0

صلح با عادت موردنظر (دوم – 2)

صلح
اندازه متن

در صلح قرار گرفتن با هر عادتی که می خواهید آن را تغییر دهید مهم ترین تاثیر در میزان موفقیت شما برای تغییر آن عادت را دارد.

 لاغری با ذهن از طریق آموزش ذهن صورت می گیرد.

آموزش ذهن شامل دیدن یا شنیدن، تفکر کردن و نوشتن است.

بنابراین اگر تصمیم گرفتید از طریق یادگیری لاغری با ذهن به رویای همیشگی ذهن خود که لاغر شدن و لاغر ماندن است برسید باید مراحل آموزشی را به خوبی انجام دهید.

 آنچه در لاغری با ذهن می آموزید قوانین ثابت جهان هستی است که با تمرکز بر موضوع لاغری ارائه می شود.

در طی این مسیر بارها به وضوح درک می کنید که موضوع مطرح شده در جنبه های مختلف زندگی شما صدق می کند و شاید باعث تعجب شما شود که چطور ممکن است این موضوع که در جنبه های دیگر زندگی به وضوح آن را قبول داشته ام و درک کرده ام در لاغری با ذهن تاثیر گذار است.

موضوع تکمیلی جلسه دوم چالش من اینو نخوردم دقیقا از همین مواردی است که در سایر جنبه های زندگی شما بارها با آن روبرو شده اید و نتایج آن را به خوبی می دانید.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در هنگام عصبانیت تصمیمی گرفته باشید یا اقدامی کرده باشید و بعد از آرام شدن از انتخاب یا عملکرد خود پشیمان شده باشید.

به عنوان مثال در حالت عصبانیت از حرکت یا رفتاری از فرزندتان به شدت با او برخورد کرده باشید یا او را تنبیه کرده باشید و بعد از چند دقیقه که از حالت عصبانیت شما کم شده است از عملکرد خود پشیمان شده باشید.

یا درمواجه شدن با فردی که باعث عصبانیت شده شده است حرکت کرده یا حرفی زده باشید و بعد از فروکش کردن عصبانیت از عملکرد خود پشیمان شده باشید.

بنابراین به خوبی می دانیم که رفتار و تصمیمات ما در حالت آرامش بهتر از حالت عصبانیت و ناراحتی است.

چرا که در حالت عصبانیت مغز ما در حالت نبرد و دفاع از خود قرار می گیرد و به همین دلیل واکنش های ما در برخی مواد غیرارادی و بدون فکر کردن به عواقب آن صورت می گیرد.

به همین دلیل اگر می خواهید عادتی که باعث احساس بد یا عذاب وجدان در شما شده است را اصلاح یا تغییر دهید باید از روش در صلح قرار گرفتن با مغز خود وارد شوید.

تا زمانی که نسبت به رفتار خود حالت ناراحتی و عصبانیت داشته باشید مغز شما در حالت نبرد خواهد بود و مطمئن باشید تلاش و استمرار شما در برابر قدرت ذهنتان راه به جایی نخواهد برد و شما قادر به اصلاح آن عادت نخواهید بود.

اگر با هر بار تکرار رفتاری که بصورت عادت شما درآمده است احساس ناراحتی و عصبانیت از خود داشته باشید،‌ از آنجایی که هر روز یا حتی روزی چند مرتبه آن رفتار را تکرار می کنید خیلی طبیعی است که نسبت به خودتان حالت عصبانی داشته باشید و از عملکرد خود ناراضی باشید.

در این حالت نبردی بین شما (خود منطقی) و مغز شما (خود ناخودآگاه) شکل می گیرد و از آنجایی که منطق ما توانایی رویارویی و تغییر اجباری ناخودآگاه را ندارد نبرد بین منطق و ناخودآگاه ما همیشه به نفع ناخودآگاه به اتمام خواهد رسید.

