بسیاری از افراد چاق سالهاست در حال مبارزه با چاقی هستند اما هرگز موفق به شکست آن نشده اند.
چاقی نتیجه افکار، تصاویر ذهنی و عملکرد فرد است که باورهای چاقی را تشکیل می دهند. درحالی که افراد برای لاغر شدن ورزش می کنند و رژیم می گیرند.
باورهای چاقی چیست
تعریف ساده باورهای چاقی، انتظار چاقی است.
انتظاری که در شما برای چاق شدن یا چاق تر شدن ایجاد می شود همان باورهای چاقی هستند که به مرور در ذهن نفوذ کرده و گسترش پیدا می کنند.
باورهای چاقی در اثر شنیدن درباره چگونه چاق شدن یا دیدن نمونه هایی که درباره چاق شدن خود صحبت می کنند در ذهن ما ایجاد شده و به مرور بر اثر تکرار شدن رشد و گسترش پیدا کرده و فرمول های چاقی ذهن را تشکیل می دهند.
البته در برخی موارد باورهای چاقی از طریق علاقمند شدن به چاق شدن در ذهن ایجاد می شوند به این صورت که فرد به دلایل متعدد مانند مسخره شدن بخاطر لاغر بودن یا ضعیف بودن و … دوست دارد چاق شود تا در نگاه دیگران قوی و توانمند به نظر برسد.
نکته حائز اهمیت اینکه باور های چاقی به بی نهایت شکل می تواند در ذهن افراد ایجاد شود اما نتیجه شکل گیری آنها در همه انسانها باعث شکل انتظار چاقی می شود. یعنی فرد دوست دارد چاق شود یا می ترسد که نکند چاق شود.
دوست داشتن چاق شدن یا ترسیدن برای اینکه نکنه چاق شوید هر دو یک معنی و مفهوم برای ذهن دارد و آن انتظار چاقی است.
نقش باورهای چاقی در شرایط جسمی
باورهای چاقی به دو صورت بر وضعیت جسمی ما تاثیر می گذارند:
۱- باعث چاق شدن و چاق تر شدن می شوند.
زمانی که فرمول های چاقی ذهن به شکل های مختلف در ذهن ایجاد می شوند به مرور انتظار چاق شدن در افراد شکل می گیرد و فرد منتظر است که چاق شود یا می ترسد که نکند چاق شود.
۲- مانع لاغر شدن می شود.
افراد زیادی در سراسر دنیا سالانه تلاش بسیار زیادی برای لاغر شدن انجام می دهند و همچنین هزینه های سنگین برای لاغر شدن پرداخت می کنند اما موفق به لاغر شدن نمی شوند که دلیل اصلی آن باورهای چاقی موجود در ذهن آنهاست.
مهم نیست برای لاغر شدن از چه روشی استفاده می کنید یا چه مقدار هزینه پرداخت کرده اید اگر باورهای چاقی ذهن شما تغییر نکند هزگر لاغر نخواهید شد.
از این رو بسیار مهم است که قبل از هر اقدامی برای لاغر شدن روش چگونه اصلاح کردن باورهای چاقی را بیاموزید.
زمانی که موفق به اصلاح باورهای چاقی ذهن خود شوید حتی اگر هیچ اقدام فیزیکی برای لاغر شدن انجام ندهید خودبخود لاغر می شوید چون شرایط جسمی شما دقیقا مطابق با باورهای ذهنی شما درباره چاقی یا لاغری است.
تغییر فرمول های چاقی ذهن
به شکل عموم افراد تصور می کنند برای ایجاد تغییر در رفتار یا گفتار افراد باید با آنها برخورد کرد.
این برخورد کردن به شکل های مختلف در خانواده، جامعه و سیستم قضایی اعمال می شود.
همه ما تجربه برخود تند والدین زمانی که مرتکب رفتاری که از نظر آنها اشتباه بوده است را داریم. همچنین خودمان در برخورد با رفتار فرزندان خود واکنش های مختلفی داده ایم که نتیجه این باور عمومی برخورد کردن برای ایجاد تغییر است.
