عشق میورزم و امیدوارم که منو ببخشی.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان
تمرین این جلسه: مزیت ها و لذت هایی که رفتار یا عادتی که میخواین ترکش کنید رو بنویسید
استاد اول از همه تشکر میکنم به خاطره انرژی و شادیی که با صداتون در این فایل به ما میدهید خیلی پرشور صحبت میکنید ادم جون و انرژی میگیره، ممنون از انرژی خوبتون
خوردن چیزهای شیرین مثل کیک و بیسکویت و نون و کره و عسل در کنار یه نوشیدنی گرم به من انرژی و شادی میده، احساس میکنم توی مغزم یه هورمون شادی ترشح میشه گرمای نوشیدنی در کنار هر چیز شیرین به من حس زندگی و شادی میده، طعم اون ماده ی غذایی شیرین، مزش من رو ارضا میکنه یه احساس رضایت و سیری و خوشی به من میده، خستگیم رو از تنم درمیاره، باعث میشه اماده بشم بعد از خوردنش کاری رو انجام بدهم، یا بعد از انجام کاری برای تشویق خودم و استراحت یه نوشیدنی گرم در کنار یه چیز شیرین خستگیم رو رفع و من پرانرژی و تازه میکنه، باعث میشه بهانه ای باشه با اعضای خانوادم جمع بشیم و در کنار هم از خوردن لذت ببریم، طعمش لذتبخش است، گرمای چای یا قهوه به من حس امید و زنده بودن میده، خوردن هر چیز شیرینی من رو راضی میکنه سیرم میکنه انگار تمام وجودم خوشحال میشه، بهم حس ازادی میده، خوردن یه چیز شیرین در کنار یک نوشیدنی گرم در عصرها باعث میشه نیمه ی دوم روزم رو شروع کنم با قدرت و انرژی، یه حالت مدیتیشن و ارامش داره.
به نام خدای زیبایی ها
در چالش من اینو نخوردم برای تناسب فکری داشتن در عادت ریزه خواری یا به قول بعضی ها همه چیز خواری، یعنی هر چی جلو دستمان باشد و پارو میکنم به سمت دهان مبارکمان، بلانسبت که میخوایم هر چی دور و برمون هست تمیز کنیم و بریزیم داخل سطل آشغال، باید بدونیم که ما محل انبار و جمع آوری ضایعات نیستم، من خیلی ارزشمند هستم ولی چه کنم که این ذهن ناخودآگاه آموزش دیده و یادگرفته و از عقل منطقی هم کاری بر نمیاد و باید کوتاه بیاد و با صلح و آرامش و با ملایمت صحبت کردن بهش بفهمونه که چیز اشتباهی یاد گرفته، میدونه که اون کاری که سالیان سال انجام میداده و حالا شده یه عادت قوی و جاخوش کرده، خیلی عادت خوبی هستش و خیلی محاسن داره ولی عادت های بهتری هم وجود داره که میشه اوناروهم انتخاب کنه و همون حس قشنگ و داشته باشه، میدونم که ریزه خواری چه چیز خوبی هست، همیشه همه رو با لبخند در خوردن همراهی میکنم و کسی رو رنجیده خاطر نمیکنم، حس خوب وآرامشی داره، اینکه همیشه سیرم و حس گرسنگی ندارم خیلی حس لذت بخشی هست، اینکه میتونم همه مزه ها را شیرینی و شوری به تناوب تجربه کنم، اینکه حس قدرت و توانایی و رهایی از هر چی محدودیت هست، اینکه نگران نباشم که دیگه تموم میشه و بعدا نیست که من بخورم واین محاسن ریزه خواری است که ذهن ناخودآگاه ام پذیرفته به تکرار هر روز و هر روز آن
به نام خدای مهربونم که راه رو نشونم میده
سلام به همه
واقعا متعجبم..اصلا انتظار همچین مطالبی نداشتم تو این جلسه..همش فکر می کردم الان باید بیاییم و از بدی هاش و اینکه ۷ یا ۲۱ یا ۴۰ روز تمرین کنیم تا بذاریمش کنار و این جور چیزها بشنوم … خلاصه که هنوزم مبهوتم .
خب چیا یاد گرفتم؟ اینکه رفتار تکرار شونده تبدیل به عادت میشه و این ماییم که تکرارش می کنیم و اون رو می بریم تو دسته عادت هامون…پس اون کار به خودی خود بد نیست .. در ذات خودش حرکت و رفتار بدی می تونه نباشه اما چون من دارم بهش عادت می کنم و تکرارش می کنم و توی ذهنم این فرمول هست که این عادت مخربه و داره من و بدنم رو از تناسب خارج می کنه، همینطور هم عمل می کنه
خب عادت ریزه خواری که من جلسه قبل گفتم میخوام کنار بذارمش برام چه لذت هایی داره:
۱- لذت خوردن! همین که هربار دلم خواد میخورم…حس قید و بند و رژیم و چارچوب ندارم..کاری رو می کنم که دوست دارم، دلم نمیخواد فکر کنم و چک کنم گرسنگی واقعیه یا نه..دلم میخواد به دل خودم بخورم.
