0

مزایای عادت موردنظر (دوم – 1)

عادت
اندازه متن

عادت ها رفتاری هستند که بارها تکرار می شوند.

بسیاری از افراد تصور می کنند اسیر عادت های خود هستند. این احساس به دلیل تکرار شدن بارها و بارها آن رفتار در فرد ایجاد می شود.

زمانی که شما تصور کنید نمی توانید عادت خودت را تغییر دهید،‌ قدرت تکرار شدن عادت را به آن رفتار می دهید.

در صورتی که این شما هستید که هر بار آگاهانه آن رفتار را تکرار می کنید.

برای تغییر هر عادتی ابتدا لازم است به این درک و باور برسیم که این من هستم که دارم یک رفتار را بارها تکرار می کنم.

باید به این درک برسید که: من علاقه دارم این عادت را تکرار کنم.

آن رفتار هیچ علاقه یا اجباری برای تکرار شدن توسط من را ندارد.

نکته جالب توجه این است که حتما از انجام آن رفتار لذت می بریم اما چگونه است که از تکرار آن احساس ناراحتی و عذاب وجدان پیدا می کنیم؟

به این مثال توجه کنید:

من در یکی از روزهای زیبای زندگی برای اولین بار در منزل یکی از بستگان چای را با ترکیب (خرما + گردو + کنجد) خوردم.

بسیار طعم آن برای من لذت بخش بود.

فردای آن روز طبق معمول زندگی خودم چای را با شکر یا هر چیز دیگری مصرف کردم اما طعم لذت بخش خوردن چای با (خرما + گردو +‌ کنجد) را نداشت و من تصمیم گرفتم از آن خرما برای خودم تهیه کنم.

خرمای مناسب +‌گردوی سفید + کنجد بو داده محلی تهیه کردم و ترکیب خرما گردو کنجد را برای خودم تهیه کردم.

از آن روز هربار میل به چای خوردم داشتم از خرمای تهیه شده استفاده می کردم و از ترکیب جدیدی که تهیه کرده بودم لذت می بردم.

روزهای زیادی این رفتار را تکرار کردم و به راحتی به عادت من تبدیل شد.

بعد از مدتی وقتی خانه نبودم و می خواستم چای بخورم از اینکه خرما گردو کنجد همراه چای نبود احساس خوبی نداشتم و در واقع چای خوردن برای من لذتی نداشت.

در این شرایط مشخص است که:

من از خوردن چای لذت نمی برم بلکه از خوردم آن چیزی که با چای میخورم لذت می برم.

بعد از مدتی انجام این رفتار برای من لذتبخش نبود اما احساس می کردم توانایی انجام ندادنش را نداشتم.

چون بارها شنیده بودم که ترک عادت ها کار سخت و دشواری است.

در این مستند تبدیل شدن یک رفتار به عادت روزانه که برای شما شرح دادم:

عاملی که باعث عدم رضایت من از انجام رفتاری که روزهای اول بسیار لذتبخش بود شده بود عامل “تکرار کردن” آن رفتار بود.

در واقع تکرار رفتاری که برای من لذت بخش نبود رنج آور شده است اما به دلیل فرمول اشتباه ذهنی که ” من اسیر عادت هایم هستم” قادر به تغییر آن رفتار نیستم.

با اندکی توجه برای ما واضح می شود که هر رفتاری به تکرار تبدیل شده است عامل تکرار شدن آن خودمان بوده ایم اما فراموش کرده ایم و تصور می کنیم آن عادت از ابتدا به شکل رنج آور فعلی وارد زندگی ما شده است.

قدم اول: برای اصلاح یا ترک هر عادت پذیرفتن مسئولیت تبدیل کردن آن رفتار به عادت در خودمان است.:

تا وقتی مسئولیت آن بخش از زندگی که باعث رنج و آزار ما شده است را نپذیریم قادر به اصلاح یا تغییر آن وضعیت نخواهیم بود.

قدم دوم: به صلح رسیدن با رفتاری است که تکرار آن باعث رنجش ما شده است.

باید به مزیت های آن رفتار تکرار شونده توجه کنیم.

لذت هایی که باعث علاقمندی ما به انجام آن رفتار شده است را باید مورد توجه قرار دهیم.

در این صورت احساس خشم و ناراحتی ما نسبت به آن رفتار فروکش خواهد کرد.

با آن رفتار در صلح قرار خواهیم گرفت و به آرامش بیشتری با عادت خود می رسیم.

در این صورت اقدام کردن برای اصلاح یا تغییر آن رفتار بسار ساده تر و البته لذت بخش خواهد بود.

منتظر خواندن نظرات ارزشمند شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.21 from 66 votes

https://tanasobefekri.net/?p=22344
برچسب ها:
199 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار مهلا
      1403/01/19 01:08
      مدت عضویت: 241 روز
      امتیاز کاربر: 6420 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 209 کلمه

      با سلام 

      امروز طبق معمول اصلا هوس چایی خوردن نداشتم اما سر شب مادرم اومدن خونمون و بخاطر ایشون چایی درست کردم .

      البته مادرم هم چایی نمیخواستند و نخوردند اما طبق رسم پذیرایی از مهمون با چایی من چایی دم کردم.

      خلاصه که مادرم چایی نخورده رفتن و بجاش من دوتا چایی خوردم! 

      یکی با نبات و یکی با قند 

      اما خوب بود باعث شد بفهمم که اگه آب جوش و چایی نباشه من هیچ میلی به خوردن چایی پیدا نمیکنم.

      الآنم چند روز بوده که سماور خاموش بوده تا همین امشب .

      پنج لذت خوردن قند اونم بزرگ!

      ۱)قند کوچیک رو توی دهنم که میذارم انگار که هیچی نیست اما قند بزرگ نوید به دهان شیرینی بزرگ رو میده و حس کردن  حجمی که داره باعث رضایت خاطرم میشه.

      ۲)با خوردن قند بزرگ مجبور نیستم مدام دستم تو قندون ببرم بخاطر زود تموم شدن قند کوچیک.

      ۳)همین که دیرتر تموم میشه از قند کوچیک خودش یه دلیل قانع کننده ست.

      ۴) با اضافه شدن چایی داغ به دهانم ،بخاطر بزرگ بودن قند ، کل دهانم شیرین میشه اما با قند کوچیک نه!

      ۵)چون عادت دارم چایی رو داغ داغ بخورم ،اگه قند کوچیک باشه همون اول که چایی رو به دهان ببرم قند باز میشه و تموم میشه اما وقتی قند بزرگ باشه فرصت بیشتری میخواد تا تموم شدن.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 392 کلمه