از این رو هربار که ما تصمیم گرفته ایم عادت خود را ترک کنیم موفق به این کار نشده ایم و یا به زحمت توانسته ایم برای چند روز آن عادت را تکرار نکنیم و دوباره به شکل قبل و عادی آن عادت تکرار شده است.

نکته جالب توجه در موضوع تکرار عادت ها و احساس بد ایجاد شده این است که هر دو طرف ماجرا را خودمان انجام می دهیم.

به این شکل که خودمان آن رفتار را تکرار می کنیم و خودمان هم از انجام آن رفتار عصبانی و ناراحت می شویم و با خودمان دعوا می کنیم اما دوباره آن رفتار را تکرار می کنیم و این چرخه سالهاست ادامه داشته است و به همین دلیل باعث تضعیف روحیه و توانایی ما در اصلاح رفتارمان شده است.

هدف از ارائه این توضیحات این است که برای شما واضح کنم نمی توان با رفتارهای خود مبارزه کرد و آنها را تغییر داد بلکه قدم دوم بعد از شناسایی رفتارهایی که باعث ایجاد احساس بد در ما می شود(قدم اول) در صلح قرار گرفتن با آن رفتار است.

این قانون در مورد لاغر شدن هم صدق می کند.

اگز می خواهید لاغر شوید نمی توانید با چاقی مبارزه کنید و انتظار لاغر شدن داشته باشید.

اتفاقی که سالهاست آن را انجام داده ایم و نتیجه ای جز چاقی بیشتر برای ما نداشته است.

هر بار که از چاقی به خشم آمده و تصمیم جدی و قاطع گرفته اید که باید لاغر شوید و از هر روشی برای لاغر شدن استفاده کرده اید شما در حال مبارزه کردن با چاقی بوده اید چون تصمیم شما برای شروع تلاش برای لاغر شدن از سر خشم و ناراحتی از چاقی بوده است و این به معنای مبارزه کردن با چاقی است.

از آنجایی که چاقی نتیجه مجموعه فرمول هایی است که در ناخودآگاه ما ذخیره شده است به هیچ عنوان نمی توانیم با منطق و تصمیم به مبارزه با چاقی فرمول های ذهن ناخودآگاه را تغییر دهیم و به همین دلیل از تلاش خود برای لاغر شدن نتیجه ای کسب نکرده ایم.

این موضوع بسیار مهم در دوره ورود به سرزمین لاغرها به صورت مفصل توضیح داده شده است.

برای این قسمت از چالش من اینو نخوردم باید بیشتر به موضوع در صلح قرار گرفتن با عادتی که برای اصلاح یا تغییر دادن انتخاب کرده ایم توجه کنیم.

هرچه بیشتر بتوانید با رفتاری که مدت هاست باعث رنجش و آزار شما شده است در صلح قرار بگیرید بهتر و ساده تر می توانید آن رفتار را اصلاح کنید.

باید تمام تقصیرها و مشکلات رفتاری که باعث آزار شما شده است را از ذهن خود پاک کنید و دیگر رفتار خود را عامل هیچگونه حسارت یا مشکلی برای خود ندانید.

در این صورت شما قدرت را از رفتار تکرار شونده گرفته و به خود اضافه می کنید.

نشانه اینکه توانسته اید این کار را به خوبی انجام دهید این است که با تکرار آن رفتار احساس بد در شما ایجاد نشود.

در اینصورت شما توانسته اید تمام خاطرات و اطلاعات موجود در ذهن ناخودآگاه درباره آن رفتار را پاک کنید.

این نشانه بسیار مهم برای در صلح قرار گرفتن با هر عادت آزار دهنده است.

ضمن تاکید به تماشای با دقت توضیحات تکمیلی ارائه شده به شما پیشنهاد می کنم به آنچه گفته شده است به خوبی فکر کنید و درباره آگاهی که کسب می کنید در بخش نظرات این قسمت بنویسید.