۲- حس خوب اینکه با همین چند دونه بادوم و پسته مثلا ته دلم رو گرفتم و سیر شدم…حس اینکه چقدر خوراکم کمه و همین کوچولوها سیرم می کنه و غذای اصلی رو کمتر می خورم
۳- حس پیروزی از اینکه چیزی که دلم خواست رو خوردم..یه جور دهن کجی به خودم و رژیم و هر قانونی … به خودم ثابت می کنه کی رئیسه !!
۴- مزیتش اینه که اون موقع که دلم میخواد یه چیزی بخورم و گرسنه هم نیستم می خورمش و نگران این نیستم که توی گرسنگی اون چیز خاص رو دلم نخواد…یعنی نگرانم هم تموم بشه و نباشه که بعدا بخورم (باور کمبود) و هم اینکه نگرانم شاید توی گرسنگی واقعیم دیگه اینو که الان دلم میخواد نخوام بخورم و میلم نباشه پس حالا بخورم تا هست و میلم هم میکشه بهش..چقدر جالب واقعا..اینو همینجور که نوشتم بهش پی بردم.
۵- من از ریزه خواری حس شادی بهم دست میده..یه شادی سطحی که از دم دست ترین چیز یعنی خوردن حالم خوب میشه..تمرکزم از چیزهای منفی و بد برداشته میشه و لذت و شادی رو تجربه می کنم
سعی می کنم بازم فکر کنم و اگه به نتایج جدید رسیدم میام می نویسم..واقعا چالش جالبی بود
با سلام منم کاملا موافقم
به نام بی نام او 🍃
سلام به همپیکران عزیز 😍
برای اصلاح و یا تغییر عادتمون همون رفتارهایی که اولین بار با لذت انجام دادیم وبعد با تکرارش شد عادت مخرب یا آزار دهنده دوقدم مهم باید برداریم
۱/اون رفتار هیچ قدرتی نداره کلا نمیتونه مارو مجبور کنه که انجامش بدیم ما خودیم داریم انجام میدیم یعنی باید قبول کنیم تا بتونیم تغییرش بدیم باهاش آشتی کنیم اما چون یک فرمول ذهنی ریشه دار تو ذهنمون هست که میگه ترک عادت سخته یا ما اسیر عادتهامون هستیم تمام قدرت خودمون رو دادیم به رفتار پس بپذیریم دیگه خودمون داریم تکرارش می کنیم و اینکه اگر شما یک فیلم توپ هم ببینید که خیلی جذاب باشه یا یک موسیقی دلنشین هم گوش بدین اگر یک مدتی تکرار بشه دیگه زده میشین مثلا اگر چندروز متوالی قرار باشه لازانیا بخوریم دیگه حالمون بهم میخوره چون حالت درونی و طبیعی ما تنوع گرا هست و حالا واسه همین همون رفتارهای لذت بخش شدند عذاب دهنده بنابراین قدرت دست منه انتخاب هم با منه و خیلی هم آسونه اصلا روش ذهنی همه چیزو آسون میکنه و قدم به قدم پیش میریم تا اصلاح بشه
۲/این عادتها واسه ما مزیتهایی داشتند حالا برای اینکه زبونی نباشه حداقل ۵مزیت از هر عادت رو فکر کنیم و بنویسیم …
خوب پرخوری من خیلی لذت بخش بود از بچگی خانواده برای غذا خوردن مسابقه میزاشتند هر کی زودتر خورد و غذاشو تموم کرد 😳😆یعنی انگار مسابقه است من بیشتر بخورم اما با کی نمی دونم ؟!بعد ته دیگ که خوشمزه بود یعنی آخر غذا همیشه هم تو قابلمه ته دیگ چرب و چیلی میموند منم سیر میشم ولی آخرش موقع سفره جمع کردن یه سر به قابلمه میزنم .وقتی مهمون داشتیم فکر می کردم بقیه حواسشون به خوردنمه می خوردم اما نمی چسبید فقط همین که میرفتند میرفتم سر قابلمه .اگر می خواستیم جایی بریم هم بهم می گفتند حسااابی بخور سیر بشی که بیرون غذا نیست ترس از گرسنگی هم دارم …ااین اواخرم که کمی آموزش دیدم میگم قدرت با منه غذا قدرتی نداره چاقم کنه ولی فشار و سنگینی بعدش حس بد بهم میده راستی یه خرده هم به حجم غذای بقیه نگاه میکنم میگم حتما اشتباه شده منم سیر نشدم 🤣
ریزه خواری هم …که هر وقت سرمون درد گرفت گفتند یه چیزی بخور /هر وقت اعصاب نداشتیم گفتند حتما گرسنه ای!خوشحالی و جشن یعنی یه چیزی بخوریم عزاداری و گریه فشارمون افتاد چیزی بخوریم یادم میاد بچه بودم اگر تو بازار غر میزدم خسته شدم برام خوراکی می خریدند یا افرادی که دوستم داشتند برام هله هوله میخریدند تو مدرسه هم زنگ تفریح می گفتند برین خوراکی بخورید گاهی هم تهدید تموم میشه ها بیا بخور کارشناس تغذیه ام که هیچ میان وعده و ریز ریز بخور ولی کم ….همسرم هم که میاد احترامه باهم چایی بخوریم اونم با یه چیزی یه وقتایی هم دپرسم یهو همسایه سوپرایز می کنه خوراکی خوش مزه منم احساس می کنم خیلی دوسم داره الان تو این حالم همون موقع تست میکنم سپاس ذهنم چه خوب همکاری می کنی 💞
تمایل به شیرینی /
تو جشن و شادی و عروسی شیرینی میخوریم /وقتی خبرای خوش میشنویم میگیم شیرینیشو کی بخوریم؟کودک که بودم وقتی لبخند میزدم یک غریبه دلش ضعف میرفت و از تو جیبش بهم شکلات می داد و یا می گفتند شیرینی انرژی تو زیاد میکنه سرحال میشی تلخ و ترش و شور هم یه مزه است اما شیرینی رو بیشتر آدما میگند خوشمزه یا می گند اون بچه انقدر شیرینه کلا انگار شیرینی یه جور لذت مقدسه !