      سلام خدمت استاد بزرگوار اول اینکه واقعا خدارو شاکرم که به سایت شما هدایت شدم.من تو گام ۵ بودم که اونجا اشاره به چالش ترک عادت کردین و اومدم اینجا که این بخش رو هم شروع کنم .عادت بدمن که با تکرار زیاد برام رنج اور شده بعد سیری دوباره میخوردم یا اضافه غذای پسرم رو میخوردم که حیفه اسراف نشه و یکی هم ته دیگ خوردن که اینارو اصلاح کنم ۸۰ درصد مسیرو رفتم و خداروشکر با تمرین اینچند روز عالی اوندم جلو.قبلا عادت تند خوردن داشتم بدون جویدن قورت میدادم ولی خداروشکر از وقتی با سایت شما اشنا شدم اونو با تمرین خیییلی درست کردم اوایل تمرین باید با تمرکز انجام میدادم ولی خداروشکر الان شده عادتن ۳۵ بار هر لقمه رو جویدن ولی عادت بعد سیری هنوز میخورم  دارم و اینو میخوام با چالش حذف کنم ویاحیفه گناه داره الان چند روزه اونجا که احساس سیری دارم دست میکشم وهمون لحظها میشم و به ذهنم که میخواد گولم بزنه میگم که من بدنم ارزشمنده و سطل اشغال اضافی ها نیست و میزارم کنار.امروز برای اولین بار ته دیگ رو خیلی کوچولو برداشتم و مزه مزه خوردم.اخه من عادت داشتم اول همه ته دیگ رو میخوردم جالبه موقع خوردن هم عذاب وجدان داشتم ولی لذت میبردم وبرنج نمیخوردم که از شدت عذاب وجدانم کم بشه ولی چشم هنوز به برنج میموند.ولی امرز خیلی اگاهانه غذا کشیدم وکچولوته دیگ برداشتم والش نخوردم گذاشتم اخر سر بخورم که لذتش کم باشه برام.خلاصه اینکه من میتونم لاغر بشم مطمنم باتمرین فرمولای لاغری .امروز همش ورد زبونم بود که من بدنم رو دوست دارم و با لذت وعشق ولی به اندازه نیازش براش غذا میرسونم و بیشتر ازنیازش یعنی بی احترامی به بدنم.از مزایای عادتهای بدم بخوام بگم اینکه من واقعا از خوردن ته دیگ این مدت لذت بردم لحظه خوردندته دیگ به هیچی فکر نمیکنم و صداش لذت میبردم و یا مانده غذای پسرم رو که میخوردم خوشحال بودم که اسراف نشده و زحمت کشیده بودم برا درست کردنش.ویا عد سر که میخردم دو سه لقمه اضافی مزایاش برام این بود که دیر گرسنه میشدم و چشم دنبال غذا نمی موند

      ولی در کل مزایا زیاد نداره برام یعنی تکرار شده برام اصلا جالب نیستن و دوست دارم زود ترک کنم این عادات رو

      بازم ممنونم استاد بزرگوار.ممنون که هستین.از خوندن دیدگاه بچه ها واقعالذت میبرم مخصوصا دیدگاههای دوستی بنام عطا خیلی برام انگیزه داره

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صالحه
      1401/11/25 14:09
      مدت عضویت: 461 روز
      امتیاز کاربر: 50315 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 257 کلمه

      سلام ظهر سما بخیر

      امروز با گفتن این عادتها وروش ترک عادت به جایی یی گام بهنظر خودم چند گام برمیدارم

      یگی ازلذتهای غداخوردن در اشپزخون کسی متوجه نمیشه 

      د ومی من زود ظرف غذام میشتم 

      سومی ته دیگه به نظرم خیلی خوشمزه هستش وصدای خرد شدنستو دهان لذت بخشه

      چهارمی تنوع ته دیگ  ازنون برنج سیب زمینی کاهو ته چین 

      وبرشدادنش حس خوبی داره 

      پنجمی ماهی تو خونه پدریم زیاد ازماهی استفاده میشد ولی بر عکیس همسرم خیلی ماهیدوست نداره دبربه دیرخرید 

      ماهی تازه میگیره.

      خالا میرسیم به ترک این عادتها 

      خوردن همون غذا با احترام به خودوقراردادن اون غدا رو تویی سینی وداخل پذیرای میل کنم از روش چشمی استفاده کنم همطور که با دیدن غذا به خوردن غدا میرسیدبم حالا در ظرف کوچک وتغییر مکان وبا دیدن کمتر میل کنم 

      دومی خوب بعداز خوردن ببرم هم حرکتم بیستر میشه وچندقدم بیشترراه میرم علت ابن مسئله دروپاهیتش 

      سومی میتونم رمان خوردن ته دیگه تودهانم بیشترکنم واز حس چشیدن استفاده کنم  ته دیگ بخورم ازکمش لذت زیاد ببرم 

      برای چهارمی نگه داشتن ته دیگ دردست ونگاه کردن به اون تا چشمم سیربشه وبالمس کردن حس سیری میگیرم مثل زمانی که بالمس کردن حس بیشتر خوردن میگرفتم حالابر تومسیر برگشت عمل میکنم

      پنچمی اول به خودم بگم من بنده خدا هستم بنده شکم نمیشم تاحالا هم اشتباه رفتار کردم اول حسابی بویی ماهی میگشم تا بابو کرد ن از روش زود سیر شدن استفاده میکنم

      مثل زمانیکه با شنیدن بوی غذا دلمون دوباره مخوایست بخوریم وحالا در مسبربرگشت  رفتار کرده در حجم کم می خورم ۴تا۵ ساعت زمان میدم اگه دباره گرسنه بشم دوباره می خورم اگهنه که نمیخورم 

      سعی کنم حتماموفق میشم 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار فرشته مهربانF.s
      1401/08/10 20:01
      مدت عضویت: 1354 روز
      امتیاز کاربر: 7576 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 403 کلمه

      به نام خدای مهربان 

      سلام به استاد گرامی وهمگی دوستان عزیزم 

      من چند تا مزیت عادت پرخوریمو که درحال حاضر دوستش ندارمو مینویسم 

      اولین مزیت پرخوری من این بود که من خیالم از بابت اصراف ودور ریختن مواد غذایی رها میکرد وبهم احساس بنده خوب بودن میداد

      دومین مزیت پرخوریم این بود که از آنجابی که خانواده وفامیل من درهنگام جمع شدن دور هم پرخوری میکردن موقعیت شادی وخوشگذرونی با افراد وبهم میداد ومن کلی خاطره خوب ومهربانی ازاطرافینم گرفتم 

      مزیت سوم پرخوری من این بود که احساسات بد رو از من دور میکرد ومنو به خلسه فکر نکردن میبرد ودرزمان های سختی وتنش وخستگی زیاد منو از روانی شدن وتحمل فشار عصبی زیاد دور میکرد 

      مزیت چهارم پرخوری این بود که لذت جویی میکردم باهاش درحالیکه لذت های دیگرو برای خودم حرام میدونستم وهمین امر باعث شد که دوست پسر نداشته باشم واز خیلی خطا ها وآسیب های دوران بلوغ درامان بمانم  والان از زندگی متاهلیم لذت بیشتری ببرم

      مزیت پنجم پرخوریم این بود که باهمه میخوردمو محرم اسرار همه بودم وخیلی از مشکلات حاد پدرومادرو اطرافیانمو حل کردم وتشویقشون به مهربونی وباهم بودن کردم 

      واقعیت اینکه من مدیونم به پرخوری وگرنه الان روانی 

      با کلی آسیب واختلالات جسمی وروحی بودم که خانواده ای از هم پاشیده وشخصیت بسیار داغونی داشتم 

      وخداروشکر میکنم که اون زمان پرخوری نجاتم داده وکمکم کرده 

      والبته من الان به دلیل تکرار روزانه پرخوری ازش زده شدم وچاقیم 

      که منو آزار میده وگرنه خود رفتار پرخوری مزیت هایی برام داشته واز اول بد نبوده 

      درضمن من خودم هر رفتاری رو باتصمیم خودم تکرار میکنم وانجامش میدم وهربا رانجام دادنش هیچ ربطی به ناتوانی من نداره من هر روز تصمیم میگیرم چی کار کنم وچی کار نکنم 

      پس باوری که مجبورم انجامش بدم غلطواشتباه وفقط وقتی فکر نمیکنم روتین ذهنم منو به سمت برنامه روزمره ام پیش میبره مثل مسیرهایی که هزار بار رفتم اگه تصمیم نگیرم کجا برم ناخودآگاه میرم به مسیر قبلیم 

      مثلا اوایل ازدواجم همش سراز مسیر خونه پدرم درمیاوردم تا اینکه به خودم گفتم حواستو جمع کن دیگه مسیر تو اون طرف نیست وزندگی تو درمسیر دیگریست 

      واین شد که الان مسیر خونه خودم رفته تو برنامه روزمره ام واصلا بد وخوب نیست فقط رو تنظیم اتوماتیکه واگه بخوام جای دیگه برم نیاز به عذاب وسختی نیست فقط باید کمی دقت کنم تا مسیر مورد نظرمو برم 