به این شکل شما به خوبی مراحل دیدن یا شنیدن،‌ تفکر کردن و نوشتن را انجام داده اید.

عواقب این طریق انجام تمرینات مسیر لاغری با ذهن در چالش من اینو نخوردم به زودی برای شما واضح خواهد شد و از اینکه به خوبی به آنچه گفته شده است عمل کرده اید از خود راضی خواهید بود.

منتظر خواندن نظرات ارزشمند شما هستم

همراه همیشگی شما: رضا عطارروشن

با دادن ستاره به این مطلب امتیاز بگیرید.

Rating 4.29 from 52 votes

https://tanasobefekri.net/?p=22346
برچسب ها:
144 نظر توسط کاربران ثبت شده است.

دیدگاهتان را بنویسید

اندازه متن دیدگاه ها
      آواتار صبا
      1400/02/21 16:05
      مدت عضویت: 1328 روز
      امتیاز کاربر: 12736 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      مدال طلایی
      محتوای دیدگاه: 1,190 کلمه

      سلاممم

      من خیلی به این دوتا فایل فکر میکردم همش دلم میخواست با عادتام به صلح برسم ولی همش ازشون میترسیدم وقتی میخواستم تند غذا بخورم میگفتم وای دوباره قراره تند تند غذا بخوری و کل سفره رو درو کنی ولی گذاشتم این عادت بازم بیاد، باز هم تند غذا خوردم ولی به این فکر کردم وقتی تند غذا میخورم انگار که غذا خیلی دلچسب و لذیذه و این مامانمو خوشحال میکنه وقتی من با این هیجان غذام رو میخورم. واقعا هم خوشمزست غذا های مامانم. اما من وقتی با این سرعت و حس هیجان غذامو میخورم مامانم ازینکه غذای به این خوشمزگی پخته خوشحال میشه و من عاشق اینم که مامانمو خوشحال کنم. پس این عادت فقط نتیجه های بد توی زندگیم نداشته و همین یه عادت باعث نشده من چاق بشم بلکه این مزیت خیلی بزرگ رو هم داشته و من ازش ممنونم که باعث شد از طریق اون بتونم لبخند به لبای مامانم بیارم.

      یا مثلا عادت دیر بیدار شدن از خواب که خیلی خیلی سعی کردم باهاش بجنگم ولی الان حتی گوشیم رو نمیزارم روی زنگ به خودم گفتم میتونی تا هر وقت دلت خواست بخوابی و اصلا نباید استرس اینو داشته باشی که کارات دیر شد . الان که با این رفتارم در صلح قرار گرفتم با آرامش بیشتری از خواب بیدار میشم و اینطوری کار های روزانم رو با احساس بهتری شروع میکنم چون در تمام مدتی که سعی میکردم به زور صبح ساعت 6 از خواب پاشم و برم درس بخونم خیلی احساس خواب آلودگی داشتم حتی اگه شب قبلش ساعت 9 هم میخوابیدم بازم با رضایت از خواب بیدار نمیشدم و اصلا صبحم رو با احساس راحتی و رضایت شروع نمیکردم ولی الان اینطوری نیست من حتی اگه ساعت 10 هم از خواب بیدار بشم با حال خوب از رخت خوابم بلند میشم و این قدم بزرگی برای منه به این خاطر که این عادت باعث شده من دیگه صبحا احساس خواب آلودگی نکنم و با شادی اینکه هر چقدر دلم خواسته خوابیدم صبحم رو شروع میکنم.