زمانبندی غذا/
دوتا پدر بزرگ داشتم خدا رحمتشون کنه می گفتند سر ساعت فلان ناهار یا شام می خوریم .من کودک بودم خیلی متناسب بودم مثلا غذا به اندازه میخوردم از نظر اونا کم بود می گفتند تا شام خبری نیستا!یا اگر عصر غذا می خواستم می گفتند باید صبر کنی تا شام و می گفتند حالا یه چیزی بخور(ریزه خواری)….اصلا سر وقت اگر سر سفره نبودیم که بی احترامی بود همش تاکید داشتند همه با هم غذا میخوریم وقتی محصل بودم اگر صبحانه نمی خوردم میگفتند مغزت امروز کار نمیکنه باید بخوری منم خیلی دوست دارم اصلا گرسنه نیستما ولی روتین روزمه صبح بیدار شم میگم مغزمو شارژ کنم 😋😂اینطوری هم بود غذامون رو بخوریم که کار دیگه ای نداشته باشیم بعد بریم بخوابیم 😆خب البته رستورانم ساعت ۱۰صبح غذا سرو نمی کنه یعنی الگو میده صبح و ظهر و شب خلاصه وقتی من سیرم در طول روز مغزم تعجب می کنه ….
اما صحبت کردنم و توضیحات زیادم (پرحرفی)از بچگی می گفتند بهم شیرین زبونی دلشون ضعف میرفت برام تو مدرسه هم می گفتند چه زبونی آتیش پاره یعنی همش تاییدم می کردند و البته فن بیان خوبی دارم اما تند تند حرف میزنم چون ذوق داشتم موضوعی رو تا تهش بگم چون می خواستم سریع اطلاع رسانی کنم و تشویق بشم به نام خودم خیلی ها هم می گفتند آدم باید زبون داشته باشه خدارو شکر روابط اجتماعی خوبی هم دارم سریع ارتباط میگیرم اما امروز که به لطف خدا در مسیر شناختم میخوام کمی سکوت کنم دیگه نمی خوام تاییدیه بگیرم نمی خوام من همه چیز دان منو به سقوط بکشه نمی خوام برای رشدم موانع درست کنم نمی خوام هیجانی بشم عجله عجله و غیره
یه روزی متوجه شدم که من افراطی هستم یکی از قاعده های شمس تبریزی بود میانه رو باش اونجا متوجه شدم یه چیزی تو ذهنم سر جاش نیست تناسب در حرف زدن در اندام در شادی در عشق و حالت پایدار و تعادل نداشتم و اسم و سایت تناسب فکری همونی بود که من دنبالش بودم لاغری رویامه اما من برای تناسب فکری انتخاب شده ام آرامش و شادی پایدار می خواهم
خدایا شکرت عاشقتم ❤️❤️❤️
به نام خدای بخشنده و مهربان
روز 43: 9 / 3 /1400
رفتارهای عادتی و آزاردهنده یجورایی مثل ماری هستند که در آستین پرورانده ایم. بچه مار کوچولوی خوشگلی که اول از دیدنش لذت برده ام و پرورشش داده ام و حالا که بزرگ و عظیم الجثه شده ناراحت و دلخور هستم و لذت های قبلی که مرا وادار به حفظ ان کرده بود را فراموش کرده ام. با گوش دادن این جلسه و مرور نوشته ها برایم تداعی شد که چاقی جسم خود را هم همینطور برطرف می کنیم ابتدا مسئولیت آن را پذیرفتیم و بعد با خودمان و جسم فعلی چاق خود در صلح قرار گرفتیم و تصمیم گرفتیم از آینه نترسیم و ….
پس مراحل ترک هر عادت این است که : اول بپذیرم خودم فاعل آن رفتار هستم و آن رفتار مرا مجبور نکرده است پس مسئولیت انجام آن را می پذیرم. و دوم اینکه حتما قبل از اینکه ان رفتار به عادت تبدیل شود من از انجامش لذت برده ام و فوایدی برایم داشته باید آن ها را پیدا کنم تا با آن رفتار به صلح برسم و در کمال آرامش قادر به ترک آن شوم.