      اینم دقیقا همینه بدوخوب نیست فقط مسیر من عوض شده به سمت تناسب اندام وفقط یکم دقت منو میبره به سمت مسیر درست جدیدم وچند بار که برم روتینم بشه میره رو حالت اتوماتیکم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 0
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 505 کلمه

      سلام✋️ خدمت استاد عزیز و  خانواده عزیز تناسب فکری 

      برای تمرین  بخش عادت های چاقی هم باید بگم که من دقیقا یکی از عادت ها همین بود که

      💞 خرما رو به تعداد زیاد با چای میخورم نه چایی را با خرما🤦‍♀️😂 اونم به این دلیل که چایی رو داغ داغ می نوشیدم بهم لذت می داد و همین باعث می شود تعداد بیشتری خرما یا شکلات کنار چای استفاده کنم

      💞💞 دومین عادت من این بود که می‌گفتم صبحانه وعده کامل ایه و باید کامل خورده بشه طبق باور غلطی که قبلاً داشتم اگه توی وعده صبحانه سیر میشدم باز ادامه می دادم چون تفکر همینجوری بود که میشه کامل خورد وعده صبحانه رو 

      💞💞💞سومین عادتی که من توی خودم پیدا کردم این بود که وقتی از بیرون میومدم خونه و تشنه بودم حتما موقع اومدن خونه نوشیدنی مورد علاقه که مثلاً دلستر قهوه بود میخریدم و تشنگی مو به جای آب با اون برطرف می کردم در صورتی که باید آب میخورم و این کار به من لذت میداد

       💞💞💞💞چهارمین عادتی که فکر می کنم ازش لذت میبردم و انجام میدادم نوشیدن قهوه صبحگاهی بود که سعی میکردم با شیر بیشتری بخورم به خاطر اینکه فوم شیر و دوست داشتم ولی به جای اینکه به اندازه بریزم بیشتر میریختم گاهی حتی خامه اضافه می کردم چون طعم قهوه رو دوست دارم و با لذت با تعداد زیادی شکلات میخوردم 

      💞💞💞💞💞 پنجمین عادت غذایی که داداش لذت می بردم اگه همسرم غذا درست می کرد و چون ایشون پیتزا خیلی خوشمزه درست میکنه من حتی اگه سیر نشده بودم باز می خوردم و حتی این رو به زبان می آوردم که با اینکه سیر شدم دلم میخواد باز بخورم چون یکبار آشپزی کردی🤦‍♀

      درسته از تمام رفتارهای غذایی که داشتم لذت می‌بردم ولی بار سنگین اضافه وزن بعدش تمام لذتش رو زهرمار میکرد

       تمام این عادت های غلط رو تو خودم داشتم و بعد از ۲۶ روز که هم مسیر خانواده بزرگ تناسب فکری شدم تقریباً ۸۰ درصدش رو کنار گذاشتم یعنی الان اصلاً به عشق خرما چایی نمیخورم و اصلا نوشیدنیم رو داغ نمیخورم حتی اگه همسرم غذا درست میکنه زیاد نمی خورم و یا اگه  از بیرون میرسم نوشیدنی گازدار مصرف نمیکنم .

      یک مورد دیگه بود که خیلی دلم میخواست مطرح کنم و اون هم اینه که من یک زن داداش دارم که فکر می کنم مصداق خوبیه برای اینکه یاد بگیریم غذا دشمن ما نیست بلکه عادت هایی که ما داریم و لذتی که ما از خوردن میبریم ما را به این سمت آورده ایشون سایزش از زمان مجردی که با من دوست بود تا الان که دو تا بچه داره هیچ تغییر نکرده و شاید باور نکنید وقتی به رفتارهای غذایش نگاه می کنم همیشه برای من جالب بود که وعده اصلی غذایی رو دوست داشت و با لذت تمام می خورد اما از فاصله وعده غذایی اصلی تا وعده غذایی بعدی هرگز چیزی نمی خورد چون میلی نداشت و تمام مدت از هر چیزی که می خورد لذت می برد و هیچ هیچ وقت هم چاق نشد

      در پناه خدا باشید استاد ممنونم از لطف بی انتهای شما

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 9 از 3 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار fatemehamini22101340@gmail.com
      1400/11/10 22:00
      مدت عضویت: 841 روز
      امتیاز کاربر: 254 سطح ۱: کاربر مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 391 کلمه

      با سلام خدمت استادم جناب عطار روشن و دوستان همراه صحبت از عادت هاست ، کدوم عادت ؟؟ عادت پر خوری ، عادت تند غذا خوردن ، عادت خوردن تنقلات ، عادت ، خوردن چای با قند خرما بیسکویت ، کیک 

      این ها برای من همه به جز پرخوری  لذت بخشن

      زمانی احساس بدی بهشون پیدا می کنم که در خوردنشون افراط می کنم ، تنها بعد از پر خوری احساس بدی دارم ، چون همیشه این رفتار بعد از خشم ، ترس ، استرس  ، در من آشکار میشه ، من برای فروکش کردن خشم ، به پر خوری رو میکنم ، وقتی استرس دارم این رفتار در من تکرار میشه ، بعد از ترسیدن پرخوری سراغم میاد ، برای همین همیشه از پرخوری نفرت دارم ولی چرا اینکار و انجام می دم ، سوال اینجاست اگر  این رفتار در من احساس تنفر ایجاد می کنه چرا انجامش میدم ، تا به حال بهش فکر نکرده بودم ولی با گوش دادن به این فایل ساعت ها به این موضوع فکر کردم  ، پس چرا انجامش میدم ، بعد از ساعت ها جواب و پیدا کردم ، چون تنفری که بعد از پرخوری در من ایجاد می کنه کمک میکنه که حواسم از موضوعی که در من  خشم ، ترس ، و استرس ایجاد کرده ، پرت بشه ، و من همیشه  برای فرار  به پر خوری رو میارم ، پس این پرت شدن حواس برای من لذت بخشه و من دنبال همون لذته هستم ، ولی حالا سوال چرا رفتاری که حس لذت میده ، چرا بعد از تگرارش احساس تنفر دارم ، جواب چون من فهمیدم پر خوری برای  من بهترین راه فرار از حقیقته ، کدوم حقیقت ؟؟، حقیقت خشم ، ترس ، استرس ، این ها واقعیت های زندگی هستن ولی من ازشون فرار می کنم و برای فرار از اینها راحت ترین راه و  انتخاب میکنم ، خوردن همیشه در دسترسه هر جا باشی در هر شرایطی باشی ، خوراکی ها همیشه در دسترس هستند این ها خشم و استرس و ترس ودر  من کم می کنند ، کار مسکن و مرعین و انجام میدن ، من و نسبت به مشکلی که دارم بی حس می کنند ،  ولی همیشه بعد از مصرفشون حس بدی به من میدن 

      شاید روزی برسه بتونم با این عادت به صلح برسم ممنونم  استادم به خاطر کشف این راه و این کار  خوبتون 

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 54
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 564 کلمه

      با سلام و سپاس خدمت استاد عزیزم و همراهان خوبم عادت هایی که دوست دارم که ترک بشن:                                           1_ اضافه خواری                       2_ تند خوردن غذا