      میدونین به نظرم همینکه ما سعی میکردیم با عادت هامون بجنگیم دقیقا مثل صحبت استاد میمونه که گفتن ما قدرت رو میدیم به عادتمون و احساس میکنیم اسیر اون عادت شدیم در صورتی که ما خودمون اون عادت رو به وجود اوردیم کاملا به خواست خودمون و به این خاطر که اون عادت رو دوست داشتیم و باهاش احساس راحتی میکردیم. وگرنه امکان نداره ذهن ما عادتی رو در ما به وجود بیاره که بهمون احساس رنج میده . این اصلا با تعهدات ذهن ما جور در نمیاد چون ذهن ما عاشق لذت و راحتیه پس قطعا هر رفتاری که به عادت ما تبدیل شده چه خوب و چه بد باعث احساس شادی ما میشده که ذهنمون اجازه ی ورودش رو به سلسله ی عادت هامون داده. و به هیچ عنوان نمیشه با ایجاد محدودیت که در ذهن ما با رنج عجین شده یک عادت رو از بین برد. من در دوره ی لاغری یاد گرفتم از انجام ندادن اون عادت لذت ببرم وگرنه تا آخر عمرم هم نمیتونستم خودم رو در برابر توت فرنگی و پر خوری هام کنترل کنم. اما الان به جای فرمول اینکه خوردن توت فرنگی باعث لذتم میشه ، نخوردن اون برام لذت بخشه. و همه ی این عادت های خوب با آگاهی های استاد در دوره و تمرین کردن به انجام رسیده و هیچ کدوم از تغییرات رفتاریم و چه بسا جسمیم یک شبه نبوده. همش نتیجه ی استمرار در راه لاغریه. تنها راه تغییر، چه تغییر جسم، چه تغییر درآمد، چه تغییر روابط همه و همه با تغییرات ذهنی امکان پذیره . تغییرات ذهنی هم یعنی انجام تمرینات این دوره و یا هر دوره ی دیگری که در حال شرکت در اون هستیم + احساس عالی+ انتظار برای اتفاقاتی که دوست داریم برامون پیش بیاد و توجه به اتفاقات مشابه اون.

      و یک حرف خیلی قشنگی زدید استاد. من تا حالا به مزایای چاقیم دقت نکرده بودم. این چند وقته که چشمم رو از جسمم برداشتم دیگه توجهی به چاقی ندارم ولی الان که شما اینارو گفتید یاد تمام فایده های چاقیم افتادم. من از 8 سالگی چاق شدم و قبل از اون بچه ی بازیگوشی بودم بعد از چاقیم خیلی گوشه گیر شدم و علاقه ای نداشتم با آدمای جدید رو به رو بشم و همین باعث شد من به کتاب خوندن رو بیارم و هر وقت جایی میرفتیم با خودم یه کتابی چیزی میبردم که بشینم یه گوشه برای خودم بخونمش و این به خاطر چاقی بود که من کتابای زیادی خوندم تاحالا. یا مثلا من هم به خاطر چاقیم اعتماد به نفس اینو نداشتم که با جنس مخالفم ارتباط برقرار کنم و این باعث شد در فضای خیلی سالمی بزرگ بشم و دغدغه های خیلی هم سنیم هام که در ارتباط با دوست پسرا و روابط این چنینیشون بود رو نداشته باشم . و چون این کارا رو نمیکردم و وقت اضافه ی زیادی وجود داشت میرفتم کلاسای مورد علاقم رو ثبت نام میکردم یا بیشتر درس میخوندم و شاید همین چاقی که ازش متنفر بودم باعث شده بود که من همیشه از شاگردای برتر کلاسامون باشم. 