مثال: عادت خوردن چیز با چایی عادتی هست که من همه عمر آن را دلیل اصلی چاقی خودم میدانستم.
چرا من این رفتار را دوست داشتم انجام بدم که برام عادت شده ؟ این رفتار برای من چه مزایایی داشته؟
1- یادم میاد از بچگی از خواب عصر متنفر بودم و مرا به زور هم که شده می خواباندند و بعد از غذا یک راه اینکه چرت خودم و خانواده را بپرانم و مانع خواب عصر شوم یا حداقل به تاخیر بیندازم خوردن یه چیزی بعد از ناهار با چای هست که برای من این خوردن بعد از سیری را لذت بخش کرده بوده.
2- دور هم نشستن و صحبت کردن به همراه یک بهانه برای این دور همی که میشه همون چیز با چایی احساس آرامش و لذت به همراه دارد.
3- سبب خوردن چای زیاد و رفع احساس خواب آلودگی می شود و خوابم را می پراند.
4- سبب می شود بتوانم چای تلخ زیاد تری بخورم و بدون خوابیدن دوباره کلی انرژی بدست بیارم.
5- از خوردن آن چیز شیرین یا کیک یا خرما به همراه چای احساس خوبی پیدا می کنم.
خب من با این رفتارم در صلح قرار گرفتم و فهمیدم برای فرار از چیز دیگری دست به این خوردن بی مورد می زنم حتی معروفه که من غذا رو می خورم که به عشق چیز با چایی بعد از آن برسم الان میدانم اگر بعد از ناهار 10 دقیقه استراحت کنم خیلی منطقی تر هست.
عادتهای زیادی در ما هست که همه منشا تکراری دارن و این عادتها رو ما داریم هر روز انجام میدیم و گرنه اونها برما مسلط نیستن و اما این عادت که ما رو اذیت میکنه و ما داریم هر روز انجامش میدیم باید بدونیم اصلا اینطور نیست که اون عادت به ما تحمیل بشه .
یه رفتار وقتی زیاد تکرار بشه برای ما آزاد دهنده میشه حتی یه فیلم زیبا وقتی خیلی تکرار بشه برای ما اذیت کننده میشه چون درون ما تنوع رو دوست داره .
پس این رفتار که من رو اذیت میکنه این رفتار رفتار بدی نیست ولی تکرارش هست که ما رو اذیت کرده و بد هست .
پس اول مشخص کن اون رفتار چه مزیت و لذت هایی برای ما داره و چون خیلی برای ما لذت داشته که بارها تکرارش کردیم و حالا اذیت شدیم و اما زمانی که انجامش می دادیم خیلی هم برای ما لذت بخش بوده .
از هر چی بترسی سرت میاد و از هر رفتاری تنفر داشته باشی اون میچسبه به شما و نمیشه تغییرش بدی پس اول با این رفتارت که مرتب تکرارش میکنی یک رابطه ی دوستانه داشته باش و بگو چقدر این رفتار حال شما رو خوب کرده ( این یک فن هست برای در صلح بودن با این رفتار )
پنج مورد بنویس که از تکرار این رفتار چه لذتی بردی و باید رابطه ی دوستانه برقرار کنی و نباید ازش تنفر داشته باشی
من وقتی پیغام سیری رو درک میکنم ولی چند لقمه اضافه تر میخورم و این کار چه لذتی برام داره ؟؟
فکر کنم این کار برای من هنور یه حالت آزادی در خوردن هست که ببین سیرم ولی بازم میتونم بخورم
و یا این لذت رو داره که من به حد سیری غدا میخورم ولی سیری در ذهن من هنوز غلط معنی میشه یعنی درد شکم و سنگینی
واین کار این لذت رو داره که من هنوزم در ذهنم ترس از نبودن این غدا در وعده ی بعدی هست پس زیاد تر میخورم که اگر نباشه و تموم بشه من خوب خورده باشم .
فکر کنم این کار این لدت رو داره که خوردن زیاد مساوی با شکستن یه سری محدودیتهاس و چهار چوبهای رژیم در ذهن من هست
فکر کنم این کار وقتی از غدایی در ذهنم خاطره داشته باشم بیشتر هست و میخواد بگه لدت بردن از این عدا یعنی زیاد خوردن
در کل فکر کنم این کار که چند لقمه اضافه تر از نیاز میخورم این لذت ها رودر ذهنم برام داره که بیشتر خوردن برام مساوی هست با نبودن در هیچ چهار چوب و ررژیم و محدودیت و ترس از نبودن غدا که من رو وادار میکنه بیشتر بخورم و یا خاطره داشتن از اون غدا و یا تحریک شدن که من رو وادار به خوردن چند لقمه اضافه میکنه و با این کار گفتم به خودم که بببین به هر اندازه که خواستم خوردم و لاغر هم هستم و این قشنگی لاغری با ذهن هست(اما برای همین هست فکر کنم یک ساله و نیم هست در سایتم ولی هنوز یه مقدار کم تا تتناسب کامل فاصله دارمدر حالی که کل اصافه وزنم ۱۴ کیلو بوده )
و اما زمانی که پیعام سیری رو دریافت میکنم کاملا از درون حس میکنم سیرم ولی هنوز از لحاظ ذهنی حریصم و اون ذهنم باهام راه نمیاد که غدا رو ول کنم برم هنوز ذهنم فرمولهای چاق کننده داره که من رو وادار به یکم بیشتر خوردن میکنه و اما چون به راحتی پیغام سیری رو دریافت میکنم خیلی خوشحالم که میتونم این حس قشنگ رو متوجه بشم و تازه انگار یه الارمی به من داده میشه بسه و دیگه نیاز نداری و یه نجوایی بهم میگه ببین من گفتم نخور و دیگه بسه و دیگه جسم تو نیاز نداره ولی تو ادامه میدی و حالا میخوام تمرین کنم تو همین مرحله غدا رو رها کنم و اما اون منفی باف درون وادار میکنه بخورم میگه تو که نخوردی خیلی کم خوردی با ۶ قاشق برنج ( حالا بسته به نیاز اون روزم یه مقدار کم و زیاد میشه) که نمیشه خیلی کم خوردی هنوز بخور ولی قشنگ حس میکنم سیری رو و اگر اون موقع بلند شم خیلی سبک و رها و واقعا بدون فشار شکم هست .