      این عادتها واقعا برام لذت بخش بودن و هستن یا اصن گاهی اوقات واقعا دلم میخواد زود سیر نشم تا بتونم بیشتر بخورم در عین اینکه لذت بخش هستن مثل دو روی سکه اند و آزار دهنده هم هستند، خصوصا زمانیکه جلوی آینه میریم و طبقه هایی از چربی رو مشاهده میکنیم یا لباس دلخواهمونو نمیتونیم بخریم یا اگه ام خریدیم راضی نمیشیم که به خودمون بگیم این لباس بهمون میاد.. خلاصه برای اینکه بخوایم عادتامونو تغییر بدیم (عادتهایی که دوست نداریم) به عادتهایی که میخوایم، باید ببینیم و کندوکاو کنیم که چرا ما اونارو تکرار میکنیم؟، و پس از بررسی متوجه میشیم حتما تکرارشون لذتهایی در پی داشته انقد که خواستیم تکرار کنیم در غیر این صورت عادتهای زیاد مطلوبی هستند که خیلی از انسانها اونهارو نه تنها تکرار نمیکنن حتی به مرحله یک هفته انجام و تکرار نمیرسونن مثل سالم خواری، کتاب خواندن مستمر، ورزش مستمر و مفید و…. لذتی که بعضی از کارها دارند به قدریه که مغز تمایلی به تغییر اون نداره و حتی با گذر زمان یادآوری میشه… مثلا من میخوام به اندازه غذا بخورم و یه مدتی مثلا یکماه خوب و درست رفتار میکنم اما همچنان نجواهای منفی ذهن دارن میگن بخور بیشتر بخور حالا چی میشه مگه و… لذتی که اون عادت میده بسته به تکرارش قدرت هم همراش هست ( مراجعه کنید به کتاب قدرت عادت چارلز داییگ) . لذت و سرخوشی که اضافه خواری بهم میده واقعا خیلیه 

      1_ حس گرسنگیمو برطرف میکنه

      2_ از اینکه احساس سیری کامل بعد از اضافه خواری میکنم واقعا لذت بخش

      3_ یه حس اطمینان چند ساعته به من میده که برای چند ساعت لازم نیست که من چیزی بخورم

      4_ احساس شادی و رضایت میده مثلا دارم یه فیلم نگاه میکنم و با خوردن احساس لذت بیشتری دارم

      5_ وقتی یه جاهایی استرسی میشم، یه جاهایی حرف اشتباهی میزنم یا کار اشتباهی انجام میدم مثل مسکن عمل میکنه انگار با خوردن، درد ناشی از کار اشتباه به حداقل میرسه

      6_ فکرم راحت و برای چند ساعتی به چی بخورم چی نخورم، کی بخورم فکر نمیکنم

      7_ یک حس اطمینان میده که تو غذاتو خوردی و فعلا نیاز نداری پس کاراتو میتونی بهتر انجام بدی

      8_ یک حالتی از آرامش ذهنی رو بهم میده که وصفش یه مقدار سخته و فقط میتونم بگم بعد از خوردن حالم خوب میشه

      تند غذا خوردن هم یسری لذتهایی برای من داره:

      1_ زودتر به خواستم (غذا) میرسم

      2_ با تند غذا خوردن درد ناشی از گرسنگی ( که اغلب درد روانی) کمتر میشه و زودتر رفع میشه

      3_ شاید هم تو ذهن من اینجوریه که میشه بیشتر غذا خورد

      4_ یادمه بچه که بودم آروم غذا میخوردم و همه به من میگفتن که هنوز غذاتو نخوردی، زشته همه منتظر تو هستن و من از این بابت ناراحت میشدم و وقتی بزرگتر شدم و کم کم به مرحله اضافه وزن رسیدم تند تند غذامو میخوردم که بقیه نگن که چقد غذا میخوره 

      5_ یجورایی انگار مغز گول میخوره و من  میتونم غذای بیشتری بخورم.

      امیدوارم در این مسیر زیبا به لطف پروردگارم و توضیحات مفید استاد همه ی ما بتونیم به خواستمون که موفق شدن در ترک یا تغییر عادت هستش برسیم.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار متناسب شاد
      1400/10/25 09:57
      مدت عضویت: 1439 روز
      امتیاز کاربر: 6727 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 378 کلمه

      سلام براستادعزیز ودوستان همراه

      فکرکنم چهارماهه پیش بود که من باراولی که داشتم این فایل رو گوش میدادم وتمرینشو انجام دادم .

      رفتاری که دوست نداشتم این بود که با یک استکان چای کلی ساقه طلایی میخوردم طوری که من ماهی ۱۵ تا و سالی ۱۷۹ تا بسته ساقه طلایی میخوردم و این رفتار رو نمیتونستم ترک کنم .

      اثلا بدون اون چایی برام مزه نداشت .

      تا اینکه به این قسمت آموزش رسیدم و تمریناتشو انجام دادم.

      یادم میاد موقع خوردن صبحونه بودم یک دونه  ساقه طلایی رو گرفتم ومیخاستم با چای بخورم قبل از خوردن عمیقا نگاش کردم با محبت باعشق که اینهمه سال تو به هم انرژی دادی وطعم خوردن چای رو برام لذت بخش کردی و من همش ازت بدم میومد ازش معذرت خواهی کردم بغض گلویم رو گرفت و بیسکویت را بردم پیش نایلکسی که پر بود داخلش بسته های ساقه طلایی. و بهش گفتم نگاه کن من اینهمه ازت دارم وهست پس فراوونیه اگه تموم شد قول میدم بازم بخرم .

      وکلی ازش تشکر کردم .

      اون روز حس عجیبی داشتم وهمون یک دونه رو خوردم و دهنم بسته شد . وهرسری چشم به بسته های ساقه طلایی میافتاد لبخند میردم و به خودم میگفتم اینهمه دارم و کمبود نیست .

      به طرز عجیبی روزهای بعد دیدم مصرفم هر روز کمترمیشد و من هر روز موقع خوردن ساقه طلایی خوب نگاش میکردم ولبخند میزدم . حس خوبی بهش پیدا کردم .

      کم کم دیدم اصلا میلی به خوردنش ندارم . چندتاش مونده بود که نخوردم و سری جدید رفتم کلوچه خریدم وطعم بیسکویت در دهنم کلا تغییر کرد.

      چون از بس شنیده بودم ساقه طلایی بیسکویت رژیمی هست واین باور باعث شده بود میلم به خوردنش زیاد بشه و یک عادت غیرقابل ترک بشه تو ذهنم .

      منی که سال ۱۷۰ یا۱۸۰ بسته ۱۰ تایی شو  میخوردم نه تنها لاغرنشدم بلکه قندم رفته بود بالا. 

      اون سری که آزمایش گرفتم هم قند وهم چربی به شدت اومد پایین . بدون اینکه حتی یک دونه قرص بخورم .

      الان میخام عادت کیک خوردن روزانه ام که با چایی هست رو تغییر بدم . چون چای رو به خاطر کیکش دوست دارم نه هیچی .

      الان میخام چای بخورم باعشقم کیک .

      که مزه خوبی به خوردن میده

      انرژی بالایی داره

      سبک وراحته واحتیاج به نون نداره

      سریع میخورمش

      روش پلاستیک داره بهداشتیه.

      سیرم میکنه تا ناهار. 