      و مهممممم ترین مزیت چاقی برای من پیدا کردن این سات بود دقیقا همون شبی که حالم داشت از چاق بودنم بهم میخوردم خدا به وسیله ی همون چاقیم منو به این سایت هدایت کرد. بلههه من به خاطر چاقیمه که الان اینجام. و خیلی خیلی خیلی از چاقیم ممنونم که در من وجود داشت. من نمیدونم اگه چاق نبودم اصلا این سایت رو پیدا میکردم؟ یا اگر هم پیداش میکردم مطالبش برام جذاب بود؟ من واقعا کل زندگیم رو مدیون چاقیمم. من جهان بینی های خیلی خوبی از دوره های انرژی درمانی و کتابا و خیلی چیزای دیگه به دست اوردم اما دقیقا از وقتی توی دوره ی ورود به سرزمین لاغر ها و زندگی با طعم خدا که همشون توی این سایت هستن ، شرکت کردم، یاد گرفتم واقعا زندگی کنم و تا حالا توی این چند ماه، فکر میکنم از بهمن تا حالا که اردیبهشته ، نشده که من ناراحت باشم. شاید برای کسی که این متن رو میخونه عجیب باشه و بگه مگه میشه آدم ناراحت نشه اما واقعا برای من اتفاق افتاده و دیگه برام عادی شده. از بس به آگاهی های خوب توجه کردم رفتارم عوض شده و دیگه چیزای ناراحت کننده به سمتم نمیاد یا اگر هم بیاد من بهشون توجه نمیکنم و فقط به چیزایی که دوست دارم برام اتفاق بیوفتن توجه میکنم و دارم میبینم که بعد از یه مدت همون چیزای خوب برام اتفاق میوفتن. همه ی اینا به خاطر مرواریدیه که در صدف این سایت پنهان شده و اینکه من میتونم به عمق این اقیانوس شنا کنم و همچین آگاهی های نابی شکار کنم به خاطر اینه که یه روز از چاقیم خسته شدم و همون چاقی خودش بهم این راهو نشون داد. چون خودشم دوست نداره من توی این وضعیت چاقی بمونم. یه لحظه تصور کنید، خود چاقی به من این سایت رو نشون داد تا از بین ببرمش. چقدر چاقی میتونه ماه باشه. واقعا ازت ممنونم چاقی عزیزم ممنونم که این همه تا حالا به من کمک کردی و باعث خیلی از اتفاقای خوب زندگیم شدی. ازت سپاس گزارم که اومدی و فرصت پاکسازیت رو بهم دادی.

      خدایا شکرتتتت

      ممنووووونم استاد  

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 22 از 5 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم
      آواتار صبا
      1400/12/18 15:36
      مدت عضویت: 1328 روز
      امتیاز کاربر: 12736 سطح ۵: هنرجوی متوسطه
      دیدگاه فنی
      محتوای دیدگاه: 1,243 کلمه

      سلام

      حالا که دارم فکرشو میکنم می بینم چه قدر خوبه که من چاقم . چه قدر خوشحالم که چاقم اگه چاق نبودم هیچ وقت این سایتو پیدا نمیکردم. خیلی آدمای لاغر دیدم که خودشونو دوست ندارن و تا آخر عمرشون قربانی میمونن و قربانی هم می میرن. هیچ پیشرفتی نمیکنن توی زندگیشون و چیزی از این دنیا به دست نمیارن خب این زندگی چه فایده ای داره؟ حالا بهترین اندام رو هم داشته باشی خیلی هم زیبا و محبوب باشی ولی وقتی به خودت هیچ عشقی نداری این لاغری به چه دردی میخوره؟ چند وقت پیش فیلم جیا رو دیدم که درباره ی زندگی اولین سوپر مدل تاریخ جیا کارنگی بود که اگه فیلمو ببینید یا زندگی نامشو بخونید متوجه میشید که این دختر با وجود اندام و چهره ی جذابی که داشت و محبوبیت خیلی زیادی که کسب کرده بود ولی یه خلاء عمیق توی وجودش داشت که باعث شد به مواد رو بیاره و زندگیشو نابود کنه. خب من اگه لاغر شم ولی بازم این احساسو به خودم داشته باشم چه فایده؟ همش میگم اگه فلان موفقیتو به دست بیارم من آدم خوشحالی میشم ولی خیلی آدما همون موفقیتو دارن ولی شاد نیست پس این شادی چیه؟ چیزیه که از درونه. من با پیدا کردن این سایت به واسطه ی چاقیم تونستم به خودم عشق بورزم و بهتر خودمو بشناسم و صدای خودمو بشنوم . اگه چاق نبودم هیچ وقت از خدا یه راه برای لاغری نمیخواستم و هیچ وقتم توی یه شب نا امید کنننده این سایت پیداش نمیشد و هیچ وقت دوره ی ورود به سرزمین لاغر ها رو نمیخریدم و توش حرفایی نمیشنیدم که با اون حرفا بتونم چند قدم به عاشق خودم شدن نزدیک بشم.