خیلی وقت هست که نیاز خوردن من تغییر کرده تا چند قاشق میخورم سریع سیر میشم و یه مقدار فشار شکمی رو احساس میکنم در حالی که قبلا این حالت رو در خوردنهای زیاد و پرخوریهای زیاد تجربه میکردم حالا در رفتاری که شاید یک سوم گدشته ام هست سریع این احساس رو پیدا میکنم و یکم برای ذهنم پذیرفتنش سخت هست که من کم خوراک شدم و وادار به خوردن بیشتر من رو میکنه و همراهی نمیکنه واقعا به حد سیری بخورم و بلند شم و تمام تلاشم در این چالش همین هست .
و ریزه خواری همانطور که گفتم قبلا خیلی زیاد داشتم و اما حالا که در حال تکرارم واقعا چیز خاصی در خودم نمیبینم مگر بعد از ظهرها که کمی بخوام شیرینی با چایی بخورم یا موقع جمع کردن سفره از باقی مانده ی غدا بخوام کمی بخورم که بازم فکر کنم ذهنم با این کار میخواد همون حرفهای بالا رو برام تداعی کنه و گرنه بارها شده گفتم من چایی نخورم و به جاش یک میوه بخورم ولی ذهنم همراهی نکرده در حالی که از درون خیلی میل ندارم حالا انشاا… با این چالش دهنم رو بیشتر همراه خودم در این مسیر میکنم و به موفقیتهای بزرگتر میرسم
اما بازم دم خودم و این دهنم گرم که این همه تغییرات عالی تا به اینجا داشتم و اینقدر ذهنم در مسیر لاعر شدن قرار گرفته و کلی تغییر کرده و اینقدر تغییرات من واضح بود که وقتی وارد این چالش شدم و خواستم بنویسم ریزه خواری انصافا دیدیم مثل قبل هیچ ریزه خواری که عادت همیشگی من باشه ندارم برای منی که از صح تا شب به هزار بهانه قبلا میخوردم الان فقط یه مقدار با چایی بعد از ظهرم شیرینی میخورم که میخوام در اون تغییر ایجاد کنم و واقعا جای تحسین و تشویق دارم به خودم تبرییک میگم و از استاد عزیز هم بسیار سپاسگزارم که راهشون درست و حق هست
سللااام
تمام دوره های کوتاه و بلند این سایت منو شگفت زده میکنه . استاد همیشه حرف جدیدی برای گفتن دارن.
من در تمام این سال هایی که زندگی کردم دنبال روش های زیادی برای ترک عادت هام رفتم. همه میگفتن وقتی میخوای اون کارو بکنی به عواقبش فکر کن. یا مثلا میگفتن اگه جون بکنی و 21 روز سمت اون کار نری دیگه از سرت میوفته . منم همه ی اون روشا رو امتحان کردم حتی به خودم جایزه دادم وقتی 21 روز کار اشتباهمو تکرار نکردم اما هنوز که هنوزه اون عادتو دارم. یادمه یکی از عادتای بدم خوردن پوست دوره ناخونام بود و من وقتی بچه بودم لاک تلخی که حالم ازش به هم میخورد دور ناخونام میزدم که پوستای دور ناخنم رو نخورم ولی هیچ وقت این عادتم ترک نشد و هنوزم با اینکه بعضی وقتا دور ناخونام خون میوفته بازم این رفتار اشتباه رو تکرار میکنم.
اما همین الان که تازه 2 جلسه ی این چالش رو شرکت کردم اشتیاقم برای ترک عادتام زیاد شده و دوست دارم ادامه بدم و ببینم چی میشه. چیزی که در هیچ کدوم از روش های ترک عادت برام اتفاق نیوفتاده بود و الان با گوش دادن به دو تا فایل فقط دوتا، درونم ایجاد شده. من در قسمت نظرات جلسه قبل فقط 3 تا عادت نوشتم ولی الان دوست دارم همه ی عادت های بدم رو بنویسم چون احساس توانایی میکنم و میدونم این منم که قدرت اینو دارم که عادت های ریز و درشتم و در نهایت کل زندگیم رو اداره کنم. نه اینکه اون عادت میتونه کل ابعاد وجودیم رو در بر بگیره و کنترلم کنه. من میتونم.