      باخوردنش احتیاج به قند ندارم

      من وکیک خوشمزه ام

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Afsaneh
      1400/08/27 10:26
      مدت عضویت: 1108 روز
      امتیاز کاربر: 2005 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 530 کلمه

      بنام رب فرمانروایی جهانیان

      سلام به استاد و دوستان زیبانگرشم

      عادتهام چه جوری شکل گرفتند 

      من عادت ترس و عذاب وجدان بعد غذاخوردن رو میخواستم ترک کنم خب این عادت چطور در من ایجاد شد 

      از بچگی همش شنیده بودم و یا تو همه رژیمها ذکر شده که باید کم غذا بخوریم غذا باعث چاقی میشه زیاد نخور ک چاق میشی خب این حرفا ازبس شنیدم و تکرار شدن برام تبدیل به باور شدن 

      اما من که غذاهای که دوست داشتم و از خوردنشون لذت میبردم رو بعضا بیشتر میخوردم بااینکه اون خوراکی یا غذا در اون لحظه خوردن خیلی برام لذت بخش بود اما ترس چاق شدن و عذاب وجدان بعدش باعث میشد خودمو سرزنش کنم و استرس چاقی درمن باشه درسته همون لحظه لذت میبردم اما بعدش حس منفی داشتم و چون این ذهن ما میره دنبال لذتهای آنی همش اون لذت آنی درمن ایجاد میشد و باعث میشد برم سمتش و این لذتهای آنی باعث میشد تکرارش کنم 

      که این تکرارهای لذت آنی از غذاها باعث عادت در من شد مثلا من ساندویچ خیلی دوست دارم یا غذاهای سرخ کردنی دوست دارم اما همش اون حس منفی چاق شدن هم کنارش داشتم و اینکه هرروز بیشتر داشتم چاق میشدم خیلی فشارروحی برام داشت 

      الان اگه بگم از مزایاهای اون عادتهای ترس و عذاب وجدان 

      الان که دارم مینویسم متوجه شدم که من قبلا خیلی زیاد میخوردم اون غذاهای موردعلاقهمو اما این ترس باعث شد تو عین خوردن مواظب اندامم باشم یا الان خوردنم کمتر شده 

      یا اینکه دیگه بخاطر ترسه مواظبم دارم چی وارد معده ام میکنم مثلا قبلا عصرونه کیک شکلاتی با چای میخوردم الان چای با قند میخورم 

      یا اینکه من قبلا وقتی میخوردم سنگین میشدم و بعد غذا خوابم میومد اما این عادت ترس باعث میشد سریع بعده غذا نخوابم ازترس چاق شدن 

      اگه دقت کنم اون عذاب وجدان برام یه هشداردهنده بود که با غذاخوردن زیاد دارم به معده ام فشارمیارم 

      یا هشدار دهنده هست که وقتی بعد غذا میخوابم بعدش کسل میشم و مواظب باشم 

      و اگه جنبه مثبتشم نگاه کنم این عادتها برام مضر نیستن بلکه این نگرش من بوده که اونا رو مضر میدیده 

      وقتی غذا درحده نیاز میخورم معده ام اذیت نمیشه و حس سبکی دارم که باعث میشه بعده غذا نخوابم 

      هرچند هنوز تو ذهنم فرمولهای اشتباهی هست یکیش که الان بیحالم باید حتما یه چیزی بخورم که سرحال بشم 

      و یه چیزی که متوجه شدم من بیحال بودم باخودم گفتم برم بجای اینکه کیک یا یه چیز شیرین بخورم بجاش آب بخورم وقتی آب خنک خوردم کلا بدنم انگار شاداب وسرحال شد پس میتونم کنار حذف کردن عادتهای بد که هرچند با نگاه خودمون فک میکنیم بد هستن بلکه همه چیز توش خیر هس میتونم هم به مزیدهای عادتهامون توجه کنیم و باهاشون دوست بشیم هم میتونیم جایگزین کنیم با عادتهای مثبت تر 

      مثه اینکه وقتی حس میکنی گرسنه یا خسته هستی اولش بریم آب گوارا بخوریم خودمون حس میکنم که اون حس خسته چقدر سریع از بین میره 

      یا وقتی بعده غذا خوردن سریع خوابم میاد بیام بجای خوابید یه آب بصورتم بزنم و آهنگ شاد بزارم تا سرحال بشم اگه فقط بخواهیم عادت های کوچیک و مثبت تو زندگیمون تکرار کنیم و نگرش مونا به همه چی مثبت کنیم بنظرم زندگی برامون گلستان میشه خدایاشکرت به این افکار مثبت هدایتم میکنی 

      درپناه الله مهربانم

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 5 از 1 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار shahrbanou1346
      1400/06/21 06:45
      مدت عضویت: 1389 روز
      امتیاز کاربر: 22276 سطح ۶: هنرجوی پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 681 کلمه

      سلام دوستان هم مسیر ،

            سلام استاد بی نظیر ،

         تمرین قسمت دوم از چالش من اینو نخوردم به منظور ترک عادت خوردن نان با برنج و ماکارانی

             امروز ۲۱ شهریور ۱۴۰۰

      ______________________

      در حال حاضر تکرار رفتاری که برای من لذت بخشه رنج آور شده  اما به دلیل فرمول اشتباه ذهنی که ” من اسیر عادت هایم هستم” قادر به تغییر این  رفتارتا به حال نبودم .

      خوردن نان‌با برنج همیشه برام‌لذت بخش بوده اما چیزی که رنج آور شده اینه که به این اطمینان رسیدم که این عادت چاق کننده اس و چاقی مدتهاست که برام رنج آوره . پس باید این عادت لذت بخش ترک بشه .

      .با اندکی توجه برایم واضح میشه که عامل تکرار شدن  هر رفتار تکراری ،  خودمان بودیم اما فراموش کردیم و تصور می کنیم آن عادت از ابتدا به شکل رنج آور فعلی وارد زندگی ما شده.

      قدم اول: برای اصلاح یا ترک هر عادت ،پذیرفتن مسئولیت تبدیل کردن آن رفتار به عادت در خودمان است.تا وقتی مسئولیت آن بخش از زندگی که باعث رنج و آزار ما شده است را نپذیریم قادر به اصلاح یا تغییر آن وضعیت نخواهیم بود.

      و‌من در حال حاضر مسیولیت این عادت را می پذیرم .پس در نتیجه می تونم تغییرش بدم .

      قدم دوم: به صلح رسیدن با رفتاری است که تکرار آن باعث رنجش ما شده است.باید به مزیت های آن رفتار تکرار شونده توجه کنیم.لذت هایی که باعث علاقمندی ما به انجام آن رفتار شده است را باید مورد توجه قرار دهیم.در این صورت احساس خشم و ناراحتی ما نسبت به آن رفتار فروکش خواهد کرد.با آن رفتار در صلح قرار خواهیم گرفت و به آرامش بیشتری با عادت خود می رسیم.در این صورت اقدام کردن برای اصلاح یا تغییر آن رفتار بسیار ساده تر و البته لذت بخش خواهد بود.

      از خودم پرسیدم چرا خوردن نون با برنج و ماکارانی برام‌لذت بخشه ؟ به این‌جوابها رسیدم : اولا مزه نون رو خیلی دوست دارم  خصوصا بعضی از نانهای خاص که علی الخصوص تازه باشن . دوم اینکه‌مصرف نون با هر غذایی  باعث میشه زودتر  به حس لذت بخش سیری برسم . سوم‌اینکه با خوردن مقدار کمتری از برنج یا ماکارانی  ،احساس سیری می کنم ،و این به درد وقتایی خورده که مقدار برنج یا ماکارانی کافی نبوده و با خوردن نون جبران کردم . چهارم اینکه وقتی غذایی رو با نون‌می خورم و سیر میشم‌ ساعات بیشتری در حال سیری خواهم بود و احساس آرامش خوبی دارم . خصوصا اگر ماکارانی رو بخوام بدون‌نان مصرف کنم انگار که خیلی زود دوباره حس گرسنگی می آد سراغم و مجبور میشم دوباره برم از این ماده غذایی مصرف کنم . اما چیزی که مشگل ساز شده اینه نمی تونم مصرف نون و برنجمو کمتر کنم .و جوری می خورم که  با فشار مختصر در شکمم ، متوجه سیری میشم . قبلا به حس فشار مختصر اهمیتی نمی دادم‌و به خوردن ادامه می دادم تا احساس فشار به درد تبدیل میشد ولی در حال حاضر با حس فشار مختصر، دیگه‌نمی خورم .این مقدار تغییر در رفتار غذایبم جای خوشحالی داره .  وطبق آگاهی های اخیر سیری با احساس فشار در شکم  کم یا زیاد علامت زیادی خوردنه . و من می بایست از این غذای لذت بخش به اندازه ای میل کنم که هیچگونه فشاری در شکمم احساس نکنم در عین‌حال با احساس خوب سیری از سر میز غذا بلند شم و برم کنار . من‌باید به جایی برسم که مثل لاغرها بتونم براحتی برنج یا ماکارانی رو بدون‌نان مصرف کنم و زود هم احساس سیری رو تجربه کنم .و دچار سنگینی سر دل نشم .