آنچه مسلم است برخورد کردن و واکنش دادن نسبت به رفتار دیگران منجر به ایجاد اصلاح یا بهبود شخصیت فرد نخواهد شد بلکه باعث تحریک فرد برای پافشاری بر رفتار اشتباه خود خواهد شد.
برای ایجاد تغییر همواره باید از آموزش به جای برخورد و واکنش استفاده کرد. آموزش دادن باعث جایگزین شدن فرمول های صحیح به جای فرمول های اشتباه در ذهن و در نتیجه اصلاح باورهای فرد خواهد شد.
در مورد چاقی هم دقیقا همین شرایط باید مدنظر قرار گرفته شود و به جای مبارزه با باورهای چاقی باید سعی کنیم از طریق آموزش دیدن باورهای لاغری را در ذهن خود ایجاد کنیم. بنابراین هرگز سعی نکنید با باورهای چاقی خود مبارزه کنید.
فرمول های چاقی ذهن با توجه به منبع ایجاد کننده خود در لحظات خاص از زندگی روزمره فعال می شوند و در باقی موارد خاموش و غیرفعال هستند بنابراین برای اصلاح این باورها نباید در زمانی که فعال و بیدار شده اند اقدام کرد چون نتیجه نهایی صد در صد شکست خواهد بود و نه تنها منجر به اصلاح باورهای چاقی نمی شود بلکه آنها را قوی تر می کند.
مبارزه با باورهای چاقی دقیقا مانند مبارزه کردن با خرس هاست. اگر می خواهید از شر خرس ها خلاص شوید باید در زمانی که در خواب زمستانی یا در حال استراحت عمیق هستند به سراغ آنها بروید. هرگز نباید با خرسی که از خواب بیدار شده است یا در حال جستجو برای غذاست مبارزه کنید چون حتما شکست خواهید خورد.
باورهای چاقی ذهن مانند خرس ها هستند. آنها همیشه بیدار و در جستجوی غذا نیستند بلکه فقط لحظاتی در روز را صرف جستجو برای غذا می کنند و در باقی لحظات در حال استراحت هستند. برای اصلاح و تغییر باورهای چاقی باید در زمان خاموشی به سراغ آنها برویم و سعی کنیم از طریق یادگیری لاغری با ذهن باورهای لاغر کننده را در ذهن خود ایجاد کنیم.
به این شکل بدون تحمل سختی یا خطر صدمه دیدن بر اثر مبارزه با باورهای چاقی می توانیم در کمال آرامش لاغر شدن و تا ابد لاغر بمانیم.
منتظر خواندن نوشته های شما هستم
همراه همشگی شما: رضا عطارروشن
امتیاز 4.39 از 83 رای
با دیگران به اشتراک بگذارید تا امتیاز بگیرید!
وقتی ب این چن وقت اخیر خودم نگاه میکنم میبینم چقدر داشتم با حس خوب این مسیر رو طی میکردم الان ک این فایل رو دیدم دیدم منی ک ب اون نقطه رسیده بودم ک خود ب خود فرمان نخوردن میکرفتم الان چی شده ک سه چهار روزه مدام فرمان خوردن واضطراب میگیرم
فهمیدم ک من چن روز پیش ی حالتی ی بیماری رو داشتم دوباره بالا اومده بود و مربوط ب گوشم بود و من اضطراب اونو گرفتم ترس اونو گرفتم اصلا رد دادم
ترس تموم روزهای گذشته ک از این بیماری بر منوارد شد انکار برام مرور شدمنترسیدم وحشت کردم من یجوری باختم تموم اونوخاطرات تلخ برام مرور شد و رفتم با همسرم حرف زدم ولی ایشون اصلا براش مهم نبود و من انگار تنهایی رو حس کردم وقتی هم رفتم دکتر دکتر گف یجوری ک انگار مشکل مربوط میشه ب غصه افکار عصبی شدن