      پس من ازت ممنونم چاقی اگه تو نبودی من اینقدر عاقل نمیشدم شاید همون بچه ی لوس بابایی باقی میموندم و رشد نمیکردم شاید اگه لاغر میموندم با اون دخترایی دوست میشدم که خودشونم لاغر بودن و دغدغشون این بود که اون کسی که باهاش تو رابطه هستن چه رفتاری باهاشون میکنه و دغدغه های منم همینا میشد و دیگه هیچ وقت به کتاب خوندن علاقه ای پیدا نمیکردم به خاطر اینکه تنهام و توی مهمونیا به خاطر اینکه با بچه هایی که همشون لاغر بودن بازی نکنم که مبادا یه بار مسخرم کنن کتاب با خودم نمی بردم که بشینم یه گوشه بخونم و با کسی کار نداشته باشم و کسیم با من کار نداشته باشه اما همه تو دلشون بگن چه دختر خوبی که کتاب میخونه. معلومه که من عاشق چاقیم چون این همه خوبی برام داشته تا حالا. اگه من با پام یه سنگ ریزه رو پرت کنم بره ممکنه سرنوشتم تغییر کنه ، به خاطر همین یه رفتار کوچولو ! اگه اون سنگه رو پرت نمیکردم ممکن بود یه اتفاق دیگه برام بیوفته پس چطور به خودم میگم دلم میخواست هیچ وقت چاق نمیشدم؟ چون اگه چاق نمیشدم مطمعن الان یه صبای دیگه بودم چاقی یکی از نقطه عطفای زندگی منه و ازش ممنونم که برام اتفاق افتاده. 

      من وقتی لاغر بودم پسرای فامیل اذیتم میکردن ولی از وقتی چاق شدم و چاقیم همراه شد با به سن تکلیف رسیدنم دیگه اجازه نمیدادم اذیتم کنن و اونام چون چاق شده بودم دیگه دوستم نداشتن و ازم خوششون نمیومد. و اگه لاغر میموندم مطمعنن این آزار و اذیتا ادامه پیدا میکرد

      همون زمانی که من چاق شدم به سن تکلیف هم رسیدم و دلم میخواست به بهونه ی حجاب و رسیدن به سن تکلیف خودمو پنهان کنم تا کمتر بقیه چاقیمو ببینن و این شد که من دختر با حجابی شدم و ازونجایی که خانواده ی پدریم مذهبین این رفتار من خیلی مورد پسندشون بود و همش تشویقم میکردن و از نظرشون من دختر خیلیییی خوبی بودم که با به سن تکلیف رسیدنم دیگه کامل حجابمو رعایت میکنم. پس یه خوبی دیگش این بود که من یه دوره ای از عمرم همیشه مورد تشویق دیگران بودم و دختر عاقلی خونده میشدم و همه روی من حساب میکردن.

      من بچه ی خیلی لوسی بودم و بابام منو خیلی لوس میکرد اما ازون وقتی که چاق شدم دیگه اینطوری نبودم و خیلی مستقل شدم نمیدونم دقیق چه اتفاقی افتاد ولی بعد از یه مدتی دلم نمیخواست بابام لوسم کنه فکر میکردم زیادی برای لوس شدن تپلم و فکر میکردم اگه یکی از بیرون ببینه که من هم چاقم هم لوس دیگه قطعا پیش خودش میگفت: هم لوسه هم چاق؟ اوق حالم ازش بهم میخوره .  و من با باور به اینکه دیگه اگه چاقم نباید لوس باشم ، تبدیل شدم به یه دختر چاق مستقل . و همین باعث شد که مامانم وقتی میخواست بچه ی دومشو بیاره که یعنی همون داداشم ، پیش خودش گفت که صبا میتونه از پسش بر بیاد و کمکم کنه مخصوصا اینکه من 3 سال از روی چاق شدنم میگذشت و حسابی تونسته بودم خودمو ثابت کنم که من دختر مسئولیت پذیریم و دیگه ازون صبای دست و پا چلفتی که از تنها موندن توی خونه میترسه خبری نیست . همین شد که مامانم داداشمو به دنیا اورد و من بزرگش کردم . یعنی مامانم شاغلن و بعد از 9 ماه مرخصی که برای زایمان داشت بعدش دیگه باید میرفت سر کار و سپهرو باید میزاشت پیش من البته بیشتر تابستونا چون من صبحا خودمم مدرسه بودم و این شد که من به سپهر غذا میدادم ، پوشکشو عوض میکردم ، باهاش بازی میکردم ، حمام میبردمش و خلاصه یه خانوم از توی من در اومد و به جرعت میتونم بگم اگه چاق نبودم هیچ کس روی من حساب نمیکرد . همین الانم فهمیدنش خیلی سادست: اگه یه بچه ی یه ساله رو بخواین برای چند ساعت تنها بزارید و بسپاریدش به یکی و دوتا گزینه بیشتر نداشته باشین ؛ یکی اینکه بسپاریدش به یه دختر نحیف و ظریف که موهاش ابریشمیه و تو اتاقش با عروسکاش بازی میکنه و خیلی لطیف و با ناز حرف میزنه ؟ یا یه دختری که تپله و همش توی کوچه داره با بچه ها بازی میکنه و با پسرا مچ میندازه و مچشونو میخوابونه و صداش به خاطر چاقی کلفت شده و تا میرسه خونه همه ی خوراکیا رو درو میکنه؟ من میدونم که شما ممکنه فکر کنین پیش دختر دومی امنیت جانی و مالیتون ممکنه تو خطر بیوفته ولی مطمعنن دختر قابل اعتماد تری به نظر میاد و خب من اون دختر دومیه بودم.

      و خلاصه بخوام بگم ؛ اگه چاقی نبود صبا هم نبود و من نمیخوام چیزی که انقدر برام منفعت داشته رو بندازم دور و کارایی رو بکنم که وجود چاقی توی بدن و ذهنم به خطر بندازه. من میخوام با چاقی دستی به نشانه ی دوستی بدم و با هم دیگه وقت بگذرونیم همین .

      و این در مورد عادت هایی که مربوط به چاقین هم صدق میکنه . چرا باید اون عادتایی که به من نشون میده چاقی هنوز هست ، اون دوست قدیمی هست رو کنار بزارم؟ من میخوام از انجامشون لذت ببرم . اگه بخوام عادتامو ترک کنم یا باهاشون بجنگم مثه اینه که من هر روز برام اس ام اس میاد که 1 میلیارد به حساب شما واریز شده و بعد من برم ارسال این پیامکو لغو کنم . اگه اون پیامکو لغو کنم دیگه یادم میره که هر روز یه میلیارد داره میاد به حسابم پس اگه این عادت های چاق کنندم رو هم دور بندازم و باهاشون مقابله کنم و بخوام حذفشون کنم دیگه نمی فهمم که من آدم چاقیم ولی من دیگه با چاقی دوستم چرا نخوام بدونم که چاقم؟ پس فقط میخوام با این پیامکای گاه و بی گاه به صلح برسم و دوسشون داشته باشم و ازشون لذت ببرم.

      خدایا شکرت

      برای ثبت امتیاز ، روی ستاره موردنظر کلیک کنید. ثبت امتیاز
      امتیاز: 19 از 4 رأی
      افزودن به علاقه مندی این دیدگاه را خواندم