      دومین‌مسیله که به دنبال خوردن‌نان با برنج یا ماکارانی بوجود می آد سنگین شدن‌معده امه  درسته که با خوردن نان با هر غذایی  احساس سیری خوبی می کنم اما از طرفی معده ام سنگین میشه و طلب چای می کنه  .و خوردن‌چای که معمولا سر سیری با یه چیز پر انرژی مثل قند یا شکرپنیر یا شیرینی های دیگه خورده میشه  خود عامل چاقی بیشتره .

      قصد دارم بعد از پایان انجام این‌چالش و ترک مصرف نون با برنج  ،بیام سراغ ترک خوردن‌چای  بلافاصله بعد از وعده های غذایی چون می تونه عاملی باشه برای ورود انرژی های اضافی به بدن و در نتیجه  چاقتر شدن .

      تا تمرین جلسه سوم این‌چالش شمارا به خدا می سپارم‌

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 10 از 2 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار عسل سپهر
      1400/06/21 01:59
      مدت عضویت: 1687 روز
      امتیاز کاربر: 6564 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 684 کلمه

      با عرض سلام. من چه قدر از شنیدن این جلسه شوک شدم. انتظار شنیدن همچین چیزی رو نداشتم ولی واقعا جالب بود. خوب. مهم ترین عادت رو مخ من خوردن عصرونه نسبتا سنگینه اونم وقتی که گرسنه نیستم. و بعدش عذاب وجدان تا حد مرگ و ریزه خوری در حد مرگ تا آخر شب! این عادت ها خیلی وقته که که در من نبودن یا حدااقل من فکر میکردم نیستن ولی الان دو هفته است که شدیداً بیرون ریخته و استرس زیادی داشتم که نکنه وزن های کم شده برگرده تا اینکه امروز به این دوره هدایت شدم. دوره جالب من اینو نخوردم. باورم نمیشه اینهمه مدت این دوره اینجا بوده و من گوش نکردمش! 

      من با خواندن کامنت های دوستان خاطرات زیادی تو ذهنم مرور شد و یاد یه چیزی افتادم. این عادت رو من از دوران مدرسه دارم. من بچه خیلی خیلی درس خونی بودم و همیشه جزو سه نفر اول مدرسه بودم.ولی در عین حال بچه ی خوشحالی نبودم و بنا به سخت گیری های خانواده و مدرسه استرس زیادی رو متحمل میشدم و خیلی تنها بودم. اونوقت ها وقتی میومدم خونه استراحت میکردم و بعد از خوردن یه عصرونه ی خیلی پر و پیمان شروع میکردم به درس خواندن تا شب و…. این عادت رو در دانشگاه هم داشتم. یه جورایی جایزه محسوب میشد برام، برای خوندن درس‌هایی که ازشون متنفر بودم. به شوق خوراکی ها درسها رو هم میخوندم. سالهای بسیار  سختی بود و رشته داروسازی هم رشته بسیار سنگینیه. از این جهت من از این عصرونه سنگین برای این موارد استفاده میکردم:

      ۱. من وقتی میومدم خونه از دانشکده هوا تاریک بود و معمولا پاییز و زمستون بود و منم خیلی خسته میشدم. در نتیجه خوردن یه عصرونه ی خیلی شیرین با کلی بیسکوییت و …. کلی حالمو بهتر میکرد و به جای خوابیدن بد موقع بعدش یا درس می‌خواندم یا فیلم می‌دیدم و از شیرینی لذت می‌بردم.

      ۲. خوردن شیرینی و میوه باعث میشد حس کنم دوباره انرژی گرفتم و خون به مغزم رسیده و دوباره کمبود استراحت رو جبران میکردم.

      ۳. من از بچگی خیلی محیط تحت کنترلی داشتم. یه جورایی انگار به خودم میگفتم من هیچ وقت در هیچ زمینه ای آزاد نبودم. ولی هر چی که بخوام میخورم. رییس کیه؟! اصلا هر چه قدر که بخوام پولامو برای خوراکی های بی ارزش خرج میکنم! هر خوراکی جدیدی که بخوام امتحان میکنم!؟ کیه که جلوم وایسه؟! واسه همین پرخوری های وحشتناکی که به معده درد ختم میشد، در حین حس بعدش حس آزادی فراوانی داشت. الان که فکرشو میکنم میبینم یه بخشی از تفکر صفر و صدم در برابر غذا به همین بخش مربوط میشه. حتی وقتی رژیم سخت بودم رژیممو یا خوردن یه عصرونه یا صبحانه سنگین میشکستم و تا آخر شب می‌خوردم و اینکار حس آزادی از هر چهارچوب و قاعده بهم میداد.

      ۴. من عمیقأ سال دوم و سوم دانشکده افسرده بودم. ولی خوردن شیرینی و میوه و تنقلات و ولو شدن جلوی لبتاب و ساعتها فیلم دیدن باعث میشد مشکلات و نگرانی ها و استرس رو برای چند ساعت هم که شده دور بریزم و مغزم رو خنک میکردم. و حتی فیلمهای خیلی کسل کننده رو با خوراکی های خوشمزه تا آخر می‌دیدم.

      ۵. من حس تنهایی و کمبود تفریح رو تو دانشکده با توجه به سنگینی شرایط با خوردن جبران میکردم و یه جورایی خودمو با خوردن شارژ میکردم و از شیرینی و…. لذت می‌بردم و به این بهانه برای درسا و فعالیت های روزمره دوام میاوردم. در واقع غذا و شیرینی و پرخوری موتور خاموش منو روشن میکرد که هر چه قدرم افسرده یا تنها ادامه بدم تا فارغ التحصیل بشم و شدم. 

      ۶. چون خیلی وقتا نمیرسیدم غذا درست کنم کلی شیرینی و میوه و….می‌خوردم. هم خون به مغزم می‌رسید هم مجبور نبودم غذا درست کنم اونم وقتی که خستم. فقط قهوه درست میکردم و تنقلات میوردم و جلوی تلویزیون ولو میشدم! خوشمزه ‌‌وراحت. 

      ۷. من از خوردن اینهمه میوه و شیرینی برای عصرانه لذت می‌بردم چون طعم شیرینی رو خیلی دوست داشتم و غذاهای شیرین یه نظرم خیلی خوشمزه هستن و کلی ازشون لذت بردم. 

      دفعه اوله که بهش اینطور نگاه کردم! باور نمیشه که این رفتار ها مزایا هم داشته! و انجامش لذت بخش بوده.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار Somayeh
      1400/04/29 09:28
      مدت عضویت: 1439 روز
      امتیاز کاربر: 6727 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 351 کلمه

      با سلام 

      چالش عشق ورزیدن به عادتهای چاقی

      چقدر ما آدمها فراموش کاریم چاقی عزیزم منو ببخش تو رو به مهمانی درونم دعوت کردم و تو قبل از اینکه به خونم بیای  کلی هدیه های مختلف برام فرستادی با پست ذهنی و بعد اومدی به خونه جسمم .

       کدوم مهمون رو دیدی که اینجوری به خونت بیاد و  منم سرآخر به جای تشکر ازت متنفرشده بودم .😪

      اینکه خوردن یه استکان چای با کلی قند رو برام لذت بخش کردی چون میدونستی من فشارم همش استاندارده و با یه کم خستگی یا بیماری  فشارم میاد پایین . و ازم یه جورایی مراقبت میگردی.

      این توبودی که منو وادار میکردی تند تند غذا بخورم تا معدم منو اذیت نکنه و زود سیربشه مثل یه نوزاد چند روزه که تند تند شیر میخاد.