و من اونجا احساس قربانی بودن احساس بدبختی کردم و این چن رور ب نظرم واکنش ترسهایی ک در درونم بیدارشده بود رو دارم مببینم انگار باید باخودم حرف بزنم ب جای تردد شدن بجای هزاران جیز دیگه اما من ن تنها دوست خودم نبودم بلکه از رفتار خودم و خوردنهای اضافه خودم در این چن روز ناراحت بودم واین هم ترسهای دیگه رو در من بیدار کرده و من الان در حالیک هیچی نیس حس اضطراب دارم درحالی ک همه چی در ارامشه من زندگی رو رواله اما تمام توجه من رو اون درده هی رو اون رفتارهای زیاده روی هس
و من کلی انرژی دارم هدر میدم
کلی تو ذهنم افکاری هس ک میگه فریبا توواز مسیر خارج شدی اما من ازمسیر خارج نشدم من تو مسیرم دچار طوفان شدم طوفان احسایات و ترسهام
و میفهمم
ک من از بیماری میترسم و در گذشته هر زمان ک بیمار میشدم و زود ب زود بیمار میشدم میمودم میخوردم تا اون حس تنفر از خودم ک چقدر بیمار میشم خاموس بشه
انگار اون بیدارشده این ترس
ترس از بیماری
فریبا بیماری هر چی میخواد باشه چ حساسیت چ سرماخوردگی هیچ قدرتی نداره اما تو با توجهت باتمرکزت با ترس داری قدرتمند و بزرگش میکنی در حالی ک بزرگ نیس در مقابل نیرو قدرت سلامتی ک تو داری هیچی نیس
هر بیماری بزرگتر از قدرت خداوند قدرتی ک خدا ب تو داده نیس از تو بزرگتر نیس
خالق اون بیماری کیه
تو هستی پس میتونی هم نابودش کنی
بیماری یجور حرف زدن بدن باتو هس ک فریبا حواست باشه ها همین
ترس از بیماری انگار داری غذا میدی بهش تو توان این رو داری ک خوب بشی همونطور ک دیدی قبلا ابن اتفاق افتاد و خوب شدی اینطور نیس ایا
گذشته گذشته و قرار نیس تکرار بشه درسته
تو اینطور میتونی بخودت کمکم کنی و از این مانع عبور کنی ن با حرف زدن در موردش ن هیچ چیز دیگر
انگار من نیاز دارم ب این حرف زدنه ب ابن ارامشه
مگه فریبا من غیر خودم کی رو دارم
خودم مرحم درد باشم ب جای اینک نمک رو زخمم بپاشم
من میبنم فریبا تو درد کشیدی اما اونها تموم شده عشقم من اینجام خدا اینحاست چجوری مبتونم کمکم کنم تا خوب بشم فقط با حس خوب باهمین حرف زدن با دیدن زیبایی ها همین
تو عزیز دل خدایی خدا مگه تو رو تنها میزاره
من اینجام عزیرجانم میشنوم میفهممت لازم نیس ب غدا پناه ببری بیا اینجا بنویسیم حرف بزنیم رد بشیم ن ابنک تو باتلاق گیر بکنیم من هستم عزیز دلم ناجی خودمونیم خداست
خوب چرا نباشم برا خودم
دوست دارم هر جوری ک باشی زیاد بخوری پرخوری کنی هر کاری کنی من هستم عاشقتم دوست دارم و میدونم ک قدرتمندم توانمندم بدن من هم توانمنده من فک میکردم مثلا ذهنم همه کارس ذهنم مقاومت داره یا ذهنم یا بدنم ابن بیماری تولید کرده ن عزیز جانم اینها فرمانبروار توهستند تو مواظب توجهت تمرکزت نبودی و باعث شدی این اتفاق بیافته این قدرتم داری ک توجه و تمرکرت رو بزاری رو چیزهای دیگه و چیزی ک نتبجه عالی رو برات فراهم میکنه رو اوکی کنی
من باید دوست خودم باشم هر جا دیدی فریبا انتطارداری همسرت یا دیگران درکت کنند بیا پیش خودم اونها کارهای نیستند بیا پیش خودم بیا باهم حرف بزنیم چاره کار اونی ک داره مینویسه
اگه اون موقع ک شرایط بوجود میاد اگاه باشی بیای در موردش حرف بزنیم همه چیز در کمال ارامش جلو میره اما زمانی ک دیر بکنی میشه نتایجی ک دلخواهت نیس این همواره منم ک انتخاب میکنم ن ذهن ن بدن