من عادت دارم صبحا دیر بیدار بشم: لذتی که ازش میبرم اینه که بیشتر میخوابم و خیلی کیف میکنم وقتی تا هر وقت دلم بخواد میخوابم و بدون سر و صدای زنگ گوشیم هر وقت عشقم کشید از خواب بیدار میشم.
من عادت دارم برم سر گوشیم و الکی توش وقتمو هدر بدم: لذتشم اینه که به جاش نمیرم کاری که سخته یعنی درس خوندنو انجام بدم. و باعت میشه انرژی بگیرم و اگه چیز خنده دار توی یوتیوب ببینم کلی میخندم و شاد میشم و فایدش برا من اینه که میتونم از زیر کارای دیگم در برم .
یکی دیگه از عادتام تند تند غذا خوردنه: لذتشم اینه که اصلا نمیفهمم چی میخورم و اینطوری میتونم غذای بیشتری بخورم و تازه وقت کمتری هم میگیره و سریع غذامو میخورم و میرم به کارای دیگم میرسم.
من عادتم اینه که پوست دور ناخونامو بکنم: ازین کار خیلی خیلی آرامش میگیرم و آروم میشم و دلم حال میاد.
من عادت دارم درس نخونم: لذت این کار در اینه که من به راحتی خوش میگذرونم و خسته نمیشم . وقتی درس نمیخونم میتونم برم کارای دیگه بکنم مثلا با دوستام چت کنم یا برم تو یوتیوب فیلم ببینم و خوش بگذرونم یا بیام توی این سایت و فایل ببینم.
عادت دارم مدیتیشن و پاکسازی نکنم: فایدشم اینه که خسته نمیشم و مجبور نیستم کارای سخت انجام بدم در عوضش میرم کارای دیگه میکنم. مثلا وقتی پاکسازی و مدیتیشن نمیکنم میرم اتقمو تمیز میکنم یا میرم سر گوشیم.
خیلی ممنون استاد
امیدوارم همه موفق و شاد باشن
سلام
عاداتي كه من ازشون لذت بردم و حالا بايد اول باهاشون صلح كنم ببوسمش بعد بزارمشون كنار !
چه لذتهايي اين عادات بمن دادن؟
١)غذا خوردن سر پا و ناخنك زدن :دوسش دارم چون ديگه لازم نيست زحمتي بكشم بشقاب بردارم بكشم بشينم بخورم !
زمان كمتري صرف ميكنم
در سريعترين زمان ممكن بيشترين لذت و طعمو ميچشم
قبل اينكه كسي بخوره اولشو من خوردم بركتش رفته تو دهن من!😂
٢)خوردن خرما و كلوچه با چاي و قهوه
اصلا اون خرماي بزرگ و نرم و گردالو رو ميجووم روش هم يه قلپ چاي زعفروني دارچيني ميخورم اون آرامشو مخصوصا تو هواي سرد با هيچي عوض نميكنم ولي اخه نه يدونه خرما! ميرفتم خرما مجدول گوشتي سايز آلو ميخريدم ١٠ تا يجا ميخوردم بخدا خيلي نرم و خوشمزه بود من گرم بودم نميفهميدم 😁به به
زمستونا كه ميشد قبل كار اولين كار رانندگي ميكردم مك دونالد يه قهوه ي خامه اي داغ با كيك داغ شده توي ماشينم آروم آروم ميخوردم تا برسم اصلا هر بار كه اون قهوه رو ميخوردم با كيك منو به آرامش تمام ميرسوند انگار تمام مشكلاتم حل ميشد تو ٥ دقيقه! گرمم ميشد و واقعا آروم و بي دغدغه ميشدم خيلي خوب بود هر روز اين كارو ميكردم!بخودم ميگفتم دنيا دو روزه جووني لذتشو ببر 😂
٣)هر ١ ساعت در يخچال رفتن
اصلا چه حالي ميده بدوني تمام ساعات روز ميتوني همه چي با تمام طعما و مزه ها بخوري
يه بار شيرين ميخورم يه بار شور يه بار پفك يه بار آجيل ،انواع ميوه هاي خشك انواع مغزها انواع شيريني هاي تر و خشك هر ساعت يه جايزه رنگو رنگ هر بار ناراحت شدم استرس گرفتم عصبي شدم گشنه شدم ترسيدم خسته شدم خوشمال شدم اصلا هر اتفاقي افتاد من خوردم چون آرومم كرد خيلي تنها بودم و غذاي مهربون بدون اينكه سرزنشم كنه قضاوتم كنه دعوام كنه بهم مزه داد بهم طعماي مختلفو داد كه حتي واسه چند لحظه آروم شم.
من ديگه عادت ديگه اي ندارم كه بگم
ممنون ❤️
بنام خدا .رفتارهایی که خیلی لذت داشته برام قند زیاد خوردن با چای هست .تند تند غذا خوردن لذت زیادی برام داره ریزه خواری کردن از وقتی که شروع میکنم به غذا درست کردن همش ناخنک میزنم یه ذره از این یه ذره از این سالاد درست میکنم سیب زمینی سرخ میکنم فرقی نداره هر چیزی باشه وقتی که کاملا سیر هستم بازم میخورم البته الان خیلی بهتر شدم اما نتونستم کاملا این عادتها رو کنار بزارم
با سلام وصبح بخیر صبح آدینه همگی بخیر وشادیرفتاری که منو آزار میداد این بود که وقتی شکلات شیرینی گز خرما وهر چیز شیرینی درخانه داشتیم تا هر روز مقدار قابل توجهیشو نمیخوردم چندتا دونه ازش رو فکرم رهام نمیکرد واین عادت به حدی درمن شدت گرفت که مادر وپدرمم متوجه این عادت من شدن گرچه سعی میکردم مخفیانه انجامش بدم این رفتار با سرزنش های مادر وپدرم وبقیه مواجه شدم که منو از دیابت گرفتن از چاق شدن از مریض های اتو ایمن وکلیوی وکبدی وپوستی وغیره منو ترسوندن ومن هر بار که میخوردم بیشتر میترسیدم که این مواد شیرین منو به کام مریضی وتباهی ومرگ ببره اما بسیار لذت بخش بود طعم های مختلف شیرینی که گاهی همراهش شیر وچای وقهوه بود ومنو دچار تضاد خوب یا بد بودن قرار داد این رفتار لذت ها ومزیت های بسیاری داشت برای من وچون بارها وبارها تکرارش کردم همراه ترسی که بقیه به من قبولوندن وباورم کردن فکر میکنم خوردن شیرینی وشکلات بد در صورتی که خوردن این خوراکی ها خیلیم خوبه ولذت بخش مثلا مزیتی که برای من داشته منو سرحال آورده وقتی شیرینی وشکلات دلخواهمو با چای وقهوه وشیر خوردم حتی وقتی خالی خوردمم وحال منو خوب کرده مزیت ولذت بعدیش این بوده که شیرینی وشکلات رو برای اولین بار در بچگیم خوردم ودرجشن عروسی وتولد وعید ویادآور اتفاقات وخاطرات خوش ولذت بخش من منو یادم میندازه که چقدر لذت بردم در اون شرایط وخوشحال بودم مورد بعدی که مزیت بوده برای من موقع هایی که بیرون میرفتیم ومسافرت معمولا میتونستم با پول تو جیبیم برای خودم کیک وکلوچه بخرم وبا دوستام بخورم ولذت ببرم گاهیم شیرینی های محلی خریداری میشد ولذت بخش بود وحالا که ازدواج کردم ودلم برای مسافرت های دست جمعی وخاطرات خوش بچگی تنگ میشه منو به خاطراتم میبره مزیت بعدی ولذت بعدی این بوده که همبشه دراوج موفقیت هام مثل قبولی درکنکور وقبولی در رانندگی گرفتن مدرک زبانم یا هر مدرک دیگه ای با خوشحالی شیرینی خریدم واوردم خونه حتی برای تولد عزیزانم وخوشحال کردنشون شکلات وشیرینی خریدم وبا خوشحالی وشادی اونا مواجه شدم پس خوردن شیرینی وشکلات به هیچ وجه بد وغلط نیست مزیت پنجم هر کسی خواسته محبتشو بهم نشون بده با شکلات وشیرینی نشون داده در لحظات سخت ودرد دوران قاعدگی بسیار حالمو خوب کرده ودرد وسختی این دوران برام راحت کرده یا مریضی های سخت وشکستگی های بدی که قبلا برام اتفاق افتاده بود رو شکلات وشیرینی کمک کرده بهم مثل یک مسکن که راحت تر بگذرونمش موقع دیدن فیلم وسریال برام لذت فیلم ودوچندان کرده وموقع های افسردگی وتنهایی منو پر کرده ومنو از خطر سیگار کشیدن روی اوردن به قرص ومواد یا دوستی با افراد ناباب منع کرده وخلاصه همیشه رفتار لذت بخشی بوده وهست ومن هیچ مشکلی دیگه باهاش ندارم وکاملا حالا دیگه مطمئنم که قصد صدمه زدن به من ومریض کردن منو نداشته درضمن به زور وشکنجه که شکلات وشیرینی نیومدن برن داخل دهن من وده تاشون باهم بخورم یهو خودم لذت بردم از تک تکشون وبعدی رو با اشتیاق بیشتری خوردم حالا حالم بهتر شد خوشحالم که دیگه از این رفتارم ناراحت نیستم🥰🥰🥰
بنام خدا
اگر یک رفتار را بارها تکرار کردم و الان به عادت من تبدیل شده چون من لذت بردم و گرنه عادت هایی مثل کتاب خواندن روزانه، ورزش و سالم خواری هم هستند پس چرا تبدیل به عادت های من نشدند؟؟؟ چون از تکرار آنها به اندازه ای که تبدیل به عادت من شوند، لذت نبرده ام… عادتی که من میخواهم ترک کنم، فکر کردن به غذاست.. حالا دوست دارم بدونم چه مزیت هایی داشت ک من آن را بارها تکرار میکردم..
1_ باعث میشد موضوعاتی که اذیتم میکردند، را به عقب بندازم… بیشتر برای من رفع عصبانیت لحظه ای میشد زمانیکه اعضای خانواده یا دیگران میگفتند.
2_ موضوعاتی که جنبه توبیخی میشدند را عقب مینداختم… جنبه ی فرار داشت. مثلا اگر کاری را که حتما باید انجام میدادم را نداده بودم، با فکر کردن به غذا به تعویق می انداختم.
3_ میتوانستم انتخاب های بهتری برای خوردن داشته باشم.
4_ خیلی جاها باعث میشد من گرسنگی را متوجه نشوم.
5_ حسی بود که میشد بهش پروبال داد و زمان بیشتری راجب بهش فکر کرد.
6_ بعضی از فکرها حالات مواخذه دارند، ولی فکر کردن به غذا باعث لذت میشه.
7_ فکر آسون و لذت بخشی و مغز راحتتر باهاش کنار میاد، لازم به تحلیل و استدلال نداره، منطق نمیخواد.
استاد شکرگزار خداوند و سپاسگزارم ازتون که منو با لذت های عادتم آشنا کردید.
به نام خدا سلام
چای خوردن برام لذت عجیبی داشت به خصوص وقتی بایه طعم شیرین مخلوط میشد مثلا عاشق خوردن چای باکیک شکلاتی بودم یا با شکلات یاحتی قهوه ونسکافه رو باکیک وشکلات خیلی دوست داشتم بخورم وچند وقته پیش که یه کیک شکلاتی درست کرده بودم برای روز مرد ونسکافه هم داشتیم یکبار این دوتا رو باهم خوردم وبعدش حس ولع نسبت بهش پیدا کردم همش دلم میخواست دوباره امتحانش کنم وبعد که کیک تموم شد کار هرروزم شده نسکافه خوردن واحساسم اینکه به خاطر همون طعمی که برای خودم درست کردم وبه یاد اون هرروز نسکافه میخورموصددرصد لذت بردن وایجاد اون حس خوب این عادتو درمن ایجاد کرده ومطمئنا میتونم بالذت این عادت که الان اذیتم میکنه رو تغییر بدم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان متناسبم
معلومه که اولین بار اون رفتار عادتی مورد نظر برامون بسیار لذت بخش بوده.یکیش وقتی اولین بار با خوردن از ریر فشار روحی،ناراحتی،عصبانیت،استرس،اضطراب و حتی هبچیجان و شادی با خوردن و جویدن غذا بیرون اومدم برام لذت بخش بود. و هی تکرار کردم و تکرار کردم تا تبدیل به عادت برام شد. عادت رفتارم شد و رفتارمم جسم الانمو ساخت. و الان که چاق شدم دیگه اون رفتار برام بد و منزجر کننده شده ولی نمیتونم ترکش کنم. چون عادتم شده. ولی من قبول ندارم ترک عادت مایه مرضه. اینجوری قدرت رو به دست عادت میدیم.نه. من اشرف مخلوقاتم. من انسانم .قدرتمندترین موحود زمین. من کارای قویتر و بزرگتری انجام دادم این که کاری نداره .قدرت دست منه .من میتونم این عادتمو ترک کنم و میکنم. باهاش دعوا هم ندارم. طفلب گناهی نداره. اولین بار من بوجودش اوردم. من مس،ولیت چاقی خودم و رفتارهای عادتی و تکرار شونده چاق کننده خودمو به عهده میگیرم و باهاشون در صلح و آشتیم وآروم همونطور که یه روز ساختمشون یواش یواش از بین میبرمشون.باید اینو بدونم اون غذا یه جسم بیجانه.خودش هودبخود که وارد دهان من نمیشه. این منم که اونو با دستم برمیدارم و میخورم. خوب دیگه به اراده خودم میخوام نخورم.انشالا که موفق میشم. خیلی راحته. باید تمرکز داشته باشی. اینا همه برای مواقعیه که سیر هستی .غذای وعده اصلی خورده شده و اضافه بر اونه.من تعهد میدهم از امروز تاریخ ۱۳/۱۲/۹۹ وزنمو از ۹۰ و خورده کیلو به ۶۰ کیلو برسونم و در این راه تموم تلاشمو میکنم.من میدونم که موفق میشم.استاد من شما و روش عالیتونو باور دارم. نمیدونم چرا منی که میخوام یکم تو عمل ضعیفم ولی حتما این نقص رو جبران میکنم…منتظر باشین
بنام خدا 🌸 جلسه دوم ۱- : برای تغییر دادن هرچیزی بایدابتداباوضعیت فعلی صلح کزدولن رابه همین حالتی که الان داریم تجربه میکنیم بایدبپذیریم نه از روی اجباربلکه برای تغییر کردن ومهم بودن آن درزندگی به اندازهای که نقش درزندگی ما ایفامیکندپس نبایدازچاقی یارفتارچاق کننده متنفرباشیم یاحتی بترسیم هربار که ناراحت یاپشیمان میشویم یااحساس ترس میکنیم درواقعیت به رفتارخودمان قدرت تکرارشان رومیدم به خاطر همین هم سالها درم