      چاقی عزیزم این تو بودی که وقتی مهمانی میرفتم و کلی بهم خوش میگذشت کلی غذا میخوردم بدون دغدغه و استرس و مهمونیه بهم خوش میگذشت .

      عزیزم این تو بودی که میدونستی من آش ترش دوست دارم مثل کودکی که یه اسباب بازی رو دوست داره واز پدرش میخاد .دیرتر بهم حس سیری دادی و به معدم گفتی بزار یه ذره بیشتر بخور و لذتش رو ببره مگه ما چند روز تواین دنیا مهمونیم که اینقدر زندگی رو سخت بگیریم .

      چاقی دلبندم تو خیلی خوبی مثل یه مادر ازم مراقبت کردی من یادم نمیره وقتی پریود بودم زود به زود بهم زنگ میزدی ومنوصدا میکردی که برو یه چیزی بخور ضعف میکنی مریض میشی و توهم که فشارت نرماله با یکم گرسنگی سر درد میگیری .

      مگه میشه یادم بره که من همش بهت میگفتم عاشق صورت تپلم و اطرافیانم همش ازم ایراد میگیرن که صورتت زیبا نیست تو هر موقع که من یادم میرفت چیزی بخورم و درحال بیکاری بودم منو میبردی سریخچال و کلی غذا بهم تعارف میکردی.

      نه اون روزها هیچ وقت یادم نمیره . دیگه نه تنها ازت متنفر نیستم بلکه عاشق تو وهدیه های زیبایت هستم وممنونم که دعوت منو قبول کردی و به خونم اومدی واونم با کلی هدیه های زیبا .

      دیگه حتی به کسی اجازه نمیدم بهت چپ نگات میکنه  ومن عاشقتم و بهت عشق میورزم و امیدوارم که منو ببخشی.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار هانیه
      1400/04/04 01:02
      مدت عضویت: 1113 روز
      امتیاز کاربر: 12738 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 386 کلمه

      به نام خدای مهربونم که راه رو نشونم میده

      سلام به همه

      واقعا متعجبم..اصلا انتظار همچین مطالبی نداشتم تو این جلسه..همش فکر می کردم الان باید بیاییم و از بدی هاش و اینکه ۷ یا ۲۱ یا ۴۰ روز تمرین کنیم تا بذاریمش کنار و این جور چیزها بشنوم … خلاصه که هنوزم مبهوتم . 

      خب چیا یاد گرفتم؟ اینکه رفتار تکرار شونده تبدیل به عادت میشه و این ماییم که تکرارش می کنیم و اون رو می بریم تو دسته عادت هامون…پس اون کار به خودی خود بد نیست .. در ذات خودش حرکت و رفتار بدی می تونه نباشه اما چون من دارم بهش عادت می کنم و تکرارش می کنم و توی ذهنم این فرمول هست که این عادت مخربه و داره من و بدنم رو از تناسب خارج می کنه، همینطور هم عمل می کنه

      خب عادت ریزه خواری که من جلسه قبل گفتم میخوام کنار بذارمش برام چه لذت هایی داره:

      ۱- لذت خوردن! همین که هربار دلم خواد میخورم…حس قید و بند و رژیم و چارچوب ندارم..کاری رو می کنم که دوست دارم، دلم نمیخواد فکر کنم و چک کنم گرسنگی واقعیه یا نه..دلم میخواد به دل خودم بخورم.

      ۲- حس خوب اینکه با همین چند دونه بادوم و پسته مثلا ته دلم رو گرفتم و سیر شدم…حس اینکه چقدر خوراکم کمه و همین کوچولوها سیرم می کنه و غذای اصلی رو کمتر می خورم

      ۳- حس پیروزی از اینکه چیزی که دلم خواست رو خوردم..یه جور دهن کجی به خودم و رژیم و هر قانونی … به خودم ثابت می کنه کی رئیسه !!

      ۴- مزیتش اینه که اون موقع که دلم میخواد یه چیزی بخورم و گرسنه هم نیستم می خورمش و نگران این نیستم که توی گرسنگی اون چیز خاص رو دلم نخواد…یعنی نگرانم هم تموم بشه و نباشه که بعدا بخورم (باور کمبود) و هم اینکه نگرانم شاید توی گرسنگی واقعیم دیگه اینو که الان دلم میخواد نخوام بخورم و میلم نباشه پس حالا بخورم تا هست و میلم هم میکشه بهش..چقدر جالب واقعا..اینو همینجور که نوشتم بهش پی بردم.

      ۵- من از ریزه خواری حس شادی بهم دست میده..یه شادی سطحی که از دم دست ترین چیز یعنی خوردن حالم خوب میشه..تمرکزم از چیزهای منفی و بد برداشته میشه و لذت و شادی رو تجربه می کنم

      سعی می کنم بازم فکر کنم و اگه به نتایج جدید رسیدم میام می نویسم..واقعا چالش جالبی بود

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار parham.63@yahoo.com
      1400/03/11 18:05
      مدت عضویت: 1228 روز
      امتیاز کاربر: 10303 سطح ۴: هنرجوی مبتدی
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 926 کلمه

      به نام بی نام او 🍃

      سلام به همپیکران عزیز 😍

      برای اصلاح و یا تغییر عادتمون همون رفتارهایی که اولین بار با لذت انجام دادیم وبعد با تکرارش شد عادت مخرب یا آزار دهنده دوقدم مهم باید برداریم 

      ۱/اون رفتار هیچ قدرتی نداره کلا نمیتونه مارو مجبور کنه که انجامش بدیم ما خودیم داریم انجام میدیم یعنی باید قبول کنیم تا بتونیم تغییرش بدیم باهاش آشتی کنیم اما چون یک فرمول ذهنی ریشه دار تو ذهنمون هست که میگه ترک عادت سخته یا ما اسیر عادتهامون هستیم تمام قدرت خودمون رو دادیم به رفتار پس بپذیریم دیگه خودمون داریم تکرارش می کنیم و اینکه اگر شما یک فیلم توپ هم ببینید که خیلی جذاب باشه یا یک موسیقی دلنشین هم گوش بدین اگر یک مدتی تکرار بشه دیگه زده میشین مثلا اگر چندروز متوالی قرار باشه لازانیا بخوریم دیگه حالمون بهم میخوره چون حالت درونی و طبیعی ما تنوع گرا هست و حالا واسه همین همون رفتارهای لذت بخش شدند عذاب دهنده بنابراین قدرت دست منه انتخاب هم با منه و خیلی هم آسونه اصلا روش ذهنی همه چیزو آسون میکنه و قدم به قدم پیش میریم تا اصلاح بشه 

      ۲/این عادتها واسه ما مزیتهایی داشتند حالا برای اینکه زبونی نباشه حداقل ۵مزیت از هر عادت رو فکر کنیم و بنویسیم …

      خوب پرخوری من خیلی لذت بخش بود از بچگی خانواده برای غذا خوردن مسابقه میزاشتند هر کی زودتر خورد و غذاشو تموم کرد 😳😆یعنی انگار مسابقه است من بیشتر بخورم اما با کی نمی دونم ؟!بعد ته دیگ که خوشمزه بود یعنی آخر غذا همیشه هم تو قابلمه ته دیگ چرب و چیلی میموند منم سیر میشم ولی آخرش موقع سفره جمع کردن یه سر به قابلمه میزنم .وقتی مهمون داشتیم فکر می کردم بقیه حواسشون به خوردنمه می خوردم اما نمی چسبید فقط همین که میرفتند میرفتم سر قابلمه .اگر می خواستیم جایی بریم هم بهم می گفتند حسااابی بخور سیر بشی که بیرون غذا نیست ترس از گرسنگی هم دارم …ااین اواخرم که کمی آموزش دیدم میگم قدرت با منه غذا قدرتی نداره چاقم کنه ولی فشار و سنگینی بعدش حس بد بهم میده راستی یه خرده هم به حجم غذای بقیه نگاه میکنم میگم حتما اشتباه شده منم سیر نشدم 🤣