من میبخشمت و افتخار میکنم باز با اون همه فشار ذهنی نجواها ب راهت ادامه دای تا پیدا کردی چرا اینجوری شدی تو دکتر خودت شدی مشاور خودت شدی مادر خودت شدی و این همون چیزی ک همه دنبالشن خودمون
هر جا دیدی پر خوری میکنی حست بده بدون خودتو ندیدی با خودت نبودی بار خودت وقت بزار بر ا حرف زدن برا مرهم شدن برا همه چیز خودت وقت بزار
بدون مهمتر ازخودمون چیزی نیس
همه این دردها و بیماری ها از همین ندیدن خودمون هس
ما از دیگزان انتظاری رو داریم ک در واقع باید از خودمون داشته باشیم
من اومدم بشنوم باشم عزیز دلم
منو ببخش برای همه نبودنها برای همه تردد کردنهام
من دیر اومدم اما اومدم تا باهم بسازیم ومیسازیم
ممنون از استاد عزیز برای این فایل زیبا
ممنون ازخودم ک پا پس نکشیدم اومدم گوش دادم و ناجی خودم شدم و الان اونقدر حسم خوبه اونقدر ارامش دارم ک نمیشه وصف کرد
هرچ قدر پیشتر میرم بیشتر جای خالی خودمو میبینم
درد زمانی فهمیده میشه ک خودم نباشم
چقدر در اطرافم زنهایی و مردهایی مبینم ک متنفر از خودشون از انتخابهاشون از روندشون
همه ما فقط خودمون رو نداریم
روزهای قبل مهمون بودم ودر اون مهمونی من غذای مورد علاقم کوکو سبزی بود و من خوردم ب شدت خوشمزه بود و در یجایی دیگه نتونستم بخورم و واین پدیرفته شده بود بر ام و مامانم هی گف بخور چرا نمیخوری و دخترم هی تو جوابش گف اون کم میخوره
من اونجا نفهمیدم ولی الان میفهمم ک من دردرون خودم باید این رو تمرکر میکردم ک من ب اندازه نیازم میخورم من کم نمیخورم من ب اندازه نیازم میخورم ومن واقعا ب اندازه نیازم خوردم در این مسیری ک انتخاب کردم گرسنگی معنایی نداره مثل رژیم وورزشهای گذشته نیس من ازادم من رهام من میتونم هر انچه ک دلم میخواد بخورم و لازم نیس برای لاعر شدن سختی کشید گرسنگی کشید من میبینم شگفتی سازها رو استاد رو ک بدون سختی بدون اینک گرسنگی ب خودشون بدهند متناسبند
پس من تو رزیم نیستم ک سختی بکشیم میپذیرم ک اونها سخت بود اونها دردناک بود اما اینجا من هر چیزی دلم میخواد رو میخورم گرسنگی لازم نیس بکشم اصلا از اول این چنین بود من اومدم طبق باورهای دیگه گرسنگی کشیدم رو در زمره لاعری گذاشتم میبینم ک استاد بدون اینک گرسنگی بکشه متناسبه و این چقدر زیباست اصلا خداوند این همه خوردنی رو چرا خلق کرده برای ما
پس خوردن هم جز روند زندگی انسانه پس لازم نیس از نخوردن در زمان گرسنگی استفاده کنیم یا کم بخوریم جرا باید اصلا کم خورد چ لزومی داره
من میبینم افراد متناسب رو ک در زمان گرسنگی میخورند و متناسبند و ب اندازه نیازشون میل میکنند بردا غذا نیستند اسیر خوردنی نیستند بلکه در حد نیازشون ازش لذت میبرند و ب بقیه زندگیشون میرسند
فقط دراون زمان گرسنگی ب خوردن فک میکنند ن در زمانهای دیگه اونها زندگی میکنند اما افراد چاق فقط خوردن رو زندگی میکنند
ما باید زندگی کنیم ودر روند زندگیمون از خوردن استفاده کنیم خوردن بزپرای استفاده ماست
ن ما برای خوردن خوردن برای ماست
من این باور درخودم شناسایی کردم ک ک خانمها بخصوص اونهایی ازدواج کردند طبیعیه چاق باشند چر ااین از کجا اومده تو کدوم کتاب قانون نوشته شده
ک باید اینطور باشه اینچنین نیس عزیزکم پس سهیلا ک ازدواج کرده تو خونه هس متناسبه چرا پریسا متناسبه چرا عزیزه خانوم متناسبه اینه ک ازدواج کردند غذ میپزند خونه داری میکنند یا هرچی و متناسب تناسب ربطی ب سمت ما نداره ربطی ب جنسیت نداره ربطی ازدواج ونکردن نداره من میبینم ک افرادی ک ازدواج کردند متناسبند وافرادی میبینم ک ازدواج نکردن متناسبند پس اینحا ازدواج عامل وملزوم ب متناسب بودن نیس واین من دراوردی های ادمها هس طبیعی اینک ما ب اندازه نیازمون عدا میل کنیم لذتشو ببریم و زندگی کنیم این زندگی میتونه با ازدواج باشه یان
یا من میبینم ک خانمهایی مثل سهیلا عزیزه پریسا ک عدا میپزند ومتناسبند پس غدا پختن جز زندگی هس و افرادی رو میبنیم ک عده ای ک نمپیز ند و متناسبند پس پختن غذا چاق کننده یا لاغر کننده نیس و لاغری مستقل از همه اینهاست
و اینک ذهن و بدن زیر مجموعه من هستند وبزای من هستند ن من برای اونها پس تصمیمم گیرنده انتخاب کننده منم ن اونها این رو من باید درست کنم
پس وقتی نیازی نیس میل میکنی زیاده روی میکنی همه وهمه اینها از انتخاب توهس ذهنو بدن هیچ گناهی نداره مثلا من خیلی اینو شنیدم ک وقتی فلان چیزی رو زیاده روی میکنی این ب دلیل کمبود فلان ویتامین هس وبدن این کاررو میکنه درحالیک انتخاب کننده منم ن بدن ن ذهن
اونها فرمانبردار هستند پس اینجوری نقض میشه باور ب اینک مقاومته بدن و من هیچ کاره ام اتفاقا ک همه کاره من هستم و این منم ک انتخاب میکنم و حتی باورهای ما هم در مقابل ما قدرتی ندارند در مقابل جریان اگاهی حتی باو رهارو من انتخاب میکنم
این منم ک انتخاب میکنم نگرشم چی باشه
این منم در بعضی موارد اجازه میدم دیگ ان بمن نفوذ کنند و من رو برده کنند والااونها قدرت نفود ب من رو نداند من پادشاه خودمم همه چیز خودمم دوست خودم مادر خودم همسر خودم همه چیز منم ن دیگزان و لازم نیس این رو ب دیگر ان اثبات کنی فقط باید بدونی ک تو باید از گوار وجودت الماست درونت مراقبت کنی و نزاری اختیار ت دست خوردن دست خوردنی ها دست ادمها بیافته
مسئول منم
و ابنک همیشه دنبال این نباشم ک رو اون وجه مثبت باشم و رد کنم جنبه های منفی وجودمو من باید بپذیرم ک من هم جنبه منفی دارم هم مثبت و انقدر انگار نکنم جنبه منفی وجودمو چن خود این هم انرژی میبره چن خود این هم باعث میشه من تموم انرزی رو روی این بزارم ک نفی کنم ی بخش از وجودم ک بلکه ب نطر من پذیرش هر دو جنبه و کار کردن روی اون نهایت ک منو ارتقا میده ن نپذیرفتن و انگ زدن و برچسب زدن ک من نباید این باشم میتونم بگم من این بخش از وجودم این رو داره ومن بهبودش میدم اصلاحش میونم پیذیرم و انقدر نخوام ک نقاب بزنم ب این بخش از وجودم و اونیک هستم رو نشون ندم گاهی پذیرش میتونه راهکار ماجرا باشه
و من خیلی تمرکزم رو رفتاره درحالی ک ک رفتار اون نهایت ماجرا هس من نباید تمرکزم رو بزارم رو زورکی انجام دادن رفتار اون وقت این روش با روشهای قبلی مثل رژیم چ تفاوتی خواهد داشت من باید بیام ببینم این رفتار از چیس از کدوم فکر وباور و اون رو اصلاح کنم و بدونم اون اصلاح بشه رفتار هم عوض خواهد شد پس کل انرژیو وجودمو نزارم رو بخش رفتار اینطوری من میتونم رنج حاصل از این رفتار ی ک خودم انتخاب کردم رو تبدیل ب نعمت کنم و برنده ماجرا باشم اما تمرکز رو بخش رفتار و سرزنش خود باعث تحلیل انرژی و ادامه دادن میشه ناراحت نشم خودمو ببخشم ب خودم زمان بدم و ادامه بدم بدونم ک درنهایت همه چی درست خواهد شد همه چیز تغییر خواهد کرد با سرزنش چیزی عوض نمیشه
وبدونم ک زمان بدم فرصت بدم برای رشد اطلاعات جدید و این همه عجله چ کمکی میتونه بمن کنه جز این ک توجه من رو بیشتر میبره ب باورهای محدود کننده
پس از غدا خوردن نترس از زیاده روی هم نترس بدون همه اینها زمان برده ایجاد شده تو استمرار داشتی تو اطلاعات دادی حالا همون کار ودر رابطه با باورهای جدید داشته باش ویهو میبنیی کلی وزن اضافه رها شدی درگیر نبودن بزرگترین کمک میتونه برایت وباشه فریبا این همه ادم متناسب ک خیلی راحت غذا میخوردند خوراکی میخوردن حتی خیلی چیزها رو زمانیک گرسنه هستند میخوردند بدون برچسب زدن باون غذا وخوراکی و
خودشون رو میپذیرند بدن کار خودشو میکنه انقدر در جنگ با ذهنشون نیستند بلکه نیاز ذهن رو میپذیرند و انجامش میدن پذیرش نیازها هم ذهنی هم جسمی و فکر کردن درمورد اینک اگه من میبینم ک این نیاز نیاز الان من نیس پس از چ خاطره وباوری نشات گرفته اونو حل کنم ن نهایت کار رو چن این امیدوارم میکنه این پیشبرنده هس خوردن هیچ ترسی نداره و بدن کارشو بلده و اونقدر مجهز وتوانمند خلق شده ک میتونه واز پس هر حجم و هر نوع خوراکی وغدایی برمیاد این رو ما در افراد متناسب میبینم ک تو یخونه هستند از همون غذا یی ک همه میخورند میخورند یکی چاقه یکی لاغر پس غذا قدرت نیس فکر من نگرش من قدرته
غذا فقط ی نعته
و من در چن وقت اخیر دیدم ک صحبت کردن درمورد خوراکی ها و طبخ اونها باعث میشه من ترغیب بخوردن در زمانهایی بشم ک نیاز ندارم
انگار میرم دستی دستی اون دکمه رو فشار میدم اون خاطرات رو ابیاری میکنم اون باورها رو بیدار میکنم با سناریو سازی درم ورد اونها پس اگاه باشم ک درمورد نجوا سرو خوردنی پختشون فلان حرف نزنم
یا حتی درمورد اینک فلانی این همه میخوره اینجوری میخوره هم چ در فرد متناسب چ در فرد نامتناسب هم باعث تمرکز تو بر بخش چاقی میشه پس در این مورد هم اگاه باش ک هر کسی هرجوری میخوری ب هر میزان میخوره ب هرشکلی میخوره انتخاب خودش بما هیچ ربطی نداره پس نظر ندیم حرف نزنیم خرسهارو ازخواب بیدار نکنیم
وخوشحال باشیم ک از ب اندازه نیاز خوردن واقعی شاید در ذهن من باندازه واقعی خوردن اینکه ب احساس پری وخفگی برس اما اینجور نیس با ندازه واقعی خوردن حالتی هی ک تو سنگین نباشی سبک باشی و بتونی بری ب کا رهات برسی ن گرسنه باشی ن پر
اونقدر بدنت سبک باشه ک راحت بتونی پاشی کارهات وبکنی با ندازه واقعی خوردن اینه تو حالت از خورد ن بهم نخوره ولذت بخش باشه برات ن رنج اور
اینجوری میتونی ب بخشهای دیگه زندگیت هم برسی انرژی داری
اینجوری تو انرژی داری تو حس رها بودن رو داری شکمت درد نمیکنه حالت بهم نمیخوره اونقدر سبکی راحت پامیشی میشینی راه میری حست خوبه و عالی