      ریزه خواری هم …که هر وقت سرمون درد گرفت گفتند یه چیزی بخور /هر وقت اعصاب نداشتیم گفتند حتما گرسنه ای!خوشحالی و جشن یعنی یه چیزی بخوریم عزاداری و گریه فشارمون افتاد چیزی بخوریم یادم میاد بچه بودم اگر تو بازار غر میزدم خسته شدم برام خوراکی می خریدند یا افرادی که دوستم داشتند برام هله هوله میخریدند تو مدرسه هم زنگ تفریح می گفتند برین خوراکی بخورید گاهی هم تهدید تموم میشه ها بیا بخور کارشناس تغذیه ام که هیچ میان وعده و ریز ریز بخور ولی کم ….همسرم هم که میاد احترامه باهم چایی بخوریم اونم با یه چیزی یه وقتایی هم دپرسم یهو همسایه سوپرایز می کنه خوراکی خوش مزه منم احساس می کنم خیلی دوسم داره الان تو این حالم همون موقع تست میکنم سپاس ذهنم چه خوب همکاری می کنی 💞

      تمایل به شیرینی /

      تو جشن و شادی و عروسی شیرینی میخوریم /وقتی خبرای خوش میشنویم میگیم شیرینیشو کی بخوریم؟کودک که بودم وقتی لبخند میزدم یک غریبه دلش ضعف میرفت و از تو جیبش بهم شکلات می داد و یا می گفتند شیرینی انرژی تو زیاد میکنه سرحال میشی تلخ و ترش و شور هم یه مزه است اما شیرینی رو بیشتر آدما میگند خوشمزه یا می گند اون بچه انقدر شیرینه کلا انگار شیرینی یه جور لذت مقدسه ! 

      زمانبندی غذا/

      دوتا پدر بزرگ داشتم خدا رحمتشون کنه می گفتند سر ساعت فلان ناهار یا شام  می خوریم .من کودک بودم خیلی متناسب بودم مثلا غذا به اندازه میخوردم از نظر اونا کم بود می گفتند تا شام خبری نیستا!یا اگر عصر غذا می خواستم می گفتند باید صبر کنی تا شام و می گفتند حالا یه چیزی بخور(ریزه خواری)….اصلا سر وقت اگر سر سفره نبودیم که بی احترامی بود همش تاکید داشتند همه با هم غذا میخوریم وقتی محصل بودم اگر صبحانه نمی خوردم میگفتند مغزت امروز کار نمیکنه باید بخوری منم خیلی دوست دارم اصلا گرسنه نیستما ولی روتین روزمه صبح بیدار شم میگم مغزمو شارژ کنم 😋😂اینطوری هم بود غذامون رو بخوریم که کار دیگه ای نداشته باشیم بعد بریم بخوابیم 😆خب البته رستورانم ساعت ۱۰صبح غذا سرو نمی کنه یعنی الگو میده صبح و ظهر و شب خلاصه وقتی من سیرم در طول روز مغزم تعجب می کنه ….

      اما صحبت کردنم و توضیحات زیادم (پرحرفی)از بچگی می گفتند بهم شیرین زبونی دلشون ضعف میرفت برام تو مدرسه هم می گفتند چه زبونی آتیش پاره یعنی همش تاییدم می کردند و البته فن بیان خوبی دارم اما تند تند حرف میزنم چون ذوق داشتم موضوعی رو تا تهش بگم چون می خواستم سریع اطلاع رسانی کنم و تشویق بشم به نام خودم خیلی ها هم می گفتند آدم باید زبون داشته باشه خدارو شکر روابط اجتماعی خوبی هم دارم سریع ارتباط میگیرم اما امروز که به لطف خدا در مسیر شناختم میخوام کمی سکوت کنم دیگه نمی خوام تاییدیه بگیرم نمی خوام من همه چیز دان منو به سقوط بکشه نمی خوام برای رشدم موانع درست کنم نمی خوام هیجانی بشم عجله عجله و غیره 

      یه روزی متوجه شدم که من افراطی هستم یکی از قاعده های شمس تبریزی بود میانه رو باش اونجا متوجه شدم یه چیزی تو ذهنم سر جاش نیست تناسب در حرف زدن در اندام در شادی در عشق و حالت پایدار و تعادل نداشتم و اسم و سایت تناسب فکری همونی بود که من دنبالش بودم لاغری رویامه اما من برای تناسب فکری انتخاب شده ام آرامش و شادی پایدار می خواهم 

      خدایا شکرت عاشقتم ❤️❤️❤️

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 20 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      امتیاز کاربر: 5410 سطح ۳: کاربر پیشرفته
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 421 کلمه

      به نام خدای بخشنده و مهربان 

      روز 43: 9 / 3 /1400

      رفتارهای عادتی و آزاردهنده یجورایی مثل ماری هستند که در آستین پرورانده ایم. بچه مار کوچولوی خوشگلی که اول از دیدنش لذت برده ام و پرورشش داده ام و حالا که بزرگ و عظیم الجثه شده ناراحت و دلخور هستم و لذت های قبلی که مرا وادار به حفظ ان کرده بود را فراموش کرده ام. با گوش دادن این جلسه و مرور نوشته ها برایم تداعی شد که چاقی جسم خود را هم همینطور برطرف می کنیم ابتدا مسئولیت آن را پذیرفتیم و بعد با خودمان و جسم فعلی چاق خود در صلح قرار گرفتیم  و تصمیم گرفتیم از آینه نترسیم و …. 

      پس مراحل ترک هر عادت این است که : اول بپذیرم خودم فاعل آن رفتار هستم و آن رفتار مرا مجبور نکرده است پس مسئولیت انجام آن را می پذیرم. و دوم اینکه حتما قبل از اینکه ان رفتار به عادت تبدیل شود من از انجامش لذت برده ام و فوایدی برایم داشته باید آن ها را پیدا کنم تا با آن رفتار به صلح برسم و در کمال آرامش قادر به ترک آن شوم.

      مثال: عادت خوردن چیز با چایی عادتی هست که من همه عمر آن را دلیل اصلی چاقی خودم میدانستم.

      چرا من این رفتار را دوست داشتم انجام بدم که برام عادت شده ؟ این رفتار برای من چه مزایایی داشته؟

      1- یادم میاد از بچگی از خواب عصر متنفر بودم و مرا به زور هم که شده می خواباندند و بعد از غذا یک راه اینکه چرت خودم و خانواده را بپرانم و مانع خواب عصر شوم یا حداقل به تاخیر بیندازم خوردن یه چیزی بعد از ناهار با چای هست که برای من این خوردن بعد از سیری را لذت بخش کرده بوده.

      2- دور هم نشستن و صحبت کردن به همراه یک بهانه برای این دور همی که میشه همون چیز با چایی احساس آرامش  و لذت به همراه دارد.

      3- سبب خوردن چای زیاد و رفع احساس خواب آلودگی می شود و خوابم را می پراند.

      4- سبب می شود بتوانم چای تلخ زیاد تری بخورم و بدون خوابیدن دوباره کلی انرژی بدست بیارم.

      5- از خوردن آن چیز شیرین یا کیک یا خرما به همراه چای احساس خوبی پیدا می کنم.

      خب من با این رفتارم در صلح قرار گرفتم و فهمیدم برای فرار از چیز دیگری دست به این خوردن بی مورد می زنم حتی معروفه که من غذا رو می خورم که به عشق چیز با چایی بعد از آن برسم الان میدانم اگر بعد از ناهار 10 دقیقه استراحت کنم خیلی منطقی تر هست.

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 0 از 0 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم